اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب در دی ۱۳۸۹ ثبت شده است

آرشیو دی 89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ دی ۱۳۸۹، ۰۹:۲۵ ق.ظ


پیشواز حماسه ششم بهمن ( 1 )
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام دی 1389 ساعت 18:0 شماره پست: 678

 

روزه خون خواهیم گرفت !

 

سیده طاهره هاشمی در یکم خردادماه سال 1346 در شهرستان آمل و در روستای شهید آباد ( شهربانو محله ) دیده به جهان گشود. او در خانواده‌ای متدیّن، مذهبی و طرفدار انقلاب و تحت تربیت پدر و مادری بزرگوار که هر دو از سادات منطقه‌ی هزار جریب ساری بودند، رشد و پرورش یافت. از کودکی با قرآن، نهج‌البلاغه و سایر کتب روایی شیعی انس و الفت پیدا کرد و به دلیل جوّ فرهنگی و مذهبی خانواده روح تشنه‌اش با عمیق‌ترین مفاهیم دینی و معنوی سیراب شد.
او دختری مهربان، دلسوز و دانش‌آموزی نمونه و موفق و درس‌خوان بود. هرگز در ادای تکالیف واجب دینی، کوتاهی نمی‌کرد و مستحبات را تا جایی که می‌توانست، به جا می‌آورد. در کارهای هنری چون خطاطی، طراحی، گلدوزی، نگارش مقاله، تهیه‌ی روزنامه دیواری و نیز اداره‌ی برنامه‌های فرهنگی مدرسه بسیار موفق بود و بسیاری از برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی و حرکت‌های سیاسی مدرسه بر عهده‌ی او بود. در برخورد با دانش‌آموزانی که تحت تأثیر تبلیغات گروهک‌های منحرف قرار گرفته بودند، بسیار مهربان، باحوصله و دلسوز بود و از فرط مهر و دوستی، آن‌ها را به خود جذب می‌کرد.
و سرانجام در غروب روز ششم بهمن‌ماه سال 1360 در حالی که چهارده بهار بیشتر از عمر کوتاهش نمی‌گذشت، در حالی به کمک نیروهای مدافع شهر شتافته بود ، در درگیری خونین گروهک‌های معاند انقلاب با نیروهای بسیجی و مردمی، با اصابت دو گلوله به فیض شهادت نایل آمد.

این سیده بزرگوار با این که موقع شهادت چهارده سال بیشتر نداشت اما با توجه به نبوغ و ذوق سرشار خود آثاری قلمی و تجسمی به یادگار گذاشته است . در زیر ، انشایی را از این خواهر شهیده می خوانیم که به پیشنهاد معلم باید خطاب به یک دوست نوشته می شد . انشای شهیده سیده طاهره هاشمی در طرحی ابتکاری در قالب نامه ای به یک دوست امدادگر و رزمنده فرضی نگاشته شده است . او در این نامه پیامی را نیز خطاب به رئیس جمهور وقت ایالات متحده گوشزد نموده است :

به نام خدا

نامه ای می نویسم برای تو دوست در جنگم ، ای دوست جان بر کفم ، ای دوست شریفم . نامه ای که شاید از آن کوه مشکلات که بر سرت فرود آمده است بکاهد . هر چند که این نامه برایت سودی ندارد . برای تویی که در سنگر به مداوای مجروحان جنگ اعم از ایرانی و یا غیر ایرانی می پردازی . من این نامه را در حقیقت برای دوستانم می بایست می نوشتم اما روزگار را چه دیدی باید نوشت برای تو که حتی یک لحظه شاید نتوانی به این نامه نظری بیفکنی ، چون مجروحان در جلویت صف کشیده و رگبار مسلسل و توپ و نارنجک بر بالای سرت در پروازند .

ای کاش می توانستم با تو به جبهه آیم و مسلسل ها را در آغوش گیرم ، اما می دانم که چه خواهی گفت ، بله من سنگر دیگری دارم و سنگرم را همچون تو حفظ خواهم کرد ، همچون تو که که با وسایل اولیه بسیار کم و غذای اندک در خط مقدم جبهه ای . شاید بر من عیب بگیری که چرا به آگاهی دوستان و همشهریانم نمی پردازم . می دانم اما آگاهی دادن به کدامین مردم ؟ به مردم جان بر کف شهرم ! نه می دانم که نمی گویی ! زیرا باید به اشخاصی آگاهی داد که چشم ها و را بسته و گوش ها را پنبه نموده و به شعار دادن در سر چهار راه ها مشغولند . شعار مرگ بر آمریکایی که معنی آن سازش با آمریکاست ! می گویند که باید در این جنگ ، حق با باطل سازش کند . باید میانجیگری را پذیرفت و ملتی را که بیست سال زیر ستم بعثیان بود تنها گذاشت . آنها با شایعه سازی می خواهند مردم را گول بزنند ، اما قرآن دستور داد برای شایعه سازان قتل و اسیری و لعنت است . می دانم که تو تنها برای ملت ایران نمی جنگی بلکه برای ملت عراق هم می جنگی و ملت جان بر کف و شهید داده ما و عراق پشتیبان تو هستند . اگر تو شهید بشوی صدها نفر بعد از تو می آیند و سنگرت را حفظ خواهند کرد . ملتی که برای هر قطعه از این میهن خون ها فدا کرد ، دیگر سازش با نوکران آمریکا و شوروی این دشمنان اسلام را جایز نمی داند . می دانم که تو تا آخرین قططره خون خواهی جنگید ، زیرا تو فرزند خلف کسانی هستی که در جهان همیشه بر ضد ستم می شوریدند و تو هم مانند آنها پیروز خواهی شد زیرا اماممان ، این بت شکن عصر گفت : آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و در جای دیگر گفت : ما مرد جنگیم آقای کارتر نباید ما را از جنگ بترساند . البته به یاری خداوند ، زیرا این خداوند بود که آمریکا را در حمله نظامی به ایران در طبس نابود کرد . شن های بیابان این مأموران الهی چون ابابیل بر سرش ریخت و تمام آن تجهیزات را نابود کرد و این بار هم کید شیطان بر هم ریخت چون خداوند در قرآن فرمود " ان کید الشیطان کان ضعیفا " بلی حیله شیطان ضعیف است زیرا در این زمان هم به یاری خدا و هوشیاری ملت و بیداری ارتش و جان بر کفان سپاه و بسیج مانع رسیدن آمریکا به هدف شومش گردید . من به تو خواهرم و برادرم که در سنگرید ، پیام می دهم که خواهم آمد و انتقام خون های نا به حق ریخته را خواهم گرفت . نگرانی من و تو ای خواهرم اینست که مبادا سازشی صورت گیرد و خون های شهیدان به هدر رود و نتوانیم ندای امام را به گوش جهانیان برسانیم ، که ندای امام همان ندای اسلام است . اما می دانم که هرگز سازشی صورت نخواهد گرفت ، زیرا تمام ارگان های مملکتی در دست ملت و نمایندگان ملت است و من و تو ای دوستم با هم به جنگ اسرائیل که فلسطین را اشغال کرده است می رویم و از آن جا به سادات ها و شاه حسن ها و حسین ها و ملک خالدها خواهیم گفت که به سراغتان خواهیم آمد و دوباره فلسفه شهادت را زنده خواهیم کرد و صف های طولانی برای شهادت تشکیل خواهیم داد و روزه خون خواهیم گرفت . 

 

پونس شطح بر انقلاب تونس !!

+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم دی 1389 ساعت 15:39 شماره پست: 682

 

حالا که مردم تونس دست به دست هم دادند تا انقلابشان پا بگیرد این تجربیات ناب را روی دیوار ذهنشان به یادگار داشته باشند :

برادران تونسی ما باید مراقب باشند مباد ارزش های انقلابی شان را " بازرگان " های خود فروخته در بازار تجارت جهانی ، حراج کنند . مباد " بنی صدر " های صدارت طلب ، عنان حکومتشان را دو دستی به دشمنان صدر و ذیل اسلام تقدیم کنند . مباد " ابراهیم یزدی " های یزیدی مسلک ، سر و دست آوردهای انقلابشان را به مسلخ فنا ببرند . نکند " قطب زاده " های عصر یخبندان ، قطب نمای دل مردم را منجمد کنند . مبادا بنی " هاشمی " های بنی هاشم ستیز ، زیر عبای کیاست ، جام زهر سازش و تسلیم را پنهان کرده باشند . مباد نام " آقازاده " هایشان با نفت گره بخورد . اگر " روحانی " جماعتشان دید که مردم در عدالتش شک دارند نباید در مسجد ضرار دشمن نماز بگذارد . مباد نگین انگشتری غرب ، " خاتمی " در دست دولتشان باشد . مباد  ید بیضای " موسوی " آنان ، عصای تزویر فرعونیان قرار بگیرد . مباد مرجع تقلیدشان " منتظری " برای ظهور حاکمیت نفاق باشد و " صانعی " که صناعتش آداب ناسزاست و نان سفره اقتصاد و سیاستش ، " بیات " شده است . مباد " بی بی " سی ، نقش مادر بزرگ دلسوز را برایشان بازی کند . دشمن هر چقدر هم عاقل باشد شیوه جنگش روانی است . دشمن خارجی یعنی آمریکا و انگلیس و دشمن داخلی یعنی کاسه لیس .

 اگر انقلاب را صادر نمی کنند لااقل ضد انقلاب را وارد نکنند . فوز رشادت را به " فائزه " شرارت نفرشند . انقلابشان فرزند خوار باشد بهتر از آ ن است که فرزندانشان انقلاب را بخورند . مبادا هنرمندشان " مخمل باف " باشد . مواظب باشند فلسفه اشراق  را به منطق " مشایی " تبدیل نکنند . منتقدان هم توجه کنند که دو سوم نقد ، نق است پس نقدشان را نسیه نگذارند . آنها باید بدانند که اگر می شود یارانه ها را تغیییر داد  یاران  را هم می توان .

مباد " صدا " ی انقلابشان ضعیف شود و " سیما " ی آرمان هایشان غبار آلود ! مباد " خواص " شان عوام باشند . نکند چراغ بصیرتشان ، نفت سوز شود . پرچم هدایتشان را گم نکنند که " علم الهدا " ی شان  باید " حسین " باشد و " جهان آرا " یشان " محمد " . شهید کسی است که از زمین به آسمان برود نه آن که از آسمان به زمین بیفتد .

 مباد که " قضا " یشان " قوه " نداشته باشد و " مجلس " شان لهو و لعب باشد . مسئولان " اجرایی " باید اجر اخروی را در نظر بگیرند . مباد که . . .

کاش می شد نسخه برابر اصل تجربیات مان را کپی می گرفتیم و در جشن تولد انقلاب های دنیا کادو می دادیم . حال که پونس شب از جغرافیای تونس کنده شد پس ؛ مردم تونس ! صبحتان به خیر .

نقل مطلب بی ذکر منبع ، ممنوع !

حاشیه ای بر متن :

این شطح کوتاه عرض ارادت این حقیر بود به مبارزان مسلمان تونس . کاش این روزها بیشتر در کنار مردم تونس بودیم . مسلمانان این کشور ، فجر شکوفایی اسلام انقلابی را تجربه می کنند . کاش صدا و سیمای ما گزارشی را از اوضاع تونس تهیه می کرد . کاش چتر رسانه ای جمهوری اسلامی ایران در روزهایی که باران تهاجم تبلیغی رسانه های غرب ، انقلاب مردم تونس را نشانه گرفته ، مبارزان این سرزمین اسلامی را تحت پوشش قرار می داد . انقلاب تونس فرزند انقلاب اسلامی ایران است . اگر ما از این موضوع غافلیم دشمنان جهانی ما به روشنی و صراحت بر این نکته صحه گذاشته اند که مباد تجربه طاغوت ستیزی مردم تونس ، الگوی ملت های عرب منطقه شود .

رسانه ملی ما که باید تریبون نهضت های رهایی بخش دنیا و حامی جنبش های خودجوش مستضعفین عالم باشد چه وقت اعلام خواهد کرد که استاد راشد الغنوشی رهبر حرکت اسلامی النهضه تونس ، همان محقق و فیلسوف بزرگی است که سالها پیش اثر گرانسنگ " حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام " را خلق کرده است .

 
یک کتاب خواندنی
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم دی 1389 ساعت 3:53 شماره پست: 681
"از معراج برگشتگان" خاطرات "حمید داودآبادی" منتشر شد

"حمید داودآبادی" متولد 1344 تهران، در سنین نوجوانی (13 سالگی) از نزدیک شاهد صحنه‌های فراموش ناشدنی حضور ملت مسلمان ایران در تظاهرات و راهپیمایی‌های سال 1357 که به پیروزی انقلاب اسلامی منجر شد، بود.
یادآوری صحنه‌های حضور در جمع مردم همراه با خانواده و ایفای نقشی هر چند کوچک در پیروزی انقلاب اسلامی، برای حمید آن‏قدر شیرین بوده که با گذشت بیش از 30 سال از آن روزهای زیبای پیروزی، همچنان لحظه لحظه‌ی آن را به‌یاد دارد و ذکر می‌کند.

جنگ، ارمغان شوم دشمنان انقلاب اسلامی، همه‌ی آنانی را که در انقلاب اسلامی سهم داشتند، به میدان کشید. حمید نیز همچون دیگر نوجوانان همسن و سال خود، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) را متعلق به خود دانست و برای دفاع از آرمان‏هایش در برابر حملات خارجی دشمنان، آماده‌ی حضور در جبهه شد. ناکامی‌های اعزام نوجوانان کم سن برای حضور در جنگ، گریبان حمید را هم گرفت ولی نتوانست مانع اعزامش شود.
داودآبادی سعی کرده است با ذکر خاطرات خود از حضور مستقیم در جبهه‌های جنگ، فضای دوستانه و معنوی حاکم بر جبهه‌ها را برای نوجوانان امروز و فردا به تصویر بکشد.

آن‏چه در کتاب "از معراج برگشتگان" بیش از هر چیز دیگر نمود دارد، نه صحنه‌های فجیع و شکننده‌ی جنگ و نبرد بی‌امان، که دوستی‌ها، رفاقت‏ها، معنویات و روابط اسلامی و انسانی افراد در اوج گیرودار جنگ با یکدیگر می‌باشد.

حمید داودآبادی با پایان جنگ در سال 1367 جذب سیستم اداری شد و سعی کرد به زندگی عادی خود ادامه دهد ولی خاطرات و آن‏چه در روزهای عشق و حماسه شاهدشان بود، باعث شد تا به تفکر بیفتد و جایگاه اصلی خویش را بجوید. تغییر 14 شغل دولتی طی 10 سال از 1367 تا 1377 به او فهماند که جای او نه در ادارات سیستماتیک، که در عرصه‌ی فرهنگی آن هم دفاع مقدس است.

نویسندگی در روزنامه‌های رسمی کشور، مسئولیت صفحه‌ی از معراج برگشتگان نشریه‌ی "فرهنگ آفرینش"، سردبیری مجله‌ی "15 خرداد"، سردبیری مجله‌ی "فکه"، انتشار 14 کتاب در زمینه‌های خاطرات، دفاع مقدس و لبنان، و امروز نیز مدیریت سایت جامع دفاع مقدس - ساجد (WWW.SAJED.IR) به عنوان بزرگ ترین سایت اینترنتی دفاع مقدس، ثمره‌ی تفکری است که جایگاه واقعی او را در این عرصه به وی نمایاند.

کتاب "یاد یاران" اولین کتاب خاطرات او بود که در 130 صفحه نوشته شده بود. این کتاب با استقبال مقام معظم رهبری روبه‌رو گشت که ایشان یک صفحه بر آن تقریظ نوشتند. انتشار "یاد ایام" در دو جلد و حدود 600 صفحه به کمک خاطرات داودآبادی آمد ولی سرانجام تلاشی 6 ساله که ثمره‌ی آن "از معراج برگشتگان" می‌باشد، باعث شد تا وی با مراجعه به یادداشت‏های زمان جنگ، آلبوم‏های عکس و ذکر خاطرات با دوستان، همه‌ی خاطرات خویش را بر صفحه‌ی کاغذ منقش سازد که اینک در دسترس شماست.

نویسنده در این کتاب سعی کرده تا خواننده را از دوران کودکی خود و سرگرمی‌های کودکانه تا صحنه‌های حماسی انقلاب اسلامی و روزهای سخت دوستی و جدایی در جنگ، همراه کند.
بدون شک نثر ساده‌ی کتاب، شوخ طبعی‌ها در بدترین شرایط جنگ، به سخره گرفتن مرگ و زندگی، و حتی بازی‌گوشی‌های کودکانه در وحشتناک‏ترین صحنه‌های خون و آتش، خواننده را به همزاد پنداری وامی‌دارد و تصاویر زیبایی از آن فضای معنوی ارائه می‌دهد.

متن تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب "یاد یاران" اولین نوشته‌ی حمید داودآبادی
"در این نوشته صفا و صداقت زیادی موج می‌زند. نویسنده غالباً نقش خود را کمرنگ کرده و یاد یاران شهیدش را برجسته ساخته است. روحیه‌ی بسیجی تقریباً با همه‌ی جوانبش در اینجا منعکس است، و می‌شود فهمید که چگونه جوانهایی در کوره‌ی گداخته‌ی جبهه به چه جوهرهای درخشنده‌ئی تبدیل می‌شده‌اند. ذکر خصوصیات موقع‌ها و حادثه‌ها و آدم‌ها، تصویر باورنکردنی جنگ هشت ساله را تا حدود زیادی در برابر چشم آیندگان می‌گذارد. سؤال من از خودم این است که آیا این از معراج برگشتگان چقدر می‌توانند آن حال و هوا را پس از سفر من ‌الحق الی الخلق حفظ کننده و حتی درست به یاد بیاورند؟ و برای این مقصود عالی از دست ما چه کاری ساخته است؟ و چه کرده‌ایم؟ البته قصور یا تقصیر من و امثال من، نمی‌تواند تکلیف تکلیف دشوار آنها را که خدا حجت خود را برایشان تمام کرده، از دوششان بردارد.
این کتاب با روح طنز و مزاحی که در همه جای آن گسترده است و به آن شیرینی و جاذبه‌ی ویژه‌‌ئی بخشیده، از بسیاری کتابهای جبهه جالب‌تر و گیراتر است. آن را در شب و روزهای منتهی به بیستم ماه رمضان 1412 (5/1/71) خواندم."

کتاب "از معراج برگشتگان" در 935 صفحه در قطع وزیری با قیمت 000/12 تومان، از سوی "موسسه فرهنگی عماد" در 2000 نسخه منتشر شده است.

جهت تهیه‌ی پستی این کتاب می‌توانید به پایگاه اینترنتی عماد WWW.EMAD.IR  مراجعه کنید و یا با شماره تلفن 85570 – 021 تماس بگیرید تا در اسرع وقت برای‌تان ارسال گردد.

 

نام بیژن گرامی را به خاطر بسپارید

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم دی 1389 ساعت 12:36 شماره پست: 680

 

این روز در سنندج چه گذشت؟!

 

وبلاگ ها و سایت های متعلق به جریان های جدایی طلب کُرد ، یکی و دوتا نیستند . الی ماشالله زبان می ریزند و قربان صدقه مردم نجیب کرد می روند . دلسوزی ها و مرثیه خوانی های آنان برای کرد زبانان کشورمان تمامی ندارد . جالب آن که این سایت ها فراتر از آزادی کردستان به فکر نجات مردم ایران نیز بوده اند و در جریان فتنه اخیر ، سنگ تمام گذاشته اند .

روز 28 دی ماه را به خاطر بسپارید . سال 1365 در چنین روزی بر اثر بمباران 18 نقطه از مناطق مسکونی شهرستان دلاورخیز سنندج توسط پنج فروند هواپیمای رژیم بعث عراق تنها در عرض 6 دقیقه 220 نفر از کودکان ، زنان و مردان بی گناه و غیر نظامی این شهر به شهادت رسیدند و ده ها نفر مجروح گردیدند . شش نفر از اعضای یک خانواده در کنار هم به خاک و خون غلطیدند . شهید بیژن گرامی خودش را برای حضور در اردوی تیم ملی جوانان آماده می کرد که به همراه هم سن و سالانش در حین تمرین به شهادت رسید و جنازه اش به سختی مورد شناسایی قرار گرفت .

صداقت مدعیان حقوق اکراد را آن روز محک بزنید . اگر زندانی شدن یک بمب گذار کرد ، ظلم به مردم کردستان است پس کشتار ده ها نفر از مردم عادی این خطه توسط ایادی آمریکا را باید چه نام نهاد ؟

شما بگردید آیا وبلاگی را از جماعت سینه چاک کرد پیدا می کنید که برای خون جوانانی امثال بیژن گرامی اهمیتی قائل شده باشد ؟

 
ای ساربان آهسته ران . . .
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم دی 1389 ساعت 13:12 شماره پست: 679

 

« بین احمد عزیزی و احمد غزالی فاصله چندانی نیست ؛ هر دوی ما جمال پرستیم ، او استاد عین القضات بود و من شاگرد ذهن القضات ، او سوانح العشاق نوشته و من حوادث المعشوق ، او مرید شیخ جام بود و من مرید شیخ پیاله ، او از نظامیه بغداد گریخت ، من به نظامیان بغداد حمله کردم .

شما خیال می کنید امام احمد غزالی را باید در صحرای ختن جستجو کرد ؟ من خودم در دارخوین امام احمد غزالی را دیدم که پس از سماع خونین خمپاره ، بین سالکین مجروح ، شربت خاکشیر صلواتی تقسیم می کرد . . . »

یک لیوان شطح داغ ص 12 نوشته احمد عزیزی

برای احمد عزیزی دعا کنید . روزهای سختی را می گذراند . حالش رو به وخامت است . برایش دعا کنید .

 
نسبت حاج مهدی مرندی با مجید سوزوکی !
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم دی 1389 ساعت 1:0 شماره پست: 677

 

سن و سالی نداشتم . یک روز سوار ماشینی بودم و در حال عبور از محله پیرعلم ، راننده مرد میانسالی را نشان داد و گفت : این بابا داماد حاج آقا فاضل است . هر منافقی را که اعدام می کردند تیر خلاصش را او می زد !

دوره راهنمایی بود که پایم به مسجد باز شد . یک روز ظهر همان مرد میانسال را دیدم که در صفوف آخر ایستاده و انگار ترجیح می دهد با جوان تر ها دم خور باشد . از جعفر سراجیان نامش را جویا شدم . حاج مهدی مرندی بود . بلافاصله از ماجرای تیرهای خلاص ! پرسیدم . جعفر خنده معناداری کرد و جمله ای به کار برد که ذهنم را برای آشنایی بیشتر با آن مرد کنجکاوتر کرد . حرفش این بود : حاج مهدی که دل ندارد ! یک بار در بوفلفل این سوال را از سید سجاد ایزدهی پرسیدم . یادم می آید عین همین جمله را درباره او به کار برد .

حاج مهدی مرندی از نظر جسمی ضعیف به نظر می رسید . خاطرات حضور او در جبهه همیشه لبخندی را به لب راوی و شنونده می نشاند . برداشت من این بود که حضور غیرتمندانه او در جنگ بیشتر از بعد رزمی ، جنبه معنوی و تقویت روحیه داشته است . خاطراتی را که درباره طنازی ها ، مزاح ها و حال و هوای معنوی حاجی از امثال جعفر سراجیان و رضا دادپور و سید سجاد و حاج مهدی کردانی و محمود شیرافکن و . . . شنیدم همگی در تأیید این برداشت من بوده است . به مرور سلام و علیکی با حاجی پیدا کردم و مدتی بعد گرمی کلامش را در مسجد احمدیان ( آل یاسین ) میهمان ویرانه دل خویش ساختم . حاجی همان بود که فکرش را می کردم . مردی پیراندام با عواطفی پاک و دلی به زلالی آب و آینه که حضور صمیمی اش این بار محفل نسل سومی های انقلاب را باصفاتر می ساخت .

نمازهای حاجی هم دیدنی بود که بماند برای بعد .

حاج مهدی از کربلای چهار خاطرات تلخی داشت . او جامانده ای از قافله کربلائیان ام الرصاص بود . این اواخر می شنیدم که با تماشای مستندهای دفاع مقدس ، خواب شهدا را می بیند و بی تاب می شود . اغراق نیست اگر بگویم سوز کربلای چهار ، بلای جانش شد و . . .

سینه حاج مهدی گنجینه معارف حق بود . او با علوم حوزوی نیز آشنایی داشت و گاه آموزش های مستقل و خصوصی را برای علاقمندان برگزار می کرد . به مسائل شرعی و چالش های فکری و اعتقادی تسلط داشت و . . .

حاج مهدی جوان کم تجربه و روحانی ندیده ای نبود که با دیدن یک منبری صاحب فضل ، جوگیر شده ، دنبال خلوتی باشد و اسراش را برملا کند .

حاج مهدی مرندی لات ؟!! نبود . اگر چه امروز بازار مجید سوزوکی ها رونق کسب و کار است اما اگر یک نفر از هزاران نفری که در شهر بابل حاج مهدی را می شناسد به لاتی او گواهی داد . . . . لااله الاالله !

حاج مهدی جزو اولین نیروهای کمیته انقلاب اسلامی بابل بود .

این روزها مطلبی از حجت الاسلام احدی از روحانیون و مبلغین محترم شهرمان در فضای مجازی منتشر گردیده که حاج مهدی را فردی لات معرفی نموده است . در این مطلب که به سخنان شخص حاج مهدی استناد داده شده حضرت امام (ره) در دیداری خصوصی ، انگشتر خود را به حاج مهدی هدیه داده و سرنوشت حاجی را پیشگویی می نماید . این که حاجی با دختر یک آیت الله ازدواج کرده ، هیچ گاه دارای فرزند نخواهد شد !!! و بعد از جنگ موقع زیارت حضرت عباس علیه السلام دارفانی را وداع خواهد کرد . حاج آقای احدی می گوید مزار مرحوم مرندی هم اکنون در کفشداری حرم حضرت عباس علیه السلام قرار دارد و . . .

حاج مهدی لات نبود ، دختری از او به یادگار مانده که همینک ساکن قم است . مزارش در وادی السلام نجف است و نه در کربلا .

حالا این که چرا حاج مهدی مرندی ، جناب حجت الاسلام احدی را محرم رازش دانسته و این که چطور حاج آقای احدی آن مرحوم را تا این اواخر عمرش نمی شناخته و چرا به رغم اجازه برای نقل این خاطره بعد از فوت آن مرحوم این همه سال سکوت کرده و . . . به من ربطی ندارد ! شاید این وسط سوءتفاهمی رخ داده باشد .

این که آقای غلامعلی رجایی عنصر سبز لجنی است و حالا دلش به جای آرمان های پاره پاره شده امام برای خاطرات ایشان سوخته و پاسخی به جا یا نابه جا نثار حجت الاسلام احدی نموده هم به من ربطی ندارد .

-          شأن حاج مهدی مرندی محفوظ است و انشالله دوستان هم نفس وی ، رخوت سال های عزلت را کنار گذاشته و حق مطلب را در باره ایشان ادا خواهند کرد .

-          ما امام را به خاطر مکاشفاتش امام نمی دانیم . هم آنانی که به اسم دفاع از خط و اثر امام ، جامعیت ایشان را در بوسیدن نوه و سرودن غزل خلاصه می دانند در حق آن یگانه دوران ظلم می ورزند و هم آنان که امام را در پیچ و خم های معنوی ، موجودی دست نیافتنی معرفی می نمایند .

-          خیانت کار است واعظی که می گوید حسین بن علی علیه السلام بر اساس خوابی که از جد بزرگوارش دید کربلای نا تمام تاریخ را رقم زد که اگر چنین باشد دیگر باب جهاد و شهادت و امربه معروف بسته خواهد ماند تا زمانی که حجت حق در خواب و رویا تجلی پیدا کند !

-          امام برای ما یک مسیر نورانی است . آن که می میرد خمینی پاستوریزه است وگرنه روح خدا در کالبد عاشقان طریقت سرخ امام عشق علیه السلام تا ابدیت تاریخ جاری خواهد ماند . مکتب خمینی ما ، حسین فهمیده و علی منیف اشمر و حسین غلام کبیری و محمد گلدوی را به جامعه اسلامی تقدیم می کند . این کلام مقام معظم رهبری را از یاد نبریم ( نقل به مضمون) که ما نه از سر تعصب و تقلید کورکورانه ، که فکر کرده ایم و به این نتیجه رسیدیم راه امام بهترین راه است .

-          دوستانی که تمایل دارند از مطلب حاج آقا احدی و پاسخ جناب رجایی مطلع شوند به ادامه مطلب نگاهی بیندازند . یاعلی


وبلاگ غلامعلی رجایی :

حدود 20 سالی است به مدت 10 روز ، بعد از نماز صبح ، جلسه ای داریم در شهرمان بابل . روزی وقتی از منبر پایین می آمدم ، دیدم آقایی که همیشه جلوی منبر می نشست و اتفاقاً اهل اشک هم بود آمد و گفت حاج آقا یک وقتی به من می دهی؟ گفتم اتفاقاً خیلی دلم می خواهد با هم حرف بزنیم . شما 10 ساله پای منبر من می آیی اما یک حرف با من نمی زنی .تشریف بیاور . ( ایشان بسیار با ادب سلام می کرد و هیچ چیزی هم نمی گفت نوارش هم هست و دادم به نشر آثار امام)

این مطلب را سایت صالحات به نقل از شخصی که از او بعنوان آیت الله احدی نام برده درج کرده است .

این روزها دروغ به امام خیلی دامنه پیدا کرده است . هفته قبل کسی از شهر مقدس قم با من تماس گرفت و بسیار نگران ضمن اظهار لطف به بنده با دادن اطلاعاتی در این باره خواستار پاسخ به این تحریف آشکار شد . هز چند هرکس با یکبار خواندن این مطلب متوجه می شود که این ادعا صحت ندارد اما برای اینکه بدانم موسسه تنظیم ونشر آثار حضرت امام چقدر در جریان این تحریف قرار دارد دیروز با برادران موسسه تماس گرفتم و گفتم ظاهر مطلب نشان می دهد این ماجرا صحت ندارد .آنها هم تا چند خط از این قصه! را شنیدندگفتند از بیخ و بن بی اساس است . قرار شد من در این زمینه توضیحی بدهم . اینک دنباله این داستان !

" ایشان به منزل ما که در روستایی به منزل ما که در روستایی در بابل است آمد .گفت: حاج آقا دیگه می خواهم بگم .گفتم :بگو .گفت : من جوان لاتی بودم در شهر ، تا اینکه انقلاب پیروز شد . یک مرتبه همه داشتند با یک مینی بوس به جماران خدمت امام می رفتند ؛ به من گفتند تو هم بیا دیگه ! گفتم : بابا ! ما و این همه معصیت . . .اما سید را دوست داشتم به هر حال ما هم آمدیم جماران خدمت امام. امام آن روز ملاقات نداشت اما مردم آنقدر شعار دادند که حاج احمد آقا گفت : شما صبر کنید ساعت ده و نیم به بعد بیایید دست امام را ببوسید و بروید . ما هم ساعت ده و نیم به صف برای دست بوسی امام ایستادیم ؛ همه دست امام را بوسیدند تا نوبت به من رسید .تا آمدم دست امام را ببوسم ایشان دستشان را کشیدند .من خیت شدم و امام هم فهمید که من خیت شدم . و همان حال و هوای لوطی گری و لاتی با خودم گفتم . بابا، مرد حسابی برای همه داشتی ، اما برای من دست کشیدی ؟ خوب اگه میدونستم نمی آمدم . بعد آمدم که از درب بروم بیرون ، محافظ امام برگشت و گفت: آقای فلان ! جوان ! شما بیرون نرو .با خودم گفتم نکند می خواهند من را بازداشت کنند ؟مجدداً محافظ گفت: به شما میگویم نرو ! امام با شما کار داره . منتظر ماندم تا همه دست امام را بوسیدند و رفتند .من رفتم داخل اتاق امام و دیدم حاج احمد آقا هم داخل اتاق نشسته است .امام با اشاره به حاج احمد آقا فرمود برو بیرون .

 بعد امام فرمود : دستم را کشیدم ناراحت شدی ؟گفتم :بله آقا . اینها همشهری های من هستند ، همه دستتان را بوسیدند چرا من نه ؟امام فرمود :پسرم چرا نماز نمی خوانی ؟گفتم : تو از کجا می دانی من بی نمازم .امام فرمود :پسرم چرا گناه میکنی ؟ خدا چه بدی به تو کرده ؟گفتم :حاج آقا شما از کجا می دانید ؟امام فرمود :شما هم به این مقام می رسید ، عمل کن به دینت .بعد انگشترشان را درآورد و گفت :این انگشتر مال تو ، به کسی نگو ، و انگشتر را به من داد .بعد فرمود :تو خوب میشوی ، خوب میشوی! و با دختر یک آیت الله ازدواج میکنی ، بعد که ازدواج کردی بچه دار نمیشوی ، راه کربلا باز میشود . در سفر اول کربلا نه ، در سفر دوم پایین پای حضرت عباس (ع) ایست قلبی میکنی و می میری و تو را کنار قبر حضرت عباس (ع) دفن میکنند ! ولی این مطالب را به کسی نگو . حاج آقای احدی، همه مطالب امام تا اینجا درست بود . داماد یکی از آیات شدم (آقای احدی : اسمش را بگویم می شناسید) بچه دار هم نشدم . سفر اول کربلا را رفتم و حالا دومین و آخرین سفر کربلای منه .کل مطالب را بر روی نوار هم ضبط کردم . همه را گفتم . فقط سّر من را بدونید . اگر من از دنیا رفتم مطلب را آشکار کنید . (این نوار به نشر آثار امام هم فرستاده شد)بعد ایشان رفت کربلا و ما منتظر بودیم .درست کنار قبر حضرت عباس (ع) در حال زیارت نامه خواندن ایست قلبی کرد و از دنیا رفت .آمدند که او را برای دفن از حرم بیرون ببرند ، خدام حرم حضرت عباس (ع) آمدند و گفتند : کجا ؟حضرت عباس (ع) به ما پیغام داده که این مرد را پایین پای من دفن کنید .الان کفشداری حضرت عباس (ع) که میروید ، در پایین پای حضرت دفن است ."

 من در این مقال قصد آن ندارم که کل ماجرا رابه زیر سوال ببرم یا مثلا بگویم راوی محترم قصه اصلا چنین مراجعه کننده ای نداشته است بلکه.تا آنجا که ماجرا به امام مربوط می شود وتحقیقات من نشان می دهد نکاتی را یادآوری می کنم.باشد تا مدنظر دیگرانی که پس از این قصد ورود به این عرصه حساس را دارند قرار گرفته  و سخن وگفته آنها را از آسیب جعل وتحریف آن هم درباره شخصیت بزرگی مانند امام خمینی باز دارد.

  و اما چند نکته:

 1-    از ظاهر قصه برمی آید طرف گفته پس از پیروزی انقلاب این حادثه رخ داده است. در آن زمان امام اولا در مدرسه علوی و رفاه بود ونه درجماران  و ثانیا بعد از مدت کوتاهی به قم رفت وپس از مدتی به دلیل توصیه پزشکان به تهران بازگشت .

 2-    بر فرض که در این ایام، امام در جماران باشد همه می دانند نه از دژبانی خیابان یاسر ونه از سه راه بیت و نه پس ازآن درخت چنار بسیار کهن، کسی را امکان ورود به حریم حسینیه جماران برای ملاقات با ایشان نبود واگر کس یا کسانی هم به بیت امام مراجعه می کردند وکارت ملاقات نداشتند در همانجا متوقف می شدند .این تازه مربوط به ملاقاتهای عمومی امام بود چه رسد به ملاقاتهای خصوصی که برمبنای لیستی بود که ازقبل توسط دفترامام به پاسداران سه راه بیت داده می شد و تحت هیچ شرایطی حتی یک نفر هم به آن اضافه نمی شد و اساسا توفیق دست بوسی امام برای افراد عادی آن هم کسانی که سرزده  و در روزهایی که امام ملاقات نداشت به بیت امام می رفتند اگر نگویم محال ،بسیار سخت بود .

 3-    وقتی امام ملاقاتی نداشت بر اساس نظمی که در برنامه های ایشان حاکم بود حتی مسولین رده بالای کشورهم به ندرت توانستند در این گونه ایام با ایشان ملاقات کنند چه رسد به مردم عادی که آن هم بخواهند با او ملاقات خصوصی داشته باشند .

 4-    اگرهم تا اینجای داستان بی اساس را قبول کرده باشیم باید بدانیم معمولا فرزند امام در مساله ملاقات مردم با پدربزرگوارشان و اینگونه مسائل کمتر دخالتی داشت .

 5-    به شهادت تمامی اعضای دفتر امام، ایشان درطول این همه سال هرگز چنین برخوردی را با ملاقات کننده ای نداشته است که در حین ملاقات با فردی دستش را عقب بکشد .خود من هم که بیش از ده پانزده بار توفیق دست بوسی و ملاقات خصوصی با امام را داشته ام که حتی در یک بارآن کسی در اتاق جزمن و ایشان نبود نیز هرگز چنین صحنه ای را در ملاقاتهای امام با افراد ندیده ام .

 6-    اساسا این برخورد درشان امام نیست که بخواهد کسی را به دلیل نماز نخواندن ویا گناه کردن آنهم درجلوی دیگران بشکند وخوار کند .تازه معلوم نیست امام که غالبا با دیدار کنندگان با خود، سخنی نمی گفت و ساکت وآرام به آنها می نگریست وگاهی زیر لب دعایی می خواند چرا باید فقط این یکی را از همه دیدار کنندگان استثنا کند؟

 7-    اولا همه کسانی که با امام ملاقات می کردند معصوم نبودند تا راوی این قصه فقط در بین آنها گناهکارباشد وامام دستش را از دست اوعقب بکشد تا او آن را نبوسد! . ثانیا امام حتی به نوه ها ی خود درباره نماز تذکرمستقیم نمی داد چه رسد به مردم عادی!

 8-    درباره پیشگویی های منسوب به امام هم که راوی نقل کرده هرکس با امام آشنا باشد می داند ایشان حتی با نزدیکترین افراد دفتر و اعضای محترم بیت وخانواده اش هم که به آنها علاقه داشت چنین روشی نداشت و اسرار زندگی و وقایع آینده زندگیشان را به آنها باز گونمی کرد و اساسا در اینگونه موارد بسیار کتوم بود چه رسد به تذکر به یک ملاقات کننده عادی .پیشگویی حوادث زندگی تا رمان ونحوه مرگ او.

 9-    جالب است راوی بگونه ای مطلب را نقل می کند که انگارهمه خدام حضرت عباس چنان توفیقی دارند که  آن حضرت بلا واسطه وبدون فوت وقت - وبدون اینکه مثلا به خواب عالم بزرگی بیاید یا در مکاشفه عارفی فرمایشی کرده باشد !- به همه آنها پیغام فوری داده که جنازه را بیرون نبرند و آن را همانجا درپایین پای او دفن کنند .توگویی سیم ارتباطی ایشان! با همه خدام در هر لحظه  و کاملا برقراراست!

 10-   درکنارهمه این دروغ ها وتحریف ها، راوی که خود یک عالم دینی است و دستی بر تفسیر   دارد حتی برای یک لحظه هم در این اندیشه نبوده که چرا یک لات بی نماز گناهکار بدون اینکه کار خاصی کرده باشد در زمان محدودی منقلب می شود و به مقام بزرگ کشف وشهودی مانند امام که حاصل دهها سال ریاضت و چله نشینی و . . .است می رسد و بعد تا بدانجا مقام معنوی پیدا می کند ولایق می شود که حضرت عباس در قضیه محل دفن او درنزدیکترین نقطه به قبر خود دخالت می فرماید!کاری که ایشان درباره عرفا و مراجع بزرگی مانند مرحوم آسیدابوالحسن اصفهانی و آقاسیدعلی قاضی وشیخ انصاری و . . .هم نکرده است!

 11-    بر اساس تحقیقاتی که من کرده ام و بانزدیکان آن مرحوم صحبتی داشته ام:

 الف - نام ایشان مهدی است نه عباس

 ب - ایشان بر خلاف ادعای راوی نه تنها بدون فرزند نیست بلکه یک فرزتد دختر دارد و از قضا فرزند  ایشان از شنیدن این مطلب بی اساس در باره مرحوم پدرشان بسیار آزرده شده است.

 پ - بر خلاف مطاب گفته شده، ایشان نه تنها فرد لات بی نماز و وبی مبالاتی نبوده بلکه انسانی مقید به آداب شرع ومتدین بوده است. و بیشتر ایام جنگ را در جبهه  حاضر و به گمان همرزمانش فرد مقدسی بوده است.

 ت - ایشان نه دوبار که بیشتر از چندبار به کربلا رفته است  از جمله در همان سال در گذشتش ۴ بار به کربلا مشرف شده است.

 ث- جسد ایشان با پیگیری بستگانش به جای اینکه طبق روال قانونی بین دوکشور به ایران منتقل شود باتلاش زیادی که درجهت جلب رضایات مقامات عراقی شد نهایتا در قبرستان وادی السلام نجف دفن شده است .

 ج - از کل ماجرا تنها قضیه سکته ایشان درکربلابعد از نماز صبح  در حال  قر ائت زیارت نامه  در حرم عباس درست است ولی دفن جسد درحرم حضرت عباس کاملا بی پایه است.

  امید است کسانی که ازسر ارادت به اما م و اعتقاد به ارزشها به طرح اینگونه مسائل می پردازند وانشاالله قصدخیر دارند با توجه به آسیبی که از جهت تکذیب اینگونه موارد جعلی متوجه آنها می شود  وبا درنظر گرفتن این نکته مهم که نقل اینگونه مطالب بازی با آبروی افراد است قبل از طرح این گونه مسائل ابتدا کمی در باره آنها بیندیشند وصرفا به نقل هایی که می شود اعتنا نکنند و پس از تحقیقات بیشترازمرتبطان قضیه در جهت صحت یا سقم ماجرا و تایید مراکزی مانند موسسه تنظیم ونشر آثار امام به طرح آن در افکار عمومی بپردازند .

 اینجانب در جلد سوم سیره امام خمینی در مبحث کرامات به موارد درست وتحقیق شده ومورد تاییدی در این زمینه اشاره کرده ام که در صورت لزوم می توان به آنها مراجعه و بدانها استناد کرد.

 کمترین توقع من وامثال من از دوستان سایت صالحات و جناب  حاج آقای احدی این است که پس از مطالعه این نقد دلسوزانه  و در جهت اراداتی که به امام دارند فورا ضمن توضیحی دراین باره به خوانندگان خود با تکذیب این ماجرا، مطلب را از صفحه سایت بردارند.

------------------------

بعدالتحریر

-------------

بعد ازاین یادداشت چنداتفاق افتاد:

۱-سایت محترم صالحات مطلب مورد نظر را برداشت که از ایشان تشکر می شود.

۲- بعضی از ارادتمندان حاج آقا احدی از این نوشته رنجیده شده ودر کامنت مفصلی که درزیر یادداشت گذاشته اند که به آن توضیح مختصری داد ه ام بدون اظهار نظر در مورد تناقضات این قصه از استادشان دفاع کرده اند.

۳-بعضی از طلاب از قم  که از نزدیکان مرحوم راوی بودندبا من تماس گرفتند وبه نکات دیگری در تاییداین یادداشت وبعضی مطالب دیگر.. اشاره کردند که از آنها تشکر می کنم و ورور به مسائل دیگر رابه مصلحت نمی دانم.

۴-توجه این دوستان وخوانندگان رابه نکات دیگر جلب می کنم:

--اینکه نواراظهارات مرحوم راوی به موسسه  تنظیم ونشر آثار امام داد ه شده درست است  اماموسسه  آنگونه که به من گفته شد این ماجرا راتاییدنمی کند.

--در داستان دومطلب درست است یکی اینکه مرحوم راوی داماد یکی از علماست ودیگری فوت او در حرم حضرت عباس رخ داده .بقیه مطالب نادرست است.

-نزدیکان این مرحوم می گویند نه تنها بعداز قضیه سکته اودر حال زیارتنامه خواندن از خدام حرم توجهی نشدبلکه از ما خواستند فورا جنازه رابه بیرون حرم ببیریم.

--این دومطلب  درست بیانگر این است که احتمالا کسی که او آنرا امام می داند راوی را  قبل از وقوع برخی ماجراها از این وقایع مطلع کرده که کم وکیف آن بر ما روشن نیست ولی می توان با توجه به درست در نیامدن برخی گفته های منسوب به امام قاطعانه گفت که بر فرض که مرحوم راوی با امام ملاقاتی داشته این حرفها با توجه به عدم صحت وقوعشان به امام ربطی ندارد.

--اگر قبول کنیم که این مطالب همه از امام است در اینصورت باید اقرار کردعلاوه بر مغایرت آشکار این روش باسیره شناخته شده امامُ محقق نشدن بعضی از این حرفها بازی با منزلت امام است.

--تا کنون خانواده آن مرحوم از اصل ملاقات او با امام وهدیه انگشتری ایشان به راوی و اینکه این هدیه ارزشنمند اکنون کجاست چیزی نگفته اند .

--قصوری که دراین ماجرا متوجه حاج آقا احدی است که از اساتید محترم ومعزز حوزه است این است که چرا به صرف شنیدن اظهارات کسی همه گفته های او راصد در صد بدون تحقیق قبول کرده وبر روی منبر هم نقل  کرده  و لااقل از موسسه امام در این باره نظری درتایید یا رد آنها نخواسته است.

--با توجه به عدم محقق شدن بسیاری از حرفهایی که مرحوم راوی از قول امام زده می توان حدس زد که ایشان به فرض ملاقات با امام در نقل مطالب مربوط به امام دچار اشتباه وسهوی که دلیل آن بر ما معلوم نیست شده است دراینصورت باید به قیمت قبول حرفهای راوی ُحرفهای امام را به او با توجه به وقایع بعد ی رد کنیم!

 
اسلامی شدن هنر !!
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم دی 1389 ساعت 10:31 شماره پست: 676

حمید داودآبادی نویسنده دفاع مقدس و مداح ده نمکی در کنار مهران مدیری و انصاری :

 

 

عبدالرضا هلالی نوحه خوان در کنار مجید صالحی :

 

 

احتمالا منتظر عکس یادگاری حمید رسایی با جواد یساری هم باشید ! ( اشتراک حروف در دو واژه رسایی و یساری کاملاً اتفاقی است ! )

یک توضیح ضروری :

من نه به کار عبدالرضا هلالی انتقادی دارم و نه به استاد حمید داودابادی .

لااقل در فعالیت های محدود تبلیغی ، این تجربه را با اعماق وجود ! درک کرده ام که حتی صرف ارتباط ظاهری بچه های جنگ و بچه هیئتی ها و طلاب با اقشار سپید و سیاه و خاکستری ! می تواند در ایجاد تعلق خاطر آنان به خطوط قرمز اعتقادی مؤثر بوده و در بزنگاه ها گاه باعث تغییر در پاره ای از رویکردها بشود . البته من مهران مدیری و مجید صالحی را در مجموع و با سنجش نقاط ضعف و قوت ، چهرهایی وابسته به محورهای ارزشی می دانم .

من هم اگر جای حمید داودابادی بودم و برای بازدید از پشت صحنه قهوه تلخ دعوت می شدم قطعا در اجابت آن تردیدی به خود راه نمی دادم .

قهوه تلخ را ندیده ام پس صلاحیتی در اظهار نظر پیرامون آن ندارم . اگر چه مدل جسورانه توزیع و نمایش این سریال را در نوع خود یک پدیده مثبت فرهنگی می دانم .

البته جهت یاداوری به حمیدخان که ده یازده سال پیش جواد اکبرین او را گل بچه های حزب الله تهران خوانده بود ( جواد هم اکنون به فرانسه پناهنده شده و ریزه خور رسانه های صهیون است ) باید به عرض برسانم این طور هم نیست که مهران و تیم هنری او هیچ گاه مورد تفقد مدیران سیما نبوده و سبیلشان چرب نشده باشد . جریان برره را که یادتان نرفته ؟ عمو عزت ، طنز برره را فاخر دانسته و به دست اندرکاران برنامه ، بشارت بهشت برین را حواله کرده است !!

می ماند نوع ادبیات حمید داودابادی در تمجید از مهران مدیری که حالت جو زدگی و ذوق آلود آن غیر قابل کتمان است .

گل بچه های حزب الله تهران لابد از ما خرده نخواهد گرفت اگر این انتقاد را روا بدانیم که چرا هر وقت از کسی خوشمان بیاید و کلاهی برایمان بلند کند ، می شود قرة العین لاهوت و جایگاهش عند ملیک مقتدر  و . . . اما وای بر کسی که اسبمان را یابو خطاب کند ؛ دیگر شکی در ضدیت او با ولایت مطلقه و وابستگی اش به آن ور آب باقی نخواهد ماند ٬ لایق هر ناسزایی است و در آخر محکوم به پاسخگویی انحصاری اعمالش در پل باریک تر از موی صراط خواهد شد ؟!!

اظهار این نقد به معنای تبرئه نگارنده آن از اوصاف مشابه نخواهد بود که همه نیازمند " فذکّر " های سازنده برادران خود هستیم . التماس دعا

 
ذره ای که درشت است !
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم دی 1389 ساعت 22:12 شماره پست: 675

 

به نظر شما قوه قضائیه زورش به این شاه داماد می رسد ؟!

دانه درشت ، کسی است که شاید حتی اسم و رسمی نداشته باشد اما وقتی جرمی مرتکب شده و با هزار سلام و صلوات حکمی از سوی قاضی برایش صادر می شود اجرایش به تأخیر می افتد . مطلب زیر را دیروز از جهان نیوز برداشته ام :

داماد خانم (ف ه) یکی از بانیان و صحنه گردانان فتنه سال گذشته که به دلیل شرب خمر و رانندگی در حال مستی دستگیر شدده بود در انتظار اجرای حکمی است که اواخر آبان ماه سال جاری در شعبه ۹۷ یک مجتمع قضایی در شمال تهران صادر شده است.

به گزارش باشگاه خبرنگاران این فرد چندی پیش در ایست بازرسی متوقف شده و به دلیل اینکه کاملا بی‌تعادل بوده و به جهت مصرف زیاد مشروبات الکلی کاملا لایعقل و در حالتی غیر عادی بود، بازداشت شد.

وی در انتظار اجرای حکمی است که بر اساس آن باید ۸۰ ضربه شلاق را تحمل نماید.

داماد خانم (ف ه) در سال جاری پرونده مشابه دیگری در یکی از دادسراهای تهران داشته و در آن مورد نیز محکوم شده است که البته به دلایل نامعلومی حکم صادر شده اجرا نشده اما باید دید حکم جدیدی که در شعبه ۹۷ یکی از مجتمع‌های قضایی شمال تهران به طور قطعی صادر شده چه زمانی به اجرا در خواهد آمد.

خانم ف.ه خود یکی از متهامان فتنه سال گذشته می باشد که حتی تصویر حضور او در جمع بی حرمتان به ساحت اباعبدالله الحسین(ع) در روز عاشورا سال گذشته منتشر شده است.

 

او در " تازه ها " غیرمنتظره بود !

+ نوشته شده در دوشنبه بیستم دی 1389 ساعت 6:17 شماره پست: 674

      

 

چند سال پیش درست در اوج فشارها به نوع پوشش مجریان سیما بود که مجری جوان و محجبه ای به نام آزاده نامداری در برنامه تازه ها به خوبی درخشید و نظرها را به خود جلب کرد . برنامه تازه ها اگر چه کوتاه بود و ظهرها از شبکه یک سیما به طور زنده پخش می شد اما به برکت حضور چهره ای نو ، مسلط و از همه مهمتر چادری و با وقار و متانت ، زود توانست در دل مخاطبان ، جایگاهی ویژه کسب کند . آزاده نامداری پدیده ای برجسته بود که نوید آغاز حرکتی مثبت و جسورانه به منظور احیای شخصیت بانوان مسلمان ایرانی را آن هم در دستگاه غفلت زده ای همچون سیمای جمهوری اسلامی سر داده بود .

یادم می آید همان زمان نشریه عبرت های عاشورا وابسته به انصار ولایت اصفهان در مطلبی کوتاه از مسئولان سیما خواست تا به نحو شایسته از اقدام شکوهمند این مجری پرتوان تقدیر به عمل آورند .

اینک موفقیت و شهرت خانم نامداری او را به برنامه پرمخاطب تری به نام غیر منتظره کشانده است ؛ اگر چه او در " تازه ها " ، " غیرمنتظره " بود !

فکر می کنم لازم است این بانوی جوان یک بار دیگر برنامه های آغازین خود در شبکه یک را مورد بازبینی قرار دهد . حالا او سعی می کند گاهی ادای بعضی مجری ها مثل عادل فردوسی پور و . . .  را در آورده و با تلفظ خاص برخی واژه ها نوعی جذابیت و شور را در برنامه اش ایجاد کند . تقلید از مجریان دیگر و اهتمام به ایجاد جذابیت های مصنوعی ، گاه باعث جلف نمایی بعضی از گفته های ایشان شده و بی تردید توانایی های اصلی وی را تحت الشعاع قرار می دهد .

خانم نامداری نباید رمز موفقیت خود را فراموش کند . اگر او در نزد مخاطبان سیما توانست به این موفقیت ارزشمند و کم نظیر – لااقل بین مجریان زن – دست پیدا کند به خاطر این بود که سعی می کرد خودش باشد . آزاده نامداری باید از قید تقلید رها شود . او اکنون " نامدار " است اما " آزاده " ؟ . . . نمی دانم !

 
پیوند عدالتخواهان !
+ نوشته شده در یکشنبه نوزدهم دی 1389 ساعت 16:3 شماره پست: 673
 
 
گفت‌وگو با فعال فرهنگی و عدالتخواه بابلی :
 
آقای دادستان دستش را روی آژیر گذاشت و بعد 3، 4 تا مامور آمدند و من را گرفتند و از دفتر دادستانی با مشت بیرون بردند. البته من احساس می کنم آنها تقصیر نداشتند چون آن آژیر احتمالا آژیر آشوب بود.آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی دفاع مقدس به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟


آقای دادستان دستش را روی آژیر گذاشت و بعد 3، 4 تا مامور آمدند و من را گرفتند و از دفتر دادستانی با مشت بیرون بردند. البته من احساس می کنم آنها تقصیر نداشتند چون آن آژیر احتمالا آژیر آشوب بود.آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی دفاع مقدس به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟
خبرنامه دانشجویان ایران: یکی از آزادگان هشت سال دفاع مقدس که در شهر بابل به فعالیت فرهنگی مشغول است برخی ناگفته‌هایش درباره مبارزه با بی عدالتی در دادسرای این شهر را بازگو کرد.

"محمدحسین منصف" در گفت و گو با خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، با انتقاد از رفتارهای دون شان مقامات نظام اسلامی در برخی نهادهای مسئول نظارتی در رابطه با مفاسد اقتصادی به ذکر خاطره ای جالب دراین باره پرداخت.

وی یکی از رزمندگان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس است که اکنون پس از 8 سال جنگ سخت به فعالیت در یکی از موسسات فرهنگی در زمینه دفاع مقدس می پردازد.

منصف نویسنده کتاب های "شب موصل"، "ابتکار جنگی" و"کاربرد حیله در جنگ" است. مشروح صحبت‌های این فعال فرهنگی عدالتخواه در زیر آمده است:

عدالت بین مسئولین و صاحب منسبان و مردم فرق اساسی دارد
بیست و هفتم مهرماه سال گذشته حادثه ای برای من اتفاق افتاد که خیلی جالب بود. یکی از بستگان یک پرونده ای در دادگستری داشت و ما رفتیم آنجا به این نیت که آنجا جایی است که عدالت باید اجرا شود. شاهد های طرف ما را که از بستگان ما بود را نمی خواستند برای همین من رفتم پیش دادستان و از او خواستم 30 ثانیه به من وقت دهد تا من حرفم را بزنم.

من به دادستان گفتم: "آقای دادستان لطف کنید به قاضی شعبه مربوطه بگویید (اسم قاضی را بردم) که عدالت را رعایت کند." او یک نگاه عجیب و غریبی کرد و بعد گفت: "خوب". گفتم: "بگوید اگر عدالت رعایت نشود..." گفت: "چی کار می کنی؟" گفتم: "هیچی عیال و خانم و بچه ها و خانواده را می آورم و در دفتر شما می ایستم و از شما سوال می کنیم که این عدالت گم شده کجاست؟"

آقای دادستان دستش را روی آژیر گذاشت و بعد 3، 4 تا مامور آمدند و من را گرفتند و از دفتر دادستانی با مشت بیرون بردند. البته من احساس می کنم آنها تقصیر نداشتند چون آن آژیر احتمالا آژیر آشوب بود. من اصلا نمی فهمیدم که این رفتار یعنی چی؟ تعجب می کردم. همینطور زدن ادامه داشت تا من از کوره در رفتم و در محوطه اصلی دادگستری که حدود 100 نفر و 200 نفر هستند داد زدم و گفتم: "آقای دادستان بلند داد می زنم که بشنوید. تو خیلی بزرگ باشی نوکر مردم ایران هستی برای اینکه امامش می گوید که من خدمتگزارم و مقام معظم رهبری می گوید که شان مسئولین نوکری و خدمتگزاری است و رئیس جمهور هم که می گوید من نوکر مردم هستم. تو هم بالاتر از آنها نیستی پس تو هم نوکر مردم هستی و ما که ارباب رجوع هستیم ارباب شما هستیم. شما حق نداری با من و دیگران این برخورد زننده را داشته باشید."

دستم را دستبند زدند و طی سه ساعت برای من پرونده ساختند و حکم دادند. 4 ماه زندان، 6 ماه زندان و 30 ضربه شلاق. یک حکم بخاطر اینکه به دادستان توهین کردم. جرم دوم این بود که در محوطه رسمی دادگستری آشوب به پا کردم و جو را به هم ریختم. جمعا 6 ماه و 30 ضربه و 4 ماه زندان که می شود 10 ماه زندان و 30 ضربه شلاق. آخر کار که دیگر خودشان فهمیدند مقصر هستند، حکم ما را برگرداندند به جریمه نقدی که من دیگر زندان نروم. 90 هزار تومان از ما گرفتند و قرار شد که بعد از 6 ماه پرونده ما در سیستم قضایی پاک شود که نمی دانم این کار شد یا نه.

در 27 مهمرماه من را به زندان بردند. یک شب در زندان بودیم و صبح روز بعد که باید با وثیقه یک میلیون تومانی آزاد می شدم یک زندان بان که الان هم محکوم هم شده است به سراغ من آمد. ما سه تا زندان بان را ظرف مهرماه امسال به دیه محکوم کردیم یعنی یک سال طول کشید تا این سه نفر محکوم شوند. من از حقم در مورد دو زندان بان گذشتم اما فردی که عامل اصلی زدن من بود و پشت من نشست و دست پایم را بست و با زنجیر دست و پایم را به هم وصل کرد نگذشتم.

او با اینکه می دانست من آزاده هستم گفت: "ما بالاتر از تو را آوردیم اینجا و سرش را پایین آوردیم. حالا تو آزاده هستی خوب باش. غلط کردی رفتی آزاده شدی". من تعجب می کردم که او چنین حرفهایی را می زند و بعد هم او ضرباتی به من وارد کرد. بعد از آن ضربات دست و پایم را باز کردند و حکم آزادیم آمد و من هم با همان وضعیت پیش امام جمعه شهر رفتم و بعد به پزشکی قانونی رفتم.

برای من ظرف 3 ساعت پرونده ساخته شد و حکم دادند اما برای آنهایی که من را در زندان زدند یکسال طول کشید. ما ظرف یک سال دوتا وکیل گرفتیم تا آخر آنها را محکوم کردیم. بعد از آن یکبار وقتی آقای دادستان در مراسم تودیع و معارفه دادستان جدید داشت در نمازخانه دادگستری بابل سخنرانی می کرد وقتی من را دید رو به من کرد و گفت: "آقای منصف ما نه تنها نوکر مردم بابلیم، نوکر همه مردم ایران هم هستیم." دوستان آنجا به من گفتند که تو و آقای داستان بالاخره بعد از یک سال کشاکش سر نوکری مردم به توافق رسیدید.

پارسال طبق قول فرماندار قرار بود که اینها را جمع کنند و رسما از من عذر خواهی کنند ولی نه تنها عذر خواهی نکردند، من را برای اینکه به زندان نروم 90 هزارتومان جریمه کردند. اما در قضیه زندان که ما بعد از یکسال توانستیم که آن سه نفر را محکوم کنیم آنها فقط به پرداخت دیه محکوم شدند و  هنوز شغل خود را دارند. این نشان می دهد که عدالت بین مسئولین و صاحب منسبان و مردم فرق اساسی دارد.

آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی دفاع مقدس به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟
من حدود 3 سال در جبهه حضور داشتم و بعد از آن حدود 6 سال و 6 ماه اسیر بودم و در سال 69 به ایران برگشتم. پس از آن 4 سال در دانشگاه در رشته کارشناسی علوم سیاسی درس خواندم و بعد هم یک موسسه نیم بند را در مورد دفاع مقدس با امکاناتی کم راه انداختم. من می خواستم آقای مشایی را ببینم و بگویم که آقای مشایی آیا موسسات فرهنگی به اندازه خانم هدیه تهرانی نمی ارزند؟

موسسات فرهنگی که در مورد دفاع مقدس و راجع به بهترین آدمها فعالیت می کنند و شهدا که بزرگترین افتخار ملت ایران در صده های اخیر هستند را نشان می دهند باید با هزینه های اندک و با حقوق شخصی گردانندگان اداره شوند اما یک عکاس و یک هنرپیشه سینما به قولی 50 به قولی 100 و به قولی 150 میلیون تومان از آقای مشایی می گیرند.

چند وقت پیش مسئول کمیته المپیک ایران رفتند از تیم ملی دیدار کردند. تیم ملی که در بازی های آسیایی هم مقام نیاورد و وضعیت افراد حاضر در آنها که بعضی از آنها را در پارتی ها می گیرند مشخص است. ولی این مسئول به آنها قول می دهد که  اگر مقام اول آسیا را بیاورید نفری 150 سکه تمام بهار آزادی به آنها می دهند یعنی حدودا 50 میلیون به هر نفر داده می شود. این مسئله نشان می دهد که ارزشگزاری در کارهای فرهنگی درمورد دفاع مقدس در کشور ما شعار است. چون عملا می بینید که کاری صورت نمی گیرد. با 150 سکه بهارآزادی می شود 5 تا 10 موسسه فرهنگی را راه انداخت. این نشان می دهد که یک فوتبالیست در کشور ما بیشتر از یک اندیشمند، یک کسی که در زمینه دفاع مقدس کار فرهنگی می کند ارزش دارد.

در ایران اگر یک جوان بخواهد کار فرهنگی کند حالش گرفته می شود
از اسارت که برگشتیم چندماهی در واحد اطلاعات عملیات و واحدهای دیگر داخل تشکیلات بودیم تا سال 73 که رفتم دانشگاه تهران که تا سال 78 طول کشید. در آن جو سیاسی در تهران ساکن شدم و بعد برگشتم و یک موسسه فرهنگی را پیگیری کردم. این پیگیری ما حدود 7 سال است که طول کشیده است.

ما در زمینه دفاع مقدس کار می کنیم. کارهایی که عموما بیشتر به چشم می خورد کارهای نمایشگاهی است مثلا "مریدان داش مشتی امام خمینی(ره)" اسم یکی از نمایشگاه ما است. ما می خواستیم نشان دهیم که مریدان امام خمینی(ره) از همه اقشار ملت ایران بوده اند و فقط حزب اللهی ها و نمازخوان ها و نمازشب خوان ها نبودند. لاتها هم بودند، آنها هم آمدند و آدم شدند. آنها آمدند در جبهه ها، نمازخوان شدند و بعد هم شهید شدند. ما نمونه های واقعی این آدم ها را مثل فیلم اخراجی ها در نمایشگاه هایمان نشان می دادیم.

وقتی فتنه پیش آمد ما امتحان خواص اهل حق در طول تاریخ را موضوع قرار دادیم و با استفاده از جمله امام که می گوید  "تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگان اسلام به اسلام" نمایشگاهی با این موضوع تاسیس کردیم. گاهی اوقات هم از طرف ارشاد می آمدند و ما را تشویق می کردند. ما در نمایشگاه های قرآنی صحیفه سبز هم که پنج، شش دور است که در استان برگزار می شود هرسال غرفه داریم.

هرسال یک موضوع خاص داریم راجع به مسائلی که در کشور پیش می آیند. مسئولین تبلیغ و تشویق می کنند و ما به آنها می گوییم که ما 6 سال است که یک موسسه را پیگیری کردیم و مجوزش هم صادر شده است اما به ما می گویند که باید اسمش را عوض کنید. ما اسمش را گذاشتیم "حماسه 8" ولی آنها می گویند شما باید یک اسم اول یا آخرش اضافه کنید و اساسنامه را تغییر دهید و کلا اذیت می کنند و کارهایش را کش می دهند.

در ایران اگر یک جوان بخواهد دنبال کار یک موسسه فرهنگی برود، حالش گرفته می شود و باید با سرمایه خودش کار کند. آنوقت به آن خانم ها آنطور کمک می شود و از یک جوان که می خواهد بیاید با پول جیب خودش برای فرهنگ کار کند شروع می کنند به اشکال گرفتن.

ما در این سالها علاوه بر کارهای فرهنگی در زمینه چاپ کتاب هم فعالیت داشتیم. من خاطرات خودم را در کتابی با نام "شب موصل" که حدود سیصد صفحه است توسط انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات تهران زیر نظر آقای سرهنگی چاپ کرده ام. دو کتاب دیگر هم خودم چاپ کردم که تم نظامی داشتند. یکی ابتکار جنگی که نشان می دهد بچه های ما درطول جنگ فقط الله اکبر خالی نگفتند و علاوه بر الله اکبر و دعا و مناجات فکر هم کردند. مغزشان را به کار انداختند و طرحهای نوینی در جنگ اجرا کردند.

عملیات والفجر 8 و فتح فاو که خارجی ها اسمش را گذاشتند عملیات هور یکی از طرح های نوین جوانان ایرانی بود. ما این موارد را بصورت یک کتاب کوچک به نام "ابتکارات جنگی" بود که چاپ کردیم. یک کتاب دیگر هم با نام "کاربرد حیله در جنگ" که در مورد حیله های جنگی در طول تاریخ و جنگ ایران و عراق است چاپ کردیم.

البته در حال حاضر چند کتاب دیگر هم آمده چاپ داریمیک کتاب است که ما در نامگذاری آن مانده ایم. کتابی است که ما اسمش را گذاشتیم "سربازان جنگی یا برده های جنسی" کتابی است در مورد نقش زنان در ارتش عراق در قیاس با نقش زنان در دفاع مقدس. ما دو جمعیت زنان ایران و زنان بعثی را با هم قیاس کردیم که 2 میلیون زن بعثی چگونه با انگیزه های جنسی در جنگ به کار برده شده اند.

ولی به ما گفتند که این اسم خیلی سکسی است و باید تغییر کند و یک کارشناسی هم به ما گفت: "ما با عراق روابط خوب پیدا کردیم و نباید این کتاب چاپ شود" که ما گفتیم که ما نمی گوییم زنان عراقی اینطور هستند بلکه ما می گوییم زنان بعثی اینطور بوده اند. امروز نه حزب بعث وجود دارد و نه صدام حسین و به این حکومت فعلی هیچ ربطی ندارد. مجبور شدیم که اسمش را عوض کنیم و الان دارالقرآن امام حسن مجتبی در مازنداران دارد این کتاب را چاپ می کند.

کتاب دیگری که آماده چاپ داریم بررسی عملکرد بسیج و جیش الشعبی عراق است که به بررسی نیروهای مردمی در دو جبهه می پردازد که منتظر هستیم تا پولی به دست بیاید و چاپ شود. ما علاوه بر این کارها در برنامه های تلویزیونی در مازندران و و در دانشگاه ها و مدارس به سخنرانی می پردازیم.
 

مرا کشت خاموشی لاله ها . . .

+ نوشته شده در شنبه هجدهم دی 1389 ساعت 17:54 شماره پست: 672

 

متن پیامک همین چند کلمه بود :

کربلای پنج ، شلمچه ، صدای سوت خمپاره ، یا حسین . . .

دیدار به قیامت حاجی

داشتم مقاله ای را می نوشتم . پیامک حسن حقیقیان را که خواندم خشکم زد . دلم شور افتاد . خواستم درجه هوشمندی ام را ثابت کنم . پاسخ دادم : انالله و انا الیه راجعون . چی شد ؟!!

جواب نداد . تماس گرفتم . او هم تعجب کرد .

یادآوری کرد که امشب سالگرد آغاز عملیات کربلای پنج است . شوخی و جدی گفتم ما هنوز توی کربلای یکش مانده ایم . اما  . . . دلم لرزید وقتی یاد جمله حسن شیردل در کتاب خاطرات نادربذری افتادم : و تو چه می دانی کربلای پنج چیست ؟!!

شهدا ما را بابت این غفلت های کشنده ، حلال کنند . باید اعتراف کنیم ظلمی که خود با فراموشی و نمک ناشناسی هایمان در حق شهدا کرده ایم از عهده هیچ دشمنی ساخته نبوده است .

سال گذشته یکی از رفقا به مناسبت سالگرد کربلای پنج این پیامک را فرستاده بود :

چه ببرها که در این کوه ناپدید شدند

چه سروها که در آغوش من شهید شدند

نیامدند سفرکردگان این کوچه

چه چشم های سیاهی به در سفید شدند

سیاهی از همه جا رو سیاهی از همه سو

خوشا به حال شهیدان که روسفید شدند

گرامی باد یاد سروقامتان کربلای پنج .

 
مظهر علم و عمل
+ نوشته شده در جمعه هفدهم دی 1389 ساعت 12:29 شماره پست: 671

 

آشنایی کوتاه با ابعادی از شخصیت روحانی بسیجی ، سردار شهید حجت الاسلام ابوالقاسم بزاز

مقدمه :

روحانی شهید ابوالقاسم بزاز متولد شهرستان بابل است . این طلبه جوان را باید نمونه ای زیبا از یک روحانی عالم و انقلابی دانست . ویژگی برجسته ابوالقاسم بزاز را باید در اراده و عمل او به آموزه های دین خلاصه کرد . او از کنار حقیقت به راحتی نمی گذشت و همواره تلاش داشت در محیط پیرامون خود فردی تأثیرگذار باشد .

مجموعه صفات نیکویی که در شخصیت جذاب او شکل گرفته بود از ابوالقاسم بزاز ، فردی آگاه ، موفق و دوست داشتنی ساخته بود که در دل دوستان و آشنایان جایی محکم و اشغال ناشدنی را به خود اختصاص می داد . از این رو بر این باوریم که آشنایی با ابعاد شخصیتی این روحانی انقلابی می تواند برای همه اقشار جامعه اعم از طلاب و دانشجویان و . . . دارای نکات مؤثر تربیتی بوده و ایشان را به عنوان الگویی موفق ، سرمشق رهپویان طریق رستگاری قرار دهد .

بعضی از ویژگی های برجسته شخصیت این شهید عبارتند از :

1-      ویژگی های فردی : وی همواره در تلاش بود تا رفتار و منش خود را بر مبنای آموزه های اخلاقی دین شکل دهد . ابوالقاسم از اوان نوجوانی و به محض آشنایی با احکام دین حتی آن زمان که به سن تکلیف نرسیده بود از عمل به دستورات شرع کوتاهی نمی ورزید . معروف است که وی با این که سن و سالی نداشت با توجه به کمبود امکانات بهداشتی ، خود را به رودخانه رسانده تا غسل های مستحبی را نیز انجام بدهد . ابوالقاسم بزاز ، چهره زیبایی داشت . اما به رغم فضای ناسالم فرهنگی در زمان حاکمیت طاغوت و با این که گاه در معابر از سوی تعدادی از دختران هرزه مورد تمسخر قرار می گرفت حاضر نمی شد حتی نگاهی به نامحرم بیندازد .

2-      ویژگی های معنوی : ابوالقاسم بزاز ، خودسازی را یکی از برنامه های جدی زندگی خود قرار داده بود . وی تنها به ادای واجبات و ترک مستحبات اکتفا نمی کرد . نمازهای شب او حال و هوای خاصی داشت . تلاوت مستمر قرآن و انس با ادعیه و مناجات در صدر کارهای روزانه او بود . مجموعه برنامه های معنوی وی باعث شده بود که به اذعان بسیاری از دوستان نزدیک خود ، به مقامات معنوی بالایی دست پیدا کند . حالات معنوی همچون مکاشفه و . . . در خاطرات وی آن هم در دوران جوانی بارها نقل و مورد تأکید قرار گرفته است .

3-       شهامت : مواجهه وی با مأموران سفاک شاه ، بسیار جسورانه بود . وی از پیشگامان قیام تاریخی نوزده دی در قم بود . با این که بارها از سوی مأموران رژیم منحوس پهلوی ، شناسایی و تحت تعقیب قرار گرفته بود اما باز هم در صفوف اول راهپیمایی ها حضور یافته و به درگیری تن به تن با مأموران شاه می پرداخت .

4-      ولایت پذیری : در عمل به دستورات حضرت امام با کسی تعارف نداشت . هیچ عاملی نمی توانست مانع ولایت پذیری وی بشود . وقتی امام دستور داد که شعار دشمن شکن مرگ بر شاه در همه شهرها طنین انداز شود عده ای از بزرگان شهر بابل درصدد بودند سر دادن این شعار را برای مدتی به تعویق بیندازند . ابوالقاسم بزاز بی توجه به مصلحت سنجی های کاذب ضمن پافشاری بر اجرای بی چون و چرای امر امام امت ، شخصاً وارد میدان شده و برای شکستن هیمنه پوشالی رژیم با آوردن بلندگو  شعار مرگ بر شاه را بر سر زبان ها جاری نمود .

5-      روحیه انقلابی : ابوالقاسم بزاز به کشورهای مختلفی سفر کرد تا با آموزش های چریکی بیشتر آشنا شود . وی همچنین در این سفرها به نشر افکار انقلابی حضرت امام می پرداخت . شهید بزاز روح نا آرام و پرتلاطمی داشت . در نخستین روزهای آغاز توطئه دشمنان در کردستان ، به رغم شرایط ناامن منطقه ، شهید بزاز جزو نخستین گروه هایی بود که از استان مازندران داوطلبانه به سنندج اعزام گردید .

6-      عمل به تکلیف : برای ادای تکلیف از هیچ خطری هراسان نبود . زمانی که با رویش یکی از فرقه های انحرافی در شهر خود مواجه شد بی معطلی به جنگ فکری با آنان شتافت . روشنگری های وی در این خصوص باعث گردید که بارها از سوی عوامل فریب خورده گروه انحرافی مذکور ، مورد تهدید و سوءقصد قرار بگیرد . با این حال هیچ گاه از عمل به تکلیف خود سر باز نزد .

7-      مطالعه و تفکر : شهید بزاز فقط به مطالعه دروس حوزوی اکتفا نمی کرد . وی به جریان های فکری زمان خود اشراف کامل داشت . این شهید ساعاتی از شبانه روز را به مطالعه و تحقیق و تأمل درباره مبانی اسلام و نقد و بررسی دیدگاه های مخالفین می پرداخت . شاید بتوان یکی از رمزهای موفقیت این دانشمند جوان در مواجهه با نحله های انحرافی را در مطالعات جدی و دقت نظر وی دانست .

8-      کارفرهنگی : ابوالقاسم بزار در کوران مبارزات بی امان خود با رژیم ستمشاهی ، به فعالیت های فرهنگی نیز توجه داشت . وی به بهانه های مختلف به همصحبتی و رفاقت با دانشجویان می پرداخت . ایشان با اخلاق نیک و منش پسندیده خود توانست بسیاری از جوانان را با مفاهیم آسمانی شریعت به خصوص در مقوله حجاب و عفاف آشنا ساخته و نیز بسیاری را از خطر سقوط به دامن مارکسیسم و نفاق نجات دهد . در کردستان نیز گفتار عالمانه و رفتار خوب ایشان باعث گردید بسیاری از مردم به فریبنده بودن تبلیغات دشمنان پی برده و نظر مثبتی نسبت به تشیع و انقلاب اسلامی پیدا نمایند . بسیاری از دوستان وی ، علت ترور شهید بزاز در سنندج را منطق رسا و روشنگرانه وی می دانند که باعث رسوایی چهره سردمداران تزویر می گردید .

9-      نشاط : شهید بزاز بسیار شوخ و خوش مشرب بود . انجام ورزش نه تنها جسم وی را آماده نگاه می داشت بلکه باعث می شد روحیه ای شاد و بانشاط داشته باشد .

و . . .

با توجه به خاطرات کوتاهی که از جنبه های زیبای حیات نورانی این شهید بیان شد به نظر می رسد کنکاش پیرامون خاطرات ایشان و برجسته نمودن یاد و نام آن روحانی جوان و سرافراز ، برای الگو دهی به نسل جدید و پویای انقلاب اسلامی ، ضرورتی انکار ناپذیر داشته باشد .

 

طلب حلالیت از هاشمی رفسنجانی

+ نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم دی 1389 ساعت 18:30 شماره پست: 670

 

عذاب وجدان ، مرا رها نمی کند . هر چه فکر می کنم می بینم در این ماجرا من مقصرم و باید طلب حلالیت کنم . امیدوارم آقای هاشمی حتی اگر مصلحت نظام را در این نمی بیند لااقل به خاطر رأفت نظام از گناه حقیر درگذرد . پس : العفو العفو . . .

روز 26 مرداد همین امسال بود . یادداشتی را به مناسبت سالگرد ورود آزاده ها از جناب اکبر هاشمی رفسنجانی در سایت شخصی ایشان خواندم .

هفته دفاع مقدس هم یادداشت دیگری از ایشان منتشر شد .

در هفته بسیج هم یادداشتی را از ایشان خواندم .

سالروز تشکیل نهضت سواد آموزی هم مطلبی به قلم ایشان منتشر گردید .

به مناسبت های دیگر هم همت ایشان گل کرده بود . . . .

بعضی وقت ها شیطان قلقلکم می داد این طور تصور کنم که هاشمی می خواهد با این یادداشت های مناسبتی ، خودش را به دیگران یاداوری کند . امان از دست سوءظن ! خیال کردم قصد دارد به این بهانه ، شخصیت له شده اش را دوباره احیا کند .

می خواهد بگوید من هنوز زنده ام . . . اما ؛ نه دی رسید و همه جا خاطره حماسه ای سترگ در ذهن ها تداعی شد .

اگر شما صدایی از سنگ شنیدید من هم اشاره ای از اکبرخان دیدم ! فهمیدم همه این بدگمانی ها پوچ و باطل بود . هاشمی در پی احیای خود نیست . او ترجیح می دهد همچنان یک مردۀ سیاسی باقی بماند .

صلاح ملک خویش ، خبرگان دانند !!

 
عجائب الروایات !
+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم دی 1389 ساعت 17:47 شماره پست: 669

 

عجائب الروایات ، از اسمش هم مشخص است یعنی روایت های عجیب ! بعضی هایش را شاید شنیده باشید اما یقین دارم خیلی هایش را ندییده و نخوانده و نشنیده اید .

کتاب عجائب الروایات ، اثر دوست خوبم حجت الاسلام مصطفی گیلانیان است که به تازگی از زیر چاپ خارج شده است . در این کتاب ، احادیثی جالب و آموزنده را خواهید خواند که اگر چه گاه کمتر مورد توجه قرار گرفته اما از اعتبار سندی قابل قبولی  برخوردارند .

عجائب الروایات در 164 صفحه و با قیمت 2500 تومان برای همه دوست داران معارف اهل بیت علیهم السلام مفید و قابل استفاده است . علاقمندان جهت تهیه این اثر می توانند با این شماره تماس بگیرند : 09111119361

 

لذتی به نام شرارت !

+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم دی 1389 ساعت 21:23 شماره پست: 668

 

هفت هشت سال پیش با حمید ش آشنا شدم . در تهران به خصوص در اطراف خیابان مولوی معروف است به حمید بابلی . خودش اهل یکی از مناطق اطراف محله طوقدار بن بابل است . در شرارت شاید کمتر نظیر داشته باشد . آن موقع که شناختمش نوزده سال را در زندان گذرانده بود . یعنی اصلاً از جوانی به بعد ، بیشتر عمرش را در زندان به سر برد . وقتی هم آزاد می شده بعضی از مأمورین زندان شیرینی می خریدند و با زن و بچه شان سر سلامتی می رفتند خدمت آقا تا از دلش دربیاورند و امنیت شان تضمین شود !

بیشتر زندان های کشور را هم دیده بود . به خاطر تنش هایی که در زندان ایجاد می کرد به بدترین ندامتگاه های ویژه اوباش تبعید شده بود . اما  . . .  واقعاً با تمام وجود احساس کردم که از رفتن به زندان لذت می برد . هر چه شرایط زندان برای او سخت تر بود کلاس کارش را بالاتر می دانست .

این ها را گفتم که چه بشود ؟

بعضی از مسئولان هنرمند در رشته ماست مالیزاسیون مدعی می شوند چون دانه درشت های فتنه از خدایشان است که بازداشت بشوند آنها را دستگیر نمی کنیم !!

البته اگر مدل تاج زاده و رمضان زاده و . . . قرار است زندانشان سبک هتل باشد که معلوم است باید خوششان بیاید . بماند که مجازات سران فتنه در صورتی عادلانه خواهد بود که حداقل چند بار اعدام برای هر یک از آنها در نظر گرفته شود .

به هر حال حرف ما این است برادران عزیز اگر در تراشیدن توجیه ضعف دارند لطف کنند اصلاً مصاحبه و سخنرانی نفرمایند . والاّ امثال حمید بابلی به خاطر عشقشان به زندان هیچ گاه نباید دستگیر می شدند . آن وقت دیگر سنگ روی سنگ بند می شود ؟!

 
مسابقه بزرگ ولایت 83
+ نوشته شده در دوشنبه سیزدهم دی 1389 ساعت 7:45 شماره پست: 667

 

لاله آباد یکی از بخش های مهم شهرستان بابل است . این منطقه اگر چه در حاشیه شهر بابل قرار دارد اما هیچ گاه اهل حاشیه نبوده است ! بزرگان این دیار به جای دامن زدن به مسائل تفرقه انگیز و داعیه جدایی و . .  . با فعالیت های چشمگیر خود همواره در تقویت موقعیت فرهنگی و معنوی شهرستان کوشیده اند .

با خبر شدم دوستان طلبه این خطه در راستای فعالیت های فرهنگی خود مسابقه ای را طراحی کرده اند که از علاقمندان درخواست می کنم به این نشانی مراجعه کنند : myveb.blogfa.com

یک دست مریزاد هم به روحانی خستگی ناپذیر جناب حجت الاسلام حسین زاده برسمنانی ( نماینده محترم مجتمع طلاب شهرستان بابل ) بدهکارم . خدا قوت .

 

جهاد اکبر !

+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم دی 1389 ساعت 15:10 شماره پست: 666

 

لعنت بر شیطان ! خدایا ما را از دست این هوای نفس نجات بده .

من هر بار تصمیم گرفتم مدتی کار به کار دستگاه قضایی نداشته باشم نشد که نشد . اما این بار دیگر با نفسم مبارزه می کنم .

جهاد اکبر یعنی همین . ( آن اکبر نه ! سیاسی اش نکنید )

چرا ما قصور عقلمان را نادیده می گیریم و می خواهیم درباره همه چیز نظر بدهیم ؟ اصلا ما معنی عدالت را می فهمیم که حالا گیر می دهیم به مسئولین عدلیه ؟! آیا همین یکی به نعل زدن و یکی هم به میخ کوبیدن نمی تواند معنای عدالت داشته باشد ؟! حق هر دو طرف رعایت می شود .

دیدید ! پس مشکل از ماست . ما گاهی زحمت یک تحقیق ساده درباره اخباری که می شنویم را به خود نمی دهیم . نمونه اش سخنرانی مبسوط دادستان تهران را در نماز جمعه گوش کردید ؟ ایشان مگر نگفت با عوامل فتنه برخورد شده است ؟ حالا خیط شدید ؟ ما را باش که تا الان فکر می کردیم فقط با پایین بدنه ! فتنه برخورد داشته اند و دستشان به آن بالا ها نرسیده است . اما با این روشنگری جناب دادستان فهمیدیم که اشتباه از جانب ما بود !

فقط جسارتاًً یک سوال ! این دادستان تهران خیلی آدم پرکاری است . هفته پیش شمردم دو مصاحبه عمومی با رسانه ها و یک سخنرانی در نمازجمعه پایتخت داشت و در آستانه حماسه نه دی از عملکرد فتنه شکن و پرصلابت دستگاه عدلیه دفاع کرد . دستش درد نکند . فضولی ما گل کرد بدانیم اگر سخنگوی قوه قضائیه حاج آقا محسنی اژه ای است این بابا چه کاره است که هی چنگ می اندازد روی اعصاب ما ؟! شما لااقل تداخل صنفی را رعایت کنید پدرجان !

 
شاهکاری دیگر از قوه قضائیه !!
+ نوشته شده در شنبه یازدهم دی 1389 ساعت 23:22 شماره پست: 665

 

به گزارش جهان به نقل از فارس، شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران به استناد مواد ۶۹۷ و ۶۹۸ قانون مجازات اسلامی، کاوه اشتهاردی را به تحمل ۶ ماه حبس تعزیری بابت افتراء و ۱۰ ضربه شلاق بابت نشر اکاذیب محکوم کرد.

در حکم دادگاه مدیر مسئول روزنامه ایران آمده است: دادگاه به استناد ماده ۲۵ قانون مجازات اسلامی مجازات حبس و شلاق را به مدت ۳ سال تعلیق می‌نماید و چنانچه در مدت تعلیق مرتکب بزه‌های افترا و نشر اکاذیب از جرائم مطبوعاتی گردد، برای بار اول یک سال به مدت تعلیقی اضافه می‌‌شود و در مرتبه دوم مجازات تعلیقی، لغو و اجرا خواهد شد.

مهدی هاشمی به دلیل انتشار بیانیه مشترک ۲۲۰ تشکل دانشجویی که در آن خواستار محاکمه وی شده بودند از مدیرمسئول روزنامه ایران شکایت کرد و این در حالی بود که پیش از روزنامه ایران، تمام خبرگزاری‌های داخلی این بیانیه تشکل‌های دانشجوویی را منتشر کرده بودند.

کاوه اشتهاردی ضمن تایید حکم صادره شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران در خصوص شکایت مهدی هاشمی اظهار داشت: دادگاه بنده را به تحمل ۱۰ ضربه شلاق و ۶ ماه حبس تعزیری محکوم کرده اما این حکم هنوز به صورت رسمی به بنده ابلاغ نشده است.

وی درباره امکان درخواست تجدید‌نظر‌ در خصوص این حکم خاطر‌نشان کرد: بنده به این رای صادره اعتراض نخواهم کرد چرا که ظاهراً دستگاه قضایی تصمیم خود را گرفته که هر کاری که مایل است، انجام دهد.

مدیرمسئول روزنامه ایران تصریح کرد: در خصوص این حکم، ۲ نکته قابل تأمل است؛ اول اینکه این رأی علیه بنده در حالی صادر شده است که ۱۴ عضو هیئت منصفه مطبوعات در خصوص موضوع شکایت مهدی هاشمی، بنده را تبرئه کرده بودند.

اشتهاردی ادامه داد: قوه قضائیه با صدور چنین حکمی نشان داد که واقعاً "مستقل " است به این معنا که نه به نظر هیئت منصفه مطبوعات اعتنایی دارد و نه به دفاعیات متهم و قاضی و دستگاه قضایی برای خود یک حق وتویی قائل هستند که می‌توانند بر خلاف همه اصول و مطالبات افکار عمومی رأی بدهند.

مدیر‌مسئول روزنامه ایران با اشاره به موضوع شکایت مهدی هاشمی علیه وی اظهار داشت: باید به دلیل شکایت مهدی هاشمی از بنده توجه شود چرا که تمام شکایت مهدی هاشمی به دلیل انتشار خبری بود در خصوص تقاضای ۲۲۰ تشکل دانشجویی که با صدور بیانیه‌ایی مشترک، خواستار رسیدگی به اتهامات مهدی هاشمی شده بودند که البته اصل این بیانیه را تمام خبرگزاری‌ها پیش از روزنامه ایران منعکس کرده بودند.

اشتهاردی افزود: حال به خاطر انتشار این بیانیه تشکل‌های دانشجویی و با شکایت مهدی هاشمی، دادگاه بنده را محکوم به شلاق و زندان کرده است.

وی در‌خصوص دلایل غیر‌حقوقی بودن رأی صادره گفت: بنده در جلسه دادگاه غیر از دفاعیات خود حداقل ۵۰۰ صفحه سند تنها در مورد یکی از اتهامات مهدی هاشمی ارائه کرده بودم که اگر قاضی محترم دادگاه به همان ۵۰۰ صفحه، تنها نگاهی می‌انداخت و آن را تورق می‌کرد لااقل همان موارد کفایت می‌کرد که به مفاسد مهدی هاشمی واقف شود اما ظاهراً آقای قاضی مستقل است به این صورت که نه به نظر هیئت منصفه اعتنا دارد و نه به دفاعیات متهم و مستندات.

اشتهاردی در پاسخ به این سؤال که آیا تصور می‌کنید در صدور چنین رأیی با شکایت مهدی هاشمی اعمال فشاری از سوی "اکبر هاشمی رفسنجانی " صورت گرفته یا خیر اظهار داشت: در این مورد اگر بنده اظهار نظر نکنم بهتر است اما خوب است قوه قضائیه به تبعات صدور چنین احکامی آگاه باشد و بداند که چنین احکامی چه پیامدهایی به دنبال دارد.

مدیر مسئول روزنامه ایران درباره برگزاری جلسه رسیدگی به شکایت شخص اکبر هاشمی رفسنجانی علیه وی نیز گفت: این جلسه با شکایت خود هاشمی تشکیل خواهد شد که احتمالا حکم آن نیز از پیش انشاء شده است و برداشت من این است که چندان ضرورتی به تشکل چنین دادگاهی نیست و قطعا قاضی رأی خود را از قبل صادر کرده است و دفاعیات من و نظر هیئت منصفه در این دادگاه مهم نخواهد بود.

 

مرد نکونام نمیرد هرگز

+ نوشته شده در جمعه دهم دی 1389 ساعت 18:12 شماره پست: 661

 

عبا که می پوشید و عمامه که بر سر می گذاشت ٬ چفیه هم چاشنی آن بود . می گفت وقتی آقا چفیه می گذارد لابد حکمتی دارد . هر وقت ایشان چفیه را برداشت من هم بر خواهم داشت .

درست یک شب قبل از مراسم عروسی اش بود . در سانحه ای تلخ ٬ به همراه همسر و مادر همسرش به دیار باقی شتافت . روحشان شاد . مردم بابل هم آن ایام انصافا سنگ تمام گذاشتند .

هنرمنند بسیجی ٬ آقا هادی نادری کلیپی کوتاه و زیبا را به یاد طلبه گرانقدر مرحوم محمد حسین آقاپور ساخته که بسیار دیدنی است . برای دانلود آن لطفا روی فایل زیر کلیک نمایید :

  http://s21.aks98.com/files/77307509456870186230.3gp

 

برای دیدن بقیه عکس ها با کیفیت خوب هم می توانید به ادامه مطلب مراجعه کنید :

محمد صادق آقاپور


 

 

 

 

 

 

 

 
هدیه اشک آتش به مناسبت حماسه نه دی
+ نوشته شده در پنجشنبه نهم دی 1389 ساعت 0:33 شماره پست: 664

 

 

از علی علیه السلام بپرسیم  ( با فتنه چه باید کرد ؟)

فهرست عناوین

     فتنه یعنی چه ؟

     چرا جامعه دچار فتنه می شود ؟

     رابطه فتنه با جنگ نرم چیست ؟

      چگونه زمینه فتنه را از بین ببریم ؟

     فتنه چه ویژگی هایی دارد ؟

    چه کسانی چشم فتنه را کور می کنند ؟

    چگونه با فتنه ها مقابله کنیم ؟

    بدترین فتنه چیست ؟

  چگونه می توان جبهه حق را شناخت ؟

  تکلیف مسئولانی که شبهه دارند چیست ؟

 سرنوشت فتنه و فتنه گران چه خواهد شد ؟

 حق گرایی از نگاه مولای متقیان چه ضرورتی دارد ؟

پاسخ کوتاه این پرسش ها را از زبان مولا علیه السلام در ادامه مطلب بخوانید :


  از علی علیه السلام بپرسیم  ( با فتنه چه باید کرد ؟)

فهرست عناوین

1-      مقدمه

2-      فتنه یعنی چه ؟

3-      چرا جامعه دچار فتنه می شود ؟

4-      رابطه فتنه با جنگ نرم چیست ؟

5-      چگونه زمینه فتنه را از بین ببریم ؟

6-      فتنه چه ویژگی هایی دارد ؟

7-      چه کسانی چشم فتنه را کور می کنند ؟

8-      چگونه با فتنه ها مقابله کنیم ؟

9-      بدترین فتنه چیست ؟

10-  چگونه می توان جبهه حق را شناخت ؟

11-  تکلیف مسئولانی که شبهه دارند چیست ؟

12-  سرنوشت فتنه و فتنه گران چه خواهد شد ؟

13-  حق گرایی از نگاه مولای متقیان چه ضرورتی دارد ؟

 

از علی ( علیه السلام ) بپرسیم . . . !

با فتنه چه باید کرد ؟

سید حمید مشتاقی نیا

1

مقدمه

نهج البلاغه مولا علی علیه السلام ، کتاب جامعی برای اداره امور جامعه اسلامی است .

جمهوری اسلامی ، در بیش از سه دهه از عمر خود با فراز و نشیب های ریز و درشتی مواجه بوده است . در ادبیات سیاسی ایران اسلامی ، مفاهیمی چون جنگ ، کودتا ، تجزیه طلبی ، ترور ، تحریم سیاسی ، محاصره اقتصادی ، تهاجم فرهنگی و . . . تنها بخشی از چالش هایی است که نظام مردمی ایران را با خود درگیر ساخته است . تجربیات زمامداری امام عدالت ، نسخه نجات بخش تقابل با همه این معضلات است . این اواخر هم که " فتنه " به جدیدترین ابزار دشمنان اسلام برای هدم تنها حاکمیت شیعی در جهان استبداد زده تبدیل شده است .

تأملی کوتاه و گویا در کلمات مولای غریبان ، نسخه کاربردی امت اسلام برای جریان شناسی فتنه و شیوه رویارویی با این پدیده نفاق آلود است . در این مقال نهایت اهتمام در اختصار و حذف مطالب غیرضروری به کار بسته شده است .

 

2

فتنه یعنی چه ؟

آن چه که از مجموع فرمایشات حضرت علی علیه السلام درباره فتنه استنباط می شود بین معنای فتنه و مفهوم شبهه ، ارتباطی مستقیم وجود دارد . یعنی ظهور فتنه در گرو وجود شبهه است .

خطبه 50

" . . . پس اگر باطل با حق مخلوط نمی شد ، بر طالبان حق پوشیده نمی ماند ، و اگر حق از باطل جدا و خالص می گشت زبان دشمنان قطع می گردید . اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند . آن جاست که شیطان بر دوستان خود چیره می گردد و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت . "

آن چه که از این کلام به دست می آید این است که هر گاه فضای جامعه با غبار شبهات آلوده شود ، شرایط برای مانور دشمنان مساعد خواهد شد . در این خصوص ناگفته پیداست که دلسوزان جامعه ، همواره باید درصدد روشنگری و تبیین حقایق باشند .

یک پرسش هم مطرح می شود . چه کسانی مشمول رحمت و لطف پروردگار قرار خواهند گرفت ؟ پاسخ این پرسش را در ادامه مطالب خواهید خواند . انشاءلله .

 

3

چرا جامعه دچار فتنه می شود ؟

درست چند خط قبل از مطلبی که در صفحه پیش خواندید ، یعنی همان خطبه پنجاه ، مولا علی علیه السلام ، بی توجهی به دستورات اسلام و منابع دین را منشأ بروز فتنه معرفی می نماید .

خطبه 50

" . . . همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها ، هوا پرستی و بدعت گذاری در احکام آسمانی است . نو آوری هایی که قرآن با آن مخالف است و گروهی با این دو انحراف بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند که برخلاف دین خداست . . .  "

هواپرستی و بدعت گذاری ، دو آسیب جدی برای جامعه اسلامی است که به زبان امروز می توان تعابیری چون خودخواهی ، زیاده طلبی ، باندبازی ، روشنفکری و . . . را برای دو مفهوم بیان شده در نظر گرفت .

آن چه که مهم است این نکته است که حرکت در چارچوب آموزه های دین ، با فتنه انگیزی ، منافات دارد . از این رو نمی توان فتنه را به دو مفهوم حق و باطل تقسیم کرد . فتنه در تقابل با حق قرار دارد ، پدیده ای منفی تلقی شده و تولد آن در بستر هوای نفس ، التقاط و ایده پردازی های تجددطلبانه و مغایر با مبانی دین شکل می گیرد .

 

4

رابطه فتنه با جنگ نرم چیست ؟

اگر چه ممکن است صورت بیرونی فتنه ، بعد از مدتی در قالب میدانی و خشن رخ بنمایاند اما شروع و شیوع آن در بدو امر ، نامحسوس و دور از حساسیت است . آن گونه که شاید جز افراد هوشمند و اهل تحلیل ، کسی نسبت به حرکت نرم فتنه در جامعه واکنشی نشان ندهد .

خطبه 93

" . . . فتنه ها آن گاه که روی آورند با حق شباهت دارند و چون پشت کنند حقیقت چنان که هست نشان داده می شود . فتنه ها چون می آیند شناخته نمی شوند و چون می گذرند شناخته می شوند . . . "

نگاهی به تاریخچه بسیاری از فتنه ها این مطلب را تأیید می کند . اگر چه با اتمام هر فتنه و تبیین حقایق ، بسیاری از مردم به لعن و برائت از عوامل فتنه مبادرت می ورزند اما بررسی مواضع آنان در ابتدای ظهور فتنه ، نشان می دهد که اغلب از شناخت آن ناتوان بوده و گاه مجذوب ظاهر فریبنده آن شده اند .

خطبه 151

" . . . فتنه هایی که از رهگذرهای ناپیدا آشکار گردد و به زشتی و رسوایی گراید آغازش چون دوران جوانی پر قدرت و زیبا و آثارش چون آثار باقیمانده بر سنگ های سخت ، زشت و دیرپاست که ستمکاران آن را با عهدی که با یکدیگر دارند به ارث می برند . . . "

5

چگونه از وقوع فتنه پیشگیری کنیم ؟

فتنه در جامعه اسلامی ، به معنی اشاعه اسلام دروغین است . طبیعی است که رواج فتنه در جامعه ، مستلزم آمادگی عمومی برای پذیرش فضای آلوده به شبهه و نفاق است . این آمادگی به معنای رخوت جامعه در پافشاری بر اصول مذهبی و باورهای دینی و بی انگیزه بودن مردم نسبت به صیانت از حقایق و مبانی اعتقادی می باشد . امیرالمومنین علی علیه السلام زمینه ظهور و تقویت فتنه را در پیدایش معضلی می داند که امام حسین علیه السلام نیز چند سال بعد در مصاف با لشکر عمر سعد ، حقیقت گریزی آن جماعت را در همان پدیده تعریف می نمایند :

خطبه 151

. . . پس سعی کنید که شما پرچم فتنه ها و نشانه های بدعت ها نباشید و آن چه را که پیوند امت اسلامی بدان استوار و پایه های طاعت بر آن پایدار است بر خود لازم شمارید و بر خدا ستمدیده وارد شوید نه ستمگر . و از گرفتار شدن به دام های شیطان و قرار گرفتن در وادی دشمنی ها بپرهیزید و لقمه های حرام به شکم خود راه ندهید  . . .

خطبه 187

ای مردم ! مهار بار سنگین گناهان را رها کنید و امام خود را تنها مگذارید ، که در آینده خود را سرزنش می کنید . خود را در آتش فتنه ای که پیشاپیش افروخته اید نیفکنید . راه خود گیرید و از راهی که به سوی فتنه ها کشانده می شود دوری کنید . به جانم سوگند مومن در شعله آن فتنه ها نابود می شود اما مدعیان دروغین اسلام در امان خواهند بود !

6

فتنه چه ویژگی هایی دارد ؟

فتنه فضایی تیره و تار را به دنبال دارد که ستمگران را توان میدان داری می بخشد ، یقین ها را از بین برده و فریب خوردگان فتنه و آنان که ایمان محکمی ندارند را به ورطه توجیه گری می اندازد . بیان جامع ویژگی های فتنه از زبان امام مظلوم شیعه بسیار شنیدنی است :

خطبه 156

. . . پیامبر خدا (ص) فرمود : ای علی ! همانا این مردم به زودی با اموالشان دچار فتنه و آزمایش می شوند و در دینداری بر خدا منّت می گذارند با این حال انتظار رحمت او را دارند و از قدرت و خشم خدا خود را ایمن می پندارند ، حرام خدا را به شهادت دروغین و هوس های غفلت زا ، حلال می کنند . شراب را به بهانه این که " آب انگور " است و رشوه را که " هدیه " است و ربا را که " نوعی معامله " است حلال می شمارند !

گفتم ای رسول خدا در آن زمان مردم را در چه پایه ای بدانم ؟ آیا در پایه ارتداد یا فتنه و آزمایش ؟ پاسخ فرمود : در پایه ای از فتنه و آزمایش .

خطبه 151

. . . افکار و اندیشه ها به هنگام هجوم فتنه ها پراکنده و عقاید پس از آشکار شدنشان به شک و تردید دچار می گردد . آن کس که به مقابله با فتنه ها برخیزد کمرش را می شکند و کسی که در فرو نشاندن آن تلاش می کند او را در هم می کوبد . در این میان فتنه جویان چونان گورخران ، یکدیگر را گاز می گیرند و رشته های سعادت و آیین محکم شده شان لرزان می گردد و حقیقت امر ، پنهان می ماند . حکمت و دانش کاهش می یابد ، ستمگران به سخن می آیند و بیابان نشین ها را در هم می کوبند و با سینه مرکب های ستم ، آنها را خرد می نمایند . تک روان در غبار آن فتنه ها نابود می گردند و سواران با قدرت در آن به هلاکت می رسند . فتنه ها با تلخی خواسته ها وارد می شود و خون های تازه را می دوشد ، نشانه های دین را خراب و یقین را از بین می برد .

7

چه کسانی چشم فتنه را کور می کنند ؟

خطبه 102

" . . . فتنه هایی چون تاریکی شب که نیرویی نمی تواند برابر آن بایستد و کسی نتواند پرچم های آن را پایین کشد به سوی شما می آید چونان شتری که مهار شده و جهاز بر پشت آن نهاده و ساربان آن را کشانده و به سرعت می راند . فتنه جویان کسانی هستند که ضربات آنها شدید و غارتری آنان اندک است .

مردمی با آنان جهاد می کنند که در چشم متکبران ، خوار و در روی زمین گمنام و در آسمان ها معروفند  . . . "

از فحوای کلام امام بر می آید که اتاق فکر فتنه ، مغرورانه به برنامه ریزی برای تداوم فتنه جویی ها می پردازد غافل از آن که برخلاف محاسبات مادی و ظاهری آنان ، افرادی گمنام که از اقشار معمولی جامعه هستند بساط فتنه را در هم خواهند پیچید . این بیان ، تحقق همان وعده الهی را نوید می دهد که  " و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین "

شاید منظور از شدت ضربات فتنه جویان در قیاس با غارتگری آنان ، عمق فاجعه ای است که در ذهن و باور مردم ایجاد می شود . اگر چه فتنه بعد از مدتی از بین می رود اما چه بسا تأثیر ابهامات و سیاه نمایی های آنان تا مدت ها بر رفتار و افکار بخش هایی از جامعه قابل مشاهده باشد .

تشبیه فتنه به تاریکی شب ، صحه و تأکید بر دشواری تشخیص حق از باطل است که نیازمند تابش نور حقیقت برای زدودن شبهات می باشد .

خطبه 150

" . . . سپس گروهی برای در هم کوبیدن فتنه ها آماده می گردند و چونان شمشیرها صیقل می خورند ، دیده هاشان با قرآن روشنایی گیرد و در گوش هاشان تفسیر قرآن طنین افکند و در صبحگاهان و شامگاهان جام های حکمت سر می کشند . . . شمشیرها در راه خدا کشیدند و بینش های خود را بر شمشیر نشاندند . . . "

کسانی که به جهاد با فتنه گران می پردازند باید بر مبنای بصیرت و ایمان اقدام نمایند . خاصیت فتنه ایجاد تردید است . بنابراین کسانی باید پا در راه مبارزه با آن بردارند که از پشتوانه معنوی و عقبه ایدئولوژیک مستحکمی برخوردار باشند تا نه تنها خود در این مسیر دچار سستی نشوند بلکه با زدودن غبار شبهات و توضیح حقایق ، افرادی که دچار اشتباه شده اند را نیز به سوی حقیقت رهنمون شوند . در این صورت به یاری خدا چشم فتنه را کور خواهند ساخت . 

 

8

چگونه باید در مقابل فتنه ها ایستاد ؟

خطبه 5

ای مردم ! امواج فتنه ها را با کشتی های نجات در هم بشکنید  . . .   " اشاره است به حدیث معروف پیامبر (ص) که فرمود : مَثَل اهل بیت من همانند کشتی نجات است ."

لازمه عمل به این حدیث شریف ، دانایی و شناخت سیره اهل بیت و تأسی از رفتار آن بزرگان است . مومن به اهل بیت از اختلاف با برادران ایمانی خود پرهیز می کند .

خطبه 151

. . . در فتنه های در هم پیچیده ، به هنگام پیدایش نوزاد فتنه ها و آشکار شدن باطن آنها و برقرار شدن قطب و مدار آسیای آن با آگاهی قدم بردارید  . . .

در خطبه 150 نیز امیرمومنان در اوصاف مجاهدان با فتنه چنین فرموده اند : " . . . بینش های خود را بر شمشیر نشاندند . . . "

حکمت 1

در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش ، نه پشتی دارد که سواری دهد و نه پستانی تا او را بدوشند .

کسی می تواند ادعا کند  به این سفارش مولا عمل نموده که فتنه گران نتوانسته باشند از او در راستای اهداف خود و بهره برداری کنند . با توجه به توصیه هایی که حضرت امیر در ضرورت برخورد با فتنه داشته و نیز اوصافی که در باره مجاهدان فتنه ستیز بر شمرده اند به طور قطع منظور از این حدیث ، سکوت و گوشه گیری نمی تواند باشد . چه این که عدم برائت از جریان فتنه به خصوص از سوی خواص ، دستمایه ای برای غبارآلوده تر شدن فضا و دشوارتر شدن تشخیص حق و باطل خواهد بود .

9

بدترین نوع فتنه چیست ؟

خطبه 93

" . . . آگاه باشید ! همانا ترسناک ترین فتنه ها در نظر من ، فتنه بنی امیه بر شماست . فتنه ای کور و ظلمانی که سلطه اش همه جا را فرا گرفته و بلای آن دامن گیر نیکوکاران است . هرکس که فتنه ها را بشناسد نگرانی و سختی آن  دامن گیرش گردد و هر کس که فتنه ها را نشناسد حادثه ای برای او رخ نخواهد داد .

به خدا سوگند بنی امیه بعد از من برای شما زمامداران بدی خواهند بود . آنان چونان شتر سرکشی که دست بر زمین کوبد و لگد زند و با دندان گاز گیرد و از دوشیدن شیر امتناع ورزد با شما چنین برخوردی دارند ، و از شما باقی نگذارند جز آن کس که برای آنها سودمند باشد یا آزاری بدانها نرساند . و بلای فرزندان امیه بر شما طولانی خواهد ماند چندان که یاری خواستن شما از ایشان چون یاری خواستن بنده باشد از مولای خویش یا تسلیم شده از پیشوای خود .

فتنه های بنی امیه پیاپی با چهره ای زشت و ترس آور و ظلمتی با تاریکی عصر جاهلیت بر شما فرود می آید . نه نور هدایتی در آن پیدا و نه پرچم نجاتی در آن روزگاران به چشم می خورد .

ما اهل بیت پیامبر (ص) ار آن فتنه ها در امانیم و مردم را بدان نمی خوانیم . سپس خدا فتنه های بنی امیه را نابود و از شما جدا خواهد ساخت . مانند جدا شدن پوست از گوشت که با دست قصابی انجام پذیرد . خدا با دست افرادی ، خواری و ذلت را به فرزندان امیه می چشاند که به سختی آنها را کنار می زنند و جام تلخ بلا و ناراحتی و مصیبت را در کامشان می ریزند و جز شمشیر چیزی به آنها نمی دهند و جز لباس ترس بر آنها نپوشانند .

در آن هنگام قریش دوست دارد آن چه در دنیاست بدهد تا یک بار مرا بنگرد گر چه لحظه ای کوتاه ( به اندازه کشتن شتری ) باشد ، تا با اصرار چیزی را بپذیرم که امروز پاره ای از آن را می خواهم نمی دهند . "

نگاهی اجمالی به شرایط جامعه اسلامی در دوران حاکمیت بنی امیه ، حقانیت کلام امام عدالت را روشن می سازد . فتنه بنی امیه ترسناک ترین فتنه هاست . مگر در آن دوران چه اتفاقی افتاد که علی علیه السلام این تعبیر تأمل برانگیز را برای حاکمیت بعد از خود به کار برد ؟ معاویه شخصیتی به ظاهر متدین و مقید به آداب شرعی داشت . کاخ سبز او فریبنده چشمان ظاهر بین مومنان ساده اندیش بود . تزویر او آن قدر پیچیده و عمیق بود که مسلمین را از تشخیص حق باز می داشت . کار به آن جا کشید که غربت و تنهایی حسن بن علی علیه السلام جام زهر صلح نامه را به جان او نوشاند . بسیاری از مردم و خواص جامعه گمان می کردند جنگ امام با معاویه جنگ قدرت است . تشبه بین حق و باطل ، نتیجه خدعه دستگاه معاویه در غبارآلود کردن فضای سیاسی جامعه بود . فتنه معاویه در واقع فتنه نفاق بود . نفاق را بد تر از کفر خوانده اند و آثارش را نیز بدتر از آن . انسان منافق خود را به تمام شعائر و ظواهر دین متعهد نشان می دهد در حالی که در باطن امر ، هیچ اعتقادی به راه و منش دین ندارد . تمیز حق از باطل در چنین شرایطی جز از عهده اهل بصیرت ساخته نیست . داوری بین جبهه ای که قران را بر سر نیزه دارد و جبهه ای که از فحوای کتاب خدا تبعیت می کند ، بزنگاه تشخیص شبهه از حقیقت و راستی است که شاید هر کسی از عهده آن به خوبی بر نیاید .  وقایع بعد از صلح امام حسن علیه السلام نمایانگر انحراف امت رسول الله از مسیر اسلام اصیل بود . تلخ ترین نتیجه این فتنه ، زمینه سازی برای به خاک و خون کشاندن قیام عاشورایی حسین بن علی علیه السلام است . جامعه اسلامی در اثر دنیا زدگی و غفلت از اولویت های دینی آن قدر دچار رخوت و پوچ گرایی شد که به رغم مشاهده ظلم و فساد دستگاه یزید پرچمدار حق را یاری نرساندند . بلاهای ناشی از انحراف جامعه اسلامی که با نفاق معاویه رسماً آغاز گردید تا سال های سال گریبان گیر مسلمین بود . استبداد کم نظیر عبدالملک مروان ها و حجاج بن یوسف ها و . . . ابعادی از این فتنه عظیم است .

کیست که نداند تا حق و باطل در گستره مفاهیم عالم خلقت وجود دارد شیوه های فتنه گرانه معاویه های تاریخ نیز استمرار خواهد داشت .

نکته دیگر که در فرمایش مولا به چشم می خورد قدرناشناسی و عدم تبعیت از امام بر حق ، جامعه را اسیر فتنه و فتنه گران خواهد ساخت و نتیجه ای جز پشیمانی به دنبال نخواهد داشت .

نیکوکاران فتنه را شناسایی می کنند و با این شناخت دیگر نمی دانند در برابر آن چه که بر جامعه می گذرد سکوت کنند . بنابراین آنان نیز رفتار و دچار زحمت می شوند .

بر اساس وعده حق ، این فتنه نیز با تمام بزرگی و هراسناکی از بین خواهد رفت و عاقبت فتنه گران هلاکت خواهد بود .

 

10

چگونه می توان جبهه حق را شناخت ؟

شاید با این پرسش مواجه شویم که در فضای غبار آلود وقتی دو طرف نزاع ادعای حقانیت داشته و به شعائر دینی تمسک می کنند از کجا باید فهمید جبهه حق کدام است ؟ پاسخ این سوال را باید در کلمات نورانی امام حق جست :

حکمت 262

حارث بن حوت نزد امام آمد و گفت : آیا چنین پنداری که من اصحاب جمل را گمراه می دانم ؟ چنین نیست . امام فرمود : ای حارث ! تو زیر پای خود را دیدی ، اما به پیرامونت نگاه نکردی ، پس سرگردان شدی ، تو حق را نشناختی تا بدانی که اهل حق چه کسانی می باشند ؟ و باطل را نیز نشناختی تا باطل گرایان را بدانی .

مشابه این کلام در عباراتی همچون ان الدین الله لایعرف بالرجال فاعرف الحق تعرف اهله نیز وجود دارد . ( مستدرک نهج البلاغه 159)

 شناخت اهل حق ربطی به چهره ها و افراد نداشته بلکه بستگی به شناخت حق و معیارهای آن دارد . شناختی که مستلزم آگاهی و بصیرت است . به طور مثال حارث به جای نگاه کردن به افرادی چون عایشه و برخی صحابه رسول (ص) در جنگ جمل باید به معیارهای دینی همچون عدالت و منع اسلام از باج خواهی و زیاده طلبی – حتی اگر از سوی سرشناس ترین خواص باشد – توجه می کرد . در این صورت راحت تر می توانست جبهه حق را تشخیص داده و ننگ تنها گذاشتن امام حق را به نام خود ثبت نکند .

11

تکلیف مسئولی که شبهه دارد ، چیست ؟

مسئولین یا به تعبیری خواص ، نقش مهمی را در سقوط یا نجات هر جامعه ایفا می نمایند . در زمان رویش فتنه ها و هجوم شبهات ، فرد مسئول باید درصدد رفع غبار از فضای جامعه باشد . اما اگر خواص جامعه ، خود نیز اسیر شبهات گردیده و در بزنگاه تقابل با فتنه ها نتوانند حق و باطل را تشخیص بدهند حتی اگر در ظاهر به صف فتنه گران نپیوندند با سکوت خود موجب استمرار فضای ناامن فکری در جامعه گردیده و مانع روشن شدن حقیقت و پیوستن مردم به جبهه حق می شوند .

در چنین حالتی وظیفه مسئولی که دچار شبهه شده و نتوانسته حق و باطل را از هم تشخیص بدهد چیست ؟ مردم و حاکمان در قبال چنین مسئولی چه تکلیفی را باید یاداور شوند ؟ علی علیه السلام تکلیف خواص اهل شبهه را روشن کرده است .

نامه 63

در آستانه جنگ جمل ، در سال 36 هجری به امام گزارش رسید که ابوموسی اشعری ، فرماندار کوفه ، مردم را برای پیوستن به امام باز می دارد . امام این نامه را نوشت :

" از بنده خدا علی امیرمؤمنان به عبدالله بن قیس ( ابوموسی اشعری ) پس از ستایش پروردگار ودرود !

سخنی از تو به من رسیده که هم به سود و هم به زیان تواست ، چون فرستاده من پیش تو آید . دامن همت به کمر زن ، کمرت را برای جنگ محکم ببند و از سوراخ خود بیرون آی و مردم را برای جنگ بسیج کن . اگر حق را در من دیدی بپذیر و اگر دو  دل ماندی کناره گیر . به خدا سوگند ! هر جا که باشی تو را بیاورند و به حال خویش رها نکنند تا گوشت و استخوان تر و خشکت در هم ریزد و در کنار زدنت از حکومت شتاب کنند ، چنان که از پیش روی خود همان گونه بترسی که از پشت سرت هراسناکی .

حوادث جاری کشور آن چنان آسان نیست که تو فکر می کنی ، بلکه حادثه بسیار بزرگی است که باید بر مرکبش سوار شد و سختی های آن را هموار کرد و پیمودن راه های سخت و کوهستانی آن را آسان کرد . پس فکرت را به کار گیر و مالک کار خویش باش و سهم و بهره ات را بردار . اگر همراهی با ما را خوش نداری کناره گیر ، بی آن که مورد ستایش قرار گیری یا رستگار شوی که سزاوار است تو در خواب باشی و دیگران مسئولیت های تو را بر آورند و از تو نپرسند که کجا هستی و به کجا رفته ای !

به خدا سوگند ! این راه حق است و به دست مرد حق انجام می گیرد و باکی ندارم که خدانشناسان چه می کنند . با درود . "

ابوموسی اشعری یا همان عبدالله بن قیس در فتح مکه مسلمان شد و از طرف عمر ، فرماندار بصره و در زمان عثمان فرماندار کوفه شد . در آستانه جنگ جمل ، عایشه نامه ای برای او فرستاد و او را به سوی گروه خود جذب کرد . وقتی نامه امام به کوفه رسید مردم را بر ضد امام تحریک می کرد و در میان کوفیان اختلاف ایجاد کرد که امام این نامه را به او نوشت . آن گاه مالک اشتر و امام حسن علیه السلام به کوفه رفتند ، برای مردم سخنرانی کردند ، ابوموسی با حضرت امام حسن علیه السلام نزاع و مجادله می کرد که مالک بر سر او فریاد زد و گفت از دارالاماره خارج شو ! او یک شب مهلت خواست و بیرون رفت . از آن پس کوفیان متحد شده و 12 هزار نفر به یاری امام شتافتند .

نکته ای که در این جا باید مورد توجه قرار بگیرد این است که امام اگر چه فرد را در انتخاب راهش آزاد می گذارد اما به همان فرد به عنوان یک شخصیت حقوقی و یک مسئول در حکومت اسلامی دستور می دهد که اگر در تشخیص حق دو دل هستی ، از این منصب کناره بگیر . باید دقت داشت که امام نمی فرماید " اگر با من مخالفی " بلکه می فرماید اگر شک داری ؛ یعنی حتی افراد دو دل هم حق حضور در مصدر امور جامعه اسلامی را دارا نیستند و به طور طبیعی از مقام خود عزل می گردند .

خطبه 5

" . . . ای مردم ! امواج فتنه ها را با کشتی های نجات در هم بشکنید و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید و تاج های فخر و برتری جویی را بر زمین نهید . رستگار شد آن کس که با یاران به پا خاست ، یا کناره گیری نمود و مردم را آسوده گذاشت . . . "

12

سرنوشت فتنه و فتنه گران چه خواهد شد ؟

خطبه 150

" . . . گروهی در فتنه ها آسودند و گروهی دست به حمله و پیکار با فسادگران زدند و با شکیبایی که داشتند بر خدا منّت ننهادند و جان دادن در راه خدا را بزرگ نشمردند تا آن جا که اراده الهی به پایان دوران جاهلیت موافق شد ، شمشیرها در راه خدا کشیدند و بینش های خود را بر شمشیر ها نشاندند و طاعت پروردگار خود را پذیرفتند و فرمان پند دهنده خود را شنیدند و در پیروزی و سربلندی زیستند  . . . "

سرنوشت فتنه ، چیزی جز شکست نیست . پیروزی از آن مجاهدان راه خداست ؛ اما نصرت الهی منوط به مقدمه ای است که عبارت است از شکیبایی در راه خدا و تمسک به ایمان و بصیرت .

از این عبارت همچنین باید این استفاده را برد که سکوت در برابر اصحاب فتنه جایز نبوده و باید به جهاد و پیکار علمی و عملی با آنان پرداخت .

اما سرنوشت سران فتنه نیز از زبان امام علی علیه السلام شنیدنی است :

ابن ابی الحدید 20/308

کسی که فتنه ای برانگیزد ، خود خورنده آن است ( خود در آن افتد ) .

غررالحکم 2/ 241

هر که آتش آشوب را روشن کند ، خود هیزم آن باشد .

13

حق طلبی از نگاه مولای متقیان چه ضرورتی دارد ؟

بر مرکب حق سوار باش اگر چه مخالف خواست دلت باشد و آخرتت را به دنیایت مفروش . (غررالحکم 1/127)

برای رسیدن به حق در هر جا که باشد خود را به گرداب حوادث و سختی ها افکن . (دستور معالم الحکم 68)

حقی که زیان می رساند بهتر از باطلی است که خرسند می سازد . (غررالحکم 1/345)

بازگشتت به سوی حق گرچه به رنج افتی بهتر از راحتی تو در همراهی باطل است . (غررالحکم 2/39)

حق و باطل با هم جمع نمی گردند . ( غررالحکم 2/349)

 

 

 

خدا را شکر ، شایعه بود !

+ نوشته شده در سه شنبه هفتم دی 1389 ساعت 23:41 شماره پست: 663

 

سه شنبه است ساعت نزدیک بیست و سه . پیامکی از هادی حمیدی به دستم رسید : حجت الاسلام قرائتی به رحمت خدا رفت . چند لحظه کپ کردم . تماس گرفتم . آقا هادی در دسترس نبود . کدام قرائتی ؟!

یعنی باور کنم استاد محسن قرائتی این پدیده منحصر به فرد حوزه های علمیه را از دست داده ایم ؟ خدا کند شایعه باشد . فعلا که هیچ خبرگزاری این خبر را انعکاس نداده است . خدا کند دروغ باشد . . .

اما اگر صحت داشته باشد . . . باید به آقا سید علی خامنه ای تسلیت گفت . قرائتی فقط یک مبلغ و سخنران هنرمند نبود . درخشش قرائتی تنها در این نبود که ثابت کرد روحانی اگر دغدغه داشته باشد در هر سنی و با هر رسانه ای می تواند در دل همه اقشار جامعه چه زن و چه مرد ، چه پیر و چه جوان جا باز کند .

باید به رهبر عزیز تسلیت گفت زیرا حاج محسن قرائتی یار صدیق و پشتوانه ای کم نظیر برای ایشان بود . قرائتی ، آقا را به هیچ مصلحت اندیش دنیا زده ای نفروخت . با هر که رفاقت داشت ، پای آقا تا آخر ایستاد . زمانی که جوان تر های پر ادعای منتسب به حوزه ، دست و پایشان را گم کرده بودند ، وقتی کژاندیشی ها و بدسلیقگی ها رنگ زرد روشنفکری و اعتدال پیدا کرد ، آن گاه که اشباح الرجال عافیت طلب ، بچه شتر بی خاصیت فتنه ها شدند ، محسن قرائتی بی ادعا و هیاهو پا به میدان گذاشت و سلسله مباحث فتنه از منظر قرآن را برای افشای چهره اصحاب تزویر ، طرح و ترویج نمود .

خدا را شکر هنوز تایپ این مطلب تمام نشده پیامک دوباره ای از آقا هادی رسید که مشرق این خبر را تکذیب کرده است . خدا را شکر . امسال از دست این تسلیت ها کلافه شدیم ! ترجیح می دهم این مطلب را در وبلاگ بگذارم تا اگر روزی نبودم و این خبر حقیقت پیدا کرد به سهم خود ادای دینی به ساحت آن بزرگوار کرده باشم . این چند خط شاید برای تاریخ ، واگویه هایی نهفته داشته باشد . پس بهتر است در وبلاگ ثبت شود .

( خدا کند صبح که بیدار می شوم این تکذیبیه تکذیب نشده باشد ! )

 
نسخه ای برای خواص بی بصیرت !
+ نوشته شده در دوشنبه ششم دی 1389 ساعت 9:33 شماره پست: 662

 

تکلیف مسئولی که شبهه دارد ، چیست ؟

مسئولین یا به تعبیری خواص ، نقش مهمی را در سقوط یا نجات هر جامعه ایفا می نمایند . در زمان رویش فتنه ها و هجوم شبهات ، فرد مسئول باید درصدد رفع غبار از فضای جامعه باشد . اما اگر خواص جامعه ، خود نیز اسیر شبهات گردیده و در بزنگاه تقابل با فتنه ها نتوانند حق و باطل را تشخیص بدهند حتی اگر در ظاهر به صف فتنه گران نپیوندند با سکوت خود موجب استمرار فضای ناامن فکری در جامعه گردیده و مانع روشن شدن حقیقت و پیوستن مردم به جبهه حق می شوند .

در چنین حالتی وظیفه مسئولی که دچار شبهه شده و نتوانسته حق و باطل را از هم تشخیص بدهد چیست ؟ مردم و حاکمان در قبال چنین مسئولی چه تکلیفی را باید یاداور شوند ؟ علی علیه السلام تکلیف خواص اهل شبهه را روشن کرده است .

نامه 63

در آستانه جنگ جمل ، در سال 36 هجری به امام گزارش رسید که ابوموسی اشعری ، فرماندار کوفه ، مردم را برای پیوستن به امام باز می دارد . امام این نامه را نوشت :

" از بنده خدا علی امیرمؤمنان به عبدالله بن قیس ( ابوموسی اشعری ) پس از ستایش پروردگار ودرود !

سخنی از تو به من رسیده که هم به سود و هم به زیان تواست ، چون فرستاده من پیش تو آید . دامن همت به کمر زن ، کمرت را برای جنگ محکم ببند و از سوراخ خود بیرون آی و مردم را برای جنگ بسیج کن . اگر حق را در من دیدی بپذیر و اگر دو  دل ماندی کناره گیر . به خدا سوگند ! هر جا که باشی تو را بیاورند و به حال خویش رها نکنند تا گوشت و استخوان تر و خشکت در هم ریزد و در کنار زدنت از حکومت شتاب کنند ، چنان که از پیش روی خود همان گونه بترسی که از پشت سرت هراسناکی .

حوادث جاری کشور آن چنان آسان نیست که تو فکر می کنی ، بلکه حادثه بسیار بزرگی است که باید بر مرکبش سوار شد و سختی های آن را هموار کرد و پیمودن راه های سخت و کوهستانی آن را آسان کرد . پس فکرت را به کار گیر و مالک کار خویش باش و سهم و بهره ات را بردار . اگر همراهی با ما را خوش نداری کناره گیر ، بی آن که مورد ستایش قرار گیری یا رستگار شوی که سزاوار است تو در خواب باشی و دیگران مسئولیت های تو را بر آورند و از تو نپرسند که کجا هستی و به کجا رفته ای !

به خدا سوگند ! این راه حق است و به دست مرد حق انجام می گیرد و باکی ندارم که خدانشناسان چه می کنند . با درود . "

ابوموسی اشعری یا همان عبدالله بن قیس در فتح مکه مسلمان شد و از طرف عمر ، فرماندار بصره و در زمان عثمان فرماندار کوفه شد . در آستانه جنگ جمل ، عایشه نامه ای برای او فرستاد و او را به سوی گروه خود جذب کرد . وقتی نامه امام به کوفه رسید مردم را بر ضد امام تحریک می کرد و در میان کوفیان اختلاف ایجاد کرد که امام این نامه را به او نوشت . آن گاه مالک اشتر و امام حسن علیه السلام به کوفه رفتند ، برای مردم سخنرانی کردند ، ابوموسی با حضرت امام حسن علیه السلام نزاع و مجادله می کرد که مالک بر سر او فریاد زد و گفت از دارالاماره خارج شو ! او یک شب مهلت خواست و بیرون رفت . از آن پس کوفیان متحد شده و 12 هزار نفر به یاری امام شتافتند .

نکته ای که در این جا باید مورد توجه قرار بگیرد این است که امام اگر چه فرد را در انتخاب راهش آزاد می گذارد اما به همان فرد به عنوان یک شخصیت حقوقی و یک مسئول در حکومت اسلامی دستور می دهد که اگر در تشخیص حق دو دل هستی ، از این منصب کناره بگیر . باید دقت داشت که امام نمی فرماید " اگر با من مخالفی " بلکه می فرماید اگر شک داری ؛ یعنی حتی افراد دو دل هم حق حضور در مصدر امور جامعه اسلامی را دارا نیستند و به طور طبیعی از مقام خود عزل می گردند .

خطبه 5

" . . . ای مردم ! امواج فتنه ها را با کشتی های نجات در هم بشکنید و از راه اختلاف و پراکندگی بپرهیزید و تاج های فخر و برتری جویی را بر زمین نهید . رستگار شد آن کس که با یاران به پا خاست ، یا کناره گیری نمود و مردم را آسوده گذاشت . . . "

 

اعلمیت از نگاه سید آزادگان

+ نوشته شده در یکشنبه پنجم دی 1389 ساعت 8:26 شماره پست: 660

 

مرحوم ابوترابی از همه مراجع و علمای دین همواره به بزرگی و احترام یاد می نمود . تابستان 1376 در مشهد مقدس خود از نزدیک شاهد بودم که ایشان در محضر آیت الله بهجت با چه خشوعی سخن می گفت و پیش تر از همه خم شد و دست آن بزرگوار را بوسید . به تبعیت از ایشان خیل جماعت رهپویان حرم تا حرم نیز به دست بوسی آن بزرگوار شتافتند .

نوروز 1377 با کاروان پیاده حرم تا حرم برای قرائت دعای عرفه راهی مرز خسروی بودیم . در سر پل ذهاب بود که بحث مرجعیت و اعلمیت گل کرد . مرحوم ابوترابی ، میکروفون را دست گرفت و بعد از مقدماتی ، با قاطعیت آیت الله خامنه ای را به عنوان اعلم معرفی نمود . استدلال ایشان برایم جالب بود . می گفت مرجعی که سرش را پایین بیندازد و از خانه به سر کلاس برود و برگردد نمی تواند به مسائل زمان اشراف داشته باشد .

آن موقع شاید این مطلب خوب برایم جا نیفتاد . اما گاهی که بعضی از بزرگان را زیر ذره بین می گیرم یاد سخنان ارزشمند سید آزادگان می افتم .

احترام همه مراجع بر ما واجب است . نقدهایی که گاه به بعضی از مراجع وارد می شود مثل سکوت در مسائل کلان مانند کشتار مسلمین غزه و اعلان موضع کوبنده و هیجانی در مسائل ریز و کم اهمیت ، کمترین بار مثبتی که می تواند داشته باشد این است که به ما بفهماند قدر مجتهدینی چون شهیدان مطهری و بهشتی را بیشتر بدانیم . تفکرات پویای این بزرگواران در تأمین ضروریات محتوایی جامعه تا سال ها خلأهای موجود در جریان های فکری و مذهبی را جبران کرده است . قدر امام را بیشتر بدانیم که با ذکاوتی کم نظیر و اراده و ایمانی سرشار ، آرمان جهانی آزادگی را برای مستضعفین عالم احیا کرد . قدر رهبر معظم را بیشتر بدانیم که امروز حتی دشمنان ایران اسلامی نیز به اندیشه فراگیر و تدبیر عالمانه ایشان اذعان می نمایند .

 
شهید علی اکبر محتشمی ؟!
+ نوشته شده در شنبه چهارم دی 1389 ساعت 18:3 شماره پست: 659

 

سید علی اکبر محتشمی ، روحانی بزرگوار و محترمی است .

سوابق انقلابی ایشان تا اواسط دهه شصت ، پررنگ و درخشان است . کتاب خاطرات ایشان از دوران مبارزه با طاغوت یکی از غنی ترین آثار تاریخ شفاهی است که همواره به همه علاقمندان تاریخ معاصر سفارش کرده ام برای آشنایی اجمالی با حوادث دهه های چهل و پنجاه مطالعه این کتاب را در اولویت قرار دهند .

شنیده شده محتشمی چند روزی است که مقیم نجف اشرف شده است . اگر یادتان باشد مدت ها بود که زمزمه هجرت دست جمعی علما ی ایران به نجف از سوی بوق های جریان برون مرزی فتنه طرح می شد . وقتی این شایعه تحقق پیدا نکرد علی اکبر محتشمی ، ماکتی از این توطئه خبری را ترسیم نمود .

شایعه تقلب در انتخابات در چند دوره توسط جریانی خاص طرح شد اما دلیلی برای اثبات آن پیدا نگردید . وقتی کار به این جا رسید کمیته جعلی صیانت از آرا به ریاست محتشمی تشکیل شد تا صرف وجود چنین کمیته ای ، فضای روانی برای باور دروغ بزرگی به نام تقلب را مهیا سازد . دادگاه ویژه روحانیت می توانست به خاطر دروغ پراکنی این سید محترم ، برخوردی قانونی با وی انجام دهد اما رأفت سلیقه ای شامل حال او گردید . چه این که در قاموس قضایی شاید خطر عدالت طلبی روحانی بی رسانه ای چون علی رضا جهانشاهی ( طلبه سیرجانی ) ، بنیادی و ریشه ای تر از فتنه انگیزی منافقانه اصحاب قدرت و سیاست باشد .

بهتر بود محتشمی از کشور ممنوع الخروج می گردید .

محتشمی در جریان تشکیل حزب الله لبنان ، نماینده سیاسی ایران در آن کشور بود . از این رو بارها مورد تهدید سرویس های جاسوسی رژیم غاصب قرار رفت و یک بار نیز در توطئه ای صهیونیستی توسط عوامل موساد مجروح گردید .

در جریان انفجار هواپیمای مسافربری پان آمریکن موسوم به پرونده لاکربی نیز نام علی اکبر محتشمی به عنوان متهم ردیف اول در رسانه های استکبار مطرح و تحت تعقیب واقع گردید . بعید نیست اگر محتشمی نتواند در نجف به بازی جدیدی بر ضد جمهوری اسلامی دست بزند به عنوان لقمه ای چرب برای جوخه های ترور سیا و موساد مورد توجه قرار بگیرد . گذشته از آن که برتری رسانه ای دشمن باعث اتهام زنی به نظام اسلامی در خصوص چنین واقعه ای خواهد شد ، این حادثه می تواند خلأ شهیدپروری ! و اسوه سازی را نیز برای جریان فتنه تأمین نموده و نفس های به شماره افتاده آن را چند صباحی تداوم ببخشد .

 

در نماز جمعه بابل چه گذشت ؟

+ نوشته شده در شنبه چهارم دی 1389 ساعت 14:16 شماره پست: 658

 

 

 

دیروز استاندار مازندران مهمان نمازگزاران جمعه شهرستان بابل بود .

درآغاز سخنان طاهایی جمعی از شهروندان با در دست داشتن پلاکارد هایی اعتراض خود را پیرامون موضوعاتی بیان نمودند و خواستار بیان مباحثی شدند که با مخالفت طاهایی روبرو شد.

به گزارش خبرنگار تی تی نیوز از بابل ،پس از پایان نماز جمعه با اعتراض مجدد اجتماع کنندگان که جمعی از دانشجویان و مردم عادی بودند سبب گشت تا  ابراهیمی معاون سیاسی امنیتی استاندار را به جمع کثیر مردم که با داشتن پلاکاردهایی اعتراض خود را مبنی بر مسائل شهرستان بیان میداشتند ، بکشاند.

متن پلاکارد ها به شرح زیر است:

 

آقای استاندار_ شنیده ها حاکی است: درآمد فروش روغن شکوفه بابل را می خواهند از کیسه خلیفه ببخشند_ چرا؟

از سران  فتنه 88 در بابل چه خبر ؟! _ آیا آنان مجازات شده اند تا بار دیگر فتنه گری نکنند_منتظر پیگیری شما هستیم!!

آقای استاندار! آیا داستان مظلومیت اموال  بیت المال در شهرداری بابل و شورای شهر به گوشتان نرسیده است ؟!_ ما منتظر پیگیری شما هستیم

شما با خاطیان شورای شهر و شهرداری بابل چگونه برخورد می کنید؟

لُب خواسته های ما از دانشجویان، عدالتخواهی است _ مقام معظم رهبری

آقای استاندار _ تا کی باید مردم بابل در انتظار اتمام طرح فاضلاب باشند_ 2 سال ، 5سال ، 10 سال ، ...

آقای استاندار _ جاده های بابل_کیاکلا و ... قتلگاه شده است

آقای استاندار _ امام علی (ع) با کارگزاران خائن حکومت در بازار اهواز (ابن حرمه) را شدید تر از مردم عادی برخورد می کند و در نماز جمعه شلاق می زند و از مقامش عزل و به زندان می اندازد.

انصار حزب الله بابل نیز بیانیه ای را درباره مسائل جاری این شهرستان منتشر نمود :

باسمه تعالی

استاندار محترم مازندران جناب آقای طاهایی

سلام علیکم

احتراما مطالبی بشرح ذیل و به صورت خلاصه تقدیم حضورتان می گردد که انشا الله مورد نظر قرار گیرد:

پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری ، عده ای در شهرستان بابل به بهانه واهی تقلب در انتخابات، با نیرو های انقلاب درگیر و اقدام به ضرب و شتم بسیجان و مردم  حزب الهی نمودند و با آتش زدن اموال دولتی و خصوصی و ایجاد راه بندان و توهین به مقدسات، عفت و نظم عمومی را جریحه دار نمودند، و حال پس از یکسال و اندی و با توجه به محکومیت فتنه گران، از مجازات آنان خبری نیسیت. ظاهرا دست هایی مانع برخورد با فتنه گران فعال می باشند.

اقدام انصار حزب الله در ارئه اسناد و مدارک متقن مبنی بر ارتشاء و اختلاس و حیف و میل نمودن بیت المال در شهرداری منجر به دستگیری شهردار (سفیدگر) و معاونین و برخی از کارکنان خاطی و تشکیل پرونده ای در دادگستری بابل گردیده که جرائم آنان محرز اما تا کنون هیچگونه برخوردی با نامبردگان نشده است چرا که ظاهرا عواملی موجبات فرسایشی شدن پرونده ها را فراهم می آورند تا از برخورد با آنان ممانعت گردد.

با  ارائه اسناد و مدارک در مورد اختلاس و ارتشاء و سوء مدیریت برخی از اعضای شورای شهر بابل، پرونده ای در دادگستری بابل تشکیل و نامبردگان دستگیر ولی به دلایلی نا معلوم و پس از گذشت یکسال، از مجازات آنان خبری نیست.جنابعالی می توانید با مطالعه پرونده نامبردگان به عمق فاجعه پی ببرید که به غیر از مفاسد مالی، فساد اخلاقی گسترده در احدی از اعضای شورای شهر بسیار فجیع و تکان دهده و غیر قابل اغماض می باشد.

پس از کشف فساد در شهرداری، عزل شهردار اسبق(سفیدگر) و انتصاب شهردار جدید (پارسا مهر) توسط شورای شهر، ابتدائا بدلایلی موجبات تحیر و ... مردم بابل شده، لیکن پارسامهر که با توجه به اوضاع مزبور و با پشتیبانی کارکنان شهرداری درصدد رفع معضلات شهرداری برآمده ، و مانع از حیف و میل بیت المال توسط نامبردگان شد، مورد غضب شورای شهر قرار گرفته و از شهرداری خلع گردید که با تحقیق و تفحص می توان نتیجه گرفت که این حرکت خلاف شرع و قانون بوده و در راستای تامین منافع مادی و سیاسی اعضای شورای شهر بوده است.

با توجه به سفر استانی ریاست محترم جمهوری به مازندران و مصوب نمودن طرح های عمرانی، فرهنگی، اقتصادی و... در شهرستان بابل، متاسفانه تاکنون اقدام عملی و مفیدی که نشانگر به نتیجه رسیدن طرح های فوق از جمله کمربندی جدید، کارخانه خودروسازی، جاده گنج افروز، و... باشد، مشاهده نشده است.

در پایان با توجه به مراتب یاد شده انتظار می رود که جنابعالی بعنوان عالی ترین مقام اجرائی و نماینده تام الاختیار ریاست جمهوری در استان، نسبت به رفع معضلات شهر بابل اقدام و با مکاتبات با مراجع قضائی خواستار تسریع در مجازات عوامل خاطی در شورای شهر و شهرداریو فتنه گران در نهاد های مختلف گردید تا نظام اسلامی از هر گونه مفاسد محافظت گردد.

و من الله توفیق

جمعی از خانواده شهدا،آزادگان،جانبازان

و انصار حزب الله شهرستان بابل

 
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
+ نوشته شده در شنبه چهارم دی 1389 ساعت 10:45 شماره پست: 657

 

شنیده شده جمعی از طلاب و دانشجویان و بسیجیان استان های قم ، تهران و مازندران قصد دارند طی درخواستی از وزارت کشور ، در سال روز قیام فتنه شکن نهم دی ، تجمعی را مقابل قوه قضائیه برگزار نمایند .

گفتنی است این تجمع تنها در صورت موافقت وزارت کشور برگزار شده و هدف از آن ارائه فهرستی مقایسه ای از نحوه برخورد دستگاه قضا با چهره های ریز و درشت تأثیر گذار در فتنه می باشد .

 

باز هم تسلیت

+ نوشته شده در جمعه سوم دی 1389 ساعت 23:43 شماره پست: 656

 

اطلاع یافتم ساعتی پیش پدر بزرگوار دوست خوبم حجت الاسلام سید هانی رضویان دار فانی را وداع گفت . خدایش بیامرزد و با اجداد طاهرینش محشور فرماید . بی شک یکی از بزرگ ترین باقیات الصالحات این سید بزرگوار ٬ فرزندان نیک و صالحی است که در خدمت اسلام و انقلاب جهانی اسلام تربیت کرده است . از طرف همه رفقا به آقا سید هانی عزیز و صبور که حدود بیست و چهار ساعت پیش ٬ چشمانمان به اشک روضه هایش آراسته بود تسلیت می گویم .

شادی روح آن مرحوم فاتحه ای را نثار کنید .

 
چانه زنی !
+ نوشته شده در پنجشنبه دوم دی 1389 ساعت 14:14 شماره پست: 655

 

این جاست که می گویند روحانیت اصیل ، انسان را به فکر وا می دارد ! دم آقا جواد بیژنی گرم با این شکار بکرش در تاسوعای حسینی .

روحانیت مثل نون " لنا " است که اگر نباشد می شویم " لا " !

نفر وسط ، سید سجاد ایزدهی ، مجتهد جوان و اهل قلم شهرمان است که یکی از آثار ایشان با عنوان " نظارت بر قدرت در فقه سیاسی " سال گذشته حائز رتبه نخست در جشنواره فارابی گردید . ایشان با این که در دیار علم یعنی شهر مقدس قم که معدن صدها فقیه و اهل نظر است ، هفته ها در شبکه سیمای استانی به بحث پیرامون فقه سیاسی می پرداخت در استان خود همچنان گمنام و ناشناخته باقی مانده است . امیدوارم روزی فرا برسد که مسئولان فرهنگی و اجتماعی استان مازندران ، شناخت کافی از نخبگان منطقه خود به دست آورده تا در بهره گیری از ظرفیت ها و استعدادها توفیق بیشتری حاصل کنند .

 
چه بی خیال نشستیم !
+ نوشته شده در چهارشنبه یکم دی 1389 ساعت 10:33 شماره پست: 654

 

بهداشت و درمان ما کی اسلامی می شود ؟ بعد علمی اش باشد سر جای خودش ؛ اما شما را به خدا این چه وضعی است که در مراکز درمانی جمهوری اسلامی می بینیم ؟

یک بخشش تقصیر خود مردم است . بچه مسلمان ما هنوز نمی داند مراجعه به پزشک غیر همجنس تنها در فرض ضرورت مجاز است و الا کشک خورد هر بابایی که روی زبان ها انداخت پزشک ، محرم است ! چرا هنوز نمی دانیم برای معالجه و تزریقات و درمان چشم و ابرو و بینی و دیگر مسائل پزشکی و پیرایشکی و زرشکی ( یاد حاج رضا دادپور به خیر ) باید به افراد هم جنس رجوع کنیم ؟

حالا می ماند بخش دیگر تقصیرات که باید بیندازیم گردن مسئولان بهداشت و درمان . خدائیش بابل خودمان و تهران را بی خیال . من مانده ام این بیمارستان های قم چرا وضعشان این طوری است ؟ گاهی موقعی که به زور حرفت را می قبولانی که پزشک و تزریقاتی ات حتما باید هم جنس باشد ناگهان یک بابای غیر همجنسی اعم از نیروی خدماتی و حراست و . . . مثل  . . . سرش را می اندازد پایین و می آید داخل اتاق . زشت است به خدا . حالا ما شوخی می کنیم اما به خدا سنت اشتباهی است که باید اصلاح شود . چند سال پیش در نمایشگاه کتاب ، موقع نماز به طور اتفاقی کنار مرحوم باقری لنکرانی ایستادم . یکی دو دقیقه ای که توانستم صدایم را به گوشش برسانم گفتم شما را به خدا تا هستید فکری به حال این بخش از احکام تعطیل شده اسلام بکنید . بعد از سی سال از عمر جمهوری اسلامی بگذارید این یادگار خوب از شما باقی بماند که بزرگترین باقیات الصالحات است . بنده خدا همان طور که از جا بر می خواست گفت انشالله درست می کنیم . اما  . . . نشد که نشد .

چرا دوباره یاد این موضوع افتادم ؟ امروز یکی از سایت ها مطلبی برگرفته از گلایه های مردم در این خصوص نوشته بود که بد نیست شما هم نگاهی به آن بیندازید :

 به گزارش سرویس زنان جهان؛ اخیرا اعتراضاتی از سوی مردم به تحریریه جهان رسیده است که در آن بانوان نسبت به نبودن امکانات ورفتارمناسب فرهنگ جمهوری اسلامی در مراکز پزشکی گلایه داشته اند. 

این گزارش ها که از بیمارستانهای مختلف و معروف کشور رسیده است در پاره ای از موارد رفتار نامناسب کادردرمانی را مورد نقد قرار داده و در مواردی از این که مراکز درمانی بدون توجه در برخی ویزیت های حساس که با حیای عمومی در ارتباط است از کادر درمانی غیر همجنس استفاده می کنند اعتراض کردند.
 
گزارش های مردمی حاکی از آن است که در برخی مراکز درمانی بیماران مرد را توسط کادر زن و بیماران زن را توسط کادر درمانی مرد تحت درمان و مراقبت های پزشکی می دهند که خود این مسئله علاوه بر تلالمات جسمانی صدمات روحی فراوانی برای بیمار به وجود می آورد. 

این گزارش ها با اشاره به برخی فعالیت های پزشکی مثل سزارین و آنژیو و موارد مشابه دیگر که در آن بیمار از پوشش مناسبی برخوردار نیست حداقل خواست مردم را توجه به این نکته دانستند که شرایط روحی بیماردرنظرگرفته شود و این بیماران توسط هم جنس های خود تحت درمان قرار گیرند و مراقبت شوند. 

بر اساس این گزارش ها این بی توجهی علاوه بر مراکز خصوصی درمانی که فراوانی بیشتری دارد در بیمارستانهای دولتی هم دیده می شود و تنها یک نظارت سر زده و ناپیدا از این بیمارستانها سهل انگاریهای بسیاری را نشان می دهد. 

در این گزارش ها با اشاره به این که مردم نمی پذیرند کادر مجرب درمان و پرستاری در یک بیمارستان وجود نداشته باشد آمده است: در بسیاری موارد این تغییر جزئی اما اثر گذار قابل اجراست ولی از سوی مدیریت به آن توجه نمی شود و با این بهانه که دکتر محرم بیمار است و یا نیرو نداریم بیمار با شرایط اجباری خاصی روبرو می شود که قبل از انجام فرایند درمان به شدت روحیه وی را تضعیف می کند. 

لازم به توضیح است که گلایه های مردمی  به ویژه بانوان درباره عدم رعایت حساسیتهای شرعی و دینی در بیمارستانها در حالی مطرح است که بسیاری از بیمارستانهای خارجی برای حفظ شرایط روحی مناسب بیمار برای زنان مسلمان از کادر درمانی و مراقبتی خانم استفاده می کنند و با وجود این نوع نگاه جهانی بی توجهی به این مسئله مهم در مراکز پزشکی داخلی قابل تامل و تاسف است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا