اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

با آخرین مدافع شهید خرمشهر آشنا شوید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۵۱ ق.ظ

 

شهید امیر رفیعی دستجردی

تولد: دستجرد برخوار، 26/4/1340

مفقودیت: خرمشهر، 4/8/1359

مزار: ندارد

خرمشهر، آخرین روزهای مقاومت را پشت سر می‌گذاشت. امیر رفیعی، دوشادوش رزمندگان شهر، جنگیده بود. پایش که شکست او را به بیمارستانی در ماهشهر بردند. دلش طاقت نیاورد و با همان پای شکسته، خودش را به همرزمانش رساند. گچ پایش را درآورد و لنگان لنگان به دفاع از وجب به وجب خاک خرمشهر پرداخت. چهارم آبان سال 59 آخرین روز مقاومت در خرمشهر بود. عدم پشتیبانی از مدافعان شهر، خرمشهر را به خونین‌شهر تبدیل کرده بود.

امیر به درد پایش توجهی نداشت. گونی‌های شن را روی هم چید و سنگری برای خودش درست کرد. هر چه دوستانش اصرار کردند، نپذیرفت همراهشان برود. می‌گفت: یک نفر باید باشد، دشمن را نگه دارد تا بقیه از کارون عبور کنند.

او تیربار را به دست گرفت و دشمن را در فلکه فرمانداری، زمین‌گیر کرد. آخرین نفرات که به سلامت از شهر خارج شدند، دشمن هم توانست امیر را که دیگر گلوله‌ای در اختیار نداشت، به اسارت بگیرد. تلویزیون عراق، تصویر امیر را در حالی که توان راه رفتن نداشت، نشان داد و او را به عنوان آخرین اسیر ایرانی در خرمشهر معرفی کرد. این آخرین تصویری است که از امیر رفیعی در خاطره‌ها ثبت شد. او دیگر هیچ‌گاه به وطن بازنگشت. امیر، همچنان مفقودالاثر است.

 کتاب چهل حماسه. نوشته مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راه مقابله با اختلاف بین نخبگان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۴۱ ق.ظ

یکی از برنامه‌های دشمن در اردوگاه‌های اسارت که به منظور تسلط بیشتر به اسرا صورت می‌گرفت، ایجاد شکاف و اختلاف بین آنان بود. بعثی‌ها از طریق منافقین یا دیگر منابع خبری خود می‌دانستند که با تقویت برخی از نقاط اختلاف می‌توانند بعضی از اسرا را تحریک کرده و به جان هم بیاندازند. آنان به خوبی می‌دانستند که وحدت و یکپارچگی اسرا علاوه بر تأمین سلامت روحی آنها، باعث ناکامی بسیاری از طرح‌های رژیم بعث عراق در اسارتگاه‌ها خواهد گردید. کمترین خواسته عراقی‌ها عدم احساس راحتی و آرامش توسط اسرا بود. از این رو دامن زدن به دعواهای مذهبی بین شیعه و سنی یا مذهبی‌ها و حزب‌اللهی‌ها با اسرای دیگر و نیز تمسخر و تحقیر بعضی قومیت‌های کُرد و آذری و... و یا جداسازی اسرای ارتش از اسرای پاسدار و بسیجی، یکی از اولویت‌های سیستم مدیریتی اردوگاه‌ها به منظور اختلاف‌افکنی بین اسرا بود. این برنامه البته در خیلی از مواقع به نتیجه می‌رسید و دعواهایی بین اسرا ایجاد می‌گردید اما به مرور با افزایش تجربه و شناخت اسرا و نیز دخالت اسرایی که جزو نخبگان اردوگاه‌ها محسوب می‌شدند به خصوص قشر روحانیت، این اختلافات رنگ باخت و وحدت و همدلی و درک متقابل از شرایط موجود، بر فضای اردوگاه‌ها حاکم گردید.

نمونه بدیع دیگری که دشمن با یک برنامه‌ریزی حساب‌شده به منظور اختلاف‌افکنی بین اسرا اجرا نمود، تجمیع چهره‌های سرشناس و تأثیرگذار اردوگاه‌ها در یک مکان بود.

عراقی‌ها از طریق جاسوس‌های خود، چهره‌های تأثیرگذار در بسیاری از اردوگاه‌ها را شناسایی کرده و همه آنها را به بخشی از اردوگاه 5 تکریت (ملحق 5) منتقل نمودند. حجت‌الاسلام احدطجری (احدی) در این خصوص توضیح می‌دهد: «رژیم بعث با این اقدام، دو هدف را دنبال می‌کرد. نخست خالی شدن اردوگاه‌ها از افراد و چهره‌هایی که در دل اسرا نفوذ معنوی داشته و حرف‌های آنها باعث وحدت و مودت بین اسرا می‌گردید. این هدف البته دیری نپایید که خنثی شد. با رفتن اسرای شناسایی‌شده، آزادگان ما دور چهره‌ها و شخصیت‌های دیگری گرد آمدند که از جایگاه فکری و معنوی بالاتری نسبت به سایرین برخوردار بودند. به هر حال، جای آن چهره‌های تأثیرگذار که از اردوگاه‌ها منتقل شده بودند، هیچ‌گاه خالی نماند و راه و هدفشان توسط جانشینانشان استمرار پیدا کرد. هدف دوم و اصلی عراقی‌ها، به جان هم انداختن نخبگان اسارت بود. طبیعی است وقتی عده‌ای چهره سرشناس که هر یک به اصطلاح برای خود «أنا الرجل» سر داده و در جمع‌های مختلف، عده‌ای را از نظر فکری و سیاسی، رهبری می‌کردند وقتی کنار هم اجتماع کنند، هر یک برای مطرح کردن خود تلاش کرده و با به رخ کشیدن سوابق و توانایی‌های خود، در صدد اقناع دیگران برای فرمانبرداری از خودش خواهد بود. مشابه این جریان در طول تاریخ در همه جوامع عالم بسیار رخ داده است. تعیین ساز و کار انتخابات در کشورها به عنوان یک راه حل برای کنترل و پایان دادن به رقابت‌های سیاسی، مطرح شده است.

جالب است بدانیم وقتی اسرایی که برای خود چهره‌های شاخصی از قبیل: روحانی، فرمانده سپاه، درجه‌دار ارتش، مدیر دولتی و... بودند، در ملحق اردوگاه 5 تکریت گرد هم آمدند، هیچ رقابت و دعوا و جنجالی بر سر نحوه مدیریت اردوگاه و تعامل با دشمن و... بینشان درنگرفت. این اتحاد را باید در وهله نخست در شخصیت خودساخته و اندیشه مترقّی آزادگان جست. همراه با آن باید شخصیت فراگیر حجت‌الاسلام سید‌ علی‌اکبر ابوترابی را نیز مدنظر قرار داد. ابوترابی با همه اسرا رفتاری پدرانه داشت. تدین و تدبیر او، اعتماد اسرا را به سمت خود می‌کشاند. آن‌چه در ملحق 5 تکریت گذشت را باید الگویی برای جریان‌های سیاسی دانست. همه چهره‌هایی که افرادی مطرح و سرشناس بودند، در مقابل روحانی اسلام‌شناسی که قدرت اداره امور را داشت، سر تعظیم فرود آورده و از وی حرف‌شنوی داشتند. این‌گونه شد که طرحی دیگر از طرح‌های دشمن به شکست انجامید و یک بار دیگر عراقی‌ها مجبور شدند چهره‌های شاخص اسارت را در اردوگاه‌ها و در جمع سایر اسرا قرار دهند.» نظام ولایی، خلاصه تعریف است که می‌توان از نحوه اداره اردوگاه ملحق 5 تکریت ارائه داد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منتظر این کتاب باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۵۰ ب.ظ

 

ظهر یاد جواد (آرامی) افتادم. گفتم بروم ببینم حالش چطور است. خودم را به خاکریز کوچک رساندم. جواد بی رمق افتاده بود. به فکرم رسید گازاستریل را روی زخمش بگذارم. دکمه لباسش را که باز کردم چشمم به روده هایش افتاد که از شکمش بیرون ریخته بود. خودش هم این صحنه را دید و وحشت کرد. رنگ و رویش خیلی تغییر کرده بود.  ناامیدانه نگاهی به رضا (دادپور) انداخت و با صدای ضعیفی گفت: رضا! من شهید می شوم؟!

رضا خیلی خونسرد و به شوخی جواب داد: نه، تو از این عرضه ها نداری!

جواد دوباره لب باز کرد و با حالت ملتمسانه ای گفت: رضا! مرا از این جا ببر...

دوباره رضا با خونسردی جواب داد: نمی شود! نوبتی هم باشد نوبت این همه مجروحی است که قبل از تو این جا افتاده اند.

جواد دیگر عصبانی شد. با حالت لج و غضب گفت: مگر این جا حمام صبوری است که نوبتی باشد؟!

خنده ام گرفت. توی این هیر و ویر یاد گرمابه محلشان افتاده بود. رضا هم زد زیر خنده...


آنچه خواندید چند سطری از خاطرات حجت الاسلام سیدسجاد ایزدهی از دوران حماسه و ایثار است که انشالله به زودی آماده چاپ و نشر خواهد شد. این اثر را باید از برکات سال ۹۱ دانست که شکر خدا توفیق گرداوری اش نصیبم شد. آقا سیدسجاد که هم اکنون مدرس خارج فقه در حوزه علمیه قم است در زمان جنگ٬ نوجوانی شانزده ساله و ریزنقش بود که فراتر از سن و سال خود در کوران نبرد با دشمن٬ شاهد حماسه هایی بزرگ و البته مظلومانه از فرزندان بی نام و نشان مکتب خمینی بوده است.

کتاب خاطرات ایشان که احتمالا با عنوان "تو شهید می شوی"! روانه بازار نشر خواهد شد در حجمی تدوین شده که از حوصله مخاطب خارج نبوده و در عین حال روایتی خواندنی و صادقانه از ناگفته های تاریخ درخشان این مرز و بوم را دربرگرفته باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حذف استقلال از منظری دیگر

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۵۹ ب.ظ


 

به شخصیت امیر قلعه نویی بسیار علاقمند هستم. قلعه نویی را باید یکی از مفاخر فوتبال ایران در عرصه مربیگری دانست.

او از نظر اعتقادی نیز فر دی مومن و مقیّد به سلوک و آداب دینی است. اهل نماز است، حلال و حرام را می شناسد و... بارها از برخی دوستان شنیده ام که سحرهای چهارشنبه او را در حرم کریمه اهل بیت علیهم السلام و یا مسجد مقدس جمکران دیده اند.

چند ماه پیش، در جریان مسابقه فوتبال بین دو تیم لیگ برتری استقلال و سپاهان که در اصفهان برگزار گردید، تیم استقلال توانست حریف را در خانه شکست دهد. بلافاصله امیر قلعه نویی پس از اتمام مسابقه، میان خبرنگاران رفت و فرصت را برای بیان دلخوری هایی که در سالهای گذشته نسبت به بعضی از اعضای هیئت مدیره باشگاه سپاهان داشت مناسب دید. او تا توانست رجزخوانی کرد و دست به تحقیر تیم حریف زد. امیرخان به این اندازه هم اکتفا نکرد و پا را فراتر از گلیمش نهاد و به حضور برخی از بازنشستگان نظامی در صدر مدیریت باشگاه ها اعتراض تندی کرد. او در ادامه همین مصاحبه جنجالی به زعم خود سعی کرد طرفداران سپاهان را بر ضد مدیریت باشگاه بشوراند. برای همین مدعی شد نظامیان عضو در مدیریت باشگاه سپاهان از عمد به دنبال عدم صدر نشینی این تیم در لیگ هستند تا از شادی های خیابانی حامیان باشگاه پیشگیری کنند!

دیروز وقتی در مرحله نیمه نهایی جام حذفی فوتبال، دو تیم استقلال و سپاهان در یک بازی سرنوشت ساز در تهران مقابل هم قرار گرفتند، به پسرم گفتم برنده این مسابقه تیم سپاهان خواهد بود. او از این که می دید پدرش به رغم تعصب روی رنگ آبی چنین ادعایی می کند دچار حیرت شد. تیم سپاهان در این مسابقه توانست در مقابل چشم بیش از شصت هزار طرفدار استقلالی در خانه حریف، این تیم را از ادامه رقابت ها حذف کند. طرفداران سپاهان شب گذشته را به شادی و شعف گذراندند.

برای پسرم توضیح دادم که این سرنوشت همه آدم هایی است که ندای منم منم سر داده و در مقابل بندگان خدا، تکبّر می ورزند. به اقتضای قوانین عالم خلقت، گاه یک پشه ناچیز هم می تواند مأمور باشد تا بینی نخوت نمرود درونمان را به خاک بمالد.

انشالله بازیکنان تیم آبی پایتخت، در رقابت های باشگاهی آسیا، سربلندی ورزش ایران را رقم خواهند زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۲۵ ب.ظ

 

امروز خبر کسالت و ناراحتی قلبی حجت الاسلام ماندگاری را که منجر به جراحی وی گردید در رسانه ها خواندم.

دقایقی پیش با این بزرگوار تماس گرفته و جویای احوال شدم. شکر خدا از سی سی یو خارج شده و مشغول استراحت است٬ گرچه همچنان ملتمس دعای دل پاک فاطمیون است.

انشالله سایه ایشان همواره بر سر خادمین شهدا مستدام باشد. دعا می کنیم به برکت صدیقه طاهره سلام الله علیها و عنایت شهدا هر چه زودتر بهبودی کامل برای ایشان حاصل شده و تا سال های سال توفیق تبیین و ترویج سیرت دلدادگی و آئین رستگاری را داشته باشد.

انشالله زائران کوی نور و شهادت و دلشکستگان خیمه فاطمی٬ این راوی طریقت وصال را از دعای خیر خویش فراموش نخواهند ساخت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای پیرامون برگزاری نماز جمعه در امیرکلا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۰۹ ب.ظ

 

سه هفته است که شهر امیرکلا شاهد برگزاری نمازجمعه است. با این که پیش از این نمازجمعه در پنج نقطه مختلف شهرستان بابل برگزار گردید اما اقامه نمازجمعه در امیرکلا به دلیل نزدیکی مکان آن با مصلای بابل حاشیه هایی جدی را به همره داشته است. در این خصوص توجه به چند نکته ضروری است:

1-      امیرکلا شهری مذهبی و انقلابی است. حضور علمایی شاخص، شهدایی والامقام و نخبگانی ارزنده در این شهر باعث شده است که امیرکلا همواره افتخاری بزرگ برای مردم شهرستان بابل محسوب شود. ارادت به شهدای امیرکلا این جانب را بر آن داشته تا در هربار سفر به بابل، بی استثنا حداقل یک بار با جمعی از دوستان، شبانه و با پای پیاده به زیارت مزار شهدای دیوکلا و سیدالشهدای آن دیار یعنی سیدعلی اکبر شجاعیان بروم.

2-      شأن مردم متدین و انقلابی این دیار اقتضا می کند توجه بیشتری در خصوص توسعه این شهر و رفع مشکلات مردم آن از سوی مسئولان امر صورت بگیرد. توجه به توسعه امیرکلا تنها وظیفه مسئولان این شهر نبوده و هر یک از بزرگان شهرستان بابل و مازندران که صاحب مقام یا نفوذ کلام است وظیفه دارد برای پیشرفت این شهر تلاش کند. البته باید دقت داشت که بسترسازی برای رشد این شهر با توسل به چه شیوه هایی میسّر خواهد شد. یادم می آید روز تشییع پیکر مرحوم آیت الله روحانی، عده ای با داد و هوار جمع شده بودند و می خواستند به هر قیمتی شده آن مرحوم را در کله بست (از توابع بابلسر) به خاک بسپارند. علت را از یکی از بوقچی های آن جمع سوال کردم. می گفت: دفن این مرحوم در کله بست باعث رفت و آمد مسئولان به آن منطقه گردیده و به تبع آن منجر به پیشرفت و توسعه کله بست خواهد شد! نگرش های سطحی به مقوله توسعه شهری، بیشتر شبیه به یک کار تبلیغاتی می ماند. به طور مثال نوشتن عبارت "امیرشهر" به جای امیرکلا بر روی برخی تابلوهای خیابان این شهر جز مصرف تبلیغاتی و انتخاباتی، نتیجه خاصی در پی نداشته و به هیچ وجه قدمی برای ارتقای تسهیلات و امکانات شهری محسوب نخواهد شد.

3-      شهر امیرکلا هم بالاخره دارای نمازجمعه شد. سایت خبری شهرداری امیرکلا که به طور طبیعی به بازتاب فعالیت های شهرداری و شورای شهر اشتغال داشت با آب و تاب به انعکاس اخبار مربوط به برگزاری نمازجمعه این شهر پرداخت و حتی از انتشار تصاویر مربوط به صرف ناهار در مراسم نمازجمعه هم دریغ نورزید. عنایت ویژه این سایت به اخبار نمازجمعه و نیز توجه به مسئولان پیگیر برگزاری نمازجمعه، نشان می دهد چه کسانی بیشترین دغدغه را در آستانه انتخابات شورای اسلامی شهر، برای برگزاری نمازجمعه در امیرکلا داشته اند.

4-      بر اساس احکام دین، حداقل فاصله مکان دونماز جمعه باید یک فرسخ باشد. جالب آن که این حکم در زمانی بیان شد که پیمودن چنین مسافتی با پای پیاده یا حیوانات چهارپا، لااقل دوسه ساعت به طول می انجامید. این مسئله به خودی خود نشان می دهد که به رغم دشواری طی طریق، اسلام، محور قرار گرفتن نماز جمعه در هر منطقه را به منظور ایجاد اتحاد بین مسلمین یک اصل می دانسته است. با این حال نباید غافل بود که فاصله یک فرسخی بین دو نمازجمعه، تنها شرط ایجاد یک نمازجمعه جدید نیست، که اگر چنین بود در کلان شهرهای کشورمان باید شاهد برگزاری چندین نمازجمعه می بودیم. به طور نمونه در اوایل پیروزی انقلاب، نمازجمعه مستقلی در منطقه جمکران برگزار می شد که با مخالفت قاطبه علما، تعطیل گردید. در شهرستان بابل هم بعضی روستاهای جاده قائمشهر و... بیش از یک فرسخ با محل برگزاری نمازجمعه فاصله دارند. حتی اگر ادعای بسیاری از دوستان مبنی بر غیرشرعی بودن فاصله محل برگزاری نمازجمعه امیرکلا با نمازجمعه بابل و کمتر از یک فرسخ بودن آن را پشت گوش بیندازیم باید توجه داشته باشیم که صرف فاصله یک فرسخی، دلیل کافی برای برگزاری نمازجمعه جدید نخواهد بود.

5-      فلسفه برگزاری نمازجمعه، حفظ وحدت بین مسلمین است. احیای این نعمت بزرگ جامعه اسلامی در جای جای کشور را باید یکی از برکات انقلاب اسلامی دانست. در این بین نباید به تشکیل نمازهای جمعه از زاویه تکلیف اداری و بیلان کاری نگاه کرد. از آن جا که متن این نوشتار به زودی در اختیار مسئولان عالی رتبه کشوری قرار خواهد گرفت لازم به یادآوری است که صرف تکثّر در برگزاری نمازجمعه، نشان دهنده توفیق و فعالیت سیاستگذاران امر نیست. از این رواست که مقام معظم رهبری تأکید فرموده اند: "انجام هرگونه کاری که منجر به بروز اختلاف بین مومنین و پراکندگی صفوف آنان شود جایز نیست؛ چه رسد به نمازجمعه که از مظاهر وحدت صفوف مسلمانان است." شریفه " وذرواالبیع " نیز به تعبیر بسیاری از اهل تفسیر، نه فقط به ترک معامله کالا که به دوری از هر نوع اقدامی که شائبه تعلقات مادی را داشته باشد اشاره داشته و به مومنین می فهماند که برگزاری نمازجمعه باید از مقاصد مادی و تبلیغاتی و... به دور باشد.

6-      شهرستان بابل هم اکنون به اندازه یک شورای شهر! و بیش از استانی مانند قم دارای امام جمعه است. امید است با تدبیر صاحبان فضل و علمای شهر، از تکه تکه شدن بیش از پیش نمازهای جمعه این شهرستان که چند پاره شدن شکوه و هیمنه مومنین شهر را در پی خواهد داشت پیشگیری شود. راقم این سطور بعید نمی داند با رویکرد تأمل برانگیزی که در خصوص شهرستان بابل – به عنوان شهری که پرجمعیت ترین نماز جمعه را در استان داراست – اتخاذ شده است مدتی بعد شاهد تشکیل نمازجمعه در برخی روستاهای حومه شهرستان نیز باشیم. به عنوان یک طلبه کوچک، از امام جمعه محترم امیرکلا و دیگر ائمه جمعه این شهرستان انتظار دارم با تقویت انسجام بین روحانیت این دیار، وضعیت پیش آمده را به یک فرصت برای اتحاد بیشتر و بهره گیری از ظرفیت های متعدد شهرستان به منظور ارتقای سطح معنوی و فرهنگی حاکم بر فضای این شهرستان انقلابی که الحق دارالمومنین لقب گرفته است تبدیل نموده و با هوشیاری کامل از سوءاستفاده فرصت طلبان جلوگیری نمایند.   

 

مراسم استقبال و معارفه امام جمعه محترم امیرکلا (سایت شهرداری امیرکلا)


  • سیدحمید مشتاقی نیا

یاد باد آن روزگاران

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۹ فروردين ۱۳۹۲، ۱۰:۲۵ ق.ظ


 

دستورالعمل امام خمینی ( ره ) برای خودسازی

۱- نمازهای پنج‌گانه را در پنج وقت بخوانید. نماز شب را حتماً بپادارید.

۲- روزهای دوشنبه و پنج شنبه را حتی‌المقدور روزه بگیرید.

۳- اوقات خواب را کم کرده و بیشتر قرآن بخوانید.

۴- برای عهد و پیمان اهمیت فوق‌العاده قائل شوید.

۵- به تهی‌دستان انفاق کنید.

۶- از مواضع تهمت دوری نمایید.

۷- در مجالس پرخرج و باشکوه شرکت نکرده و خود نیز چنین مجالسی نداشته باشید.

۸- لباس ساده بپوشید.

۹- زیاد صحبت نکنید. دعاها را زیاد بخوانید. خصوصاً دعای روز سه شنبه را.

۱۰- ورزش کنید.

۱۱- بیشتر مطالعه کنید.

۱۲- دانش‌های فنی را بیاموزید.

۱۳- دانش تجوید و عربی را بیاموزید و در هر زمینه‌ای هوشیار باشید.

۱۴- کار نیک خود را فراموش کنید. گناهان گذشته را به یاد آورید.

۱۵- از نظر مادی به تهیدستان و از نظر معنوی به اولیاء‌الله بنگرید.

۱۶- از اخبار روز دنیا و مربوط به مسلمین با اطلاع شوید.

 

در سال های دفاع مقدس٬ این دستور‌العمل به طور وسیعی در نمازهای جمعه هر هفته توزیع می‌شده و همراه بسیاری از شهدا و رزمندگان بوده است، البته این دستور‌العمل، در مجموعه کتاب‌های “صحیفۀ نور” نیامده است. در آن سال‌ها این دستور‌العمل با این توضیح منتشر می‌شد که امام در پاسخ به درخواست “انجمن اسلامی دانشجویان و فارغ التحصیلان ایرانی هند و شبه قاره” این برنامه شانزده‌گانه را یاد آور شده‌اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کاش آقای مدیرکل استعفا می داد!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۱۲ ب.ظ


 

گاهی وقت ها آدم می ماند درباره حوادثی که در لوای انقلاب و اسلام رخ می دهد چه واکنشی نشان دهد.

نمی دانم چرا تا حرف از فرهنگ و سنت به میان می آید بعضی مسئولان به سرعت یاد بزن و برقص می افتند؟!

نمی دانم چرا پس از گذشت سه دهه از عمر انقلاب، هنوز هم در حالی که بچه های حزب الله برای پی گرفتن یک کار فرهنگی و ارزشی با ده ها مانع و پیچ و خم دست و پنجه نرم می کنند بودجه های بیت المال به راحتی خرج فعالیت هایی می شود که سنخیت آن با دین و سیاق شریعت از اساس محل اشکال است؟

از پانزدهم تا نوزدهم مهرماه گذشته جشنی از سوی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی! استان مازندران که اتفاقاً مدیرکل آن یک برادر بزرگوار روحانی است در فرهنگسرای نیاوران تهران با عنوان هفته فرهنگ و هنر مازندران برگزار شد که متأسفانه توأم با حرکت های موزون و قر و نیم قرهای پایین تنه نوامیس استانمان در مقابل پوزخند بالاشهری های پایتخت بود. اسم آن را هم گذاشتند رقص محلی و سنتی مردم فرهیخته استان مازندران!

تصویری که دربالا می بینید عکسی از صحنه رقص به اصطلاح محلی آقایان مازندرانی است که از دامن به عنوان یک لباس محلی مردانه! استفاده کرده اند. فیلم مربوط به رقص خانم ها هم در اختیار بنده قرار دارد که در صورت تمایل مسئولان امر برای پیگیری در اختیارشان قرار خواهد گرفت. دوستانی هم که به این جانب دسترسی ندارند در بابل می توانند از حسین آقای منصف این تصاویر و فیلم ها را تهیه نمایند.

درد و گله اصلی ما این جاست که همه این هزینه ها در پوشش فرهنگ و ارشاد اسلامی صورت می گیرد و میرکل روحانی این اداره بارها در مصاحبه های متعدد دم از احیای یاد و سیرت شهدا می زند. وقتی سخن از حاکمیت شیعه در طبرستان و ولایتمداری تاریخی مردم این سامان به حاشیه برود و در عوض با ارائه چنین نمایش های حقیرانه ای درصدد معرفی چهره فرهنگی دیارمان باشیم نباید از پدیدآمدن سیل هجویات در تمسخر غیرت مردم شمال کشور تعجب کنیم.

کاش آقای مدیرکل به خودش جرأت می داد و به خاطر این رفتار خلاف غیرت برخی معاونانش از ادامه تصدی بر این نهاد فرهنگی استعفا می کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یازهرا

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۵:۱۷ ب.ظ

 

شهید حسن ورزنده

تولد: قم، 18/1/1341

شهادت: ارتفاعات کله‌قندی، 12/5/1362، عملیات والفجر 3

مزار: گلزار شهدای شیخان قم

ارتفاعات کله‌قندی از اهمیت خاصی برخوردار بود. این نقطه، جزو اولین مناطقی بود که دشمن، پس از تهاجم خود به تصرف آن می‌اندیشید. عراقی‌ها با اشغال ارتفاعات کله‌قندی به راحتی می‌توانستند بر راه‌های مواصلاتی شهر مهران، مسلط گردیده و علاوه بر تهدید مناطق مختلف شهر، تحرکات نظامی رزمندگان اسلام را زیر نظر بگیرند.

در جریان عملیات والفجر سه، شهر مهران و ارتفاعات قلاویزان توسط نیروهای ایران آزاد گردید، اما دشمن با استقرار بر ارتفاعات کله‌قندی به هیچ‌وجه حاضر به عقب‌نشینی از آن و از دست دادن این نقطه استراتژیک نبود. بخش‌هایی از مسیر نیز مین‌گذاری شده بود و هر بار که تخریب‌چی‌ها قصد پاک‌سازی میادین مین را داشتند، هدف گلوله‌های ارتش بعث قرار می‌گرفتند.

پیروزی نهایی و قطعی عملیات در گرو آزادسازی ارتفاعات کله‌قندی بود، اما تسلط ارتش دشمن بر این منطقه، مانع دستیابی رزمندگان اسلام به آن می‌گردید. حملات نیروهای ایرانی به همین دلیل ناکام می‌ماند. چند شب به همین منوال گذشت. یک شب وقتی نیروهای ایران، حمله دیگری را برای بازپس‌گیری این ارتفاعات آغاز کردند و دوباره کار گره خورد، ناگهان حسن ورزنده از جا برخاست و با صلابتی مثال‌زدنی، رو به همرزمانش فریاد زد: خداحافظ!

حسن، یازهراگویان به میدان مین پرید و تا آخر مسیر را غلت زد. شهادت حماسی حسن باعث شد معبری برای عبور رزمندگان اسلام باز شود. همان شب به برکت خون پاک او، ارتفاعات کله‌قندی به دست مردان دلیر جبهه اسلام آزاد شد.

 راوی: سردار جهروتی‌زاده، کتاب چهل حماسه نوشته مهدی قربانی


  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک وبلاگ خوب

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۲۳ ب.ظ

هر از گاه وقتی با یک وبلاگ خوب و ارزشی آشنا می شوم با معرفی آن در این وبلاگ سعی می کنم تا خوانندگان اشک آتش را به مطالعه مطالب آن ترغیب کنم.

اخیراً با یک وبلاگ ولایی و انقلابی آشنا شده ام که نویسنده ناشناس این وبلاگ کوشیده است با گرداوری مطالب داغ انقلابی به خصوص پیرامون فعالیت عدالتخواهان به سهم خود گامی موثر در راستای ترویج فرهنگ عدالت طلبی بردارد.

از خوانندگان عزیز اشک آتش تقاضا می کنم حتماً سری به این وبلاگ بزنند. مطمئن هستم پشیمان نخواهند شد:

http://v-e110.blogfa.com/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گفتمان سوم تیر را زیر پا له می کنیم!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۲۹ ق.ظ

چندی پیش یکی از مسئولان به ظاهر غیرسیاسی در سخنرانی خود تأکید کرد فتنه بعدی را کسانی رقم خواهند زد که در انتخابات ریاست جمهوری با شعار عدالت و ولایت به میدان می آیند! اندکی بعد یک روحانی مسئول نیز اعلام کرد فتنه بعد را کسانی دامن می زنند که شعار حمایت از مستضعفان را سرخواهند داد!

در این خصوص توجه به چند نکته خالی از لطف نیست:

1-      از سال 88 تاکنون عده ای همواره کوشیده اند بر مبنای هوش ذاتی! خود به طالع بینی در خصوص فتنه های بعدی دست زده و تلاش کنند خود را در این زمینه یک قدم جلوتر از سایر تحلیلگران نشان دهند. جالب این جاست برخی از این پیشگویی ها از سوی کسانی صورت می گیرد که مدت ها از درک فتنه ای که در سال88 رخ داد عاجز مانده بودند.

2-      یک نفر نیست به این حضرات بگوید بالاخره چهره های سیاسی چه نوع شعاری را باید برای انتخابات درنظر بگیرند؟ اگر شعارها حال و هوای امروزی داشته باشد و دم از آزادی و... زده شود کاندیداها متهم به غربگرایی می شوند. اگر کاندیدایی دم از ولایت و عدالت و... بزند متهم به فتنه گری خواهد شد. بالاخره تکلیف شعارهای انتخاباتی را چه کسی باید مشخص کند؟!

3-      شکی نیست بسیاری از این پیشگویی ها تنها با هدف انتقام گیری و به انزوا کشاندن رقبای سیاسی صورت می گیرد. افرادی که ادعاهای فوق را مطرح کرده اند از وابستگان و عقبه های یک جناح مدعی اصولگرایی هستند. مسلم است که رقیب سنتی این طیف، یعنی اصلاح طلبان با چنین شعارهایی به میدان نخواهند آمد. طیف مورد حمایت دولت هم برفرض حضور مستقل در انتخابات با شعارهای بهاری به تبلیغ چهره مورد قبول خود خواهند پرداخت. با این وصف، تنها یک گروه می ماند که به احتمال قریب به یقین با شعارهای محوری انقلاب اسلامی یعنی عدالت طلبی، ولایت مداری و حمایت از مستضعفان به عرصه رقابت ها قدم خواهد نهاد. این رقیب جدی طیف سنتی اصولگرا گروهی نیست جز جبهه پایداری که از زمان انتخابات نهم مجلس شورای اسلامی تاکنون اشتیاقی برای فرمانبرداری از پدرخوانده های اصولگرایی نشان نداده است.

4-      جبهه پایداری خود را به گفتمان سوم تیر متعهد می داند، گفتمانی که از دل آن دولت مکتبی فرزند ملت برخواست و بلایی بر سر دشمنان انقلاب درآورد که تا سال های سال آن را از یاد نخواهند برد. جبهه پایداری اگر چه نسبت به برخی اطرافیان رئیس جمهور انتقاداتی دارد اما همواره کوشیده است نقدهایی به نسبت معتدل و مستدل از عملکرد دولت ارائه داده و بر سیاق نگرش رهبری معظم انقلاب، نکات برجسته دولت را نیز بازگو نماید، شیوه ای که هیچ گاه بر مذاق طیف سنتی اصولگرا خوش نیامده است. گفتمان سوم تیر به معنای احیای شعائر اصیل انقلاب به خصوص حمایت از مستضعفان است. نکته جالب این جاست که امسال سوم تیر با نیمه شعبان مصادف شده است. نیمه شعبان یادآور وعده الهی مبنی بر حاکمیت مستضعفان بر پهنه گیتی است. سیاست پیشگان طیف سنتی اصولگرا به خوبی می دانند که چنین تقارن مبارکی چه فرصت تبلیغاتی بزرگ و استراتژیکی را در اختیار رقیب سرسخت آنان یعنی پرچمداران گفتمان سوم تیر قرار خواهد داد. از این رو درصدد هستند با پیش دستی زیرکانه بکوشند از هم اکنون با لوث ساختن این شعار، حامیان مستضعفان را فتنه گر خوانده و مجال ترویج این گفتمان را سلب نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دروغ یا واقعیت؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۲، ۰۷:۵۴ ق.ظ


 

این اطلاعیه اواخر اسفند گذشته در چهارراه شهدای قم که پر رفت و آمدترین خیابان این شهر است نصب شده بود. تصویر آن را یکی از اساتید دروس خارج فقه در اختیار حقیر قرار داد.

راستش من باور نمی کنم آن چه در اعلامیه آمده صحت داشته باشد. لااقل در شهر قم اگر واقعا کسی وجود داشته باشد که با چنین نیاز مبرمی دست به گریبان باشد حتی اگر نتواند از طرف نهادهای حمایتی کارش را حل کند از طریق بیوت مراجع و موسسات خیریه متعدد این شهر بالاخره خواهد توانست بار اصلی فشارها را از دوش خودش بردارد. امیدوارم برداشت من صحیح باشد؛ اما خدای ناکرده اگر چنین فردی با چنین نیازی در اطراف ما وجود داشته باشد و از آن بی خبر باشیم خدا به ما رحم کند.

از آن جا که این اطلاعیه خیلی زود ناپدید شد باز هم دلم را خوش می کنم که انشالله جایی پیدا شده و صحت و سقم این ادعا را بررسی کرده است. انشالله

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسد به دست دکتر علی لاریجانی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۱۳ ب.ظ


 

بسم الله "الرحمن الرحیم"

جناب آقای دکتر علی لاریجانی سلام علیکم

در خصوص مسائل تلخ پیش آمده در سخنرانی شما در 22 بهمن سال نود و یک چند نکته وجود دارد که بیان آن را لااقل برای ثبت در تاریخ به جا می دانم:

1-راقم این سطور به عنوان طلبه ای کوچک در حوزه علمیه قم و منتقد جدی شما شاید نخستین وبلاگ نویسی بود که بلافاصله پس از حرکت اشتباه برخی دوستان در جریان راهپیمایی 22 بهمن قم این اقدام را محکوم کرده و آن را خلاف اخلاق اسلامی برشمرد. طبیعی است در فضای آزاد جمهوری اسلامی، ظرفیت های موجود سیاسی، امکان نقد منطقی افراد و گروه ها را ایجاد نموده و بنابراین برای اعلام نظر به مسئولان، نیازی به استفاده از ابزارهای غیرمعمول وجود ندارد.

2-متأسفانه آن چه در سال های اخیر پیرامون نام و مقام شما شکل گرفته این ذهنیت را در بسیاری از منتقدانتان ایجاد نموده که دکتر علی لاریجانی، خط قرمز همه کسانی است که به واسطه فیش حقوقی شان، خود را ولی نعمت اصلی این انقلاب برمی شمارند. این حساسیت کم نظیر - که تنها نمونه تاریخی آن در طول انقلاب اسلامی را می توان در دوره حاکمیت دولت سازندگی و بر روی اسم و رسم خاندان ریاست وقت آن مثال زد- گاه منجر به برخوردهای غیرمتعارف بابرخی منتقدان حضرتعالی و بستگانتان گردیده است. سعید ذاکری نویسنده صفحه سیاسی نشریه نه دی به خاطر نقد شما به طور ناگهانی دستگیر شد و حدود ده روز را بدون محاکمه در بازداشت گذراند. محمدحسن روزی طلب، فرزند شهیدی است که شما و برادرانتان را به غلط، دیکتاتور خواند. او نیز برخلاف روالی که در خصوص هتاکان به رقبای سیاسی شما معمول است به سه ماه زندان محکوم گردید. سایت های خبری تحلیلی 598 ، بی باک و... که وابسته به جامعه ارزشی انقلاب هستند در پی نقد شما برای مدت زمانی قابل توجه، فیلتر شدند. برخی وبلاگ نویس های منتقد شما نیز گاه و بیگاه به مراجع قضایی احضار شده و مورد سرزنش قرار گرفتند... به نظر می رسد چنین برخوردهایی که منافی با فضای آزاد رسانه ای است خواه ناخواه زمینه ساز بروز حرکت هایی غیرمنطقی است که نمونه دردآور آن در 22 بهمن سال گذشته نصیب شما نیز گردید. نباید گذاشت قلم، به لنگه کفش و مهر و... تبدیل شود!

3-در جریان واقعه رخ داده اخیر، تعداد احضارشدگان به مراجع امنیتی و قضایی که هم اکنون با قید وثیقه آزاد هستند بیشتر از اعداد و ارقامی است که در رسانه ها بازتاب داشته است. این برخوردها در حالی است که وزیر محترم اطلاعات، فرمانده محترم نیروی انتظامی و بسیاری دیگر از مسئولان امنیتی در گزارش های علنی و غیرعلنی خود از واقعه مذکور، تأکید کرده اند این حادثه نه از سوی گروه و افرادی خاص که در واقع یک حرکت عمومی و البته اشتباه از سوی جماعت حاضر در مراسم بود. به رغم ثبت این گزارشات موثق در پرونده تاریخ انقلاب، متأسفانه هزینه های انسانی و مالی فراوانی از سوی اطرافیان شما در مجلس شورای اسلامی به منظور پیگیری این رخداد و برخورد با مسببان آن صورت گرفته که اگر شمه ای از آن برای حوادث تلخ دیگری مانند شهادت بسیجی مظلوم، حسین غلام کبیری و... در طول فتنه شوم88 صورت می گرفت جایگاه شما و اطرافیانتان در دل امت حزب الله ماندگار می گردید. از این طلبه کوچک حوزه بپذیرید که اغلب دستگیرشدگان حادثه اخیر قم، بچه بسیجی ها و طلبه های کم سن و سال و مخلصی هستند که بدون اطلاع قبلی از حادثه ای که اتفاق افتاد تنها بنابر تشخیص اشتباه خود، تکلیف را در سردادن شعار و برهم زدن سخنرانی شما دانستند.

4-نامه تاریخی حضرتعالی به مقام معظم رهبری و عذرخواهی علنی از محضر شریف ایشان در خصوص واقعه تلخ یک شنبه معروف در مجلس شورای اسلامی، حرکتی بسیار زیبا و متواضعانه بود که امید است الگویی برای همه دوست داران ولایت قرار بگیرد. بیایید در روزهای خجسته بهار92 هر آن چه که بر اساس یک تشخیص اشتباه از سوی برخی دوستان انقلاب بر شما گذشت را به فراموشی سپرده و در یک اقدام بزرگوارانه دیگر، واسطه خیری شوید تا این تعداد بچه های پاک انقلاب نیز دچار سرخوردگی نشده و انشالله با درس آموزی از بزرگ منشی شما تا آخر عمر قدردان و ارادتمند مسئولان نظام اسلامی باقی بمانند. این روزها در آستانه ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار داریم. شما خود بهتر می دانید که سفارش بزرگان ما زیارت بارگاه ملکوتی فاطمه معصومه سلام الله علیها به نیابت از مادر بی مزارشان می باشد. به برکت کرامت بانوی آفتاب، و به حرمت فاطمه ثانی، همجواران آن حضرت را مرهون محبت خویش نمائید.

والسلام علی عبادلله الصالحین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جنگ نرم در اسارت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۴۵ ب.ظ


 

هر جنگ سختی بی‌تردید توأم با جنگ نرم است. دشمنی که می‌خواهد تجاوز را آغاز کند، پیش از حمله نظامی با استفاده از روش‌های تبلیغی در صدد آماده کردن اذهان عمومی است. در طول جنگ نظامی نیز هر یک از کشورهای درگیر می‌کوشند تا حقانیت خود را هم به مردم کشور خود و هم برای ملت‌های جهان به اثبات برسانند. بنابراین اگرچه ممکن است جنگ نرم، لزوماً به جنگ سخت ختم نشود، اما جنگ سخت قطعاً با جنگ نرم گره خورده است. یکی از کارکردهای جنگ نرم در عرصه رویارویی‌های نظامی، تضعیف روحیه جبهه مقابل است.

در طول دوران اسارت، دشمن بعثی سعی داشت جبهه جنگ نرم را در اردوگاه‌های اسرا تقویت کند. بی‌شک دشمن با تصور استیلا و اقتدار در سرزمین خود، می‌پنداشت که می‌تواند اسرای جنگی را به ابزاری برای دستیابی به مطالبات خود قرار دهد.

جنگ نرم در اسارت با دو هدف صورت می‌گرفت:

الف) تبلیغات و بهره‌برداری رسانه‌ای:

دشمن سعی می‌کرد با استفاده از ابزار رسانه، ابهت پوشالی خود را در افکار عمومی به اثبات رسانده و اسرای ایرانی را افرادی ضعیف و شکست‌خورده نشان دهد. ارتش بعث برای متقاعد کردن اسرا به همکاری در مقابل خبرنگاران عراقی و بین‌المللی، از روش‌هایی چون فریب و یا تهدید استفاده می‌کردند. در بسیاری از مواقع، اسرای ایرانی نقشه‌های تبلیغاتی دشمن را نقش برآب کرده و در مقابل رسانه‌های بین‌المللی به دفاع از ارزش‌های اعتقادی خود و افشای ماهیت دشمن می‌پرداختند. این رفتار شجاعانه اسرا البته حماسه‌ای شهادت‌طلبانه بود. ارتش بعث وقتی حربه‌های تبلیغی خود را رسوا و ناکارآمد می‌دید، به بدترین وضع ممکن به شکنجه و تنبیه اسرا می‌پرداخت.

یکی از نمونه‌های معروف در مقابله اسرا با استفاده‌های تبلیغی دشمن، فریاد شعار «مرگ بر صدام ضد اسلام» است که توسط آزاده بسیجی محمد شهسواری با دست‌های بسته در مقابل دوربین‌های خبری دنیا سر داده شد و گزارش آن در شبکه‌های بین‌المللی، اقتدار رزمندگان اسلام را حتی در اسارت دشمن به اثبات رسانید و روحی تازه در وجود رزمندگان اسلام دمید.[1]

نمونه دیگری از پیروزی اسرای ایرانی در جنگ نرم با دشمن، آزاده سیزده‌ساله‌ای به نام مهدی طحانیان است که با خواندن بیت «ای زن به تو از فاطمه این‌گونه خاطب است، ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است» خبرنگار زن خارجی را برای انجام مصاحبه با خود در مقابل چشم دژخیمان بعثی مجبور به استفاده از پوشش اسلامی کرد تا یک بار دیگر به ملت‌های دنیا ثابت کند که مدافعان جمهوری اسلامی نه از سر تطمیع و ارعاب و جبر که برای دفاع از مرزهای اعتقادی خود در چنگال دشمن نیز با انگیزه‌ای معنوی و برآمده از عمق باورهای مذهبی خویش ایستادگی می‌نمایند.

دو ـ سه روز از اسارت این رزمنده سیزده ساله کوچک اندام در جبهه خرمشهر می‌گذشت که او را به همراه چند نفر دیگر سوار جیپ کرده و به نخلستان‌های اطراف خرمشهر بردند. نیروهای آن محل را که حدود یک تیپ بودند جمع کردند. «کسی که فرماندهی همراهان ما را بر عهده داشت، بلندگو را گرفت و شروع کرد به سخنرانی: این طفلی را که می‌بینید، شش ساله است و او را به زور از مهد کودک آورده‌اند به جبهه. شما باید بدانید ایران که با کمبود نیرو روبه‌رو شده و همواره از شما شکست می‌خورد، مجبور است به مهد کودک‌ها برود و اطفالی مانند این کودک شش ساله را از آن‌جا به جبهه بفرستد. نیروهای ایرانی همه به زور و اجبار به جبهه می‌آیند و هیچ انگیزه‌ای برای جنگ ندارند. او همچنان می‌گفت و نیروهای عراقی با تعجب به من نگاه می‌کردند؛ به من که به زعم او شش ساله بودم و از مهد کودک به جبهه آورده بودند. این نمایش‌ها برایم تکراری بود و در این دو سه روز اسارت، چند بار با این نمایش‌ها برخورد کرده بودم و می‌دانستم که چگونه او را کنف کنم. فرمانده در برابر حیرت و بهت سربازان عراقی به من گفت که خودم جریان به جبهه آوردنم را تعریف کنم. بلندگو را به من واگذار کرد. با توکل به خدا شروع کردم به صحبت: من سیزده ساله‌ام و با میل خود برای دفاع از وطن و انقلاب اسلامی به جبهه آمده‌ام و هیچ کس مرا به زور به جبهه نیاورده است، بلکه من با اصرار و گریه برای اعزام با رزمندگان همراه شده‌ام... .

فرمانده و نیروهای ویژه‌ای که با ما بودند، عصبانی شدند و مترجم هم چپ چپ به من نگاه می‌کرد و یواش می‌گفت: مهدی! چه کردی؟ تو را می‌کشند... .»[2]

احمدرضا احمدی نیز آزاده‌ای سیزده ساله اهوازی بود که در ظاهر حاضر به همکاری با رسانه‌های عراقی شده بود. او را برای برنامه پخش زنده به تلویزیون آورده و از اسرای اردوگاه خواستند تا صحنه مربوط به مصاحبه او را تماشا کنند. «مجری برنامه در آن مصاحبه طوری که احمدرضا مخاطبش بود، گفت: خمینی بچه‌ها را به اجبار از مدرسه و خیابان‌ها جمع می‌کند و به جنگ می‌فرستد. احمدرضا محکم و با اطمینان جواب داد: نه، کسی ما را به زور نفرستاد. ما احساس وظیفه کردیم. آن هم برای کشور و دین‌مان. ما می‌خواستیم از خاک کشورمان دفاع کنیم. دفاع، کوچک و بزرگ نمی‌شناسد... . وقتی از تلویزیون عراق مصاحبه‌اش را دیدیم، کلی به خودمان و آن بچه نوجوان بالیدیم. عراقی‌ها از این‌که با او مصاحبه کردند، پشیمان شدند. فکر کردند چون بچه است می‌توانند افکارشان را به او القا کنند و از این طریق تبلیغاتی علیه ایران انجام دهند. اما احمدرضا آبروی همه بچه‌های جنگ و اسرا را خرید.»[3]

ب) تأثیرگذاری بر اسرا

دشمن در صدد بود با استفاده از ابزارهای فرهنگی، فکر اسرا را به تسخیر خود درآورده و نگاه آنان را نسبت به جمهوری اسلامی تغییر دهد. از جمله اهداف دشمن در این رویکرد تهاجمی می‌توان به این موارد اشاره کرد:

1ـ متقاعد شدن اسرا برای همکاری با دولت عراق و بهره‌گیری تبلیغاتی از آنان.

2ـ آرام ساختن فضای اردوگاه.

3ـ استحاله فرهنگی و اعتقادی اسرا به منظور خنثی‌سازی توان آنان که به یقین بعد از آزادی در راستای اهداف جمهوری اسلامی به کار گرفته می‌شد.

یکی از ابزارهای تهاجم فرهنگی دشمن، استفاده از بلندگو پخش موسیقی‌های غیر مجاز به منظور حساسیت‌زدایی از اعتقادات مذهبی آنان بود. اسرا در برخی مواقع این بلندگوها را از کار انداخته و دشمن را به ستوه درمی‌آوردند. در بسیاری از مواقع نیز اسرا با ذکر صلوات و پرداختن به امور فردی و فعالیت‌های جمعی، ذهن خود را از سر و صدای بلندگوها منحرف می‌ساختند.

تلویزیون نیز رسانه دیگری بود که عراقی‌ها به زور شلاق و باتوم و... اسرا را مجبور می‌کردند سر جای خود نشسته و به فیلم‌های غیراخلاقی آن نگاه کنند. اسرا در این موارد نیز از خود مقاومت نشان داده و در بسیاری از موارد سر خود را به زیر می‌انداختند. اخباری نیز که از سوی رسانه‌های دولتی عراق پخش می‌شد، به راحتی مورد پذیرش اسرا قرار نگرفته و با تیزبینی مورد نقد و تحلیل قرار می‌گرفت.

استفاده از چند روحانی‌نمای وابسته به حزب بعث برای سخنرانی در اردوگاه‌ها و ایجاد شبهه و تردید در عقاید اسرا نیز یکی دیگر از روش‌های عراق در جنگ نرم با اسرا بود. مطالعه نحوه رویارویی اسرا با این روحانی‌نماها و بحث‌های رسواکننده با آنان، دفتری مستقل و جامع، طلب می‌کند. نصرت رضایی از آزادگان اردوگاه‌های 11 و 18، در بیان خاطره‌ای می‌گوید: «یک بار یک روحانی با ظاهری فریبنده را برای سخنرانی به اردوگاه آوردند. او از نظر علمی، فردی مدعی بود و نسبت به مبانی نظام اسلامی شبهاتی را وارد کرد. در نهایت اجازه داد تا اگر کسی سؤالی دارد از او بپرسد. یکی از طلبه‌های آزاده بلند شد و پرسشی علمی را با اتکا به مبانی فقهی طرح کرد. سؤال سخت و پیچیده بود و آن روحانی نتوانست از پس جواب به آن بربیاید. تمام تلاش او برای ساختن وجهه علمی از خود با آن پرسش برادر طلبه، ناکام ماند.»

اسرا به طور معمول این روحانی‌نماها را آخوندهای صدامی لقب می‌دادند.

منافقین نیز با نفوذ به اردوگاه‌ها سعی می‌کردند روی فکر و عقاید اسرا کار کرده و آنان را جذب سازمان خود کنند که در اغلب موارد، توفیقی به دست نیاوردند.

یکی از حساب‌شده‌ترین برنامه‌های دشمن در جنگ نرم با اسرای ایرانی، تشکیل اردوگاه اطفال بود. اردوگاه اطفال به کمپ 7 رومادی گفته می‌شد که عنوان دیگر آن به دلیل قرار گرفتن بین دو اردوگاه دیگر، بین القفسین (بین‌القفصین) بود. عراقی‌ها یک قاطع[4] از این اردوگاه را به اسرای کم سن و سال اختصاص دادند و با استفاده از روش‌های مطالعه شده، عقاید اسرای کوچک را نشانه رفته و آنان را نسبت به جمهوری اسلامی و احکام اسلام بدبین سازند.

عراقی‌ها در ارتش خود، واحدی داشتند با عنوان «توجیه سیاسی» که تغذیه فکری و فرهنگی ارتش بعث به عهده آن واحد بود. نیروهای این واحد در همه اردوگاه‌های اسرا حضور داشته و سعی داشتند با ظاهری دینی و عالمانه، نظر اسرای ایرانی را نسبت به ارتش صدام تغییر داده و اهداف فرهنگی حزب بعث را در اردوگاه‌ها پیاده نمایند.

نیروهای توجیه سیاسی در کمپ 7 رومادی با استفاده از روش‌های تربیتی و روان‌شناسانه سعی می‌کردند به اسرای نوجوان نزدیک شده و با آنان طرح دوستی بریزند و به مرور با اهدای جوایز و محبت به آنان، آنها را به سمت خود جلب کرده و در برنامه‌های تبلیغاتی ارتش بعث به کار بگیرند.

پژوهش‌ها و مصاحبه‌های مختلف با بسیاری از آزادگان این اردوگاه نشان می‌دهد که تهاجم فرهنگی دشمن در کمپ 7 دارای جذابیت‌هایی بود. نباید از یاد برد که بسیاری از اسرای این اردوگاه کمتر از پانزده سال سن داشتند. حالا فرض کنید نوجوانی دوازده ـ سیزده ساله را که از نظر مادی در شرایطی سخت و طاقت‌فرسا به سر می‌برد، آینده‌اش مبهم است، محبت خانواده از او دریغ شده و... طبیعی است که این احتمال به قوت وجود دارد که این نوجوان به راحتی جذب کسی شود که سعی دارد به او محبت کرده و خلأ عاطفی و بعضی کمبودهای مادی او را جبران نماید. در این بین، البته معدودی از اسرای نوجوان فریب دشمن را خورده و حاضر شدند در دیدار با صدام بر ضد جمهوری اسلامی، مصاحبه کنند.

در این وضعیت نگران‌کننده به ناگاه طلبه‌ای جوان به نام عیسی نریمیسا به این اردوگاه منتقل شد.

نریمیسا طلبه‌ای جوان و سرسخت بود که در خوزستان متولد شده و از آغازین روزهای تهاجم دشمن، به دفاع از این آب و خاک پرداخته بود. عیسی خیلی کم سن و سال نبود و جزو اطفال به حساب نمی‌آمد. جریان انتقال او به این اردوگاه از این قرار است که برادر وی جزو اسرای کمپ 7 بود. بر اساس یکی از قوانین بین‌المللی چنان‌چه دو اسیر از اقوام نزدیک یکدیگر (پدر، پسر، برادر) باشند، می‌توانند برای همراهی و مراقبت از هم در یک اردوگاه نگهداری شوند. عیسی با نامه‌نگاری از طریق صلیب سرخ، عراقی‌ها را متقاعد کرده بود که برای مواظبت از برادرش به این اردوگاه منتقل شود.

ورود این طلبه به اردوگاه ـ که باید آن را از الطاف الهی دانست ـ فضای اسارت را تغییر داد. این‌جاست که می‌توان رمز پیروزی اهل ایمان و حق را در مصاف فرهنگی و فکری با دشمنان به خوبی دریافت. در یک سو، طلبه‌ای جوان قرار داشت که بدون هیچ ابزار و امکانات مادی باید به تقابل فکری با دشمن می‌پرداخت و در سوی دیگر، جبهه‌ای وجود داشت که زور، تهدید، ارعاب، تطمیع، امکانات، رسانه (تلویزیون، ویدیو و...) مشوّق‌های مادی و... در آن موج می‌زد. عیسی نریمیسا با استفاده از سبک تبلیغی کتاب خدا ﴿ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ‏ رَبِّکَ‏ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة﴾[5] توانست فطرت‌های زلال نوجوانان آزاده را احیا کرده و نقشه‌های شوم دشمن را ناکام بگذارد.

فریبرز خوب‌نژاد یکی از آزادگان این اردوگاه می‌گوید: «اگر بخواهیم شرایط بد فرهنگی که از سوی دشمن در این اردوگاه دامن زده می‌شد و نیز تأثیر عیسی نریمیسا در تغییر این شرایط و شکست فرهنگی دشمن را در یک جمله خلاصه کنم باید در یک جمله بگویم: ما دین خود را مدیون ایشان هستیم.»

یکی از جلوه‌های خودباوری و استقامت عزت‌مندانه نوجوانان آزاده در اردوگاه هفت را از زبان حجت‌الاسلام نریمیسا می‌خوانیم: «عراقی‌ها یک سری از اسرای کم سن و سال را برای بهره‌برداری تبلیغاتی به کاخ صدام بردند. صدام دست دختر کوچکش (احتمالاً هِلا) را گرفته بود و به دیدن اسرا رفت. او تا بچه‌ها را دید، با ژستی دلسوزانه گفت: کل اطفال العالم اطفالنا! (همه بچه‌های دنیا بچه‌های ما هستند) اسیر نوجوانی بود به نام حسین رستمی جونقانی که بعد از اسارت به رحمت خدا رفت؛ صدام خواست با او مطایبه‌ای کرده باشد، گفت: دخترم خوشکل است؟! حسین خیلی عادی پاسخ داد: نه! صدام که خیلی از این پاسخ غیرمنتظره جا خورده بود، خواست رشته کلام را دوباره به دست بگیرد. پرسید: یعنی حاضر نیستی وقتی بزرگ شدی، با دختر من ازدواج کنی؟! حسین هم که انگار نه انگار به عنوان یک اسیر در مقابل یک دیکتاتور جنایتکار قرار گرفته است، با خونسردی گفت: نه! این همه دختر زیبای ایرانی را رها کنم و این دختر بدقیافه را بگیرم؟! صدام عصبانی شد و با فریاد دستور داد آنها را به اردوگاه برگردانند.»[6]


 

 

 



[1]. محمد شهسواری در روستای شیخ‌آباد کهنوج به دنیا آمد. او متولد سوم اسفند 1334 بود که در سه سالگی پدر خود را از دست داد. به دلیل فقدان امکانات، تحصیلات خود را بعد از ششم ابتدایی رها کرد و به کارگری پرداخت. این اسطوره مقاومت پس از آزادی تا شهادت در 20 شهریور سال 1375 سرایدار یک مدرسه گردید. منبع: سایت ساجد، 21 اسفند 1389.

[2]. کیهان، دی‌ماه1388، مصاحبه با مهدی طحانیان.

[3]. محمدحسن منصف، شب موصل، ص166، انتشارات سوره مهر.

[4]. بلوک.

[5]. سوره نحل، آیه125.

[6]. حجت‌الاسلام عیسی نریمیسا به دلیل استقامت و سرسختی در دوران اسارت بارها تا مرز اعدام پیش رفت. ایشان که هم‌اکنون ساکن شهر مقدس قم بوده و به روایتگری عرصه نور می‌پردازد، به شهادت راقم این سطور، همچنان به سبک و سیاق سال‌های حماسه و ایثار زندگی کرده و بدون بهره‌گیری از برخی امتیازات مادی ایثارگران، خالص و بی‌ادعا به فعالیت‌های علمی، فرهنگی و انقلابی خود ادامه می‌دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روز از نو نوروز از نو

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۰۶ ب.ظ

امسال عید با فاطمیه گره خورده است.

اگر بخواهیم فقط یک روز را روز شهادت دانسته و عزادار ام ابیها باشیم تکلیفمان مشخص است.

اگر به احترام دل داغ دار مولا می خواهیم چند روزی را با آن امام همام همدردی کنیم بهتر است کمی حواسمان جمع باشد مبادا کاری کنیم که ظاهرمان با یک شیعه عاشق علی علیه السلام متفاوت باشد.

نوروز، رستاخیز طبیعت است و بهانه ای برای یاداوری مبدا و مقصد حیات. برای همدیگر آرزوی برکت کنیم و دید و بازدیدها را به نیت صله رحم و به منظور تقویت الفت بین مومنین یا امر به معروف و نهی از منکر انجام داده و چنین فرصتی را برای ترویج باورهای دینی خود از دست ندهیم.

فقط حواسمان باشد احترام دل داغدار مولا را داشته باشیم. سرور عزیزم جناب حاج آقای صدیقی – نه آن حاج آقا صدیقی معروف!- پیامک داده بود تا به سهم خود خوانندگان اشک آتش را به رعایت شأن و منزلت فاطمیه دعوت کند. امر ایشان را اطاعت کردم:

امسال بهار غرق ماتم باشد

نوروز به فاطمیه توأم باشد

کی شاد دل شیعه شود از نوروز

وقتی که دل علی پر از غم باشد.

راستی یادمان نرود عید را بدون یاد شهدا آغاز نکنیم. التماس دعا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شکرالله مساعیکم!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۴۷ ق.ظ

حجت الاسلام جهانشاهی معروف به طلبه عدالتخواه سیرجانی و محسین شیرازی دقایقی پیش از زندان آزاد شدند.

این دو بسیجی غیور جبهه ولایت و عدالت، در جریان تحصن طلاب ناهی از منکر شهرستان بروجرد دستگیر شده بودند و شش ماه را در زندان اوین گذراندند.

در این خصوص حرف ها و تحلیل های مهمی وجود دارد که در وقت مقتضی منتشر خواهد شد.

ضمن تشکر از همه بسیجیان بی نام و نشان امام خامنه ای که در این مدت تلاش بی شائبه ای را برای حمایت از این دو بزرگوار انجام داده بودند آزادی حجت الاسلام جهانشاهی و محسن شیرازی را تبریک عرض می کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا صدا و سیما به دنبال فتنه انگیزی است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۲۱ ب.ظ

سرویس نقد رسانه پایگاه 598 گرایش سیاسی علی دارابی، فردی که می گویند زمانی جزوه «چرا احمدی نژاد؟» را نوشت، از آنجا که همراه و همسو با جریان غالب رسانه ای حاکم بر کشور و نیز جریان حاکم بر مجلس است، کمتر باعث ایجاد فشارها بر او می شود. او در انتخابات مجلس جبهه پایداری را می کوبد و البته این جریان رسانه های خاصی برای دفاع از خود ندارد.

چندی بعد رئیس جمهور را در رسانه ملی با بنی صدر تشبیه نموده، مصاحبه زنده اش را قطع و پس از سالها بر زمین گذاردن مسأله مهم «مناظره»، یکدفعه چند برنامه مناظره محور راه می اندازد و هر دو طرف را از مخالفین دولت انتخاب می کند، صرفاً جهت اطلاع را مأمور زدن دولت می کند و آن را از نقد دیگر رئوس قدرت که مخالف با رئیس جمهورند منع می نماید و به بهانه نقد مجلس، نمایندگان سوم تیری را له می کند.

جسورانه در هفته نامه مخالف دولت «پنجره» یادداشت می نویسد و تمام تهمت های ناروای موجود در فضای رسانه ای را مستقیماً نثار رئیس جمهور می کند و در آخرین اقدام خود، به بهانه ویژه نامه انتخاباتی در بیست و سی، در تحلیل مشترک خود با رسانه های ضدانقلاب، رسماً اعلام می دارد که اگر مشائی تأیید صلاحیت نشود، رئیس جمهور قصد ایجاد آشوب در کشور را دارد...

البته او به دلیل فقدان قانون نظارتی بر صدا و سیما و همراهی جریان مجلس و رسانه های جریان قدرت، یکه تازی های خود را بدون هیچ واهمه ای انجام می دهد و بر فریاد مظلومیت مخالفینش تنها پوسخندی می زند و می گوید «اگر کسانی با بنی صدر احساس تشابه می کنند، مشکل خودشان است». حال در فقدان قید «قانون» و «فشار رسانه ای» آیا قید دیگری هست که دست صدا و سیما را از یکه تازی های یکسویه خود کوتاه نماید؟

صدا و سیما در دو سه سال اخیر نشان داده است که حتی قید مهم «دین و اخلاق» نیز قادر به کنترل او نیست. دارابی و ضرغامی بودجه های چند صد میلیاردی سازمان را همچون پول تو جیبی خود تصور نموده و به صورت فله ای اقدام به تأسیس شبکه های بی مخاطب، ساخت برنامه های بی حاصل و سریال های الف بدون داشتن حداقل استاندارد می نمایند.

آنها چنانچه مجبور به توقف پخش سریالی هم شوند، هیچ دغدغه ای از بابت پرداخت خسارت از بوجه بیت المال به تهیه کننده آن ندارند و این کار را در کمال آرامش، بدون نگرانی از جایی که بخواهند پاسخگوی آن باشند و احتمالاً خدایی که در پیشگاه او بایستند، انجام می دهند. لذا لحظه ای تردید در پرداخت بودجه های خاموش و حتی علنی برای له کردن جریانات سیاسی دیگر ندارند.

بسیاری از کارشناسان رسانه معتقدند اگر تعلل و عدم مهارت صدا و سیما نبود، هیچگاه کشور در فتنه ای قریب به 9 ما اسیر نمی آمد و مسأله در همان هفته های اول تمام می شد. اما با وضع کنونی به نظر می رسد اینبار خود صدا و سیما قصد دامن زدن به فتنه ای جدید را دارد که لحظه به لحظه نیز بر آتش آن می دمد.

فتنه ای که توسط تکیه گاه فتنه گران طراحی و بوسیله دیگران اجرا شد و هدف آن، چیزی جز حذف کامل گفتمان سوم تیر و جریان ضد سرمایه داری که قسمتی از قدرت را به دست گرفته نبوده است. با توجه به بی تأثیری فضای رسانه ای بر صدا و سیما، گویا تنها کار ممکن توسط دلسوزان در این ماجراجویی های مدیران سیما، تنها و تنها «تماشا» می باشد.
  • سیدحمید مشتاقی نیا

صدسال بعد با این شبهه چه باید کرد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۰۹ ق.ظ

فرض کنید خداوند به شما صد یا صد و پنجاه سال دیگر مهلت داد که در این دنیا زندگی کنید. فرض محال که محال نیست!

صد، صد و پنجاه سال بعد زنده اید و بسته به شرایط روزگار خود احساس می کنید باید گامی برای شهدا برداشته و یاد و آموزه های آنان را به عنوان یک فرهنگ سازنده و تعالی بخش در جامعه خود احیا نمائید. به دور و برتان که نگاه می کنید هیچ یک از رزمندگان دوران دفاع مقدس را در قید حیات نمی بینید. برای ترویج فرهنگ شهید و شهادت، چاره ای ندارید جز این که از کتاب ها و آثار منتشر شده آن دوران به عنوان تنها منابع موجود و میراث گرانسنگ دوران ایثار و رشادت استفاده نمائید. تا می آئید اندکی به خود جنبیده و قشر جوان جامعه را به سمت الگوگیری از شخصیت های ثبت شده در این کتاب ها ترغیب نمائید ناگهان چشمتان به مقاله ای می افتد که نویسنده آن بنای آثار مکتوب دفاع مقدس را به چالش کشیده و قابلیت استناد به آن کتاب ها را مورد شبهه قرار داده است. شما به خوبی و بهتر از هر کسی می دانید که فرهنگ ایثار و شهادت در زمان حیات رزمندگان و راویان خاطرات آن دوران نیز دارای بدخواهانی جدی بوده چه برسد به زمانی که قرن ها از آن روزگار گذشته است. به هر حال دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی، نیک دریافته اند که الگوگیری جوانان نسل های جدید ایران اسلامی از شهدای بلندمرتبه ای که جوانی خود را وقف احیای آموزه های دین اسلام و مقابله با زیاده طلبی چپاولگران تاریخ کرده اند منافع آنان را با خطر نابودی مواجه می سازد؛ پس چاره ای نداشته و ندارند جز این که به انحای مختلف، به هجو و تحریف و انکار وقایع انسان ساز دوران دفاع مقدس بپردازند.

داشتید فرض می کردید که صد، صد و پنجاه سال بعد، یک روز صبح از خانه بیرون آمده اید و روزنامه ای خریده اید که در یکی از صفحات آن بنیان خاطرات و ارزش های به جامانده از شهدا با چنین شبهه ای مواجه شده است:

" ... زندگی شهدای دفاع مقدس و حماسه های نقل شده درباره آنان افسانه ای بیش نیست. عده ای برای آن که با انتساب خود به افرادی بزرگ، کسب وجهه ای در زمان خویش نمایند با استفاده از قدرت تخیل خود دست به خلق ذهنی قهرمان هایی کاذب زده اند.... بالاترین دلیل در غیرقابل اعتماد بودن بسیاری از متون به جا مانده از آن دوران این است که هیچ یک از کتاب های منتشر شده پس از جنگ تحمیلی از نظارت کافی برخوردار نبوده اند. به طور مثال هیچ قانونی وجود نداشته که از نویسنده کتاب خاطرات دفاع مقدس مدرکی بخواهد که ثابت کند آیا او حضوری در جبهه داشته است یا خیر؟! یا این که آیا خاطرات نقل شده در زمان خود مورد تأیید چند نفر از شاهدان موثق قرار گرفته است؟ نبود چنین نظارتی احتمال تحریف و غیرواقعی بودن خاطرات ثبت شده و تأثیر انگیزه های شخصی را قوت می بخشد. با این وصف دیگر نمی توان خاطرات و مکتوبات به جا مانده از دوران دفاع مقدس را مجموعه ای متقن دانست چه برسد به آن که بتوان از آن به عنوان یک فرهنگ، الگو گرفت..."

خواندن چنین مطلبی حسابی حالتان را می گیرد. احتمال می دهید فراگیر شدن چنین شبهاتی، دیر یا زود، اساس گنجینه فرهنگی دفاع مقدس و آموزه های مکتب ایثار و شهادت را به چالش کشانده و ضرورت ترویج آن را در ذهن جوانان با شبهه و تردید جدی مواجه سازد. بنابر باورهای خود و دغدغه ای که برای پررنگ ساختن راه و هدف شهدا دارید تلاش می کنید پاسخی برای این شبهه فرهنگ سوز! پیدا نمائید. هیچ یک از شاهدان حماسه های بزرگ شهدا نیز دیگر در قید حیات نیستند تا به کمک شما آمده و بر صداقت خاطراتی که درباره علمداران بی ادعای خمینی، بیان شده است شهادت دهند. به نظر شما آن موقع چه کاری از دستتان برمی آید؟

حالا بگذارید با ذکر یک مثال تاریخی به طرح این بحث ادامه دهیم.

در دوران حکومت بعضی از غاصبان جایگاه امامت، پول هایی خارج شد تا به واسطه آن احادیثی جعلی منتسب به پیامبر اکرم (ص) اشاعه پیدا کند. بخشی از احادیث نیز دچار تحریف شد. احادیثی نیز سوزانده شد و محو گردید. امروز حوزه های علمیه مجبور هستند با بهره گیری از علومی همچون رجال و درایه و تراجم به بررسی اسناد و راویان احادیث بپردازند تا روایت های درست را از نادرست تشخیص دهند. با این حال هنوز هم بسیاری از دشمنان تشیع با استفاده از برخی احادیث غیر موثق که متأسفانه در تعدادی از کتب نقل شده است به هیاهوی تبلیغی و تخریب آئین شیعه دست می زنند. آیا این پیش بینی محتمل نیست که مثلاً صد یا صد و پنجاه سال دیگر برای اثبات حقانیت خاطرت دفاع مقدس با مشکل مواجه شده و به زحمت بیفتیم؟

چند سالی است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تنها در صورتی به کتاب های دفاع مقدس مجوز انتشار می دهد که محتوای آن از سوی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس و یا کنگره های بزرگداشت شهدا مورد تأیید قرار گرفته باشد. اصل این قانون نشان می دهد دغدغه نسبت به خطر تحریف خاطرات دفاع مقدس در بین مسئولان امر وجود داشته است.

این مصوبه به دلیل عدم جامعیت، متأسفانه نتوانسته کارکرد لازم را به همراه داشته باشد. راقم این سطور بارها شاهد بوده است که برخی مسئولان نظارتی بنیاد حفظ آثار با اعمال سلیقه های شخصی، باعث دلسردی نویسندگان و پژوهشگران دفاع مقدس گردیده اند. به طور مثال یکی از کارشناسان بنیاد مذکور از آن جا که به تشخیص خود کتاب فرهنگ جبهه را غیرمعتبر! می دانست استناد به منابع آن در کتابی پژوهشی را مردود شمرد.

یکی دیگر از ضعف های این مصوبه، قابلیت دور زدن قانون توسط برخی ناشران است. باز هم راقم این سطور، خود شاهد بوده است که کتابی از سوی کارشناسان بنیاد حفظ آثار در یکی از استان ها مردود شمرده شد اما ناشر آن، نامه تأیید کتاب خود را از بنیاد حفظ آثار یکی دیگر از استان ها دریافت نمود!

مهم ترین ضعف این نوع نظارت سطحی، زمینه سازی برای ظهور همان شبهه ای است که در ابتدای این گفتار بدان پرداختیم. واقعیت آن است که امروز اگر یک جوان جنگ ندیده هم بر اساس تخیلات خود کتابی را با عنوان خاطرات شخصی اش از دوران جنگ تحمیلی منتشر نماید هیچ ناظری متوجه این امر نخواهد شد. حتی وزارت فرهنگ و ارشاد نیز مدرکی از شناسنامه نویسنده کتاب درخواست نمی کند. این مطلب را کسی ادعا می کند که خودش بارها از پیچ و خم های اداری این نهادها عبور کرد و سهل انگاری بعضی مسئولان را شاهد بوده است. در گوشه و کنار، گاه کتاب هایی در خصوص دفاع مقدس منتشر می شود که برخی خاطرات آن از سوی همرزمان نویسنده به شدت مورد خدشه قرار می گیرد. کافی است نام چند نمونه از این آثار مخدوش در بین نسل های بعد فاش شود آن وقت است که بدخواهان فرهنگ ایثار و شهادت، همان چند اثر مخدوش را با سوءاستفاده از فقدان قوانین جامع نظارتی، دستاویزی قرار خواهند داد که با تعمیم و سرایت آن به سایر آثار دفاع مقدس از اساس استناد این کتب و خاطرات را به ورطه تردید بکشانند.

تصویب و اعمال قوانین جامع نظارتی بر آثار مکتوب دفاع مقدس، امری بایسته و انکار ناپذیر است که انشالله محقق خواهد شد.

در کنار تصویب چنین قانونی، لازم است با راه اندازی یک پایگاه اختصاصی کتب دفاع مقدس، برای هر یک از این کتاب ها پوشه ای اختصاص داد که در آن، مجموعه نقد و نظرهای کارشناسان و خوانندگان آثار به همراه توضیحات مصنف گردآوری شود. مشابه این پیشنهاد در کتاب " دا " تا حدودی جامه عمل پوشیده است. نویسنده این اثر فاخر در انتهای کتاب خود، نوشته هایی از برخی شاهدان عینی وقایع ذکر شده را ثبت و درج نموده که کمک شایانی بر اتقان متن و استناد محتوای اثر می نماید.

"مستند سازی" خاطرات دفاع مقدس در زمان حیات نویسندگان و شاهدان آن خاطرات، اگر چه کمی دشوار به نظر می رسد، اما توجه به خطرات تاریخی پیش روی این خاطرات که به زوایایی از آن اشاره شد ما را متقاعد می سازد که حتی اگر کمترین ثمره این تلاش ها ارائه حداقل ده کتاب مستند و غیرقابل خدشه به نسل های بعد تاریخ کشورمان باشد باز هم ارزش آن را خواهد داشت که به چنین اهتمام مجدّانه ای دست بزنیم.

والسلام علی عبادالله الصالحین.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جواد اکبرین برادر من است!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۱۸ ق.ظ

  1- جواد اکبرین برادر من است! این جمله را هر وقت بر زبان می آورم دور و بری هایم متعجب و هاج و واج می مانند. من جواد را برادر خود می دانم و او را دوست دارم. اوایل دوره اصلاحات، وقتی عطاءالله مهاجرانی، جنگ عراق و ایران را برادرکشی خواند خیلی ها تلاش می کردند استدلال بیاورند که این جنگ، برادر کشی نبوده و.. من آن وقت معتقد بودم حتی اگر جنگ تحمیلی را برادرکشی بدانیم حقانیت جبهه مستضفعان به زیر سوال نخواهد رفت. جدا از این که عراق مهاجم بود و ما مدافع، باید گفت برادر کشی، همیشه بد نیست. به راستی شما اگر قاضی باشید و برادرتان را به جرم قتل و غارت به محکمه بیاورند بنابر اقتضای عدل، حکم اعدامش را صادر نمی کنید؟ مگر در تاریخ انقلاب، شیرمردانی را نداشتیم که بی اعتنا به دلبستگی های عاطفی، آقازاده های منافق خویش را به چوبه دار سپردند؟ مگر حماسه مظلومانه اباعبدالله علیه السلام در مقابل عده ای مسلمان کوته فکر رقم نخورد؟ و... ما "برای خدا" خودمان را هم به کشتن می دهیم چه برسد به برادران نسبی و سببی و دینی.

2-      2- لحظاتی پس از آن که تصویر جواد اکبرین در کنار یک خواننده لس آنجلسی در فضای مجازی منتشر شد، بلافاصله برخی دوستان حزب اللهی آن ور آب، نسخه ای از آن را برایم ارسال کردند و بنا بر پیشینه نگارش مطلبی در نقد و تحلیل سقوط شخصیتی نامبرده توسط این قلم با عنوان "بر نشیب انحطاط"، انتظار داشتند به این بهانه دوباره دست به کار شوم و... در پاسخ همه دوستان اعلام کردم از نظر من جواد اکبرین (دوست و برادر عزیزم!) یک جنازه متحرک و فراموش شده سیاسی است که می خواهد با نمایش دوباره وادادگی خود، یک بار دیگر به احیای یاد و نام به گنداب نشسته اش بپردازد. زمانی به این باور دست پیدا کردم که دیدم حتی بسیاری از دوستان و همفکران وی نیز شیرین کاری های منافقانه اش را فاقد عمق و اندیشه تلقی کرده و جیره خواری اش بر سفره دشمن را در تعارض با ادعای مهمل آزاد اندیشی او دانسته اند. فردای آن روز خبرگزاری فارس به انعکاس آن تصویر پرداخت و ناخواسته مراد جواد را برآورده ساخت.

3-      3- اگر می دانستم حاج حمید رسایی قصد دارد صفحاتی از نشریه اش را به سیر انحرافی جواد اختصاص دهد سعی می کردم بنابر همان دلیل که گفتم ایشان را از چنین کاری برحذر دارم. رسایی در نقد جواد نوشت و جواد نیز در پاسخش، دل سفید کاغذ را به سیاهی کشاند. نکته جالب این جا بود که نشریه نه دی، در فضایی آزاد به درج پاسخ جواد و نقد آن پرداخت. آن جا خواندم که جواد مخالفانش را فاسق خواند و خودش را فرهیخته ای اهل علم! دانست. همان سال هم که مطلبی را در نقد جواد نوشته بودم وی در پاسخ به پرسش مکتوب یک دودآبادی شعرفروش و شخصیتی سرشار از تهی، نقد خودش را نتیجه بی سوادی نقاد برشمرد.

4-      4- این که جواد چقدر اهل کذب است و در توهماتش غوطه می خورد و علمش به درد کوزه می خورد و... حرف هایی خاله زنکی است که اگر چه شواهد اثبات آن ناتمام است، ولی به هیچ وجه پرداختن به آن را در راستای هدفی که از نقد او داشته ام نمی بینم و به پاس سال های رفاقت از این نوع مجادله پرهیز می کنم. اگر ما اهل فسقیم انشالله راه هدایتمان هموار شود و عاقبتمان ختم به خیر.

5-      5- مطلب قبلی ام درباره جواد فقط دارای یک اشکال بود. من بنا بر خبر یکی از دوستان هم پالکی جواد، نوشتم که او به انگلیس رفته است. مدتی بعد دوست مشترکی این مطلب را تکذیب کرد و من هم بلافاصله در ذیل آن نوشتار، تکذیبه وی را منتشر نمودم. اگر چه بر کسی پوشیده نیست که پناهندگی به کشور فرانسه و قلم به مزد شدن برای رسانه های استعماری غرب، فرقی با پناهندگی به انگلیس ندارد که گفته اند: کلّهم ظلمٌ واحد!!

6-     6-  اختلاف ما با برادران اهل سنت به خاطر صحت یا عدم صحت سجده بر مهر نیست. فارغ از مباحث فرعی، مسئله مبنایی ما با آنها بحث حقانیت ولایت مولای متقیان است که ادله غصب آن توسط خلفا به هیچ وجه قابل کتمان نیست. دعوای ما با جواد اکبرین هم به خاطر چند موضع پیش پا افتاده سیاسی و حب و بغض های شخصی نیست. این را به دوستان او نیز گفته ام که شکر خدا اغلب در این مسائل سر تأیید فرود آوردند. جواد به هر دلیل علمی(؟!) یا روحی و روانی، هم زمان با رونق گرفتن بساط فتنه، با استفاده از بوق های تبلیغی دشمنان دین، البته با ژستی دین پژوهانه! افاضاتی شعارگونه را در لزوم به رسمیت شناختن دشمنان امام زمان (عج) و ناکارآمدی فقه شیعه برای اداره جامعه به زبان آورد که سکوت در مقابل آن در قالب هیچ تکلیفی نمی گنجید. جالب آن بود که جواد در حالی دم از ناتوانی آموزه های شیعی در اداره حکومت می زد که خودش برای اثبات تعارض نظام اسلامی ایران با اسلام اصیل، به نهج الیلاغه علی علیه السلام استناد می نمود! در این دنیای مادی زده پر زرق و برق و در این زمانه پرعافیت و بی عاقبت، هنوز چند قطره خونی در رگ غیرتمان جاری است تا اسلام را خط قرمز خود دانسته و پای حریم آن حتی با برادران خویش سر داد و ستد نداشته باشیم.

7-      7- با جواد، آن موقع که عشقش سعید قاسمی و حسین الله کرم بود و دغدغه انقلاب داشت و با کنسرت موسیقی به مخالفت برمی خواست و چفیه نگذاشتن در خیابان را علامت وادادگی تلقی می کرد و بچه های قد و نیم قد را برای نماز جماعت در انظار عموم به میدان ولی عصر (عج) تهران می کشاند و چپ نگاه کردن به عکس آقا را مستحق مشت آهنین می دانست و... برخورد خوبی صورت نگرفت. در قبال اشتباهات کوچک و خیرخواهانه جواد، تقابلی سخت و نابود کننده در نظر گرفته می شد. بحثی نیست. اما مگر برخی نهادهای نظارتی برای سایر نیروهای خط مقدمی انقلاب، کف و سوت زده اند؟!  با جواد اکبرین شرط! می بندم که اگر همین الان به کشور باز گردد و دستگیر شود مطمئن باشد مجازاتی که برای خیانت های ناجوانمردانه اش تعیین می شود از مجازات طلبه عدالتخواه سیرجانی و بسیجی نوزده ساله ولایی- محسن شیرازی که خدا گواه است اگر آقا اشاره کند خودش را برای اسلام و انقلاب به کوره آتش می اندازد- سنگین تر نخواهد بود. مجازاتش از طلبه های کم سن و سال بروجرد که در اعتراض به وضعیت بدحجابی شهرشان تجمعی بیست نفره ترتیب دادند و ناباورانه، به احکامی چون زندان و شلاق و تبعید! محکوم شدند شدیدتر نخواهد بود. تاریخ شهادت خواهد داد فتنه گر بزرگی چون مهدی هاشمی پس از دو ماه بازجویی با ارائه وثیقه آزاد شد و انشالله روزی حکمش صادر خواهد شد ولی طلبه عدالتخواه سیرجانی که برای یاری طلاب بروجرد در تحصنشان شرکت کرده بود – حتی اگر بپذیریم کارش اشتباه باشد- با گذشت شش ماه و عدم صدور حکم قطعی، همچنان در زندان به سر برده و حتی با ارائه وثیقه هم نمی تواند چند روزی را نزد خانواده اش بگذراند. تاریخ گواهی خواهد داد دخترک فیروزه ای سردار دارندگی، به خاطر همه اهانت های وقیحانه اش به نظام و شهدا تنها شش ماه حبس شاملش شد ولی کسی که به او توهین کرد – و عملش قابل دفاع نیست - به نه ماه زندان و شلاق محکوم گردید. ما این مسائل را با چشمان باز می بینیم و در مقابل آن سکوت نمی کنیم؛ اما به هیچ وجه اشتباهات چند مسئول لجوج و کژاندیش را به پای انقلاب و نظام نخواهیم نوشت.  امیدوارم دلسوزان نظام در دادگاه ویژه روحانیت، با دیدن امثال جواد اکبرین، قدر امثال علی رضا جهانشاهی و همه طلبه های مظلوم و خط مقدمی انقلاب را بدانند که بداخلاقی ها و سخت گیرهای این و آن ذره ای در ارادتشان نسبت به نظام و ولایت خللی وارد نساخت و...

8-      8- فاعتبروا یا اولی الابصار!  

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تکلیف ما را با شهدای ارامنه مشخص کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۴۶ ق.ظ


حوالی چهارراه ولی عصر (عج) در خیابان نوفل لوشاتو خیابانی هست با نام شهید وارطان آرکلیان.وارطان، نخستین شهید ارامنه ایران است. او در طول مبارزه با طاغوت، جوان های محل را جمع می کرد و برضد شاه شعار می داد و در شب 22 بهمن 57 در درگیری های اطراف صدا و سیما به ضرب گلوله یک پلیس به ظاهر مسلمان! به شهادت رسید. در تهران قبرستانی وجود دارد که مخصوص شهدای ارامنه است.

اکنون که ما از سر لج با احمدی نژاد بعد از سال ها سکوت در قبال ده ها خیانت برخی مسئولان، ناگهان به حرف آمده و شهادت مسیحیان را منکر می شویم تکلیفمان در قبال شهدای اقلیت های مذهبی میهنمان که با تمام وجود در راه اعتلای نام این کشور به جهاد پرداخته اند چیست؟

آیا باید نام خیابان شهید وارطان آرکلیان را بعد از سه دهه، تغییر دهیم؟ آیا باید تابلو نوشته های مزار شهدای ارامنه را عوض کنیم؟ فردا اگر تهدیدی متوجه این آب و خاک شد رویمان می شود روی یاری برادران اهل کتاب خود حساب کنیم؟

بسوزد پدر سیاست که گاه عالم و ظالم را هم نوا می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا