اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۲۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنویت» ثبت شده است

این دنیای ناچیز

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۵ آذر ۱۴۰۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ

دانلود ریمیکس داره تموم میشه این دنیای بی ارزش هایده هوش مصنوعی تتلو شایع  اینستا

 

در هفته گذشته سه حادثه تلخ در صدر خبرها آمد.

رضا امیرخانی دچار حادثه شد و در بیمارستان بستری گردید. از حال و روز او خبرهای مختلفی به گوش می رسد. رضا امیرخانی یکی از ماندگارترین چهره های عرصه قلم و هنر انقلاب است که نامش در تاریخ خواهد ماند. داستان سیستان، نشت نشا، ارمیا و... آثاری بودند که او در جوانی خلق کرد و به رغم آنکه در جبهه انقلاب قلم می زد اما تحسین معاندان را نیز بر انگیخت. خدایش سلامت بدارد ان شاءالله.

نماینده لردگان چه اسم زیبایی دارد، سید روح الله موسوی؛ اما زیباتر از اسم او رسم اوست که بر مدار شهدا و فرهنگ و سلوک انقلاب جریان دارد. در حالی که رانت خواری مدعیان ژن برتر و آقازاده ها و دامادهای تازه به دوران رسیده بعضی مسئولان تصویری نامبارک از چهره عدالتخواهانه جمهوری اسلامی در باورها حک نمود هنوز هم مسئولانی در تراز باکری و رجایی و رییسی و... پیدا میشوند که خویشانشان را از رانت و ویژه خواری دور نگاه دارند. فرزند این نماینده بی آنکه کسی بداند پیک موتوری رستوران بود که دچار سانحه شد و از دار دنیا رخت بر بست. رحمت الله علیه. خدا به پدر و مادر این جوان صبر بدهد.

سقاب حسینی جوان متدینی است که به رغم اعتراض بعضی حامیان دولت توانست نظر مسعود پزشکیان را به طرحهای خود جلب نماید. هنوز امضای حکم معاونتش خشک نشده بود که خانواده اش دچار سانحه شدند و همسر و دو فرزندش را از دست داد. روحشان شاد. ظن و گمانهایی هم در این باره طرح شده که نمیخواهم واردش بشوم. یک نکته ای در ذهنم هست که جزو نادانسته های عالم خلقت است. در زندگی خیلی ها دیده ام تا به جایی میرسند حادثه ای تلخ برایشان رخ میدهد. دوستی بود که در قم طلبگی میخواند. بی سر و صدا دانشگاه رفت و مدرک گرفت برگردد شهرش برو بیایی پیدا کند که ناگهان دچار سرطان شد. مسعود پزشکیان به مجلس رفت که همسر و فرزندش دچار سانحه شدند. مرحوم کریمی مدتی بود وزیر دادگستری شد که در سانحه ای همراه با خانواده جان باخت. بهادری جهرمی سخنگوی دولت رییسی هم اندکی بعد از تصدی این پست در سوگ دخترش نشست... خدا عاقبت همه ما را بخیر کند؛ ان شاءالله اموات و احیای مومنین در دو عالم رو سفید باشند. همه این خبرها عبرت و آموزه ای است که برای دنیا بیش از آنچه می ارزد ارزشی قائل نباشیم. امیدوارم به این درجه از معرفت برسیم که به آنچه دست می آوریم دلخوش نبوده و از آنچه از دست می دهیم مأیوس نگردیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زشت، زیبا، جلف!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ آذر ۱۴۰۴، ۰۹:۲۷ ق.ظ

زشت و زیبا

 

روز گذشته مصاحبه ای خواندم از هنرمند پیشکسوت سینما و تلویزیون، سرکار خانم معینی. بنده خدا گفت قبول دارم من زشت ترین بازیگر زن ایرانم ولی خب خدا را شکر مردم دوستم دارند. قبلا هم مصاحبه ای از خانم شرافتی بازیگر نون خ دیدم که دلش گرفته بود از اینکه بعضی ها به او گفتند چقدر زشتی! در حالی که او هم بازیگر قابل و موفقی است.

پرانتری عرض کنم یاد خاطره ای افتادم. یک بار با اتوبوسی از دخترهای دانشجو عازم اردو بودم. جریانهای 1401 بود. بعضی دخترها روسری شان را در آوردند. گفتم ناراحت نشوید! خدایی اش بعضی هایتان واقعاً زشتید. حال ما رو بهم نزنید! روسری تان را سر کنید شأن و شخصیت خودتان حفظ می ماند. البته در قالب شوخی گفتم و کسی ناراحت نشد. سر بحث هم باز شد و درباره حجاب و شئون و کرامت زن در اسلام و جایگاه قدسی او در جامعه صحبت مطرح شد که شکر خدا مورد توجه قرار گرفت.

از شوخی و جدی که بگذریم:

زشتی و زیبایی ربطی به صورت ندارد و امری درونی و سیرتی است. آدمهای خوب دوست داشتنی هستند و آدمهای بد هر چقدر هم به ظاهر زیبا باشند تنفر انگیزند. هر چه خدا خلق کرد زیباست و محترم، سنگ باشد یا درخت، حیوان باشد یا انسان...

دل کسی را با حرفهای نسنجیده خود نرنجانیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قطعه 88

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ

photo_2025-11-27_17-40-14_p467.jpg

photo_2025-11-27_17-40-27_wav2.jpg

photo_2025-11-27_17-40-38_2fq0.jpg

photo_2025-11-27_18-18-42_6dwa.jpg

photo_2025-11-27_17-40-22_ojfu.jpg

photo_2025-11-27_18-18-27_ebm5.jpg

 

به قطعه هنرمندان هم سری زدیم. در این عصر پنج شنبه غیر از ما عده ای دیگر هم آمده بودند که مشخص بود مثل خود ما صرفا در حال بازدید و قرائت فاتحه کلی هستند و نسبتی با هنرمندان مرحوم ندارند. خانواده هنرمند مرحوم تازه درگذشته، هادی مرزبان بالای سر قبر عزیزشان قرآن می خواندند و خیرات پخش می کردند. شلوغ ترین مزار مربوط بود به هنرمند مردمی و انقلابی مرحوم محمد کاسبی. قبر مرتضی احمدی انگار مدتی است سرکشی نمی شود. سنگ مزار رضا داوودنژاد یادآور خاطرات بازی زیبای این هنرمند دوست داشتنی بود. تصویر حکاکی چهره عزت سینمای ایران خوب در نیامد. اکبر گلپا هم آنجا بود. بعضی هنرمندان محبوب مثل علی سلیمانی و علی حاتمی را نتوانستم پیدا کنم که البته خستگی زیاد هم در این بی توفیقی تأثیرگذار بود. از قبر کیومرث پوراحمد و آزاده نامداری با تأسف گذشتم. جلال مقامی وطن دوست را دوست دارم. جمشید مشایخی عصاره سینمای ایران عزیز است. محمدعلی کشاورز، جلوه شکوه هنر ایرانی است. ژاله علو بانوی صدای ایران. حسین محب اهری یاداور خاطرات کودکی ماست. صدای منوچهر والی زاده از ذهنها زدوده نخواهد شد. داوود رشیدی که جد مادری اش عالمی بابلی است دنیا را در سه کلمه خلاصه دیده است؛ آمدم، دیدم و رفتم. که البته این دیدن ادعای بزرگی است. مجید فریدفر هنرمند جوان و بازیگر قبل از انقلاب است. همبازی با لیلا فروهر که بعد از انقلاب به جبهه رفت و در آبادان شهید شد. مزارش در بهشت زهرا کنار شهید کشوری است. او هم هنر دنیایی داشت هم اخروی که گفته اند شهادت هنر مردان خداست. پدرش هنرمند رشته آکروبات بود که در بسیاری از کشورهای دنیا به اجرای برنامه پرداخت. مزار شریف این پدر بزرگوار شهید در قطعه هنرمندان قرار دارد. فرج الله سلحشور رحمت الله علیه دوست نداشت در قطعه هنرمندان دفن شود. هنرمندان دیگری هم به هر دلیل وصیت کرده اند که در نقاط دیگر به خاک سپرده شوند. شخصا از عدد هشاد و هشت بدم می آید! ولی خب اینجا هم میشود رنگ و بویی از خدا و انقلاب و آخرت گرایی دید. ارواح همه مومنین و مومنات شاد و امشب میهمان کربلای اباعبدالله ان شاءالله.

بزرگ باشی، مشهور باشی، برجسته باشی، روزی تو هم خواهی مرد. چقدر خوب است تا زنده ایم خاطره خوب بسازیم، به خوبی ها دعوت کنیم، خدا را در یادها زنده نگه داریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پابوسی حریم عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۹ ق.ظ

ویژگی هاى حضرت معصومه (سلام الله علیها) - مسجدنا

 

السَّلامُ عَلَىٰ آدَمَ صِفْوَةِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَىٰ نُوحٍ نَبِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَى إِبْراهِیمَ خَلِیلِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَىٰ مُوسَىٰ کَلِیمِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَىٰ عِیسىٰ رُوحِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خَیْرَ خَلْقِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَفِیَّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللّٰهِ خاتَِمَ النَّبِیِّینَ،

سلام بر آدم برگزیده خدا، سلام بر نوح پیامبر خدا، سلام بر ابراهیم دوست خدا، سلام بر موسی هم‌سخن خدا، سلام بر عیسی روح خدا، سلام بر تو ای رسول خدا، سلام بر تو ای بهترین خلق خدا، سلام بر تو ای برگزیده خدا، سلام بر تو ای محمد بن عبدالله خاتم پیامبران،

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طالِبٍ وَصِیَّ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا فاطِمَةُ سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمِینَ، السَّلامُ عَلَیْکُما یَا سِبْطَیْ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ وَسَیِّدَیْ شَبابِ أَهْلِ الْجَّنَةِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ سِیِّدَ الْعابِدِینَ وَقُرَّةَ عَیْنِ النَّاظِرِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ باقِرَ الْعِلْمِ بَعْدَ النَّبِیِّ؛

سلام بر تو ای امیرمؤمنان علی بن ابیطالب، جانشین رسول خدا، سلام بر تو ای  سرور بانوان جهانیان، سلام بر شما ای دو فرزندزاده پیامبر رحمت و دو سرور جوانان اهل بهشت، سلام بر تو ای علی بن الحسین، سرور عبادت‌کنندگان و روشنی چشم بینندگان، سلام بر تو ای محمد بن علی، شکافنده دانش پس از پیامبر؛

السَّلامُ عَلَیْکَ یَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ الْبارَّ الْأَمِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطَّاهِرَ الطُّهْرِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضىٰ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ التَّقِیَّ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ النَّقِیَّ النَّاصِحَ الْأَمِینَ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ، السَّلامُ عَلَى الْوَصِیِّ مِنْ بَعْدِهِ.

سلام بر تو ای جعفر بن محمد، راستگوی نیکوکار امین، سلام بر تو ای موسی بن جعفر، امام پاک و پاکیزه، سلام بر تو ای علی بن موسی‌الرضا امام پسندیده، سلام بر تو ای محمد بن علی تقی، سلام بر تو ای علی بن محمّد نقی اندرزگوی امین، سلام بر تو ای حسن بن علی، سلام بر وصی پس از او.

اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ نُورِکَ وَسِراجِکَ، وَوَلِیِّ وَلِیِّکَ، وَوَصِیِّ وَصِیِّکَ، وَحُجَّتِکَ عَلَىٰ خَلْقِکَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدِیجَةَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللّٰهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَکاتُهُ؛

خدایا درود فرست بر نورت و چراغت و نماینده نماینده‌ات و جانشین جانشینت، حجّتت بر آفریدگانت، سلام بر تو ای دختر رسول خدا، سلام بر تو ای دختر فاطمه و خدیجه، سلام بر تو ای دختر امیرمؤمنان، سلام بر تو ای دختر حسن و حسین، سلام بر تو ای دختر ولی خدا، سلام بر تو ای خواهر ولی خدا، سلام بر تو ای عمّه ولی خدا، سلام و رحمت و برکات خدا بر تو ای دختر موسی بن جعفر؛

السَّلامُ عَلَیْکِ عَرَّفَ اللّٰهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ فِی الْجَنَّةِ، وَحَشَرَنا فِی زُمْرَتِکُمْ، وَأَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِیِّکُمْ، وَسَقَانا بِکَأْسِ جَدِّکُمْ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طالِبٍ صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَیْکُمْ، أَسْأَلُ اللّٰهَ أَنْ یُرِیَنا فِیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ، وَأَنْ یَجْمَعَنا وِإِیَّاکُمْ فِی زُمْرَةِ جَدِّکُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، وَأَنْ لَایَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ إِنَّهُ وَلِیٌّ قَدِیرٌ،

سلام بر تو، خدا بین ما و شما در بهشت شناسایی برقرار کند و در گروهتان محشور دارد و بر حوض پیامبرتان واردمان نماید و به ما با جام جدّتان، از دست علی بن ابی‌طالب بنوشاند درودهای خدا بر شما باد، از خدا خواستارم که به ما درباره شما خوشحالی و گشایش بنمایاند و ما و شما را در گروه جدّتان محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) گرد آورد و معرفت شما را از ما باز نگیرد، به راستی که او سرپرستی تواناست.

أَتَقَرَّبُ إِلَى اللّٰهِ بِحُبِّکُمْ، وَالْبَراءَةِ مِنْ أَعْدائِکُمْ، وَالتَّسْلِیمِ إِلَى اللّٰهِ راضِیاً بِهِ غَیْرَ مُنْکِرٍ وَلَا مُسْتَکْبِرٍ، وَعَلَىٰ یَقِینِ مَا أَتىٰ بِهِ مُحَمَّدٌ وَبِهِ راضٍ، نَطْلُبُ بِذٰلِکَ وَجْهَکَ یَا سَیِّدِی اللّٰهُمَّ وَرِضاکَ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ، یَا فاطِمَةُ اشْفَعِی لِی فِی الْجَنَّةِ فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللّٰهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ.

به درگاه خدا به سبب دوستی شما و بیزاری از دشمنانتان و تسلیم بودن به خدا، تقرّب می‌جویم، در حال خشنودی به آن، نه با انکار و تکبّر بلکه بر پایه یقین به آنچه محمد آن را آورده و به آن خشنودم، به این امور خاطر تو را می‌خواهم ای آقای من، خدایا خشنودی‌ات و خانه آخرت را می‌خواهم. ای فاطمه درباره بهشت برایم شفاعت کن، به درستی که برای تو نزد خدا مقامی از مقامات بلند است.

اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ أَنْ تَخْتِمَ لِی بِالسَّعادَةِ فَلَا تَسْلُبْ مِنِّی مَا أَنَا فِیهِ، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ . اللّٰهُمَّ اسْتَجِبْ لَنا وَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ وَبِرَحْمَتِکَ وَعافِیَتِکَ، وَصَلَّى اللّٰهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ أَجْمَعِینَ وَسَلَّمَ تَسْلِیماً یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.

خدایا از تو می‌خواهم که سرانجام کارم را به خوشبختی ختم کنی و آنچه را در آنم از دستم مگیری و هیچ نیرو و توانى نیست جز به خداى بلندمرتبه بزرگ. خدایا برای ما اجابت کن و آن را به کرم و عزّتت و به رحمت و عافیتت بپذیر و درود خدا بر محمّد و همه خاندان او و بر آنان سلام، سلامی کامل، ای مهربان‌ترین مهربانان.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بهای دل شکسته

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۳۸ ب.ظ

                              توقیف املاک علامه طباطبایی پس از انقلاب

 

علامه طباطبایی در ادامه نوشته‌اند: "در اوایل تحصیل که به صرف‌ونحو اشتغال داشتم، علاقۀ زیادی به ادامۀ تحصیل نداشتم و ازاین‌روی هرچه می‌خواندم نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن، یکباره عنایت خدایی دامن‌گیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی‌تابی نسبت به تحصیل کمال حس نمودم. به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً هفده سال کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دلسردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث را برابر می‌پنداشتم، بساط معاشرت غیراهل علم را به‌کلی برچیدم. در خوردوخواب و لوازم دیگر زندگی به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه می‌پرداختم."

داستان این تحول به زمانی برمی‌گردد که فردی به نام استاد محمد برای تدریس ایشان و برادرشان به باغ آن‌ها می‌آمده است. روزی استاد به ایشان می‌گوید: چه فایده دارد که شما به من پول می‌دهید و من به شما درس می‌دهم، اما شما یاد نمی‌گیرید. علامه ناراحت و دل‌شکسته می‌شود و بر تپه‌ای در همان‌جا دو رکعت نماز حاجت می‌خوانند. ایشان فرمودند در قنوت با خدای خود رازونیاز کردم که خدایا من تلاشم را می‌کنم، اما ثمر نمی‌دهد. بعد فرمودند از تپه پایین نیامدم، مگر این‌که احساس کردم چیزی در درونم عوض شد و تحولی در من رخ داد و عنایت خداوند دامن‌گیر من شد. در خود نوعی شیفتگی و بی‌تابی به درس و تحصیل حس کردم.

https://www.tabnak.ir/005L3v

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا، موسی و باران

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۴، ۰۶:۴۶ ق.ظ

چهار سفارش خداوند به حضرت موسی علیه السلام - خبرگزاری حوزه

 

در عهد موسی در بنی اسرائیل قحطی شدیدی شد و مؤمنین هفتاد مرتبه برای نماز باران به بیابان رفتند و دعا کردند و مستجاب نشد.

یکشب موسی برای مناجات به کوه طور رفت و گریه نمود و عرض کرد: پروردگارا! به آبروی پیغمبری که در وعده فرموده‌ای در آخر الزمان او را مبعوث نمایی، باران رحمتت را بر ما نازل گردان!

خطاب آمد: ای موسی! در میان شما بنده‌ای است که مدت چهل سال است، آشکارا گناه می‌کند. او را از میان قوم بیرون کنید، تا من باران رحمتم را بر شما بفرستم.

حضرت برگشت، در میان صفوف قوم خود می‌گردید و می‌فرمود: ای بنده‌ای که چهل سال است، معصیت خدا را کرده‌ای! به واسطه تو است که خداوند رحمتش را از ما قطع کرده است؛ از میان جمعیت ما بیرون شو تا خداوند باران رحمتش را بر ما بفرستد.

آن مرد عاصی ندای موسی را شنید و دانست که مانع رحمت الهی او است. با خود گفت: اگر بمانم به واسطه من، بر این مردم باران نخواهد بارید و اگر بیرون روم همه مرا می‌شناسند و در میان بنی اسرائیل رسوا می‌‌گردم.

در همان حال، با خدای خود مناجات کرد و گفت: پروردگارا! معصیت تو را کردم و به جهل و نادانی بر تو جرئت نمودم، حال به درگاهت آمدم و توبه می‌کنم و پشیمانم. خدایا! توبه‌ام را بپذیر و آبرویم را مریز!

هنوز سخنش تمام نشده بود، باران باریدن گرفت.

موسی عرض کرد: خدایا! هنوز کسی از جمع مردم خارج نشده که باران نازل کردی.

خطاب آمد: موسی! به خاطر همان کسی که به واسطه او رحمتم را از شما قطع کردم، باران را نازل کردم.

موسی عرض کرد: خدایا! او را به ما معرفی کن.

ندا آمد: ای موسی! در حالی که گناه می‌کرد او را رسوا نکردم، حال که توبه کرده او را رسوا کنم؟! من نمام را دشمن می‌دارم حال خود نمامی کنم؟![1]

 


[1]ـ تحفة الواعظین/ج3/ص4

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نذر بی بی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۴، ۰۷:۰۵ ق.ظ

فردا؛ تشییع شهید عبدالصالح زارع در قم - مشرق نیوز

 

شهید مدافع حرم عبدالصالح زارع متولد 1364 در بهنمیر بابلسر است که در شانزدهم بهمن 1394 در شمال حلب به شهادت رسید و در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد:

با جمعی از همکاران پاسدار سوار بر ماشین برای مأموریتی به سمت تهران در حال حرکت بودیم. زمستان بود و جاده ها را برف گرفته بود. نزدیک امامزاده هاشم، تمام شیشه های ماشین را بخار گرفت و دید چندانی نسبت به بیرون نداشتیم. جمع با هم رفیق بودند و یک ضرب حرف می زدند. این مسأله هم روی بخار بستن شیشه ها تأثیر داشت. یکی از برادران پاسدار با صدای بلند گفت: یا حرارت بخاری را بیشتر کن یا شیشه ها را قدری پایین تر بیاور که بخار داخل ماشین از بین برود.

پیشنهاد او همهمه ای را در جمع راه انداخت. نیمی از جمع، سرمایی بودند و طرفدار افزایش دمای بخاری و نیمی دیگر هم گرمایی و طرفدار پایین کشیدن شیشه های خودرو.

وسط این جر و بحث ها، شیشه سمت راننده را کمی باز کردم. می توانستم بیرون را به وضوح ببینم. چند لحظه نگذشت که از پنجره، چشمم به لاین مخالف جاده افتاد. یک ماشین پژو انگار مشکلی داشت که کنار جاده ایستاده بود. نگاهم به راننده آن افتاد. درست می دیدم. عبدالصالح بود. از دیدنش در آن جا هم خوشحال شدم و هم تعجب کردم. ناگهان فریاد کشیدم و از پشت پنجره، صالح را صدا زدم و برایش دست تکان دادم. چشم صالح که به من افتاد گل از گلش شکفت.

توقف کردیم. رفتم پیشش. مرا در آغوش کشید و بوسید. با ماشین پدر خانمش داشت از سفر بر می گشت که چرخ آن پنچر کرد. زاپاسش هم پنچری داشت. او را تا جایی رساندیم که پنچری بگیرد و برگردد. خوشحال بود. می گفت: وقتی دیدم ماشین پنچر شده و در این هوای سرد در وسط جاده، بلاتکلیف مانده ام به حضرت معصومه سلام الله علیها توسل کردم و پنج صلوات به نیّت خانم فرستادم تا مشکلم حل شود. هنوز صلوات پنجمی تمام نشده بود که شما از راه رسیدید و به کمک من آمدید.

راوی: علی رضا رضانژاد دوست و همرزم شهید/ کتاب عبدالصالح/ انتشارات مطاف عشق

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هنر مردان خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ آبان ۱۴۰۴، ۰۱:۳۰ ب.ظ

زندگی نامه ووصیت نامه شهید اهل قلم محمدعلی معصومیان

 

هنرمند بود؛ اهل نقاشی، اهل شعر، اهل تئاتر. گروه های هنری داشت و در سطح شهرستان مطرح بود. صدها صفحه یادداشت و خاطره و نکته و اندرز به یادگار کجاست؛ اما هنر فقط در چارچوب دفتر و قلم و زبان و رنگ و بوم و ظاهر و فیزیک نیست.

اهل معنویت بود. نماز اول وقت، تعقیبات نماز، روزه مستحبی، ترک گناه، نماز شب، ادب و اخلاق و احترام. اما معنویت فقط به جنبه فردی و باور درونی و رفتار شخصی نیست.

هنر معنوی محمدعلی معصومیان این بود که می دید پیرمردی تنها در گوشه روستا زندگی می کند. کس و کاری ندارد. از عهده کارهای شخصی اش بر نمی آید. نان می خرید برایش می برد. پیشش می نشست و کار بر زمین مانده ای داشت برایش انجام می داد. صبح تا شب مشغول فعالیت و آموزش بود، نیمه های شب، خسته و کوفته می رفت می نشست کنار رزمنده بی سوادی که نوبت نگهبانی اش بود، دور از چشم دیگران، برای آنکه خجالت نکشد، به او خواندن و نوشتن یاد می داد. در محل که بود، کتابخانه تأسیس کرد. کودک و نوجوان را جمع می کرد برایشان انواع آموزشهای هنری و عقیدتی و رزمی را برگزار می کرد. یکی مشکلی داشت پیگیر بود برایش حل کند. حالا خودش کسی بود که با فقر بزرگ شد، طعم گرسنگی را چشیده بود. به جای آنکه برایش عقده شود، بخواهد در جوانی جبران کند، حتی غذای خوبی که سر سفره بود را با اجازه پدر و مادر، میهمانی عبوری از سر کوچه را دعوت می کرد با او هم کاسه شود.

جایی لازم بود از حق دفاع کند، حق خدا یا بنده خدا، حرفش را می زد. اغلب مواقع روح کلامش اثر گذار بود. ولی یک وقتهایی هم آن طرف گوش شنوایی نداشت. می ریختند سرش. کتکش را می خورد، قربة الی الله! از راهش دست بر نمی داشت و خسته نمی شد.

سرمای استخوان سوز و برفی کردستان، بالای قله، هر روز داوطلب می شد می آمد پایین دبه های سنگین آب را تا بالا می برد بچه ها آب تمیز و سالم داشته باشند. قبل از نماز شب، دستشویی ها را می شست. آر پی چی زن بود، غواص بود، مربی غواص ها. سپرده بود هر جا کاری گره خورد روی من حساب کنید. آماده بود اگر راهی بند آمده، پیشواز شهادت شتافته و جسمش را راهگشای میدان قرار دهد. بارها مجروح شد. یکبار ترکش نشست روی ریه اش. درد می کشید، به روی خودش نمی آورد. کار خانه و کمک به پدر و مادر بود یا سخت ترین عرصه نبرد، باز هم پیشتاز بود. کربلای چهار را خودش می دانست آخرین عملیات قبل از شهادت است. گفته بود که دلتنگ دوستان است و به زودی به آنها می پیوندند. خواب دید میان جمعی از دوستانش او و محمد شالیکار به حرم امام حسین راه یافته اند. محمدعلی وارد ضریح شد، محمد شالیکار پشت در ضریح ماند. کربلای چهار را همه با ام الرصاص می شناسند. اما محمدعلی پیشتاز بود، خودش را به ام البابی رساند. می خواست مأموریتش را کامل کند. محاصره شد و یازده سال همانجا ماند تا استخوانهایش سند وفاداری او به طریقت حسین علیه السلام باشد. محمد شالیکار چند بار مجروح شد، حتی یکبار روحش از بدنش رفت و دوباره بازگشت. پشت در ضریح حسین علیه السلام ماند تا در کربلای سوریه، سالها بعد امتداد خط عاشورا را از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تا جبهه های جهانی مکتب حق و عدالت با خون سرخ خویش ترسیم نماید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بلیت بهشت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۱۳ ب.ظ

بلیط-بهشت:-خاطرات-رضا-دادپور |  کنگره-بزرگداشت-سرداران-و-ده-هزار-شهید-استان-مازندران | خانه کتاب و ادبیات  ایران

 

آقا رضای دادپور را خدا یک استعدادی داده که آنهم بیان خاطره است. هر خاطره ای را رضا خوب بیان می کند و این هنر را دارد که شنونده را در موقعیت مورد نظرش قرار داده و احساسش را درگیر ماجرا کند. این ویژگی را در بیان هر نوع خاطره ای دارد اما طبعا در ارائه خاطرات دفاع مقدس جلوه شیوا تری به خود میگیرد. خاطره را خوب می شناسد می داند باید چه بگوید و چطور بگوید تا حرفش را کوتاه و زیبا بر دل مخاطب بنشاند. سالهاست پای خاطرات افراد مختلفی نشسته ام اما هنوز انس باطنی من با خاطراتی است که از زبان و با حس و حال رضا دادپور بیان شود هر چند بارها و بارها شنیده باشم. این مداح خوش ذوق اهل بیت، چند نسل را با حوصله و دقت به خاطرات دوران طلایی دفاع مقدس پیوند داد و زبانش چرخه نشر معارف ایثار و شهادت برای جوانان و نوجوانان ناآشنا با حقایق جنگ قرار گرفت.

کتاب بلیت بهشت، بخشی از خاطرات زیبای اوست که خواندنش دل آدم را به بازی می گیرد. بی پیرایه است و صاف و صادق و خالص به شرح ماوقع می پردازد بدون اغراق و استفاده از افزودنی های مجاز و غیر مجاز، آنچه را دیده از زاویه نگاه دل روایت می کند.

این کتاب حدود ده سال پیش منتشر شد اما می توانید گیر بیاورید و بخوانید. به خصوص بچه های بابل و مازندران که خوب است با خواندن آن با زوایایی از حیات طیبه جوانان رشید و متعالی شهر و دیار خود که دانش آموخته مکتب عشق و ایمان و حماسه خمینی کبیر بودند آشنا شوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پسران هور

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۴، ۰۴:۴۳ ب.ظ

پسران هور»، سریال جدید شبکه یک | شبکه یک

 

اشک هور، عصاره فرزندان هور است؛ اما به نظرم پسران هور خیلی زیباتر و بهتر از کار درآمد. شاید به خاطر فرصت پرداخت تفصیلی به ابعاد سوژه توانست دل و ذهن مخاطب را با سیر داستان مأنوس سازد. با پسران هور می شد انس گرفت و کنارشان زیست و نفس کشید. بازی روان و باور پذیر و توجه به زوایای حقیقی جنگ از جمله اخلاص و معنویت و ساده زیستی و بی ادعایی و پرکاری، پسران هور را به مستندهای دلنشین گنجینه دفاع مقدس نزدیک ساخته بود. شهدا مظلوم زیستند و مظلوم از دنیا رفتند. شهدای هور، شهدای آب... شهدا با سختی مجاهدت کردند. شهدا یکبار در شهر و کاشانه خود به تیغ زهرآگین تهمت هدف گرفتند یکبار در میدان جنگ به تیر خصم سوختند. شاید دوباره عصر طلایی فرهنگ ایثار و شهادت زنده شود. شاید دوباره روزی بیاید که آرمان گرایی و آخرت محوری و وظیفه جویی و بی اعتنایی به زخارف دنیا ارزش پیدا کنند. دور نیست روزی که دوباره یادمان بیاید خلق شده ایم که در مسیر خدا به سوی تکامل قدم بگذاریم. شهید با هر آنچه مظهر تباهی است سازگار نیست. شهدا روح در کالبد جمهوری اسلامی هستند و بی راه و سلوکشان، جسم خالی و متروک، تعفن خواهد یافت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وزیر آموزش و پرورش پاسخگو باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۴۴ ب.ظ

نماز جمعه باشکوه بندپی شرقی با سخنرانی رئیس آموزش و پرورش منطقه

 

رییس آموزش و پرورش یکی از مناطق بابل گفت مدرسه جای غم نیست، پس مراسم مذهبی ممنوع! درباره حجاب و ... هم حرفهایی زد.

این خبر امروز صبح در فضای مجازی پخش شد. پیامکی از مدیر مربوطه سوال کردم. تکذیب کرد که منظورش اینطور نبوده و چیز دیگری بود. طبعا با توجه به آنچه در افکار عمومی منتشر شده وظیفه دارد به طور رسمی بیانیه بدهد و توضیحاتش را در فضای رسانه ارائه کند. بعضی حاضران در جلسه همچنان اصرار دارند که وی چنین حرفی زده و مخالفت خودش را با برگزاری برنامه های مذهبی در مدارس اعلام نموده است.

وزیر آموزش و پرورش کیست، چطور به این منصب رسید؟ برادرش کیست؟ اگر قرار است این مجموعه، ارزشی باقی مانده و دچار حواشی تربیتی نشود ضروری است نسبت به چنین گزارشاتی واکنش لازم نشان داده شده و تحقیقات کامل صورت بپذیرد. وزیر آموزش و پرورش اگر نگران افت تحصیلی و تربیتی دانش آموزان است -که بارها چنین اذعان داشته- بهتر است پیش از آن نگران وضعیت مدیریتی و تراز علمی و اعتقادی مسئولان ذی ربط باشد.

تکمیلی: رییس آموزش و پرورش بندپی شرقی بابل بیانیه ای داد توضیحاتی ارائه و در نهایت عذرخواهی کرد.

تکمیلی تر: امام جمعه بابل هم موضع سخت و جانانه ای بر ضد رییس آموزش و پرورش بندپی شرقی گرفت. آتش اعتراضها در سطح افکار عمومی بالاست و گمانه ها از احتمال عزل یا استعفای وی ظرف ساعات آتی خبر میدهد. موضع امام جمعه بابل خوب و درست و قابل تقدیر است اما یادمان نمیرود در جریان خرده فرمایشات غلط استاندار مازندران پیرامون حجاب که بازتاب ملی داشت و حتی خطیب جمعه تهران نیز لب به اعتراض گشود امام جمعه بابل و اغلب ائمه جمعه استان متاسفانه سکوت نمودند.

و بسیار تکمیلی تر:

 

پیرامون حواشی جناب ابراهیم تبار

رییس آموزش و پرورش بندپی شرقی بابل حرف غلطی زد و بعد عذرخواهی کرد. همه به او تاختند بلایی سرش آوردند که به حد ذکر شهادتین و اثبات مسلمانی خود رسید!
بعید نیست او اگر همچنان رییس اداره بماند تا پایان ماموریتش هر روز در مدارس به اجرای نوحه و سینه زنی بپردازد.
واکنشهای مردمی به اظهارات اشتباه او ستودنی است
اما
آقایان صاحب تریبون در استان باید به این سوال جواب بدهند چرا در مقابل حرف غلط استاندار مازندران که حتی امام جمعه تهران را به واکنش کشاند مهر سکوت بر لب زدند؟ چون بودجه و امکانات و سهام اداری کانونهای سیاسی در اختیار اوست؟
پشت سرش یک مشاور بی ادب وی نیز هر چه لایق خودش بود را به منتقدان استاندار حواله داد باز هم صدایی از صاحبان تریبون شنیده نشد. پشت سر او فرماندار تازه به دوران رسیده ساری هم به حامیان حجاب توهینی کرد که خودش لایقش بود صدایی از کسی برنخاست.
نهی از منکر صاحبان تریبون به گونه ای نباشد جایی که دیوار کوتاه میبینند طرف را له و لورده کنند جایی که با منافعشان سازگار نیست سوت بلبلی زده و از کنارش عبور نمایند.
چه بسا اگر همان موقع جلوی استاندار می ایستادید شاهد این خرده فرمایشات شبه روشنفکرانه مدیران پایین رده نبودیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کی پکس

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۱۱ ب.ظ

فیلم K-PAX - کی پکس را آنلاین دانلود و تماشا کنید | نماوا

 

خدا نور است و هر آنچه از جنس اوست هم. حقیقت نور است. امید نور است. انسان نور است. عالم انعکاسی از وجود فراگیر و بی حد و حصر خداست. روشنایی روی حال و روحیه انسان تأثیر می گذارد. میزان و حجم و نحوه تابش نور در حال و هوای روحی آدم اثر دارد. فضای تاریک و دلگیر را با روشنایی می توانید از غم و افسردگی به نشاط نزدیک نمایید. انسان در لحظه مرگ هم نوری می بیند و به آنچه خانه اصلی و ذره ای از انعکاس وجود آن است باز می گردد.

امید را اساسا مضاف الیه نور می دانند. سرخورده مهجور افسرده اگر ذهنش منعطف به نور امید شود، شکوه زندگی را دوباره درک خواهد کرد.

انسانی که از تعلقات دست و پا گیر مادی خلاص می شود باطن عالم را تماشا می کند و به دنیای نور نزدیک تر می شود. اوست که فراتر از قیود دنیایی به اخبار و حقایق عالم دسترسی بیشتری پیدا می نماید.

کی پکس، فیلم آمریکایی علمی و تخیلی و معمایی است و چقدر دیدن چندباره آن می ارزد. هر اثر هنری که انسان را به فکر و تأمل و مطالعه و تدقیق فرابخواند شاهکاری در دامنه فطرت و احیای حقیقت به شمار می آید.

دیدم در نقد و معرفی کی پکس نوشته اند اوج فیلم زمانی است که قهرمان در محضر دانشمندان بزرگ فیزیک و نجوم از دانسته های طبقه بندی شده محرمانه آنان درباره سیاره ای ناشناخته سخن به میان آورد. قهرمان فیلم، بیمار روحی است که در چارچوب اقتضای حزن درون و بریدنش از جاذبه های عالم ماده، روحی سبکبال یافته و به بخشی از حقایق و اخبار عالم دسترسی پیدا نموده است. گاهی حقایق و ناشنیده ها بر زبان اهل دل جاری می گردد. کی پکس حکایت دلی سوخته و ویران است که صاحبش فقط خداست حتی اگر کارگردان نخواهد روی این وجه آن مانور دهد. تمدن غرب باید عالم غیب را باور کند. دنیا فقط خوردن و خوابیدن و پول درآوردن و لذت طلبی نیست. قهرمان فیلم در پرتو دل بریدن از تعلقات مادی –هر چند در قالب تحمیل- خبر دارد چه روز قرار است برایش اتفاقی مهم رخ دهد. این دسترسی فرا مادی برای اهل عرفان نیز بسیار سهل الوصول محسوب میشود.

اوج فیلم از نظر من آنجایی است که بیماران افسرده آسایشگاه روانی با اعتقاد به وجود دنیایی بهتر، شاداب تر می گردند. آنها قهرمان خود را مرده یا شکست خورده و زمین افتاده نمی پذیرند و ترجیح می دهند اعتقاد به ظهور خوشبختی و تغییر را در وجود خویش زنده نگاه دارند. معنویت، کمتر یا بیتشر، گمشته همه ما انسانها در سراسر گیتی است.

و البته چقدر خوب است انسان گاهی با عینک دیگران به دنیا نگاه کند. ما زمانی پخته و رو به تکامل می شویم که با همه نگاهها و طرز تلقی ها آشنا بوده و بدانیم برای چه مسیر خود را انتخاب نموده ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در فاصله دو بوسه

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۰۴:۵۲ ب.ظ

‫مشاهده و خرید اینترنتی کتاب در فاصله دو بوسه زندگی شهید مجید حداد عادل‬‎

 

می گویند یک منبر خوب منبری است که در آن هم آیه خوانده شود هم حدیث، شعر باشد، داستان داشته باشد... آموزنده و سرگرم کننده و متنوع باشد. کتاب "در فاصله دو بوسه" یک چنین ویژگی را در خود دارد. هم نویسنده اش اهل علم و ادب است هم سوژه آن از چنین خاصیتی برخوردار است.

بعضی آدمها اهل ادب و هنر و علم هستند و فقط به درد کتابخانه یا کلاس درس می خورند، بعضی ها در کار موفقند مدیر با عرضه ای هستند اما ذوق علمی یا هنری ندارند. مجید حدادعادل همه این ویژگی ها را با هم در خود جای داده بود.

در ورزش محکم و با انگیزه بود. در تفریح و گردشگری هم همینطور. با ساده ترین امکانات به نقاط دیدنی دور دست سر می زد. اهل کوهنوردی در دشوارترین شرایط بود. یک بچه دانشجوی درس خوان و نمره بیست و در ظاهر از آن دست بچه هایی که همیشه در کلاس در ردیف نخست، دست به سینه می نشینند؛ اما این یکی خیلی به درد بخور بود! انبار سیمان پدر را مدیریت می کرد، جدی و با تدبیر بود. سربازی رفت، فرز و چالاک بود. در مبارزه سیاسی جلودار بود. در امر به معروف و نهی از منکر شجاع بود. اهل شعر و قلم و ادبیات بود. به جبهه که رفت دیده بان شد، نقطه ای پا گذاشت که شاید هیچ دیدبانی در جنگهای دنیا چنین نکرده باشد. در عمق جبهه دشمن چسبیده به خاکریزهای مقابل پناه بگیرد و گرای ویرانگر تجهیزات دشمن را برای هدایت آتش توپخانه ثبت نماید. مدیر رادیو شد دغدغه تولید آثار فاخر را داشت که موفق هم بود. معاون استاندار که شد لحظه ای آرام و قرار نداشت و جالب آنکه با همه زحمت و تلاش و ابتکاری که به خرج میداد منتی بر سر کسی نداشت که هیچ معترض بود حقوقی که به او میدهند بیش از حق اوست!

انقلاب اسلامی را تحسین کنیم که چنین شخصیتهایی را شناخت و بالا آورد یا انقلاب را مذمت کنیم باعث شد چنین جوانان تخبه ای را از دست بدهیم؟ حقیقت آن است بباید انقلاب اسلامی را ستود برای کشف و میدان دادن به جوانان با فضیلتی که با خون سرخ خود الگوی عزت و استقلال و قدرت این ملک قرار گرفته اند. اگر انقلاب نمی شد کجا عرصه برای درخشش و ظهور امثال مجید فراهم بود؟ اگر آب حیات شهادت نبود کجا مثل مجید را می شناختیم و عیار صحت طریقت خویش قرار می دادیم؟

پدر مجید یک راننده کامیون بود که چنین فرزندانی را تربیت نمود. غلامعلی حدادعادل برادر بزرگتر شهید مجید، با نوشتن این کتاب نه تنها به برادرش که به تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ادای دین نمود و البته مبتکر نگاه جدیدی در تولید آثار مکتوب دفاع مقدس گردید که از جامعیت روایی و سندی برخودار باشد. این که از پیامبر بزرگ ما نقل است خدا در آخرالزمان با شهادت، بهترینهای امت مرا گلچین می کند با مطالعه زندگی شهدا قابل درک و اثبات است. خدا چقدر خوش سلیقه است. مجید چقدر دلش برای پرواز پر می کشید با اینکه پول و پست و دانش و هر آنچه از اقلام مادی است برایش قابل دسترس بود. نگاه عارفانه اش اما در تب و تاب وصال بود و هوای دلدار، بی قرارش می نمود. این کتاب و شرح زندگی مجید حدادعادل به عنوان یک شهید خودساخته و الگو در طلب دانش، ورزش، مبارزه، خودسازی، هنر، مدیریت، مردم داری و مجاهدت قابلیت ساخت یک سریال جذاب و آموزنده و پرمخاطب را دارد به خصوص قریحه طنز و شوخی های زیرکانه او که شخصیت یک انقلابی عالم و مدیر و مبلغ عملی دین و انقلاب را به نیکی ترسیم می نماید.

به فال نیک گرفتم خواندن این کتاب را. بر حسب اتفاق مصادف با روزی شروع شد که سالگرد پر گشودن مرغ جان این جوان رعنای کربلای خمینی بود. زین پس گذرم به دارخوین که بیفتد به فضل خدا به یاد او هم خواهم بود.

راستش این متن تا همینجا تمام است و از حوصله مخاطب، بیرون اما قلقلکم می آید دو نکته را کوتاه عرض کنم. هنرمندان رزمنده انصافا حضورشان نعمت مضاعفی در دفاع مقدس بود. بهروز مرادی را ببینید آن موقع در اوج التهابات نبرد شهری، دغدغه تأسیس موزه جنگ خرمشهر را داشت. در مسجد جامع را برد یک گوشه امن گذاشت. حالا بروید آن موزه را ببینید. آثار نگاه بلند این بسیجی شهید در آن هویداست و راهنمای تاریخ. مجید حداد عادل آن موقع دغدغه رمان نویسی از زندگی شهید ایرج نصرت زاد را داشت و به دوستی سفارش نمود و نیز دغدغه تولید آثار موسیقی ماندگار تاریخ که فرهنگ و حقایق انقلاب را در خود جای دهد مثل سرود معروف مرتضای مطهر و....

محمدزمان ولی پور خسته بود. داشت با همرزمانش به عقب بر می گشت. تویوتا زیر پایش ایستاد اما سوار نشد شاید از او خسته تری هم باشد. لحظاتی بعد خمپاره ای آمد و پر کشید. جعفر شیرسوار میتوانست گوشه ای خیز بردارد اما ترجیح داد بایستد آن وسط، همرزمان آشفته اش را راهنمایی کند، همانجا پر گشود. ابوالفضل رضایی روشن در جنگ اخیر شهید شد. دید هواپیمای اسرائیل آمده، دوید رفت خوابگاه، بچه ها را صدا زد و نجاتشان داد و خودش پر گشود. مجید حداد عادل می توانست زیر حملات دشمن برود گوشه ای اما ایستاد تا همراهانش را راهنمایی کند و ... خدا چقدر خوش سلیقه است برای گلچین بهترینهای امت رسول.

غلامعلی حدادعادل بابت یکی از آثارش، جایزه ای برنده شد. چهارده سکه بهار، همانجا هدیه داد به یاد برادرش مجید و به نام او کتابخانه ای در کوی ذوالفقاری آبادان تأسیس شود. حتماً به این کتابخانه میروم و به لطف خدا به وسع خود کتابهایی را آنجا هدیه خواهم داد. این کتاب را میهمانی به امانت گذاشت تا بخوانم و پس بدهم. از حسن سلیقه و لطف او نیز سپاسگزارم. الحمدلله که با چنین شهدایی آشنا میشویم. خدا به ما رحم کند این شهدا را دیده یا شناخته ایم و پا کج میگذاریم.

چند روز پیش شعر این شهید با ترجیع بند لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون را در گروههای مجازی پخش کردم. متوجه شدم خیلی از دوستان همراستا و همداستان نیز مثل حقیر شناخت چندانی از این شهید نداشته اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بفرما پشت دوربین لطفا!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۴:۳۵ ب.ظ

شهید آوینی

 

یک بنده خدایی بود شخصا دوستش داشتم رزمنده بود و خوش سابقه. گاهی از او می خواستند درباره شهیدی صحبت کند مثلا چهل دقیقه به او وقت می دادند باور کنید سی و پنج دقیقه اش را به خودش و خاطراتش و کارهایی که کرده اختصاص می داد نهایتا وقتی با اعتراض و تذکر مزاح آلود مستمعین مواجه می شد چند دقیقه ای هم از شهید می گفت که البته چندان به کار نمی آمد.

این شبها گاهی بعضی برنامه های مستند تلویزیون با موضوع جنگ لبنان و حمله اسرائیل به این کشور را نگاه می کنم. احساس می شود بعضی از عزیزان مستندساز جوان جویای نام که با دلارهای نفتی موسسات و مراکز فرهنگی مدتها در لبنان سیاحت داشته اند بیشتر از آنکه دنبال اصل سوژه و انتقال پیام باشند دنبال نمایش جدیدترین لباس و تیپ و آرایش قیافه خود هستند. دوربین زوم می کند روی راه رفتنشان روی خم ابرو و فرم صورتشان، روی هیکل نیمچه ورزشی و لباس اسپورت و حالت موی سرشان؛ در حاشیه اش تصاویری از موضوع مورد نظر هم نشان داده میشود! انگار یک لحظه دلشان نمی آید از جلوی دوربین کنار بروند و اگر سوژه نابی در اختیار دارند همان را به نمایش بگذارند. جالب است این عزیزان بعضا مدعی هستند که به خاطر علاقه به شخصیت سید شهیدان اهل قلم وارد عرصه مستندسازی شده اند. حالا نگاه کنید به شخصیت سید مرتضی آوینی که هیچ جای تصاویر دوربین حضور نداشت با اینکه از نظر تیپ و قیافه سرآمد خیلی از جوانهای خوش آرایش امروزی بود. کسی حتی اسم او را هم نمی دانست با اینکه صدایش و متنهای خوبش در گوش همه جا خوش کرده بود. بعد از شهادت سید مرتضی بود که تازه مردم فهمیدند صاحب این مستندهای دلی منقلب کننده و آن صوت گرم و آرامش بخش و آن متن های آسمانی، هنرمندی متفکر به نام سید مرتضی آوینی است که نیمه های شب وضو می گرفت، دو رکعت نماز می خواند بعد می نشست پای میز مونتاژ و برای تصاویر مستندش متنی برآمده از عمق جان می نوشت و در اثری که تولید می کرد روح می دمید. 

جنس انقلاب اسلامی از نور است و ناخالصی را دفع می کند. اینکه می بینیم کارهای آوینی و دیگر خدماتی که شهدا ارائه داده اند جاودان و اثرگذار است و کارهای ما نه، به دلیل تفاوت در باطن عناصر شکل دهنده امور است.

البته چون اطلاع دارم عرض می کنم هنرمندان و مستندسازان مخلص و بی ادعا و خودساخته ای هم داریم که با تأسی از سید مرتضی بی آنکه دنبال خودنمایی و جاه و شهرت باشند به تولید آثار فاخر و ثبت و گزارش وقایع اشتغال دارند. راستی حرف از مستندسازی و لبنان و ... شد. سال گذشته را یادتان هست چقدر سلبریتی مذهبی به بهانه ثبت و ارائه گزارش از وقایع لبنان و نبرد حزب الله و جنایات صهونیسیم به بیروت اعزام شدند؟ آثار تولیدی شان کجاست؟ چند نفر از مردم یک لحظه از تصاویر و گزارش هایشان را دیده و یا به خاطر دارند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر لحظه در کنارش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۴ ق.ظ

20 عکس پروفایل توکل بر خدا برای آرامش روحی

 

همین دو سه روز اخیر یک اتوبوس حامل دانشجویان در سمنان چپ کرد و تعدادی مصدوم و مرحوم شدند. یک اتوبوس در جاده فیروزکوه به دره سقوط کرد. هلی کوپتر امداد در اشترانکوه به زمین افتاد و ... اگر ماه صفر بود عده ای دست می گرفتند که این ماه نحس است و ...

واقعا بعضی ها را سراغ دارم ماه صفر که میشود غصه شان می گیرد و همه اش انتظار وقوع حادثه ای تلخ را می کشند. 

اما خیلی ها در ماه صفر به دنیا می آیند، اتفاقات خوب و خوشی گاه در این ماه به وقوع می پیوندد. در حالی که ممکن است عده ای در عید نوروز بمیرند یا در دیگر ایام شاد دچار حادثه و مبتلا به اندوه شوند. علم ما محدود است و فلسفه حوادث را نمیدانیم. نمیدانیم چه چیزی به نفع ماست چه چیز به ضررمان.

ما انسانها ضعیفیم و چاره ای جز اتصال به منبع قدرت الهی نداریم. هر آن هر قدم هر لحظه ممکن است اتفاقی خوب یا بد برای ما رقم بخورد. وظیفه ما هست که در همه لحظات عمر به خدا توکل کنیم و خودمان را به او بسپاریم و در برابر عظمت و تدبیر و خیرخواهی اش سر تعظیم فرود بیاوریم و البته از رحمت و لطف او ناامید نباشیم. ان شاءالله بهترینها را برای ما رقم خواهد زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بمان پیرمرد!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ

dsc02726_2l9p.jpg

 

زمین به نفس های گرم تو، بیشتر از خورشید احتیاج دارد. دعای مستجاب تو رزق معنوی این دیار است. فاتح خیبر تقوا و بزرگ فقیه عالم علم و دیانت، عصاره آموزه های کتاب وحی هستی، آیت الله صداقت و عشق و اخلاص. هق هق گریه های شبانه ات، شانه های لرزانت در نجوای جامعه کبیره، اشکهای ناتمامت در قنوت دلدادگی، سوز مناجاتت در خلوت با سوره رحمان ... تو سراسر سرمایه ای برای این خاک، رشادتت در مقابل تحریف ها، دغدغه ات مقابل کژی ها، علم بی پایانت که لااقل دویست سال فقه شیعه را شکافت و ذرات اتم معرفت را به ستون احکام استوار آسمان بدل ساخت... هر کس تو را دید حتی در یک نگاه، یاد خدا افتاد که این ویژگی عالم ربانی است نه به سوی خود که آه و نگاهش داعی به سوی طریقت وحی است. دامان علم و اخلاق و معنویت تو پرورشگاه عارفان شهید کوی رستگاری بود. 

بمان پیرمرد این بار نیز بالانشین های عالم وصل را منتظر بگذار، شیدای وادی نور، کمی آهسته تر، با تو کارها داریم. یخبندان غفلت زده ارض به نفس های گرم تو نیاز دارد. دعاهای برخاسته از عمق جانت، سلاح مخفی و نافذ جبهه ایمان بوده و خواهد بود ان شاءالله. تجسم کرامت توحید، میراث دار پیام رسالت، پرچمدار علوم امامت، دلتنگ رائحه مهدوی جمالت نمانیم، به حق علی، به حق شاه نجف، به اعتبار ایوان طلایی که سالها عرش رحمت چشمهای آبی مناجاتی ات بود....

الهی بحق علی، به حق فاطمه به حق حسنین نگاه لطفت را از ما دریغ مدار، دست رد بر سینه سوخته ما نزن.

 

 

مثل من اگر نفستان حق نیست، آلوده عصیان و طغیانید، سرافکنده آسمان و زمینید و رانده پشت در مانده معراج خدا، دل شکسته تان را واسطه قرار دهید برای آیت الله محمدی دعا کنید شفا و عافیتش را مولایش امام عصر (عج) تضمین کند. خدا دعای ما گناهکاران را هم دوست دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سازمان و تبلیغات و اسلام

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۴، ۱۰:۵۷ ق.ظ

سید محمد نوروزیان امیری‎ (@m_nuorozian) • Threads, Say more

 

مقاله زیر را دوست و برادر بزرگوارم دکتر آسید محمد نوروزیان نوشته که پیشتر درباره شخصیت این متفکر جوان و خوش آتیه کشورمان مطلبی اینجا منتشر کرده ام. شخصا امیدی به آینده سازمان تبلیغات اسلامی ندارم و با توجه به فضای اداری کسل کننده و مأموریتهای موازی، در صورت عدم تحول، ادغام آن در سازمان اوقاف لااقل میتواند در مصرف بودجه و ایجاد تمرکز، مفیدتر باشد.

مقاله زیر چه مورد فهم و اجرای مدیران سازمان مربوطه قرار بگیرد چه نگیرد حاوی اندیشه ای سازنده و پیش رو در راستای تعالی فعالیتهای تشکیلاتی حول محور فرهنگ و تمدن دینی است که باور دارم مورد استفاده دغدغه مندان این عرصه قرار گرفته و برای همه مجموعه های هدفمند دینی در این عصر یا دوره های آتی راهگشا خواهد بود.

 

«هوالحکیم»

 

به سوی طراحی نقشه جامع حکمت‌بنیان برای هماهنگی و هم‌افزایی نهادهای تربیت عمومی غیررسمی ایران، با محوریت سازمان تبلیغات اسلامی

سید محمد نوروزیان امیری[1]

 

ایران امروز در جستجوی مسیری روشن برای تحقق تربیتی جامع و اصیل است که در عمق خود نه‌تنها پاسخگوی نیازهای روزمره جامعه باشد، بلکه افقی حکیمانه برای آینده‌ای معنادار ترسیم نماید. در این مسیر، نهادهای تربیت عمومی غیررسمی، به‌عنوان بخش‌های اثرگذار و متنوعی از نظام تربیتی، نقشی بی‌بدیل ایفا می نمایند. اما فقدان انسجام و هم‌افزایی میان این نهادها، سبب شده تا ظرفیت‌های عظیم موجود در این بخش به شکلی پراکنده و ناکارآمد مورد استفاده قرار گیرد. این شکاف اساسی، نقطه‌ای است که ضرورت طراحی یک نقشه جامع را بیش از پیش برجسته می‌سازد. طرح مسئله به‌وضوح بر این پایه استوار است که چگونه می‌توان با ایجاد هماهنگی میان نهادهای متنوع تربیتی غیررسمی، مسیری خردمندانه برای رشد و تعالی جامعه ایران رقم زد؟ به نظر می رسد سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان یکی از نهادهای محوری در این عرصه، با برخورداری از ظرفیت‌های تبلیغی، فرهنگی و اجرایی، می‌تواند محوریت این تحول را بر عهده گیرد. ایده اصلی این جستار آن است که راهبرد هم افزایی نهادها، نیازمند برخورداری این نهادها از «حکمت عملی» به مثابه چارچوبی برای درک واقعیت‌های پیچیده انسانی و هدایت تربیتی با رویکردی معطوف به معنا و غایت است. در این مسیر چالش‌های متعددی همچون تفاوت رویکردهای نهادهای موجود، فقدان الگوی مفهومی مشترک و گسست میان سیاست‌گذاری و اجرا، پیش روی این طرح قرار خواهد داشت که به نحوی مستقل نیازمند تامل است. اما راهکار پیشنهادی، بر پایه هم‌افزایی حکمت‌بنیان و ایجاد بستری برای تعامل و هم افزایی این نهادها، افقی روشن از انسجام و تعالی ترسیم خواهد نمود. این جستار گامی در جهت تحقق این مهم، با تأکید بر محوریت سازمان تبلیغات اسلامی به‌عنوان بهره‌ور اصلی است. 

 

تربیت غیررسمی در جستجوی معنا: فراتر از نظام‌سازی به سمت معنابخشی وجودی 

در جهانی که نظام‌های رسمی عمدتاً بر استانداردسازی و بازدهی متمرکز هستند، تربیت غیررسمی همچون ساحتی آزاد و انعطاف‌پذیر، فضایی برای معنابخشی به زندگی فردی و اجتماعی فراهم می‌آورد. این نوع تربیت نه به‌عنوان مکمل، بلکه به‌مثابه بُعدی اساسی از زیست انسان، در پی آن است که افراد و جوامع را در مسیر یافتن پاسخ به پرسش‌های بنیادین هستی قرار دهد. تربیت غیررسمی می‌تواند جایگاهی فراهم کند که در آن، نسبت میان آزادی فردی و مسئولیت اجتماعی بازتعریف شود. آزادی فردی، بدون تربیتی که آن را به مسئولیت اجتماعی پیوند دهد، ممکن است به خودخواهی و انزوا بیانجامد. از سوی دیگر، مسئولیت اجتماعی بدون زمینه‌ای برای آزادی و رشد درونی فرد، می‌تواند به اجبار و تحمیل تبدیل شود. تربیت حکمی که بر مبنای آموزه‌های معنوی و عقلانی شکل می‌گیرد، واسطه‌ای است که این دو مفهوم را در تعادلی خلاقانه قرار می‌دهد. در این راستا، تربیت غیررسمی به‌عنوان فضایی برای هم‌افزایی درون‌فردی و میان‌فردی عمل می‌کند. هم‌افزایی درون‌فردی به معنای تقویت لایه‌های مختلف وجود انسان، از عقلانیت تا عواطف و معنویت است. این نوع تربیت، افراد را به تعمق در اهداف و ارزش‌های زندگی خود دعوت می‌کند و راه را برای خودآگاهی و خودسازی هموار می‌سازد. از سوی دیگر، هم‌افزایی میان‌فردی به ایجاد پیوندهای اجتماعی معنادار می‌پردازد، جایی که افراد نه‌تنها به‌عنوان اعضای یک جامعه، بلکه به‌عنوان انسان‌هایی با شأن و کرامت برابر، در تعامل با یکدیگر قرار می‌گیرند.  سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان یکی از بازیگران اصلی تربیت غیررسمی، می‌تواند با تأکید بر این معنابخشی وجودی، نقش محوری در هدایت جامعه به سمت تربیتی حکمت‌بنیان ایفا کند. این سازمان می‌تواند از طریق طراحی برنامه‌هایی که ارزش‌های انسانی و الهی را تلفیق می‌کنند، بستری برای شکل‌گیری جامعه‌ای با هویتی پایدار و معنادار فراهم آورد.

تبلیغ به‌مثابه شأنی از تربیت: از آگاهی‌بخشی ابزاری تا تعالی‌بخشی وجودی 

«تبلیغ» در سنت‌های فلسفی و دینی، به‌مثابه شأنی و در برخی بینش ها به منزله نحوی از تربیت تلقی می‌شود که درصدد شکل‌دهی به بنیان‌های فکری و معنوی انسان است. تبلیغ نه صرفاً ابزاری برای ارتباط، بلکه بستری برای آگاهی‌بخشی وجودی و کشف حقیقت است. در این نگاه، تربیت و تبلیغ دو روی یک سکه‌اند؛ اولی به تربیت عقلانی و اخلاقی توجه دارد و دومی به انتقال حکمت و معنا. در نظام‌ تربیتی اکنون در ایران، تبلیغ اغلب به یک ابزار اجرایی فروکاسته شده است که در خدمت اهداف ابزاری قرار دارد. اما در منظومه تربیت حکمت‌بنیان، تبلیغ واجد رسالتی عمیق‌تر است: دعوت به تدبر، تفکر،تعقل، تذکر و در نهایت، شکوفایی انسان. این رویکرد، تبلیغ را نه به‌عنوان وسیله‌ای برای اقناع جمعی، بلکه به‌عنوان فرآیندی معرفتی می‌بیند که می‌تواند مخاطبان را از سطح نیازهای ظاهری به افق‌های متعالی سوق دهد. در چارچوب تربیت عمومی غیررسمی ایران، به نظر می رسد سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند به‌عنوان نهادی محوری، میان این دو شأن(تربیت و تبلیغ) پیوندی ژرف برقرار کند. این سازمان با رسالتی حکمت‌بنیان، قادر است از تبلیغ به‌عنوان ابزاری برای تربیت فراگیر استفاده کند؛ تربیتی که نه‌تنها به انتقال ارزش‌ها و فضایل انسانی و دینی می‌پردازد، بلکه به دنبال نهادینه‌سازی عقلانیت، اخلاق و معنویت در ساختارهای اجتماعی است. این نقش، مستلزم بازتعریف فلسفی تبلیغ و تبیین آن به‌مثابه شأنی وجودی است که با «حکمت عملی» گره خورده است. در این صورت، تبلیغ به ابزاری برای پرورش انسان متعالی و جامعه‌ای اخلاق‌مدار تبدیل خواهد شد. 

گذار از ساختار بوروکراتیک صنعتی‌شده به ساختار نرم تربیتی‌شده: عبور از سخت‌افزار مدیریتی به حکمت نرم‌افزاری 

ساختارهای بوروکراتیک که زاییده انقلاب صنعتی هستند، بر انباشت قدرت، تفکیک وظایف، و استانداردسازی فرآیندها ابتناء دارند. این ساختارها، اگرچه در مدیریت سازمان‌های صنعتی کارآمدند، اما در حوزه تربیت عمومی، که با ماهیت سیال و چندساحتی انسان سر و کار دارد، ناکارآمد و مخرب‌ بوده و تاحدودی به ضد اهداف خود بدل خواهند شد. نگارنده معتقد است، تربیت عمومی غیررسمی نیازمند ساختاری نرم، پویا و حکمت‌بنیان[2] است که به جای اعمال کنترل از بیرون، تحول درونی را تسهیل کند. ساختار نرم تربیتی‌شده، از منظر فلسفی، بر پایه حکمت عملی و عقلانیت جوهری[3] استوار است. این ساختار نه‌تنها به تعاملات انسانی اولویت می‌دهد، بلکه خود را به‌مثابه موجودی زنده تصور می‌کند که دائماً در حال یادگیری، تطبیق و ارتقاء است. چنین ساختاری، به جای تقسیم سخت‌افزاری وظایف، بر هم‌افزایی نرم‌افزاری( تقویت پیوندهای درونی میان مأموریت‌ها، ارزش‌ها و اهداف) تمرکز دارد. در نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی، عبور از ساختار «بوروکراتیک» به ساختار «تربیتی نرم» شرط اساسی است. سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند با اتخاذ این رویکرد، از جایگاه یک نهاد اجرایی صرف فراتر رفته و به نهادی حکمت بنیان بدل شود. این سازمان، با بهره‌گیری از ساختار نرم، قادر خواهد بود نقش محوری خود را در هماهنگی و هم‌افزایی نهادهای تربیتی ایفا کند. به این ترتیب، تربیت عمومی نه‌تنها از قید و بندهای صنعتی‌شده و بازارگرایانه رها شده و به افق‌های متعالی انسانی دست خواهد یافت. 

 عقلانیت حکمی در برابر عقلانیت ابزاری: بازاندیشی در فرآیند تعیین و تحقق غایات تربیتی 

عقلانیت ابزاری، که زاییده دوران مدرن است، ا زمنظری بازارگرایانه بر کارآمدی و سودمندی تمرکز دارد. این نوع عقلانیت، هدف را در سطح کلان تعیین می‌کند و فرآیند تحقق آن را به لایه‌های پایین‌تر سازمان‌ها و نهادها واگذار می‌نماید. اما در حوزه تربیت عمومی غیررسمی، این نوع عقلانیت، به دلیل بی‌توجهی به عمق و کیفیت اهداف، قادر به پاسخ‌گویی به نیازهای انسانی و اجتماعی نیست. در مقابل، عقلانیت حکمی، که ریشه در حکمت اسلامی و فلسفه‌های انسانی دارد، بر وحدت مبانی،غایات و روش ها تأکید می‌کند. این عقلانیت، فرآیند تعیین هدف و تحقق آن را از پایین به بالا می‌نگرد، به‌طوری که خود افراد و نهادها، مشارکت‌کنندگان اصلی در فرآیند تعیین تا تحقق هدف هستند. عقلانیت حکمی، غایت تربیت را نه صرفاً در دستیابی به مهارت‌ها یا نتایج از پیش تعیین شده، بلکه در تحول درونی، کیفی سازی فرایندها و تعالی وجودی انسان می‌بیند. در طراحی نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی، گذار از عقلانیت ابزاری به عقلانیت حکمی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان نهادی حکمت‌بنیان، می‌تواند این تحول را رهبری نموده و الگویی ارائه دهد که در آن، غایت و روش در یک کل هماهنگ و وحدت‌بخش تعریف شوند. این رویکرد، به جای تکیه بر قدرت اجرایی، بر حکمت و مشارکت تأکید داشته و می‌تواند بستری برای تربیت انسانی متعالی فراهم آورد. 

 حفظ کثرت نهادی برای وصول به وحدت در بینش تربیتی: هم‌افزایی در تنوع، تعالی در هماهنگی 

تربیت عمومی غیررسمی در ایران، با تنوعی از نهادهای دولتی، نیمه‌دولتی و مردمی مواجه است. این کثرت نهادی، اگرچه در نگاه نخست نشانه‌ای از پراکندگی است، می‌تواند بستری برای تنوع فکری و کارکردی در فرآیند تربیت عمومی باشد. اما این امر تنها زمانی به یک مزیت تبدیل می‌شود که وحدتی در بینش تربیتی حاکم بر این نهادها موجود باشد. حفظ کثرت نهادی به معنای پذیرش و حمایت از تنوع ساختاری و مأموریتی است، اما این تنوع باید در چارچوب یک بینش حکمت‌بنیان همسو شود. این وحدت، نه از طریق سلطه یا حذف تفاوت‌ها، بلکه با ایجاد یک چشم‌انداز مشترک و مأموریت فراگیر قابل‌تحقق است. چشم اندازی حکیمانه که در ابتدای حرکت انقلاب اسلامی ایران قابل ردیابی، قابل آشنایی زدایی و بازتعریف است. سازمان تبلیغات اسلامی، با موقعیت منحصربه‌فرد خود به‌عنوان یک کنشگر مرزی، می‌تواند نقشی محوری در تحقق این هم‌افزایی ایفا کند. این رویکرد مستلزم طراحی سازوکاری است که نهادهای مختلف بتوانند ضمن حفظ هویت و مأموریت‌های اختصاصی خود، در مسیر آن چشم انداز مشترک حرکت نمایند. این مهم، باید متکی بر حکمت عملی باشد که هم به اصول معنوی و دینی پایبند است و هم به اقتضائات اجتماعی و فرهنگی توجه دارد. به این ترتیب، با راهبری اثربخش سازمان تبلیغات اسلامی، این کثرت نهادی به یک نیروی پیش‌برنده تبدیل شده و وحدت در بینش تربیتی، از دل این تنوع شکوفا خواهد شد. 

 سازمان تبلیغات اسلامی به‌مثابه کنشگر مرزی در تربیت عمومی 

سازمان تبلیغات اسلامی، در جایگاه یک نهاد حکمت‌بنیان، دارای نقشی منحصربه‌فرد در تربیت عمومی و غیررسمی است. این سازمان، نه صرفاً یک نهاد اجرایی یا فرهنگی، بلکه یک کنشگر مرزی[4] است که هم در دل نهادهای دولتی جای دارد و هم در پیوندی نزدیک با جامعه مدنی و نهادهای مردمی عمل می‌کند. این موقعیت مرزی، سازمان تبلیغات اسلامی را قادر می‌سازد تا به‌عنوان پل ارتباطی میان سطوح مختلف ساختارهای تربیتی عمل نماید. از یک سو، این سازمان می‌تواند در مواجهه ای تربیتی، سیاست‌ها و رویکردهای دولتی را با نیازها و واقعیت‌های جامعه تطبیق دهد و از سوی دیگر، صدای مردم و نهادهای مردمی را در سطح سیاست‌گذاری کلان انعکاس دهد. این نقش، مستلزم برخورداری از حکمت عملی است که به سازمان امکان می‌دهد تا در میان دو حوزه دولتی و مردمی، تعادل ایجاد نموده و نقشی هماهنگ‌کننده و «هادی» ایفا کند. برای ایفای این نقش، سازمان تبلیغات اسلامی باید به‌عنوان سازمانی یادگیرنده و انعطاف‌پذیر عمل کند که همواره در حال بازتعریف مأموریت‌ها و ساختارهای خود بر اساس تغییرات محیطی و اجتماعی است. به این ترتیب، این سازمان می‌تواند الگویی حکمت‌بنیان برای سایر نهادهای تربیتی ارائه دهد و به کانونی برای هم‌افزایی و هماهنگی در تربیت عمومی تبدیل شود. 

 ساختار ادهوکراتیک در تربیت غیررسمی: مأموریت‌محوری به جای چارت‌محوری 

ساختار ادهوکراتیک، که بر اساس مأموریت‌ها و اهداف پویا شکل می‌گیرد، یکی از مناسب‌ترین مدل‌ها برای تربیت عمومی غیررسمی به نظر می رسد. این ساختار، برخلاف چارت‌محوری سنتی، بر انعطاف‌پذیری، نوآوری و سازگاری با تغییرات محیطی تأکید دارد. در تربیت عمومی غیررسمی، چالش‌های اجتماعی و فرهنگی به سرعت در حال تغییراند و ساختارهای سنتی بوروکراتیک قادر به پاسخ‌گویی سریع و کارآمد به این تغییرات نیستند. در مقابل، ساختار ادهوکراتیک با تمرکز بر مأموریت‌ها، این امکان را فراهم می‌کند که نهادها به‌طور مداوم مأموریت‌های جدید تعریف نموده و ساختارهای فرعی خود را متناسب با این مأموریت‌ها شکل دهند. برای مثال، سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند با اتخاذ این رویکرد، به‌جای تعریف ساختارهای ثابت، بر اساس نیازهای روز جامعه مأموریت‌های جدید تعریف و ساختارهای لازم برای تحقق این مأموریت‌ها را به‌صورت موقت ایجاد نماید. این امر، نه‌تنها به سازمان امکان می‌دهد تا سریع‌تر و کارآمدتر عمل کند، بلکه به آن اجازه می‌دهد تا به‌عنوان نهادی منعطف، پویا و خلاق در تربیت عمومی شناخته شود. 

 گذار از ساختار بوروکراتیک صنعتی‌شده به ساختار نرم تربیتی‌شده: از سختی نظم به لطافت معنا 

ساختارهای بوروکراتیک، که متناسب با پارادایم صنعت و تفکر سازمان‌یافته خطی هستند، عمدتاً بر نظم، پیش‌بینی‌پذیری، و کنترل تأکید دارند. این ساختارها، هرچند در مدیریت فرآیندهای فنی و عملیاتی کارآمد هستند، در حوزه تربیت که ماهیتی پویا، متغیر و پیچیده دارد، ناکارآمد به نظر می‌رسند. تربیت، برخلاف تولید صنعتی، به تغییرات کیفی در انسان‌ها و شکل‌گیری عمیق لایه‌های فکری و ارزشی آنها وابسته است و بنابراین، نیازمند ساختاری نرم و منعطف است که بتواند با ماهیت سیال انسان و جامعه همگام شود. گذار از ساختارهای سخت بوروکراتیک به ساختارهای نرم تربیتی‌شده، مستلزم تغییر در پارادایم مدیریت و حکمرانی تربیتی است. ساختاری که به‌جای تمرکز بر مقررات ،سلسله‌مراتب و کنترل از بیرون، بر روابط، مشارکت، خودکنترلی و خلاقیت تأکید نماید. نهادهای تربیتی باید به‌جای برخوردار بودن از چارچوب‌های سخت‌گیرانه، بستری فراهم نمایند که در آن ارزش‌ها، معانی و اهداف مشترک شکل بگیرد و به‌طور منعطف در عمل پیاده شود. سازمان تبلیغات اسلامی، با رویکردی حکیمانه، می‌تواند پیشگام این تحول باشد. این سازمان باید به‌گونه‌ای عمل کند که به‌جای تبدیل‌شدن به یک نهاد سلسله‌مراتبی محض، به فضای تربیتی و فرهنگی تبدیل شود که هم افراد و هم نهادهای همکار بتوانند در آن آزادانه و خلاقانه به تحقق اهداف مشترک بپردازند.  حداقل های معادل این گونه از سازمان، در جهادسازندگی دهه 60 در ایران قابل مطالعه است.

راهبری ساختاری نهادهای مرتبط با تربیت عمومی غیررسمی 

راهبری ساختاری، به‌عنوان الگویی متکی بر انسجام نهادی، فراتر از رویکردهای فردمحور و اراده‌گرایانه، به تنظیم روابط و نقش‌ها در میان نهادهای مختلف می‌پردازد. این رویکرد، سازمان‌ها را از تکیه‌ بر توانمندی‌های شخصی یا مدیریت تک‌بعدی رها کرده و به سمت یکپارچگی نظام‌مند هدایت می‌کند. از منظر تربیت عمومی غیررسمی، راهبری ساختاری باید قابلیت توازن میان استقلال نهادها و هم‌افزایی در مأموریت‌های مشترک را دارا باشد. این مدل، با بهره‌گیری از نظریه‌های تربیتی و مدیریتی پیشرفته، چارچوبی برای هماهنگی مأموریت‌ها، منابع، و اهداف فراهم خواهد آورد. سازمان تبلیغات اسلامی، با توجه به جایگاه راهبردی خود در هدایت تربیت عمومی، باید از تمرکز صرف بر برنامه‌ریزی‌های متمرکز دوری نموده و به سمت «مدیریت شبکه‌ای» حرکت کند. نقش این سازمان می‌تواند به‌عنوان "نهاد میانجی حکمت‌بنیان" تعریف شود؛ نهادی که با ایجاد دیالوگ میان نهادهای دولتی و مردمی، شبکه‌ای از همکاری و اعتماد متقابل بیافریند. این رویکرد، نه تنها انسجام در سیاست‌گذاری را تقویت خواهد نمود، بلکه به ظرفیت‌سازی در سطح محلی نیز می‌انجامد. راهبری ساختاری، تنها زمانی می‌تواند به موفقیت دست یابد که با الهام از عقلانیت حکمی، انعطاف‌پذیری لازم را برای پاسخ‌گویی به چالش‌های متغیر زمانه داشته باشد. به این ترتیب، نهادهای تربیتی قادر خواهند بود در یک بستر پویا و هم‌افزا، وظایف خود را به‌گونه‌ای هماهنگ انجام دهند که به تحقق اهداف مشترک تربیتی منجر شود.

چندفرهنگی بودن ساختار فرهنگی تعامل نهادی 

در کشوری که تنوع فرهنگی و فکری یکی از ویژگی‌های بنیادین آن است، تربیت عمومی غیررسمی نیازمند ساختارهایی است که بتوانند این گوناگونی را نه تنها مدیریت، بلکه به‌عنوان فرصتی برای رشد و تعامل به کار گیرند. چندفرهنگی بودن[5]، به معنای پذیرش و به رسمیت شناختن تفاوت‌ها، یک اصل اساسی در طراحی نظام‌های تربیتی مبتنی بر حکمت است که بتوانند جامعه‌ای هم‌بسته و در عین حال متنوع را به سمت تعالی هدایت کنند. ساختار فرهنگی تعامل نهادی، اگر مبتنی بر اصول چندفرهنگی باشد، به نهادهای تربیتی امکان می‌دهد تا به جای تکیه بر یکپارچگی تصنعی، به همزیستی سازنده تنوع‌های فرهنگی و اجتماعی بپردازند. چنین ساختاری، با پذیرش تنوع فکری و فرهنگی، انعطاف‌پذیری لازم را برای جذب و تأثیرگذاری بر مخاطبان مختلف فراهم می‌کند. این رویکرد، نه تنها زمینه‌ساز مشارکت گسترده‌تر متربیان است، بلکه ظرفیت جامعه را برای گفت‌وگو و درک متقابل افزایش خواهد داد. سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان یکی از نهادهای محوری در تربیت عمومی، باید در طراحی ساختارهای فرهنگی خود از الگوهای موفق جهانی و بومی بهره گیرد. چنین ساختاری، می‌تواند با تأکید بر احترام به ارزش‌های انسانی مشترک و آرمان‌های متعالی دینی، بستری برای ایجاد ارتباط و تعامل میان فرهنگ‌های مختلف فراهم آورد. به این ترتیب، تربیت عمومی غیررسمی می‌تواند به ابزاری برای تقویت انسجام اجتماعی و گسترش عدالت فرهنگی بدل شود.

نقشه جامع حکمت‌بنیان برای هماهنگی نهادهای تربیتی 

طراحی نقشه‌ای جامع برای هماهنگی نهادهای تربیتی، نیازمند رویکردی است که اهداف، مأموریت‌ها، و ساختارهای مختلف را در یک چارچوب حکمت‌بنیان متحد سازد. این نقشه باید بر اصولی همچون هم‌افزایی نهادی، انعطاف‌پذیری ساختاری، و چندفرهنگی بودن استوار باشد تا بتواند پاسخ‌گوی نیازهای متغیر و متنوع جامعه باشد. نقشه جامع حکمت‌بنیان، فراتر از تمرکز صرف بر جنبه‌های عملیاتی، به جنبه‌های وجودی و معنایی تربیت نیز توجه دارد. این نقشه باید به‌گونه‌ای طراحی شود که تربیت عمومی را از سطح انتقال اطلاعات به سطح تربیت جامع انسان ارتقا دهد. حکمت‌بنیانی این نقشه، در توانایی آن برای ایجاد تعادل میان اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت، میان نیازهای فردی و اجتماعی، و میان تربیت دینی و انسانی نهفته است. سازمان تبلیغات اسلامی با قرارگرفتن در موقعیت مرزی، می‌تواند نقش محوری در تدوین و اجرای این نقشه ایفا کند. این سازمان باید با بهره‌گیری از ظرفیت‌های بومی، نقشه‌ای را طراحی کند که هم انسجام در سیاست‌گذاری‌های تربیتی را تضمین کند و هم به نیازهای محلی پاسخ دهد. نقشه حکمت‌بنیان، باید با تأکید بر مشارکت تمامی نهادهای تربیتی، بستری برای گفت‌وگو و همکاری میان آنها فراهم آورد و زمینه‌ساز تحقق آرمان‌های متعالی تربیت عمومی در ایران شود.

سخن آخر

در مواجهه با تربیت عمومی غیررسمی، سازمان تبلیغات اسلامی در جایگاهی کلیدی قرار دارد که فراتر از رویکردهای اجرایی یا مدیریتی، نیازمند بازاندیشی حکمت‌بنیان است. نقش این سازمان، از یک نهاد بوروکراتیک به کنشگری مرزی تبدیل می‌شود که هم‌زمان در ارتباطی سازنده میان سیاست‌های کلان و نیازهای جامعه مردمی عمل می‌کند. این بازتعریف ، سازمان تبلیغات اسلامی را قادر می‌سازد تا میان آزادی فردی و مسئولیت اجتماعی، عقلانیت ابزاری و حکمی و کثرت و وحدت نهادی بینشی متعادل برقرار کند. تربیت غیررسمی، عرصه‌ای است برای هم‌افزایی میان‌فردی و درون‌فردی که به‌واسطه آن، لایه‌های متنوع وجود انسان، از عقلانیت تا عواطف و معنویت، تقویت می‌شود. سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند با تأکید بر عقلانیت حکمی و حکمت عملی، زمینه را برای تحول درونی افراد و تعالی اجتماعی فراهم کند. تبلیغ، نه صرفاً به‌عنوان ابزاری برای اقناع، بلکه به‌مثابه شأنی وجودی، باید بستری برای آگاهی‌بخشی و کشف حقیقت باشد که انسان را به افق‌های متعالی سوق دهد. در نهایت، طراحی نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی با محوریت این سازمان، مستلزم گذار از ساختارهای بوروکراتیک و صنعتی‌شده به ساختارهای نرم و تربیتی است. این تحول، بر اساس هم‌افزایی در تنوع نهادی و وحدت در بینش تربیتی، سازمان تبلیغات اسلامی را به پیشتازی در مسیر تربیت انسان متعالی و جامعه‌ موعود تبدیل خواهد کرد.

 

 


[1] - دکترای مدیریت آموزشی، پژوهش گر حکمت و تعلیم و تربیت ،   nourozian@gmail.com
 

[2] - رجوع شود به : نوروزیان، سید محمد؛ خلخالی، علی.(1395). زمان گذار از مدیریت دانش و حرکت به سوی استقرار سازمان حکمت بنیان، هماش ملی مدیریت دانش، دانشگاه علوم دریایی نوشهر.

[3] - الوانی، مهدی.(1402). مدیریت عمومی، تهران: نشر نی.

[4] - فراستخواه، مقصود.(1403). کنشگران مرزی، تهران: گام نو.

[5] - نوروزیان امیری، سید محمد.(1403). مدیریت آموزشی حکمت بنیان، لاهیجان: آکادمی علوم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آواز گنجشکها

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۰۹ ق.ظ

اسامی بازیگران فیلم آواز گنجشک ها در حل جدول | جدول یاب

 

غصه نخور، همه چیز درست میشود. اوضاع اینطور نمی ماند. نه تلخی های دنیا ماندگار است نه شیرینی هایش.

تو تلاش کن، روزی را خدا می رساند.

حرص نزن. خیلی از داشته هایی که برای جمع کردنشان زحمت کشیدی در دستت نمی ماند.

مال حرام و یا حتی شبهه ناک، برکت ندارد و از کفت می رود.

خیلی از کسانی که فکرش را نمیکنی روزی به دردت میخورند. از مهربانی به دیگران کوتاهی نورز.

خدا همین نزدیکی است صدای تو را می شنود. رحم کنی حتی اگر به پرنده ای کوچک، خدا به تو رحم خواهد کرد. تقدیر به نفع تو رقم خواهد خورد....

آواز گنجشکها را شاید برای دهمین بار تماشا کردم. ارزشش را داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شیر دارخوین

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۴۳ ب.ظ

خرید و قیمت شیر دارخوین از غرفه مشق علم

 

این نظر شخصی من است و فقط برای خودم کاربرد دارد. کار داستانی و رمان درباره شخصیتهای واقعی جنگ را نمیپسندم. البته استفاده از جاذبه های داستانی برای ایجاد کشش در محتوا خوب و گاهی لازم است اما از آنجا که یک خاطره را به چشم سندی منقول نگریسته و اهل بازگویی و روایت آن در جمع های کوچک و بزرگ هستم ترجیح میدهم درباره شهدا داستان و رمان نخوانم و وقتم را هدر ندهم.

کتاب "شیر دارخوین" را خواندم. داستان بود و نویسنده اش هم زن. خانمهای داستان نویس معمولا بیشتر از آقایان به محتوا آب میبندند و در خصوص موقعیتهایی که از آن درک مستقیم و میدانی نداشته اند حرفها و توصیفهایی دارند که گاه خنده دار و خیلی غیر واقعی است.

شیر دار خوین را خانم دولتی خوب نوشت. اولش خوشم نیامد و خواستم کتاب را کنار بگذارم یا از روش تند خوانی و شاپ و  پرش کاغذی بهره گرفته و زود تمامش کنم برود پی کارش، بروم پی کارم. کمی که جلوتر رفتم احساس کردم اغراق ها کمتر شده و داستان توانسته پل ارتباطی اش با مخاطب را پیدا کند. از معدود داستانهایی درباره شخصیتهای واقعی دفاع مقدس است که از خواندنش لذت بردم. هر چند دلم میخواهد درباره جواد دل آذر کتابی مستند و مبتنی بر اطلاعات مضبوط روایی بخوانم که هنوز گیرم نیامده است. چند سال پیش دوستی درباره این شهید تحقیقی داشت. آن خاطرات را دیدم. پراکنده بود. از این منظر به نویسنده کتاب حق میدهم برای کشیدن نخ تسبیح در بین خاطرات به قالب داستان پناه برده باشد. نویسنده قطعا قمی بود هم اطلاعات خوبی از محله های قدیمی قم داشت هم به لهجه شیرین مردمانش تسلط داشت هم روحیات بعضی عزیزان تخس این شهر تاریخ ساز را به خوبی می شناخت.

ریز تلنگرهای زیرکانه سیاسی خوبی هم در کتاب پیدا بود. انقلابی ترسویی که بلافاصله بعد از پیروزی نهضت صاحب میز شد. بسیجی فرصت طلبی که آمد جبهه عکسش را گرفت و رفت.

خوب است بدانید یکی از بزرگترین و شلوغ ترین خیابانهای قم به نام شهید جواد دل آذر است.

جواد دل آذر، جوان رشید و مبارز قمی که دوره افسری ارتش شاه را هم گذرانده بود بلای جان شهربانی چی ها و گاردی های پهلوی بود و حسابی ازشان تلفات میگرفت. او بود که روی دوش مردم شهر بالا رفت و در حالی که هنوز رژیم شاه حکمفرما بود نام و عکس او را از ایوان آینه بانو به زیر کشید و قاب تصویر حضرت روح الله را بر صحن کریمه اهل بیت به اهتزاز در آورد.

محافظ امام شد. با منافقین هم حسابی جنگید. شم اطلاعاتی داشت. به سوریه رفت. به آلمان اعزام شد و در صف منافقین نفوذ کرد. مسئول محور بود و نیروهایش با اقتدا به فرمانده جوان و شجاع و کار بلد، دمار از روزگار دشمن درآورده و از غرب تا جنوب به خلق حماسه هایی بزرگ پرداختند. بارها هم مجروح شد و تا مرز شهادت رفت. اهل عکس و فیلم و مصاحبه هم نبود. دنبال هیچ امتیازی نرفت. این جواد با همه رزومه و کارنامه درخشانی که برای انقلاب و جنگ داشت سر موضوعی سازمانی دچار مشکل و اختلاف با مافوق شد و از کار برکنار گردید. قهر کرد؟ منت گذاشت؟ جبهه را بوسید و رفت؟ تازه رفت به عنوان نیروی عادی زیر دست همانهایی که قبلا زیر دستش بودند بی اعتنا به پست و مقام دنیایی اسلحه دست گرفت و میان بسیجیان کم تجربه و تازه وارد جنگ به خط دشمن زد و جنگید. سر انجام تکلیف که با خودش تعارف نداشت. هدف که خدا باشد چه فرقی میکند کجا و چطور خدمت کنی و با که طرف باشی؟ بعدها البته دوباره دست یاری به سویش دراز کردند. مشابه این خاطره جواد دل آذر را درباره بعضی فرماندهان شهید دیگر هم خوانده ام. این شخصیتهای خودساخته و عارف و بی ادعا را بگذارید کنار بعضی سلبریتی های پول آشامی که به صرف یک حمایت ساده مجازی از میهن خود در قبال تجاوز دوازده روزه دشمن، منّت بر سر مردم گذاشته، ژست طلبکار گرفته، سرود ملی نمی خوانند که بگویند چرا از ما مالیات میگیرید؟!

بزرگ بودن به شهرت نیست. این شهدا را اغلب مردم نمی شناسند و یا لااقل کمتر از سلبریتی های دوربین پرست می شناسند. اما واقعا مرد بودند. بیخود نیست شهادت روزی هر کسی نمی شود. کرامت ویژه ای است که خدا به بندگان مخلصش عطا می کند.  چقدر تفاوت خواهد بود بین جامعه ای که الگویش شهدا باشند با جامعه ای که از سلبریتی ها پیروی کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

والله قسم، هذا شهید!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۴۳ ق.ظ

شهید حیدر گلبازی نصرآباد

 

در زندان الرشید، اسیری بود به نام حیدر گلبازی (اهل خلیل آباد کاشمر). از بس تیر و ترکش خورده بود هیچ جای سالمی در بدنش دیده نمی شد. زخم هایش عفونت کرده بود، آنقدر که زخم پایش را کرم خورده بود. بوی عفونت زخم هایش را از سر ناچاری تحمل می کردیم. همه کسانی که در راهروی زندان نشسته بودند، مثل ما زخمی بودند. مأمور عراقی هر وقت برای آمارگیری می آمد، کلاه کجش را روی بینی و دهانش می گرفت تا اذیت نشود. آمار می گرفت و سریع بیرون می رفت. شبی که آن اسیر به شهادت رسید از همان لحظه چنان بوی خوشی در زندان بلند شد که در عمرم چنان بوی خوشی را استشمام نکرده بودم. وقتی آن مأمور عراقی برای آمارگیری آمد، نمی دانست برادر گلبازی شهید شده است. با تعجب کلاهش را از پیش دماغش برداشت و گفت: چه کسی عطر زده است؟ این عطر را از کجا آورده اید؟

وقتی متوجه شد این بوی خوش از پیکر پر از زخم عفونی حیدر گلبازی بلند شده است، با ناباوری می گفت: والله قسم، هذا شهید! هذا شهید! هذا شهید....

کتاب از دشت لیلی تا جزیره مجنون، این خاطره به روایت رزمنده افغانستانی محسن میرزایی. صفحه 468

  • سیدحمید مشتاقی نیا