اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۵۶ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

سبب خیر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۰۸ ب.ظ

photo_2024-04-19_16-58-22_v4ao.jpg

 

اواسط عید بود حوالی شب قدر که خواب خوشی دیدم. من و مهدی آقاجانی و عده قلیلی دیگر با پیراهن مشکی حلقه زده بودیم در حیاط حرم حضرت اباعبدالله، سینه می زدیم. باران شدیدی هم می بارید. از سر و روی ما آب چکه می کرد. ولی خیلی خوش به حالمان بود و لذت می بردیم... بیدار هم شدم دوست داشتم دوباره به خواب بروم و خودم را در آن حال و هوا ببینم.

صبح فردایش پیامک فرستادم برای مهدی و خوابم را برایش تعریف کردم.

امروز یک دفعه یاد این خواب افتادم. 

محمدصادق کوشکی، مهدی آقاجانی را به صرف اختلاف نظر در زمان شروع گشتهای ارشاد، سرباز اسرائیل خواند! مهدی نه با حجاب مخالف است نه با اجباری بودن حجاب، بحثش زمان شروع این طرح بود که احساس کرد همزمانی آغاز آن با حمله به اسرائیل، کار درستی نیست و آن اتفاق بزرگ را تحت الشعاع قرار میدهد. این نظر درست باشد یا غلط، مصداق سربازی برای دشمن نیست. آقای کوشکی هم محترم و اهل دغدغه است؛ اما اصرار بر این وهن و تهمت و عدم اصلاح این اشتباه به وجهه او نزد دوستان بسیجی لطمه وارد کرد.

این ماجرا البته برای محمدمهدی آقاجانی که در فضای مجازی مورد وهن قرار گرفت مصداقی از رحمت الهی و منشأ برکت خواهد بود به اذن الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مخرب تر از بمب اتم

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۱۶ ق.ظ

هتل اسپیناس پالاس تهران

 

خبر حمله اسراییل به ایران صحت داشته باشد، نداشته باشد

بین ایران و اسرائیل جنگ بشود، نشود

خبر برگزاری مراسم عروسی دختر شمخانی در هتل اسپیناس پلاس تهران اثر ویرانگرتری برای کشور دارد.

مسئولانی که صدها شهید را تا معراج بدرقه کرده اند باید بدانند راه انقلاب و شهدا از این مسیر نبوده است. تبعیض، شکاف طبقاتی و اشرافی گری مخرب تر از بمب اتم است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخرین پناه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۴۴ ب.ظ

نوشته غم‌انگیز یک هموطن روی دیوارهای شهر

 

می گفت میدانی خدا کیست؟ وقتی در کشتی نشسته ای و طوفان زده ای و در حال غرق شدن و از همه جا و همه کس ناامید، آن نور ته دلت که کورسوی امیدی برای تو باقی گذاشته اقرار به وجود خداست.

در باطن خویش میدانیم خدایی هست. ورای همه اسباب عالم، مسبب حقیقی امور، آن بالایی است. خداست که برای دعای بندگانش ارزش قائل است و آن را سلاح اهل ایمان می داند.

از بهترین هدیه ها در حق یکدیگر، دعاست. برای آنهایی که نمی شناسیمشان و حقی هم به گردنمان ندارند دعا کنیم. مفت و مجانی ثواب آن ذخیره دنیا و آخرتمان وان شاءالله راهگشای کار گره افتاده ای خواهد شد.

امروز تصویر این اطلاعیه را در فضای مجازی دیدم. شهروندی بی نام و نشان، کاغذی روی دیوار چسبانده و نوشته: "مشکلی برای من پیش آمده است. مریض سده ام. گرفتار شده ام احتیاج به دعای شما دارم. برای شفای من دعا کنید."

خدا بندگان گرفتارش را در یابد و دلهای سوخته را التیام ببخشد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه مطلب آخر

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۲۶ ب.ظ

چرا محمد صادق کوشکی؟ - تابناک | TABNAK

 

مطلب قبلی وبلاگ که در فضای ایتا نیز بازنشر پیدا کرد به دست آقای کوشکی رسید. ایشان هم لطف کرد و توضیحی شفاهی را به واسطه یکی از دوستان و در قالب فایل صوتی ارسال نمود که به هیچ وجه قانع کننده نبود. سر دلسوزی و دغدغه مندی جناب دکتر کوشکی بحثی نیست اما به یقین استفاده از ابزار توهین و تهمت، درجه اعتبار وی را نزد دوستان تنزل خواهد داد.

امیدوارم این حقیر و همه فعالین کوچک و بزرگ جبهه انقلاب، توجه مان به حساب و کتاب قیامت و ارزش و جایگاه مسیری که در آن قدم نهاده ایم بیش از پیش افزایش یابد. راهمان را جوری طی کنیم که خلاف مشی رهبری و آموزه های اخلاقی دین نباشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسانید به دست محمدصادق کوشکی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ

photo_2024-04-17_20-57-54_jexq.jpg

 

صادق کوشکی به مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی گفت سرباز اسرائیل!

حرفی را که باید آخر متن بزنم همین اول کار بنویسم بهتر است. زشت نیست به خاطر یک اختلاف نظر عادی، کسی را سرباز دشمن بدانیم؟ حالا اگر طرف مقابل از فعالین عرصه های انقلاب باشد که دیگر بدتر، خودمان و راه مان را ضایع می کنیم.

مطالب محمدصادق کوشکی را اغلب میخوانم و می پسندم.

مسعود فراستی را با دغدغه هایش نسبت به سینمای انقلاب اسلامی می شناسیم. تمام جماعت خودباخته و غربزده به او لقب حکومتی و جیره خور نظام داده اند.

محمدمهدی آقاجانی فرزند دلاور سردار شهید مهدی آقاجانی مانند پدر که می رفت تا چند متری تانک دشمن شلیک می کرد و می گفت باید حرارت انفجار آن را حس کنم، همیشه در میدان و پای کار انقلاب و نیروی خط مقدمی عرصه های جهاد بوده و هست، از اردوهای جهادی در مناطق محروم تا کار فرهنگی در شهر و هیات و پایگاه و دانشگاه و موکب اربعین، تولید برنامه های ارزشی برای سیما تا حضور میدانی در تقابل با اغتشاشات و ... در دفاع از نوامیس مردم شکمش با چاقو دریده شده است.

مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی و شاید خیلی های دیگر استوری گذاشته و بنا به دلایلی با گشت ارشاد در موقعیت فعلی مخالفت نموده اند.

صادق کوشکی آنها را سرباز اسرائیل خطاب کرده است؛ به همین سادگی!

 صرف همین یک بهانه برای ایراد چنین اتهام سنگینی کافی است؟

از قضا این قلم حامی حجاب قانونی و شرعی است. به یقین در این زمینه علاوه بر کار فرهنگی نیازمند کار میدانی و انتظامی هم هستیم. کما اینکه در عرصه اقتصاد و صنعت و بانکداری و قضا و آموزش و عدالت اجتماعی و ... هم از آنچه اسلام خواست فاصله داشته و باید عزمی جزم برای اصلاح امور داشته باشیم. اما هر کس با ما هم نظر نبود بنا بر نص کلام ولایت و البته به حکم خرد، لزوماً کافر و سرباز دشمن نیست.

صدها نقطه مشترک میان بچه های فعال جبهه انقلاب وجود دارد همه را رها نموده و به صرف یک اختلاف نظر، بدترین و زشت ترین تهمتها را گسیل کنیم خدا را خوش می آید؟ نشانه تقوای ماست؟ مطابق نظر و مورد رضایت رهبری است؟

الان من هم بگویم صادق کوشکی که به سهم خودش زحمات زیادی در دفاع از حریم اندیشه انقلاب داشته به خاطر تخریب و بی تقوایی در مواجهه با نیروهای خودی (که البته چندمین بار است تکرار می کند)، عنصر نفوذی رژیم صهیونیستی است؛ رواست؟

همه نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داریم، یکی در باب حجاب، یکی در حوزه سبک زندگی، یکی در حیطه قلم و بیان، اخلاق اسلامی، انصاف، ادب و ... امیدوارم آقای کوشکی عزیز این اشتباه آخرت سوز خود را جبران کند.

اگر امثال ما و آقای کوشکی و مسئولان و منتسبان به انقلاب و نظام، نقد پذیر بوده و اشتباه خود را اصلاح کنیم میتوانیم از مردم عادی کوچه و بازار هم توقع داشته باشیم در مقابل امر به معروف و نهی از منکر دیگران نرمش به خرج داده و راه صلاح را پیش بگیرند.

 

photo_2024-04-17_20-57-47_rjqo.jpg

photo_2024-04-17_20-57-31_by40.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدایگان تناقض

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ

گلستان ما - تناقض یا پارادوکس در رفتارهای اجتماعی !!

 

همانهایی که می گویند ما وطن پرستیم اما تجزیه طلبها را هم به رسمیت می شناسند

همانهایی که می گویند طرفدار دموکراسی هستیم اما از سلطنت موروثی ستمشاهی حمایت می کنند

دم از تحمل نظر مخالف می زنند اما هر کس مخالف نظرشان باشد را مورد هجمه سنگین و فحاشی قرار داده و هو می کنند

همانها که می گفتند آمریکا مهد تمدن است اما در مقابل اغماض رهبران آمریکا از انبوه جرایم اخلاقی و مالی ترامپ سکوت کرده اند

آنها که غرب را مهد آزادی می دانند اما سانسور و ممنوعیت نام بردن از سردار سلیمانی تا حمایت از فلسطین را نادیده می انگارند

حالا می گویند حملات موشکی ایران برای اسرائیل در حد یک شوخی بود و آسیبی به رژیم غاصب نرساند اما همزمان چو انداخته اند که اسرائیل به زودی از ایران انتقام می گیرد! مگر اتفاق بدی برای رژیم غاصب رخ داده که دنبال انتقام است؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی مؤذن به شهر بازگشت

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ

1879799_478_7tof.jpg

 

حسن درستی نماز را دوست می داشت. بازی فوتبال هم اگر بود، صدای اذان را می شنید راهش را می کشید می رفت مسجد. از ابتدای جوانی شد مؤذن مسجد محل. صبح ها زمستان بود یا تابستان قبل از اذان بلند می شد می رفت مسجد و اذان می گفت. در مسجد محلشان نماز جماعت صبح برقرار نبود. اذانش که تمام می شد با دوچرخه خودش را می رساند پانصد متر آن طرف تر مسجد دیگری نماز جماعت می خواند. مادر از سر دلسوزی گفت: چه کاری است حالا خودت را زحمت می اندازی؛ این وقت صبح می روی مسجد برای اذان. گفت: حتی اگر یک نفر با صدای اذان من برای نماز بیدار شود می ارزد.

والفجر هشت در خاک عراق مفقود شد. بیست و هفت سال بعد خواستند منطقه را تفحص کنند. روز آخر ماه ذی الحجه بود. گفتند فردا اول محرم است. بد نیست توسلی به سیدالشهدا داشته باشیم. بعد از توسل و روضه و با چشم اشک بار که کار را شروع کردند سرخی پرچم کوچک سه گوشی نظرشان را به خود جلب کرد. خاک را آهسته کنار زدند. روی پرچم نوشته بود یا ثارالله. زیر آن بدن مطهر شهیدی بود که زیر لباس نظامی اش پیراهن مشکی پوشیده بود. مدارک هویتی اش هم کامل بود؛ حسن درستی از بابل.

خبر در شهر پیچید. پوستر شهید همه جا پخش شد. همه جا حرف از حسن بود. حسن باز هم مؤذن شهر شد. یکبار دیگر رایحه جهاد و ایثار و شهادت در کوچه پس کوچه های شهر پیچید. خیلی ها می گفتند ما خواب بودیم بازگشت پیکر حسن، بیدارمان کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این روزهای تاریخ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۱۸ ق.ظ

بایگانی‌های اراده حق - یاران خراسانی

 

از دولتهای غربی که انتظاری نیست. آنها می بینند خانه های هزاران فلسطینی ویران شده، مرد و زن و پیر و جوان و کودک خردسال در خون خود می غلتند، نه کمکهای بشردوستانه به آنها می رسانند، نه اسرائیل را محکوم میکنند چه برسد به آن که اجازه بدهند کسی در مقابل رژیم غاصب صهیونیست بایستد و مبارزه کند، آن وقت هنوز هم که هنوز هستند کسانی در کشورهای شرقی و اسلامی که غرب را مهد دموکراسی و حقوق بشر می دانند و اگر ظلمی متحمل شدند به غرب پناه می برند و ... در جریان جنگ تحمیلی ایران هم هیچگاه آمریکا و شوروی و انگلیس و آلمان و ... حملات هوایی صدام به شهرها و صدماتی که به مردم بیگناه کشورمان وارد شد را محکوم نکردند که هیچ با تقدیم سلاحهای شیمیایی و مرگبار در شهادت صدها نفر از هموطنان مان در سردشت و سومار و ... نیز سهیم شدند.

آیا می شود روزی همه مردم کشورهای شرقی و اسلامی بیدار شده و لااقل دیگر غرب را دلسوز بشریت ندانند؟

دولتهای اسلامی و عربی از پاکستان و آذربایجان تا اردن و مصر و ... می دانند چه جنایتی دارد در حق برادران و خواهران مسلمانشان صورت میگیرد. در صف مبارزه با رژیم غاصب قرار نمی گیرند که هیچ از حمایت اقتصادی تا حتی حمایت نظامی دشمن اصلی خود نیز ابایی ندارند.

آن چه در تاریخ خوانده ایم که خیلی از مسلمین به حسین بن علی می گفتند دلهای ما با شماست اما شمشیرهایمان علیه شما، حرف عجیبی نیست.

بیداری فقط در فهم و بصیرت نیست. اراده تسلط بر نفس و انگیزه غیرتمندی و شرافت خواهی و عزم انسانیت و آزادگی را نیز طلب می کند.

فرزندان خود را جوری تربیت کنیم صرفا به فهمیدن حق بسنده نکنند. اراده حرکت در مسیر حق را هم داشته باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امشب شهدا لبخند میزنند

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۰۵ ق.ظ

کدام شهید را می شناسید که آرزوی نبرد مستقیم با رژیم غاصب را نداشته است؟ امشب خون شهدا به ثمر می نشیند. حتی اگر در این راه کشته شویم سربلندیم که به اصلی ترین تکلیف خود عمل کرده ایم. کودکان مظلوم فلسطین امشب شاد میشوند.

امشب جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی شده است. گام دوم انقلاب دارد به ثمر می نشیند. داریم دوباره کربلایی می شویم.

دور است ز ما تن به مذلت دادن

ما وارث خون سربداران هستیم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اجتناب ناپذیر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۰۱ ب.ظ

این آخرین تصویر به جا مانده از معروفترین هنرمند دنیا یعنی چارلی چاپلین است که در سن 88 سالگی جان سپرد. چقدر پیر و ضعیف شده بود. شاید اصلا باورتان نشود او چارلی معروف و طنازی باشد که همه مردم دنیا از آثارش خاطره ای خوش دارند.

عکس پایینی هم تصویری از سنگ قبر رضا داوونژاد هنرمند جوان کشورمان است. البته سنگ قبر واقعی او هنوز نصب نشده. در یکی از سایتها خواندم: "رضا داوودنژاد بازیگر سینما و تلویزیون که روز ۱۳ فروردین از دنیا رفت، ۱۰ سال پیش برای سنگ قبر خود نوشته‌ای را ثبت کرده که پوریا تابان در کتاب «سنگ قبر» آن را منتشر کرده است."

مرگ برای همه انسان ها امری محتوم و اجتناب ناپذیر است خوشمان بیاید یا نه، شاه باشیم یا گدا سرنوشتی جز این نداریم.

یکی در جوانی می میرد یکی هم پیر و فرتوت می شود بعد از دنیا می رود. یادمان باشد هیچ چیز این دنیا ماندگار نیست و ارزش دل بستن ندارد. به فکر روزهایی باشیم که نعمت عمر یا جوانی و سلامت و ... را از دست می دهیم. به داشته هایمان که قطعا خدادادی است غره نشویم. تا توان و فرصت داریم، موثر باشیم. غیر از خودمان را هم ببینیم.

 

آخرین عکس از چارلی چاپلین که باورکردنی نیست

نوشته عجیب روی سنگ قبر رضا داوودنژاد

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ختنه سوران لاکچری!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۴۷ ب.ظ

بعضی هم پول اضافه دارند. ختنه فرزند پسر، یک واجب دینی است. شکر خدا هنوز فرهنگ غرب و خودباختگی و انفعال در برابر ماهواره و اینستا نتوانسته این سنت ملی و مذهبی را از ما بگیرد اما خب این لاکچری بازی هم در نوع خودش قابل نقد است.

 

تصویر حاشیه‌ساز از یک مراسم ختنه‌سوران در مراغه!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نماز جمعه در کدام مسیر است؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۵۳ ب.ظ

آقای صدیقی خوش قلب است، شما هم بزرگوارید.

کاش همینقدر بزرگواری و اغماضی که در برابر "غفلت" زیان بار حاج آقای صدیقی نشان دادید درباره امام جمعه سابق لواسان و رحیم پور ازغدی هم نشان می دادید.

فرق بین آنها این است که اولی پله صعود و زیاده خواهی و سوءاستفاده مفسدان اقتصادی قرار گرفت اما آن دو به انتقاد از مفسدان اقتصادی و رانتخواری پرداختند که تریبون شان از مصلی حذف شد.

 

بی‌مهری به صدای اعتراض انقلابی در تریبون نماز جمعه/ بعد از رحیم‌پور و  مطیعی، این بار امام جمعه لواسان/ استاد رحیم‌پور ازغدی: گفتند شان نماز جمعه  در این نیست که حرف‌های تند

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پفک

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۰۷:۴۸ ق.ظ

کسب درآمد از تریبون - تریبون

 

بنا بر تجربه عرض میکنم

آقایانی که ادعا میکنند حرف نویی برای گفتن دارند اما صرفا جماعتی ناآگاه و غیر متخصص را مخاطب خود قرار می دهند آنهم از بین خانمها -که اغلب احساسی هستند- حرف خاصی برای گفتن ندارند و چیزی بارشان نیست. این نوع اشخاص یا دنبال پول هستند یا شهرت یا شهوت.

 هر وقت آدم مدعی حاضر شد یکبار هم بیاید وسط افراد آگاه و اهل فن حرف زده و علم و نگاه و داشته های فکری خود را ارائه کند مرد است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یا علی مدد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۳۸ ب.ظ

حکم جلودار است بر هامون بتازید

هامون اگر دریا شود از خون بتازید

 

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای مدیری که "صادق" بود

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۱ ب.ظ

حجت الاسلام محمدصادق اکبری

 

خیلی از مسئولین تاب شنیدن نقد را ندارند. تعارف که نداریم. ستیزه جویی و ناسازگاری بعضی مردم با آمران به معروف از باب "اشبه منهم بآبائهم" یک جورهایی به امرایشان رفته است. بروید داخل اداره ای و محترمانه و مستدل زبان به نقد مقامی بگشایید. چند درصد تحمل شنیدنش را دارند؟ مطلب بنویسید و نقدتان را منتشر کنید؟! کمِ کمش تشویش اذهان عموم را به پایتان می نویسند، به خصوص در شهرهای کوچک که گاه نهادهای امنیتی، خودشان را متولی صیانت از میز صاحبان قدرت می پندارند؛ آنهم عزیزان قضایی که شاید به خاطر جایگاهشان کمتر عادت به شنیدن نقد و نظری متفاوت داشته باشند. این را از باب تجربه عرض میکنم؛ از لا به لای خاطراتی که سالها از رفت و آمد در راهروهای دادگاه ویژه آموخته ام.

تصورش هم برای این حقیر و دوستان عدالتخواه دشوار بود مسئولی در جایگاه نخست قضایی استانی قرار بگیرد که حیاط خلوت باند طبری بود، تاب شنیدن انتقادهای تند و تیز بچه های بی ترمز بسیج را داشته باشد که هیچ، پرونده سازی نکند که هیچ، این طرف آن طرف تماس نگیرد و مکاتبه نکند حال فلانی را بگیرید که هیچ، نه تنها با روی گشاده شنوای حرف منتقدان باشد بلکه بی طرفانه و از سر انصاف به پیگیری نقدها و نظرها و گزارشات اقدام کرده و خاطی را حتی اگر از همکاران و معتمدین خودش باشد –بی اعتنا به بعضی تعصبات صنفی که راه اصلاح بسیاری از نهادها را مسدود نموده- متنبه و وادار به پاسخگویی سازد. ظاهر و باطنش "صادق" باشد! عادت کردیم بعضی امامان بی صداقت روزهای تعطیل هم "اوصیکم بتقوی الله" را فراتر از خطبه های نماز جمعه به رسمیت نشناسند، چه برسد به مسئولانی که کرسی ریاست را سکوی پرش خود و چند نسل آینده شان شمرده و اگر سر اصول و ارزشهای اسلام و انقلاب اهل معامله باشند سر مقام و منصب و پول و شهرت با کسی مماشات نکرده و به هر دستاویزی برای حفظ و ارتقای آن چنگ می زنند.

این پنج سالی که حجت الاسلام محمدصادق اکبری به عنوان یک مدیر غیر بومی در رأس دستگاه عدلیه استان مازندران قرار گرفت و با هوش و تجربه خود خیلی زود بر اوضاع مسلط شد یکی از طلایی ترین دوره های مدیریت قضایی استان به شمار می آید. البته این دستگاه تا رسیدن به نقطه ایده آل تراز انقلاب اسلامی همچنان مسیری طولانی را باید بپیماید اما نمیتوان مجاهدت این روحانی دلسوخته و با درایت را در اعتلای نهاد حساس قضایی و در حیطه مرتبط با اختیارات خود نادیده گرفت.

حجت الاسلام اکبری وارد حواشی نشد. تعارف با مدیران را کنار گذاشت. اصل نانوشته و منحوس "قانون خوب است اما برای ضعفا" را نادیده انگاشت. به گردن کفلتها ولو وابسته به مافیای از مابهتران و باندهای هزارفامیل و اژدهای هفت سر فساد و تبهکاری بودند حتی با وساطت افراد ظاهر الصلاح جانماز آبکش موجّه که محاسن مبارکشان در پوشش مذهب و توجیه دریافت وجوه شرعی به طور نامتعارف چرب می شود، باج نداد. دید بعضی زیردستانش علیه او توطئه می کنند با اغماض و کریمانه گذشت و نادیده گرفت. چپ و راست استان برایش فرقی نداشت. به سفارش ها و توصیه های فراقانونی وقعی ننهاد. یقه مسئولین را هم گرفت و میز کسی را به میزان الهی رجحان نداد. شعار تو خالی "پارتی جوانان بدون پارتی بودن" را دیگران سر دادند و عمل نکردند او اما بی هیچ ادعایی با عادی ترین و پایین ترین افراد از سطوح مختلف جامعه نشست و دردشان را شنید و برای حل مشکلشان قدم برداشت. شهروندانی که در عمرشان یک مسئول دون پایه اداری را هم از نزدیک و خصوصی ندیده بودند بارها او را سنگ صبور دردهای دل داغدار خویش یافتند. حواشی رسانه ای که با برخورد ناپسند و بچگانه بعضی مسئولان قضایی حوزه شهری در حال تبدیل به بحرانی اجتماعی و فرا ملی بود با سر پنجه تدبیر و عقلانیت او ختم به خیر گردید.

خدا رحمت کند مرحوم آزاده محمدحسین منصف را که خودش از بزرگترین منتقدان عملکرد دستگاه قضا بود. بعد از دیداری که با حجت الاسلام اکبری داشت تماس گرفت و اولین تعبیرش این بود "اگر یک روحانی میتواند با اخلاق و سیره ای پیامبر گونه اینطور در دل انسان جا باز کند پس خود رسول اکرم چقدر دوست داشتنی بود."

دیروز خبر پایان مأموریت حجت الاسلام اکبری در دادگستری مازندران توسط رسانه های محلی منتشر شد. برای ایشان هر جا و در هر منصبی که باشد آرزوی توفیق روزافزون دارم. امیدوارم نظام اسلامی بیش از پیش شاهد رشد چنین مدیرانی بوده و پایه های حاکمیت دینی در باور مردم مستحکم تر شود. امیدوارم به برکت ایام الله فطر، هر جا که هستیم از مدار فطرت خارج نگردیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

20 فروردین، مبدأیی برای بیدارگری

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۲۵ ب.ظ

ما مگر آوینی را می شناختیم؟ اسمش را شنیده بودیم؟ تصویرش را دیده بودیم؟ خانه پرش صدای گرمی را روی مستندهای زیبای روایت فتح می شنیدیم بی آنکه بدانیم او کیست و چه کاره است. مقصر هم خودش بود. کجای تولیدات و آثارش اسم خودش را می نوشت؟

20 فروردین 1372، اخبار ساعت 20 شبکه دوم سیما که مختص خبرهای علمی و فرهنگی بود با اجرای آقای حسین زاده با آن سبیلی که آن موقع بین مجریان سیما منحصر به فرد بود خبر شهادت کارگردان و مستند ساز و راوی روایت فتح را اعلام کرد. رفته بود روی مین در قبله گاه فکه.

حالا تصویرش را اول بار دیدیم. عجب قیافه جذابی داشت. روحش شاد. فردایش شد. همان ساعت، همان خبر، همان گوینده؛ اعلام کرد مقام معظم رهبری در تشییع مستندساز روایت فتح شرکت نمود! یا للعجب! آقا برود تشییع جنازه یک مستندساز؟ اینجا دیگر گوش ها تیز شد. مگر سید مرتضی آوینی کیست که رهبر مملکت در مراسم تشییع نه چندان شلوغ او شرکت کرده است؟

بعد آقا به او لقب سید شهیدان اهل قلم داد.

آن زمان ها بحث مقابله با تهاجم فرهنگی هم حسابی داغ بود. آقا روی این مساله خیلی تأکید داشت.

بچه های مسجدی و پایگاهی که کاری بیشتر از گشت و ایست بازرسی و روضه و نوحه بلد نبودند -و خدا میداند همان کارها هم چقدر لازم و حیاتی بود- به صرافت افتادند که حرف رهبر روی زمین نماند. رهبر اندیشمندی که جنگ در جبهه فرهنگی را بعد از دوران جنگ سخت، وظیفه حیاتی و راهبردی نیروهای انقلاب بر شمرده بود حالا با برجسته سازی شخصیت یک هنرمند شهید و متفکر در حوزه هنر و رسانه، الگوی جهاد فرهنگی را نیز برای جوانان بسیجی مبتدی این عرصه نمایان ساخت.

بچه ها مبتدی بودند. خانه پرش مکانی تهیه می کردند. قبضی چاپ میکردند، دنبال اسم جالب و رسا برای مجموعه خود بودند، هشتاد هزار تومن می دادند ویدیوی ضبط و پخش می خریدند و شبهای جمعه قسمت به قسمت روایت فتح را ضبط می کردند. مدتی بعد البته سیما فیلم همه قسمتهای آن را جهت فروش عرضه کرد!

اصلاً هم خنده ندارد!
بچه ها دغدغه داشتند دلسوز بودند اما کار بلد نبودند. مگر اول جنگ بچه ها بلد بودند بجنگند؟ مرتضی قربانی در کتاب خاطراتش می گوید با سی عدد قابلمه زودپز که چاشنی انفجاری در آن کار گذاشته شده بود از اصفهان به خوزستان رفتیم و در دیدار با استاندار وقت تاکید کردیم که کاملا مسلح و آماده دفع تجاوز دشمن هستیم! همین مرتضی قربانی کسی است که پنج سال بعد پرچم مقدس حرم امام رضا را روی مسجد شهر بندری فتح شده فاو عراق نصب می کند.

از این دست خاطرات عجیب و خنده دار و عبرت آموز در طول جنگ بسیار است.

بچه های جبهه فرهنگی انقلاب هم سال 72 مبتدی بودند. مدتی گذشت تا اینکه توانستند در عرصه هنر و رسانه سری میان سرها درآورده و حرف بسیج و مسجد و انقلاب را در قالب اندیشه و هنر ارائه دهند. مجموعه تولیدات رسانه ای حزب الله در این سالها با اوایل دهه هفتاد اصلا قابل قیاس است؟ یکنفر آماز بگیرد در این سالها چقدر هنرمند و صاحب فضل و ادیب و ... از مساجد و پایگاهها و هیاتها برخاسته است؟

رهبر، مرجع هم هست اما یک قدم بالاتر. مرجع یعنی محل رجوع، بر می گردی و دستش را به تبرک می بوسی و به ساحت دین ادای احترام میگذاری، رهبر ولی آن جلوها ایستاده، باید بدوی، خیز برداری، نفس نفس بزنی تا به قله ای که ترسیم نموده برسی و با او دست بیعت بدهی.

خصلت رهبر ما همین است. می داند این راه از کجا آغاز شده و قرار است به کجا ختم شود. تئوری انقلاب جهانی و تمدن ساز اسلام را می شناسد. خودش راه را نشان می دهد، خودش الگو ترسیم می کند، خودش هم جلوتر می رود که یک وقت هوس نشستن و درجا زدن به سرت راه پیدا نکند.

شهادت آوینی را باید نقطه عطف انقلاب فرهنگی در جهان اسلام دانست. درک ضرورت حضور و کنشگری و تأثیرگذاری بی وقفه در شکل دهی به افکار عمومی و تبیین حقیقت برای همه مردم دنیا از آن دست دستاوردهایی است که مبدأ تاریخ آن بیستم فروردین هزار و سیصد و هفتاد و دو قرار دارد.

 

شهید سید مرتضی آوینی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا کریم است

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۳:۵۵ ب.ظ

photo_2024-04-08_16-19-31_aytm.jpg

 

یک زوج خوشبخت از سلسله پر خیر و برکت یاکریم ها دو سه هفته قبل آمدند به بالکن خانه ما و روی گلدان کاکتوس نیمه خشکیده ای لانه کردند، دو تا دانه تخم گذاشتند و به نوبت روی آن نشستند. امروز متوجه شدیم تخم ها جوجه شدند. فرصتی که یاکریم رفته بود از آن دو عکس گرفتیم. البته مادر یا پدرش زود برگشت و روی تن لرزان و احتمالا ترسیده آنها نشست و گرمشان کرد.

تولد این دو جوجه یاکریم را در آستانه عید فطر به فال نیک میگیرم. ان شاءالله خبرها و اتفاقات خوش همواره در مسیر زندگی همه ما قرار بگیرد. ان شاءالله سایه ترس و جنگ و آوارگی از سر مستضعفین عالم برچیده شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقا مسعودِ دنیای ما!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۴۹ ب.ظ

شهیـد مسعـــود رضـایــی

 

✍️پنجشنبه عصرها ، کیف و کلاه می کرد و راهی می شد. یا پیراهن راه راه قهوه ای رنگ تنش بود یا سفیدی که به آبی آسمانی کمی می زد.
اورکت خاکی رنگش را فصل سرما و گرما بر تن داشت .ساک دستی کوچکی هم داشت که از هفت تپه تا شلمچه همراهش بود.
بار سفری نداشت که ببندد.
همیشه سبک بال سفر می کرد. 
راستی تسبیح بلندی هم با دانه های ریز از دستانش جدا نمی شد.
به پابوس امام رئوف می رفت با چند تن از دوستان هم جبهه ای اش!

آدم چقدر باید عاشق باشد که از شمال تا طوس کیلومترها راه با اتوبوس های دهه ۶۰ هر شب جمعه خودش را به حرم امام رضا.علیه السلام. برساند.

من که گاهی به این بچه ها فکر می کنم گیج می شوم و حواسم را به همین دنیای شلوغ خودمان می دهم.
انگار دو تا دوتای آنها چهار تا نبود. قانون را زیر پا گذاشتند و برخلاف حرکت آب شنا کردند تا رستگار شدند.

بار آخری حاج خانم پاپیچش شد من هم حتما باید بیایم. بچه ها جلوی در خانه منتظر آمدن مسعود بودند.اما مادر حرفش یک کلام بود.بالاخره راهی شد.
 به صحن حرم  که رسیدند و نگاه شان به گنبد طلایی افتاد.
گفت:« مامان! جان این آقا قسمت می دهم نرید دعا کنید که من شهید نشوم؟!»
مادر است دیگر! می شکند با شنیدن این جملات.
نگاهی به او انداخت و از هم جدا شدند.
حرم دقایقی نگذشت که خالی از جمعیت شد، اما مسعود در حرم مانده بود.
حالا خادمان مشغول تمیز کردن ضریح مطهر امام مهربانی ها بودند.
یک نفر از آن میان رو به او گفت .
تو هم بیا کمک مان جوون.
گرد وغبار ضریح را با قطرات اشکی که بر گونه هایش سُر می خورد شستشو داد.
هنگام تعویض گل های بالای ضریح شد.
یکی یکی شاخه گل ها را برای خودش جمع می کرد. سهمش چند شاخه ی خوشبو  از گل مریم شد.
با ذوقی وصف ناپذیر از حرم که بیرون رفت،گل ها را به مادر نشان داد و ماجرا را برایش تعریف کرد.
شاخه گل ها را تا آخرین اعزام با خودش داشت.هنگام خداحافظی بود که به خواهرش گفت این گل ها را به کسی نمی دهید. وقتی پیکرم را داخل قبر گذاشتید این شاخه های گل مریم را کنارم قراردهید.

و همانی شد که خودش می خواست.
شهادتش را از امام رئوف طلب می کرد 
تمام این شب های جمعه ای که در حرم بود و سرانجام با عطر حرم هم به دیدار امام رضا.ع. رفت.


۱۸ فروردین سالگرد آسمانی بسیجی عارف 
مسعود رضایی. ساری 
نویسنده: معصومه حیدری
۲۰فروردین ۱۴۰۳.ساری

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حیف نان!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۵۵ ق.ظ

سکانس فراموش نشدنی از سریال باغ مظفر/حیف نون میگه به من رحم نمی کنین به  عیالم رحم کنین!😂 | طوطیانیوز

 

دوستان مکرر تماس گرفته اند که مساله ای پیش آمده و تو دخالت کن، چیزی بنویس ما پخش کنیم و ... زیر بار نرفتم. واقعا همه چیز را باید در رسانه حل کرد؟ مملکت قانون ندارد؟ سازمانها و ارگانها وظیفه ای ندارند؟ خود مردم نباید کمی به هوش باشند؟ آدم یک وقتهایی احساس میکند بعضی ها خوششان می آید مثل شخصیت حیف نون در سریال باغ مظفر،  تو سری بخورند، سرشان کلاه برود و... شاید این هم نوعی حس معنویت درونی افراد باشد که به بیراهه رفته.

این جور افراد به خصوص قشر خانم به خصوص آن دست از خانمهایی که یا مجرد و سن بالا هستند یا از شوهرشان کمتر محبت می بینند عرصه میدهند دست آدمهایی که به پول و شهوت علاقه دارند و زبان بازی و کلاس داری را خوب بلد هستند. طرف مدتی میرود کلاس اصلا نمیفهمد چه شنیده فقط می گوید استاد چه صدای گرمی داشت چقدر فضا آرامش بخش بود چه نگاه زیبایی داشت و...

یکی به اسم طب سنتی و مزاج سنجی، یکی به اسم حافظ شناسی و فردوسی پژوهی یکی شناخت شناسی یکی آداب زندگی و همسرداری و ... جالب است نمونه هایی را دیده ام که طرف یک باغبان ساده یا کارگر قراردادی بوده که خواسته در زندگی اش تحولی ایجاد کند با چرب زبانی و قدرت مونتاژ ذهنی و بهره گیری از هنر ارتباط با مخاطب، دکان و دستگاهی باز کرده فوج فوج زنهایی با همان دو ویژگی که در بالا عرض کردم به آنها رجوع میکنند جسارتا حتی حاضرند تنشان را هم در اختیار طرف قرار دهند و احساس آرامش در خلأ و حالت خلسه روحی را تجربه کنند چه برسد به فکر و ذهنشان را؛ تازه پول خوبی هم بابتش به طرف می دهند!!

خب دوباره این سوال را مطرح میکنم. همیشه باید در رسانه ها با این نوع مسائل برخورد کرد؟ مملکت قانون ندارد؟ دستگاهها وظیفه ای ندارند؟ آن دستگاه فرهنگی که به اینها تریبون می دهد حتی نمی پرسد طرف اصلا مدرک تحصیلی دارد یا نه؟ بخشی از مردم تا کی دوست دارند در خلسه سادگی و حماقت خود به سر ببرند؟ تا آدمها خنگ نباشند کسی نمیتواند با احساس زرنگی از آنها سواری بگیرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نیشتر منتشر شد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۱۳ ب.ظ

کتاب نیشتر - مطاف عشق

 

نیشتر منتشر شد

رهیافت هایی برای تأمل در سبک زندگی فردی و اجتماعی

تهیه کتاب با تخفیف ویژه از انتشارات مطاف عشق:

https://mataf.ir/product/36959/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%86%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1/

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا