اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب در مهر ۱۳۸۹ ثبت شده است

آرشیو مهر89 اشک آتش

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۸۹، ۰۹:۳۰ ق.ظ


دروغ نگو ای تنبل !!

+ نوشته شده در جمعه سی ام مهر 1389 ساعت 2:12 شماره پست: 596

 

بشمارید  ٬ یک بار ٬ دوبار ٬ سه بار  . . .

واقعا باید آمار گرفت . این بابا راه رفت و هر جا رسید گفت : رهبر انقلاب با وقف دانشگاه آزاد موافقت کرده است ! جل الخالق ! همان اوایل یک نفر از اعضای بیت رهبری این ادعا را تکذیب کرد ولی این بابا دست بردار نبود که نبود . روز روشن توی چشم همه نگاه می کرد و دروغ می گفت . آخرش هم که روسیاهی ماند برای ذغال .

اما این آمار خیلی به درد می خورد . لااقل برای تشکیک در تمام ادعاهای تاریخی که تنها مدرک و سندش نقل قول همین آقاست . باید در تاریخ نگاری هایش شک کرد . صداقت او دیگر اعتبار ندارد . این طور نیست ؟!

 
این سریال یک ریال هم نمی ارزد
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم مهر 1389 ساعت 13:49 شماره پست: 595

 

مردک ! الاغ !!

لااله الاالله . . .

فکر می کنید با کی ام ؟ موسوی ؟ هاشمی ؟ اوباما ؟ پرز ؟ . . . .

نه ٬ با این یابویی هستم  که طرح ساخت چنین سریالی را داد . تاریخ یک ملت را به گند کشاند . ابتذال یعنی این . مگر چند سال از جنگ گذشته که گنجینه دفاع مقدس را به هیچ و پوچ تعبیر می کنیم .  . . . بگذریم .

 

مجلس ترحیم اصول گرایی !!

+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم مهر 1389 ساعت 6:47 شماره پست: 594

 

طرحی در مجلس با سر و صدا پیگیری می شد که هدف از آن کاهش روابط با دولت انگلیس بود . شما خبر دارید آخرش چه شد ؟

طرحی درباره نظارت و اعمال محدودیت درباره ده ها آقازاده شاغل به تحصیل در انگلیس در مجلس مطرح بود . کسی اطلاع دارد نتیجه به کجا ختم شد ؟

پیگیری مجلس در تحریم کالاهای صهیونیستی به کجا انجامید ؟ آقایان فقط نیازمند ارائه فهرست بودند که شکر خدا تهیه شد و دیگر تمام ؟! به طور نمونه نمایندگی نیوآ در ایران نه تنها وابستگی خود به صهیونیست را تکذیب نکرد بلکه تبلیغاتش همچنان در و دیوار متروی جهادی ! ما را آذین بسته است .

طرح یا لایحه ای در مجلس به مراحل تصویب رسیده بود که مطابق آن باید مدارک تحصیلی همه مسئولان دولت و مجلس مورد تحقیق و ارزیابی قرار می گرفت . شما می دانید کارش به کجا رسید ؟

آقا در ابتدای نوروز 89 دیداری مفصل از صنعت خودرو سازی داشتند و تأکید نمودند کاهش تعرفه واردات خودرو که مصوب مجلس بوده به ضرر صنعت ملی ماست . سکوت مجلس در این باره چه چیزی را ثابت می کند ؟

تصویب فوری و غیرمتعارف مجلس برای برداشت میلیون ها دلار از حساب ذخیره ارزی برای تقویب متروی تهران به جای حمایت از مناطق محروم کشور چه پیامی را در خود جای داده است ؟

دخالت غیر کارشناسی مجلس برای ایجاد مانع در اجرای برنامه هدفمند سازی یارانه ها که به رغم ایماء و اشاره مقام معظم رهبری در نهایت منجر به ورود مستقیم معظم له به نفع برنامه دولت گردید را از یاد نخواهیم برد .

حمایت مکرر مجلس از جریان غیر قانونی مربوط به دانشگاه آزاد که معرف حضورتان هست ؟! اما این وسط جمع آوری امضا برای طرح نظارت بر نمایندگان و کمتر بودن آرای مثبت نمایندگان نسبت به تعداد امضاهای جمع آوری شده هم انصافا طنز سیاسی سال بود !

مجلس از این حاشیه های مهم تر از متن ، بسیار دارد . کاش روزی برسد که نظارت مردم بر مجلس و همه مسئولان که همان تحقق اصل امر به معروف و نهی از منکر همگانی است به عنوان یک فرهنگ دینی در جامعه به تصویب عمومی برسد .

 
آدم حسابی !
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم مهر 1389 ساعت 6:27 شماره پست: 593

 

 

مردی که می دانست نمی داند !

 

دکتر محمود حسابی از افتخارات علمی کشور ایران است . او در سال 1990 از سوی جامعه علمی جهان به عنوان " مرد اول علمی جهان " برگزیده شد . او همچنین در کنگره شصت سال فیزیک ایران در سال 1366 ملقب به " پدر فیزیک ایران "گردید . او پیش از این بزرگترین نشان های علمی کشور فرانسه را دریافت کرده بود . استاد حسابی تنها شاگرد ایرانی پروفسور انیشتن بوده و در طول زندگی ، با دانشمندان طراز اول جهان تبادل نظر داشته است . جالب است بدانید استاد سید محمود حسابی در رشته های دیگری همچون ادبیات ، بیولوژی ، راه و ساختمان ، پزشکی ، ریاضیات ، ستاره شناسی وبرق نیز تحصیلات آکادمیک را گذرانده بود .ایشان با شعر و موسیقی سنتی ایران وموسیقی کلاسیک غرب به خوبی آشنایی داشت و در چند رشته ورزشی مانند شنا نیز موفقیت هایی راکسب کرده بود . استاد به چهار زبان زنده دنیا یعنی فرانسه ، انگلیسی ، آلمانی وعربی مسلط بود و به زبان های سانسکریت ، لاتین ، یونانی ، پهلوی ، اوستایی ، ترکی و ایتالیایی اشراف داشت .

با همه این اوصاف کلمه ای که زیاد از زبان استاد شنیده می شد عبارت " نمی دانم " بود ! نه این که استاد بخواهد از پاسخ گویی به سوال ها شانه خالی کند و طفره برود . هربار که استاد با پرسشی مواجه می شد که احساس می کرد آمادگی لازم را برای پاسخ گویی کامل ندارد به جای آن که جوابی کلی بیان کرده و از خود سلب مسئولیت نماید سوال آن دانشجو و نام و تلفنش را یادداشت می کرد . آن وقت پس از این که کاملاً درباره آن سوال تحقیق و مطالعه می نمود می آمد و او را صدا می کرد و پاسخش را می داد . دانشجو وقتی می دید که آقای دکتر یک هفته یا یک ماه به دنبال پاسخ سوال او رفته متوجه می شد که استاد برایش ارزش قائل بوده است . این مسئله به همان اندازه که ارج و احترام استاد را نزد شاگردانش بالا می برد به شاگردان نیز می فهماند که در طرح پرسش های علمی و پاسخ گویی به آن باید نهایت دقت را به کار بگیرند . دکتر حسابی به شاگردانش آموخت که " نمی دانم " عیب و ننگ نیست . آن چه که عیب یک انسان شمرده می شود این است که از بیان ندانسته های خود ابا داشته و در حلّ مسائل علمی بی تفاوت باشد .

 
خورشید دگر مرخصی خواهد رفت
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مهر 1389 ساعت 9:3 شماره پست: 592

 

موضوع کفایه دلم می آید

تفسیر خوش رسائلم می آید

از دار شفای عشق ، خارج نشوم

چون رهبر با فضائلم می آید

 

شاعر این شعر زیبا و حوزوی را نمی شناسم . این روزها در آستانه سفر مهم و پر برکت ولی امر مسلمین جهان به پایتخت معارف اهل بیت علیهم السلام اهالی شهر مقدس قم خود را برای بی نظیرترین استقبال تاریخ آماده می کنند . پیامک های پی در پی مردم هم بسیار خواندنی است . نمونه طلبگی اش را آن بالا خواندید . یکی دو پیامک دیگر را هم خدمت شما عرضه می کنم :

غم از دل خسته نفسی خواهد رفت

اندوه ز قلب هر کسی خواهد رفت

آقا که به قم بیاید انشاءالله

خورشید دگر مرخصی خواهد رفت

////////////////////////////////////////////////////////////////

سیمای مقام رهبری نور جلی است

آقا به مصاف فتنه ها همچو یلی است

هر لحظه شود شور وصالش افزون

قم چشم به راه مقدم سید علی است

 
عالیجناب سایه و حقیقت آفتاب !
+ نوشته شده در سه شنبه بیستم مهر 1389 ساعت 12:57 شماره پست: 591

 

من هم دل خوشی از موسوی خوئینی ها ندارم . که چی ؟! راه بیفتم هر چه دلم خواست نثارش کنم ؟ کوبیدن شخصیت این بنده خدا چه قدر ارزش دارد ؟ این قدر که افتخارات ملی را هم به کام نیستی بکشانیم ؟! آیا برای انتقاد از چنین افرادی که همپیاله دشمنان خط امام گردیده اند دلیل و مستند کمی وجود دارد که حالا به جای اتکای به آنها در صدد بیان حرف هایی باشیم که بی شک مورد رضای خدا نیست ؟

دست مرکز اسناد انقلاب درد نکند . توجهش به مسائل جاری واقعاً ارزنده است . این دوستان اخیراً پرونده ای را از رفتارهای مشکوک موسوی خوئینی ها منتشر کرده اند که همینک در سایتشان با تیتر عالیجناب سایه به چشم می خورد . وسط دعوا به بهانه تحلیل رفتارهای شبهه آلود نامبرده ناگهان اصل تسخیر حماسی و غرور آفرین لانه جاسوسی را نیز زیر سوال برده و این طور وانمود می کنند که موسوی خوئینی ها به رغم نارضایتی حضرت امام (ره) دانشجویان را تشویق به چنین اقدامی نموده است . جل الخالق ! موسوی خوئینی ها به درک ! اما چه کنیم با جملات تاریخی پیرجماران که یک نمونه اش "انقلاب دوم" خواندن این خیزش ضداستکباری بوده است ؟! افتخارات تاریخی و ملی ما جای عقده گشایی ها و تسویه حساب های جناحی نیست . جالب این که هیچ رسانه ارزشی و اصول گرایی به این ناجوانمردی تاریخی اعتراض نمی کند . در دوره حاکمیت اصلاحات نیز علی مطهری راه افتاده بود و با ژست روشنفکری هر جا که می رسید مدعی می شد اگر پدرش زنده بود نمی گذاشت امام را مجبور به قبول چنین اقدام اشتباهی بنمایند ؟!! آن موقع هم متاسفانه جز نشریه جبهه کسی به این خزعبلات واکنش نشان نداد . در همان دوران کتاب شنود اشباح به قلم رضا گلپور منتشر شد که زود از بازار جمع آوری گردید . نویسنده مذکور مدعی شده بود خوئینی ها سابقه تحصیلی در حوزه نداشته اما شنیده شده در دانشگاه کمونیستی و چریکی پاتریس لومومبای مسکو درس خوانده است !! این مطلب و دیگر اتهامات واهی نویسنده فوق البته در همان زمان در سرمقاله کیهان مورد اعتراض حسین شریعمتداری قرار گرفت . طرح چنین تهمت هایی نه تنها از اخلاق اسلامی به دور بوده بلکه به مخاطبان بی طرف این گونه القا می کند که اصولگرایان در نقد رقتار و منش ضد امامی جریان فتنه دچار نقصان دلیل بوده و از این رو به بیان ادعاهای غیر منطقی روی آورده اند .  

 
این جا فلسطین نیست !
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم مهر 1389 ساعت 18:18 شماره پست: 590

من نمی دانم حجت الاسلام مقدم کیست اما قسم می خورم وقتی او را ببینم دستش را ببوسم . او طلایه دار جبهه غیرت است که باتوم وحشیانه مزدوران شهرداری را به جان خرید تا مبادا ننگ بی تفاوتی بر پیشانی وارثان انبیا بنشیند . این خبر را بخوانید :

http://www.jahannews.com/vdcdzj0fnyt0sk6.2a2y.html

 

 
مدرسه ای به نام ایران !
+ نوشته شده در دوشنبه نوزدهم مهر 1389 ساعت 0:52 شماره پست: 589

 

فکر می کنم آن سال ها صف نانوایی شلوغ تر از امروز بود . برای ما که بچه های اول دوم دبستان بودیم ایستادن در چنین صف هایی ، حسابی ملالت آور بود چه برسد به آدم بزرگ ها ! که به هر حال برای خودشان ده جور کار و گرفتاری درست می کنند . دوست و آشناهای جناب نانوا که البته از این امر استثنا بودند . از راه نرسیده با چشمک و ادا و اطوار ! نانشان را می گرفتند و می رفتند . اعتراض های مردم هم که کمتری توی گوش نانوا می رفت . بهانه می آورد فلانی قبلا نوبت گرفته ! اعصابمان که خورد می شد هیچ یکی دو تنور دیگر هم عقب می افتادیم و باز باید روی پا می ایستادیم . سرمای هوا حکایتی داشت و گرمای آن هم حکایتی دیگر .

یک روز عصر که وسط های صف ایستاده بودم آقای کشاورزیان از راه رسید و رفت داخل نوبت . آقای کشاورزیان معلم ما بود . سعی کردم خوب نگاهش کنم شاید مرا ببیند و بتوانم سلام و علیکی با ایشان بکنم . غیر از من هر کس که متوجه ایشان شد شروع می کرد به حال و احوال . اهالی محل همه او را دوست داشتند و به خاطر اخلاق خوب و فعالیت های انقلابی اش احترام ویژه ای برایش قائل بودند . نانوا که متوجه تغییر و تحولی در صف شده بود سرش را از در مغازه بیرون آورد و آقا معلم ما را دید . نانوا هم با او رفاقتی قدیمی داشت . از همان جا با صدای بلند شروع کرد به حال و احوال ؛ آخرش هم پرسید : چندتا نان بدهم خدمتتان !

توی دلم گفتم : خوش به حال آقا معلم ! راحت نانش را می گیرد و می رود دنبال کارش . خدا شانس بدهد ! آقای کشاورزیان اما فقط لبخندی زد و تشکر کرد . ولی نانوا ول کن نبود ! اصرار داشت که ایشان را به قول خودش زودتر راه بیندازد . این اصرارهای او همچنان ادامه داشت . لبخندهای آقامعلم هم همین طور ! می گفت : درست نیست اخوی ! مثل همه مردم می ایستم توی صف . این بنده های خدا خیلی وقت است منتظرند . نوبتم که شد در خدمت شما هستم . . .

مردم  ، همددیگر را نگاه می کردند . تا الان چنین صحنه هایی را ندیده بودند . چه کسی است که این صف کشنده ! را به تعارف های دوستانه جناب نانوا ترجیح بدهد ؟!

آقا معلم ما با آن رفتار به یاد ماندنی اش نشان داد کلاس درس فقط مربوط به فضای مدرسه نیست و با رفتار خوب و پسندیده در هر نقطه ای از اجتماع و برای هر مقطع سنی می توان آموزگاری موفق و سربلند بود .

معلم شهید عبدالناصر کشاورزیان اهل بهشهر

مطلب فوق بازنویسی خاطره ای است به روایت محسن درگاهی که در وبلاگ شهید کشاورزیان خوانده ام .

 
شایعه های رستورانی !
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم مهر 1389 ساعت 12:18 شماره پست: 588

 

اگر به مناطق شمالی کشورمان (مازندران) سفر کرده باشید حتما با سلسله رستوران های "اکبر جوجه" برخورد کرده اید . حالا کدامشان اصلی است و کدام تقلبی ، حکایت حاج حسین سوهانی قم است که ما آخرش سر درنیاوردیم کی به کی است . شهرت رستوران های اکبر جوجه به خصوص در سال های اخیر بسیار زبانزد بوده و به مرور در حال تبدیل شدن به یکی از جاذبه های گردشگری شمال کشور است . شایعه شده جناح رقیب نیز درصدد است از باب رو کم کنی در همان مناطق رستوران هایی را با نام "محمود جوجه" راه اندازی نماید !!

 

به بهانه تعطیلی فرضی امتداد !

+ نوشته شده در جمعه شانزدهم مهر 1389 ساعت 13:24 شماره پست: 587

 

امتداد در امتداد !

 

امتداد همچنان امتداد دارد . خبر تعطیلی و تکذیب و تأیید های دو پهلوی آن را که در بعضی از سایت ها خواندم حتی به خودم زحمت این را ندادم که تماسی با آقا رضای مصطفوی بگیرم . جنس او را خوب می شناسم . مرغوب است و استاندارد ؛ بدون خرده شیشه ! رضا مصطفوی از آن دست آدم هایی است که چه امتداد باشد و چه نباشد راهش امتداد دارد .

حساسیت بعضی از رسانه های مجازی به خبر راست یا دروغ توقف امتداد نیز در خور توجه است . کاش همیشه به فکر این نشریه باشند و به سهم خود در برداشتن بار سنگین دفاع از ارزش های دفاع مقدس یک یاعلی بگویند .

اگر در زمان تعطیلی یا به عبارت دقیق تر ، ورشکستگی نشریاتی چون کمان و فکه نیز قلم هایی به اعتراض ، تکان می خورد شاید امروز امتداد ، رقبایی در خور داشت . ( البته عروسکی از فکه هنوز هم به چشم می خورد )

راستی آیا امتداد هم به سرنوشت کمان و فکه قدیم دچار خواهد شد ؟ کمان که دیگر تیری به زه ندیده و فکه نیز در رمل های دست و پاگیر معیشتی دفن شده است . بعید است . لااقل به خاطر دغدغه خوانندگان ، به خاطر همت مصطفوی ، به خاطر اخلاص و زبان گرم حاج حسین یکتا !!

مطمئنم امتداد همان طور که از اسمش پیداست امتداد خواهد داشت و انشالله در مصاف نابرابر با رسانه های پرطمطراق عالم خودباختگی ، با استعانت از خدا و احیای فطرت های پاک و الهی ، جهانی خواهد شد .

البته این تعریف و تمجیدها به معنای نادیده گرفتن بعضی از ضعف ها نیست . بی شک تلفیقی از عمق معنوی فکه قدیم و نگاه تخصصی کمان می تواند امتداد را به یکی از تأثیرگذارترین نشریات فرهنگی تبدیل کند .

 
این طور نخواهد ماند !!
+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم مهر 1389 ساعت 7:33 شماره پست: 586

 

عزیز عبداللهی هم شهید شد و بخاری از حوزه علمیه برنخواست . هراز گاه یکی از طلاب و مبلغین حوزه در گوشه و کنار این آب و خاک و یا فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران به دست تروریست های خون آشام وهابی و بهایی و صوفی و . . . مظلومانه به شهادت می رسند بی آن که حتی خبر شهادتشان واکنشی اندک را لااقل در بین هم لباسی هایشان به دنبال داشته باشد . از مسئولین سیاسی گله ای نیست که تا مسئله ای در بوق و کرنای رسانه ها نشود به آن اهمیت نداده و کمیته های دلخوشی آفرین تحقیق و تفحص تشکیل نمی دهند اما از بزرگان حوزه علمیه این توقع به جاست که لااقل پیام تسلیتی برای تسلای خاطر خانواده شهید روحانی صادر کنند یا مجلس بزرگداشتی را در تجلیل از راه و هدفشان برگزار نمایند . آیا به خون غلتیدن پی در پی مروجان مکتب امام صادق علیه السلام به اندازه توهین فرضی به طلبه ای سیاسی یعنی سید حسن خمینی دارای اهمیت نیست که اهتمام مجاهدانه صاحبان فضل و کرم را به رخ بدخواهان بکشاند ؟!

آیا کسی می داند حوزه تنها نهادی است که اگر یکی از نیروهای آن به شهادت برسد حقوقی که به بازماندگانش می رسد نصف می شود ؟ خانواده های مظلوم طلاب چه گناهی کرده اند که در زمان حیات همسرانشان به رغم تمام نصیحت های مشفقانه ! فامیل و زخم زبان های در و همسایه ، پیوند با سربازی از تبار مکتب ولی عصر (عج) را بر همه مشکلات ریز و درشت معیشتی و اجتماعی ترجیح داده اند و جوانی شان را فدای ترویج و تبلیغ معارف اهل بیت نموده اند؟

ما دردهای خود را باید به کجا ببریم ؟ کدام شبکه داخلی و خارجی حاضر است ناگفته های مدافعان حریم اسلام و انقلاب را واگویه نماید ؟ راستی می دانید شهریه حدود دویست هزار تومانی طلبه عدالتخواه سیرجانی که تنها کانال امرار معاش اوست نیز نصف شده است ؟ برای آقایان معنی نمی دهد که یک طلبه ، حضور ظاهری در قم را رها کرده و در زیر آفتاب داغ و باد و باران ، خیمه عدالتخواهی را در حرم عبدالعظیم حسنی برپا کند !

دیشب برای صدمین بار شاید خبر بیماری ناشی از حمله عصبی یکی دیگر از دوستان جوان بسیجی را شنیدم . امثال او جانبازهای جنگ نرم هستند که از فرط نگرانی نسبت به اهانت ها و هجمه ناجوانمردانه منافقان به ساحت ارزش های اسلام و انقلاب به ستوه آمده و در مقابل بی مبالاتی نمکدان شکن های نظام طاقت از کف می دهند . مسئولین قضایی و امنیتی لابد می دانند طبق قاعده رفع القلم ! به بعضی از دوستان هیچ حرجی نبوده ! و در صورت تداوم سکوت در مقابل دانه درشت های مفاسد سیاسی و اقتصادی ، دیر یا زود باید خسارت های امنیتی و اجتماعی ناشی از تشدید عوارض عصبی پیشمرگان انقلاب را نیز شاهد باشند !

 

شیعه با غربت به معنا می رسد

+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم مهر 1389 ساعت 19:6 شماره پست: 585

 

چه کسی عزیز عبداللهی را می شناسد ؟ او مرزبان حریم شیعه بود که در آستانه شهادت صادق آل محمد (ص) در حالی که به طرف زمین کشاورزی اش می رفت توسط اشرار به شهادت رسید . خبر شهادت امام جماعت مسجد آل نبی ایرانشهر از کمترین انعکاس رسانه ای برخوردار بود . دو روز از شهادت این روحانی مجاهد می گذرد اما اگر جستجو کنید تصویری از او در رسانه های مجازی و غیرمجازی پیدا نخواهید کرد . این مروج فقه تشیع غریبانه و مظلومانه به شهادت رسید .

چه کسی عزیز عبداللهی را می شناسد ؟ بگذارید با خودمان صادق باشیم . همین الان به معلوماتمان رجوع کنیم . چند نفرمان از چگونگی شهادت صادق آل محمد (ص) شناخت داریم ؟عزیز عبداللهی هم شهید شد . همچون ده ها روحانی و طلبه دیگر که هر از گاه در گوشه و کنار این مرز و بوم غریبانه به شهادت می رسند و کسی اهمیتی برای این موضوع قائل نمی شود . کمیته ای برای تحقیق و تفحص شکل نمی گیرد . دریغ از یک پیام تسلیت ؛ دریغ از یک اعلام همدردی ؛ دریغ از یک خبر ؛ دریغ و صد دریغ . . . .

سربازان حضرت حجت (عج) پای جرم سنگین خود یعنی تبلیغ مفاهیم نورانی اسلام ناب محمدی می ایستند و شهادت غریبانه در راه خدا را اجرت جهاد فی سبیل الله می دانند . صاحب حقیقی حوزه های علمیه کسی جز بقیة الله اعظم نبوده و نیست .

انّاانشالله بهم لاحقون .  

 
زخم کهنه !
+ نوشته شده در یکشنبه یازدهم مهر 1389 ساعت 9:0 شماره پست: 584

 

آیت الله خامنه ای : موسوی یک هدف دارد آن هم  . . .

 

س - آیا آقای موسوی از دوران نخست وزیری با آیت الله خامنه ای مشکل داشت ؟

ج – من و آقای موسوی را آقای خامنه ای در هیئت موسس حزب جمهوری آورد . روزنامه را هم به او داد . آقای موسوی با میثم بود ؛ با بچه های التقاطی بود . آقا نجاتش داد و آوردش این طرف . بر علیه ولایت فقیه خیلی کار می شد . از ریاست جمهوری ( بنی صدر ) یک نامه بیست سی صفحه ای علیه ولایت فقیه نوشته بودند که من جوابش را دادم . ولی موسوی در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ نکرد . آقای خامنه ای گفت این زیاد از این کارها می کند ! که بعد دادم به کیهان و در کیهان چاپ شد . آقای خامنه ای می گفت : موسوی تقریبا یک هدف دارد . این که بامن همگامی نکند و یا به حرف من عمل نکند .

به رو نمی آورد ولی می ترسید که این از این رفقای چپش الهام بگیرد و به صورت مذهبی در آمده .

این وضعیت به همین صورت بود تا یک روز موسوی آمد مشهد و سخنرانی کرد درباره ولی فقیه . عین عبارت این بود که گفت ما شاه را برداشتیم باز با دست خودمان شاه بتراشیم ؟! مرادش ولی فقیه بود . من دو سه تا حملات بدی بهش کردم ولی روزنامه ها اینها را چاپ نمی کردند . . .

برشی از مصاحبه استاد حیدر رحیم پور ازغدی . سیره امین . معاونت سیاسی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها . خرداد89  

 

بوسه نشان صداقت !!

+ نوشته شده در پنجشنبه هشتم مهر 1389 ساعت 7:34 شماره پست: 583

 

به دستش نگاه می کردم گفت « بدت نمی آید می بینیش؟ » بازویش را بارها عمل کرده بودند . هربار از عضلات کتف و پشت و ران ، گوشت به آن پیوند می زدند . جای بخیه های ریز و درشت ترکیبش را به هم ریخته بود و هنوز هم خوب نشده بود . بازویش را گرفتم و بوسیدم  « باور نمی کنی ایوب هرجایت که مجروح تر است ، برای من قشنگ تر است » بلند خندید . دستش را گرفت جلویم «راست می گویی؟ پس یاالله ، ماچ کن !! »1



1 . شوکران 3 ، ص 34  شهید ایوب بلندی به روایت همسر

 
شهید نمی فروشیم !!
+ نوشته شده در سه شنبه ششم مهر 1389 ساعت 16:53 شماره پست: 582

 

زنی که می خواهد راه همسر شهیدش را ادامه دهد

 

توفیق شد در مراسم شب خاطره ای که به همت دوستان حوزه هنری مرکز ری در فرهنگسرای ولاء برگزار شد شرکت کردم . همسر شهید ایوب بلندی یکی از سخنران های این محفل بود . همان شیرزنی که کتاب نفیس اینک شوکران۳ را به روایت زندگی آسمانی خود اختصاص داده است . این زن حرف هایی زد که نشان داد بر سر پیمان خویش با همسر شهیدش استوار مانده و خون پاک ایوب را برای لبخند قاتلان ایوب معامله نخواهد کرد .

سرکار خانم شهلا غیاثوند همسر جانباز شهید ایوب بلندی (از همرزمان شهید علم الهدی ) به بیان خاطراتی از زندگی خود با شهید پرداخت و گفت : مهمترین شرط و خواسته ایوب از من هنگام خواستگاری پیروی از ولایت بود و این را چه در زمان حیات نورانی حضرت امام خمینی (ره) و چه پس از ایشان در زمان مقام معظم رهبری تا زمان شهادت ایشان -در مهر ماه 81- در ایوب مشاهده کردم و ما باید در هر شرایطی مراقب باشیم تا مقام ولایت را تنها نگذاریم و این خواست ایوب و ایوب هاست.

 

تولد ما و دفاع مقدس !

+ نوشته شده در دوشنبه پنجم مهر 1389 ساعت 0:4 شماره پست: 581

 

 غبار مزار شهدا تمامی ندارد !!

 

اغلب مردم جامعه ، روز تولدشان را همیشه به خاطر دارند . خیلی ها سعی می کنند روز تولدشان که رسید دیگران را نیز از این موضوع مطلع کنند . آنها احساس خوشی را در دل خود تجربه می کنند . بعضی ها هم این احساس را در قالب برگزاری یک میهمانی و دادن شیرینی به اقوام و دوستان ، بروز می دهند . علت این حس درونی چیست ؟ چرا روز تولد خود را یک روز ویژه می دانیم و سعی می کنیم توجهی خاص به آن داشته باشیم ؟ آیا منظور کسی که روز تولد خود را گرامی می دارد فقط یک یاداوری ساده است ؟ یعنی می خواهد یادش نرود که روزی به دنیا آمده است ؟!

طبیعی است که این یاداوری نیازی به روز خاص و معیّن ندارد . همین که فرد راه می رود ، حرف می زند و زندگی می کند یعنی روزی تولد پیدا کرده است . یاداوری این مسئله جزو بدیهیات هر لحظه از حیات انسان است .

حسی که یک فرد نسبت به روز تولد خودش دارد حس یک پاسداشت است . فرد احساس می کند این روزش باید با روزهای دیگر زندگی فرقی داشته باشد . حس شادی درونی ، نوعی حس تشکر و سپاس است حتی اگر انسان با بهره حداقلی از ایمان و یا ناخواسته یادی از آفریدگار این نعمت بر زبان جاری نکند . باطن هر کس به ضرورت گرامی داشت این نعمت ، اقرار دارد .

اکنون به جاست خود را در مقابل این سوال ، پاسخگو بدانیم : منظور از گرامی داشت هفته دفاع مقدس چیست ؟ آیا صرف یک یاداوری در این خصوص که روزی جنگی بوده و عده ای مجاهدتی به خرج داده اند حقیقت نام گذاری این هفته را در خود می گنجاند ؟ مگر نه این است که هر روز و ساعت و لحظه ای که با عزت و آزادی در جای جای این مرز و بوم قدم بر می داریم و هیچ بیگانه ای را یارای جسارت به حریم پاک میهن مان نیست یاداوری دوران حماسه و ایثار را در بطن خود به همراه دارد ؟ به زعم راقم این سطور ، بسیار کوته فکرانه است که یاداوری بیش از هشت سال حماسه و رشادت و جهاد و شهادت را در چارچوب زمانی خاص گنجانده و یاداوری اش را منوط به ورق خوردن صفحات تقویم تا پایان شهریور هر سال بدانیم . همان گونه که نفس کشیدن ما اصل وجود را به خاطرمان می آورد حیات عزتمندانه و توأم با سربلندی هر ایرانی نیز با یاداوری دوران شکوهمند استقامت این ملت گره خورده است حتی اگر ناخواسته از توجه به آن غافل بماند . یاداوری دوران دفاع مقدس در هر روز و هر زمان ، وظیفه ای بدیهی و لازم تلقی می شود . این گونه است که سطح توقع ما از مناسبتی مانند هفته دفاع مقدس باید چیز بیش از یک یاداوری ساده و گذرا باشد .

ما در این هفته به دنبال پاسداشت نعمت هایی هستیم که در پرتو سال های جهاد و شهادت نصیب یک ملت گردیده است . با این وصف ، وظیفه ماست تا در برنامه ریزی های فرهنگی مربوط به گرامی داشت هفته دفاع مقدس ، با نگاهی فراتر از یک یادآوری ، به اصل درونی شکرگذاری از این نعمت الهی توجه داشته باشیم . بررسی دستاوردهای علمی ، صنعتی ، امنیتی ، معنوی و . . . جنگ تحمیلی البته به فرصتی بیش از این مقال نیاز دارد . آن چه که باید نگرش ما را در این مناسبت تاریخی به خود معطوف دارد نحوه ابراز شکر و سپاس به ساحت آفرینندگان این دوران طلایی است . فرزندی که می خواهد تشکر خود را نسبت به محبت های پدر و مادرش اظهار کند طبیعی است که رفتارش را طوری تنظیم می نماید که در راستای مطالبات آنها بوده و باعث شادی دلشان بشود . کسی نمی تواند ادعا کند که با رفتاری خلاف نظر و خواسته فردی موجب خوشحالی او گردیده و تشکرش را از وی نشان داده است .

وظیفه ما در قبال شهدا نیز مقوله ای جدا از آن چه بیان شد ، نیست . سپاس به ساحت سربداران وادی عشق و ایمان را نمی توان تنها با چاپ چند پوستر و نصب پارچه نوشته های کلیشه ای ادارات و نهادها و غبار روبی از مزار آلاله ها ابراز نمود .

آن چه که تشکر ما را نسبت به نعمتی که حاصل رشادت و جان بازی فرزندان عاشورایی حضرت روح الله است معنا می بخشد حرکت در راستای آرمان ها و مطالباتی است که شهدا به خاطر آن از هستی مادی خود گذشتند .

شاید اغلب شهدای دفاع مقدس از سن پایین و تحصیلات متوسط کلاسیک برخوردار بودند ( که البته باید با توجه به شرایط همان روز مورد ارزیابی قرار بگیرد ) اما چه کسی است که وصیت نامه ها و دلنوشته های شهدا را خوانده باشد و آنها را شهیدان راه بصیرت لقب ندهد ؟ کدام شهید را سراغ دارید که در مواجهه با این پرسش که چرا خانواده و زندگی و جوانی و موقعیت های مادی خود را رها کرده و به دنبال سرنوشتی به ظاهر نامعلوم رفته است پاسخی قانع کننده نداشته باشد ؟ بالاترین شاخص در اثبات بصیرت شهدا ، درک صحیح از اولویت های عصر خود می باشد . آنها با دل پاک و ایمان مستحکم و ذهن حق طلب خود ، بصیرت دینی و انقلابی یک جوان مسلمان ایرانی را به زیبایی ترسیم نمودند .  چه بسا افرادی که با ادعای روشنفکری و صاحب نظری و. . . یا به بهانه اشتغالات و پرداختن به مسائل دست چندمی و کم اولویتی مانند خدمت به ارباب رجوع ! و پرکردن سنگرهای اقتصادی و علمی و سیاسی و . . . حتی برای یک لحظه در هیچ عملیاتی سلاح به دست نگرفتند . از فرماندهان رشیدی چون چمران و بروجردی و علم الهدی گرفته تا یک رزمنده ساده بسیجی ، هر یک به تناسب شرایط خود می توانستند خدمت در عرصه های دیگر انقلاب را بهانه ای برای عدم حضور مستقیم در ستیز در معرکه های آتش و خون قرار بدهند و امروز نیز با ژستی انقلابی به طلبکاری از نظام و مردم روی بیاورند .

اگر خیلی ها مفهوم کلام مراد دلدادگان را نفهمیدند که امروز جنگ در رأس همه امور است و به دعواهای حزبی و منفعت طلبی های رذیلانه خود پرداختند و با بزرگ نمایی مسائل دست چندم سیاسی و اقتصادی باعث هدر رفتن بخشی از امکانات و توانایی های اجرایی گردیدند که می توانست به اندازه ای در تأمین ملزومات دفاعی کشور نقش داشته باشد عمارهای بی ادعای خمینی ، بی توجه به حاشیه های شیطانی و دلمشغولی های بچه گانه سیاسی و بهانه جویی های وادادگان به ظاهر انقلابی ، پشت سر مقتدای خویش ، خط مقدم جبهه اسلام را هیچ گاه خالی نگذاشتند تا ننگ کوفی گری بماند برای غنیمت خواران عافیت طلب و میز پرست .  تأسی از سیره شهیدان والامقام در گرو عمل به منش روشن و ضمیر آگاه آنان است که با شناخت دقیق فرصت ها و تهدیدها ، توجه به اولویت ها و ضروریات زمان خود را رویکرد اصلی و محور تمام برنامه های سیاسی و اجتماعی خویش قرار دادند . انشالله هفته دفاع مقدس فرصتی باشد تا بصیرت رهروان ولایت در دفاع جانانه از حریم های جغرافیایی و اعتقادی ایران اسلامی را به شکرانه نعمت آزادی و استقلال و . . . برای نسل شیفته شاهدان ، تبیین نموده و در سطح جامعه تعمیم دهیم .

والسلام علی عبادالله الصالحین .

 
تقدیم نگاه آسمانی
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم مهر 1389 ساعت 5:34 شماره پست: 580

 

از زبان فرزند شهید

نامه ای به بهشت

 

از اعماق ظلمت خاک تا روشنای کهکشانی افلاک به بابای خوبم سلام می فرستم .

هر بار که طوفان غم ، یاد تو را در دل خسته ام موج می کند پدر جان ، عکس نورانی رُخَت ، تجلی تمام خاطرات فراموش شده ام می گردد .

امین قلب من سفیر آهی است که پیک یاد تو را در هاله ای از حُزنِ هجرت ، تا عرش قدسی حق می رساند .

آه من ، شیواترین نغمه کودکانه است که بر دامنت می نشیند پدرجان .

بابای نازنین من !

دست نوازش هر پدری رنج دلِ شکسته کودکش را می زداید اما . . . آیا تو می دانی کدامین دست ، محنت چندین ساله قلب سوخته مرا خواهد زدود ؟

بابای سفر کرده من !

تو می دانی که بوسه لب خندان پدر ، چه غم ها که از دل کودک شستشو می دهد . تو خبر داری از مرهم یک نگاه پدرانه که همه وجود فرزند رنجور خویش را طَرَب می بخشد . تو می دانی پدرجان که محبت ، شعله عشق کودک را هر روز فروزان تر می سازد ؛ اما تو ای کبوتر مهاجر من که آشیان بر عرش گسترده ای ! کجاست بوسه لبخند تو تا کمی از درد تیر زهرآگین کدورت زمانه را از حلقوم من بزداید ؟

کجاست مرهم نگاه مهربان تو تا جراحت های دل زخمناکم را از نمک طعنه این و آن نجات بخشد ؟

کجاست دست محبت تو تا آغوش مهر به رویم بگشاید  . . .؟

کجاست انگشت عطوفتت تا اشک یتیمی مرا که تنگ هر غروب ، عقده های دلم را می گشاید از دیدگان پر خونم پاک نماید  . . .؟

هنوز هم محراب عشق تو را با اشک و آه ، غسل می دهم .

می دانم چه خواهی گفت بابای خوبم !

از طفلان غم دیده مسلم خبر دارم  . . .

از جگر داغ دار فرزندان زهرا مطّلعم . . .

شنیده ام که فرزندان عطش را چگونه بیابانگرد جفا نموده اند . اینها را می دانم باباجان ! . . . اما مصیبت یتیمی کودکان شهدا نیز شنیدنی است .

می خواهم که نسیم معراج ، روضه خوان خاکسترهای سوخته قلب کوچکم در گوش تاریخ باشد .

این جا صفای عشقتان را کم خریدارند . . . این جا همه به فکر آب و نان خویشند . . .

دیگر کمتر کسی است که هر صبح با یاد شهادت برخیزد و شبانگاه با فکر آن در بستر برود .

غُصه مهجوری لاله های خمینی ، دیگر قصه هیچ زبان دردمندی نیست .

به خاک خاطره ها می رویم پدر ؛ مدفون برگ های نسیان می شویم . . .

و اگر تو و فرهنگ ایثارت به فراموشخانه تاریخ روانه شوید به فرزند علی نیز حق می دهم که حسّ تنهایی کند .

پس اگر چنین است پدرجان ، روضه غربت او از ذکر محنت ما واجب تر است  . . . که او فقط اینک امید زنده ماندن ماست .

بابای ملکوتی من ؛

تمام عشقی را که سال ها در وجودم ریشه دوانده ، تقدیم یک نگاه آسمانی ات می سازم . . .

جان علی و زهرا          راه سفرم بگشا 

 

آزادگان بخوانند :

+ نوشته شده در شنبه سوم مهر 1389 ساعت 6:34 شماره پست: 579

 

امام مخالف اسارت بود !!

 

شاید برای بعضی این تصور وجود داشته باشد که تجلیل از اسرا تجلیل از اسارت است و این امر می تواند روح سلحشوری یک ملت را به وادادگی و خمودگی تبدیل کند . این زمزمه را گاه از سر درد دل از بعضی دوستان آزاده نیز شنیده ام .

البته این سخن از یک نگاه ، درست است . بهترین دلیل در اثبات این حرف ، کلام حضرت روح الله است : ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد .

تفسیر این کلام پرمغز را باید در عبارت مشهور دیگری از پیرمراد بسیجیان جستجو کرد که : ما مثل حسین علیه السلام وارد جنگ شدیم و مثل حسین علیه السلام از این جنگ خارج می شویم . ( نقل به مضمون )

هیچ اندیشه ای را در طول تاریخ نمی توان یافت که اسارت را یک ارزش تلقی کند . اسارت از نگاه همه ملت ها نوعی خیانت است . مردمی که ذلیلانه به اسارت دشمن خود در می آیند همواره مورد نکوهش و تقبیح نسل های بعد قرار گرفته اند . بنابراین از این منظر می توان اذعان داشت تجلیل از اسرا تجلیل از اسارت است ! اکنون وظیفه ما در قبال نزدیک به چهل هزار ایرانی که در طول بیش از هشت سال جنگ تحمیلی به اسارت دشمن درآمدند چیست ؟ آیا باید به جای تجلیل و قدردانی از تحمل مشقت های دوران اسارت ، به محاکمه و طرد آنان اقدام می کردیم ؟!

قبل از پرداختن به این مسئله ابتدا خوب است یک واقعیت تاریخی را مورد توجه قرار بدهیم . از زمان آغاز غیر رسمی تهاجم ارتش بعث به خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران ، سربازان عراقی برخلاف تعهدات بین المللی و شئون انسانی ، بسیاری از مردم عادی و شهروندان مرزنشین را نیز به اسارت درآوردند . جالب آن که به شهادت مستندات موجود ، بسیاری از قاچاقچیان ایرانی که  ورود کالاهای غیرقانونی از مرزها را سال های سال به عنوان پیشه خود انتخاب کرده بودند نیز توسط نیروهای عراقی به اسارت گرفته شدند . ایران البته هیچ گاه به اقدام مشابهی در حق مردم غیرنظامی عراق دست نزد . با این حال بر اساس آمارها ، تعداد اسرای نظامی عراق در ایران بسیار بیشتر از تعداد اسرای نظامی و غیرنظامی ایران در عراق بوده است . تا جایی که جمهوری اسلامی بارها اقدام به آزادی یکسویه اسرای عراقی نموده است . توجه به این نکته می تواند در تبیین بهتر مفهوم اسارت تأثیر داشته باشد .

دو نکته تاریخی دیگر را نیز که به عنوان شاه کلید حل این معما از اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده و باید در تاریخ حماسه های بی بدیل ملت سرافراز ایران ماندگار بماند می توان مدنظر قرار داد . این دو نکته البته عبرتی تاریخی را نیز در خود جای داده اند . هر دو نکته مورد نظر بر اساس خاطراتی است که به طور مشترک در اغلب اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق رخ داده است .

شاید نتوان هیچ اردوگاهی را پیدا کرد که دژخیمان بعث به رغم  شکنجه های قرون وسطایی و فشارهای شدید و تحمل ناپذیر روحی و تسلط همه جانبه بر اسرا برای یک بار هم که شده اقرار نکنند که انگار آنها اسیر اسرای ایرانی شده اند ! این اعتراف ، که به راحتی در متن خاطرات آزادگان قابل رؤیت است گواه صادق پایمردی و ذلت ناپذیری رزمندگان غیور ایرانی است . اذعان کنت دمارانش رییس وقت سازمان جاسوسی فرانسه در کتاب " جنگ جهانی چهارم " نیز در این باره خواندنی است : " در اردوگاه های اسرای ایرانی افرادی را دیدیم که قاطعانه برای فدا کردن جان خود در راه اعتقاداتشان آمادگی داشتند . آن منظره منادی جن جهانی چهارم بود که ما فقط درک نامشخصی از آن در ذهن داریم . اعتقادات مذهبی این افراد برای سوق دادن آنان به سوی انجام کارهایی که به طرز غیر قابل باوری سخت بودند ، نقش بسزایی داشته است . "

اما نکته دیگر نیز در جای خود بسیار تأمل برانگیز است . در بین اسرای ایرانی تعداد اندکی از افراد خودباخته نیز پیدا می شدند که به هر دلیلی گاه با سربازان عراقی همکاری کرده و بر ضد هم وطنان اسیر خود خبرچینی می نمودند . این افراد به طور معمول از زندانبانان عراقی پاداش هایی در سطح اقلامی مانند سیگار و شیرخشک و . . . دریافت می نمودند . جالب است بدانیم در روزهای آخر اسارت وقتی که زمزمه تبادل اسرا قوت گرفت و به یقین مبدل شد همین افراد خائن از سوی سربازان عراقی ، بی دلیل مورد شماتت قرار گرفته و گاه به شدت تنبیه می شدند . فطرت انسانی سربازان عراقی نیز خیانت به هم وطن برای کسب رضایت دشمن را بر نمی تابید . این گونه است همان امامی که شهادت را راه نجات از اسارت برمی شمارد در وصف فرزندان اسیر خود این گونه سرود فراق سر می دهد : " . . .  برای اسیرانی که در زندان‏های مخوف دشمن شجاعانه بر سر دشمنان بشریت فریاد می‏کشند چگونه می‏توان تعظیم نمود؟ .
اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادی‏اند و احرار جهان آنان را زمزمه می‏کنند. مفقودین عزیز محور دریای بیکران خداوندی‏اند و فقرای ذاتی و دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند. .
شما ما را با فداکاری‏ها و خدمتتان خجل کرده‏اید شما حجّت را بر ما تمام کرده‏اید. شما با کارهای خودتان سبب مباهات و افتخار پیامبر اکرم (ص) شده‏اید شما امام زمان (عج) را رو سفید کرده‏اید. شما در پیشگاه خداوند متعال مقامی دارید که ما باید به شما غبطه ببریم. شما موجب عزّت اسلام و مسلمین و مردم ایران در دنیا گشته‏اید.  . . "

آن چه که ذلت یک ملت را در پی دارد اسارت خود خواسته و از سر بی غیرتی است که ننگ اقوام بشر شمرده می شود . ملتی که در مقابل خط و نشان های زیاده طلبانه دشمنان به راحتی کرنش نشان دهد در خور هر گونه شماتت خواهد بود . رسوایی شاه سلطان حسین های تاریخ این گونه رقم خورده است . شاید مردمی در ظاهر احساس کنند از آزادی برخوردارند و مثلا کسی در نوع پوشش آنها دخالتی ندارد اما سکوت در قبال قوانین ذلت باری همچون کاپیتولاسیون و یا انحصار بهره برداری از منابع صنعتی ، نظامی ، معدنی و . .  . توسط بیگانگان بدترین نوع سرسپردگی و اسارت در دست دشمنان است که به آن توجهی نداشته و اگر هشدارهای پیر خمین نبود خدا می داند این غفلت تا کجا ادامه پیدا می نمود . همان گونه که اسرای ایرانی بر حسب ظاهر در چنگال دژخیمان بوده و بسیاری نیز به دلیل عدم ثبت نام توسط صلیب سرخ مفقودالاثر محسوب می شدند اما با ایستادگی خود ولو به قیمت از دست دادن جان ، اجازه بهره برداری تبلیغاتی و سیاسی و هدم باورهای عمیق خویش را به دشمنان خود ندادند . این جاست که تعبیر جدیدی وارد ادبیات دفاعی و انقلابی ملت ما می گردد . این جاست که فرق آزادی و آزادگی ، روشن می گردد . اکنون باید جمله نخستین این مقاله را این گونه تصحیح کرد که اگر چه بزرگداشت اسرا بزرگداشت اسارت است اما تجلیل از آزادگان تجلیل از آزادگی است .

به همان اندازه که باید به انسان های آزاده ارج نهاد و از آنان قدردانی کرد از ذلت پذیری و اسارت انسان های توسری خور نیز باید اعلام برائت و انزجار نمود . امروز اسیر واقعی کسی است که به رغم آزادی ظاهری ، سرسپرده بدخواهان کشور خود است و همچون عروسک خیمه شب بازی ، پیرو خط و مشی شیطانی دشمنان در خیانت به هموطنان خویش می باشد . نمونه زیبای آزادگی در فضای امروز جامعه ، محمد گلدوی است . جوانی بسیجی که در بزنگاه زندگی خود میان ماندن و رفتن این گونه برگزید که جان شیرین خویش ، آرزوهای تمام ناشدنی دوران جوانی ، زندگی درکنار همسر و حلاوت هم کلامی با دوفرزند خردسالش را به کناری نهد و برای نجات جان ده ها نفر از نمازگذاران بی دفاع مسجد زاهدان ، تروریست خود فروخته را در آغوش بکشاند . آزادگی این شهید  شیربچه بسیجی سیستانی را باید به رخ اسیران نگون بختی کشاند که در کمال آزادی ! به فرمان شوم بلندگوهای وطن سوز بیگانه تن داده و غیرت ملی خویش را با شعار " مرگ بر بسیجی " به حراج گذاشتند .

امروز کسی اسیر است که برده فکری دشمن بوده و حتی لحظه ای به خود اجازه تأمل ندهد که اگر دفاع از غزه و لبنان نبود شاید امروز ایرانی هم در کار نبود . وضعیت کنونی عراق را نباید از خاطر محو کرد که چگونه جان و مال و ناموس یک ملت هدف تاراج منادیان آزادی و حقوق بشر قرار گرفته است .

باید از اسارت پول و پست و شهرت نیز به خدا پناه برد . باید از اسارت روح و فکر نیز به هراس افتاد .

چگونه است کسانی به خود اجازه می دهند در تمام زوایای دین توحید شبهه وارد کنند اما حاضر نیستند در مواجهه با ده ها مکتب خودساخته همچون شیطان پرستی ، درویش مسلکی و تصوف ، بهایی گری ، مهدویت های دروغین و . . . مجال فکر و تحقیق را به خود بدهند ؟

آیا نباید به آنانی که ضعف و قوت های یک جامعه را با چشم خود می بینند اما دل به بی انصافی ها و آمارهای غلط شبکه های بیگانه سپرده اند و یا به آنانی که برای انتقام از ورشکستگی های سیاسی و اجتماعی خویش خوراک تبلیغاتی دشمنان را آنگونه مهیا می سازند که به اذعان سران کاخ سفید ، تحریم ملت ایران اقدامی جز در حمایت از سرسپردگی آنان نبوده است این جمله امام کربلائیان تاریخ را گوشزد کرد که : اگر مسلمان نیستید لااقل آزاده باشید ؟!

والسلام علی من اتبع الهدی

 
ننه علی
+ نوشته شده در جمعه دوم مهر 1389 ساعت 13:6 شماره پست: 578

 

سال هشتاد بود که نیمه شبی در بهشت زهرا به طور تصادفی با ننه علی آشنا شدم . همان مادری که سال ها بر سر مزار فرزند شهیدش زندگی می کرد . از نجواهای شبانه او فهمیدم دل این مادر بیش از آن که در فراق فرزندش بتپد شور عشق به اهل بیت در آن موج می زند . اولین چیزی که به فکر من و دوست خوبم آقا محسن علیجان زاده – که حالا از اعاظم روحانیون راوی سیره شهدا محسوب می شود – رسید این بود که باید به هر قیمتی شده کاری کنیم این ماجرا در تاریخ ماندگار شود . می دانستیم که دیر یا زود با مرگ اجتناب ناپذیر این مادر ، کلبه حلبی او نیز از مزار فرزندش برچیده خواهد شد . با توجه به بضاعت ما چاره ای نبود جز آن که شرح دلدادگی این مادر را به گوش همگان برسانیم . دست به کار شدیم تا کتابی کوچک را در این باره به نگارش دربیاوریم . تلاش های ما برای کسب اطلاعات لازم درباره خانواده شهید گرانقدر نتیجه ای نداشت . پیرزن نیز تقریباً مشاعرش را از دست داده بود . کتابچه ای چهل پنجاه صفحه ای را آماده کردیم که معجونی از مطالب ربط و بی ربط بود . تصویری زیبا از ننه علی نیز روی جلد به چاپ رسید . بکر بودن این سوژه ، باعث جلب توجه علاقمندان فرهنگ شهادت شد . چاپ دوم این کتاب نیز با دوسه خط تغییر از فروش خوبی برخوردار گردید . با توجه به ضعف محتوایی اثر تصمیم گرفتیم از چاپ مجدد آن خودداری کنیم . شکر خدا تا حدود زیادی به نتیجه ای که دلمان می خواست رسیدیم . امروز دیگر خیلی ها ننه علی را می شناسند و او را از یاد نخواهند برد . اگر گذرتان به بهشت زهرا رسید حتماً به کلبه این مادر سری بزنید . هر چند ننه علی با توجه به مشکلات ناشی از کهولت سن دیگر آن جا زندگی نمی کند اما انبوه دلنوشته ها و یادگاری های بازدید کنندگان از سراسر کشور بر در و دیوار سرای کوچک ننه علی ، برای لحظاتی شما را نیز در فضای خوش دلدادگی ، غوطه ور می سازد . دیگر بعید می دانم مسئولی جرأت کند خانه دو سه متری ننه علی را با طرح های بی مبنایی چون یکسازان سازی قبور شهدا در تضاد ببیند یا زیبایی نمای بهشت زهرا را با وجود آن چند تکه حلب – که بخشی از تاریخ حماسه و عشقبازی این مرز و بوم است – در تعارض بداند .

هر چند کتاب ننه علی را از نظر محتوایی جزو ضعیف ترین آثار خود می دانم و سعی کرده ام پشت چند اثر نسبتاً موفق دیگر پناه بگیرم اما برایم جالب است که هر جا اگر کسی پیدا شود و اسمی از این حقیر به گوشش خورده باشد بلافاصله از ننه علی و حال و روز او خبر می گیرد !

 

 

تسلیت

+ نوشته شده در جمعه دوم مهر 1389 ساعت 12:52 شماره پست: 577

 

محمد حسین آقاپور از طلاب و مبلغین جوان و موفق بود که یکی دو شب قبل از مراسم عروسی ٬ در یک سانحه تلخ رانندگی به همراه همسر و مادر همسر خود دار فانی را وداع گفت .

از طرف خود و همه خوانندگان اشک آتش ٬ این مصیبت بزرگ را به برادران گلم ٬ آقا مجتبی و محمد صادق آقاپور تسلیت گفته و از خداوند مهربان برای این خانواده صبر الهی و برای آن عزیزان علو درجات را مسئلت دارم . انا لله و انا الیه راجعون

 
یک روحانی مازندرانی در چنگال اسرائیل
+ نوشته شده در پنجشنبه یکم مهر 1389 ساعت 1:13 شماره پست: 576

یک روحانی ایرانی ، گروگان دیگری در اسرائیل

 

وقتی یادی از گروگان های ایرانی در اسرائیل به میان می آید همه ذهن ها به طرف چهار دیپلمات مظلوم به نام های سید محسن موسوی ، حاج احمد متوسلیان ، کاظم اخوان و تقی رستگار تمایل پیدا می کند غافل از آن که احتمال وجود اسرای دیگری نیز توسط رژیم غاصب صهیونیست همچنان نادیده گرفته می شود . شیخ محمد علی توسلی ، یکی از همین گروگان های ناشناخته و گمنام ایرانی به شمار می آید . شیخ محمد علی ، متولد سال 1300 شمسی در روستای کله بست از توابع شهرستان بابلسر و مقیم شهرستان بابل بوده است . وی پس از تحصیل در حوزه های علمیه ایران وارد حوزه علمیه نجف می شود و اجازه اجتهاد را به طور مکتوب از مرحوم آیت الله سید عبدالله شیرازی دریافت می کند . دوستی وی با روحانی جاویدالاثر ، امام موسی صدر و نیز عالم ربانی حضرت آیت الله میرزا هاشم آملی در دوران تحصیل در نجف اشرف مستحکم می گردد . روح بزرگ و پرتلاطم شیخ محمد علی ، جسم او را نیز همواره در تکاپو نگاه می داشت . علاقه به فعالیت های فرهنگی ، وی را به سفر به برخی کشورها از جمله افغانستان وا می داشت . پس از قیام حسن البکر درعراق ، شیخ محمد علی توسلی راهی کشور لبنان شد و از سال 1352 امام جماعت یکی از مساجد معروف این کشور یعنی مصلای جامع امام حسین علیه السلام در وادی ابوجمیل را برعهده گرفت . سلوک زاهدانه این روحانی مجاهد ، سرای محبت او را در دل اهالی آن خطه بنا ساخت .

رابطه ایشان با علامه سید محمد حسین فضل الله و دیگر شخصیت های مذهبی و سیاسی لبنان ، شرایطی را ایجاد کرد که فعالیت های مذهبی و فرهنگی وی از وسعت بیشتری برخوردار شود . چند ماه پس از ربوده شدن چهار دیپلمات ایرانی در لبنان ، شیخ محمد علی توسلی در حالی که به دلیل وجود پست های متعدد بازرسی از خودروها ، پیاده در حال حرکت به سمت مسجد بود توسط فالانژها به اسارت گرفته شد . دستگیری این روحانی سرشناس و محبوب به شدت مورد اعتراض مردم لبنان قرار گرفت . بسیاری از مردم سه هفته در سفارت ایران در بیروت تحصن کرده و خواستار پیگیری جدی برای آزادی وی شدند . اهمیت اسارت ایشان برای مسئولان و رهبران لبنان نیز مورد توجه بود . سید شمس الدین که جانشین امام موسی صدر به حساب می آمد در نامه نگاری هایی که به منظور پیگیری وضعیت شیخ محمد علی انجام می گرفت نام وی و کاردار سفارت ایران سید محسن موسوی را در صدر نام های سایر گروگان ها قرار می داد . مدتی پس از اسارت وی ، دو نفر از اسرای لبنانی که شیخ محمد علی را از نزدیک می شناخته اند موفق به فرار از چنگال فالانژها گردیدند . آنها به شیخ خلیق ، نماینده وقت مرحوم منتظری و مقام معظم رهبری در لبنان اطلاع دادند که یک شب با این شیخ بزرگوار در بند بوده اند . به گفته آنها به رغم آن که جسم شیخ محمد علی زیر شکنجه مزدوران صهیونیست به شدت رنجور و نحیف شده بود اما ایشان همچنان در مقابل خواسته شکنجه گران برای توهین به حضرت امام خمینی (ره) مقاومت نشان می داد .

پیگیری های مستمر فرزند برومند این روحانی بزرگوار در ایران و لبنان به نتیجه ای نرسید و سرانجام تصمیم بر این قرار گرفت که نام آن مجاهد جاویدالاثر در شمار شهدای والامقام درج شود . سنگ یادبودی نیز به یاد وی در حیاط فیضیه مازندران در شهرستان بابل نصب شده است . 

همان گونه که چهار دیپلمات گروگان گرفته شده ایرانی در لبنان تا سال های سال مورد فراموشی بودند و در نهایت با پیگیری ها و فعالیت های خودجوش مردمی تا حدودی در سطح جامعه شناخته شده و مورد توجه مسئولین واقع گردیدند امید می رود با پیگیری و معرفی این روحانی جاویدالاثر توسط ارادتمندان حریم جهاد و شهادت ، برگ دیگری از جنایت های غیرانسانی سربازان تمدن غرب و منادیان کاذب حقوق بشر در صفحات تاریخ ثبت و ضبط شود .

دوستانی که قصد تحقیق بیشتر و یا همکاری در این زمینه را دارند می توانند با این شماره تماس برقرار کنند :09111182880

 

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا