اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱۰ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

صحت سنجی یک ادعا

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۲۴ ق.ظ

مجازات ارسال فیلم برای مسیح علی‌نژاد چقدر است؟ - قدس آنلاین | پایگاه خبری -  تحلیلی

 

آیا ایران میتواند مصی علینژاد را از آمریکا ربوده و به ونزوئلا انتقال دهد؟

به نظر می رسد آمریکا قرار است مزد خوش خدمتی های معصومه علی نژاد را از کیسه ملت ایران پرداخت کند برای همین با انتشار اتهامی واهی درصدد جو سازی علیه جمهوری اسلامی و در نهایت، مصادره بخشی از اموال بلوکه شده مردم ایران به نفع خبرنگار فراری و ضدانقلاب است.

دکتر دادخواه هم نکته ای ظریف پیرامون این داستان پردازی کاخ سفید مطرح کرده که قابل تأمل است:


در مورد اخبار مرتبط با ادعای علینژاد و اطلاعیه دادگستری آمریکا، من اطلاعی ندارم که آیا در واقع برنامه ای بوده یا نبوده. 
اما ادعاهای طرف آمریکایی واقعا مسخره است. حداقل بلد نیستند داستانی سرهم کنند که با عقل جور دربیابد. مدعی هستند که قرار بوده این خانم را در نیویورک بربایند و به ساحل اقیانوس اطلس منتقل کنند و از آنجا با قایق تندرو به ونزوئلا منتقل کنند! انگار ونزوئلا اونطرف رودخانه است. فاصله مستقیم دریایی بروکلین نیویورک تا نزدیکترین نقطه در ساحل ونزوئلا بیش از ۴ هزار کلیومتر است. یک قایق هرچند مجهز باشد چگونه  چنین فاصله ای را در اقیانوس و به موازات ساحل شرقی آمریکا و در تابستان در فصل طوفان‌های شدید دریایی که کشتی های بزرگ هم به سختی از آنها عبور می‌کنند، را می‌تواند طی کند؟
مدرکی که برای این ادعای غیر منطقی منتشر کرده‌اند و آن را به یکی از افراد مورد ادعا نسبت داده‌اند، تصویر  اسکرین شات جستجوی فرد مورد ادعا در موتور جستجوی گوگل با عبارت "از بروکلین نیویورک تا کاراکاس با قایق تندرو" است!
با این ادعا چند نکته افشا می‌شود. اولا اینکه شما هر جستجویی در گوگل انجام دهید تصویر صفحه شما برای دستگاههای امنیتی کشورهای دیگر ارسال می‌شود! این ادعا یا راست است که گوگل باید توضیح دهد، یا دروغ است که باز گوگل باید توضیح دهد. اگر راست است مردم  باید به شدت از استفاده از گوگل دوری کنند و  در دسترس بچه های خود هم قرار ندهند. چون بچه ممکن است هر چیزی را وارد کند و فردا مراکز امنیتی غرب برای او یا والدینش دردسر درست کنند. از طرفی صرف این عبارت مورد جستجو اگر واقعیت داشته باشد نشانگر ساده لوحی جستجو کننده است که نمیتواند کار یک فرد حرفه‌ای باشد! آخر کدام احمقی دنبال چنین چیزی می‌گردد؟ آن هم در گوگل؟ 

این هم از عجایب روزگار است که دادگستری یک ابرقدرت چهار نفر را به تلاش برای ربودن فردی متهم کند که یکی از آنها در کالیفرنیا یعنی آن سر قاره آمریکا با حدود ۵ هزار کیلومتر فاصله و سه نفر دیگر کلا آن سر دنیا با چند ده هزار کیلومتر فاصله سکونت دارند!
ذر بیانیه ادعا شده که افراد متهم در ایران، افرادی را در نیویورک برای زیر نطر گرفتن خانه این خانم اجیر کرده بودند، ولی هیچ اسم و نشانی از این افراد ادعایی اعلام نشده است. همچنین دلیل اتهام یکی دیگر از افراد ساکن ایران اینگونه بیان شده که فرد مورد نظر تصویر افراد دستگیر شده قبلی از جمله زم و شارمند را در کنار عکس این زن در دستگاه (ظاهرا موبایل یا صفحه اینترنتی) خود داشته که زیرش نوشته شده نوبت تو هم می‌رسد!
نمی‌دانم در چه دادگاهی این چرندیات و توهمات را به عنوان دلایل نقشه کشیدن برای ربودن یک نفر قبول می‌کنند. فقط این زور رسانه است که تلاش می‌کند ماسکی از واقعیت بر این ادعاها بپوشاند.
در واقعیت اگر دستگاهای امنیتی ایران بخواهند متهمی را برای محاکمه احضار کنند خیلی بعید است که به این روش‌های مسخره و غیر عملی اعلام شده در اطلاعیه روی آورند. وگرنه موارد قبلی را انگونه به سرانجام نمی‌رساندند. به نظر میرسد تنها تفسیر منطقی این اطلاعیه وزارت دادگستری آمریکا یک دستی زدن به ایران برای افشای روش‌های موفق قبلی ایران در این دست موارد باشد. والله اعلم
دکتر علی اکبر دادخواه عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی اصفهان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

محمدتقی سالخورده (2)

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۱۲ ب.ظ

مسیر خانه اش طوری بود که صبح ها وقتی سوار اتوبوس سرویس سپاه می شد، آن قدری جا بود که بتواند روی یک صندلی، راحت بنشیند. با این حال می رفت روی پله نزدیک صندلی راننده می نشست تا وقتی بقیه پاسدارها در بین راه سوار می شوند لااقل یک صندلی خالی بیشتر گیرشان بیاید. آخرش هم که می خواست پیاده شود لباسش را جلو جمع تکان نمی داد که مبادا کسی احساس کند او به خاطر کثیف شدن لباسش آزرده شده و یا منّتی بر سر کسی دارد. می خندید و با همه خوش و بش می کرد که اصلاً یادشان برود که او از جای راحت خودش به نفع دیگران، انصراف داده است.

همین روحیه اش در میدان رزم نیز باعث می شد که نیروهایش را تنها نگذارد. در سخت ترین شرایط کنارشان باشد و با آنها نه از موضع برتر که با حالتی دوستانه رفتار نماید.

یک بار یکی از رزمنده های غیر ایرانی که تازه به جبهه آمده بود گله کرد که چرا سر و کله فرمانده پیدا نیست و خودش جای امن و گرم و نرم نشسته و نمی داند به ما چه می گذرد و ... محمد نقی خودش همان جا ایستاده بود و می خندید. یک نفر پرید و به او فهماند که همین جوان خوش رو و خوش مشرب که دور و برشان مثل پروانه می چرخد فرمانده گردان است.

وسط درگیری با خبر شد عده ای از بچه های افغانستانی، جایی گرفتار شده و حسابی مجروح داده اند. معطل نکرد. سوار تانک شد و رفت به دل آتش. وسط آن همه تیر و آتش و انفجار، به سرعت از تانک پیاده شد و با دقت تک تک مجروحین را سوار کرد. وقتی مطمئن شد دیگر مجروحی روزی زمین نمانده تازه فهمید دیگر جایی برای خودش نیز وجود ندارد. تانک را فرستاد عقب، خودش ماند یک گوشه و با دشمن درگیر شد. بچه ها با چه زحمتی توانستند حلقه محاصره را شکسته و او را نجات بدهند.

یکی او را نمی شناخت تعجب می کرد که چرا نیروهایش این قدر به این فرمانده جوان عشق می ورزند؟ رسیدن به جواب این سوال کار سختی نبود. یک بار یکی از رزمندگان افغانستانی بعد از مدت ها او را دیده بود. چنان در آغوشش کشید که انگار برادر خود را بعد از مدتی دوری ملاقات می کند. در همین وقت صدای سوت خمپاره ای به گوش رسید که می خواست در همان حوالی فرود بیاید. محمدتقی معطل نکرد. زود رزمنده افغانستانی را روی زمین انداخت و خودش را جوری حائل قرار داد که اگر ترکشی هم به سمتشان آمد روی تن او نشسته و آسیبی به آن برادر مجاهد نرسد.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

محمدتقی سالخورده (1)

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۱۰ ب.ظ

پیش خودم می گفتم لابد مثل خیلی از مردهای دیگر، زیاد بودن جهیزیه همسر را یک افتخار می داند و آن را به رخ دیگران می کشد؛ اما این طور نبود. می گفتم: تجملات نه، ولی در حد عرف خرید کنیم که اشکال ندارد! با همین هم مخالف بود. می گفت: زندگی هر چه ساده تر باشد صفا و صمیمیت بیشتری هم دارد. این زرق و برق ها ممکن است بین همسران فاصله بیندازد. اصرار مرا که می دید کوتاه می آمد تا آزرده خاطر نشوم.

قرار بود مبل هم جزو جهیزیه من باشد. جریان را که فهمید، رنگ صورتش تغییر کرد. آن جا دیگر من کوتاه آمدم. درست نبود که به خاطر مال و منال دنیا، همسرم را ناراحت کنم.

بی اعتنایی به تعلقات دنیا، یک برنامه هدفمند در زندگی او بود. حواسش بود علاقه اش به امور مادی، دست و پا گیرش نشده و راه پروازش را سد نکند. زینب دو سال بیشتر نداشت. محمد همیشه او را در آغوش می گرفت و بازی می کرد. هر مأموریتی می خواست برود حتی اگر زینب خواب بود باز هم او را آهسته در آغوش می کشید و می بوسید. دفعه آخر که داشت وسایلش را برای سفر می بست، با همه ذوق و شوقی که داشت، زینب را در آغوش نکشید و او را نبوسید. حتی با او خداحافظی هم نکرد. حواسم به کارهایش بود. فهمیدم نمی خواهد دلش بلرزد و زمین گیر شود. این بار مأموریتی را در پیش داشت که نباید پشت سرش را نگاه می کرد. لحظه سختی بود. محمد وقتی رفت دل مرا نیز با خود برد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسد به دست حسین شریعتمداری

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۴۰۰، ۰۶:۴۶ ب.ظ

قبل از آنکه بخواهم متن خوب و جامع خانم آسوپار را بازنشر دهم لازم است تاکید کنم یا باید همان برخوردی که با نیک آهنگ کوثر و سعید تاجیک و سعید ذاکری و دیگر منتقدان و معترضان خاندان لاریجانی و هاشمی و ... صورت گرفت با حسین قدیانی هم صورت بگیرد و یا گواهی طی درمان وی در یکی از کلینیک های روانپزشکی منتشر شود وگرنه سکوت و مماشات دستگاه قضا نشانه بی عدالتی مدعی العموم تلقی گردیده و باب هتاکی ها و بی اخلاقی های بیشتر در فضای مجازی و سطح جامعه باز خواهد شد.

زین پس مدعی العموم چگونه رویش می شود کسی را به خاطر هتک حرمت در فضای مجازی احضار و به محاکمه بکشاند؟

 

صدا به شما هم رسید؟
نوشته‌ای خطاب به استاد گرانقدرم آقای حسین شریعتمداری
کبری آسوپار

🔻این نوشتار را کسی می‌نویسد که خود را در روزنامه‌نگاری - به افتخار- شاگردی کوچک پای قلم و اندیشه شما می‌داند؛ شاگردی از راه دور. کسی که از نوجوانی دوست داشت «حسین شریعتمداری» شود و یک یادداشت او را در کیهان برای خواندن از دست نداد. شما مرا جز به نامم و یادداشت‌هایم و دیداری کوتاه و عمومی در موسسه کیهان که اول بار و تنها بار به چهره، کبری آسوپار را دیدید و نسبت به او ابراز لطف کردید، نمی‌شناسید؛ اما در صفحه توییتر من، این توییت بسیار پر بازدید، و مدت‌هایی مدید توییت پین شده‌ی صفحه‌ام بوده و بابت آن همپای لایک‌ها و تمجیدها، ناسزا هم کم نشنیده‌ام:

«علاقه‌ام به روزنامه‌نگاری سیاسی از سرمقاله‌های او بود. می‌خواستم حسین شریعتمداری بشوم! پارسال در جلسه‌ای تا متوجه‌م شد: "خانم آسوپار؟ استفاده می‌کنیم از مطالب‌شون، خیلی خوب می‌نویسن، امید ما به امثال ایشونه..." من پرواز می‌کردم. وقتی گفت به ما یادداشت بدهید، از آسمان هم رد شدم!»

🔻چرا این شرح احساس خودم را نسبت به شما می‌نویسم؟ تا بدانید این وجیزه، با همه‌ی ‌گلایه‌ها و انتقادات از حسین شریعتمداری، از سوی یکی از علاقه‌مندان شما نوشته شده است و اصلاً اگر این ارادت نبود، بعید بود نوشته‌ای نگاشته شود. از سویی شرح ارادت دادم که اگر تندی قلمم و صراحت کلامم شما را آزرد، پای جسارت این شاگرد نگذارید. چه می‌شود کرد، در صراحت هم سعی کردم شاگرد خوبی برای شمای خوب باشم!

🔻در نوشته‌تان برای آن روزنامه‌نگار هتاک به آیت‌الله مصباح یزدی که استاد اساتید ماست، او را «صمیمانه» با نام کوچک و با وصف «عزیز» خطاب کرده‌اید؛ از ارادت‌تان به او نوشته‌اید و اینکه قلمش را پشتیبان شهدا می‌دانستید؛ باز شاکرم حداقل اینجا از فعل ماضی بهره برده‌اید و نوشته‌اید «می‌دانستم» و نه «می‌دانم»؛ جناب صفارهرندی گرامی که بعد از یک هفته و خوابیدن غائله، تازه به میدان آمدند و هنوز هم بجای محکومیت هتک حرمت علامه، خاطره نگاری می‌کنند تا «فحش درمانی» نورچشمی‌شان را تئوریزه کنند، آن هم با خرج کردن از خود علامه! اما بیشتر شکرم از نعمت قدسی علامه مصباح برای ماست که حتی پس از رفتنش از این دنیا هم بانی برکت است و حداقل از پی ناسزاگویی به حضرت ایشان، سرانجام پس از بیش از یک دهه بی اخلاقی و بی ادبی‌های مکرر آن عزیز شما و آویختن هرباره‌اش به ولایت، صدای هتاکی‌هایش به گوش شما هم رسید و با حجم بالایی از قربان صدقه! یک تذکری از مربیان خود گرفت.

🔻شما نشنیدید و نبودید وقتی با هر انتقادی، کلاس نطفه شناسی و لقمه‌ شناسی آن عزیزتان به راه می‌افتاد و انقلابی و غیرانقلابی را از تیغ هتاکی‌اش می‌گذراند. شما درد خرج کردن او از رهبری حتی برای اعتراض به تبلیغات گوشه وبلاگش را نکشیدید. شما روی دلتان داغ نخورده که آن عزیزتان، پدر و مادرتان را هتک حرمت کند؛ شما ندیدید که او بجای سپر ولایت و شهدا بودن، ولایت و شهدا را سپر خود کرد. شما تیغ‌هایی را که از سر شذوذات رفتاری و قلمی او بر انقلاب و شهدا و ولایت خورد، ندیدید. شما ندیدید که چنان عجب و غرور او را گرفت که خودش را با آقا سید مرتضای آوینی قیاس کرد!

🔻بله، استاد گرانقدرم! شما شوخی و تکه‌های جنسی در یادداشت‌های مطبوعاتی او را ندیدید؛ هجوهایش را ندیدید؛ تمسخر جملات آقا و امام را در ادبیاتش ندیدید؛ نوشتنش در روزنامه اصلاح‌طلب علیه جریان انقلابی را ندیدید؛ فحاشی‌اش به دولت اصلاح‌طلب را ندیدید و حتی وقتی با شکایت دولت دوازدهم در قوه قضائیه محکوم شد، ندیدید خواص جبهه رسانه‌ای انقلاب شروع به حمایت از اویی کردند که بخاطر «فحاشی» محکوم شده بود. باید حتماً چند روز متوالی یکی از دانشمندان دینی‌مان را هتک می‌کرد تا سرانجام صدای دریدگی کلامش به شما هم برسد؟! تأسفم هم از این روست که حتی بیراه گویی‌اش به آیت‌الله مصباح هم اول بار نبود و سال ۹۲ به درخواست دوستانی از ستاد انتخاباتی دکتر قالیباف از بنده، خود من با او تماس گرفتم که اجازه دهید حرمت‌ها حفظ شود و پای بزرگان را به دعوای پس از شکست در انتخابات نکشانیم و او هم پذیرفت. اما حضرت‌تان طوری نوشته‌اید گویی اتفاق جدیدی رخ داده و آن عزیز مودب‌تان! ناگاه عنان از کف داده و لاجرم کمی! هم اختیار ادب از دستش خارج شده است دیگر! نه آقای شریعتمداری عزیز! کسی که زبانی را بلد نباشد، عصبانی هم که شود، آن زبان را نمی‌تواند همچون بلبل بر زبان بیاورد. چند نفر را بیاوریم که خود و خانواده‌هایشان مورد فحاشی و هتک حرمت او قرار گرفته و به احترام جبهه انقلاب سکوت کردند، ولی حق آن بوده که همچون دولت راهی دادسرای فرهنگ و رسانه شوند و از او شکایت قانونی کنند؛ و شما ندیدید و نشناختید؟

🔻مشکل ما او نیست؛ مگر مثل او نبوده‌اند؟ از محمد نوری‌زاد که در کیهان شما «امام خامنه‌ای» خرج می‌کرد و خرج زندگی درمی‌آورد تا اکبر گنجی اصلاح‌طلبان که تفسیر عاشورا می‌نوشت و بعد در ایستادن مقابل جمهوری اسلامی، همراه فلان زن خواننده لوس‌آنجلسی شد. نه ریزش کم داشته‌ایم و نه رویش؛ انتقاد ما اکنون به او نیست، مراحل متعدد امر به معروف و نهی از منکر را در مورد او، در سال‌های بسیار و البته در غیاب شما بزرگترها و مربیان گذرانده‌ایم و دیگر او برایمان محلی از اعراب ندارد؛ انتقادمان به شماست که تاکنون کجا بودید عزیز گرامی؟ اگر به نوشته‌ای خصوصی از شما، موج فحاشی متوقف می‌شود، وقتی عالم و آدم خطاب هتاکی‌های او بودند، کجا بودید؟ مشکل فقط دیر رسیدن است؟ نه؛ البته دیر رسیدن هم بهتر از نرسیدن آقای صفارهرندی است که گویی بجای ذنب هتاک، نگران گناهان علامه مصباح است که با «فحش درمانی» جبران شود و حتی پس از مرگ هم باعث تهذیب علامه گردد! اما مشکل فقط دیر رسیدن نیست؛ مشکل آن است که در این بزرگ کردن آدم‌های بی صلاحیت و الگو کردن او برای هزاران نوجوان انقلابی که چون کودکانی معصوم چشم به قلم و کلام شما و دیگر بزرگان رسانه‌ای جبهه انقلاب دارند، نقش داشته‌اید. شما بزرگان به جوانان این جبهه عملاً آموختید که با فحاشی و هتاکی می‌شود بزرگ شد و این مسیری روشن برای شهرت و برای انقلابی بودن است. حتی نیاز به مطالعه و نقد علمی نیست؛ چه آنکه مطبوعات اصولگرا و انقلابی هستند که ادبی‌نویس را جای تحلیل‌گر سیاسی به مخاطب جوان و نوجوان قالب کنند. فقط یادتان باشد از «حضرت ماه» بگویید؛ حالا بیانات صریح رهبر را هم لگدکوب کردید، اشکالی ندارد! بدیهی‌ست این اعتقاد بزرگان جبهه رسانه‌ای انقلاب نیست، اما در عمل آنچه نشان می‌دهند، چنین است. یک ادبی نویس را تحلیل‌گر جا زدید، بعد هم از نبود عقل تحلیلی در او و اینکه متوجه اشتباهش نیست، حیرت می‌کنید! آنقدر او را بزرگ کردید، باور کردید جز فحاشی، مدل دیگری از مواجه با نظرات یک عالم دینی را هم بلد است؟

🔻حالا یک‌بار دیگر نوشته‌تان را برای آن هتاک بخوانید، دعوت به توبه‌اش کردید؛ ان‌شاءالله توفیق توبه برای همه‌مان باشد، من بیش از همه‌ی 85 میلیون نفر ایرانی به آن محتاجم؛ ولی این جسارت را بر بنده ببخشایید که شما و جناب صفارهرندی و سایر بادکنندگان این بادکنک را بر سکوت، بر دفاع، بر نبودن، بر دیر رسیدن، بر ندیدن و بر الگوسازی نادرست دعوت به توبه کنم. نه فقط در آن همه حرمت شکنی‌ها، بلکه در آبرویی که هر بار و با هر موج فحاشی، او از جبهه انقلاب برد و دل‌هایی که شکست، شریک هستید. ندیدید چطور با تکرار توهین آن کاریکاتوریست فراری به آیت‌الله مصباح و همه توهین‌های دوران اصلاحات و بلکه بسیار بیشتر، (تئوریسین خشونت، اسلام لجنی، فحاشی به قبر ایشان، تیغ زدن مردم با ریش و ...) مضحکه‌ی ضدانقلاب‌مان کرد؟ ندیدید چطور قبح حرمت شکنی از عالم دینی و حتی توهین به مزار او را شکست؟ این قبح شکنی با عزیزم گفتن‌ها حل می‌شود؟! کیست که نداند هر کسی دیگر از هر جناحی جای این عزیزکرده کیهان و وطن‌امروز و جوان بود، اکنون یا باید از ایران می‌گریخت یا در بازداشت بود. شما ندیدید که پس از این الگوسازی‌ها، ما در توییتر یا در جلسات و کلاس‌ها با جوانان علاقه‌مند به نویسندگی مطبوعاتی، چقدر باید تلاش کنیم تا جا بیندازیم که جوان ولایتمدار باید تابلوی ادب باشد.

🔻از سویی دیگر، پدرانه و مهربان، او را دعوت به توبه کردید، پس دلجویی از خیل عظیم جوانان عاشق مصباح عزیز و شاگردان موسسه‌ای که تکفیری نامیده شد، چه می‌شود؟ شاید به آن هتاک باج داده می‌شود تا نوری‌زاد دیگری ساخته نشود، اما فکر نمی‌کنید همپای این محبت پدرانه به او، جماعتی عظیم را از جبهه انقلاب دلسرد می‌کنید؟ اعتبار حقیقی و حقوقی خود را در مقام تفقدی یک جانبه، برای چه حجمی از بی منطقی و بی اخلاقی دارید هزینه می‌کنید، اصرار دارید حسین شریعتمداری را برای جوانان حزب‌اللهی نابود کنید؟ همه زخم بخوریم تا او زخم نخورد؟ او را حفظ کنید، جای کسی را تنگ نکرده، اما همپای این باج دادن، بغض این‌سو را هم ببینید. درد و داغ این‌سو را هم ببینید. ضربه‌ای را هم که هر بار به حزب‌اللهی‌ها زده می‌شود، دریابید. شاید در خیل این‌سو هم بچه شهید و بچه یتیمی باشد، شاید این‌سو هم عاشقان ولایت باشند، گرچه بلد نباشند از بیت رهبری برای خود خانه بسازند یا بابت یک کاغذ دیواری مجازی برایشان از ولی‌فقیه تاییدیه بگیرند. مگر بچه شهید بودن و از ولایت نوشتن کافی نیست؟ ای داد، حواسم نبود؛ وصل بودن هم مهم است!

🔻شما از «بزرگترهای» جبهه‌ی رسانه‌ای انقلاب هستید و این بزرگتر بودن می‌طلبد که نگاه‌تان از رفقا و دوستان و به معنایی کلان‌تر و سیاسی‌تر، از «قبیله» فراتر رود. او چون وصل به بزرگترهاست، اجازه هر حرکتی دارد، دیگران را اما حتی نمی‌شناسید! در غربت روزنامه‌نگاران غیر وصل به بزرگترها و جریان‌ها همین بس که نه از نزدیک می‌شناسیدمان و نه برای انتشار همین نامه سرگشاده به حضرتعالی، جایی جز کانال تلگرامی شخصی و صفحه توییترم دارم و امید دارم با دست بدست شدن این وجیزه، به دست شما هم برسد. کسی نگران نباشد؛ ما الحمدلله آنقدری برای خود شأنیت قائل هستیم که تن به «فحش درمانی» ندهیم... إن‌شاءالله به دست جناب صفارهرندی هم برسد، به دست دیگران هم برسد، شاید گاهی تمایل پیدا کنند جز جلسات مکرر با مدیران رسانه‌ای و دستور از بالا، بدنه‌ی تحریریه‌ی رسانه‌های انقلابی را هم ببینند، با آنها هم «گفتگوی دوستانه» داشته و شنونده هم باشند. شاید قبل از آنکه صدای افتادن تشت رسوایی یکی از نیروهایشان گوش فلک را کر کند، به گوش آنها برسد و مسیر فاجعه را ببندند.

🔻راستی! از هتک حرمت علامه بگذریم؛ دیدید «مرگ بر جمهوری اسلامی» نوشت یا باز هم ندیدید؟

زیاده نوشتم، ببخشایید؛ اما حجم و قدمت بغض زیاده‌تر است...

شاگرد و ارادتمند همیشه‌ی شما کبری آسوپار

۱۶ تیر ۴۰۰

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی از گناه خودی ها میگذریم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۳ ق.ظ

دوستی داشتیم اهل بندرگز مقیم قم بسیجی بود و کارگری می کرد. سر جریان 22 بهمن معروفی که ملت ریختند سر علی لاریجانی و نگذاشتند در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها سخنرانی کند و مهر و تسبیح به سمتش پرت کردند -و البته این کار را تایید نمی کنم- این بابا هم ایستاده بود و لبخندی روی صورتش نقش بست. خبرنگاری عکس گرفت و تصویرش همه جا منتشر شد.

شریعتمداری طبق معمول در قالب شخصیتی فرا زمینی و عالم الغیب به میدان آمد و نوشت که اینها از سرویس های جاسوسی بیگانه خط می گیرند و ...

تا مدتها صدو پنجاه نفر از جوانهای بسیجی و طلبه را می بردند دادگاه و می آوردند و می گفتند بفرمایید! این هم که کیهان خودتان و همفکر خودتان است شما را به خاطر اهانت به لاریجانی ما ضدانقلاب و عنصر اجنبی دانسته و...

رفیق ما رفته بود خواستگاری. بندرگز هم شهر کوچکی است. تصویرش پخش شده بود. پدر دختر گفت من به کسی که خائن به وطن و جیره خور استکبار باشد زن نمی دهم!

الان حسین شریعتمداری در قالب پیری فرزانه و روشنفکر با نهایت ضریب جذب به میدان آمده و دهها فحش ناموسی فرزند خلفش نسبت به بزرگان را نادیده انگاشته و او را از نگاه لطف مورد نصیحت قرار داده است.

یادتان است در ماجرای توهین به دختر هاشمی در شهر ری توسط یک بسیجی جانباز چه بلوایی درست شد؟ بزرگان مذهبی تهران و قم و نجف را وادار به موضع گیری کردند. آن بدبخت هم هر چه گفت من اشتباه کردم و معذرت میخواهم و ... افاقه نکرد و انداختنش زندان.

اینها را گفتم که خطوط قرمز نظام را بهتر بشناسید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سپر مردم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۲۹ ق.ظ

بازار بزرگ تهران و مشاغل غیر ضروری تعطیل شدند

 

در حالی که ازدحام جمعیت در مترو و اتوبوس های تهران موج می زند و جاده ها شمال برخلاف ادعای مسئولان در ترافیک و هجوم انبوه خودروها قفل می شود و بانک ها هم آزادانه به فعالیت خود مشغول هستند بازار تهران به بهانه جلوگیری از شیوع کرونا تعطیل شده است!

یک دیدگاهی این وسط وجود دارد که معتقد است تعطیلی بازار تهران در دوره ای که قیمت ارز و سکه حالت جهشی به خود گرفته و افسار آن از دست دولت خارج شده است تا حدودی باعث ثبات قیمت این دو عنصر تاثیرگذار خواهد شد. برای این مدل مدیریت اجرایی کشور متأسفیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فحش نده برادر!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۳ ق.ظ

چگونه با کودکی که فحش می‌دهد و بد دهان است رفتار کنیم؟

 

"وهن" و "بهتان" سالهاست که تئوریزه و رسمی شده و قربتا الی الله جهت کنار زدن رقبای سیاسی به شکل سازمانی تجویز می شود.

بی دینی و لاقیدی اصلاح طلبان در لجن مال کردن رقیب نباید باعث تقلید ما از اسلوب رسانه های غربی شود. انقلابی گری منهای اخلاق، نشان می دهد پوک و فاقد بنیان های اعتقادی محکم و درستی هستیم.

مغزهای کوچک زنگ زده جناح خاص باید فکرش را می کردند که خشت کج اول جواز بهتان و وهن، امروز روزی یقه خودشان را گرفته و باعث رسوایی بخش سطحی و احساسی بوق های رسانه ای شان می گردد والبته ناگفته پیداست که مردم، همین بوقچی های پر هیاهوی پوک مغز را نماد جریان و جناح متبوع می دانند.

ماجرای حسین قدیانی و هتاکی هایش مال امروز و دیروز نیست؛ اما چون زنجیره حرمت شکنی های او و همراهی خیل رسانه های فیک مجازی و عمارهای کاغذی و نفت خوار در راستای تأمین منافع طیفی خاص بود کسی زبان به نقدش نگشود. کما اینکه کسی به هتک حرمت روستاییان توسط سعید قاسمی – که البته منکر خدمات وزحمات جهادی او نیستم-  واکنشی نشان نداد. الان هم گروهک های مجازی پرهزینه و غوغاگر و فاقد تحلیل مانده اند که تکلیفشان در این نزاع دو سر باخت چیست و چرا از بالا دستوری نمی رسد که طرف که را بگیرند و عبارت که را صدها بار بازنشر دهند؟

یقین بدانید با حسین قدیانی که آیت الله مصباح را هدف بدترین اهانت های چاله میدانی قرار داد هرگز برخوردی در سطح یک دهم مواجهه با نیک آهنگ کوثر صورت نخواهد گرفت زیرا ما به اشتباه یاد گرفته ایم باز هم در راستای اهداف جناحی، مفاسد و جرایم افراد را نیز به دایره خودی و غیر خودی قسمت نماییم.

خوب است یکبار هم که شده حضرات طائب و رجبی و زاکانی و قالیباف و ... دور هم جمع شوند و بیانیه و امضای مکتوب بدهند که فحاشی و بهتان ولو قربتا الی الله و به نفع جبهه انقلاب حرام است و حرام است و حرام و اساسا اسلام دینی است که فراتر از شعار و ادعا و ظواهر، قابلیت اجرای در عمل داشته و بطن آن آکنده از اخلاق و معنویت بوده و با منش همه مکاتب سیاسی بشر به خصوص ماکیاولیسم فرسنگ ها فاصله دارد؛ شاید که برود میخ آهنین در سنگ.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آسیبهای فرهنگی و تربیتی جامعه

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۱ تیر ۱۴۰۰، ۰۶:۱۹ ب.ظ

سردار سلیمانی الگوی کامل انقلاب اسلامی است

 

بنای دین اسلام و کلام وحی، تربیت انسان هاست. در نخستین آیه نازل شده قرآن، خدا به عنوان یک مربی معرفی می شود: اقرأ باسم "ربک" الذی خلق

اومانیسم حقیقی، اسلام است. دین اسلام انسان را محور همه احکام و آموزه های شریعت می داند؛ اما انسانی که محدود به لذائذ حیوانی و امیال نفسانی نیست و در بستری جمعی و مومنانه در مسیر کمال شخصیتی و دست یابی به انسان کامل و آبادانی دنیا و آخرت خود قدم بر می دارد.

مسئولان و خدمتگزاران جامعه اسلامی نیز باید اصل تربیت را محور همه فعالیت های خود قرار دهند. هیچ فرد به خصوص در سنین کودکی و جوانی نباید به حال خود رها شده و در چنبره گرگ های درنده نفس و شهوت و دنیازدگی اسیر بماند. وظیفه هر مومنی است که دست برادر دینی خود را گرفته و او را در مسیر خودسازی و اصلاح نفس یاری رساند. این حس مسئولیت نسبت به یکدیگر و تکامل هم است که جامعه ای ملکوتی و فضایی الهی در دل اجتماع رقم زده و دنیای مادی مردم را مدینه فاضله رستگاری و رشد و آرامش قرار می دهد.

نمونه این محیط زلال و معنوی را باید در فضای دلچسب و انسان ساز دوران دفاع مقدس و در جبهه ها و پشت خاکریزها جست. در محیط جبهه، خود خواهی و تکبر و منفعت طلبی جایی نداشته و همه سعی می کردند با نفعی کمتر، بهره ای بیشتر به دیگران رسانده، خدمت به خلق را در گمنامی و اخلاص افتخار خود بدانند، چشم و هم چشمی و حسد و کینه و ... را از لوح دل و جان خویش زدوده و حیات فطری را مبتنی بر نگاه خالق یکتا و جلب رضایت او رقم بزنند. نگاه به گنجینه خاطرات دفاع مقدس نباید یک نگاه حس و حالی و صوفی منشانه باشد. خاطرات گرانسنگ دفاع مقدس تجربه ای تاریخی و شیرین برای ترسیم جامعه الهی است که سبک زندگی آن باید سرمشق ما در امور فردی و اجتماعی زندگی قرار بگیرد.

"ما اگر بخواهیم امروز جامعۀ خودمان را که مهمترین نگرانی در جامعۀ امروزمان برای اینکه استقلال‌مان، وحدت‌مان، عزت‌مان آسیب ببیند و ممکن است ببیند، نگرانی فرهنگی و تربیت جامعۀ ما است؛ اگر بخواهیم این نگرانی را رفع کنیم باید به ویژگی‌ها و ارزش‌های دوران دفاع مقدس توجه کنیم. من چند تا از آن ویژگی‌ها را در این جلسه که الان داریم نزدیک می‌‌شویم به نماز مغرب نمی‌خواهم وقت این جلسه را زیاد بگیرم، خدمت‌تان عرض می‌کنم ، چون بنا نبود صحبت کنم، در بین راه فکر کردم که خلاف ادب است، حتماً باید حرف بزنم، چند جمله‌ای را یادداشت کردم.

یکی از ویژگی‌هایی که در دفاع مقدس، دفاع مقدس در بُعد عرضی و جمعیتی و زمانی یک حادثۀ کوچک و کوتاه نبود، یک حادثۀ طولانی بود، قریب به 3 هزار روز یعنی 8 سال طول کشید، جمعیتی که آمدند در این فضا قرار گرفتند بالغ بر میلیون بودند، از هر شهری صد هزار نفر، چندصد هزار نفر از استان‌های گوناگون آدم‌های مختلفی در سنین مختلفی و در بخش‌های مختلفی به جبهه آمدند. فضای حاکم بر آن جلسه، آن جامعه این بود که آن فضا، یک فضای یکپارچه تربیتی بود."(متن کامل سخنرانی سردار قاسم سلیمانی در یادواره ی 130 شهید محله ی کن تهران1396).

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک دست هم صدا دارد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۶ تیر ۱۴۰۰، ۱۰:۲۵ ق.ظ

ششم تیر در آینه تاریخ معاصر ایران

 

گاهی ماندن، فلسفه ای مهم تر و موثرتر از شهادت دارد. از ششم تیر 1360 تا امروز که مقدرات سیاسی عالم در خاورمیانه یا قلب قاره آمریکا به سر انگشت اشاره مردی جامانده از قافله شهادت و جانباز علمدار مکتب آسمان می چرخد ثابت شد که یک دست هم صدا دارد!

می شود به این حادثه اینگونه نگاه کرد که ناهماهنگی نیروهای متفرق جبهه ضدانقلاب باعث شد یک روز زودتر از فاجعه هفت تیر به ترور امام جمعه تهران و نماینده امام در شورای عالی دفاع دست بزنند و گرنه ایشان روز بعد در حزب جمهوری حاضر می شد و معلوم نبود بعد از آن چه بر سر ایشان می آمد.

می شود اینگونه هم نگریست که اهمیت شخصیت سید علی خامنه ای دشمن را بر آن داشت تا طرح جداگانه و مستقلی برای ترور وی در نظر بگیرد و اینگونه از حذف او اطمینان بیشتری به دست آورد.

فارغ از هر نقد و تحلیلی باید شکرگذار الطاف خفیه الهی بود که خدعه دشمنان را به خودشان بازگرداند و نقشه شوم منافقان را به نفع آینده حرکت جهانی اسلام رقم زد. الحمدلله رب العالمین...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اسلام زدایی از جامعه

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۳۹ ب.ظ

همرزم شهید سلیمانی: حاج قاسم خود را فدایی مردم و اسلام می‌دانست

 

ناتوی فرهنگی غرب، یکی از برنامه های جدی و رسمی دشمن برای تغییر ذائقه ملت ایران و دگرگونی در سبک زندگی اسلامی ایرانی به منظور تغییر در ماهیت جمهوری اسلامی است. متمّم این روند؛ اما ضعف بعضی خواص در پایبندی به احکام و معارف دین است. فاصله طباقتی بعضی مسئولان، زندگی لاکچری آقازاده ها، تبعیض در میزان بهره مندی از امکانات، فقر اقتصادی و محرومیت در لایه هایی از اجتماع، بی تعهدی بعضی دستگاه ها در خدمتگزاری به مردم، ناراضی تراشی و ... از جمله نقص هایی است که ممکن است نگاه بعضی از مردم نسبت به اسلام و نظام دینی را خدشه دار سازد.

امر به معروف و نهی از منکر به عنوان فریضه ای دینی و ضامن آزادی بیان خیرخواهانه، فرهنگی سازنده به منظور حفظ شئون دین در بین مردم و مسئولان است که در اصل هشتم قانون اساسی نیز مورد تأکید قرار گرفته است. مسئولان و خواص نیز البته باید دقت بیشتری در رفتارها و گفتارها و انطباق مسیر زندگی و مدیریت خود با شاخصه های دین داشته باشند. مدیریت علوی و معیارهای روشن حکومت امیرالمومنین علیه السلام و وصیت نامه های آموزنده شهدای انقلاب اسلامی، باید همواره مورد رجوع و محک مسئولان قرار گرفته و هیچ کس خود را از التزام به احکام اسلام در زوایای مختلف زندگی بی نیاز نپندارد.

 

"آن چیزی که امروز منشاء نگرانی‌ها است و باید از آن خوف داشته باشیم، این اسلام‌زدایی از جامعه است،‌ این فقط مخصوص قشر متدین نیست، اگر آسیبی به کشور فشار شد، اگر هجمه‌ای به کشور وارد شد، اگر این کشور ضعیف شد همۀ اقشار جامعه، چه آنهایی که در بالای شهر هستند، چه آنهایی که در پایین شهر هستند، آسیب می‌ّبینند، آن رکنی که موجب شد این انقلاب در طول این 39 سال عامل موفقیت این انقلاب بشود، اسلام بود،‌ اگر پایه‌های اسلام در درون کشور ضعیف شد، بدانید دشمن به راحتی می‌تواند این کشور را در هم بریزد". (متن کامل سخنرانی سردار قاسم سلیمانی در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی کرمان 1396 )

  • سیدحمید مشتاقی نیا