آرشیو آذر88 اشک آتش
اگر بسیجی نبود
صدام یزید بابات بود!
بچه بسیجی های قم امروز گل کاشتند . ای ول خدا قوت !
ده ها اتوبوس از تهران لشکر کشی کرده بودند اما بر و بچه های غیور قم بعد از خویشتن داری اولیه جهت تدفین مرحوم مورد نظر! با حمله ای حیدری درسی جانانه به اوباش ترسو و بی ریشه دادند. جای همه حزب الله را خالی کردیم .
اخبار تفصیلی را در اولین فرصت در همین وبلاگ خواهید خواند. به شوخی می گفتیم حاضریم هر نوع آشوب را در هر نقطه ای از کشور کنترات ! سرکوب کنیم. بودید کاش و عجز و ناله سبزهای پر شور ! را فقط برای عبور از بین جماعت حزب الله و فرار از صحنه می دیدید. به حول و قوه الهی جرشان دادیم و لانه شیاطین را با فریادهای توفنده بیعت با ولایت به لرزه انداختیم. یا حیدر.
چرا قم آشوب نشد؟!
برای خیلی ها این سوال پیش آمده بود که چرا در جریان آشوب های خیابانی پس از انتخابات که کم یا زیاد بسیاری از شهرهای بزرگ کشور را تحت تاثیر قرار داده بود ، اتفاق خاصی در قم رخ نداد و این شهر مقدس در امنیت کامل به سر برد . این پرسش زمانی بیشتر جلب توجه می کند که بدانیم به رغم مذهبی بودن و سطح بالای فرهنگ و تحصیلات بسیاری از ساکنین این شهر ، حدود یک سوم رای دهندگان در قم نام کاندیدای ناکام را به داخل صندوق های رای انداخته بودند که مثلا اگر ششصد هزار رای جمع شده باشد دویست هزار نفر هم تعداد کمی به حساب نمی آید .اما ... قم آرام بود . جالب تر آن که بدانیم در جریان فتنه شریعتمداری و منتظری در دهه شصت برای ساعاتی شهر قم به هم ریخت و برخی از اوباش در خیابان های اطراف حرم مطهر به شکستن شیشه های مغازه ها و سر دادن شعارهایی بر ضد نظام پرداختند تا جایی که خبر مربوط به آن دل حضرت امام را به درد آورد و باعث تاثر شدید ایشان گردید. با این حال ، قم این بار در آرامش به سر برد .
بوق های آتش بیار فتنه در بسیاری از شهرها شایع کرده بودند که قم نیز آبستن حوادث است . این شایعات به اندازه ای بود که برخی دوستان و اقوام از شهرهای مختلف تماس می گرفتند و ناباورانه می پرسیدند شما هنوز زنده اید؟!!! حتی یکی دوبار چند مینی بوس از اوباش به شکلی سازماندهی شده وارد قم شدند که بلافاصله توسط خودروهای از پیش آماده شده نیروهای انتظامی به بیرون شهر منتقل گردیدند . به راستی چرا قم آرام بود؟ راز این ثبات در چیست ؟ برخی در تماس های خود می گفتند شنیده ایم صانعی می خواهد کفن بپوشد و به خیابان بیاید و .... در جواب آنها می خندیدم و گاه به شوخی می گفتم : بنده خدا با زیرپوش آمده بود دم در ، سوتفاهم شد !! اما خدا می داند اگر صانعی مرد بود و پایش را از خانه اش بیرون می گذاشت ... ، دوستان آشی برایش پخته بودند که گویا بو برد و از جایش تکان نخورد . این ها را برای ثبت در تاریخ می گویم .
بلافاصله پس از نخستین جرقه های فتنه ، مردم و جوانان برومند قم به خیابان ها ریختتند . آنها سه روز پیاپی از مسیر حرم تا جامعه مدرسین راهپیمایی کرده و با فریادهایی پر از خشم ، شعار توفنده مرگ بر هاشمی را در خیابان های شهر طنین انداز نمودند.
این فریاد های پر صلابت ، تکلیف تمام فتنه جویان را روشن ساخته بود . آنانی که در لانه های فساد به دنبال ایجاد آشوب در این شهر مقدس بودند با شنیدن این ندای انقلابی ، حساب کار دستشان آمد. به خصوص که به یاد آوردند چندی پیش مردم قم در اجتماع مقابل بیت منتظری و نیز تسخیر و تخریب خانقاه شیاطین نشان داده اند برای دفاع از خون شهیدان اسلام و انقلاب با کسی تعارف ندارند. قم آرام بود ، چون مردم هوشیار این شهر چشم فتنه را نشانه گرفتند و وقتشان را برای مقابله با عروسک های خیمه شب بازی هدر ندادند. مردم قم چندین ماه جلوتر از ملت حرکت کردند و نمایشی از سرنوشت اجتناب ناپذیر سران فتنه را پیش رویشان ترسیم نمودند. نباید فراموش کنیم در شعارهای تاریخی ایام انقلاب آن چه که بیش از شعار مرگ بر شاه ، کاخ های استبداد را به لرزه انداخت فریاد پرخروش مرگ بر آمریکا بود . امروز نیز با استفاده از این تجربه موفق باید عقبه طاغوت و نفاق جدید را نشانه گرفت . با واکنش های پیش بینی نشده و انقلابی می توان سرسخت ترین دشمنان را سرجایشان میخکوب کرد که گفته اند : بهترین دفاع ، حمله است! .از یاد نبریم این مثل زیبا و راهبردی را : چون که صد آید نود هم پیش ماست!
بیست و هفت آذر مناسبت های بزرگ و قابل توجهی دارد . یکی از این مناسبت ها که متاسفانه کمتر مورد توجه قرار می گیرد سالگرد ارتحال حجت الاسلام محمد تقی فلسفی است . بزرگ تر های ما بهتر می دانند که در دهه های سی ، چهل و پنجاه هیچ رسانه ای را توان رقابت با منبرهای فراگیر و انسان ساز مرحوم فلسفی نبود .او را به حق ، بلندگوی اسلام و حلقوم رسای حقیقت نامیده اند. بیان پرمحتوا ، قابل فهم و شفاف ایشان مردم را با هر طرز تفکر و سطح اجتماعی به پای منبرش می کشاند و به شهادت تاریخ ، آنان را چنان مسحور کلام خویش می نمود که به هیچ وجه متوجه اطراف خود نمی گردیدند.
از تاریخی ترین منبرهای مرحوم فلسفی می توان به استیضاح هویدا توسط ایشان در مسجد ارک تهران ، سخنرانی درنخستین جلسه حضور امام پس از ورود به ایران و سخنرانی معروف بر ضد جریان به ظاهر ملی مصدق و نهضت آزادی و ....اشاره نمود.
وی آثاری نیز در خصوص فن خطابه و شیوه تبلیغ از خود بر جای گذاشته که می تواند مورد استفاده وعاظ و مبلغان فرهیخته مکتب اسلام قرار بگیرد . کتاب خاطرات وی که از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر گردیده نیز خواندنی است .شادی روح این خادم فرزانه آستان امامت ، صلوات .
مردم بردگان دنیا هستند و دین لیسیدنی است بر روی زبان ایشان ، تا مزه از آن می تراود آن را نگه می دارند و چون بنای آزمایش شود دینداران اندکند .
از نخستین کلمات امام عشق پس از ورود به وادی کرب و بلا
تولد " اشک آتش " !
یک سال پیش اواسط آذر 87 یک دستگاه رایانه همراه ؟! خریدم . با کمک دوست خوبم سید روح الله حسنی تشکیل وبلاگ را دست و پا شکسته یاد گرفتم . 23 آذر اشک آتش راه اندازی شد . نخستین مطلب که متن کامل کتاب سرسبز بود را همان شب در وبلاگ قرار دادم و .....
اشک ٬ کنایه از سوختن است و آتش ٬ عزم سوزاندن !
اوایل قصدم ورود مصداقی در سیاست نبود . سعی می کردم مسائل مورد نظرم که بیشتر فرهنگی و ادبی بودند را به صورت کلی بیان کنم اما هر چه به انتخابات نزدیک تر شدیم احساس خطری به سراغم آمد که بغض فروخفته ام را دوباره به جوشش وامی داشت . سومین دهه زندگی ام را پشت سر گذاشته ام . هم از چپ ضربه خورده ام هم از راست . دل خوشی از جریانات سیاسی قدرت طلب ندارم . اگر احساس کنم خط قرمز های اسلام به سخره گرفته می شود انشالله سکوت نخواهم کرد . تاکنون در این وبلاگ دوستان خوبی را پیدا کرده ام که گواه ادعای من در عدم تعلق به جناح ها و افراد می باشند .از انتقاد صریح از قوه قضائیه ، بیوت رهبری و مراجع و ریاست جمهوری و حمله به خودباختگانی همچون هاشمی و میرحسین و ... و حتی اعتراض صریح به دوستان نان و نمک خورده و صمیمی سابقم مانند محمد جواد اکبرین ، مسعود ده نمکی و حمید داودابادی به خاطر تعدی نسبت به خط قرمزها ابایی نداشته ام . بارها تهدید شده ام و فحش های رکیکی نثارم شد . خدا توفیق دهد همچنان ایستاده ام . فقط دعا کنید کمتر مرتکب خطا شوم و عاقبت اندیشی اخروی ام بیشتر شود . پیام هایی که اهانت رکیک نداشته اند را به رغم تفاوت صد در صدی آرا هیچ گاه حذف نکرده ام . نظرات و توصیه های دوستان همواره چراغ راه این قلم بوده و خواهد بود باذن الله تعالی ....یاعلی
شناسنامه فتنه
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم آذر 1388 ساعت 20:21 شماره پست: 302
به دنبال حمایت دوباره و آشکار بزرگ خاندان صلح طلبان آشوب گر
و کعبه آمال سبز صورتان سیا سیرت ازرهبران فتنه و مخملی های زبر و زمخت ٬ نام دقیق رئیس جمهور ایالات متحده بدینوسیله اصلاح می گردد.از این پس نام صحیح وی که پیش از این باراک حسین اوباما خوانده می شد باراک اوبامیرحسین خواهد بود .
.... دیدم چند تانک عراقی از طرف سوسنگرد برگشته اند . سرگردان مانده بودند از کدام طرف بروند . جوان قدبلندی که نامش را نمی دانستم ، آمد و گفت که من می روم گلوله آرپی جی بیاورم . رفت و پس از مدتی با سی گلوله آرپی جی برگشت . آن ها را داخل یک پتو پیچیده بود . ده دوازده کیلومتر ، رفت و برگشت را دوان دوان پیموده بود ! زمانی که گلوله ها را آورد ، نقش زمین شد . یکی از بچه ها گفت که این بنده خدا گویا تیر و ترکش خورده . بالای سرش آمدم . دیدم شکمش کاملا پاره شده و همه روده هایش بیرون ریخته . با یک دست ، روده هایش را گرفته بود تا خودش را به ما برساند .
سرش را توی دست هایم گرفتم . نوازشش کردم . گفت : گمان نکن بی صاحبم . آن کس که باید بیاید ، می آید .
این مطلب را گفت و بعد از دوسه بار یاالله گفتن ، شهید شد .
بعد از عملیات متوجه شدم که او شهید اکبر گودرزی از نیروهای تهران بود ....
کتاب بابانظر ص84
حماسه هشت
+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم آذر 1388 ساعت 21:3 شماره پست: 300
گفت و گو با موسس نخستین موسسه خصوصی مطالعات و تحقیقات دفاع مقدس کشور
آن روی سکه جنگ !
این روزها اخبار مربوط به محاکمه آزاده و پژوهشگر دفاع مقدس محمد حسین منصف مورد توجه بسیاری از علاقمندان ارزش های انقلاب اسلامی قرار گرفته است. او که با یاداوری جمله ای از حضرت امام (ره)دادستان بابل را نوکر مردم خوانده بود و به استناد همین گفتار جرم وی در اخلال در نظم و تشویش اذهان عموم محرز شناخته شد و به ده ماه زندان و سی ضربه ناقابل! شلاق محکوم گردیده در هفته های اخیر به عنوان نمادی از عدالت خواهی مورد تکریم بیش از پیش همشهریان خود قرار گرفته است. چندی پیش دغدغه های وی درباره فعالیت های مرتبط با دفاع مقدس و کوتاهی های برخی از مسئولین را در مصاحبه ای صریح با ایشان در نشریه سبزسرخ منتشر نمودم که مطالعه مجدد آن برای فعالان این عرصه ، خالی از لطف نیست. گفتنی است این مصاحبه پیش از انتشار کتاب شب موصل انجام شده است . حتما به ادامه مطلب سری بزنید:
اشاره:
آقای محمد حسین منصف آزاده سرافرازی است که پس از بازگشت به میهن اسلامی ضمن ادامه تحصیلات دانشگاهی خود با ارایه چند طرح پژوهشی در زمینه دفاع مقدس نام خود را در زمره نویسندگان و محققین این عرصه ثبت نمود. ایشان پیش از این معاونت تحقیقات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان مازندران را عهدهدار بوده و هماکنون با رسیدن به مقطع بازنشستگی، پرجنب و جوشتر از گذشته علاوه بر عضویت در شورای سردبیری نشریه سبزسرخ نخستین موسسه خصوصی مطالعات و تحقیقات جنگ را با عنوان حماسه هشت در شهر بابل تاسیس کرده است. راه اندازی این موسسه انگیزهای شد برای گفت و گویی جالب و خواندنی با این آزاده قهرمان. گفتنی است از آقای منصف تاکنون دو کتاب با عناوین ابتکار جنگی و نیز کاربرد حیله در جنگ به همراه دهها مقاله تحقیقی منتشر شده است. شرح زندگی ایشان نیز سوژه کتاب جدیدی است که به زودی از سوی دفتر ادبیات مقاومت به چاپ خواهد رسید.
آقای منصف! حماسه هشت به ادعای شما اولین موسسه خصوصی در زمینه پژوهش مرتبط با دفاع مقدس است. انگیزه شما از راه اندازی این مجموعه چیست؟
ـ به نام خدا. این که ادعا شده اولین موسسه خصوصی این طبق اطلاعی است که 13 ماه قبل وقتی در معاونت تحقیقات بنیاد بودم به دست آوردم. البته موسسات و مراکز دیگری هم در سطح کشور هستند که در این ارتباط فعالیتهایی دارند اما آنها اگر هم خصوصی باشند تخصصی نیستند یعنی ممکن است همراه با سایر فعالیتهای خود اقداماتی هم در راستای فرهنگ دفاع مقدس انجام دهند.
انگیزهتان را بیان نکردید!
ـ ببینید افتخارات را نباید محدود به کارهای دولتی کنیم. در کار دولتی معمولاً انگیزهها شخصی نیست. اداری است. البته افرادی هم هستند که در کار دولتی هم با انگیزههایی بالا و غیر اداری فعالیت میکنند. اما خیلی وقتها این گونه نیست من مثالی برایتان میزنم که شاید حاضر نباشید آن را چاپ کنید. وقتی در معاونت بنیاد بودم یکی از مدیران ارشد صدا وسیمای مازندران از آرشیو ما بازدید کرد و ما را مورد تشویق قرار داد. ما در آرشیو خود 3000 عنوان کتاب در زمینه دفاع مقدس داشتیم همچنین 700 ـ 600 ساعت مصاحبه راویان فتح که در زمان جنگ با برخی از رزمندگان استان انجام گرفته بود. 400 ساعت فیلم از رزمندگان مازندرانی داشتیم. به همراه آنها 600 ـ 500 ساعت فیلم نیز وجود داشت که در زمینه دفاع مقدس بعضاً از برنامه صدا و سیما ضبط و آرشیو شده بود. اما این 600 ـ 500 ساعت را ما از کجا آورده بودیم؟ یک موسسه فرهنگی بود در شهرستان بابل به نام حدیث شهود به مدیریت آقای نیک عهد که در خانهای قدیمی و مخروبه آرشیوی را برای دفاع مقدس راهاندازی کرده بودند ما تنها یک سوم داشتههای آنها را کپی کرده بودیم. حالا آن مدیر محترم وقتی آرشیو ما را دید چنین فرمود که شما گنج عظیمی دارید باید همه نویسندگان، هنرمندان و محققان استان بیایند و از این گنجینه استفاده کنند. همه همکاران از این عبارات ایشان خوشحال شدند. من به مسوول خود که انسان بزرگواری است گفتم شما نباید خوشحال باشید. این تعابیر نشان میدهد که آن قدر در کشور کم کار شده است که حالا ما از کارهای خودجوش چند جوان مستقل متحیر میشویم. اگر نردبان تحقیقات 10 پله داشته باشد ما روی پله اول ایستادهایم آن هم به صورتی لرزان. جملهای از مقام معظم رهبری به خاطرم آمد که فرمودند: هنوز فهرستی از هزاران حادثه جنگ تهیه نشده است. به نظر من بیشتر این ضعفها به خاطر اداری بودن کارهاست. تجربه ثابت کرده کارهای فرهنگی وقتی با انگیزه شخصی انجام میگیرد با موفقیت توام میشود. اصلاً ارزش کارها به این است که مردمی باشد مثلاً در یک مناسبت همه ادارهها پارچه نصب میکنند به نظر شما این بیشتر ارزش دارد یا آن که مردم در این مناسبتها پرچم نصب کنند؟
میخواهید مستقل بمانید؟
ـ انشاالله اگر خدا بخواهد قصد دارم تا آخر مستقل بمانم.
لابد مسوولین شما را دلگرم کردهاند؟
ـ من از مسوولین انتظاراتی دارم. آنها هم قولهایی دادهاند که هنوز انتظارات را برآورده نکردهام. من از بنیاد حفظ آثار با پررویی کتاب میگیرم آنها هم مجاب میشوند. اما متاسفانه کنگره شهدای استان به من میگوید که باید کتابهای چاپ خودشان را خریداری کنم و از اهدا آن طفره میروند. البته آقای اسماعیلی لارج عمل میکند از ایشان توانستهام چندین کتاب از جمله همین خاک و خاطره حضرتعالی را دریافت کنم. من این جا به خاطر برقراری ارتباط با مراجعه کنندگان به هر کدام یک کتاب هدیه میدهم. اگر آنها اهل قلم باشند هر بار به آنها کتاب هدیه میدهم. کتابهایی که هرگز به دست آنها نرسیده است به یک نویسنده تاکنون 60 ـ 50 کتاب دادهام چون او اهل ذوق و مطالعه است. برخی از نویسندگان به من میگویند که برای گرفتن کتاب از برخی متولیان فرهنگ دفاع مقدس باید هفت خوان رستم را طی کنیم. این کارها وظیفه ارگانهای دولتی است.
از حیطه کاریتان بگویید در چه زمینههایی میخواهید فعالیت کنید؟
ـ همان طور که در کارت تبلیغی هم نوشتهایم پژوهش، تدوین، طراحی و چاپ ویژهنامههای تخصصی دفاع مقدس، انجام پژوهشهای مقایسهای بین دفاع مقدس و سایر جنگهای دفاعی تاریخ معاصر، برگزاری همایشهای علمی و تحقیقاتی در مورد جنگ ایران و عراق. مشاوره و کمک در امر پایان نامههای دانشگاهی در حوزه دفاع مقدس، معرفی سوژههای مستند و ویژه دفاع مقدس برای فیلم سازان و برنامهسازان رادیو و تلویزیون و انجام فعالیت تحقیقاتی در مورد آن. برگزاری نمایشگاههای تخصصی کتاب، فیلم، نرمافزار و اقلام فرهنگی، طراحی و اجرای نمایشگاههای تجسمی و تحقیقاتی بر اساس اسناد، موضوعات و حوادث واقعی جنگ، انجام نظرسنجیهای مرتبط با دفاع مقدس و …
آقای منصف! واقعاً این همه موضوع در اختیار دارید؟!
ـ در این عرصه موضوعهای متنوعی وجود دارد. درکار تحقیقات باید شناگر ماهری بود. کار من تحقیقات فنی است. این جا به شبهات و سوالات پیرامون جنگ هم جواب میدهیم. مثلاً آیا واقعاً ما بودیم که با امواج انسانی میجنگیدیم یا دشمن؟ متاسفانه آن روی سکه جنگ خوب نشان داده نشده است. مثلاً جیش الشعبی عراق را با بسیج خودمان مقایسه کنید. جیش الشعبی با روی کار آمدن حزب بعث راه میافتد که در آغاز جنگ 10 سال از تشکیل آن میگذرد. آنها در اولین روز جنگ نیم میلیون عضو داشتند که همگی وارد خرمشهر میشوند. بسیج در 5 آذر فرمان تشکیل مییابد تا 31 شهریور تنها حدود 9 ماه از تاسیس آن میگذرد بماند که از زمان صدور فرمان تا تشکیل آن و نیز موانع موجود در آن زمان که بسیج با آن مواجه بوده است. در کتاب حزب بعث و جنگ نوشته خالد حسین النقیب سندی از ارتش عراق به چشم میخورد که از فرماندههان ارشد تقاضا شده از حضور جیش الشعبی در خطوط مقدم جلوگیری کنند زیرا کارایی لازم را دارا نیستند. ببینید جیش الشعبی در عراق باری بر دوش نظامیان است در حالی که بسیج در ایران باری از دوش نظامیان برمیدارد. خیلی جاها اول بسیج پیش قدم میشود و بقیه قوا پشتیبانی از آنها را بر عهده میگیرند. آقای باقرزاده قرار است مصاحبههایی را با کسانی انجام دهند که به نوعی در جنگ به عراق کمک کردهاند مثل وزیر خارجه اسبق فرانسه. کار بسیار لازم و جالبی است اما ای کاش این امکانات را کمی اختصاص میدادند برای اعزام تیمی به عراق تا با برخی فرماندههان آنها مصاحبه شود عراق که از فرانسه به ما نزدیکتر است.
من در تایید حرف شما میگویم این آقای سرتیپ عمید نَذَر یا نذرا که مسوول اسرای ایرانی در عراق بود الان دارد در بغداد زندگی میکند. اگر با او مصاحبه شود قطعاً حرفهای زیادی درباره برنامههای حزب بعث برای اسرای ایرانی دارد.
ـ بله همینطور است چند وقت پیش یک عکاس معروف عراقی که در بصره زندگی میکرد در ازای فروختن عکسهای خود به ایران خواست تا به زیارت امام رضا (ع) مشرف شود این اقدام هم صورت گرفت او عکسهایی داشت از پاسدارانی که توسط بعثیها زنده به گور میشدند به هر حال اینها اسناد جنگ ماست، میشود با آنها قرارداد بست و …
تا آخر میخواهید در همین دفتر کوچک کارهایتان را ادامه بدهید؟
ـ من که دوست دارم بتوانم مکانی را بخرم تا در آنجا کتابخانهی تخصصی دفاع مقدس را راه اندازی کنم یا مرکز اسناد جنگ آرشیو فیلم و … حتی در زمینه اسارت. ما در بابل 320 آزاده داریم، نامههای آنها آرشیو کلاسهای تاریخ و سیاست است. میشود مرکز اسناد جنگل را راهاندازی کرد. طبق مصوبه 278 شورای امنیت ملی در سال 79 که به تایید مقام معظم رهبری هم رسیده است 5 شهر استان مازندران که در سالهای 59 تا 63 درگیریهای داخلی داشتهاند جزو مناطق جنگی به حساب میآیند. کروکی حمله به خانههای تیمی، خاطرات مربوط به آن و بازجوییها مجموعه زیبا و ماندگاری میشود.
در حال حاضر چه میکنید؟
ـ بعد از انگیزه و سازماندهی آرشیو در اولویت کار هر موسسهای است آرشیو منبع اطلاعات است و پشتوانه تحقیقات. من از طریق اینترنت هم اطلاعات جالبی را تهیه و دسته بندی کردهام حیف که توان زیادی ندارم. با این حال با همین آرشیو کوچک پیش میآید که بعضاً برخی نهادها و ارگانها هم برخی اسناد را از من میخواهند. مرکز تخصصی دفاع مقدس باید یک مرکز پاسخگویی باشد.
اینجا اجارهای است یا متعلق به خودتان؟
ـ اجارهی است. از ماه بهمن تا کنون دارم حدوداً هر ماه 100 هزار تومان در مجموع هزینه میکنم. البته کارها هنوز رسماً شروع نشده.
مگر مجوز ندارید؟
ـ راستش هر جا که میروم همه ارگانها میگویند شما آدم فرهنگی و پرسابقهای هستی کارت را شروع کن کسی نمیتواند به تو چیزی بگوید به هر حال گویا کارهای مقدماتی یک سالی طول کشیده است.
بابت خدمتتان میخواهید از مردم پول هم بگیرید؟
ـ در کارهای تئوریک و مشاورهای که نه اما اگر از ما کارهای عملی بخواهند خوب با آنها قرارداد میبندیم.
خیلیها پاساژ 22 بهمن بابل را بلند نیستند.
ـ با شماره 09111150195 یا 2297505 ـ 0111 تماس بگیرند بنده در خدمتشان هستم.
بنده موسسات زیادی را در تهران، قم و مازندران سراغ دارم که بعضاً بودجههای زیادی را هم برای فعالیت در زمینه دفاع مقدس جذب کردهاند مکانهای بزرگ و امکانات زیادی خریداری کردهاند اما به مرور کارآییشان را از دست دادهاند شما چه میکنید تا دچار این آسیب نشوید؟
ـ من هدف بزرگی دارم اما هیچ وقت قدم بزرگی برنمیدارم. تنها برمبنای داشتهها و توان خود حرکت میکنم آهسته و پیوسته. ما باید همواره خود را در دامنه کوه تصور کنیم نه در نوک قله. اگر روزی فکر کنیم که به قله و نهایت رسیدهایم، متوقف خواهیم شد. ما ادعای بزرگی نداریم اگر به ما کمک کردند چه بهتر، اگر هم نه باز هم قدم به قدم انشاالله جلو خواهیم رفت.
آقای منصف! مسولین استان که شما را میشناسند پس نباید خیلی نگران حمایت و … باشید.
ـ اخیراً نامهای دادهام به دست سردار باقرزاده، نوشتهام که برای مردمی شدن کارها من پیشقدم شدهام. وقت و هزینه میگذارم اما شعارها هم باید یک روز تحقق پیدا کند. در آن نامه تقاضای سیستم کامل کامپیوتر کردهام؛ همچنین کاغد و قلم هم خواستهام تا بدانند از نظر مالی ضعیفم. برعکس انگیزه یک چیز دیگر هم خواستهام. چند وقت پیش طرح تحقیقاتی دادهام درباره دفاع مقدس. کار گروه فرهنگ و هنر بسیج استانداری آن را قبول کرده است. در بسیج هم رفتم و از طرح دفاع کردهام. همه طرح را قبول دارند اما متاسفانه هنوز قراردادی با من منعقد نشده است.
راستی نگفتید چرا حماسه هشت، تازه هشت آن را هم انگلیسی نوشتهاید؟
ـ ارشاد از من 5 اسم خواسته است نمیدانم با کدام یک موافقت میکنند اما حماسه هشت را از اول انتخاب کرده بودم هشت را انگلیسی نوشتهام تا بگویم جنگ 8 ساله ما یک جنگ فرامنطقهای بوده و در جغرافیای خاصی محدود نمیشود.
ضمن تشکر از شما اگر هر صحبتی چه با خوانندگان سبزسرخ و چه با مسوولین دارید لطفاً بیان بفرمایید.
ـ خوانندههای سبزسرخ که همه آدمهای باحالی هستند چرا که در این دنیای رنگارنگ مطبوعات کار مربوط به شهدا را میخوانند. حرف من با مسوولین است که دو صد گفته چون کردار نیست. این فرصت آزمون خوبی برای این ادعا که کار فرهنگی باید به میان مردم برود. من پایگاه بسیجی را سراغ دارم که بیهیچ حقوق و مواجبی به اندازهی یک ارگان فرهنگی فعالیت میکند. انشاالله امور بیش از پیش مردمی شود.
مهم مهم مهم
لحظاتی پیش به مدت ده دقیقه با دادستان بابل به صورت تلفنی گفت و گو نمودم. وی ضمن دفاع ازسوابق و عملکرد خود و تهدید به برخورد با قانون شکنان باج خواهی مانند اینجانب!! قسم خورد که حاضر به شرکت در هر اجتماع شهری به منظور دفاع از خود در برابر آزاده نام آور محمد حسین منصف و نیز مناظره با هر فردی به غیراز نامبرده؟! می باشد.
ضمن تحسین شهامت دادستان شهرستان بابل ، به زودی اجتماع باشکوهی در این خصوص ترتیب داده خواهد شد.
گفتنی است برخی از دفاتر مراجع عظام تقلید در قم نیز آمادگی خود را برای پیگیری خشونت های مربوط به زندان متیکلای بابل اعلام داشته اند.
در این گفت و گو دادستان اذعان نمود که نوکر مردم است!
الملک لا یبقی مع الظلم!
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم آذر 1388 ساعت 14:35 شماره پست: 298
عذر خواهی رسمی منصف!
آزاده مقاوم و پژوهش گر دفاع مقدس محمد حسین منصف که با استناد به فرمایش حضرت امام (ره)دادستان بابل را نوکر مردم خوانده بود به جرم تشویش اذهان عموم!! متهم به ده ماه زندان و تحمل سی ضربه شلاق گردید.
ایشان پس از اطلاع از حکم مذکور ، اعلام کرد رسما بابت اظهارات خود از دادستان محترم پوزش می خواهد! این پاسدار حریم ولایت در ادامه ابراز داشت : نوکری و خدمت به ملت توفیق بزرگی است که لیاقت می طلبد!!
وی هم چنین خود و دیگر انقلابیون را به دلیل کم توجهی نسبت به توصیه های حضرت روح الله مستحق صدور چنین احکامی دانست . تکرار فرموده پیر جماران ، خالی از لطف نیست که : نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد.
ضمن عرض تسلیت مجدد به مسئولان عالی ویرانه قضایی ، یاداور می شود شکایت این آزاده از رفتار غیرانسانی دو تن از زندانبانان به رغم اقرار شهود همچنان با بی توجهی دادگاه مواجه است.
...والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون!
نگران نباشید!!
ایشان (شهید میرزایی) به علت مجروحیت و اصابت ترکش به مشهد آمده بود. درد شدیدی در دستش احساس می کرد که طاقت او را برده بود . به بیمارستان رفته و به دکتر متخصص مراجعه کرده بود و چون درد شدیدی داشت ناله می کرد دکتر به او گفته بود : " کی به تو گفته به جبهه بروی حالا هم که رفتی باید درد را تحمل کنی " شهید میرزایی خیلی ناراحت شده ، نسخه را پاره کرده و به خانه برگشته بود .دستش تقریبا فلج شده بود .
خودش نقل می کرد : " وقتی با آن حال به خانه رفتم ، مادرم با نگرانی جلو آمد و پرسید مهدی جان چه شده ؟ با آن که می دانستم انگشتانم تکان نخواهد خورد ، خواستم مادرم نگران نشود و سعی کردم انگشتانم را تکان بدهم با تعجب دیدم که انگشتانم به راحتی حرکت کرد و دیگر هیچ دردی در دستم احساس نمی کردم . مادرم تا دید دستم تکان می خورد گریه اش گرفت . علت گریه اش را پرسیدم ، گفت : بعد از نماز ظهر و عصر ، مقداری خوابیدم . امام رضا علیه السلام را خواب دیدم که به من فرمودند : دست پسرت فلج شده بود ، به او بگو من او را شفا دادم ، نگران نباشد. "
همسر شهید
کتاب گناه و گلوله نوشته عباس فیاض ص 76 کنگره سرداران شهید خراسان
تسلیت به قوه قضائیه!
+ نوشته شده در دوشنبه شانزدهم آذر 1388 ساعت 10:9 شماره پست: 296
این درد را با من بخوان!!
به رغم تایید ضرب و شتم ناجوانمردانه آزاده دلاور و پژوهشگر دفاع مقدس در زندان متیکلای بابل به شهادت برخی از کارکنان متدین این زندان ، نه تنها پرونده شکایت آزاده مضروب برادر محمد حسین منصف با تعلل مواجه شده بلکه خبرها حاکی از صدور قرار حبس به مدت ده ماه وسی ضربه شلاق برای ایشان به اتهام تشویش اذهان عمومی است .
گفتنی است پس از واکنش غیرمتعارف دادستان در قبال حق طبیعی این مسلمان در ادای فریضه امربه معروف و صدور دستور بازداشت برای محمد حسین منصف ، وی خطاب به دادستان فریاد براورده بود : امام می گفت شما نوکر مردم هستید ، آقا می گوید شما نوکر مردمید ، رئیس جمهور خودش را نوکرمردم می داند و ...." قاضی پرونده گویا این اظهارات را مصداق اخلال و تشویش اذهان عموم!! دانسته است . اگر چنین است ما نیز با صدای بلند فریاد می زنیم که نه تنها دادستان بابل که آقاصادق لاریجانی هم نوکر مردم است و ....
جهت اطلاع دادستان شهرستان بابل به عرض می رسانم قریب به سی و یک سال است که انقلابی در این کشور رخ داده و نظام شاه منشی و استکبارخویی از بین رفته است . صدور این حکم تایید دیگری است بر ادعای ریاست سابق دستگاه عدلیه که این قوه را ویرانه قضایی نامیده بود. در این ویرانه ، داد مظلوم به رغم وجود ادله و اظهارات شهود بی ثمر می ماند. به مسئولین قضایی توصیه می شود با مطالعه چند برگ از نهج البلاغه مولا راه خود را تشخیص دهند آن جا که امیر مومنان بانگ بر می آورد : جامعه ای که فرد ضعیف نتواند بدون لکنت حقش را مطالبه کند اسلامی نیست ." و نیز آن جا که علی دنیا و حکومت را بی ارزش تر از آب بینی بز می داند! مگر آن که بتوان حق مظلومی را در آن بازستاند.
باید برای آنان که با ادبیات حکومت دینی ناآشنایند دعا نمود: افتخار نوکری نصیبتان باد!
دادستان بابل چه عاقبتی را برای خود می پسندد؟
ای غنچه خوابیده چو نرگس نگران خیز ...!
مسئولین و متولیان محترم فرهنگی شهرستان بابل !!
خبر ممنوعیت ساخت نمادی اسلامی در سوئیس را که حتما شنیده اید؟! دقت بفرمائید سوئیس مقر بسیاری از نهادهای وابسته به سازمان ملل (یعنی ملت ها) است.
لطفا از میدان جمهوری (حمزه کلا ) تا .... مثلا میدان ولایت بابل را با دقت گز بفرمائید . چند نماد اسلامی را مشاهده می کنید ؟ حالا چشمان مبارکتان را باز کنید. این وسط درست در قلب شهر، مقابل منظر هزاران عابر مسلمان ، در میدان سید جمال الدین (باغ فردوس)- که نامش یاداور خون دل هایی است که این مصلح شهید برای خودباوری مسلمین و رهایی آنان از انعطاف فکری و اعتقادی در مقابل غرب به جان خریده است- مدرسه ای خوش رنگ و لعاب! که محل تربیت فرزندان جامعه اسلامی است با معماری غربی و صد در صد کپی برداری شده از نمای کلیسا ساخته شده و تصویرآن هر روز آه از نهاد مومنین بلند می کند .
چند بار در سخنرانی هایتان اعلام کرده اید بابل دارالمومنین و قم مازندران است؟!اگر برای اسلامی سازی فضای شهر دلتان با مجسمه سازی در سطح میادین خوش است باید گفت سلام صبح به خیر!!
جوالدوز!
+ نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم آذر 1388 ساعت 18:41 شماره پست: 294
هنرمندان دوشغله؟!!
البته من اسم این را ، دوشغله بودن نمی گذارم. چه اشکالی دارد یک هنرمند علاوه بر تخصصی که دارد در رشته و یا زمینه دیگری ولو غیرمرتبط با مقوله فرهنگ و هنر نیز فعالیت داشته باشد ؟ حضور در عرصه های مختلف اجتماعی ، حق هر شهروندی است . در این نوشتار به طور نمونه به چند نفر از هنرمندان موفق کشورمان اشاره می کنم که با حفظ سمت ، حداقل در یک حرفه دیگرنیز فعالیت داشته اند . چشم حسود ....!!
غلامعلی حدادعادل : شاعر – استاد فلسفه
هرمز شجاعی مهر : مجری – مدیرمسئول خانواده سبز
مجید مجیدی : کارگردان – قیَم بچه های آسمان
علی رضا قزوه : شاعر – مسئول حفظ شعائرانقلاب
محمدرضا شریفی نیا : بازیگر – رئیس آژانس خدمات شبانه روزی هنرپیشگان
عبدالجبار کاکایی : شاعر – مسئول تربیت فرزندان جامعه
حمید داودابادی : نویسنده – مداح ده نمکی
فرج الله سلحشور : کارگردان - مسئول فرهنگی مبارزه با منکرات و ترویج عفاف عمومی
محمد نوری زاد : کارگردان – مسئول وارونه سازی مستند حماسی ابراهیم علیه السلام(توضیح:ابراهیم فرزندش را در راه ایمان ذبح کرد نه این را به جای آن)
وحید جلیلی : نویسنده – مهندس راه و معماری سنتی
کمال تبریزی : کارگردان – معاونت پرورشی باشگاه مارمولک سواری در بنیاد فرنگی تفریحی باران
میرحسین موسوی : نقاش – استاد گریم
ادعای مشکوک دادستان تهران!!
دادستان استان تهران روز سه شنبه در مصاحبه با خبرنگاران اعلام کرد هرگونه توهین به سران قوا و ریاست مجمع تشخیص مصلحت ، جرم تلقی گردیده و . . .
در باره فرمایش ایشان تذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد :
1- مگر تا به حال توهین به این افراد جرم محسوب نمی شده است؟
2- طبق آموزه های دین فرقی بین مسلمین نبوده و توهین به هر مسلمانی جرم محسوب می شود و نیاز به تخصیص ایشان ندارد.
3- این که دادستان تهران چنین تصمیمی را اعلام می کند به این معنی است که خارج از جغرافیای استان مذکور، توهین جایز تلقی می شود؟!!
4- ملت خاطره خوشی ازاین دست ادعاهای مشکوک! ندارد. یک بار نیز در جریان انتخابات نهم ریاست جمهوری ، مسئولان ویرانه قضایی تصمیم به برخورد با توهین کنندگان به کاندیداها گرفتند. بلافاصله ریختند و عده ای را به اتهام توهین به ریاست مجمع دستگیر کرده و ... اما...به هیچ یک از مدارک موجود در توهین های رکیک و مخرب که به شکلی سازمان یافته بر ضد کاندیدای پیروزانجام می گرفت توجهی نشد که نشد. برای دلخوشی قلب نازنین شیخ اکبر ، ملت سال هاست که هزینه هایی گزاف می پردازد.
5- توهین به افراد و چهره ها بد است قبول! بد تر از آن توهین و تخریب ناجوانمردانه انقلاب اسلامی است که گویا قبح آن هنوز برای دستگاه عدلیه جا نیفتاده است. امروز دشنه جفای ورشکستگان سیاسی وباندهای هزارفامیل ثروت و قدرت در سکوت مرعوبانه وعافیت طلبانه مجریان عدالت ، قلب نظام را نشانه رفته و هر روز جراحتی تازه بر پیکر انقلاب وارد می کند. آقا صادق لاریجانی می داند که این بار نه یک موسسه پژوهشی که قوه ای تاثیرگذار و حساس با کارکردی جدی و عملی را در اختیار گرفته است . سکوت در مقابل قانون شکنان فتنه جو ، ممکن است به انفجاری اجتماعی تبدیل شده و واکنش هایی غیر قابل پیش بینی را در پی داشته باشد که بی شک عواقب آن متوجه مسئولان عالی قضایی است .منتظر احیای بخشی از عدالت علوی در این دستگاه خواهیم ماند.
دادستان بابل رفتنی است!
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم آذر 1388 ساعت 13:58 شماره پست: 292
منابع آگاه در اداره کل دادگستری استان مازندران خبر انتقال دادستان شهرستان بابل را تائید کردند. بر اساس این خبر اقای وکیلی راد ظرف یکی دو ماه آینده به دادگاه تجدید نظر ساری منتقل گردیده و مواجهه کمتری با مردم خواهد داشت.
گفتنی است به دنبال بازداشت غیر موجه و ضرب وشتم وحشیانه آزاده و پژوهشگر دفاع مقدس محمد حسین منصف به جرم ادای فریضه امر به معروف نسبت به دادستان شهر در زندان متیکلای بابل ، فضای بدبینانه ای بر ضد دادستان در سطح این شهرایجاد گردیده است .
پس از ادای شهادت برخی از زندان بانان مبنی بر حقانیت ادعای آزاده مذکور ، شنیده ها حاکی از آن است که برخی از هیئت ها و جوانان بسیجی درصدد هستند روز انتقال دادستان را جشن پیروزی حزب الله شهر اعلام نموده و به توزیع نقل و شیرینی در بین مردم بپردازند.
در ابتدای سال تحصیلی جدید صفار هرندی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی که این روزها به پای ثابت سخنرانی های دانشجویی سراسر کشور تبدیل شده است در سخنرانی جنجالی خود در دانشگاه تهران خطاب به دانشجویانی که موضوع تقلب در انتخابات را مطرح کردند اعلام کرد، حاضر است با هزینه خود افرادی را به جنوب کرمان بفرستد تا این افراد از نزدیک مشاهده کنند که رای احمدی نژاد در مناطق محرومی از این دست بیش از 90 درصد آرا است.
اما این سخن صفار در حد یک وعده باقی نماند، چنانکه چند هفته بعد سه نفر از دانشجویان دانشگاه تهران که در این جلسه سخنرانی حضور داشتند، با پیگیری های فراوانشان موفق شدند عازم سفری به مناطق محروم جنوب کرمان آنهم به هزینه صفار هرندی شوند.
به گزارش رجانیوز، "سالاری" یکی از سه دانشجوی حاضر در این سفر، در مصاحبه ای که با نشریه دانشجویی " سپیدار" داشته است، از محرومیت این منطقه و اقدامات دولت احمدی نژاد در منطقه قلعه گنج کرمان سخن گفته است. او که می گوید به کروبی رای داده و با احمدی نژاد" مشکل اساسی " دارد، در مورد عقیده سیاسی مردم آن دیار نقل می کند: " در مورد احمدینژاد که از مردم پرسیدم حرفهای جالبی میزدند، این عین حرف یکی از آنهاست که گفت: حاضرم پسرم را برایش قربانی کنم."
این مصاحبه شاید از آن جهت اهمیت داشته باشد که بیش از هر چیز، از بی عدالتی خیره کننده رسانه ای در جامعه امروز ایران پرده بر می دارد. بی عدالتی که در آن در کنار هزاران رسانه ای که بصورت یکنواخت و در قالب های مختلف مشغول بیان سخن اقلیتی از جامعه ایرانی هستند، حتی یک رسانه نیز نتوانسته است حرف مردم "قلعه گنج" را به گوش سایر مردم ایران برساند.
سوال: مزاحم شما شدیم برای آن سفری که از طریق آقای صفارهرندی به کرمان رفتید، لطفا در ابتدا خودتان را کامل معرفی کنید.
جواب: من حسن سالاری، ورودی سال 84 رشته تاریخ، الان هم در خدمت شما هستم.
س: لطف دارید، شما خودتان در برنامهی «تبارشناسی احزاب حاضر در انتخابات» از سلسله نشستهای «سوءتفاهم بزرگ» که بسیج دانشجویی پردیس دانشکدههای فنی برگزار کرد، حضور داشتید؟
ج: من چند روز قبل از برنامه، اطلاعیهای که آقای صفار هرندی قرار است به دانشگاه بیاید را دیدم. به خاطر مشکلاتی که داشتم به آخر برنامه رسیدم. سالن چمران کاملا پر بود. به زور خودم را وارد سالن کردم. آمدم وسط سالن. آخرهای برنامه بود که آقای صفار در مقابل شعارها گفتند که هر کسی که میخواهد پیشرفتهای ایران در دولت نهم را ببیند و شبههی آرای احمدینژاد برایش برطرف شود، حاضرم به هزینهی خودم او را به جنوب کرمان ببرم. بعد از جلسه، امین فرجاللهی را دیدم و به ایشان گفتم که میخواهم به کرمان بروم. ایشان نیز پیگیر کار شد.
س: یعنی از بعد از جلسه تصمیم گرفتید که شما بازدیدکننده کرمان باشید!؟
ج: {میخندد} دقیقا همان وقت که آقای صفار این حرف را زد، من تصمیم گرفتم. اگر بخواهم حقیقت را بگویم، خواستم به اصطلاح مچگیری بکنم. چون اصلا اهل این جور کارها هستم! بعد به امین گفتم که به عنوان دانشجوی مستقل میخواهم این دیدار را انجام دهم.
س: چرا مستقل؟
ج: ما که طرفدار احمدینژاد نبودیم، من خودم طرفدار میرحسین هم نبودم، طرفدار کروبی بودم. اما گفتم بهتر است که به عنوان دانشجوی مستقل بروم که بعد از آن مشکلی پیش نیاید.
س: چه مشکلی؟
ج:تا نتیجه این بازدید خدای نکرده به ضرر هیچ جریانی، چه این طرف و چه آن طرف تمام نشود.
س: چقدر طول کشید که راهی کرمان بشوید؟
ج:در ابتدا فرجاللهی به من گفت که شما قرار است یکشنبه به این سفر بروید. یعنی اواسط هفته که برنامه برگزار شده بود، یکشنبهی هفته بعدش عازم بشوم. یکشنبه منتظر بودم که به من خبر بدهند ولی خبری نشد. دوباره به فرجاللهی زنگ زدم.
س: با این آقای فرج اللهی از کجا آشنا شدید؟
ج: دقیقا از همان جلسه! حتی بعضی وقتها هم بینمان جر و بحث بالا میگرفت. ایشان که حقیقتا بچه خوبی است اما من صدایم را بلند کردم و گفتم که این حرف را صفار زده و شما باید دنبال کنی، حقیقتا هم دنبال بود. سفر افتاد به یکشنبه بعدی. قرار بود سه روزه باشد ولی وقتی رفتم بلیطها را بگیرم، گفتند که یک روزه است.
س: قبل از سفر به جنوب کرمان چه تصوری از آن داشتید؟
ج: مثل تمام مناطق محروم، من خودم بچه شهرستان هستم.
س: کدام شهرستان؟
ج: سبزوار. مناطق محروم یک معنی کلی دارد یعنی اینکه آنجا برق نیست، آب نیست، خانهها فلان است. راه خاکی است. وسایل نقلیه... با این دید رفتم.
س: با چه کسانی همسفر بودید؟
ج: با میلاد چگینی رشته باستان شناسی ورودی 84 و ایلتای سید رشته گرافیک ورودی 86.
س: از دوستانتان بودند یا تا قبل از سفر نمیشناختیدشان؟
ج: میلاد را تقریبا میشناختم. هفته اول که قرار بود برویم و نشد من بحث همراه و همسفر را پیش کشیدم. گفتند که میتوانی 2 نفر همسفر را هم با خودت بیاوری. بعد من میلاد چگینی را معرفی کردم. با ایلتای سید یک آشنایی دوری داشتم.
س: با هواپیما رفتید یا قطار؟
ج: من همان اول که به تعویق افتاد با پسر آقای صفار هرندی تلفنی صحبت کردم و بعدش اتفاقا حضوری هم دیدمش و گفتم که ما حاضریم حتی با ماشین هم برویم.پیله کرده بودم، گفتم باید حتما من این سفر را بروم. برای خودم جالب بود. گفتم اگر برای هواپیما مشکلی دارید ما حاضریم با ماشین هم برویم. پسر آقای صفار گفت کسی که قرار بوده در کرمان پیگیر کارهایتان باشد، به تعویق انداخته. آخر هم با هواپیما عازم شدیم.
س: کی به کرمان رسیدید؟ چه کار کردید؟
ج: ما یکشنبه حدود ساعت 8 از تهران حرکت داشتیم. حدود ساعت 9:30 رسیدیم به کرمان. به ما از تهران گفته بودند که آقای نخعی نامی در کرمان به فرودگاه میآید. در فرودگاه منتظر ایشان بودیم. 4 نفر از اداره فرهنگ و ارشاد کرمان به استقبال ما آمدند. حاجآقای علیزاده نامی بود که فکر کنم از معاونین ارشاد کرمان بود. همان جلوی فرودگاه صحبت کوتاهی کردیم و به ما گفتند که مقصد اصلی شما جیرفت است. ما فقط اینجا آمدهایم برای استقبال از شما. ما واقعاً تعجب کردیم.
س: از چه موضوعی؟
ج: از اینکه 4 نفر به استقبال ما آمدهاند! من برگردم به عقب. وقتی به ما گفتند که نخعی نامی در فرودگاه به دنبال شما میآید، فکر میکردم که یک سرهنگ سپاه به دنبال ما میآید! بعضی از بچهها میگفتند که در کرمان احتمال دارد بخواهند شما را اذیت کنند (چون خیلی پیله کرده بودم!) گفتم اگر بحث اذیت هم باشد چون ما به جامعه دانشگاهی ارتباط داریم، میتوانیم از حق خودمان به نحو احسن دفاع کنیم. بحث همراهها را هم به همینخاطر وسط کشیدم، بعضی وقتها آدم میترسد دیگر. من با این دید رفتم به کرمان. به همینخاطر در مورد نخعی هم اینطور فکر میکردم. بعداً متوجه شدم که نخعی رانندهی ارشاد است و کارمندی ساده!
پسر آقای صفار قبل از سفر به ما گفت که قرار است به گنجقلعه بروید. در مورد گنجقلعه تحقیق کردم. این منطقه قبلاً منطقه اشرار بوده و به قول کرمانیها خیلی «خوف» و خیلی هم محروم. خیلی هم دوستداشتم که این منطقه را ببینم. به بچهها نگقته بودم که به چنین منطقهای میخواهیم برویم. به فرودگاه که رسیدیم، گفتم که کارتان زار است! به جایی میخواهیم برویم گنج قلعه نام که یک چنین خصوصیاتی دارد.
بعد سوار ماشین آقای نخغی شدیم و به سمت جیرفت با بالاترین سرعت ممکن حرکت کردیم! {میخندد} نزدیک ساعت 12 رسیدیم. مستقیم رفتیم به اداره فرهنگ و ارشاد جیرفت. آنجا دیدیم که بله! ما چند نفر را معطل خودمان کردهایم! {میخندد} بخشدار مرکزی آقای بلندنظر، آقای حسینی رئیس ارشاد جیرفت، یک روحانی دیگر که فامیلش را نمیدانم و آقای سالخورده که احتمالا از دوستان آقای صفار بود. آنها نمیدانستند که سفر ما یک روزه است. گفتیم که ما ساعت 9 شب بلیط برگشت داریم. به همینخاطر فرصت نکردیم به گنجقلعه برویم. خیلی دوست داشتم که به آنجا بروم. من به تعریف شنیدم که گنجقلعه عوض شده ولی به دید نه.
از آنجا با آقای بلندنظر رفتیم تا تغییراتی که در جیرفت اتفاق افتاده را ببینیم. جادهی جیرفت به کرمان دو بانده شده بود. شما میخواهید سوالتان را مطرح کنید.
س: سوال بعدی من در مورد اقداماتی است که آنجا دیدید و یا از مردم شنیدید که انجام شده.
ج:آقای احمدینژاد در جنوب کرمان طرحی به نام «طرح راهبردی رئیسجمهور» درست کرده است. جنوب کرمان شامل شهرهایی مثل گنجقلعه و منوجان و انورآباد و یک شهر دیگر هست. اینها تا دو سال پیش دهستان بودهاند و شهرستان هم نبودند. مسئول این طرح راهبردی هم آقای داوودی معاون اول رئیسجمهور است. این طرح راهبردی رئیسجمهور، در نوع خودش فوقالعاده بوده است. یک کسی مثل احمدینژاد به آنجا میرود و میگویند که تمام آن مناطق را با هلیکوپتر رفته است. درست یا غلط آمار را نمیدانم اما شنیدم که در کل جنوب کرمان 45 هزار کپرنشین وجود داشته است. در بخش جنوبی انورآباد 8 هزار کپرنشین بود که بخشدارش آقای امیری نامی بود. کپر رو هم که شما دیده اید یا فقط تعریفش را شنیده اید؟!
س: تعریفش را شنیدهام. لطفا در مورد کپر هم توضیح بدید.
ج: خانه سرخپوستی را دیدید یا نه؟ خانه سرخپوستی به شکل چادری است و با نی ساخته میشود ولی کپر به شکل گنبدی است. این عین واقعیت است. یک پشتهی نی که به صورت گنبدی میشود و زیرش را هم کمی میکنند تا شبیه کومه بشود. کپر یعنی این 45 هزار کپرنشین بعد از 30 سال از انقلابی که این همه ادعا داشته. فارغ از هر دید سیاسی این بحث را میکنم. 45 هزار کپرنشین فقط در آن منطقه داشتیم! کپر از لحاظ تاریخی متعلق به 5000 سال پیش است! این مایه ننگ است. حالا در چه منطقهای؟ منطقهایی که جلگه است و بکر برای کشاورزی. اکثر میوههایی که به تهران میآید متعلق به جیرفت است. در طول این 30 سال این منطقه پیشرفت نکرده، به چه خاطر؟ چون اصلا هیچ کس به آنجا نرفته. یکی از دلایلی که آنها عاشق آقای احمدینژاد هستند این است که آنها فقط یک نفر را میشناسند. اینها کسی مثل احمدینژاد را دیدهاند که یک دفعه آمده پول وحشتناکی را وارد این مناطق کرده. طرح راهبردی رئیسجمهور یعنی اینکه وزارت مسکن آنجا شعبه داشته، مستقیم مدیرکل فلان آنجا شعبه داشته و اصلا از کرمان دستور نمیگرفتند. شخص پیگیرکننده آقای داوودی بوده است.
س: در این طرح راهبردی چه اقدامات علمیاتی انجام شده؟
راهسازیهایشان فوقالعاده بوده، روستایی که تا قبل از این راه نداشته، یکدفعه آسفالت شده. در بخش جنوبی و مرکزی انورآباد در کنار یک خانهی 100 متری که برایشان ساخته شده، کپری که قبلا در آن زندگی میکردند هم دیده میشود. اصلا مشخص است که مثل قارچ از زمین درآمدهاند! یک جایی رفتیم که آقای امیری میگفت اینجا به دستور خود آقای احمدینژاد ساخته شده است. انصاف حکم میکند که انسان اینها را بگوید. حدود 100-150 خانوار که واقعا مستضعف بودند را جمع کردهاند و در دل خاک برای آنها خانهسازی کردهاند، چیزی حدود 1 میلیارد. خانههایی که فوری ساخته میشوند. به جز بحث خانهسازی به این مناطق برق رفته، لولهکشی آب اصلی رفته. این جای تقدیر دارد.
س: با مردمشان هم صحبت کردید؟
در مورد احمدینژاد که از مردم پرسیدم حرفهای جالبی میزدند، این عین حرف یکی از آنهاست که گفت: حاضرم پسرم را برایش قربانی کنم.
س: این را خودتان شنیدید؟!
ج: بله. یا یکی دیگر گفت که احمدینژاد سرور است و ... . گفتم برای چی؟ گفت که من قبلا اینجا ول بودم! هیچکس به اینجا نمیآمد. من نه آب داشتم و نه برق. برای من کسی مهم است که بیاید برای من خانه بسازد. این آقا شاید لباس نداشته باشد، شکمش گرسنه باشد ولی با این دید احمدینژاد را انتخاب میکند. با خودش فکر میکند که من الان در بر و بیابان هستم، چه کسی برای من آسفالت کشید. اگر هر کسی غیر از احمدینژاد هم بود، برایش فرقی نمیکرد. آقای X هم بود عاشق او میشدند. حتی اگر احمدینژاد را نمیشناختند، عاشق آقای داوودی میشدند. البته این را هم بگویم که یکسری از خانهها هنوز کامل آماده نشده بود. آنجا هم کمیته امداد فعال بود (چون اکثرا عضو کمیته هستند) و هم وزارت مسکن. خانههایی که کمیته امداد میساخت، کاملا رایگان بود و خانههایی که وزارت مسکن میساخت با وام کمبهره و با بازپرداخت طولانی مدت (حدود 10 یا 12 سال) اینها با سرعت انجام شده بود.
س: در مورد بحثهایی که در تهران هست و شلوغیهای بعد از انتخابات چیزی میدانستند، اصلا برایشان اهمیت داشت؟
ج: حرفهایی که مطرح است، توسط افراد مختلف که آنجا بودند و یا مسئولیت داشتند به مردم منتقل میشده. آنجا اینگونه شایعه کردهاند که در تهران مطرح است که رای شما کم اهمیتتر از آرای تهران است. شاید اگر ما آنجا حرفی از میرحسین میزدیم و یا توهینی به احمدینژاد میکردیم، مطمئنا زنده بر نمیگشتیم {میخندد} چرا؟ چون آنجا هیچ چیزی نداشته است و به اسم آقای احمدینژاد این کارها انجام شده. آنها اکثر مسوولان مملکت را نمیشناسند.
در آنجا شنیدم که در دهه هفتاد شرکتی که سدی برای مناطق محروم جیرفت ساخته است، متعلق به یکی از مسئولان مشهور کرمان بوده و زمینهای اطراف سد را به قیمت پایینی تصاحب کرده و شکایتهای مردم هم به جایی نرسیده.
احمدینژاد یک حداقلهایی را در آن منطقه که وجود نداشته برایشان ایجاد کرده. رئیسجمهور با این دید که از اول انقلاب به جمعیت شهرنشین توجه شده از حالا به بعد من میخواهم به مناطق محروم توجه کنم، این کار را انجام داده است.
در این بازهای که کارهای عمرانی آنجا بیشتر شده، قیمتها هم بیشتر شده. قیمت آهن یکباره آنجا سه برابر شد. میگویند که ما جلویش را گرفتهایم و پایین آمده اما نتوانستهاند. من دیدم و شنیدم که قیمت ماشین آجر سه برابر شد. به تصور من، نظر آقای احمدینژاد دشمنی با اقلیت سرمایهدار است. این معنای عدالت نیست. این درست که بعد از 30 سال از انقلاب کسی نیت کرده به این مناطق توجه کند، این نیت واقعا جای تقدیر دارد. آن آقایی که میگوید حاضرم دست احمدینژاد را ببوسم و پسرم را برایش قربانی میکنم میگوید که این مدت هیچکس من را «آدم» حساب نکرده بود. این از دید اجتماعی و کلی است.
چرا بعد از این همه وقت کسی به این مناطق توجه نکرده و کسی مثل احمدینژاد پیدا شده و پول نفت 150 دلار را در آن مناطق ریخته و به نظر عدهای رای آنها را خریده!
س: منظورتان از اینکه رای را خریده چیست؟
ج:این موضوع را اینها میگویند. گفتند که سیاست صدقهای! اگر درآمد کشور بین همه بهطور مساوی تقسیم میشد، بله سیاست گداپروری بود ولی اینکه آقایی که بعد از 30 سال اصلا بهش نرسیدهاند، برایش کار شود، سیاست صدقهای نیست. او حق دارد به کسی رای دهد که برایش خانه ساخته، آسفالت آورده و ... . اصلا هم برایش مهم نیست که قیمت آهن و آجر سه برابر شود. برایش این فرع قضیه است. دوست دارم این چاپ بشود. کاری که آقای احمدینژاد کرد که اول کیف پخش کرد و اگر اشتباه نکنم 100 هزار تومان به دانشجویان دختر دانشگاه تهران داد، این به نظر من اقتصاد صدقهای است ولی اگر عین همینکار در جنوب کرمان بشود، جای تقدیر دارد. چون که 30 سال برایشان هیچکاری نشده. حالا برگردی و بگویی که فلانی نمیفهمد. بندهی خدا، توی مناطق محروم کسانی هستند که اصلا آسفالت ندیدهاند. در یوسفآباد برایشان خانه ساخته، بلوار کشیده و ... اینکارها باید قبلا انجام میشد، حالا که شما قبلا انجام ندادید. باید پی اینکه کسی پیدا شده و اینکارها را انجام داده، به تن خودتان بمالید. متأسفانه این برنامههای پیشرفت و توسعه و ... اگر قبلا طبق روالشان انجام میشد، امروز مردم جنوب کرمان به کسی مثل احمدینژاد اعتماد نمیکردند و رأی نمیدادند.
س: آقای صفارهرندی در آن سخنرانی گفتند که در آن مناطق 90٪ مردم به احمدینژاد رأی دادهاند. این را شما تأیید میکنید و چنین چیزی را دیدید؟
ج: 90٪ که قطعا رأی دادهاند. در آن مناطقی که من رفتم مطمئنم 100٪ افراد به احمدینژاد رأی داده بودند. اینها شخص احمدینژاد را میشناسند.
آنجا برای من سؤال بود که میشود کسی خانه داشته باشد و برایش شغل مهیا نشده باشد؟ این را من که در تهران زندگی میکنم، میگویم ولی آن آقا که در آنجا زندگی می کند، برایش اهمیت ندارد، به احمدینژاد رأی میدهد. آنها به کاری که برایشان شده توحه میکنند و برایشان معیار همین است.
س: در مورد شغلهایشان هم توضیح میدهید؟
ج: من چیزی به چشم ندیدم ولی میگفتند که وام خوداشتغالی به مردم پرداخت میشود، زمینها قرار است صاف و آماده شود ولی خبری از کارخانه نبود.
س: شغلشان چه بود؟
ج:اکثرا دامدار و کشاورز بودند ولی در آن مناطق مشکل قاچاق سوخت و ... هم وجود دارد. اگر نیازهای اولیه برطرف شود کسی دنبال قاچاق و ... نمیرود.
س: انتظار اینکه یک کارخانه در هر منطقهای احداث شود و 4 ساله هم بهرهبرداری برسد، صحیح است؟
ج: به ما جایی که برایشان کلنگ کارخانه زده شده باشد هم نشان ندادند. در آنجا خوابگاهی عظیم را به ما نشان دادند و گفتند که این خوابگاه 4 ماهه احداث شده.
س: خوابگاه برای چه افرادی؟
ج: خوابگاه برای دانشآموزان دبیرستان، در این مناطق محروم ایاب و ذهاب مشکل است. شرایط تحصیل سخت است ولی بچهها با استعدادند. به همینخاطر دانشآموزانی که از راههای دور به این دبیرستان میآیند، دیگر نیازی نیست که مشکل ایاب و ذهاب را تحمل کنند. این خوابگاه 4 ماهه ساخته شده ولی شاید تا 40 سال منافعش به مردم برسد. این نکته مهمی است.
در مورد پولی که به دانشجویان دانشگاه تهران داده شد اگر برای ساخت یا ترمیم خوابگاهها به کار میرفت مطمئنا بهتر بود. مثلا سقف ساختمان بدنسازی کوی که کمی نشت کرد، اگر کسی بود و جانش را از دست میداد چه میشد؟ خود دانشجو نباید اجازه میداد این پول به او پرداخت شود.
س: نظر سایر همسفرانتان چه بود؟
ج: آنها نظراتشان این بود که اینکارهای انجام شده در آنجا فریب مردم، سیاست صدقهای و خرید رأی بوده ولی اینطور نیست من با آنها صحبت میکردم میگفتم که اینطور نیست این اقدامات وظیفهی دولت است و خرید رأی هم نبوده است.
س: اگر 20 سال گذشته این کارها انجام میشد دیگر نیاز نبود که آقای احمدینژاد اینکارها را انجام دهد و شائبهی خرید رای ایجاد شود.
ج: دقیقا همینطور است. اگر در این 20 سال اینکارها انجام میشد، دیگر کسی آنجا به احمدینژاد اعتماد نمیکرد. ببینید آن مناطق چه وضعی داشته که نیاز به طرح راهبردی رئیسجمهور داشته است. اگر اینکارها با مدیریت بهتری انجام میشد، خیلی بهتر بود.
س: منظورتان چه ضعفهای مدیریتی است؟
ج: همین تورمی که گفتم. یکدفعه پول عظیمی را وارد منطقه کرده. این یک اصل اقتصادی است که وامهایی که به مردم داده شده در حالی که قبلا مردم به نان شب محتاج بودند، موجب تورم میشود. این امکان هست که برای مردم در بازپرداخت این وامها مشکل ایجاد بشود. باید حدودا ماهی 60 هزار تومان بازپرداخت داشته باشند که اگر برایشان شغل مناسب و با درآمد مکفی ایجاد نشود. مشکل درست میشود. باید فکر آینده را هم کرد. ان شاءالله مشکلی پیش نیاید. باید طرح کامل بشود. خود این کار که احمدینژاد کرده قابل تقدیر است ولی ایکاش زیربناییتر بود. نیازها خوراک، پوشاک و مسکن است. البته که اقدامت زیربنایی زیاد دیده نمیشود.
س: توی سفرتان از چه چیزی بیشتر از هم تعجب کردید؟
ج: از اینکه در کشور هنوز خانههای کپری وجود دارد. کپرها در کنار خانههایی که دولت برایشان ساخته هنوز وجود دارد. تهرانیها شاید به اینکارها به دید اقدامات نمایشی نگاه کنند و یا اصلا بعضیها فراموش کنند که چرا به این مناطق رسیدگی نکردهاند ولی اگر پس زمینهی این اقدامات را نگاه کنند، کار احمدینژاد کاملا قابل تقدیر است. مرز بین کارهای نمایشی برای انتخابات و کارهای عمرانی هم کاملا به هم نزدیک است.
س: احمدینژاد یک حرف جالبی میزند، میگوید که ما همیشه یا قبل از انتخابات هستیم یا بعد از انتخابات (با توجه به انتخابات ریاستجمهوری، مجلس و شورای شهر) اگر کاری قبل از انتخابات باشد میگویند که برای انتخابات بوده و اگر بعد از انتخابات باشد میگویند که برای به جامهی عمل درآوردن شعارهای انتخابات است.
ج: به واقع من نمیتوانم بگویم که کار عمرانی آنجا شده و نمیتوانم هم بگویم که آنجا کار نمایشی شده. نمیتوانم بگویم که آرای آنجا را خریده. در مورد پخش پول نقدی هم بگویم که در آنجا گفتند که در دور دوم سفرهای استانی آقای بشارتی نامی بوده که به هر خانواده ی عضو کمیته امداد یا غیر آن 400 یا 500 هزار تومان پول پخش میکرده. این عمل با عقل جور در نمیآید. باید ماهیگیری آموزش داد.
س: البته عقل حکم میکند که اگر کسی دارد میمیرد ابتدا به او ماهی بدهید تا نمیرد و بعدش هم به او ماهیگیری آموزش دهید.
ج: بله، این هم هست ولی من نظر شما را قبول ندارم. عقل حکم میکند که اگر به کسی پول دادی، ماه بعد هم منتظر پول است.
س: این در حالی است که بگویی ماه بعد هم خواهم آمد! ولی شاید این پول را برای سرمایه گذاری در کار کشاورزی یا دامداری خود در نظر بگیرد.
ج: این کارها را به نظر من افراطی بوده، انشاالله مشکلی ایجاد نشود. این پول متعلق به بیت المال بوده یعنی تهرانی، مشهدی و مناطق محروم برابر است. من کاری ندارم دولتهای قبل در این مورد چه کار کرده اند.
س: البته تهرانی این 400 هزار تومان را به شکلهای دیگر دریافت می کنند، مثلاً یارانه های بیشتر در موضوعات مختلف ، کارهای عمرانی و ...درست است که آنها مشکل دارند ولی این بازی کردن با غرور آنهاست. شاید با این کار هم مخالف باشند ولی می گویند :" آنچه شیران را کند روبه مزاج، احتیاج است، احتیاج است، احتیاج." تو نباید این پول را بدهی. تو بیا برایش آنجا شغل خوب درست کن تا 400 هزار تومان نه 200هزار تومان درآمد کسب کند.
س: حالا خوش گذشت به شما؟ و در آخر حرفهای پایانی خودتان...
ج: من از لحاظ عقیدتی خودم، کلا با احمدینژاد مشکل دارم. همین الان هم مشکل دارم. خیلیها هم هستند با خاتمی یا میرحسین مشکل دارند. این آقای صفارهرندی را هم نمیشناختم ولی همین که همچین مردی به دانشگاه میآید، حرفی میزند و دانشجویی مثل من پیله میکند و به قولش عمل میکند، همین کافی است. باید از آقای صفار تشکر کرد که پای حرفش ایستاد. از امین فرجاللهی هم تشکر میکنم و از شما هم.
س: ما هم از شما متشکریم که وقتتون رو در اختیار ما گذاشتید.
فخر تشیع
+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر 1388 ساعت 20:0 شماره پست: 290
حضرت آیت الله شیخ عبدالله واعظ جوادی آملی از امامت جمعه شهر مقدس قم استعفا داد . به جرات می توان گفت ایشان در قیاس با سایر ائمه محترم جمعه سراسر کشور از جایگاه علمی منحصر به فردی برخوردار بوده است .
این فقیه والامقام و فرهیخته به زودی فعالیت های خود در حوزه مرجعیت شیعه را رسمیت خواهد بخشید .
امید است تصمیم به جا و خداپسندانه این عالم کم نظیر معاصر، الگویی شود برای برخی از امامان جمعه که به رغم کهولت سن و دشواری تکلیف ، حاضر به ترک این سنگر و واگذاری آن به روحانیون جوان و پر انرژی نمی باشند .
باخبر شدم به منظور ترویج معارف الهی در فضای مجازی وبلاگی با عنوان " هزار و یک صلوات " تحت اشراف استاد گرانقدر حجت الاسلام صبرآمیز راه اندازی شده است .دوستان عزیز می توانند با مراجعه به آدرس این وبلاگ علاوه بر بهره مندی از مطالب پرمحتوای آن ، پرسش های اعتقادی و فقهی خود را نیز مطرح نمایند .
http://www.1001salavat.blogfa.com/
یک توضیح ضروری
+ نوشته شده در دوشنبه نهم آذر 1388 ساعت 7:35 شماره پست: 288
در تیر ماه سال جاری ، مطلبی را باعنوان" فقط بابلی ها بخوانند " در باره محمد جواد اکبرین نوشته و به برخی مواضع وی درتعرض و وهن به فقه امام صادق علیه السلام و نیز دفاع کوته فکرانه از دشمنان امام زمان (بهائیت) اعتراض نمودم . در مقاله مذکور اشاره ای به اقامت ایشان در لندن هم داشته ام که پس از گذشت پنج ماه ، به تازگی مورد تکذیب قرار گرفته است . با توجه به پافشاری فرد مدعی در مورد سفر نامبرده به لندن و نیز رد این خبر توسط برخی دوستان ، ترجیح می دهم عین این متن را در ذیل مطلب موجود در آرشیو پیوندهای روزانه وبلاگ قرار دهم . دوستان برای اظهار نظر به بخش نظرات همان مقاله مراجعه کنند. من هم از صمیم قلب خوشحال می شوم که این مسئله صحت نداشته باشد .
محوراعتراض راقم این سطور به جواد خان ، فارغ از هر نوع نگرش سیاسی ، کمربستن وی برای ستیز با آموزه ها ومبانی دین به بهانه انتقام از نهادهای حکومتی است که گاه برخوردهایی به جا یا نا به جا با او داشته اند چه این که تضاد در عملکردها را نمی توان به حساب ناکارامدی دین گذاشت .
جواد بهتر از هرکس می داند که لبنان برای پایگاه شدن بر ضد تشیع ، نقطه امنی به حساب نمی آید .
به قول استاد حسینی قزوینی:
علمای اهل تسنن مدعی اند لقب صدیق(بسیار راستگو)برای خلیفه اول و فاروق(نمایان گر حق و باطل)برای خلیفه دوم از سوی پیامبر اسلام(ص) اعطا گردیده و در همان دوران نیز مشهور بوده است. اما:
وقتی به منابع اهل سنت درباره جریان سقیفه و روایات متعدد از متن مذاکرات حاضرین آن جلسه ، رجوع می کنیم می بینیم در حالی که همه سعی داشته اند برای انتخاب جانشین پیامبر، از یاداوری کوچک ترین افتخارات و سوابق درخشان خود کوتاهی نورزند حتی یک بار نیز از کاربرد چنین القاب و استناد آن به رسول خدا سخنی به میان نیامده است!!
عید وصلت !
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم آذر 1388 ساعت 11:16 شماره پست: 286
اول عرفه ، بعد قربان !
شناخت ، مقدمه نزدیک شدن به آستان دوست است .
مسلم ، در عرفه ، به قربان رسید ودر عید عروجش تابلویی زیبا رسم شد از تلفیق ناگسستنی معرفت و وصال.
از ایمان به اسلام در زبان تا مسلم شدن ، فاصله ای است ژرف از بیراهه تاریک التقاط و عافیت طلبی تا شاهراه سرخ عاشقی ، که به گستردگی عاشورای تاریخ ، مردان راه حق را از نامردمان طریقت جاماندگی ، جدا می سازد . . . .
بانگ جرس قافله نینوا به گوش می رسد . هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله .
در سالروز شهادت امام محمد باقر علیه السلام فریاد "یمن شده کرببلا " در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها طنین انداز شد . عزداران غربت شیعه ٬ امروز چهارشنبه دقایقی پیش از اذان ظهر پس از نوحه خوانی و عرض تسلیت به محضر عمه سادات و حضرت ولی عصر (عج ) یک صدا فریاد " ای وای وای محمدا یمن شده کرببلا " را سر دادند .
سوگواران امام پنجم در شهر مقدس قم همچنین هم نوا با زائران بیت الله الحرام سنت برائت از مشرکان را با شعار " مرگ بر اوباما دشمن اسلام ما " به جا آوردند .
[عنوان ندارد]
+ نوشته شده در سه شنبه سوم آذر 1388 ساعت 13:39 شماره پست: 284
شهادت باقرالعلوم علیه السلام تسلیت باد.
شما باشید و وجدان خودتان ؛ خدا وکیلی قتل عام فجیع و ناجوانمردانه شیعیان صعده توسط دولت پلید یمن و مزدوران وهابی عربستان و اردن به اندازه استاندار شدن یک زن در کشورمان ، ارزش ابرازواکنش و انزجار را ندارد؟!
حقوق بشری های پوشالی غرب که خفقان گرفته اند ؛ ما هم سکوت کنیم ؟ آیا دفاع از انسان مظلوم و پاسخ به ندای یاللمسلمین تکلیف شرعی و ساقط ناشدنی مسلمانان نیست؟ شیعیان مظلوم الحوثی ، عاشقان اباعبدالله علیه السلام و دلدادگان مکتب امام روح الله هستند و از این بابت لااقل نسبت به اهالی غزه ، برتری اعتقادی دارند . آیا می توان نشست و تکه تکه شدن پیکر زن و کودک بی گناه صعده توسط وهابیون خبیث و شیعه ستیز را نظاره کرد و دم بر نیاورد؟
حوزه های علمیه آیا جایگاه و رسالت جهانی خود را باور دارند؟
دو برادرش شهید شده بودند. خودش هنوز انتظار می کشید . سال شصت و سه رفت محضر امام . فرصت را که مناسب دید عکسش را از جیب در آورد و از امام خواست با جمله ای آن را متبرک کند . پیر جماران با خطی زیبا گوشه تصویر نوشت : خداوند این شهید مسعود را رحمت فرماید!!
همه تعجب کردند! حسین اسدی زنده ماند تا این که جنگ به ظاهر تمام شد . امام رفت و جبهه ای جدید به وسعت فرهنگ و ایمان ملت گسترده شد . حسین موی سرش به سپیدی می گرائید اما همچنان رزمنده ماند . شاید اشتباهی شده باشد ! ولی . . . .
نه!!
حرف همان بود که امام گفت . پائیز هشتاد و هشت حسین اسدی ٬ شوشتری و یاران مظلومش را تا آسمان همراهی کرد . بیخود نبود که می گفت : من به این جمله امام امیدوارم.
به حسن و برادرانش این توصیه را می نمایم که همیشه سعی کنند در خط رهبری حرکت کنند و از آن منحرف نشوند که خیر دنیا و آخرت در آن است و هرگز گرفتار تحلیل های گوناگون نشوند که دشمن در کمین است . . . .
فرازی از وصیت نامه مرحوم حاج سید احمد خمینی(ره)
- ۰ نظر
- ۱۹ آذر ۸۸ ، ۰۹:۵۵