اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱۸ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

از شهدا بخوانیم و بشنویم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۲۸ ب.ظ

 

درباره همه شهدا باید این نکته را در نظر گرفت که ویژگی شهید تنها مربوط به لحظه ای نیست که تیر یا ترکشی بر بدنش نشسته و جانش را میهمان عرشیان می سازد که البته این لحظه نیز برای اهل زمین درک ناشدنی و ستودنی است.

زندگی شهید نیز مصداقی از حیات طیبه بندگان صالح خداست که گشودن دریچه ای به آن، خنکای صدق و رضایت و عشق و لبخند را بر صحیفه جان می نشاند.

در روزگاری که منفعت طلبی و خودمحوری، انسانیت را به حضیض ذلت مادی گری و لذات غریزی سوق داده است، شنیدن و خواندن از زندگی مردان بی نام و نشانی که دل را حاکم بلامنازع عرصه انسانیت و شرافت ساخته و حیات قدسی تربیت شدگان مکتب دلدادگی را در مهر و عطوفت و لبخند و گذشت و پاکی و صداقت با بندگان خدا به تصویر کشاندند، زنگار حقارت را از ضریح فطرت ها زدوده و تحقق مدینه فاضله عشق و انسانیت راستین را نوید می دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حجاب اجباری

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۱۹ ب.ظ

نظر قرآن در مورد حجاب و عفاف چیست؟

 

پوشش انسان ها یک مسأله شخصی و جزء حریم شخصی آنهاست. با این حساب نباید حجاب را امری اجباری دانست!

در پاسخ باید گفت: در همه جوامع بشری، همه حکومت ها چه دینی و چه ضد دین، قوانینی برای میزان پوشش افراد تصویب کرده اند. مثلاً در بسیاری از کشورها کسی با پیژامه یا زیر شلواری نمی تواند در جامعه تردد داشته و قطعا با او برخورد می شود.

از این رو باید توجه داشت که پوشش انسان در جامعه، دیگر یک مسأله شخصی و حریم خصوصی او نیست و با توجه به جلب توجه و در معرض نگاه دیگران قرار گرفتن، یک مقوله اجتماعی به حساب آمده و باید با هنجارهای رایج آن جامعه همخوانی داشته باشد. در هیچ کشوری در دنیا در مسأله پوشش، آزادی مطلق وجود ندارد و میزانی از حجاب در همه جای دنیا اجباری و متداول است.

در ایران نیز با توجه به شخصیت دینی و فرهنگی مردمان آن در طول تاریخ و حتی پیش از روی کار آمدن اسلام، حجاب و پوشش و حفظ حریم، یک ارزش مورد قبول و رایج بوده است. همان طور که در همه کشورها، پوشش انسان ها در سطح جامعه از حداقل های قانونی تعریف شده ای برخوردار بوده و تخلف از آن جرم محسوب می شود در ایران نیز بر اساس فرهنگ عموم و آموزه های اسلام و احکام شرع که آیه 31 سوره نور نیز بدان تأکید نموده، حجاب و نوع پوشش از تعریفی قانونی برخوردار است که عدم رعایت آن در انظار عموم، خلاف قانون به شمار می آید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

طالبان در افق سیمای جمهوری

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۰۴ ب.ظ

این حرف حرف درستیه که اگه سخنگوی طالبان حق داره از صدا و سیمای ما صحبت کنه_که البته لازم و جالب بود_ چهره های سیاسی داخل کشور به طریق اولی حق دارن که از صدا و سیما حرفاشون بیان بشه ولو در برنامه ای چالشی.
یادمون نمیره حتی پرسشهای مناظره انتخابات اخیر جوری طراحی شده بود که درباره سیاست خارجه نظام حرفی وسط نیاد.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی هر چقدر معرکه آرا و تریبون تضارب افکار باشه پر مخاطب تر و تاثیرگذار تر خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نسبت بنی صدر با زاهدی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۲۹ ق.ظ

آیا میدانستید فضل الله زاهدی که کودتای ۲۸ مرداد را رقم زد شوهر خاله بنی صدر و فرزندش اردشیر زاهدی وزیر خارجه و داماد شاه و اخرین سفیر ایران در امریکا پسرخاله بنی صدر بود؟ 
خانواده بنی صدر سرپرستی و مدیریت املاک خاندان زاهدی در همدان را نیز برعهده داشتند.

این مطلب در کتاب خاطرات مرحوم صادق خلخالی ذکر شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

من و خدا!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۸ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۵۱ ق.ظ

شهید میرهادی خوشنویس

 

آدم ها باید جنبه نعمت ها و امتیازهایی که نصیب شان می شود را داشته باشند. بعضی ها تا به امکانات و برو و بیایی دست پیدا می کنند خودشان را می بازند وقیافه می گیرند که مثلا ما برای خودمان کسی شده ایم و ...

میرهادی را خیلی ها قبول داشتند. متواضع و با شخصیت و خوش برخورد بود. فکرش کار می کرد. دستی به خیر داشت و... خودش را نباخت. این که چون بیشتر از بقیه مطالعه کرده و دانش بیشتری دارد و موقع صحبت و بحث از بقیه یک سر و گردن بالاتر است، قرآن را با صوت زیبا می خواند و نظرها را به خود جلب می کند، خوش قیافه و خوش تیپ است، از نوجوانی در شمار پیشتازان عرصه انقلاب بوده و سوابق مبارزاتی اش چشمگیر است، یا این که چون درس خوانده و در رشته فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد تحصیل می کند، این که ورزش کاری قابل است و تیم های فوتبال محله و شهر بازی او را می پسندند، فرمانده موفقی است و بین نیروهایش مقبولیت دارد و کارها را به خوبی جلو می برد، وضع مالی اش بد نیست و دستش به دهانش می رسد و ... هیچ کدام از اینها باعث نمی شد روحیه خاکی و با صفای خودش را از دست بدهد و فخر بفروشد و منم منمی داشته  باشد و دوستانش را از خودش برنجاند و ... اصلا اگر این طور نبود که این قدر در دل همه جا باز نمی کرد.

فرمانده قهاری که کابوس خط دشمن بود موقع راه رفتن از کوچه و خیابان سر به زیر داشت و چشم در چشم کسی نمی شد.

دانشگاه که می رفت با این نیّت بود که علمی آموخته و به دیگران منتقل کند و قدمی برای جامعه بر دارد.

از پدرش یک مغازه با اجناسش به او ارث رسید. دید دست پدر از دنیا کوتاه است و آن طرف به خیرات و مبرّات نیازمندتر. مغازه و اجناسش را فروخت و به نیابت از او به مدرسه صدر (حوزه علمیه خاتم الانبیاء بابل) که در حال ساخت بود هدیه داد. امروز او و پدرش در ثواب علم وعمل طلابی که در این مدرسه تحصیل کرده اند شریک هستند.

حج هم که رفت به نیابت از پدر بود. فرصتی دست می داد به نیّت و نیابت او طواف مستحبی به جا می آورد. دید پیرزنی نحیف و قد خمیده، تنها و بی کس و کار، توان انجام اعمالش را ندارد. پیش خودش حساب نکرد که من دانشجوی مملکتم، فرمانده گردانم و ... خاکی و بی ادعا او را به دوش کشید و خانه خدا را بدون پیرایگی و دلبستگی و منیّت طواف کرد.

این سبک زندگی، باورقلبی اش بود که در وصیتنامه اش نوشت: "اسلام دین و آئین زنده دلان است و طریق و مسلک عاشقان خداست و مرام و دستور گذر از دنیاست."

جوان بود، پول داشت، تیپ داشت، علم داشت، موقعیت اجتماعی داشت و ... اما برای خدا شاخ و شانه نکشید.

خاطره شهید میرهادی خوشنویس/ بابلسر

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درباره انتخاب فرمانده جدید نیروی دریایی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۲۶ ق.ظ

پیام انتصاب برادر اهل سنت به فرماندهی نیروی دریایی ارتش همزمان با تغییرات سیاسی در کشور همسایه، اتحاد استراتژیک شیعه و سنی برای مصاف با رژیم صهیونیستی و بریدن پای آمریکا از منطقه است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زندگی در اسارت، ایستادگی و هدایت

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۰۶ ق.ظ

 

بمناسبت سالروز ورود آزادگان

خاطره ای از حجت الاسلام سید احمد رسولی:

 

هر روز حدود ساعت 8  یا 8:30  سوت آمار نواخته می‌شد و سربازان عراقی همه اسرا را جلو آسایشگاه‌ها به صف کرده و آمار می‌گرفتند. این برنامه در تمام ایام سال و در طول مدت اسارت و در هر شرایط ادامه داشت.

البته به طور معمول این چنین بود که اگر یک روز عراقی ها مشکل داشته و ناراحت بودند و به دنبال بهانه‌ای برای آزار و انتقام جویی می‌گشتند؛ مثلاً زمانی که ایران حمله نظامی می‌کرد و عراقی‌ها شکست خورده و تلفات سنگین می‌دادند و می خواستند دق دلشان را سر اسرا در بیارند، آن جا دیگر شرایط فرق می‌کرد. اتفاق افتاد سه روز متوالی در آسایشگاه را باز نکردند و یا بیش از چهار ساعت اسرا را با لباس مختصر در سرمای زمستان سر صف آمار نگه داشتند، تنبیهات شدید نیز اعمال می‌کردند.

آمار که می گرفتند، بعد از حصول اطمینان از صحت تعداد اسرای موجود، سوت آزادی را می‌زدند. آن گاه هر کدام از اسرا در سطح آسایشگاه‌ها و اردوگاه به دنبال کاری که داشتند می‌رفتند.

 از آن جایی که مسئولین اردوگاه و آسایشگاه‌ها از قبل مشخص شده بودند، هر کس در هر روز به طور منظم به وظیفه محوله خود عمل می‌کرد و بعد از انجام وظایف مرتبط با اردوگاه، عموم اسرا به طور معمول هر کدام به دنبال کارهای شخصی خود که گاه به صورت دست جمعی انجام می‌شد، مثل ورزش‌های گروهی و رزمی می رفتند. البته برنامه های آموزشی و ورزش های رزمی کاملاً ممنوع بود و باید با گماشتن نگهبان انجام می‌شد.

 نظافت عمومی داخل آسایشگاه بر حسب نوبت انجام می گرفت. همچنین روال گروه غذایی و کار آشپزخانه و نظافت عمومی اردوگاه نیز به همین منوال بود. کارهای شخصی مثل استحمام و شستن و دوختن لباس‌ها و درس خواندن و مباحثه درسی با دیگر دوستان خود از دیگر برنامه هایی بود که اوقات اسرا را پر می کرد.

 کسانی هم که کارهای عمومی مثل باغبانی، سلمانی، کتابخانه و خیاطی و نیز ورزش های مجاز مثل تنیس روی میز، والیبال و فوتبال که به طور مختصر و در مکان‌هایی غیر معمول را انجام می‌دادند به خوبی و با عشق و علاقه به وظیفه خود آشنا بودند و مثل یک کارمندی که با کارت ساعت کار بزند سر موعد مقرر و بدون فوت وقت اقدام به انجام وظیفه خود می‌نمودند.

 این برنامه، مداوم، همیشه و هر روزه بود. اساتید کلاس‌های قرآن و نهج البلاغه که بهترین و بیشترین کلاس‌های عمومی را شامل می شد، در همان روز کارها و کلاس‌های خود را مخفیانه و با استفاده از نگهبان دایر کرده و انجام می دادند.

خیلی از روحانیونی که در اردوگاه بودند توسط عراقی ها شناسایی نشده بودند. آنها بی سر و صدا به سرپرستی و هدایت برنامه های فرهنگی، آموزشی و ... اسرا مشغول بودند و بار رهبری و صیانت از سلامت فکری و جسمی اسرا را برعهده داشتند. متأسفانه گاه احساس می شود سعی و تلاش بر این است که این حقیقت را انکار و از نقش حساس و راهبردی روحانیت در اسارت -که دنیا از عملکرد اسرای ایرانی متحیر است- بکاهند.

زمانی که عراقی‌ها سعی و تلاش فراوان داشتند با تبلیغات ضد ایرانی در بین اسرا، آنان را نسبت به حکومت ایران بدبین کنند و آن روح فداکاری و فدایی بودن و اطاعت بی‌چون و چرا از امام را بگیرند، می‌دیدند که اهدافشان قابل دسترس نیست. این مؤمنین در بند همچون کوهی استوار هیچ فریب و نیرنگی و تهدید و شکنجه‌ای را در وجود خود راه نمی دادند. عراقی ها به رغم تلاش هایشان در عمل می‌دیدند هر چه اسارت طولانی‌تر می شود، پای بندی اسرا نسبت به مقیدات دینی و انقلاب و امام و تعهدشان نسبت به جمهوری اسلامی بیشتر و پررنگ تر می شود.

 مثلاً گاه عراقی ها برای ایجاد انحراف فکری و اخلاقی در اسرا فیلم های مستهجن را در آسایشگاه ها به نمایش در می آوردند. آنها سعی داشتند با ضرب زور و کابل و باتوم، اسرا را مجبور به تماشای آن فیلم ها کنند؛ اما کسی نگاه نمی‌کرد و می‌دیدند زور و تبلیغات‌شان چاره ساز نیست.

گاه به گوشمان می رسید که افسران و درجه‌داران عراقی با خودشان می‌گویند در بین‌ اسرا حتماً ملاهایی هستند و به این‌ها می‌گویند که نگاه نکنید و اینها حرف‌شان را گوش می‌کنند. می‌گفتند با وجود ملاها تمام فعالیت های ما بی‌ثمر است و به زور هم نمی‌شود کاری کرد؛ چرا که آن قدر اسرا را زده بودند که کابل‌های‌شان هم به از کار افتاده بود. متأسفانه ملت ایران از شاهکارهای مدیریتی روحانیت در اسارت، چندان اطلاعی در دست ندارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عمر سعد، ضحاک بن عبدالله و دیگران!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۱۸ ب.ظ

یه چن روز مطلب پخش شد تو گروهها با این عنوان که من ییشتر از همه از عمر سعد میترسم
بعد یه مطلب دیگه در پاسخ اون در اومد که من بیشتر از همه از ضحاک بن عبدالله میترسم
جهت پیشگیری از ادامه این کل کل مذهبی و طلبگی عرض کنم:
داداش! شما کلا از خودت بترس 
این نفس لامصب مستعد یزید شدن و حرمله شدن و عمرسعد و شمر و ... شدن هست.
والبته مستعد یاری اباعبدالله.
از خودمون بترسیم و حواسمونو بیشتر جمع کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مادر شیر!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۴۸ ق.ظ

به قلم حاج علی محسن پور:

باسلام . عزاداران حسینی ، عزاداریتون قبول(انشاالله) . شب ششم محرم در خدمت مادر شهید جلال منصف بودیم که از فرزندش برامون اینطور فرمود : سال ۵۹ به پسر بزرگم رضا گفتم برو جبهه و سال ۶۱ به شوهرم گفتم شما هم برو جبهه و یادمه که سال ۶۳ پسرم جواد که ۱۳ ساله بود از من اجازه خواست تا ایشون هم اعزام بشه جبهه ، گفتم برو . واما سال ۶۷ پسرم جلال ۱۴ سال بیش نداشت که قصد جبهه داشت ولی سپاه خیلی سخت گیری میکرد برای رزمندگان زیر ۱۵ سال که خودم برای حضور ایشون در جبهه ، مجبور شدم شناسنامه اش رو دست کاری کنم و جلالم موفق شد اعزام بشه جبهه حق علیه باطل . جلالم در تک شلمچه آخر(قبل از قبول قطعنامه ۵۹۸) شرکت داشت و از ناحیه بازو مجروح و برگشت . همون شب اول که جلالم اومد منزل ، نیمه های شب متوجه شدم که داره با کسی صحبت میکنه . وقتی رفتم تو اتاقش دیدم با صدای بلند میگه ، خدایا من که از جبهه فرار نکردم و بخاطر مجروحیت اومدم بابل . در ادامه میگفت : چشم میرم ، چشم میرم . فردا صبح من و پدرش مشغول صبحانه بودیم که متوجه شدیم که جلال با ساکش از اتاق اومد بیرون و قصد جبهه داشت . با تعجب گفتم کجا ؟ گفت میرم جبهه . گفتم شما که تازه مجروح شدی ، گفت مامان ! باور کن من از جبهه فرار نکردم . گفتم جلال مگه من به تو شک دارم که اینطور میگی !!! درنهایت جلال ما رو راضی کرد و برگشت به جبهه . چند روز از رفتنش گذشت که در عالم خواب دیدم جلال یه برگه دستش هست و به من میگه ، من از فرمانده ام نمره قبولی گرفتم . صبح که از خواب بیدارم شدم به شوهرم گفتم بهتون تبریک میگم . شوهرم با تعجب گفت ، زن ! چی میگی !!! گفتم جلال شهید شد . ایشون قبول نمیکرد تا اینکه همون روز خبر شهادت جلال رو به ما دادن . وقتی پیکر جلال رو برای وداع اوردن منزل دیدم دستش روی سینه اش بود . به آرومی دستش رو گذاشتم کنارش . فردا بعد از تشییع خودم رفتم تو قبر و با دستانم جلال رو گذاشتمش تو قبر و هنگام وداع آخر ، متوجه شدم که اون دستی که روی سینه اش بود و من دیشب گذاشتم کنارش ، مجدد برگشته روی قفسه سینه . به همین خاطر دیگه دست نزدم ... خواننده محترم ، اگه نبود این صبر و بردباری مادران و پدران شهدا ، معلوم نبود آینده مردم ایران به کجا ختم میشد . راستی ! این امنیت که امروز داریم باید شرمنده چه کسانی باشیم ... برای شادی روح امام و شهدا ، رفتگانمون ، به ویژه پدر شهید جلال منصف سه صلوات هدیه کنیم .

  • سیدحمید مشتاقی نیا

غیرتهای شعاری!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۲۶ ق.ظ

شنیدم امام جمعه یکی از شهرها در جلسه اختصاصی وعاظ در واکنش به اظهار نظر روحانی جوانی که از نحوه برگزاری مراسم عزاداری در بیت مقام معظم رهبری انتقاد کرده بود با فریاد و پرخاشگری و کاربردن این جمله که دهانت را ببند و الا آن را میبندیم وی را از جمع بیرون انداخت.
اولا عیب است که تحمل هم لباس خود را نیز نداشته و نتوانیم حرف او حتی اگر غلط باشد را با طمانینه جواب دهیم.
دوما ولایتمداری به ادعا و برافروختگی و رگ گردنی شدن نیست. عملکرد ما در صداقت و نفی دو رویی و دنیاپرستی و قدرت طلبی و باندبازی و فامیل گرایی و... است که میزان ولایتمداری ما را اثبات میکند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نیشتر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۰۲ ق.ظ

به ادعای جامی، عطار مشغول کسب و کار بود که گفتگو با مردی درویش و مرگ آنی او باعث انقلاب درونی اش شد و از او عارفی بزرگ و طائر هفت شهر عشق ساخت.
چقدر این ایام دور و بر خود مرگ آنی و ناگهانی و باورناپذیر کسانی را دیده و شنیده ایم که بر اثر ابتلا به عنصری ناپیدا به یکباره رخت سفر از جهان بستند؟
قطعا عده ای تکان خورده و عبرت گرفته اند اما خیلی هایمان هنوز دست در کیسه هم داشته و حرص دنیا را زده و دنبال نان و نام از گرفتاری و رنج دیگران هستیم.
تا کی این بازی بی فایده و از پیش باخته را ادامه می دهیم؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ناجی ناجیان غریق باشید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۴ ب.ظ

ناجیان غریق با جان مردم سر و کار و دارند. اغلب از قشر ضعیف و کم توقع جامعه هستند که صدای مظلومیتشان به جایی نمی رسد.

فقدان امکانات و تجهیزات لازم از یک سو و تاخیر عجیب و غیر قابل توجیه در پرداخت اندک حقوقشان ظلمی آشکار در حق این عزیزان و نیز هموطنانی است که برای بهره مندی از موهبت بزرگ الهی به سواحل رجوع میکنند.

لازم است نهادهای بازرسی و نظارتی به منظور بررسی چرایی عدم احقاق حقوق ناجیان وارد عمل شده و با سوءمدیریتها برخورد جدی نمایند.

مدیریت غلطی که خدای ناکرده منجر به ضعف انگیزه ناجیان غریق شود بازی با جان مردم محسوب شده و اتهامی در این سطح متوجه آن است. فقدان امکانات نیز البته نقش بسزایی در افزایش شمار تلفات خواهد داشت.

از دوستان و مخاطبان ارجمند تقاضا دارم صدای ناجیان غریق را به مسئولان استان و کشور برسانند.

#نجاتغریق #ناجیغریق

#عدالت #حقوق_کارگران

https://www.instagram.com/p/CSbRrUbIsyM/?utm_medium=share_sheet

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بهانه رجعت شهید مالامیری

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۴۵ ق.ظ

کشف پیکر مطهر شهید مالامیری پس از 6 سال

 

از این دست طلبه هایی نبود که سوسول بازی دربیاورد؛ اوا خواهری باشد. درس خوانده و نخوانده صاحب فتوا شود. بخواهد این طرف و آن طرف جای پایی برای خودش باز کند. سلبریتی شود و... استاد کفایه بود با همین سن کمش.

جهاد را شعار نمیدانست. روح و جسمش را مهیای پرواز کرده بود.

می گفت از کودکی آرزو داشتم در نبرد با اسراییل شهید شوم. اصرار داشت او را به نقطه ای از عرصه نبرد بفرستند که به مرزهای رژیم غاصب نزدیک تر باشد. گفت دوست دارم همان طرفها شهید شوم در آرزوی آزادی قدس.

گفتند 45 روز ماموریتت به اتمام رسیده آماده شو که بر گردی. دل زن و بچه ت برایت تنگ شده دل تو هم لابد.

گفت حرف شما درست اما من یک عهدی هم با خودم و همسرم دارم. 45 روز که ماموریتم بود و باید می ایستادم.

به خانمم گفتم آقا مرد جهاد بوده و در دفاع مقدس پیشتازی می کرد. الان رهبر است و نمی تواند به جنگ برود. 15 روز هم می ایستم به نیت و نیابت آقا. ثواب این چند روز جهاد و نبرد با تکفیری ها پیشکش آستان ولایت.

بچه های فاطمیون قیچی شدند. یک عده جا ماندند وسط دشمن. نفربری رفت که مجروحین را بیاورد. پشت بیسیم گفتند او را هم بیاورید. با این عمامه گیر دشمن نیفتد...

نگاهی به صورت زرد و چشمان خسته و مظلوم رزمنده های افغانستانی انداخت.

یکی گفت شیخ! می روی دیگر فرمانده گفته دستور است. ما هم می مانیم توکل بر خدا. شاید دیگر کسی سراغ ما را نگیرد.

تبسمی کرد: من بروم شما را اینجا تنها بگذارم؟!

ماند. تا حالا که بعد از شش سال بازگشت. امروز روی شانه های شهر، عطر حرم زینبی را برای کبوتران بارگاه کریمه به ارمغان آورده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جناح بازی سیاسی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۵۹ ق.ظ

درباره سردار قاسم سلیمانی

 

رقابت ها و تعلقات جناحی علاوه بر اغواگری و ایجاد سردرگمی در فضای سیاسی جامعه، خسارت های مادی و معنوی دیگری نیز برای کشور به ارمغان می آورد. جناح بازی در واقع در تقابل با واقع گرایی است. در مناقشات سیاسی بارها دیده شد که تعصبات و علقه های گروهی مانع از گرایش به حق گردیده و عده ای بر اساس رویکردهای جناحی سعی در قلب واقعیت ها می نمایند. این اتفاق ناخوشایند در شأن نظام دینی و حاکمیت اخلاق محور نیست. این که عیب های رقیب را بزرگ ببینیم و ضعف های خود را بپوشانیم و خوبی ها و امتیازهای طرف مقابل را نادیده بگیریم به دور از تربیت سیاسی مطلوب دین است. هیچ جناح و جریان سیاسی بر اصل نظام تقدم ندارد. از این رو اگر جناح بازی و رقابت های سیاسی فراتر از ایام انتخابات به خصومت تبدیل شده و ادامه آن منجر به تضعیف نظام اسلامی شود امری مذموم و نامبارک است.

حقیقت بینی در عرصه سیاست، مستلزم انقلابی گری است. قاسم سلیمانی یک انقلابی بود و هیچ گاه منافع نظام را به گرایش های سیاسی ترجیح نداد. برای همین است که او را نمی توان در قالب هیچ یک از جناح ها گنجاند. هدف او انقلاب اسلامی و پیگیری اهداف آن و حفظ حریم جمهوری اسلامی بود. از این رو با پرهیز از ورود به مناقشات فرسایشی جناح ها، صرفاً از ظرفیت های موجود سیاسی برای تقویت اهداف انقلاب و پیشبرد وظایف دینی خود در عرصه های داخلی و بین المللی بهره می گرفت. ترویج این نگرش می تواند جامعه ای بالنده و فاقد دعواهای بچگانه سیاسی رقم زده و اتحاد همگانی در راستای دفاع از ارکان انقلاب و اسلام و تأمین آرمان های مکتب اسلام را به دنبال داشته باشد.

راهکار: انقلابی گری

مقام معظم رهبری: یک نکتهی مهم این است که در مسائل داخل کشور -چون این حرفها غالباً ناظر به مبارزات منطقهای و فعّالیّتهای منطقهایِ او بود- اهل حزب و جناح و مانند اینها نبود، لکن بشدّت انقلابی بود. انقلاب و انقلابیگری خطّ قرمزِ قطعیِ او بود؛ این را بعضیها سعی نکنند کمرنگ کنند، این واقعیّتِ او است؛ ذوب در انقلاب بود، انقلابیگری خطّ قرمز او بود. در این عوالم تقسیم به احزاب گوناگون و اسمهای مختلف و جناحهای مختلف و مانند اینها نبود امّا در عالَم انقلابیگری چرا، بشدّت پایبند به انقلاب، پایبند به خطّ مبارک و نورانیِ امام راحل (رضوان الله علیه) بود.(دیدار با مردم قم 18/10/98)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کاظم جان من!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ مرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۵۷ ق.ظ

متن هفته دفاع مقدس

 

این اولین دیدار دوتایی شان بود در فضای باز. وسط حیاط امامزاده ابراهیم. بعد از زیارت، از همسرش نشانی قبر مادر او را پرسید. با هم رفتند آن جا و فاتحه ای خواندند. بعدش رفتند مزار شهدا. خیلی از دوستان کاظم آن جا بودند و قبرستان را به گلزار تبدیل نمودند. کاظم یکی یکی آنها را زیارت کرد؛ همسر جوانش نیز پا به پای او. آخر ایستاد و نگاهی انداخت به پرچم هایی که بالای هر مزار با وزش باد به رقص می آمدند. چشمانش را تنگ کرد و آهسته گفت: جایگاه من این جاست.

تازه عروس خواست نشنیده بگیرد؛ اما یاد حرفی افتاد که کاظم در همان دیدار اول و موقع خواستگاری به او زده بود. بعد از این که خودش و شغل و تفکراتتش را بیان کرد گفت که شاید این دور هم بودنشان بیشتر از دو سال طول نکشد.

آنچه تعلق نپذیرد خداست؛ اما انسان های الهی هم می توانند به سیاق "صبغةالله"، رنگ و بوی خدایی بگیرند. آزادگی وتعلق ناپذیری هم مثل مهربانی و گذشت و عطاء و خیرخواهی و عدل و ... از صفات بارز الهی است که در وجود انسان های تربیت شده مکتب وحی نیز انعکاس پیدا می کند.

کاظم، همسر و فرزندانش را دوست داشت، جواد را دید، طاهره را نه. به همه آنها عشق می ورزید؛ اما سعی کرد وابسته نباشد. این طوری بیشتر از سایر رزمنده ها در جبهه می ماند و بیشتر در صحنه جهاد حاضر می شد و دلتنگی او را از پا در نمی آورد. از سال 59 در گروه های چریکی و جنگ های نامنظم به فرماندهی دکتر چمران حضور داشت. در عملیات ذوالفقار، میمک، ارتفاعات کله قندی و ... سختی نبرد در کوهستان های غرب را تجربه نمود. در عملیات های رمضان، بیت المقدس، محرم، والفجر ۶، قدس 1و 2و 3، کربلای ۱، کربلای ۴، عملیات صاحب الزمان و کربلای 5 رزمنده و فرماندهی خط مقدمی بود.

چندباری که مجروح شد هم آه و ناله و بی تابی نمی کرد. انگار داشت از تعلق به جسم نیز رها می شد.

سختی های جبهه وجنگ برایش عادی شده بود. جمعی تازه آمده بودند به جبهه. داخل سنگری نشسته بودند برای جلسه و توجیه موقعیت و شرح وظایف. هوا گرم و شرجی و آزار دهنده بود. یکی به شوخی گفت: شما عجب سعادتی دارید که این جا این گرما را تحمل می کنید!

کاظم پاسخی داد که عمق ایمان و باور قلبی او به راهی که انتخاب کرده بود را نمایان می ساخت. گفت: غیر از گرما و حرارت، عقرب و رتیل هم داریم که شب ها می زنند بیرون و می آیند سر وقت رزمنده ها، تیر و آتش وگلوله هم داریم. این جا ماندن فقط توفیق و سعادت نمی خواهد، مرد می خواهد! داخل خانه هم می شود نشست و تسبیح زد و مرگ بر آمریکا گفت و... اما این جا وسط معرکه جهاد با همه رنج ها و خطرهایش ایستادن و با دشمن سینه به سینه شدن مرد می خواهد و صداقت ادعاها و شعارها را اثبات می کند. گر مرد رهی میان خون باید رفت...

نمازهایش ساده و با صفا بود. اول وقت را از دست نمی داد و خلوت نیمه های شب را. سجاده اش گاه با اشک چشم هایش غسل داده می شد.

این اواخر، جوادش را کمتر بغل می گرفت و می بوسید. داشت آماده می شد آخرین زنجیره های دلبستگی مادی را نیز از بال و پر روحش بگشاید. دلتنگی اش را اما در وصیتنامه اش به زبان قلم جاری ساخت: "اما به خانواده کوچک و مظلوم و به تو ای همسر با وفایم و به تو ای فرزند بی گناهم به شما که در نهایت تنهایی بسر بردید و دم برنیاوردید...."

کربلای پنج، معراج او بود. 13 دی ماه 63 تاریخ پیوند زمینی او بود و 21 دی ماه 65 تاریخ پیوند آسمانی اش. درست همان دو سالی که پیش بینی کرده بود.

بلافاصله بعد از عقد به جبهه رفته بود. در این دو سال شاید کمتر از چند ماه در کنار هم بودند؛ اما همسرش هنوز هم بعد از گذشت چند دهه، اسم او را با عزت وعشق به زبان می آورد. "کاظم جان من" از زبانش نمی افتد. تمام این سال ها در خواب و رویا هم صحبت و مونس او بود. این اواخر کاظم جان را می دید که می گفت: من در سوریه هستم. کنار بچه ها مشغول جنگ و دفاع از حرم خانم.

شهید کاظم علیزاده/ بابلسر

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نامه سرگشاده به ریاست دادسرای ویژه روحانیت مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۵۵ ب.ظ

ریاست دادسرای ویژه روحانیت مازندارن!

سلام برادر

مشتاقی نیا هستم، از طلاب بابلی حوزه علمیه قم.

خوب است بدانید تا به حال بارها پایم به دادگاه ویژه روحانیت قم باز گردیده؛ اما حتی یکبار هم برایم احضاریه مکتوب صادر نشده است. می دانی چرا؟ برای اینکه همیشه آماده دفاع از نوشته و گفته هایم بوده ام و با کوچکترین تماسی خودم را به محکمه رسانده ام.

این را گفتم که طرف مقابلت را بشناسی و بدانی ترسی از دادگاه ندارم.

اما

به دادگاه ویژه مازندارن نمی آیم. با این که می دانم شکایت اخیری که علیه من مطرح شده فاقد وجاهت قانونی است و من اصلا کانالی در شبکه های مجازی ندارم که در آن له یا علیه کسی مطلبی زده باشم و عمق کینه فلان مسئول نا موفق قضایی نسبت به نقدهای خود را میدانم حاضرنیستم به هیچ قیمیت با احضاریه شفاهی یا مکتوب عوامل شما پا به دادسرای ساری بگذارم.

چرا؟

برای این که نمی خواهم سهمی در اشتباه شما و رویکرد غلط و غیر قانونی و مشکوک زیر مجموعه شما داشته باشم.

شما یادتان نمی آید سال ها پیش پرونده ای سفارشی علیه من شکل گرفت در همین دادسرای ساری. قاضی چه حرف های مشمئز کننده ای زد بماند. ماده 54 قانون آیین دادرسی کیفری را به او تذکر دادم و درخواست کردم پرونده من بر اساس این قانون به دادسرای ویژه قم منتقل شود. آن جا جمله ای گفت که فهمیدم حریف من و صد البته حریف تفکر انقلابی حوزه چه جریانی است. گفت: ما مجبور نیستیم به قانون عمل کنیم!

گفتم من از اینجا بیرون می روم و آبرو برای شما نمی گذارم.

با پیگیری حاج حمید رسایی نامه سرگشاده من به آقای رییسی رسید. ایشان دستور بررسی داد. نتیجه این شد که دادگاه ویژه هم باید به قانون عمل کند و پرونده به قم منتقل گردید.

امروز همکاران شما تماس داشتند و توضیحاتی درباره شکایتی جدید ارائه دادند و خواستند به ساری بیایم که ماده 54 را یاداوری نموده و زیر بار نرفتم.

الان هم برادرانه و خاضعانه به جنابعالی توصیه می کنم قانون را محور فعالیت های خود بدانید.

نگذارید قبح قانون گریزی و هرج و مرج توسط کسانی شکسته شود که پول میگیرند تا از حریم قانون در جمهوری اسلامی مواظبت نمایند.

من طلبه ای کوچک با بیش از دو دهه حضور در حوزه و بیش از بیست جلد اثر مکتوب و با شهریه یک و میلیون چهار صدهزار تومانی حلال حوزه، نیک می فهمم که اگر گفته اند کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم، عکس آن را نیز صادق دانسته اند و رفتار و گفتار ما می تواند در هتک حیثیت و ضربه به اعتبار دین و نظام و انقلاب تأثیر داشته باشد.

قطعا شما هم که از فضلای حوزه هستید و چیزی حدود ده برابر من حقوق و مزایا دارید بهتر می دانید این پست امانت است، آن دنیایی وجود دارد که نمی توان با توصیه و چشمک و ... کارها را پیش برد و همواره باید زینت اهل بیت و شهدا بود.

من در معرکه قانون شکنی مجموعه شما سهمی نخواهم داشت و به دادگاه ساری نمی آیم. شما زور دارید و می توانید مرا غیابی محاکمه نموده و لبخند رضایت را بر لبان عزیزان بنشانید. من هم همین قدر بلد هستم که با قلم و زبان تا عمر دارم برای نسل های بعد به یادگار بگذارم این رنجنامه را که نیروهای خط مقدمی و کف میدانی انقلاب از چه ناحیه ای خنجر خوردند؛ چگونه با آبرو و اعتبار نظام اسلامی بازی شد و چطور عدالت و قانون معنای خود را از دست داد و ملعبه و مضحکه این و آن قرار گرفت.

دادگاه ویژه روحانیت یادگار ولایت فقیه و ضرورتی انکار ناپذیر برای حفظ مهم ترین رکن حیات انقلاب اسلامی از مفاسد را دارد و طبعا خروج از این مدار و حضور در معادلات سیاسی باندهای قدرت و دغدغه صیانت از میز صاحبان مکنت، انحراف و آفتی خطرناک محسوب شده که هم باور به عدالت نظام اسلامی را خدشه دار می سازد و هم تحقق حوزه انقلابی را به طنزی غیر فاخر مبدل می نماید. اما .... لکم دینکم و لی دین.

در پایان فارغ از هر نقد و نظری برای شما هم آرزوی توفیق داشته و امیدوارم همواره در کنار دیگر همکارانتان از جمله آقایان ملاکریمی و مسلمی و ... سربلند باشید.

از دوستان فعال خود در عرصه قضا نیز درخواست دارم این نامه را به یادگار برای مجموعه همکاران خود در سراسر کشور ارسال نمایند

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پس لرزه های یک کلیپ هنجارشکن در بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۰۷ ب.ظ

9f767e56-0e85-4ea5-9add-1f91a3196a24_i7n0.jpg

 

🔺اعتراض به نشر کلیپ با موضوعی جلف و سخیف توسط دو جوان بابلی صرفا اعتراض به محتوای ناهنجار آن نیست.

✅پاسخ‌گوی اصلی این ماجرا باید کسانی باشند که تولیت امور نظارتی، انتظامی و قضایی شهر را در اختیار دارند.

🔹چرا چنین کلیپی در روز روشن در محوطه شهرداری بابل ساخته می‌شود، اما چشم‌ها به روی آن بسته می ماند؟

🔹چرا چنین تصاویری با محتوایی سخیف در فضای رسانه با سرعت منتشر می شود و هیچ مسئول نظارتی به روی خودش نمی آورد؟

🔹چرا تا اعتراض مردمی شکل نگیرد حراست شهرداری و  پلیس فتا و دادستان وارد نشده و واکنشی نسبت به این ناهنجاری ها نشان نمی دهند؟

🔹چرا یک جوان فعال رسانه همواره باید از نقد مسئولان شهری بیمناک بوده و بنا بر تجربه های تلخی که در این شهر اتفاق افتاده نگران بگیر و ببند و تفتیش حریم خصوصی و تردد در پاسگاه و دادگاه باشد، اما همین چشمان نظارتی که هم و غم خود را در صیانت از میز مسئولان صرف میکنند از کنار ذبح هنجارهای فرهنگی به راحتی عبور می‌کنند؟

🔹🔸دستگیری و بازداشت دو جوان کم تجربه و خاطی اقدامی نمایشی و صوری جهت بستن دهان منتقدان محسوب خواهد شد. مهم تر از این واکنش سطحی، اصلاح رویه غلط و استاندارد دوگانه متولیان امور نظارتی است.

❎فکر و باور آقایانی که اجازه می‌دهند فلان تور رسمی گردشگری علنا اقدام به نشر تصاویر کشف حجاب بانوان  نماید و آب از آب تکان نخورد، اما نقد فلان مسئول به منزله ضربه به نظام تلقی شود نیاز به اصلاح و تغییر اساسی دارد.

🔰جمعی از فعالان فرهنگی بنیان ایمانی بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درباره چرایی ضعف و انحراف بعضی ائمه جمعه

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۰، ۰۴:۳۵ ب.ظ

نماز جمعه این هفته در مراکز استان‌ها اقامه نخواهد شد

 

جایگاه امامت جمعه می تواند یک موقعیت استثنایی و فرصتی بی بدیل برای ایجاد جامعه کوچک و منظم دینی در نقاط مختلف کشور باشد.

یک نکته را همین اول بحث باید مشخص کرد. برخلاف تلقی و وانمود عامیانه یا سازمانی، نمازجمعه دستاورد انقلاب اسلامی نیست و در زمان رژیم طاغوت هم افرادی به عنوان امام جمعه در شهرهای مختلف منصوب شده و در نمازهای جمعه علاوه بر ایراد نصایح کلی مذهبی به دعاگویی و تحکیم موقعیت شاه نیز مبادرت می ورزیدند.

با این وصف ناگفته پیداست نمازجمعه می تواند مانند چاقو در کاربرد خود دارای وجوه مختلف خیر و شرّ باشد.

واضح تر از این باید گفت: نمازجمعه به خودی خود نمی تواند در راستای اهداف انقلاب و خدمت به اسلام ناب محسوب شود. از باب شرف المکان بالمکین هم که شده اگر امام جمعه با رفتار و گفتار خود (تاکید می کنم هم رفتار هم گفتار)مردم را به مبانی اسلام و انقلاب امیدوار سازد می توان سنگر او را سنگر انقلاب دانست؛ اما اگر امام جمعه دغدغه منافع فردی و باندی را داشته و به رغم داد و فریادهای ظاهر فریبانه انقلابی، در طریقت طاغوت مدرن و مقدس! قدم بردارد و فامیل بازی و قبیله گرایی و زد و بند با مفسدان و سکوت در قبال تضییع حقوق ضعفا و دخالت در عزل و نصب ها و تکبر و دو رویی و ... را وجهه همت خویش سازد در مسیر استکبار و ضدیت با انقلاب اسلامی قرار دارد البته در نقاب تزویر و تقدس.

متأسفانه گاه شنیده می شود که موقع انتصاب امام جمعه، به صورت درگوشی به او تذکر می دهند که وقتی به حوزه مسئولیت و امامت خود رفتی کار به کار مسئولان نداشته باش و ...

این نگاه پاستوریزه و کارمندی و تفریطی به جایگاه امامت شهر در حالی است که از روشن ترین تکالیف امام جمعه تولیت بر امور حسبی و بر زمین مانده جامعه اسلامی به خصوص مقوله امر به معروف و نهی از منکر است و کیست که نداند از نگاه اسلام و تأکید برجسته مقام معظم رهبری بالاترین وجه امر به معروف و نهی از منکر در حوزه مسئولان و صاحبان قدرت تعریف و عملیاتی می گردد. به عبارت دقیق تر به جای انذار مطلق امام جمعه از ورود به حریم مسئولان و مدیران تنها باید نسبت به سیاسی کاری و دخالت های غیر مرتبط با رسالت امر به معروف و نهی از منکر هشدارهای پیشگیرانه را بیان نمود.

مردم امام جمعه را -چون با واسطه یا بی واسطه منصوب ولی فقیه است- جانشین و نماینده رهبری در جغرافیای مسئولیت خود می دانند. نماینده رهبر یعنی نمایش گر سلوک فردی، جمعی، فکری و عملی رهبر.

قابل کتمان نیست که بخش قابل ملاحظه ای از ائمه جمعه در طول تاریخ انقلاب اسلامی توانسته اند از عهده این مسئولیت خطیر به خوبی برآمده و جلوه هایی زیبا از شخصیت مطلوب و معقول ولی فقیه را در مختصاتی کوچک تر به نمایش و تأیید عموم برسانند.

اما

درباره ائمه جمعه ای که نتوانسته اند در اندازه مطالبات و انتظاراتی که از این جایگاه وجود دارد ظاهر شوند دستکم باید دو نکته را در روند آسیب شناسی دستگاه ولایت مورد توجه قرار داد.

الف- امام جمعه هیچ ردیف بودجه مشخص و مطمئنی برای فعالیت ندارد. این نقیصه در حالی است که مردم اعم از نیازمندان و یا فعالان انقلابی و جهادی و فرهنگی انتظار دارند از دفتر امام جمعه دست خالی بیرون نرفته و با رجوع به وی به عنوان کسی که دارنده بالاترین منصب سیاسی و مذهبی شهر است بتوانند بخشی از ملزومات مادی مورد نیاز خود را تأمین نمایند.

گاه خود امام جمعه هم تصمیم می گیرد فعالیتی فرهنگی یا خیرخواهانه را در راستای تحکیم جایگاه امامت جمعه و ... آغاز نماید که دستش از منابع قانونی و ثابت مالی خالی است. در شهرهای بزرگ این خلأ از طریق عواید بعضی موقوفات و یا کسر از وجوه شرعی مانند خمس تا حدودی جبران می شود؛ اما در شهرهای کوچک و فقیر دست امام جمعه به طور کل از منابع قابل اعتنا خالی است. در نهایت چنین موقعیتی امام جمعه را بر آن می دارد که یا به سوی بعضی مسئولان ادارات دست نیاز دراز کند و یا پیش سرمایه دارها گردن کج نماید.

نتیجه این روند با توجه به تأکید معقولی که در استقلال حوزه ها از دولت ها شده خوشایند نیست. تجربه ثابت کرده اغلب مسئولان و یا متمولانی که به ائمه جمعه یا علمای بلاد نزدیک می شوند و نیازهای مادی دفاترشان را تأمین می سازند در بزنگاه مشکلات و گره های قانونی خود یا انتظار سکوت از آنها را داشته و یا توقع حمایت دارند. ادامه این روند منجر به ساکت شدن امامان جمعه در قبال اشتباه مسئولان و صاحبان قدرت شده و منافی رسالت اصلی آنها در ادای فریضه امر به معروف و نهی از منکر است. طبیعی است مردم و جوانان انقلابی وقتی سکوت شخصیت اول سیاسی مذهبی شهر خود در قبال اشتباه یا فساد مسئولان را دیده و دایره امر به معروف ونهی از منکر او را صرفا محدود به مردم عادی می یابند در صداقتش شک نموده و نمی توانند وی را به عنوان نمایشگر شخصیت رهبری و ولی فقیه بپذیرند.

ب- از دیگر آسیب های دستگاه امامت جمعه نحوه انتخاب و انتصاب ائمه جمعه است. بارها دیده شده افرادی فاقد وجاهت لازم در امور علمی و اجتماعی و فقر بینش سیاسی و یا ضعف های شخصیتی و روحی صرفا بنا بر انتساب به فلان فرد و جریان توانسته اند جایگاه نمایندگی رهبری در شهرهای هر چند کوچک را اشغال نموده و در نهایت نه تنها منجر به تقویت بنیه های نظام اسلامی نگردیدند بلکه بدبینی و دلزدگی از مشروعیت نظام دینی را در بین مردم رقم زده اند.

وجود این معضل در حالی است که حوزه های علمیه مملو از طلاب نخبه انقلابی است که از موازین و معیارهای لازم برای تصدی امامت مردم برخوردار هستند اما به دلیل عدم وابستگی به محافل و کانون های قدرت و فقدان پشتوانه نتوانسته اند در موقعیتی که استعداد خدمات دینی و اجتماعی شان بروز و ظهور پیدا کند قرار بگیرند.

وقتی توده های مختلف مردم به خصوص قشر انقلابی و صاحب تحلیل متوجه می شوند که امام جمعه شهرشان برخلاف انتظاری که از جایگاهش می رود به جای آن که در سلوک رهبری حرکت کند در مسیر اهداف و منافع شخصی و گروهی پیش می رود و نه تنها قادر نیست به عنوان پدر معنوی شهر، نخ تسبیح عناصر انقلابی باشد بلکه خودش باعث و بانی شکاف بین نیروهای انقلاب در راستای باندبازی و فامیل گرایی است و یا برخوردار از امراض روحی همچون بی صداقتی، دو رویی، تفرعن و... است طبیعی است که برای تغییر وی و باز گرداندن این جایگاه به اهل آن تلاش می نمایند. در این بین دردمندانه شاهد هستیم سیستم نظارتی ائمه جمعه متأثر از نفوذ لابی های قدرت، چشم بر ضعف های موجود بسته و به اعتراضات به حق، وقعی نمی نهد که هیچ، شوراهای تأمین نیز که شامل مسئولان خُرد و میان رده ای است که اغلب با اعمال نفوذ همان طیف از ائمه جمعه قدرت طلب و منفعت خواه روی کار آمدند بلافاصله با ژست دروغین حمایت از نظام و در لوای قانونی غلط که مصوبات شوراهای تأمین را بدون نظارتی خاص، وجیه می شمارد، دستور برخورد و حذف منتقدان امام جمعه را صادر می نمایند. نتیجه می شود همین وضعی که می بینید نه تنها صفوف نمازهای جمعه از خیل مردم مومن و انقلابی خالی و کم رونق است بدبینی نسبت به اراده نظام برای عمل به شعائر عدالتخواهی و داعیه نیل به تمدن جهانی اسلام نیز در لایه هایی از اقشار انقلابی رقم می خورد. امام جمعه ای که به رغم خطاهای مکرر و رفتارهای متضاد با شخصیت و سلوک رهبری و ایجاد تشتت در بدنه نیروهای انقلاب از تداوم مسئولیت خود مطمئن بوده و با سوءاستفاده از جایگاه به ظاهر معنوی و نیز سوءبرداشت کاریکاتوری نهادهای امنیتی و قضایی از تعریف نظام و امنیت اجتماعی موفق به حذف منتقدان خود شود دیکتاتوری فاسد و شاهک تمامیت خواهی است که سلطنت تباه طاغوت را در اذهان عموم زنده می نماید.

دوباره تأکید می کنم شکی نیست که بخش قابل ملاحظه ای از ائمه جمعه با فعالیت ها و سلوک مردمی و مومنانه خود باعث تقویت بنیان های اسلام انقلابی و باور به سلامت و عدالت نظام دینی شده اند؛ اما اگر روزی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور بخواهد از خواب ناز و تغافل آزاردهند مصلحتی خود بیدار شده و بداند واقعیت ها ورای لبخند تصنعی مسئولان این شورا در گوشه و کنار باعث ریزش بدنه نیروهای انقلابی و بی اعتمادی آنان گردیده و دستگاهی که در اختیارشان قرار گرفته نیازمند آسیب شناسی و بازنگری است، نکات فوق می تواند تلنگری برای گشایش پنجره ای جدید رو به اصلاح و پیشرفت و تأثیرگذاری مطلوب به منظور شکل گیری جامعه ای باشد که انقلاب اسلامی را در "عمل" مسئولان و صاحبان تریبون جستجو می نمایند. والعاقبة للمتقین.

  • سیدحمید مشتاقی نیا