اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۵۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بابل دارالمومنین» ثبت شده است

تفاوت بنزینی مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۰۶:۴۴ ب.ظ

تکلیف کارت سوخت جایگاه ها در ۱۴۰۳ مشخص شد » تازه نیوز

 

در نیم سال اخیر با خودروی شخصی در استانهای مختلف تردد داشتم اعم از گذری یا اقامت و طبعا به پمپ بنزینهای این استانها مراجعه کردم. قم، تهران، مازندران، سمنان، خراسان رضوی، مرکزی، اصفهان، لرستان، همدان، کرمانشاه و ایلام. در همه این استانها می شد از کارت سوخت جایگاه استفاده کرد به جز مازندران. با اینکه به مازندران که زادگاه خودم است دوبار سفر و چند روز اقامت داشتم حتی یکبار هم موفق به استفاده از کارت سوخت جایگاه نشدم. از دوستان مختلف پرس و جو کردم و متوجه شدم اغلب با همین معضل مواجه هستند. بعضی جایگاه داران از اساس میزنند زیر موضوع و می گویند اصلا کارت سوخت ندارند. بعضی جایگاه دارها مثل جایگاه مستقر در ایستگاه آمل (شهرستان بابل) به راحتی مشتریان را بر اساس چهره یا پلاک ماشین ممیزی کرده به بعضی ها کارت می دهند به بعضی دیگر می گویند سهمیه کارت تمام شده و باید پول اضافه برای دریافت کارتهای شخصی اجاره ای بدهید!

این مشکل را از طرق مختلف پیگیری کردم اثری نداشت. امروز دیدم شماره تلفنی را در رسانه ها منتشر کرده اند که اگر دیدید جایگاه دار به شما کارت سوخت نمیدهد بلافاصله تماس بگیرید. فعلا که در مازندران نیستم. دوستانی که این مطلب را میخوانند لطفا امتحان کنند واقعا تماس با این شماره می تواند مشکل را برطرف کند یا خیر.

شماره منتشر شده برای پیگیری عدم ارائه کارت سوخت جایگاه داران در سراسر کشور: 09627

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پسر و نشان پدر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ

امروز سالروز شهادت سلیمان ذاکریان از شهدای ارتشی شهرستان بابل است. همسرش خواهر سردار دوست داشتنی شهید مهدی نصیرایی است. به سلیمان می گفت تو پیامبر من هستی! حضرت سلیمان حیات بخش و طراوت انگیز و پادشاه دل بی قرار من، در کنار توست که به سعادت و خوشبختی و آرامش می رسم. 

جنگ که شد سلیمان به جبهه رفت و خودش را به خط رساند. امروز روزی سال 62 در اطراف مریوان با حمله توپخانه دشمن به شهادت رسید. پیکرش را آوردند. زن دوست داشت او را در آغوش گرفته و برای آخرین بار صورت ماهش را ببوسد. نگذاشتند. خیلی که اصرار کرد مجبور شدند راستش را بگویند که سلیمان سر در بدن ندارد.

سلیمان دوست داشت پزشک شود که شرایطش فراهم نشد. به ارتش که رفت در بهداری مشغول خدمت شد. پسرش حبیب آرزوی پدر را برآورده کرد و پزشک متخصص رادیولوژی شد. کرونا که آمد باز هم مثل پدر بسیجی خط شکن بود. در صف اول خدمت به مردم، مبتلا شد و اندکی بعد به شهدای سلامت پیوست.

شادی روح این پدر و پسر شهید صلواتی هدیه کنیم.

 

یادمان شهید سلیمان (پرویز) ذاکریان

یادمان شهید حبیب ذاکریان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گذار

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۴۵ ق.ظ

سفر به ابدیت – آیت الله نکونام

 

آقا علیرضا زرقانی تحصیلکرده مقطع دکتراست و در امور تربیتی و روانشناسی صاحب نظر است. او را از چند دهه قبل که ساکن بابل بود می شناسم. از فعالین قرآنی و فرهنگی در استانهای مختلف کشور است. مادرش به رحمت خدا رفت. رفقا مجلسی برای او در بابل تدارک دیده اند.

صبح داشتم اطلاعیه اش را در گروههای مجازی منتشر میکردم که یکی خبر داد پدر آقا مجید آرمده هم به رحمت خدا رفته و امروز تشییع میشود. تماس گرفتم و تسلیت گفتم. حجت الاسلام مجید آرمده و برادرش حجت الاسلام مهدی آرمده از فضلا و مبلغان خوب و موفق شهرستان بابل هستند. در گروههای مجازی خبرش را پخش کردم و توصیه کردم هر کس میتواند امشب نماز لیلةالدفن را به نیت مرحوم اسماعیل ابن غلامعباس به جا بیاورد.

در این حین آقا مصطفی مولایی پیام داد که برادرش دو هفته پیش به رحمت خدا رفته. تماس گرفتم و تسلیت گفتم. دکتر مصطفی مولایی اهل قائمشهر فرزند شهید مولایی و متخصص هوشبری است؛ پزشکی متعهد و دست به خیر و انقلابی. برادرش جوان بود و بدون دلیل خاصی به طور ناگهانی در گذشت. هم تسلیت گفتم هم عذرخواهی کردم بابت اینکه اصلا از ماجرا خبر نداشتم.

دوستی هم پیام داد که پدر دامادشان امروز فوت کرده...

ایتا را بستم که دیگر از این دست اخبار نشنوم! البته حقیقت را گریزی نیست. روح همه رفتگان شاد. خدا مومنان در گذشته را غریق رحمت واسعه خودش قرار داده و قلم عفو بر پرونده اعمالشان بکشد. خدا ما را هم رهرو صدیق طریقت حق و فراری از گناه و مورد رضایت خودش تربیت کند.

ممنون میشوم شادی روح همه این عزیزان فاتحه ای قرائت کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سهم من چی؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۰۷ ب.ظ

حواسمان به غنیمت خواهی مدعیان در دولت پزشکیان باشد|با یک کاغذ نمی  توانیدصاحب منصب شوید | فریاد جنوب

 

تا الان بالای ده بار با شکایت بعضی مسئولان قضایی و انتظامی و امام جمعه و شهرداری و شورا و... در مازندران و قم به دادگاه احضار شده ام. یک فقره محکومیت هم دارم؛ چهار ماه زندان بود که تعلیق شد. یعنی دولت جدید نمیخواهد حق مرا ادا کند؟ یک پست ناقابل هم سهم من نیست؟ مومنین به انقلاب در دایره وفاق جایی ندارند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عباس منصور اهل بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۴۶ ق.ظ

تصاویری دیدنی از جزیره خارک

 

عباس منصور را نمی شناسم و اگر کسی شناخت یا اطلاعی درباره وی دارد ممنون میشوم پیام بگذارد. این مطلب اشارتی درباره اوست:

قبل از آنکه مرا به خارک بفرستند؛ یک روز سرهنگی به نام کیانی که گویا با سرهنگ بابا امجدی که رئیس ساواک آبادان بود، برادر بود، مرا احضار کرد و گفت: «تو چه کار کرده‌ای؟» گفتم که من بی‌گناهم و مرا بیخود گرفته‌اند. و تلفن کرد و پرونده مرا آوردند. وقتی پرونده مرا آوردند. من دیدم آن اعلامیه‌ای که قبلاً توضیحش را دادم و به قد یک کف دست بود، لای پرونده هست؛ و زیرش هم خط قرمز کشیده‌اند. گفت پس تو کاره‌ای هستی و بیخود خودت را به موش مردگی می‌زنی. باید بروی خانه آسید محمد بهبهانی و توبه کنی. خانه او در خیابان پانزده خرداد بود؛ و هر کس را که می خواست از مبارزه با شاه توبه کند به خانة او می‌فرستادند. سیدمحمد بهبهانی با دربار رابطه نزدیکی داشت. و به نظر من یک روحانی نما بود. خلاصه به من هم فشار آوردند که تو هم به خانه بهبهانی برو. بهبهانی همان طور که گفتم از آن آخوندهای درباری بود و با دربار کاملاً ارتباط داشت. من گفتم چرا من باید پیش آقای بهبهانی بروم؟ من خودم یک روحانی هستم. یک آخوند اسلامی هستم. پیش او بروم که چه شود؟ من گناهی نکرده‌ام که بروم توبه کنم. این را که گفتم بلند شدم و همان طور به دیوار تکیه دادم. گفت پس می‌خواهید چه کنید؟ گفتم مرا از ایران تبعید کنید. گفت کجا تبعید کنیم؟ گفتم به نجف اشرف. خندید و گفت نه تو را به مسکو تبعید می‌کنیم! این حرف را از این رو زد که می‌خواست مرا کمونیست معرفی کند. این را که گفت بیرون رفت و من هم بیرون آمدم و به سلول خود برگردانیده شدم. یکی دو روز بعد هم مرا به خارک فرستادند
من را به جرم اخلالگری از زندان قزل قلعه به زندان جزیره خارک تبعید کردند. در میان یک عده شصت و یک نفری که دکتر کریم کشاورز، دکتر شهیدی و دکتر کریم پویا نیز در میان آنها بودند و از زندان شهربانی و زندان لشکر دو زرهی واقع در چهار راه قصر سابق (شهید قدوسی) انتخاب کرده بودند، همان زندانی که دکتر مصدق زندانی بود.
از این جمع فقط دکتر حسین آیدین که برایش خیلی تقلا کردند در آخرین لحظه تبعیدش منتفی شد و جمع شصت و یک نفری ما شد شصت نفر[1] . ما را با بی‌رحمی و خشونت تمام سوار یازده کامیون کردند و به طرف شیراز فرستادند.

خوب یادم هست که من در آن روز بیمار بودم و در داخل بهداری زندان به سر می‌بردم و در آنجا بستری شده بودم که آمدند و گفتند آقای رهنما بیا داخل بند. و بعد مرا کشان کشان به سلول خودم بردند و با حالت بیماری تب مرا مجبور کردند وسایل خود را جمع کنم. به طوری که مانع شدند هم سلولیهای من کمک کنند. هر چه گفتم لااقل اجازه دهید کمی حالم بهتر شود آن وقت هر بلایی می‌خواهید سر من بیاورید کسی گوشش بدهکار نبود. فقط می‌گفتند دربارة شماها دستور اعلی حضرت است و باید خیلی فوری اجرا شود. به هر حال ما را سوار کامیون کردند. تعداد کامیونها یازده تا بود و توسط 120ـ100 افسر و درجه‌دار و سرباز همراهی می‌شد.
فرمانده ستون اعزامی به خارک سرهنگ اکبر زند نام داشت که نشان رستاخیز شاه را داشت و در کودتای امریکایی ـ انگلیسی 28 مرداد1332 فعالانه شرکت کرده بود.
در موقع حرکت سید ابوالقاسم انجوی مدیر روزنامه آتشبار که به عنوان تبعیدی همراه ما بود، این دو بیت را خواند:

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

روبه صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی زکشتن مگریز

مردار بود هر آن که او را نکشند.


ولی بعداً این آقا!، خود را در دامان دربار انداخت.
این‌گونه مرا هم جزء شصت نفر فرستادند به خارک، در این مسیر، ابتدا ما را بردند به شیراز و از شیراز به بوشهر اعزام شدیم و از آنجا ما را سوار کشتی کردند و به خارک بردند. آنجا ما را تحویل سروان وحدت [2] دادند که معروف بود از بهاییها است و از مسلمان جماعت کینه خاصی به دل دارد. او هم مسئول پادگان حفاظتی از زندانیها بود و هم مسئولیت حفاظت از زندان را بر عهده داشت.
من جمعاً حدود یازده ماه در خارک بودم و خارک در آن زمان دست کمی از جهنم نداشت. زیرا آنجا تنها زندان نبود؛ بلکه جولانگاهی بود برای سروان وحدت و رژیم که هر طور می‌خواهند با زندانیان معامله کنند.
شبها عده‌ای را مأمور می‌کردند که می‌ریختند و حمله می‌کردند به خوابگاه زندانیان و می‌زدند و می کوبیدند و قهقهه مستانه سر می‌دادند و سرمست از پیروزی می‌رفتند. سروان وحدت حتی از جیره زندانیان نیز نمی‌گذشت و همیشه مقداری از آن را به سرقت می‌برد. من در حالی به خارک تبعید شدم که هنوز در دادگاه محکوم نشده بودم و فقط توسط فرماندار نظامی بازداشت شده بودم. ولی می‌گفتند تو را چون مخالف شاه هستی و علیه شاه اعلامیه چاپ کرده‌ای بازداشتت کرده‌ایم. و چنین کسی دادگاه نمی‌خواهد، به خارک می‌فرستیمت؛ که زحمت دادگاه هم کم شود؛ بلکه خودت آنجا رفع زحمت کنی و بپوسی و تلف شوی (این را تیمور بختیار، بمن گفت!). این بود منطق کسانی که خود را رهبران تمدن کهنسال ایران می‌دانستند و می‌گفتند ما از جانب خدا مأموریت داریم این ملت را به رستگاری برسانیم.
به هر حال مرا با چنین منطقی به خارک تبعید کردند.
همان‌طور که گفتم در خارک زندانی عادی هم آورده بودند. ما در آنجا وضع بسیار بدی داشتیم. به عنوان مثال یک آقایی (عباس منصور) [3] همراه ما بود که اهل بابل بود. یک چشمش نابینا بود. نامه‌ای به مادرش نوشته بود که در آن توصیه کرده بود که ناراحت نباش بالاخره این دوره هم تمام می‌شود و باز من پیش تو می‌آیم. این نامه به دست سانسورچیان رژیم افتاده بود و آنها هم استنباط کرده بودند که این بنده خدا آرزوی نابودی رژیم شاه را کرده است و یا یک پیام رمزی به این صورت برای مادرش فرستاده تا او برود آن را به دوستانش بدهد و به آنها بگوید که آماده باشید، قیام عمومی علیه شاه در حال وقوع است. ملاحظه می‌کنید این استنباط دستگاه از نامه عادی یک فرد بود که برای مادرش می‌نویسد. آنها این نامه را بهانه قرار داده و آمدند این مرد مظلوم را بردند و او را می‌زدند که پدر سوخته با چه کسانی می‌خواهی علیه شاه کودتا کنی. آن‌قدر او را شکنجه دادند که چشم سالمش هم کور شد.
این عمل انعکاس وسیعی میان مازندرانیهایی که در زندان خارک بودند و کلاً همه ما، به وجود آورد. افرادی مانند مهندس برومند، آقای مهندس ابراهیم تمیمی از حزب آزادگان و آقای ابراهیم مقیمی که جزء زندانیان با وقار و با ارزش بودند به این عمل شدیداً اعتراض کردند: که چرا با یک زندانی که دستش از همه جا کوتاه هست این کار را می‌کنید؟ چرا از یک نامه ساده استنباط کودتا می‌کنید و در همه این جنایات دست سروان وحدت و بهاییهای دور و بر او کاملاً بازو مشخص بود که آنها نقشی مهم داشتند.
سختیهای زندان خارک را آقای کریم کشاورز در کتاب چهارده ماه در خارک نوشت و چاپ هم شد. البته من هم می‌خواستم کتاب یازده ماه در خارک را بنویسم که مثل سایر کارهایی که عقب افتاده انجام نشد. ولی او این کتاب را نوشت انصافاً کتاب خوبی هم هست، با بعضی اشتباهات.

پانوشت:

[1] اسامی شصت نفری که به خارک تبعید شدند و شیخ مصطفی رهنما جزء آنها بود.
1ـ آرسن آوانسیان (ارمنی) که بعداً محکوم به اعدام شد و حکم را هم اجرا کردند او در تهران تعمیرگاه اتومبیل داشت. 2ـ مهدی آقایی 3ـ منوچهر افشار 4ـ تقی باقری 5 ـ دکتر کریم پویا 6 ـ محمدعلی ترابی 7ـ حسن حاتمی (نام اصلیش جمشید حبرون می‌باشد و کلیمی بود.) 8 ـ فریدون دانشخواه 9ـ ناظم رسولی 10ـ لطیف ربیعی 11ـ دکتر اسماعیل شهیدی 12ـ مهدی کی مرام 13ـ کریم کشاورز 14ـ محمدهادی شفیعیها 15ـ عباس منصور 16ـ خسرو پوریا 17ـ محمدعلی یساری (مرندی) 18ـ ابوالحسن شیرزاد 19ـ سروش امُ (زرتشتی) 20ـ سید ابوالقاسم انجوی شیرازی (مدیر روزنامه آتشبار) 21ـ تورج سریری 22ـ حسن برومند 23ـ اسماعیل وحدت 24ـ محمدامین آخوندزاده 25ـ سید محمدتقی ابن سجاد 26ـ مهندس پرویز بحری 27ـ دکتر صادق پیروز 28ـ ادوارد ترکار اپتیان (ارمنی) 29ـ محمد هنریار 30ـ عباس خانپور 31ـ بهروز رضا خانلو 32ـ شیخ مصطفی رهنما 33ـ سعید ساویس (کلیمی) 34ـ مهندس رضا ضیائی 35ـ مهندس ابراهیم کیاندوست 36ـ رحیم ماهرو 37ـ رضا ملکی (شمیرانی) 38ـ روبن نوامارویان (ارمنی) 39ـ علی‌اکبر مکری 40ـ محمد شاهندستی 41ـ خسرو اسدی 42ـ اسدالله خدابنده 43ـ حسین آقایی 44ـ پرویز دُرودی 45ـ پرویز اتابکی 46ـ قنبر اسلامی 47ـ ناصر خموش 48ـ پرویز آذرخشی 49ـ سیف‌الله رفیعی 50 ـ سیمیک ماریاتیس (ارمنی) 51 ـ حسین مرزوان 52ـ محمود آخوندزاده 53ـ سروش رضاخانلو 54ـ جعفر صدای وطن 55 ـ محمدحسین امینی 56 ـ شماون وادبینیان (ارمنی) 57 ـ مرتضی تهرانی مقدم 58 ـ عیسی عالمزاد 59 ـ محمد پهلوان 60 ـ مهندس ابراهیم تمیمی.
[2] بنا به روایت کریم کشاورز که خود در شمار تبعیدیان به خارک بود رئیس پادگان آنجا در بدو ورود، ستوان کوثر نام داشت.
[3] عباس منصور دانشجوی جوانی که به خارک تبعید شده بود. او همیشه با نشاط بود؛ زیاد کار می‌کرد و همیشه یار و مددکار همه بود. در میان تبعیدیان خارک، چند خبرچین هم بودند. عباس که دانشجوی ادبیات بود و به سبک پرُ طمطراق و آرمانی به گروههای چپ گرایش داشت، هر نامه‌ای که برای نامزد خود می‌نوشت با وجود اینکه از سانسور اطلاع داشت جانب حزم و احتیاط را رعایت نمی‌کرد و جملاتی به کار می‌برد که رئیس پادگان آن را توهینی به خود می‌شمرد. او را به ستاد پادگان احضار می‌کند و با او به مشاجره می‌پردازد. عباس هم کوتاه نمی‌آید و سروان واحدیان رئیس پادگان خارک دستور می‌دهد که او را در انبار زندانی کنند. سربازان و گروهبانانی که حاضر بودند به جان عباس می‌افتند و گروهبان سلماسی با میلة آهنی به صورت عباس می‌زند که باعث ترکیدن تخم چشم عباس می‌شود. او که یک چشمش ضعیف بود چشم سالمش را هم در این واقعه از دست داد و تقریباً نابینا شد. عباس را روز 26 فروردین به بوشهر منتقل کردند و از آنجا به تهران اعزام شد. برای گروهبان سلماسی هم پرونده‌ای تشکیل دادند و او را به آبادان فرستادند که پس از مدتی تبرئه شد

منبع: کتاب خاطرات شیخ مصطفی رهنما، ص 49

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عرض تسلیت به یک دوست

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۵۶ ق.ظ

معنی پروانه سفید چیست ؟نماد و پیام های معنوی این موجود زیبا را ببینید! -  اندیشه معاصر

 

جواد رمضانزاده از دوستان قدیمی و خادمان عرصه قرآنی بابل و مازندران در سوگ همسر و همراه و همدل خویش نشسته است. خانم امیدیان دارای دو فرزند بود و دو کودک یتیم را هم سرپرستی می کرد. در جریان راهپیمایی اربعین در موکب دانشجویان قم دچار سانحه سوختگی شد و بعد از چند روز درمان، بال در بال ملائک به کوی وصال و وادی رحمت حق پر گشود.

در نجف بودم که خبر را شنیدم. از طرف این بانوی فرهیخته و مومن و پاکدامن، زیارتی مخصوص در حرم امیرالمومنین به جا آوردم، هر چند خودش دیگر همنشین نیکان عالم و ان شاءالله شفیعه محبان اهل بیت است. آنکه در راه عشق اباعبدالله سوخت شهید است؛ مصداق کامل "حلّت بفنائک". مهمان ابدی مادرمان حضرت زهراست.

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز

کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

ممنون میشوم فاتحه ای برای این بانوی مکرمه هدیه کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مهد تناقض

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۳۱ ق.ظ

توهین به مقام نبی خدا حضرت عیسی علیه السلام در افتتاحیه المپیک فرانسه در بالاترین سطوح سیاسی جمهوری اسلامی محکوم گردید.

فرانسه که خودش را مهد تمدن میداند دریای ژرف تناقضات رفتاری در مواجهه با ادعاهای پوچی است که به نام تمدن ارائه می دهد. این کشور در حالی دم از صلح می زند و میدان شارل دوگل را نماد آن تلقی میکند که میلیون ها نفر را در مستعمرات آفریقایی خود به خاک و خون کشانده و از جمجمه های آنها موزه ساخته است. دم از آزادی و حقوق انسانی میزند اما حضور محجبه در مراکز آموزشی را منع کرده جالب آنکه در همین مراسم افتتاحیه با اینکه مجوز حضور نمادهای همنجنس گرایی را میدهد مانع حضور ورزشکار مسلمان تیم ملی کشور خود به خاطر رعایت حجاب در می گردد!

توهین به مقدسات مسیحیت در این مراسم جهانی و در مقابل انظار میلیاردها انسان نشان میدهد تمدن غرب که مبتنی بر لذت جویی و استثمار و سرمایه سالاری است اصل اخلاق و معنویت و دین را مانعی در راه تحقق امیال نفسانی و سیری ناپذیر کانونهای ثروت دانسته و هویت زدایی و گستره پوچی و لاابالی گری را ضامن تأمین منافع کارتل های غارتگر اقتصادی می داند.

محکومیت این رفتار ننگین از سوری رهبر معظم انقلاب، وزارت امور خارجه و گروههای اسلامی شیعی منطقه باعث قدرشناسی مومنان آیین مسیح و تشکر آنها و انتقاد از رهبران کلیسا و معرفی بهتر دین اسلام در سطح جهان گردید.

مرحوم مهندس اردبیلی اهل بابل که اصالت آذری دارد و از او به عنوان پدر صنعت مس ایران یاد گردیده مدتی سفیر ایران در نروژ بود. او در خاطراتش می نویسد (نقل به مضمون) رییس کلیسای مرکزی نیکاراگوئه برای او نقل کرد وقتی به واتیکان و محضر پاپ رفت و از او خواست در برابر زورگویی ایالت متحده که با اعمال تحریمهای ناجوانمردانه باعث فشار سهمگین به مردم مسیحی این کشور گردیده موضعی اتخاذ کند با پاسخ سرد و ممتنع وی مواجه گردید که بهتر است با آمریکا همراهی کنید! او از این پاسخ پاپ متعجب شد و گفت من چندی پیش به تهران سفر کرده و با رهبر انقلاب ایران دیدار داشتم. او با اینکه مسیحی نیست اما ظلم آمریکا نسبت به مردم نیکاراگوئه را محکوم کرد اما شما که رهبر مسیحیان هستی حاضر نیستی از مظلومیت هم کیشان خود دفاع کنی. من کشیش مسیحی هستم اما از این به بعد رهبر من امام خمینی است. بعد از این مواجهه تند و تاریخی، پاپ دستور عزل او از تصدی امور کلیساهای نیکاراگوئه را صادر کرد. این دستور پاپ البته با بی اعتنایی مردمی روبرو شد که نمی خواستند زیر بار ظلم و زیاده خواهی و چپاولگری آمریکا کمر خم کنند.

اسلام دین منطق و حامی مستضعفان جهان است. در معرفی اضلاع جهان شمول مکتب اسلام بیشتر تلاش کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قدر متهمین اقتصادی را بدانید

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۵۹ ق.ظ

مشرق نیوز - تصویر جدید ‎مصطفی نیازآذری

 

مصطفی نیازآذری از متهمان گردن کلفت پرونده اکبر طبری که از کشور متواری و به کانادا گریخته بود چندی پیش به ایران آمد و با عنوان جدید حاج مصطفی در مجامع عمومی ظاهر گردید. به رغم اعترضات رسانه ای عدالتخواهان متأسفانه هیچ خبری از رسیدگی به پرونده او منتشر نگردید که هیچ، شنیده ها حاکی است وی با پرداخت مبالغی کلان در سطح شهرستان بابل در حال انجام فعالیتهای خیریه و عام المنفعه! می باشد. شخصا خیلی امیدی به سیستم قضایی کشور ندارم. در پرونده فولاد مبارکه و پتروشیمی میانکاله و مهدی جهانگیری و تاجگردون و ... نیز ثابت شد گاهی نمیتوان روی عملکرد قوه قضاییه حساب باز کرد. به نظرم بد نیست اساسا ما نگاهمان را به مسائل جاری عوض کنیم. یک بابایی در شهر ما چند سال پیش ده میلیارد از شهرداری اختلاس کرده بود. صد میلیون تومانش را داد مرکزی قرآنی ساختند. جالب و تأسف بار بود امام جمعه شهر چند روز پس از آزادی وی از بازداشت به تقدیر از او پرداخت! تصاویر آن را هم با افتخار منتشر کردند، گور پدر نگاه مردم. چطور است ما هم شبیه این جماعت شویم. بگوییم اشکال ندارد، خورد که خورد، ته ریزه ای از سفره اش که به مردم رسید همان هم خدا را شکر!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طراحی صلواتی بنر هیئت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۳:۵۸ ب.ظ

آقا علیرضا امیرسلیمانی از جوانان گل و متدین بابل و از فعالین شاخص فرهنگی استان است که در نهاد کتابخانه های عمومی مازندران مسئولیتی دارد. او در امور مرتبط با طراحی و گرافیک و... خوش درخشیده و البته مجری موفق بعضی برنامه ها و محافل فرهنگی نیز هست.

آقا علیرضا با همراهی دوستانش در آستانه ماه محرم به هیئتهای مذهبی اعلام کرده آماده است به طور صلواتی طراحی بنر جایگاه مراسم (پشت منبر و دکور) را انجام دهد. شماره تماسش را هم در اطلاعیه نوشته که می توانید از هر جای کشور با او ارتباط بگیرید. اجر او و دوستانش و همه خادمان درگاه اهل بیت علیهم السلام با حضرت اباعبدالله ان شاءالله.

 

photo_2024-06-30_15-40-02_d6ys.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بزنگاه!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۳:۴۸ ب.ظ

انتخاب بین دو گزینه و عبور از دوراهی با یک روش عالی - یک حس خوب

 

دکتر محمد مبلغ الاسلام یک متخصص دندان پزشک جوان بابلی و اهل ادبیات و شعر و شاعری است که بعضی آثار زیبایش منتشر شده است. پدر وی معلم شهید صادق مبلغ الاسلام نیز دستی بر قلم داشت که یادداشتهای او هم در قالب کتاب به انتشار رسیده است.

امروز متنی از این دوست بزرگوار با رویکرد انتخاباتی به دستم رسید که جالب و خواندنی بود و در گروههای مجازی منتشر کردم:

سلام
آدم احساسی نیستم ،
تعصب بی جا هم ندارم،
 در هیچ انتخاباتی 
اسمی از نامزدی نیاوردم 
فقط مشارکت بیشتر را تبلیغ کردم

 این بار  اما برایم اظهر من الشمس است

به جلیلی 
و برنامه ها
 و‌تلاشش
 و صداقتش
و پاک دستی اش،
حتی مخالفینش 
 ایمان دارند

« تفاوت این دو نامزد، از زمین تا آسمان است »

 می دانم هیچکس معصوم نیست 
و نمی شود آینده را تضمین داد
و می دانم در بهترین شرایط 
«بخشی» از برنامه ها عملی می شود 
اما 
👈 « فرق است بین آن که میداند و نمی داند. »


🌼جلیلی بسته نیست 
🌼جلیلی خشک مقدس نیست
🏵️جلیلی با نخبگان و دانشگاهیان در ارتباط است
🏵️جلیلی اشراف کامل به چالش های کشور دارد
🌸جلیلی با فساد مبارزه می کند
🌸 جلیلی اهل تعامل است
 🍁جلیلی حامی محرومان است
🍁جلیلی حامی روستائیان است


⚫️ همه اذعان دارند هیچ نقطه ی تاریکی
 در زندگی اش نیست ⚫️

چرا روزه ی شک دار بگیریم ؟؟ 

ریاست جمهوری برازنده ی جلیلی،
 از اینهمه تلاش است 
(باور ندارید مستندش را نگاه کنید )

کمک کنید برنگردیم به بحران های قبلی 
به گرانی بنزین 
به توقف ساخت مسکن
به نفروختن نفت
به بحران پوشک و گندم و تخم مرغ و برق 
به مدیریت سرمایه داری
به تعطیلی کارخانه جات
و...

 
دکتر محمد مبلغ الاسلام
دندانپزشک _ متخصص بیماری های دهان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از وادی مردستان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۴ تیر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ

photo_2024-06-23_09-44-57_qev.jpg

 

هر سال چند روز مانده به عید غدیر سر ما حسابی شلوغ است. زیاد مهمان می آید و می رود و از قبل باید آماده آماده باشیم. پارسال عید غدیر روز جمعه بود. یک روز قبلش یعنی پنج شبنه حتی یک لحظه بیکار نبودم. کارهای مربوط به میزبانی مهمانان غدیر یکطرف، از طرف دیگر چون پسرم قرار بود به اردویی یکهفته ای برود که در زندگی اش تأثیر گذار بود کمی بیشتر دچار اضطراب بودم. 

عصر پنج شنبه دوستی تماس گرفت و گفت دختر خانم جوانی از بستگانش که جزو سادات هم هست و خیلی مذهبی است بخاطر کشف حجاب! بازداشت شده است. از من خواست کاری کنم. می دانستم کسی را بخاطر کشف حجاب زندانی نمی کنند و حتماً ماجرا جور دیگری اتفاق افتاده است.

با رفقای سپاه تماس گرفتم. گفتند این خانم کشف حجاب کرد و وقتی یک بسیجی به او تذکر داد شروع به پرخاش و درگیری نمود. حتی وقتی او را پیش قاضی بردند به قاضی هم فحش داد که نهایتا بازداشت شد. دیدم شکر خدا قاضی پرونده آشناست.

از دوستان بسیج خواستم که به میمنت ایام غدیر از این دختر سیده راضی بوده و شکایت خصوصی شان را پس بگیرند. بزرگواری کردند و پذیرفتند. به قاضی پرونده زنگ زدم و گفتم که رضایت شاکی را جلب کرده ام می ماند جنبه عمومی جرم که اگر عذرخواهی صورت گرفت به گل روی مولا علی آزادش کنند. قاضی که خودش از سادات بزرگوار بود پذیرفت. عصر پنج شنبه نزدیک اذان مغرب که همه جا تعطیل است به دادگاه رفت. بستگان دختر هم رفتند و پس از اخذ تعهد و عذرخواهی وی دستور آزادی اش صادر شد.

چقدر از این اتفاق خرسند بودم. پیش خودم گفتم این عیدی حضرت زهرا و مولا علی برای من بود که توفیق دادند شب جشن غدیر، واسطه آزادی سیده ای از نسل شریفشان باشم. دعا کردم آن دختر خانم هم هدایت شود. گفتم عید غدیر امسال تا آخر عمر به یادم خواهد ماند.

اذان مغرب را که گفتند تماسهای رفقا هم شروع شد. هر کسی زنگ می زد تبریک می گفت دلش خوش بود اولین نفری است که تماس گرفته. من هم توی ذوقشان نمی زدم.

سفره شام را خیلی زود پهن کردیم. تجربه داشتیم گاهی مهمانها از همان شب غدیر قدم رنجه می کنند. اواسط شام گوشی همراه من زنگ خورد. یکی از رفقا بود. جواب ندادم. دیدم قطع نمی کند و پشت هم زنگ می زند. یادم آمد او مدتی است برای تحصیل مقطع دکترا از بابل به اصفهان می رود و گاهی در قم توقف می کند. گفتم شاید در قم مانده و جایی ندارد. گوشی را جواب دادم.

- حمید! پا شو بیا حسین تموم کرد... زود باش...

خدای من! اصلا نفهمیدم چه گفت. چند بار پرسیدم تا برایم جا افتاد. نمی توانستم باور نکنم. چون او از نزدیکترین دوستان حسین بود. ولی به خودم امید دادم شاید صحت نداشته باشد. به رفقای مشترک دیگر زنگ زدم. رحمت الله علیه. حسین منصف واقعا رفته بود.

این عید غدیر دیگر امکان نداشت از خاطرم برود. آن شب مگر توانستم بخوابم؟ رفقا هم تا صبح تماس می گرفتند. اغلب هم اصرار داشتند بیا و کارها را دست بگیر. نرفتم. نمی شد بروم. هم میهمان داشتم. هم باید پسرم را راهی اردو می کردم. هم دلم می خواست مراسم حسین با آرامش برگزار شود. وقت هست برای آنکه حرفهای حسین را به گوش همه برسانیم.

دیگر بابل نرفتم تا اواخر دی ماه. در این مدت البته گاهی با خانم حسین و دوستان مشترک در تماس بودم. آنها لطف داشتند و در بعضی کارها نظر می خواستند. دوستانی که وبلاگ مرا دنبال می کنند می دانند در این یکسال هر فرصتی دست داد خاطره و نکته و عکسی از حسین را منتشر کردم. ان شاءالله تا زنده ام این کار را خواهم کرد. هر چند خیلی دلم برای دوستانی چون حسین منصف و جواد جلالی نیا و حاج آقا یزدانی و ... تنگ شده است. خدا می داند آن دنیا بیشتر از این دنیا دوست و آشنای صمیمی دارم.

قمری حساب کنیم امشب شب سالگرد حسین است. یادم است اولین مطلبی که بعد از فوت حسین نوشتم دعوت به خویشتنداری و استمرار جشن و شادی غدیر بود. مگر نمی خواهیم روح حسین شاد شود؟ حسین دلش می خواست پرچم اهل بیت و شهدا و انقلاب بالا بماند. خودش هم زندگی اش را وقف انقلاب و اسلام و شهدا و امام و آقا کرد. چقدر تهمت خورد. چقدر اذیتش کردند. خدا می داند لحظه ای از راه خدا برنگشت.

حسین در اسارت آزاده بود. آزاد هم که شد آزاده ماند. در مقابل هیچ زورگویی سر خم نکرد. به هیچ یک از تعلقات مادی دنیا دلبسته نشد. تا لحظه آخر عمرش رزمنده ماند. هیچ وقت خسته نشد. هیچ وقت ناامید نشد. خدا خواست پاسدار آزاده ای که یک عمر در مسیر عدالت کوشید و طعم فحش و تهمت و شلاق را چشید در شب جشن امام عدالت آسمانی شود. درست در موکب عید غدیر وقتی تمام روز را یک نفس دوید و دم و دستگاه موکب را علم نمود. موقع نماز مغرب که شد گفت برویم جلوی موکب سر خیابان نماز بخوانیم. از تبلیغ راه خدا غافل نبود. خیلی برای شهدا زحمت کشید. اولین روایتگری های شهدا اولین نمایشگاههای شهدا، اولین راهیان نورهای درون شهری و استانی و... چقدر برای شهدا قلم زد و قدم برداشت. همان روز تصاویر شهدا را با دست نشان داد و گفت ببینید آمده اند به ما کمک کنند. برای همین است امروز کارها خوب و با سرعت پیش رفته است. نماز مغرب و عشا را خواند قلبش دیگر نای حرکت نداشت. قلبی که یک عمر در رنج و محنت و مجاهدت تپید در آستان جانان حس آرامش یافت و به خواب فرو رفت. نیما سرمد آمده بود، حسین موقر، احمد و محمود کاکا.... همه شهدا آمده بودند دستش را گرفتند شب جمعه ای میهمان خوان کرامت اباعبدالله شدند. حسین در شب غدیر از جام شراب طهور ساقی کوثر نوشید و به قافله عشق پیوست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این موکب عدس پلو با نازخاتون میدهد!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۵:۱۸ ب.ظ

photo_2024-03-19_09-42-15_ej82.jpg

 

دوست عزیز!
اینجا که ایستاده ای سالهای سال حسین می ایستاد و با ذوق و لبخند، عَلَم عشق به ایران و اسلام و انقلاب و ولایت و شهدا را برافراشته نگاه میداشت.
سال پیش همینجا از موکب غدیر تا بزم نورانی یاران شهیدش پر گشود.
به یاد آزاده خط شکن عرصه های رزم و فرهنگ و قلم و عدالت، محمدحسین منصف، دست در دست شهدا پرچم سربلند کشورت را همیشه برافراشته نگه دار.

 

 

خانم حسین زنگ زد. گفت امسال هم مثل هر سال موکب غدیر را البته این بار در غیاب حسین در کنار مخابرات برقرار خواهند کرد. متنی خواست برای بنر، چند خط بالا را نوشتم. روح حسین شاد. پارسال شب عید غدیر موکب را که بر پا کرد نماز جماعت را آورد سر خیابان. مغرب و عشایش را خواند و رفت.

خانم حسین یک عمر پای این مرد ایستاد. می گویم مرد حواستان باشد حسین یک مرد معمولی نبود. زندگی با او صبر عظیمی می خواست. همان روزهای اول زندگی پیش از آنکه راهی خانه مشترک شوند حسین رفت به جبهه و حدود هفت سال بعد برگشت. نامه نوشت به خانمش برای جدایی وکالت و اختیار دارد. این زن بانوی روزهای سخت و تربیت شده مکتب زینب کبری بود. جوانی اش را در انتظاری که پایانش نامعلوم بود پای عشقش قربانی کرد.

بعد از اسارت هم آدمی نبود یکجا بنشیند. انواع کارهای فرهنگی بزرگ و پر دردسر مثل راه اندازی کاروان پیاده حرم امام و راهیان نور کشوری و استانی و برپایی نمایشگاه شهدا و ... را دست گرفت. حالا این کارهایش یکطرف، عدالتخواهی و آزادی بیان و رک گویی هایش نسبت به مسئولین باعث کینه بعضی از آنها می شد. انواع تهمتها را نثارش می کردند. بی دلیل می انداختندش زندان. کتکش هم زدند. شلاق هم زدند. رد صلاحیتش کردند، خانه اش را تفتیش می کردند و... حسین کم نیاورد خانمش هم پا به پای او ایستاد. 

سر فتنه فحشا چقدر تهدیدش کردند. نه حسین میدان را خالی کرد نه خانمش ترسید.

شبها با بلندگویی که سرودهای حماسی و ملی از آن شنیده میشد می رفت وسط تجمع اغتشاشگران چای و نبات و آب معدنی پخش می کرد. بعد می نشست با صبوری و لبخند بحث می کرد. خیلی ها میدیدند آزاده زخم خورده ای که به خیلی از مسائل جاری نقد جدی دارد اما پای انقلاب ایستاده، از دوست و دشمن صدمه دیده اما اسلام و نظام را تنها نمیگذارد تحت تأثیر قرار گرفته و میدان را ترک می کردند. ایران که ولز را برد کلی پرچم کوچک سه رنگ تهیه کرد آورد بین ماشینها و مردمی که شادی می کردند پخش کرد. تمام آن مدت فقط یک بار از کوره در رفت و خونش به جوش آمد. جلوی آنهایی که بعد از باخت ایران پرچم آمریکا را دست گرفته و هلهله می کردند می گرفت و با بغض می پرسید یعنی حاضری بخاطر هر مخالفتی که داری پرچم دشمن کشور خودت را دست بگیری، خوار و خفیف شوی و ملتت را بفروشی؟

حسین عشق عجیبی به پرچم ایران داشت. هر جا موقعیتی دست میداد پرچم را برافراشته نگه می داشت و بین دیگران هم پخش می کرد. توصیه کرده بود اگر عمرش باقی نبود در تشییع جنازه اش هم پرچم ایران را سر دست بگیرند. در تشییع حسین خانمش و خیلی های دیگر پرچم ایران و تصاویر شهدا را سر دست گرفتند. امروز که تماس گرفت گفت به یاد حسین می خواهم در موکب غدیر به مردم شام بدهم. حسین عدس پلو با نازخاتون را خیلی را دوست داشت. همین را پخش می کنم خودش و مردم خوشحال شوند. رحمت الله علیه.

پارسال کارها داشت به تأخیر می افتاد. عجله ای و هول هولی شده بود. حسین ایستاد و با کمک چند نفر خیلی زودتر از آنچه تصور می شد ستون خیمه موکب را برافراشت و کارها را راه انداخت. یکی پرسید چقدر زود کار را تمام کردی؟! با دست تصاویر شهدا را نشان داد. گفت مگر نمی بینی اینهمه شهدا آمدند به کمک؟ ساعاتی نگذشت که شهدا او را با خود بردند. مردی که عمرش را پای عدالت گذاشت در شب بیعت با امام عدالت به موکب وصال با ساقی کوثر فراخوانده شد. دوست جانبازی می گفت حسین را بعد از خاکسپاری در خواب دیده است. برایش تعریف کرد مرا از تابوت که درآوردند و در خاک گذاشتند دستم در دستان حضرت زینب بود. حسین خیلی صبور بود. بلاهایی که سرش آوردند هر که بود چپ میکرد. حسین خیلی زحمت کشید. تا لحظه آخر عمرش پای امام و انقلاب و شهدا ایستاد و به فکر برافراشته نگه داشتن یاد و راه خدا بود. شادی روحش صلوات.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک بازدید معمولی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۲۶ ب.ظ

photo_2024-06-15_15-20-09_y35o.jpg

 

اول اصل این خبر را که روز گذشته در بعضی کانالهای مجازی شهرستان بابل منتشر شد بخوانید:

با دستور دادستان بابل صورت گرفت:
بازدید از کافه‌ها و قهوه‌ خانه‌های سطح شهر

🔹حجت‌الاسلام مرتضوی «نماینده دادستان» به همراه رئیس اداره اماکن، ضابطین دادگستری، گشت رضویون بسیج  و عملیات سپاه از کافه‌ها و قهوه خانه‌های سطح شهر بازدید نمودند.
🔹در این بازدید ۹ واحد صنفی اخطار پلمب و مقادیری مشروبات الکلی کشف گردید.

جمعه، ٢۵ خرداد ۱۴۰۳

 

ضمن تشکر از عزیزان قضایی و ضابطین محترم دو نکته برای حقیر سوال شد.

یک اینکه در خبر آمده تعدادی واحد صنفی اخطار پلمپ دریافت کردند در حالیکه مقداری مشروبات الکلی کشف شد. یعنی کشف مشروبات الکلی در کافه ها نمیتواند منجر به پلمپ آنها شده و صرفاً اخطار دریافت می کنند؟ 

دوم اینکه چنانکه در خبر ذکر شده این کشفیات در جریان بازدید از کافه ها و قهوه خانه ها به دست آمده، اگر قرار باشد کار پلیسی و اطلاعاتی در این خصوص صورت بگیرد چقدر مشروبات الکلی یا افلام ممنوعه دیگر کشف خواهد شد؟ به راستی در بعضی کافه ها و قهوه خانه ها چه میگذرد؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امور حسبه

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۲۷ ب.ظ

بعضی شهروندان در روزها و هفته های اخیر در مراجعه یا تماس با امام جمعه بابل از وی خواستند نسبت به وضعیت نگران کننده کشف حجاب و بی عفتی در معابر و اماکن عمومی که زیبنده نام دارالمومنین و پایتخت شهیدان شمالی نیست موضع گیری نموده و از مسئولان مربوطه مطالبه گری کند.

احیای گشت های خودرویی امر به معروف و نهی از منکر بسیج به صورت مستقل و منفک از نیروی انتظامی یکی از راهکارهای کنترل میدانی وضعیت حجاب است. امام جمعه رییس شورای فرهنگ عمومی شهر است که لازم است از ظرفیت این شورا برای اصلاح و عملیات فرهنگی با موضوع حجاب و عفاف بهره گیری شود.

امام جمعه بابل در خطبه های نماز جمعه امروز نسبت به سقوط تیم فوتبال دریای بابل به دسته پایین تر ابراز نگرانی نمود!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

محمدحسین منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۱۸ ق.ظ

photo_2024-06-14_00-09-16_9g3i.jpg

 

سنگ قبرها یک رسانه اند. فرصتی برای انتقال پیامی موجز و جامع از مرام و مسلک صاحب قبر. فکرش را نمی کردم روزی متن سنگ نوشته مزار حسین را به من بسپارند. سعی کردم هر آنچه بتواند شخصیت او را در حصار محدود کلمات خلاصه کند و عصاره منش و سلوک و اندیشه اش باشد را در این دو خط بگنجانم. آزاده ای که هیچ گاه اسیر نشد. تا بود در راه خدا آرام نگرفت، ایستاده زیست، ایستاده جان داد و در شب عید غدیر تا موکب عشق و دلدادگی شهدا پر گشود.

امیدوارم نسلهای بعد وقتی این سنگ نوشته را می خوانند در طریقت او کنکاش نموده و عدالت خواهی و مبارزه و خستگی ناپذیری اش در راه خدا را شناخته و بستایند.

روحت شاد حسین. شب جمعه ست، شب شهادت امام پنجم ما. ممنون میشوم برای این دوست خوبم فاتحه ای هدیه کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسد به دست جناب قالیباف

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۱۳ ب.ظ

حجت الاسلام نیکزاد از دانشمندان اهل فکر و فلسفه و استاد دروس خارج حوزه علمیه در مازندران است که ید طولایی در پاسخگویی به شبهات داشته و اشراف او به مسائل روز نه تنها دانشجویان که اساتید طراز اول دانشگاه را به جلسات پربارش فرا می خواند. در یادداشتی که می خوانید کلامی را در نقد ورود محمد باقر قالیباف به عرصه انتخابات اخیر بیان داشته که حاوی نکات مستدل و مهمی است:

 

پاسخ استاد درس خارج حوزه علمیه بابل به شبهه‌ای پیرامون اندازه پوشش حجاب -  خبرگزاری حوزه

 

باسمه تعالی

تذکار صمیمانه و خیرخواهانه با جناب آقای دکتر قالیباف و هواداران محترم ایشان

مقدمتاً اشاره کنم که هم آقای دکتر قالیباف و هم آقای دکتر جلیلی از یاران و مدافعان و جان بر کفان انقلاب و نظام و رهبری هستند سوابق آنها سوابق درخشان و انقلابی و جهادی است و هر کدام از آنها به منصب ریاست جمهوری برسند باید از او حمایت و دفاع کرد اما لازم است چند نکته به عنوان تذکار دوستانه و خیرخواهانه محضر آقای دکتر قالیباف و هواداران ایشان ذکر شود.

۱- شرکت در انتخابات مجلس و درخواست رآی از مردم برای ایفای وظایف نمایندگی مجلس، نوعی تعهد با مردم برای عهده داری این مسئولیت و التزام به آن است چنانکه نامزد کردن خود برای ریاست مجلس و درخواست رای از نمایندگان برای این مسئولیت، نوعی تعهد با نمایندگان برای عهده داری این مسئولیت و التزام به آن است.

با این حساب کنار نهادن این دو تعهد و متارکه هم مسئولیت نمایندگی مجلس و هم مسئولیت ریاست مجلس آن هم در آغاز کار و بدون عمل حداقل به بخشی از این تعهدات، آیاخلاقاً پسندیده است؟

  آیا اگر مردم تهران در موقع رای دادن می‌دانستند آقای دکتر قالیباف از همان آغاز ایفای مسئولیت نمایندگی، جهت نامزدی ریاست جمهوری، آن را رها می‌کند این اندازه به او رای می‌دادند؟ و اگر در زمان نامزدی ریاست مجلس از همان آغاز اعلام می‌کرد که قصد واگذاری این مسئولیت را دارد این تعداد از نمایندگان به او رای می‌دادند؟جواب هر دو پرسش قطعاً منفی است.

۲- در سوگند نامه نمایندگان مجلس تعهدات مؤکدی آمده است که یک نماینده مجلس به این راحتی نمی‌تواند مسئولیت نمایندگی مجلس را رها کند.

بخشی از سوگندنامه( اصل ۶۷)به شرح زیر است:

«من در برابر قرآن مجید, به خدای قادر متعال سوگند یاد می کنم و با تکیه بر شرف انسانی خویش تعهد می نمایم که پاسدار حریم اسلام و نگاهبان دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران ومبانی جمهوری اسلامی باشم ودیعه ای را که ملت به ما سپرده به عنوان امینی عادل پاسداری کنم و در انجام وظایف وکالت, امانت و تقوی را رعایت نمایم و همواره به استقلال و اعتلای کشور و حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم پای بند باشم, از قانون اساسی دفاع کنم و در گفته ها و نوشته ها و اظهار نظرها, استقلال کشور و آزادی مردم و تامین مصالح آنها را مد نظر داشته باشم »

نماینده مجلس در آغاز نمایندگی با این  سوگند در پیشگاه قرآن تعهدات متعددی می‌کند از جمله تعهد می‌کند: « ودیعه ای را که ملت به ما سپرده به عنوان امینی عادل پاسداری کنم و در انجام وظایف وکالت, امانت و تقوی را رعایت نمایم ....»  آیا رها کردن مسئولیت نمایندگی مجلس آن هم در آغاز کار با این تعهدات و سوگند، اخلاقاً قابل توجیه است؟

۳- عزیزانی که به توانمندی‌های آقای دکتر قالیباف برای ریاست جمهوری برای توجیه نامزدی ایشان برای ریاست جمهوری به درستی استدلال می‌کنند آیا این استدلال می‌تواند توجیه کننده متارکه مسئولیت بسیار مهم ریاست قوه مقننه باشد؟ آیا این استدلال معنایش این نیست که مسئولیت ریاست قوه مقننه چندان قابلیت و توانمندی نمی‌خواهد؟

آیا این عزیزان به این نکته توجه کرده‌اند که در صورت رای آوری آقای دکتر قالیباف جایگاه قوه مقننه تضعیف خواهد شد؟ چون ظاهراً فرد توانمندی با ویژگی‌های آقای دکتر قالیباف برای مسئولیت ریاست این قوه در مجلس وجود ندارد.

آیا بهتر نیست هم رئیس قوه مقننه قوی و توانمند و هم رئیس قوه مجریه قوی و توانمند داشته باشیم؟ با این حساب آیا بهتر نیست ایشان مسئولیت سنگین ریاست قوه مقننه را که تجربه چندین ساله دارد عهده‌دار شود و ریاست قوه مجریه را به فرد توانمند و لایق دیگری واگذار کند؟

با پوزش فراوان از محضر جناب آقای دکتر قالیباف عزیز و هواداران انقلابی ایشان.

ارادتمند: نیکزاد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسافر ملکوت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۰۶ ق.ظ

مشخصات ، قیمت و خرید کتاب مسافر ملکوت: نیم‌نگاهی به زندگانی طلبه شهید شیخ محمدزمان  ولی‌پور|فروشگاه کتاب قم

 

بعضی اتفاق ها برای آدم خاطره می شود. مثلا وقتی کتاب طعمه اروند را برای طراحی به دوست خوبم آقا میثم واثقی (که در حال حاضر از اساتید دانشگاه امام حسین است) سپردم در میان تصاویر متفرقه ای که از دفاع مقدس داشت چرخید و عکسی را برای روی جلد آن انتخاب کرد. بعد از چاپ کتاب، حاج آقای شکوهی که خودش اصالتاً مشهدی است تماس گرفت و گفت خانمی به دفتر انتشارات در خیابان صفاییه قم آمده و اصرار دارد اصل تصویر جلد کتاب را دریافت کند. این خانم هم ظاهرا مشهدی بود و می گفت تصویر متعلق به برادر شهیدش است که آن را در آلبوم خاطراتش ندارد.

یا مثلا خانم دکتر بنی هاشمیان که از مریدان شهید شجاعیان است و اتفاقا سر موضوعی هم بینمان بحث تندی شده بود بعد از خواندن کتاب خاطرات این شهید مرا به کناری کشید و مدعی شد پیغامی از طرف شهید برایم دارد. حرفش را گوش دادم و جدی نگرفتم؛ اما بعد عیناً همان مسأله برایم اتفاق افتاد. یا درباره کتاب خاطرات شهید سید روح الله عمادی هم موضوعی هست که بعدا برایتان تعریف میکنم؛ ان شاءالله.

خب، امروز حاج حسن آقای مهدیزاده، پیر دیر عشقبازی با شهدا پیام داد و یادآوری کرد که سالگرد شهادت محمد زمان ولی پور است.

کتاب مسافر ملکوت را از همه کارهایم بیشتر دوست دارم.

سفری با دوستان دانشگاه علوم پزشکی بابل به مشهد رفته بودم. دست یکی از رفقا کتابی از مرحوم نادر ابراهیمی بود. گرفتم و سریع خواندم. سبک نوشتاری اش برایم جالب و شیرین بود. برگشتم قم، دوستان طلبه ای تماس گرفتند که ما خودمان خاطرات طلبه شهید محمدزمان ولی پور را جمع آوری کرده ایم، نوشتنش با شما.

محمدزمان ولی پور شخصیتی عرفانی داشت و از این رو به شیخ ملکوتی هم شهرت یافته بود. خاطرات را خواندم و به ذهنم رسید سبک نادر ابراهیمی را در قالب مینی مال پیاده کنم. کار که تمام شد، دوستان خواندند و نظر دادند و رفتند برای قرارداد با ناشر، یعنی آقای خلیلی موسسه شهید کاظمی که انصافا در عرصه تولید و نشر کتاب دفاع مقدس همتا ندارد.

در این اثنا همسر یکی از دوستان، کار را خواند و به تمسخر گرفت. می دانستم که سر رشته ای در ادبیات ندارد؛ اما خب دل نازک من گرفت و در خودم فرو رفتم.

ساعتی نگذشت که پیامکی طولانی از مرحوم آزاده محمد حسین منصف به دستم رسید. گویا کتاب "این عشق الهی است" خاطرات شهید سید علی اکبر شجاعیان که یک سال و نیم قبل چاپ شده بود را همان روز خوانده بود و تحت تأثیر آن به تشویق و تحسین این حقیر پرداخت. حالم جا آمد!

کتاب مسافر ملکوت خیلی زود منتشر شد و به لطف خدا هر کس که خواند تعریف کرد. حتی جایی بودم خانم نویسنده ای کتاب مرا دست گرفته بود بی انکه بداند نویسنده اش منم توصیه کرد که این گونه کتاب بنویسم! این کار دو بار از تلویزیون و چهار بار از رادیو معرفی شد که مادرم آن را شنید و خوشحال شد.

دو سال وقتی به مشهد مقدس می رفتیم این کتاب در پشت شیشه فروشگاه آستان قدس در داخل حرم مطهر قرار داشت که دیدنش بچه هایم را به ذوق می آورد.

روح محمدزمان ولی پور، سیدعلی اکبر شجاعیان و همه شهدا شاد. هر چه در دنیا و آخرت داریم مرهون لطف و کرامت شهداست. امیدوارم در این عرصه توفیق بیشتری داشته باشم و بخش کوچکی از حق بزرگ شهدا را به سهم و بضاعت خود ادا کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جایگاه یا جایگاه دار؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۰۶ ق.ظ

روش های پیدا کردن نزدیک ترین پمپ بنزین های نزدیک من

 

دیروز ظهر در بابل خواستیم پمپ بنزین ایستگاه آمل بنزین بزنیم دیدیم کارگر جایگاه به بعضی ها کارت سوخت میداد به بعضی هم میگفت تمام شد! اعتراض کردم گفت کارت خودم هست و یک چیزی بابتش میگیرم اما دقت کردم دیدم رمز کارتهایی که به بعضی میداد چهار تا یک بود.
امیدوارم مسئولین نظارت بیشتری بر عملکرد جایگاه دارها داشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کمی جدی تر باشید لطفا

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۴۱ ق.ظ

شهرستان بابل هفت امام جمعه دارد بعلاوه اعضای شورای تأمین و اعضای شورای فرهنگ عمومی شهر مجموعا حدود سی نفر می شوند.

همین تعداد هم بیایند ده اکیپ سه نفره خودرویی سیار تشکیل بدهند به راحتی می توانند وضعیت حجاب بابل را کنترل کنند. حالا بماند که ده حوزه علمیه و چند صد پایگاه بسیج و دهها هیأت مذهبی و کانون فرهنگی و .... در این شهرستان وجود دارد که از ظرفیت شان استفاده مطلوب صورت نمی گیرد.

تعداد کشف حجاب ها زیاد نیست اما همین مقدار آزار دهنده هم روز به روز دارد بیشتر می شود. ظاهر جامعه اسلامی باید حفظ بماند تا زمینه تجری به احکام الهی تقویت نشود. مسئولان ما گاه آنقدری که برای مهره چینی در ادارات و کسب کرسی قدرت و قبیله گرایی سیاسی و تعاملات جناحی وقت و انرژی صرف می کنند برای صیانت از حریم ارزشها اهتمام ندارند. عزیزانی که طرح کارآمد کنگره دارالومنین را کش رفته و به نفع جریانی خاص و با نگاهی محدود و صنفی مصادره کردند باید دقت بیشتری نسبت به خروجی فعالیتهای فرهنگی خود داشته باشند.

دوستانی که تجربه کار میدانی در خصوص امر به معروف و نهی از منکر در حوزه حجاب و عفاف را دارند نیک می دانند اندکی اراده و همت می تواند اوضاع نابسمان کنونی را تحت کنترل در بیاورد. ضروری است مسئولان ما در حیطه دفاع از ارزشها بیدار شده و کمی جدی تر عمل نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدای هنرمند ما

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۱۴ ق.ظ

هر چه خدا خلق کرد زیباست باید با چشم عبرت و لذت به مخلوقات عالم نگریست. انسان زیباست، حیوان زیباست، بیابان زیباست، کویر و کوه و دشت و رود و جنگل و دریا و ...

مازندران هم یکی از زیباترین جلوه های خلقت دست هنرمند الهی است. الحمدلله رب العالمین.

گاهی بعضی کم سپاسی های ما در قبال این موهبت خدایی رنج آور است. مثل همین دپوی زباله در دل طبیعت یا حتی در محدوده مسکونی شهرها، مثل آنچه در انتهای بازار امام حسین بابل و یا در ورودی شهر قائمشهر جنب پل رودخانه تلار آنهم در نزدیکی بیمارستان قائم با بویی مشمئز کننده به چشم می آید.

 

photo_2024-06-08_08-51-20_pig0.jpg

photo_2024-06-08_08-52-05_x7v6.jpg

photo_2024-06-08_08-51-55_k93c.jpg

photo_2024-06-08_08-51-50_tw9k.jpg

photo_2024-06-08_08-51-40_en3o.jpg

photo_2024-06-08_08-51-34_d2x3.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا