اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب در آذر ۱۳۸۹ ثبت شده است

آرشیو آذر89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۸۹، ۰۹:۲۶ ق.ظ


حجت الاسلام پناهیان به هوش باشد !

+ نوشته شده در سه شنبه سی ام آذر 1389 ساعت 11:47 شماره پست: 653

 

دو سه سال پیش بود . در جلسه ای با بعضی از مسئولان نظارتی مرتبط با حوزه که در خصوص کاستی های تبلیغی حوزه های علمیه تشکیل شده بود متوجه شدم که آقایان از دست حجت الاسلام نقویان به شدت عصبانی بوده و در صدد تذکر به او هستند . چرا ؟ نقویان در بحثی پیرامون ضرورت ارتباط با مخاطب و فهم صحیح از شرایط هر زمان ، این عبارت را به کار برده بود : خوب است قم هم با قوم باشد !

همین یک جمله کافی بود تا آقایان اهل بصیرت به جای پرداختن به ضعف های بنیادین در نظام تبلیغی حوزه علمیه ، از دست زبان ناصر نقویان فریاد وامصیبتا سرداده و مرثیه وااسلاما بسرایند .

دیروز این خبر بر خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت :

حجت الاسلام رهبر اعلام کرد فراکسیون روحانیون مجلس ، حجت الاسلام علی رضا پناهیان را به دلیل انتقاد از قوه قضائیه در سخنرانی روز عاشورا برای ادای توضیحات به مجلس احضار کرده است !

کسی نپرسید آیا فقط انتقاد از قوه قضائیه بر روی منابر جرم است و این قانون شامل قوه مجریه نمی شود ؟ چند روحانی منبری را سراغ دارید که مانند دکتر حسن روحانی ( دبیر اسبق امنیت ملی ) هر تریبونی را که در اختیار گرفت نیش و کنایه ای را نثار دولت نکرده باشد ؟ آیا اسدالله بیات هم که در مصاحبه با رادیوهای بیگانه ، نیروهای مدافع انقلاب در جریان آشوب های 88 را محارب خواند به مجلس احضار شده است ؟ صادقی تهرانی که فتوا داد جامعه اسلامی باید با شورای فقهی اداره شود چطور ؟ چرا این فراکسیون به یوسف صانعی چیزی نگفت وقتی بر خلاف نص صریح قرآن ( ماجعل ادعیائکم ابنائکم ) فرزند خوانده را فرزند دانست و فقاهت تشیع را مایه تمسخر علمای اهل سنت قرار داد ؟ چرا کسی به قدرت علیخانی با این ادبیات فاخرش چیزی نگفته است ؟ فراکسیون روحانیت چه اعتراضی به حجت الاسلام ابوترابی روا داشت وقتی وی حاضر شد سخنران مجلس مرحوم روح الامینی باشد اما حتی یک بار از راه دور تسلیتی هم به خانواده شهید حسین غلام کبیری اعلام نکند ؟

چرا کسی به ریاست دفتر تبلیغات حوزه گیر نمی دهد که جداره توالت اداره به ظاهر حوزوی اش را از جنس  mdfمی سازد اما حاضر نمی شود یک تومان برای مقابله فرهنگی با جریان فتنه و جنگ نرم اختصاص بدهد ؟

چرا حجت الاسلام مهاجری و دعایی به مجلس احضار نمی شوند که مرقومه های شریفه شان در روزنامه های جمهوری و اطلاعات با بودجه بیت المال گاه آب به آسیاب دشمن می ریزد ؟ چرا یک بار رئیس دادگاه ویژه روحانیت به مجلس دعوت نمی شود تا پاسخ دهد پیاده روی حجت الاسلام جهانشاهی برای احیای فریضه امر به معروف و نهی از منکر بر خلاف شئون روحانیت بود یا هتاکی بی شرمانه هادی غفاری به ساحت سلاله رسول الله ؟ چرا سوال یک طلبه در جریان سخنرانی سال 85 هاشمی در قم او را مستوجب تعقیب و تبعید قرار می دهد اما هیچ پیگردی برای آخوندهایی چون ایازی و ادیب و سلیمانی به خاطر حضور فیزیکی در آشوب های خیابانی وجود ندارد ؟ آیا فراکسیون روحانیون مجلس به سید حسن و یاسر خمینی به خاطر رویکردهای نامتعارفشان از گل نازک تر گفته است ؟ چرا خطیب نماز جمعه هر چه بخواهد می تواند بر ضد دولت سخن بگوید اما یک منبری نمی تواند از قوه قضائیه انتقاد کند ؟ به قول طلبه ها " بائک تجر بائی لا تجر ؟!"

این هم از فراکسیون روحانیون مجلس . حالا اگر آقا فریاد بزند أین عمار ؛ حق ندارد ؟

علی رضا پناهیان به هوش باشد و جلوی این بدعت را بگیرد . فراکسیون روحانیون مجلس هیچ جایگاه قانونی ( قضایی امنیتی نظارتی ) برای احضار افراد را ندارد . این طور پیش برود چندی بعد ، جامعه روحانیت ممکن است کسانی را بازداشت کرده و یا جامعه وعاظ ، حکم قضایی صادر کند !!

عملکرد این حضرات آن کلام حجت الاسلام نقویان را دوباره یاداور می شود که خوب است آقایان با قوم باشند !

 
مردی که در آسمان ها پرواز می کرد !
+ نوشته شده در سه شنبه سی ام آذر 1389 ساعت 7:5 شماره پست: 652

 

نگاهی کوتاه به زندگی خلبان شهید عباس بابایی

شهید عباس بابایی معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی بود .عباس بابایی را به شجاعت ، مدیریت و اخلاص می شناسند . خیلی ها او را عارفی کم نظیر و انسانی خودساخته می دانند . او یک خلبان ارتشی بود که در زمان شاه . . .


مردی که در آسمان ها پرواز می کرد !

نگاهی کوتاه به زندگی خلبان شهید عباس بابایی

شهید عباس بابایی معاون عملیات نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی بود .عباس بابایی را به شجاعت ، مدیریت و اخلاص می شناسند . خیلی ها او را عارفی کم نظیر و انسانی خودساخته می دانند . او یک خلبان ارتشی بود که در زمان شاه و در ارتشی که برای سرسپردگی و حفاظت از منافع جهانخوراران تربیت می شد عضویت پیدا کرد . وی تحصیلات خلبانی را نیز در کشور آمریکا گذراند . نظام تربیتی ارتش های دنیا بر مبنای اطاعت پذیری محض از مافوق و کنار گذاشتن باورهای اخلاقی و دینی اداره می شود . عباس بابایی زیر نظر استادان دانشگاه خلبانی ایالات متحده ، حاضر نشد یک قدم از اصول و ارزش های اسلامی عقب نشینی کرده و به خاطر دریافت مدرک تحصیلی و لبخند رضایت فرماندهان آمریکایی از عقاید مذهبی خود دست بردارد .

بعد از پیروز یا نقلاب و طی مدارج عالی فرماندهی نیروی هوایی هیچ گاه حاضر نشد به نشستن پشت میز اکتفا کند . او همواره خطرناک ترین پروازها برای مقابله با دشمن متجاوز را به خود اختصاص می داد . بعد دیگر شخصیت او در زمان فرماندهی را باید در یکرنگی و همنوایی با زیردستان خود جست . دستگیری خالصانه او از نیازمندان از وی چهره ای ساخته که هم اکنون نیز با گذشت بیش از دو دهه اگر سری به پایگاه های هوایی ارتش بزنید نام و یاد او با خیر و سلام و صلوات بر زبان ها جاری می شود .

از تولد تا عروج

عباس بابایی در سال 1329 در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود . دوره ابتدایی را در دبستان دهخدا و دوره متوسطه را در دبیرستان نظام وفای قزوین گذراند . در سال 1348 در حالی که در رشته پزشکی پذیرفته شده بود ، داوطلب تحصیل در دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد . پس از گذراندن دوره آموزشی مقدماتی خلبانی ، جهت تکمیل دوره ، به کشور آمریکا اعزام گردید . در این مدت ، دوره آموزشی خلبانی هواپیمای شکاری را با موفقیت به پایان رساند و پس از بازگشت به ایران ، در سال 1351 با درجه ستوان دومی در پایگاه هوایی دزفول مشغول به خدمت شد .

همزمان با ورود هواپیمای پیشرفته اف-4 به نیروی هوایی ، شهید بابایی در دهم آبان ماه1355 برای پرواز با این هواپیما انتخاب شد و به پایاه هوایی اصفهان انتقال یافت .

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ، وی گذشته از انجام وظایف روزانه ، به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه هوایی اصفهان به پاسداری از دستاوردهای انقلاب پرداخت . شهید بابایی در هفتم مرداد ماه 1360 از درجه سروانی به سرهنگ دومی ارتقا پیدا کرد و به فرماندهی پایگاه هشتم اصفهان برگزیده شد . وی در نهم آذرماه 1362 ، ضمن ترفیع به درجه سرهنگ تمامی ، به سمت معاونت عملیات فرماندهی نیروی هوایی منصوب گردید و به ستاد فرماندهی در تهران عزیمت کرد .

سرانجام در تاریخ هشتم اردیبهشت ماه 1366 به درجه سرتیپی مفتخر شد و در پانزدهم مرداد ماه همان سال ، در حالی که به درخواست ها و خواهش های پی در پی دوستان و نزدیکانش مبنی بر شرکت در مراسم حج آن سال پاسخ رد داده بود ، برابر با روز عید قربان در حین عملیات برون مرزی به شهادت رسید .

شایان ذکر است که شهید بابایی ، علی رغم درخواست ها و دعوت های هر ساله اطرافیان ، در هیچ سالی به حج نرفت . از نزدیکان او نقل است که وی چند روز قبل از شهادت ، در پاسخ به پافشاری های بیش از حد دوستانش گفته بود : تا عید قربان خودم را به شما می رسانم . شگفت این که شهادت او برابر با روز عید قربان بود .

شهید ، سرلشکر خلبان ، عباس بابایی در هنگام شهادت 37 سال داشت . از او یک دختر به نام سلما و دو فرزند پسر به نام های حسین و محمد به یادگار مانده است .

می دوید تا شیطان را از خود دور کند !

یکی از آموزنده ترین دوره های حیات پربرکت این شهید را باید دوران تحصیل در آمریکا دانست . این مقطع ، شکل گیری شخصیت استوار و راسخ این شهید را به تصویر می کشاند .

در دوران تحصیل در آمریکا ، روزی در بولتن خبری پایگاه ریس که هر هفته منتشر می شد ، مطلبی نوشته شده بود که توجه همه را به خود جلب کرد . مطلب این بود :

" دانشجو بابایی ساعت 2بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور کند ."

من و بابایی هم اتاق بودیم . ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم . او گفت :

چند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود . رفتم میدان چمن پایگاه و شروع کردم به دویدن . از قضا کلنل باکستر ، فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند . آنها با دیدن من شگفت زده شدند . کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد . نزد او رفتم او گفت در این وقت شب برای چه می دوی ؟ گفتم خوابم نمی آمد خواستم کمی ورزش کنم تا خسته شوم . گویا توضیح من برای کلنل قانع کننده نبود . او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم . به او گفتم مسایلی در اطراف من می گذرد که گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بکشاند و در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم . آن دو با شنیدن حرف من ، تا دقایقی می خندیدند ؛ زیرا با ذهنیتی که نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درک کنند . راوی خلبان آزاده تیمسار اکبر صیاد بورانی .

هم اتاقی بی بند وبار !

عباس در دوران تحصیل در آمریکا در یک اتاق سی متری زندگی می کرد . جوانی با او هم اتاق شده بود که تقید مذهبی نداشت و علاوه بر نصب تصاویری از هنرپیشه های زن آمریکایی بر دیوار ، شیشه های مشروبات الکلی را در جای خود نگه داری می کرد . عباس بابایی با او به توافق رسید که اتاق را با طناب به دو نیم تقسیم کنند و او به قسمت مربوط به عباس پا نگذارد .

مراقبت و توجه عباس باعث شد که آن فرد پی به رفتار اشتباه خود ببرد و تحت تأثیر صحبت های عباس از کارهای خود دست بکشد . بعد از مدتی آن دو با کمک هم موکت های اتاق را شستشو دادند . آن طناب نیز برای همیشه برداشته شد .

راوی تیمسار خلبان روح الدین ابوطالبی .

خلبان شدن ما با عنایت خداوند بود

عباس بابایی خاطره ای را از دریافت مدرک تحصیلی خود در آمریکا نقل کرده که تکرار آن نیز همواره شیرین و شنیدنی است :

دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود ؛ ولی به خاطر گزارش هایی که در پرونده خدمتی ام درج شده بود تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند ؛ تا سرانجام روزی به دفتر مسئول دانشکده ، که یک ژنرال آمریکایی بود احضار شدم . به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم . او از من خواست که بنشینم . پرونده من مقابل او روی میز بود . ژنرال آخرین فردی بود که می بایستی نسبت به قبول یا رد شدنم در امر خلبانی اظهار نظر می کرد . او پرسش هایی کرد که من پاسخش را دادم . از سوال های ژنرال بر می آمد که نظر خوبی نسبت به من ندارد .این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت ؛ زیرا احساس می کردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی که برای زندگی آینده ام در دل داشتم ، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران بر گردم . در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود . او ضمن احترام ، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود . با رفتن ژنرال ، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم . به ساعتم نگاه کردم . وقت نماز ظهر بود . با خود فتم کاش در این جا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم . انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد . گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست . همین جا نماز را می خوانم . انشالله تا نماز تمام شود او نخواهد آمد . به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه ای را که در آن جا بود به زمین انداختم و مشغول خواندن نماز شدم . در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است . با خود گفتم چه کنم ؟ نماز را ادامه بدهم و یا بشکنم ؟ بالاخره گفتم نمازم را ادامه می دهم و هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد . سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می نشستم از ژنرال عذرخواهی کردم . ژنرال پس از چند لحظه سکوت ، نگاه معناداری به من کرد و گفت : چه می کردی ؟ گفتم : عبادت می کردم . گفت : بیشتر توضیح بده . گفتم : در دین ما دستور بر این است که ساعت هایی معین از شبانه روز ، باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسیده بود ؛ من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم .

ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت : همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست . این طور نیست ؟ پاسخ دادم : بله همین طور است .

او لبخندی زد . از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت من خوشش آمده است . با چهره ای بشاش خود نویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده ام را امضا کرد . سپس با حالتی احترام آمیز از جابرخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت :

به شما تبریک می گویم . شما قبول شدید . من برای شما آرزوی موفقیت دارم .

من هم متقابلاً از او تشکر کردم . احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم . آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود ، دو رکعت نماز شکر خواندم . راوی سرهنگ ولی الله کلاتی

با استفاده از کتاب پرواز تا بی نهایت . عقیدتی سیاسی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران

سید حمید مشتاقی نیا

 
زنگ قضا !
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آذر 1389 ساعت 21:15 شماره پست: 651

 

آقا صادق لاریجانی از ذخایر اسلام و از مفاخر فقاهت و بی تردید از مراجع آینده عالم تشیع است .

این بزرگوار در آخرین سخنرانی رسانه ای خود اظهار نمود که از شنیدن انتقادها به عملکرد مجموعه خود خوشحال می شود . بنده قصد دارم در این چند سطر ، شادمانی ایشان را تضمین کنم .

1-      قاضی القضات ام القرای اسلام ، پاسخ یک وبلاگ نویس را در فراگیرترین رسانه ملی مطرح نمود . این در حالی است که هفته پیش سیمای جمهوری اسلامی در بخش خبری 20:30 ضمن اعلام خبر محاکمه یکی از بزرگترین بدهکاران بانکی کشور که مبلغی حدود دویست میلیارد تومان وام را با جعل اسناد از بانک های کشور دریافت کرده و از پرداخت اقساط سر باز می زد ، به صدور حکمی ضعیف برای این مفسد کلان اقتصادی اعتراض نمود . فرد مذکور علاوه بر پرداخت بدهی تنها به تحمل یازده ماه حبس تعزیری محکوم شده بود در حالی که بسیاری دیگر از بدهکاران نه چندان درشت به اتهام کلاهبرداری و اخلال در نظام اقتصادی به جرایمی بسیار سنگین تر محکوم می شوند . نکته این جاست که رییس عدالتخانه هیچ واکنشی به این اعتراض رسانه ملی از خود نشان نداد . این رخداد حاوی دو مفهوم بلند تاریخی است : الف – اعتراض به تسامح و اهمال در برخورد با مفسدان اقتصادی برای مسئولان قضا  به امری عادی و طبیعی تبدیل شده است . ب -  انتقادهای بچه های حزب الله در رسانه های مجازی بسیار برّنده تر ودردآورتر از اعتراض های استاندارد و پاستوریزه در رسانه های به ظاهر حقیقی است .

2-      آقاصادق عزیز ما تهدید یک جوان نویسنده را بسیار جدی تلقی کرده و دستگاه قضا را ملزم به برخورد با آن می داند . چرا سایت پدر خانم بزرگوار ایشان یعنی آیت الله وحید خراسانی که نظام را به خاطر پخش تصویر عباس بن علی علیه السلام در سریال مختارنامه مورد تهدید قرار داده و احساسات عمومی را تحریک و تهییج نمود از نگاه دشمن شکن ! فیلترینگ قضایی در امان مانده است ؟

3-      این بزرگوار در پاسخ به سوالی درباره عدم برخورد با اهانت گران به رئیس جمهور اظهار داشت که ایشان از حق خود گذشته است . جالب این جاست وقتی از دادستان محترم پرسیده می شد چرا کسی بدون شکایت خصوصی به اتهام توهین به ریاست تشخیص مصلحت و داداش علی لاریجانی مورد محاکمه قرار گرفته و به حبس محکوم می شود این پاسخ شنیده می شد که اهانت به سران قوا و ریاست مجمع نیاز به شکایت خصوصی نداشته و مدعی العموم به طور مستقل ، در این باره پرونده تشکیل می دهد . اگر این نوع پرونده ها بر اساس شکایت مدعی العموم است دیگر حقی برای شخص ثالث باقی نمی ماند که بخواهد از آن گذشت کند ! این تناقض پر ابهام از استاد ارجمندی که سالها کرسی درس خارج اصول را دایر کرده است باور کردنی نخواهد بود . شکایت رییس جمهور از یوسف صانعی به خاطر توهین رذیلانه وی چرا به نتیجه نرسید ؟

4-      گیریم برخورد با سران فتنه نیاز به اذن رهبر معظم داشته باشد . منظور از سران فتنه چیست ؟ موسوی و کروبی ؟ پس رهنورد و فائزه هاشمی و عفت مرعشی چطور ؟ خاتمی و موسوی خوئینی ها چطور ؟ هادی غفاری چطور در حالی که فایل صوتی اهانت وی به رهبر معظم هنوز دست به دست می چرخد ؟ پرونده شکایت های متعدد از جاسبی و اذنابش مانند جریان هادوی و شلیک به دانشجوی منتقد جاسبی در شاهرود به کجا رسید ؟ چرا کسی یقه اسکندری وزیر سابق جهاد کشاورزی را به خاطر افشاگری در خصوص زمین خواری محمد هاشمی و موسوی لاری نمی گیرد یا لااقل یقه متهمین را ؟ موارد اتهامی مهندس زنگنه و غرضی به کجا کشید ؟ چرا همه این سال ها از بین تمام آقازاده ها فقط پرونده شرکت المکاسب فرزند واعظ طبسی مورد پیگیری قرار گرفت که با سلام و صلوات ختم به خیر شد ؟ برای شما رضا گلپور خطرناک تر است که حتی شریعتمداری را وابسته به آلمان و انگلیس می دانست یا حسین قدیانی ؟ چرا کسی یقه او را به خاطر تشویش اذهان عموم نگرفت ؟

5-      چرا برخورد با چهره های سرشناس فتنه به قوت و صلابت برخورد با عوامل بازی خورده و دست چندم نبوده است ؟ این همه رحمت در اعطای مرخصی شامل دیگر زندانیان نیز می شود ؟ به طور مثال حسین مرعشی در اواخر اسفند 88 به زندان برده شد و فردای همان روز دو هفته مرخصی برای ایام نوروز گرفت . ننجون شیخ بی سواد هم می داند کسی که پایش به زندان برسد بی برو برگرد سه روز را باید فقط در قرنطینه بگذراند . شرایط قرنطینه را که شما بهتر از ما می دانید .

6-      اگر از انتقاد خوشحال می شوید چرا گروهی را از طرف خود به دیدار روحانی سیرجانی متحصن در حرم عبدالعظیم حسنی نمی فرستید تا ببینید این بنده خدا در این سرمای طاقت فرسا و دور از خانواده و در دیاری غریب چه حرفی برای گفتن دارد ؟ مطمئن باشید نقدهای مستند ایشان شما را از خوشحالی ! به حرکت واخواهد داشت .

7-      اگر با چشم خود نمی دیدم هرگز نمی گفتم که حرف ها و تهدیدها و ادعاهای شما خطاب به فتنه گران ، نقل محافل طرب بچه های حزب الله است و البته از غصه این ماجرا خود را مستوجب مویه می دانم . زورآزمایی با پیشمرگان انقلاب و جوانان بی نام و نشان مدافع آرمان ها به هیچ وجه یارای اثبات ادعای شما در بی طرفی دستگاه قضا را نخواهد داشت که آب در جای دیگری گل آلود شده است .

8-      راستی این پرسش مدتی است ذهن مرا به خود مشغول داشته که شاید ربطی به این مرقومه نداشته باشد . شما که در دوران دفاع مقدس طلبه ای جوان بوده اید آیا یک بار برای سفر تبلیغی و نه اعزام رسمی و رزمی ، سری به میادین جهاد و شهادت زده اید ؟ انشالله که زده باشید . علی دایی هم از مفاخر این سرزمین است اما وقتی در کوران خطر سر به زیر داشته و تنی به گرداب شهامت نیازموده ، هر چه قدر هم که دم از وطن دوستی بزند در بزنگاه های سرنوشت ساز این آب و خاک قابل اعتماد نخواهد بود .

9-      خلخالی هم صادق بود شما هم صادق هستید . مردم با نام ها و نشان ها کاری نخواهند داشت که از معلم خلقت ، برتری اعمال را آموخته اند . کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم .

10-  ناگفته های ما  و دردهای نهفته در جانمان بیش از آن است که در این چند بند گنجانده شود . مقصد این قلم چیزی جز ابتهاج خاطر قاضی القضات منصف و انتقادپذیر ما نبوده است . درود .

 
برای سردار کمیل کهنسال
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آذر 1389 ساعت 11:21 شماره پست: 650

 

تسلیت به مردی بزرگ

 

مدتی است توفیق مراوده با مردی از تبار عاشورائیان مکتب خمینی را دارم . سردار کمیل کهنسال فرمانده غیور لشکر ویژه 25 کربلا در دوران دفاع مقدس بوده است . چند بار قصد کردم چند جمله ای از عظمت روحی و شخصیتی این فرمانده دلیر را به رشته تحریر در بیاورم که نشد . گنجینه دل او را باید از قیمتی ترین یادگاران دوران طلایی دفاع مقدس دانست . او فردی روشن بین و مسلط به جریان های فرهنگی و اجتماعی روز است . تا جایی که بر این عقیده ام کمیل کهنسال نه تنها برای جنگ نظامی که در عرصه مدیریت فرهنگی و اجتماعی نیز چهره ای لایق و صاحب رأی است .

امروز برای کاری با ایشان تماس گرفتم . خونسرد و با متانت پاسخم را داد . باورم نشد . گفت سرم شلوغ است ؛ مجلس داریم . فکر کردم روضه گرفته است اما . . .

امروز در قم ٬ تشییع پیکر فرزند جوان و برومند این سردار خط شکن سپاه خمینی است . فرمانده سپاه 25 کربلا همچون سردار سپاه کربلا این روزها را با داغ  " علی " جوان خود پشت سر خواهد گذاشت و چه شیرین است تسلای خاطر چنین پدری با این بیت جانگداز نینوایی :

داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت

جز خالق اکبر ز دل او که خبر داشت

زندگی به رنگ عقیده است و شاید این گونه باشد که حیات مسافران قافله نینوا به سرخی دل پرخون امام عشق ، زینت یافته است .

کمیل کهنسال ، سرو رعنایی است که در بوستان دلدادگی و وارستگی ، قامتی استوار خواهد داشت . او سوگواره فراق فرزند دلبندش را به یاد صبوری نگاه سالار نینوا در بدرقه گام های آخرینِ اکبر اولادش و غربت هزاران جوان به خون خفته کربلای خمینی جز به رایحه وصال و سوز انتظار و نوحه جاماندگی گره نخواهد زد که خدایش چنین وعده داده است :  . . . فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلو تبدیلا .

 
آمده و آماده ام !
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم آذر 1389 ساعت 16:47 شماره پست: 649

 

چشم ! من عذرخواهی می کنم . چند روزی امکان ارتباط با فضای مجازی را نداشتم .

قبول کنید حس و حالش هم نبود . امسال تاسوعا عاشورای پرباری بود .دست خدا درد نکند . سفر خوبی به بابل خودمان داشتم .

چند شبی بوی بهشت را استشمام کردم . کجا ؟ در جمع بر و بچه های باصفای هیئت عاشقان حجت العصر (عج) مسجد چارسوق . بچه های ناز و باصفایی بودند . احساس کردم همان فضایی را که دنبالش بودم پیدا کرده ام . دم رفقای گل این هیئت گرم . به خصوص برادر خوبم حسین آقای حسین زاده نوری و مداح جوان و اهل حالشان آقا سید مصطفی موسوی .

این چند روز خیلی به اخبار دسترسی نداشتم . شهادت عزاداران حسینی در چابهار حالم را گرفته بود  . فکر کنم شب آخر بود . وسط آن تاریکی و اشک و سینه زنی چشمم به یک بابایی افتاد که با کوله پشتی وارد مجلس شده است . شوخی و جدی گفتم سر جدت اگر بمب ممب داری برو هیئت بغلی آن جا جمعیتش بیشتر است ! بنده خدا جوگیر شده بود اما از حرف من خنده اش گرفت .

عصر تاسوعا رفته بودم دسته عزاداری مسجد کاظمبیک . سر مزار مرحوم روحانی رسیده بودیم . جماعت نشسته بودند و سینه می زدند . پیرمردی را دیدم با ظاهر روستایی که به خاطر کهولت سن انگار داشت معلق می گرفت ! آن وقت بر خلاف همه ، آن وسط ایستاده بود و ترکیب سینه زنی را به هم زده بود . فکر می کنید داشت چه کار می کرد ؟ موبایلش را دست گرفته بود و  از مراسم فیلم می گرفت . توی دلم به او خندیدم . گفتم اگر دوربین همراهم بود چه عکسی می شد برای خنده و اعتراض به افراد ندید و بدیدی که انگار تازه موبایل به دستشان رسیده است ؛ آن هم با این سن و سال ؟! . . . خجالت ندارد ؟!

شب خواب دیدم دارند از دست اندر کاران مجلس اباعبدالله تقدیر می کنند . از کسانی که صدایشان کردند و جایزه ای به آنها دادند هیچ کس را نشناختم جز همین پیرمرد موبایل به دست را . بعضی ها خوابشان چپ است بعضی ها بیداری شان !!

خدا عاقبت ما را به خیر کند .

شایعه شده بود حکم جلب حسین قدیانی را صادر کرده اند . هنوز تحقیق نکرده ام . فکر نکنم صحت داشته باشد . انشالله دروغ است خدا به صادق لاریجانی رحم کند .

 
وقتی خدا انگشتش را توی چشمتان فرو می کند !
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم آذر 1389 ساعت 14:16 شماره پست: 648

 

سنش به شصت سال می رسید . می گفت مدت کوتاهی است که با پژوی زیر پایش در مسیر تهران – اراک مسافرکشی می کند .

فهمید طلبه ام نطقش باز شد .

مدتی راننده اتوبوس زائران دمشق بود . خودش می گفت هر بار گازوئیل به ترکیه قاچاق می کرد و آدامس های محرّک به ایران می آورد !

مدتی در دوبی بود . در شکار ایرانی هایی می ماند که با خودشان وسیله ای برای فروش برده اما به دلیل ناآشنایی با بازار آن جا توان فروش نداشتند . کالاهای آن بندگان خدا را به زیر قیمت می خرید و . . .

ما را از وصف العیش خود در دوبی نیز بی نصیب نگذاشت !

برای پسرش در اراک مغازه ای باز کرد . با چک های خودش لوازم کشاورزی خرید و ریخت توی آن . قرار شد پسر پس از فروش اجناس فقط محل چک ها را پر کند و سودش هر چه شد نوش جان خودش . می گفت از دوبی که برگشتم دیدم مغازه بسته است و هیچ کالایی در آن نیست . طلبکارها هم افتاده بودند دنبالش . حالش که جا آمد تحقیق کرد و دید بعله ! فرزند خلفش همه جنس ها را نقدی و زیر قیمت فروخته و بی توجه به چک های پدر ، رفته است لب دریا دنبال عیاشی خودش .

او همه عالم و آدم را در این ماجرا مقصر می دانست . بالا و پایین مملکت را به هم دوخته بود ! می گفت تنها راه نجات جوانان از فساد این است که نظام ، محله ها و مراکزی را برای فحشا بازگشایی کند ! تصدیقش هم دوره طاغوت بود .

یک قدم هم حاضر نبود از کرسی نظریه پردازی پایین بیاید . احساس می کرد با این تجربه اش در جایگاهی قرار دارد که می تواند مشکلات فرهنگی جامعه را حل و فصل کند .

هر چه فکر کردم دیدم استدلال و بحث و جدل با این بابا نمی تواند فایده چندانی داشته باشد . خدا راه و چاه را به او نشان داده است اما او اراده کرده که چشمانش را بسته نگاه دارد . به او گفتم باید خاطراتش را یک بار دیگر مرور کند . پیامبر درون را برای همین وقت ها خلق کرده اند !

یک بابایی هزار بار برای من تعریف کرد که وقتی راننده تاکسی بود پنج تومان از مسافرها اضافه تر می گرفت . یک بار مسافری موقع پیاده شدن نگاهی به او انداخت و گفت این پول ها خوردن ندارد . دو سه ساعتی نگذشت که بر اثر تصادف ، خسارت سنگینی به ماشینش وارد شد . باور کنید شاید هزار بار این ماجرا را برایم تعریف کرده باشد .

بعدها راننده آژانس شد و دویست تومان اضافه تر از مسافرها می گرفت . دوباره چنان تصادف کرد که بخشی از سرمایه اش را از دست داد و رفت زیر قرض و بدهی . حالا همه اش از خدا گله دارد چرا او را از این وضع نکبت بار نجات نمی دهد ؟!

 
خادمینی که باید خدمت کنند
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم آذر 1389 ساعت 16:59 شماره پست: 647

 

تعویض تولیت آستان کریمه اهل بیت از آن کارهای انقلابی آقا بود .

پیش از سفر تاریخی مقام معظم رهبری به قم شایعه شده بود که برکناری سه نفر از منصوبان آقا حتمی است . نواب ، رئیس مرکز خدمات حوزه ، ربانی ، رئیس دفتر تبلیغات حوزه و مسعودی خمینی تولیت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها .

این یکی که به واقعیت پیوست . تحقق دو شایعه دیگر به گمانم طلبه ها را به پخش شربت و شیرینی وادارد !

حرف ها و درد دل های طلاب از کارهای انجام نشده آقایان ، شاید قابل شمارش نباشد .

حاج آقا سعیدی که به تازگی تولیت حرم مطهر را بر عهده گرفته ، انتظارات آقا در حکم انتصاب خود را حتما بارها خوانده است . حداقل کاری که برای ترویج معارف اهل بیت باید انجام بگیرد استفاده از نیروهای فرهنگی جوان ، خوش فکر و صاحبان ایده است که شکر خدا در قم به وفور یافت می شوند . حوزه علمیه و به تبع آن جهان اسلام ، مرهون کرامت حضرت معصومه سلام الله علیها است اما هنوز آن طور که در شأن بانوی آفتاب و فاطمه ثانی است ادای دینی در حد توان به ساحت آن بزرگوار صورت نگرفته است .

تولیت تازه نفس با برنامه ریزی مناسب به راحتی و سرعت خواهد توانست قم را به مرکزی برای تأمین خلأهای معنوی جامعه و نشر حقایق اسلام ناب در گستره ظلمت زده جهان امروز تبدیل کند . انشالله .

 بخواهیم یا نخواهیم قم را به عنوان پایتخت عالم تشیع می شناسند . این باور ، مسئولیت متولیان فرهنگی این دیار مقدس را سنگین تر می سازد .

 

اگر خدا بخواهد

+ نوشته شده در پنجشنبه هجدهم آذر 1389 ساعت 10:4 شماره پست: 646

 

چندی پیش بود در جنوب ، جوان عزیزی با من صحبت می کرد و از ماجرایی که برایش پیش آمده بود می گفت . او مشکل مالی داشت و دنبال کار می گشت . بعد از مدتی به عنوان کارگر ساده در یک صحافی مشغول به کار شد . چند روی گذشت متوجه شد مسئول صحافی در طبقه بالای کارگاه ، اقدام به تهیه و توزیع مشروبات الکلی می کند . وجدانش آزرده شد . هر چه کرد نتوانست با این موضوع کنار بیاید . به نیروی انتظامی گزارش داد و از کار بیکار شد .

مدتی بعد در یک کارخانه مشغول به کار شد . آن جا هم فضای ضددینی داشت . این بنده خدا مانده بود با این وضع معیشتی چه تصمیمی باید بگیرد . جواب زن و بچه اش را چه بدهد . چند روزی با خودش کلنجار رفت و در نهایت با توکل به خدا این شغل را هم رها کرد . مدتی را با نگرانی گذراند . به لطف خدا به عنوان کارمند قراردادی در یکی از دانشگاه ها مشغول به کار شد . بعد از ظهرها هم کار دیگری برایش جور شد . شکر خدا الان وضعش رو به راه است . او این خاطره را با شیرینی خاصی تعریف می کرد .

خردادماه امسال دختر خانمی در تهران با من صحبت می کرد و از فضای ناامن محیط کارش می گفت .  درآمد خوبی داشت و وسوسه های مالی ، تغییر شغل را برایش دشوار ساخته بود . چند بار با او صحبت کردم . از آیات مربوط به هجرت گفتم . از لزوم توکل بر خدا و مثال هایی که یک نمونه اش را در بالا خواندید . سرانجام تصمیم بزرگش را گرفت و از شغلش استعفا داد . دو سه هفته بعد در شرکتی دیگر کار پیدا کرد . الان چند ماه از آن ماجرا می گذرد . شکر خدا در محل کار جدیدش احساس امنیت می کند و از احترام انسانی برخوردار است . حقوقش هم راضی کننده است .

دم خدا گرم . هیچ وقت دوستانش را تنها نمی گذارد . خودش وعده داده از کسانی که در راهش تلاش می کنند دستگیری می نماید .

 
این هم یک مدل دیگر از ابتذال
+ نوشته شده در شنبه سیزدهم آذر 1389 ساعت 22:55 شماره پست: 645

 

به نظر من که خیلی رو می خواهد ! طرف زل بزند توی چشم تو و بی خیال گذشته اش ، ادعاهایش را به رخت بکشد .

فکر می کنم سال 75 بود . این بزرگوار به خاطر انجام چند معامله تجاری دچار مشکلات مالی شد و چک هایش برگشت خورد . کار این بنده خدا که به زندان کشید بسیاری از دوستانش نیز دورش را خالی کردند . علتش چه بود نمی دانم اما همین جناب کروبی و دوستانش وی را از دبیری مجمع روحانیون برکنار کردند . گویا آقا وساطت کرد و بعد از مدتی وی از زندان آزاد شد .

شما باشید شرط عدالت امام جماعت مسجدتان را چه می دانید . آیا می روید پشت هرکسی نماز بخوانید حتی اگر به خاطر سوابق فعالیت های اقتصادی اش جور زندان را کشیده باشد ؟

وقتی برای امامت جماعت ، پیش شرط هایی لازم است برای امور مهم تر به طریق اولی باید دقت بیشتری را در نظر داشت .

الان کسی را که سوءپیشینه داشته باشد حتی در آبدارخانه اداره هم استخدام نمی کنند آن وقت . . . .

علمیت این بابا به درک که حالا حکم اجتهادش را از کجا آورده و چرا نام هیچ عالمی در تأیید مقام علمی اش شنیده نمی شود . تقوا را هم بگذارید کنار . گور پدر سیاست . با سوابق جزایی این بابا چه کنیم ؟

حالا می آید زل می زند توی چشمان شما ادعا می کند مرجع تقلید شده است . الله اکبر ! به به و چه چه بی بی سی و دیگر رسانه های ضد دینی غرب هم شده است بدرقه راهش . به نظر شما این وسط تشخیص حق و باطل خیلی کار دشواری است ؟ لااقل در این طور مواقع که نه . همه چیز اظهر من الشمس است . جالب این که شاگردان وی بسیار انگشت شمار بوده و دفترش یکی از خلوت ترین دفاتری است که تا به حال تابلوی مرجعیت بر آن نصب شده است . صد رحمت به شیخ یوسف !

بعد از جریان تحریم تنباکو به اعتراف دوست و دشمن ، به ابتذال کشاندن مرجعیت به عنوان اصلی ترین سنگر استقامت و حیات شیعه ، هدف دیرینه دشمنان اسلام بوده است که گویا عده ای مهره ای شایسته برای این بازی خائنانه به حساب می آیند .

 

عصر دلتنگی

+ نوشته شده در جمعه دوازدهم آذر 1389 ساعت 23:27 شماره پست: 644

 

امروز جمعه است . دوازده آذر 1389 .

یک اتوبوس حامل زائران ایرانی در عراق دچار حادثه شد و ده نفر از مسافران جان خود را از دست داده و سیزده نفر نیز مجروح شدند . این خبر امروز در خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت .

نزدیک صبح با خواب بدی که دیدم از جا پریدم . اول وقت با یکی از بستگان که دچار مشکل مالی شده بود تماس گرفتم . متأسفانه کارش گره خورده بود . حالم خیلی گرفته شد .

پسر خردسالم تب داشت بردم دکتر و تزریقات و . . . دلم ریش شد .

تماس گرفتند یکی از بستگان سکته کرده است . دلم برایش سوخت .

قبض تلفن آمد آن هم روز جمعه . مبلغش واقعا سنگین بود .

منتظر دو تماس مسرت بخش بودم که انجام نگرفت .

یکی از رفقا در محل کارش دچار اختلافی شده بود . رفتم با طرف دعوا صحبت کنم . احساس کردم حرف زور می زند .

اطلاع پیدا کردم باید بابت مصیبتی به یکی از رفقا تسلیت بگویم .

تماس گرفتند یکی دیگر از رفقا که از بستگان دور نیز محسوب می شود بدنش عفونت کرده و نیاز به جراحی پیدا کرده است .

امروز حالم واقعا گرفته بود . دل و دماغ کاری را نداشتم . البته دو بار هم مهمان آمد که جزو خبرهای بد به حساب نمی آید .

راستی ما اگر خدا را نداشته باشیم بیچاره ایم . دم خدا گرم . پناهگاه خوبی است .

 
حامیان صدام در قم ؟!
+ نوشته شده در پنجشنبه یازدهم آذر 1389 ساعت 5:42 شماره پست: 643

 

"تقسیمی" اصطلاحی حوزوی است و به هدیه ای گفته می شود که در بعضی از مناسبت ها به صورت نامنظم از سوی برخی از علما به همه طلاب یا طلاب مناطق خاص پرداخت می شود . مبلغ آن در حال حاضر بین پنج الی ده هزار تومان است .

به مناسبت عید بزرگ غدیر چشمم به اطلاعیه تقسیمی ویژه طلاب استان خوزستان افتاد که از طرف آیت الله شبیری خاقانی بود . مغزم به شدت سوت کشید .

آیت الله شبیری خاقانی مرجعی پیر و نابینا اهل خوزستان بود . بعد از پیروزی انقلاب عده ای از افراد خودفروخته با عنوان خلق عرب به بهانه های انگلیسی زیر لوای ایشان دست به فتنه ای مسلحانه و به اصطلاح ایجاد جنگ عرب و عجم در آن استان زدند که به فتنه شبیر معروف شده بود . آنها در حقیقت جاده صاف کن صدام بودند . رژیم بعث با حمایت علنی از مزدوران خود بحث استقلال خوزستان را مطرح کرده و نهایت استفاده تبلیغی و بهره برداری سیاسی را از این فتنه به دست آورد . آشوب و هرج و مرج موقت در خوزستان امکان ورود جاسوس های بعثی و یارگیری برای تشکیل تیم های استخباراتی در بین برخی اقوام و نیروهای خودفروخته محلی را نیز برای ارتش متجاوز عراق فراهم آورد .

این فتنه در نهایت با هوشیاری مردم غیور خطه خوزستان در هم شکسته شد . متأسفانه با آغاز جنگ تحمیلی ، جوانب این واقعه تاریخی مورد تحلیل و واکاوی لازم قرار نگرفت و تقریبا به فراموشی سپرده شد .  آیت الله شبیری به دستور حضرت امام از آن منطقه خارج شد و در قم سکنی گزید . بسیاری از آگاهان معتقد بودند این مرجع تقلید ، پیرمردی ساده لوح است که فریب خورده و تحت تأثیر شیطنت های فرزند خود قرار گرفته است . بعد از رحلت ایشان گفته شد فرزند وی کشور کویت را برای زندگی انتخاب کرده است .

با دیدن اطلاعیه تقسیمی به نام شبیری خاقانی نگران شده و به تحقیق پرداختم . گویا فرزند دیگر آن مرحوم دفتری را در قم راه اندازی کرده است . اگر چه بعضی از روحانیون خوزستان این فرزند ایشان را فردی غیر سیاسی می دانند اما داغ زخم از پدیده های شومی چون رشد قارچ گونه مراجع خودخوانده مورد تأیید بی بی سی در قم – که این روزها نامشان در رسانه های دشمن حرف اول اسلام ستیزی را می زند – دلم را به غلط به شوری نا بجا انداخت که مبادا مراجع مورد تأیید حزب بعث نیز آب گل آلودی را برای ماهیگیری پیدا کرده باشند .

 

شهید بصیرت

+ نوشته شده در چهارشنبه دهم آذر 1389 ساعت 14:53 شماره پست: 642

 

 

شهید مهدی رضایی در 18/04/1389 روز جمعه ساعت 00:10 بامداد در اثر تصادف ساختگی در یکی از خیابان های تهران با موتور که در حین انجام ماموریت محوله از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در رابطه با فتنه سال قبل بودند به درجه رفیع شهادت نائل شدند .
مهدی متولد 19/10/1369 تهران بود .
مزار پاک شهید مهدی رضایی در قطعه 45 بهشت زهرا (س) ردیف 110 شماره 18 مدفون می باشد .
لازم به ذکر است شهید مهدی رضایی در 110 روز از سال و روز 18 تیر ماه یال جاری به شهادت رسیدند
خودتان کمی فکر کنید.........
به همین بابت شهید مهدی رضایی را شهید بصیرت خوانند چرا که مسلم زمان خود را شناخت

این مطلبی است که از یکی از برادران صیغه ای این شهید به دستم رسیده است

--------------------------------------------------------------

ارسال برای اشک آتش از طرف وبلاگ محبان الحسین علیه السلام(بدون ویرایش)

پیش از این توفیق داشتم خاطرات بسیجی شهید حسین غلام کبیری که در فتنه ۸۸ با عشق به اباعبدالله علیه السلام به شهادت رسید را به رشته تحریر درآورم که شکر خدا از استقبال خوبی برخوردار شد . شاید این بار نوبت مهدی رضایی باشد . خدا روزی ما کند انشالله . محرم نزدیک است . یاد فیض به خیر یاد ذوالعلی . یاد عبادی و همه شهدای مظلوم بسیج در فتنه قابیلیان .

 
پشت پرده تعطیلات آخر هفته !
+ نوشته شده در سه شنبه نهم آذر 1389 ساعت 19:50 شماره پست: 641

 

تهران این هفته را با هوایی پر از آلودگی سپری کرد .

فکر می کنید چرا به جای اول یا وسط هفته ، دو روز آخر هفته را تعطیل اعلام کرده اند ؟

سری به تقویم خود بزنید . روز چهارشنبه به نام مجلس و روز پنج شنبه به یاد بازنشستگان ثبت شده است . ارتباط معنوی این دو واژه یعنی مجلس و بازنشستگی با مقوله تعطیلی باعث شده است که به میمنت چنین تناسبی این دو روز برای تعطیلی انتخاب شود !!

 

اگر توجیه نبود !

+ نوشته شده در دوشنبه هشتم آذر 1389 ساعت 7:35 شماره پست: 640

 

نقل است که خلیفه ثانی در زمان حکومت خود گاه با مشکلاتی مواجه می شد که جز با دستان تدبیر امام بر حق ، گره گشایی نمی گردید . کار به جایی رسید که خلیفه خود در این باره گفت : لولا علیٌ لهلک العمر اگر علی نبود بی تردید عمر هلاک می شد .

شهید مطهری در مطایبه ای درباره نوع استدلال بعضی از طلاب ، همان عبارت را این گونه نقل فرمود : لولا التوجیه لهلک الطلبه !! اگر توجیه نبود . . .

حجت الاسلام سردار ذوالنور را خدا خیر بدهد . روز گذشته در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه شاهد در پاسخ به چرایی غربت شهدای فتنه و کم لطفی در حق آنها گفت : اگر فتنه گران خانواده های این شهدا را شناسایی کنند آنها در امان نخواهند بود !!

الله اکبر ! روی پیشانی ما چیزی نوشته ؟ شما این جواب را قبول می کنید که من قبول کنم ؟! الان مثلا خانواده شهید غلام کبیری را همه می شناسند از عکس پدر و مادر و برادر گرفته تا نشانی محله شان بارها منتشر شده است . اتفاقی افتاد ؟

اسم و نشانی و شماره تلفن بسیاری از بچه های شیرمرد پایگاه های تهران را برای ترساندنشان در اینترنت قرار داده اند مگر کسی جگر داشت به آنها نگاه چپ بیندازد ؟

سفاک تر از گروه جندالشیطان سراغ نداریم . خانواده شهید دلاور و یل سیستان محمد گلدوی که با رشادت خود عملیات بزرگ تروریستی را ناکام گذاشت همه اهالی آن منطقه می شناسند  . . .

برادر من ! چرا ماستمالی می کنی ؟! صاف و پوست کنده بگو سپاه و بنیاد شهید نمک شناس خوبی نیستند . بگو کوتاهی کردیم . بگو مگر برای شناساندن ده ها هزار شهید بی نظیر از اصحاب آخرالزمانی حضرت ثارالله چه گلی کاشته ایم که حالا برای این چند بسیجی قرن بیست و یکمی تره خورد کنیم ؟ شما را چه به قدرشناسی از یاران آسمانی ولایت چون فیض و ذوالعلی . این کارها توفیق می خواهد . می خواهید اسم ببرم چند نفر از سرداران شما در مراسم روح الامینی شرکت کردند اما یادی از شهدای فتنه نداشته اند ؟ همان شهدای فتنه که اگر نبودند ناموس آقایان . . . لااله الاالله ! .. .  میثم عبادی صورتش سبز نشده بود به خاطر داشتن عکس احمدی نژاد با گلوله به شهادت رسید اما او را شهید حساب نکردند . غلام کبیری را هم قرار نبود شهید حساب کنند . بعضی ها می گفتند چون حکم مأموریت نداشت  . . .  بی خیال شو برادر ! یک سال و نیم است خفقان گرفته ایم و ناگفته هایمان را مکتوم نگاه داشته ایم . بگذار این رازها سر به مهر بماند . یادمان نرفته است بعضی از شهدای دفاع مقدس به خاطر مخالفت با مقامات شهری خود دارای چه پرونده هایی شده بودند . یادمان نمی رود پانزده روز بعد از تدفین شهید حمید الف حکم جلبش به خاطر کل کل کردن با رئیس یکی از ادارات به در خانه اش رسید .

البته خدا می داند بچه های بی توقع و بی نام و نشان بسیج بر سر پیمان خویش با ولایت جز با خدا معامله نکرده اند . همان طور که شهدای ما به ریش بعضی ها خندیدند و رفتند و سرودند : شما با خانمان خود بمانید که ما بی خانمان بودیم و رفتیم . شرح سیرت بسیج را باید در آوای آوینی جست : " تقدیر جهان در کف مردانی است که پروای نام ندارند ."

راستی تا یادم نرفته محض اطلاع بگویم ارتش عراق هم برای ایجاد آمادگی ذهنی در سربازان خود نهادی را مانند عقیدتی سیاسی خودمان راه اندازی کرده بود . جالب است بدانید نامش را چه گذاشتند . به کارکنان آن سازمان می گفتند : نیروهای " توجیه سیاسی " !

فکر می کنم عین همان عبارت را در فارسی به کار ببریم صادقانه تر باشد !

 

 
شهرستان بندپی ؟!
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم آذر 1389 ساعت 13:18 شماره پست: 639

 

در آستانه سومین سفر استانی هیئت دولت به استان مازندران ، منطقه بندپی ، خود را برای جدا شدن از شهرستان بابل و تشکیل فرمانداری مستقل آماده می کند .

بنده هیچ نظری در این باره نداشته و همچنان درصدد تحقیق درباره مصالح و مفاسد احتمالی این جداسازی هستم . برخی از چهره های سیاسی شهرستان بابل در این خصوص اعتراضاتی را مطرح کرده و استقلال بندپی از بابل را خیانت لقب داده اند .

تذکر چند نکته را ضروری می دانم :

1-      مسافت بندپی از بابل باعث ایجاد دو نماز جمعه مستقل در مناطق شرقی و غربی آن گردیده است . ممکن است معیارهای دیگری چون مساحت و جمعیت قایل توجه این منطقه نیز در توجه خاص وزارت کشور نسبت به این طرح نقش اساسی را دارا باشد .

2-      بحث استقلال بندپی خواسته یک نفر نیست . مردم این منطقه به خصوص روحانیت این دیار چه در بندپی و چه در قم نیز خواستار تصویب این طرح هستند .

3-      ممکن است دلایل خاصی برای مخالفت با این جداسازی وجود داشته باشد که باید هر چه سریع تر به صورت شفاف و مستند به اطلاع مردم برسد . دست مدافعان و مخالفان این طرح از ادله لازم برای دفاع از نظرات خود خالی است .

4-      دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی و تحریک انگیزه های قومیتی ، فضا را از حالت منطقی خارج خواهد کرد .

5-      استقلال بندپی درست باشد یا غلط ، ارزش تبدیل شدن به یک بحران را ندارد . مسئولین سیاسی شهر باید با تدبیر بهتری به پیگیری این گونه مسائل بپردازند .

 

از سعید عسکر تا رضا گلپور !

+ نوشته شده در شنبه ششم آذر 1389 ساعت 0:1 شماره پست: 638

 

رضا گلپور نویسنده جوان کتاب شنود اشباح است .

این کتاب در زمان حاکمیت اصلاحات برای یک بار اجازه انتشار یافت و بلافاصله از بازار جمع آوری شد . در این کتاب که برای افزایش حجم آن گاه از مطالب غیر مرتبط نیز استفاده شده است سعی بر این بود تا سران جریان اصلاحات از اساس منافق و جاسوس و  . ..  معرفی شوند . به طور مثال بهزاد نبوی و خسرو تهرانی و . . .  از قاتلان شهید رجایی معرفی شدند . درباره سعید حجاریان ادعا شد که اول انقلاب وقتی یکی از منافقان قصد ترور او را داشت وی فرزند خردسال خود را مقابل صورتش گرفت تا در پناه فرزندش از ترور در امان بماند ! نویسنده محترم که در همان کتاب مدعی شده بود تا تحقیق نکند حرفی را نمی زند درباره موسوی خوئینی ها این گونه نوشت که وی سابقه تحصیل حوزوی نداشته اما مطابق برخی اسناد در دانشگاه پاتریس لومومبای مسکو تعلیمات ایدئولوژیکی و چریکی کمونیسم را فرا گرفته است !!

اینها نمونه هایی از اتهامات مطرح شده از سوی رضا گلپور بود . با او آن گونه که باید برخورد نشد . حسین شریعتمداری بلافاصله در سرمقاله روزنامه کیهان ضمن رد این نوع اتهامات غیراخلاقی این نکته را به نویسنده کتاب یاداور شد که برای نقد و طرد چهره های خودفروخته جریان اصلاحات ، آن قدر دلیل و مدرک وجود دارد که نیازی به طرح شبهات من درآوردی و تمسک به روش های معارض با تقوا وجود ندارد . شبهاتی که قابل رفع و پاسخگویی مستند بوده و به طور طبیعی باعث تضعیف دیگر انتقادات بر حق نیز گردیده و در نهایت به نفع سران جریان اصلاحات رقم خواهد خورد .

رضا گلپور به تندی در مقابل شریعتمداری موضعی خصمانه گرفت . وی مدیر مسئول کیهان را که جای پدر بزرگ اوست با واژه " تو " مورد خطاب قرار داده و با الفاظی خارج از حیطه ادب ، وی را مورد اهانت قرار داد . گلپور مدعی شد شریعتمداری نیز سوابق مشکوک گروهکی داشته و شائبه وابستگی و روابط خاص با انگلیس و آلمان را دارد !!

رضا گلپور این روزها نامه ای نوشته و مدعی شده است اسفندیار رحیم مشائی چند همسر دارد . همسر و برادر و خواهرش جزو منافقان تروریست بوده اند که اسفندیار باعث تبرئه آنها گردیده و عده ای دیگر را به جای آنها به چوبه دار سپرده است . مشائی دارای تفکرات و وابستگی های حجتیه ای است . خواهر زاده اش در آمریکاست و . . .

بعضی از سایت های معتبر ضمن تأکید بر تداوم انتقادات خود از رفتار و گفتار مشائی ، گلپور را " پروژه نویس " باندهای شکست خورده اطلاعاتی توصیف کرده و همسر سوم این نویسنده جوان را که یک زن لبنانی است دارای سوابق مشکوک سیاسی دانسته و . . . !

نامه پر اتهام او درباره مشایی درست در زمانی منتشر شد که مقام معظم رهبری در دیدار با علمای جامعه مدرسین ، دولت را در امتداد ولایت فقیه توصیف کرده و در آستانه اجرای طرح بزرگ هدفمند سازی یارانه ها ، سران قوا و دیگر مسئولان را به حفظ آرامش در فضای سیاسی جامعه فراخوانده اند . آرامشی که در یک ماه اخیر اعصاب رسانه های ضد انقلاب را بر هم ریخته و تنها امید فتنه آفرینی آنان در طرح سوال نمایندگان از رئیس جمهور را نیز رو به زوال قرار داده است .

نامه گلپور توسط سایت حزب الله منتشر گردید . گروهک موسوم به حزب الله به ریاست جناب خرازی که خود مورد اتهام در ارتباط فراگیر با انجمن حجتیه است پس از انتخابات نهم ریاست جمهوری به منظور حمایت از هاشمی و ضد ارزشی خواندن رویکرد های جریان انقلاب سوم ( هواداران احمدی نژاد) اعلام موجودیت کرده است .

سیاق رضا گلپور مرا به یاد منش سعید عسکر می اندازد . او هم جوان مشکوکی بود که داعیه ولایت پذیری داشت اما برخلاف تأکیدات مقام معظم رهبری بارها به رفتارهای خودسرانه دست می زد که بزرگترین آنها ترور سعید حجاریان و بهانه سازی برای مظلوم نمایی جریان اصلاحات و مطرح شدن نام آنها در محافل و رسانه های بین المللی بود .

سعید عسکر از بستگان همسر حجاریان بود که در سال 88 یکی از فعال ترین اعضای ستاد تبلیغات موسوی محسوب می شد .

تذکر یک نکته اخلاقی ، خالی از لطف نیست . حقیقت آن است که قانون عالم خلقت و گردش روزگار گاه انسان را در شرایطی قرار خواهد داد که خود پیش تر ، آن را برای دیگران می پسندید . برای همین است که فرموده اند آن چه را برای خود می پسندی  . . .

آنهایی که به رواج فضای تهمت زنی در جامعه رضایت نشان داده و به رغم توانایی در برخورد با عوامل آن ترجیح را در سکوت دیدند خود نیز از این فضا در امان نخواهند ماند .

ادعاهای تو خالی و عاری از حقیقت نیز همین سرنوشت را رقم می زند . روزی خاتمی و اذنابش با شعار قانون مداری و جامعه مدنی به قدرت رسیده و رقبای خود را نیروهای خودسر و قانون شکن لقب دادند . دیری نپائید چرخ روزگار همان طیف را در موضع قاون شکنی ، ایجاد آشوب های خیابانی و بر هم زدن مجالس دانشگاهی نشاند . حالا این طرفی ها توصیه می کنند حرمت قانون را پاس نگاه دارید و برای عقاید مخالف خود نیز حق طرح و نقد قائل باشید !

مواظب باشیم ؛ چوب خدا صدا ندارد !

 
چگونه می شود یک کشور را فروخت ؟!
+ نوشته شده در چهارشنبه سوم آذر 1389 ساعت 19:45 شماره پست: 637

 

اگر نمی توانید باور کنید چگونه عده ای با مولای خویش عهد غدیر بسته اما پس از مدتی به راحتی قول خود را فراموش کرده و دین خویش را به حراج گذاشته اند ؛ اگر نمی توانید باور کنید نامردمان کوفه که با دست اراده خود برای امام بر حق ، دعوتنامه می فرستند با آگاهی کامل ، کمر به قتل او می بندند ؛ اگر برایتان قابل درک نیست پادشاهانی که نان و نام را از برکت وجود این ملت به دست آورده اما در عهد نامه هایی خیانت بار و خباثت آلود همچون گلستان و ترکمانچای ، بخش هایی وسیع از سرزمین مقدس ایران را به دشمنان این آب و خاک وا می گذارند یا نفت و دیگر منابع ملی را حاتم بخشی می نمایند؛ اگر تصوری از شاه سلطان حسین های تاریخ ندارید فقط کافی است نیم نگاهی به نامه نکبت بار و ذلیلانه تعدادی از نمایندگان وطن فروش مجلس ششم خطاب به مقام معظم رهبری بیندازید . ناباورانه خواهید دید چگونه عده ای که چند نسل خود را از بودجه بیت المال مسلمین کامروا کرده اند از روی ترس یا خودفروختگی و سرسپردگی ، بر سر حقوق طبیعی و مسلم مردم در برخورداری از انرژی صلح آمیز هسته ای معامله کرده و آهنگ پذیرش ذلت در برابر هیمنه پوشالی دشمنان ملت را با دعوت به سر کشیدن جام زهر سازش و تسلیم  سر می دهند . بی تردید هر شخصیت داعیه دار پیروی از خط امام دشمن شکن که وابسته به جریان به اصطلاح اصلاح طلب است اگر از محتوای رذیلانه این سند رسوایی منافقان عصر ما اعلام برائت نکرده باشد صلاحیت حضور در هیچ منصبی را در حکومت اسلامی نخواهد داشت . همین یک سند به تنهایی برای اثبات خیانت ، وطن فروشی و ننگ ابدی طیف های مدعی اصلاحات و ملی گرایی کفایت خواهد کرد .

متن کامل آخرین نامه نمایندگان مجلس ششم به رهبری

بسمه تعالی

حضرت آیت الله خامنه ای

مقام معظم رهبری،

با عرض سلام و تحیت و آرزوی سلامت و توفیق الهی

نویسندگان این نامه چهره های ناآشنایی نیستند، وجه مشترک همه آنها در این است که در عرصه تلاش برای سرنگونی رژیم شاه و استقرار نظام مردمسالار بر پایه جمهوریت و اسلامیت و یا استمرار و استحکام پایه های آن، پرتلاش بودهاند و در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همگی در گوشه و کنار کشور در حفظ آرمانهای اولیه انقلاب اسلامی و دستاوردهای گرانقدر خون شهیدان این ملت کوشیده اند و بسیاری از آنان متعلق به خانواده بزرگ شهدا و رزمندگان و جانبازان و آزادگان اند، اینک نگران هستند. نگران همان آرمانها، نگران پایه های مشروعیت نظام یعنی اسلامیت و جمهوریت و افزون بر همه اینها، اخیراً نگران تمامیت ارضی و امنیت ملی کشور.

آنچه ما را بر آن داشت تا بدین صورت مصدع اوقات شویم حساسیت شرایط، فرصت اندک و بزرگی خطری ست که پیش روی کشور است و با کمال تأسف نجواهای خیرخواهانه و پیشنهادهای آرام و مکتوم ما در سالهای گذشته ره به جایی نبرده است. پس اجازه دهید بر مبنای وظیفه شرعی و قانونی خود و تعهد و مسؤولیتی که در برابر خدا و مردم داریم، آنچه را به خیر و صلاح همه می دانیم با حضرتعالی، که بر اساس قانون اساسی _ یعنی میثاق ملی همه ما _ شخص اول کشور هستید در میان بگذاریم، به آن امید که این خیرخواهی منشاء آثار و برکات برای نظام باشد.

حساس ترین برهه تاریخی ایران

شاید در تاریخ پر فراز و نشیب معاصر ایران، هیچ زمانی را به حساسیت امروز نتوان یافت. تنها با تسامح می توان وضعیت ایران را در زمان اشغال در جنگ جهانی دوم و یا پیش از پذیرش قطعنامه 598 با وضع کنونی قابل مقایسه دانست که در اولی با قطع هرگونه امید در داخل، عامل خارجی سرنوشت کشور را رقم زد و در برهه دوم اراده و تدبیر و دوراندیشی حضرت امام خمینی(ره) و اتکای به مردم کشور را نجات داد.

اما شاید دوره کنونی از این لحاظ بی مانند باشد که شکافهای سیاسی و اجتماعی با تهدید خارجی و برنامه آشکار دولت ایالات متحده آمریکا (به عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمی بیند) برای تغییر نقشه ژئوپولتیک منطقه همزمان شده و نظام ناچار به کنش و واکنش در برابر این برنامه است. 

دوم خرداد، حکومت را نجات داد

هنوز فضای سیاسی کشور را در سال 75 از یاد نبرده ایم که به دلایل گوناگون در عرصه سیاست خارجی، ایران در انزوای کامل و حتی کشور در معرض تهدید نظامی خارجی قرار داشت و متأسفانه وضعیت انفعال بر فضای سیاسی کشور حاکم بود. اما دوم خرداد 76 همه این تهدیدها را از بین برد و فرصتهای بسیاری را فراهم آورد و به قول حضرتعالی انقلاب را بیمه کرد، به گونه ای که به سرعت فضای جهانی به سود ایران تغییر نمود. سال 2001 به پیشنهاد ایران سال گفت وگوی تمدنها نام گرفت و حتی رئیس جمهور وقت آمریکا برای ادای احترام به ملت ایران، در سفر آقای خاتمی به نیویورک، به دنبال فرصت برای دیدار با رئیس جمهور ایران بود و بعدها حتی وزیر امور خارجه وقت آن کشور رسماً به خاطر برخی سیاست های گذشته آمریکا در قبال ایران عذرخواهی کرد.

فضای سیاسی_اجتماعی کشور نیز پس از دوم خرداد 76 پر نشاط و دورنمای توسعه همه جانبه امیدوار کننده گردید. حتی شاخصهای کلان اقتصادی نیز حرکتی امیدبخش را برای درمان بیماریهای مزمن و تاریخی اقتصاد کشور نوید داد.

بازگشت بحران آفرینان

اما هنوز دو سال از این نعمت بزرگ الهی نگذشته بود که جریانهایی که تا مدتی در بهت و حیرت ناشی از رأی مردم در دوم خرداد به سر می بردند، با برنامه ای حساب شده، برای فرصت سوزی و شکست آنچه اصلاحات نام گرفته و در برنامه رئیس جمهور تجلی یافته بود، به منظور بازگرداندن اوضاع به وضعیت قبل از دوم خرداد 76، فعال شدند. سیاهه اقدامات تخریبی آنها طولانی و مکرر و اندوهبار است و به قول آقای خاتمی هر 9 روز یک بحران آفریدند. از آن جمله است قتلهای زنجیره ای، جنایت کوی دانشگاه، تعطیلی مطبوعات و رسانه ها، دستگیری فعالان سیاسی، سرکوب دانشجویان و دانشگاهیان، اجرای علنی احکام قضایی بسیار کم سابقه، خنثی کردن تصمیمات مجلس و دولت و انتقال قدرت از آنها به نهادهایی مانند شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، شورای انقلاب فرهنگی و حتی برتری دادن اساسنامه کمیته امداد و آئین نامه فروش وسائل اسقاطی نیروی انتظامی بر قوانین مصوب مجلس! بی اختیار و بی اراده کردن مدیران و مسؤولان اجرایی با پرونده سازیها، مچ گیریها و تبلیغات سیاه، برخورد با نهادهای مستقل مدنی مانند احزاب، کانون وکلا، سازمانهای علمی و پژوهشی و مؤسسات فرهنگی و...

نتیجه خواسته و ناخواسته این همه، جز این نبود که به مردم ایران و جهان نشان داده شود در ایران هیچ تغییری اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد و ثابت شود رأی مردمی که خواست اصلی آنها تغییر در روشها و بینشها بوده است، هیچ اثری ندارد و اعلام گردد که نهادهای مظهر اراده ملت قدرتی ندارند و آشکار شود که نهادهایی که باید کانون حل منازعه و مظهر حاکمیت ملی و جایگاه اجماع و وحدت ملی باشند، به دست تندترین نیروهای مخالف اصلاحات سپرده می شود، تا در نهایت رأی مردم بلاموضوع گردد.

فرصت چندانی باقی نمانده است!

 با این حال و روز کشور، فرصت چندانی باقی نمانده است. غالب ملت ناراضی و نا امید، اکثریت نخبگان ساکت یا مهاجر، سرمایه های مادی گریزان و نیروهای خارجی از هر طرف کشور را احاطه کرده اند. با این وضع برای آینده کشور دو حالت بیش متصور نیست؛ یا دیکتاتوری و استبداد، که در خوش بینانه ترین حالت فرجامی جز وابستگی و در نهایت فروپاشی یا استحاله ندارد و یا بازگشت به اصول قانون اساسی و تمکین صادقانه به قواعد دموکراتیک. چنین رویکردی، هم مبتنی بر فرهنگ و ارزشهای اسلامی و ملی این ملت است و هم قابل تعامل با همه جهان.

آنچه مانع عملی شدن تهدیدات خارجی می شود، نه توپ و تانک و موشک و سلاح بلکه افزایش مشروعیت نظام، وحدت ملی و یگانگی حکومت و ملت است. تنها راه برطرف کردن تهدید خارجی همان راهی است که ملت ما را در برابر رژیم دیکتاتوری شاه، متحد و بر سرنگونی آن مصمم ساخت و این تنها در صورتی میسر است که ملت مطمئن باشد خواسته و رأی او منشأ اثر و تغییر خواهد بود.

وحدت ملی یعنی تمکین به رأی مردم، یعنی همه با مردم، یعنی «میزان رأی ملت» و ... با این تفسیر از وحدت ملی نه تنها تهدیدهای بیگانه خنثی خواهد شد، بلکه میتوان امیدوار بود تا به فرصت نیز تبدیل شود.

قبل از نوشیدن جام زهر، عذرخواهی کنید!

آنچه ما میفهمیم این است که مسئولان حاکمیت باید صادقانه از مردم در قبال همه قصورها و سوء تدبیرها پوزش بخواهند و البته این عذرخواهی شکست و عقب نشینی از مواضع اصولی نیست، بلکه نشانه فروتنی و بزرگواری است. تعظیم به مردم خود سبب جلوگیری از کرنش به بیگانگان می شود.

اگر جام زهری باید نوشید قبل از آنکه کیان نظام و مهمتر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد باید نوشیده شود و بی تردید این برخورد خردمندانه و متواضعانه، از سوی ملت با همان پاداشی مواجه می شود که امام عزیز راحل روبرو شد. 

این اقدام نشانه تدبیر، دور اندیشی، مصلحت جویی، خیرخواهی و توفیق الهی است و البته نشانه این تغییرات در بینش باید با علائمی در منش و روش همراه باشد. باید در چهره ها و یا حداقل رفتار نهادهای اجماعی و بی طرف تغییرات اساسی پدید آورد. شورای نگهبان، قوه قضائیه، صدا و سیما و همه نهادهایی که ملت نقش مستقیمی در انتخاب مسؤولان آنها ندارند، باید واقعاً بی طرفانه رفتار کنند که متأسفانه امروز چنین رویکردی مشاهده نمی شود.

شورای نگهبان، بزرگترین مانع اصلاح

امروز شورای نگهبان به عنوان بزرگترین مانع فراراه مجلس با توسل به تفسیرهایی عجیب و احتجاجاتی غریب، متأسفانه موجبات وهن و بی اعتباری شرع و قانون اساسی را فراهم ساخته است. مفسران قانون اساسی چنان بی پروا به تفسیر برخی از اصول قانون اساسی می پردازند (به عنوان نمونه اختیارات بی حد و حصر برای رهبر) گویی همه شرع و قانون اساسی تنها یک اصل است. بی تردید اگر در سال پنجاه و هشت در هنگام رفراندوم، چنین تفسیرهایی از قانون اساسی مطرح می شد، سرنوشت نظام ما چیز دیگری بود. 

فرصتی برای آزمون همه

اگر مردم و مجلس و دولت و همه نهادها هیچ هستند و تمرکز اصلی قدرت و منشأ همه اعمال در یک اصل است و به قول آقایان اصل یکصد و ده قانون اساسی، تنها کف اختیارات رهبری است، آیا بهتر نیست برای همیشه با صداقت و صراحت تکلیف مردم را روشن کنیم و از این همه دوگانگی ها، شعار دادنها و افزودن صفت و قید بر کلمات معناداری چون مردمسالاری و آزادی، رهایی یابیم؟ و اگر غیر از این است، که قطعاً چنین است و روش و منش امام نیز مؤید ابطال نظریه فوق است، پس چرا نباید با این رفتارهای فروکاهنده اعتبار و شأن نظام و اعتماد عمومی جداً مقابله کرد؟

اکنون فرصت مناسبی برای آزمون همگان فراهم است. دو لایحه مصوب مجلس همه ما را در ادعاهای خود خواهد آزمود.

انتخابات آزاد و جلوگیری از نقض قانون اساسی دو مبنای محوری هر حکومت مردمسالار است. نمیتوان برای مردم عراق رفراندوم را تجویز کرد و از تریبون نماز جمعه خواستار انتخابات آزاد در آن کشور شد ولی مردم خودمان را از این حق مسلم محروم کرد.

البته پس از انتخابات آزاد و تضمین حقوق منتخبین ملت به خصوص رئیس جمهور و در اجرای قانون اساسی باید موانع مصنوعی بر سر راه فعالیت قانونی و آزاد آنها را نیز برطرف کرد.

قوه قضائیه؛ سپر برنامه ریزان ضد اصلاحات

آنچه امروز در قوه قضائیه، آنهم به دست برخی افراد فاقد صلاحیتهای لازم، که سپر برنامه ریزان ضد اصلاحات شده اند، در محدود کردن حق نمایندگان مجلس از اظهار نظر، که حق مسلم ضروری به رسمیت شناخته شده در هر نظام متکی بر مجلس است، میگذرد، نه قابل تحمل است و نه قابل دوام.

در عرصه جامعه مدنی نیز فشارهای غیرقانونی و برخوردهای ناهنجار به حد غیرقابل تحمل رسیده است. برخوردهای قضایی از حد فعالان سیاسی و کادرهای اصلی اصلاحات فراتر رفته و همه نهادهای مدنی را تهدید می کند. احضار، دستگیری و محاکمه تعدادی از وکلای دادگستری، برخی از فعالان عرصه های فرهنگ و هنر و رسانه ها در چند ماه گذشته، با هیچ منطقی قابل توجیه نیست.

اقدام بایسته در این عرصه، التزام کامل و فارغ از تأویل های ناروا به قانون اساسی، اجتناب اکید نهادهای اجماعی نظیر شورای نگهبان، قوه قضائیه، نیروهای مسلح و صدا و سیما، از هرگونه دخالت در عرصه منازعات سیاسی به نفع این یا آن جناح، متوازن ساختن ترکیب نهادهای حل منازعه، نظیر مجمع تشخیص مصلحت، بر اساس گرایشهای موجود در جامعه و ... می باشد.

همه ما در معرض یک انتخاب دشواریم 

مسلماً در عرصه زندگی مردم همچون گذشته مشکلات معیشتی نیز وجود دارد؛ کمافی السابق فساد اداری و مالی خودنمایی می کند و علاوه بر آن در سایه تبلیغات سیاه و بزرگنمایی مفاسد و مشکلات توسط مخالفین اصلاحات، مردم چنان تصور می کنند که فساد و تباهی صدر تا ذیل را دربرگرفته است. آن مشکلات و این تبلیغات همراه با انبوه نارضایتی های حاصله، همه ما را بر سر یک انتخاب دشوار قرار داده است.

بی شک مهمترین وظیفه همه ما، رفع فقر و ایجاد رفاه برای مردم، بهبود و تقویت اساس و پایه های اقتصاد کشور و تضمین رشد پایدار اقتصادی و تولید ثروت است. این همه میسر نمی شود جز با تزریق سرمایه و نیروی انسانی کارآمد و مدیریت توانمند به سیستم اقتصادی کشور و این دو حاصل نمی شوند جز با تأمین امنیت سیاسی، اقتصادی که این نیز جز با حکومت برآمده از مردم محقق نمی گردد.

با مردم آشتی کنید

امروز از سوی برخی از محافل جهانی زمزمه هایی مبنی بر رفراندوم به عنوان حربه اصلی تغییر نظامهای منطقه ما شنیده می شود؛ روندی که معمولاً جامعه جهانی نیز اگر از آن حمایت نکند، در برابر آن ساکت می نشیند. ما گر چه مبنای مشروعیت هرگونه تصمیم درباره نظامها را صرفاً اراده ملی و رأی مردم کشورها می دانیم، در عین حال بهترین شیوه مواجهه با چنین ترفندهایی را نه ایجاد جامعه ای تک صدایی و تشدید روشهای اقتدارگرایانه و مرعوب کننده، بلکه آشتی با مردم و استقرار و تمکین به روند مردمسالاری واقعی و ارائه الگوی عملی سازگار با حریت و کرامت شهروندان، از جانب حکومت می دانیم. اگر چنین قرائت و تفسیری از جمهوری اسلامی حاکم شود، حتی اگر بارها از مردم همه پرسی شود همچون ابتدای انقلاب با دل و جان به جمهوری اسلامی رأی خواهند داد. به اعتقاد ما در شرایط کنونی انتخاب چنین رویکردی در اختیار شماست.

از خداوند قادر متعال میخواهیم که ما را بر صراط حق، مستقیم بدارد و نیتهای ما را خالص کند و عاقبت امر همه ما را خیر گرداند.

از درگاه حضرت احدیت برای جنابعالی طول عمر و سلامت و عزت مسألت داریم.

31 اردیبهشت 1381

135 نفر از نمایندگان مجلس ششم

...

 

اخبار مشکوک از گتاب

+ نوشته شده در سه شنبه دوم آذر 1389 ساعت 13:59 شماره پست: 636

 

گتاب یکی از شهرهای کوچک وابسته به شهرستان بابل است .

اطلاع یافتم دیروز مسجد جامع این شهر در آتش سوخت . به دلیل فعالیت برخی از نحل انحرافی در این منطقه ، شایعاتی مبنی بر عمدی بودن این آتش سوزی به گوش می رسد .

گفتنی است حدود یک ماه پیش شهرداری این شهر نیز دچار حریق شد .

بی تردید سرعت عمل و جدیت مسئولین امنیتی شهرستان بابل ، مانع از آن خواهد شد که نام گتاب در صدر اخبار و حوادث تلخ فرهنگی و اقتصادی ! قرار بگیرد .

 
وای به روزی که دریاچه نمک بگندد !
+ نوشته شده در سه شنبه دوم آذر 1389 ساعت 7:32 شماره پست: 635

 

رفتار زشتی است که دارد به مرور به یک رسم غیر اخلاقی تبدیل می شود .

این رفتار در هر نقطه ای از کشور که سر بزند زیبنده جامعه اسلامی نیست چه برسد در شهر مقدس قم .

هر چه قدر هم که تعدادشان کم باشد جلوه ناپسند کارشان توی چشم می آید .

مدتی است رسم شده نیمه های شب کاروان های عروسی نقطه ای از خیابان های اصلی شهر را می بندند . بعد زن و مرد از ماشین پیاده شده و بزن و برقصی راه می اندازند که تماشایی است !!

جالب است بعضی از عروس و داماد ها می آیند کنار حرم که موقع ایجاد راه بندان و رقاصی هایشان ، نمایی از گنبد حرم نیز داخل تصویر بیفتد ! شاید برای تبرک باشد !

جالب تر آن که پشت شیشه اغلب خودروهای این نوع کاروان ها جملات پر سوزی هم در رثای غربت صاحب الامر (عج) نوشته شده که دل هر بیننده ای را ریش می کند .

این هم یک مدل اسلام التقاطی و ایمان کوفی است . از نیروی انتظامی قم پرسیدید ؟ خدا خیرتان بدهد . سوال خنده داری بود !

 

. . . .

+ نوشته شده در دوشنبه یکم آذر 1389 ساعت 23:13 شماره پست: 634

برگرفته از وبلاگ های بنیان مرصوص و پلاک ۸ :

 

شهادت به حکم این که عملی آگاهانه و اختیاری است و در راه و هدفی مقدس است و از هر گونه انگیزه خود گرایانه منزّه و مبرّا است،‌تحسین انگیز و افتخار آمیز است و عملی قهرمانانه تلقی می شود. میان انواع مرگ ها تنها این نوع از مرگ است که از حیات و زندگی، برتر و مقدس تر و عظیم تر است.مرگی "شهادت" محسوب می شود که با توجه به خطرات احتمالی یا ظنّی یا یقینی فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به تعبیر قرآن "فی سبیل الله" از آن استقبال کند.

شهادت دو رکن دارد: یکی این که در راه خدا باشد؛ هدف، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نماید. دیگر این که آگاهانه صورت گرفته باشد.

چه بسا اربعین احادیث علماء که در وصف شهید وشهادت نوشته شده است. لذا اثبات مقام و مجد شهادت اساساً کاری سخت نمی باشد.انچه که ذهن انسان را بعد از مقدمه فوق به مخاطره می کشاند اقدام عجیب ارگان انقلابی بنیاد شهید است. بنیادی که یکی از امور در تصدی اش رسیدگی به احراز این مقام با مجد از سوی گشته شدگان احتمالی است. برای نمونه به خبر زیر توجه نمائید:

یک منبع آگاه در بنیاد شهید تهران بزرگ با تائید این مطلب به خبرگزاری مهر گفت: بعد از حوادث تلخ و تخلفات عده ای که منجر به جنایت در بازداشتگاه کهریزک بعد از حوادث انتخاباتی سال گذشته شد، با تائید مراجع ذیصلاح قانونی برای ۳ جانباخته این رویداد یعنی محسن روح الامینی ، محمد کامرانی و امیر جوادی فر پرونده شهادت با کد ۸۸ صادر شده است.

اما اصل نوشتار پیش رو رویه ناجوانمردانه بنیاد شهید در ماجرای تصادف سید سجاد مشهد سری می باشد جوان پاکی که در رسای خوبی های او بزرگان شهر و معتمدین یک صدا حرف های شنیدنی در تایید مقامات اخلاقی و معنوی و تاکید بر اینکه او رد یک سیر تربیتی کاملا رو به رشدی و در یک فرآیند صیرورتی بدین درجه نائل گشت که خود حدیثی مفصل است و اسناد و مدارک و فیلم های ان موجود است. درد اما در جای دیگر است. البته مجاهد فی سبیل الله همانطور که در مقدمه نیز امد در هر کجای کارزار باشد اجری برای شهادت برابر با کشته شدن در امرار معاش حلال قائل گشته اند. اما در این مورد خاص این جوان واقعاً نمونه و اسوه که مدتی بود که به لباس پاسداران امام خمینی (ره) ملبس و مشرف شده بود با داشتن حمک ماموریت رسمی و در حال سفر به منطقه ماموریتی در حالی که از خانواده و شهر خویش اسباب هجرت بسته بود و در راه طی تصادفی دلخراش به لقاءالله شتافت. در کم و کیف تصادف هیچ بحث و شبهه ای الحمد لله موجود نیست ولی تعجب در این جاست این جوان که در خاص و عام شهره به نیکی و منبع فیض و خیرات کثیر بوده در قالبی کاملا حقوقی و قانونی در حین ماموریت دچار سانحه می گردد و محل ایراد ما به بنیاد شهید موضوع احساسی و یا معنوی نیست ؛ چه بسا که انصاف می کند همه دوستان نزدیک و دور که به خلقیات و روحیات آقا سید سجاد آشنا بودند جهت استمرار راه درخشان ایشان ابائی از شهید نامیدن این عزیز نداشته باشند چرا که اجر شهید را به قطع و ییقین برده اند.

با مقایسه دو مورد پیش امده در ماجرای ارذال و یا جاهلان گول خورده در صحنه فتنه و بی تدبیری نیروی امنیتی در برخورد کیفری با زندانیان و نیز مورد آقا سید سجاد و شهدای مظلوم بسیجی فتنه سال گذشته که آن ها نیز چوب کم کاری و یا اهمال کاری بنیاد شهید را خوردند ؛ بنیاد شهید به عنوان یک ارگان ارزشی انقلابی برخواسته از متن نیروهای انقلابی و حامی شهدای فی سبیل الله بایستی تجدید نظر جدی در رویکرد خویش نماید و رد صورت ادامه این رویه شاهد خواهیم بود که با نفوذ نیروهای مشکل دار در بدنه ان یا سهل انگاری مسئولین امر هر فرد سوء استفاده گری خود را به دلایل و اقراضی که بر همه ما ابعاد مشخص و معلوم است و چیزی جز دنیا طلبی نیست ؛ خود را در این قافله مقدس جا بزند که البته در آن دنیا هیچ سهمی نخواهد داشت اما عوارض عرضی و غیر مستقیم آن باعث خدشه وارد شدن و تخریب وجهه شهدای واقعی خواهد شد.

در پایان ما جمعی از نیروهای انقلابی شهرستان بابل به همراه جمع کثیری از خانواده شهدا و ایثارگران و آزادگان و جانبازان خواستار رسیدگی جدی به  شهادت سید سجاد مشهد سری داریم و در صورت عدم تمکین مورد اعلام شده از سوی بنیاد اعلام می نمائیم مکاتبات بعدی خویش را با دفتر مقام معظم رهبری و رونوشت به آقای زریبافان معاونت محترم ریاست جمهوری در امور ایثارگران و شهدا خواهیم داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا