اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۱۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اخلاق اسلامی» ثبت شده است

سبب خیر

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۰۸ ب.ظ

photo_2024-04-19_16-58-22_v4ao.jpg

 

اواسط عید بود حوالی شب قدر که خواب خوشی دیدم. من و مهدی آقاجانی و عده قلیلی دیگر با پیراهن مشکی حلقه زده بودیم در حیاط حرم حضرت اباعبدالله، سینه می زدیم. باران شدیدی هم می بارید. از سر و روی ما آب چکه می کرد. ولی خیلی خوش به حالمان بود و لذت می بردیم... بیدار هم شدم دوست داشتم دوباره به خواب بروم و خودم را در آن حال و هوا ببینم.

صبح فردایش پیامک فرستادم برای مهدی و خوابم را برایش تعریف کردم.

امروز یک دفعه یاد این خواب افتادم. 

محمدصادق کوشکی، مهدی آقاجانی را به صرف اختلاف نظر در زمان شروع گشتهای ارشاد، سرباز اسرائیل خواند! مهدی نه با حجاب مخالف است نه با اجباری بودن حجاب، بحثش زمان شروع این طرح بود که احساس کرد همزمانی آغاز آن با حمله به اسرائیل، کار درستی نیست و آن اتفاق بزرگ را تحت الشعاع قرار میدهد. این نظر درست باشد یا غلط، مصداق سربازی برای دشمن نیست. آقای کوشکی هم محترم و اهل دغدغه است؛ اما اصرار بر این وهن و تهمت و عدم اصلاح این اشتباه به وجهه او نزد دوستان بسیجی لطمه وارد کرد.

این ماجرا البته برای محمدمهدی آقاجانی که در فضای مجازی مورد وهن قرار گرفت مصداقی از رحمت الهی و منشأ برکت خواهد بود به اذن الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه مطلب آخر

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۲۶ ب.ظ

چرا محمد صادق کوشکی؟ - تابناک | TABNAK

 

مطلب قبلی وبلاگ که در فضای ایتا نیز بازنشر پیدا کرد به دست آقای کوشکی رسید. ایشان هم لطف کرد و توضیحی شفاهی را به واسطه یکی از دوستان و در قالب فایل صوتی ارسال نمود که به هیچ وجه قانع کننده نبود. سر دلسوزی و دغدغه مندی جناب دکتر کوشکی بحثی نیست اما به یقین استفاده از ابزار توهین و تهمت، درجه اعتبار وی را نزد دوستان تنزل خواهد داد.

امیدوارم این حقیر و همه فعالین کوچک و بزرگ جبهه انقلاب، توجه مان به حساب و کتاب قیامت و ارزش و جایگاه مسیری که در آن قدم نهاده ایم بیش از پیش افزایش یابد. راهمان را جوری طی کنیم که خلاف مشی رهبری و آموزه های اخلاقی دین نباشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسانید به دست محمدصادق کوشکی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ

photo_2024-04-17_20-57-54_jexq.jpg

 

صادق کوشکی به مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی گفت سرباز اسرائیل!

حرفی را که باید آخر متن بزنم همین اول کار بنویسم بهتر است. زشت نیست به خاطر یک اختلاف نظر عادی، کسی را سرباز دشمن بدانیم؟ حالا اگر طرف مقابل از فعالین عرصه های انقلاب باشد که دیگر بدتر، خودمان و راه مان را ضایع می کنیم.

مطالب محمدصادق کوشکی را اغلب میخوانم و می پسندم.

مسعود فراستی را با دغدغه هایش نسبت به سینمای انقلاب اسلامی می شناسیم. تمام جماعت خودباخته و غربزده به او لقب حکومتی و جیره خور نظام داده اند.

محمدمهدی آقاجانی فرزند دلاور سردار شهید مهدی آقاجانی مانند پدر که می رفت تا چند متری تانک دشمن شلیک می کرد و می گفت باید حرارت انفجار آن را حس کنم، همیشه در میدان و پای کار انقلاب و نیروی خط مقدمی عرصه های جهاد بوده و هست، از اردوهای جهادی در مناطق محروم تا کار فرهنگی در شهر و هیات و پایگاه و دانشگاه و موکب اربعین، تولید برنامه های ارزشی برای سیما تا حضور میدانی در تقابل با اغتشاشات و ... در دفاع از نوامیس مردم شکمش با چاقو دریده شده است.

مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی و شاید خیلی های دیگر استوری گذاشته و بنا به دلایلی با گشت ارشاد در موقعیت فعلی مخالفت نموده اند.

صادق کوشکی آنها را سرباز اسرائیل خطاب کرده است؛ به همین سادگی!

 صرف همین یک بهانه برای ایراد چنین اتهام سنگینی کافی است؟

از قضا این قلم حامی حجاب قانونی و شرعی است. به یقین در این زمینه علاوه بر کار فرهنگی نیازمند کار میدانی و انتظامی هم هستیم. کما اینکه در عرصه اقتصاد و صنعت و بانکداری و قضا و آموزش و عدالت اجتماعی و ... هم از آنچه اسلام خواست فاصله داشته و باید عزمی جزم برای اصلاح امور داشته باشیم. اما هر کس با ما هم نظر نبود بنا بر نص کلام ولایت و البته به حکم خرد، لزوماً کافر و سرباز دشمن نیست.

صدها نقطه مشترک میان بچه های فعال جبهه انقلاب وجود دارد همه را رها نموده و به صرف یک اختلاف نظر، بدترین و زشت ترین تهمتها را گسیل کنیم خدا را خوش می آید؟ نشانه تقوای ماست؟ مطابق نظر و مورد رضایت رهبری است؟

الان من هم بگویم صادق کوشکی که به سهم خودش زحمات زیادی در دفاع از حریم اندیشه انقلاب داشته به خاطر تخریب و بی تقوایی در مواجهه با نیروهای خودی (که البته چندمین بار است تکرار می کند)، عنصر نفوذی رژیم صهیونیستی است؛ رواست؟

همه نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داریم، یکی در باب حجاب، یکی در حوزه سبک زندگی، یکی در حیطه قلم و بیان، اخلاق اسلامی، انصاف، ادب و ... امیدوارم آقای کوشکی عزیز این اشتباه آخرت سوز خود را جبران کند.

اگر امثال ما و آقای کوشکی و مسئولان و منتسبان به انقلاب و نظام، نقد پذیر بوده و اشتباه خود را اصلاح کنیم میتوانیم از مردم عادی کوچه و بازار هم توقع داشته باشیم در مقابل امر به معروف و نهی از منکر دیگران نرمش به خرج داده و راه صلاح را پیش بگیرند.

 

photo_2024-04-17_20-57-47_rjqo.jpg

photo_2024-04-17_20-57-31_by40.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای مدیری که "صادق" بود

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۳، ۰۱:۲۱ ب.ظ

حجت الاسلام محمدصادق اکبری

 

خیلی از مسئولین تاب شنیدن نقد را ندارند. تعارف که نداریم. ستیزه جویی و ناسازگاری بعضی مردم با آمران به معروف از باب "اشبه منهم بآبائهم" یک جورهایی به امرایشان رفته است. بروید داخل اداره ای و محترمانه و مستدل زبان به نقد مقامی بگشایید. چند درصد تحمل شنیدنش را دارند؟ مطلب بنویسید و نقدتان را منتشر کنید؟! کمِ کمش تشویش اذهان عموم را به پایتان می نویسند، به خصوص در شهرهای کوچک که گاه نهادهای امنیتی، خودشان را متولی صیانت از میز صاحبان قدرت می پندارند؛ آنهم عزیزان قضایی که شاید به خاطر جایگاهشان کمتر عادت به شنیدن نقد و نظری متفاوت داشته باشند. این را از باب تجربه عرض میکنم؛ از لا به لای خاطراتی که سالها از رفت و آمد در راهروهای دادگاه ویژه آموخته ام.

تصورش هم برای این حقیر و دوستان عدالتخواه دشوار بود مسئولی در جایگاه نخست قضایی استانی قرار بگیرد که حیاط خلوت باند طبری بود، تاب شنیدن انتقادهای تند و تیز بچه های بی ترمز بسیج را داشته باشد که هیچ، پرونده سازی نکند که هیچ، این طرف آن طرف تماس نگیرد و مکاتبه نکند حال فلانی را بگیرید که هیچ، نه تنها با روی گشاده شنوای حرف منتقدان باشد بلکه بی طرفانه و از سر انصاف به پیگیری نقدها و نظرها و گزارشات اقدام کرده و خاطی را حتی اگر از همکاران و معتمدین خودش باشد –بی اعتنا به بعضی تعصبات صنفی که راه اصلاح بسیاری از نهادها را مسدود نموده- متنبه و وادار به پاسخگویی سازد. ظاهر و باطنش "صادق" باشد! عادت کردیم بعضی امامان بی صداقت روزهای تعطیل هم "اوصیکم بتقوی الله" را فراتر از خطبه های نماز جمعه به رسمیت نشناسند، چه برسد به مسئولانی که کرسی ریاست را سکوی پرش خود و چند نسل آینده شان شمرده و اگر سر اصول و ارزشهای اسلام و انقلاب اهل معامله باشند سر مقام و منصب و پول و شهرت با کسی مماشات نکرده و به هر دستاویزی برای حفظ و ارتقای آن چنگ می زنند.

این پنج سالی که حجت الاسلام محمدصادق اکبری به عنوان یک مدیر غیر بومی در رأس دستگاه عدلیه استان مازندران قرار گرفت و با هوش و تجربه خود خیلی زود بر اوضاع مسلط شد یکی از طلایی ترین دوره های مدیریت قضایی استان به شمار می آید. البته این دستگاه تا رسیدن به نقطه ایده آل تراز انقلاب اسلامی همچنان مسیری طولانی را باید بپیماید اما نمیتوان مجاهدت این روحانی دلسوخته و با درایت را در اعتلای نهاد حساس قضایی و در حیطه مرتبط با اختیارات خود نادیده گرفت.

حجت الاسلام اکبری وارد حواشی نشد. تعارف با مدیران را کنار گذاشت. اصل نانوشته و منحوس "قانون خوب است اما برای ضعفا" را نادیده انگاشت. به گردن کفلتها ولو وابسته به مافیای از مابهتران و باندهای هزارفامیل و اژدهای هفت سر فساد و تبهکاری بودند حتی با وساطت افراد ظاهر الصلاح جانماز آبکش موجّه که محاسن مبارکشان در پوشش مذهب و توجیه دریافت وجوه شرعی به طور نامتعارف چرب می شود، باج نداد. دید بعضی زیردستانش علیه او توطئه می کنند با اغماض و کریمانه گذشت و نادیده گرفت. چپ و راست استان برایش فرقی نداشت. به سفارش ها و توصیه های فراقانونی وقعی ننهاد. یقه مسئولین را هم گرفت و میز کسی را به میزان الهی رجحان نداد. شعار تو خالی "پارتی جوانان بدون پارتی بودن" را دیگران سر دادند و عمل نکردند او اما بی هیچ ادعایی با عادی ترین و پایین ترین افراد از سطوح مختلف جامعه نشست و دردشان را شنید و برای حل مشکلشان قدم برداشت. شهروندانی که در عمرشان یک مسئول دون پایه اداری را هم از نزدیک و خصوصی ندیده بودند بارها او را سنگ صبور دردهای دل داغدار خویش یافتند. حواشی رسانه ای که با برخورد ناپسند و بچگانه بعضی مسئولان قضایی حوزه شهری در حال تبدیل به بحرانی اجتماعی و فرا ملی بود با سر پنجه تدبیر و عقلانیت او ختم به خیر گردید.

خدا رحمت کند مرحوم آزاده محمدحسین منصف را که خودش از بزرگترین منتقدان عملکرد دستگاه قضا بود. بعد از دیداری که با حجت الاسلام اکبری داشت تماس گرفت و اولین تعبیرش این بود "اگر یک روحانی میتواند با اخلاق و سیره ای پیامبر گونه اینطور در دل انسان جا باز کند پس خود رسول اکرم چقدر دوست داشتنی بود."

دیروز خبر پایان مأموریت حجت الاسلام اکبری در دادگستری مازندران توسط رسانه های محلی منتشر شد. برای ایشان هر جا و در هر منصبی که باشد آرزوی توفیق روزافزون دارم. امیدوارم نظام اسلامی بیش از پیش شاهد رشد چنین مدیرانی بوده و پایه های حاکمیت دینی در باور مردم مستحکم تر شود. امیدوارم به برکت ایام الله فطر، هر جا که هستیم از مدار فطرت خارج نگردیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نیشتر منتشر شد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۵:۱۳ ب.ظ

کتاب نیشتر - مطاف عشق

 

نیشتر منتشر شد

رهیافت هایی برای تأمل در سبک زندگی فردی و اجتماعی

تهیه کتاب با تخفیف ویژه از انتشارات مطاف عشق:

https://mataf.ir/product/36959/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%86%DB%8C%D8%B4%D8%AA%D8%B1/

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با معرفتها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۵۴ ب.ظ

​​​​​​پوستر مذهبی / میلاد امام حسن مجتبی/ (ارسال شده توسط کاربران) | عصر انتظار  .: Asre Entezar :.

  • اگر اراده دارى که عزیز بشوى بدون عشیره و یاران، و صاحب هیبت گردى بدون قدرت و سلطنت، پس براى حصول این مقصود از پستى و کاستى معصیتِ خدا خارج شو، و در بلندى و رفعت طاعت خداوند عزّ و جلّ درآ.

  • و اگر حاجتى تو را وادار کند که ناچار با افرادى مصاحبت و همنشینى کنى، پس براى خود مصاحب و همنشینى اختیار کن که این مصاحبت موجب زینت و احترام تو گردد، و اگر او را خدمت کنى تو را حفظ کند، و اگر از او کمکى بخواهى تو را کمک کند، و اگر سخنى گوئى گفتار تو را تصدیق کند و صحّه بگذارد، و اگر با کسى بخواهى در افتى و با شدّت رفتار کنى صَولت تو را محکم کند، و اگر بخواهى دستت را به کرم و عطا دراز کنى مانع این نشود بلکه خود در این امر مساعدت نماید، و اگر در تو فتور و رخنه‌اى پیدا شد فوراً آن را ببندد و مسدود کند، و اگر از تو نیکى ببیند آن را به حساب آورد و دستخوش نسیان قرار ندهد، و اگر تو از او چیزى خواستى به تو بدهد، و اگر در مواقع ضرورت و نیاز از خواستن امتناع ورزیدى خود او ابتدا به دادن کند، و بدون سؤال رفع ضرورت و حاجت از تو بنماید، و اگر بعضى از حوادث و ناملایمات بر او وارد شود، مراتب دوستى تو با او چنان باشد که تو را به رنج و ناراحتى اندازد.1 آن رفیقِ همنشین، کسى باشد که از ناحیه او هیچگاه ناراحتى و گرفتارى به تو نرسد، و راه‌هاى زندگى بر تو تغییر نپذیرد، و در مواقع وصول به واقعیات و حقائق تو را تنها و ذلیل و مخذول نگذارد و اگر در چیزى که باید بین شما قسمت گردد، نوبت به منازعه رسید و در تقسیم دچار گفتگو و جدال شدید، تو را بر خود مقدّم دارد.

  • امام حسن مجتبی علیه السلام، علامه مجلسی، کفایةُ الأثر فى النّصوص على الائمّة الإثنَى عشر به روایت جنادة بن أبى امیه

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ادب داشته باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۲۶ ق.ظ

این مساله به فرهنگ بر میگردد در اخلاق و تربیت و فهم افراد ریشه دارد؛ لزوما ربطی به ماه مبارک رمضان ندارد. هر وقت بیرون میخواهید غذا بخورید سعی کنید دور از چشم دیگران باشد. شاید یکی نداشته باشد، شاید یکی آن لحظه نتواند. در رستوران می نشینید پشتتان به سمت بیرون باشد. این کار یک رفتار انسانی است ربطی به دین و مکتب خاصی ندارد. معروف است در هامبورگ محله هایی که مسلمان نشین است غیر مسلمانها در ماه مبارک در ملاءعام چیزی نمی خورند و نمی آشامند.

اینکه ماه مبارک رمضان در جامعه اسلامی عده ای که به هر دلیلی نمیخواهند یا نمی توانند روزه بگیرند ابایی از روزه خواری علنی مقابل کودکان و زنان روزه دار نداشته باشند نشان دهنده فرهنگ و تربیت غلطی است که با مفاهیم انسانی هم ناسازگار بوده و به شدت نیازمند اصلاح است.

این را هم بدانید بچه کوچکی که روزه میگیرد و بخاطر روزه خواری علنی شما دهانش آب افتاده و آه می کشد زندگی تان را زیر و رو می کند.

 

وظیفه حکومت اسلامی در مواجهه با روزه خواری علنی چیست؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای خدا آبروداری کنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۵ ب.ظ

همین یک جو اعتباری که در اجتماع داریم، دور و بری هایمان جواب سلاممان را می دهند، جایی میرویم تحویلمان میگیرند، چند نفری هستند که حالمان را می پرسند، نظرمان را جویا می شوند و... مرهون لطف و بزرگواری خداست. خداست که باطن عفن ما را مخفی نگاه داشته و آبرویمان را خریده و به ما اعتبار داده است.

روزه داری سخت است. گاهی آدم خسته و عصبی می شود. اما خب اجرش به تحمل همین سختی است. نکند با پرخاشگری و دعوا و بگو مگو با اطرافیان، آبروی خدا را ببریم. بگویند طرف چون روزه دار است بی اعصاب و غیر قابل کنترل شده است.

برعکس، اگر این ماه بیشتر شاد و خوش خلق تر باشیم راه خدا را تبلیغ کرده ایم. دیگران متوجه می شوند ما چون روزه دار هستیم به خدا نزدیک شده و رفتارمان را اصلاح نموده ایم.

در خاطرات شهید مدافع حرم، معلم دلسوخته و عارف، مجید عسکری جمکرانی می خواندم مهری را هر شب زیر بالش می گذاشت. صبح قبل از نماز که بیدار می شد همان جا سجده شکری به جا می آورد که خدا جان دستت درد نکند روز دیگری را هم دیدم و توفیق عبادت کسب نمودم.

حالا هر روز نه لااقل سالی یکبار خدا را شکر کنیم که فرصت بندگی دست و پا شکسته ای نصیبمان شده است. الحمدلله، دم خدا گرم ماه رمضان دیگری را درک نمودیم. بدان امید که با روزه داران حقیقی اش محشورمان سازد.

 

حکایت لبخند معلمی که شوق پرواز داشت - ایرنا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سرکوفت نزنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۴۸ ب.ظ

شماتت | مردم ظالم‌تر می‌شوند

 

بابت طرحی مشغول مطالعه خاطرات سردار شهید طوسی بودم. شهید طوسی مسئول اطلاعات عملیات لشکر 25 و جانشین لشکر بود که در فروردین 66 عملیات کربلای هشت شلمچه به شهادت رسید.

یکی از نکات جالب زندگی وی را میخواهم خدمتتان عرض کنم.

محمدحسن قاسمی طوسی نقش اصلی و محوری در پاکسازی جنگلهای شمال ار لوث وجود منافقین و گروهکهای الحادی و مارکسیستی داشت که امنیت بخشی از کشور را مختل کرده بودند. طرح اعزام سراسری لبیک و راهیان کربلا و هم ایده جالب او بود که آثار تبلیغی و روانی و فرهنگی شگرفی داشت و در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شد. والفجر هشت که بزرگترین عملیات برون مرزی دفاع مقدس است و هم اکنون به عنوان "عملیات عبور" در دانشگاههای نظامی دنیا تدریس می شود با طراحی و شناسایی و برنامه ریزی او و دوستانش به ثمر نشست. کربلای یک و آزادی مهران هم همینطور و ...

درباره اخلاص و بزرگواری شهید که نیروهای زیر دستش را عامل موفقیت ها و طرح ریزی ها می دانست و خودش را نمی دید و حتی دوست داشت پیکرش مفقود شود که مبادا تشییع او پر رنگ تر از تشییع دیگر شهدا باشد قبلاً نوشته ام.

الان حرفم چیز دیگری است.

این شهید در ابتدای پیروزی انقلاب وقتی جذب سپاه شد یک جوان ساده روستایی بود. به عنوان نیروی مبتدی، ماشین آهوی سپاه را در اختیارش قرار دادند که فعلا رانندگی کند. همان اول که سوار شد ماشین را موقع خروج کوبید به دروازه محوطه سپاه!

شاید اگر کسی آن صحنه را می دید می گفت چه نیروی بی دست و پایی، به درد هیچ کار نمی خورد، نمی شود روی او حساب باز کرد و...

اما دیدید همین جوان ساده و تنومند روستایی چند سال بعد به چه اعجوبه ای تبدیل شد؟

حسن باقری هم یک خبرنگار معمولی بود که به نابغه جنگ تبدیل شد. شهید برونسی بنا بود، حاج حسین بصیر جوشکاری می کرد، متوسلیان و همت و باکری و شهبازی و وزوایی و ... دانشجو بودند...

طلبه ای را سراغ دارم بابت مشکل کوچک انظباطی در همان سال اول طلبگی داشت از حوزه اخراج می شد. رفتم میانجیگری کنم. مسئول مربوطه اصرار داشت او که درس خوان هم بود در آینده به درد حوزه نخواهد خورد. آن طلبه هم اکنون یکی از مدیران ارشد حوزه علمیه کشور است و منشأ خدمات فراوانی قرار گرفته.

طلبه ای بود دیر فهم. خوب درس را متوجه نمی شد. حتی بابت نوع لهجه و تلفظ حروف، مردم پشت سرش نماز نمی خواندند. ناامید نشد. زحمت کشید و درس خواند. الان گاهی در تلویزیون و بعضی محافل علمی حاضر شده و مباحث فلسفه سیاسی را به بحث و مناظره می گذارد و بسیار هم موفق است.

چه کسی گمان می کرد لات و قلدر یا داش مشتی هایی مثل حسین تهرانی تبدیل شوند به عارف صاحب نفسی چون شیخ حسین کبیر؟ شاهرخ ضرغام و جعفر  شیرسوار و حمید میرافضلی و ... در شمار برجسته ترین شهدای کشور جای بگیرند؟

در زندگی بسیاری از مخترعین و مکتشفین و تجّار و دانشمندان و هنرمندان و سیاستمداران  جهان خوانده ام که اغلب افرادی معمولی بوده و از نقطه ای کوچک و پیش پا افتاده شروع کرده اند و ابدا کسی تصور نمی کرد آنها در آینده به شخصیتی بزرگ و ماندگار تبدیل شوند. حتما شما هم تعدادی از این دست افراد را می شناسید و زندگی نامه هایشان را خوانده اید.

الغرض، زود ناامید نشویم، خودمان را دست کم نگیریم. دیگران را هم دست کم نگیریم. انسان خلیفةالله است و تجسم نفختُ فیه من روحی. انسان خدا نمی شود اما میتواند به اراده حق، جهان را مسخّر خویش قرار دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چناری که خشکید

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۴ ب.ظ

میگفت هر وقت مغرور شدی برو ...✨️ویژگی آدم مغرور | وطن وی

 

این قصه را بعدها برای فرزندانتان نقل کنید. خدا آدمهای مغرور را دوست ندارد. ندیدید با نمرود چه کرد؟ سال 84 یادتان هست مرعشی در مناظره ای شروع به تحقیر چهره احمدی نژاد کرد؟ حالا هم ادیب اصولگرا، طایفه سیاسی خود را چنار خواند و رقبا را پاجوش اما پس گردنی عبرت آموزی خورد.

شاه، امام و یارانش را دست کم گرفت. خمینی امیدش به خدا بود که گفت سربازان من در گهواره هستند. صدام خودش را سردار قادسیه نامید، حسین فهمیده ها و بهنام محمدی ها و سعد طوقانی ها و .... دست کم گرفت که در گل ماند.

حواسمان باشد خدا از تفاخر خوشش نمی آید. هر نعمتی که به دستمان رسیده، امانت و موقت است. شکرگزار خدا باشیم و غرّه نشویم. حدیث داریم متکبر بویی از بهشت نخواهد برد. کلام معصوم است متکبر خوار و ذلیل خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خواهر برادری مجازی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۱۰ ق.ظ

چگونه با نامحرم در محیط اداری رفتار کنیم؟ - تسنیم

 

خدا مرد و زن را طوری آفرید که به هم نیاز داشته و مکمل یکدیگر قرار بگیرند. کجا؟ ذلیل چتری به نام خانواده به عنوان یک اجتماع گرم و کوچک و سالم که پایه گذار تشکیل اجتماع بزرگ و سالم فطری قرار بگیرد.

اصل گرایش زن و مرد به یکدیگر، یک اصل غریزی در راستای اهداف عالی عالم خلقت است که باید در مسیر درستش هدایت و به کار گرفته شود.

می ماند این وسط عده ای که نمیخواهند در چارچوبهای مرسوم فطری و اخلاقی و شرعی محدود بمانند.

عده ای که بی پروا به سمت گناه می روند و ابایی از دهن کجی به خدا ندارند، بحثی نیست.

یک عده هم گرایش به مذهب و دین و خدا و پیغمبر دارند اما دلشان هوایی است و بدشان نمی آید ذیل جانماز آب کشیدن هایشان شیطنت های ریز و درشتی هم داشته باشند. طبعا این افراد برای شیطنت ها و تمایلات نفسانی خود دنبال توجیهی شرعی می گردند. فضای مجازی هم که البته دامنه اختلاط را بسیار افزایش داده است. قبلا طرف پدرش در می آمد شماره یک جنس مخالف را پیدا کند الان که همه راههای ارتباطی مثل آب خوردن در دسترس قرار دارد. 

مراجع ما حکم روابط زن و مرد در فضای مجازی را عین همان حکم در فضای واقعی دانسته اند.

عنوان خواهر برادری مجازی، عنوانی ابداعی برای فرار از احساس گناه و مشروعیت بخشی فرضی و تصنعی به روابط دلبرانه دو جنس مخالف در بین بعضی جوانهای مذهبی است. البته به یک معنا همه انسانها با هم خواهر و برادرند و روابطی که بر اساس هدفی مشترک و متعارف با پرهیز از ابتلا به گناه باشد شرعی است. شهید مطهری یک تقسیم بندی دارد در بحث روابط زن و مرد و نگاه بین آنها با عنوان نگان آلی و نگاه استقلالی. آلی یعنی آلت و ابزار و وسیله و واسطه. مثلاً زن و مرد برای انجام کاری باید به همدیگر نگاه کنند که اصلا موضوع لذت و ... هم در آن راه ندارد. اما نگاه استقلالی یعنی نگاه برای نگاه ولو با قصد لذت نباشد هم محل اشکال است.

بعضی خانمهای مجرد در سنین بالا احساس میکنند به شنیدن صدای یک مرد یا چت با او نیاز داشته و از این طریق به آرامش می رسند. بعضی آقایان هم البته دنبال چنین فرصتهایی هستند و زود دست و دلشان به لرزه می افتاد. اسلام البته مسیر درستش را برای پرهیز از هرج و مرج و رفع نیازهای طبیعی مشخص کرده.

این نوع چتها که بدون هدف خاص صرفا از باب سرگرمی و دل و قلوه دادن و درد دل و جیک تو جیک شدن بین دو نامحرم است به هیچ وجه توجیه شرعی نداشته و مدخل ورود شیطان است. دقت کنیم که بهانه کار انقلابی و جهاد تبیین و بحث سیاسی و مذهبی در فضای مجازی به سرباز شیطان تبدیل نشویم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۲، ۰۸:۰۱ ق.ظ

اسیر مجروح عراقی نیز از شدت گلوله باران، در کانال پناه گرفته بود. من هم کنار اسیر عراقی دراز کشیدم و پتویی را تا گردن به رویم کشیدم. حرف نمی زد؛ اما چشم هایش باز بود. از نوع نگاهش احساس کردم به ما اعتماد پیدا کرده است. از صبح تا حالا از او مراقبت کرده و آب و غذای مان را نیز با او تقسیم کرده بودیم. نیمه های شب متوجه شدم از پتویش بوی بسیار بدی می آید. گویی لباسش را خراب کرده بود. بقیه بچه ها نیز متوجه شده بودند؛ اما به رویش هم نیاوردیم. هیچ حرفی به او نزدیم یا حرکتی انجام ندادیم که او بفهمد ما از این قضیه مطلع شده ایم. وقتی می خواستند او را به عقب انتقال دهند با محبت همه ما را از نظر گذراند. موقع رفتن دستش را به جیبش برد و چیزی را در آورد. مشتش را که باز کرد یک ناخن گیر کوچک در آن بود که به عنوان هدیه و تشکر به ما داد. حالش دگرگون شده بود و قطرات اشک بود که از روی گونه هایش سر می خورد و پهنای صورتش را خیس می کرد. دیگر چیزی بین ما رد و بدل نشد. آن محبت ها، از مرگ نجات پیدا کردن، احترامش را در آن شرایط سخت نگه داشتن، همه اینها را می فهمید و این جوری مراتب تشکرش را ابراز می کرد.

کتاب شب موصل ( خاطرات آزاده مرحوم محمد حسین منصف )/ ص116/ سوره مهر/ به قلم حسن شیردل

 

photo_2024-02-08_09-24-49_fdql.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در آسمان قدم می زد

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۲۳ ب.ظ

زندگی‌خواهی شهادت‌طلبانه شهید مدافع حرم | خبرگزاری فارس

 

بعضی لبخندها نمایشی و مصنوعی است این را مخاطب لبخند می فهمد. آدم درک می کند کسی که دارد رو به رویش لبخند می زند نقش بازی می کند یا از ته دل به او به عنوان اشرف مخلوقات عالم، خوش بین است و مهر می ورزد؛ صداقت دارد یا نه! محبت را نمی شود نقاشی کرد یا به بازی کشاند.

لبخند مصنوعی، روح ندارد، عمق ندارد، سطحی است و زود رنگ می بازد. عمل، روح و حقیقت لبخندی است که روی لب جا خوش کرده. لبخند هم مسئولیت می آورد. لبخند حقیقی در زندگی آن که به او لبخند زده ای تأثیر می گذارد و شادی می آفریند.

بگذارید این طور بگویم:

روح الله عمادی همیشه لبخند داشت روی لبش؛ اما نه از روی عادت، نه برای زیبایی، نه برای آن که گمان کنی ظاهر و باطنی زیبا و جذاب دارد، نه برای آن که لحظاتی را با تصویری خوش از چهره و یاد او سپری کنی و به ذهن بسپاری.

گروه های کوچکی تشکیل می داد برای دستگیری از فقرا و کمک به نیازمندان. حواسش بود اگر بین همکاران یا زیر دستان و سربازان کسی مشکلی، گره ای دارد یا از حساب خودش یا از پول هایی که در گروه جمع شده بود مبلغی به او قرض می داد تا مشکلش را برطرف کند.

مربی کار درست و وارد، تکنسین فنی و ماهر هواپیماهای فوق سبک که حتی هوانیروز هم دنبال جذبش بود، لباسی ساده می پوشید، موتور یا خودرویی ساده داشت و با همه بی هیچ منع و محدودیتی هم کلام می شد. گاهی در سوادکوه مناسبتی بود و برنامه ای مثل دهه فجر و ... از او دعوت می کردند که با پاراموتور بالای سر جمعیت پرواز کند و حرکت های نمایشی اجرا نماید تا جشن شکوه بیشتری داشته باشد. جوان ها بعد از فرود دورش جمع می شدند. این کارها برای همه جذاب است. انگار نه انگار همین آدمی بود که آن بالا داشت پرواز می کرد. آسمان را فقط برای پرواز می خواست. دلش پیش زمینی ها بود. یک ذره هم وسط آن جمعی که تشویقش می کردند خودش را نمی گرفت. دست می داد و با لبخند، گرم صحبت و احوالپرسی می شد، بی آن که هیچ کدامشان را بشناسد.

پرواز با هواپیماهای فوق سبک، بازی مرگ و زندگی است. هیچ دشمنی هم سر راهت نباشد هر آن حادثه ای ممکن است تو را در برگرفته و آخرین لحظات عمرت را رقم بزند. از زمین که می پریم بی استثنا فاتحه ای برای خود می خوانیم. حالا چه برسد به این که در منطقه خطر، جایی که دشمن مستقر است، بروی برای شناسایی. تیری طرفت بیاید جان پناه نداری. نمی توانی خیز بروی و سنگر بگیری. مجبور به فرود شوی ممکن است سر از تنت جدا کنند. روح الله به دل خطر می زد مردانه و از روی اختیار و داوطلبانه. جایی که کمتر کسی جرأت می کرد، او به پرواز در می آمد. به حرفش هم اعتقاد داشت که خدا هست و تا نخواهد اتفاقی نمی افتد. یک بار نشد منّتی بگذارد و فخر بفروشد که چه شاهکارهای زیبایی را شجاعانه خلق کرده است.

بعضی ها تا کاری یاد می گیرند که خیلی ها از انجامش ناتوانند زود بادی به غبغب می اندازند، احساس بزرگی می کنند و در رفتارشان تغییر ایجاد می شود. اصرار دارند با حرکات، سکنات و گفتارشان به اطرافیان بفهمانند که کسی شده اند.

روح الله ادعای بزرگی نداشت. حرف از بزرگ تری نمی زد؛ اما عملش همه را به این باور می رساند که شخصیتی بزرگ دارد. درست مثل درختی که میوه آورده، شاید سر به زیر داشته باشد؛ اما محصولی که به دیگران هدیه می دهد عظمت جایگاه و مرتبه اش را به اثبات می رساند.

لبخند روح الله حقیقی بود چون برایش مسئولیت می آورد. برای این که انعکاس آن در رفتارش گل لبخند را به دیگران هدیه می داد.

به روایت عبدالرضا حق شناس/ دوست و همرزم شهید مدافع حرم سید روح الله عمادی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بدبختی، یک انتخاب است

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۵۲ ق.ظ

غرغر

 

یک آشنایی داشتیم به رحمت خدا رفت. سه بار سرطان گرفت. دوتایش را به سلامت، رد کرد. خیلی درد کشید. خیلی هزینه کرد. دیگر پول و پله ای برایش نماند. همان ایام دو خواهرش به دلیل بیماری از دنیا رفتند. یک فرزندش طلاق گرفت. یکی از عروس هایش مرد و نگهداری از کودک او برعهده اش افتاد و...

واقعاً خیلی سختی کشید؛ اما لبخند می زد، خدا را شکر میکرد و از اطرافیانش بابت این که باعث آزار و دردسرشان شده عذر می خواست. همه از مرگ او متأثر شده و اشک ریختند.

از این دست آدم ها در زندگی مان کم و بیش دیده ایم و برایشان ارزش قائل شده ایم.

یک مدل دیگر هم آدم هایی داریم که صحیح و سالمند، دارند زندگی شان را جلو می برند، آبرو و اعتباری دارند، مشکل حادّی در زندگی شان نیست اما یکضرب نق می زنند، همه اش طلبکارند. دوست دارند یک گوشه بنشینند دیگران با بیل برایشان پول و امکانات بیاورند. دنیا را به آنها بدی باز شاکی اند. چشمشان به زندگی دیگران است. خوشی دیگران باعث آزارشان می شود و... اطرافیانشان را از دست خود فراری می دهند. کسی که از خدا راضی نمی شود از بندگان خدا هم راضی نخواهد شد و همواره در جهنمی که در ذهن خود ساخته، سوخته و به دست خود عذاب خواهد دید. آدمهایی که جز سیاهی نمی بینند جز سیاهی برایشان رقم نخواهد خورد.

همه ما از چنین آدم هایی بیزار و فراری هستیم و آنها را انسانهایی حقیر و کوچک و فاقد شخصیت می شماریم. همچین آدمی وقتی می میرد خیلی ها زیر لب می گویند: راحت شدیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک قطره از وجود خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ق.ظ

عکس باران زیبا - عکس نودی

 

امروز صدای نم نم باران، زودتر از مؤذن مسجد محل، بیدارمان کرد.

قطره باران، همان گلبانگ الله اکبر اذان است. آب هم بیدارگر است برای آن که خفته، باد و آفتاب و موج دریا و خش خش برگها هم.

باران، غبار و تیرگی را با خودش می برد و زلالی و طراوت را باقی می گذارد.

خدا دارد می بارد. رشحات عالم وجود در گذر ابر و باد، نمای طراوت ازلی عالم خلقت و رویش دوباره فطرتهاست.

در وجودمان نیز باید بباریم. دست سخاوت و نگاه رأفت خویش را به تبعیت از خدایی که الگوی ماست و شبیه ترین به خود آفریده مان، در بزنگاه انتخاب حق، از مخلوق او دریغ نداریم. باران شویم برای بندگان خدا، باران شویم برای دل خودمان، خشم و نفرت و کینه و حسّ انتقام را از درون خویش بشوییم و آئینه شفاف قلبی که باید نمایشگر وجه الله باشد را دوباره صیقل بدهیم.

تو بارانی ای خدا و ما قطرات خلقت تو. کاش یادمان نرود که قرار است جلوه رحمت تو باشیم. هر کس ما را می بیند بگوید: الحمدلله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راه نابودی جمهوری اسلامی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۳۳ ق.ظ

چرایی «مصرف گرایی» در جامعه؛تبعات و مضرات آن

 

اگر فرهنگ و خلق و خوی غالب در جامعه، مادی و دنیایی شود:

فرهنگ ایثار و نوع دوستی رنگ می بازد

کسی در انتخابات پیروز می شود که بیشتر وعده شکمی بدهد

کسی دفاع از ارزشها را به صرفه نمی داند

حسّ فقر و نیاز کاذب باعث نارضایتی عمومی، افزایش آمار طلاق و ایجاد عقده های اجتماعی و بروز ناامنی و... می شود.

عرق به میهن کاهش می یابد

تفکر مقاومت تضعیف می شود، جامعه سست در مقابل زیاده خواهی بیگانه عقب می نشیند 

و....

جمهوری اسلامی بر مبنای معنویت و ایمان به غیب شکل گرفت. در دفاع مقدس هم همین نگاه باعث خلق حماسه شد.

راه نابودی جمهوری اسلامی دامن زدن به تفکر مادی و زدودن باورهای معنوی است.

رواج بی حجابی و لذت طلبی و شهوترانی یک جلوه از تهاجم فرهنگی است. تبلیغات سرسام آور بازرگانی و تشویق مردم به رقابت در خرید بیشتر و ترویج فرهنگ مصرف گرایی به پشتوانه رسانه و شبکه بیمار بانکی، بعد دیگری از ضربه فرهنگی دشمن به اساس تفکر جمهوری اسلامی است که به شدت از آن غافلیم. سازمان ها و نهادهای فرهنگی و خدماتی گمان می کنند با درآمد حاصل از تبلیغات بازرگانی می توانند کار فرهنگی کنند غافل از آن که دامن زدن به حس فقر، ریشه فرهنگ و امنیت کشور را می سوزاند.

مسئولان اگر خودشان دنبال مادیات باشند طبعا نفعشان در این است که جامعه هم به سمت دنیاطلبی و لذت جویی سوق پیدا کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

و من شر حاسد اذا حسد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۱۶ ب.ظ

نشانه های دوست حسود | 8 علامت و نشانه های دوست حسود - ذهن نو

 

الحسود لایسود را هر جور که دلتان میخواهد معنا کنید، طنز یا جدی. حسود سید نیست! حسود بالا نمی رود و آقایی نمی کند. حسود سود نمی برد. حسود آسوده نبوده و رنگ آرامش را نمی بیند... هر طور حساب کنید حسود لطمه دیده و خودش اولین کسی است که ضرر می کند.

خب چه اشکال دارد موفقیت کسی را می بینیم، طرف چیزی خریده، کاری برایش دست و پا شده، همسری گیرش آمده، تبریک بگوییم و از ته دل خوشحال شویم؟ فیلم هم بازی نکنیم واقعاً خوشحال شویم. نه اینکه تنمان کهیر بزند، زبانمان خشک شود، طاق دهان بچسبد به حلقمان، نفسمان به شماره بیفتد، فشارمان پایین برود، تپش قلب بگیریم، بی خواب شویم، عصبی و بی حوصله شویم، شروع کنیم به پرخاش و جنجال و وسایلمان را این طرف آن طرف پرت کنیم .... چرا؟ واقعا چرا؟ ارزشش را دارد خودمان را پیر کنیم، بدنمان به رعشه افتاده و ضعیف شود، دنیا به کاممان تلخ شود چون یک نفر به توفیقی دست پیدا کرده؟ عاقلانه است؟

برای در امان ماندن از شرّ حسود سوره فلق را زیاد بخوانید.

آدمهایی هم که به شکل افراطی اسیر بیماری حسد بوده و در حال عذابند برای درمان خود تلاش کنند. موفقیت کسی را می بینند احساس کنند موفقیت خودشان است. خوشحال شوند. به دیگران هدیه بدهند و خوشحالشان کنند. دنیا فرصت زیادی برای آرامش و شادی به ما نمی دهد. با دست خودمان روزگارمان را سیاه و خراب نکنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لااقل گاو باش!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۲، ۰۴:۲۳ ب.ظ

با گاوها به آرامش روانی برسید

 

عکس گرفتن با گاو بهتر از انس با سگ و گربه است. گاو و گوسفند و مرغ و خروس گاه بیشتر از بعضی انسانها هم فایده دارند. طفلکها اسمشان بد در رفته است. آدمها در خلوت خودشان خوب فکر کنند آیا به اندازه یک گاو خاصیت دارند؟ جامعه از وجودشان نفعی میبرد؟

انسان قرار است اشرف مخلوقات باشد که اگر نباشد به حضیض بل هم اضل سقوط میکند.

انسان بودن و شرافت داشتن، لزوما به کار و مسئولیت و بسط ید و علم و جایگاه و شهرت و پول و ... بستگی ندارد. در این عالم هیچ چیز هدر نمی رود، حتی یک کلمه کوتاه یا یک آه و حتی نگاه، همه چیز این عالم دارای خاصیت و اثر است. خیرخواهی ولو در قلب و ذهن، اثر سازنده دارد و بدخواهی هم حتی اگر به ظاهر عملی نشود در باطن انسان و نیز در روند تحولات هستی اثر سوء میگذارد. 

منبع خیر و مصدر نیکی باشیم حتی اگر از دستمان کاری بر نمی آید دعا و خیرخواهی برای دیگران را در وجود خود نهادینه سازیم؛ حتی اگر نمی شناسیمشان. اگر نمیتوانیم خیر دیگران را بخواهیم لااقل در حد یک گاو اهلی، بی آزار باشیم و بد کسی را نخواهیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از مرداب کمتر نباشیم

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۳۲ ب.ظ

مرداب سراوان در گیلان

 

مرداب حرکت نمیکند، یکجا ایستاده است، جریان ندارد؛ اما زیباست، طراوت و شادی می بخشد و جریان می سازد.

از مرداب کمتر نباشیم. بگذاریم اگر کسی گذرش به ما افتاد نفسی راحت بکشد و جانی تازه کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اخلاق عملی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ۰۳:۴۷ ب.ظ

IRNA English

 

یکی از دانشجوها به خاطر تولد فرزندش جعبه ای شیرینی آورد کلاس، از استاد اجازه گرفت و پخش کرد. به من که رسید بر نداشتم. استاد داشت با لبخند نگاه میکرد. دید من بر نمیدارم، حدس زد که روزه ام. گفت مستحب است تعارف را رد نکنی. نزدیک غروب بود. تشکر کردم گفتم تا الان که صبر کردم، روزه قضاست مستحبی نیست... چیزی نگفت. جعبه شیرینی تا ردیف آخر کلاس رفت و برگشت و درس شروع شد.

جدی و مسلط، مثل همیشه، بحث را با حرارت جلو میبرد و در عمق مطلب فرو می رفت که متوجه صدای اذان شد. از جا برخاست و از کلاس رفت بیرون. با تعجب به هم نگاه کردیم. دقایقی بعد برگشت، با لیوان بزرگ چای داغ و شیرینی. آمد و با احترام و لبخند و تواضع گذاشت جلوی من. انگار نه انگار دانشمندی بزرگ و مطرح و اندیشمندی توانا و ماندگار است. فکر نمیکردم وسط گرمای بحث و درس، حواسش به زبان روزه دانشجویش باشد. شرمنده شدم و تشکر کردم. سریع رفت سر جایش و درس را ادامه داد.

خاطره ای از استاد مرحوم عماد افروغ به روایت دکتر میثم واثقی

شادی روح این متفکر بزرگ و نجیب، صلواتی هدیه کنید

  • سیدحمید مشتاقی نیا