زندگی به سبک شهدا
(( سبک زندگی ))، عنوانی آشناست که امروزه نُقل
سخن محققان و نظریه پردازان در رسانه ها، از جمله منابر، محافل و مجالس علمی
گردیده است. این عنوان، اگرچه موضوعی جدید نیست، و سالهاست که مورد بحث محافل علمی-تخصصی بوده است، اما با طرح این بحث از سوی رهبر
حکیم و عزیزمان، امام خامنه ای مدظله العالی، و تأکید بر اهمیت آن، توجه به مقوله
(( سبک زندگی اسلامی )) فراگیر شده است.(1)
مقصود از سبک
زندگی، هندسه کلی رفتار ظاهری و مجموعه یکپارچه ای از هیأت ترکیبی آداب فرد، یا
خانواده، یا جامعه، است، مانند: مصرف، معاشرت، لباس پوشیدن، حرف زدن و طرز خوراک و
آرایش ظاهری و معماری شهر و منازل و دکوراسیون منزل و امثال آن که این جلوه های
رفتاری، ظهور خارجی شخصیت ما در محیط زندگی و نشانی از عقاید، باورها و ارزش ها و
علاقه های ما است و ترکیب آنها، ترکیب شخصیت فردی و اجتماعی ما را می نمایاند.(2)
بنابراین درسبک
زندگی اسلامی، ارزش های دین مبین اسلام
حاکم است، و در زندگی ایمانی، معرفت و تقرب به خدا و پیامبر و اهل بیت علیهم
السلام، هدف نهایی است، که ابعاد زندگی بر آن اساس شکل می گیرد.(( إنی أتقرب إلی
الله و إلی رسوله و إلی أمیرالمؤمنین و إلی فاطمة و إلی الحسن و إلیک بموالاتک ...
)) (3)، پس شکل کامل چنین سبکی از زندگی را نه فقط به عنوان (( سبک زندگی اسلامی
)) بلکه می توانیم از آن به "سبک زندگی مؤمنانه " یا " سبک زندگی
حسینی یا عاشورایی " یا " سبک زندگی جهادی " تعبیر نماییم. اما این
عناوین کلی اند و موضوع نوشتار ما جزئی است و به مصداقی از سبک زندگی مؤمنانه
پرداخته است، به بیان دیگر، ما در این نوشتار در جستجوی تصویری هر چند کوچک از
زندگی مجاهدان برگزیده خدا در کربلای ایران عزیزمان هستیم. شهدای والامقام ما اگرچه
معصوم نبوده اند، اما با عزم راسخ در مسیر
بندگی خالصانه خدا گام برداشته و از میانبر دوران طلایی دفاع مقدس، خود را به محور
سعادت و قطب انسانیت یعنی؛ مراتبی از ساحت وجودی انسان کامل معصوم نزدیک نموده
اند، از این رو نگاه به سیرمجاهدت آنها و مشاهده سبک زندگی آنها تاپیشازوصولبهمقامشهادت،در
جنبه فردی و خانوادگی و اجتماعی، می تواند الگویی روشن و شفاف را در اختیار ما
قرار دهد.
از آنجا که گام مهم
درمهندسی و تحول سبک زندگی، (( ویرایش در لایه ظاهر آن است، و در نخستین اقدام، برخی
حوزه ها فعال و برخی دیگر غیر فعال می گردند. )) (4)، در سیره شهدا نیز حوزه های
هدفمند به سوی بندگی خدا فعال، و حوزه های لغو و سرگرمی های بیهوده، غیرفعال می
گردند، از این رو در خاطرات به جا مانده از زندگی شهیدان، استفاده بهینه از فرصت
ها، مطالعه و کار مفید، اهتمام به نیایش با خدا و نماز اول وقت، دوری از گناه و
پرهیز از قرار گرفتن در محیط هایی که انسان را از یاد خدا غافل می کند، موج می
زند. کلمات قرار دادی مانند (( علَم علَم !! )) و (( غیبت چند بخش است !! ))در
میان رزمندگان برای جلوگیری از غیبت، از نمونه های پرهیز از پشت سر گویی و هرزگی
زبان بوده است. (5) برخی از شهیدان در این مراقبت ها به حدی پیشرفت کرده بودند که
حضورشان در جمع ها مانع از غیبت می شد، یعنی خودشان نماد عدم غیبت گردیده بودند؛
همرزمان شهید سید باقر علمی می گویند: (( بچه ها می دانستند اگر سید، زمانی از
آنها روی برگرداند، یا با ناراحتی جمع را ترک کرد، علتش غیبت، تهمت، دروغ، یا گناه
دیگری است.)) (6)
و شهید عباس بابایی
وقتی به منزل یکی از رفقایش دعوت می شود و می بیند مجلس زننده ای است،علیرغم اینکه
برخی از دوستانش همچنان نشسته بودند، اما او تاب نمی اورد، و آنجا را ترک می کند،
در راه خودش را سرزرنش کرده و به خانه که رسید با چشمانی اشکبار به نماز می ایستد،
و قرآن تلاوت می کند.(7) در سبک زندگی عباس بابایی، میهمانی و دورهم نشینی باطل و بیهوده حذف، و یاد حق و
حضور در پیشگاه او و آنچه در مسیر رضایت خداست، فضا را پر می کند. گریه ها و
مناجات ها و نمازشب های پر سوز و گداز شهدا که خود کتابی از خاطرات معنوی جبهه
هاست، حوزه ای پیوسته فعال از سبک زندگی شهدا
در این بخش است.همسرشهیدچمرانمیگوید: ((مصطفی، نیمه های شب که برای نماز و مناجات
برمی خاست، سربه سجده می گذاشت و گریه می کرد، وچقدر این سجده ها طول می کشید، من طاقت
نمی آوردم و می گفتم: "بس است دیگر! قدری استراحت کن، خسته نشدی؟" مصطفی
در پاسخم می گفت: " تاجر اگر از سرمایه اش خرج کند، ورشکست میشود، باید سود دربیاورد
تا زندگی اش بگذرد. ما اگرقرار باشد، نماز نخونیم، ورشکست می شویم." )) (8)
در ویرایشی دیگر برخی از فعالیتها در زندگی مجاهدان مؤمن
حذف نگردیده، بلکه آرایش خاصی می یابد. مانند جایگزینی خواب اول شب و بیداری وقت
سحر در مقابل شب نشینی های طولانی درسبک زندگی شهدا؛ (( آقا بیژن غروب
بود که رسید به هفت تپه. سید( شهید مجتبی علمدار) به او گفته بود که ما از لحاظ امکانات
و تدارکات مشکل داریم. ایشان هم یک وانت پر از شیرینی و روغن و برنج و دیگر مواد غذایی
با خودش آورده بود. شب را در چادر ارکان ماند. بعد از نماز و شام شروع کردیم به صحبت
وگفتن و خندیدن. شب به یاد ماندنی و خاطره انگیزی بود. بچه ها خیلی شوخی کردند. خیلی
خندیدیم. شوخی و خنده بود اما گناه و مسخره کردن و... نبود. ساعت دوازده شب بود که
نور فانوس را کم کردیم و خوابیدیم.
ظهر روز بعد آقابیژن
را دیدم. آماده می شد تا برگردد. من راصداکرد. به کنار ماشین رفتم. از دور به بچه ها
که آماده نمازجماعت می شدند خیره شده بود. بعد گفت: شما، نگاه من را به جبهه و جنگ
تغییر دادید! دیشب تا نیمه شب با هم گفتیم و خندیدیم. وقتی موقع خواب شد به خود مغرور
شدم. فکر می کردم من خیلی با خدا هستم. با خود می گفتم: اینها هم یک مشت جوان بیکارند،
جمع شدند اینجا ومشغول تفریح هستند. بعد مکثی کرد و گفت: من دیشب خوابم نمی برد. وقتی
همه شما خوابیدید بیداربودم. ساعت سه صبح؛ ودوساعت مانده به اذان، سید مجتبی از خواب
بیدار شد و از چادر بیرون رفت. بعد وضو گرفت و برگشت، و درانتهای چادر با حالتی خاضعانه
مشغول نماز شب شد. بعد از او مهرداد بابایی از چادر بیرون رفت. بعد، حسن سعد، و بعد،
سیدعلی دوامی و... همه در چادرمشغول نماز شب بودند.)) که همه این افراد به کاروان شهدا
ملحق شدند.(9)
در زندگی برخی از شهدا، قدمهای استوار و بلندی را در سمت
و سو بخشیدن به امور زندگی شان مشاهده می کنیم، به طوری که منجر به تحول عمیقی در سبک زندگی آنها گردیده، سید
شهیدان اهل قلم که نام او را با نوشته های اشراقی او و با طنین داودی اش در مجموعه
های مستند روایت فتح می شناسیم، از این نمونه هاست. چنانکه خودش می گوید: (( با
شروع انقلاب، حقیر، تمام نوشته های خویش را _ اعم از تراوشات فلسفی، داستانهای
کوتاه، اشعار و... _ در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که
"حدیث نفس" باشد، ننویسم .)) (10)، و چون از آن نویسندگی به در آمد، سید
شهیدان اهل قلم شد.
و در باره شهید
مهدی باکری می گویند: (( برای همه کارهایش برنامه داشت، و خیلی هم منظم و سخت گیر،
غذای خیلی کم می خورد و مطالعه زیادی می کرد، خیلی وقتها روزه می گرفت، و معمولا
روزهایی که روزه بود می رفت کوه. )) (11)
در ویراش سوم، ((
تنظیم نسبت ها و تغییر ضریب فعالیت هاست ))، به عنوان نمونه در سیره شهدا، تلاش
برای کسب دانش به ویژه معرفت دینی از لحاظ کمی و کیفی، نسبت به تلاشهای دنیوی مقدم
گردیده و در جایگاه بالاتری قرار می گیرد، و این یکی از شاخصه های مهم سبک زندگی
مؤمنانه است. به همین دلیل شهید حمید باکری در زندگی مشترک خود با همسرش می کوشد
برای دستیابی به این شاخصه مهم، یعنی کسب معارف دینی به قم سفر کند؛ همسر او می
گوید: (( همان روز های اول ازدواجمان مدارک و پرونده تحصیلش در آلمان رو دور ریخت.
گفت:" دیگه آن جا کاری ندارم، اگه راضی باشی با هم می رویم قم، آن جا یک دوره
مسائل شرعی مان را یاد می گیریم، خودمان می ریم دنبالش؛ نه اینکه از توی کتاب ها بخوانیم. ))، البته اولویت دفاع
از کشور پیش می آید، و برای درگیری های بانه عازم آنجا می شود. (12)
و در خاطرات شهید
سید حسین علم الهدی آمده است:
(( چراغ اتاق حسین،
معمولا شب تا صبح روشن بود، و در مدت کوتاهی که در مشهد بود، بسیاری از کتب معتبر
تاریخ اسلام به زبان عربی و فارسی را مطالعه و یادداشت برداری کرده بود. شبی
میهمان او بودم، و چون از تهران به مشهد رفته بودم، ابتدای شب خوابیدم، نیمه شب،
حسین با حالتی عجیب مرا صدا زد و گفت: " بلند شو." گفتم: " چی
شده؟" حسین با حالت خاصی می گفت: " بلند شو ببین در این کتاب چه مطالب
جالبی از پیامبر(ص) نوشته..."
مطالعات وسیع و
دیدگاه عمیق سید حسین در تاریخ سبب شده بود، با اساتیدی که برداشت صحیح از تاریخاسلام نداشتند، و سخنان مورخین غربی را نقل می کردند، آنقدر
بحث و گفتگو می کرد که بعضی از آنها گفته بودند:" اگر حسین در کلاس باشد، ما
به کلاس نمی آییم!" )) (13)
و پدر و مادر شهید
علی محمدی پور می گویند: (( علی کمتر از پانزده سال داشت که شروع به خواندن
کتابهای مختلف کرد، بچه های هم سن او دنبال بازی بودند. کاری به کتاب و این جور
چیزها نداشتند، اما علی تشنه خواندن بود، تشنه ای که هرچه بیشتر می خواند، تشنگی
اش بیشتر می شد، بعدها مرتب کتاب های امام را می خواند. حتی وقتی از شهر به روستا
می آمد، کتابها را با خودش می آورد، می رفت توی اتاق، فانوس را روشن می کرد، و تا
نیمه های شب کتاب ها و رساله های امام را می خواند. گاهی به حدی غرق خواندن می شد که
متوجه آمدن ما نمی شد! )) (14)
اهمیت این شاخصه
حتی با آغاز جنگ، و با اینکه اولویت زندگی، حضور در جبهه ها شده بود، مورد غفلت
قرار نگرفت، و در جبهه ها نیز مطالعه و درسهای معرفتی تعطیل نشد، یکی از همرزمان
جانبازشهید سید مجتبی علمدار می گوید: (( مدتی
بود که در گردان مسلم نماز جماعت نداشتیم. برای همین به همراه سید مجتبی برای نماز
جماعت به گردان مالک می رفتیم. درآنجا حجة الاسلام غلامی، ( که هم اکنون ایشان را با
نام آیت الله صمدی آملی می شناسند.)،بعد از نماز جماعت مباحث اخلاقی را بیان می فرمودند.))
(15)
در ویرایش چهارم،
تغییر اولویت برخی از فعالیت ها در مقاطع خاص است، مقطع فراموش نشدنی هشت سال دفاع
مقدس، یا به تعبیر برخی از یادگاران جنگ: " ده سال دفاع مقدس "، ( با
احتساب توطئه های منافقین در آغاز انقلاب )، اولویت زندگی جوانان غیور ما را تغییر
داد؛ چنانکه شهید غلامعلی پیچک در ابتدای ازدواج با همسرش شرط می کند: (( مطمئن
باش تا زمانی که روی زمین جنگ حق علیه باطل باشد، من نمی توانم در یکجا زندگی کنم.
)) (16)
و شهید مهدی باکری که
ازدواجش در زمان جنگ بوده است، سبک زندگی خود را با توافق همسرش اینگونه پایه
گذاری می کند که هدیه های عروسی شان را به فروشگاه لوازم منزل می برد و می فروشد و
در مقابل پانزده کلمن آب می گیرد و برای کمک به جبهه ها می فرستد.(17) و شهید
ردانی پور، پولهای هدیه عروسی اش را داخل چند پاکت گذاشته و به منازل خانواده های
شهدا می رساند. (18)
و این اولویت، برای
فرماندهان جنگ، تا حدی است که وقتی همسر شهید باقری را برای وضع حمل به بیمارستان
می برند، با اینکه اولین فرزندش قرار است به دنیا بیاید، او به خاطر حضور در جلسه
فرماندهان، از همراهی همسرش صرف نظر می کند!(19)
البته با همه این
سختی ها، خانواده این مجاهدان شهید می گویند: اگرچه آنها را کم می دیدند، اما هر
زمان که به مرخصی می آمدند، جبران نبودن هایشان را می نمودند. به تعبیر دیگر اگرچه
شهدا مدت کوتاهی را میهمان این دنیا بوده اند، اما از خود سبک زندگی تقریبا جامعی
از توجه به همه حوزه های زندگی، به ویژه نهاد اصیل خانواده، به جای گذارده اند،
چنانکه شهید یونس زنگی آبادی، وقتی به خانه یکی از اقوامشان که خمس نمی دهد دعوت
می شود، از همسرش که باردار است می خواهد تا اگر شیرینی و چایی تعارف کردند نخورد
که مبادا در فرزندش اثر نامطلوبی بگذارد.(20) و شهید مصطفی ردانی پور در حالیکه سه
روز از ازدواجش نمی گذشت، بدن اینکه به چشمان اشکبار همسرش نگاه کند، دستان او را
می گیرد و در دستان مادرش می گذارد و می گوید: " دوست دارم دختر خوبی برای
مادرم باشی! " (21) با این کار به هر
دو توجه خاص می کند و با دزدیدن نگاهش خودش را نیز از سفر به جبهه باز نمی دارد.
سخن آخر آنکه در
سیره شهدا، هدف نهایی یعنی (( تقرب به خدا )) به طور چشمگیری برهمه حوزها ی زندگی
سایه افکنده و اولویت حضور در میدان جهاد اصغر نیز پلی برای سریعتر رسیدن به این
هدف گردیده است،و یکی از مصادیق بارز سبک زندگی اسلامی را به تصویر کشیده
است، به همین دلیل شهید نادر گنجی، پس از
یک سال تحصیل در رشته روانشناسی دانشگاه دولتی اصفهان، عازم جبهه می شود و چون
خانواده اش در نامه ای از او خواستند برای امتحانات آخر سال دانشگاه برگردد، در
پاسخ نامه می نویسد: ((من دانشگاه واقعی را پیدا کرده ام، و حاضر نیستم این
دانشگاه را که مرا به خدا و عالم ملکوت نزدیک می کند، ترک نمایم! )) (22)
به نظر شما خواننده عزیز، سبک زندگی ما چقدر با
این الگو مطابقت دارد؟!
محمد جلال صدرایی
منابع
(1)سخنان مقام معظم
رهبری در جمع جوانان خراسان شمالی 23/7/91
(2) برای مطالعه
بیشتر رجوع کنید به کتاب همیشه بهار(اخلاق وسبک زندگی اسلامی) احمد حسین شریفی.
(3) زیارت عاشورا
(4) همیشه بهار،
ص38
(5) فرهنگ جبهه
(اصطلاحات و تعبیرات )ص187
(6) سیره شهدای
دفاع مقدس ج20، ص239
(7)علمدار آسمان، ص37
(8) یادگاران، شهید
چمران، ص11
(9) علمدار (گروه
فرهنگی شهید ابراهیم هادی ) ص 33
(10) پژوهشی در
اندیشه های ادبی شهید سید مرتضی آوینی /علی تاجدینی/ص18
(11) یادگاران 3،
ص2
(12) نیمه پنهان 3،
ص20
(13) لحظه های آشنا
، ص18
(14) رسم خوبان27،
ص73
(15) علمدار، (
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ) ص45
(16) روایت زندگی
شهید غلامعلی پیچک ، ص 50
(17) یادگاران 3، ص
10
(18) یادگاران 8،ص97
(19) یادگاران 4، ص
38
(20) سیره شهدای
دفاع مقدس ج 20، ص300
(21)یادگاران 8،ص91
(22) شهدای
برازجان، ص 33( کتاب کنگره شهدای استان بوشهر)