اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۲۰۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معنویت» ثبت شده است

انتقاد بعضی علما از آیت الله خامنه ای!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۵ تیر ۱۴۰۴، ۰۴:۵۶ ب.ظ

قیمت و خرید کتاب مومن انقلابی شیخ عباس پور محمدی اثر جمعی از نویسندگان  انتشارات موسسه ایمان جهادی

 

من و پدر یکبار به قم رفته بودیم منزل یکی از علما، که حالا برای خودش خیلی معروف و مهم شده. آنجا ناهار مهمان بودیم. در بین صحبتها، حرف آقای خامنه ای که به میان آمد، آن عالم و یک عالم دیگر، شروع کردند به بدگویی  کردن از آقا و گفتند "این سید طرفدار وحدت شیعه و سنی ست، چرا؟ چرا از وحدت شیعه و سنی طرفداری می کند؟ کجای دین چنین چیزی آمده؟ چرا با روشنفکرها، دانشجوها، هنرمندها و شعرا ارتباط دارد، چرا از علی شریعتی حمایت می کند..." و چنین حرفهایی!

بعد از آن سفر، من به مشهد رفتم و در خلوتی که فقط خودم و آقا بودیم، حرفهای آن دو عالم را به آقا گفتم. آقای خامنه ای لبخندی زدند و شروع کردند به تعریف کردن از آن دو عالم؛ که اینها خیلی آدم های خوب و با اخلاق و با سوادی هستند. بیست دقیقه از خوبی های آن دو عالم برای من حرف زدند و در نهایت گفتند حتماً اشتباه پیش آمده و اشتباه فهمیدی که اینها را می گویی.

بعد که به رفسنجان برگشتم، ماجرای صحبت آقا درباره آن دو عالم را برای پدر تعریف کردم. پدر بعد از شنیدن برخورد حضرت آقا، گفتند: والله که خداوند به این انسان، به این آقای خامنه ای، عزتی عطا کند که در تاریخ بنویسند.

راوی علی اصغر پورمحمدی فرزند شیخ عباس، کتاب مومن انقلابی ص 32 انتشارات صهبا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جنگ تمام شد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ تیر ۱۴۰۴، ۰۷:۰۳ ق.ظ

‫گل شقایق: 0 تا 100 کاشت و نگهداری گل شقایق | ایران گرولایت‬‎

 

آتش بس شد؟ نشد؟ ما بردیم؟ دشمن برنده شد؟ ما آغازگر جنگ نبودیم. نه این جنگ نه هیچ جنگ دیگری. سرداران و سربازان بسیاری را از دست دادیم، دانشمندان بزرگی را و مردمی بی پناه از زن و مرد و کودک و نوزاد. دشمن به آنچه میخواست نرسید. توان هسته ای و قدرت غنی سازی ایران پا بر جا ماند و ان شاءالله با استفاده از موقعیت موجود به طور مخفی و با شتاب بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد. همسایه های ما فهمیدند که فعلا نگاه چپ به ایران نداشته باشند. ما یکی از مدعی ترین ارتشهای دنیا را سر جای خود نشاندیم. هیچ نقطه ای از سرزمین غصبی اسراییل به رغم وجود انواع پدافندهای پیشرفته از آتش کمان رزمندگان اسلام در امان نماند. اعراب همه با هم جمع شدند در مقابل اسرائیل در جنگ هشت روزه صحرای سینا به خاک سیاه نشستند. ایرانی که نزدیک به پنج دهه تحریم را می گذراند بدون استفاده از نیروهای منطقه ای خود صرفا با حملات موشکی کاری کرد که اسرائیل دست به دامان آمریکا شود. خسارت دیدیم اما کشورمان تا مدتها در امنیت قرار خواهد گرفت. دست نیروهای مسلح ما درد نکند.

چند نکته:

آقایان سیاست خارجه از فضای موجود نهایت بهره را ببرند. چوب بی اعتمادی به مذاکرات را بارها به سر آمریکا و غرب بکوبند و دیگر زیر بار امتیاز دهی نروند. 

مسئولان نظامی که انصافا خوش درخشیدند با بررسی نقطه ضعفها و قوتهای خود و دشمن برای رویارویی احتمالی دیگر و ضربات نفس گیر بیشتر در صورت تعدی مجدد دشمن آماده شوند.

عزیزان حفاظتی که وقتی به بچه های بسیج می رسند هزار جور توصیه ایمنی ردیف می کنند حواسشان باشد نخبگان نظامی و سیاسی ما همینطور صاف صاف وسط معابر راه نروند و در خانه های معمولی ساکن نباشند.

دوستان اطلاعاتی هم همواره در زحمت و تلاشند؛ اما آن بخش از نیروهای امنیتی که وقت خود را برای کنترل حزب اللهی های منتقد و عدالتخواه صرف می کنند اگر آزاد شده و تمرکزشان را روی شناسایی مزدوران داخلی دشمن و عناصر تروریست بگذارند توفیقات بیشتری نصیب کشور خواهد شد.

ایرن باید با شدت بیشتری ساخته و آباد و متعالی شود. اگر در صنایع نظامی و موشکی به رغم تحریمها از هیچ به اینجا رسیدیم به حول و قوه الهی در سایر علوم و صنایع هم میتوانیم پیشتاز باشیم.

مبارزه با فساد داخلی باید جدی تر گرفته شود. بخشی از مسئولین آلوده به رانت و اشرافی گری و زیاده خواهی و منفعت جویی هستند. بخشی از مردم آلوده به دنیا طلبی و غرب پرستی شده اند. باید چاره ای فرهنگی و در صورت لزوم انضباطی اندیشیده شود. 

دستاوردهای معنوی این جنگ یازده روزه باید در ادبیات و هنر و فرهنگ کشور بازتاب گسترده داشته باشد. گنجینه این فرهنگ تا سالهای سال باعث مصونیت مملکت خواهد بود.

همه خسارات و تلفاتی که در این جنگ دیدیم به اندازه خسارات و تلفاتی که در سوءمدیریتها دیدیم نیست. یک نمونه اش صنعت خودرو سازی است که هیچ دولتی حریف آن نشد. چقدر بخاطر این ارابه های مرگ تلفات داددیم و خسارت کشیدیم؟ حالا وضعیت بانکها و گمرک و ... بماند. همراستا در مبارزه با استکبار جهانی باید بینی مستکبران داخلی را هم به خاک مالید.

این حمله دقایق آخر به پایگاه آمریکایی التاجی بغداد خیلی چسبید دم شما گرم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای نبرد نهایی آماده میشویم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱ تیر ۱۴۰۴، ۰۶:۵۸ ب.ظ

گریه تفنگداران آمریکایی چگونه در جزیره فارسی سرازیر شد؟+ تصاویر

 

خبرگزاری فارس هم اکنون با انتشار این تیتر مدعی جدی تر شدن ورود مستقیم آمریکا به جنگ با ایران شده است: "همزمان با شکست‌های اخیر اسرائیل؛ ارتش آمریکا مهیای ورود به جنگ شد."

ایران تا کنون در هدف قراردادن نیروگاههای اتمی اسرائیل تعلل نشان داده است که نمیدانم چرا. در حالی که رآکتورهای اراک و نطنز و... هدف حملات هوایی دشمن بوده نباید به صرف مانور پیرامون مراکز هسته ای دشمن و یا زدن پایگاههای تحقیقات هسته ای آنها اکتفا کنیم.

تنگه هرمز باید برای دشمن ناامن شود. پایگاههای آمریکا در منطقه حتی اگر خالی شده باشند هدف مشروع شمرده شود. علاقمندان به جمهوری اسلامی در منطقه و دیگر جنبش های آزادی خواه باید کاری کنند قیمت جهانی نفت سر به فلک بگذارد.

آمریکا میتواند به ما خیلی صدمه بزند؛ اما ما هم میتوانیم با تدابیر فراملی و فرا منطقه ای، آمریکا را به غلط کردن بیندازیم.

صرف ورود آمریکا به جنگ به معنی قبول شکست اسرائیل است. به لطف خدا تا اینجای کار برد با ایران عزیز است. در برابر آمریکا هم باید در آبهای فرامنطقه ای و پایگاههای دور دست و نیز مراکز اقتصادی وابسته، آتش به پا شود. ترامپ، قمار باز است. ضربه سنگین اقتصادی به او تنبیه خوبی برایش خواهد بود. اگر قرار نیست ایران روی خوش ببیند چه دلیلی دارد آمریکا و متحدانش در سرزمین خود و یا دیگر مناطق تحت سلطه احساس امنیت کنند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقت پرواز

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۲۶ ب.ظ

عملیات خیبر داشت از راه می رسید. تعداد نیروها زیاد شده بود. جا برای خوابیدن کم بود. کیپ به کیپ هم نیرو می خوابید. زمستان بود و هوا سرد. ما در طبقه بالای یکی از ساختمانهای دوکوهه بودیم. پشت هر طبقه بالکن قرار داشت و لوله ها و آهنهایی هم به چشم می خورد. محمد شباب زاده اصالتا اهل کاظمین بود. شانزده هفده سال بیشتر نداشت. حسابی شوخ و شیطان بود. چند طناب را به هم وصل کرده بود بعد از بالای بالکن به آهنها بست و تا پایین کشید. عصرها بعد از تمرین و موقع استراحت از آن بالا آویزان می شد و ادای تارزان را در می آورد! بعضی ها می خندیدند بعضی ها ناراحت می شدند.

یک بار نیمه های شب بیدار شدم. دیدم محمد که همیشه دم بالکن می خوابید آرام در آن را باز کرد. کنجکاو شدم. دقایقی بعد از بالای سر بچه ها آهسته و با وسواس رد شدم که در آن تاریکی پایم به کسی برخورد نکند. یواش در بالکن را باز کردم ببینم چه خبر است. محمد مچاله شده بود گوشه ای، پتویی هم روی خودش کشیده بود، سر به سجده داشت و با خدا راز و نیاز می کرد. تازه فهمیدم این طناب را برای چه کشیده. نمی خواست از روی بچه ها رد شود و مزاحمتی داشته باشد. در دل شب از همان بالا با طناب می رفت پایین، وضویی می ساخت و بر می گشت.

به هیچکس جز فرمانده چیزی نگفتم. به خودش هم چیزی نگفتم. آن روزها حسابی وراندازش می کردم. یک دل سیر به چهره اش خیره شده و تصویرش را در دل حک می کردم. چیزی به پرواز محمد نمانده بود.

بر اساس خاطره ای از کتاب بادگیر خاکی، صفحه 67

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این راه عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۱۵ ب.ظ

هر بار که اعزام می شد پدر قرآن دست می گرفت دم در می ایستاد تا از زیر آن رد شود. می گفت خدایا سپردمش دست خودت. راضی ام به رضای تو، صلاح دانستی ببری اش چیزی نمی گویم امانت خودت است، صلاح دانستی بماند، شکر گزارم...

پیکرش در طلائیه ماند. یکی دم غروب با دوچرخه آمد و خبر را به مادر داد. چقدر مادر صبور بود که قامتش نشکست. پدر کمی شک کرد. ایستاد به نماز. عادت داشت بعد از نماز بنشیند به خواندن دعا. ناراحتی قلبی داشت. مادر چای ریخت گذاشت داخل سینی و رفت پیشش که مقدمه چینی کند. گفت امشب تعقیبات و دعا را نخوان. دوستان محمد می آیند. پدر شکش به یقین تبدیل شد. چه شده؟ محمد شهید شده؟ یعنی خدا چنین لیاقتی به ما داده؟ هر دو سکوت کردند. مرد دوباره حرفش را تکرار کرد: لابد خدا لیاقتش را به ما داده... چشمانش اشک جمع شده بود. سر به سجده گذاشت و دعاهای هر شبش را زمزمه کرد.

بادگیر خاکی، خاطرات شهید محمد نیک بین، صفحه 91

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایران سرافراز به حول و قوه الهی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۵۶ ب.ظ

نگاهی به آغاز و پایان هشت سال دفاع مقدس - ایرنا

 

این جنگ دیر یا زود با هر نتیجه ای به پایان می رسد؛ اما بی شک ایران را قوی تر از گذشته می سازد. ایرانی که در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث و حامیان غربی و شرقی اش از داشتن سیم خاردار تا پوتین و فانسقه و قمقمه هم در مضیقه و تحریم بود چه برسد به تسلیحات و ادوات جنگی، با تأسی از روحیه و تجارب سالهای دفاع مقدس به رغم استمرار تحریمها هم از نظر علمی و صنعتی و فضایی و هسته ای و پزشکی و ... پیشرفت نمود هم از نظر نظامی به نقطه ای رسید که متهم به تغییر موازنه قدرت در سراسر جهان اعم از آمریکای لاتین تا بوسنی و روسیه و سودان و سومالی و سوریه و... است. حالا مدعی قدرتمندترین ارتش منطقه و دنیا در برابر ایران اسلامی کاسه گدایی و استمداد به سوی غرب دراز کرده است.

آغاز این جنگ با هر نتیجه که ختم شود اشتباه عجیب محاسباتی دشمن بود. تهاجم گسترده فکری و فرهنگی و عقیدتی این سالها اگر چه شماری از مردم را از پیکره تفکر دینی و انقلابی جدا نمود و کشور را به سمت اندلس سازی سوق داد اما زنده بودن شعائر دینی و انقلابی به خصوص مفاهیم ایثار و شهادت که برآمده از نهضت ناتمام عاشورای حسینی است هم در مبحث دفاع از حرم و هم در مصاف با صهیون نشان داد که روح مقاومت و فرهنگ ایثار و و جهاد و شهادت همچنان ضامن بقای جمهوریت و اسلامیت مردم این سرزمین و بخشی جدا ناشدنی از هویت این ملت قهرمان و حماسه آفرین است.

این جنگ، انقلاب اسلامی و تمامیت ارضی ایران عزیز را تا سالهای سال بیمه می سازد؛ بإذن الله تعالی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این روزهای تاریخی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۰۴ ق.ظ

نمایش "ایران زیبا "در کتابخانه ی ملی چین - ایمنا

 

یکی از همسایگان ما از بستگان شهید حاجی زاده است. به یاد او غذایی پخت و بین همسایه ها پخش کرد. به احترامش گرفتم اما دل و دماغ خوردنش را ندارم. میدهم به بچه ها. ان شاءالله شیرینی پیروزی در جنگ و شکست هیمنه رژیم غاصب را همه با هم پخش کنیم.

دیروز عصر حسن قشقاوی نماینده مجلس و دیپلمات سابق در گفتگو با شبکه خبر تشکری کرد از رسانه های عربی و آن دست از اپوزیسیون که به رغم همه اختلاف نظرها در برابر ددمنشی رژیم غاصب به یاری و حمایت از مردم ایران پرداختند. برخلاف اپوزیسیون وابسته و وطن فروش و معدودی از هموطنان فریب خورده و خودباخته، لایه ای از اپوزیسیون هم هستند که به فهم خود بر اساس انصاف و استقلال به جمهوری اسلامی نگاه کرده و خط قرمز ملیّت و شرافت ایرانی خویش را برای خوشآمد دشمن زیر پا نمیگذارند. بخش عمده رسانه های عرب زبان هم اگر چه دل خوشی از ایران ندارند اما در این اوضاع شرافت خود را به غرب نفروخته و به حمایت از مردم کشورمان برخاسته اند. در بعضی کشورهای اروپایی هم تظاهرات مردم را در محکومیت تعدی و جنایات رژِم غاصب بر ضد ایران اسلامی شاهد هستیم. امیدوارم آن دست از معدود هموطنانی که با شادی دشمن شاد میشوند و با قاتلان کودک کش در یک جبهه قرار گرفته اندهم از خواب غفلت بیدار شوند.

همه کسانی که دلشان در گرو سرافرازی مام میهن است این روزها باید احساس مسئولیت بیشتری کنند. همه مردم اعم از بسیجی یا غیربسیجی به گشت زنی در اطراف شهرها و معابر خلوت بپردازند و با مشاهده هر حرکت مشکوکی ضمن حفظ خونسردی با نهادهای امنیتی و انتظامی تماس بگیرند. همین تماسهای مردم عادی تا به حال باعث کشف و خنثی سازی مقادیر قابل توجهی از مهمات و دستگیری عناصر مزدور و طبعا نجات جان عده ای از مردم کشورمان گردیده است. همه در این روزهای تاریخی و سرنوشت ساز سهم داشته باشیم. مملکت، مملکت خودمان است. و البته دعا را هم فراموش نکنیم. قدرت مطلق، خداست. اوست که اگر اراده کند و اذن دهد مستضعفان بر مستکبران عالم پیروز خواهند شد. منهای خدا هیچیم.

امروز چند شهید حملات اخیر رژیم سفاک در قم تشییع میشوند. به یاری خدا نایب الزیاره دوستان خواهم بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر که دارد هوس کرب و بلا ... ای والله!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۵۷ ب.ظ

ایرنا - مراسم خیمه سوزان در میدان امام حسین(ع)

 

بچه های ارتشی و سپاهی و بسیج و اطلاعات و فراجا؛ به خصوص بچه های پدافندی و موشکی این روزها روزهای کربلایی شماست. به یقین اگر در عاشورا بودید هم زیر آماج تیر و شمشیر و نیزه کین، پشت اباعبدالله را خالی نمیکردید. شما در خط مقدم تهاجم و پیشانی جبهه دفاعی ایران عزیز قرار دارید. عزم خطر کرده اید، جمجمه هایتان را به خدا عاریه داده اید، محکم و استوار ایستاده و به استقبال شهادت رفته اید تا گزندی به مردم این مرز و بوم نرسد. تا ابد در شمار اصحاب آخرالزمانی حسین بن علی علیه السلام جاودانه خواهید ماند. خود و نسل شما تا انتهای تاریخ بر این دلاوری و ایستادگی مباهات خواهید نمود. این روزها در حافظه تاریخ باقی می ماند. نسل رستم و آرش، پهلوانان رشید عرصه غیرت و جوانمردی، اسطوره های ماندگار کتاب حماسه و ایمان، در مصاف با درنده ترین دشمن بشر، قامت راست نموده و بینی نمرودیان را به خاک مالیده اید. امسال محرم دلچسب تری خواهید داشت. یک عمر نغمه یا لیتنی کنت معک خواندید، این روزها صداقت ادعایتان را به سپاه نینوا ثابت نموده و پژواک لبیک به امام عشق را تا کربلای شصت و یک هجری رسانده اید.

دم شما گرم شیربچه های حیدر کرار، عزیز دردانه های حضرت زهرا، فرزندان غیور مکتب اباعبدالله، سربازان امام زمان دست خدا یاورتان.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دری که از قم به بهشت باز میشود

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۱۸ ق.ظ

دانلود با کیفیت 720

 

22 خرداد 1404 ساعت شانزده، حاجی زاده آمده بود قم. رفت حرم بی بی. آرام و با وقار گوشه ای از ضریح خانم را بوسید. دستانش را به شبکه های مطهر آن متبرک شاخت و کشید روی پیراهنش. دوباره سر به مشبک های ضریح گذاشت و دقایقی را به نجوا گذراند. آمد مزار علما فاتحه ای خواند و با مردمی که تازه او را شناخته بودند خوش و بشی کرد و عکسی به یادگار گرفت. دیانت، جهاد و شهادت، عصاره حیات مادی و معنوی سرداران طریقت عشق است. این آخرین زیارت دنیایی او در حرم بانو بود. ساعاتی بعد پر گشود و بر خوان ضیافت اهل بیت، میهمان حضرت زهرا شد.

تصویر را در این نشانی تماشا کنید:

https://www.khabaronline.ir/news/2078247/%D8%A8%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C%D8%AF-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%A7%D8%AC%DB%8C-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D8%B1%D9%85-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87-%D9%85%D8%B9%D8%B5%D9%88%D9%85%D9%87

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نبرد نور با ظلمت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۳۲ ب.ظ

توکل یا توسل؟ - دکتر محمد فنایی اشکوری

 

یادمان نرود؛ اول خدا، وسط خدا، آخر خدا، همه چی خدا. همه امکانات و عناصر مادی به جای خود؛ اما یادمان نرود منهای خدا هیچیم و با خدا همه چی. خدای نوح و ابراهیم، خدای یوسف، خدای عبدالمطلب و حامی کعبه، خدای محمد در شعب ابیطالب در فتح مکه و... خدای خمینی در خرداد42 در بهمن 57 در ثامن الائمه و فتح الفتوح و فتح المبین و بیت المقدس، خدای والفجر هشت...

از خدا غافل نشویم نه از روی عادت و لقلقه زبان؛ از عمق جان باور کنیم همه چی خداست. باور کنیم هر جا سربلند و پیروز شدیم به خاطر تکیه بر خدا بود و هر جا شکست خوردیم بابت غفلت از موثر حقیقی عالم و کبر و اتکا بر مادیات بود. یاد اهل بیت، ذکر یاحسین ما مناجات مان با حضرت زهرا ندای یا صاحب الزمان تیر دشمن را ناکارمد خواهد ساخت. رمز قدسی و اخلاصی و ما رمیت کاشانه خصم را نابود خواهد کرد. خداست که در دل دشمن رعب می اندازد و توان لشکریان خود را در منظر همگان اعتلا می باشد. بالاترین سلاح ما اشک است. خدا را با دل شکسته به میدان بیاورید. خلوت با معبود و اتصال به نقطه اصیل هستی، باور به توحید و توجه محض به ذات خالق یکتا، هویت لشکریان ظفرند جبهه نور است. لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لبخندی به معبر آسمان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۵۸ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب لبخندی به معبر آسمان خاطراتی درباره سردار شهید حاج محسن  دین شعاری از انتشارات شهید کاظمی از غرفه فروشگاه کتابستان معرفت قاین

 

کلی کتاب که اغلبشان با موضوع دفاع مقدس است به دستم رسیده که باید بخوانم. خیلی هایشان را هم خوانده ام و به شما معرفی کرده ام. کتاب لبخندی به معبر آسمان درباره شخصیت شهید محسن دین شعاری واقعا قابلیت ساخت فیلم سینمایی را دارد. از شوخ طبعی ها و شیطنتهای جذاب و گاه آزاردهنده تا معنویت و ایثار و شور و حماسه در نبرد، ویژگی هایی است که تصویری ممتاز و اثرگذار از شخصیت این شهید آذری زبان نشان میدهد.

میخواستم خاطره ای از شهید را برای نمونه در اینجا ذکر کنم در انتخابش ماندم. عمری است که دارم کتابهای شهدا و دفاع مقدس را میخوانم. خودم هم یک چیزهایی نوشته ام. جنس خاطرات را می شناسم. مجموعه خاطرات این کتاب، قطعات یک پازل و مکمل هم هستند. همه اش را باید با هم خواند؛ در خلوت و تنهایی. آن وقت است که احساس میکنید زیارت عاشورا خوانده اید. با کمیل همنوا شده اید، ندبه خوانده اید، توسل گرفته اید. خواندن این کتاب در حکم ورق زدن مفاتیح و انس با زیارت عاشورا و حسّ ندبه سحرگاهی است. تا نخوانید متوجه منظور من نمیشوید. سیر اثر از ریش بلند و شوخی های تند و تیز محسن دین شعاری آغاز میشود، اما به مرور به جایی می رسد که آتش بگیرید و در شمع پر فروغ سیرت او سوخته و ذوب شوید. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این مستند خوب

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۲۱ ق.ظ

تصاویری از جاذبه های طبیعی خوزستان در «خوزستان قلب ایران»

 

مستندهای ایرانگردی را نگاه میکنم. مستند قلب ایران یک استثنا است. مجری جوان آن آرش جعفریان، بسیار خوش ذوق، مطلع و با انگیزه است. نگاه وطن دوستانه با رویکرد عقیدتی از ویژگی های آثار ماندگار این هنرمند خوش آتیه و موفق به شمار می رود. یک کمی هم قیافه اش می خورد به جوانی های عبدالرضا هلالی.

درباره جاذبه های طبیعی استان ثروتمند خوزستان چند برنامه خوب و گیرا ساخته و بعضا به نقاطی از اندیکا و رامهرمز و مسجد سلیمان و... پا گذاشته و مستند ساخته که بعید میدانم بسیاری از مردم خود خوزستان هم نامی از آن شنیده باشند.

دوستان خوزستانی ما گاه در حالی غبطه مناطق دیگر کشور به خصوص مرکز و شمال را می خورند که در حوالی خودشان از اندیمشک و دزفول و شوش و شوشتر تا اهواز و حمیدیه و آبادان و بهبهان و رامهرمز و... مجمعی از دیدنی ترین و زیباترین مناظر و جلوه ها و آثار طبیعی و تاریخی جهان قرار دارد. البته ما شمالی ها هم خیلی از مناطق زیبای شمال را که مورد استقبال گردشگران از سراسر کشور است از نزدیک ندیده ایم.

حرفم چیز دیگری است. دیشب در اثنای برنامه ای که پیرامون پلاژها و جاذبه های گردشگری سد مارون تهیه شده بود مجری جوان عبارتی به کار برد که خیلی به دلم نشست. گفت: هر جا "با اخلاص" برای مردم کاری انجام و قدمی برداشته شد از آن قسمت انگار انرژی مثبت صادر گردیده و حال خوش و آرامش و حسی خوب به انسان دست میدهد.

این نکته یک رمز طلایی برای موفقیت و اثرگذاری در جامعه است. چه در امور فرهنگی و چه اجتماعی و خدماتی و... رفتار مومنانه و صادقانه و خالص مثل یک اکسیر، بر محیط و قلبها اثر گذاشته و نور حقیقت و تعالی را بر وجود انسانها و همه موجودات می تاباند. در کلیّت اسلامی و الهی، اخلاص است که حرف اول را زده و راز توفیق و پیشرفت به شمار می رود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حبیب خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۸:۱۶ ق.ظ

Magiran | روزنامه اعتماد (1399/02/06): در اهمیت سفره داری

 

پدرم تعریف میکرد یکبار بلوچی به روستایمان آمده بود. بنده خدا رهگذر بود و جایی را نداشت. هر کجا رفته بود، مردم راهش نداده بودند. پدر از او خواسته بود به خانه ما بیاید. بلوچ آمده و شام را مهمان ما شده بود. من آن موقع کوچک بودم و چهار دست و پا راه می رفتم. بلوچ راجع به من پرسیده بود. پدر پاسخ داده بود: «پسرمه، اسمش مراده.» مهمان ما همراه خودش یک شتر داشت و یک بچه شتر. گفته بود: «بچه شتر من باشه برا پسرت.» پدرم نمی خواست قبول کند: «این چه کاریه؟! شما یه شام خونه ما خوردی، عوضش همچین چیزی بهمون میدی؟! ما که از شما توقعی نداریم.»

بلوچ اصرار داشت که پدر هدیه اش را قبول کند. فردا صبحش رفته و بچه شترش را برای ما گذاشته بود. چند سال بعد بچه شتر بزرگ شد، پدرم آن را فروخت و گاو خرید. گاو هم گوساله زائید و از خیر و برکت آن حیوان، یک عمر است گاو و گوسفند داریم.

با چشمهایم جنگیدم/ صفحه 15/ راوی: مراد هنرمند

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رجبعلی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۱۱ ب.ظ

زندگینامه سردار شهید رجبعلی محمد زاده | عصر هامون

 

همین طوری اش هم معروف بود اگر بروی گردان نصرالله حساب و کتابت با ارحم الراحمین است! هر کس آنجا رفت یا شهید شد یا مجروح. گردان خط شکن آنهم زیر نظر رجبعلی محمدزاده این چیزها را هم دارد. حالا حساب کن خودش آمده وسط این فیلتر سختی که در عضویت گردانش ایجاد شده و فقط آدمهای از جان گذشته به آن می پیوستند یک گروهان اختصاصی هم تشکیل داد با نام اخلاص! عضویت در این گروهان، دیگر واقعاً دل شیر می خواست و دم حیدری و روح حسینی که هر آن برای رفتن و بال گشودن آماده باشی.

رسمی داشت وسط معرکه نبرد، وقتی کارها گره می خورد و دشمن احساس میکرد دیگر سوار بر میدان است و نیروهای خودی دچار ضعف و انفعال می شدند و یکجا زیر آتش سنگین دشمن کپ می کردند، بلند می شد، می ایستاد، کفشهایش را در می آورد، پابرهنه می شد، پیراهنش را هم در می آورد، آرپی جی دست می گرفت و یا زهرا می گفت و می زد به دل خطر، حالا اخلاصی ها دم یا زهرا می گرفتند تا گردان نصرالله، فتح قریب دیگری را رقم بزند. دشمن می فهمید این تو بیمری از آن تو بمیری ها نیست. این جوانها سر شوریده به بدن داشته و تن دادن به مذلت در مرامشان نیست. اگر از مرز مهران به کربلا می روید یاد رجبعلی محمدزاده و یاران مخلصش در گروهان اخلاص و گردان نصرالله و همه شیر بچه های خراسان شمالی و پنج نصر را زنده نگه دارید. برای وجب به وجب آزادسازی مهران در حالی که دشمن روی ارتفاع مستقر بود جان دادند و پیش تاختند.

پایش چند بار آسیب دید از یک ناحیه، چندبار! آخرش دکتر گفت باید این قسمت پایش قطع شود. نشود وضعش بدتر خواهد شد. چاره ای نبود. پذیرفت اما به این شرط که عملیات پیش رو را هدایت کند و بعد برگرد به تخت بیمارستان. درد می کشید؛ اما روی صخره ها بالا و پایین می پرید و نیروهایش را هدایت می کرد. کار با موفقیت تمام شد. خدا را شکر کرد و خودش را به بیمارستان رساند. همان دکتر که اصرار بر قطع شدن پایش داشت می گفت یا للعجب! این دیگر فقط  میتواند یک معجزه باشد. نیاز به جراحی نبود. مقداری چرک خشک کن داد و تمام.

برای نیروهایش می مرد. این جمله خلاصه همه تعریف هایی است که از لطف و محبتش به نیروها بیان شده است. نتیجه اش این شد نیروهایش هم برایش می مردند. یکی شان وقتی نارنجکی افتاد زیر پای فرمانده، خودش را انداخت روی آن و شهید شد. در عوض فرمانده بماند کار جنگ لنگ نشود.

هیچ وقت سودای ریاست نداشت. عالی ترین مدارج نظامی را بعد از جنگ طی کرد؛ اما تا آنجا که مقدور بود دیگران را برای فرماندهی معرفی می نمود. دیدند اینقدر محبوبیت دارد پیشنهاد دادند بشود استاندار خراسان شمالی. اشک در چشمانش حلقه زد. با لباس پاسداری خودش را به ولایت و شهادت نزدیک تر می دید.

از غرب تا شرق کشور روی تپه ها و کوهها و صخره ها می دوید، امنیت را حفظ کند. عواطفش با دیدن تصاویر شهدا تحریک می شد. این اواخر دیگر حسابی دلتنگ شده بود. خلوتهایش بیشتر و اشکش فراوان تر شد. خودش کُرد کرمانج بود. به جوانهای سیستان و بلوچستان میگفت وحدت را از شهدا یاد بگیرید. جایی دیده بود خمپاره ای آمد رزمنده ای شیعه با رزمنده ای سنی در کنار هم شهید شدند. جوری تکه تکه شدند که خون و گوشت و پوست و استخوانشان در هم تنیده گردید و قابل تفکیک نبود. ما همه برادریم و هموطن و یک راه و هدف و یک دشمن داریم. شهادتش در کنار نورعلی شوشتری و بزرگان قبائل وعشایر شیعه و سنی سیستان و بلوچستان در پاییز 88 خاطره آموزنده دیگری شد برای هدفی که دنبالش بود. ایران با همه مردم و اقوام و لهجه ها و سنن و رسوم و مذاهبش ایران می شود. با لباس پاسداری هم به شهادت رسید هم به ولایت. آقا به خانه شان رفت از حسن خلق و سرشت نیکوی او گفت و این که با دوندگی و خستگی ناپذیری و تکلیف مداری اش ثابت کرد در باغ شهادت باز باز است...

کتابی خواندم درباره شهید رجبعلی محمدزاده. راستش خواستم آن را نقد کنم و گلایه که چرا این قدر ضعیف کار شده اجحاف به خواننده و ... دلم نیامد. قسمتهایی از خاطرات شهید که جالب تر بود را به خاطر سپرده و برای شما نقل کردم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مقاومت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۲۲ ب.ظ

نقش رسانه‌های همسو در فرهنگ مقاومت – معاونت بین‌الملل حوزه‌های علمیه

 

مقاومت یک فرهنگ است، اندیشه ای برآمده از عمق باور به اصل "ما می توانیم". ملتی که با این فرهنگ مأنوس باشد شکست ناپذیر خواهد بود. اسلام بر اصل عزت و شرافت و استقلال طلبی و استکبار ستیزی تأکید بسیار دارد. نهضت عاشورا الگویی برای بلوغ جوامع دینی و سلوک فردی و اجتماعی آزادگان عالم به خصوص مسلمانان حقیقی است که در طوفان شدائد؛ آنجا که خط قرمزهای فطرت و اسلام و انسانیت زیرپا نهاده می شود از بذل جان در راه صیانت از حریم حق، دریغ نداشته باشند.

این اعتقاد راسخ، زمینه ساز پیروزی انقلاب بزرگ و تاریخی و تمدن ساز اسلامی مردم ایران در بهمن 57 گردید. در حالی که آمریکا و غرب خود را مکلّف به حمایت از عنصر دست نشانده و فرمانبرشان می دانستند انقلاب مردمی پابرهنه و بی سلاح با رهبری پیرمردی عالم و وارسته و غیر وابسته، هیمنه آتش و گلوله و پول و مقام حاکمیت طاغوت را به زیر کشاند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز انواع دسیسه ها برای فروپاشی آن به کار گرفته شد تا به آزادگان عالم فهمانده شود بدون اتکا به شرق و غرب نخواهند توانست روی پای خود بایستند. ملت ایران باز هم با توکل بر خدا و محوریت اصل خودباوری، جلوه هایی زیبا از فرهنگ مقاومت را ترسیم نموده و یک به یک گردنه های پرخطر تاریخ را با سربلندی پشت سر گذاشتند. ترورها، شورش های جدایی طلبانه، کودتاها، تحریمهای سیاسی و اقتصادی و تسلیحاتی، تجاوز نظامی که با حمایت دولتهای غربی و عبری و عربی صورت پذیرفت و... نتوانست مانعی بر سر حرکت عظیم ملت مقاوم ایران ایجاد نماید.

دشمن هر آن در حال رصد و تحلیل شرایط موجود است. غرب از عداوت خود با حاکمیت مستقل دینی دست بر نداشته است. دشمن نیز به یقین پی برده است آنچه باعث مقاومت و شکست ناپذیری مردم ایران گردیده نه عناصر و تجهیزات مادی که باوری معنوی و فرهنگی برآمده از متن آموزه های دین است. پس اگر می خواهد مردم را شکست دهد نه با تکیه بر تسلیحات کشنده شیمیایی و موشکی و ... که بارها در طول دفاع مقدس آزموده و نتیجه نگرفته؛ بلکه تنها با اتخاذ روشی فرهنگی و جنگ نرم افزاری خواهد توانست عقبه فکری ملت را به موریانه جهل و دنیاطلبی و لذت جویی آلوده ساخته و اندلس دیگری را برای فروپاشی جامعه اسلامی رقم بزند.

تهاجم گسترده فرهنگی و اعتقادی از طریق انواع رسانه های دیداری و شنیداری و مجازی، میدان اصلی جنگ تحمیلی دشمن است که البته همچنان با ترکیب نبرد اقتصادی و امنیتی درصدد سست نمودن و تغییر سبک زندگی و باورهای دینی و هویتی مردم ایران قرار دارد.

مردم و مسئولان باید بدانند اگر می خواهند انقلاب اسلامی که خون آورد مجاهدت صدها هزار جوان رشید و گلگون کفن این مرز و بوم است برقرار مانده و به قیام جهانی حضرت حجت (عج) متصل گردد تنها یک راه پیش رو دارند که چون گذشته با تکیه بر خدا و اخلاص در عمل به تقویت عناصر معنوی و هویتی جامعه پرداخته و نگذارند فرهنگ دینی و ملی مردم تحت الشعاع تهاجم رسانه ای دشمن تضعیف گردد. در عمل به دین و مشی مؤمنانه، مقاومت و مداومت نشان دهیم چه در ابعاد شخصی مقید به احکام شریعت و آموزه های اخلاق اسلامی باشیم و چه در بعد اجتماعی از نشر و ترویج باورهای عقیدتی و انقلابی به منظور زنده نگاه داشتن فرهنگ مقاومت و برافراشته ماندن پرچم عزت و حقیقت، از پای ننشینیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عروج سرخ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

کتاب عروج سرخ [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

 

کتاب عروج سرخ، شرحی کوتاه از حیات نورانی شهید حسین محمودی اهل شیروان است. میخواست به جبهه برود پدر نمی گذاشت. نوجوان بود و پدر از سر رأفت به عاقبت او می اندیشید. نشست دلیل آورد. پدر را قانع کرد اجازه اعزامش را بدهد که هیچ خود پدر هم راهی جبهه شد. محمود کاوه او را شناخت و استعدادش را کشف کرد. پر و بالش داد بشود مسئول توپخانه. از خیلی نیروهایش هم کم سن تر بود. اما خوش درخشید و در معرکه نبرد سرافراز شد. همسرش هم نمی دانست فرمانده توپخانه لشکر است. گفت یک بسیجی ساده ام. عروسی اش را هم ساده برگزار کرد. فامیلهای نزدیک را شام داد و با همسرش راهی زیارت مشهدالرضا شد. نماز شب و مناجات در خلوت را دوست می داشت. شهادت را مرگ محترمانه می دانست. روی پیشانی اش اثری پیدا شد شبیه خال. پرسیدند نشانه چیست؟ گفت جای گلوله دشمن است. گلوله دشمن در کربلای شلمچه، غنچه سرش را شکوفا ساخت. اما دقایقی پیش از آن حسین محمودی بود که با نفوذ در دل خاکریز دشمن، تانکهای مخوف بعثی ها را منفجر ساخت. محمود کاوه را همه به سرسختی و جسور بودن و قاطعیت می شناسند. یک روز حسین رفته بود دنبال محمود با هم بروند جبهه. خواست حال و احوالی هم از کودک خردسال او بپرسد. صدایش زد. محمود کاوه سر صحبت را چرخاند و زود از خانه خارج شد. گفت نمی خواهم محبت فرزند پای رفتن مرا شل کند. حسین در فکر فرو رفت. عشق زن و فرزند در دل او هم موج می زد. آنها را با خودش به خانه های سازمانی ارومیه برده بود. وقتی بحث اعزام به جنوب مطرح شد فهمید این سفر دیگر بازگشتی نخواهد داشت. زن و فرزند را به شیروان برد، روی ماهشان را بوسید و زود برگشت به جبهه. از همه علقه هایش دل کند تا وقتی به دل خطر می زند و خیلی ها یارای همراهی اش را ندارند، یک تنه به خاکریز دشمن نفوذ کند و حماسه بیافریند. همسر جوان و کودک خردسالش بعد از او تنها نماندند. هر بار گیر و گرفتاری پیش می آمد حسین در خوابشان ظاهر می شد و راهنمایی شان می کرد و گره کار را می گشود. بیخود که نگفته اند شهیدان زنده اند...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا و خون بهای عشق

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۵۶ ب.ظ

سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه به شهادت رسیدند

 

درد فقر را کشیده بود، درد یتیمی را، رنج گرسنگی را، طعم سختی و حرمان همیشه زیر زبانش بود. پدر که از دنیا رفت پنج ساله بود، خانه شان سه اتاق داشت مجبور شدند دوتایش را بدهند اجاره، کمک معیشتشان باشد. خودش هم شد کودک دستفروش در اطراف حرم. یک وعده غذای سیر نخورد. طلبه هم که شد عصرها می رفت کار می کرد، خرجی برای مادر و خانواده تأمین کند. یک بار دلش شکست. نشست رو به ضریح آقا به درد دل. کسی از آشنایان دور؛ همان دور و بر بود. به دلش افتاد پول خوبی درآورد به او هدیه داد.

دل شکسته خریدار دارد. یک روز هم در حرم مولا علی دلش شکست. درد دل کرد آقاجان! اگر من زائر واقعی تو هستم خودی نشان بده، توجه و تفضّلی که باور کنم جواب سلامم را داده ای، مرا دیده و اعتنایم میکنی. اگر نه دیگر می آیم فقط نمازی می خوانم و می روم. یکی دست گذاشت روی شانه اش. گفت: برای خدا قدم بردارید ما هم پشتیبان شما هستیم. برگشت نگاه کرد. کسی را ندید.

برای خدا قدم برداشت. مادرش را می برد حرم نمی گذاشت کسی غیر خودش ویلچر او را دست بگیرد. با کارگر و دوره گرد و فقیر و گرفتار همسفره می شد. یاد معلم کلاس اول و دوستان قدیم را هم در خاطر داشت و به آنها سر می زد. در قوه قضائیه که بود نماز مغرب و عشا را می رفت مسجدی در گیشا، مردم راحت تر به او دسترسی داشته باشند. راحت حرفهایشان را بزنند. بعضی مراجعین تندی می کردند، ناراحت نمی شد. نمیگذاشت کسی مانع شود. می گفت: این طوری غرور مرا نمی گیرد.

با ماشین می رفت زنی بچه را بغل را می دید ممکن است با او کاری داشته باشد. می گفت بایستید. عقب عقب می رفتند. حرف زن را بشنود. کودکان می آمدند دور و برش با آنها عکس می گرفت. یک تصویر با دولتمردانش ندارد اما با کودکان و ایتام و کارگران و مستضعفان و وسط سیلاب تا دلتان بخواهد... درد فقر را کشیده بود که قامت بست هشت هزار کارخانه تعطیل را دوباره راه اندازی کرد. فقر را از پشت پنجره تماشا نکرده بود که هر جا بود می گفت اول حقوق زیردستان را بدهید بعد نوبت بالانشین ها. خودش به حقوق کارمندی دستگاه قضا قانع بود. حقوق ریاست قوه را بخشید به نیازمندان. حقوق تولیت آستان را هم نگرفت. مبلغ قابل توجهی بود. گفت بروید درمانگاهی بسازید در سیستان. چک هم کشید. پول ناهارهایی که در حرم خورده بود را حساب کرد و داد. ویلا و باغ تولیت را انتخاب نکرد. برای سکونت در یکی از ساختمانهای داخل حرم اقامت گزید. راحت تر بتواند حتی پاسی از شب در گوشه گوشه حرم قدم بزند، از زوّار سرکشی کند و بر کارها نظارت داشته باشد. فرضتی مغتنم هم بچسبد به کنج ضریح و با آقا نجوا کند.

هر جا رفت تحولی ایجاد کرد. سازمان بازرسی را محکم و با برنامه پیش برد. ثابت کرد هدفش مچ گیری نیست. ضعفها راشناسایی و با راهکار به مسئولان تذکر می داد. در قوه قضائیه هم محکم ایستاد. بینی گردن کلفتها را به خاک مالید. در تولیت هم توجه به زائران را بسط داد. خدمات حرم چند برابر شد. چقدر زائر اولی را شناسایی و راهی حرم نمود. چقدر در بین راهها و داخل مشهد برای زائران امکانات فراهم کرد. به فقرای اطراف مشهد بیشتر توجه نشان داد. از طرف امام رضا برایشان امکانات رفاهی تهیه میکرد. رییس جمهور هم که شد آرام و قرار نداشت. مشکلی می دید خودش را می رساند. شخصا پیگیر کاستی ها بود. از نفس می افتاد. سرم می زد، ساعتی بعد دوباره می ایستاد به پیگیری امور. کسی او را بدون لبخند ندید.

خیلی حرف شنید. خیلی توهین دید و تهمت خورد. به روی خودش نیاورد. می توانست با اطلاعات و اخباری که دارد دست خیلی از رقبا و بدخواهانش را رو کند، نکرد. اجازه نمیداد در نامه های اداری از او با القاب و عناوین یاد کنند. این اواخر دلش شکسته بود گویا که بر مزار حاج قاسم دعای شهادت خواند. مزارش را هم خودش به دوستانش نشان داد. گفت کاغذ و قلم بیاورید تعهد بدهید که مرا همین جا دفن می کنید.

تلک الدار الاخره. نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض. سیدابراهیم رئیسی مثل همه شهدا دنبال ریاست و برتری جویی و منم منم نبود. خدا عزتش داد. خلعت جاودان شهادت، نمای وجود فاخر و تجسم نورانیت درونش بود که مزد پاکی و صداقتش قرار گرفت. مگر نه آنکه شهید را صدّیق می نامند؟ به خدا وصل شد و جز او را ندید که خدا بهایش داد و پشتیبانش قرار گرفت و عزت جاودان به او بخشید. عالی ترین پستهای دنیایی را به چنگ آورد اما ریالی زراندوزی و منفعت طلبی نداشت. جاکارتا رفت در ساختمان سفارت خوابید. در سفر به یکی از شهرهای آفریقا که سفارتی نبود به هتل دو ستاره رفت و اقامت گزید. حقوق های دلاری را منع کرد. ارزش دنیا برایش کمتر از آب بینی بز بود که نامش را خدا ماندگار نمود. رئیسی در اصل رئیس السادات بود نه فقط در شناسنامه که در عمل هم چنین ثابت نمود. حتی برادرش را روز تشییع، مسئولان و دوستانش نمی شناختند. چه برسد به بی بی عصمت خداداد حسینی، ساکن خانه قدیمی و ساده و چهل متری در خیابان ایثارگران مشهد که سی و پنج سال در آن محل به جلسه گردانی قرآن و جمع آوری کمک برای جهیزیه نوعروسان همت گمارد. اهالی می گفتند گاهی کسی را می دیدیم با لباس شخصی و چهره ای شبیه آقای رئیسی سوار بر پیکان یا پراید می آید و به این خانه سر می زند. خانمی هم گفت من از چهره اش یقین کردم این خود سید ابراهیم رئیسی است و لابد پیرزن را شناسایی کرده که وضع خوبی ندارد و در خفا به او رسیدگی می کند. آن ساعاتی که اضطراب فقدان و بلاتکلیفی سرنوشت سیدابراهیم بر کشور سایه افکنده بود، تصاویری از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد از پیرزنی که واکر به دست در اتاقی کوچک و ساده می چرخد و برای فرزند گمشده اش بی تاب و بی قرار دعا می خواند. گفتند این که بی بی عصمت خودمان است. یکبار نگفت و پز نداد که فرزندش رییس جمهور مملکت است، تولیت حرم است.... عصمتِ بی بی، دامان پرورش و معراج معصومانه ابراهیم مظلوم بود. نجعلها للذین لا یریدون علوّا فی الارض. نخواستند فخر فروشی و بالانشینی و جلوه و جبروت داشته باشند که خدایشان خرید و لباس فخر بر قامت حیاتشان پوشاند و آخرتشان را آباد ساخت.

به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت

که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی

این بیت را سعدی شیرازی سرود. روح بزرگ، تن را به زحمت می اندازد. این را مرتضای مطهر فرمود. برادران و خواهران! عاشق شوید. زندگی با عشق معنا می دهد. این را سیدالشهدای هفتم تیر بیان نمود.

سیدابراهیم عاشق بود و روح بزرگ و خستگی ناپذیری داشت و مثل همه شهدا جز به وجه الله نظر نکرد. شهیدانه زیست و شهیدانه پر گشود. روحت شاد سید مظلوم شهدای عرصه خدمت. نزد مولایمان علی در محفل نورانی شهدا در قهقهه مستانه و شادی وصولت به یاد جاماندگان قافله عشق هم باش. نسأل الله منازل الشهداء.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تنها در باغ زیتون

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۱:۴۵ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب تنها در باغ زیتون خاطرات شهید مدافع حرم علی سعد از صادق  عباسی به نشر شهید کاظمی از غرفه غرفه فرهنگی کتاب رحیل

 

شهدای مدافع حرم خوزستان مظلومند. کمتر به آنها توجه شده است. خوزستان همانطور که در جنگ تحمیلی خوش درخشید و شهدای گمنام بسیاری را تقدیم کرد در عرصه دفاع از حرم هم به خاطر آشنایی رزمندگانش با لهجه عربی از پیشتازان ورود به جرگه ایثار و شهادت بود.

شهید علی سعد اهل دزفول است از خانواده شهداست. هم حافظ قرآن بود هم محافظ آن. فرمانده محور بود اما جای بچه هایش نگهبانی می داد، مجروح را می آورد عقب، مهمات می رساند و... خیلی جاها کاری که وظیفه اش نبود را انجام داد و چیزی نگفت و کسی نفهمید.

علاقه عجیبی به حضرت به معصومه سلام الله داشت. چه در زمان آموزش و چه بعد از ازدواج که در تهران بود هر فرصتی دست می داد تنها یا با دوستان و خانواده به قم می آمد و بارگاه منوّر آیینه وجود زهرای مرضیه و زینب ثانی را زیارت می کرد. اسم اولین دخترش را هم گذاشت معصومه.

خانم برایش جبران کرد. اهل بیت که زیر دین کسی نمی مانند. برای هیچ یک از محبینشان کم نمی گذارند.

پیکر مفقودش بعد از چهار سال برگشت. آوردند دزفول مزار جناب سبزه قبا که برادر امام رضا و حضرت معصومه است طواف دادند. همین حین یک مینی بوس از قم رسید. خدام حرم حضرت بودند آمده بودند برای کمک به سیل زدگان خوزستان که فهمیدند قرار است شهید مدافع حرم تشییع شود. روی تابوت علی سعد را با پرچم حرم خانم پوشاندند. زیر تابوت را هم خود خدام دست گرفتند و در شهر گرداندند...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کجا شراب طهور و کجا می انگور

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۸:۴۲ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب تربیت دینی در جامعه اسلامی معاصر گفتگوها نشر موسسه امام  خمینی | ترب

 

من البته نه روانشناسم و نه در امور تربیتی مطالعه خاص و منسجمی داشته ام. بنا بر اعتیاد به مطالعه، کتاب تربیت دینی را که توسط یکی از دوستان به دستم رسید مطالعه کردم. کاری است از موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی که مشتمل بر گفتگو با چند نفر از صاحب نظران این عرصه است.

برای معرفی اثر می خواستم بریده هایی از صبحتهای مرحوم حائری شیرازی را از این کتاب بیاورم. به شخصیت فکری این اندیشمند فقید و ناشناخته علاقمندم. او مصرّ است در امر تربیت به مبدأ هر اثری که مستلزم توحید است توجه ویژه صورت بگیرد. جایی هم انتقاد میکند از تقلید غلط حوزه از دانشگاه در امر آموزش و نمره محوری که نهایتا به جای ایجاد رغبت و درونی سازی علوم به تحفیظ موقت و غیرکاربردی سطور کتاب منجر می شود. مرور این حرفها در صد سالگی احیای حوزه علمیه قم و اساسا آسیب شناسی حوزه ها کاری ضروری و بایسته به نظر می رسد.

اما در قسمت پایانی کتاب مصاحبه ای صورت گرفت با یکی از مربیان کارکشته و سیاستگذار در وزارت آموزش و پرورش که از نظر محتوا بسیار جامع و غنی بود. یعنی آدم پی می برد در سطوح بالادستی وزارتخانه مذکور افرادی هستند که به امر تربیت دینی در مدارس اهمیت داده و برای پرورش نسلی عالم و معقتد دغدغه دارند؛ اما عجیب است وقتی به بدنه طیف محصل رجوع می شود نتیجه دیگری را می بینیم. فضای اغلب مدارس ما هم غیر علمی و هم غیر دینی است. اگر چه عوامل مختلفی بر محیط تربیتی مدارس تأثیرگذار است به خصوص خانواده و رسانه و... اما قابل کتمان نیست بخش وسیعی از معلمان ما خودشان از نظر مبانی اعتقادی دچار شبهات عجیب و گاه پیش پا افتاده ای هستند چه برسد به دانش آموزانی که تحت نظام تربیتی این معلمین بخواهند رشد کرده و نسبت به تعلیم و تربیت اسلامی و هویت ملی علاقمند شوند. سری به گروههای مجازی معلمین بزنید. سری به دفاتر مدارس در زنگهای تفریح بزنید. بحثها مملو است از حس بدبینی به آینده، طلب کاری و توقع، خودتحقیری و بیگانه پرستی و... همین الان آزمون استخدامی بگذارند هزاران نفر برای اشتغال در جایگاه معلمی داوطلب می شوند با اینکه از وضع معیشت معلمان آگاهند اما حاضر نیستند فرصت جذب و استخدام را از دست بدهند. همین افراد بعد از چند ماه شروع به اعتراض مکرر درباره وضع زندگی و درآمد می کنند و آن قدر در درون خودشان این مطالبه را تکرار میکنند که به مرور به شخصیتی افسرده و بی انگیزه تبدیل می شوند و وضع علم و ادب و فرهنگ محصل می شود همین اوضاعی که می بینید. البته وظیفه دولتهاست که به معیشت معلم توجه بیشتری نشان دهند بحثی نیست اما غلبه فرهنگ مادی و مسابقه مصرف گرایی بر ذهن جامعه شرایطی را رقم زده که به نظر می رسد همه صنوف حتی پزشکان و بنگاه دارها و ... به سمت سیری ناپذیری ابدی سوق پیدا کرده و با احساس فقر کاذب و توقع بیشتر و طلب کاری مداوم عجین شده اند. عدم اصلاح این فرهنگ مخرّب نتیجه ای جز رواج کاهلی و بی رغبتی و کم کاری و دزدی و عقب ماندگی جامعه در امور مادی و معنوی به دنبال نخواهد داشت. و البته شکی نیست کسی که به خاطر توقع مادی بیشتر در عمل به تعهد شغلی و اجتماعی خود تعلل بورزد در باور به توحید و معاد مشکل دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دل به دل راه دارد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۷:۱۹ ق.ظ

حرم فاطمه معصومه - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

دیروز عصر به یاد و دلتنگ دوست خوبی بودم. او را کنار خود تصور میکردم. ساعاتی نگذشت که از قضا خودش تماس گرفت و سلام و علیکی کرد. بعد کلی اظهار دلتنگی داشت برای زیارت خانم حضرت معصومه سلام الله علیها که در آستانه روز میلادش قرار داریم. یقین دارم محبین اهل بیت وقتی دلتنگ زیارت می شوند ائمه و صاحبان مشاهد و مضاجع منوره هم به یادشان هستند. چه بسیار کسانی که امام را از نزدیک درک کردند و یار امام نشدند. چه بسیار کسانی که همجوار بارگاه مطهر بزرگان هستند و درکی از این حضور ندارند؛ اما بسا دلدادگانی که از راه دور با حلقه اشک و نفیر آه به شبکه های ضریح عشق اهل بیت متصل شده و از زائران حقیقی حضرات محسوب می گردند. یقین بدانید وقتی هوای دیدار اهل بیت را دارید آنها هم به یاد شما هستند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا