اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

حاشیه نگاری محرم بابل (6)

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ

حرکت خوبی که در بسیاری از محلات شهر دیده می شد نصب تصاویر شهدای محلات و هیئت ها بود.

بعضی محله ها و هیئت ها هم تصاویری از خادمین مرحوم هیئات خود را در معابر نصب کرده بودند که این کار نیز ارزنده است و باعث ارزش نهادن به خدام اهل بیت و یادآوری مرگ و سفر آخرت می شود. فقط باید مراقب بود تصاویر شهدا به نسبت سایر مرحومین بیشتر توی چشم باشد. به هر حال مجاهدت شهدا و ضرورت الگوپذیری از آنان قابل قیاس با دیگران نیست.

ممکن است بعضی این گونه تصور کنند که صرف مذهبی بودن مساوی با مقام شهادت است. یادم است در هشت سالگی مرد غول پیکری را در نمازجمعه می دیدم که کارهای خدماتی و تبلیغی انجام می داد. او همواره خدا را با صدای بلند شکر می کرد که اگر عده ای در خط مقدم جبهه می جنگند او نیز توفیق دارد همرزم آنان در ستاد نمازجمعه بابل باشد!!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه نگاری محرم بابل (5)

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۵۲ ق.ظ

دوست عزیزی حکم تبرئه مهندس اولیایی عضو سابق شورای شهر بابل را به من نشان داد و از مظلومیت او در این مدت سخن گفت.

همزمان دوست عزیز دیگری مرا دید و از تبرئه مهندس اولیایی توسط دادگاه اظهار تأسف کرد.

من اطلاعات دقیقی درباره این موضوع ندارم ولی تا آن جا که می دانم اتهام انتسابی به این بسیجی قدیمی شهرمان چندان استحکام حقوقی نداشت. از همه این حرف و حدیث ها که بگذریم، امیر اولیایی چه آدم خوبی باشد و چه بد و چه خطایی مرتکب شده باشد یا نه، آبروی او و خانواده و بستگانش نباید پایمال می شد. حدیث ارزش حرمت مومن را که می دانید...

امیدوارم مهندس امیر اولیایی را باز هم با همان لب های همیشه خندان در جمع نیروهای فرهنگی شهر ببینیم و از وجودش بهره بگیریم.

خبر دیگر آشتی کنان دو امام جمعه بابل و امیرکلا بود. البته اصلاً قهری اتفاق نیفتاده بود که لازم باشد حضور امام جمعه بابل در امیرکلا را آشتی این دو بزرگوار بدانیم. بحث اعتراض به تشکیل نمازجمعه در امیرکلا با توجه به بعد مسافت آن یک مسئله شرعی بود که از سوی برخی از مومنین، مورد دقت و تأمل قرار گرفت. نماز جمعه باید عامل وحدت باشد و شهامت امام جمعه بابل با حضور در نمازجمعه امیرکلا نشان داد که ایشان به این مهم توجه کافی را دارد. به تحلیل دوستان، عمل هوشمندانه وی این بود که بعد از خواندن نماز جمعه در بابل به امیرکلا رفت. امیدوارم وحدت و مودت بین مومنین را بیش از پیش شاهد باشیم.

 البته یکی از لوازم تألیف قلوب بین متدینین این دو شهر، رفع بعضی حواشی و کدورت هاست که گاه شکل قضایی نیز به خود گرفته است. به نظر لازم است با ریش سفیدی بزرگان، جریان شکایات متقابل اطرافیان امام جمعه امیرکلا و بسیجی عدالتخواه این شهر یعنی آقا صادق کیان نژاد نیز با گذشت طرفین، متوقف شده و دیگر پرونده ای در این حوزه در جریان نباشد. چه این که تبعات مربوط به هر چهار شکایت مطرح، بی تردید گرد و خاک دوباره ای را با محوریت نماز وحدت آفرین جمعه! برپا خواهد کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه نگاری محرم بابل (4)

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۲۷ ق.ظ

باور کنید بدون تعصب می گویم بیت العباس جزو هیئت هایی بود که زیر بارش شدید باران، حق عاشورای اباعبدالله را در حد بضاعت خود به جا آورد.

محمد علی عرفان را نزدیک به دو دهه است که می شناسم. هر چند که اقامت من در قم فاصله ای بیش از یک دهه را در این رفاقت به وجود آورد. آن زمان مسجد احمدیان شاید فقط سه چهار جوان داشت که یکی اش من بودم یکی اش محمد علی و یکی هم مهدی فیروزجایی. حسن شیردل هم گاهی به این مسجد با نشاط می آمد. امامت مرحوم فردوس مکان و شمع وجود نازنین جوان پنجاه شصت ساله ای! به نام مرحوم حاج مهدی مرندی که هیچ گاه طعم پیری را نچشید یکی از عوامل جذب من به این مسجد بود. تقریباً می توانم بگویم اغلب نمازهایی که من و محمدعلی کنار هم خواندیم به خاطر خنده های ناخواسته مان باطل بود! حاج مهدی کردانی حفظه الله خیلی وقت ها ما را موقع نماز از هم جدا می کرد.

من به حوزه رفتم و محمدعلی در شمار یکی از موفق ترین مداحان بابل درآمد. او شاید نخستین و جوان ترین مداح بابل بود که تحصیلات دانشگاهی داشت. هیئت بیت العباس ثمره خون دل خوردن های او و دوستان بی ادعایش است که سالهاست نگین جوان های مذهبی شهر شده و بدون حاشیه – آن هم در بابل! – به کارش ادامه می دهد.

صبح عاشورا طبق عادت همیشگی به مسجد قهاریه رفتم که متوجه شدم متولیان عزیز این هیئت نیز در چارچوب مراودات دیپلماتیک قصد دسته روی به شیوه سال های قبل را ندارند. سریع دل کندم و راهی بیت العباس شدم.

 محمدعلی همان محمدعلی پانزده سال قبل بود البته اندکی لاغرتر. نوحه هایش عمق ادبی و محتوایی چشمگیری دارد. او جوان های پرحرارتی را گرد هم آورده بود که آدم هوس می کرد با این جوان ها درِ خیبر صهیون را از جا بکند. این جماعت، بی اغراق، حق عاشورای حسین را در سطح وسع خویش به خوبی ادا کردند. سوز محلی خواندن های او و دیگر دوستان مداحش بر جامعیت کارشان می افزود و البته نشان از شناخت دقیق لایه های فرهنگی اجتماع داشت.

نمی دانم توقع درستی است یا نه ولی کاش از باب حمایت از تولید بومی! بیت العباس از دانشمندان حوزوی شهر خود مانند مقیمی، ایزدهی، قشقاوی و... در دهه محرم بهره می گرفت. البته به شرطی که امثال این عزیزان هم کلاس نگذارند و حوزه تأثیر خود را فراتر از محدوده کتابخانه ها بدانند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه نگاری محرم بابل (3)

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۳۸ ق.ظ

به برکت دوست و برادر خوبم حسین حسین زاده نوری، به طور غافلگیرکننده ای خود را در هیئت روضة الحسین وابسته به بنیاد حیات در ساختمان سابق مدرسه علمیه روحیه دیدم. بچه های روحیه، حس نوستالوژی زیبایی نسبت به این مدرسه و حجره هایش دارند.

از دوستان سازمان تبلیغاتی شنیده بودم که مجریان هیئت مذکور تلاش دارند اداره هیئت را بر آرای مقام معظم رهبری منطبق کنند. البته غیر از این هیئت، مدیران برخی دیگر از هیئت ها نیز تلاش های موفقی را در این راستا نشان داده اند.

حضور در جمع با صفای این هیئت شب هایی باصفا را برایم رقم زد به گونه ای که حسرت خوردم کاش مجالی بود و چند شب دیگر در بابل می ماندم و همنشین این محفل می شدم. سخنران هیئت، آقامجتبی بهشتی بود و مداحش جوان اهل حالی به نام ابوترابی که بااندکی تسامح می توان او را میثم مطیعی بابل نامید. همه اشعار و سبک های او زیبا بود، چه آن دسته از اشعاری که با مسائل روز جامعه و سیاست انطباق داشت و چه آن دسته از سبک ها و اشعاری که آدم را یاد دهه چهل و جمعیت موتلفه می انداخت و یا حتی اشعاری که مربوط به دوران جوانی پدربزرگ عسگراولادی می شد!

ناپدید شدن کفش آقا احسان ذبیحی، از مسئولان بسیج دانشجویی پزشکی، این حرف مسئولان هیئت ها را به اثبات رساند که درِ هیئت به روی همه باز است، فرقی نمی کند، عرب و عجم، مسلمان و ارمنی و یهود، پلیس و دزد و...!

دوستان زحمت کش و مخلص روضة الحسین یک نکته را بیشتر از قبل مورد توجه قرار دهند که جای جای مدرسه روحیه، حکم مناطق عملیاتی جنوب را دارد. در و دیوار این مدرسه با نفس های شهدای عرش نشینی مأنوس بوده است. مهدی عباسی بعضی شب ها به حیاط می آمد، لحظاتی به آسمان خیره می شد و به فکر فرو می رفت. اندکی بعد صدای گریه اش به آسمان می رسید. حاج آقا محمدی کمتر کسی را از نظر علمی قبول دارد. ایشان درباره محمد قشقاوی می گفت او اگر می ماند بهشتی دیگری می شد. هم ایشان شهید شاهین را قرة العین لقب داده بود. آیت الله ایازی به طلبه هایش می گفت اگر می خواهید راه به جایی ببرید پا جای پای گدازگر بگذارید. شهید قیومی برای مقابله با ناامنی های اجتماعی و اعتقادی لحظه ای آرام و قرار نداشت. محمد حسن زاده مقدم یک طلبه رزمنده زبده در واحد اطلاعات عملیات بود که فرمانده اش بدون حضور او مأموریتش را آغاز نمی کرد... یاد دیگر شهدای این مدرسه، رهبر، شفیعی، داوودی، نصیری، آقامیری و گرجیان را نیز باید زنده نگاه داشت. نمی دانم چه کسی نام این شهدا را از روی حجره های مدرسه پاک کرده است... غیر از طلبه های شهید مدرسه، شهدایی چون نصیرایی، بهاور، مهدی پور و دیگر شهدای هسته مرکزی شهر نیز ساعاتی گرانبها از عمر خود را در نمازها و مناجات های این مدرسه سپری کرده اند. قدر قدم گاه امام زمان را انشاءلله بیشتر بدانیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه نگاری محرم بابل (2)

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۳۰ ب.ظ

امسال عاشورا در بابل، از همان ابتدای صبح، باران شدیدی بارید. این باران شدید پاییزی باعث تعطیلی بعضی از دسته های عزا گردید. ظریفی در جایی غیر از فیس بوک می گفت: آب نبود مردم حسین را تنها گذاشتند، آب هست باز هم مردم حسین را تنها می گذارند!

یادم است مدتی باب شده بود سخنران ها این جمله را در منبر زیاد تکرار می کردند که اگر ما در عاشورای 61 هجری بودیم در کدام صف قرار می گرفتیم؟

این جمله همه را به فکر فرو می برد و هر کس سعی می کرد اماره ای بر قرابت خود با یاران اباعبدالله پیدا کند و به زور خودش را در صف کربلائیان تاریخ بگنجاند. واقع امر این است که ممکن است ما یک روز و در شرایطی خاص در صف عاشورائیان باشیم و روز دیگر در شرایطی دیگر در صف یزیدیان قرار بگیریم. رودربایستی که نداریم. خودمان خودمان را بهتر می شناسیم. ایام محرم و رمضان سعی می کنیم خوب و مهربان و با خدا باشیم. ایام دیگر کمی بی مروت می شویم. پس عاشورایی بودن ما به عوامل مختلفی بستگی دارد. این نتیجه، همان دلیلی است که اثبات می کند ما کوفی مزاج هستیم! اهل کوفه شباهت بسیاری با ما داشتند. انها هم مسلمان هایی بودند که ممکن بود در شرایط خاص، مسیر باورشان تغییر پیدا کند. یک روز به حسین نامه می نوشتند و روز دیگر آماده ستیز با او می شدند....والعاقبة للمتقین.

از این حرف ها که بگذریم مداح خوش ذوقی شعری در بی وفایی باران خواند که داغ دل همه را تازه کرد...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه نگاری محرم بابل (1)

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۱۲ ب.ظ

مدتی پیش از آقا حجت یا همان حجت الاسلام روح الله حبیبیان – از روحانیون خوش ذوق و فرهیخته بابل و از مایه های امید و دلگرمی حوزه های علمیه این شهر - در قم شنیدم که بر و بچه هایی در بابل برنامه ریزی می کنند تا در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی، اقدامی مثبت را برای ترویج حجاب و مقابله با بدحجابی و عادت غلط خودنمایی برخی از بانوان انجام دهند. متوجه شدم طبق معمول، بیشترین بار این تکلیف بر زمین مانده نیز مانند سایر امور ارزشی برزمین مانده شهر، بر گرده برادران فلاح و گرگانی است.

متأسفانه عده ای هر چند اندک از بانوان، درست در ایام عزای سالار شهیدان با آرایشی غلیظ برای جلب توجه یا همان گدایی نگاه! در سطح معابر تردد می کنند و... من واقعاً معتقدم تعداد این گونه افراد اندک است اما جلب توجه شان زیاد است. به طور مثال چندی پیش در هواپیمایی که راهی مشهد بودم یک لحظه خیال کردم آندرانیک تیموریان روی یکی از صندلی ها نشسته است. کمی که دقت کردم متوجه شدم نه خیر، این گیس متعلق به خانمی است که روسری اش را به طور کامل برداشته و در حال تنظیم رنگ و لعاب صورتش است. حالا خدا را شکر این هواپیمای مشهد بود نه کیش! اگر چه همین یک خانم به چنین اقدام شنیعی! دست زده بود و در حالی که تعداد زیادی از خانم های محجبه نیز مسافر هواپیما بودند ولی به هر حال از باب کم من فئة قلیلة!! باید گفت در سایه غفلت ما بسیاری از همین کم ها خودنمایی و تأثیر شگرفی در اجتماع دارند.

روز عاشورا در میدان آستانه بابل با آقا هادی فلاح و یکی از برادران بی شمار گرگانی سلام و علیکی کردم و خداقوتی گفتم.

برای این دوستان و همه زحمت کشان عرصه احیای ارزش ها که نامشان را نمی دانم آرزوی توفیق و سلامت دارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فراخوان پیاده روی اربعین

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۲، ۰۳:۲۵ ب.ظ


شروع جاذبه مغناطیس حسینی در روز اربعین است.

مقام معظم رهبری

کاروان پیاده روی اربعین حسینی از نجف تا کربلا با حضور فعالین فرهنگی استان مازندران

ثبت نام در سایت: 

http://mazandaran.karbalaeian.com/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بر شیخ سازشکار لعنت!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۷ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ


لعنت بر تو، لعنت به تو که دین خدا را ملعبه دستت قرار دادی و حقیقت را فدای مصلحت سنجی های منفعت طلبانه ات ساختی. لعنت خدا بر تو که علم دین و فقه نبوی را برای زر و زیور دنیا ذبح کردی.

لعنت بر آخوند درباری، لعنت به ملای باج خور، لعنت به شیخ هرزه و سازشکار؛ لعنت به آیت اللهی که نخست فتوا می دهد و بعد دنبال حجت شرعی اش می گردد.

لعنت به تو عالم ظالم و مجتهد دنیا زده عافیت طلبی که یک خط فتوایت، رأس منوّر قرآن ناطق را به بالای نیزه فرستاد. لعنت به تو که تهجّدت حاصلی جز عطش طفلان حرم رسول الله به دنبال نداشت. خدا نیامرزد تو را.

لعنت بر تو شیخ مجتهد قاضی القضات اموی که امروز روزی در چهارم محرم الحرام شصت و یک هجری، تمام علم و فقاهت بدلی ات را در یک جمله خلاصه کردی و امام حق را به شهادت رساندی: حسین پسر علی، به دلیل خروج بر حاکم اسلامی، مرتد و واجب القتل است! و مغرورانه دندانت را خلال کردی و باد گلویی بیرون انداختی و گفتی: این یعنی عدالت!

لا حول و لا قوه الا بالله. لعنت بر شریح قاضی که ضربآهنگ سکه های اموی، حکمی را بر قلم فتوایش جاری ساخت که تجسم طریقت رستگاری را به زیر سمّ ستوران شرک و قدرت و شهوت فرستاد. چنین شد که گفتند: به نام دین سر دین را بریدند.

اما .. . شریح به ما فهماند که تا "اراده" ای برای طاعت نباشد علم دین، ضمانتی برای نجات بشر نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

توضیح در خصوص خبر جمع آوری بنرهای یک هیئت در بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۲۵ ق.ظ


صبح امروز یکی از مسئولان شهری بابل در تماس با اینجانب توضیحاتی را درباره خبر برچیده شدن بنرهای مربوط به هیئت دیوانگان حسین علیه السلام در بابل ارائه داد که بخشی از آن بدین شرح است:

" هیئت دیوانگان حسین بدون مجوز شهرداری اقدام به نصب بنرهای تبلیغاتی ایام محرم کرده است. براساس توافق قبلی، مسئولان هیئت پذیرفته بودند که از عنوان دیگری برای هیئت خود استفاده کنند. جمعی از علما و فضلای شهر نیز از این نام انتقاد کرده و خواستار تغییر آن شده اند.... در موضوع هتک حرمت روحانی ناهی از منکر در روستای علمدار نیز شورای تأمین شهر به طور رسمی از قاضی پرونده خواستار پیگیری جدی ماجرا و برخورد قاطع با متخلفین شده است و... "

توضیح اشک آتش2:

1-      حساسیت مسئولان سیاسی شهرستان بابل در پیگیری نقدها و نظرات مردمی، رویکردی منطبق بر مدیریت علوی است که جای تحسین دارد.

2-      یکی از نقدهایی که مقام معظم رهبری به مسئولان به خصوص در دولت های نهم و دهم داشته ضعف در اطلاع رسانی خدمات و تصمیمات بوده است. در این خصوص لازم است روابط عمومی نهادها و ارگان ها جهش مؤثری در راستای شفاف سازی اقدامات خود نشان داده و از ایجاد التهابات فکری و بروز سوءظن نسبت به مسئولان پیشگیری نمایند.

3-      من عبارت "دیوانگان حسین" را بنا بر آن چه نوشتم حاوی وهن نمی دانم. اما به نظر علمای شهر احترام می گذارم. البته بلافاصله بعد از جمع آوری بنرهای هیئت مذکور، حجت الاسلام روحانی امام جمعه محترم شهرستان بابل، مهمان این هیئت بوده و انتساب ادعای مخالفت با نام هیئت را به خود به شدت تکذیب کرده است.

 در عین حال اگر مسئولان محترم هیئت مذکور – که از مخلص ترین یاوران اسلام و انقلاب هستند - قولی نسبت به عدم درج این نام داده اند حق آن است که به عهد خود وفادار باشند. هر چند دوستان مذکور اصل چنین توافقی را نیز تکذیب می کنند.

4-      مسجد را ساختند که مومنین دور هم باشند و متحد شوند. اگر دیدیم هر جا مسجد هست اختلاف هم هست باید بدانیم راه را اشتباه رفته ایم. در برخی از مساجد و اجتماعات مذهبی بابل مانند بسیاری دیگر از شهرها بین هیئت امنا و امام جماعت و بسیج و هیئت و کانون و شورا و .... شاهد اختلافاتی ناتمام و تفرقه انگیز هستیم.این وسط جای یک پرسش جدی مطرح است که نقش متولیان مذهبی و فرهنگی شهر به عنوان پدران معنوی مومنین چیست و بالاخره چه وقت قرار است یک نفر آستین بالا بزند و "انا الرجل" های شیطانی رسوخ کرده در دل برخی متدینین را تحقیر کرده و اذهان را نسبت به هدف الهی اجتماعات مذهبی روشن سازد؟

5-      راقم این سطور خود از منتقدان جدی رویکرد بسیاری از هیئت هاست. مطلبی را نیز چند روز پیش در همین راستا منتشر کرده ام. به هر روی اصلاح حرکت های فرهنگی، صرفاً از طرق فرهنگی میسّر خواهد بود.  به نظر این جانب ادامه این ماجرا به نفع فضای شهر نیست. بهتر است با پادر میانی یکی از بزرگان مذهبی بابل این داستان خاتمه پیدا کند.

از این رو وبلاگ اشک آتش2 نیز از پیگیری علنی این جریان خودداری خواهد کرد.

لینک سخنان امام جمعه بابل در جمع جوانان هیئت دیوانگان حسین علیه السلام:

http://yahosein-babol.ir/?start=4

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جمع آوری بنرهای یک هیئت در بابل!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۵۸ ب.ظ


با خبر شدم به دستور فرمانداری شهرستان بابل و البته با ترغیب برخی چهره های پشت پرده، بنرهای تبلیغاتی هیئت دیوانگان حسین علیه السلام که هزینه های آن بعضاً از روزه های استیجاری مریدان اهل بیت تأمین شده بود از سطح معابر شهر جمع آوری گردید. توجیه عوامل این حرکت انقلابی! سخیف دانستن عنوان هیئت مذکور بیان شده است. به دنبال این واقعه، جمعی از تشکل های ارزشی شهرستان بابل نامه ای سرگشاده را خطاب به امام جمعه شهرستان منتشر کرده اند. پیش از خواندن نامه، توجه به چند نکته لازم به نظر می رسد:

1-    1-  واژه "دیوانه" را اگر مترادف با ناقص العقل بدانیم قطعاً واژه ای توهین آمیز است. درک این مسئله برای یک کودک خردسال نیز به سادگی ممکن می باشد. بنابراین هیچ فردی به طور طبیعی با دیوانه خواندن خود درصدد وهن به شخصیت خودش برنمی آید.

2-   2- با توضیح ذکر شده معلوم می شود باید معنای دیگری برای واژه مورد نظر متصور بود. توصیف یک انسان واله و شیدا که برای رسیدن به معشوق خود سر از پا نمی شناسد با واژه "مجنون" قرن هاست که در ادبیات عرب و عجم وجود داشته و هیچ گاه عبارتی سخیف تلقی نشده است. لابد فرمانداری بابل اطلاع دارد که "مجنون" در زبان فارسی به چه معناست! عبارت تاریخی "حب الحسین اجننی " نیز در همین راستا قابل ارزیابی است. به طور مثال اگر رهگذری را در خیابان با واژه دیوانه صدا کنید قطعاً از شما خواهد رنجید؛ اما اگر همان فرد را دیوانه حسین علیه السلام بدانید هرگز از شما ناراحت نخواهد شد.

3-   3- این که گفته می شود "امام حسین علیه السلام رهرو می خواهد نه دیوانه" صد در صد سخن درستی است. به معنای دیگر این گونه نیز می توان گفت " امام حسین علیه السلام رهرو می خواهد نه عاقل"! همان گونه که عقل ممکن است معنایی سطحی و تنها در گستره معاش و روزمرگی و توجیه خطاهای نفسانی داشته باشد دیوانگی هم چنان چه ذکر شد دارای دو مفهوم کوچک و متعالی است. یاد شهید بهشتی به خیر که فرمود: ما عاقلانه می اندیشیم و عاشقانه عمل می کنیم.

4-   4- فرمانداری بابل در حالی با قاطعیت در پی برخورد با بنرهای یک هیئت برآمده که چندی پیش به رغم صدور حکم قضایی برای انفصال رئیس پیشین شورای اسلامی شهرستان بابل، شهامت اجرای ان را نداشت. در ایام انتخابات ریاست جمهوری و شورای شهر نیز، بابل یکی از پرتخلف ترین شهرهای استان در زمینه تبلیغات انتخاباتی بود که در سایه رودربایستی و ندانم کاری مسئولان سیاسی شهر رقم خورد. اخیرا نیز یک روحانی ناهی از منکر در روستای علمدار بابل مورد ضرب و شتم اوباش قرار گرفت و با سکوت همین حضرات مواجه گردید.

5-   5- شهید آوینی رحمت الله علیه در یکی از نوشته هایش به کنایه، دسته روی احتمالی روشنفکران غرب زده در روز عاشورا را با این شعار خنثی و بی محتوا به تمسخر گرفته است: مُسیو یزید، مُسیو حسین رو کشته؛ چه اشتباهی کرده، چه اشتباهی کرده...!! امیدوارم حضرات متولی امور فرهنگی شهر که احتمالاً دستی بر آتش جمع آوری بنرهای هیئت مذکور داشته اند به جای پرداختن به رسالت خطیر خود در استفاده از ظرفیت هیئت ها برای رفع معضلات فرهنگی کشور، درصدد پاستوریزه سازی هیئت ها و اشاعه روح بی مبالاتی در انها نباشند.  

حضور محترم امام جمعه محبوب و عزیز شهرستان بابل

جناب حجت الاسلام والمسلمین روحانی

با اهداء سلام و تهیات

خبر آنقدر باور ناپذیر و تکان دهنده بود که پذیرفتن رخدادی این چنین در دارالمومنین سخت و ناشدنی است.

جمع آوری بنرهای محرم تنها با دلیل حک بودن نام وزین دیوانگان حسین(ع)

سالهاست که دارالمومنین جولانگاه قانون گریزان و هتاکان به ارزشها و نمادهای مذهبی شده است و آنچه در طول این سنوات از جانب برخی از مسئولین شهرستان به چشم آمده چیزی بجز رخوت و سستی و اهمال نبوده است.

مسئولینی که هر از چندگاهی در عوض کشیدن نسخ هتاکان به یقه گیری دوستان پرداخته اند و نشان دادن پشت بازو به همراهان را به نشان دادن پنجه های قانون به مفسدین ترجیح دادند.

متاسفانه کسی هم نبوده که از حضرات سوال کند: در مقابله با پدیده شوم بد حجابی؟ برای جریان عظیم مفسدین اقتصادی که در بدنه مدیریت گذشته شهرستان رخنه کرده بودند چه تصمیم در خور شانی گرفته اید و یا اینکه برای ریشه کنی فقر و تبعیض نهادینه شده در حاشیه شهرستان به چه توفیقاتی دست یافتید؟ میشود چندین سطر از این وجیزه را به همین دست سوالات بی پاسخ  البته دردناک سیاه نمود ولی....

باید پذیرفت که تنها نقطه روشن شهر دارالمومنین ، تعداد هیئات و تشکل های مذهبی آن است. بنیانهای مرصوصی که به رغم کم لطفی همیشگی و البته ذاتی جماعت کم اندیش مدیران در سخت ترین شرایط لحظه ای از افراشتن پرچم مجلس پر فیض حضرت سیدالشهدا دست نکشیدن وتنها خدا میداند چقدر این تعدد و یکپارچگی هیات پرشور و شعور حسینی شهرستان بابل برای مسئولین آبرو خریده و کجاها آب به آسیاب گزارش کار نکرده شان ریخته است.

حالا از این باغ ، باز بری رسیده است. بار دیگر کج سلیقگی و ندانم کاری و ضعف مطالعات  مذهبی آقایان کار دست شهرستان داده است.

 باید به آن مسئولینی که حتی یک صفحه از تاریخ پرافتخار عاشورا را نخوانده  و از فیض و توفیق حضور در مجالس حسینی بی بهره بوده حق داد که لفظ ( دیوانگان حسین) را توهین آمیز و وهن آلود بداند...

باید آن مدیر باکفایت !!! که از رشادت و حماسه حضرت عابس ، یار صدیق حضرت اباعبدا...(ع) بی خبر است مراعات کرد.

باید در گوش آن مسئول وظیفه شناس !!! صدها بار خواند که عابس در روز عاشورا وارد میدان کارزار شد و پس از قتال حرامیان ، آنگاه که جسمش رنجور از زخم  و تیر و نیزه و شمشیر گشت جامه درید و در زیر باران سنگ و نیزه و تیر یزیدیان ، نعره " حب الحسین اجننی" (من مجنون و دیوانه ی حسینم) سر داد و یک تنه صدر و ذیل لشکر اعداء را به هم دوخت تا جان نازنینش از تن برون شد و عابس شد ستاره دنباله دار از کهکشان کربلا.

ستاره ای که با وجود تمام سختی ها و شداید دوران آخرالزمان هنوز روشنی بخش محفل عشاق الحسین(ع) است.

حق بدهید بر خیل عظیم عزاداران حسینی گران آید که در ایامی که جهان تشیع خود را آماده رستاخیز محرم می نماید عده ای با بهانه واهی و سخره برانگیز دست به اقدامی نابخردانه بزنند و بنرها و پلاکاردهایی که مزیین به نام وزین و مبارک دیوانگاه حسین(ع) است به نام حفظ شئون شهرستان جمع نمایند.

شئونی که بارها با جولان افراد بدحجاب ، پرونده های فساد اقتصادی و گاهاً اخلاقی مسئولین گذشته آن، حضور فعال عناصر فتنه و ... زیر سوال رفته و خدشه دار شده و تنها چیزی که از مدیران شهری در این مقولات بارز دیده شد سکوت تساهل برانگیز بود.

آن چه مسلم است خطا بودن این حرکت رضاخانی می باشد وتنها راه جبران این خطای نابخشودنی ، نصب بنرها و پلاکاردهای جمع آوری شده و همچنین معرفی فرد یا افراد خاطی و عذر خواهی مسئولین ذیربط از عزاداران حسینی(ع) می باشد.که امید است کلیه امورات فوق صورت پذیرد که در غیر اینصورت کلیه عواقب غیر قابل تصور آن متوجه و بعهده مسئولین ذیربط می باشد.

واسلام

مجمع تشکل های حزب ا... شهرستان بابل، جمعی از هیئات مذهبی شهرستان بابل ، جبهه ایمانی بنیان ، حزب ا... سایبری شهرستان بابل ، جمعی از طلاب وبیسجیان شهرستان بابل، جمعی از خانواده معظم شهدا شهرستان بابل ، جمعی از جانبازان و ایثارگران شهرستان بابل

تقدیم به:

محضرشریف و مبارک امام زمان(عج) - محضر مبارک حضرت امیرالمومنین(ع) - محضر مبارک خانم حضرت زهرا(س)

محضر مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) - محضر مبارک رهبر عزیزحضرت آیت ا.. خامنه ای(مدظله العالی)

رونوشت:

دفتر رئیس جمهور ، وزارت کشور، وزارت اطلاعات ، سازمان تبلیغات کشور، سازمان تبلیغات استان مازندران، استانداری مازندران، معاون سیاسی امنیتی استانداری مازندران، اداره اطلاعات استان مازندران، فرماندار ویژه بابل، شورای هیئات مذهبی استان مازندران ، شورای شهر شهرستان بابل، شهردار شهرستان بابل ، شورای هیئات مذهبی شهرستان بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۳۶ ب.ظ


نوشتن برای شهدا کاری لذت بخش است که هیچ گاه از انجام آن خسته نشده ام. یک بار در نشریه صبح دوکوهه و یک بار در نشریه خم توفیقی حاصلم شد تا چند شماره ای را به طور کامل، برای شهدا کار کنم و به لطف خدا و کمک دوستان علاقمند به شهدا مطالبی خوب را به انتشار برسانم.

البته هر دو نشریه مذکور بعد از چند شماره تعطیل شد. علت آن هر چه که باشد بخش عمده اش را مربوط به بی توفیقی خود در خدمت به شهدا می دانم.

به امید خدا قرار است از شماره جدید ماهنامه امتداد، مسئولیت سرویس دفاع مقدس آن را بر عهده بگیرم. جا دارد از اعتماد برادر بزرگوارم آقا رضا مصطفوی تشکر کنم.

باز هم دست نیاز به سوی دوستان وبلاگی خود دراز می کنم. می دانم خیلی از رفقا در نقاط مختلف کشور سوژه هایی ناب از شهدا سراغ دارند که جا دارد در یک رسانه سراسری منتشر گردیده و به ثبت برسد. امتداد آن قدری اعتبار و خواننده دارد که بتواند ناگفته های دفاع مقدس را به گوش علاقمندان فرهنگ ایثار و شهادت در مناطق گوناگون ایران عزیزمان برساند.

از دوستان عزیز درخواست یاری دارم و امید وارم به برکت خون شهدا بتوانیم با کمک یکدیگر ابعاد زیبای دفاع تاریخی قهرمانان گمنام کشورمان را به ثبت رسانده و به سهم خود گامی را در راستای ترویج معارف آسمانی دفاع مقدس برداریم.

به سهمی ناچیز انشاءالله با تیمنی معطر به رائحه شهادت، از خجالت دوستان درخواهیم آمد.

منتظر لبیک تان هستم. یاعلی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۲، ۱۲:۲۶ ب.ظ


از کوچکی به من یاد دادند که زیارت مساوی با چسبیدن به ضریح نیست!

برای همین من هم هر بار که به زیارت امامان و امام زادگان مشرف می شوم تلاشی برای گرفتن ضریح و ایجاد مزاحمت برای دیگران از خود نشان نمی دهم. البته گاهی حرم ها خلوت بود و می شد به آسانی دست خود را به ضریح متبرک کرد که من هم از این امر غفلت نمی کردم.

این وسط هیچ گاه نتوانستم حرم امام هشتم را خلوت ببینم و ضریح مطهر را لمس کنم.

چند روز اخیر سفر کوتاهی به مشهد مقدس داشتم. ساعت سه صبح به مشهد رسیدم و یکراست برای عرض ادب خدمت امام رئوف رفتم. به رغم ایام پاییز مسافران زیادی در مشهد به چشم می خورد و حرم در آن ساعت نیز حسابی شلوغ بود.

فردایش جمعه بود. ظهر جمعه هر چه تلاش کردم به نمازجمعه مشهد نرسیدم. موقعی به حرم رسیدم که بین نماز جمعه و عصر بود. حیات مملو از جمعیت بود. به طرف در ورودی یکی از کفشداری ها رفتم. گویا چند نفر می خواستند از آنجا خارج شوند. نگهبان در را به آرامی باز کرد. من به سرعت خیز برداشتم و خودم را به داخل حرم انداختم. وقتی کنار ضریح رفتم فقط دو ردیف آدم آن جا ایستاده بودند. دیدم می توانم بدون ایجاد مزاحمت، دستم را به ضریح برسانم. شبکه های ضریح مطهر را که لمس کردم آن دونفر هم از مقابلم کنار رفتند و من برای نخستین بار در عمرم توانستم دو دستی ضریح را در آغوش بگیرم، صورتم را روی آن بگذارم و با امام رئوف نجوا کنم. شکر خدا یاد اغلب رفقا بودم و برایشان دعا کردم. شیرینی آن لحظات را حاضر نیستم با هیچ متاع دنیایی عوض کنم.

ترسیدم نماز عصر تمام شود و جمعیت هجوم بیاورد. در نزدیکی ضریح ایستادم و دو رکعت نماز خواندم. این اتفاق در آن مکان هم برای نخستین بار بود.

از امام رضا تشکر کردم. خواستم آرزویی کنم. دیدم طعم لذت زیارت آن روز را در عمرم نچشیده ام. دعا کردم که خدا به عظمت این امام، باز هم چینین تجربه پرحلاوتی را نصیبم کند. ما شیعیان خواسته ای جز این نداریم.

راستی یکی از رفقا قسم می خورد تنها ساعتی که می شود ضریح را به راحتی زیارت کرد حوالی هفت صبح است. چون اغلب زوار آن ساعت را برای استراحت و صرف صبحانه اختصاص می دهند.

موق بازگشت لحظه ای توقف زیر آسمان بارانی سبزوار، هوای دل انگیز بابل را در سرم انداخت. انشالله توفیق باشد برای عاشورا مسافر شهر خود خواهم بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای سیزده به در آماده می شویم!!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۱۱ ق.ظ

اگر کسی می خواهد بداند که چرا آمریکا را ام الفساد لقب داده اند تنها کافی است نگاهی به کودتای 28 مرداد بیندازد و به دنبال حل این معما باشد که چرا سردمداران کاخ سفید به عنصر وابسته خود یعنی مصدق نیز وفا نکردند و شاه سرسپرده تر را به او ترجیح دادند؟

برای آن که بدانیم چرا آمریکا ام الفساد خوانده می شود کافی است نیم نگاهی به حمایت آشکار این کشور از رژیم سفاک پهلوی داشته باشیم. آمریکا در جزء جزء جنایات شاه شریک بود و این حمایت بی شرمانه را با پناه دادن به شاه مفلوک و مصادره اموال ملت به جرم استقلال خواهی، استمرار بخشید. این مدعی دروغین دموکراسی و آزادی هیچ گاه به رأی مردم ایران وقعی نگذاشت. انقلاب اسلامی ایران از بدو پیروزی با ده ها مانع کوچک و بزرگ مانند کودتا، ترور، جدایی طلبی و شورش های قومیتی، خیانت و جاسوسی، تحریم های سیاسی و اقتصادی و...، جنگ تحمیلی و... مواجه شد که با اندک تأملی در ریشه های ظهور هر یک از آنها به راحتی می شود ردّپای آمریکای جهانخوار را به وضوح مشاهده کرد. سفارت آمریکا در ایران، لانه جاسوسی بود که در انقلاب دوم فروپاشید. اگر تا کنون کسی در این مدعا شکی داشت کافی است امروز نگاهی به رسانه های اروپایی بیندازد تا ببیند آنها نیز مدتی است سفارتخانه های ایالات متحده را یک جاسوسخانه می دانند؛ جاسوسخانه ای که حتی تماس های متحدین اعتماد کرده به آمریکا را نیز مورد دستبرد قرار می دهد.

خون ده ها هزار جوان بی گناه ایران اسلامی از پنجه های سیاه دولتی می چکد که با حمایت سیاسی،اطلاعاتی، تسلیحاتی و مالی از رژیم متجاوز عراق، نظام نوپای ایران اسلامی را در جنگی نابرابر فرو برد. سرانجام نیز این ایالات متحده بود که با حضور در خلیج همیشه نیلگون فارس به نبرد مستقیم با جمهوری اسلامی ایران پرداخت. رشادت دلیرمردان گمنانی چون شهیدان نادر مهدوی و بیژن گُرد آمریکا را از ستیز با عاشورائیان مکتب شهادت بازداشت. این بار شیطان بزرگ با خدعه ای ناجوانمردانه پا به عرصه گذاشت و با هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایران و تجلیل از شجاعت! فرمانده ناو وینسنس این پیام را به مدافعان حریم غیرت و مردانگی رساند که در مقابله با جمهوری اسلامی، هیچ خط قرمز انسانی برای یانکی های گاوچران وجود ندارد! آیا می توان دولتی را که به یک ‍ژنرال بچه‌کش، مدال شجاعت می دهد دوست خود دانست؟! اینگونه است هر بار که سران پلید استکبار دم از روی میز بودن همه گزینه ها می زنند خاطره فراموش ناشدنی مظلومیت کودکان و زنان و مردان مسافر ایرباس، در خاطره ها زنده شده و نفرت از خباثت سران کاخ سیاه بر دلها چنگ می اندازد. حمایت بی شرمانه از جنایات رژیم غاصب صهیونیست، تروریست ندانستن منافقان از خدا بی خبر و کمک مالی مداوم به آنها، مخالفت با حقوق طبیعی ملت در دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای، ترور جوانان دانشمند  هسته ایایران اسلامی، و...نشان می دهد تهیه فهرستی از جنایات و ناجوانمردی های آمریکا نیز به کتابی مفصّل و حجیم نیاز دارد. آمریکا ذرّه ای از گرگ منشی خود دست برنداشته و ابایی ندارد که همچنان ام الفساد قرن تلقی شود. به راستی اگر آمریکا به دنبال ژست بشردوستانه است چرا حتی از تحریم دارویی ملت ایران که ممکن است منجر به بروز فجایع انسانی شود دریغ نورزیده است؟ با این وصف آیا می توان به دستکش مخملی اربابان تزویر اعتماد کرد و لبخند کریه شان را به فال نیک گرفت؟!

به راستی اگر مشکل آمریکا با ایران اسلامی، تنها بحث هسته ای است پس دلیل این همه تحریم و تخریب و تهدید و توطئه و مصادره اموال و ... در سال هایی که ایران به دنبال حق غنی سازی خود نبود، چیست؟

پرسش اساسی تر این که چند دهه حضور آمریکا در جای جای حاکمیت ایران چه دستاوردی جز وابستگی صنایع کشور به مستشاران، مهندسان و حتی کارگران خارجی برای ملت ایران داشته است؟ بنابراین از منظر ملی گرایی نیز انصاف و اعتدال حکم می کند که پیشرفت و اقتدار کشور را از مجاری دیگری غیر از تکیه بر اجانب جویا شویم.

حقیقت آن است اگر ما از حق مسلم هسته ای خود دست برداریم و در گام بعد سرمخالفت با جنایات رژیم اشغالگر قدس را نداشته باشیم، حتی اگر دم از صدور انقلاب و حمایت از آزادی خواهان جهان و مظلومان عالم نزنیم، ویا این که دیگر هوای تولید علم و ورود به باشگاه فضایی و استقلال خواهی را از سر خود برانیم، و... باز هم آمریکا دست از سر ما برنخواهد داشت. نباید فراموش کرد مردم پابرهنه کشوری که به زعم امپریالیسم، باید آفتابه تولید می کرد پرادعا ترین ابرقدرت تاریخ را سرجای خود نشانده و ابهت پوشالی او را فرو ریخته است. این ملت بیش از سه دهه است که به عالم ثابت کرد "امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند". آمریکا تا انتقام این سیلی را نگیرد دست از سر ملت ما برنخواهد داشت.

همان امامی که به ما آموخت آمریکا ام الفساد است سفارش کرد که: هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید.

وعده دیدار ما، سیزده آبان، روز "مرگ بر آمریکا".

افسران جنگ نرم استان قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هتک حرمت یک روحانی ناهی از منکر در شهرستان بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۲۸ ب.ظ


حجت الاسلام محمود کیا از فضلای بابلی حوزه علمیه قم که به شهر خود سفر کرده بود از سوی جمعی از اوباش سابقه دار روستای محل سکونت خود مورد هتک حرمت قرار گرفت.

جمعه گذشته یکی از اهالی روستای علمدار شهرستان بابل با نصب داربست و چادر در زمین کنار مسجد روستا اقدام به برگزاری مراسم مختلط عروسی نمود. نصب تجهیزات صوتی و استفاده از نوازندگان باعث ایجاد آلودگی صوتی در محل و آزار همسایگان گردید. مراسم عروسی تا غروب ادامه داشت. با آغاز اذان مغرب، بلندی سر و صدای ناشی از رقص و آواز میهمانان عروسی مانع از شنیده شدن صدای اذان گردید تا حدی که بنا بر اظهار شاهدان، به دلیل نزدیکی مکان عروسی، در سر تا سر مسجد صدایی جز موسیقی زننده شنیده نمی شد.

حجت الاسلام کیا با توجه به آشنایی با میزبان با ورود به مکان عروسی قصد تذکر به او را داشت که ناگهان با حمله چندتن از مجرمان سابقه دار محل مواجه گردید. مهاجمان که بعضی از آنها با قید وثیقه آزاد بودند همگی از مشروبات الکلی استفاده کرده و تعادل خود را از دست داده بودند. آنها با انداختن عمامه این روحانی شجاع بر زمین، با بطری آب معدنی و ... به سر و صورت ایشان کوبیده و اقدام به هتک حرمت وی نمودند.

در حال حاضر بر اساس شنیده ها سه تن از ضاربان این روحانی بسیجی در بازداشت به سر می برند. در این باره تذکر چند نکته ضروری است:

1-    1-  با توجه به واقعه هتک حرمت بیت آیت الله توکل در چند ماه گذشته، این دومین بار است که شهرستان بابل در صدر اخبار مربوط به هتک حرمت روحانیت قرار می گیرد.  لازم است دادگستری شهرستان بابل با صیانت از جایگاه دارالمومنین، اقدامات خود در خصوص دو پرونده مذکور را اطلاع رسانی کند.

2-    2-  از نیروی انتظامی شهرستان بابل انتظار می رود به عنوان شهروندان مسلمان جامعه اسلامی، حمایت حداکثری از آمران به معروف و ناهیان از منکر را وظیفه و تکلیف ذاتی خویش بدانند.

3-    3-  اگر در هر یک از کوچه های بابل هم نمازجمعه تشکیل شود باز هم از نظر راقم این سطور حجت الاسلام روحانی امام جمعه شهرستان محسوب می شود. با توجه به همسویی ایشان با دولت به اصطلاح اعتدال، انتظار پیگیری مجدانه ماجرای مذکور توسط این بزرگوار در سطح نهادهای دولتی استان، توقعی به جا محسوب می شود.

4-    4-  از مجمع طلاب شهرستان بابل در حوزه علمیه قم انتظار می رود از حالت انفعال خارج شده و نسبت به وقایع اخیر با توجه به ایام محرم و آغاز دهه امر به معروف و نهی از منکر  واکنشی قاطع نشان دهد.

5-    5-  مسئولان قضایی و امنیتی شهرستان بابل تردیدی به خود راه ندهند که طلاب بسیجی این شهر تا حصول نتیجه ای اقناع کننده پیگیری و یادآوری این واقعه را در سطح رسانه های کشور استمرار خواهند بخشید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این ره که تو می روی به ترکستان است!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۳۷ ق.ظ


آرزو دارم یک نفر پیدا شود و بگوید مگر مصدق چه هیزم تری به آمریکا فروخته بود که نسخه اش را در کودتای 28 مرداد پیچیدند؟!

مصدق نه حامی ملت فلسطین بود، نه دم از مبارزه با استکبار می زد؛ نه دنبال احیای ارزش های معنوی بود؛ نه می خواست از جنبش های عدالتخواهانه جهان و پابرهنگان حمایت کند؛ نه منافع ایالات متحده را تهدید کرده بود؛ نه آمریکا را به عنوان قدرت مند ترین کشور جهان در مقابل چشم جهانیان مورد تحقیر قرار داد و...

به راستی چرا مصدقی که به صورت آمریکا سیلی نزده بود از آمریکا سیلی خورد؟ کدام مورخ می تواند به این پرسش تاریخی جواب روشنی بدهد؟

جالب آن که مصدق که شعار استقلال طلبی می داد به اذعان برخی وزرایش مانند امینی و... به جای اتکا بر مردم سعی داشت به قدرت آمریکا تکیه بزند. در مقطعی نیز آمریکا با حمایت ظاهری از مصدق پذیرفت که بیست میلیون دلار در سال به ایران کمک بلاعوض کند.1 با این حال چرا با رفتن دمکرات ها و جایگزینی جمهوری خواهان، آیزن هاور دستور اسقاط دولت مصدق را به نفع شاه خائن صادر کرد؟

پاسخ این سوال فقط یک جمله است: شاه برای آمریکایی ها سرسپرده تر از مصدق بود. آن چه تاریخ ثابت کرده است این است که کاخ سفید از برقراری رابطه با کشورهای دیگر هدفی جز تأمین منافع و گسترش قدرت نفوذ خود حتی به قیمت چپاول و ناجوانمردی ندارد.

حالا وضعیت جمهوری اسلامی را تصور کنید که سال های سال و در دفعات متعدد به صورت پلید آمریکا سیلی زده است. به نظر شما اگر آمریکا موقعیتی پیدا کند با نظام اسلامی ایران چه معامله ای خواهد کرد؟!

1-      خاطرات علی امینی، صفحه 60، انتشارات حوزه هنری ( این خاطرات سال ها پیش در کیهان لندن نیز منتشر شده است.)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خاکی که می تپید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۲۳ ق.ظ

باور کنید اگر قرار باشد همین حالا بخواهم از کرامات و معجزات شهدا چیزی بگویم فی البداهه می توانم فهرستی بلندبالا از عنایات بی مثال سربداران وادی دلدادگی را برایتان ردیف کنم.

کسی نمی تواند منکر جایگاه معنوی و تأثیرگذار شهدا بشود. البته این ویژگی برجسته، ممکن است باعث بروز آسیب هایی بشود که باید مراقب آن بود. احتمال دارد عده ای از روی سادگی، یا از سر لطف به شهدا! و یا برای مطرح کردن خود دنبال نسبت دادن برخی اتفاقات به لطف و کرامت شهدا باشند. به این آسیب می گویند: خطر افتادن در دام خرافات.

به طور مثال مسجد یادمان شهدای هویزه به گونه ای طراحی شده است که اگر پای یک ستون بایستید، دهانتان را به آن بچسبانید و آهسته صحبت کنید یک نفر دیگر می تواند گوشش را به ستون رو به روی آن بچسباند و صدای شما را به خوبی بشنود. برادر مداح و رزمنده ای داریم به نام حاج رضا دادپور که انسان شوخ طبعی است. یادم است یک بار ایشان همراهان خود را سرکار گذاشته بود و گفته بود که می خواهد معجزه ای از شهدا را به آنها نشان بدهد! همراهان وی که از این اتفاق در مسجد هویزه حسابی تعجب کرده بودند دوست داشتند توضیح بیشتری در این باره بشنوند. حاج رضا بعد از کمی این دست و آن دست کردن، شوخی خودش را برملا می کرد و البته ملت را هم به خنده وا داشت و همه به فکر فرو برد.

حالا می خواهم خاطره ای را در این خصوص برایتان تعریف کنم که شاید برایتان جالب باشد. روزی همراه یکی از کاروان ها وارد معراج شهدای اهواز شدم. خانم میان سالی که جزو کاروان ما نبود به سرعت خود را به من رساند و بعد از یک سلام کوتاه پرسید: می بخشید حاج آقا! برداشتن خاک چه حکمی دارد؟!

من که عجله داشتم و باید زودتر به همراه دوستان کاروان زیارتی خود از آن مکان دیدار کرده و به سمت اندیمشک راه می افتادم لحظه ای مکث کردم تا همه جوانب سوالش را در نظر بگیرم. به زعم خودم این خانم قصد داشت با مشتی خاک که از خیابان برداشته، تیمم کند که دچار وسواس شده بود. گفتم: یک مشت خاک ارزش مادی خاصی ندارد. البته اگر از خاک دارای ملکیت برداشته شود مثلاً از خاکی که فردی پول داده و برای ساختمان سازی خریداری کرده، بهتر است از باب احتیاط، رضایت مالک آن جلب بشود...

خواستم مسئله را بیشتر توضیح بدهم که آن خانم میان سال، مضمون سوالش را تغیر داد: منظورم خاکی است که زیر کفن شهید گمنام است...

گفتم: خوب این که از باب تبرک خوب است...

گفت: حکمش چیست؟!

تعجب کردم. گفتم: همین که گفتم حکمش بود...

احساس کردم می خواهد حرف دیگری بزند. حدسم درست بود. او منظور دیگری داشت. گفت: مقداری از خاک زیر کفن شهید را توی مشتم گرفتم، ناگهان دیدم چیزی توی دستم تکان تکان می خورد... این حکمش چیست؟!

دو ریالی ام افتاد. فهمیدم منظورش اصلاً حکم شرعی نبوده و دنبال تعبیری عرفانی از ادعایش است. او انتظار داشت از من حرفی معنوی بشنود و کمی خوش به حال شود که لابد مورد عنایت شهدا قرار گرفته و...

خواستم بگویم من اهل تأویل و تفسیر عرفانی نیستم و بهتر است از این ادعاها دست بردارد؛ اما ترجیح دادم با زبان خودم به او بفهمانم که دنبال دکان و دستگاه نباشد.

خیلی جدی و با ژستی متأثر از او خواستم تا بیشتر توضیح بدهد. آن بنده خدا هم که از حال دگرگون! من ذوق کرده بود، این طور توضیح داد: حاج آقا نمی دانید چه اتفاقی افتاد! خواستم یک مشت خاک زیر کفن را تبرکی بردارم. ناگهان دیدم چیزی توی دستم تکان می خورد. انگار نبض یک انسان را به دست گرفته بودم. یا این که قلبی داشت توی دستم می تپید. تمام تنم مور مور شد. حال خوشی داشتم. حسی به من می گفت...

نگذاشتم حرفش تمام شود. با همان حالت جدی پرسیدم: یعنی واقعاً خاک توی دستتان تکان می خورد؟

گفت: بله حاج آقا! انگار چیزی توی دستم بالا و پایین می رفت!

فرصت را از دست ندادم. تندی گفتم: آهان، فهمیدم.

آن بنده خدا با تمام اجزای وجودش به دهان من خیره مانده بود تا تعبیر عرفانی ام از این اتفاق عجیب را روی هوا ببلعد!

معطل نکردم. گفتم: لا به لای آن خاک یک دانه سوسک بود که توی مشتتان گرفتار شد و داشت تقلا می کرد تا خودش را نجات بدهد...!

مانده بود که چه بگوید. انتظار چنین تعبیری را نداشت. با نگاهی عاقل اندر سفیه، سر تا پایم را ورانداز کرد. احساس کردم دارد خشمش را کنترل می کند. هنوز هم که یاد آن روز می افتم تعجب می کنم که چطور توانستم از دستش جان سالم به در ببرم. به گمانم احترام عمامه سیاهم را نگه داشت که کار دستم نداد. راهش را کشید و در کمتر از یک لحظه در لا به لای خیل زوّار بی ادعای شهدا ناپدید شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دست مریزاد به افسران جنگ نرم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۶ ق.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

سروقامت بسیجی، افسر ممتاز جنگ نرم، برادر ناصر آراسته؛ سلام علیکم

سخنان مستدل، محترمانه و صریح شما در دیدار اخیر با رئیس جمهور محترم در تاریخ 22/7/1392 در دانشگاه تهران، در فصلی که هجمه وادادگان عرصه های سیاست و فرهنگ و اجتماع برای به انزوا کشاندن فدائیان اسلام ناب شدت یافته است موجب عزت و نشاط سربازان راستین ولایت گردید.

تأکید شما بر مقوله "استقامت" بر مبنای وعده‌های خدشه‌ناپذیر خالق بی‌همتا نیز در این راستا قابل تقدیر است.

صداقت، شهامت و بصیرت ستودنی شما بی تردید، مصداقی روشن از عمل به تکلیف بر زمین مانده "ترویج معروف" است که در صورت توسعه این فرهنگ سازنده، انقلاب و نظام اسلامی، گام‌هایی استوار را برای نیل به قله‌های بلند رستگاری طی خواهد کرد و به الگویی تمدن ساز برای همه جوامع بشری تبدیل خواهد شد.

برادران شما در حوزه علمیه قم، در آستانه ماه پیروزی خون بر شمشیر و ایام بزرگداشت سالار شهیدانِ طریق هدایت و بزرگ‌داعیّ عرصه عمل به معروف ، با اهدای این لوح، برآنند تا گامی کوچک در سپاس از سخنان روشنگرانه حضرتعالی که تفسیری از آیه شریفه  "ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه" بود، بردارند.

سلام برادران خود را به همرزمان خط مقدمی انقلاب در دانشگاه تهران برسانید.

والسلام علی عبادالله الصالحین

جمعی از طلاب حوزه علمیه قم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امام با مرگ بر شاه مخالف نبود!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۰ ب.ظ

آقاجان! والله بالله امام با شاه مخالف بود. او خودش گفت با شعار مرگ بر شاه، شاه دیوانه را دیوانه تر کنید.

اسناد و مدارکش موجود است. سال 42 وقتی خیلی ها از ترس وحشی گری عمال شاه در لاک سکوت فرو رفتند این امام بود که فریاد زد: امروز شاه دوستی یعنی غارتگری.

امام بود که گفت: من مشت توی دهان این دولت می زنم.

شما چرا حرف هر کس و ناکسی را باور می کنید؟ یک آدم دم کلفتی بلند شده است و از قول مرحوم پدرش ادعا کرده امام طرفدار شاه بوده! شما که خمینی را می شناسید، از صلابت و مردانگی اش خبر دارید، شما که می دانید امام در راه خدا با کسی مسامحه نمی کرد، شما دیگر چرا مجال این طور صحبت ها را به این آقازاده سابق می دهید؟

طرف راست راست برود و مصاحبه کند که پدرم یار غار امام بوده و از او شنیده که شاه آدم خوبی است! نباید مرگ بر شاه گفت! تنها شاه شیعه جهان را نباید بر زمین زد. به جای شعار مرگ بر شاه بگوئید نان، کار، مسکن! بگوئید تا کفاف نباشد عفاف به وجود نخواهد آمد! بگوئید مانور تجمل بر مومنین ضروری است ....؟!!

آن وقت کسی هم صدایش درنیاید؟ خیلی هم اوضاع بد شد بعد از دوهفته بگویند مصاحبه جعلی بوده؟! یا سایت بی اجازه از این حقیقت پرده برداشته؟!!

( این مطلب را برای چهل سال بعد نوشتم. اگر عمری نبود وراث من لطفاً نسبت به بازنشر این نوشتار اقدام کنند!)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حکم جلودار است بر هامون بتازید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۰۲ ب.ظ


این روزها احساس می کنم درست در وسط میدان جنگ ایستاده ام. نه این که فقط احساس کنم، نه. واقعاً اعتقاد دارم نبرد دو تفکر مقاومت و سازش، ساده زیستی و زرپرستی، مردانگی و وادادگی به نقطه ای حساس و سرنوشت ساز رسیده است.

الان زمانی است که به اصطلاح اهل دعوا، اگر نزنیم، خورده ایم!

آن بابایی که چهره پنهان نفوذ آمریکا در ایران بود مدتی است که نقاب را از چهره اش برداشته و شمشیر را از رو بسته است.

مهره های این فرد هم یکی و دوتا نیستند.

سعی دارم سربسته صحبت کنم تا اخطاری که این روزها گرفته ام دوباره تکرار نشود!

اواخر دبیرستان و اوایل طلبگی، خاطرات شفاهی انقلاب را با دقت می خواندم. برای خودم به نتیجه ای رسیده بودم که بیانش آن زمان به راحتی ممکن نبود. معتقد بوده و هستم این که می گویند روحانیت، انقلاب کرد حرف نادرستی است. صحیحش آن است که بگوییم امام و جمعی از شاگردانش پای انقلاب ایستادند. این روزها دیگر برای گفتن این حرف ها رودربایستی ندارم. یعنی معتقدم کار خراب تر از آن است که فکرش را بکنیم.

یک سال از طلبگی ام می گذشت که در خفا به بعضی از رفقای صمیمی می گفتم: لازم است هر بسیجی یکسال را در حوزه بگذراند. رفقا علت این عقیده را می پرسیدند. جواب می دادم: برای این که بفهمند که اگر می خواهند پای اسلام و انقلاب بایستند دیگر روی کسی حساب نکنند! (البته این حرف، عمومیت ندارد)

این روزها وقتی برخی ائمه جمعه و اساتید دروس خارج را می بینم که یک شبه پذیرفته اند زمان بدر و خیبر و عاشورا به اتمام رسیده است و کم مانده است بگویند باید به غرب، سواری هم بدهیم تا اندکی از تحریم ها کم شود، وقتی نان به نرخ روز خواری این افراد را می بینم، عقیده ام را فریاد می کنم که: نمی شود انقلاب را دست هر کسی سپرد. امروز روز شهادت مسلم است. این حرف ها را امروز نزنم کی بزنم؟ شما بهتر از من می دانید کسانی که مسلم را (بخوانید حسین را) تنها گذاشتند بعضاً عالم و فقیه و متشرع و وجیه زمان خود بودند.

بچه ها باور کنید ما در وسط میدان جنگ ایستاده ایم. عده ای از صاحب منصبان پست پرست، حقیقتاً آقایی غیر از آقای ما دارند که اگر دیر بجنبیم ممکن است همت آنان در تبعیت از آقایشان کار را به آن جا برساند که تحت لوای اسلام شیخوخیت و مصلحت، از جمهوری اسلامیمان تنها پرچمی باقی بماند و رنگ و لعابی.

راستی حواستان بود نوچه آن بابا در دانشگاه تهران وقتی گفت که به مقاومت اعتقاد دارد اما کلید حل مشکلات در برقراری رابطه با دنیاست، ویا این که گفت تولید علم خوب است پس نباید برخی اساتید دانشگاه را اخراج کرد و...  در حقیقت داشت پاسخ چه کسی را می داد؟

ای کاش همه جنگ ها دارای خاکریز بود. دشمن اگر مرد باشد برای خودش نعمتی است!

تجربه تاریخی صدر اسلام ثابت کرده نبرد با اهل تزویر بسیار سخت تر از جنگ با یزید است ؛ آنگونه که ممکن است تصور شود جنگ حق و باطل تنها ستیز بر سر قدرت است.

 از کید مکاران روزگار باید به خدا پناه برد.

این روزها ما در وسط میدان جنگ ایستاده ایم. فعلاً با سلاح برّنده زبان و قلم به اذن الله تعالی به ستیز با منافقان و وادادگان جبهه ذلت خواهیم پرداخت. جنگ سختی است اما انشاءلله پیروزی از آنِ صابران است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیام دختر آملی به رئیس جمهور آمریکا!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۱:۴۹ ق.ظ

روزه خون خواهیم گرفت !

 

سیده طاهره هاشمی در یکم خردادماه سال 1346 در شهرستان آمل و در روستای شهید آباد ( شهربانو محله ) دیده به جهان گشود. او در خانواده‌ای متدیّن، مذهبی و طرفدار انقلاب و تحت تربیت پدر و مادری بزرگوار که هر دو از سادات منطقه‌ی هزار جریب ساری بودند، رشد و پرورش یافت. از کودکی با قرآن، نهج‌البلاغه و سایر کتب روایی شیعی انس و الفت پیدا کرد و به دلیل جوّ فرهنگی و مذهبی خانواده روح تشنه‌اش با عمیق‌ترین مفاهیم دینی و معنوی سیراب شد. 
او دختری مهربان، دلسوز و دانش‌آموزی نمونه و موفق و درس‌خوان بود. هرگز در ادای تکالیف واجب دینی، کوتاهی نمی‌کرد و مستحبات را تا جایی که می‌توانست، به جا می‌آورد. در کارهای هنری چون خطاطی، طراحی، گلدوزی، نگارش مقاله، تهیه‌ی روزنامه دیواری و نیز اداره‌ی برنامه‌های فرهنگی مدرسه بسیار موفق بود و بسیاری از برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی و حرکت‌های سیاسی مدرسه بر عهده‌ی او بود. در برخورد با دانش‌آموزانی که تحت تأثیر تبلیغات گروهک‌های منحرف قرار گرفته بودند، بسیار مهربان، باحوصله و دلسوز بود و از فرط مهر و دوستی، آن‌ها را به خود جذب می‌کرد. 
و سرانجام در غروب روز ششم بهمن‌ماه سال 1360 در حالی که چهارده بهار بیشتر از عمر کوتاهش نمی‌گذشت، در حالی به کمک نیروهای مدافع شهر شتافته بود ، در درگیری خونین گروهک‌های معاند انقلاب با نیروهای بسیجی و مردمی، با اصابت دو گلوله به فیض شهادت نایل آمد.

این سیده بزرگوار با این که موقع شهادت چهارده سال بیشتر نداشت اما با توجه به نبوغ و ذوق سرشار خود آثاری قلمی و تجسمی به یادگار گذاشته است . در زیر ، انشایی را از این خواهر شهیده می خوانیم که به پیشنهاد معلم باید خطاب به یک دوست نوشته می شد . انشای شهیده سیده طاهره هاشمی در طرحی ابتکاری در قالب نامه ای به یک دوست امدادگر و رزمنده فرضی نگاشته شده است . او در این نامه پیامی را نیز خطاب به رئیس جمهور وقت ایالات متحده گوشزد نموده است :

به نام خدا

نامه ای می نویسم برای تو دوست در جنگم ، ای دوست جان بر کفم ، ای دوست شریفم . نامه ای که شاید از آن کوه مشکلات که بر سرت فرود آمده است بکاهد . هر چند که این نامه برایت سودی ندارد . برای تویی که در سنگر به مداوای مجروحان جنگ اعم از ایرانی و یا غیر ایرانی می پردازی . من این نامه را در حقیقت برای دوستانم می بایست می نوشتم اما روزگار را چه دیدی باید نوشت برای تو که حتی یک لحظه شاید نتوانی به این نامه نظری بیفکنی ، چون مجروحان در جلویت صف کشیده و رگبار مسلسل و توپ و نارنجک بر بالای سرت در پروازند .

ای کاش می توانستم با تو به جبهه آیم و مسلسل ها را در آغوش گیرم ، اما می دانم که چه خواهی گفت ، بله من سنگر دیگری دارم و سنگرم را همچون تو حفظ خواهم کرد ، همچون تو که که با وسایل اولیه بسیار کم و غذای اندک در خط مقدم جبهه ای . شاید بر من عیب بگیری که چرا به آگاهی دوستان و همشهریانم نمی پردازم . می دانم اما آگاهی دادن به کدامین مردم ؟ به مردم جان بر کف شهرم ! نه می دانم که نمی گویی ! زیرا باید به اشخاصی آگاهی داد که چشم ها و را بسته و گوش ها را پنبه نموده و به شعار دادن در سر چهار راه ها مشغولند . شعار مرگ بر آمریکایی که معنی آن سازش با آمریکاست ! می گویند که باید در این جنگ ، حق با باطل سازش کند . باید میانجیگری را پذیرفت و ملتی را که بیست سال زیر ستم بعثیان بود تنها گذاشت . آنها با شایعه سازی می خواهند مردم را گول بزنند ، اما قرآن دستور داد برای شایعه سازان قتل و اسیری و لعنت است . می دانم که تو تنها برای ملت ایران نمی جنگی بلکه برای ملت عراق هم می جنگی و ملت جان بر کف و شهید داده ما و عراق پشتیبان تو هستند . اگر تو شهید بشوی صدها نفر بعد از تو می آیند و سنگرت را حفظ خواهند کرد . ملتی که برای هر قطعه از این میهن خون ها فدا کرد ، دیگر سازش با نوکران آمریکا و شوروی این دشمنان اسلام را جایز نمی داند . می دانم که تو تا آخرین قططره خون خواهی جنگید ، زیرا تو فرزند خلف کسانی هستی که در جهان همیشه بر ضد ستم می شوریدند و تو هم مانند آنها پیروز خواهی شد زیرا اماممان ، این بت شکن عصر گفت : آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و در جای دیگر گفت : ما مرد جنگیم آقای کارتر نباید ما را از جنگ بترساند . البته به یاری خداوند ، زیرا این خداوند بود که آمریکا را در حمله نظامی به ایران در طبس نابود کرد . شن های بیابان این مأموران الهی چون ابابیل بر سرش ریخت و تمام آن تجهیزات را نابود کرد و این بار هم کید شیطان بر هم ریخت چون خداوند در قرآن فرمود " ان کید الشیطان کان ضعیفا " بلی حیله شیطان ضعیف است زیرا در این زمان هم به یاری خدا و هوشیاری ملت و بیداری ارتش و جان بر کفان سپاه و بسیج مانع رسیدن آمریکا به هدف شومش گردید . من به تو خواهرم و برادرم که در سنگرید ، پیام می دهم که خواهم آمد و انتقام خون های نا به حق ریخته را خواهم گرفت . نگرانی من و تو ای خواهرم اینست که مبادا سازشی صورت گیرد و خون های شهیدان به هدر رود و نتوانیم ندای امام را به گوش جهانیان برسانیم ، که ندای امام همان ندای اسلام است . اما می دانم که هرگز سازشی صورت نخواهد گرفت ، زیرا تمام ارگان های مملکتی در دست ملت و نمایندگان ملت است و من و تو ای دوستم با هم به جنگ اسرائیل که فلسطین را اشغال کرده است می رویم و از آن جا به سادات ها و شاه حسن ها و حسین ها و ملک خالدها خواهیم گفت که به سراغتان خواهیم آمد و دوباره فلسفه شهادت را زنده خواهیم کرد و صف های طولانی برای شهادت تشکیل خواهیم داد و روزه خون خواهیم گرفت . 

  • سیدحمید مشتاقی نیا