اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۵۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بابل دارالمومنین» ثبت شده است

قدر متهمین اقتصادی را بدانید

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۵۹ ق.ظ

مشرق نیوز - تصویر جدید ‎مصطفی نیازآذری

 

مصطفی نیازآذری از متهمان گردن کلفت پرونده اکبر طبری که از کشور متواری و به کانادا گریخته بود چندی پیش به ایران آمد و با عنوان جدید حاج مصطفی در مجامع عمومی ظاهر گردید. به رغم اعترضات رسانه ای عدالتخواهان متأسفانه هیچ خبری از رسیدگی به پرونده او منتشر نگردید که هیچ، شنیده ها حاکی است وی با پرداخت مبالغی کلان در سطح شهرستان بابل در حال انجام فعالیتهای خیریه و عام المنفعه! می باشد. شخصا خیلی امیدی به سیستم قضایی کشور ندارم. در پرونده فولاد مبارکه و پتروشیمی میانکاله و مهدی جهانگیری و تاجگردون و ... نیز ثابت شد گاهی نمیتوان روی عملکرد قوه قضاییه حساب باز کرد. به نظرم بد نیست اساسا ما نگاهمان را به مسائل جاری عوض کنیم. یک بابایی در شهر ما چند سال پیش ده میلیارد از شهرداری اختلاس کرده بود. صد میلیون تومانش را داد مرکزی قرآنی ساختند. جالب و تأسف بار بود امام جمعه شهر چند روز پس از آزادی وی از بازداشت به تقدیر از او پرداخت! تصاویر آن را هم با افتخار منتشر کردند، گور پدر نگاه مردم. چطور است ما هم شبیه این جماعت شویم. بگوییم اشکال ندارد، خورد که خورد، ته ریزه ای از سفره اش که به مردم رسید همان هم خدا را شکر!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طراحی صلواتی بنر هیئت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۳:۵۸ ب.ظ

آقا علیرضا امیرسلیمانی از جوانان گل و متدین بابل و از فعالین شاخص فرهنگی استان است که در نهاد کتابخانه های عمومی مازندران مسئولیتی دارد. او در امور مرتبط با طراحی و گرافیک و... خوش درخشیده و البته مجری موفق بعضی برنامه ها و محافل فرهنگی نیز هست.

آقا علیرضا با همراهی دوستانش در آستانه ماه محرم به هیئتهای مذهبی اعلام کرده آماده است به طور صلواتی طراحی بنر جایگاه مراسم (پشت منبر و دکور) را انجام دهد. شماره تماسش را هم در اطلاعیه نوشته که می توانید از هر جای کشور با او ارتباط بگیرید. اجر او و دوستانش و همه خادمان درگاه اهل بیت علیهم السلام با حضرت اباعبدالله ان شاءالله.

 

photo_2024-06-30_15-40-02_d6ys.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بزنگاه!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۳:۴۸ ب.ظ

انتخاب بین دو گزینه و عبور از دوراهی با یک روش عالی - یک حس خوب

 

دکتر محمد مبلغ الاسلام یک متخصص دندان پزشک جوان بابلی و اهل ادبیات و شعر و شاعری است که بعضی آثار زیبایش منتشر شده است. پدر وی معلم شهید صادق مبلغ الاسلام نیز دستی بر قلم داشت که یادداشتهای او هم در قالب کتاب به انتشار رسیده است.

امروز متنی از این دوست بزرگوار با رویکرد انتخاباتی به دستم رسید که جالب و خواندنی بود و در گروههای مجازی منتشر کردم:

سلام
آدم احساسی نیستم ،
تعصب بی جا هم ندارم،
 در هیچ انتخاباتی 
اسمی از نامزدی نیاوردم 
فقط مشارکت بیشتر را تبلیغ کردم

 این بار  اما برایم اظهر من الشمس است

به جلیلی 
و برنامه ها
 و‌تلاشش
 و صداقتش
و پاک دستی اش،
حتی مخالفینش 
 ایمان دارند

« تفاوت این دو نامزد، از زمین تا آسمان است »

 می دانم هیچکس معصوم نیست 
و نمی شود آینده را تضمین داد
و می دانم در بهترین شرایط 
«بخشی» از برنامه ها عملی می شود 
اما 
👈 « فرق است بین آن که میداند و نمی داند. »


🌼جلیلی بسته نیست 
🌼جلیلی خشک مقدس نیست
🏵️جلیلی با نخبگان و دانشگاهیان در ارتباط است
🏵️جلیلی اشراف کامل به چالش های کشور دارد
🌸جلیلی با فساد مبارزه می کند
🌸 جلیلی اهل تعامل است
 🍁جلیلی حامی محرومان است
🍁جلیلی حامی روستائیان است


⚫️ همه اذعان دارند هیچ نقطه ی تاریکی
 در زندگی اش نیست ⚫️

چرا روزه ی شک دار بگیریم ؟؟ 

ریاست جمهوری برازنده ی جلیلی،
 از اینهمه تلاش است 
(باور ندارید مستندش را نگاه کنید )

کمک کنید برنگردیم به بحران های قبلی 
به گرانی بنزین 
به توقف ساخت مسکن
به نفروختن نفت
به بحران پوشک و گندم و تخم مرغ و برق 
به مدیریت سرمایه داری
به تعطیلی کارخانه جات
و...

 
دکتر محمد مبلغ الاسلام
دندانپزشک _ متخصص بیماری های دهان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از وادی مردستان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۴ تیر ۱۴۰۳، ۱۰:۲۹ ق.ظ

photo_2024-06-23_09-44-57_qev.jpg

 

هر سال چند روز مانده به عید غدیر سر ما حسابی شلوغ است. زیاد مهمان می آید و می رود و از قبل باید آماده آماده باشیم. پارسال عید غدیر روز جمعه بود. یک روز قبلش یعنی پنج شبنه حتی یک لحظه بیکار نبودم. کارهای مربوط به میزبانی مهمانان غدیر یکطرف، از طرف دیگر چون پسرم قرار بود به اردویی یکهفته ای برود که در زندگی اش تأثیر گذار بود کمی بیشتر دچار اضطراب بودم. 

عصر پنج شنبه دوستی تماس گرفت و گفت دختر خانم جوانی از بستگانش که جزو سادات هم هست و خیلی مذهبی است بخاطر کشف حجاب! بازداشت شده است. از من خواست کاری کنم. می دانستم کسی را بخاطر کشف حجاب زندانی نمی کنند و حتماً ماجرا جور دیگری اتفاق افتاده است.

با رفقای سپاه تماس گرفتم. گفتند این خانم کشف حجاب کرد و وقتی یک بسیجی به او تذکر داد شروع به پرخاش و درگیری نمود. حتی وقتی او را پیش قاضی بردند به قاضی هم فحش داد که نهایتا بازداشت شد. دیدم شکر خدا قاضی پرونده آشناست.

از دوستان بسیج خواستم که به میمنت ایام غدیر از این دختر سیده راضی بوده و شکایت خصوصی شان را پس بگیرند. بزرگواری کردند و پذیرفتند. به قاضی پرونده زنگ زدم و گفتم که رضایت شاکی را جلب کرده ام می ماند جنبه عمومی جرم که اگر عذرخواهی صورت گرفت به گل روی مولا علی آزادش کنند. قاضی که خودش از سادات بزرگوار بود پذیرفت. عصر پنج شنبه نزدیک اذان مغرب که همه جا تعطیل است به دادگاه رفت. بستگان دختر هم رفتند و پس از اخذ تعهد و عذرخواهی وی دستور آزادی اش صادر شد.

چقدر از این اتفاق خرسند بودم. پیش خودم گفتم این عیدی حضرت زهرا و مولا علی برای من بود که توفیق دادند شب جشن غدیر، واسطه آزادی سیده ای از نسل شریفشان باشم. دعا کردم آن دختر خانم هم هدایت شود. گفتم عید غدیر امسال تا آخر عمر به یادم خواهد ماند.

اذان مغرب را که گفتند تماسهای رفقا هم شروع شد. هر کسی زنگ می زد تبریک می گفت دلش خوش بود اولین نفری است که تماس گرفته. من هم توی ذوقشان نمی زدم.

سفره شام را خیلی زود پهن کردیم. تجربه داشتیم گاهی مهمانها از همان شب غدیر قدم رنجه می کنند. اواسط شام گوشی همراه من زنگ خورد. یکی از رفقا بود. جواب ندادم. دیدم قطع نمی کند و پشت هم زنگ می زند. یادم آمد او مدتی است برای تحصیل مقطع دکترا از بابل به اصفهان می رود و گاهی در قم توقف می کند. گفتم شاید در قم مانده و جایی ندارد. گوشی را جواب دادم.

- حمید! پا شو بیا حسین تموم کرد... زود باش...

خدای من! اصلا نفهمیدم چه گفت. چند بار پرسیدم تا برایم جا افتاد. نمی توانستم باور نکنم. چون او از نزدیکترین دوستان حسین بود. ولی به خودم امید دادم شاید صحت نداشته باشد. به رفقای مشترک دیگر زنگ زدم. رحمت الله علیه. حسین منصف واقعا رفته بود.

این عید غدیر دیگر امکان نداشت از خاطرم برود. آن شب مگر توانستم بخوابم؟ رفقا هم تا صبح تماس می گرفتند. اغلب هم اصرار داشتند بیا و کارها را دست بگیر. نرفتم. نمی شد بروم. هم میهمان داشتم. هم باید پسرم را راهی اردو می کردم. هم دلم می خواست مراسم حسین با آرامش برگزار شود. وقت هست برای آنکه حرفهای حسین را به گوش همه برسانیم.

دیگر بابل نرفتم تا اواخر دی ماه. در این مدت البته گاهی با خانم حسین و دوستان مشترک در تماس بودم. آنها لطف داشتند و در بعضی کارها نظر می خواستند. دوستانی که وبلاگ مرا دنبال می کنند می دانند در این یکسال هر فرصتی دست داد خاطره و نکته و عکسی از حسین را منتشر کردم. ان شاءالله تا زنده ام این کار را خواهم کرد. هر چند خیلی دلم برای دوستانی چون حسین منصف و جواد جلالی نیا و حاج آقا یزدانی و ... تنگ شده است. خدا می داند آن دنیا بیشتر از این دنیا دوست و آشنای صمیمی دارم.

قمری حساب کنیم امشب شب سالگرد حسین است. یادم است اولین مطلبی که بعد از فوت حسین نوشتم دعوت به خویشتنداری و استمرار جشن و شادی غدیر بود. مگر نمی خواهیم روح حسین شاد شود؟ حسین دلش می خواست پرچم اهل بیت و شهدا و انقلاب بالا بماند. خودش هم زندگی اش را وقف انقلاب و اسلام و شهدا و امام و آقا کرد. چقدر تهمت خورد. چقدر اذیتش کردند. خدا می داند لحظه ای از راه خدا برنگشت.

حسین در اسارت آزاده بود. آزاد هم که شد آزاده ماند. در مقابل هیچ زورگویی سر خم نکرد. به هیچ یک از تعلقات مادی دنیا دلبسته نشد. تا لحظه آخر عمرش رزمنده ماند. هیچ وقت خسته نشد. هیچ وقت ناامید نشد. خدا خواست پاسدار آزاده ای که یک عمر در مسیر عدالت کوشید و طعم فحش و تهمت و شلاق را چشید در شب جشن امام عدالت آسمانی شود. درست در موکب عید غدیر وقتی تمام روز را یک نفس دوید و دم و دستگاه موکب را علم نمود. موقع نماز مغرب که شد گفت برویم جلوی موکب سر خیابان نماز بخوانیم. از تبلیغ راه خدا غافل نبود. خیلی برای شهدا زحمت کشید. اولین روایتگری های شهدا اولین نمایشگاههای شهدا، اولین راهیان نورهای درون شهری و استانی و... چقدر برای شهدا قلم زد و قدم برداشت. همان روز تصاویر شهدا را با دست نشان داد و گفت ببینید آمده اند به ما کمک کنند. برای همین است امروز کارها خوب و با سرعت پیش رفته است. نماز مغرب و عشا را خواند قلبش دیگر نای حرکت نداشت. قلبی که یک عمر در رنج و محنت و مجاهدت تپید در آستان جانان حس آرامش یافت و به خواب فرو رفت. نیما سرمد آمده بود، حسین موقر، احمد و محمود کاکا.... همه شهدا آمده بودند دستش را گرفتند شب جمعه ای میهمان خوان کرامت اباعبدالله شدند. حسین در شب غدیر از جام شراب طهور ساقی کوثر نوشید و به قافله عشق پیوست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این موکب عدس پلو با نازخاتون میدهد!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۵:۱۸ ب.ظ

photo_2024-03-19_09-42-15_ej82.jpg

 

دوست عزیز!
اینجا که ایستاده ای سالهای سال حسین می ایستاد و با ذوق و لبخند، عَلَم عشق به ایران و اسلام و انقلاب و ولایت و شهدا را برافراشته نگاه میداشت.
سال پیش همینجا از موکب غدیر تا بزم نورانی یاران شهیدش پر گشود.
به یاد آزاده خط شکن عرصه های رزم و فرهنگ و قلم و عدالت، محمدحسین منصف، دست در دست شهدا پرچم سربلند کشورت را همیشه برافراشته نگه دار.

 

 

خانم حسین زنگ زد. گفت امسال هم مثل هر سال موکب غدیر را البته این بار در غیاب حسین در کنار مخابرات برقرار خواهند کرد. متنی خواست برای بنر، چند خط بالا را نوشتم. روح حسین شاد. پارسال شب عید غدیر موکب را که بر پا کرد نماز جماعت را آورد سر خیابان. مغرب و عشایش را خواند و رفت.

خانم حسین یک عمر پای این مرد ایستاد. می گویم مرد حواستان باشد حسین یک مرد معمولی نبود. زندگی با او صبر عظیمی می خواست. همان روزهای اول زندگی پیش از آنکه راهی خانه مشترک شوند حسین رفت به جبهه و حدود هفت سال بعد برگشت. نامه نوشت به خانمش برای جدایی وکالت و اختیار دارد. این زن بانوی روزهای سخت و تربیت شده مکتب زینب کبری بود. جوانی اش را در انتظاری که پایانش نامعلوم بود پای عشقش قربانی کرد.

بعد از اسارت هم آدمی نبود یکجا بنشیند. انواع کارهای فرهنگی بزرگ و پر دردسر مثل راه اندازی کاروان پیاده حرم امام و راهیان نور کشوری و استانی و برپایی نمایشگاه شهدا و ... را دست گرفت. حالا این کارهایش یکطرف، عدالتخواهی و آزادی بیان و رک گویی هایش نسبت به مسئولین باعث کینه بعضی از آنها می شد. انواع تهمتها را نثارش می کردند. بی دلیل می انداختندش زندان. کتکش هم زدند. شلاق هم زدند. رد صلاحیتش کردند، خانه اش را تفتیش می کردند و... حسین کم نیاورد خانمش هم پا به پای او ایستاد. 

سر فتنه فحشا چقدر تهدیدش کردند. نه حسین میدان را خالی کرد نه خانمش ترسید.

شبها با بلندگویی که سرودهای حماسی و ملی از آن شنیده میشد می رفت وسط تجمع اغتشاشگران چای و نبات و آب معدنی پخش می کرد. بعد می نشست با صبوری و لبخند بحث می کرد. خیلی ها میدیدند آزاده زخم خورده ای که به خیلی از مسائل جاری نقد جدی دارد اما پای انقلاب ایستاده، از دوست و دشمن صدمه دیده اما اسلام و نظام را تنها نمیگذارد تحت تأثیر قرار گرفته و میدان را ترک می کردند. ایران که ولز را برد کلی پرچم کوچک سه رنگ تهیه کرد آورد بین ماشینها و مردمی که شادی می کردند پخش کرد. تمام آن مدت فقط یک بار از کوره در رفت و خونش به جوش آمد. جلوی آنهایی که بعد از باخت ایران پرچم آمریکا را دست گرفته و هلهله می کردند می گرفت و با بغض می پرسید یعنی حاضری بخاطر هر مخالفتی که داری پرچم دشمن کشور خودت را دست بگیری، خوار و خفیف شوی و ملتت را بفروشی؟

حسین عشق عجیبی به پرچم ایران داشت. هر جا موقعیتی دست میداد پرچم را برافراشته نگه می داشت و بین دیگران هم پخش می کرد. توصیه کرده بود اگر عمرش باقی نبود در تشییع جنازه اش هم پرچم ایران را سر دست بگیرند. در تشییع حسین خانمش و خیلی های دیگر پرچم ایران و تصاویر شهدا را سر دست گرفتند. امروز که تماس گرفت گفت به یاد حسین می خواهم در موکب غدیر به مردم شام بدهم. حسین عدس پلو با نازخاتون را خیلی را دوست داشت. همین را پخش می کنم خودش و مردم خوشحال شوند. رحمت الله علیه.

پارسال کارها داشت به تأخیر می افتاد. عجله ای و هول هولی شده بود. حسین ایستاد و با کمک چند نفر خیلی زودتر از آنچه تصور می شد ستون خیمه موکب را برافراشت و کارها را راه انداخت. یکی پرسید چقدر زود کار را تمام کردی؟! با دست تصاویر شهدا را نشان داد. گفت مگر نمی بینی اینهمه شهدا آمدند به کمک؟ ساعاتی نگذشت که شهدا او را با خود بردند. مردی که عمرش را پای عدالت گذاشت در شب بیعت با امام عدالت به موکب وصال با ساقی کوثر فراخوانده شد. دوست جانبازی می گفت حسین را بعد از خاکسپاری در خواب دیده است. برایش تعریف کرد مرا از تابوت که درآوردند و در خاک گذاشتند دستم در دستان حضرت زینب بود. حسین خیلی صبور بود. بلاهایی که سرش آوردند هر که بود چپ میکرد. حسین خیلی زحمت کشید. تا لحظه آخر عمرش پای امام و انقلاب و شهدا ایستاد و به فکر برافراشته نگه داشتن یاد و راه خدا بود. شادی روحش صلوات.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک بازدید معمولی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۲۶ ب.ظ

photo_2024-06-15_15-20-09_y35o.jpg

 

اول اصل این خبر را که روز گذشته در بعضی کانالهای مجازی شهرستان بابل منتشر شد بخوانید:

با دستور دادستان بابل صورت گرفت:
بازدید از کافه‌ها و قهوه‌ خانه‌های سطح شهر

🔹حجت‌الاسلام مرتضوی «نماینده دادستان» به همراه رئیس اداره اماکن، ضابطین دادگستری، گشت رضویون بسیج  و عملیات سپاه از کافه‌ها و قهوه خانه‌های سطح شهر بازدید نمودند.
🔹در این بازدید ۹ واحد صنفی اخطار پلمب و مقادیری مشروبات الکلی کشف گردید.

جمعه، ٢۵ خرداد ۱۴۰۳

 

ضمن تشکر از عزیزان قضایی و ضابطین محترم دو نکته برای حقیر سوال شد.

یک اینکه در خبر آمده تعدادی واحد صنفی اخطار پلمپ دریافت کردند در حالیکه مقداری مشروبات الکلی کشف شد. یعنی کشف مشروبات الکلی در کافه ها نمیتواند منجر به پلمپ آنها شده و صرفاً اخطار دریافت می کنند؟ 

دوم اینکه چنانکه در خبر ذکر شده این کشفیات در جریان بازدید از کافه ها و قهوه خانه ها به دست آمده، اگر قرار باشد کار پلیسی و اطلاعاتی در این خصوص صورت بگیرد چقدر مشروبات الکلی یا افلام ممنوعه دیگر کشف خواهد شد؟ به راستی در بعضی کافه ها و قهوه خانه ها چه میگذرد؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امور حسبه

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۲۷ ب.ظ

بعضی شهروندان در روزها و هفته های اخیر در مراجعه یا تماس با امام جمعه بابل از وی خواستند نسبت به وضعیت نگران کننده کشف حجاب و بی عفتی در معابر و اماکن عمومی که زیبنده نام دارالمومنین و پایتخت شهیدان شمالی نیست موضع گیری نموده و از مسئولان مربوطه مطالبه گری کند.

احیای گشت های خودرویی امر به معروف و نهی از منکر بسیج به صورت مستقل و منفک از نیروی انتظامی یکی از راهکارهای کنترل میدانی وضعیت حجاب است. امام جمعه رییس شورای فرهنگ عمومی شهر است که لازم است از ظرفیت این شورا برای اصلاح و عملیات فرهنگی با موضوع حجاب و عفاف بهره گیری شود.

امام جمعه بابل در خطبه های نماز جمعه امروز نسبت به سقوط تیم فوتبال دریای بابل به دسته پایین تر ابراز نگرانی نمود!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

محمدحسین منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۱۸ ق.ظ

photo_2024-06-14_00-09-16_9g3i.jpg

 

سنگ قبرها یک رسانه اند. فرصتی برای انتقال پیامی موجز و جامع از مرام و مسلک صاحب قبر. فکرش را نمی کردم روزی متن سنگ نوشته مزار حسین را به من بسپارند. سعی کردم هر آنچه بتواند شخصیت او را در حصار محدود کلمات خلاصه کند و عصاره منش و سلوک و اندیشه اش باشد را در این دو خط بگنجانم. آزاده ای که هیچ گاه اسیر نشد. تا بود در راه خدا آرام نگرفت، ایستاده زیست، ایستاده جان داد و در شب عید غدیر تا موکب عشق و دلدادگی شهدا پر گشود.

امیدوارم نسلهای بعد وقتی این سنگ نوشته را می خوانند در طریقت او کنکاش نموده و عدالت خواهی و مبارزه و خستگی ناپذیری اش در راه خدا را شناخته و بستایند.

روحت شاد حسین. شب جمعه ست، شب شهادت امام پنجم ما. ممنون میشوم برای این دوست خوبم فاتحه ای هدیه کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسد به دست جناب قالیباف

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۱۳ ب.ظ

حجت الاسلام نیکزاد از دانشمندان اهل فکر و فلسفه و استاد دروس خارج حوزه علمیه در مازندران است که ید طولایی در پاسخگویی به شبهات داشته و اشراف او به مسائل روز نه تنها دانشجویان که اساتید طراز اول دانشگاه را به جلسات پربارش فرا می خواند. در یادداشتی که می خوانید کلامی را در نقد ورود محمد باقر قالیباف به عرصه انتخابات اخیر بیان داشته که حاوی نکات مستدل و مهمی است:

 

پاسخ استاد درس خارج حوزه علمیه بابل به شبهه‌ای پیرامون اندازه پوشش حجاب -  خبرگزاری حوزه

 

باسمه تعالی

تذکار صمیمانه و خیرخواهانه با جناب آقای دکتر قالیباف و هواداران محترم ایشان

مقدمتاً اشاره کنم که هم آقای دکتر قالیباف و هم آقای دکتر جلیلی از یاران و مدافعان و جان بر کفان انقلاب و نظام و رهبری هستند سوابق آنها سوابق درخشان و انقلابی و جهادی است و هر کدام از آنها به منصب ریاست جمهوری برسند باید از او حمایت و دفاع کرد اما لازم است چند نکته به عنوان تذکار دوستانه و خیرخواهانه محضر آقای دکتر قالیباف و هواداران ایشان ذکر شود.

۱- شرکت در انتخابات مجلس و درخواست رآی از مردم برای ایفای وظایف نمایندگی مجلس، نوعی تعهد با مردم برای عهده داری این مسئولیت و التزام به آن است چنانکه نامزد کردن خود برای ریاست مجلس و درخواست رای از نمایندگان برای این مسئولیت، نوعی تعهد با نمایندگان برای عهده داری این مسئولیت و التزام به آن است.

با این حساب کنار نهادن این دو تعهد و متارکه هم مسئولیت نمایندگی مجلس و هم مسئولیت ریاست مجلس آن هم در آغاز کار و بدون عمل حداقل به بخشی از این تعهدات، آیاخلاقاً پسندیده است؟

  آیا اگر مردم تهران در موقع رای دادن می‌دانستند آقای دکتر قالیباف از همان آغاز ایفای مسئولیت نمایندگی، جهت نامزدی ریاست جمهوری، آن را رها می‌کند این اندازه به او رای می‌دادند؟ و اگر در زمان نامزدی ریاست مجلس از همان آغاز اعلام می‌کرد که قصد واگذاری این مسئولیت را دارد این تعداد از نمایندگان به او رای می‌دادند؟جواب هر دو پرسش قطعاً منفی است.

۲- در سوگند نامه نمایندگان مجلس تعهدات مؤکدی آمده است که یک نماینده مجلس به این راحتی نمی‌تواند مسئولیت نمایندگی مجلس را رها کند.

بخشی از سوگندنامه( اصل ۶۷)به شرح زیر است:

«من در برابر قرآن مجید, به خدای قادر متعال سوگند یاد می کنم و با تکیه بر شرف انسانی خویش تعهد می نمایم که پاسدار حریم اسلام و نگاهبان دستاوردهای انقلاب اسلامی ملت ایران ومبانی جمهوری اسلامی باشم ودیعه ای را که ملت به ما سپرده به عنوان امینی عادل پاسداری کنم و در انجام وظایف وکالت, امانت و تقوی را رعایت نمایم و همواره به استقلال و اعتلای کشور و حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم پای بند باشم, از قانون اساسی دفاع کنم و در گفته ها و نوشته ها و اظهار نظرها, استقلال کشور و آزادی مردم و تامین مصالح آنها را مد نظر داشته باشم »

نماینده مجلس در آغاز نمایندگی با این  سوگند در پیشگاه قرآن تعهدات متعددی می‌کند از جمله تعهد می‌کند: « ودیعه ای را که ملت به ما سپرده به عنوان امینی عادل پاسداری کنم و در انجام وظایف وکالت, امانت و تقوی را رعایت نمایم ....»  آیا رها کردن مسئولیت نمایندگی مجلس آن هم در آغاز کار با این تعهدات و سوگند، اخلاقاً قابل توجیه است؟

۳- عزیزانی که به توانمندی‌های آقای دکتر قالیباف برای ریاست جمهوری برای توجیه نامزدی ایشان برای ریاست جمهوری به درستی استدلال می‌کنند آیا این استدلال می‌تواند توجیه کننده متارکه مسئولیت بسیار مهم ریاست قوه مقننه باشد؟ آیا این استدلال معنایش این نیست که مسئولیت ریاست قوه مقننه چندان قابلیت و توانمندی نمی‌خواهد؟

آیا این عزیزان به این نکته توجه کرده‌اند که در صورت رای آوری آقای دکتر قالیباف جایگاه قوه مقننه تضعیف خواهد شد؟ چون ظاهراً فرد توانمندی با ویژگی‌های آقای دکتر قالیباف برای مسئولیت ریاست این قوه در مجلس وجود ندارد.

آیا بهتر نیست هم رئیس قوه مقننه قوی و توانمند و هم رئیس قوه مجریه قوی و توانمند داشته باشیم؟ با این حساب آیا بهتر نیست ایشان مسئولیت سنگین ریاست قوه مقننه را که تجربه چندین ساله دارد عهده‌دار شود و ریاست قوه مجریه را به فرد توانمند و لایق دیگری واگذار کند؟

با پوزش فراوان از محضر جناب آقای دکتر قالیباف عزیز و هواداران انقلابی ایشان.

ارادتمند: نیکزاد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسافر ملکوت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۰۶ ق.ظ

مشخصات ، قیمت و خرید کتاب مسافر ملکوت: نیم‌نگاهی به زندگانی طلبه شهید شیخ محمدزمان  ولی‌پور|فروشگاه کتاب قم

 

بعضی اتفاق ها برای آدم خاطره می شود. مثلا وقتی کتاب طعمه اروند را برای طراحی به دوست خوبم آقا میثم واثقی (که در حال حاضر از اساتید دانشگاه امام حسین است) سپردم در میان تصاویر متفرقه ای که از دفاع مقدس داشت چرخید و عکسی را برای روی جلد آن انتخاب کرد. بعد از چاپ کتاب، حاج آقای شکوهی که خودش اصالتاً مشهدی است تماس گرفت و گفت خانمی به دفتر انتشارات در خیابان صفاییه قم آمده و اصرار دارد اصل تصویر جلد کتاب را دریافت کند. این خانم هم ظاهرا مشهدی بود و می گفت تصویر متعلق به برادر شهیدش است که آن را در آلبوم خاطراتش ندارد.

یا مثلا خانم دکتر بنی هاشمیان که از مریدان شهید شجاعیان است و اتفاقا سر موضوعی هم بینمان بحث تندی شده بود بعد از خواندن کتاب خاطرات این شهید مرا به کناری کشید و مدعی شد پیغامی از طرف شهید برایم دارد. حرفش را گوش دادم و جدی نگرفتم؛ اما بعد عیناً همان مسأله برایم اتفاق افتاد. یا درباره کتاب خاطرات شهید سید روح الله عمادی هم موضوعی هست که بعدا برایتان تعریف میکنم؛ ان شاءالله.

خب، امروز حاج حسن آقای مهدیزاده، پیر دیر عشقبازی با شهدا پیام داد و یادآوری کرد که سالگرد شهادت محمد زمان ولی پور است.

کتاب مسافر ملکوت را از همه کارهایم بیشتر دوست دارم.

سفری با دوستان دانشگاه علوم پزشکی بابل به مشهد رفته بودم. دست یکی از رفقا کتابی از مرحوم نادر ابراهیمی بود. گرفتم و سریع خواندم. سبک نوشتاری اش برایم جالب و شیرین بود. برگشتم قم، دوستان طلبه ای تماس گرفتند که ما خودمان خاطرات طلبه شهید محمدزمان ولی پور را جمع آوری کرده ایم، نوشتنش با شما.

محمدزمان ولی پور شخصیتی عرفانی داشت و از این رو به شیخ ملکوتی هم شهرت یافته بود. خاطرات را خواندم و به ذهنم رسید سبک نادر ابراهیمی را در قالب مینی مال پیاده کنم. کار که تمام شد، دوستان خواندند و نظر دادند و رفتند برای قرارداد با ناشر، یعنی آقای خلیلی موسسه شهید کاظمی که انصافا در عرصه تولید و نشر کتاب دفاع مقدس همتا ندارد.

در این اثنا همسر یکی از دوستان، کار را خواند و به تمسخر گرفت. می دانستم که سر رشته ای در ادبیات ندارد؛ اما خب دل نازک من گرفت و در خودم فرو رفتم.

ساعتی نگذشت که پیامکی طولانی از مرحوم آزاده محمد حسین منصف به دستم رسید. گویا کتاب "این عشق الهی است" خاطرات شهید سید علی اکبر شجاعیان که یک سال و نیم قبل چاپ شده بود را همان روز خوانده بود و تحت تأثیر آن به تشویق و تحسین این حقیر پرداخت. حالم جا آمد!

کتاب مسافر ملکوت خیلی زود منتشر شد و به لطف خدا هر کس که خواند تعریف کرد. حتی جایی بودم خانم نویسنده ای کتاب مرا دست گرفته بود بی انکه بداند نویسنده اش منم توصیه کرد که این گونه کتاب بنویسم! این کار دو بار از تلویزیون و چهار بار از رادیو معرفی شد که مادرم آن را شنید و خوشحال شد.

دو سال وقتی به مشهد مقدس می رفتیم این کتاب در پشت شیشه فروشگاه آستان قدس در داخل حرم مطهر قرار داشت که دیدنش بچه هایم را به ذوق می آورد.

روح محمدزمان ولی پور، سیدعلی اکبر شجاعیان و همه شهدا شاد. هر چه در دنیا و آخرت داریم مرهون لطف و کرامت شهداست. امیدوارم در این عرصه توفیق بیشتری داشته باشم و بخش کوچکی از حق بزرگ شهدا را به سهم و بضاعت خود ادا کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جایگاه یا جایگاه دار؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۰۶ ق.ظ

روش های پیدا کردن نزدیک ترین پمپ بنزین های نزدیک من

 

دیروز ظهر در بابل خواستیم پمپ بنزین ایستگاه آمل بنزین بزنیم دیدیم کارگر جایگاه به بعضی ها کارت سوخت میداد به بعضی هم میگفت تمام شد! اعتراض کردم گفت کارت خودم هست و یک چیزی بابتش میگیرم اما دقت کردم دیدم رمز کارتهایی که به بعضی میداد چهار تا یک بود.
امیدوارم مسئولین نظارت بیشتری بر عملکرد جایگاه دارها داشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کمی جدی تر باشید لطفا

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۴۱ ق.ظ

شهرستان بابل هفت امام جمعه دارد بعلاوه اعضای شورای تأمین و اعضای شورای فرهنگ عمومی شهر مجموعا حدود سی نفر می شوند.

همین تعداد هم بیایند ده اکیپ سه نفره خودرویی سیار تشکیل بدهند به راحتی می توانند وضعیت حجاب بابل را کنترل کنند. حالا بماند که ده حوزه علمیه و چند صد پایگاه بسیج و دهها هیأت مذهبی و کانون فرهنگی و .... در این شهرستان وجود دارد که از ظرفیت شان استفاده مطلوب صورت نمی گیرد.

تعداد کشف حجاب ها زیاد نیست اما همین مقدار آزار دهنده هم روز به روز دارد بیشتر می شود. ظاهر جامعه اسلامی باید حفظ بماند تا زمینه تجری به احکام الهی تقویت نشود. مسئولان ما گاه آنقدری که برای مهره چینی در ادارات و کسب کرسی قدرت و قبیله گرایی سیاسی و تعاملات جناحی وقت و انرژی صرف می کنند برای صیانت از حریم ارزشها اهتمام ندارند. عزیزانی که طرح کارآمد کنگره دارالومنین را کش رفته و به نفع جریانی خاص و با نگاهی محدود و صنفی مصادره کردند باید دقت بیشتری نسبت به خروجی فعالیتهای فرهنگی خود داشته باشند.

دوستانی که تجربه کار میدانی در خصوص امر به معروف و نهی از منکر در حوزه حجاب و عفاف را دارند نیک می دانند اندکی اراده و همت می تواند اوضاع نابسمان کنونی را تحت کنترل در بیاورد. ضروری است مسئولان ما در حیطه دفاع از ارزشها بیدار شده و کمی جدی تر عمل نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدای هنرمند ما

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۱۴ ق.ظ

هر چه خدا خلق کرد زیباست باید با چشم عبرت و لذت به مخلوقات عالم نگریست. انسان زیباست، حیوان زیباست، بیابان زیباست، کویر و کوه و دشت و رود و جنگل و دریا و ...

مازندران هم یکی از زیباترین جلوه های خلقت دست هنرمند الهی است. الحمدلله رب العالمین.

گاهی بعضی کم سپاسی های ما در قبال این موهبت خدایی رنج آور است. مثل همین دپوی زباله در دل طبیعت یا حتی در محدوده مسکونی شهرها، مثل آنچه در انتهای بازار امام حسین بابل و یا در ورودی شهر قائمشهر جنب پل رودخانه تلار آنهم در نزدیکی بیمارستان قائم با بویی مشمئز کننده به چشم می آید.

 

photo_2024-06-08_08-51-20_pig0.jpg

photo_2024-06-08_08-52-05_x7v6.jpg

photo_2024-06-08_08-51-55_k93c.jpg

photo_2024-06-08_08-51-50_tw9k.jpg

photo_2024-06-08_08-51-40_en3o.jpg

photo_2024-06-08_08-51-34_d2x3.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یازده یازده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۲۲ ق.ظ

photo_2024-05-07_11-21-17_847b.jpg

 

کتاب را داغ داغ بخوانید!

یازده یازده
خاطرات خواندنی رزمنده شمالی، خلیل اسماعیل نتاج 
به قلم زیبای حسن و حسین شیردل منتشر شد.
https://book.icfi.ir/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسئول قانون شکن، خائن است

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۱۱:۱۰ ق.ظ

دپوی زباله شهری در منطقه جنگلی انجیلسی بابل‌کنار - خزرنما

 

25 سال پیش گفتند چون فعلا مکانی برای دفن زباله نداریم زباله های شهر بابل و شهرهای اطراف را در دل جنگل زیبای منطقه انجیل سی تخلیه می کنیم.

بخش عمده ای از جنگل و منابع طبیعی و اراضی کشاورزی و باغداری در این 25 سال نابود شد. موجودات زنده بسیاری جان سپردند. آلودگی و بیماری ناشی از دفن صدها تن زباله و نفوذ شیرابه مسموم آن در عمق زمین و آبهای جاری اطراف، خساراتی هنگفت روی دست مردم و دولت باقی گذاشت.

آن اوایل عده ای از اهالی خواستند جلوی این اقدام را بگیرند. کتک مفصلی خوردند. به آنها گفته شد مطالبه گری باید از طریق مجاری قانونی باشد.

سال 1400 عده ای از اهالی به قانون پناه بردند. قوه قضاییه هم در رأی بدوی و هم در مرحله تجدیدنظر با توجه به اسنادی که نشان از خسارت سنگین دپوی زباله در جنگل داشت حکم به منع استمرار آن داد.

الان سال 1403 است. مردان قانون در شهرداری و دولت نه به وعده 25 سال پیش خود عمل کرده اند و نه به حکم سه سال پیش قانون.

هنوز هم می گویند جای مناسبی برای دفن زباله نداریم!

خب در این 25 سال چه می کردید؟ چه کسی باید یقه متولیان این قصور و ترک فعل خسارت بار را بگیرد؟

اگر قرار باشد مطالبه گری قانونی هم به بن بست برسد دیگر چگونه می شود مردم را به صداقت مسئولان و اصلاح امور خوشبین نگاه داشت؟

چگونه است گاه کلبه سی ساله اهالی بومی جنگل نشین به بهانه صیانت از منابع طبیعی در سرمای زمستان ویران می گردد اما کوه عظیم الجثه زباله با آسیب های وحشتناک آن به راحتی نادیده گرفته می شود؟

الان چه کسی دارد به قانون دهن کجی می کند؛ مردم یا مسئولان؟ 

وعده های مختلفی از سوی مسئولان شهری و استانی و کشوری بارها مطرح شده از تخصیص اعتبار برای راه اندازی دستگاه زباله سوز تا تغییر مکان دپوی زباله و ... کدام نهاد باید پیگیر راستی آزمایی وعده های توخالی مسئولان بوده و از اعتبار و وجاهت نظام اسلامی دفاع کند؟

نهادهای اطلاعاتی باید با ورود به این موضوع، مافیای احتمالی و افراد ذی نفع در اطاله حل معضل زباله را شناسایی و به دادگاه معرفی کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تکلیف این پنجاه میلیارد تومان چه شد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۷:۵۹ ب.ظ

دلِ خونِ «انجیل‌سی» از زباله‌ها!/ حال مردم خوب نیست

 

حالا که بحث دفن زباله در سایت انجیلسی بابل دوباره بالا گرفت و شاهد شکل گیری اعتراضات مردمی و البته اظهار نگرانی معمول و نخ نما شده مسئولان شهری در واکنش به آن هستیم خوب است یکبار دیگر این خبر را که سوم دی ماه سال گذشته در سایت تسنیم منتشر شد و انعکاس چندانی در رسانه های محلی که بعضاً نمک گیر شهرداری هستند نداشت، مورد توجه قرار دهیم:

"فرماندار ویژه بابل گفت: به‌دستور وزیر کشور تأمین اعتبار ۵۰۰میلیاردریالی در سه مرحله برای برون‌رفت از مشکل ۲۵ساله زباله سایت انجیلسی بابل اختصاص یافت. در این صورت‌جلسه که در 29 آذر ماه تنظیم شد عنوان شده است این مبلغ 500 میلیارد ریال اختصاصی جهت افزایش تولید کمپوست است و تأمین 500 میلیارد دیگر را وزارت کشور به‌عهده شهرداری بابل گذاشته است و شهرداری هم متعهد شد این مبلغ را برای برون‌رفت از مشکل سایت انجیلسی تأمین کند."

لینک خبر در خبرگزاری تسنیم:

https://tn.ai/3011387

گفتنی است به اذعان مسئولان بهداشت و درمان، دفن زباله در جنگل باعث آلودگی شدید محیط زیست، مرگ پرندگان و رواج انواع بیماری و فاجعه انسانی گردیده است. قوه قضاییه نیز دفن زباله در این محل را غیرقانونی اعلام کرده است.

جای این سوال باقی است آیا بی توجهی به قانون در رفع معضل زباله متضمن تأمین منافع افراد خاصی است؟

پنجاه میلیارد تومان اختصاص داده شده از سوی وزارت کشور کجاست؟ شهرداری بابل که عوارض دریافتی از کسبه را در مواردی تا پنج برابر سال قبل افزایش داده نسبت به انجام تعهد ثبت شده در وزارت کشور چه قدم مثبتی برداشته است؟

چرا مسئولان شهری نسبت به خبری که در سوم دی ماه از قول فرماندار وقت بابل منتشر شد واکنشی نشان نداده اند؟

گفتنی است در جریان فوت یک شهروند و جراحت دو تن دیگر که ناشی از تعلل سازمان سیما منظر شهرداری در رفع حفره ایجاد شده در پل موزیرج بود اعتماد عمومی نسبت به تخصص و دغدغه مندی بعضی مسئولان بلدیه خدشه دار شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نامردها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۳۷ ب.ظ

منافقین با یک دروغ، پدرم را دِق‌‌مرگ کردند/ مجادله تند مربیان آمریکایی با خلبانان ایرانی هنگام ترک کشور/ اگر فرودگاه اصفهان را قُرق می‌کردیم هیچ‌کس نمی‌توانست جلوی ما را بگیرد/ قرآن اهدایی صدام را قبول نکردم و کتک خوردم اما یک‌سال بعد از دست حضرت آقا قرآن گرفتم

 

 "پدرم یکی دو سال بعد از اسارت من از دنیا رفت. در حالیکه من زیر شلاق بعثی‌ها در زندان بودم، برخی از منافقین خَبیث و بی‌معرفت حاضر در هوانیروز که جنگ را هم ندیده بودند، به پدرم گفتند که «ما صدای پسر تو را در رادیو آمریکا شنیدیم؛ آنوقت تو دنبال بچه‌ات می‌گردی؟» اینگونه به پدرم القا کردند که پسرت پناهنده آمریکا شده. شنیدن این حرف‌ها برای پدرم آنقدر سنگین بود که آن شب به خانه آمد و برخلاف همیشه برای نماز صبح بیدار نشد و از دنیا رفت. بعد‌ها برادرم تعریف کرد که پدرم آن روز وقتی به خانه رسید، با تاثر و ناراحتی به آن‌ها گفت: «من امروز دنبال کار‌های محمدابراهیم بودم تا خبری از او پیدا کنم، اما شنیدم که او پناهنده آمریکا شده».  پدرم با اینکه تنها ۴۸ سال سن داشت همان شب از این غصه دق‌ّ‌مرگ شد."

منافققین نامردی هایی زیادی در طول دوران جنگ در حق این مردم روا داشتند که زوایایی از آن هنوز ثبت نشده است. نمونه فوق بخشی از این پلشتی جماعت وطن فروش است که در مصاحبه سرهنگ باباجانی خلبان آزاده هوانیروز آمده است. برای مطالعه متن کامل مصاحبه این دلاور ارتشی که از مفاخر گمنام شهرستان بابل است به نشانی زیر مراجعه کنید:

https://www.mizanonline.ir/001tY7

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سبب خیر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۰۸ ب.ظ

photo_2024-04-19_16-58-22_v4ao.jpg

 

اواسط عید بود حوالی شب قدر که خواب خوشی دیدم. من و مهدی آقاجانی و عده قلیلی دیگر با پیراهن مشکی حلقه زده بودیم در حیاط حرم حضرت اباعبدالله، سینه می زدیم. باران شدیدی هم می بارید. از سر و روی ما آب چکه می کرد. ولی خیلی خوش به حالمان بود و لذت می بردیم... بیدار هم شدم دوست داشتم دوباره به خواب بروم و خودم را در آن حال و هوا ببینم.

صبح فردایش پیامک فرستادم برای مهدی و خوابم را برایش تعریف کردم.

امروز یک دفعه یاد این خواب افتادم. 

محمدصادق کوشکی، مهدی آقاجانی را به صرف اختلاف نظر در زمان شروع گشتهای ارشاد، سرباز اسرائیل خواند! مهدی نه با حجاب مخالف است نه با اجباری بودن حجاب، بحثش زمان شروع این طرح بود که احساس کرد همزمانی آغاز آن با حمله به اسرائیل، کار درستی نیست و آن اتفاق بزرگ را تحت الشعاع قرار میدهد. این نظر درست باشد یا غلط، مصداق سربازی برای دشمن نیست. آقای کوشکی هم محترم و اهل دغدغه است؛ اما اصرار بر این وهن و تهمت و عدم اصلاح این اشتباه به وجهه او نزد دوستان بسیجی لطمه وارد کرد.

این ماجرا البته برای محمدمهدی آقاجانی که در فضای مجازی مورد وهن قرار گرفت مصداقی از رحمت الهی و منشأ برکت خواهد بود به اذن الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسانید به دست محمدصادق کوشکی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ

photo_2024-04-17_20-57-54_jexq.jpg

 

صادق کوشکی به مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی گفت سرباز اسرائیل!

حرفی را که باید آخر متن بزنم همین اول کار بنویسم بهتر است. زشت نیست به خاطر یک اختلاف نظر عادی، کسی را سرباز دشمن بدانیم؟ حالا اگر طرف مقابل از فعالین عرصه های انقلاب باشد که دیگر بدتر، خودمان و راه مان را ضایع می کنیم.

مطالب محمدصادق کوشکی را اغلب میخوانم و می پسندم.

مسعود فراستی را با دغدغه هایش نسبت به سینمای انقلاب اسلامی می شناسیم. تمام جماعت خودباخته و غربزده به او لقب حکومتی و جیره خور نظام داده اند.

محمدمهدی آقاجانی فرزند دلاور سردار شهید مهدی آقاجانی مانند پدر که می رفت تا چند متری تانک دشمن شلیک می کرد و می گفت باید حرارت انفجار آن را حس کنم، همیشه در میدان و پای کار انقلاب و نیروی خط مقدمی عرصه های جهاد بوده و هست، از اردوهای جهادی در مناطق محروم تا کار فرهنگی در شهر و هیات و پایگاه و دانشگاه و موکب اربعین، تولید برنامه های ارزشی برای سیما تا حضور میدانی در تقابل با اغتشاشات و ... در دفاع از نوامیس مردم شکمش با چاقو دریده شده است.

مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی و شاید خیلی های دیگر استوری گذاشته و بنا به دلایلی با گشت ارشاد در موقعیت فعلی مخالفت نموده اند.

صادق کوشکی آنها را سرباز اسرائیل خطاب کرده است؛ به همین سادگی!

 صرف همین یک بهانه برای ایراد چنین اتهام سنگینی کافی است؟

از قضا این قلم حامی حجاب قانونی و شرعی است. به یقین در این زمینه علاوه بر کار فرهنگی نیازمند کار میدانی و انتظامی هم هستیم. کما اینکه در عرصه اقتصاد و صنعت و بانکداری و قضا و آموزش و عدالت اجتماعی و ... هم از آنچه اسلام خواست فاصله داشته و باید عزمی جزم برای اصلاح امور داشته باشیم. اما هر کس با ما هم نظر نبود بنا بر نص کلام ولایت و البته به حکم خرد، لزوماً کافر و سرباز دشمن نیست.

صدها نقطه مشترک میان بچه های فعال جبهه انقلاب وجود دارد همه را رها نموده و به صرف یک اختلاف نظر، بدترین و زشت ترین تهمتها را گسیل کنیم خدا را خوش می آید؟ نشانه تقوای ماست؟ مطابق نظر و مورد رضایت رهبری است؟

الان من هم بگویم صادق کوشکی که به سهم خودش زحمات زیادی در دفاع از حریم اندیشه انقلاب داشته به خاطر تخریب و بی تقوایی در مواجهه با نیروهای خودی (که البته چندمین بار است تکرار می کند)، عنصر نفوذی رژیم صهیونیستی است؛ رواست؟

همه نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داریم، یکی در باب حجاب، یکی در حوزه سبک زندگی، یکی در حیطه قلم و بیان، اخلاق اسلامی، انصاف، ادب و ... امیدوارم آقای کوشکی عزیز این اشتباه آخرت سوز خود را جبران کند.

اگر امثال ما و آقای کوشکی و مسئولان و منتسبان به انقلاب و نظام، نقد پذیر بوده و اشتباه خود را اصلاح کنیم میتوانیم از مردم عادی کوچه و بازار هم توقع داشته باشیم در مقابل امر به معروف و نهی از منکر دیگران نرمش به خرج داده و راه صلاح را پیش بگیرند.

 

photo_2024-04-17_20-57-47_rjqo.jpg

photo_2024-04-17_20-57-31_by40.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی مؤذن به شهر بازگشت

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ

1879799_478_7tof.jpg

 

حسن درستی نماز را دوست می داشت. بازی فوتبال هم اگر بود، صدای اذان را می شنید راهش را می کشید می رفت مسجد. از ابتدای جوانی شد مؤذن مسجد محل. صبح ها زمستان بود یا تابستان قبل از اذان بلند می شد می رفت مسجد و اذان می گفت. در مسجد محلشان نماز جماعت صبح برقرار نبود. اذانش که تمام می شد با دوچرخه خودش را می رساند پانصد متر آن طرف تر مسجد دیگری نماز جماعت می خواند. مادر از سر دلسوزی گفت: چه کاری است حالا خودت را زحمت می اندازی؛ این وقت صبح می روی مسجد برای اذان. گفت: حتی اگر یک نفر با صدای اذان من برای نماز بیدار شود می ارزد.

والفجر هشت در خاک عراق مفقود شد. بیست و هفت سال بعد خواستند منطقه را تفحص کنند. روز آخر ماه ذی الحجه بود. گفتند فردا اول محرم است. بد نیست توسلی به سیدالشهدا داشته باشیم. بعد از توسل و روضه و با چشم اشک بار که کار را شروع کردند سرخی پرچم کوچک سه گوشی نظرشان را به خود جلب کرد. خاک را آهسته کنار زدند. روی پرچم نوشته بود یا ثارالله. زیر آن بدن مطهر شهیدی بود که زیر لباس نظامی اش پیراهن مشکی پوشیده بود. مدارک هویتی اش هم کامل بود؛ حسن درستی از بابل.

خبر در شهر پیچید. پوستر شهید همه جا پخش شد. همه جا حرف از حسن بود. حسن باز هم مؤذن شهر شد. یکبار دیگر رایحه جهاد و ایثار و شهادت در کوچه پس کوچه های شهر پیچید. خیلی ها می گفتند ما خواب بودیم بازگشت پیکر حسن، بیدارمان کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا