اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

برسد به دست دکتر علی لاریجانی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ب.ظ


 

بسم الله "الرحمن الرحیم"

جناب آقای دکتر علی لاریجانی سلام علیکم

در خصوص مسائل تلخ پیش آمده در سخنرانی شما در 22 بهمن سال نود و یک چند نکته وجود دارد که بیان آن را لااقل برای ثبت در تاریخ به جا می دانم:

1-راقم این سطور به عنوان طلبه ای کوچک در حوزه علمیه قم و منتقد جدی شما شاید نخستین وبلاگ نویسی بود که بلافاصله پس از حرکت اشتباه برخی دوستان در جریان راهپیمایی 22 بهمن قم این اقدام را محکوم کرده و آن را خلاف اخلاق اسلامی برشمرد. طبیعی است در فضای آزاد جمهوری اسلامی، ظرفیت های موجود سیاسی، امکان نقد منطقی افراد و گروه ها را ایجاد نموده و بنابراین برای اعلام نظر به مسئولان، نیازی به استفاده از ابزارهای غیرمعمول وجود ندارد.

2-متأسفانه آن چه در سال های اخیر پیرامون نام و مقام شما شکل گرفته این ذهنیت را در بسیاری از منتقدانتان ایجاد نموده که دکتر علی لاریجانی، خط قرمز همه کسانی است که به واسطه فیش حقوقی شان، خود را ولی نعمت اصلی این انقلاب برمی شمارند. این حساسیت کم نظیر - که تنها نمونه تاریخی آن در طول انقلاب اسلامی را می توان در دوره حاکمیت دولت سازندگی و بر روی اسم و رسم خاندان ریاست وقت آن مثال زد- گاه منجر به برخوردهای غیرمتعارف بابرخی منتقدان حضرتعالی و بستگانتان گردیده است. سعید ذاکری نویسنده صفحه سیاسی نشریه نه دی به خاطر نقد شما به طور ناگهانی دستگیر شد و حدود ده روز را بدون محاکمه در بازداشت گذراند. محمدحسن روزی طلب، فرزند شهیدی است که شما و برادرانتان را به غلط، دیکتاتور خواند. او نیز برخلاف روالی که در خصوص هتاکان به رقبای سیاسی شما معمول است به سه ماه زندان محکوم گردید. سایت های خبری تحلیلی 598 ، بی باک و... که وابسته به جامعه ارزشی انقلاب هستند در پی نقد شما برای مدت زمانی قابل توجه، فیلتر شدند. برخی وبلاگ نویس های منتقد شما نیز گاه و بیگاه به مراجع قضایی احضار شده و مورد سرزنش قرار گرفتند... به نظر می رسد چنین برخوردهایی که منافی با فضای آزاد رسانه ای است خواه ناخواه زمینه ساز بروز حرکت هایی غیرمنطقی است که نمونه دردآور آن در 22 بهمن سال گذشته نصیب شما نیز گردید. نباید گذاشت قلم، به لنگه کفش و مهر و... تبدیل شود!

3-در جریان واقعه رخ داده اخیر، تعداد احضارشدگان به مراجع امنیتی و قضایی که هم اکنون با قید وثیقه آزاد هستند بیشتر از اعداد و ارقامی است که در رسانه ها بازتاب داشته است. این برخوردها در حالی است که وزیر محترم اطلاعات، فرمانده محترم نیروی انتظامی و بسیاری دیگر از مسئولان امنیتی در گزارش های علنی و غیرعلنی خود از واقعه مذکور، تأکید کرده اند این حادثه نه از سوی گروه و افرادی خاص که در واقع یک حرکت عمومی و البته اشتباه از سوی جماعت حاضر در مراسم بود. به رغم ثبت این گزارشات موثق در پرونده تاریخ انقلاب، متأسفانه هزینه های انسانی و مالی فراوانی از سوی اطرافیان شما در مجلس شورای اسلامی به منظور پیگیری این رخداد و برخورد با مسببان آن صورت گرفته که اگر شمه ای از آن برای حوادث تلخ دیگری مانند شهادت بسیجی مظلوم، حسین غلام کبیری و... در طول فتنه شوم88 صورت می گرفت جایگاه شما و اطرافیانتان در دل امت حزب الله ماندگار می گردید. از این طلبه کوچک حوزه بپذیرید که اغلب دستگیرشدگان حادثه اخیر قم، بچه بسیجی ها و طلبه های کم سن و سال و مخلصی هستند که بدون اطلاع قبلی از حادثه ای که اتفاق افتاد تنها بنابر تشخیص اشتباه خود، تکلیف را در سردادن شعار و برهم زدن سخنرانی شما دانستند.

4-نامه تاریخی حضرتعالی به مقام معظم رهبری و عذرخواهی علنی از محضر شریف ایشان در خصوص واقعه تلخ یک شنبه معروف در مجلس شورای اسلامی، حرکتی بسیار زیبا و متواضعانه بود که امید است الگویی برای همه دوست داران ولایت قرار بگیرد. بیایید در روزهای خجسته بهار92 هر آن چه که بر اساس یک تشخیص اشتباه از سوی برخی دوستان انقلاب بر شما گذشت را به فراموشی سپرده و در یک اقدام بزرگوارانه دیگر، واسطه خیری شوید تا این تعداد بچه های پاک انقلاب نیز دچار سرخوردگی نشده و انشالله با درس آموزی از بزرگ منشی شما تا آخر عمر قدردان و ارادتمند مسئولان نظام اسلامی باقی بمانند. این روزها در آستانه ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داریم. شما خود بهتر می دانید که سفارش بزرگان ما زیارت بارگاه ملکوتی فاطمه معصومه سلام الله علیها به نیابت از مادر بی مزارشان می باشد. به برکت کرامت بانوی آفتاب، و به حرمت فاطمه ثانی، همجواران آن حضرت را مرهون محبت خویش نمائید.

والسلام علی عبادلله الصالحین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جنگ نرم در اسارت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۴۵ ب.ظ


 

هر جنگ سختی بی‌تردید توأم با جنگ نرم است. دشمنی که می‌خواهد تجاوز را آغاز کند، پیش از حمله نظامی با استفاده از روش‌های تبلیغی در صدد آماده کردن اذهان عمومی است. در طول جنگ نظامی نیز هر یک از کشورهای درگیر می‌کوشند تا حقانیت خود را هم به مردم کشور خود و هم برای ملت‌های جهان به اثبات برسانند. بنابراین اگرچه ممکن است جنگ نرم، لزوماً به جنگ سخت ختم نشود، اما جنگ سخت قطعاً با جنگ نرم گره خورده است. یکی از کارکردهای جنگ نرم در عرصه رویارویی‌های نظامی، تضعیف روحیه جبهه مقابل است.

در طول دوران اسارت، دشمن بعثی سعی داشت جبهه جنگ نرم را در اردوگاه‌های اسرا تقویت کند. بی‌شک دشمن با تصور استیلا و اقتدار در سرزمین خود، می‌پنداشت که می‌تواند اسرای جنگی را به ابزاری برای دستیابی به مطالبات خود قرار دهد.

جنگ نرم در اسارت با دو هدف صورت می‌گرفت:

الف) تبلیغات و بهره‌برداری رسانه‌ای:

دشمن سعی می‌کرد با استفاده از ابزار رسانه، ابهت پوشالی خود را در افکار عمومی به اثبات رسانده و اسرای ایرانی را افرادی ضعیف و شکست‌خورده نشان دهد. ارتش بعث برای متقاعد کردن اسرا به همکاری در مقابل خبرنگاران عراقی و بین‌المللی، از روش‌هایی چون فریب و یا تهدید استفاده می‌کردند. در بسیاری از مواقع، اسرای ایرانی نقشه‌های تبلیغاتی دشمن را نقش برآب کرده و در مقابل رسانه‌های بین‌المللی به دفاع از ارزش‌های اعتقادی خود و افشای ماهیت دشمن می‌پرداختند. این رفتار شجاعانه اسرا البته حماسه‌ای شهادت‌طلبانه بود. ارتش بعث وقتی حربه‌های تبلیغی خود را رسوا و ناکارآمد می‌دید، به بدترین وضع ممکن به شکنجه و تنبیه اسرا می‌پرداخت.

یکی از نمونه‌های معروف در مقابله اسرا با استفاده‌های تبلیغی دشمن، فریاد شعار «مرگ بر صدام ضد اسلام» است که توسط آزاده بسیجی محمد شهسواری با دست‌های بسته در مقابل دوربین‌های خبری دنیا سر داده شد و گزارش آن در شبکه‌های بین‌المللی، اقتدار رزمندگان اسلام را حتی در اسارت دشمن به اثبات رسانید و روحی تازه در وجود رزمندگان اسلام دمید.[1]

نمونه دیگری از پیروزی اسرای ایرانی در جنگ نرم با دشمن، آزاده سیزده‌ساله‌ای به نام مهدی طحانیان است که با خواندن بیت «ای زن به تو از فاطمه این‌گونه خاطب است، ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است» خبرنگار زن خارجی را برای انجام مصاحبه با خود در مقابل چشم دژخیمان بعثی مجبور به استفاده از پوشش اسلامی کرد تا یک بار دیگر به ملت‌های دنیا ثابت کند که مدافعان جمهوری اسلامی نه از سر تطمیع و ارعاب و جبر که برای دفاع از مرزهای اعتقادی خود در چنگال دشمن نیز با انگیزه‌ای معنوی و برآمده از عمق باورهای مذهبی خویش ایستادگی می‌نمایند.

دو ـ سه روز از اسارت این رزمنده سیزده ساله کوچک اندام در جبهه خرمشهر می‌گذشت که او را به همراه چند نفر دیگر سوار جیپ کرده و به نخلستان‌های اطراف خرمشهر بردند. نیروهای آن محل را که حدود یک تیپ بودند جمع کردند. «کسی که فرماندهی همراهان ما را بر عهده داشت، بلندگو را گرفت و شروع کرد به سخنرانی: این طفلی را که می‌بینید، شش ساله است و او را به زور از مهد کودک آورده‌اند به جبهه. شما باید بدانید ایران که با کمبود نیرو روبه‌رو شده و همواره از شما شکست می‌خورد، مجبور است به مهد کودک‌ها برود و اطفالی مانند این کودک شش ساله را از آن‌جا به جبهه بفرستد. نیروهای ایرانی همه به زور و اجبار به جبهه می‌آیند و هیچ انگیزه‌ای برای جنگ ندارند. او همچنان می‌گفت و نیروهای عراقی با تعجب به من نگاه می‌کردند؛ به من که به زعم او شش ساله بودم و از مهد کودک به جبهه آورده بودند. این نمایش‌ها برایم تکراری بود و در این دو سه روز اسارت، چند بار با این نمایش‌ها برخورد کرده بودم و می‌دانستم که چگونه او را کنف کنم. فرمانده در برابر حیرت و بهت سربازان عراقی به من گفت که خودم جریان به جبهه آوردنم را تعریف کنم. بلندگو را به من واگذار کرد. با توکل به خدا شروع کردم به صحبت: من سیزده ساله‌ام و با میل خود برای دفاع از وطن و انقلاب اسلامی به جبهه آمده‌ام و هیچ کس مرا به زور به جبهه نیاورده است، بلکه من با اصرار و گریه برای اعزام با رزمندگان همراه شده‌ام... .

فرمانده و نیروهای ویژه‌ای که با ما بودند، عصبانی شدند و مترجم هم چپ چپ به من نگاه می‌کرد و یواش می‌گفت: مهدی! چه کردی؟ تو را می‌کشند... .»[2]

احمدرضا احمدی نیز آزاده‌ای سیزده ساله اهوازی بود که در ظاهر حاضر به همکاری با رسانه‌های عراقی شده بود. او را برای برنامه پخش زنده به تلویزیون آورده و از اسرای اردوگاه خواستند تا صحنه مربوط به مصاحبه او را تماشا کنند. «مجری برنامه در آن مصاحبه طوری که احمدرضا مخاطبش بود، گفت: خمینی بچه‌ها را به اجبار از مدرسه و خیابان‌ها جمع می‌کند و به جنگ می‌فرستد. احمدرضا محکم و با اطمینان جواب داد: نه، کسی ما را به زور نفرستاد. ما احساس وظیفه کردیم. آن هم برای کشور و دین‌مان. ما می‌خواستیم از خاک کشورمان دفاع کنیم. دفاع، کوچک و بزرگ نمی‌شناسد... . وقتی از تلویزیون عراق مصاحبه‌اش را دیدیم، کلی به خودمان و آن بچه نوجوان بالیدیم. عراقی‌ها از این‌که با او مصاحبه کردند، پشیمان شدند. فکر کردند چون بچه است می‌توانند افکارشان را به او القا کنند و از این طریق تبلیغاتی علیه ایران انجام دهند. اما احمدرضا آبروی همه بچه‌های جنگ و اسرا را خرید.»[3]

ب) تأثیرگذاری بر اسرا

دشمن در صدد بود با استفاده از ابزارهای فرهنگی، فکر اسرا را به تسخیر خود درآورده و نگاه آنان را نسبت به جمهوری اسلامی تغییر دهد. از جمله اهداف دشمن در این رویکرد تهاجمی می‌توان به این موارد اشاره کرد:

1ـ متقاعد شدن اسرا برای همکاری با دولت عراق و بهره‌گیری تبلیغاتی از آنان.

2ـ آرام ساختن فضای اردوگاه.

3ـ استحاله فرهنگی و اعتقادی اسرا به منظور خنثی‌سازی توان آنان که به یقین بعد از آزادی در راستای اهداف جمهوری اسلامی به کار گرفته می‌شد.

یکی از ابزارهای تهاجم فرهنگی دشمن، استفاده از بلندگو پخش موسیقی‌های غیر مجاز به منظور حساسیت‌زدایی از اعتقادات مذهبی آنان بود. اسرا در برخی مواقع این بلندگوها را از کار انداخته و دشمن را به ستوه درمی‌آوردند. در بسیاری از مواقع نیز اسرا با ذکر صلوات و پرداختن به امور فردی و فعالیت‌های جمعی، ذهن خود را از سر و صدای بلندگوها منحرف می‌ساختند.

تلویزیون نیز رسانه دیگری بود که عراقی‌ها به زور شلاق و باتوم و... اسرا را مجبور می‌کردند سر جای خود نشسته و به فیلم‌های غیراخلاقی آن نگاه کنند. اسرا در این موارد نیز از خود مقاومت نشان داده و در بسیاری از موارد سر خود را به زیر می‌انداختند. اخباری نیز که از سوی رسانه‌های دولتی عراق پخش می‌شد، به راحتی مورد پذیرش اسرا قرار نگرفته و با تیزبینی مورد نقد و تحلیل قرار می‌گرفت.

استفاده از چند روحانی‌نمای وابسته به حزب بعث برای سخنرانی در اردوگاه‌ها و ایجاد شبهه و تردید در عقاید اسرا نیز یکی دیگر از روش‌های عراق در جنگ نرم با اسرا بود. مطالعه نحوه رویارویی اسرا با این روحانی‌نماها و بحث‌های رسواکننده با آنان، دفتری مستقل و جامع، طلب می‌کند. نصرت رضایی از آزادگان اردوگاه‌های 11 و 18، در بیان خاطره‌ای می‌گوید: «یک بار یک روحانی با ظاهری فریبنده را برای سخنرانی به اردوگاه آوردند. او از نظر علمی، فردی مدعی بود و نسبت به مبانی نظام اسلامی شبهاتی را وارد کرد. در نهایت اجازه داد تا اگر کسی سؤالی دارد از او بپرسد. یکی از طلبه‌های آزاده بلند شد و پرسشی علمی را با اتکا به مبانی فقهی طرح کرد. سؤال سخت و پیچیده بود و آن روحانی نتوانست از پس جواب به آن بربیاید. تمام تلاش او برای ساختن وجهه علمی از خود با آن پرسش برادر طلبه، ناکام ماند.»

اسرا به طور معمول این روحانی‌نماها را آخوندهای صدامی لقب می‌دادند.

منافقین نیز با نفوذ به اردوگاه‌ها سعی می‌کردند روی فکر و عقاید اسرا کار کرده و آنان را جذب سازمان خود کنند که در اغلب موارد، توفیقی به دست نیاوردند.

یکی از حساب‌شده‌ترین برنامه‌های دشمن در جنگ نرم با اسرای ایرانی، تشکیل اردوگاه اطفال بود. اردوگاه اطفال به کمپ 7 رومادی گفته می‌شد که عنوان دیگر آن به دلیل قرار گرفتن بین دو اردوگاه دیگر، بین القفسین (بین‌القفصین) بود. عراقی‌ها یک قاطع[4] از این اردوگاه را به اسرای کم سن و سال اختصاص دادند و با استفاده از روش‌های مطالعه شده، عقاید اسرای کوچک را نشانه رفته و آنان را نسبت به جمهوری اسلامی و احکام اسلام بدبین سازند.

عراقی‌ها در ارتش خود، واحدی داشتند با عنوان «توجیه سیاسی» که تغذیه فکری و فرهنگی ارتش بعث به عهده آن واحد بود. نیروهای این واحد در همه اردوگاه‌های اسرا حضور داشته و سعی داشتند با ظاهری دینی و عالمانه، نظر اسرای ایرانی را نسبت به ارتش صدام تغییر داده و اهداف فرهنگی حزب بعث را در اردوگاه‌ها پیاده نمایند.

نیروهای توجیه سیاسی در کمپ 7 رومادی با استفاده از روش‌های تربیتی و روان‌شناسانه سعی می‌کردند به اسرای نوجوان نزدیک شده و با آنان طرح دوستی بریزند و به مرور با اهدای جوایز و محبت به آنان، آنها را به سمت خود جلب کرده و در برنامه‌های تبلیغاتی ارتش بعث به کار بگیرند.

پژوهش‌ها و مصاحبه‌های مختلف با بسیاری از آزادگان این اردوگاه نشان می‌دهد که تهاجم فرهنگی دشمن در کمپ 7 دارای جذابیت‌هایی بود. نباید از یاد برد که بسیاری از اسرای این اردوگاه کمتر از پانزده سال سن داشتند. حالا فرض کنید نوجوانی دوازده ـ سیزده ساله را که از نظر مادی در شرایطی سخت و طاقت‌فرسا به سر می‌برد، آینده‌اش مبهم است، محبت خانواده از او دریغ شده و... طبیعی است که این احتمال به قوت وجود دارد که این نوجوان به راحتی جذب کسی شود که سعی دارد به او محبت کرده و خلأ عاطفی و بعضی کمبودهای مادی او را جبران نماید. در این بین، البته معدودی از اسرای نوجوان فریب دشمن را خورده و حاضر شدند در دیدار با صدام بر ضد جمهوری اسلامی، مصاحبه کنند.

در این وضعیت نگران‌کننده به ناگاه طلبه‌ای جوان به نام عیسی نریمیسا به این اردوگاه منتقل شد.

نریمیسا طلبه‌ای جوان و سرسخت بود که در خوزستان متولد شده و از آغازین روزهای تهاجم دشمن، به دفاع از این آب و خاک پرداخته بود. عیسی خیلی کم سن و سال نبود و جزو اطفال به حساب نمی‌آمد. جریان انتقال او به این اردوگاه از این قرار است که برادر وی جزو اسرای کمپ 7 بود. بر اساس یکی از قوانین بین‌المللی چنان‌چه دو اسیر از اقوام نزدیک یکدیگر (پدر، پسر، برادر) باشند، می‌توانند برای همراهی و مراقبت از هم در یک اردوگاه نگهداری شوند. عیسی با نامه‌نگاری از طریق صلیب سرخ، عراقی‌ها را متقاعد کرده بود که برای مواظبت از برادرش به این اردوگاه منتقل شود.

ورود این طلبه به اردوگاه ـ که باید آن را از الطاف الهی دانست ـ فضای اسارت را تغییر داد. این‌جاست که می‌توان رمز پیروزی اهل ایمان و حق را در مصاف فرهنگی و فکری با دشمنان به خوبی دریافت. در یک سو، طلبه‌ای جوان قرار داشت که بدون هیچ ابزار و امکانات مادی باید به تقابل فکری با دشمن می‌پرداخت و در سوی دیگر، جبهه‌ای وجود داشت که زور، تهدید، ارعاب، تطمیع، امکانات، رسانه (تلویزیون، ویدیو و...) مشوّق‌های مادی و... در آن موج می‌زد. عیسی نریمیسا با استفاده از سبک تبلیغی کتاب خدا ﴿ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ‏ رَبِّکَ‏ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة﴾[5] توانست فطرت‌های زلال نوجوانان آزاده را احیا کرده و نقشه‌های شوم دشمن را ناکام بگذارد.

فریبرز خوب‌نژاد یکی از آزادگان این اردوگاه می‌گوید: «اگر بخواهیم شرایط بد فرهنگی که از سوی دشمن در این اردوگاه دامن زده می‌شد و نیز تأثیر عیسی نریمیسا در تغییر این شرایط و شکست فرهنگی دشمن را در یک جمله خلاصه کنم باید در یک جمله بگویم: ما دین خود را مدیون ایشان هستیم.»

یکی از جلوه‌های خودباوری و استقامت عزت‌مندانه نوجوانان آزاده در اردوگاه هفت را از زبان حجت‌الاسلام نریمیسا می‌خوانیم: «عراقی‌ها یک سری از اسرای کم سن و سال را برای بهره‌برداری تبلیغاتی به کاخ صدام بردند. صدام دست دختر کوچکش (احتمالاً هِلا) را گرفته بود و به دیدن اسرا رفت. او تا بچه‌ها را دید، با ژستی دلسوزانه گفت: کل اطفال العالم اطفالنا! (همه بچه‌های دنیا بچه‌های ما هستند) اسیر نوجوانی بود به نام حسین رستمی جونقانی که بعد از اسارت به رحمت خدا رفت؛ صدام خواست با او مطایبه‌ای کرده باشد، گفت: دخترم خوشکل است؟! حسین خیلی عادی پاسخ داد: نه! صدام که خیلی از این پاسخ غیرمنتظره جا خورده بود، خواست رشته کلام را دوباره به دست بگیرد. پرسید: یعنی حاضر نیستی وقتی بزرگ شدی، با دختر من ازدواج کنی؟! حسین هم که انگار نه انگار به عنوان یک اسیر در مقابل یک دیکتاتور جنایتکار قرار گرفته است، با خونسردی گفت: نه! این همه دختر زیبای ایرانی را رها کنم و این دختر بدقیافه را بگیرم؟! صدام عصبانی شد و با فریاد دستور داد آنها را به اردوگاه برگردانند.»[6]


 

 

 



[1]. محمد شهسواری در روستای شیخ‌آباد کهنوج به دنیا آمد. او متولد سوم اسفند 1334 بود که در سه سالگی پدر خود را از دست داد. به دلیل فقدان امکانات، تحصیلات خود را بعد از ششم ابتدایی رها کرد و به کارگری پرداخت. این اسطوره مقاومت پس از آزادی تا شهادت در 20 شهریور سال 1375 سرایدار یک مدرسه گردید. منبع: سایت ساجد، 21 اسفند 1389.

[2]. کیهان، دی‌ماه1388، مصاحبه با مهدی طحانیان.

[3]. محمدحسن منصف، شب موصل، ص166، انتشارات سوره مهر.

[4]. بلوک.

[5]. سوره نحل، آیه125.

[6]. حجت‌الاسلام عیسی نریمیسا به دلیل استقامت و سرسختی در دوران اسارت بارها تا مرز اعدام پیش رفت. ایشان که هم‌اکنون ساکن شهر مقدس قم بوده و به روایتگری عرصه نور می‌پردازد، به شهادت راقم این سطور، همچنان به سبک و سیاق سال‌های حماسه و ایثار زندگی کرده و بدون بهره‌گیری از برخی امتیازات مادی ایثارگران، خالص و بی‌ادعا به فعالیت‌های علمی، فرهنگی و انقلابی خود ادامه می‌دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روز از نو نوروز از نو

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۰۶ ب.ظ

امسال عید با فاطمیه گره خورده است.

اگر بخواهیم فقط یک روز را روز شهادت دانسته و عزادار ام ابیها باشیم تکلیفمان مشخص است.

اگر به احترام دل داغ دار مولا می خواهیم چند روزی را با آن امام همام همدردی کنیم بهتر است کمی حواسمان جمع باشد مبادا کاری کنیم که ظاهرمان با یک شیعه عاشق علی علیه السلام متفاوت باشد.

نوروز، رستاخیز طبیعت است و بهانه ای برای یاداوری مبدا و مقصد حیات. برای همدیگر آرزوی برکت کنیم و دید و بازدیدها را به نیت صله رحم و به منظور تقویت الفت بین مومنین یا امر به معروف و نهی از منکر انجام داده و چنین فرصتی را برای ترویج باورهای دینی خود از دست ندهیم.

فقط حواسمان باشد احترام دل داغدار مولا را داشته باشیم. سرور عزیزم جناب حاج آقای صدیقی – نه آن حاج آقا صدیقی معروف!- پیامک داده بود تا به سهم خود خوانندگان اشک آتش را به رعایت شأن و منزلت فاطمیه دعوت کند. امر ایشان را اطاعت کردم:

امسال بهار غرق ماتم باشد

نوروز به فاطمیه توأم باشد

کی شاد دل شیعه شود از نوروز

وقتی که دل علی پر از غم باشد.

راستی یادمان نرود عید را بدون یاد شهدا آغاز نکنیم. التماس دعا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شکرالله مساعیکم!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۴۷ ق.ظ

حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی و محسین شیرازی دقایقی پیش از زندان آزاد شدند.

این دو بسیجی غیور جبهه ولایت و عدالت، در جریان تحصن طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد دستگیر شده بودند و شش ماه را در زندان اوین گذراندند.

در این خصوص حرف ها و تحلیل های مهمی وجود دارد که در وقت مقتضی منتشر خواهد شد.

ضمن تشکر از همه بسیجیان بی نام و نشان امام خامنه ای که در این مدت تلاش بی شائبه ای را برای حمایت از این دو بزرگوار انجام داده بودند آزادی حجت الاسلام جهانشاهی و محسن شیرازی را تبریک عرض می کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا صدا و سیما به دنبال فتنه انگیزی است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۲۱ ب.ظ

سرویس نقد رسانه پایگاه 598 گرایش سیاسی علی دارابی، فردی که می گویند زمانی جزوه «چرا احمدی نژاد؟» را نوشت، از آنجا که همراه و همسو با جریان غالب رسانه ای حاکم بر کشور و نیز جریان حاکم بر مجلس است، کمتر باعث ایجاد فشارها بر او می شود. او در انتخابات مجلس جبهه پایداری را می کوبد و البته این جریان رسانه های خاصی برای دفاع از خود ندارد.

چندی بعد رئیس جمهور را در رسانه ملی با بنی صدر تشبیه نموده، مصاحبه زنده اش را قطع و پس از سالها بر زمین گذاردن مسأله مهم «مناظره»، یکدفعه چند برنامه مناظره محور راه می اندازد و هر دو طرف را از مخالفین دولت انتخاب می کند، صرفاً جهت اطلاع را مأمور زدن دولت می کند و آن را از نقد دیگر رئوس قدرت که مخالف با رئیس جمهورند منع می نماید و به بهانه نقد مجلس، نمایندگان سوم تیری را له می کند.

جسورانه در هفته نامه مخالف دولت «پنجره» یادداشت می نویسد و تمام تهمت های ناروای موجود در فضای رسانه ای را مستقیماً نثار رئیس جمهور می کند و در آخرین اقدام خود، به بهانه ویژه نامه انتخاباتی در بیست و سی، در تحلیل مشترک خود با رسانه های ضدانقلاب، رسماً اعلام می دارد که اگر مشائی تأیید صلاحیت نشود، رئیس جمهور قصد ایجاد آشوب در کشور را دارد...

البته او به دلیل فقدان قانون نظارتی بر صدا و سیما و همراهی جریان مجلس و رسانه های جریان قدرت، یکه تازی های خود را بدون هیچ واهمه ای انجام می دهد و بر فریاد مظلومیت مخالفینش تنها پوسخندی می زند و می گوید «اگر کسانی با بنی صدر احساس تشابه می کنند، مشکل خودشان است». حال در فقدان قید «قانون» و «فشار رسانه ای» آیا قید دیگری هست که دست صدا و سیما را از یکه تازی های یکسویه خود کوتاه نماید؟

صدا و سیما در دو سه سال اخیر نشان داده است که حتی قید مهم «دین و اخلاق» نیز قادر به کنترل او نیست. دارابی و ضرغامی بودجه های چند صد میلیاردی سازمان را همچون پول تو جیبی خود تصور نموده و به صورت فله ای اقدام به تأسیس شبکه های بی مخاطب، ساخت برنامه های بی حاصل و سریال های الف بدون داشتن حداقل استاندارد می نمایند.

آنها چنانچه مجبور به توقف پخش سریالی هم شوند، هیچ دغدغه ای از بابت پرداخت خسارت از بوجه بیت المال به تهیه کننده آن ندارند و این کار را در کمال آرامش، بدون نگرانی از جایی که بخواهند پاسخگوی آن باشند و احتمالاً خدایی که در پیشگاه او بایستند، انجام می دهند. لذا لحظه ای تردید در پرداخت بودجه های خاموش و حتی علنی برای له کردن جریانات سیاسی دیگر ندارند.

بسیاری از کارشناسان رسانه معتقدند اگر تعلل و عدم مهارت صدا و سیما نبود، هیچگاه کشور در فتنه ای قریب به 9 ما اسیر نمی آمد و مسأله در همان هفته های اول تمام می شد. اما با وضع کنونی به نظر می رسد اینبار خود صدا و سیما قصد دامن زدن به فتنه ای جدید را دارد که لحظه به لحظه نیز بر آتش آن می دمد.

فتنه ای که توسط تکیه گاه فتنه گران طراحی و بوسیله دیگران اجرا شد و هدف آن، چیزی جز حذف کامل گفتمان سوم تیر و جریان ضد سرمایه داری که قسمتی از قدرت را به دست گرفته نبوده است. با توجه به بی تأثیری فضای رسانه ای بر صدا و سیما، گویا تنها کار ممکن توسط دلسوزان در این ماجراجویی های مدیران سیما، تنها و تنها «تماشا» می باشد.
  • سیدحمید مشتاقی نیا

صدسال بعد با این شبهه چه باید کرد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۰۹ ق.ظ

فرض کنید خداوند به شما صد یا صد و پنجاه سال دیگر مهلت داد که در این دنیا زندگی کنید. فرض محال که محال نیست!

صد، صد و پنجاه سال بعد زنده اید و بسته به شرایط روزگار خود احساس می کنید باید گامی برای شهدا برداشته و یاد و آموزه های آنان را به عنوان یک فرهنگ سازنده و تعالی بخش در جامعه خود احیا نمائید. به دور و برتان که نگاه می کنید هیچ یک از رزمندگان دوران دفاع مقدس را در قید حیات نمی بینید. برای ترویج فرهنگ شهید و شهادت، چاره ای ندارید جز این که از کتاب ها و آثار منتشر شده آن دوران به عنوان تنها منابع موجود و میراث گرانسنگ دوران ایثار و رشادت استفاده نمائید. تا می آئید اندکی به خود جنبیده و قشر جوان جامعه را به سمت الگوگیری از شخصیت های ثبت شده در این کتاب ها ترغیب نمائید ناگهان چشمتان به مقاله ای می افتد که نویسنده آن بنای آثار مکتوب دفاع مقدس را به چالش کشیده و قابلیت استناد به آن کتاب ها را مورد شبهه قرار داده است. شما به خوبی و بهتر از هر کسی می دانید که فرهنگ ایثار و شهادت در زمان حیات رزمندگان و راویان خاطرات آن دوران نیز دارای بدخواهانی جدی بوده چه برسد به زمانی که قرن ها از آن روزگار گذشته است. به هر حال دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی، نیک دریافته اند که الگوگیری جوانان نسل های جدید ایران اسلامی از شهدای بلندمرتبه ای که جوانی خود را وقف احیای آموزه های دین اسلام و مقابله با زیاده طلبی چپاولگران تاریخ کرده اند منافع آنان را با خطر نابودی مواجه می سازد؛ پس چاره ای نداشته و ندارند جز این که به انحای مختلف، به هجو و تحریف و انکار وقایع انسان ساز دوران دفاع مقدس بپردازند.

داشتید فرض می کردید که صد، صد و پنجاه سال بعد، یک روز صبح از خانه بیرون آمده اید و روزنامه ای خریده اید که در یکی از صفحات آن بنیان خاطرات و ارزش های به جامانده از شهدا با چنین شبهه ای مواجه شده است:

" ... زندگی شهدای دفاع مقدس و حماسه های نقل شده درباره آنان افسانه ای بیش نیست. عده ای برای آن که با انتساب خود به افرادی بزرگ، کسب وجهه ای در زمان خویش نمایند با استفاده از قدرت تخیل خود دست به خلق ذهنی قهرمان هایی کاذب زده اند.... بالاترین دلیل در غیرقابل اعتماد بودن بسیاری از متون به جا مانده از آن دوران این است که هیچ یک از کتاب های منتشر شده پس از جنگ تحمیلی از نظارت کافی برخوردار نبوده اند. به طور مثال هیچ قانونی وجود نداشته که از نویسنده کتاب خاطرات دفاع مقدس مدرکی بخواهد که ثابت کند آیا او حضوری در جبهه داشته است یا خیر؟! یا این که آیا خاطرات نقل شده در زمان خود مورد تأیید چند نفر از شاهدان موثق قرار گرفته است؟ نبود چنین نظارتی احتمال تحریف و غیرواقعی بودن خاطرات ثبت شده و تأثیر انگیزه های شخصی را قوت می بخشد. با این وصف دیگر نمی توان خاطرات و مکتوبات به جا مانده از دوران دفاع مقدس را مجموعه ای متقن دانست چه برسد به آن که بتوان از آن به عنوان یک فرهنگ، الگو گرفت..."

خواندن چنین مطلبی حسابی حالتان را می گیرد. احتمال می دهید فراگیر شدن چنین شبهاتی، دیر یا زود، اساس گنجینه فرهنگی دفاع مقدس و آموزه های مکتب ایثار و شهادت را به چالش کشانده و ضرورت ترویج آن را در ذهن جوانان با شبهه و تردید جدی مواجه سازد. بنابر باورهای خود و دغدغه ای که برای پررنگ ساختن راه و هدف شهدا دارید تلاش می کنید پاسخی برای این شبهه فرهنگ سوز! پیدا نمائید. هیچ یک از شاهدان حماسه های بزرگ شهدا نیز دیگر در قید حیات نیستند تا به کمک شما آمده و بر صداقت خاطراتی که درباره علمداران بی ادعای خمینی، بیان شده است شهادت دهند. به نظر شما آن موقع چه کاری از دستتان برمی آید؟

حالا بگذارید با ذکر یک مثال تاریخی به طرح این بحث ادامه دهیم.

در دوران حکومت بعضی از غاصبان جایگاه امامت، پول هایی خارج شد تا به واسطه آن احادیثی جعلی منتسب به پیامبر اکرم (ص) اشاعه پیدا کند. بخشی از احادیث نیز دچار تحریف شد. احادیثی نیز سوزانده شد و محو گردید. امروز حوزه های علمیه مجبور هستند با بهره گیری از علومی همچون رجال و درایه و تراجم به بررسی اسناد و راویان احادیث بپردازند تا روایت های درست را از نادرست تشخیص دهند. با این حال هنوز هم بسیاری از دشمنان تشیع با استفاده از برخی احادیث غیر موثق که متأسفانه در تعدادی از کتب نقل شده است به هیاهوی تبلیغی و تخریب آئین شیعه دست می زنند. آیا این پیش بینی محتمل نیست که مثلاً صد یا صد و پنجاه سال دیگر برای اثبات حقانیت خاطرت دفاع مقدس با مشکل مواجه شده و به زحمت بیفتیم؟

چند سالی است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تنها در صورتی به کتاب های دفاع مقدس مجوز انتشار می دهد که محتوای آن از سوی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس و یا کنگره های بزرگداشت شهدا مورد تأیید قرار گرفته باشد. اصل این قانون نشان می دهد دغدغه نسبت به خطر تحریف خاطرات دفاع مقدس در بین مسئولان امر وجود داشته است.

این مصوبه به دلیل عدم جامعیت، متأسفانه نتوانسته کارکرد لازم را به همراه داشته باشد. راقم این سطور بارها شاهد بوده است که برخی مسئولان نظارتی بنیاد حفظ آثار با اعمال سلیقه های شخصی، باعث دلسردی نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس گردیده اند. به طور مثال یکی از کارشناسان بنیاد مذکور از آن جا که به تشخیص خود کتاب فرهنگ جبهه را غیرمعتبر! می دانست استناد به منابع آن در کتابی پژوهشی را مردود شمرد.

یکی دیگر از ضعف های این مصوبه، قابلیت دور زدن قانون توسط برخی ناشران است. باز هم راقم این سطور، خود شاهد بوده است که کتابی از سوی کارشناسان بنیاد حفظ آثار در یکی از استان ها مردود شمرده شد اما ناشر آن، نامه تأیید کتاب خود را از بنیاد حفظ آثار یکی دیگر از استان ها دریافت نمود!

مهم ترین ضعف این نوع نظارت سطحی، زمینه سازی برای ظهور همان شبهه ای است که در ابتدای این گفتار بدان پرداختیم. واقعیت آن است که امروز اگر یک جوان جنگ ندیده هم بر اساس تخیلات خود کتابی را با عنوان خاطرات شخصی اش از دوران جنگ تحمیلی منتشر نماید هیچ ناظری متوجه این امر نخواهد شد. حتی وزارت فرهنگ و ارشاد نیز مدرکی از شناسنامه نویسنده کتاب درخواست نمی کند. این مطلب را کسی ادعا می کند که خودش بارها از پیچ و خم های اداری این نهادها عبور کرد و سهل انگاری بعضی مسئولان را شاهد بوده است. در گوشه و کنار، گاه کتاب هایی در خصوص دفاع مقدس منتشر می شود که برخی خاطرات آن از سوی همرزمان نویسنده به شدت مورد خدشه قرار می گیرد. کافی است نام چند نمونه از این آثار مخدوش در بین نسل های بعد فاش شود آن وقت است که بدخواهان فرهنگ ایثار و شهادت، همان چند اثر مخدوش را با سوءاستفاده از فقدان قوانین جامع نظارتی، دستاویزی قرار خواهند داد که با تعمیم و سرایت آن به سایر آثار دفاع مقدس از اساس استناد این کتب و خاطرات را به ورطه تردید بکشانند.

تصویب و اعمال قوانین جامع نظارتی بر آثار مکتوب دفاع مقدس، امری بایسته و انکار ناپذیر است که انشالله محقق خواهد شد.

در کنار تصویب چنین قانونی، لازم است با راه اندازی یک پایگاه اختصاصی کتب دفاع مقدس، برای هر یک از این کتاب ها پوشه ای اختصاص داد که در آن، مجموعه نقد و نظرهای کارشناسان و خوانندگان آثار به همراه توضیحات مصنف گردآوری شود. مشابه این پیشنهاد در کتاب " دا " تا حدودی جامه عمل پوشیده است. نویسنده این اثر فاخر در انتهای کتاب خود، نوشته هایی از برخی شاهدان عینی وقایع ذکر شده را ثبت و درج نموده که کمک شایانی بر اتقان متن و استناد محتوای اثر می نماید.

"مستند سازی" خاطرات دفاع مقدس در زمان حیات نویسندگان و شاهدان آن خاطرات، اگر چه کمی دشوار به نظر می رسد، اما توجه به خطرات تاریخی پیش روی این خاطرات که به زوایایی از آن اشاره شد ما را متقاعد می سازد که حتی اگر کمترین ثمره این تلاش ها ارائه حداقل ده کتاب مستند و غیرقابل خدشه به نسل های بعد تاریخ کشورمان باشد باز هم ارزش آن را خواهد داشت که به چنین اهتمام مجدّانه ای دست بزنیم.

والسلام علی عبادالله الصالحین.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جواد اکبرین برادر من است!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۱۸ ق.ظ

  1- جواد اکبرین برادر من است! این جمله را هر وقت بر زبان می آورم دور و بری هایم متعجب و هاج و واج می مانند. من جواد را برادر خود می دانم و او را دوست دارم. اوایل دوره اصلاحات، وقتی عطاءالله مهاجرانی، جنگ عراق و ایران را برادرکشی خواند خیلی ها تلاش می کردند استدلال بیاورند که این جنگ، برادر کشی نبوده و.. من آن وقت معتقد بودم حتی اگر جنگ تحمیلی را برادرکشی بدانیم حقانیت جبهه مستضفعان به زیر سوال نخواهد رفت. جدا از این که عراق مهاجم بود و ما مدافع، باید گفت برادر کشی، همیشه بد نیست. به راستی شما اگر قاضی باشید و برادرتان را به جرم قتل و غارت به محکمه بیاورند بنابر اقتضای عدل، حکم اعدامش را صادر نمی کنید؟ مگر در تاریخ انقلاب، شیرمردانی را نداشتیم که بی اعتنا به دلبستگی های عاطفی، آقازاده های منافق خویش را به چوبه دار سپردند؟ مگر حماسه مظلومانه اباعبدالله علیه السلام در مقابل عده ای مسلمان کوته فکر رقم نخورد؟ و... ما "برای خدا" خودمان را هم به کشتن می دهیم چه برسد به برادران نسبی و سببی و دینی.

2-      2- لحظاتی پس از آن که تصویر جواد اکبرین در کنار یک خواننده لس آنجلسی در فضای مجازی منتشر شد، بلافاصله برخی دوستان حزب اللهی آن ور آب، نسخه ای از آن را برایم ارسال کردند و بنا بر پیشینه نگارش مطلبی در نقد و تحلیل سقوط شخصیتی نامبرده توسط این قلم با عنوان "بر نشیب انحطاط"، انتظار داشتند به این بهانه دوباره دست به کار شوم و... در پاسخ همه دوستان اعلام کردم از نظر من جواد اکبرین (دوست و برادر عزیزم!) یک جنازه متحرک و فراموش شده سیاسی است که می خواهد با نمایش دوباره وادادگی خود، یک بار دیگر به احیای یاد و نام به گنداب نشسته اش بپردازد. زمانی به این باور دست پیدا کردم که دیدم حتی بسیاری از دوستان و همفکران وی نیز شیرین کاری های منافقانه اش را فاقد عمق و اندیشه تلقی کرده و جیره خواری اش بر سفره دشمن را در تعارض با ادعای مهمل آزاد اندیشی او دانسته اند. فردای آن روز خبرگزاری فارس به انعکاس آن تصویر پرداخت و ناخواسته مراد جواد را برآورده ساخت.

3-      3- اگر می دانستم حاج حمید رسایی قصد دارد صفحاتی از نشریه اش را به سیر انحرافی جواد اختصاص دهد سعی می کردم بنابر همان دلیل که گفتم ایشان را از چنین کاری برحذر دارم. رسایی در نقد جواد نوشت و جواد نیز در پاسخش، دل سفید کاغذ را به سیاهی کشاند. نکته جالب این جا بود که نشریه نه دی، در فضایی آزاد به درج پاسخ جواد و نقد آن پرداخت. آن جا خواندم که جواد مخالفانش را فاسق خواند و خودش را فرهیخته ای اهل علم! دانست. همان سال هم که مطلبی را در نقد جواد نوشته بودم وی در پاسخ به پرسش مکتوب یک دودآبادی شعرفروش و شخصیتی سرشار از تهی، نقد خودش را نتیجه بی سوادی نقاد برشمرد.

4-      4- این که جواد چقدر اهل کذب است و در توهماتش غوطه می خورد و علمش به درد کوزه می خورد و... حرف هایی خاله زنکی است که اگر چه شواهد اثبات آن ناتمام است، ولی به هیچ وجه پرداختن به آن را در راستای هدفی که از نقد او داشته ام نمی بینم و به پاس سال های رفاقت از این نوع مجادله پرهیز می کنم. اگر ما اهل فسقیم انشالله راه هدایتمان هموار شود و عاقبتمان ختم به خیر.

5-      5- مطلب قبلی ام درباره جواد فقط دارای یک اشکال بود. من بنا بر خبر یکی از دوستان هم پالکی جواد، نوشتم که او به انگلیس رفته است. مدتی بعد دوست مشترکی این مطلب را تکذیب کرد و من هم بلافاصله در ذیل آن نوشتار، تکذیبه وی را منتشر نمودم. اگر چه بر کسی پوشیده نیست که پناهندگی به کشور فرانسه و قلم به مزد شدن برای رسانه های استعماری غرب، فرقی با پناهندگی به انگلیس ندارد که گفته اند: کلّهم ظلمٌ واحد!!

6-     6-  اختلاف ما با برادران اهل سنت به خاطر صحت یا عدم صحت سجده بر مهر نیست. فارغ از مباحث فرعی، مسئله مبنایی ما با آنها بحث حقانیت ولایت مولای متقیان است که ادله غصب آن توسط خلفا به هیچ وجه قابل کتمان نیست. دعوای ما با جواد اکبرین هم به خاطر چند موضع پیش پا افتاده سیاسی و حب و بغض های شخصی نیست. این را به دوستان او نیز گفته ام که شکر خدا اغلب در این مسائل سر تأیید فرود آوردند. جواد به هر دلیل علمی(؟!) یا روحی و روانی، هم زمان با رونق گرفتن بساط فتنه، با استفاده از بوق های تبلیغی دشمنان دین، البته با ژستی دین پژوهانه! افاضاتی شعارگونه را در لزوم به رسمیت شناختن دشمنان امام زمان (عج) و ناکارآمدی فقه شیعه برای اداره جامعه به زبان آورد که سکوت در مقابل آن در قالب هیچ تکلیفی نمی گنجید. جالب آن بود که جواد در حالی دم از ناتوانی آموزه های شیعی در اداره حکومت می زد که خودش برای اثبات تعارض نظام اسلامی ایران با اسلام اصیل، به نهج الیلاغه علی علیه السلام استناد می نمود! در این دنیای مادی زده پر زرق و برق و در این زمانه پرعافیت و بی عاقبت، هنوز چند قطره خونی در رگ غیرتمان جاری است تا اسلام را خط قرمز خود دانسته و پای حریم آن حتی با برادران خویش سر داد و ستد نداشته باشیم.

7-      7- با جواد، آن موقع که عشقش سعید قاسمی و حسین الله کرم بود و دغدغه انقلاب داشت و با کنسرت موسیقی به مخالفت برمی خواست و چفیه نگذاشتن در خیابان را علامت وادادگی تلقی می کرد و بچه های قد و نیم قد را برای نماز جماعت در انظار عموم به میدان ولی عصر (عج) تهران می کشاند و چپ نگاه کردن به عکس آقا را مستحق مشت آهنین می دانست و... برخورد خوبی صورت نگرفت. در قبال اشتباهات کوچک و خیرخواهانه جواد، تقابلی سخت و نابود کننده در نظر گرفته می شد. بحثی نیست. اما مگر برخی نهادهای نظارتی برای سایر نیروهای خط مقدمی انقلاب، کف و سوت زده اند؟!  با جواد اکبرین شرط! می بندم که اگر همین الان به کشور باز گردد و دستگیر شود مطمئن باشد مجازاتی که برای خیانت های ناجوانمردانه اش تعیین می شود از مجازات طلبه عدالتخواه سیرجانی و بسیجی نوزده ساله ولایی- محسن شیرازی که خدا گواه است اگر آقا اشاره کند خودش را برای اسلام و انقلاب به کوره آتش می اندازد- سنگین تر نخواهد بود. مجازاتش از طلبه های کم سن و سال بروجرد که در اعتراض به وضعیت بدحجابی شهرشان تجمعی بیست نفره ترتیب دادند و ناباورانه، به احکامی چون زندان و شلاق و تبعید! محکوم شدند شدیدتر نخواهد بود. تاریخ شهادت خواهد داد فتنه گر بزرگی چون مهدی هاشمی پس از دو ماه بازجویی با ارائه وثیقه آزاد شد و انشالله روزی حکمش صادر خواهد شد ولی طلبه عدالتخواه سیرجانی که برای یاری طلاب بروجرد در تحصنشان شرکت کرده بود – حتی اگر بپذیریم کارش اشتباه باشد- با گذشت شش ماه و عدم صدور حکم قطعی، همچنان در زندان به سر برده و حتی با ارائه وثیقه هم نمی تواند چند روزی را نزد خانواده اش بگذراند. تاریخ گواهی خواهد داد دخترک فیروزه ای سردار دارندگی، به خاطر همه اهانت های وقیحانه اش به نظام و شهدا تنها شش ماه حبس شاملش شد ولی کسی که به او توهین کرد – و عملش قابل دفاع نیست - به نه ماه زندان و شلاق محکوم گردید. ما این مسائل را با چشمان باز می بینیم و در مقابل آن سکوت نمی کنیم؛ اما به هیچ وجه اشتباهات چند مسئول لجوج و کژاندیش را به پای انقلاب و نظام نخواهیم نوشت.  امیدوارم دلسوزان نظام در دادگاه ویژه روحانیت، با دیدن امثال جواد اکبرین، قدر امثال علی رضا جهانشاهی و همه طلبه های مظلوم و خط مقدمی انقلاب را بدانند که بداخلاقی ها و سخت گیرهای این و آن ذره ای در ارادتشان نسبت به نظام و ولایت خللی وارد نساخت و...

8-      8- فاعتبروا یا اولی الابصار!  

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تکلیف ما را با شهدای ارامنه مشخص کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۴۶ ق.ظ


حوالی چهارراه ولی عصر (عج) در خیابان نوفل لوشاتو خیابانی هست با نام شهید وارطان آرکلیان.وارطان، نخستین شهید ارامنه ایران است. او در طول مبارزه با طاغوت، جوان های محل را جمع می کرد و برضد شاه شعار می داد و در شب 22 بهمن 57 در درگیری های اطراف صدا و سیما به ضرب گلوله یک پلیس به ظاهر مسلمان! به شهادت رسید. در تهران قبرستانی وجود دارد که مخصوص شهدای ارامنه است.

اکنون که ما از سر لج با احمدی نژاد بعد از سال ها سکوت در قبال ده ها خیانت برخی مسئولان، ناگهان به حرف آمده و شهادت مسیحیان را منکر می شویم تکلیفمان در قبال شهدای اقلیت های مذهبی میهنمان که با تمام وجود در راه اعتلای نام این کشور به جهاد پرداخته اند چیست؟

آیا باید نام خیابان شهید وارطان آرکلیان را بعد از سه دهه، تغییر دهیم؟ آیا باید تابلو نوشته های مزار شهدای ارامنه را عوض کنیم؟ فردا اگر تهدیدی متوجه این آب و خاک شد رویمان می شود روی یاری برادران اهل کتاب خود حساب کنیم؟

بسوزد پدر سیاست که گاه عالم و ظالم را هم نوا می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بعضی حزب اللهی ها چه راحت رودست می خورند!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۱۱ ق.ظ


وحید یامین‌پور درباره حواشی پیش آمده برای سفر رئیس‌جمهور به ونزوئلا نوشت: در ارتباطات اجتماعی، آگهی بی موقع و اضافی را پارازیت می‌نامیم. این پارازیت امروزه یک خبر خاص است که توجهات را به خودش معطوف می‌کند. مخاطب علاقه‌مند شنیدن یک خبر است و ناگهان یک نویز یا پارازیت اصل خبر را مخدوش می‌کند و مخاطب را می‌پراند. نویز و پارازیت یک سیاست شناخته شده در عالم رسانه‌ای امروز است و نمونه دقیقش درخصوص عکس احمدی‌نژاد در مراسم خاکسپاری چاوز قابل بررسی است.

مجری سابق برنامه دیروز، امروز، فردا در ادامه نوشت: «نزدیک به 60 کشور در مراسم تدفین چاوز شرکت کرده‌اند. حضور احمدی‌نژاد در آن مراسم و واکنش کاملاً متمایز مردم و خانواده چاوز نشان از عمق نفوذ ایران اسلامی در آن سوی دنیا و تشکیل یک جبهه بزرگ بین‌المللی علیه امریکا است. احمدی‌نژاد اینجا نماینده اسلام و نماینده جمهوری اسلامی است نه یک شخصیت حزبی، چرا باید اصل این اتفاق بزرگ که بیش از پیش امریکا و جبهه استکبار را عصبانی می‌کند تحت‌الشعاع یک عکس قرار گیرد. عکسی که منتشر شد کاملاً آگاهانه و به موقع بود. یک پارازیت که اصل ماجرا را به حاشیه می‌راند و جالب است که مأموریت این پارازیت برعهده جریان حزب‌الله گذاشته شد. این همان جنگ روانی و رسانه‌ای است که بچه حزب‌اللهی‌ها دنبالش می‌گردند. اما فهمیدنش کمی پیچیده است
  • سیدحمید مشتاقی نیا

اقساط وامی که از شهدا گرفته ایم تمام نشده است!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۲۱ ق.ظ

نام شهدا باید زنده بماند و مقامشان برای همیشه تاریخ محترم شمرده شود. یاد و خاطرات آنان نیز به عنوان یک فرهنگ سازنده، میراث گرانسنگ سال های حماسه و ایثار است که برای ثبت و ترویج آن باید نهایت اهتمام را به کار برد.

2-      امکانات ما برای ثبت و ترویج خاطرات دفاع مقدس با محدودیت هایی مواجه است که تأثیر آن در کند شدن حرکت های فرهنگی مرتبط با جهاد و شهادت، قابل اغماض نیست. فراموش نکنیم این محدودیت ها صرفاً در امور مادی و انسانی خلاصه نمی شود. با توجه به میزان سنّ بسیاری از جاماندگان قافله شهادت و راویان خاطرات دفاع مقدس، بی تعارف باید اذعان کرد که بیشتر از دو سه دهه، فرصتی برای تکمیل ناگفته های تاریخی این ملت باقی نمانده است.

بعد از ذکر این دو مقدمه کوتاه، خوب است به این پرسش پاسخ دهیم که تکلیف نسل های بعد برای دسترسی به نام و خاطرات قهرمانان ملی خود چیست؟

به راستی برای ترویج آموزه های دفاع مقدس، ورای فعالیت های امروز، نمی توان از روش های ابتکاری دیگری بهره گرفت؟

یکی از ماندگارترین و مستندترین روش ها برای انتقال خاطرات دفاع مقدس، نشر کتاب است. راقم این سطور به پشتوانه تجربیات اندک خود معتقد است که اگر بر همت خویش می افزودیم، می توانستیم لااقل برای هر شهید یک کتاب منتشر کنیم. این کار به هر دلیل صورت نگرفت و معلوم نیست تا دو سه دهه دیگر هم بشود به این آرزو، جامه عمل پوشانید.

خاصیت نشر کتاب این است که علاوه بر ثبت خاطرات شهدا و رزمندگان، تأثیرات تبلیغی و ترویجی را نیز به همراه دارد. ولی نباید از یاد برد که تکلیف ما در اشاعه این فرهنگ و خاطرات به جامانده از دفاع مقدس با چاپ و انتشار یک اثر به پایان نمی رسد. معرفی آثار و قابل دسترس بودن آن برای مخاطبان و علاقمندان را باید مهم ترین حلقه فرهنگی و تبلیغی نشر کتب دفاع مقدس دانست. بر اساس آمارهای موجود، کنگره بزرگداشت شهدای استان مازندران تا کنون بیش از هفتاد جلد کتاب منتشر کرده که جای بسی تقدیر و مسرّت است. اکنون وقت آن است که بپرسیم علاقمندان با مراجعه به چند کتابفروشی در سطح این استان می توانند به کتاب های موجود دسترسی پیدا کنند؟ در چند منطقه عملیاتی جنوب یا غرب کشور، ویترینی به این هفتاد اثر درباره شهدای مازندران اختصاص پیدا کرده است؟ با چند کتابفروشی معتبر در شهرهای مهم کشور برای معرفی شهدای مازندران و کتاب حماسه های آنان هماهنگی لازم به عمل آمده است؟

همچنان که در ابتدای طرح این بحث نیز گفته شد، واقعیت تلخی حکایت از آن دارد که امکانات ما برای تبدیل همه خاطرات و ناگفته های دفاع مقدس به یک اثر ماندگار با محدودیت مواجه است. اگر چه این باور، ضرورت تشکیل یک بانک ایده به منظور توجه به همه موضوعات و سوژه های دفاع مقدس در گوشه و کنار این استان لاله خیز را یادآور شده و می تواند در تشخیص اولویت برای انضباط در پرداختن به سوژه ها به ما کمک کند؛ اما نباید فراموش کرد که کمبود امکانات نمی تواند عنصری برای قطع امید ما و بی توجه به سایر توانایی ها و استعدادها تلقی شود. به کرّات جوانان متعددی را دیده ام و دیده ایم که حاضر شده اند برای حفظ و نشر فرهنگ دفاع مقدس به میدان آمده و به طور خودجوش و بی هیچ منّت و توقعی به سرمایه گذاری در این عرصه بپردازند. در صورت توجه به شبکه توزیع مناسب آثار دفاع مقدس، می توان این استعدادها را نیز به کار گرفت و سرمایه های انسانی و مادی آنان را در خدمت احیای فرهنگ جهاد و شهادت درآورد.

یکی دیگر از روش های ماندگار در ثبت نام و یاد شهدا و معارف آسمانی آنان، تشکیل موزه های دفاع مقدس در هر شهر می باشد. با این که می دانیم آن قدری از شهدای هر شهر، سند و عکس و سخن و... به یادگار مانده که می شود تعداد موزه های دفاع  مقدس را به همه شهرستان ها تعمیم داد؛ اما متأسفانه توقعات مادی و بزرگ نمایی اغراق گونه از این اقدام ساده و ماندگار، باعث شده که راه اندازی موزه های شهری را سنگی بزرگ و قلّه ای دور از دسترس بدانیم. به جاست که در آستانه برگزاری انتخابات شوراهای اسلامی، به نامزدهای علاقمند به فرهنگ و معارف شهادت، پیشنهاد شود تا تأسیس موزه های کوچک آثار دفاع مقدس در حوزه های انتخابی خود را نیز در زمره برنامه ها و وعده های ممکن و انجام شدنی خویش قرار دهند.

آثار فرهنگی موجود، تنها نام و یاد تعدادی از شهدا را در برمی گیرد. برای جاودانگی نام شهدا تنها کار گسترده ای که کرده ایم تزیین برخی کوچه ها به نام زیبای آن عزیزان است که آن هم به طور کامل و جامع صورت نگرفت. قدم دیگری که می توان در این راه برداشت، کاشت درخت به یاد شهدا و نصب عنوان هر شهید با پلاکی مخصوص بر شاخسار آن است. ما هر سال فرصت روز درختکاری را بدون هیچ اقدام فرهنگی چشمگیری از دست می دهیم. آیا کار دشواری است که در یکی از محوطه های مرکزی هر شهر زمینی را به کاشت درختانی مزیّن به نام شهدای آن شهر اختصاص داد؟ این اقدام نه تنها عملی جذّاب و فرهنگی در راستای حمایت از محیط زیست است بلکه با استفاده از حسّ تجسّم گرایی مخاطب می توان ابهّت شهدای هر شهر را به رخ بیننده کشاند و احساسات او را به وجد آورد. تصور کنید وارد محوطه ای زیبا و سرسبز می شوید که به طور مثال هزار و هفتصد درخت تناور مقابل چشمتان به نمایش گذاشته شده و هر یک یادآورده سروی بی سر از بوستان عاشورای خمینی است. ابهّت انبوه این درختان، چشم شما را خیره کرده و حسّ احترامتان را نسبت به حماسه های غریبانه شیران بیشه ایثار و شهامت برخواهد انگیخت.

راقم این سطور بر آن نیست که بگوید آن چه به ذهن خودش رسیده و بر این قلم جاری می کند بهترین روش برای احیای یاد و نام شهداست؛ بلکه بر این باور است که به هر روی می توان فارغ از کلیشه های موجود به تبلیغِ گران ترین میراث فرهنگی این مرز و بوم پرداخت.

یکی دیگر از ویژگی های منحصر به فرد استان مازندران که می تواند بضاعت ما را برای معرفی شهدای استان و حماسه های شگفت آنان افزایش دهد استفاده از نعمت دریاست. دریای خزر به زعم برخی، تبدیل به یک ظرفیت شیطانی شده است. البته بروز برخی ناهنجاری های فرهنگی در سواحل استان تا حدودی این نگاه را تقویت می نماید. با این حال راه برای تبدیل این نعمت خدادادی به یک ظرفیت الهی، بسته نیست. به طور مثال در طول فصل بهار و تابستان با تدارک امکانات اردویی می توان از پایگاه های بسیج استان های دیگر برای حضور در سواحل این استان و استفاده از آب دریا دعوت نمود. برگزاری چنین اردوهای برنامه ریزی شده ای به خصوص برای جوانان بسیجی سایر استان ها بسیار هیجان انگیز، جذّاب و نشاط آور خواهد بود. پس از تفریح این میهمانان بسیجی، می توان دست آنها را گرفت و به جنگل برد و از حماسه های نانوشته شهدای این استان در مقابل ضدانقلاب گفت. می توان از کشوری و شیرودی و بصیر و طوسی و علمدار و... گفت و آنان را در سفری به یادماندنی با نام و یاد و خاطرات مردان بی ادعای دیار ولایت آشنا نمود.

....

کارهای نشده و برزمین مانده ما یکی و دوتا نیست. در قبال شهدا بسیار بیش از آن چه که تصور می کنیم کوتاهی کرده ایم. این نوشتار برای آن بود که تلنگری باشد تا همواره خود را بدهکار شهدا دانسته و خدای ناکرده به کارهای ناچیزی که در راه ترویج فرهنگ شهادت انجام داده ایم، غرّه نشویم.

والسلام علی عبادالله االصالحین  
  • سیدحمید مشتاقی نیا

صدور حکم تعلیق یکی از اعضای شورای شهر بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۷:۲۱ ق.ظ

بر اساس شنیده های موثق، ادامه فعالیت آقای الف، عضو ثابت چند دوره اخیر شورای اسلامی شهر بابل که در طول حضور ناگهانی خود در این شورا، همواره دارای حاشیه های اجتماعی و فرهنگی بوده، به اتهام مشارکت در اختلاس و ارتشا، با دستور دادستان استان مازندران به حالت تعلیق درآمده است.

این عضو شورای شهر بابل از بستگان نزدیک یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی بوده و دارای وابستگی به یکی از معروفترین کانون های قدرت و ثروت در استان مازندران و شهرستان بابل می باشد.

ظاهراً به رغم گذشت چهارروز از صدور حکم تعلیق این نماینده شورا، فرمانداری شهرستان بابل از اجرای آن طفره رفته که این تعلل از نگاه مردم این شهرستان به منزله هراس از تقابل با کانون های قدرت و ثروت تلقی گردیده است.

به منظور یادآوری برخی مسئولان نسبت به جایگاه قانون و شعائر اصیل انقلاب اسلامی که مبارزه با ویژه خواران در رأس آن بوده است گروه های مختلف از بسیجیان و امت حزب الله شهرستان بابل درصدد اتخاذ راهکاری برای واکنش به عدم اجرای حکم مذکور می باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بیائید این سوءتفاهم را برطرف کنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۲۴ ق.ظ

اگر این سوءتفاهم برطرف شود باور کنید خیلی از مشکلات بچه های حزب اللهی و اهل مبارزه حل خواهد شد. کمی تأمل، کافی است تا ذهن ها از تاریکی سوءتفاهم ناخواسته ای که شکل گرفته بیرون بیاید، فقط اندکی تأمل.

گاهی بعضی پشت میزنشین های عزیز به خصوص در نهادهای حکومتی غیردولتی، تصورشان این است که خود و نهادشان یعنی نظام و حکومت و ولایت و... بنده های خدا، خودشان و پستشان را مساوی با نظام می پندارند و بر همین مبنا هر کس که خرده ای به آنها بگیرد را مخالف و ضدنظام فرض کرده و به خودشان به نیابت از نظام اجازه می دهند توی دهان این مخالف و منتقد بزنند.

باور کنید خیلی از این دوستان، مدعی هستند که برای شخص خودشان امتیاز ویژه ای قائل نبوده و اگر هم با فرد منتقدی ( به خصوص اگر حزب اللهی باشد) برخورد می کنند فقط و فقط به خاطر دفاع از نظام است.

آیا به نظر شما نظام مساوی است با افراد و پست هایشان؟!

اگر این طور باشد هر مسئولی جایی گندی زد باید به حساب نظام نوشت، این طور نیست؟

آیا اگر یک روحانی، خراب از آب درآمد می شود گفت حوزه علمیه خراب شده است؟

اسم این کاری که حضرات انجام می دهند پناه گرفتن پشت نظام نیست؟

واقعاً اگر کسی فدایی نظام باشد ترجیح می دهد خودش یا افراد مانند خودش، سیبل منتقدان و مخالفان قرار بگیرند اما گزندی متوجه نظام نشود. در حالی که متأسفانه گاه شاهد آن هستیم بعضی پشت میزنشین ها تا نقدی می بینند اخم در ابرو می اندازند و تغیّر می کنند که: شما با نظام مشکل دارید! چرا؟ چون از ما ایراد گرفته اید!

بگذارید با اندکی تأمل، این سوءتفاهم بزرگ برطرف شود. یک بار دیگر به پرسش هایی که طرح شد دقت کنید.

اگر مسئولان خراب باشند نظام خراب نیست. مسئولان باسلایق مختلف، می آیند و می روند اما نظام مقدس ما سرمایه ای ابدی برای همه آزادی خواهان و عدالت طلبان جبهه حقیقت است. نظام یک تفکر است که مجموعه ای از آرمان های الهی را دربر می گیرد. بهتر است اگر می خواهیم مصداقی برای تجسم نظام فرض کنیم آن را تنها در وجود ولی فقیه خلاصه بدانیم تا به خاطر برداشت ها و رفتارهای اشتباه برخی صاحب منصبان، کینه ای نسبت به نظام شکل نگیرد.

نقدها و نظرات مختلف آقا در خصوص بسیاری از مجموعه هایی که ریاستشان منصوب ایشان است نشان می دهد لزوماً هر تصمیم و اقدامی که از سوی این نهادها صورت می گیرد مورد تأیید ایشان نیست.

بیایید این سوءتفاهم بزرگ را کنار بگذاریم. ارزش نظام بالاتر از میز و صندلی امثال من است.

اگر این سوءتفاهم برطرف شود باور کنید گرفتاری خیلی از بچه های بسیجی و خط مقدمی های انقلاب، حل خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هاشمی و جام زهرنامه به روایت آهنگران

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۳۷ ق.ظ


 

سال 1366، درست زمانی که حضرت امام فرمود: «جنگ مسأله ی اصلی است»، در قرارگاه زمزمه ای بین فرماندهان جریان داشت، که بعضی از مسئولین از جمله «آقای هاشمی رفسنجانی» آن طور که باید و شاید طالب ادامه ی جنگ تا حصول نتیجه ی نهایی نیستندو دنبال آتـش بس و هم آوردن سر و ته ماجرا هستند، البته شاید این آقایان برای خود دلیل هم داشتند و این احتمال را می داند که نیروهای ایرانی نتوانند از دشمنی که تمامی استکبار جهانی پشت سر او بود، برآیند، اما به هر ترتیب، همزمان با آن رهنمود امام خمینی، صلح طلبی در عملکرد این حضرات نمود عینی داشت.

 

یک روز به اتفاق تنی چند از فرماندهان در قرارگاه بودیم، که «قاسم سلیمانی» فرمانده وقت 41 ثارالله کرمان، توسط آقای هاشمی احضار شد تا گزارشی درباره وضعیت جنگ بدهد.

وقتی قاسم سلمیانی از پیش آقای هاشمی برگشت، به شدت درهم و نطقش کور شده بود، ناراحتی در چهره اش موج می زد. از او پرسیدم: «چی شده آقا قاسم، ناراحتی؟» از شدت غضب چهره اش برافروخته شده بود. پس از چند لحظه گفت: «از من خواستن گزارشی از مشکلات جنگ بدم، وقتی گزارشم رو دادم، آقای هاشمی گفت، شما بیا همین صحبت ها رو به امام بگو، ایشون از شما که داخل متن جنگ هستین، بهتر قبول می کنن که صلح رو بپذیریم.»

 

این مسئله باعث شده بود که قاسم سلیمانی متوجه منظور آقای هاشمی بشود و بابت آن، خون خونش را می خورد. ناگفته نماند این قضیه مربوط به مقطعی از جنگ است که هنوز هیچ صحبتی از قبول قطعنامه و آتش بس در میان نبود.

 

(در آن مقطع مشهور شده بود که آقای هاشمی رفسنجانی در قبال آمریکا انعطاف و نرمش نشان می دهد و به همین دلیل مورد انتقاد قرار داشت. یک بار من به شخصه صحنه ای را دیدم که بیانگر همین موضوع بود. ایشان برای سخنرانی به نمازجمعه اهواز آمده بود. قبل از سخنرانی، «محمود شالباف» مجری نماز جمعه از او پرسید: «چه کار کنم؟ شعار مرگ بر آمریکا رو بگم یا نه؟» آقای هاشمی سریع گفت: «بگید! بگید!» این سوال شالباف به خاطر آن ذهنیتی بود که از این سیاست آقای هاشمی در ذهن داشت.)

... رفتم سراغ آقا محسن [رضایی]، بقیه فرماندهان سپاه هم آنجا بودند. آقا محسن به حدی ناراحت بود که قابل بیان نیست. حالت چهره آن روز ایشان را تا آن زمان اصلا این طور ندیده بودم. گرچه همه بچه های جنگ ناراحت بودند، اما کسی مثل آقا محسن را نباید به این حال می دیدیم، چه او فرمانده کل سپاه بود و باید خیلی منطقی با این قضیه برخورد می کرد، اما ظاهراً ناراحتی ایشان از جای دیگری آب می خورد.

 

کمی تحقیق و پرس و جو کردم و تا حدی علت این ناراحتی را فهمیدم. ظاهرا ماجرا از این قرار بود که آقای هاشمی از آقا محسن می خواهد طی نامه ای مبسوط تمامی کمبودها و مشکلات جبهه ها را برای او بنویسد، تا ایشان اقدامات لازم را در این زمینه به عمل آورد. آقا محسن هم لیستی بلند بالا از وضعیت جبهه ها و عدم وجود امکانات کافی و دیگر مسایل را آماده می کند و به ایشان می دهد. نامه آقا محسن توسط آقای هاشمی نزد امام برده شده و عنوان می شود که آیا با این وضعیت می توانیم بجنگیم یا نه؟

 

در نامه امام که چند سال پیش از طریق دفتر آقای هاشمی منتشر شد، حضرت شان، پس از بیان دلایل پذیرش قطعنامه، که بیشتر روی نامه فرمانده سپاه متمرکز می باشد، درباره دعوی آمادگی برای تداوم جنگ توسط فرمانده کل سپاه، می فرماید: «این هم شعاری بیش نیست.»...

کتاب آهنگران

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خواهشا شما طرح ندهید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۰۰ ب.ظ


 

آخر این هم شد طرح؟ شما پیشنهاد ندهی چیزی ازت کم می شود؟ آخر برادر من، پدر من، بابابزرگ، این هم حرف بود شما زدی؟

این همه کاندیدای مدعی اصولگرایی، یکهو احساس تکلیفشان گل کرد و آمدند وسط.

قالیباف و جاده صاف کن هایش مانند حداد و ولایتی، پورمحمدی، فلاحیان، متکی، آل اسحاق، سعیدی کیا، شریعمتداری، سبحانی، ابوترابی؟! چمران، کمی آن طرفتر، رضایی و روحانی و...

باور کنید بیشتر این اشتهای ریاست، به خاطر اظهارنظرهای غیرکارشناسی برخی ریش سفیدان ناپخته است که تحریک شده است.

طرف آمده وساطت کند پیشنهاد می دهد کاندیداهای اصولگرا به نفع یک نفر کنار بروند و در عوض این معامله شیرین، یکی از صندلی های کابینه را تصاحب کنند.

حالا هر کس با احتمال رأی زیر یک درصد که کاندیدا شود می داند لااقل یک پست وزارت نصیبش می شود. فقط کافی است سر یک نفر منّت بگذارد و به نفعش کنار برود.

شما بگوئید این عقلای قوم اصولگرا چرا تنها به فکر قدرت هستند و صرف پیروزی در انتخابات برایشان ملاک است؟ این طرح نشان می دهد کارآیی و صلاحیت اعضای کابینه خیلی اهمیتی برای حضرات ندارد و الا چه کسی است که نداند هیئت دولت، شرکت سهامی نیست و عنصری به نام توانایی، فراتر از معاملات سیاسی باید به عنوان مولفه انتخاب یک وزیر در نظر گرفته شود؟

خدا عاقبت ما را با چنین مغزهای متفکری ختم به خیر کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تسلیت به یک دوست

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۱۳ ب.ظ


آقاابراهیم برارپور از دوستان قدیمی من است که حق بسیاری بر گردنم دارد. نسبت دوری نیز با هم داریم.

باخبر شدم این روزها در غم فقدان مادر، به سر می برد. مادر ایشان بانویی بزرگوار و بسیار متدین بود. از دامن پاک این مادر، فرزندان رشیدی چون آقاابراهیم، آقا مجید، عباس آقا، حسین آقا و... تربیت شدند که هریک به نوبه خود، بازویی برای اسلام، انقلاب و ولایت هستند و انشاءالله جزو باقیات الصالحات ایشان محسوب خواهند شد.

روح این مادر را شاد کنید با قرائت حمد و قل هوالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یادمان نرود

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۵:۵۳ ب.ظ


 

گفتم کلید قفل شهادت شکسته است

یا اندر این زمانه در باغ بسته است

خندید و گفت ساده نباش ای قفس پرست

در بسته نیست بال و پر ما شکسته است

دست آقا محسن فضلی درد نکند که با این پیامک، به یادم آورد این روزها سالگرد عملیات تکمیلی کربلای پنج است.

یاد همه شهدای بی نام و نشان این عملیات به خیر. یاد بچه های گردان فاطمةالزهرا سلام الله علیها. یاد همشهریان شهیدمان، مهدی عباسی، سیدحسن ایزدهی، حمید رسولی، علی قانعی، عباس پرورش، مجید و علی اوصیا و همه گلگون کفنان کربلای شلمچه زنده باد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۳۶ ب.ظ


هوا تقریباً تاریک شده بود و موقع نماز مغرب بود. به اتفاق حسین به زیر پل رفتیم و وضو گرفتیم. بچه‌ها نمازشان را خوانده و مشغول خوردن شام بودند.

مشغول خواندن نماز شدم و بچه‌ها تعارف کردند شام بفرمایید. حسین گفت: تا نماز نخوانم چیزی نمی‌خورم. نمازم که تمام شد، حسین قرآن جیبی مرا گرفت و به قرائت آن پرداخت و بعد بلند شد و به نماز ایستاد. حالت عجیبی داشت. یک آرامش خاصی که با نوعی درد درونی همراه بود که بیان آن برایم مشکل است. در همین لحظه، خمپاره‌ای نزدیک سنگر منفجر شد به‌طوری که از شدت انفجار، چراغ فانوس داخل سنگر خاموش شد و حسین که نماز می‌خواند، در یک آن به‌روی من افتاد. وقتی دستم را زیر سرش گرفتم، دیدم مقداری از انگشتم در زیر لاله‌ی گوش حسین فرو رفت و خونی شد؛  یک ترکش ریز از منفذ سنگر وارد شده و بر غم و هجر و فراق حسین پایان داده بود و او را به وصالی که مدت‌ها انتظارش را می‌کشید رسانده بود.[1]

شهید حسین سعیدی‌پور

تولد: 1/6/1345، کاشان، شهادت: 3/11/1363، محل شهادت: شلمچه، زیارتگاه: کاشان، دارالسلام.



[1]. کاظم‌زاده، سجده‌ی وصل، ص62.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرونده حجت الاسلام جهانشاهی در مرحله تجدیدنظر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۵۶ ب.ظ


 

به گزارش 598، حجت الاسلام محمد جعفر منتظری در جمع خبرنگاران در پاسخ به مهر در مورد پرونده طلبه سیرجانی گفت: این پرونده بعد از صدور حکم در دادگاه بدوی، با اعتراض متهم به مرجع تجدید نظر ارسال شده و هنوز تا حکم قطعی ادامه دارد. طلبه سیرجانی در سه مورد اتهامی شامل تشویش اذهان عمومی، اخلال در نظم عمومی و توهین به مقامات قضایی به سه سال و نیم حبس در دادگاه بدوی محکوم شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مشکل بدحجابی در بابل حل شد!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۰۹ ب.ظ


 

به تازگی سفری کوتاه به بابل داشتم. دو نکته برایم قابل توجه بود.

1-      بانک ها در این شهر بسیار شلوغ هستند. این را به نسبت شعبه های قم می گویم. بعضی شعب بانک ها در خیابان های شلوغ قم از ساعت ده به بعد شلوغ می شوند. در بابل وضعیت این گونه نیست. تقریبا همه شعبه های بانک ها از همان سرصبح و آغاز ساعت اداری شاهد حضور انبوه ارباب رجوع و تشکیل صف های ملالت آور هستند. این شهر از قدیم معروف بود به یک شهر تجاری و با مردم متمول. البته این صفت درباره همه مردم نیست. بلکه تنها یک توصیف از وضعیت بازار پررونق این شهرستان است. نیما یوشیج نیز در نوشته ای اعتراضی به این وضعیت مردم بابل روی خوش نشان نداد. البته گرایش های مارکسیستی در متن آن مرحوم موج می زد. بگذریم. به نظر می رسد اگر بشود طرحی ریخت و سرمایه های در گردش مردم این شهر را از معاملات خنثی به سمت اقتصاد مولد کشاند وضعیت بیکاری مردم این سامان تا حدود زیادی سامان پیدا کرده و بازار رباخواری در گوشه و کنار شهر بی رونق می شود. نمی دانم شاید باید به یک بورس شهری فکر کرد شاید هم دنبال طرح های دیگر بود. مسئله این است که کدام اتاق فکر یا جریان موثر در شهر دغدغه توجه به این گونه مسائل را دارد؟

2-      وضعیت بدحجابی در این شهر کاملا حل شد! آن چه که به چشم می آمد صرفاً بی حجابی بود و بس! بعد از رحلت مرحوم روحانی بابل که قم مازندارن لقب گرفته بود به وضعیت مدیترانه ای نزدیک شد! ظاهرا برنامه ای هم برای رسیدگی به این وضعیت وجود ندارد. دوچرخه سواری بانوان که به یک امر کاملاً عادی تبدیل شده است. به خودم و همه مدعیان دفاع از ارزش ها تبریک و خسته نباشید می گویم! متأسفانه زنان سواره در بعضی خودوروها روسری سرشان را به طور کامل برداشته و در شهر مانور می دهند. واقعیت آن است که به نظر می رسد اوضاع از کنترل نیروهای مذهبی خارج شده است. بازهم جای این سوال باقی است که چه فرد یا جمعی تولیت رسیدگی به این خلاهای فرهنگی را برعهده دارد؟ الله اعلم!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گامی برای روشنگری

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۱۰ ب.ظ
تاریخ : ۱۳۹۱/۱۲/۴ - ساعت : ۱۹ : ۱۱ - گروه : سیاسی - حوزه : حوزه و دانشگاه -

جمعی از طلاب و فضلای عدالتخواه حوزه علمیه قم طی نامه‌ای به حجت‌الاسلام ابراهیم رئیسی، ریاست دادگاه ویژه روحانیت خواستار بررسی و نقد عملکرد این دادگاه به خصوص در سال‌های پس از فتنه88 و مواجهه با طلاب عدالتخواه، با حضور طلاب و فضلای حوزه علمیه قم شدند

 

 
به گزارش «نسیم» متن این نامه بدین شرح است:

ریاست محترم دادگاه ویژه روحانیت جناب حجت الاسلام رئیسی
سلام علیکم
احتراما با اهدای تحیات الهی باستحضار می رساند:
دادگاه ویژه روحانیت یک نهاد قضایی در راستای حفاظت از شأن و منزلت قشر روحانی است که ضرورت وجود آن بر کسی پوشیده نیست.
از سوی دیگر نحوه عملکرد این دادگاه به خصوص در سال های پس از فتنه شوم88 و نیز در مواجهه با طلاب عدالتخواه، ابهاماتی را در ذهن بسیاری از طلاب و فضلای حوزه ایجاد کرده که عدم توضیح پیرامون آن بی تردید باعث بروز سوءتفاهماتی آزاردهنده خواهد گردید.
در راستای روشنگری و نیز پاسخ گویی مسئولان که همواره مورد تأکید مقام معظم رهبری بوده است از محضر حضرتعالی که عالمی وارسته و انقلابی هستید استدعا می شود فرصتی را برای مناظره در خصوص نقد و بررسی عملکرد این دادگاه در حضور طلاب و فضلای ارجمند در فیضیه قم اختصاص دهید.
شکی نیست که برگزاری چنین نشستی می تواند به اصلاح برخی رویکردهای شبهه ناک و تقریب آرای طرفین کمک شایانی نماید.
والسلام علی عبادالله الصالحین
جمعی از طلاب و فضلای عدالت خواه حوزه علمیه قم


  • سیدحمید مشتاقی نیا