اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۴۴ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

پل عبور از بحران ها

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۳۶ ق.ظ


بسم الله الرحمن الرحیم

قبله آزادگی

جستاری کوتاه پیرامون نقش نماز در اسارت

مقدمه

اسارت، حتی اگر منطبق با قواعد و قوانین کنوانسیون ژنو باشد، باز هم وضعیتی غیرعادی و دشوار برای اسرا محسوب می شود. دوری از خانواده، آینده مبهم، عدم دسترسی به امکانات معمول اجتماعی و زندگی در حریم سیطره دشمن از جمله عواملی است که دوران اسارت را سخت و ناهموار نشان می دهد. آن چه که بر اسرای ایرانی در بند رژیم بعث عراق گذشت اما چیزی ورای شرایطی بود که در اسارت گاه های شناخته شده دنیا در جنگ های جهانی و ... ترسیم شده است.

گذشته از شرایط غیرانسانی حاکم بر فضای اردوگاه ها و فقدان حداقل هایی از امکانات مادی، این واقعیت را نباید فراموش کرد که اصل نبرد بین دو جبهه عراق و حامیان بین اللملی اش با ایران اسلامی، محدود به مبادی جغرافیایی نبوده و از خاستگاهی ایدئولوژیک نشأت می گرفت.

از این رو اسارت را باید جلوه ای از استمرار نبرد اعتقادی بین قوای حق و باطل دانست. زندانبانان عراقی موظف بودند تا مظاهر ایمانی و ریشه های اعتقادی اسرای در بند را هدف قرار داده و از هر فرصتی برای انتقام جویی و ایراد خدشه به ساحت اعتقادات رزمندگان ایرانی بهره بگیرند. در مقابل، شیران دربند نیز با تأسی از عمق باورهای مذهبی خویش و بر مبنای منطق دینی خود تلاش می نمودند تا با اتخاذ تدابیری شایسته، حوزه نفوذ توطئه های متنوع و پیچیده دشمن را محدود و ناکام سازند. این مجاهدت خاموش بود که دوره سخت و طاقت فرسای اسارت را به مفهوم حقیقی آزادگی پیوند زد و گنجینه ای از آموزه های مکتب پایمردی و ایثار را میراث گرانسنگ تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ساخت.

نماز، پل عبور از بحران ها

بسیاری از انسان ها وقتی در تنگناهای زندگی قرار می گیرند به ورطه ناامیدی غلتیده و به معضلات روحی و روانی مبتلا می شوند. آن چه که برای آزادگان دربند دژخیمان بعث، راه عبور از بحران های طاقت فرسا و قوّت قلبی برای استقامت و صبوری بود را باید در عمق اعتقادت آنان جست. نماز، نسخه ای برای دفع همه آفت های روحی و معنوی در دوران اسارت بود:

"من و داوود به یکی از پادگان‌های بعقوبه منتقل و هر کدام در یک سلول انفرادی زندانی شدیم. از صبح دست‌هایمان را از پشت بسته بودند. دیگر کمرمان خشک شده بود. درد در تمام بدنم می‌پیچید. سعی می‌کردم کمرم را راست کنم تا کمتر درد بکشم؛ ولی بی‌فایده بود. دست و چشم بسته مانده بودم بدون این که بدانم کجا هستم
اول که وارد سلول شدم به لولای در تکیه دادم و دور تا دور اتاق را با دست کشیدن به دیوار، ورانداز کردم؛ اتاقی بود به اندازه‌ دو در سه متر. نیش‌های پی در پی پشه‌ها اعصابم را خرد کرده بود. در فصل پاییز و هوای شرجی عراق و هوای دم‌کرده‌ سلول، حسابی عرق کرده بودم. با زحمت کفش کتانی را از پا درآوردم. خواستم نماز بخوانم؛ اما وضو که هیچ، تیمم هم نمی‌توانستم بکنم. سمت قبله را هم که در آن سلول تاریک نمی‌توانستم پیدا کنم. خود را کنار دیوار کشاندم و به موازات آن ایستادم و نماز مغرب و عشا را خواندم. آن نماز برایم نمازی تاریخی بود؛ نمازی با دستانی که از پشت بسته بودند و چشمانی بسته، بدون تیمم و وضو و با آن همه دردسر، در جایی تنگ بی‌آن که سمت قبله را بدانم. 
می‌دانستم که خداوند به حال بندگانش آگاه است. "1

نماز شب، رمز سلامت روح و جسم

مرحوم حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی که از او با عنوان سید آزادگان یاد می شود در طول دوران اسارت همواره بر ضرورت حفظ و ارتقای سطح سلامت روح و جسم اسرا تأکید داشت. با توجه به جایگاه معنوی و رهبری فکری مرحوم ابوترابی، خط و مشی تبیین شده از سوی ایشان برای انس با نماز به خصوص نمازهای مستحبی مورد استقبال اسرا قرار گرفته و در تقویت قوای آنان تأثیری شگرف می گذاشت:

" حاج آقا می فرمودند: برادران، آرامش فکری و سلامت جسمانی پیدا نخواهند کرد، مگر با تکیه به خداوند متعال و یاد و ذکر او در نماز های نیمه شب. با این کلام های دلنشین مرحوم ابوترابی، من نیز مجذوب و شیفته شدم و مشتاق و شادمان، نمازهای شب را مرتب می خواندم."2

نماز جماعت، پناهگاه امن اجتماعی

گاه چنان عرصه بر یک جمع، تنگ می شود که شاید دیگر کسی نتواند در نقش طبیب روح و روان، تأثیری در پیرامون خود داشته باشد. در چنین شرایطی، نسخه های مادی علوم زمینی دیگر کارساز نبوده و برای نجات اجتماع باید به راهکاری فرا بشری اندیشید. از مجموع خاطراتی که در فرهنگ اسارت و آزادگی به یادگار مانده، می توان این گونه فهمید که دشوارترین برهه تاریخ اسارت مربوط به ایام بیماری و ارتحال حضرت امام خمینی (ره) است. اوج دلدادگی آزادگان سرافراز به پیرمرادشان آن قدر وسیع و غیرقابل توصیف است که جز از زبان راویان و شاهدان آن دوران، بیان شدنی نیست. امید آزادگان در تمام فراز و نشیب های دوران اسارت این بود که روزی به موطن خود بازگشته و توفیق زیارت مقتدای محبوبشان را درک نمایند.

خبر مربوط به ارتحال حضرت امام (ره) پشت آزادگان را شکست و غمی زائدالوصف را بر فضای عمومی حاکم ساخت. در چنین شرایطی که ممکن بود به یأس و سرخوردگی برخی اسرا منجر شده و استیلای معنوی دشمنان را رقم بزند، تنها یک راهکار جمعی برای نجات همگانی وجود داشت:

" سکوت همه جا را فرا گرفته بود. همه منتظر شروع اخبار بودند، زیرا شایعه ی ارتحال امام (ره) همه بچه ها را مضطرب و نگران کرده بودند؛ با این حال هنوز یقین پیدا نکرده بودیم. بالاخره ثانیه ها سپری شد و زمان پخش اخبار فرا رسید.

گوینده تلویزیون خبر ارتحال امام را خواند. انگار ستون های بازداشتگاه بر سرمان خراب شد. صدای گریه و شیون بچه ها سکوت آسایشگاه را شکست. همهمه و هیاهو تمام اردوگاه را فرا گرفته بود. بچه ها همه بی تابی می کردند. این بود که به پناه آخرمان روی آوردیم. در صفوفی منظم به نماز ایستادیم و شروع به راز و نیاز با خدا کردیم.  نگهبانان عراقی متحیر و سرگردان فقط نگاه می کردند و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دادند. ما هم آرام ترین و پرشورترین نماز را در طول مدت اسارت برپا کردیم."3

نماز جمعه، شکوه آزادگی

یکی از راهکارهای جذب افراد معمولی به جمع نیروهای ارزشی، اشاعه فرهنگ نماز است. در برخی اردوگاه های اسارت، گاه اسرایی که تازه وارد بوده و نمی توانستند با شرایط اسارت کنار بیایند، دچار انزوا و افسردگی شده و با انفعال در مقابل شرایط حاکم بر اردوگاه، در خطر انحطاط فکری و عقیدتی قرار می گرفتند. نماز، حلقه اتصالی بود که این افراد را به محفل معنوی سایر آزادگان کشانده و جبهه مؤمنان را تقویت می نمود. این همبستگی و تقویت قوا در برخی اردوگاه ها نه تنها برنامه های دشمن را عقیم می ساخت بلکه در مواردی باعث احاطه فرهنگ خودباوری و پایداری در فضای اردوگاه گردیده و جمهوری اسلامی کوچکی را در زمین دشمن و در مقابل چشمان متحیر آنان ایجاد می نمود:

" وقتی دیدیم جوّ اردوگاه ۱۸ بعقوبه با اردوگاه ۱۱ تکریت، خیلی فرق می کند و این جا آزادی وجود دارد و اسرا در حال و هوای دیگری هستند، بچه های ما شروع کردند به جذب بچه های جدید. یکی یکی این ها را کشیدیم به طرف خودمان. نماز یادشان دادیم، از آن حال و هوای زندانی بودن درشان آوردیم، آوردیم شان توی فضای اسارت.

از این جا نمار خواندن ها یکی یکی شروع شد، تا کار به جایی رسید که نماز جمعه برپا کردیم. نماز جمعه ای آن جا خواندیم که امام جمعه اش حاج آقا علی باطنی بود. چقدر بزرگ و باشکوه بود نمازی که جلوی چشم عراقی ها خواندیم. تمام عراقی ها از وحشت جمع شده بودند پشت سیم خاردار و با اسلحه و خیره نگاه مان می کردند."4

 هر برگ از تاریخ پرافتخار دوران اسارت، آموزه ای از سبک زندگی منطبق با دین و فطرت را در خود جای داده است. در این میان، نخ تسبیح حماسه سترگ آزادگی و مقاومت در چنگال دشمن که سرانجام شیرین پیروزی را به دنبال داشت، جهان بینی توحیدی و اهتمام به معنویت بود که زیباترین مظهر آن اقامه نماز می باشد. امید است با واکاوی لایه های آشکار و پنهان تاریخ اسارت و دفاع مقدس، بتوان نسخه عملیاتی برون رفت از بحران های فرهنگی و اجتماعی را به پیشگاه فعالان و صاحب نظران این عرصه ها تقدیم نمود. سید حمید مشتاقی نیا

1-  قصه نماز، راوی: حسن حسن شاهی

2- پیام آزادگان، راوی: محمد امیری

3- سایت جامع آزادگان، راوی: محمد خالصی

4- همان، راوی: علی اکبر اصغرزاد فیاض

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سحر نزدیک است

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۳۰ ب.ظ


اسمش را زوار شاه گذاشتند؛ به عشق شاه خراسان، آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام.

پیر چریک افغان، زوار شاه قاسمی، چند روز مانده به اربعین به شهادت رسید و امروز عصر، در شب شهادت حضرت ختمی مرتبت و امام حسن و در آستانه شهادت امام هشتم علیهم السلام بر دوش مردم قم، در جوار خواهر امام رضا علیه السلام تشییع شد. خاکسپاری اش نیز با روضه ثامن الحجج همراه بود.

عاقله زنی که نمی دانم همسرش بود یا خواهر، گاه به زور خودش را به تابوت می رساند و گوشه اش را می گرفت. بعد عده ای از نزدیکانش دست او را کشیده و شاید از ترس بی تاب شدنش از تابوت دورش می ساختند. زن اما با چشمانی اشک بار برای این کار خود دلیلی می آورد که دلها را به لرزه وا می داشت. می گفت: این همه سال با او بودم حالا حق من است که به تابوتش متبرک شوم ...

علاوه بر زوارشاه، سید غلام سخی حسینی، مدافع دیگری از قبیله حافظان حرم نور، هم امروز  بر دوش مردم تشییع شد.

به نیابت از همه شهدای مدافع حرم، بعون الله تعالی بزودی نماز جماعتی دیدنی در موصل به پا خواهیم کرد؛ انشاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با سید یمانی بیعت کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۲ ب.ظ


دو سه سال پیش، شنیدم دوستی در یکی از شهرهای اطراف قم، داعیه دارد که سید حسنی است. به دیدارش رفتم و صحت و سقم مسئله را جویا شدم. فهمید با توپ پر آمده ام. گفت: تو ثابت کن که من سید حسنی نیستم!

گفتم: اگر تو سید حسنی هستی من هم – العیاذ بالله – امام زمانم! می گویی نه؟ ثابت کن که نیستم! این مثل این می ماند که من یقه تو را بگیرم و بگویم دزدی و اگر می گویی که دزد نیستی باید مدرک بیاوری و ثابت کنی. البیّنة علی المدعی را لااقل ما طلبه ها باید از بر باشیم.

چندی پیش مقاله ای در باب ظهور در این وبلاگ منتشر کردم با این عنوان که امام عصر (عج) هزار سال بعد ظهور می کند! البته انشاءالله که آقا الساعه ظهور بنمایند اما هدفم در آن یادداشت این بود که بازخوردهای منفی وعده های پوچ درباره ظهور قریب الوقوع را برجسته نموده و این معنا را یادآور باشم که حتی اگر ظهور هزار سال بعد هم اتفاق بیفتد تکلیف ما در قبال دین و دنیایمان مشخص است.

در این چند سال آن قدر امام زمان و سید حسنی و یمانی و شعیب بن صالح و ... دروغین را دیده ام - و با بعضی هایشان عکس یادگاری انداخته و امضایی گرفته ام که اگر یک وقت ظهور کردند هوای ما را هم در دولتشان داشته باشند! – که واقعاً رغبت چندانی حتی برای آن که به ردّ این نوع ادعاها بپردازم را ندارم.

این بار به تقاضای یکی از دوستان که نگران بیعت برخی آشنایانش با یک سید حسنی پرادعا در بصره بود چند ساعتی نشستم و کلیه مطالب مربوط به این بنده خدا را زیر و رو کردم.

سید احمد الحسن که خود را یمانی آل محمد می داند البته یک مدعی فعال و جدی است که تا کنون علاوه بر کشور عراق توانسته هوادارانی در دیگر مناطق شیعه نشین جهان و متأسفانه در ایران را نیز به بیعت خود درآورد.

من با شعارها و برنامه های او و اهداف پشت پرده اش و حتی میزان سلامت اسناد روایی اش درباره علائم سید یمانی کاری ندارم. فقط دنبال استدلالش برای اثبات این مدعا هستم. شاید باورتان نشود که در زیر و بم مطالب منتشر شده توسط ایشان تنها توانستم دو دلیل را – غیر از خواب ها و رؤیاهای غیرقابل استناد او- برای طرح داعیه یمانی بودن جناب احمد الحسن پیدا کنم.

یک دلیل او این بود که ثابت کنید من سید یمانی نیستم! پاسخ این مطلب در سطور نخست این یادداشت درج شد.

دلیل دیگرش این بود که او همنام سید حسنی بوده و چون نخستین کسی هم هست که در طول تاریخ با این نام چنین ادعایی را طرح کرده – حتی اگر در این باره شک داریم - پس نباید یقین را با شک، آلوده ساخت و واجب است که داعیه اش را پذیرفت!

خوب است برای پیروان این آقا که مخالفانش را به مباهله! دعوت کرده تنها به این نمونه تاریخی استناد کرد. محمد بن عبدالله، فرزند عبدالله محض و از نوادگان امیرالمؤمنین علیه السلام، معاصر امام صادق علیه السلام بود.

فضائل او آن قدر در بین مردم زبانزد بود که به نفس زکیه معروف شد. بعد از مدتی او داعیه مهدویت نمود. حامیانش سادات پاک سیرت حسنی بودند که در اثبات مهدویت جناب محمد، استدلال می آوردند که مطابق با روایات، مهدی (عج) هم نام پیامبر (ص) و پدرش نیز همنام پدر رسول الله است. پس چون محمد بن عبدالله محض که انسان وارسته ای است دارای این دو ویژگی است – یعنی نام او و پدرش با نام رسول خدا و پدر بزرگوارشان یکی است - مهدویت او را باید پذیرفت. آنها هم می گفتند محمد بن عبدالله محض، نخستین کسی است که با چنین نامی در طول تاریخ ادعای مهدویت داشته است. جالب آن که بین دو کتف او خال بزرگ سیاهی هم وجود داشت.

قرن ها از آن زمان گذشت و امروز این واقعه فقط می تواند شبیه به یک داستان جذاب تاریخی باشد؛ اما در آن عصر به حدی این مسأله شیوع داشت که امام صادق علیه السلام به خاطر عدم همراهی با این جریان تحت فشار برخی از شیعیان قرار می گرفت. امروز دیگر بر همگان روشن است که تمام این قیل و قال ها ادعایی بیش نبوده است. محمد بن عبدالله محض نه نفس زکیه بود و نه مهدی موعود. آن زمان تنها کسانی از غبار فتنه در امان ماندند که به ریسمان وارث علم امامت چنگ زدند.

حرف های سید احمد الحسن – گذشته از این که معلوم نیست اصلاً نام حقیقی اش چنین باشد و این که از نظر فضایل هم به پای شهرت محمد بن عبدالله محض نمی رسد – چیزی بیشتر از جنس سخنان مریدان محمد بن عبدالله نیست. با این وصف، هنوز یقینی درباره ادعای او حاصل نشده است که بخواهد با شکّ، نقض شود.

همان طور که محمد بن عبدالله محض نتوانست نظر امام جعفر صادق علیه السلام را به سوی خود جلب کند، احمد الحسن نیز تا کنون نتوانسته رأی جانشینان مکتب امام صادق علیه السلام را به سمت خود متوجه سازد. می مانند عوام الناس که باید برایشان روشنگری کرد.

البته دم محمد بن عبدالله محض، گرم که بر ضد طاغوت زمان خود قیام کرد و جانش را در این راه از دست داد.

ادعاهای احمد الحسن که نفعی برای اسلام ندارد. خوب است ایشان تا دیر نشده از فرصت حضور در کشور عراق بهره جسته و مجال جهاد با دشمنان اهل بیت علیهم السلام را از دست ندهد که لااقل از این راه، خیری به اسلام و مسلمین رسانده باشد. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چرا شبکه تهران؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۸ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۳۲ ق.ظ


ملی شدن شبکه های استانی سیما، با توجه به پراکندگی اقوام و مهاجرت های اجتناب ناپذیر مردم مناطق مختلف کشور به نقاط دیگر، اقدامی بسیار کم هزینه تر از راه اندازی شبکه های اختصاصی جدید بوده و به یقین مورد استقبال مخاطبان خواهد بود.

به طور مثال آذری زبان های عزیز ما در همه نقاط کشور حضور دارند. شما می بینید وقتی تیم تراکتورسازی در ورزشگاه آزادی به مصاف رقبا می رود به اندازه یکی از دو قطب مشهور لیگ برتر، جمعیت هوادار متعصب را به استادیوم می کشاند.

مطمئن باشید اگر شبکه های استانی آذری زبان به صورت ملی دربیاید به شدت مورد استقبال ترک زبانان عزیز در اقصی نقاط کشور قرار خواهد گرفت.

خیلی از بچه های مازندران و گیلان و همدان و لرستان و ... ساکن در استان های غیربومی را سراغ دارم که حاضرند هزینه بدهند و با نصب آنتن های معروف به ماهواره استانی، به یاد موطن اصلی خود به تماشای برنامه های مرتبط با لهجه و آداب و رسوم خویش بپردازند.

بسیاری از مردم متدین کشورمان و مریدان ساحت علی بن موسی الرضا علیه السلام علاقمند هستند تا امکانی فراهم شود که بتوانند هر وقت هوای زیارت به سرشان زد و دستشان از سفر کوتاه بود، دل به امواج رسانه استانی حریم رضوی داده و سلامی از راه دور نثار بارگاه غریب خراسان کنند.

شبکه سیمای نور در استان قم، گاه مباحثی تخصصی درباره معارف دین مطرح می کند که می تواند برای علاقمندان به مطالعات اسلامی در سراسر کشور مفید باشد.

اکنون بین همه شبکه های استانی سیمای جمهوری اسلامی، مدیریت جدید صدا و سیما شبکه تهران را برای پخش ملی انتخاب کرده که ضرورت و دستاورد این تصمیم هنوز بر کسی روشن نیست.

فراموش نکنیم که فرهنگ حاکم بر فضای پایتخت، نمی تواند نسخه و الگوی مناسبی برای مناطق دیگر کشور باشد. از سوی دیگر ملی شدن شبکه تهران این ذهنیت را در بین مردم ساکن در مناطق محروم دوباره احیا می کند که پایتخت، مرکز توجهات مسئولان بوده و هر چه هست و نیست را باید در تهران جست. با توجه به ضرورت پیشگیری از مهاجرت شهرستانی ها به تهران، دامن زدن به تصور تبعیض خدماتی بین تهرانی ها و شهرستانی ها نتیجه ای جز تشویق به مهاجرت و سکونت در پایتخت را به دنبال نخواهد داشت.

به نظر باید این تصمیم عجیب مدیریت جدید رسانه ملی را نخستین اشتباه راهبردی جناب سرافراز تلقی کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ندای ملکوتی اذان شهید را از دست ندهید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۴ ق.ظ


شهید سید مصطفی گلگون از سرداران رشید لشکر25 کربلاست.

اذانی زیبا و دلنشین با نوای ملکوتی این شهید بزرگوار به یادگار مانده که لذت معنوی شنیدن آن، حال و هوای عاشقی سال های حماسه و ایثار را در خاطره ها زنده می کند. توصیه می کنم حتماً این فایل زیبا و تاریخی را دانلود کنید.

نمی دانم صدا و سیمای استان مازندران تا کنون این اذان را از رسانه استانی پخش کرده یا نه. ولی به هر حال به این عزیزان پیشنهاد می کنم هر از گاهی با پخش نوای آسمانی اذان این شهید، زنگار دلهای غفلت زده را صیقل بدهند:

http://s1.picofile.com/file/7436232575/%D8%A7%D8%B0%D8%A7%D9%86_%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C_%DA%AF%D9%84%DA%AF%D9%88%D9%86.wmv.html

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از باب امتثال امر!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۲۰ ق.ظ


دوستان عزیز انصار حزب الله بابل لطف کردند و به مناسبت ششمین سال فعالیت وبلاگ اشک آتش، متنی سراسر محبت و بزرگواری را برای حقیر ارسال نمودند. این امر برادران خود را در انتشار متن ارسالی، اطاعت می کنم؛ هر چند خود را لایق این تعاریف ندانسته و به فراخور عالم طلبگی و نان خوری سفره امام زمان (عج) اگر کاری هم در راستای صیانت از ارزش ها انجام داده باشم را جز اندکی از ادای وظیفه و تکلیفی که بر گرده خود احساس می کنم، نمی دانم.

فعالیت مجدد وبلاگ انصار حزب الله بابل به عنوان یک تریبون ارزشی و مستحکم در دفاع از حریم اسلام و انقلاب را تبریک عرض می کنم. امیدوارم همه تشکل ها و مجموعه های ارزشی و انقلابی شهرستان بابل و استان مازندران، از ظرفیت فضای مجازی و دنیای رسانه نهایت بهره را در راستای ترویج مبانی دین و نظام اسلامی مدّنظر داشته باشند. فراموش نکنیم که امروز از گروه های خرد مانند داعش تا مراکز استکباری جهان مانند آمریکا و صهیونیسم و ... بسیاری از توفیقات خود را مرهون استفاده از فضای رسانه و مانورهای مجازی هستند.

ضمن آرزوی توفیق برای همه دوستان، وبلاگ اشک آتش2 انشاءالله همچنان خود را متعهد به همه فعالان جبهه انقلاب اسلامی به خصوص عزیزان انصار حزب الله بابل می داند. نشانی وبلاگ انصار حزب الله بابل را هم در اختیار خوانندگان محترم قرار می دهم: http://www.ansarehezbollah.blogfa.com/

 

تشکرنامه ای ناقابل از 2 آتش اشک!!

این متن براساس اصل لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق تنظیم و بمناسبت ششمین سال تاسیس یک پایگاه استشهادی! در میدان جنگ مجازی بنام اشک آتش2 که بمدیریت طلبه مبارز برادرمان سید حمید مشتاقی نیا روشنگری مینماید،تقدیم گردید.

هر چندسید عزیز از افتخارات واعضاء موثر در شورای انصارحزب ا...بابل میباشد و وبلاگ ارزشمند ایشان هم همیشه تریبون همه جریانهای عدالتخواه ازجمله انصار بوده وخواهد بود. اما الحق و والانصاف درمدت حدود یکسال و اندی که وبلاگ انصار بابل بروز نبوده، تمام حرفها و برنامه های تشکیلات بدون کم وکاستی در وبلاگ اشک آتش منعکس میشد که جای تقدیر و تشکر ویژه دارد.

قطعا سیدحمید عزیز راضی به این تعریفات نبوده و بحمدا...نیازی هم ندارد و عملکرد و قلم رسا و حق طلب ایشان خود موید بالاترین تعاریف است.

سنگراشک آتش2 خط کمین همیشه پیروز در برابرجنگ نرم وسخت دشمن داخلی وخارجی، وادادگان و رنگ باختگان سیاسی، مافیای قدرت وثروت بوده وخیمه گاهی است برای ارادتمندان گفتمان اصیل انقلاب اسلامی. انشاا... شاهد توفیقات روزافزون برای طلبه عدالتخواه سیدحمید عزیز و همه مجاهدین راه خط سرخ حسین(ع) باشیم.

ان تنصروالله ینصرکم ویثبت اقدامکم

شورای انصارحزب ا...بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تحلیلی روانشناختی بر پدیده ای به نام هارون مونس

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۱۲ ق.ظ


هارون مونس، یک ایرانی وهابی شده تروریست است که در اقدامی عقیم در گروگانگیری چند شهروند بیگناه سیدنی، آبروی اسلام را ملعبه سیاست بازان جهانخوار قرار داد و در نهایت به درک واصل شد.

هارون مونس، در حقیقت یک روحانی سابقاً شیعه به نام حجت الاسلام! محمد حسن منطقی است که ظاهراً طلبه حوزه علمیه قم بوده و طبق اعلام رسمی منابع ایرانی، به دلیل مفاسد مالی در دهه هفتاد تحت تعقیب دستگاه قضایی قرار گرفت و در ترفندی معمول، با اتخاذ ژستی سیاسی توانست خود را در شمار اپوزیسیون جای داده و پناهندگی کشور استرالیا را به دست آورد.

درباره رفتار عجیب و دور از منطق این فرد به اصطلاح منطقی! که در عرض کمتر از یک روز به تیتر نخست اخبار بین المللی تبدیل شد تحلیل های متفاوتی ارائه شده و باز هم ارائه خواهد شد. در این که او از نظر سلامت روانی، تعادل لازم را نداشته و به عنوان یک تبهکار اقتصادی و شیعه وهابی شده به احتمال بسیار زیاد بازی تورهای اطلاعاتی غرب را خورده است شکی نیست. فارغ از تحلیل های سیاسی و اطلاعاتی بایسته در این ماجرا، متن زیر به بهانه ظهور این شخصیت مرموز و بیمار از منظر روانشناسی به تحلیلی کوتاه می پردازد. نکات طرح شده در این یادداشت می تواند برای برنامه ریزان نظام مدیریتی حوزه های علمیه قابل تأمل باشد.

ورود به حوزه علمیه، به معنای یک رفتار خلاف روال معمول جامعه است. بر اساس عرف جامعه، یک نوجوان با ورود به مقطع دبیرستان، آماده شرکت در کنکور گردیده و بعد از اتمام تحصیلات عالی و گذراندن خدمت سربازی، به دنبال دغدغه های معمول این سن یعنی اشتغال و ازدواج خواهد بود. این مسیر به طور عادی، راه مرسوم هر جوان ایرانی است.

 با توجه به تبلیغات گسترده انواع رسانه های حقیقی و مجازی در تخریب و تمسخر وجهه روحانیت، خروج یک جوان یا نوجوان از روال معمول اجتماع و اتخاذ شیوه ای دیگر از زندگی با همه شرایط و فراز و نشیب های معیشت طلبگی، در واقع حکم شنا کردن بر خلاف جریان آب را دارد که نشانه ای از "روحیه خاص" علاقمندان به این مسیر متفاوت محسوب می شود.

وجود روحیه خاص در علاقمندان به رسوم طلبگی، ممکن است از ایمان قوی و تقوای مستحکم آنان نشأت بگیرد و به همان میزان ممکن است از روی احساس و جوّزدگی و یا خودنمایی و اثبات وجود و قدرت متفاوت بودن افراد باشد.

ورود به حوزه و البته استقامت در این مسیر دشوار، مستلزم احراز دو ویژگی است. کسی می تواند در راه متفاوت و البته دشوار حوزه علمیه و کسوت روحانیت پا گذاشته و دوام بیاورد که هم از عنصر منطق و استدلال برخوردار بوده و هم اینکه از عشق و علاقه قلبی و ارادی نسبت به این راه بهره مند باشد. این دو ویژگی، دو بال یک پرواز شمرده شده و فقدان هر یک می تواند علت تامه برای انحراف و انصراف از پیمودن جاده نورانی تحصیل و تهذیب باشد. به عبارت دیگر حوزوی شدن، مصداق تلفیق دو راهبرد معنوی "طریقت" و "شریعت" است.

تجربه مواجهه با انواع طلاب در سنین مختلف و برخاسته ازطبقات متفاوت و ... مؤید این ادعاست که هر طلبه ای اگر نتواند از نظر منطق و استدلال با خودش کنار بیاید و نیز دلدادگی لازم برای تحمل فشارهای مختلف مادی و گاه روحی را نداشته باشد نمی تواند زیر بار نگاه و پرسش دیگران و البته تشکیک ها و وسوسه های ناتمام درونی خود مقاومت کند.

معدودی از طلاب هستند که پس از مدتی، به نبال مال اندوزی رفته و سر از باندهای فساد مالی در می آورند.

معدودی از طلاب هستند که پس از مدتی، با انگیزه هایی مانند غرور کاذب یا حتی واقعی و یا احساس بلوغ و اجتهاد فکری و نوگرایی در دین، افکاری منحرف از مسیر حقیقی اسلام پیدا نموده و راه به بیراهه می برند.

معدودی از طلاب هستند که به دلایل مختلف، با رویکردهای نظام جمهوری اسلامی، زاویه پیدا کرده و گاه به دامان ضدانقلاب پناه می برند.

هر سه گروه مذکور ممکن است یکی از دو پیش شرط بیان شده یعنی قوّت دین و بینش و بن مایه عشق و علاقه، بعنوان دو شرط محدثه و مبقیه در مسیر طلبگی را از دست داده باشند.

به هر حال وقتی کسی شهامت متفاوت بودن با روال معمول اجتماع را داراست اگر نتواند این روحیه و ویژگی خاص را در مسیر درست خود حفظ کند بی تردید در معرض التقاط و انحطاط قرار خواهد داشت. این انحطاط ممکن است گاه در مسائل مادی مانند دنیاگرایی و شهوت طلبی و ... ظهور پیدا کرده و یا در بستر فکر و زرورق اندیشه نمایان شود. ( والبته شاید هر دو! )

کسی که یک بار توانسته است مقابل نگاه سرزنش گر جامعه یا اطرافیان بایستد باز هم از ظرفیت لازم برای تکرار رویکرد متفاوت خود از محیط پیرامونش (مثلاً حوزه علیمه) برخوردار است. در این بین آن چه که به کمک او در حفظ دیانت و اجتناب از کژی ها می آید میزان شناخت و انس با مبانی دین و معارف آسمانی مکتب اسلام است.

بنابراین یکی از وظایف مدیران، مشاوران و مسئولان فرهنگی حوزه ها، هدایت و کنترل روح طغیانگر و احساس گرای  برخی از طلاب است. این مهم با تقویت بنیه های فکری طلاب جوان قابل تحقق خواهد بود.

نکته دیگری که در نظام تربیتی حوزه باید مورد دقت قرار بگیرد مدیریت عنصری به نام احساس خودباروی کاذب و یا حقیقی برخی از طلاب است. بسیاری از دانش آموختگان حوزه به دلیل حجم مطالعات متفرقه یا تخصصی و میزان توجه مخاطبان و رویکرد اجتهادی نظام آموزشی حوزه و یا هر علت دیگری مطمئن هستند که حرف هایی نو و ناب درباره مسائل مستحدثه، اعم از امور دینی یا اجتماعی و ... دارند. این افراد به دنبال عرصه ای برای ارائه نظرات و دیدگاه های خود می گردند. فارغ از صحت یا عدم صحت ادعای این افراد، احترام به صرف احساس خودباوری آنان می تواند در ایجاد آرامش روحی و کنترل شخصیتی شان تأثیرگذار باشد. راهکار این مسئله، همان ایجاد کرسی های آزاداندیشی مورد تأکید مقام معظم رهبری است. حوزه نیازمند ایجاد محیطی امن و آرام برای افرادی است که احساس نوگرایی و دگراندیشی دارند. خیلی از حوزوی ها در مسائل انقلابی، دینی، اجتماعی و ... حرف هایی برای گفتن دارند که نمی دانند کجا باید مطالب و توانایی شان را بروز بدهند. چنانچه کرسی های آزاداندیشی از حالت شعارزدگی و رفع تکلیفی خود خارج شده و میدانی برای عرض اندام همه صاحب نظران و مدعیان پدید آورد علاوه بر ثمراتی مانند تخلیه روحی و روانی، اصلاح و اعتلای فکری و ... کشف استعدادهای ناشناخته برخی ذخایر گمنام عالم اسلام را نیز به دنبال خواهد داشت.

پدیده ای مانند محمد حسن منطقی را شاید تنها بتوان با شخصیت های بیمار و عقده ای مانند گودرزی گروهک فرقان قیاس کرد.

مانند این افراد با این وضع وخیم روحی و فکری شاید بسیار انگشت شمار باشند. فاسدترین، جاهل ترین و منحرف ترین دانش آموختگان حوزه نیز آن قدری نسبت به حریم دین عرق دارند که حتی اگر به دامان سکولاریسم بپیوندند، به دشمنان اهل بیت علیهم السلام ملحق نمی شوند. این تعداد اندک، آن قدر عقل دارند که حتی اگر در دام مفاسد اخلاقی، اقتصادی و یا انحرافات فکری گرفتار شوند رفتاری عبث با میزان حماقت هارون مونس انجام ندهند، چنان که بسیاری از وهابیون داعشی ساکن در سایر نقاط جهان نیز تا کنون چنین رفتار غیرانسانی و بی فایده ای را مرتکب نشده اند. در مورد ریشه های رفتاری این عنصر مشکوک، جای کار بسیار است.

اما توجه به نکات بیان شده می تواند منافذ حداقلی رفتارهای ضددینی در افراد مستعد انحراف را مسدود سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بابل به یک حسینیه ارشاد نیاز دارد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۱۷ ق.ظ


همین اول بسم الله توضیح بدهم که ترکیب لفظی "حسینیه ارشاد " را از باب مصطلح به کار برده و به هیچ وجه منظورم توقف در محدوده بضاعت و کیفیت مدیریتی مرحوم علی شریعتی و ابوی بزرگوارشان در حسینیه ارشاد تهران نیست. به بیان صحیح تر، بابل به یک حسینیه ارشاد بی عیب و نقص و تکامل یافته نیاز دارد.

توضیح دیگر اینکه قید " یک حسینیه " هم از باب رضایت حداقلی به تحقق این مطالبه است والا چه بهتر که ده حسینیه ارشاد مترقی در این شهر تأسیس شود.

اما بعد؛

خانمی تماس گرفته بود و گفته بود یک استاد درس تفسیر (یعنی کسی که پول می گیرد تا بخشی از معارف دین را ترویج کند) در یک دانشگاه غیردولتی بابل وابسته به یک آقازاده حاشیه ساز، هر بار سر کلاس افاضه ای در جرح و رد مباحثی از دین مطرح می کند و به نیّت به به و چه چه دانشجویان عزیز کم اطلاع، مشت و لگدی را حواله اسلام می سازد. یک بار می گوید در اسلام سنگسار نداریم و این نوع مجازات از یهود به ارث رسیده، یک بار دیگر می گوید اگر مرد می تواند چهار همسر اختیار کند پس زن هم باید بتواند چنین کند و... و هر بار کف و سوت مخاطبان جوانش او را به وجد می آورد.

من البته در حد توان ذهنی و علمی خود پاسخی به ایشان دادم و در آخر از او خواستم تا این استاد سطحی نگر دانشگاه را به مناظره با یک عالم دینی در جمع دانشجویان همان دانشگاه دعوت کند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.

مشابه این نوع اتفاقات و پرسش ها را دوستان دیگر هم در تماس هایشان با حقیر یا سایر طلاب و روحانیون بارها مطرح کرده اند. به هر حال از هر راهی ممکن است در ذهن بسیاری از مردم به خصوص نسل جوان، ابهامات و اشکالاتی نسبت به پاره ای از احکام و عقاید دینی ایجاد شود. سؤال این جاست که این قشر کجا باید به پاسخی در خور، دست پیدا کنند؟

مرکز پاسخگویی به شبهات که در قم فعال است نمی تواند جای صحبت و گفتگوی رو در رو بین یک کارشناس دینی با یک جوان پرسشگر را پر کند.

بعضی از روحانیون حاضر در مساجد هم بضاعت لازم را – از نظر علمی یا رفتاری – برای مواجهه با این طیف از جامعه دارا نیستند.

تجربه ای که سال های قبل از انقلاب در مشهد رخ داد و نتیجه بخش بود، راه اندازی کانون نقد دینی است. البته این نام شاید الان زیبنده محافل ما نباشد اما منظور حقیر، رویکرد محتوایی کانون فوق است.

حسینیه ارشاد هم تجربه دیگر مشهدی ها در تهران بود که در جای خودش مؤثر واقع شد.

البته شاید عده ای بخواهند این پاسخ را بدهند که در بابل نیز مرکز یا مراکزی برای تربیت جوانان متدین راه اندازی شده؛ اما خوب است این نکته را مورد توجه قرار دهیم که بدنه نسل جوان به راحتی نمی تواند با جلسات منسجم و هدایت شده ارتباط مستمر برقرار کند. همین الان هم اگر دوستان به زیرمجموعه های آموزشی خود دقت کنند جز بچه های بسیج دانشجویی و حومه! را نخواهند دید.

توفیق و منزلت همه این حلقه ها و کانون ها و بنیادها و مراکز فکری فرهنگی فعال در شهر، مشهود و قابل تقدیر است؛ اما بابل به یک مرکز مستقل برای ایجاد بستر مناسب در طرح و رفع شبهات موجود در ذهن جوان و برقراری کرسی آزاداندیشی در حوزه مبانی دین آنهم به صورت عمومی و نه اختصاصی بسیار نیازمند است.

بارها دیده شده که برگزاری یک جلسه بحث آزاد و چالشی بسیار فراتر از تشکیل کلاس های آموزشی، مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است.

اخیراً این پیشنهاد را در صحبتی که با جمعی از فعالان مطالعاتی شهر داشتم مطرح کردم. جالب بود که عده ای این اشکال را وارد ساختند که جز حضرات آقایان مؤیدی و نیکزاد - که وقت هر دو بزرگوار فوق العاده ضیق است – روحانی دیگری در شهر نداریم که بتواند همه پرسش ها را فی البداهه و ریشه ای پاسخ بدهد!

اشکال این عزیزان که ممکن است در ذهن برخی از خوانندگان محترم این مطلب نیز خطور کند نشانه ای از همان درد کهنه ناشناخته ماندن ظرفیت های مذهبی و علمی شهرستان است. من در آن جمع به طور نمونه از حجت الاسلام مصطفی داداشی استاد متبحر مدرسه صدر که فردی حاضر جواب و آشنا به زیر و بم شبهات دینی و البته گمنام است نام بردم؛ اما اگر کسی متولی راه اندازی فضایی برای نقد و بررسی آزاد و دوطرفه مباحث دینی شود مطمئن باشد از نظر وجود کارشناسان ماهر و مسلط به مبانی دین در شهر دچار خلل نخواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این فایل صوتی را حتماً گوش کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۴۵ ق.ظ


استاد کامران غضنفری از پژوهشگران زبده تاریخ انقلاب اسلامی و نویسنده شهیر کتاب راز قطعنامه، چندی پیش در جمع امت حزب الله شهرستان بابل به افشای برخی جریانات پشت پرده مذاکرات هسته ای پرداخت که بسیار شنیدنی و جالب است.

به همت دوستان انصار حزب الله بابل، فایل صوتی صحبت های این سخنران و مورخ برجسته در فضای مجازی منتشر گردید.

مشابه سخنان صریح استاد غضنفری در نقد توافقات هسته ای را شاید هرگز نشنیده باشید. به خیّران فرهنگی توصیه می کنم این فایل صوتی را حتماً در دسترس سایر علاقمندان به گفتمان انقلاب اسلامی قرار دهند.

برای دانلود فایل به این نشانی مراجعه کنید:

http://s5.picofile.com/file/8156297268/07081300.mp3.html

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حرف آخر

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۱ ق.ظ


مسجد آبادی، نه امام جماعت داشت و نه نماز جماعت در آن اقامه می شد. عبدالحسین برونسی، کاری به این حرف ها نداشت. خودش راه می افتاد و می رفت به مسجد. گاهی فقط خودش بود و خدای خودش؛ اما چراغ مسجد روشن می شد. عبدالحسین گوشه ای می ایستاد و با خدا به راز و نیاز می پرداخت.

شور و حالش در نماز تماشایی بود. من گاهی کشیک می کشیدم، فقط برای این که او بیاید، گوشه ای بایستد و قامت ببندد. آن وقت تماشای حال و هوای او لذتی وصف ناشدنی داشت. باز بودن در مسجد و روشن بودن چراغ آن بعضی وقت ها عده ای را کنجکاو می کرد و به آن سمت می کشاند. گاهی چند نفری آستین بالا می زدند و وضویی ساخته و به نماز می ایستادند.

عبدالحسین خودش را با نماز وفق داده بود. فرقی هم برایش نمی کرد، وسط عملیات و آتش دشمن وقتی می فهمید وقت نماز شده، بی اعتنا به آن چه که دور و برش می گذرد به نماز می ایستاد. نماز خواندنش طوری بود که انگار کاری مهم تر از آن ندارد. تقیّد او به نماز اول وقت، بقیه را هم ترغیب می کرد تا دست از کارهایشان کشیده و نماز بخوانند.

این روش تبلیغ غیر مستقیم او بود، ولی از تذکر مستقیم و البته دوستانه هم غافل نمی ماند. به رفقا و دوستانش با مهربانی یادآوری می کرد که نماز اول وقت را فراموش نکرده و از ثوابش محروم نمانند.

پایم تیر خورده بود و لنگان لنگان به عقب بر می گشتم. سر چهارراه خندق، عبدالحسین را دیدم. وضعیتم را که دید گفت: کمی دیگر به عقب بروی بچه های امدادگر را می بینی. آنها به تو کمک خواهند کرد.

تشکر کردم. هنوز چند قدمی دور نشده بودم. مکثی کرد و پرسید: نمازت را خوانده ای؟! برایم جالب بود که زخمی شدن و خونریزی پایم را عذری برای تأخیر در نماز نمی دانست. گفتم: هنوز نه.

توصیه کرد: اول نمازت را بخوان بعد برو عقب.

این آخرین جمله ای است که از شهید برونسی به یادگار دارم. به اورژانس که رفتم خبر شهادتش را هم آوردند.

بر اساس روایتی از حجت الاسلام محمد رضا رضایی، خاک های نرم کوشک ص 34. هادی پورغلام، گلبو ص 120. سید هاشم موسی، همان ص 157.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ضرورت اصلاح یک تفکر غلط حراستی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۲۱ ق.ظ


تشکل حراست در هر نهاد و مجموعه ای با همه وظایفی که برعهده دارد، در راستای سلامت نظام اداری قابل تعریف و ارزیابی است.

ضمن تقدیر از زحماتی که نیروهای این مجموعه در ادارات متحمل می شوند بیان یک تذکر در خصوص باوری که ممکن است ثمره آن در تضاد با فلسفه تشکیل حراست باشد، لازم به نظر می رسد.

یک مورد از وظایف حراست ها ( عرض کردم یک مورد ) حفاظت فیزیکی از مجموعه اداری مرتبط است. مثلاً اگر کسی بخواهد یقه یک کارمند را گرفته و تعرضی نسبت به او بکند حراست موظف به حفظ آرامش و امنیت در آن مجموعه می باشد. بنابر این، وظیفه انظباطی، یکی از رسالت های تشکل حراست قلمداد می گردد.

نکته این جاست که آیا در تعرضات غیر فیزیکی و غیر موهن هم حراست باید با چشم و گوش بسته به حمایت متعصبانه از ریاست یا کارکنان مجموعه ذی ربط بپردازد؟ اگر حراست بخواهد از مدار تشخیص حق و باطل خارج شده و صرف همکار بودن را دلیل کافی برای دفاع تمام قد از مجموعه خود بداند آیا دچار تعارض با یک رسالت ذاتی دیگر خود یعنی کشف تخلفات اداری نگردیده است؟

بگذارید در قالب یک مثال منظور خود را توضیح بدهم.

اخیراً با مسئول حراست یکی از نهادهای خدماتی شمال کشور تماس داشتم و علت عدم برخورد و حتی دفاع او از کارمندان متخلف اداره اش را جویا شدم. او جوابی داد که بسیار برایم عجیب بود. مسئول مربوطه گفت: درست است که ممکن است کارمندانی از مجموعه ما تخلف کرده باشند ولی ما چون حراست هستیم باید از همکار خود در برابر اتهامات طرح شده دفاع کنیم!

هر چه من برایش استدلال آوردم که در حوزه امور غیر فیزیکی، انتقاد از هر مجموعه ای حق دیگران بوده و تقابل با انتقادهای قانونی و رسانه ای، جزو وظایف حراست ها محسوب نمی شود توی گوش این بابا فرو نرفت.

اخیراً نیز در دانشکده پزشکی همان شهر در مراسمی که به مناسبت روز شانزده آذر با حضور رئیس آن مجموعه برگزار گردید، وقتی یکی از دانشجویان بسیجی در کمال احترام و ادب از ریاست محترم خواست تا مانع از ترویج رفتارهای غیراخلاقی در اتهام زنی به نیروهای ارزشی و شب نامه نویسی و افشاگری های دروغ در مجموعه های ذی ربط بشود از مسئول حراست دانشکده خود  پیامی را با این مضمون دریافت کرد که مواظب باش پایت را داری بیشتر از گلیمت دراز می کنی!

به نظر می رسد مسئولان حراست ها باید مراقب باشند سطح کاری خود را در رتبه مأموران مبارزه با سدّ معبر و شرخر و ... تقلیل ندهند! هر چند در این میان نمی توان از نقش تأثیرگذار نهادهای فرا دست در پیشگیری از ایجاد رویکردهای جناحی و قدرت محورانه نمایندگان غیررسمی خود در ادارات غافل ماند. به هر حال حلقه مفقوده ای که هر از گاه باید مورد بازبینی قرار بگیرد، نسبت عملکرد حراست ها با فلسفه وجودی شان یعنی تقویت سلامت نظام اداری است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رفع اتهام از یک شهید مازندرانی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۵۸ ب.ظ

حجت اله نعیمی


به دنبال بازداشت " ح ب " یک مدیر ارشد شهرداری تهران به اتهام جاسوسی برای سازمان مجاهدین و اختلاس، تصویری در رسانه های مجازی منتشر گردید که ادعا شد مربوط به دوران جوانی این مدیر فاسد و زمان حضور وی در جبهه است.

متأسفانه بسیاری از نیروهای انقلابی نیز بدون هیچ تحقیقی این تصویر را در صفحات مربوط به خود منتشر کرده اند.

یک تحقیق ساده نشان می دهد عکس مورد اشاره، ربطی به مدیر شهرداری نداشته و مربوط است به چهره مبارک شهید والا مقام حجت الله نعیمی، اهل آمل و فرمانده اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا.

روح شهدا شاد که بعد از شهادتشان نیز مظلوم شهر هستند، هم از نظر سیرت و هم از منظر صورت!

در وصیتنامه این شهید بزرگوار می خوانیم:

... سلام بر روزی که متولد شدم و روزی که میمیرم و دوباره زنده می شوم. هر روز که خورشید در پس کوهها پنهان می شود، گویی که ما از دنیا رفته ایم و لیکن روز دیگر با طلوعش حیات را در خود احساس می کنیم. همگی در کام مرگ فرو خواهیم رفت و این واقعیتی انکار ناکردنی است. اما خوشا به حال آنکه این غروب حقیقیشان نیست و در طلوع و تسخیر شادمانه و شادند . . . 
امروز نبرد مقدسی که ملت مسلمان ما با صدام و حزب بعث ودر حقیقت اتحاد نا مقدس استکبار جهانی دارند علاوه بر آن که به وظیفه انسانی و وجدانی خود عمل می کند (دفاع از خاک میهن اسلامی) با این وسیله فضای توحید را نیز آزاد ساخته و زمینه حاکمیت توحید را در عراق فراهم آورده و برای نجات مستضعفان آن مرز و بوم جان نثاری می کنند. هدف ما در این نبرد مقدس نابودی شرک و گسترش آیین الهی و نجات مستضعفان عراق است، ان الصبح لقریب (همانا صبح نزدیک است). آری امروز اسلام است که در برابر کفر ایستاده و مقاومت می کند و جنگ ما جنگ اسلام با کفر است نه جنگ عرب و عجم. برادرکشی نیست بلکه کافرکشی است و آنان که آرزوی شرکت در جنگهای رسول خدا (ص) را داشتند بدانید که امروز این آرزو تحقق یافته و فرزند رسول خدا (ص) در جبهه های حق و آرزوهایش صادقند. آنانکه سالیان سال در زیارت نامه حضرت امام حسین (ع) می خوانند: یالیتنا کنا معکم فأفوز فوزأ عظیم (ای کاش ما با شما بودیم تا به فوز بزرگ می رسیدیم.) بدانند امروز زمینه آن فوز عظیم فراهم آمده است. کربلای امروز ما جبهه ایست نه در هزار کیلومتر بلکه وسعت آن اقتدار تاریخ است و جبهه امروز ما سابقه چهار ساله ندارد که دارای سابقه ایست بس طولانی به طول فاصله حق تا باطل . . . من می روم تا لبیک بگویم به ندای حسین زمان امام امت و راهی را باز کنم برای پیروان امام حسین (ع)؛ می روم تا فرعون و فرعونیان زمان را از زمین به زباله دان تاریخ بیندازم . . . 
سوگند به خون شهدا هرگز عهدی را که با خدای بسته ام اگر در آتش بسوزم و خاکستر شوم نخواهم شکست و هرگز از هدف مقدس خود دست بر نمی دارم و قسم به آن کس که جان من در قبضه اوست ،هزار مرتبه در میدان پیکار به خاک و خون غلتیدن از مردنی که بر روی بستر صورت گیرد گواراتر و شیرین تر است. پس شما از بابت من نگران نباشید و این مایه شکر و افتخار برای من و شماست که در این راه به درجه شهادت برسم
مادر گرامی! الان که من در این نبرد علیه دشمنان قسم خورده اسلام شرکت می کنم ، داغی را در دلتان گذاشته ام و تو ای مادر مهربان و عزیز! من می دانم که برای آمدن من از جبهه روز شماری می کنید و الان در مجلس عزای من نشسته ای و به طور ظاهری گریان و نالان هستی. اما چه کنم خدا مرا به مهمانی دعوت کرده است و من عاشقانه به ملاقات خدا شتافتم
مادر عزیزم! پسرت رفت به محراب کربلای ایران، خوزستان داغ تا شاید درد حسین را با تمام گوشت و پوستش حس کند. پدر عزیزم! می دانم که برای من زحمت های فراوان کشیده اید و مرا به این سن رسانده اید، در حالی که من حتی ذره ای از زحمات شما را جبران نکردم اما این را بدانید که در این موقعیت و وضعیت فعلی که تمام کفر در مقابل اسلام به ستیز مشغولند اسلام به من بیشتر احتیاج داشت و من آگاهانه خون خود را تقدیم اسلام کردم و شما دیگر سیمای ظاهری مرا نمی بینید. پدرم! پسرت رفت تا شاید بوی خون حسینی به مشامش برسد
برادران گرامی من! خیلی علاقه داشتم که در جوار شما باشم اما جبهه مقدم بر تمام این تمایلات می باشد و از اینکه برای شما خوب برادری نکردم مرا عفو کنید و شما را به خداوند بزرگ می سپارم. برادر شما رفت تا شاید با خون ناقابلش راه کربلا را برای تمام دلهایی که هوای کربلا دارند ،باز کند
خواهران عزیز و نور چشمانم! می دانم با شهادت من می سوزید و در نبود من و از اینکه سیمای ظاهری مرا نمی بینید گریان و نالان هستید، امیدوارم که راه زینب را پیشه کنید و صبر داشته باشید
خواهرانم! برادرتان رفت تا شاید بتواند به سر بریده حسین (ع) بوسه زند
از امت حزب اللهی می خواهم که حضورشان را در صحنه حفظ کنند و در کارهایشان به خداوند توکل کنند. جبهه ها، شهداو امام را فراموش نکنید. خواهران حزب اللهی با حجاب خود این سد آهنین در مقابل توطئه های استکبار جهانی و ایادی داخلی آنها باشند و ثابت کنند ننگ را نمی پذیرند. از دوستان و رفیق ها و آشنایان و فامیلها می خواهم که همیشه به یاد خدا بوده و جبهه و جنگ را سر لوحه کار خودشان قرار داده و به فعالیتهای پیگیر خود ادامه داده و در مقابل چهرهای فساد و نفاق شدیداً مبارزه کنید . . . حجت اله نعیمی 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک ابهام درباره مرد پرده نشین!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۲۶ ب.ظ


سریال پرده نشین الحق والانصاف یکی از پرمحتواترین برنامه های تلویزیونی است که علاوه بر انتقال مفاهیم ناب مذهبی، جذابیت های نمایشی خوبی را نیز درخود جای داده است. از این بابت باید به بهروز شعیبی، کارگردان جوان کشورمان تبریک گفت.

چند روزی است که پیامی در رسانه های مجازی رد و بدل می شود مبنی بر این که سریال پرده نشین به طور نامحسوس درصدد توجیه خلاف کاری های آقازاده هاست. این پیام از سوی کسانی مخابره می شود که معتقدند این سریال در وهله نخست دامان روحانیون ذی نفوذ را از اتهام فرزندانشان مبرّا می کند و در مرحله بعد اثبات می کند که آقازاده های مظلوم! هم ناخواسته بازیچه دست صاحبان زر و زور و تزویر قرار گرفته اند.

من با این ادعا خیلی موافق نیستم. علتش هم این است که واقعاً بسیاری از علما از عملکرد فرزندان خود دفاعی نمی کنند و اینکه واقعاً بستگان درجه یک بسیاری از چهره های ذی نفوذ حوزوی در دام فرصت طلبان گرفتار می شوند. من از این موارد بسیار دیده ام و تا اینجای کار هم از رویکرد این سریال دفاع می کنم.

اما در چند قسمت اخیر این مجموعه تلویزیونی اتفاقی افتاده که ممکن است باعث شود سازندگان مجموعه فوق در معرض اتهام قرار بگیرند.

همین امشب به تیتراژ پایانی این سریال توجه کنید. اوایل تیتراژ در بین کسانی که به خاطر همکاری در ساخت آن مجموعه مورد سپاس قرار گرفته اند نام تولیت آستان قدس رضوی و آقازاده ایشان را به وضوح ملاحظه می فرمائید. لابد یادتان هست که سال ها پیش وقتی بحث برخورد با آقازاده ها و نورچشمی ها مطرح شد، مشتری نخست راهروهای دادگاه مبارزه با مفاسد اقتصادی، شرکت المکاسب وابسته به کدام آقازاده بود؟ البته آخرش نفهمیدیم پرونده مذکور به کجا انجامید.

انتشار نام تولیت آستان قدس و فرزندش به عنوان همکار در ساخت این سریال می تواند بدبینی ها نسبت به انگیزه و پشت پرده ساخت آن را افزایش دهد. نکته عجیب این جاست که اگر تیتراژ پایانی این سریال در قسمت های نخست را در سایت آپارات جستجو کنید، به هیچ وجه نامی از تولیت آستان و فرزندشان نخواهید دید! باید پرسید این نامها چرا هم اکنون به تیتراژ پایانی پرده نشین اضافه شده و یا به بیان دیگر، سازندگان این مجموعه بنا بر چه مصلحتی از اعلام نام های ذکر شده در قسمت های آغازین سریال اجتناب می ورزیدند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کرانچار مست و واقعیتی که هست!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۵ ق.ظ


انتخاب کرانچار برای سرمربی گری تیم ملی امید دارای حواشی خاصی بود. حبیب کاشانی عضو شورای شهر تهران و مدیر ناکام این تیم، دعوت از کرانچار را برگ برنده ای برای عرصه جدید مدیریت ورزشی خود می دانست. اخبار ابتدایی، حاکی از مخالفت وزارت ورزش با این انتخاب بود.

کش و قوس ها و رجزخوانی ها بین طرفین دعوا ادامه داشت تا این که بالاخره وزارت ورزش و جوانان، راز مخالفت خود با این مربی خارجی را برملا ساخت.

در خبرهای متعددی که بر روی خروجی رسانه ها قرار گرفت دلیل وزارت ورزش در مخالفت با کرانچار، دائم الخمر بودن وی ذکر گردید! در گزارش های مطبوعاتی این ادعا نیز منتشر شد که کرانچار دوبار به حالت مست بر سر تمرین ها حاضر شده است!

حبیب کاشانی اما بی پروا از آن چه که پیش آمده، صرف مخالفت وزارت ورزش با گزینه مورد نظر خود را مبنای استعفایش از مدیریت تیم ملی امید دانست. این وسط نخستین پرسشی که پیش می آید این است که امثال کاشانی - که اتفاقاً برخی می کوشند تا او را در صف مدیران متعهد ورزش بگنجانند- چه تعلقی نسبت به احکام دینی داشته و از نظر آنان اولویت با موفقیت در مدیریت و به اصطلاح برد ورزشی است یا تقیّد به مسائل شرعی؟!

سال ها پیش نیز شاهد بودیم وقتی سردار آجرلو، مدیر عامل وقت تیم تازه به میدان آمده استیل آذین، با یک بازیکن معروف تیم خود به خاطر روزه خواری علنی برخورد کرده بود، اندکی بعد مجبور به استعفا شد!

امثال این اتفاقات البته در دنیای آلوده ورزش حرفه ای به وفور یافت می شود اما به هر حال باید پرسید مدیران ریش دار و به ظاهر متعهد عرصه ورزش چه تکلیفی در ازای این نوع وقایع تلخ دارند؟

نکته دیگری که باید در این خصوص مدّنظر قرار داد این است که اگر چه جناب کرانچار مسلمان نیست اما موظف به رعایت قوانین داخلی نظام جمهوری اسلامی است. کرانچار می داند در هر کشوری غیر از ایران نیز افراد دائم الخمر و در حالت مستی حق ندارند بر سر کار خود حاضر شوند. در کشورهایی که شرب خمر آزاد است نیز تعادل روحی، شرط حضور در محیط کار محسوب می شود.

بنا بر آن چه گفته شد ضمن تقدیر از استقامت مسئولان محترم وزارت ورزش بر سر خطوط قرمز شرع و قانون، با توجه به آشکار شدن شرب خمر این فرد غیرمسلمان و تظاهر به مستی در سطح جامعه اسلامی، لازم به نظر می رسد احکام پیش بینی شده شرع در خصوص این حرمت شکنی حتماً مورد اجرا قرار بگیرد. کمترین واکنش به تخطّی این مربی خارجی باید اخراج او از ایران اسلامی باشد. برخورد با این مربی خاطی هشداری برای همه غیرایرانیانی خواهد بود که ممکن است به بهانه تفاوت های دینی درصدد زیرپا گذاشتن خطوط قرمز جمهوری اسلامی و رقم زدن یک کاپیتولاسیون نانوشته و غیرمصوّب باشند.

امیدوارم مسئولان سایر نهادهای ذی ربط نیز به مشی فوق انعطافی خود در قبال ورزشکاران و هنرمندان خاطی– مانند آن چه که در ماجرای جعل مدارک نظام وظیفه توسط برخی بازیکنان فوتبال گذشت – پایان بخشیده و عمل به قانون را سرلوحه خویش قرار دهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بر ازدواج سفید لعنت!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۰۴ ق.ظ


همین اول کار بگویم که من از اساس با این عبارت التقاطی! مشکل دارم. ازدواج سفید دیگر چه صیغه ای است؟! یعنی اصلاً صیغه ای در کار نیست که ازدواجی صورت گرفته باشد و حالا بخواهیم رنگش را تعیین کنیم.

 اگر صرف هم خانگی یک خانم و آقا را ازدواج بنامیم - ولو از نوع سفیدش – معنای ضمنی آن، تأیید تلویحی اصل وقوع ازدواج است. بماند که بر فرض تسامح اگر بخواهیم این رویداد دوجانبه و البته نامشروع را ازدواج سفید بدانیم لابد باید زوجیت شرعی و مرسوم را هم در مقابل آن ازدواج سیاه بنامیم!

الغرض؛

یکی دو هفته پیش تقریباً اکثریت ائمه محترم جمعه در یک اقدام ضربتی و از پیش هماهنگ شده، اقدام به مذمّت این واقعه کثیف اجتماعی موسوم به ازدواج سفید نمودند. راستش برای من حل نشده است که رفع چنین معضل پیچیده ای چگونه ممکن است در چند جمله از خطبه دوم نمازهای جمعه بگنجد و این که اصلاً جماعت نمازگزار جمعه ما تا چه حد با چنین معضلاتی سر و کار دارند و یا این که صرف اشاره کوتاه به یک معضل سیاه و لابد انتظار محکومیت آن توسط نمازگزاران محترم جمعه و احتمالاً سر دادن چند شعار در محکومیت این اقدام نکبت بار تا چه حد ممکن است علاج کار باشد. بگذریم.

نکته این جاست که پیش از آن که بخواهیم دنبال راه حل برون رفت از این بحران شنیع اجتماعی باشیم در قدم نخست باید ریشه های ظهور چنین پدیده شومی را شناسایی کنیم.

به نظر شما چه مقدماتی نیاز است تا وقوع چنین اتفاق تلخی را در سطح اجتماع شاهد باشیم؟ پاسخ ساده است. عادی سازی روابط با جنس مخالف، می تواند یکی از اصلی ترین بسترها برای ظهور چنین معضلی شمرده شود. یادتان می آید این شعار جالب را که هر معتادی (یا اکثریت این جمع) در ابتدا سیگاری بوده است؟

وقتی یک نفر می بیند که در اوج فشارهای روحی و جنسی مربوط به سن جوانی، حق دارد که با جنس مخالف خود در یک کلاس درس بنشید، جزوه رد و بدل کند، گپ و گفت و شوخی داشته باشد، اردوهای مختلط برود، ارتباط دوستانه برقرار کند و ... طبیعی است که بر اساس غریزه و طبع زیاده خواه خود - که در ذات همه انسان ها به نوعی بروز پیدا می کند – ساعت های با هم بودن نامشروع را ازدیاد ببخشد. این گونه است که به مرور، باور هم خانگی با جنس مخالف در راستای همان ارتباط دوستانه عادی شده در سطح جامعه، به مسئله ای معمولی و قابل هضم تبدیل خواهد شد.

خودتان قضاوت کنید تا کنون چند رئیس جمهور این کشور از بدنه حوزه علمیه برخواستند اما کوچکترین گامی برای عمل به دستورات دینی در خصوص ارتباط با نامحرم به خصوص برای جوانان برداشتند؟ مگر نه این که اسلام حتی برای نوع راه رفتن در معابر برای زن و مرد نامحرم توصیه هایی دارد؟  آن وقت دانشگاه های ما یکی از یکی آزادترند!

چقدر در فیلم ها و سریال های مختلف دیدید که روابط دختر و پسر دانشجو – بی اعتنا به عواطف و غلیان های روحی و غرایز مقتضی این سن – امری عادی جلوه داده شده و حتی کسانی که در این خصوص غیرت نشان می دهند را مورد تقبیح قرار می دهند؟

اخیراً در یک سریال تلویزیونی شاهد آن بودیم که زن و مرد همکار در یک اداره، همدیگر را با اسم کوچک صدا زده و جالب آن که سعی می شد تحمل این مسئله از سوی خانواده ها هم امری طبیعی جلوه داده شود.

ضرب المثل تخم مرغ دزد و شتر دزد را که از یاد نبرده ایم. وقتی برای گام های نخست معصیت، فرش قرمز پهن می کینم دیگر نمی توانیم گام های بعدی آن را در محدوده خطوط قرمز نگاه داریم.  حالا بیایید و هر هفته در تریبون های نمازجمعه بر ضد ازدواج به اصطلاح سفید داد سخن برانید و از مردم تکبیر و لعن و نفرین بستانید. آب از سرچشمه گل آلود است.

در کنار آنچه که گفته شد، هجمه ضد فرهنگی ماهواره ها و سایت ها و تضعیف باورهای دینی را هم صد البته باید لحاظ نمود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هادی غفاری به احمدی نژاد رأی داد!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ق.ظ


روزهای نخست آغاز فتنه خیابانی سال 88 بود که فایل صوتی حاوی اهانت بی سابقه هادی غفاری به ساحت رهبر انقلاب در فضای مجازی منتشر شد. طولی نکشید که تصاویر حضور خیابانی این چهره خبیث در تظاهرات بر ضد نظام نیز در رسانه ها منتشر گردید.

اگر شما پشت گوشتان را دیدید ما هم برخورد دادگاه ویژه روحانیت را با این انسان نما دیده ایم.

اکنون در سایه شوم احیای مشی نفاق، دوباره فتنه گران از سوراخ های خود بیرون آمده و نغمه اناالرجل سر داده اند.

حادثه اهانت غفاری در دانشگاه شیراز به ساحت رهبر انقلاب و مردم ایران یک نمونه از احیای جریان فتنه است که اگر باز هم متولیان امر، مهر سکوت بر لب بدوزند مطمئن باشید حوادثی تلخ تر از آن را شاهد خواهیم بود.

من می گویم شما فرض کنید هادی غفاری، سعید ذاکری است. فرض کنید او از علی لاریجانی انتقاد کرده است. اصلاً فرض کنید او نعوذ بالله حامی احمدی نژاد بوده است. شما فرض کنید هادی غفاری، موسی علی زاده است که می خواهد به ضرب و شتم یک طلبه بسیجی اعتراض کند. شما خیال کنید غفاری، علی رضا جهانشاهی است که العیاذ بالله نسبت به زمین خواری برخی نور چشمی ها معترض است ... شما هر جور که دلتان می خواهد حساب کنید. این گوی و این میدان؛ دعا می کنم این دفعه سر بلند باشید.   

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مصاحبه با محمد حسین منصف عضو شورای اسلامی شهر بابل (قسمت اول)

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۷:۴۳ ب.ظ


محمد حسین منصف دانش آموخته علوم سیاسی از دانشگاه تهران و کارشناس تحقیقات و پژوهش است.

چند سالی سکّان معاونت تحقیقات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان مازندران را بعهده داشته و در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی و دفاع مقدس مقالات زیادی از او در نشریات به چاپ رسیده است.

تاکنون 5 عنوان کتاب از او در زمینه دفاع مقدس منتشر گردیده است. در سالهای دفاع مقدس نیز در کسوت فرماندهی و جانشینی گردان به مبارزه با دشمنان این ملت پرداخته است. او هفت سال از عمر خود را در اسارتگاههای رژیم صدام گذرانده و جانباز 40% می باشد. او بلافاصله پس از بازگشت از اسارت، با کمک دوستانش کاروان پیاده میثاق با نور را برای سفر پیاده به مرقد بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی پایه گذاری کرده و 6 بار این سفرها را در دهه هفتاد مدیریت کرده است.

او اکنون عضو شورای اسلامی شهر بابل، سخنگو و مسئول کمیسیون فرهنگی هنری، آموزشی پژوهشی این شورا است. این ها را نوشتم تا بدانید او با انقلاب و امام و رهبری بیگانه نیست و در راه آرمان بلند امام، عمرش را گذرانده است و اتهام بیگانه بودن با نظام و انقلاب به او نمی چسبد و به قول خودش دارد به تکلیف نمایندگی اش در شورای شهر عمل می کند.

سوال: آقای منصف می خواهم یک راست بروم سراغ اصل مطلب. چه شد که بجای مطرح کردن مشکلات مرتبط با فساد یا تخلف در شهرداری در صحن علنی شورای شهر، حرکت اعتراضی خیابانی و تحصن در جلوی شهرداری بابل را انتخاب کردید؟ آیا راه دیگری نبود ؟

جواب: با سلام خدمت همه دوستان و عرض ارادت به پیشگاه مردم عزیز بابل

15 ماه در مورد تخلفات شهرداری، نامه های رسمی نوشتم و در صورت جلسات رسمی که برای فرماندار – استاندار و امام جمعه هم فرستاده می شود، با دست خط خودم مخالفت خود را با حیف و میل بیت المال و تخلفات ساخت و ساز و عیدی های بیجا مثل عیدی 1 میلیون تومانی عید فطر و تنبلی ها و کم کاری ها و اضافه کاری های 150 ساعته بدون اضافه کاری و استخدام های فامیلی را رسماً و شفاهاً اعلام کرده ام، اما عزم جدی در مبارزه با فساد را ندیدم.

سوال: اگر به کار شهرداری و شهردار معترض بودید، می توانستید در شورای شهر شهردار را استیضاح کنید و یا در صورت لزوم او را عوض کنید.

جواب: در شورای شهر 13 نفره مثل بابل، با 9 رأی می شود شهردار را استیضاح کرده و در صورت قانع نشدن، شهردار را عوض کرد. هیچوقت آن 9 رأی با هم جمع نشدند تا شهردار و عوامل شهرداری احساس خطر کنند. مشکل اساسی در همین جاست. شهردار خود را در حاشیه امن می بیند و مقصر اصلی خود اعضای شورای شهر هستند که برای شهردار حاشیه امن ایجاد کرده اند.

سوال: شنیده ام که شما از مسئولین شهرتان بابت عملکردشان در این قضیه گله دارید. از چه چیزی گله دارید؟ آیا انتظار داشتید از حرکت شما حمایت کنند؟

جواب: البته از بعضی از اعضای شورای شهر، از آقای فرماندار و ... انتظار حمایت نداشتم چون می دانستم به قول رهبری معظم، در مقابله با فساد باید لباس مبارزه بر تن کر . البته همین جا برای اینکه شکرگزار خداوند باشم، از رفتار خوب و انسانی ریاست محترم دادگستری و دادستان و قاضی محترم پرونده و مسئولان زندان متی کلا، بعضی از اعضای شورای شهر و بویژه از پیگیری نماینده محبوب شهرمان حاج آقا ناصری و جناب تشیّع رئیس دفتر ایشان تشکر می کنم. اما از بزرگان محبوب شهرم که شخصاً دوستشان دارم و برایم عزیز و محترم هستند انتظار بیشتری داشتم.

 از یکی از این بزرگوران یک سوال اساسی دارم، از قول شما مطالبی در سایت ها نوشته اند که شما در دانشگاه شهرمان پس از حوادث شهرداری طوری گفته اید که انگار حرکت اعتراضی مرا که مطابق قانون نبود شدیداً مورد انتقاد قرارداده اید. من دیده ام که شما انتقاد پذیر هستید. یادتان هست سال گذشته در یکی از مساجد در جلسه تریبون آزاد، شما و فعالان فرهنگی حضور داشتید و با توصیه شما من دبیری جلسه را عهده دار شدم. یکی از حاضرین، حوزه نقد را به حوزه فیزیکی برد و از بلندی و تن صدای شما انتقاد کرد و شما با سعه صدر از او بابت صدای خود عذر خواهی کردید و من برای برطرف کردن این سوال و انتقاد غیر معمول به شما گفتم من به صدای شما علاقه دارم و لطفاً تن صدایتان را تغییر ندهید و . . .

چون شما نقد پذیر هستید ، شما را با انصاف مورد نقد قرار می دهم.

شاید شما انتظار داشتید من برای حرکت اعتراضی خود از فرمانداری مجوز می گرفتم. آیا فرمانداری که حاضر نیست نقد شود و در جلسه مناظره 2 آذر 93 در شورای شهر شرکت نکرد، به من مجوز می داد؟!

من در حوزه استخدام های غیر عادلانه فامیلی از آقای فرماندار سوالاتی داشتم که نیامد! بماند این مطلب برای بعد؛

P آیا دانشجویان پیرو خط امام در 13 آبان 58 برای اشغال سفارت آمریکا که به لانه جاسوسی معروف شد از فرمانداری تهران مجوز گرفتند؟! آیا امام خمینی ره حرکت آنان را به دلیل نگرفتن مجوز از فرمانداری تهران محکوم کرد؟! همه می دانیم که امام (ره) با آن روشن بینی در زمانی که هیچ کس نمی دانست چه موضعی باید بگیرد، در مورد حرکت دانشجویان فرمودند: (( انقلابی بزرگتر از انقلاب اول )) و دانشجویان به لقب بزرگ و افتخار آمیز دانشجویان پیرو خط امام معروف شدند.

P آیا داستان طلبه سیرجانی را شنیده اید که در نماز جمعه سیرجان، زمین خواری مسئولان شهرش را افشاء کرد؟ اورا تحت فشار قرار دادند و او برای اعتراض با پای پیاده به سمت تهران و بیت رهبری حرکت کرد و در شیراز بازداشت و به زندان اوین منتقل شد و حدود 6 ماه زندانی شد و با امر رهبری و فرستادن نماینده اش به اوین موجب آزادی طلبه سیرجانی شد.

آیا مقام معظم رهبری حرکت طلبه سیرجانی را محکوم کرد؟! نماینده آقا جمله ای از قول آقا خطاب به طلبه سیرجانی گفت که در نشریات چاپ شده است. آقا خطاب به ایشان فرمودند: شکرالله مساعیکم.

آیا می خواهید من هم اعتراضم را پای پیاده به بیت رهبر معظم انقلاب ببرم؟ شما می دانید که من 6 بار پیاده مسیر بابل به مرقد امام (ره) را پیموده ام و مسیر بیت رهبری از مرقد امام (ره) نزدیک تر است!

انتظار من از بزرگان عزیز و محبوب شهرم این است که اگر اصل این حرکت را عدالت طلبانه و در جهت مبازره با فساد می دانند، لااقل مثل حضرت آقا عمل کنند.

در پایان پیام روز دوشنبه 17 آذر 93 مقام معظم رهبری به همایش ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد را به قول امامان محترم جمعه، اول برای تذکر به خودم و سایر مومنان متذکر می شوم:

(( نفس اهتمام آقایان به امر مبارزه با فساد را تحسین می کنم، لکن این سمینار و امثال آن بناست چه معجزه ای بکند؟ مگر وضعیت برای شما مسئولان سه قوه روشن نیست؟ . . . . چرا اقدام قاطع و اساسی انجام نمی گیرد که نتیجه را همه بطور ملموس مشاهده کنند؟ توقع من از آقایان محترم این است که چه با سمینار و چه بدون آن تصمیمات قاطع و       
   و بدون هر گونه ملاحظه ای بگیرند و اجرا کنند. موفق باشید. ))

توضیح: به زودی در قالب مصاحبه ای دیگر برخی مستندات در خصوص تخلفات شهرداری بابل به اطلاع همشهریان عزیز خواهد رسید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باز هم اعتراض به سریال دولت مخفی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۴:۵۴ ب.ظ


به دنبال انتشار نامه سرگشاده ای از سوی جمعی از روحانیون آزاده کشور و اعتراض نسبت به وارونه جلوه دادن نقش روحانیت در اسارت در مجموعه تلویزیونی دولت مخفی، حجت الاسلام علی علیدوست (قزوینی) یکی دیگر از روحانیون سرشناس دوران اسارت نیز طی یادداشتی از نحوه ارائه نامطلوب چهره یک روحانی در این سریال انتقاد کرد:

دولت مخفی

چند وقتی است که سریالی با موضوع اسارت و با عنوان دولت مخفی از شبکه دو سیمای جمهوری اسلامی پخش می شود، من نمی دانم چقدر توانسته است توجه بینندگان را جلب کند و بقولی آیا توانسته است مشتری جذب نماید یا نه.

از آغاز پخش سریال من آنرا دنبال می کردم و از سال ها قبل نیز توسط یکی از نهاد های مربوطه در جریان ساخت این سریال بودم و حتی برای تهیه مطالب اولیه سریال به بنده نیز مراجعه شد و چند ساعتی نیز با من مصاحبه کردند و خیلی وقت بود که منتظر پخش این سریال بودیم و نوعا ً چون ما آزاده ها مورد بی مهری رسانه های دسته جمعی قرار گرفته ایم از هر نوع سریال و فیلم استقبال می کنیم و طبعا ً از هرکسی که بخواهد در این زمینه قدمی بردارد تشکر و قدر دانی می کنیم پس در قدم اول از همه دست اندرکاران قدر دانی می کنیم و خسته نباشید می گوییم.

و انتظار ما این بود که این سریال دارای محتوای قابل قبولی باشد و بتواند شمه ای از آنهمه صبر و استقامت و پایداری که در نوع خود بی نظیر بوده الهام گرفته از مکتب حضرت سیدالساجدین علیه السلام و زینب کبری علیها سلام بوده است را به نمایش بگذارد.

ولی بعد از ینکه چند قسمتی از آن پخش شد و وارد فضای اردوگاه شد که در آنجا چند شخصیت کلیدی دارد مانند فرمانده عراقی, ارشد ایرانی, پزشک اسیر, اسیر بسیجی و حتی اسیر سرباز مسیحی که همه شان شخسیت معتدلی دارند. اما در این میان اسیری که نقش یک طلبه و روحانی را بازی می کند که برعکس سایر نقش های مثبت و منفی داستان که از اخلاق و رفتار متدلی برخوردارند این حاج آقا یک عنصر عجول, خام و متحجر است که از هیچ گونه تجربه و اندیشه و عقل برخوردار نیست و فقط ظاهر قضایا را می بیند.

و مدام بر طبل اختلاف و تفرقه در بین اسرا می کوبد و افراد را تهدید به ترور و تحریم می کند و از طرفی باعث درگیری بین اسراء و عراقی ها شده و آنان را وادار به اعتصاب غذا می کند و در نهایت منجر به کشته شدن یکی از اسرا می گردد.

الحال پرسش ما از دست اندرکاران سریال این است که چطور شد شما به این نتیجه رسیدید که نقش منفی سریال یا به اصطلاح این اردوگاه اسرا فقط دو نفرند یکی جاسوس ایرانی خود فروخته که بخاطر چند نخ سیگار و احیای چند عدد نان و کمپوت راه خود را از بقیه جدا کرده و در اختیار عراقی ها قرار گرفته است. و دیگری همان شخص مذکور و به اصطلاح شما حاج آقای سریال؟!

سوال ما این است که با توجه  به اینکه تعداد روحانیون موجود در همه اردوگاه های عراق که شناخته شده بودند و ایفای نقش آنها از اوائل مهر ماه 59 الی مرداد 69 این آقا با این جمود فکری با کدام یک از طلبه های فعال دوران اسارت شباهت دارد؟ نزدیک 25 سال است که اسارت تمام شده و آزاده ها به خانه و کاشانه خود بازگشته اند و بعد از ربع قرن که از پایان اسارت می گذرد هنوز طلبه های آزاده محل مراجعه آزادگان هستند و از مقبولیت بالایی برخوردارند و روزانه آزاده ها از نقاط مختلف کشور زنگ می زنند و از آنها مسائل شرعی سوال می کنند. بعضی از این افراد امروز به درجه اجتهاد رسیده اند و بعضی نیز مدرس عالی حوزه علمیه اند و بعضی در کسوت امامت جمعه ایفاء نقش می کنند و گروهی در دانشگاه ها کرسی تدریس دارند و بعضی رئیس دانشگاهند. و چندین نفر از روحانیون آزاده تا بحال به مجلس شورای اسلامی راه یافته اند.

همه میدانند گل سر سبد آزادگان به اعتراف دوست و دشمن سید آزادگان حاج آقای ابوترابی رحمه اله علیه می باشد و دارای نقش بی بدیل برای حفظ و هدایت و سلامت جامعه اسراء بودند و بنا بفرموده مقام معظم رهبری حفظه اله همچون خورشیدی بر دل های اسیران مظلوم می تابید و چون ستاره ای درخشان هدف و راه را به آنان نشان می دادند و چون ابری فیاض امید و ایمان را بر آنان می بارید.

حال بفرمایید چرا و چگونه با این پیشینه درخشان روحانیون آزاده در دوران ده ساله اسارت این گونه مورد بی مهری بلکه مورد غضب دست اندرکاران سریال قرار گرفته اند؟ در ضمن جهت اطلاع دست اندرکاران سریال باید عرض کنم که لفظ حاج آقا در دوران ده ساله اسارت فقط و فقط مختص سید آزادگان مرحوم حاج آقای ابوترابی بود. همه طلبه ها بخاطر مسائل امنیتی تلاش می کردند تا نا شناخته بمانند و حتی یک مورد نیز نمی توان یافت که کسی خود را در روزهای اولیه بعنوان روحانی و حاج آقا معرفی نماید.

امیدوارم که دست اندرکاران سریال زحمات چند ساله خود را پایمال نکرده و بنحوی این بی مهری و ستم را به این قشر فداکار خدوم و بی ادعا جبران نمایند. 

علی علیدوست

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اعتراض روحانیون آزاده به یک سریال تلویزیونی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۰۳ ب.ظ


جمعی از روحانیون آزاده کشور با ارسال نامه ای ضمن انتقاد از ارائه تصویر غیرواقعی از نقش روحانیت در اسارت، نسبت به این بخش از محتوای سریال تلویزیونی دولت مخفی که هم اکنون در حال پخش از شبکه دوم سیما است اعتراض نمودند:

دولت مخفی یا ظلم آشکار!!!!

چند وقتی است سریالی پیرامون آزادگان هشت سال دفاع مقدس, توسط شبکه دو سیما در حال نمایش است. اگرچه قضاوت نهایی باید پس از پایان کار صورت گیرد, ولی مطالبی چند ما آزادگان را برآن داشت تا در این زمینه اظهار نظر نمایند.

قبل از هرچیز از حسن انتخاب موضوع ارزشی, غرق نشدن در مباحث عاشقانه و هوسبازانه و پرداختن به برخی مباحث کلان و ریشه ای تشکر نموده و از سخن گفتن در مورد مطالب شکلی مانند: ساختمان اردوگاه, لباس برخی اسرا, غذا آوردن صدامی ها برای آنها, ظروف مورد استفاده, جای وسیع برای استراحت و ... خود داری میکنم, چراکه ممکن است اسارتگاه های متفاوتی بوده که همه از آنها مطلع نباشند.

اما ظلم آشکاری که در چند قسمت اخیر تکراری می شود, نقشی است که شخصی به عنوان روحانی اردوگاه ایفا می کند و در حالی که دیگران حتی سرهنگ عراقی از رفتار نسبتا ً معقولی برخوردارند و تصمیم های عاقلانه می گیرند, حاج آقای ساختگی شما, متاسفانه با سخنان نابخردانه و آشوب طلبانه خویش, باعث درد سر های پیاپی برای اسرای مظلوم می شود,اعتصاب غذایی راه میاندازد که منجر به مرگ یک نفر و درد و رنج های فراوان برای دیگران می گردد. همچنین نسبت به هموطنان خویش سوء ظن دارد و بر طبل اختلافات می کوبد.

سوال اینجاست که با توجه به محدود بودن اردوگاه های عراق و تعداد اندک روحانیون که حدود یکصد نفر بودند این حاج آقای مورد نظر, کدام یک از این صد نفر بوده است؟ و ظلم مضاعف این است که با نشان دادن تک اسیر روحانی, سید و سرور آزادگان دفاع مقدس؛ شهید ولا مقام سید علی اکبر ابوترابی (رحمه اله علیه) به اذهان تداعی می شود و لفظ "حاج آقا" که مرتب تکرار می شود, یاد آور آن عالم مجاهد و خورشید اسارت است که همچون ابری فیاض, بارقه های امید را در دل اسیران مظلوم می نشاند.

کاش دستاندر کاران محترم, فرصتی یافته و از حدود چهل هزار آزاده سرافراز نظر سنجی نموده تا از نقش بی بدیل روحانیت فداکار, در سیاه چال های صدامی مطلع می شده و نسبت به نقش راهبری آنان در مدریت بحران و با تحمل بیشترین شکنجه ها آگاه می شدند.

آری, سید علی اکبر ابوترابی و شاگردان رو حانیش, پیوسته سنگ صبود هم اسارتی های خویش بوده و در کمک به عبور از گردنه های دشوار, نهایت تلاش خویش را مبذول داشته اند.

اما جای تاسف است که فقط بعد از بیست و چهار سال, تاریخ چنین وارونه نشان داده می شود و خواب را از چشمان فرزندان سربلند ملت, می گیرد.

در پایان از برادران دلسوز موسسه پیام آزادگان, که پس از زحمات فراوان در مسیر تدوینت فیلم نامه, وقتی متوجه انحرافات شده, از پروژه مورد نظر انصراف و رسما ً از خویش سلب مسئولیت نمودند, تقدیر و تشکر می شود..

جمعی از روحانیون آزاده کشور

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نوستالوژی روحیه!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ب.ظ


امیر حسین عبدی یکی دیگر از طلاب فرهیخته و هنرمند و صاحب نظر در مسائل فرهنگی است که دانش آموخته مدرسه علمیه روحیه بابل است.

در مراسم یادواره اخیر شهدای روحیه که در قم برگزار شد، کلیپی بسیار زیبا و دلنشین با موضوع مدرسه روحیه از این طلبه هنرمند به نمایش درآمد که به اذعان اکثریت حضار، همه مراسم آن شب یک طرف، کلیپ ساخته امیر حسین هم یک طرف دیگر، همسنگ تمامی برنامه ها کیفیت مراسم را ارتقا بخشید.

از لحظاتی پس از نمایش این کلیپ تا کنون خیلی از دوستان اصرار داشتند تا آن را به یادگار تهیه کنند.

امیرحسین لطف نمود و این کلیپ را در فضای مجازی منتشر کرد. برای دریافت فایل مذکور کافی است روی این نشانی کلیک کنید:

http://www.aparat.com/v/KDmIv

البته دوستانی که دنبال نسخه با کیفیت تر کلیپ هستند باید به خود سازنده اثر مراجعه کنند.

از دوستان عزیزی هم که عکس یا فیلمی از حال و هوای مدرسه روحیه و تصاویر مربوط به حضرت آیت الله محمدی در اختیار دارند خواهشمندم نسخه ای از داشته های خود را به آقا امیر حسین برسانند تا انشاءالله شاهد غنای بیش از پیش آثار هنری مرتبط با این مدرسه باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا