حیات سبز و مرگ سرخ
گاهی باید حرف راست را از دشمن شنید؛ آن گاه که ارتش بعث عراق، اسرای
پاسدار ایرانی را بیشتر از همه آزار می داد و در ورودی اردوگاه و یا روی لباس
هایشان می نوشت: حرس الخمینی.
اسیر، اسیر است و همه به فرمان امام پای در عرصه رزم و دفاع در برابر
متجاوزان نهاده اند. دشمن این را می دانست؛ اما خواسته یا ناخواسته اذعان داشت که
اندیشه پاسداری، محدود به جغرافیای معیّنی نبوده و هر جا را که افق آرمان اسلام
خمینی نشانه رود، عرصه مجاهدت پاسداران تفکر و مرام خمینی خواهد بود. دشمن از
پاسدار کینه داشت چون می دانست تا ابالفضل، پاسدار خیمه ها باشد کسی جرأت حمله به
اباعبدالله را نخواهد داشت.
لباس پاسداری، لباس کار یک صنف خاص نیست. پاسدار اسلام، پای در طریقت
سبزی می گذارد که از رهگذر محراب سرخ مسجد کوفه و یا گودی قتلگاه دشت بلا و با
نغمه فزت و رب الکعبه و فیاسیوف خذینی، وصال عاشقانه با معبود را غایت آسمانی خویش
می داند.
حاج حسین بصیر یک نمونه از شهدای پاسداری است که معتقد بودند لباس سبز
پاسداری، حرمت دارد و هر کسی را یارای تحمل سنگینی بار مسئولیت آن نیست. فشار این
طرز فکر مومنانه بود که باعث شد این فرمانده خط شکن سپاه توحید وقتی لباس پاسداری
را به تن کرد از فرط گریه، بی هوش شده و بر زمین بیفتد.
شهید گل محمد غزنوی هم می گفت: تلاش کنید تا پاسدار واقعی شوید بعد
این لباس را به تن کنید.
رخت دامادی شهید محمدرضا حیدری، لباس سبز سپاه بود. می گفت: آیه
واعدوا لهم مااستطعتم من قوة را که روی آرم لباس سپاه نقش بسته با هزار دست کت و
شلوار شیک دامادی عوض نمی کنم.
عارف بالله، شهید محراب آیت الله سید اسدالله مدنی خواب دید که حضرت
حجت (عج) ظهور کرده و یارانش لباس سبزی بر تن دارند که روی آن آیه واعدوا لهم ...
را نوشته اند. بعد از این خواب بود که او نیز لباس پاسداری به تن کرد.
شهید ماشاءالله استاد مرتضی می گفت دوست دارم با لباس سبز سپاه به خاک
سپرده شوم. وقتی توسط دموکرات ها تیرباران شد با لباسی که به آن عشق می ورزید دفن
گردید.
این فرهنگ به پاسداران نسل امروز هم به ارث رسیده است.
نوید صفری، شهید گیلانی مدافع حرم نیز وصیت کرد: مرا با لباس سبز
پاسداری دفن کنید.
روزی که محمود هاشمی بازنشست شد، گوشه ای خلوت کرد و اشک ریخت. می
گفت: دیدید آخرش لباس پاسداری را از تن در آوردم و شهید نشدم؟ بی تابی امانش را
برید. خودش را به سوریه رساند و با لباس مقدس پاسداری، شهد شهادت نوشید.
شهید مدافع حرم، اسماعیل خانزاده یک شب قبل از آن که ملبّس شود لباس
سبز پاسداری را در عالم خواب از دست شهید علی اکبر شیرودی هدیه گرفت. آن شب درست
سالگرد شهادت این خلبان رشید هوانیروز بود. اسماعیل در یادداشت هایش نوشت که این
خواب، نوید شهادت را به من می دهد. من بالاخره به آرزویی که از کودکی دنبالش بودم
خواهم رسید.
حالا که سخن از اسماعیل خانزاده و علاقه اش به لباس پاسداری به میان
آمد این قسمت از یادداشت او حسن ختام مناسبی برای این دلنوشته خواهد بود:
"خدایا! دوست دارم آن چنان شهادتی نصیبم شود که وقتی در عالم
باقی، تشرف به محضر مولایم، سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله علیه السلام پیدا
کردم بگویم حسین جان، من هم جان ناقابل خود در راه خدا نثار کردم. آه چقدر شیرین و
لذت بخش است آن لحظه برایم ...ای قادر متعال! دوست دارم خونم پاشیده شود تا دین تو
حفظ بماند ..."
او با تمام عشقی که به دختر کوچک خود می ورزید، در آخر نوشت: "چقدر
برایم عزیز است که حتی حاضرم به خاطر شهادت، از نرگس عزیزم صرف نظر کنم ..."
رحمت خدا بر پاسداران حقیقی مکتب اسلام که خون سرخ شان، ترجمان عاشقی
شان بود و رحمت حق بر رهپویان صراط مستقیم لقاءالله که در گفتار و عمل، پیوندی
ناگسستنی با اصحاب عاشورایی سیدالشهداء داشته و پا جای پای آنان می گذارند؛ و
حسُنَ اولئک رفیقا.