اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۵۴۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بابل دارالمومنین» ثبت شده است

نامردها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۳۷ ب.ظ

منافقین با یک دروغ، پدرم را دِق‌‌مرگ کردند/ مجادله تند مربیان آمریکایی با خلبانان ایرانی هنگام ترک کشور/ اگر فرودگاه اصفهان را قُرق می‌کردیم هیچ‌کس نمی‌توانست جلوی ما را بگیرد/ قرآن اهدایی صدام را قبول نکردم و کتک خوردم اما یک‌سال بعد از دست حضرت آقا قرآن گرفتم

 

 "پدرم یکی دو سال بعد از اسارت من از دنیا رفت. در حالیکه من زیر شلاق بعثی‌ها در زندان بودم، برخی از منافقین خَبیث و بی‌معرفت حاضر در هوانیروز که جنگ را هم ندیده بودند، به پدرم گفتند که «ما صدای پسر تو را در رادیو آمریکا شنیدیم؛ آنوقت تو دنبال بچه‌ات می‌گردی؟» اینگونه به پدرم القا کردند که پسرت پناهنده آمریکا شده. شنیدن این حرف‌ها برای پدرم آنقدر سنگین بود که آن شب به خانه آمد و برخلاف همیشه برای نماز صبح بیدار نشد و از دنیا رفت. بعد‌ها برادرم تعریف کرد که پدرم آن روز وقتی به خانه رسید، با تاثر و ناراحتی به آن‌ها گفت: «من امروز دنبال کار‌های محمدابراهیم بودم تا خبری از او پیدا کنم، اما شنیدم که او پناهنده آمریکا شده».  پدرم با اینکه تنها ۴۸ سال سن داشت همان شب از این غصه دق‌ّ‌مرگ شد."

منافققین نامردی هایی زیادی در طول دوران جنگ در حق این مردم روا داشتند که زوایایی از آن هنوز ثبت نشده است. نمونه فوق بخشی از این پلشتی جماعت وطن فروش است که در مصاحبه سرهنگ باباجانی خلبان آزاده هوانیروز آمده است. برای مطالعه متن کامل مصاحبه این دلاور ارتشی که از مفاخر گمنام شهرستان بابل است به نشانی زیر مراجعه کنید:

https://www.mizanonline.ir/001tY7

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سبب خیر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۰۸ ب.ظ

photo_2024-04-19_16-58-22_v4ao.jpg

 

اواسط عید بود حوالی شب قدر که خواب خوشی دیدم. من و مهدی آقاجانی و عده قلیلی دیگر با پیراهن مشکی حلقه زده بودیم در حیاط حرم حضرت اباعبدالله، سینه می زدیم. باران شدیدی هم می بارید. از سر و روی ما آب چکه می کرد. ولی خیلی خوش به حالمان بود و لذت می بردیم... بیدار هم شدم دوست داشتم دوباره به خواب بروم و خودم را در آن حال و هوا ببینم.

صبح فردایش پیامک فرستادم برای مهدی و خوابم را برایش تعریف کردم.

امروز یک دفعه یاد این خواب افتادم. 

محمدصادق کوشکی، مهدی آقاجانی را به صرف اختلاف نظر در زمان شروع گشتهای ارشاد، سرباز اسرائیل خواند! مهدی نه با حجاب مخالف است نه با اجباری بودن حجاب، بحثش زمان شروع این طرح بود که احساس کرد همزمانی آغاز آن با حمله به اسرائیل، کار درستی نیست و آن اتفاق بزرگ را تحت الشعاع قرار میدهد. این نظر درست باشد یا غلط، مصداق سربازی برای دشمن نیست. آقای کوشکی هم محترم و اهل دغدغه است؛ اما اصرار بر این وهن و تهمت و عدم اصلاح این اشتباه به وجهه او نزد دوستان بسیجی لطمه وارد کرد.

این ماجرا البته برای محمدمهدی آقاجانی که در فضای مجازی مورد وهن قرار گرفت مصداقی از رحمت الهی و منشأ برکت خواهد بود به اذن الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسانید به دست محمدصادق کوشکی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ

photo_2024-04-17_20-57-54_jexq.jpg

 

صادق کوشکی به مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی گفت سرباز اسرائیل!

حرفی را که باید آخر متن بزنم همین اول کار بنویسم بهتر است. زشت نیست به خاطر یک اختلاف نظر عادی، کسی را سرباز دشمن بدانیم؟ حالا اگر طرف مقابل از فعالین عرصه های انقلاب باشد که دیگر بدتر، خودمان و راه مان را ضایع می کنیم.

مطالب محمدصادق کوشکی را اغلب میخوانم و می پسندم.

مسعود فراستی را با دغدغه هایش نسبت به سینمای انقلاب اسلامی می شناسیم. تمام جماعت خودباخته و غربزده به او لقب حکومتی و جیره خور نظام داده اند.

محمدمهدی آقاجانی فرزند دلاور سردار شهید مهدی آقاجانی مانند پدر که می رفت تا چند متری تانک دشمن شلیک می کرد و می گفت باید حرارت انفجار آن را حس کنم، همیشه در میدان و پای کار انقلاب و نیروی خط مقدمی عرصه های جهاد بوده و هست، از اردوهای جهادی در مناطق محروم تا کار فرهنگی در شهر و هیات و پایگاه و دانشگاه و موکب اربعین، تولید برنامه های ارزشی برای سیما تا حضور میدانی در تقابل با اغتشاشات و ... در دفاع از نوامیس مردم شکمش با چاقو دریده شده است.

مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی و شاید خیلی های دیگر استوری گذاشته و بنا به دلایلی با گشت ارشاد در موقعیت فعلی مخالفت نموده اند.

صادق کوشکی آنها را سرباز اسرائیل خطاب کرده است؛ به همین سادگی!

 صرف همین یک بهانه برای ایراد چنین اتهام سنگینی کافی است؟

از قضا این قلم حامی حجاب قانونی و شرعی است. به یقین در این زمینه علاوه بر کار فرهنگی نیازمند کار میدانی و انتظامی هم هستیم. کما اینکه در عرصه اقتصاد و صنعت و بانکداری و قضا و آموزش و عدالت اجتماعی و ... هم از آنچه اسلام خواست فاصله داشته و باید عزمی جزم برای اصلاح امور داشته باشیم. اما هر کس با ما هم نظر نبود بنا بر نص کلام ولایت و البته به حکم خرد، لزوماً کافر و سرباز دشمن نیست.

صدها نقطه مشترک میان بچه های فعال جبهه انقلاب وجود دارد همه را رها نموده و به صرف یک اختلاف نظر، بدترین و زشت ترین تهمتها را گسیل کنیم خدا را خوش می آید؟ نشانه تقوای ماست؟ مطابق نظر و مورد رضایت رهبری است؟

الان من هم بگویم صادق کوشکی که به سهم خودش زحمات زیادی در دفاع از حریم اندیشه انقلاب داشته به خاطر تخریب و بی تقوایی در مواجهه با نیروهای خودی (که البته چندمین بار است تکرار می کند)، عنصر نفوذی رژیم صهیونیستی است؛ رواست؟

همه نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داریم، یکی در باب حجاب، یکی در حوزه سبک زندگی، یکی در حیطه قلم و بیان، اخلاق اسلامی، انصاف، ادب و ... امیدوارم آقای کوشکی عزیز این اشتباه آخرت سوز خود را جبران کند.

اگر امثال ما و آقای کوشکی و مسئولان و منتسبان به انقلاب و نظام، نقد پذیر بوده و اشتباه خود را اصلاح کنیم میتوانیم از مردم عادی کوچه و بازار هم توقع داشته باشیم در مقابل امر به معروف و نهی از منکر دیگران نرمش به خرج داده و راه صلاح را پیش بگیرند.

 

photo_2024-04-17_20-57-47_rjqo.jpg

photo_2024-04-17_20-57-31_by40.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی مؤذن به شهر بازگشت

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ

1879799_478_7tof.jpg

 

حسن درستی نماز را دوست می داشت. بازی فوتبال هم اگر بود، صدای اذان را می شنید راهش را می کشید می رفت مسجد. از ابتدای جوانی شد مؤذن مسجد محل. صبح ها زمستان بود یا تابستان قبل از اذان بلند می شد می رفت مسجد و اذان می گفت. در مسجد محلشان نماز جماعت صبح برقرار نبود. اذانش که تمام می شد با دوچرخه خودش را می رساند پانصد متر آن طرف تر مسجد دیگری نماز جماعت می خواند. مادر از سر دلسوزی گفت: چه کاری است حالا خودت را زحمت می اندازی؛ این وقت صبح می روی مسجد برای اذان. گفت: حتی اگر یک نفر با صدای اذان من برای نماز بیدار شود می ارزد.

والفجر هشت در خاک عراق مفقود شد. بیست و هفت سال بعد خواستند منطقه را تفحص کنند. روز آخر ماه ذی الحجه بود. گفتند فردا اول محرم است. بد نیست توسلی به سیدالشهدا داشته باشیم. بعد از توسل و روضه و با چشم اشک بار که کار را شروع کردند سرخی پرچم کوچک سه گوشی نظرشان را به خود جلب کرد. خاک را آهسته کنار زدند. روی پرچم نوشته بود یا ثارالله. زیر آن بدن مطهر شهیدی بود که زیر لباس نظامی اش پیراهن مشکی پوشیده بود. مدارک هویتی اش هم کامل بود؛ حسن درستی از بابل.

خبر در شهر پیچید. پوستر شهید همه جا پخش شد. همه جا حرف از حسن بود. حسن باز هم مؤذن شهر شد. یکبار دیگر رایحه جهاد و ایثار و شهادت در کوچه پس کوچه های شهر پیچید. خیلی ها می گفتند ما خواب بودیم بازگشت پیکر حسن، بیدارمان کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای مدیری که "صادق" بود

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۱ ب.ظ

حجت الاسلام محمدصادق اکبری

 

خیلی از مسئولین تاب شنیدن نقد را ندارند. تعارف که نداریم. ستیزه جویی و ناسازگاری بعضی مردم با آمران به معروف از باب "اشبه منهم بآبائهم" یک جورهایی به امرایشان رفته است. بروید داخل اداره ای و محترمانه و مستدل زبان به نقد مقامی بگشایید. چند درصد تحمل شنیدنش را دارند؟ مطلب بنویسید و نقدتان را منتشر کنید؟! کمِ کمش تشویش اذهان عموم را به پایتان می نویسند، به خصوص در شهرهای کوچک که گاه نهادهای امنیتی، خودشان را متولی صیانت از میز صاحبان قدرت می پندارند؛ آنهم عزیزان قضایی که شاید به خاطر جایگاهشان کمتر عادت به شنیدن نقد و نظری متفاوت داشته باشند. این را از باب تجربه عرض میکنم؛ از لا به لای خاطراتی که سالها از رفت و آمد در راهروهای دادگاه ویژه آموخته ام.

تصورش هم برای این حقیر و دوستان عدالتخواه دشوار بود مسئولی در جایگاه نخست قضایی استانی قرار بگیرد که حیاط خلوت باند طبری بود، تاب شنیدن انتقادهای تند و تیز بچه های بی ترمز بسیج را داشته باشد که هیچ، پرونده سازی نکند که هیچ، این طرف آن طرف تماس نگیرد و مکاتبه نکند حال فلانی را بگیرید که هیچ، نه تنها با روی گشاده شنوای حرف منتقدان باشد بلکه بی طرفانه و از سر انصاف به پیگیری نقدها و نظرها و گزارشات اقدام کرده و خاطی را حتی اگر از همکاران و معتمدین خودش باشد –بی اعتنا به بعضی تعصبات صنفی که راه اصلاح بسیاری از نهادها را مسدود نموده- متنبه و وادار به پاسخگویی سازد. ظاهر و باطنش "صادق" باشد! عادت کردیم بعضی امامان بی صداقت روزهای تعطیل هم "اوصیکم بتقوی الله" را فراتر از خطبه های نماز جمعه به رسمیت نشناسند، چه برسد به مسئولانی که کرسی ریاست را سکوی پرش خود و چند نسل آینده شان شمرده و اگر سر اصول و ارزشهای اسلام و انقلاب اهل معامله باشند سر مقام و منصب و پول و شهرت با کسی مماشات نکرده و به هر دستاویزی برای حفظ و ارتقای آن چنگ می زنند.

این پنج سالی که حجت الاسلام محمدصادق اکبری به عنوان یک مدیر غیر بومی در رأس دستگاه عدلیه استان مازندران قرار گرفت و با هوش و تجربه خود خیلی زود بر اوضاع مسلط شد یکی از طلایی ترین دوره های مدیریت قضایی استان به شمار می آید. البته این دستگاه تا رسیدن به نقطه ایده آل تراز انقلاب اسلامی همچنان مسیری طولانی را باید بپیماید اما نمیتوان مجاهدت این روحانی دلسوخته و با درایت را در اعتلای نهاد حساس قضایی و در حیطه مرتبط با اختیارات خود نادیده گرفت.

حجت الاسلام اکبری وارد حواشی نشد. تعارف با مدیران را کنار گذاشت. اصل نانوشته و منحوس "قانون خوب است اما برای ضعفا" را نادیده انگاشت. به گردن کفلتها ولو وابسته به مافیای از مابهتران و باندهای هزارفامیل و اژدهای هفت سر فساد و تبهکاری بودند حتی با وساطت افراد ظاهر الصلاح جانماز آبکش موجّه که محاسن مبارکشان در پوشش مذهب و توجیه دریافت وجوه شرعی به طور نامتعارف چرب می شود، باج نداد. دید بعضی زیردستانش علیه او توطئه می کنند با اغماض و کریمانه گذشت و نادیده گرفت. چپ و راست استان برایش فرقی نداشت. به سفارش ها و توصیه های فراقانونی وقعی ننهاد. یقه مسئولین را هم گرفت و میز کسی را به میزان الهی رجحان نداد. شعار تو خالی "پارتی جوانان بدون پارتی بودن" را دیگران سر دادند و عمل نکردند او اما بی هیچ ادعایی با عادی ترین و پایین ترین افراد از سطوح مختلف جامعه نشست و دردشان را شنید و برای حل مشکلشان قدم برداشت. شهروندانی که در عمرشان یک مسئول دون پایه اداری را هم از نزدیک و خصوصی ندیده بودند بارها او را سنگ صبور دردهای دل داغدار خویش یافتند. حواشی رسانه ای که با برخورد ناپسند و بچگانه بعضی مسئولان قضایی حوزه شهری در حال تبدیل به بحرانی اجتماعی و فرا ملی بود با سر پنجه تدبیر و عقلانیت او ختم به خیر گردید.

خدا رحمت کند مرحوم آزاده محمدحسین منصف را که خودش از بزرگترین منتقدان عملکرد دستگاه قضا بود. بعد از دیداری که با حجت الاسلام اکبری داشت تماس گرفت و اولین تعبیرش این بود "اگر یک روحانی میتواند با اخلاق و سیره ای پیامبر گونه اینطور در دل انسان جا باز کند پس خود رسول اکرم چقدر دوست داشتنی بود."

دیروز خبر پایان مأموریت حجت الاسلام اکبری در دادگستری مازندران توسط رسانه های محلی منتشر شد. برای ایشان هر جا و در هر منصبی که باشد آرزوی توفیق روزافزون دارم. امیدوارم نظام اسلامی بیش از پیش شاهد رشد چنین مدیرانی بوده و پایه های حاکمیت دینی در باور مردم مستحکم تر شود. امیدوارم به برکت ایام الله فطر، هر جا که هستیم از مدار فطرت خارج نگردیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اتاق جنگ

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۰۰ ق.ظ

اتاق-جنگ:-خاطرات-قاسم-جعفریان | مشق-وابسته-به-م.-ف.-ه-حدیث-مهتاب | خانه کتاب  و ادبیات ایران

 

کتاب "اتاق جنگ" را دقایقی پیش به پایان بردم. اثر زیبایی از حسن و حسین شیردل حاوی خاطرات خواندنی قاسم جعفریان. حسین منصف این کتاب را دوست داشت و دوست داشت دیگران هم بخوانند. در دیدار خانوادگی که با همسر این آزاده مرحوم داشتم اتاق جنگ را از ایشان هدیه گرفتم.

خواندن این کتاب از دو جهت برای من لذت داشت. یکی حال و هوای شمال و بچه هایی که کم و بیش با شخصیت خیلی هایشان آشنایی دارم و دیگر اما زاویه دید قاسم جعفریان بود که همیشه دلم می خواست از نگاه او خاطرات جنگ را ببینم. آدمهای باهوش نگاه خاص تری به وقایع روزمره زندگی دارند.

به کربلای یک که رسیدم گفتم گل خاطرات کتاب همین جاست؛ به کربلای 4 و ام الرصاص که رسیدم گفتم نه این قسمت دلچسب تر است؛ اما همه خاطرات جبهه و جنگ یک طرف، ستیز درونی در کارزار عشق و دلبستگی از آن دست ناگفته هایی است که کمتر قابل تصور و حتی تصویر سازی است. رزمنده تازه دامادی که به همسرش عشق می ورزد اما حاضر است برای خدا از او هم بگذرد و حجله دامادی را رها نموده و به خط مقدم بشتابد و نوعروس جوانی که داغ یک خواهر و دو برادر دیده، راه و هدف برادران شهید و همسرش را می ستاید ولی دلواپسی های نفس گیر زنانه، طاقتش را طاق کرده و خلوت و اشک را دلخوشی غربت و نگرانی هایش قرار می دهد. نمی دانم سینما میتواند روزی به این بخش از ناگفته های جنگ، عرض ارادتی داشته باشد یا نه.

زخم طعنه و تیر کنایه و زهر زبان جماعت عقرب صفت نیز قصه ناتمام دلسوختگی و آتش نهان قلب عاشقان راه خداست که هر صفحه ای از تاریخ، نشانی از آن بر جگر پاره خویش ثبت نموده است.

جنگ در سال 65 به اوج خود رسید. در سال 66 رها شد. رها شدن جنگ یعنی فرسایش جبهه، کم شدن حضور نیروها، سرد شدن مسئولان، نرسیدن امکانات و عادی شدن بی عاری و تقویت فرهنگ بی تفاوتی. اینگونه بود که مقدمه عقب نشینی های سال 67 چیده شد و جام زهر به کام امام مان فرو نشست.

یادمان باشد هیچ وقت در هیچ جبهه ای مصاف با دشمن را رها نسازیم. بی تحرک و سرد و بی برنامه نمانیم. خودمان و دشمن را به حال خویش رها نسازیم. عقب نشینی فرهنگی این سالهای ما ثمره رخوت و بی عاری و سکون و سکوتی است که از یکی دو دهه قبل آغاز شد و چه ضربه سختی خوردیم.

راستی بی صبرانه منتظرم جلد دوم این اثر با نام "اتاق جنگ بعد از جنگ" را هم دیده و بخوانم.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یادگار شب قدر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۴۳ ب.ظ

 

دختر کوچولوی افغانی با ادب و بامزه

این دختر کوچولو دو برادر داره که کمی از خودش بزرگ‌ترند و همه شون آدامس و دستمال کاغذی جیبی میفروشند
امشب دختر کوچولوی افغانی که اسمش شهلا است ،مهمان ایستگاه افطاری ساده ما بود و آوردمش کنار خودم و با آش و چای شیرین و پنیر با احترام ازش پذیرایی کردم و آخرشم بوسیدمش و بغلش کردم.
کنار من که نشست احساس محبت کرد و بمن گفت :عمو چایی منو شیرین تر کن😊 کمی شکر ریختم و‌چایی اش را به اندازه شیرین کردم،مثل صورت خودش شیرین شد😊
بعد بمن گفت این سرود زیبایی که داره پخش میشه موبایلو بیار جلو تا من ببینم
داشتم سرود سلام فرمانده ۲ را پخش میکردم.همانطور که افطاری میخورد به نماهنگ سرود نگاه میکرد و خوشحال بود☺️❤️🌹

گروه فرهنگی جهادی فاطمیون بابل
خیابان مدرس جنب مخابرات استان

گروه مجازی تلنگر🌺
یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲
افطاری شب ۱۹ ماه رمضان/شب قدر

این مطلب رو پارسال حسین آقای منصف در گروه تلنگر منتشر کرد. الان جاش خالیه. آزاد مردی که شب عید غدیر در خدمت موکب جشن مولا به دوستان شهیدش رسید ان شاءالله امشب میهمان خوان کرامت ساقی کوثره.
شادی روحش صلواتی هدیه کنیم.🌷🙏🌷

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرچم، همیشه بالاست!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۱۹ ب.ظ

photo_2024-03-19_09-42-15_79al.jpg

 

محمدحسین منصف، آزاده، جانباز، پژوهشگر و راوی دفاع مقدس و از فعالان عرصه عدالتخواهی، در یکی از آخرین سخنرانی های خود با موضوع اهمیت و قداست پرچم که در زمان اغتشاشات سال 1401 در جمع خواهران فرهیخته جبهه فرهنگی فاطمیون مازندران در بابل بیان بیان داشته، به نکات خوب و جالبی اشاره کرده که متن آن را در ادامه خواهید خواند. در این سخنرانی از چند فایل صوتی و تصویری نیز استفاده شده که جهت درک بهتر مخاطب، متن آن پیاده سازی گردیده است. محمدحسین منصف که از خادمان خستگی ناپذیر مکتب اهل بیت بود در شب عید غدیر سال 1402 در حین آماده سازی موکب جشن، دچار حمله قلبی شد و به دوستان شهیدش پیوست. وی علاقه خاصی به پرچم ایران داشت. در مناسبتهای مختلف به خصوص در جشن و شادی های خیابانی پس از برد مسابقات ورزشی از هزینه شخصی خود ده ها پرچم مقدس جمهوری اسلامی را تهیه و در بین مردم توزیع می نمود. بنا بر سفارش این بسیجی خستگی ناپذیر، همسر و دوستان وی در مراسم تشییعش پرچم ایران و تصاویر شهدا را به اهتزاز در آوردند.

این متن به مناسبت یوم الله دوازده فروردین تقدیم شما میگردد:

 

پرچم چرا مهم است؟!

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع ما پرچم است و من می‌خواهم چند سوال بپرسم‌. پرچم به عنوان یک نماد جهت هویت ملی چه اهمیت و مفهومی دارد؟

می‌خواهیم از این سوال و جواب‌ها به یک مفهوم عمیق برسیم. صرفاً شعار نباشد و در نهایت به یک استدلال قوی و محکم و قانع کننده برسیم. شما که در اینجا حضور دارید مذهبی هستید اما فکر کنید با فردی مواجه می‌شوید که مذهبی نباشد و با نقش پرچم نیز آشنا نباشد و بخواهید با استدلال او را قانع کنید. بهتر است در مدارسی که افراد مذهبی نیز وجود ندارند، این جلسات برگزار شود. شما هیچ وقت به پرچم وطن خود توهین نمی‌کنید؛ اما یک بچه ناآگاه که نقش پرچم را در هویت سازی ملی درک نکند، فکر می‌کند پرچم یک پارچه معمولی است و حالا اگر این پارچه را آتش بزنند، این همه حساسیت برای چیست؟ ابتدا من سه سوال می‌پرسم و بعد یک مداحی در مورد هویت ملی، پرچم و رهبری برایتان خواهم گذاشت که بسیار جالب است. سرود ملی ما که رهبری نیز به آن تاکید دارد و می‌بینید که این سرود که همان سرود سلام فرمانده است بین المللی شده است که هر چند بار هم این سرود خوانده شود آدم حوصله‌اش سر نمی‌رود. من یک فیلم دارم که در کشور عراق سرود سلام فرمانده با همین آهنگ و فقط به صورت سلام یا مهدی، توسط فرماندهان نظامی و ارتشی عراق، بسیجیان و مردم خوانده می شود. در این فیلم اشکی که هنگام خواندن این سرود از چشمان فرماندهان با ابهت عراق ریخته شده، دیده می شود‌. یعنی کارکرد سرود برای هویت بخشی دینی و ملی مثل همان سرود سلام فرمانده است که همه را متوجه خود می‌سازد؛ مثلاً وقتی این سرود در جمعی خوانده می‌شود، مادری که حتی با آن آشنا نیست پسرش را وارد جمع کرده و با این سرود سلام می‌دهد؛ یعنی سرود در اعماق قلب نفوذ می‌کند. مقام معظم رهبری هم بر نقش سرود، شعر و ترانه تاکید بسیار زیادی کرده است. حال من این مداحی را برای شما می‌گذارم که متوجه بشوید یک مداحی خوب چقدر می‌تواند تاثیرگذار باشد. عنوانش این است: ما برای این پرچم سه رنگ، حتی بی تفنگ هم می ایستیم و دفاع میکنیم. حالا من سه سوال می پرسم تا این مفهوم برای ما معنی پیدا کند. هر کسی در زندگی اش عزیزی را از دست داد یکی پدرش یکی مادرش یکی برادرش. روی قبر او یک سنگ قبر مرمر قرار می‌دهید و شعری را که احساس عشق و محبت شما را روی سنگ قبر حک می‌کنید و هر هفته می‌آیید و برای او فاتحه می‌خوانید. حال فرض کنید در یکی از این روزها فردی فحاش و بی‌ادب بیاید و با پتکی سنگ قبر را بشکند و روی قبر بنزین بریزد و آن را شعله ور کند، احساس شما نسبت به آدم در آن لحظه چیست؟ شما چادر را برای خود انتخاب کرده‌اید که یک چیز شخصی و دینی می‌باشد اما به شما نگفتند که حجاب فقط شامل چادر است. مانتوی خوب و مناسب هم می‌تواند حجاب باشد. حال شما زیر چادر خود یک مانتوی مناسب را هم پوشیده‌اید که اگر چادرتان را از سرتان برداشتند، حجاب شما از لحاظ شرعی درست باشد. اگر کسی به این نمادی که شما شخصاً برای خود انتخاب کرده‌اید توهین کند، احساس شما چیست؟ حال اینکه پرچم یک نماد شخصی نیست و هویت ساز ملی می‌باشد و همه آن را اتنخاب میکنند. چادر و پوشش‌های این مدلی هزاران سال در ایران سابقه دارد حتی به قبل از اسلام هم مربوط می‌شود به قول مقام معظم رهبری چادر نشانه ملی ماست. در دوران صدر اسلام شکل چادر به گونه امروزی نبود. در قرآن توضیح می‌دهد که پوشش و حجاب چطور باید باشد. حالا که شما چادر را به عنوان ارزش خود انتخاب کرده‌اید، شخصی بیاید و با توهین و فحاشی چادر شما را پاره کند و آتش بکشد، آیا شما ساکت می‌شوید؟ اگر کسی برود سنگ قبر حافظ، سعدی، فردوسی و شعرای بزرگ ما را بشکند و ستون‌های آنها را خرد کند مردم ساکت می‌نشینند؟ اگر کسی در این مقبره‌ها بمب بگذارد آنجا را به آتش بکشد و مقبره را نابود کند و به آنها فحش بدهد، مردم سکوت خواهند کرد؟ این سوالات را در ذهن داشته باشید که اگر در مدارس پسرانه و دخترانه و یا جاهای دیگر با شخصی مواجه شدید، بتوانید با استدلال به این سوالات پاسخ دهید و ذهن آنها را درگیر کنید تا آن را بپذیرند. حال به این مداحی حماسی گوش کنید؛ این ترانه‌ها و سرودها مثل پرچم می‌توانند روی ایستادگی، تهییج و هویت سازی بسیار تاثیرگذار باشد:

ابری نمیشه هیچ وقت این آسمون آبی/سینه زن حسینه جوون انقلابی

ما پای انتخابمون انقلابمون می‌مونیم/ ما پای اعتقادمون اتحادمون می‌مونیم

ما پای یا حسینمون با حسینمون می‌مونیم/ ما پای انتخابمون انقلابمون می‌مونیم

ما پای اعتقادمون اتحادمون می‌مونیم/ ما پای یا حسینمون با حسینمون می‌مونیم

من اهل کشوری ام که اسمش فخر مشرقینه/ هر شهرش یه گوشه روضه حسینه

آقام جان حسین حسین/ آقام جان حسین حسین خیلیا پدرامون جانباز و شهیدن/ با یه تابوت چوبی به کربلا رسیدن

ما پای پرچم سه رنگ حتی بی تفنگ میمونیم/ ما پای رهبر و ولی، منبرعلی میمونیم

ما پای ناجی جهان صاحب الزمان میمونیم/ ما پای پرچم سه رنگ حتی بی تفنگ می‌مونیم

ما پای رهبر و ولی، منبر علی می‌مونیم/ ما پای ناجی جهان صاحب الزمان می‌مونیم

من اهل کشوری ام که پرچمدار اربعین/ زیباترین جای اذانش اسم امیرالمومنینه

آقام جان حسین حسین/ آقام جان حسین حسین

 

عصاره فرهنگ و هویّت

من از چندین کتاب، تعاریفی را پیدا کردم که خوب است در ذهنتان نقش ببندند. یک تعریف این است که می‌گوید اسطوره‌ها، حماسه‌ها و نمادها بخش مهمی از تاریخ فرهنگ هر سرزمینی اند که منظور از نماد پرچم است. تعریف دیگری از پرچم وجود دارد که پرچم به عنوان یک نماد ملی در جهان امروز از اهمیت خاصی برخوردار است. اگرچه پرچم و همه نمادهای مثل پرچم در تاریخ نقش ایفا کردند؛ در عصر جدید و به واسطه تشکیل دولت‌ها و ملت‌ها جایگاه و کارکرد پرچم اهمیت مضاعفی پیدا کرده است. شما می‌دانید که در کشورهای مختلف برای توهین به پرچم جریمه وجود دارد. کشورهایی مثل انگلستان فرانسه و آلمان که به ایران که می‌رسد برعکس عمل می‌کنند وعکس حاج قاسم را که قهرمان ملی ماست، از اینترنت و جاهای مختلف فضای مجازی حذف می‌کنند، برای توهین به پرچم مجازات دارند. آف کان یک سازمان رادیو تلویزیونی انگلیسی است که قوانین و مقررات وضع می‌کند و می‌گوید که خشونت نباید در رسانه‌ها جمعی، تلویزیون، رادیو و روزنامه تبلیغ شود. اما آموزش کوکتل و ساخت بمب‌های بنزینی و پاره کردن آتش زدن پرچم ایران را نشان می‌دهند. یعنی در واقع قوانین خودشان را زیر پا می‌گذارند. در آلمان قوانین بسیار سختگیرانه‌ای در مورد اهانت به پرچم وجود دارد. بر طبق قوانین اگر کسی به پرچم فدرال آلمان آسیب برساند یا به آن توهین کند، با مجازات ۵ سال زندان روبه‌رو خواهد شد. چون پرچم هویت ملی یک کشور است.

در تلویزیون نشان داد زمانی که ما کشتی نفتکش انگلیسی را گرفتیم اولین کاری که کردیم این بود که پرچم انگلیس را پایین بیاوریم و از آن فیلم گرفته و در دنیا پخش می‌کنیم. چرا این کار را می‌کنیم؟ چون آنها هم با ما همان کار را کردند و ما هم به همان شیوه تنبیهشان کردیم. پایین کشیدن پرچم یک کشور یعنی توهین و تنبیه آن کشور و همه دنیا این را پذیرفته‌اند. در فرانسه قانونی در سال ۲۰۱۰ تصویب شده است که توهین به پرچم و سرود ملی یک جرم سنگین محسوب می‌شود و اگر کسی هنگام مراسم عمومی به سرود ملی یا پرچم کشور بی‌احترامی کند، به بیش از ۶۰۰۰ یورو جریمه محکوم می‌شود و اگر هنگام خواندن سرود ملی مسخره بازی درآورد، دستگیر و جریمه می‌شود؛ بنابراین کسی جرات نمی‌کند این کار را بکند؛ زیرا به شدت با آنها برخورد می‌شود. پرچم برای ملت‌ها هویت ساز است همه این را پذیرفته‌اند و بی‌احترامی به پرچم یعنی بی‌احترامی به اقتدار آن کشور. وقتی آنها کشتی ما را می‌گیرند ما هم کشتی آنها را می‌گیریم و پرچمشان را پایین می‌کشیم و به دنیا نشان می‌دهیم.

تعاریف‌ دیگر می‌گویند نظام‌های سیاسی تصویر هویت ملی خود را در قالب نمادی به نام پرچم معرفی می‌کنند؛ وقتی ورزشکاری برنده می‌شود، روی پرچمش سجده می‌کند و با آن در ورزشگاه دور می‌زند یا وقتی کوهنوردی قله را فتح می‌کند، پرچم را در نوک قله برافراشته می‌کند. پرچم ویژگی منحصر به فردی دارد که آن ایجاد حس همبستگی است. پرچم می‌تواند آحاد یک ملت را از هر نژاد و اقلیت تحت یک ارزش فراگیر پذیرفته شده به نام ملیت یعنی ایرانیت گرد هم آورد و آنان را به هم پیوند دهد. در نظام نوین جهانی در هر مناسبتی من جمله مراسمات سیاسی، ورزشی و غیره پرچم هر کشوری در عرصه بین المللی ملیت آن کشور وجود دارد. در بازی‌های جام جهانی و المپیک ابتدا پرچم کشورها وارد می‌شود و افرادی را به عنوان پرچم‌دار برای حمل آنها در نظر می‌گیرند.

 

شرافت و مقاومت

آخرین تعریف که در کتاب‌ها دیدم این است که پرچم عنصر جدا نشدنی حماسه‌های یک ملت در عرصه‌های مختلف ملی، بین المللی، ورزشی و نظامی است و در طول تاریخ در ذهن جمعی یک ملت، یادآور حماسه‌های ایجاد شده است. در طول تاریخ هر قهرمانی‌ که یک ملت به دست آورده است، به واسطه پرچم پیروزی‌اش را نشان می‌دهد؛ مثلاً تختی در المپیک مدال به دست آورده است و پرچم ایران را دور سرش چرخانده است. در جنگ بر علیه دشمن پیروز شده‌ایم و پرچم را برافراشته‌ایم و همه این اتفاقات تاریخی در ذهن یک ملت با پرچم گره می‌خورد. یعنی وقتی انسان پرچم را می‌بیند به یاد تاریخی می‌افتد که بیانگر پیروزی‌ها، شکست‌ها، ناملایمات، ناکامی‌ها و موفقیت‌هاست.

یکی دیگر از تعریف‌ها میگوید: بدیهی است ملتی می‌تواند هنگام خطر و تجاوز، از خود رشادت به خرج دهد که هویت ملی خود را باور داشته باشد. کسی که پرچم وطنش را آتش می‌زند، هویت ملی خویش را باور ندارد. لازم به ذکر است که در حوادث اخیر عده بسیار کمی دست به این کار زدند؛ چه بسا که مامور به این کار بودند. ولی همین تعداد کم هم زنگ خطری است. باید بچه‌های ما ارزش پرچم را درک کنند. سال‌ها قبل من با تعدادی از بچه‌های مسجد و شهید مدافع حرم رحیم کابلی که اخیرا جسدش بعد از سال‌ها برگشته است و یکی از راویان برتر جنگ بود در اتوبوس صحبت می‌کردیم. یک خاطره ای که از او شنیدم را نقل می‌کنم به این خاطره گوش کنید که نشان می‌دهد فرماندهان ما چقدر به پرچم اهمیت می‌دادند که حتی در یک تمرین آموزشی نمی‌پذیرفتند کسی که پرچم را در دست دارد و روی زمین غلت می‌زند گوشه‌ای از پرچم روی خاک مالیده شود و او را تنبیه می‌کردند. شهید رحیم کابلی توسط شهید شیرسوار که فرمانده گردان ویژه شهدا بود، تنبیه شد. خود رحیم کابلی گفت من پرچمدار گردان مسلم بودم. پرچمدار می‌گوید همه در تمرین صبحگاهی اسلحه داشتند و غلت می‌زدند و زمانی که من با پرچم غلت زدم گوشه پرچمم به زمین می‌خورد و تنبیه شدم. الان هر دوی آنها شهید شدند و در عالم دیگر کنار یکدیگرند. به فیلمی که برایتان می‌گذارم نگاه کنید که شهید رحیم کابلی در کنار ما در اتوبوس است و من دارم همین خاطره را برای بقیه تعریف می‌کنم. برای شادی روح شهید کابلی شهید مدافع حرم یک صلوات بفرستید. ایشان یکی از راویان خوش صدا و خوش گویش بود و سخنوری و روایتگری بسیار عالی داشت.

 

نماد اقتدار

به این تصویر نگاه کنید مال زمانی است که پرتغالی‌ها در ایران بودند و هرمز و قشم را اشغال کرده بودند و سرباز ایرانی در حالی که شکست خورده است، مقتدرانه بالای سر پرچم ایستاده است. اما روزی رسید که ما کماندوی آمریکایی را در خلیج فارس دستگیر کردیم و پرچم کشتی‌هایشان را هم پایین کشیدیم و خودشان را اسیر کردیم و آنها را به ذلت رساندیم. جمهوری اسلامی ایران هم اعتبار پرچم ایران را و هم اعتبار ملیت و هویت ایرانی را در دنیا بالا برد. آنها جرات نمی‌کنند به ما نگاه چپ بیندازند. این فیلم را نگاه کنید مال زمانی است که ما کشتی انگلیسی را دستگیر کردیم و پرچمش را پایین کشیدیم و حالا اعراب در مورد چگونگی ما با هم بحث می‌کنند. می‌گویند ایرانی‌ها رفتند یک کشتی انگلیسی را توقیف کرده‌اند، به جبران کشتی ایرانی که انگلیسی‌ها دستگیر کردند. ما توقع داشتیم دنیا زیر و رو شود و دنیا شعله ور شود و خلیج فارس از ناوها و زیردریایی‌ها پر شود. می‌خواهم به شما چیزی را نشان دهم ایرانی‌ها یک اقدام شگفت‌انگیز انجام دادند و ویدیویی از اقدامشان برای توقیف نفتکش انگلیسی منتشر کردند. مثل فیلم‌های جیمز باند قایق‌ها و بالگردهایی که نیروها از آن برای تصرف کشتی انگلیسی و نمایش قدرت ایران استفاده کردند. خیلی شگفت انگیز است هوشیاری و پایین کشیدن پرچم انگلستان و فرود کماندوی ایرانی که روی کشتی یک عملیات نظامی انجام دادند و مردم ایران ببینند که نیروهای کشورشان چگونه به انگلیس حمله ور می‌شوند و کشتی انگلیس را توقیف می‌کنند. یک خیال دیگر هم داشتیم و با خود گفتیم که انگلیسی‌ها ساکت نخواهند نشست؛ ولی اکنون می‌شنویم که وزیر خارجه و وزیر دفاع انگلیس هر دو عقیده دارند که این مسئله باید به صورت سیاسی حل و فصل شود. ایرانی‌ها گفته‌اند که یک ناو انگلیسی وجود داشته است که از کشتی محافظت می‌کرده و ما به آنها اجازه نزدیک شدن ندادیم و جلوی چشمانشان کشتی‌شان را توقیف کردیم. ظاهرا انگلیسی‌ها فقط در مقابل ما قدرتمند می‌شوند و در مقابل ایرانی‌ها نه که این خیلی عجیب است.

انگلیسی‌ها در همه جای جهان غالب بودند و به همه زور گفتند. حال در جبل الطارق کشتی ما را می‌گیرند و ایرانی‌ها در خلیج فارس حال آنان را می‌گیرند! بله ایران امروز اینگونه است و در حالی که نیروی ایرانی بند کفشش را روی کشتی انگلیسی سفت می‌کند، عکس گرفته و آن را در دنیا منتشر می‌کند که نشانگر این است که شما هیچ چیز نیستید و ما در مقابل شما می‌ایستیم. حال این فیلم را ببینید که در مورد پایین کشیدن پرچم نفتکش انگلیسی است.

کارشناس برنامه از نیویورک: سلام و صبح بخیر از اینکه من را دعوت کردید متشکرم. اما موضوع مهم دیگری است که سی‌ان‌ان در مقابل آن سکوت کرده است. ایران نفتکش انگلیس را توقیف کرده است و ما نتوانستیم به متحدمان کمکی بکنیم. به یاد دارید زمانی که ایران ملوان‌های ما را در خلیج فارس دستگیر کرد و آنها در مقابل دوربین گریه کردند. امروز ایرانی‌ها می‌گویند که اگر سربازان آمریکایی بخواهند به اینجا بیایند، باید ابتدا پوشک به تن کنند. ایران آبرویی برای آنها نگذاشت به طوری که خود انگلیس نتوانست از کشتی‌اش دفاع کند آمریکایی‌ها هم نمی‌توانند به او کمک کنند.

حال به صحبت‌های رهبر گوش دهید که در مورد همین موضوع است: گفتیم انگلیس که واقعاً خبث او واضح است، دزدی دریایی می‌کند و کشتی ما را در واقع می‌دزدد که انشالله جمهوری اسلامی و عناصر مومن در جمهوری این خباثت‌ها و این کارها را بی‌جواب نخواهند گذاشت و در فرصت و جای خود پاسخ خواهند داد.

دو فیلم دیگری را هم ببینید که در مورد این است که کشتی جنگی انگلیسی جرات نمی‌کند جلو بیاید و کشتی دیگر را نجات دهد و وقتی نیروهای ایرانی پرچم انگلیس را پایین می‌کشند، در واقع اعتبار آن را پایین کشیدند. در حالی که هیچکس جرات نمی‌کرد با انگلیس و آمریکا این کار را بکند و آنها نیز به همین علت با ایران مشکل دارند. چون ایران تحت سلطه آنها قرار نمی‌گیرد و وقتی یک نمونه در دنیا وجود داشته باشد که سلطه پذیر نباشد، آن وقت کشوری مثل ونزوئلا هم از سلطه آنها خارج می‌شود و یک کشور مستقل می‌شود؛ یمن قد علم می‌کند، سوریه نجات پیدا می‌کند و روز به روز کشورهایی که با ایران هستند، مستقل‌تر می‌شوند و ما اینگونه دشمنان را تنبیه می‌کنیم. در میدان جنگ عین الاسد را عین الجسد می‌کنیم و بعد از ۷۰ سال بعد از جنگ جهانی که هیچکس جرات نداشت پایگاه آمریکا را بزند، ما قبل از زدن رسماً اعلام کردیم که می‌خواهیم آنجا را بزنیم و زدیم و این یعنی پرچم ما بالاست.

 

خط قرمز

حال به این سوال من پاسخ دهید که اگر زمانی شما حجاب مانتو و چادر کاملی داشته باشید و کسی بیاید چادر را از سرتان برداشته و شروع به توهین و فحاشی کند، چه می‌کنید؟ قطعاً ناراحت می‌شوید؛ زیرا به حریم شخصی شما و هویتی که برای خود داشته‌اید حمله شده است.

سوال دوم اگر عزیزی را از دست داده باشید و هر هفته به سر مزار او بروید و شعری را که دوست دارید روی سنگ قبرش حک کرده باشید، قطعاً اجازه نمی‌دهید که کسی آنجا را آتش بزند یا به سنگ قبر آسیبی وارد کند.

حال اگر شخصی یک طاقه پارچه چادر را که هنوز دوخته نشده است و هویت ساز شما نباشد آتش بزند، آیا باز هم ناراحت می‌شوید؟ شما زمانی ناراحت می‌شوید که خودتان به آن چادر هویت و معنا داده باشید. مثل وقتی که به پرچم کشورتان هویت می‌دهید. کربلا چرا برای ما اهمیت دارد؟ چون روی خاک کربلا امام حسین علیه السلام فداکاری کرده است؛ شرف المکان بالمکین، یعنی شرف یک مکان از کسانی است که در آن زیسته‌اند. شما اگر از یک شهید لباس نگهداری کنید، پارچه‌ای معمولی نیست؛ زیرا به تن آن شهید بوده است. زمانی که سنگ قبر در سنگ‌بری است، شما نسبت به آن هیچ حس عاطفی ندارید؛ زیرا هنوز برایتان معنا پیدا نکرده است. شما به وسیله ترانه‌ای که روی آن نوشتید، فاتحه‌ای که می‌خوانید، عشقی که نسبت به عزیز از دست رفته خود دارید باعث هویت آن سنگ می‌شوید و حالا باید از هویت آن دفاع کنید. شعرا هویت ساز ملی هستند. در صورتی که کسی که به مزار آنها و سنگ قبرشان توهین کند، باعث آشفتگی و حساسیت می‌شود. پرچم هم یک پارچه معمولی نیست وقتی آن را دوختیم نمادهای الله و ملی را روی آن قرار دادیم و رنگ‌های آن را قرار دادیم؛ در واقع به آن هویت داده‌ایم؛ بنابراین باید از آن دفاع کنیم.

 

میراث فرهنگ و تمدن

اما آخرین سوال من اینکه این همه آدم در دنیا می‌میرند چرا استخوان‌های شهدا را برمی‌گردانند و آن را دفن کرده و به آن احترام می‌گذارند؟ در کشوری مانند فرانسه که پایتخت توریستی جهان است و حتی مفهوم شهدا را به روشنی درک نمی‌کنند هم استخوان‌های شهدا ارزشمند و قابل احترام است و اگر بخواهیم معقولانه و بدون غرض قضاوت کنیم می‌بینیم که در همه دنیا برای مدافعان و سربازانی که برای وطنشان فداکاری می‌کنند، ارزش و احترام قائلند و به دلیل کار بزرگی که آنها انجام دادند، برایشان مقدس است وگرنه برای سایر کسانی که می‌میرند اینگونه نیست؛ چون آن شخص از هویت ملی و هویت دینی دفاع کرده است و از جان خود گذشته است ارزشمند است. در کشور فرانسه دیواری وجود دارد که روی آن به ۲۵۰ زبان دنیا کلمه دوستت دارم حک شده است و پاریس را به عنوان پایتخت عاشقی دنیا معرفی می‌کنند. فرانسه فقط در بخش‌های از جنگ جهانی اول و دوم و انقلاب فرانسه از وطن خود دفاع کرد و یکی از ملت‌های جنایتکار جهان است. در کشور الجزایر سر هزاران نفر را بریده و آنها را کشته است و با استفاده از سر آنها موزه درست کرده‌اند و بعد همین‌ها اعلام می‌کنند که ما پایتخت عاشقی دنیا هستیم. نگاه کنید که چگونه نمادسازی می‌کنند و از این نماد دروغینی که ساخته‌اند دفاع کرده و از آن پول به دست می‌آورند و به همه جهانیان نشان می‌دهند. همین باعث می‌شود تعداد زیادی از گروه‌های توریستی برای دیدار این دیوار به آنجا بروند. فرانسه پرنماد‌ترین کشور دنیاست و بیشتر از سایر کشورها از پرچم استفاده می‌کند و به محض ورود به این کشور اولین چیزی که می‌بینید، پرچم است و در ابتدا وطن دوستی را در دل و ذهن بچه‌هایشان می‌کارند. به این عکس نگاه کنید میدان شارل دوگل است و بزرگ‌ترین میدان پاریس است. داخل این میدان یک طاق نصرت ۵۰ متری است به نام طاق نصرت آتوالد و در دور این طاق نصرت اسامی فرماندهان جنگی که در جنگ‌های فرانسه کشته شده‌اند را نوشته‌اند. زیر این طاق نصرت مزار ۹ سرباز گمنام فرانسوی است که در جنگ جهانی اول با آلمان در راه دفاع حدود یک قرن پیش کشته شدند. بعد از جنگ فرانسه استخوان‌ها را آوردند و آنجا دفن کردند و تعابیر مهم و عاشقانه‌ای برای آنها دارند. اول اینکه ۱۲ خیابان اصلی پاریس به این میدان می‌رسد و یکی از خیابان‌های مهمی که میدان در دو طرفش قرار دارد، خیابان شانزلیزه است و به آن میدانی می‌گویند که درخت‌های بزرگ و بلند دارد و آنها می‌گویند که ما از ۱۲ خیابان یا ۱۲ فلش به مزار سربازان گمناممان اشاره می‌کنیم؛ یعنی آنها برای ما مهم هستند. تعبیر دیگر این است که میدانی که استخوان‌های سربازان ما در آن دفن شده است، خورشید است که این ۱۲ خیابان شعاع آن هستند. هر روز بر سر مزار شهدایشان گل تازه می‌گذارند. بقیه از آنها می‌پرسند که گل گران است و چرا شما این کار را انجام می‌دهید؟ جواب می‌دهند برای اینکه آنها جانشان گران بود و جانشان را برای وطن دادند و هر فرانسوی باید بفهمد که وطن ارزشمند است. ما هر روز سر مزار این‌ها گل تازه می‌گذاریم تا فرانسوی‌ها بدانند که فداکاری‌های آنها تا ۱۰۰ سال آینده هم برای ما تازه است و با این کار در ذهن بچه‌هایشان این مهم را یادآور می‌شوند که فداکاری‌های صد سال گذشته هم‌وطنان هنوز برای ما تازه و ارزشمند است. چون ممکن است دوباره به کشور ما حمله شود و بچه‌ها باید بدانند که اگر برای کشورشان فداکاری انجام دهند، این فداکاری تا سال‌ها با ارزش است. مشعلی در کنار مزار آنها قرار دادند که شب و روز روشن است و می‌گویند این مشعل یعنی نور وجود آنها همیشه به این مشعل می‌تابد و آن را روشن می‌کند. جلوی توریست‌های این کشور سرود ملی کشورشان را می‌خوانند و فرهنگ خودشان را به آنها انتقال می‌دهند؛ بنابراین جهانیان اینطور به شهید، پرچم و هویت سازشان ارزش می‌گذارند و ما باید از دشمنانمان این چیزها را یاد بگیریم. پس ما هم نباید اجازه بدهیم کسی به پرچم، چادر، استخوان‌های شهدا و مقبره‌های شعرای ما توهین کند. امیدوارم این صحبت‌ها مثمر ثمر بوده باشد و ما بتوانیم با یک استدلال قوی کسانی را که در مورد اهمیت پرچم و استخوان‌های شهدا آگاهی ندارند، راهنمایی کنیم.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

توهّم خدمت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۲۲ ب.ظ

از روستای اِنجیلسی تا ساحل خزر؛ آلودگی 70 کیلومتری آب و خاک با دپوی 25 ساله  زباله - تسنیم

 

کم مانده است مسواک زدن شهردار بابل هم تیتر رسانه های محلی شده و خبرش با آب و تاب پوشش داده شود. بد نیست تحقیق و تفحصی صورت بگیرد میزان صرف درآمدهای شهری در راه تبلیغ و بزرگنمایی عملکرد شهرداری شفاف سازی شود. بد نیست شهرداری بابل پاسخ دهد که به رغم اعلام آمادگی وزارت کشور و تخصیص بودجه، چرا هنوز انگیزه ای برای حل معضل دفن زیان بار زباله در سایت انجیلیسی در مسئولان بلدیه دیده نمی شود؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با دست انتقام الهی چه میکنید؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۲:۳۶ ب.ظ

photo_2024-03-25_16-53-50_k32s.jpg

 

بر فرض که بتوانید با دخالت دفتر حاج آقا و چند شخص حقیقی و حقوقی نمک گیر دیگر از حساب و کتاب این دنیا قسر در بروید. با حساب و کتاب خدا چه خواهید کرد؟ خدایی که شاید تا قیامت صبوری به خرج ندهد.

توبه کنید، استعفا دهید و خسارت وارده را از جیب مبارک خود پرداخت کنید نه از کیسه بیت المال.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

میرود این لشکر از مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۰۶ ق.ظ

بهر فتح کربلا با کاروان

 

عسکری اسماعیل پور فرهنگی بازنشسته بابلی دیروز درگذشت. اثر هنری او در تاریخ دفاع مقدس و حماسه آفرینی مردم مازندران ثبت خواهد شد.

سال 63، مازندران اعزامی یکپارچه و سراسری به جبهه داشت تحت عنوان راهیان کربلا یا کاروان کربلا که ابتکاری جالب از شهید طوسی به شمار میآمد. شهید محمدحسن طوسی آن زمان مسئول اطلاعات لشکر 25 کربلا بود که بعدها به قائم مقامی لشکر رسید. این نوع اعزام یکپارچه که جنبه ای حماسی و تبلیغاتی داشت مورد توجه محسن رضایی فرمانده وقت سپاه قرار گرفت و مقدمه اعزام سراسری و صد هزار نفری سپاهیان محمد(ص) را به وجود آورد که جالب است بدانیم ده هزار نفر یعنی ده درصد این تعداد نیز از رزمندگان اعزامی مازندران بودند.

در جریان اعزام کاروان کربلا، فرمانده نخبه و خوش فکر مازندرانی، شهید طوسی پیشنهاد داد شعری حماسی نیز به عنوان نوحه اجرا شده و نماد و آرم این حرکت قرار بگیرید. با نکته سنجی و تیزبینی این شهید بزرگوار، نوحه معروف بهر فتح کربلا با کاروان می رود این لشکر از مازندران سروده و توسط عسکری اسماعیل پور موقع عزیمت نیروها از چالوس اجرا شد. وقتی سیمای مازندران این نغمه را پخش کرد چنان مورد استقبال مردم استان قرار گرفت که تا سالهای سال بازپخش می شد و به یکی از ماندگارترین نغمه های دوران دفاع مقدس تبدیل گردید.

اولا برای شادی روح این مداح و راوی و خادم شهدا یعنی مرحوم اسماعیل پور فاتحه ای بخوانید دو اینکه پیشنهاد میکنم با جستجوی اینترنتی فایل صوتی یا تصویری این نوحه زیبا را حتما ببینید و گوش جان بسپارید.

 

بهـــر فتــــح کــربـــــــلا بـا کــاروان

می رود ایــن لشـــــــکر از مــازنــدران

پـر امیـــد و پـرنشــــاط و پـرتـــوان

می رود ایــن لشـــــــکر از مــازنــدران

ای بسیــــج جـان بـه کـف، ای جـان نثـــار

مـــژده فتــــح و ظفـــر را کـن شعـــــار

بهــــر رفــــع فتنـــــــه هــا در آن دیـــــــــار

روبـه سوی جبهــه هـا شو رهسپـــار

غـم مخـــور هــرگـــز سپـــاه عاشقــــــان

می رود ایــن لشـــــــکر از مــازنــدران

رزم تـــــان بـا خصــم جنـــگ افـــــروز دون

شـد مصـافـی بـی نظیـر در شط خـون

دشمــن از عـــزم شمــا گیــــرد جنـــــون

تهنیـــت بــادا شمــــا را ای قشـــــون

مفتخـــــــر روح خــــــــدا بر ســــالـــــکان

می رود ایــن لشـــــــکر از مــازنــدران

.....

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ولایتِ الله

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۴۱ ب.ظ

نوسروده افشین علا برای شهیدی که 37 سال چشم به راهش هستیم - تسنیم

 

فرمانده شجاع و با تدبیری بود. یک بار قبل از عملیات داشت سخنرانی می کرد. خبر آوردند برادر طلبه ای که برای شناسایی رفت، تیر و ترکشی خورد و شهید شد. دید بچه ها سرشان را گذاشتند پایین و غمگین شدند. شروع کرد با حرارت صحبت کردن: اینجا حلوا خیرات نمیکنند، میدان میدان جهاد و شهادت است. ما قرار است مثل ابالفضل العباس، مثل حسین بن علی، مثل علی اکبر حسین شهید شویم. دست و پایمان قطع شود، سرمان برود، بدنمان ارباً اربا شود اما عاشورایی بمانیم و حسین را تنها نگذاریم...

حرفهایش انگیزه رزمنده ها را دو چندان کرد.

یکبار در فتح المبین کار گره خورد. یاد اباعبدالله افتاد. بلند شد ایستاد و رجز خواند... هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله... بچه ها روحیه گرفتند و پیش رفتند.

مطلع الفجر موفقیت آمیز نبود. خیلی شهید و مجروح دادیم. برادر خودش هم شهید شده بود. برق ها را خاموش کرد. گفت هر کس می رود برود اما یادمان باشد میدان را خالی کنیم به امام و امت خیانت کرده ایم دشمن جلو می آید... اغلب بچه ها غیرتی شده و ماندند.

داشت بر می گشت بابل برای مرخصی. احساس کرد دوباره جبهه دارد عملیات می شود. قرآن را باز کرد سوره فتح آمد. بی معطلی از همان مسیری که می رفت، به جبهه برگشت و خودش را به عملیات رساند.

بچه ها تشنه شان بود. می دانست آن اطراف آب باریکه ای هست. دلش نیامد کسی را بفرستد. نیروهایش خسته بودند. خودش دو دبه بیست لیتری آب را دست گرفت و رفت. دید چند عراقی مسلح دارند دست و روی شان را می شویند. سلاح نداشت. نمی خواست دست خالی برگردد. دلش را به خدا سپرد و با رعایت اصل غافلگیری رفت جلو و خلع سلاحشان کرد. آنها را هم همراه دبه های آب آورد عقب. از عراقی ها پرسیدند شما که سلاح داشتید چرا اسیر شدید؟ گفتند هیبت و ابهت این مرد ما را گرفت. دست و پایمان شل شد...

می گفت پنج نفر بودیم مسیری را طی می کردیم. دلمان افتاد توسلی به امام زمان پیدا کنیم. حال خوشی به همه دست داد. احساس کردیم عطر دل انگیزی در فضا پیچیده. کسی با خودش عطر و اودکلن نداشت. یکی گفت یعنی آقا دارد به ما توجه می کند؟ همه زدند زیر گریه. چند روزی نگذشت. آن چهار نفر شهید شدند و فقط من ماندم.

خودش هم زیاد نماند. گاهی دوستان شهیدش را اسم می برد و به شان می گفت: بی معرفت ها!

یوسف سجودی فرمانده تیپ1 بود. هم از نظر حماسی هم از نظر معنوی زبانزد رزمنده ها بود. با این حال گاهی می نشست کنار ضریح دانیال نبی، مناجات و حال و هوای رزمنده هایی که برای زیارت به شوش آمده بودند را نگاه می کرد، اشک می ریخت و به حالشان غبطه می خورد. می گفت: اینها از من جلوتر هستند. فرمانده اصلی جبهه این بچه ها هستند...

پرونده شهید در سازمان حفظ و نشر آثار

1- آخرین مسئولیت سردار شهید یوسف سجودی، فرماندهی تیپ سوم لشکر17 علی بن ابیطالب علیه السلام قم بود و در 1363/12/26 عملیات بدر شرق دجله در 26 سالگی به شهادت رسید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خطا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۳۲ ب.ظ

این چندمین بار است یک فرد یا مسئولی به عنوان متهم قضایی مطرح میشود و بلافاصله عکس یادگاری او با امام جمعه یا پیام حمایت از وی منتشر می گردد. در جریان دستگیری داماد امام جمعه عده ای گله داشتند نباید در چنین پرونده هایی دامان امام جمعه را آلوده نمود. افکار عمومی را چه کسی سر و شکل می دهد؟

 

photo_2024-03-19_17-51-43_r5xh.jpg

photo_2024-03-19_17-51-33_ekwq.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حق نمک

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۴۵ ق.ظ

photo_2024-03-19_11-03-38_1wg3.jpg

 

سه چهره تأثیر گذار و برتر فعالین فرهنگی دارالمومنین بابل که یکی دو سال اخیر از میان ما رفتند.

فصل بهار زندگی من در کنار این عزیزان و بهره مندی از آموزه های سازنده شان سپری شد.

در واپسین ساعات سال، به یادشان باشیم با هدیه دسته گل صلوات بر محمد و آل محمدheart

(ابوالشهید حجت الاسلام یزدانی، آزاده جانباز محمدحسین منصف، حجت الاسلام مویدی)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قرص "با خدا باش"!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۰۷ ق.ظ

۱۴ ویژگی که باید در سال کهنه جا بگذارید

 

این هم از صبح آخرین روز سال 1402. یکسال دیگر پیر شدیم، امیدوارم به خدا هم نزدیک تر شده باشیم.

این سال برای من یکی از خاطره انگیزترین سالهای عمرم بود. فراز و نشیب های زیادی داشت. چند اتفاق بد برای من رخ داد از مرگ دو تن از بستگان و سه تن از دوستان و چند ضربه روحی از کسانی که انتظارش را نداشتم و ... اما قسمت شیرین ماجرا بسیار بسیار زیبا و پررنگ تر بود. الطاف زیادی از سوی خدا نصیب حقیر شد که تا آخر عمر باید سپاسگزار باشم. خدا را ببینم دست و پایش را حتماً می بوسم. زندگی بدون فراز و نشیب که نمی شود. قرار هم نیست همه امور بر وفق مراد ما جلو برود از قدیم می گفتند گل بی خار نمی شود؛ اما عنایات و نعمات خدا آنقدر بزرگ و وصف ناپذیر است که مشکلات و تلخی ها و ناکامی ها را میتوان نادیده گرفت. دم خدا گرم. امیدوارم بندگانش دلش را شاد کنند.

یادم نمی رود اواخر دهه هشتاد بعضی سالها را با تلخی می گذراندم. دوستان خوبم بخاطر عدالتخواهی در زندان بودند و غم خانواده هایشان کام مرا تلخ می ساخت. امسال از نظر سیاسی هم اتفاقات خوب و عبرت آموزی در مملکت رخ داد. مسئولین به مرور به رشد سیاسی می رسند و خواهند فهمید که نمیشود نصفه و نیمه به شعارها عمل کرد. اگر به جمهورییت و اسلامیت اعتقاد دارید بدانید مردم از شما انتظار دارند به اسلام عمل کنید. عمل به اسلام منافی رواج تبعیض و بی عدالتی و شکاف طبقاتی و رانت و ... است.

یادی هم کنم از مرحوم حسین منصف. در این مدت بارها در وبلاگ از او و خاطرات و خصلتهایش نوشتم. خانمش می گفت روز آخری از صبح تا غروب که جان داد این جمله را به شوخی و جدی سر هر موضوعی تکرار میکرد: "با خدا باش خدا هم با شماست" حتی خانمش هم به او گفت امروز قرص با خدا باش را خورده ای! موکب غدیر را خیلی زودتر از آنچه تصور میشد برپا کرد. مثل همیشه پر از تصاویر شهدا و ائمه. در پاسخ حیرت دوستانش از این سرعت عمل، با دست تصاویر شهدا و ائمه را نشان داد و گفت مگر نمی بینید همه آمدند برای کمک؟ اصرار کرد نماز جماعت موکب را ببرند سر خیابان بخوانند این آخرین لحظات هم تبلیغ دین بشود. گفت نمی دانم به نماز عشاء میرسم یا نه... شکر خدا نماز عشا را خواند و رفت. دوستش می گفت راهپیمایی اربعین دلم پیش حسین بود که امسال چقدر جایش خالی است. یک عراقی سر راهم سبز شد و همکلام شدیم. تا گفتم اهل بابلم سراغ حسین منصف را گرفت! در اردوگاه مدتی با او بود. تا کربلا راه رفتیم و از حسین حرف زدیم و جایش را سبز نگه داشتیم. دوست دیگری که از جانبازان جنگ است می گفت حسین را یکی دو روز بعد تدفین در خواب دیدم. اوضاع و احوالش را سوال کردم گفت از لحظه ای که مرا به قبر وارد کردند دستم در دستان حضرت زینب بود... حسین یک عمر برای شهدا و اهل بیت دوید و زحمت کشید و آبرو گذاشت. با خدا بود و خدا هم تا آخر هوایش را داشت.

خیلی دشمن داشت. خیلی علیهش اقدام به تخریب کردند. اما تشییعش خیلی با شکوه بود و بعد از گذشت نه ماه نام و یادش بیشتر از قبل بر سر زبانهاست. رحمت الله علیه.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخرین وضعیت حکم تعلیق شهردار بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۱۷ ب.ظ

شهرداری بابل

 

شنیده ها حاکی است دادستان بابل مخالف امضا و اجرای حکم بازپرس دادگاه مرکز استان در تعلیق شهردار بابل است.
در صورت صحت خبر، کار وی بر خلاف اختیارات قانونی حوزه دادستانی بوده و از سوی مراجع نظارتی قوه قابل پیگیری است.
برخی معتقدند دادستان در ماجرای برخورد قضایی با شهردار اسبق بابل نیز حرکتی زیگزاگ داشت که در نهایت منجر به تضعیف جایگاه وی نزد هر دو طیف حامی و منتقد شهردار وقت گردید.
مخالفت دادستان بابل البته دلایل فنی نداشته و وی خود نیز قصور شهرداری و بی اعتنایی به تذکرات دلسوزانه کارشناسان در ضرورت تعمیر و اصلاح مجاری عبوری پل موزیرج را که منجر به فوت یک شهروند و آسیب دیدگی دو نفر دیگر گردید تایید می کند.
دلیل مخالفت وی با اجرای حکم، صرفا نگرانی از معطلی امور جاری و فعالیتهای اداری بلدیه در روزهای پایانی سال است.
فارغ از مراودات سازمانی و معادلات قضایی، این نکته باید مورد توجه مسئولان امر قرار بگیرد که صیانت از حقوق شهروندان اقدامی فرهنگی در راستای جلب اعتماد عمومی نسبت به سلامت نظام حاکمیتی است.
نکته دیگر اما عجیب بودن تغافل محافلی است که همواره مدعی حقوق زنان بوده و بخاطر دستمالی، قیصریه را به آتش می کشیدند این بار اما در قبال اهمال مسئولی مورد حمایت طیف خود که منجر به مرگ مظلومانه بانویی جوان گردید مهر سکوت بر لب زده اند!
شهردار البته حمایت لایه هایی از طیف سنتی و صاحب تریبون شهر را نیز به همراه دارد. مواجهه با اتهامات مدیری که وجه المصالحه جناحهاست شجاعت و استقلال رای مسئولان عدلیه را طلب می کند. 

آنچه مایه دلخوشی و یقین است اینکه اگر ظلمی صورت گرفته و حقی ضایع شده باشد در همین عالم بساط مسببان را بر هم خواهد زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به نیابت از مرحوم حسین منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۹:۴۰ ق.ظ

شنیده ها حاکی است شهردار بابل از سوی بازپرس قضایی، حکم تعلیق موقت دریافت کرده است.

ماجرا مربوط می شود به سقوط دو شهروند از کنار گذر پل موزیرج که به فاصله یک هفته اتفاق افتاد و منجر به فوت خانمی جوان گردید. 

شهرداری یکهفته فرصت داشت مطابق گزارش مکتوب سازمان آتش نشانی پس از گیر افتادن پسری جوان در حفره پل مذکور، نسبت به ترمیم آن و نجات جان شهروندان اقدام کند اما این کار را انجام نداد.

یک هفته بعد که زنی جوان سقوط کرد و جان باخت هم کسی به روی مبارک خودش نیاورد که در نهایت با اعتراض رسانه ای بعضی شهروندان سیل عذرخواهی مسئولان و قول بررسی موضوع جاری گردید. البته قول برخورد با قصور عوامل مربوطه نیز همانطور که انتظار می رفت از سوی شورا و شهرداری در حد وعده باقی ماند. هیچ کس ولو در مدیریت میان رده شهرداری هم استعفا نداد. تریبون رسمی شهر که بخاطر سر بر شدن یک درخت در چهارراه فرهنگ و فوت هنرپیشه ای که دو سه نسل قبلش بابلی بود زبان به شِکوِه یا تسلیت می گشود در برابر این فاجعه باور نکردنی ساکت ماند.

اغلب رسانه های محلی به جز عزیزان بسیج رسانه در این خصوص مهر سکوت بر لب زدند که فارغ از علت مشخص و تأسف آور آن، خاطره ای تلخ از رسالت بر زمین مانده خبرنگاری و خودسانسوری در اذهان عموم رقم زده شد.

محکومیت شهردار بابل البته راه به جایی نخواهد برد. مگر محکومیت مالی عضو شاخص شورا که نقش اساسی در تعیین شهردار مطیع خود داشت راه به جایی برد؟

مگر اعتراض کسبه به سه الی پنج برابری شدن عوارض شهرداری به جایی رسید؟

حکم قضایی در ممنوعیت دفن زباله سایت انجیلسی که خساراتی بی پایان برای محیط زیست و مردم دارد به رغم ورود وزارت کشور و اختصاص پنجاه میلیارد تومان اعتبار، چقدر از سوی شهرداری مورد اعتنا قرار گرفت؟

ضمن تشکر از مقام محترم قضایی و گله از خودسانسوری جامعه خبری شهرستان بابل، این نکته باید مورد توجه قرار بگیرد که دیه متوفی و شخص آسیب دیده نه از کیسه شهرداری و بیت المال بلکه باید از جیب مبارک مسئولی پرداخت شود که با ترک فعل و بی توجهی به مسئولیت خود زمینه وقوع حادثه تلخ مرگ بانوی جوان را رقم زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اصالت ها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ

فرازی از وصیت‌نامه شهید «محمدباقر روحی کاشی»

 

صدای خوبی داشت. اذان می گفت، قرآن می خواند، مداحی می کرد. خط زیبایی داشت و خوشنویسی می کرد. به حفظ میراث فرهنگی علاقه داشت و ضرب المثل ها و بازی ها و رسوم محلی را گردآوری و ثبت می کرد.

 روستا را سیل برداشته بود. خانه ما هم در محاصره آب قرار داشت. حیاط خانه پر از آب و گل شده بود. پدرمان روحانی بود. حسینیه ای در خانه داشتیم. محمدباقر رفت و با نیّت فروکش کردن سیلاب، قرآن خواند. آب اندکی بعد عقب نشست.

تیر و ترکشی می خورد و می رفت بیمارستان، دلش پیش رزمنده ها بود. اولین فرصتی دست می داد خودش را خلاص می کرد و به جبهه می شتافت. سعی می کرد کمتر مرخصی بگیرد. سربازهایش شهید می شدند خودش را می رساند و به خانواده شان تسلی می داد. بچه های ارتش به تدین و ایمان و معنویتش باور داشتند. جزو اولین دانش آموخته های دانشگاه افسری بعد از پیروزی انقلاب بود که به خاطر رشادت هایش از سوی امیر سپهبد صیاد شیرازی مورد تشویق قرار گرفت.

ایام وضع حمل خانمش بود. آمده بود مرخصی. دوست داشت تولد فرزندش را ببیند. فهمید اوضاع منطقه شلوغ شده و به حضورش نیاز است. خانمش را رساند بیمارستان. تماس گرفت و به خانواده اطلاع داد. معطل نکرد و رفت. بیست روز بعد توانستند با او تماس گرفته و خبر تولد پسرش را بدهند. دوست داشت بیاید پسرش را ببیند. درگیری ها شدید بود. اغلب نیروهایش شهید شدند. خودش ماند و بیسیم چی اش. تا توان داشت ایستاد و مقاومت کرد. مجروح که شد افتاد دست دشمن. عراقی ها دیدند درجه دار ارتش به چنگشان افتاده برایش آب آوردند. بقیه اسرا هم تشنه بودند. محمدباقر روا ندید این آخرین لحظات عمرش دشمن شاد شود. می دانست سلام گرگ بی طمع نیست. لب به آب نزد. گفت از دست دشمن آب نمی خورم. افسر عراقی شروع کرد به اهانت. جوابش را با آب دهان داد. افسر بعثی سرسختی او را که دید و فهمید امکان ندارد بتواند از زبانش حرفی بیرون بکشد همان جا کلتش را در آورد و تیر خلاص زد. دلش خنک نشد. غیرت و مردانگی فرمانده جوان ارتش حزب الله، خونش را به جوش آورده و جلوی آن همه نیرو و اسیر، حقیر و ذلیلش ساخته بود. راه دیگری برای فرو نشاندن خشم حیوانی اش جست. پرید روی تانک. دستور حرکت داد. با تانک از روی بدن مطهر شهید رد شد تا خاک مقدس فکه و شرهانی با گوشت و پوست و استخوان یکی دیگر از بهترین اصحاب آخرالزمانی عاشورا عجین شود.

امیر سرافراز ارتش ایران، شهید محمدباقر روحی کاشی که جوانی خودساخته و مزیّن به آداب و اخلاق اسلامی بود در وصیتنامه نورانی اش نیز اینگونه سفارش نمود:

"در این برهه از زمان که انقلاب اسلامی عزیز با خطرهای گوناگونی مواجه است بزرگترین و مهمترین وظیفه، انجام یک انقلاب اخلاقی است در جامعه. این مهم را اگر انجام رساندید پیروزید و در این راه امام را سرمشق خود قرار دهید."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نتیجه انتخابات بابل تغییر می کند؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۱۲:۲۹ ب.ظ

طرح کلیپ آرت صندوق رای | تیک طرح مرجع گرافیک ایران %

 

از حوزه انتخابیه بابل گزارشاتی پیرامون بعضی تخلفات به شورای نگهبان ارسال شده که در حال بررسی است.

شهرستان بابل دارای دو کرسی نمایندگی در مجلس شورای اسلامی است. اختلاف رأی نفر دوم و سوم کمتر از هزار بوده است. 

گمانه هایی پیرامون تغییر نتیجه انتخابات و جایگزینی مهدی سعادتی به جای سید احمد فاطمی مطرح گردیده است.

بی شک مردم دیار مومنان، تابع قانون بوده و اعلام هر نتیجه ای از سوی مجاری نظارتی را پذیرا خواهند بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بابل، جبار جوادی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۰۹ ب.ظ

جبار جوادی | شبکه اعزام سخنران و استاد عمار

 

جبار جوادی، قاضی نمونه استان تهران، راوی سیره شهدا و طلبه ای سالم، اهل فضل و اراده و جهاد است.

در بابل، کاندیدای انتخابات مجلس شده؛ کد 147. مستقل است به کسی باج نداده و نخواهد داد. یقین بدانید رأیتان هدر نمی رود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا