اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱۵۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدامحوری» ثبت شده است

نقص بزرگ یک قانون

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۴۲ ق.ظ

کتابیوم - کتاب مهتاب نشینان چاپ 1

 

قانون اصلاحات ارضی تازه در کشور تصویب و اجرایی شده بود.

طبق این قانون هر دهقانی که در روی زمینی مشغول کشت و زرع بود، آن زمین و آب و امکاناتش به او تعلق می یافت.

 محمد بر روی زمینی کشاورزی می کرد که مال یک زن بود. قطعه زمین از پدرش به او ارث رسیده بود و چون خودش قادر به کشاورزی نبود آن را به محمد اجاره داد.

طبق قانون مصوب شاهنشاه، زمین و امکانات از این پس متعلق به محمد می گردید و آن خانم دیگر حقی در آن نداشت.

خیلی ها چنین فرصتی را از دست نمی دادند؛ اما محمد دنبال کسب روزی حلال بود. دست درازی به حق یک زن بی پناه و یا حقوق دیگران با اعتقاد و ایمانش سازگار نبود. حمایت از کشاورز یا هر مستضعفی نباید از کیسه دیگران و به قیمت تضییع حقوق عده ای دیگر باشد. جالب است خوانین زمین خوار صاحب نفوذ از طریق رابطه بازی و چرب کردن سبیل مسئولان از اجرای این قانون معاف شده و اموال غصبی شان در امان بود؛ اما زمین دارهای خرد و فاقد نفوذ متضرر می شدند.

زن دلهره داشت و نگران بود که دارایی موروثی پدر که منبع درآمد و تأمین قوت لایموتش بود از کف برود. محمد سر مدت قرار، کارش را به پایان برد، زمین و سهم الاجاره آن را به صاحبش برگرداند و بی هیچ چشمداشتی رفت دنبال زندگی خودش. زن برای عاقبت به خیری اش دعا کرد. تمام عمر روی حلال و حرام خدا دقت داشت که در شمار حبیب بن مظاهرهای جنگ به میهمانی خدا فراخوانده و عاقبت به خیر شد.

خاطره ای از شهید محمدامین بخشی/ خراسان شمالی

کتاب مهتاب نشینان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عروج سرخ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

کتاب عروج سرخ [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

 

کتاب عروج سرخ، شرحی کوتاه از حیات نورانی شهید حسین محمودی اهل شیروان است. میخواست به جبهه برود پدر نمی گذاشت. نوجوان بود و پدر از سر رأفت به عاقبت او می اندیشید. نشست دلیل آورد. پدر را قانع کرد اجازه اعزامش را بدهد که هیچ خود پدر هم راهی جبهه شد. محمود کاوه او را شناخت و استعدادش را کشف کرد. پر و بالش داد بشود مسئول توپخانه. از خیلی نیروهایش هم کم سن تر بود. اما خوش درخشید و در معرکه نبرد سرافراز شد. همسرش هم نمی دانست فرمانده توپخانه لشکر است. گفت یک بسیجی ساده ام. عروسی اش را هم ساده برگزار کرد. فامیلهای نزدیک را شام داد و با همسرش راهی زیارت مشهدالرضا شد. نماز شب و مناجات در خلوت را دوست می داشت. شهادت را مرگ محترمانه می دانست. روی پیشانی اش اثری پیدا شد شبیه خال. پرسیدند نشانه چیست؟ گفت جای گلوله دشمن است. گلوله دشمن در کربلای شلمچه، غنچه سرش را شکوفا ساخت. اما دقایقی پیش از آن حسین محمودی بود که با نفوذ در دل خاکریز دشمن، تانکهای مخوف بعثی ها را منفجر ساخت. محمود کاوه را همه به سرسختی و جسور بودن و قاطعیت می شناسند. یک روز حسین رفته بود دنبال محمود با هم بروند جبهه. خواست حال و احوالی هم از کودک خردسال او بپرسد. صدایش زد. محمود کاوه سر صحبت را چرخاند و زود از خانه خارج شد. گفت نمی خواهم محبت فرزند پای رفتن مرا شل کند. حسین در فکر فرو رفت. عشق زن و فرزند در دل او هم موج می زد. آنها را با خودش به خانه های سازمانی ارومیه برده بود. وقتی بحث اعزام به جنوب مطرح شد فهمید این سفر دیگر بازگشتی نخواهد داشت. زن و فرزند را به شیروان برد، روی ماهشان را بوسید و زود برگشت به جبهه. از همه علقه هایش دل کند تا وقتی به دل خطر می زند و خیلی ها یارای همراهی اش را ندارند، یک تنه به خاکریز دشمن نفوذ کند و حماسه بیافریند. همسر جوان و کودک خردسالش بعد از او تنها نماندند. هر بار گیر و گرفتاری پیش می آمد حسین در خوابشان ظاهر می شد و راهنمایی شان می کرد و گره کار را می گشود. بیخود که نگفته اند شهیدان زنده اند...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خودمان را نبازیم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۰۸ ب.ظ

مدتی است با بعضی افراد صاحب فکر و نظر که می نشینم این سوال را مطرح میکنم که یک دفعه چرا اوضاع چنین شد؟ بعد از سقوط بالگرد رئیسی چرا دومینوی خبرهای بد تکرار شد؟ ضرباتی زدیم بحثی نیست اما ضربات بدی خوردیم. مواضع و عملکردها قابل اقناع نیست. از بی حجابی تا دانه درشتهای متهم اقتصادی و... را رها کرده ایم. خوشحالیم که هستیم. برنامه خاصی برای کنترل و تغییر اوضاع نداریم. با آدمهای گام اول می خواهیم گام دوم انقلاب را بر داریم که جواب نداده است. ممکلت رو به تعطیلی است. انقلاب اسلامی دارد متوقف میشود.... اینهمه کربلای چهار چرا؟ کربلای پنجمان کی آغاز میشود؟ ثامن الائمه و طریق القدس و فتح المبین و الی بیت المقدس را بدون خدا نمی شد پیش برد، چرا این را در عمل فراموش کرده ایم؟

خب نظرها متفاوت است. بعضی ها تأیید می کنند و بعضی هم توجیه و ماستمالی و رفو. 

دیروز محضر اندیشمند بزرگواری بودم. حدود بیست دقیقه وقت گرفته بودم. انسانی نرم و معتدل نشان می دهد که البته معلوم شد آتشی تندتر از من دارد. سر حرف که باز شد به نزدیک دو ساعت رسید. او آغاز این دومینو را از شهادت سردار می دانست. رک و صریح هم می گفت فساد و بی عقلی باعث وضع امروز شده و برای خروج اندیشه و راهبرد انقلاب از ورطه انفعال، چاره ای جز تکاندن لایه های بالا در عرصه سیاستگذاری و استفاده از جوانهای با سواد و عاقل و پاک و دارای انگیزه نیست. فاجعه انفجار بندر را همطراز با سقوط بالگرد و ترور سردار می دانست. نمی دانم می شود روزی این حرفها را بدون عقوبت و دردسر منتشر کرد یا نه. دل دلسوختگان نظام پر از درد است. گام دوم انقلاب اسلامی نباید روی کاغذ باقی بماند، مثل چشم انداز بیست ساله ای که قرار بود در 1404 به ثمر بنشیند. ما قرار است تمدن نوین جهانی را بر مبنای مردمسالاری دینی رقم بزنیم. کو مردممان؟ کو دینمان؟ البته با منفی بافی مخالفم. منکر رویش ها نیستم. ولی احساس می شود مدتی است می دویم، عرق می کنیم ولی روی تردمیل ایستاده ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کدام فرهنگ بالاتر است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۵۷ ق.ظ

چگونه خادم حرم امام رضا (ع) شوید؟ - خبرگزاری حوزه

 

دیروز راننده اسنپ از حرفهایم اینطور برداشت کرد که شاید در حرم خانم کاره ای باشم. دنبال واسطه و پارتی بود.

کارمند شهرداری بود. عصرها می آمد اسنپ کار میکرد که در امرار معاشش کمکی باشد. چند شب را در هفته می رفت مسجد جمکران برای خادمی. حالا مدتی است درخواست داده چند شبی را هم بیاید حرم خانم خدمت کند، صف تقاضا زیاد است و افتاده ته نوبت.

این از ویژگی های تمدن جهانی اسلام است که عده ای به جای آن که از هر فرصتی برای نفع و درآمد بیشتر بهره ببرند پاسی از وقت و عمر و بضاعت خویش را در راه خدمت به خدا و خلق خدا وقف می کنند. ایام اربعین را ببینید بعضی ها با چه ذوق و اشتیاقی از مال و مکنت اندک خود برای پذیرایی از مردم می گذرند! مجموعه های خیریه و جهادی و... را ببینید.

چرا رسانه های فراگیر عالم این ذوق فطری تمدن ساز الهی و شور خدمت و تعالی اندیشه و فرهنگ را که جلوه ای از حیات مهدوی عصر ظهور است به نمایش نمی گذارند؟ این حقیقت در نقطه مقابل تمدن پوشالی غرب و نظام سرمایه داری است که اصل را بر سودجویی بیشتر و نفع بالاتر و زراندوزی فراوان تر ولو به قیمت بدبختی و آوارگی و فقر دیگران می گذارد. لذتها و تمکن عالم منحصر در فرا دست هاست حتی اگر فرودست ها زیر چرخ دنده های توسعه شهوانی و زیاده خواهانه مستکبرین له و نابود شوند.

جالب است رسانه های غرب همچنان اروپا را مهد تمدن و انسانیت و شرق و مسلمین را عقب مانده و بی فرهنگ معرفی می کنند. جالب تر آنکه هر جا که جنایت و عقب ماندگی ایجاد شد رد دستهای پلید غرب نیز در پشت پرده آن پیداست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سید ابراهیم رئیسی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۶:۲۹ ق.ظ

سید ابراهیم رئیسی

 

"سید ابراهیم رئیسی" نام کتابی است چهل صفحه ای رقعی و زیبا که با قیمتی مناسب و نسبتاً ارزان به تازگی از سوی موسسه مطاف عشق منتشر شده و در اختیار علاقمندان قرار گفته است. نه اینکه چون به قلم این حقیر است بخواهم تعریف و تمجید کنم، باور کنید نهایت دقت و وسواس صورت گرفت که در این اثر مختصر از همه زوایا به زندگی و خاطرات سید ابراهیم توجه نشان داده شده و ادای دینی اندک به ساحت آن خادم دلباخته و بی ادعای مکتب قدس رضوی و شاگرد راه پیموده آستان علوی و فرزند راستین خمینی کبیر صورت بگیرد.

" طلبه تراز بود، مدیر تراز، دادستان تراز، رئیس جمهور تراز... در هر جایگاهی که قرار گرفت آنطور بود که باید باشد. شهادتش گرد غربت را از چهره اش زدود. باعث شد حالا هر کس می خواهد مثالی از یک طلبه و مدیر و مسئول و قاضی و رییس موفق و تراز بزند به سید ابراهیم رئیسی اشاره کند."

این را از عمق جان باور دارم بعضی ها مثل مطهری و هاشمی نژاد و آوینی و رئیسی و... تا شهید نشوند گرد غربت از چهره شان زدوده نخواهد شد.

برای تهیه این اثر میتوانید به سایت موسسه مطاف عشق مراجعه نمایید:

https://mataf.ir/product/37621/%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d9%85%db%8c%d9%86%d9%85%d8%a7%d9%84-%d8%b3%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%85-%d8%b1%d8%a6%db%8c%d8%b3%db%8c/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ای پناه بی پناهان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۴، ۰۴:۱۵ ب.ظ

تشکیلات خودگردان: جهانیان، کودکان غزه را رها کرده‌اند - ایسنا

 

اَللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَ خُذْ ظالِمى وَ عَدُوّى


عَنْ ظُلْمى بِقُوَّتِکَ، وَ افْلُلْ حَدَّهُ عَنّى بِقُدْرَتِکَ، وَاجْعَلْ

 

لَهُ شُغْلاً فیما یَلیهِ، وَ عَجْزاً عَمّا یُناویهِ. اَللَّهُمَّ وَ صَلِّ


عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِهِ، وَلاتُسَوِّغْ لَهُ ظُلْمى، وَ اَحْسِنْ عَلَیْهِ


عَوْنى، وَاعْصِمْنى مِنْ مِثْلِ اَفْعالِهِ، وَلاتَجْعَلْنى فى مِثْلِ


حالِهِ. اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَالِهِ، وَاَعْدِنى عَلَیْهِ عَدْوى

 

‏ حاضِرَةً تَکُونُ مِنْ غَیْظى بِهِ شِفآءً، وَ مِنْ حَنَقى عَلَیْهِ


وَفآءً. فرازی از دعای چهاردم صحیفه سجادیه

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بهایی زاده مارکسیستی که به شهادت رسید!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۹ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۱۷ ب.ظ

 

خدا مرا ببخشد بابت این تیتر بی رحمانه ای که انتخاب کرده ام. روح این شهید از من راضی باشد.

داشتم کتاب "محله های زندگی" را میخواندم. از زبان مادر شهیدی که البته نویسنده اثر نام شهیدش را بنا بر مصلحت نیاورد. کنجکاوی ام گل کرد. بر اساس نشانه هایی که در کتاب بود موقعیت و ویژگی های شهید را جستجو کردم و بالاخره نام او را یافتم. مردد بودم اسمش را بیاورم یا نه که دیدم کتاب دیگری هم درباره اش نگاشته شده و این ویژگی ها را برشمرده و دیگر لزومی بر پرده پوشی و اختفای اسم این شهید بزرگوار و نخبه نیست.

شهید مهران بلورچی اهل تهران که دوست داشت دوستانش او را علی یا علیرضا صدا بزنند، دانشجوی نخبه برق صنعتی شریف که در 12 اسفند 65، شلمچه همراه با سایر دوستانش که پیش تر در مدرسه مفید همکلاس بودند شهد شهادت نوشید.

پدربزرگ مادری اش یک بهایی پولدار متعصب بود. مادر بزرگ مادری اش هم ترکیبی از مسلمان و بهایی! از آن دست آدمهایی که دین و عقیده را خیلی جدی نمی دانند. دایی اش بهایی، خاله اش بی اعتقاد...

مادرش در نوجوانی به سیاق پدر، بهایی بود؛ اما به مرور با اسلام آشنا شد و به این دین گروید و البته از ارث محروم شد. پدرش اما اگرچه مسلمان بود اما صرفا در شناسنامه و در رفتار چندان مقیّد به خطوط و حدود نبود و به عیش و نوش بیشتر گرایش داشت که مدتی بعد از مادر جدا شد و عمرش هم به دنیا نماند.

این بچه یتیمی کشید، فقر کشید، طعم آوارگی را چشید، زخم زبان مردم را شنید. اوان نوجوانی بود که یکی از بستگانش او را به جنگل و همراهی با چریکهای خلق کشاند و دین و نمازش را از او دزدید؛ اما هوشیاری مادر باعث شد دوباره در معاشرت با دوستانی مومن و انقلابی، راه درست را با عقل خود تشخیص داده و مسیر حق را برگزیند. بیخود که نگفته اند از دامن زن مرد به معراج رود. دانشجوی نخبه بود. بارها به جبهه رفت و با توجه به هوش و ذکاوتی که داشت در واحد اطلاعات به خدمت گرفته شد و در بیست سالگی اش مجال پرواز از دشت شلمچه تا گستره آسمان کربلا را پیدا نمود.

این تکه عارفانه از وصیتنامه شهید علی بلورچی را به گوش جان بسپارید:

"آنروز که به سمت جبهه حرکت کردم به شوق دیدار و زیارت آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام و فرزند عزیز و گرامیش مهدى موعود(عج)، عزم سفر کردم و میدانم که آقایم اباعبدالله(ع) در لحظه شهادت به بالینم آمده و همه وجودم را شاداب مى‌گرداند. حاضرم صدها جان دهم تا فقط در لحظه شهادت چشمان گنهکارم را به این فرزند زهرا (س) بیافکنم. آخر به نداى حسینم لبیک گفته‌ام و با جان و دل حاضرم در ره او فداکارى کنم. چه زیبا گفته است که :

«دوست دارم کز غم جانسوز عاشورا بمیرم / بنده،آنگه باشم اورا،کزغم مولى بمیرم.»

مگر مى‌شود عزادار حسین (ع) آرام گیرد و طلب ثار اباعبدالله الحسین را نکند. عاشق حسین اینگونه فریاد مى‌زند که:

«آمدم با شهپر جان آمدم آتشم اما چو طوفان آمدم»

عاشق حسین همان عاشق الله است که ناله می‌کند و سر به سجده می‌گذارد و ضجه مى‌زند که:

«الهى عاشقم عاشق‌ترم کن / الهى آتشم، خاکسترم کن»

بسیارى انسانها به عمق این مطالب پى نمى‌برند لیکن این سخنان واقعیاتى است که در شهادت انسانهاى الهى تجلى مى‌نماید.... دوستانى که هر کدام الگوى عملى برایم بودند و حقیقتا که عاملى در جهت رشد من بودند و انشاءالله خداوند همه آنان را جزاى خیر عطا فرماید. برادران عزیزم توجه داشته باشید که عالم محضر خداست و او ناظر بر تمام اعمال آدمى و روزى فرا مى‌رسد که مى‌بایست به سوالات خداوندى پاسخ گوئیم. پس بکوشید اعمالتان را خالص گردانید و اعمالتان را حساب شده انجام دهید. حرف حق را بگوئید هرچند مخالف زیاد داشته باشد و بدانید که حقیقت خیلى زود خود را نشان میدهد."

شادی روح شهید بزرگوار فاتحه ای نثار کنیم.

راستی مادرش که در تنهایی و عزلت، فراز و نشیبهای بسیاری را در زندگی پشت سر گذاشت و با مشکلات عجیبی دست و پنجه نرم کرد جمله ای دارد که برای همه ما راهگشاست: 

"یک چیز را باور دارم؛ زندگی مبارزه است و این که چه کسی را یار خودت انتخاب کنی، به شکست و پیروزی ات کمک می کند. خدا بیشتر از آنچه من به یادش بودم به یادم بود."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دنیا و آخرتتان آباد، ان شاءالله

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۰۲ ب.ظ

اصول ضروری نگهداری از برکه - باغ یونا - طراحی فضای سبز

 

برکه، حجمی از آب است که می جوشد و خیر و برکت می بخشد. تبریک، به معنای شاد باش آنهم برای بزن و بکوب نیست. تبریک آرزوی خیر و برکت است. زندگی ات مثل چشمه ای زلال بجوشد و موجب رحمت و لطف خدا باشد و به توفیق برسد. شادی هم البته در حقیقت اگر معنا شود نه مجاز، طراوتی درونی است. از این باب محرم هم جای تبریک دارد. چه اینکه امام فرمود محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. شبهای قدر جای تبریک دارد اگر یک قدم ما را به خدا نزدیک کند. نوروز زمانی است که در باطن خود حس فرح داشته و نشاط قلبی خویش را در مسیر قرب الهی بیابیم. 

رمضانتان مبارک، شبهای قدرتان مبارک، عیدتان مبارک. امید آن که در زندگی مادی و معنوی خود برکت عنایت خدا را ببینید و به آنچه او از فلسفه خلقت می خواست نزدیکتر شوید. 

سال شصت خیلی سخت و تلخ بود؛ اما سال شصت و یک با فتح المبین آغاز شد و در حرکت الی بیت المقدس، خرمشهر آزاد گردید. ما که کاره ای نیستیم اگر وصل به جریان توحید باشیم خدا سال 404 را بعد از دشواری ها و تلخی های 403 با به خاک مالیدن بینی ترامپ و نتانیاهو رقم خواهد زد. قدس شریف ان شاءالله سربلند خواهد بود. یمن پیروز می شود. سوریه از چنگال منافقین نجات پیدا خواهد کرد. خدا را در زندگی فردی و اجتماعی و مدیریت و حاکمیت به میدان بیاوریم، پیروزیم. این وعده را خودش داده، خدایی که همیشه صداقت دارد.

امیدوارم در امور اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و تولید و صنعت و معیشت و رفاه و خدمت و آموزش و عدالت و ... برنامه ای برای نزدیک تر شدن بیشتر به اسلام و اهداف دین داشته باشیم. خدا تعهد و ایمان ما و مسئولان ما را بیشتر کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قدر دان باشیم!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۴۲ ق.ظ

قوانین پایه ای طراحی لوگو

 

دیده اید بعضی آدمها به شأن و جایگاه و موقعیت و امکانی میرسند خودشان را باخته و ضایع می شوند؟

طرف ظرفیت بالا نشستن را ندارد، اندازه بزرگی و بزرگواری نیست، نمیتواند رابطه اش را با آدمهای خوب حفظ کند، با طلبکاری با منّت با کبر و ریا و... به خوشبختی لگد می اندازد، جنبه شهرت را ندارد، ظرفیت علم را ندارد و جفا می کند ...

بزرگی آدمها به نسبتها و ژستها و تعاریف و پستها و مدارج و مدارک نیست. چه بسیار آدمهایی که نعمات خدا و بهره های دنیا برایشان سمّ است و با دست خود کاری می کنند که با همین امتیازاتی که در اختیار دارند بیشتر زمین خورده و طرد و منفور شده و دنیا و آخرتشان را ببازند. بعضی آدمها به ظاهر چیزی ندارند ولی چقدر بزرگ و دوست داشتنی هستند.

بزرگ شدن و بزرگ ماندن، جنبه می خواهد. آدم باید قدر و ظرفیت خودش را بالا ببرد تا وجودش گنجایش بهره مندی از مواهب عالم را داشته باشد. تقدیرمان را خودمان رقم می زنیم، خدا فقط آنچه را که خواسته و برگزیده ایم امضا می زند. حقیقت شب قدر را کسی درک می نماید که اراده کند ظرفیت وجودش را برای پذیرش حق و ملزومات آن بالا ببرد و به ورطه ظلم و جفا به خودش و خدا و خلق خدا نیفتد. چنین آدمی به خدا نزدیک میشود و آنچه از مواهب مادی و معنوی عالم که خیرش در آن نهفته باشد را به دست خواهد آورد. عاقبت به خیری به راهی بستگی دارد که انتخاب می کنیم. قدر موقعیتهای کوچک را بدانیم وخودمان را نبازیم به موقعیت های بزرگ هم دست خواهیم یافت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با معرفتها رفیق نیمه راهند!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ اسفند ۱۴۰۳، ۱۱:۵۳ ق.ظ

یادمان سردار شهید یوسف سجودی

 

فرمانده شجاع و با تدبیری بود. یک بار قبل از عملیات داشت سخنرانی می کرد. خبر آوردند برادر طلبه ای که برای شناسایی رفت، تیر و ترکشی خورد و شهید شد. دید بچه ها سرشان را گذاشتند پایین و غمگین شدند. شروع کرد با حرارت صحبت کردن: اینجا حلوا خیرات نمیکنند، میدان میدان جهاد و شهادت است. ما قرار است مثل ابالفضل العباس، مثل حسین بن علی، مثل علی اکبر حسین شهید شویم. دست و پایمان قطع شود، سرمان برود، بدنمان ارباً اربا شود اما عاشورایی بمانیم و حسین را تنها نگذاریم...

حرفهایش انگیزه رزمنده ها را دو چندان کرد.

یکبار در فتح المبین کار گره خورد. یاد اباعبدالله افتاد. بلند شد ایستاد و رجز خواند... هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله... بچه ها روحیه گرفتند و پیش رفتند.

مطلع الفجر موفقیت آمیز نبود. خیلی شهید و مجروح دادیم. برادر خودش هم شهید شده بود. برق ها را خاموش کرد. گفت هر کس می رود برود اما یادمان باشد میدان را خالی کنیم به امام و امت خیانت کرده ایم دشمن جلو می آید... اغلب بچه ها غیرتی شده و ماندند.

داشت بر می گشت بابل برای مرخصی. احساس کرد دوباره جبهه دارد عملیات می شود. قرآن را باز کرد سوره فتح آمد. بی معطلی از همان مسیری که می رفت، به جبهه برگشت و خودش را به عملیات رساند.

بچه ها تشنه شان بود. می دانست آن اطراف آب باریکه ای هست. دلش نیامد کسی را بفرستد. نیروهایش خسته بودند. خودش دو دبه بیست لیتری آب را دست گرفت و رفت. دید چند عراقی مسلح دارند دست و روی شان را می شویند. سلاح نداشت. نمی خواست دست خالی برگردد. دلش را به خدا سپرد و با رعایت اصل غافلگیری رفت جلو و خلع سلاحشان کرد. آنها را هم همراه دبه های آب آورد عقب. از عراقی ها پرسیدند شما که سلاح داشتید چرا اسیر شدید؟ گفتند هیبت و ابهت این مرد ما را گرفت. دست و پایمان شل شد...

می گفت پنج نفر بودیم مسیری را طی می کردیم. دلمان افتاد توسلی به امام زمان پیدا کنیم. حال خوشی به همه دست داد. احساس کردیم عطر دل انگیزی در فضا پیچیده. کسی با خودش عطر و اودکلن نداشت. یکی گفت یعنی آقا دارد به ما توجه می کند؟ همه زدند زیر گریه. چند روزی نگذشت. آن چهار نفر شهید شدند و فقط من ماندم.

خودش هم زیاد نماند. گاهی دوستان شهیدش را اسم می برد و به شان می گفت: بی معرفت ها!

یوسف سجودی فرمانده تیپ1 بود. هم از نظر حماسی هم از نظر معنوی زبانزد رزمنده ها بود. با این حال گاهی می نشست کنار ضریح دانیال نبی، مناجات و حال و هوای رزمنده هایی که برای زیارت به شوش آمده بودند را نگاه می کرد، اشک می ریخت و به حالشان غبطه می خورد. می گفت: اینها از من جلوتر هستند. فرمانده اصلی جبهه این بچه ها هستند...

بر اساس خاطراتی از پرونده شهید در سازمان حفظ و نشر آثار

1- آخرین مسئولیت سردار شهید یوسف سجودی اهل بابل، فرماندهی تیپ سوم لشکر17 علی بن ابیطالب علیه السلام قم بود و در 1363/12/26 عملیات بدر شرق دجله در 26 سالگی به شهادت رسید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ما همه پرنده ایم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ

موسسه اطلاعات مرغداری - 20 عکس زیبا از پرواز پرندگان

 

بعضی هایمان پول را بهانه می آوریم که مال دنیا ما را فریفت و به گناه انداخت. امکانات مادی باعث غفلتمان از راه راست گردید. بعضی هایمان شهرت را بهانه می کنیم، بعضی زیبایی خود را بعضی کثرت عواطف و بعضی هم محیط پیرامون را باعث لغزش خویش شمرده و راه باطلی که در پیش گرفته ایم اینگونه توجیه می نماییم.

خدیجه بنت خویلد همه چیز داشت. پول داشت، شهرت داشت، زن بود و عواطف بسیار داشت، زیبا بود، در یکی از آلوده ترین محیطهای عصر جاهلیت می زیست؛ اما گناهکار نشد که هیچ آن قدر رشد کرد که هم کفو رسول اکرم شد و مادر سیزده معصوم. هم او که دهها کتاب در وصف اخلاق و رفتار و بزرگی اش نوشته اند خودش که معصوم نبود. اتصال به عالم غیب نداشت. بزرگی و رشد و تعالی که به وراثت و یا جبر و تحمیل نیست. هر کس مسیر درست را بشناسد و اراده پیمودن راه حق و سلامت نفس را داشته باشد رسد به جایی که به جز خدا نبیند. عصاره ای از وجود و معارف خدا و سرآمد خلق خواهد شد.

غاده جابر به چمران گفت گمان می کنی اینگونه زندگی کنی میتوانی علی شوی؟ پاسخ همسرش را شنید شاید من نتوانم علی علیه السلام شوم اما راه رسیدن به او که بسته نیست. هر کس میتواند این مسیر را طی کند. بعد از شهادتش بود که غاده در وصفش این گونه گفت: مصطفی نمونه کوچک علی بود.

خدا ما را پرنده آفریده است. اگر بال و پر خویش را نشکنیم لذت پرواز را احساس خواهیم کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روزه مستدام

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ۰۷:۵۷ ق.ظ

رژیم روزه داری در ماه رمضان | شرکت دارویی پوراطب گستر

 

در ماه خدا برای خدا ساعاتی از حلال و حق طبیعی خود در خوردن و آشامیدن و شهوت و... میگذری تا در ماههای دیگر لااقل از حرام خدا در خوردن و نوشیدن و شهوت و... در گذری. همان طور که گفته اند کمال قبول در نماز این است که نمازگذار، همیشه و نه فقط در وقت نماز، خدا را به یاد داشته باشد، کمال قبول در روزه نیز چنین است که در همه روزهای عمر حتی اگر ماه رمضان نبود نیز خدا را ناظر کردار خویش دانسته و از آنچه منع نموده درگذریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مبارکمان باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۲ اسفند ۱۴۰۳، ۰۴:۰۵ ق.ظ

پیام تبریک انجمن علمی آموزش و توسعه به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان

 

امیدوارم لایق این میهمانی باشیم. امیدوارم به خدا نزدیک تر شویم. ماه خدا، فرصت دوباره نگریستن به زندگی و تولدی دوباره و عود به فطرت است. زمستان غفلت و خمودگی به پایان رسیده و بهار جانها و نوروز بیداری و شکوفایی آغاز گردیده است. از روزه داران واقعی باشیم یا نه دست خودمان است. دست خودمان است در لحظه لحظه زندگی مان با خدا باشیم. دقایق عمرمان با روح نماز و روزه آغشته باشد. خدایا ما را ببخش و در مسیر خودت یاری مان کن. یک جمله ای دارد شهید ارتشی دفاع مقدس، محمدباقر روحی کاشی که ما به انقلاب در اخلاق نیاز داریم. 

اراده کنیم به یاری خدا، روح ما طراوت ازلی خودش را بازیابد. فکر ما، نگرش ما، خلق و خوی ما، سبک زندگی فردی و اجتماعی ما تحول پیدا نموده و با همه وجود، خدایی شویم و به رنگ توحید درآئیم؛ صبغةالله و من احسن من الله صبغة. دلیل همه ناملایمات و کژی ها و سستی ها و غفلتهایمان که در ابعاد فردی و اجتماعی باعث شکست و فاصله گرفتن از اهداف و شعائر دین گردیده، طاغوت باطن ماست. در اخلاق و سیرت خود انقلابی به پا کنیم به برکت این ماه بزرگ و نورانی، ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این فاصله دوست نداشتنی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۳، ۰۹:۴۲ ق.ظ

تصاویر) نکوداشت محسن رفیق‌دوست

 

ذهن آدم است دیگر گاهی قلقلک می آید. رسانه ها می گویند یک میلیون و چهارصد هزار نفر در تشییع پیکر مطهر سیدالشهدای مقاومت شرکت داشته اند. دمشان گرم. حضور در تشییع هر چقدر باشکوه تر، چشم دشمن کورتر. اما با خودم می گویم اگر این تعداد نفری یک گلوله به سمت دشمن شلیک می کردند، چه اتفاقی رخ می داد؟ اگر نفری یک خشاب خالی می کردند یا یک آرپی جی می انداختند... مگر طول و عرض اسرائیل چند کیلومتر است؟ البته اینها صرفاً بازی ذهن است. چرا ظرفیت عظیم جهان اسلام بر ضد موجودیت رژیم اشغالگر، بسیج و عملیاتی نمی شود؟

بعضی رسانه های سوپرانقلابی! دارند گزیده سخنان سیدحسن نصرالله را دست به دست می کنند. سید این ماههای آخر از دست ما گله داشت. یعنی ما حتی فرزندان و حامیان خودمان را هم از خودمان آزرده ایم؟

بعضی هم از قول دوستان حزب الله لبنان می نویسند چرا موشکهایتان در زیر زمین است؟ چرا در مساله حجاب اینطور وا داده اید؟

دیشب یکی از سایتهای خبری گزارشی از برنامه بزرگداشت محسن رفیق دوست منتشر کرد. چقدر مسئولان و سرداران گرانقدر در این مراسم حضور داشتند. ناطق نوری هم بود، علی شمخانی هم بود، علی لاریجانی هم بود. در اینترنت جستجو کردم کاریکاتور گل آقا درباره رفیق دوست، چیزی پیدا نکردم. یک بار صحنه دادگاه را کشیده بود و نوشت: رفیق، دوسِت داریم! یاد مرتضی رفیق دوست و اعدام فاضل خداداد می افتم. راستی مردم درباره شمخانی و فرزند و دامادش چه می گویند؟ درباره ناطق نوری؟ درباره لاریجانی ها... در مازندران پنج نفر کاندیدای مجلس خبرگان بودند، چهارنفرشان باید رأی می آوردند و به مجلس می رفتند. فقط یکنفر باز می ماند. آن کس هم که باز ماند، آیت الله صادق لاریجانی بود. انتخابات پر رونقی هم نبود. اغلب از طیف ارزشی جامعه شرکت کرده بودند ولی انتخابشان پیام خاصی داشت.

اصلاً همین همایش نکوداشت محسن رفیق دوست چرا حتی بین نیروهای ارزشی و انقلابی هم بازتاب رسانه ای نداشته است؟ چرا کسی برای این نوع کارها، برای این نوع افراد، تره خرد نمی کند؟ انتخابات اخیر ریاست جمهوری چقدر توانست نیروهای بالادستی نظام را در فکر فرو ببرد؟ چرا قاطبه جوانان حزب الله راهشان را از انقلابی های قدیمی بالانشین جدا کرده اند؟ این شکاف را چطور باید پر کرد؟ چرا آقایان نمی خواهند فکر کنند؟ چرا نمی آیند حرف بچه های حزب اللهی را خارج از چارچوب تعاملات سازمانی بشنوند و البته پاسخگو باشند؟ و همچنان مدعی انحصار اقلیتی در تصدیق واژه "انقلابی" و مصادره آن بوده و اکثریت ارزشی منتقد خویش را سوپر انقلابی و خوارج می نامند! شما که غیرانقلابی ها را نتوانستید جذب کنید دیگر چرا انقلابی ها را از خودتان فراری می دهید؟ دقیقاً بهره هوشی شما چقدر است؟

یک صحبتی را آقا دو بار در سالهای 75 و 76 تکرار کرد و بسط داد با موضوع عوام و خواص و عبرتهای عاشورا. نمیدانم نسل جدید آن را خوانده اند یا نه؟ نمیدانم نسل قدیم آن را از یاد برده اند یا نه؟ ولی دنیا خیلی حیله گر است. همه ما در چرخه امتحان قرار خواهیم گرفت. سابقه انقلابی، رزومه های پرطمطراق، میزهای چهارگوش پر زرق و برق، فیشهای حقوقی تپل مپل، درجه و جایگاه و... ملاک نیست. هر روز در دو راهی خیر و شرّ، در دو راهی حق و باطل در دو راهی خود یا خدا قرار خواهیم گرفت. هر آن باید خودمان را محک بزنیم آیا آماده پیوستن به قافله عاشورا هستیم یا نه؟ اگر دست و دلمان لرزید و در مقابل نص فرمان امام، اجتهاد کردیم و بهانه آوردیم؛ یزیدی نباشیم لااقل در شمار خیل تماشاگران بی تفاوت واقعه عاشوراییم که صدالبته نقش و تأثیرشان کمتر از یزیدیان نبوده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پای دل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۳۱ ق.ظ

پوستر/کاش پای دل ما هم به نوایی برسد

 

در خانه پدرش زندگی می کند، مغازه اش اجاره ای است. درآمدش همین حقوق روزانه حاصل از کار پیرایشگری است. ماشینی قدیمی دارد که خرج می تراشد. فراخوان کمک به جنگ زدگان فلسطین و لبنان که داده شد، همسرش گردنبد و دخترش گوشواره طلا را بردند و هدیه دادند.

دلش هوای کربلا داشت. سفری ارزان قیمت برایش فراهم شد؛ اما باز هم پولش برای زیارت خانوادگی کافی نبود. گفت: آخر شب، مشتری داشتم و بعدش باید می رفتم خانه. طرف تازه از کربلا آمده بود. گفتم: من هم ان شاءالله به زودی می روم. حرف دیگری نزدم. گفت: چه خوب!

موقع رفتن، هزینه سلمانی را با کارتخوان کشید. بعد یک اسکناس هم گذاشت توی جیبم گفت: خرج سفر. سوار ماشین که شدم از سر کنجکاوی، پولی که داده بود را از جیبم در آوردم و نگاه کردم. یک اسکناس صد دلاری بود؛ درست به همان میزان که کم داشتم.

یادش آوردم یک بار جمله ای را به من گفته بود: اهل بیت هیچ وقت زیر دِین کسی باقی نمی مانند. مطمئنم همه پولهایی که برای خدا داد جبران می شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهیدان را شهیدان می شناسند

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۲۱ ق.ظ

مهریه منحصر به فرد همسر شهید باکری چه بود؟/ شهید مهدی باکری نماد غیرت  آذربایجان - تبریز یازار

 

مهدی باکری را که می شناسید، حتما خاطراتش را هم خوانده اید. اخلاص و معنویت وتواضع و گذشت این بشر کم نظیر است. چقدر به خاطر خدا کار کرد، زحمت کشید و سختی دید. چقدر به خاطر خدا از حق و امتیاز خود گذشت، چقدر به خاطر خدا طعم تلخی و زخم طعنه چشید. در راه خدا همه زندگی اش را هم داد اما در وصیتنامه اش نوشت: "ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. میترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی که از من راضی نباشی. ای وای که سیه روی خواهم بود."

بعدش یک عبارت عجیبی درباره خدا دارد: "خون باید می شد و در رگهایم جریان می یافت و سلول هایم یا رب یا رب می گفت."

روحانی شهید شیخ فضل الله محلاتی درباره این کلمات مهدی باکری عبارتی دارد که خواندنی و تکان دهنده است: "این جمله خیلی خیلی معرفت می خواهد. این ثارالله که به امام حسین علیه السلام تعبیر می کنند، یعنی خون حسین رنگ توحید گرفته است. بنابراین بازو می شود یدالله، چشم انسان می شود عین الله. با چشم خدا جز خدا در جهان نمی بیند..."

برگرفته از "داستان یک مرد" ویژه نامه بزرگداشت سالگرد شهادت فرمانده لشکر 31 عاشورا/ اسفندماه 83

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راه، تو را می خواند

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ۰۳:۴۱ ب.ظ

photo_2025-02-11_09-35-11_fqo7.jpg

 

صبح رفتیم مزار علی بن مهزیار، محبّ و دلداده حضرت ولی عصر(عج). فهمیدم جناب حبیب الله معلم، شاعر حماسه سرای نوحه های آهنگران هم در حیاط بارگاه ایشان دفن است. فاتحه ای نثارش کردیم. نام این مرد در تاریخ ادبیات حماسی کشورمان ماندگار خواهد بود. اطراف کارون را هم در اهواز گشتیم. ظهر راهی شلمچه شدیم. چقدر خلوت و غریب بود. عده ای با ماشین شخصی آمده بودند که بعضا چهره ای متفاوت داشتند. خب این بندگان خدا شاید بعدها دیگر مسیرشان این طرفها نیفتد. چرا بلندگوها خاموش است؟ چرا تصاویر شهدا قدیمی و پوسیده اند؟ چرا کار نمایشگاهی و تبلیغی در خوری صورت نگرفته تا حال و هوای یادمانها احیا شود؟ گفتند شبها بعد نماز برنامه ای داریم و... بقیه روز گویا اوضاع همین است. به نظرم مدیریت یادمان ها را باید بدهند دست افراد جوان تر و با انگیزه تر. نماز را که خواندیم توجهم به یک امیر ارتش جلب شد که گویا برای روایتگری آمده بود. یک جوانی آنجا بود سوالی از او پرسید. خیلی با حوصله و وسواس انگار که جمعیت عظیمی مقابلش ایستاده مشغول توضیح شد. وجدان و تعهدش ستودنی بود. برای بچه ها از اهمیت شلمچه در اشغال و بازپس گیری خرمشهر و نیز عملیات سرنوشت ساز و انهدامی کربلای پنج گفتم. آمدیم طرف مسجدجامع خرمشهر که متأسفانه سالهاست به بهانه اجتناب از ترافیک، از برنامه های بازدید راهیان نور حذف شده است. این مسجد همچنان در حال توسعه است و نماد مقاومت مردم ایران به حساب می آید که تماشایش هم لذت دارد. از خرمشهر و مردم قهرمانش هر چه بگوییم کم گفتیم. رفتیم لب اروند. خلوت و با صفا بود. دلتان نخواهد فلافلی خوردیم و به موزه دفاع مقدس خرمشهر رفتیم و بعدش روانه میدان عشایر شدیم. خیلی ها در خوزستان مدعی فروش بستنی گاومیش هستند اما تنها جایی که من دیدم واقعا بستنی با شیر گاومیش دست مشتری می دهد همین فلکه یا میدان عشایر در خرمشهر است. بارها مدیران کاروانها را راضی کرده و دستجمع به آنجا رفته ایم. این بار خانواده خودم را بردم و آنها هم از کیفیت این محصول خوشمزه به وجد آمدند. پارسال به دانشجوهای فنی مهندسی بابل که بعضا نخبه و اهل ابداع بودند پیشنهاد دادم به فکر تکثیر نژاد گاومیش و عرضه محصولات لبنی آن در سطح کشور و منطقه باشند. الله اعلم. شاید روزی این کار را انجام دادند. هم در خرمشهر چرخی زدیم هم در آبادان. آبادان بزرگتر و پیشرفته تر و شلوغتر از خرمشهر است اما من خرمشهر را بیشتر دوست دارم. دلم میخواهد روزها در این شهر برای خودم راه بروم و خلوت کنم. خاک خیابانها و کوچه پس کوچه های این شهر عصاره آب و گل غیرت و مردانگی و غربت و شهامت است. در آبادان یادی از مرحوم آیت الله جمی کردم. عصر به اروند کنار رفتیم. آنجا هم خلوت بود. داخل کشتی معروفی که روی آن روایتگری صورت میگیرد هم رفتیم و چند عکس به یادگار گرفتیم. شرحی از والفجر هشت به عنوان یکی از پیچیده ترین عملیاتهای نظامی دنیا دادم. شب نیاز به استراحت داشتیم. پسر بزرگم که رانندگی به عهده او بود سرمای شدیدی خورده و بی حال شده بود. هتلهای آبادان قیمت وحشتناکی داشتند. از سایت دیوار جایی را پیدا کردیم که دستکمی از ویرانه اقامتی شوش نداشت. اما چاره ای نبود و یک شب را هم آنجا گذراندیم. دیگر شرایط ادامه سفر را نداشتیم. دهلاویه و هویزه و طلاییه را گذاشتیم برای بعد. راهیان نور هیچ وقت تکراری نمی شود. راهیان نور هیچ وقت تمام نمی شود. همیشه انتهای سفرهای راهیان نور، مسئولان کاروان از من می خواستند برنامه وداع را برگزار کنم. میکرفون را دست می گرفتم. می گفتم با شهدا که نمی شود وداع کرد. ما تازه با هم آشنا شده ایم. تازه میخواهیم رفیق شویم. پس سلام بر شهدا، سلام بر راهیان نور سلام بر مسیر نورانی شرف و انسانیت. سلام بر خدا سلام بر ملائک سلام بر زندگی نو و سیرت جدید. این راه برای گذر نیست برای ماندن است. ماندن در این مسیر، خودش یک راه است، معبر عروج و کمال و فطرت. این راه، طریقت عود به خویشتن و الحاق به اصالتهاست. قرار است ذره ای از عظمت وجود خدا شویم. وقتی خدا ما را می بیند و هوایمان را دارد ما چرا او را نبینیم و در دو راهی های زندگی در بزنگاه انتخاب بین خود و خدا، هوایش را نداشته باشیم؟ ادب و عدل و انصاف و انسانیت حکم می کند با آنکه به ما مهر می ورزد و دستمان را می گیرد مهر بورزیم و خوشحالش کنیم. لا حول و لا قوة الا بالله...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همه که در یک سطح نیستند

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۳، ۰۹:۴۴ ق.ظ

هادی عامل - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

همه آدمها یک تفکر و روحیه که ندارند. حتی آدمهای مذهبی سطح نگاه متفاوتی نسبت به واقعیتهای دنیا دارند. این عدم تشابه یک مساله سلیقه ای است و ضعف و قوت کسی به شمار نمی آید.

یادم است مدتی این جمله منسوب به شهدا که البته برگرفته از کلام مولا علی علیه السلام است را بچه های مذهبی به یکدیگر پیامک می کردند: .... اگر شهید نشویم می میریم!

عبارت زیبا و پرمفهومی است اما برای آنها که با مقوله جهاد و شهادت آشنا باشند. دوستی می گفت این پیامک را برای بعضی بستگانش فرستاد که آدمهایی معمولی اهل نماز و روزه بودند. بعضی هایشان جواب دادند: خدا نکند! بعضی هم تماس گرفتند و با نگرانی پرسیدند: چیزی شده؟!

شما نوار گریه و فغان داخل هیأت را بیرون از هیات مثلا داخل ماشین بگذاری بعضی ها تعجب کرده و به نظرشان عجیب می رسد.

الغرض این برنامه گفتگوی طنز و جدی شبکه افق که دو سالی است پخش می شود و هنوز نتوانسته در بین مخاطب جا باز کند برنامه خوبی است. اما سطح بعضی سوالهایش واقعا پایین است که دیده ام تعدادی از مهمانها مثل شهاب مرادی و رائفی پور و... هم به کنایه به بی  ربط بودن بعضی پرسشها اعتراض داشته اند.

مساله اهدای کفن به مهمان هم که در پایان برنامه صورت میگیرد برای هر کسی قابل هضم نیست. قبلا هم بعضی اعتراض کرده اند. یکی اش خانم دکتر معروفی بود که گفت بچه هایم ببینند ناراحت می شوند. حق هم دارند فرزند هست و مادر؛ به عبارت دقیقتر مادر است و فرزند!

یکی مثل حمید رسایی واکنش قشنگی داشت که ما هر لحظه در حال مردن هستیم. هر ثانیه که می گذرد یعنی به مرگ مبتلا شده ایم. بعضی مهمانهای دیگر هم واکنش خاصی نداشته اند. اما خب عرض کردم که روحیه آدمها مثل هم نیست. هادی عامل انسان پاک و متدینی است. گفت من به مرگ فکر می کنم و منکر این واقعیت نیستم؛ اما هدیه دادن کفن به مهمان را کار خوبی نمی دانم.

نکته کجاست؟ این قسمت از برنامه یکبار از تلویزیون پخش شد اما چندان مورد توجه قرار نگرفت. بعد از حدود دوماه دوباره از تلویزیون پخش شد که این بار این قسمت اهدای کفن مورد توجه قرار گرفت در شبکه های مجازی دست به دست شد، هادی عامل نفرین کرد که خدا دلتان را بشکند به من قول داده بودید پخش نمی کنید و...

خب این شیطنت برای دیده شدن بیشتر واقعا در شأن یک برنامه مذهبی و انقلابی نیست.

یکی هم دیروز متن خوبی نوشت که بگذارید درباره مرگ باوری و آخرت گرایی، برنامه های جذابی مثل زندگی پس از زندگی کار کنند که عالمانه، عمیق و اثر گذارند. این مباحث را بازیچه برنامه های سطحی مخاطب محور قرار ندهید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باران

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۳، ۱۰:۱۸ ق.ظ

سمنان| بارش باران در استان سمنان تا 72 ساعت آینده ادامه دارد - تسنیم

 

در را باز کرده ام تا باران را ببینم و صدای آن را بشنوم حالا که خدا درهای رحمتش را به روی ما گشوده و نگاه پرمهرش را به ما دوخته.

باران دانه های تسبیح آسمان است که بر زمین فرو می ریزد؛ آنگونه که قطرات تسبیح یاد خدا از زمین به آسمان می بارد.

باران غبار آسمان را می شوید، سیاهی زمین را می زداید، چونان اشکهایی که چشم را شست و شو می دهد.

برای همین است که می گویند وقت باران، فرصت دعاست؛ مثل آن که دلش می شکند و حجاب قلبش فرو ریخته و ... حاجتش رواست.

تو مقدّسی ای باران، شمّه ای از تنزّه ذات اقدس حق. خدا پاک است و پاکیزه می سازد؛ باران هم. اگر چرک و کثافت را با مقداری باران مخلوط کنیم پسندیده نخواهد شد. خدای دلهای مشرک و منافق هم دوست داشتنی نیست. خدا که هست غیر او معنایی ندارد. باران که هست کدورت جایی ندارد.

عشق، مُعرَّب اشک است. هر جا عشق هست اشک هم هست، هر جا اشک هست نشان عشق پیداست. ذات هر دو یکی است. آسمان روی دیگر سکه خلقت است. این روی سکه، زمین است. زمینی ها همه آسمانی اند حتی اگر غافل باشند. باران، زنگ بیداری و یادآوری است. ریسمان اتصال با منشأ هستی است. یعنی تا قیامت نشده به یاد بیاور کی و کِی و کجایی، قرار بود کجا باشی، قرار است کجا بروی؟ دل پر تپش هستی می گرید در فراق دوستان جدا افتاده و جا مانده اش، چنان که می گریند آسمانیان زمین در غم دوری از منزل سماواتی خویش. باران و دعا، نخ های ارتباطی میان عوالم ماده و ملکوتند. آسمان و زمین آخرش به هم رسیده و یکی می شوند. وعده الهی بر حق است. قیامت برای دلدادگان کوی وصال که خوفناک نیست. آن که حقیقت را می جوید منتظر قیامت است. منتظر روزی است که همه چیز سر جای اولش قرار بگیرد. همه به اصل خویش بازگشته و روح واحد شوند. آن که رنگ خدا بود و خدایی زیست، به خدا برسد و خدا شود. خدا مرکّب نیست؛ اما ما و همه خلقت، ذرّات وجود او هستیم به تشبیه. باران فرصت نگریستن به آخرت است، ترانه بازگشت به حقیقت. باران را ببین و صدایش را بشنو و خدا را شکر کن که این اذان رسای طبیعت، نماز توحید و معاد را دوباره در گوشَت زمزمه می کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از سوریه عبرت بگیریم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۳، ۰۶:۲۴ ق.ظ

اگر دولت سوریه به جنگ با اسرائیل می رفت، حتی اگر حکومتش نابود می شد قهرمان و تاریخ ساز بود و شرافت داشت به وضعی که اکنون گرفتار آن شده است.

فرار از میدان اصلی و غفلت از دشمن درجه یک، باعث شکست از دشمن درجه دو و گرفتاری در میدان فرعی خواهد شد.

عبرت بگیریم. از خدا بخواهیم و مراقب باشیم به چنین وضعی دچار نشویم. دنیا آنقدری نمی ارزد که آخرش با ذلت و شکست و حقارت تمام شود. از مردانه زیستن و مردانه مردن نهراسیم. همان که آقا فرمود عقب نشینی غیرتاکتیکی عقوبت الهی به دنبال دارد.

خواص ممالک اسلامی نباید دنیا طلب باشند. بحث دهه هفتادی آقا با موضوع عوام و خواص را هر از گاه مرور کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا