اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۵۵ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

هموطنانتان را مسخره نکنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۲۸ ب.ظ

5kh_photo_2016-04-28_16-28-11.jpg


اگر می بینید در حادثه ای مثل آن چه که امروز در خیابان استانبول تهران به وقوع پیوست حجم عظیمی از مردم تجمع می کنند لزوماً تعبیر منفی نداشته و از آن بهانه ای برای تحقیر و تمسخر هموطنانتان نسازید.

مردم ما سال هاست که عادت کرده اند با وقوع اتفاقی ناگوار، پای به میدان رشادت و ایثار نهاده و نقشی در کمک به دیگران داشته باشند. انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی، مبارزه با گروهک ها و خانه های تیمی، کمک به جنگ زدگان و زلزله زدگان، جشن های نیکوکاری و ... حسّ مسئولیت شناسی مردم را بارها به اثبات رسانده است. برای همین است که تا اعلام می شود بیمارستان ها آماده دریافت خون های اهدایی مردم هستند، صف هایی طویل از همه اقشار جامعه برای شرکت در این امر خیر تشکیل می گردد.

اگر چه گاه تجمعی نا به جا ممکن است منجر به اخلال در کمک رسانی به آسیب دیدگان شود که این امر نیاز به اطلاع رسانی و فرهنگ سازی دارد؛ اما اصل آمادگی مردم برای حضور در صحنه بحران را نباید به باد تمسخر گرفت. هر چقدر این روحیه به شکل صحیح و کاربردی آن تقویت شود، امنیت اخلاقی و اجتماعی جامعه نیز ثبات بیشتری یافته و کشور در مواقع پرخطر، بیمه خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از شهید اصفهانی تا مرحوم نوشیروانی!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۵۶ ق.ظ

8enh_photo_2016-04-28_07-48-44.jpg


سید حسین فلاح نوشیروانی، مردی بزرگ و نیک اندیش بود که "بخشی" از اموال خود را وقف خدمت به مردم بابل نمود.

رحمت الله اصفهانی، جوانی بابلی و دارای پنج فرزند بود. خودش در 33 سالگی به شهادت رسید و یک فرزندش به نام یوسف نیز چهار سال بعد به خیل شهیدان دفاع مقدس پیوست. شهید اصفهانی از مال دنیا یک خانه مسکونی داشت. همان را فروخت و با پنج کودک قد و نیم قدش مستأجر خانه مردم شد؛ اما پول فروش خانه اش را به حساب صد امام واریز کرد تا پناهی برای بی سرپناهان فراهم شود.

این قصه معروف را لابد شنیده اید. پادشاهی برای شکار رفته بود که راه را گم کرد و میهمان ناخوانده و ناشناس مردی بادیه نشین شد. مرد برای پذیرایی از این میهمان رهگذر، چیزی نداشت جز یک رأس گوسفند که همان را سر برید و پیشکش میهمان نمود. شاه موقع خداحافظی، خود را معرفی کرد و از میزبان خواست تا اگر مشکلی داشت به دربار او رجوع کند.

مدتی بعد مرد فقیر صحرا نشین از زور فشار معیشت، قصد دربار حاکم کرد و راهی شد. پادشاه از او استقبال کرد و خواست تا محبتش را جبران کند. از اطرافیانش مشورت خواست. یکی گفت صد رأس گوسفند به او عطا کن. یکی گفت صد رأس گوسفند و گاو و اسب و ... هر کس کمتر یا بیشتر نظری داد. وزیر عاقل دربار اما رو به پادشاه کرد و گفت: مرد بیابان نشین هر چه را که در دنیا داشت برای خدمت به تو عطا کرد، تو هم اگر می خواهی هم سنگ محبت او رفتار کنی، باید هر آن چه را که در بساط داری به او ببخشی. ...

اگر قرار است در بابل خیابان و میدانی به نام مرحوم نوشیروانی شود و یا روزی به نام او اختصاص یابد و یا کنگره ای به پاسداشت نام و یاد او برگزار شود، حق آن است که همه شهر را به نام شهید رحمت الله اصفهانی بشناسیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حلب، شهری از مازندران!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۱۸ ب.ظ

حلب، قطعه ای از خاک پاک مازندران است که در سوریه قرار گرفته است.

عالم بزرگ مازندران، ابن شهرآشوب، به اذعان بسیاری از مورخین در حلب مدفون است، در کوه جبل الجوشن، در مشهدالحسین علیه السلام.

خاک آن دیار هنگام حمل سر مبارک امام شهیدان به شام، به قطراتی از خون مطهر ایشان مزین شد و به مشهدالحسین معروف گردید و مسجدالنقطه نیز به همین وجه، در آن نقطه بنا شد.

خون شماری از جوانان عاشورایی سپاه کربلای مازندران نیز میهمان همان خاک گردید و پیکرهایی مطهر از آنان زمین حلب را نینوایی نمود.

از خانطومان تا جبل الجوشن، جای پای عالمان و صالحانی از خطه لاله خیز مازندران است. خون زلال مدافعان حرم زینب، تابلوی شام آخر رستگاری را برپهنه شام، ماندگار ساخته است. روزی خواهد رسید که از کربلای خانطومان تا جبل الجوشن را مشهدالحسین علیه السلام بنامیم. 

جوشن، سپری است که بدن را از ضربات دشمن در امان نگاه می دارد. دفن پیکر علامه شهرآشوب مازندرانی بر فراز کوه جوشن، حکایتی غریب از گستره جبهه جهانی حق است؛ آن گونه که بعد از قرن ها، مدافعان حرم در حلب، سپر بلای مسلمین گردیده و به قیمت جان شیرین خویش، شیرینی آرامش و امنیت را برای ایران و دیگر سرزمین های اسلامی به ارمغان آوردند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کرسی گرم برای اندیشه های سرد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۲۱ ب.ظ

در فصل سرد انجماد فکری، کرسی آزاد اندیشی، اگر داغ باشد، خیلی می چسبد!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دوباره اشک آتش!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۰۹ ب.ظ

اشک آتش را هیچ وقت نبستم؛ اما وبلاگ اصلی را با آدرسی که مورد شناخت و مراجعه دوستان بود تعطیل کردم تا همگان بدانند آن قدری که بچه حزب اللهی ها مورد نظارت ذره بینی دوستان بیکار نهادهای اولویت ناشناس هستند کس دیگری چنین مظلوم و در مضیقه نیست.

آرشیو همه مطاب وبلاگ های سابق اشک آتش در این وبلاگ وجود دارد. در این مدت، مطالبی که جسته و گریخته در کانال ها و گروه های مجازی تلگرامی منتشر می کردم نیز در این وبلاگ آرشیو شده است.

به حول و قوه الهی باز هم در خدمت دوستان خواهم بود.

بیش از یک هفته است آنهایی که در قامت نظام (البته به تصور مفلوک خود) قامت حامیان حقیقی و بی ادعای نظام را خم کرده بودند، یتیم و بی رهبر شده اند. دلم می خواهد برایشان رجز بخوانم:

الله مولانا و لا مولا لکم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کدام آموزش؟ کدام پرورش؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۵۸ ب.ظ

l0m_photo_2016-04-26_19-00-45.jpg


در روزهای اخیر، تصویر فوق به همراه دو خطی که در زیر می خوانید در بعضی از کانال های خبری شهرستان بابل منتشر شده است:

بزرگترین آرزوهای دانش آموزان مدرسه محروم روستای #اسبو ، گلوگاه، بندپی #بابل 

داشتن لباس فرم مدرسه، ماشین‌حساب، صاف شدن زمین فوتبال روبروی مدرسه، داشتن یک توپ، سقفی که از آن مار نیفتد.

آنانی که مردم بابل را می شناسند به خوبی می دانند که یکی از ممتازترین وجوه اشتهار آنها دست داشتن در امور خیر است.

رئیس آموزش و پروش بابل حتی اگر هیچ بودجه ای برای حل معضلات دانش آموزان این مدرسه در اختیار نداشت با اندک همتی می توانست چند نفر از خیّران را دعوت نموده و در سریع ترین زمان ممکن، لااقل سقف مدرسه را تعمیر کند که از بالای آن مار به زمین نیفتاده و موجب وحشت دانش آموزان نشود؛ اما آموزش و پرورش قدمی در این راستا برنداشت و در نهایت ورود رسانه های خبری باعث انتشار اخبار مربوط به محرومیت دانش آموزان این مدرسه گردید. هیچ بعید نیست که مدارس دیگری در روستاهای اطراف شهرستان پر سرمایه بابل باز هم درگیر چنین مشکلاتی باشند.

گاهی داشتن یک جو غیرت و حمیت می تواند بسیاری از دردهای جامعه را تسکین دهد. دانش آموزی که از حداقل های آموزشی در مدرسه خود محروم است و وقتی به شهر می آید اوضاع متفاوتی را مشاهده می کند ممکن است مبتلا به عقده های اجتماعی گردیده و اعتماد خودش را نسبت به مفاهیمی چون انسانیت و دین مداری از دست بدهد.

برای اداره آموزش و پرورش شهرستان بابل متأسفم و امیدوارم عذاب وجدان مدیران آن دست کم باعث انصرافشان از ادامه تصدی بر مسئولیتی شود که با فرهنگ و تربیت جامعه ارتباطی تنگاتنگ دارد.

معلمی شغل انبیاست به شرط آن که همچون انبیاء دغدغه جامعه را داشت و برای رفع مشکلات مردم، از خودخواهی و راحت طلبی اجتناب نمود.


  • سیدحمید مشتاقی نیا

بادام خلافت و مغز آن!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۱۶ ب.ظ

آن چهار خلیفه ای که دیدی همه نغز

بشنو سخنی لطیف و شیرین و ملغز

بادام خلافت ز پی گردش حق

افکند سه پوست تا برون آمد مغز

دم شاعر این شعر گرم. محیی ملا جلال الدین محمد بن اسعدالدوانی متوفای سال 902 قمری شاعر این دوبیت زیباست. جالب است که درباره این عالم بزرگ گفته اند که نسبتش به ابوبکر می رسد! او در ابتدا جزو اشاعره اهل سنت بود که بعدها شیعه شد و کتابی نیز با عنوان نورالهدایه در اثبات برتری تشیع بر سایر فرق دینی به رشته تحریر درآورد.

رحمت و رضوان الهی بر این مرد بزرگ باد. (برگرفته از کتاب تتمةالمنتهی نوشته شیخ عباس قمی)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ویکتورهوگو و قصه ناتمام شهردار بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۳۱ ق.ظ

شهردار بابل در شرف استیضاح و عزل قرار دارد. سنگ تمام تریبون مقدس شهر نیز نتوانست راه نجاتی برای او فراهم آورد. شکایت از معامله ناپذیرترین عضو شورا و نیز به کارگیری ظرفیت جمعی از ایثارگران شهر، آخرین تلاش های شهردار برای حفظ موقعیت فعلی بود که تا کنون نتیجه ای در بر نداشت. نه آن مرد شب شکن موصل که به استخبارات حزب بعث هم باج نداد، کسی است که پروای دادگاه و زندان و ... را داشته باشد و نه دیگر چون گذشته می توان اعتبار مجموعه ایثارگران را به نام جمعی محدود از رزمندگان مصادره نمود و از گرده عناوین ارزشی و دوست داشتنی، پله ای برای صعود ساخت. بماند که رسمی ترین نهاد مرتبط با مفاهیم ایثار و شهادت، نظر دیگری غیر از آن چه که در لابی اصحاب قدرت پیگیری شد در سر دارد. جای این سوال  هم البته باقی ماند که حامیان ارزشی شهردار چه نسبتی میان عملکرد واحد فرهنگی – قبرستانی ایشان با استراتژی فرهنگی انقلاب اسلامی قائل هستند؟

فارغ از این که استیضاح شهردار بابل، خوب است یا بد، نمی توان این حق قانونی اعضای شورای اسلامی! شهر را نادیده گرفت؛ اما نکته ای مهم در این بین باقی است که ظاهراً اعضای شورا هنوز التفاتی نسبت به آن نداشته اند.

یکی از ویژگی های منحصر به فرد مدیریت فعلی شهرداری بابل، استخدام و راه اندازی کانال های متعدد رسمی و غیررسمی و قلم های تجاری نویس و مزد بگیر است که در پرتو بهره گیری از فضای بی در و پیکر مجازی توانسته اند شهردار بابل را در حد یک منجی بزرگ و ژان وال ژان قهرمان شهر بینوایان معرفی بنمایند. تبلیغات پرهیاهو بر محور تصاویر رنگارنگی که شهردار را در حالت های مختلف، مشغول رسیدگی به امور رعایا نشان می دهد در همین راستا ارزیابی می شود. تصویر شهردار در حال چرت زدن در کانال فاضلاب! عکس شهردار در حال خاموش کردن خودروی آتش گرفته با یک ظرف چهارلیتری! تصویر شهردار در حال خالی کردن سیلاب ساختمان بهزیستی با یک سطل! شهردار بابل در حالی که روی شاخه درخت نشسته و بن می برید! شهردار در حال نجات فوشلوان از زیر چرخ های گاری، خرید عروسک برای کوزت و ... نمونه هایی از تبلیغات مبالغه آمیز ستاد انتخاباتی ایشان است.

بخش قابل توجهی از شهروندان متأثر از همین تبلیغات پر سر و صدا متقاعد شده اند که شهردار فعلی، منجی بلامنازع شهرشان است. شورای شهر بابل برای استیضاح و عزل شهردار، تکلیف بزرگی به عنوان "ضرورت اقناع مخاطب" در پیش دارد که نباید از اهمیت آن غافل بماند. اصرار حامیان شهردار برای فرصت سوزی، تأخیر در روند استیضاح و اتلاف وقت تا برگزاری انتخابات آتی شورا به همراه برخی قرائن دیگر، نشان از برنامه مفصل این طیف برای به کرسی نشاندن فهرستی از نامزدهای بله قربان گوی شهردار و حفظ فضای موجود تا انتخابات دور آینده مجلس شورای اسلامی دارد. در صورت ناتوانی شورا در بیان دلایل موجه خود در عزل قانونی شهردار، بستر لازم به منظور مظلوم نمایی از چهره وی و به تبع آن استفاده تبلیغاتی از فرصت به وجود آمده برای جلب آرای عمومی در انتخابات پیش رو، می تواند شهر بابل را در خطر روی کارآمدن شورای شهری مطیع تر و ناکارآمدتر از شورای فعلی قرار بدهد.

اعضای شورای شهر همچنان با این پرسش جدی در اذهان عموم مواجه هستند که چرا در برابر تعلل و اهمال شهردار سابق بابل، سال ها سکوت و تحمل را پیشه خود ساختند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باور کنید هاشمی زنده است!!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۱۵ ب.ظ

رضا حفاوت طبری:

 از قدیس سازی مرحوم آقای هاشمی توسط صداوسیما تا ذوق زدگی برخی دوستان از فوت ایشان، از تحلیل های مغرضانه، هدفمند وجهت دار صدای آمریکا و بی بی سی تا واگویه های درونی خناسان و بسیاری نوشته های دیگر را خواندم، شنیدم و دیدم.

 به نظرم آمد که یک نکته، مغفول دوستان جبهه انقلاب اسلامی قرارگرفته باشد. سال های دور در یک مصاحبه مطبوعاتی یک خبرنگارخارجی ایشان را اینگونخه توصیف کرد ( قریب به این مضمون ): هاشمی کسی است که با ردای اسلام و دین با ششهای دموکراسی شما بخوانید لیبرالی نفس می کشد!!! این همان نکته ای است که اسطوره سپاه اسلام سردار ظفرمندمان حاج قاسم سلیمانی هم به آن اشاره کرد: "هاشمی ، همان هاشمی بود که بود از اول تا آخر" (قریب به این مضمون)

آن چه که منجر به هویدا شدن جلوه دیگری از شخصیت هاشمی شد، بستری بود که در مسیرانقلاب جهت بروز شفاف آن چه که در درون او بود رخ داد نه تغییر در افکار او!!!! اگر به خاطرات او در کتاب عبور از بحران مراجعه کنیم می خوانیم که در وسط  جنگ وموشک باران شهرها با این که امام در تهران بود ایشان به همراه زن و فرزندانش با بالگرد به سد لار رفته واسکی روی آب آن هم در دهه 60 انجام می دهد!!!!

بر خلاف بعضی تحلیل ها که فوت آقای هاشمی را پایان شاهنامه می دانند، باید پذیرفت جریان و فکری که پشت سر او سنگر می گرفت و خود را پنهان می کرد و یا به نوعی ایشان هم به آن معتقد بود، یک واقعیت عینی در جمهوری اسلامی است که دارای کرسی های نظری و عملی تا حد زمامداری قوه اجرایی در کشور است!

چه خوشمان بیاید چه نیاید!

فوت آقای هاشمی اگرچه در عدم جولاندهی این جریان در آینده، در کوتاه مدت می تواند موثر باشد؛ اما قطعاً در منفعل سازی آن تاثیری نخواهد داشت!! یکی از مولفه های تحیکم نظام، تأمین معیشت مردم شامل: شغل، ازدواج، مسکن و.... می باشد. باید پذیرفت که جریان مدعی اصول گرایی نتوانست متناسب با شعارهایش از پس این مهم به خوبی برآید و به همان اندازه خوراکی شد برای جریان متمایل به غرب که جولان دهد و بگوید: آب خوردن ما هم در گرو ارتباط با غرب (شما بخوانید شیطان بزرگ امریکا) است !!!!!! که خدا را صد هزار مرتبه شکر (اگر چه تاوان زیادی برای آن پرداختیم ) این موضوع هم در قالب برجام با دستاوردی تقریبا هیچ محقق نشد!!!!

به نظر می رسد آن چه که در خلال این چهار سال و فوت آقای هاشمی نمود پیدا کرد و ظاهراً مورد غفلت دوستان جبهه انقلاب اسلامی قرار گرفته، تبیین چرایی وقوع و ماهیت انقلاب اسلامی و اثرات آن در منطقه و جهان و ضرورت توجه به درون می باشد. به  نظرم بحث های اول انقلاب که در تبیین این موضوع بین یاران انقلاب و دیگر گروه ها صورت می پذیرفت باید در حال حاضر خصوصا برای نسل جوان صورت پذیرد. در این بین نقش هیات ها و مساجد نقش برجسته ای خواهد بود. به نظر می رسد برآیند فرمایش های حضرت آقا در این سال ها نیز با این رویکرد باشد. کشور در آینده نزدیک آبستن حوادث مهم بسیاری است. غفلت از این موضوع یک خطای استراتژیک توسط دوستان جبهه انقلاب خواهد بود. بازخوانی گفتمان انقلاب اسلامی و خط نورانی امام و رهبری، اصلی مهم برای تضمین استمرار باورهای انقلابی در بین آحاد جامعه است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با این عکس، زنده شدم!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۴۰ ب.ظ

تصویر زیر مربوط است به یک شب برفی در محله قدیمی حصیرفروشان بابل که در کانال تلگرامی برادر بزرگوارم آقای صمد صالح طبری مشاهده کردم. عکاس این تصویر رویایی و ماندگار آقای امیرحسین ثابتی است:


fs0e_photo_2016-04-25_12-37-44.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بی واهمه

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ق.ظ

امروز سالگرد شهادت سید مجتبی نواب صفوی است.

یکی از سخنان تأثیرگذار ایشان که به اذعان دوستانش همواره در سیره شهید بزرگوار به چشم می آمده تأکید بر ضرورت استحکام در حرف و عمل بود.

نواب صفوی می گفت: شیعه، کلماتش را محکم بیان می کند. از نظر او کسی که سخنانش را در مقام بیان، سست و بی رمق ادا می کند در مرحله عمل نیز دچار تزلزل می شود. نواب، ضعف در بیان را نشأت گرفته از ضعف در ایمان می دانست. از این رو معروف است که خودش کلمات را بسیار پر حرارت و تأثیرگذار به کار می برد؛ به گونه ای که هر حرف از کلماتی که بر زبان جاری می ساخت روح و قلب شنونده را به تلاطم می انداخت.

او در عمل نیز، انسانی جدی و مستحکم بود. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دولت از جامعه، طلاق گرفت!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ

خبری در رسانه ها منتشر شد که تیتر جالبی داشت. لااقل برای من که یکی از منتقدان رویکرد فرهنگی دولت، یا به عبارتی تعطیلی برنامه های فرهنگی دولت هستم، جالب توجه بود. در تیتر خبر ادعا شده بود که دولت طرحی برای کاهش آمار طلاق در دست اقدام دارد.

خبر خوبی بود و این امید را در خود جای داده بود که بالاخره دولت به فکر حلّ معضلات اجتماعی و فرهنگی جامعه افتاده و قصد دارد که در این رابطه قدمی بردارد. متن خبر طولانی بود. با حوصله خواندم؛ اما عجیب بود که تنظیم کننده خبر بعد از کلی توضیح و تفصیل، بیان کرد که دولت قصد دارد با افزایش ده درصدی تعرفه ثبت طلاق، کاری کند که تقاضای طلاق در کشور کاهش یابد!

این بود خلاصه فکر و عزم دولت محترم جمهوری اسلامی برای رسیدگی به یکی از مبنایی ترین معضات اجتماع که به نوعی خاستگاه بسیاری از گره ها و مفاسد جامعه محسوب می شود. من دیگر حرفی ندارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کسی سیاه نپوشید!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۴۶ ب.ظ

مرگ هاشمی هم نشان داد که کشور دارای دو جناح است؛ جناح مردم و جناح مسئولان.

چپ و راست، یک بازی مسخره است و چیزی جز تمثیل برادری سگ زرد با شغال نیست.

نگاه به مجالسی که به یاد مرحوم هاشمی در گوشه و کنار شهرها برگزار می شود نشان می دهد که اگر بخشنامه ها در کار نبودند، مراسمی هم برای او برگزار نمی شد.

امیدوارم مسئولین متوجه این فاصله بزرگ گردیده و برای علاج آن چاره ای بیندیشند. یادمان نرود که آموزه های مدیریتی دین، بنا را بر حاکمیت بر قلب ها نهاده است. خدا کند آنهایی که از ملت و آرمان هایشان فاصله گرفته اند دوباره به دامان مردم بازگردند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نان به نرخ روز!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۴۴ ب.ظ

کسی که در آشوب های 18 تیر 78، پرونده دار شد و بعدها با اغماض اصحاب نفوذ، توانست راهی شورا شود، به ناگاه مرید هاشمی شد و پیشنهاد داد تا جایی را پیدا کرده و به اسم آن مرحوم نامگذاری کنند.

نمی دانم چرا اسم و سخن او را که دیدم، وقایع آن سال ها مقابل چشمم ورق خورد، مهاجر و منوچ و ملوس و مریم شانسی و ... و جمله ای معروف از اکبر هاشمی رفسنجانی که گفت: نمی گذاریم بچه ساواکی ها مملکت را به آشوب بکشانند.

من هم پیشنهاد می دهم حتماً خیابانی که منزل فرد مذکور در آن قرار دارد را به نام "خیابان 23 تیر" ثبت کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هاشمی رفسنجانی و کبل عزیز!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ب.ظ

هنوز یک سال نگذشت از روزی که هاشمی رفسنجانی رجز خواند و گفت: مجلس جدید خبرگان، وظیفه انتخاب رهبر بعدی را بر عهده دارد!

در محله حمزه کلای بابل، پیرمرد باصفا، خمیده و بسیار متدینی بود به نام کربلایی عزیز که حدود 104 سال از خدا عمر گرفت. او که چند باری توفیق دیدارش را داشتم، دایی آیت الله محمدی، تولیت محترم مدرسه روحیه بابل بود که خودش نیز چند سالی را در جوانی به فراگیری علوم دین در مدرسه صدر گذراند.

پیرمرد با صفا و خوش سیما عادت داشت هر روز قبل از نماز صبح، در حیاط خانه اش بایستد و با همان صدای نحیفش اذان بگوید.

معروف است که یک روز جوانی بی ادب در خیابان به او رسید و با قلدری گفت: تو هستی که هر صبح بلند می شوی و اذان می گویی؟! یک بار دیگر اذان بگویی و مزاحم خواب ما بشوی با ماشین، زیرت می گیرم ...!

کربلایی عزیز لبخندی زد و به آرامی گفت: از کجا معلوم خودت زودتر از من نمیری؟!

فردا صبح کربلایی عزیز باز هم اذان گفت. ساعتی بعد خبر آمد، جوان قلدر و بی ادب، جان به جان آفرین تسلیم کرده است!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لطفاً به من نگاه کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۰۳ ب.ظ

این که کار خیری انجام دهیم و ادعا کنیم که در مسیر شهدا حرکت کرده و از آنها الگو گرفته ایم می تواند حرف درستی باشد.

اما این که کار خیر خود را هر روز در بوق و کرنا کرده و به گوش همگان برسانیم، قطعاً بر مبنای آموزهای فرهنگ ایثار و شهادت نیست.

از شهدا که می خواهیم درس بگیریم، کامل و جامع بیاموزیم نه گزینشی و منفعت طلبانه.

شهدا در مسیر علی علیه السلام پا گذاشتند که خرما و نان و شیر را شبانه به دوش کشیده و در بیغوله ها به فقرا و نیازمندان می رساند بی آن که نامی از خود بر زبان آورد.

سیره شهدا مشحون از خاطرات گرانسنگی است که نشان می دهد تربیت یافتگان مکتب علوی، همواره در فکر رفع مشکلات دیگران بودند بی آن که اسم و رسمی برای خود قائل باشند.

"من" و "منیّت" در معارف شیعه، هیچ جایگاهی ندارد. مواظب باشیم جای خدا دنبال خود نباشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نسخه یک خواننده برای رفع خمودگی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ب.ظ

الان اصلاً نمی خواهم در موافقت یا مخالفت با اجرای کنسرت موسیقی، سخنی بگویم.

الان نمی خواهم درباره میران صحت و سقم آمارهایی با منابع ناشناس که میزان شادابی یا افسردگی ملت ایران را هر از گاه در بوق و کرنا می کنند، نظری بدهم.

فقط یک سوال طرح می کنم: آیا کسی که قرص مسکّن مصرف کرده و برای ساعتی درد خود را فراموش می کند، می تواند ادعا کند که درمان شده و دیگر مشکلی ندارد؟

فرض را بر این بگذارید که مردم بابل یا اصلاً همه کشور دچار خمودگی هستند و برگزاری کنسرت موسیقی، باعث رفع این معضل می شود، از یک شهر چند صد هزار نفره، چه تعداد می توانند بلیت تهیه کرده و در ساعتی خاص در محدوده سالنی با گنجایش چند صد نفر، چشم به اجرای کنسرت دوخته و ناگهان از خمودگی خارج بشوند؟!

آیا دردهایی عمیق و آزار دهنده چون بیکاری، اعتیاد، فقر و ... با یک ساعت نشستن مثلاً پانصد نفر از جمعیت یک شهر پانصد هزار نفره در سالن کنسرت، درمان خواهد شد؟

اگر بخواهیم کمی ریشه ای تر و البته گذرا به مفاهیمی چون غم و شادی بپردازیم، سه عنصر دین، علم و تجربه را هم باید مدّنظر قرار بدهیم. به طور مثال در آموزه های دینی ما، داشتن آرزوهای بلند و دست نایافتنی از جمله عوامل غمزدگی افراد بر شمرده شده است. عناصری چون قناعت، توکل، اعتماد، نیکوکاری، گذشت، حسن ظن، تعهد، عدالت، صله ارحام و ... جایگاهی موثر و غیر قابل انکار در میزان "رضایتمندی" افراد نسبت به زندگی و در نتیجه، حسّ آرامش و شادی مستمر آنان دارد. تحقیقی مختصر نیز نشان می دهد که علاوه بر دین، روانشناسی و تجربه هم ثابت کرده اند که پرهیز از حرص و حسد و دیگر صفات زذیله و نیز کم اعتنایی نسبت به زرق و برق و جاذبه های زودگذر دنیا، نقشی مهم و کلیدی در غم یا شادی افراد دارا هستند.

به عبارت دیگر، راه خلاصی از مشکلات رنج آور جامعه را باید در تقویت باورهای معنوی مردم و البته عمل به اصل خدمت رسانی جست و ریشه بعضی افسردگی ها و خمودگی ها را نیز باید در گره های واقعی و گاه موهوم مادی رایج در جامعه دانست.

به نظر می رسد کسانی که با بودجه بیت المال، تریبونی را در اختیار نظریه پردازی افراد غیر متخصصی چون این برادر خواننده فراموش شده قرار می دهند، باید درباره مسیری که قرار است در عرصه مدیریت فرهنگی شهر بپیمایند، تجدید نظر بنمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیرامون شکایت شهردار از منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۵ ب.ظ

اگر از من می خواستند که یکی از صفات مثبت شهردار بابل –فارغ از بعضی ضعف ها به خصوص در حوزه فعالیت های فرهنگی- را نام ببرم بی تردید به سعه صدر وی در مواجهه با منتقدان و مخالفانش اشاره می کردم.

شکایت اخیر شهردار از عضو شورای شهر و نیز یکی از شهروندان، این امتیاز تحسین برانگیز ایشان را از بین برد.

هر چند بعضی صاحب نظران علت شکایت وی از دو فرد مذکور را به قوت گرفتن احتمال استیضاح او در شورای شهر و انتقام از مخالفینش ربط می دهند و بعضی دیگر نیز بر این باورند که مشاوران ماجراجوی شهردار او را متقاعد کرده اند که فهرست مورد حمایت محمد حسین منصف در این دوره از رقابت های شورای اسلامی! شهر، جدی ترین رقیب فهرست نامزدهایی است که قرار است بله قربان گوی شهرداری باشند و ... من اما به نوبه خود هیچ تحلیل و تفسیری درباره علت تغییر رویکرد ناگهانی شهردار در مواجهه با منتقدان ندارم.

دوستان چپ و راستی که در این سال ها با این قلم آشنایی داشته اند به نیکی می دانند که این حقیر همواره مخالف دادگاه و شکایت و آجان کشی در امور مرتبط با فعالیت های اجتماعی و فرهنگی و ... بوده ام. چه آن وقت که معلمی بسیجی به خاطر انتقاد از امام جمعه سابق امیرکلا مشتری راه پله های دادگاه شده بود و چه آن زمان که دوستانی با رویکرد سیاسی متفاوت به دلیل درج خبری در کانال تلگرامی خود و یا انتقاد از یکی از کانون های ثروت و قدرت پایشان به کلانتری و دادگاه باز شد و یا حتی وقتی که یکی از نویسندگان خوش ذوق؛ اما قلم فروش و بوقلمون صفت - که به حکم روسپیگری هنری، یک روز مزدور یکی از نامزدهای متمول مجلس بود و امروز پاچه خوار یکی از نهادهای خدماتی شهر- در مقام اتهام نشست، در مخالفت با این رویه دست به قلم شدم.

اگر قرار باشد روال شکایت و ارجاع به دادگاه و ... در حیطه فعالیت های اجتماعی به رویه ای معمول و عادی تبدیل شود، بی شک دود آن بیشتر در چشم کسانی فرو خواهد رفت که می خواهند مستقل و بدون وابستگی به منابع قدرت، عقیده و نظر اصلاحی خود را در جامعه مطرح نمایند.

با دادگاهی شدن فعالان اجتماعی و فرهنگی در اموری که مرتبط با کنش های مدنی و نه آسیب زا در حریم اعتقادی و دینی است، مخالفم که البته در این راستا فرهنگ سازی برای حفظ کرامت انسان ها و نیز صبر و سعه صدر طرفین دعوا، اصلی انکار ناپذیر است. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عدلیه در دوران پسا هاشمی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ

مرگ هاشمی از دوش هر کس باری برداشته باشد، باری مضاعف بر دوش قوه قضائیه نهاده است.

حالا دیگر دستگاه قضا نمی تواند برخی مصالح را بهانه ای برای عدم ورود به پرونده های کلان موجود در این نهاد قرار دهد.

الان دیگر وقت آن است که پرونده دخالت فائزه هاشمی در فتنه88 که بایگانی شده بود مورد بررسی قرار بگیرد. مهدی هاشمی هنوز بابت اتهاماتی که در ارتباط مشکوک با بیگانگان داشت محاکمه نشده است. پرونده های مرتبط با مدیریت اسبق دانشگاه آزاد، حرف هایی گفتنی برای تاریخ انقلاب اسلامی دارد.

حالا دیگر رعایت شأن و مرتبه کسی برای چشم پوشی از پرونده های کلان قضایی مطرح نیست.

قوه قضائیه در روزهای آتی، آزمونی سخت و سرنوشت ساز را پیش رو دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آموزش فشرده مهارت های تبلیغی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۰۳ ب.ظ

  • سیدحمید مشتاقی نیا