آرشیو آذر90 اشک آتش
دریاکنار، شلمچه می شود!
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام آذر 1390 ساعت 7:49 شماره پست: 924
دریاکنار، نام یک منطقه آزاد فرهنگی! در سواحل دریای خزر است. این منطقه که یک شهرک و اقامت گاه تفریحی محسوب می شود در بین شهرهای بابلسر و فریدون کنار در استان مازندران واقع شده است. اوضاع غیرفرهنگی این منطقه، گاه به گونه ای است که اگر یکی با ریش و ظاهری مثل من بخواهد وارد آن شود همان دم ورودی توسط نگهبانان غیور! منطقه با احترام، دیپورت می شود!
سال ها پیش، عده ای از مسئوان همیشه در صحنه! فرهنگی و . . . درصدد بودند با طرح های تفریحی خود شلمچه را هم به مدلی از دریاکنار تبدیل کنند که خوشبختانه ناکام ماندند.
از این حرف ها که بگذریم لابد خبر دارید که چند ماه پیش، برخی از مسئولان عالی رتبه کشور شیعی آذربایجان، جمهوری اسلامی ایران را به اتهام حمایت از گروه های اسلام گرای این کشور تهدید به حمله نظامی کرده بودند. این تهدید با توجه به بضاعت نظامی جمهوری آذربایجان، آنقدر مضحک بود که مسئولان ما حتی زحمت پاسخگویی مستقیم به ان را نوعی تضییع اوقات خویش محسوب نمودند. البته ناگفته نماند که حکومت غربزده آذربایجان، بخش هایی از خاک این کشور را به نیروهای نظامی آمریکا اختصاص داده که خود این موضوع نیز در ازجار عمومی مسلمانان این کشور نسبت به حکام خودباخته شان بی تأثیر نبوده است.
حالا شما فرض کنید به هر دلیلی بین جوجه دولت آذربایجان و کشور ما جنگی در می گرفت. آن وقت سواحل دریای خزر تبدیل می شد به خط مقدم جبهه نبرد با متجاوزان. بعد تصور کنید پس از اتمام جنگ، اردوهای راهیان نور برای بازدید از مناطق عملیاتی شکل بگیرد. مطمئن باشید این اردوها چنان مورد استقبال عمومی قرار می گرفت که به یکی از بزرگ ترین اردوهای زیارتی سیاحتی تاریخ تبدیل می گردید!
هنوز هم دلم پیش ابوالفضل بود. او فقط دو سال داشت و من نباید با او اینگونه برخورد میکردم. مشقهایم را که نوشتم، رفتم سراغ تلویزیون. تا به خودم بیایم، ابوالفضل، دفتر مشقم را پاره کرده بود...
زنگ نقاشی بود. مداد رنگی را که به دست میگرفتم، باز دلم میرفت پیش ابوالفضل. احساس میکردم دلم برایش تنگ شده است. صدای آژیر قرمز شنیده شد و به دنبالش صدای انفجار به گوش رسید.
مدرسه که تعطیل شد، دویدم به طرف خانه. میخواستم زودتر نقاشیام را به مادر نشان دهم و با ابوالفضل بازی کنم.
محله ما را گرد و غبار گرفته بود. از سر و صداها و رفت و آمدها فهمیدم آنجا بمباران شده است. به خانه که رسیدم، بهت زده شدم.
خانه، ویران شده بود. پدرم چقدر برای ساختن آن زحمت کشیده بود. دیدم، دو نفر دارند جنازهای را با خود حمل میکنند. زن همسایهمان بود. با حیرت، جنازه را تعقیب کردم. پشت یک ماشین، چند جنازه دیگر بود. نزدیک که رفتم مادر را شناختم. هوا سرد بود و من از آنچه میدیدم بیشتر میلرزیدم. او آرام خوابیده بود. دویدم و فریاد زدم: مامان عزیزم! مامان نازنینم! بیدار شو، میخواهم نقاشیام را به تو نشان بدهم. نقاشیام را ببین. همه دور هم نشسته ایم. همگی شادیم، از جنگ خبری نیست...
فریاد میزدم و اشک میریختم. رفتم جلوتر تا صورت مادر را از نزدیک ببینم. ناگهان، دستان کوچکی، نظرم را به خود جلب کرد. دستان کوچکی که مادر را محکم در آغوش گرفته بود. این همان دستانی بود که دیروز دفترم را پاره کرده بود. چشمان نیمه باز ابوالفضل، به گوشهای خیره مانده بود... شیرینزبانیهای او آمد توی ذهنم. من مات و مبهوت میسوختم و اشک میریختم. سرم را به آسمان بلند کردم.
بغض آسمان هم ترکید و همپای چشمانم، باریدن گرفت.
راوی: نرگس نادعلی فرزند شهیده انسیه صادقیان
تصویری از یک اقدام مشکوک در قم
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم آذر 1390 ساعت 14:59 شماره پست: 922
این روزها بنری در مناطق مرکزی شهر مقدس قم در معرض دید عموم قرار گرفته که حاوی تبلیغات یک شرکت ساختمانی است. در این بنر از مردم خواسته شده است تا برای سرمایه گذاری در یک آسمان خراش که بلندترین برج در قم خواهد بود سرمایه گذاری کنند. نکته جالب این جاست این تبلیغات ذیل عبارت " رایحه خوش خدمت " انجام گرفته است!
این عبارت مربوط به ستاد جمعی از حامیان محمود احمدی نژاد در انتخابات گذشته است که هم اکنون مورد بهره برداری تجاری این شرکت ساختمانی آن هم در آستانه انتخابات قرار گرفته است. بر کسی پوشیده نیست که مظاهر تجمل و دنیازدگی در تضاد با ادبیات سوم تیر و گفتمان فرزند ملت تلقی می شود. خواه ناخواه چنین اقدامی باعث خدشه بر رویکرد جریان های ارزشی و عدالتخواه خواهد گردید. بعید نیست چندی بعد شاهد راه اندازی بانکی باشیم با عنوان " موسسه مالی اعتباری جبهه پایداری "! یا مثلاً "هتل های زنجیره ای جنبش عدالتخواه"!
از دوست خوبم محمد آقاپور بابت تهیه و ارسال این تصویر بسیار متشکرم.
نام این شهید را امروز شنیدم. از رزمنده دلاور مقیم قم سید محمود هاشمی.
عباسعلی بدرنیا اهل خوی بود. او دکترای ریاضی داشت و در یکی از دانشگاه های آمریکا به کرسی استادیاری دست یافته بود. جوان بود و نامزد داشت. شبی از تلویزیون آمریکا صحنه هایی از غارت خانه های مردم خرمشهر را دید و رگ غیرتش به جوش آمد. منزل مجلل و ماشین لوکس و موقعیت دنیایی اش را رها کرد و خودش را به خط مقدم جبهه های نبرد رساند. در عملیات فتح المبین دیده بان توپخانه لشکر۷۷ خراسان شد. می امدند دنبالش که پستی را در ادارات به عهده بگیرد اما او ترجیح می داد در خط مقدم بماند و با استفاده از تخصص خود در رشته ریاضی٬ آتش توپخانه را به دقت محاسبه و هدایت نماید. او در فتح المبین جهنمی را مقابل چشم دشمن ترسیم نمود. پیکرش هدف گلوله توپ قرار گرفت و جز مشتی استخوان از او باقی نماند. روح مطهر او در رضوان الهی میهمان عرشیان گردید.
دکتر عباسعلی بدرنیا در بهشت زهرای تهران آرمیده است.
اسامی تعدادی از نامزدهای مجلس در شهرستان بابل
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم آذر 1390 ساعت 19:13 شماره پست: 920
انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در پیش است. بعضی از کاندیداها از ماه ها قبل، تبلیغات خود را به طور غیر رسمی آغاز کرده اند. بعضی هم البته همچنان به قانون پایبند مانده اند. این روزها نام چهارده تن از نامزدهای انتخاباتی شهرستان بابل بر سر زبان ها افتاده است که فهرست ان را خدمت دوستان بزرگوار اعلام می نمایم. بنده که امیدوارم قانونی تصویب شود که همه این کاندیداها بتوانند برای چند هفته هم که شده به نوبت بر صندلی رویایی مجلس شورای اسلامی تکیه بزنند!
1- احمد محمدپور
2- حسین نیازآذری
3- عباس تیموری
4- علی تیموری
5- احمد فاطمی گاوزن
6- شمسعلی هادی زاده معلم
7- علی رضا آقاگل زاده
8- علی اکبر ناصری زاده
9- عابدین مؤمنی
10- چنگیز قربان زاده ارمکی
11- محسن نریمان
12- احمد ذبیحی
13- علی کریمی فیروزجایی
14- حسین محمدنژاد اردشیری
دعای ما این است که این انتخابات هم با مشارکت بالا و دشمن کش مردم کشورمان همراه باشد.
از دوست خوبم حسین نقویان بابت ارسال این اسامی سپاسگذارم.
وبلاگ اشک آتش٬ سه ساله شد.
شکر خدا تا این زمان توانستم در خدمت دوستان باشم از این به بعدش هم با خدا.
شکر خدا فحش ها و تحقیرها و تهدیدهای این و آن تا کنون تاثیری در رویکرد و مسیر این وبلاگ ایجاد نکرده است.
وبلاگ نویسی زیبایی و شیرینی شبنامه نویسی را ندارد اما به هر حال ابزاری بی نیاز از مجوزها و قید و بندهای من دراوردی ناظران فرهنگی و سیاسی و امنیتی برای انعکاس عقاید و نظرات نگارنده آن محسوب می شود. من بارها تاثیر بعضی از مطالب وبلاگ را در برخی مسائل مشاهده کرده ام که انشالله روزی در قالب خاطرات اشک اتش به محضر خوانندگان مهربان و نازنین این وبلاگ تقدیم خواهم کرد.
اشک آتش را وبلاگ خودتان بدانید و با نظرات سازنده خود از یاری رساندن به آن دریغ نورزید. یاعلی التماس دعا.
روابط و ضوابط اجرایی!!
+ نوشته شده در شنبه نوزدهم آذر 1390 ساعت 6:18 شماره پست: 918
هفته گذشته خبری در خروجی خبرگزاری ها قرار گرفت که حاکی از دیدار جمعی از روحانیون و فضلا با محمود احمدی نژاد بود. داشتم تصاویر مربوط به این خبر را رصد می کردم که چشمم به چهره ای آشنا افتاد. نفر سمت راست رییس جمهور، حجت الاسلام اجرایی است که روی صندلی نشسته است. حجت الاسلام حسین اجرایی از دوستان قدیمی من است که حق استادی نیز بر گردن این حقیر دارد.
آشنایی من با ایشان بر می گردد به مراسم تشییع پیکر مرجع عالی قدر جهان تشییع، حضرت آیت الله العظمی اراکی رحمة الله علیه در دهه هفتاد. آن موقع نوجوانی دبیرستانی بودم که به همراه جمعی از طلاب شهرمان، برای تشییع ان مرجع بزرگوار از بابل به قم آمده بودم. از جمله کسانی که آن روز بلندگو را به دست گرفته و شعائر مذهبی و انقلابی را سر دادند جوانی بود که صدای خوش و زیبایش باعث شد تصویرش نیز در ذهنم حک شود. همان روز در منزل یکی از رفقای طلبه جمع بودیم که دیدم این بنده خدا هم به ما پیوست. از قضا او دوست صمیمی و هم درس طلبه ای بود که میهمانش شده بودیم. خودش اما اهل جنوب بود، لامرد فارس. از تحرک و جوش و خروشش پیدا بود از آن جوان هایی است که نمی شود یک جا بندشان کرد و برایشان قالبی تراشید. نامش را پرسیدم. گفتند: حسین اجرایی. برخوردی ساده و صمیمی داشت.
مدت ها بعد گویا سال هفتاد و شش بود که در سفری به قم باز هم او را در منزل همان دوست مشترک دیدم. همچنان شاداب و شوخ و پر جست و خیز بود.
مدتی در حوزه شهرستان درس خواندم و سال هشتاد به قم آمدم. الان ده سال است که از دور و نزدیک با ایشان مراوده ای دارم. حاج حسین اگر چه گرد سفیدی روزگار را بر محاسن دارد اما همچنان همان جوان شاد و خستگی ناپذیر است. او حافظ کل قرآن است و انواع دوره های آموزشی حوزه را با موفقیت پشت سر گذاشته است. در تبلیغ دین و آیین شریعت نیز یکی از موفق ترین مبلغان کشور محسوب می شود. کتاب ها و آثار پژوهشی نابی را خلق کرده که می دانم به خاطر یکی از آنها توفیق پیدا نموده در جلسه ای خصوصی هدیه ای را از دست مبارک مقام معظم رهبری به یادگار دریافت کند.
با بسیاری از مراجع عظام تقلید به خصوص حضرت آیت الله مکارم شیرازی رابطه ای نیک دارد. فعالیت های قرآنی او نیز زبانزد طلاب است. یکی از باقیات الصالحات پرآوازه این روحانی پرتلاش، راه اندازی موسسه ای فرهنگی با نام اسوه نخبگان به منظور تغذیه معنوی دانش آموزان مستعد کشور است. من بسیاری از مشکلات طاقت فرسایی که در مسیر فعالیت های این موسسه بود را دیده ام. حاج حسین با همان روحیه بسیجی و پرنشاط خود زیر بار مشکلات اجتناب ناپذیر فعالیت های خودجوش و غیر دولتی، کمر خم نکرد. استقامت او در مسیری که هیچ نفع مادی به دنبال نداشت نمی توانست انگیزه ای جز جهاد خالصانه و اخلاص در کسب رضایت الهی داشته باشد. از نسلی که حسین اجرایی برای تربیت معنوی آنها خون دل خورد دانشجویانی رشد یافتند که هر یک ذخیره ای ارزشمند برای ساختن جامعه ای متعالی و تکامل یافته محسوب می گردند. امروز پس از سال ها فعالیت خستگی ناپذیر او بسیاری از مسئولان عالی رتبه کشور به خوبی با نام حجت الاسلام اجرایی آشنا هستند. اگر چند ساعتی پیش او بنشینید تماس های مکرر فلان وزیر و وکیل و مسئول و . . . را خواهید دید که متواضعانه در پی مشورت و کسب نظری از خرمن تجربیات این روحانی جوان و بسیجی می باشد. دامنه فعالیت های فرهنگی ایشان نیز در محدوده شهر مقدس قم محصور نماند. ایشان هم اکنون در بسیاری از مناطق کشور از شمال و جنوب تا پایتخت جمهوری اسلامی به گسترش اقدامات ارزشمند خویش اشتغال دارد. نکته ای که در این خصوص برای من جلب توجه می کند این است که ایشان به رغم جایگاه و شهرتی که پیدا کرده هیچ گاه دم از منیّت و خودمحوری نزده است. حسین اجرایی همچنان همان طلبه خاکی و بی ادعای پانزده سال پیش است، آن قدر که هنوز هم وقتی در مجلس ترحیمی شرکت کند و ببیند قاری محفل هنوز از راه نرسیده – به شهادت آن چه که دیده ام – بی هیچ ناز و منّتی، پشت تریبون رفته و مجلس را با صوت دلنشین خود به کلام وحی زینت می بخشد.
نمی دانم حاج حسین عزیز ما راضی است یا نه اما خوب است این را هم بگویم او اگر چه به پشتوانه سوابق علمی و بضاعت اقتصادی خود می توانست همچنان به زندگی بی هزینه در واحدهای مسکونی وابسته به حوزه علمیه ادامه دهد اما ترجیح داد برای آن که دین کمتری بر گرده اش بنشیند راه توجیه را سد کرده و به زور قرض و قسط، منزلی شخصی را در یکی از دور افتاده ترین مناطق شهر قم تهیه نماید.
اینها که خواندید را برای خودم نوشتم تا یادم نرود که امروز هم می توان در پس افت و خیزهای ناتمام روزگار و وسوسه های پررنگ و لعاب مادی و معنوی شیاطین جنی و انسی! خالص و بی ادعا در راه خدا گام برداشت و ذره ای خود را برتر از خلق خدا ندید. بسیجی بودن و بسیجی وار زیستن در کوچه پس کوچه های زمان، رنگ کهنگی به خود نخواهد دید اگر بتوان خدا را دید و بر سیاق رضای او حرکت نمود.
مقدمه
انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی به دلایل مختلف از اهمیت خاصی برخوردار است. گذشته از جایگاه ویژه مجلس در تصمیم های کلان ملی و تأثیر مضاعف آن در تحولات شهری که ویژگی اجتناب ناپذیر همه دوره های انتخاباتی بوده است، حوادث تلخ و شیرین سال 88 حساسیت خاصی را برای این دوره از انتخابات فراهم کرده است. از نوع آرایش جناح ها و دسته جات سیاسی می توان این گونه فهمید که صف بندی های اخیر، قابل قیاس با رقابت های دوره های پیشین انتخابات مجلس نبوده و نتایجی فراتر از کسب کرسی های بهارستان را مدّنظر قرار داده است.
این مقاله تنها درصدد بررسی اجمالی فضای رقابتی جناح ها در آستانه انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی می باشد:
اردوگاه اصلاح طلبان
بر خلاف برخی طالع بینی های سیاسی، نظام درصدد حذف هیچ یک از گروه های قانونی و فعال در عرصه سیاست نبوده است. از مضمون فرمایشات مقام معظم رهبری نیز این گونه بر می آید که تنها کسانی که خود اصرار بر پیاده شدن از کشتی انقلاب داشته اند اعتبار و جایگاه اجتماعی و سیاسی خویش را از دست داده اند. باید توجه داشت که در جریان فتنه 88 بسیاری از اصلاح طلبان به رغم دیدگاه های منتقدانه و متفاوت خود به هر دلیلی حاضر نشده اند خطوط قرمز را درنوردیده و به انتحار سیاسی دست بزنند. از نوع موضع گیری بعضی از چهره های سرشناس این جریان همچون سید محمد خاتمی نیز این گونه بر می آید که اصلاح طلبان قدر این فرصت را غنیمت شمرده و کاندیداهای وابسته و همفکر در شهرستان ها را به حال خود رها نخواهند ساخت. فعالیت جدی و زودرس تعداد قابل توجهی از چهره های سفید و خاکستری اصلاح طلبان در حوزه های مختلف انتخابی، فرضیه حذف این جریان و جایگزینی جبهه جدیدی - که پیش از این خود را اصولگرایان اصلاح طلب می خواندند – به منظور حفظ رقابت در عرصه سیاست را از اساس باطل می سازد.
جریان انحرافی
گذشته از این که صدق این عنوان بر مسئولان دفتر رئیس جمهور، تا چه میزان مطابق واقع است، مدت هاست که بسیاری از حامیان رقبای ناکام احمدی نژاد در دوره های نهم و دهم ریاست جمهوری، از طریق تریبون های رسمی، اتهام مداخله دفتر رییس جمهور در انتخابات و حمایت مالی از کاندیداهای همفکر را مطرح نموده اند. اگر چه موج غیر طبیعی اتهامات نسبت به اطرافیان رئیس جمهور، شائبه انتقام جویی های سیاسی رقبای ناکام فرزند ملت را قوت می بخشد و نیز در اثبات این مدعا تا کنون هیچ سند و مدرکی ارائه نگردیده است، اما تجربه ثابت کرده که دولت ها همواره از یک دست شدن جریان حاکم در مجلس، استقبال کرده اند. ظهور پدیده ای به نام جبهه پایداری باعث گردید از حجم تبلیغات منفی بر ضد دخالت های انتخاباتی جریان موسوم به انحرافی به میزان قابل توجهی کاسته شود.
جبهه ایستادگی
جبهه ایستادگی متشکل از حامیان سردار محسن رضایی است. اگر چه مدتی از اعلام موجودیت این جبهه می گذرد، اما فعالیت کم رنگ آنها در انتخابات مجلس و الحاق این جبهه به جبهه متحد اصولگرایی قرینه ای است بر این مدعا که جبهه ایستادگی فاقد بدنه اجتماعی فعال بوده و به عرصه ای غیر از کرسی های مجلس شورای اسلامی می اندیشد. مرگ مشکوک احمد رضایی در کشور امارات هم نتوانست فضای تبلیغاتی مناسبی برای این جبهه فراهم آورده و مقبولیت شخصیت محوری این جریان را در سطح جامعه ارتقا ببخشد. جبهه ایستادگی را شاید بتوان تنها یک مانور تشکیلاتی در قبال رقیب نظامی دیگری چون باقر قالیباف و کاندیدای نزدیک به طیف سنتی اصولگرایان یعنی علی لاریجانی دانست که به شکلی غیر مرسوم و زیاده طلبانه دارای سهم ویژه و نماینده رسمی در جبهه متحد اصولگرایان گردیده اند.
جبهه متحد اصولگرایی
این جریان را به طور خلاصه می توان همان جریان موسوم به راست سنتی دانست که مظهر آمالشان ریاست جمهوری علی اکبر ناطق نوری و علی لاریجانی بوده و البته به دلایل مختلفی که تحلیل آن مجالی دیگر طلب می کند تا کنون رویای دست یابی به این جایگاه را در عالم واقع شاهد نبوه اند. جامعه روحانیت مبارز تهران که در صدر این جبهه قرار دارد به دلیل سابقه ای ناخوشایند در حمایت از کاندیداتوری سید ابوالحسن بنی صدر و نیز نوع موضع گیری های غیرشفاف و سیاست زده طیف های اقماری این تشکیلات همچون جامعه اسلامی مهندسین به محوریت مهندس باهنر در حوادث مختلفی مانند فتنه 88 از سوی حامیان داغ انقلاب اسلامی با تردید و ابهام نگریسته می شوند. این جریان که خود نیز تا حدود زیادی به میزان اقبال عمومی قشر مذهبی و مبارز انقلاب به کاندیداهای این جبهه اعتماد ندارد سعی نموده با انتصاب دکتر زاکانی – که ادبیاتی نزدیک به جریان های عدالت خواه دارد - به ریاست ستاد انتخاباتی خود، از بدبینی نیروهای مستقل انقلاب و ولایت نسبت به این جبهه بکاهد. اصرار بیش از حد مسئولان این جبهه مبنی بر لزوم پیوستن جبهه پایداری به آنان و توسل به حملات تبلیغی و تخریبی به واسطه تعداد قابل ملاحظه ای از سایت ها، نشریات و تریبون های وابسته بر ضدّ طیف مذکور، نشان می دهد که جبهه متحد اصولگرایی، جبهه پایداری را رقیب جدی تری نسبت به جریان اصلاح طلبی برمی شمارد، چه این که بررسی گذشته روابط جناح ها نیز نشان می دهد که اصلاح طلبان و اصولگرایان همواره در نوع مدیریت و فکر سیاسی، دارای توافق و مفاهمه ای نانوشته بوده اند.
جبهه پایداری
جبهه پایداری را باید پدیده انتخاباتی نهمین دوره مجلس شورای اسلامی دانست. اکثر چهره های شاخص این جبهه سوابق قابل قبولی در دفاع از مبانی انقلاب و منویات رهبری معظم داشته اند. بخشی از اعضای این جبهه همچون صادق محصولی و غلامحسین الهام به دلیل رفاقت و قرابت فکری غیر قابل انکار با محمود احمدی نژاد از سوی رقبای اصولگرای خود متهم به وابستگی دولتی گردیده اند. در مقابل، جبهه پایداری نیز بسیاری از اعضای فعال جبهه متحد را متهم به سکوتی نابخشودنی در اساسی ترین بزنگاه تاریخ انقلاب یعنی فتنه شوم 88 می نمایند. عدم ایجاد پیوند بین این دو جریان – تا زمان نگارش این سطور – نشانگر استقلال فکری جبهه پایداری بوده و رقابت انتخاباتی این دوره را جذاب تر ساخته است.
در خصوص تشکیل جبهه پایداری دو تحلیل وجود دارد که یکی بدبینانه و دیگری خوش بینانه قلمداد می شود.
1- تحلیل بدبینانه:
جناح اصولگرایان سنتی با چالش بزرگی به نام نیروهای مستقل و پر شور انقلاب مواجه است که ادبیات محافظه کارانه طیف سنتی را به هیچ وجه برنتابیده و فارغ از تناسبات و داد و ستد های مرسوم سیاسی، در صدد احیای گفتمان انقلاب حتی به قیمت نفی منافع جناحی صاحبان قدرت هستند. جبهه پایداری تشکیل شده است تا با کنترل و سر و سامان دادن به این قشر متهم به افراط، از گرایش آنان به شخصیت های نو رس، غیر جناحی و غیر قابل کنترل جلوگیری نمایند. تجربه تلخ روی کارآمدن پدیده ای به نام محمود احمدی نژاد باعث گردیده تا این بازی جدید راه اندازی شود. بنابراین جبهه پایدرای در نهایت به بهانه حفظ وحدت از کاندیداهای مورد علاقه جریان سنتی حمایت خواهد کرد.
2- تحلیل خوش بینانه:
بدنه جامعه بر خلاف تبلیغات دشمن و مشکلات اقتصادی و رفاهی موجود در دوره های مختلف انقلاب، همچنان به آرمان های اسلام ناب پای بند بوده و تشنه حاکمیت عدل علوی می باشد. علت روی کرد ملت به انتخاب سید محمد خاتمی در سال 76 نیز نوعی اعتراض به رفتار مزوّرانه مدعیان قیمومیت انقلاب بوده و نمی توان آن را به حساب دوری از گفتمان امام و انقلاب دانست. رأی قابل توجه مردم به محمود احمدی نژاد که با شعار احیای فرهنگ عدل و دیانت پا به عرصه انتخابات ریاست جمهوری گذاشت دلیلی بر این مدعا تلقی می شود. از این رو جبهه پایداری تشکیل شده است تا به طور منسجم و برنامه ریزی شده و در حرکتی اصولی و جمعی به استمرار و تقویت این تفکر بپردازد.
گفتنی است در 1375 نیز جمعیت دفاع از ارزش های انقلاب اسلامی با محوریت حجت الاسلام ری شهری و حضور چهره فاخری همچون مرحوم سید علی اکبر ابوترابی با همین رویکرد تشکیل گردید که در سال1377 به طور کامل تعطیل گردید.
مؤخره:
تجربه انتخابات مجلس شورای اسلامی در هشت دوره گذشته نشان می دهد گرایش ها و دسته بندی های سیاسی تنها در شهرهایی مانند تهران و قم تأثیر گذار بوده و در اکثر نقاط کشور مبنای انتخاب یک نماینده، مؤلفه هایی غیر از تفکرات سیاسی می باشد. نمونه ای گویا برای اثبات این مدعا نتیجه انتخابات در شهرستان بابل است. این شهر در زمان انتخابات ریاست جمهوری هفتم و هشتم تنها شهری در کشور بود که به طور قاطع به ناطق نوری، روی خوش نشان داد. محمود احمدی نژاد نیز با رأیی بالا در این شهر برگزیده شد. نکته جالب این جاست که بسیاری از افرادی که به کاندیداهایی چون ناطق و احمدی نژاد رأی داده بودند، به رغم حفظ تعلق خاطر و پافشاری بر دیدگاه خود، در انتخابات مجلس بارها گزینه ای را برگزیدند که از مخالفان جدی چهره های مذکور بوده است. بنابراین در تخمین نتایج انتخابات مجلس باید عناصری چون تناسبات قومیتی، روابط محلی و . . . را نیز در نظر گرفت.
فارغ از نتیجه انتخابات مجلس شورای اسلامی، باید توجه داشت که شور و نشاط در این انتخابات و جذب آرای حداکثری با توجه به حوادثی که در منطقه می گذرد، می تواند بسیاری از توطئه های تبلیغاتی دشمنان را نقش بر آب ساخته و امنیت داخلی و بین اللملی کشور را تضمین نماید. توجه به این اصل استراتژیک، مبنایی مهم و تأثیرگذار در نوع رویکردها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی جمعیت های دانشجویی محسوب خواهد شد. والسلام علی من اتبع الهدی
صاحب این مجالس کیست؟
+ نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم آذر 1390 ساعت 13:36 شماره پست: 916
خیلی از رزمندهها نماز شب میخواندند، اما نماز شب بچههای دسته یک از گروهان یک گردان سیدالشهدا علیهالسلام حال و هوای دیگری داشت. این دسته معروف شده بود به دسته نماز شب خوانها!
فرمانده این دسته، محمد وفاییزاده، طلبه ای اهل ملایر بود که در قم سکونت داشت. همه بچهها این روحانی پاسدار را استاد اخلاق خود میدانستند. با اینکه نزدیک عملیات بود و کارها فشرده شده بود، اما وقتی اعلام میشد که در دسته نماز شب خوانها مراسم دعا برگزار است، همه سعی میکردند خودشان را برسانند.
یک شب، محمد وفاییزاده، داشت روضه اباعبدالله و حضرت زهرا سلاماللهعلیهما را میخواند. شور و حال خاصی ایجاد شده بود. لابهلای روضهاش گفت: چه میشد اگر الان حضرت زهرا و امام حسینعلیهماالسلام هم در این مجلس حضور داشتند؟!
حاج آقا دریاباری هم آن شب روضه خواند. این روحانی باصفا نیز در دل بچهها جایگاه ویژهای داشت. او اهل فیروزکوه بود و مسئولیت تبلیغات گردان را بر عهده داشت.
صبح روز بعد، قبل از مراسم صبحگاه، وفاییزاده نیروهایش را جمع کرد تا خوابی را که دیده بود، برایشان تعریف کند. میگفت: مجلس روضه دیشب را در خواب دیدم. وقتی آن جمله را خواندم که کاش امام حسین علیهالسلام و حضرت زهرا سلاماللهعلیها هم در جمع ما حضور داشتند، دیدم حضرت سیدالشهدا علیهالسلام سمت راست ورودی چادر و حضرت زهرا سلاماللهعلیها نیز سمت چپ آن ایستادهاند. آن دو بزرگوار، موقع ورود و خروج رزمندهها دست بر سینه گذاشته و به آنها خوشآمد میگفتند.
گریه امانش را برید و نتوانست حرفش را ادامه بدهد. اشک بچهها هم جاری شده بود.
بعد از ورزش صبحگاهی، در مراسم صبحگاه حاضر شدیم تا طبق معمول، حاج آقا دریاباری، حدیثی خوانده و کمی برایمان صحبت کند.
حاج آقا وقتی بلندگو را در دست گرفت، گفت: امروز قصد سخنرانی ندارم. فقط میخواهم خوابی را که دیشب دیدهام، برایتان تعریف کنم.
حاج آقا دریاباری بدون آنکه خودش بداند، همان خوابی را دیده بود که محمد وفاییزاده برایمان تعریف کرد؛ با تمام جزئیاتش. بعد شروع کرد به مرثیهخوانی. حال و روز بچهها وصفشدنی نبود.
چند روز بعد، عملیات والفجر چهار در شمال غرب پنجوین عراق آغاز شد. محمد وفاییزاده و حاج آقا دریاباری از ارتفاعات پنجوین تا آسمان پرگشودند. از دسته نماز شب خوانها به جز سه نفر، همه شهید یا مجروح شدند. دو نفر از آنها برای انتقال به عقب رفته بودند و دیگر نتوانسته بودند خودشان را به خط برسانند.
نفر سوم، من بودم که تا آخر عملیات، با وجود آتش سنگین دشمن، کوچکترین خراشی برنداشتم. شاید سوغات من از آن عملیات، چیزی جز روسیاهی نبود!
راوی: عباس جعفریمقدم
کربلایی به وسعت تاریخ
جستاری پیرامون تأثیر مؤلفههای نهضت عاشورا در فرهنگ دفاع مقدس
سید حمید مشتاقی نیا
مقدمه
حماسههای بی مثال دوران دفاع مقدس، سرشار از معرفتی عمیق نسبت به اهداف و آرمانهایی فرازمینی است که واکاوی هر بخش از حقایق آن، دریچهای نورانی به معارف عاشورایی حضرت اباعبدالله علیه السلام را به روی ما میگشاید.
این حماسههای شگرف در چارچوب نگاه مادی، هرگز قابل تعریف نخواهد بود. آن چه که در باور مدافعان بینام و نشان دین و میهن به چشم میخورد این بود که ندای هل من ناصر قافله سالار نینوا در پس لایههای روشن و تاریک زمان، لبیک عاشورایی مردانی را میستاند که اندیشهای جز احیای حق و عدالت در ذهن ندارند. از منظر حماسهسازان سپاه خمینی، نهضت عاشورا به پایان نرسیده و بیتوجه به گذر زمان، میتوان خود را به قافله امام عشق رساند.
" بعضیها ما را سرزنش میکنند که چرا دم از کربلا میزنید و از عاشورا؟ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آن که یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم، نه یک بار نه دو بار ... به تعدادشهدایمان..."1
الف. نمادها و شعارها
یاد عاشورا و نهضت خونین اباعبدالله علیهالسلام و یاران باوفایش با گفتار و کردار رزمندگان جبهه اسلام پیوندی ناگسستنی خورده بود. مطالعه حال و هوای آن دوران مقدس، رائحه روح افزای کربلا را بر دل و جان ما خواهد گسترد.
1. نشانهها
اشعار و سرودهای شورانگیز دفاع مقدس، الهام گرفته از نام و آرمانهای نهضت عاشورا بود. شعارهایی مانند: " حسین حسین شعار ما، شهادت افتخار ما، ... سوی خدا میرویم، به کربلا میرویم،... پیش به سوی حرم حسینی، لبیک یاخمینی،... بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت، از میان مرقد آن سرجدا باید گذشت"2 و . . . نامگذاری سلسله عملیاتی با عنوان کربلا و محرم و عاشوراو. . .، رمزهایی همچون یا اباعبداللهالحسین علیهالسلام و یا زینب کبرا سلاماللهعلیها و. . .، استفاده از سربندها و نصب پلاکاردهایی منقش به نام امام حسین علیهالسلام و راهیان کربلا و . . .، نوحه خوانی، مرثیهسرایی و خواندن زیارت عاشورا در هر فرصتی از شبانه روز و دهها نماد و نشانه عاشورایی دیگر، بیانگر انگیزههای بیبدیلی بوده که نثار جان نیز در راه آن، ارزش چندانی نداشته است.
2. عاشقانهها
دلدادگی به ساحت امام عشق، فراتر از شعار و شور و هیجان، به مطالبهای آرمانی و عاشقانه تبدیل شده بود:
"شهید شیرعلی سلطانی، جوان بیست و دو ساله شیرازی و مداح اهلبیت علیهمالسلام بود. قبل از شروع عملیات فتح المبین فریاد زد: حسینِ فاطمه! خجالت میکشم روز قیامت در عرصه محشر بیایم در حالی که تو سر به بدن نداری ولی من با سر حاضر شوم، من شرمنده هستم. شیرعلی، قبری را برای خودش آماده کرده بود و وصیت کرد که در همان جا خاکش کنند. قبر از قامت او کوتاهتر بود. دوستانش تعجب کردند. اما پیکر بیسرش که آمد فهمیدند اندازهگیریاش درست بوده است."3
ب. کنشهای عاشورایی
آن چه که مهمتر از شعار و ظاهرگرایی در تشابه به آداب و فرهنگ عاشوراست، کسب معارف این نهضت سازنده و تبعیت از آموزههای نورانی آن میباشد. نگاهی گذرا به برخی از رفتارهای سرداران شهید کربلای ایران، یادآور مؤلفههای عاشورایی مکتب سرخ حسینی است.
1. جهاد برای خدا
امام حسین علیهالسلام در خطبههای نینوایی خود تأکید داشت که هدفش از قیام، احیای دین خداست. آن حضرت ذرهای هم دارای مقاصد شخصی و امیال نفسانی نبود. از همین رو تحمل همه آن مصیبتها را به جان خرید و به رضای الهی راضی شد. امام علیهالسلام یک شب را از دشمن مهلت خواست تا فرصتی بیشتر برای نماز و عبادت در محضر دوست بیابد. ایشان در بحرانیترین شرایط جنگ، نماز ظهر عاشورا را در تاریخ ماندگار کرد تا نشان دهد جهاد حسینی، هدفی جز تحقق احکام دین را دنبال نمیکند.
" روزهاش را افطار نکرده بود. با صدای اذان برخاست و وضو گرفت. بغل خاکریز ایستاد که قامت ببندد. یک خمپاره شصت آمد، درست خورد رویش. تقریباً هیچ چیزی از او باقی نمانده بود. دویدم طرفش؛ قرآن همراهش تکّه پاره شده بود، دست بردم یک تکّه را برداشتم و خواندم؛(یاایّتهاالنّفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیة مرضیة...)4
2. بصیرت
امام حسین علیهالسلام و یارانش با شناخت کامل از ماهیت پلید حکومت یزید به نبرد با او پرداختند. قیام عاشورا برای مقابله با منکرهایی بود که جای ارزشهای دین حق را گرفته بود. شهدای دفاع مقدس نیز ماهیت دشمن حق را به خوبی شناخته بودند. شهید سید عبدالرضا موسوی(دومین فرمانده سپاه خرمشهر) خطاب به دوستانش مینویسد:" برادران عزیزم! شما چه فکر میکنید؟ تحت چه شرایطی استعمارگران و دشمنان زخم خورده ما حاضرند به جای مخالفت و خصومت، به حمایت از ما برخیزند؟ آیا جز با نفی همه خواستههایی که تا کنون در راهشان جنگیدهایم و قربانی دادهایم؟ و راستی برادران! اگر ما اختلاف خود را با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا فراموش کنیم، چه چیزی برایمان باقی میماند؟"5
3. عمل به تکلیف
مسلمانی که بصیرت دارد، تنها به آگاهی ذهنی بسنده نکرده بلکه درصدد انجام تکلیفی است که به ضرورت عملی شدن آن پیبرده است. یاران اباعبدالله علیه السلام از این ویژگی برخوردار بودند. آنها برخلاف بسیاری دیگر از مدعیان پیروی از مکتب حق، کنج عزلت و عافیت را رها کرده و بیچون و چرا برای عمل به تکلیف خویش قیام نموده و به دفاع جانانه از دین خدا پرداختند.
" شهید محمود کاوه، مسئولیت حفاظت بخشی از بیت امام را بر عهده داشت. رفت پیش امام و پرسید: تکلیف ما چیست؛ به جبهه برویم یا این جا بمانیم؟ امام فرمود: من اگر جای شما بودم به جبهه میرفتم. همان روز راه افتاد و خودش را به جبهه رساند. حتی حاضر نشد برای خداحافظی با خانواده، همراه دوستانش به مشهد برود."6
4. شهادتطلبی
یکی از شنیدنیترین وقایع مربوط به حماسه عاشورا، شوق وصف ناپذیر اصحاب اباعبدالله علیه السلام برای وصال با حضرت حق و کشته شدن در راه خدا میباشد؛ آنگونه که سرباز نوجوان امام عشق، شهادت را شیرینتر از عسل توصیف میکند.
شهید سید علی اکبر شجاعیان، دانشجوی پزشکی بود و فرماندهی گردان خط شکن یارسول را بر عهده داشت. او در بخشی از وصیتنامه خود مینویسد: "شش سال است که منتظر بودم. شش سال است که منتظر این عشقم. منتظر این وصالم. وصالی که دلم را به آتش کشید. آیا میشود از قفس تنگ و کوچک تن رهید؟... خدای من! شیرینی وصلت چگونه است؟ میدانم که تکه تکه شدن و سوختن در راه الله و معبود، درد و رنج ندارد. نه، لذت دارد، لذت."7
5. وارستگی
مسلمان مجاهد و شهادتطلب میداند که شرط این آزادگی، عدم تعلق به دلبستگیهای مادی است. یاران عاشورایی اباعبدالله علیهالسلام، آنگاه که تکلیف خود را در لبیک به ندای امام خویش یافتند، زن و فرزند و مال و مکنت و هر چه که در این دنیا داشتند را رها کرده و لباس شهادت بر تن نمودند. این تعلق ناپذیری به امور دنیایی، ویژگی انسانهایی است که اهل خودسازی بوده و ایمانی خلل ناپذیر به حقیقت دنیا و آخرت داشته باشند.
" احساس گناه میکرد. شب عملیات بود. آقا سید فراهانی فرماندهی گروهان را بر عهده داشت. پشیمان بود. میگفت نفسم بر من غلبه کرد و نامه را گشودم. همسرش در نامه نوشته بود فرندشان متولد شده و او باید بیاید تا اسمی برایش انتخاب کند. میگفت نامه را که خواندم احساس کردم دلم میخواهد زن و بچهام را ببینم. حالا نگرانم مبادا این احساس دلتنگی، توفیق شهادت در راه خدا را از من بگیرد. لحظات آخرش بی اعتنا به تیر و ترکشهایی که در بدن داشت لبخند زد و زیر لب گفت: آقاجان! شما از ما راضی شدید؟"8
6. ذلتناپذیری
امام حسین علیهالسلام بارها در سخنان نورانی خود اعلام کرد که کشته شدن در راه خدا را بر ذلت بیعتگذاری با مانند یزید، ترجیح میدهد. شعار " هیهات مناالذله " یکی از معروفترین سخنان گهربار آن حضرت میباشد که امروز میراث گرانبهای فرهنگ عاشورایی است.
" شهید علی چیتسازان در وصیت نامه خود مینویسد: اگر بنا بود آمریکا را سجده کنیم، انقلاب نمیکردیم.... اگر تمام دنیا ما را محاصره نظامی و تسلیحاتی کند باکی نیست..."9
7. شجاعت
یاران امام علیه السلام هفتاد و دو نفر بودند اما با وجود تشنگی طاقتفرسا و کمبود بسیاری از امکانات اولیه میدان رزم، بیهیچ واهمهای در مقابل هزاران رزمآور جبهه باطل، صفآرایی کرده و شجاعانه بر لشکر دشمن هجوم آوردند.
یاران نینوایی پیر خمین نیز با تأسی از فرهنگ عاشورا، از کمی تعداد یاران و کثرت دشمنان و تجهیزات گسترده سپاه کفر، ترسی به دل راه نداده و با شهامت کم نظیر خود رشادتهایی بزرگ را خلق نمودند.
"بعد از ظهر چهاردهم اسفند 1362 بود که پیام امام به رزمندهها رسید. نبرد سختی درگرفته بود و هجم آتش دشمن بسیار شدید و نابرابر بود. اغلب رزمندهها خسته و مجروح بودند اما امام پیام داد که جزایر مجنون هر طور که شده باید نگهداشته شود. بچهها خواسته امام را که شنیدند دیگر سر از پا نمیشناختند. مانند یک نیروی تازه نفس به نبرد با دشمن در طلائیه ادامه دادند. کسی به فکر عقب نشینی نبود. دیگر سنگینی کم نظیر آتش دشمن، معنایی نداشت. حجت الاسلام شهید میثمی نیز در عملیات حضور داشت. او در وصف شجاعت و دلاوری رزمندگان اسلام گفت: هر کس در طلائیه ایستاد اگر در کربلا هم بود میایستاد."10
8. مقاومت
ممکن است بعضیها شجاعت داشته باشند اما اهل استقامت در راه حق نباشند. ایستادگی در مسیر حق و پذیرش مصیبتها و بلایای این راه، نیازمند پشتوانهای دینی و باوری عمیق میباشد. خیلیها بودند که تشخیص میدادند امام حسین علیهالسلام امام بر حق و جانشین رسول الله (صلی الله علیه و آله) است و حتی به یاری آن حضرت نیز شتافتند اما با سخت شدن اوضاع و تنگتر شدن حلقه محاصره توسط سپاه عمرسعد، فرار را بر قرار ترجیح داده و امام مظلومشان را تنها گذاشتند و حاضر نشدند هزینههای حق باوری را تا انتها بر عهده بگیرند. یاران آخرالزمانی اباعبدالله علیهالسلام با الگوگیری از هفتاد و دو حماسهساز ماندگار تاریخ کربلا، شدیدترین مصائب را نیز در راه حق با جان و دل پذیرا شدند و دم بر نیاوردند.
"برادری از گروه تفحص نقل میکرد: در محور فکه، پیکر شهیدی را کشف کردیم که از رزمندگان گردان حنظله بود. در لابهلای لباسهایش دفترچه یادداشتی پیدا کردیم که در آخرین صفحه آن نوشته بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب را جیرهبندی کردهایم؛ نان را جیرهبندی کردهایم... عطش همه را هلاک کرده؛ همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیدهاند. دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنهات ای پسر فاطمه."11
9. ایثار
عاشورا، اوج ظهور نابترین صفات انسانی است. ایثار و فداکاری اصحاب حسین علیهالسلام بارزترین ویژگی آن حماسه بزرگ است. آنان برای حضور در میدان رزم و نبرد با سپاه دشمن از یکدیگر سبقت میگرفتند. خاطرات شهدای دفاع مقدس نیز مملو از تجلی این آموزه مکتب حسینی است.
"مناطقی از کردستان همچنان ناامن بود. قرار بود بچهها با یک جیپ نظامی به مأموریت درون شهری بروند. احتمال داشت نیروهای ضدانقلاب در اقدامی غافلگیرانه به داخل خودرو نارنجک بیندازند. برای کمتر شدن خسارات این نوع حمله، لازم بود یک نفر با آمادگی قبلی، فداکاری کرده و خود را روی نارنجک بیندازد. طبق معمول، همه داوطلب بودند. روحانی شهید ابوالقاسم بزاز هم همراهشان بود. قرار شد بینشان قرعه کشی کند. نام خودش درآمد. از مأموریت که به سلامت بازگشتند یکی از پاسداران، برگههای قرعهکشی را باز کرد. روی همهشان نوشته شده بود ابوالقاسم بزاز"12
10. یقین
یقین، درجه بالایی از ایمان است. همه آنچه را که در کربلا به وقوع پیوست را باید در اوج یقین و رضایت اصحاب حسین بن علی علیهالسلام تفسیر کرد. حضرت امام علیهالسلام در برابر شهادت جانگداز یاران و فرزندان خود زمزمه" الهی رضاًبرضائک " را بر لبان مبارک خود جاری مینمود. راوی بزرگ کربلا حضرت زینب سلاماللهعلیها نیز تمام رنجهای طاقتفرسای کاروان شهادت و اسارت را در این عبارت مؤمنانه و زیبا خلاصه نمود که" ما رأیتُ الّا جمیلاً"
" در یکی از حملات رژیم غاصب اسرائیل به جنوب لبنان، غاده، همسرش را میبیند که در آن بحبوحه، غروب آفتاب را به نظاره نشسته و اشک میریزد. او میپندارد که چمران به خاطر ترس از مرگ چنین اشک میریزد. اما چمران در پاسخ او میگوید: نگاه کن چه زیباست! غاده، درباره آن لحظات میگوید: خیلی عصبانی شدم. گفتم مصطفی آن طرف شهر را نگاه کن، تو چه چیزی را زیبا میگویی؟ مردم بدبخت شهرشان را ول کردهاند. عدهای با ترس و وحشت در پناهگاهها نشستهاند و شما همه اینها را زیبا میبینی؟ مردم همه چیزشان را از دست دادهاند، خیلی خون ریخته، به من میگویی نگاه کن چه زیباست؟!...
چمران در جواب غاده، با خنده و سکینه میگوید: این همه اتفاقها که افتاده عین رحمت خدا برای آنهاست که قلبشان متوجه خدا بشود. بعضی دردها کثیف است اما دردهایی که برای خداست، خیلی زیباست."13
چمران در جمله دیگری میگوید: "بالاترین لذت، لذت مرگ و قربانی شدن برای خداست."14
آنچه که بیان شد نه همه آن چیزی است که از الهام عاشورایی رزمندگان دفاع مقدس حکایت دارد. وصف ایمان و حماسه اصحاب آخرالزمانی امام عشق علیهالسلام مجالی به وسعت تاریخ میطلبد.
پینوشت:
1. گنجینه آسمانی، شهید سید مرتضی آوینی
2. حماسه عشق ص12
3. روایت مقدس ص62
4. روزگاران، ج1،ص61
5. مردستان،ج7 ص41
6. مسافران ملک اعظم، ج1، ص10
7. والعاقبه ص40
8. با راویان نور،ج3، ص157، به روایت حجت الاسلام علی اکبری
9. دلیل ص151
10. سرزمین مقدس ص193
11. هفتهنامه یالثارات 18/10/78
12. خاطرات شهید بزاز، کنگره شهدای مازندران
13. نیمه پنهان ماه،ج1، ص34
14. همان
سایت رائحه ظهور
+ نوشته شده در شنبه دوازدهم آذر 1390 ساعت 22:3 شماره پست: 914
گاهی به سایت ها یا وبلاگ های خوبی برخورد می کنم که بر اساس وظیفه به معرفی آن وبسایت ها برای خوانندگان عزیز اشک آتش می پردازم.
از شانس ما یکی دو تا از این سایت ها بعد از معرفی این حقیر بنا به هر دلیلی فیلتر گردیدند که این مسئله باعث شد برخی رفقا به مزاح توصیه نمایند از معرفی سایت ها خودداری کنم!
گوش شیطان کر٬ این بار می خواهم سایت خوب دیگری را معرفی کنم که خبرها و تحلیل هایش در خصوص بیداری اسلامی بسیار زیبا و دقیق است. البته فعلا جرات نمی کنم نام مدیر محترم سایت را ذکر کنم. دنبال دردسر که نمی گردم! به ایشان همچنین سفارش کرده ام اگر با ان موتورسیکلت قارقارکی اش مرا در خیابان دید سلام نکند و بوق نزند!
از سایت زیبای رائحه ظهور دیدن کنید:
آذر 1392
محمود احمدی نژاد، رییس جمهور سابق کشورمان که بلافاصله پس از اتمام دوران تصدی خود در ریاست جمهوری توسط یکی از چند نهاد امنیتی کشور، دستگیر و بازداشت شده بود از پشت صحنه برنامه های تخریبی و خائنانه خود پرده برداشت که بخش هایی از اعترافات تکان دهنده او را به اطلاع امت انحراف ستیز کشورمان می رسانیم:
احمدی نژاد ضمن تأیید پیروی خود از عقاید فراماسونری از وابستگی خود به انجمن حجتیه نیز پرده برداشت. وی اذعان داشت که با تبعیت همزمان از دو تفکر متضاد هم که یکی ضددین(فراماسونری) و دیگری مذهب گرایی متحجرانه( حجتیه)محسوب می شود، قصد داشته فرمول فلسفی محال بودن اجتماع نقیضین را باطل جلوه دهد.
وی در ادامه اعترافات تکان دهنده خود افزود که اعتقاد صد در صدی به ولایت فقیه نداشته و قلباً معتقد بوده در صورت ظهور امام زمان (عج) تبعیت از ولایت فقیه، ضرورتی نخواهد داشت.
احمدی نژاد بر " انحرافی بودن " جریان متبوع خود تأکید داشته و با اظهار شرمندگی و عذرخواهی از قاطبه اصولگرایان اذعان داشت که از ابتدای ورود به سیاست از خط اصیل اسلامی که حضرات هاشمی، ناطق و رفیق دوست و. . . مفسّر آن هستند منحرف بوده است.
رییس جمهور سابق کشورمان در جلسات بازجویی در خصوص ارتباط خود با جن گیرها و رمال ها و . . . اظهار داشت: "اجنه با مشارکت بالا در انتخاب من به عنوان رییس جمهور نقش اساسی داشتند. همچنین توفیقات فرابشری اینجانب در کنترل قیمت خرید مسکن و انبوه سازی آن( موسوم به طرح مسکن مهر)، خودکفایی در تولید بنزین و سیمان و . . . و نیز واداشتن اقشار ضعیف جامعه به سکوت و خویشتن داری در قبال آزادسازی قیمت ها(هدفمندی یارانه ها) که موجب حیرت بدخواهان نظام گردید از جمله اقدامات خداپسندانه خواهران و برادران جنّی بوده است." احمدی نژاد اذعان داشت همواره از سوی یکی از اطرافیان جنجالی خود مسحور واقع می شده است. وی در توضیح این مطلب افزود: " در ابتدای آشنایی خود با معارف دینی گمان می کردم بر مبنای آیات قرآن، کید و مکر شیطان و یارانش ضعیف است، اما وقتی دیدم برخی مدعیان دین شناسی توفیقات دولت را بر اساس سحر و یاری اجنه تحلیل می نمایند فهمیدم این موجودات، قدرت تصرف در عالم ماده را به طور کامل دارا بوده و هیچ عارف و سالکی، یارای ابطال سحرشان را ندارد."
احمدی نژاد در تبیین علت اعترافات اخیر خود خبر از ابطال سحر پس از بازداشتش توسط برادران بازجو داد. او در این باره اظهار داشت: "پرونده جریان انحرافی آن قدر سنگین شده که اجنه نیز از ترس آن فرار را برقرار ترجیح داده و حاضر به همراهی من در این شرایط نگران کننده نگردیدند."
شنیده ها حاکی از آن است بر اساس مستندات موجود، قتل هابیل توسط قابیل نیز با تحریک و وسوسه جریان انحرافی صورت گرفته است.
گفتنی است با توجه به ابعاد هولناک اعترافات این رییس جمهور منحرف، ناظران حقوقی معتقد هستند که نامبرده حتی اگر مانند برخی متهمان فتنه 88در برنامه سراسری سیما حاضر شده و از لزوم ولایت پذیری و ضرورت تغییر بنیادین در علوم انسانی سخن بگوید نیز بعید به نظر می رسد مشمول بخشودگی و رأفت قرار گرفته و از جرایم انکارناپذیر وی چشم پوشی شود.
تو را من چشم در راهم
+ نوشته شده در چهارشنبه نهم آذر 1390 ساعت 8:21 شماره پست: 912
- دشمنان اسلام از مرزهاى کشورهاى اسلام گذشته به قلب کشور ما نفوذ نموده و تبلیغات شوم مىنمایند. شما ملت چرا نشستهاید؟ شما ملت روحانیون را تنها نگذارید. بیائید در خانه علما و رهبران دینى خود جمع شوید و آنان را تنها نگذارید. شخص مسلمان چه به هدف خود برسد و چه نرسد موفق و پیروز است. در راه تبلیغ دین، در راه هدف مقدس مأجور است.
سخنان امام موسی صدر، اسناد ساواک ج ۱ ص۴۷،
من نیک میدانستم که ایستادن در برابر خودکامگی، هزینه دارد و در پی ارتقای تودهها بودن و بالاخص آگاهتر ساختن آنان، هزینه دارد و به مقابله برخاستن با امتیازها و بتها از هر سنخ و گروه، هزینه دارد. و میدانستم که دشمنی با من و یاران من و القای شبهه و تهمت بالا خواهد گرفت و به موجی لگامگسیخته و گسترده تبدیل خواهد شد. با این همه نیک میدانم که این رسالت من است و امانتی است در دستم و نیز معنای حیات من است. از این رو، همه این هزینهها را، چون گذشته، به جان خواهم خرید.
مصاحبه امام صدر با روزنامه «اللواء» 11/9/1975، مسیرة الامام السید موسی الصدر، ج 6، ص 221
طیف سنتی اصولگرایان که پس از مدت ها تبلیغ و تخریب و . . . در همراه نمودن جبهه پایداری با جریان متبوع خود به بهانه حفظ وحدت و . . . موفقیتی کسب نکرد در گام بعدی متوسل به چهره های درجه دو خود همچون دکتر حداد عادل فردوسی پور! شد تا به جبهه پایداری هشدار دهد که استقلال آنها چنان چه منجر به شکستن آرای جریان موسوم به اصولگرایی شود اقدامی در منافات با ارزش ها و مفهوم اصولگرایی خواهد بود.
کسی نیست به این بنده های خوش خیال خدا بگوید که مگر شما در بدنه جامعه دارای مقبولیت قابل اعتنایی هم هستید که حالا نگران ریزش رأی خود شده اید؟! شما اگر از جایگاه مردمی و رأی عمومی برخوردار بودید ناطق نوری، رئیس جمهور می شد و ایضاً علی لاریجانی بر این اریکه رؤیایی تکیه می زد و ما هم الان به هاشمی می گفتیم آقا! اگر رأی داشتید اکنون سید محمد خاتمی داشت قفسه های کتابخانه ملی را فوت می کرد و محمود احمدی نژاد از رفتگرها، سان می دید! بارک الله به این همه اعتماد به نفس! جبهه پایداری هم اگر شانسی برای اقبال عمومی دارد به خاطر تقلیدی است که از گفتمان فرزند ملت به عمل آورده وگرنه کارکرد آنها هم در حد جبهه ایستادگی بود که به جای آن که یک جریان باشد، برکه ای راکد و بی اثر تلقی می شود.
اصولگرایان باید جایگاه خود را بدانند و مانند انتخابات نهم و دهم ریاست جمهوری دنبال طنابی بگردند تا با آویزان شدن از آن، صباحی دیگر به حیات سیاسی خود ادامه دهند.
سید محمود موسوی از جوانان غیور نسل سومی انقلاب٬ اهل شهرستان بابل بود که چندی پیش در درگیری با گروهک تروریستی پژاک به خیل شهدای اسلام پیوست.
دوست خوبم سید اسماعیل سیدحسین پور در وبلاگی که به یاد این شهید راه اندازی کرده خاطره ای زیبا را از زبان حجت الاسلام تقی پور امام جمعه محترم شهر گتاب - از توابع شهرستان بابل - نقل نموده که بسیار خواندنی است:
- پاسدار شهید سید محمود موسوی تعریف می کرد که برای یک برنامه آموزشی با گروهی به پیاده روی 24 ساعته در یکی از کوه هایی که از قبل هیچ شناختی به راه های آن نداشتیم رفته بودیم که من از فرط خستگی مقداری خوابیدم. و گروه متوجه به خواب رفتن من نشد و همه رفتند و من جا ماندم. با طی کمی از مسیر به دو راهی رسیدم. در حالی که وحشت کرده بودم و فریاد می کشیدم ناگاه حس کردم بانویی شانه های مرا گرفت و مرا به طرفی هل داد که آن راه همانی بود که گروه از ان گذشته بود..... امام جمعه گتاب با اشاره چندین باره به این مسئله که بخاطر رده بندی اطلاعات نمی توانیم همه آنچه را که از پاسدار شهید سیدمحمود موسوی می دانیم نقل کنیم اشاره کردند که شهید سید محمود موسوی یکی از افرادی بود که یکبار در مبارزه با گروه تروریستی ریگی به چند قدمی ریگی رسیده بود اما متاسفانه بدلایلی ریگی خبردار شد و از صحنه گریخت. ایشان همچنین با یادآوری زلزله بم و دیدار سرزده مقام معظم رهبری از بم ، بیان داشتند که پاسدار شهید سیدمحمود موسوی یکی از معدود نفراتی بود که در آن ماشین مقام معظم رهبری را همراهی می کرد.http://shahidmahmod900620.blogfa.com/
چند ماه پیش بود که در اخبار جراید داخلی و خارجی خبری جلب توجه کرد که نشان از تجمع نیروهای شاخص حزب الله در تشکل واحدی به نام قرارگاه عمار داشت. برخی از نیروهایی که از آنها به عنوان اعضای اصلی این قرارگاه یاد می شد عبارت بودند از: حجج اسلام طائب٬ پناهیان٬ ماندگار٬ روانبخش٬ رسایی و . . . و افراد صاحب نامی همچون حسن عباسی٬ حسین الله کرم٬ سعید قاسمی٬ حسین یکتا و . . .
رسانه های ارزشی با آب و تابی گسترده به پوشش بی نظیر رسمیت این تشکل پرداختند. این اخبار با توجه به چهره های محبوبی که در ذیل این تشکیلات قرار داشت بارقه های امید را در دل شیفتگان انقلاب و پیشقراولان جبهه عدالت ایجاد نمود. رسانه های اپوزیسیون هم که گویا فریب! این هیاهو را خورده بودند به تحلیل و بررسی علت و نتایج شکل گیری چنین قرارگاهی پرداختند اما . . .
شما اگر یک ثمره عملی برای این تشکل پیدا کردید من به شما جایزه می دهم! اصلا ثمره عملی هم نخواستیم٬ آیا کسی می تواند در ماه های اخیر٬ کوچک ترین خبری از اوضاع و احوال این قرارگاه را در سطح رسانه ها پیدا نماید؟
واقعیت ها حاکی از آن است که قرارگاه نورسته عمار در همان بدو تولد دچار آسیب همیشگی تشکل های ارزشی گردید. هم اکنون سیاسیون قرارگاه عمار٬ جبهه پایداری را تشکیل داده و به فعالیت های انتخاباتی روی آورده اند. نیروهای فرهنگی این قرارگاه همچون حاج حسین یکتا ذیل قرارگاه جدیدی با عنوان قرارگاه خاتم الاوصیا به فعالیت های فرهنگی خود استمرار بخشیدند. بخشی نیز همچون حسین الله کرم و یارانش مثل همیشه با نزدیک شدن زمان انتخابات پرده ای دیگر از علائق شخصی خود نسبت به جریان سنتی مدعی اصولگرایی را کنار زدند. حجت الاسلام ماندگار نیز برای کاندیداتوری خود در حوزه انتخابیه مشهد مقدس تلاش می نماید. . . .
سرنوشت تلخ تشکل های ارزشی٬ نیاز به واکاوی عمیقی دارد که در این مجال نخواهد گنجید. اکنون فقط می توان به این واقعیت سیاه اذعان کرد که هیاهوی تشکیل قرارگاه عمار٬ تنها یک ژست توخالی و به ظاهر ارزشی بوده که مبنایی جز احساسات و شور جمعی نداشته است. قرارگاه عمار یک وهم اجتماعی بود و بس. تجربه نشان داده است که نیروهای دلسوخته نظام باید بر صفحه ای غیر از دیوار سست تشکل های مدعی٬ یادگاری بنویسند. همچنان باید بر این نظر استوار بود که " نظم بدون تشکیلات " تنها راه موجود در استمرار فعالیت های متفرقه اما هدفمند جریان های ارزشی در لایه های مختلف جامعه محسوب می شود.
چشم بصیرت
علیاکبر ابراهیمی، اهل اراک بود. در جبهه شهامت زیادی از خود نشان داده بود.
در شلمچه بودیم که خمپارهای آمد و دو پایش قطع شد. بدنش پر از ترکش بود. من مجروحان زیادی را دیدهام، اما هیچ وقت کسی را مانند علیاکبر ندیدم که اینقدر بر بدنش ترکش نشسته باشد.
او را برای مداوا به آلمان بردند. چشمانش دیگر جایی را نمیدید.
خبرنگار آمریکایی به سراغش آمد و گفت: ما میتوانیم چشمهای شما را درمان کنیم تا بینایی آن باز گردد. فقط یک شرط دارد...
علیاکبر از شرط آنها پرسید. خبرنگار گفت: باید جلوی دوربین به خمینی بد بگویی...
علیاکبر با جدّیت پاسخ داد: من چشمهایم را از دست دادم تا بدخواهان خمینی را نبینم، حالا تو از من میخواهی به خمینی بد بگویم؟!!
راوی: غلامحسین توحیدی
او همیشه آزاده بود
امیر با نگهبانهای عراقی به گونهای رفتار میکرد که انگار آنها اسیر او هستند!
یک بار تصویر حضرت امام (ره) را پشت عکس صدام کشید.
عراقیها او را شناسایی کردند و برای شکنجه، او را داخل بشکهای که جای مدفوع بود، زندانی کردند.
او شکنجههای زیادی را تحمل کرد، اما همیشه میگفت: ما فقط گوشهای از سختی های اسارت اهل بیت پیامبر (ص) و آنچه که بر حضرت زینب سلام الله علیها گذشته است را درک کردهایم.
امیر عسگری بعد از آزادی و بازگشت به میهن بر اثر بیماری عفونی ناشی از شکنجه دژخیمان بعثی به شهادت رسید.
راوی: خاکپور
شوق دیدار
حاج آقا باقریزادگان، پیرمرد باصفایی بود که همراه رزمندههای قم به جبهه آمده بود.
شب عملیات کربلای پنج که رسید حال و هوای بچهها دیدنیتر شد. بعضیها وصیت مینوشتند. بعضیها با هم وداع میکردند، بعضی دعا و قرآن میخواندند و...
آقای اسکندری فرمانده ما بود. بچهها را به خط کرد تا وظایفشان را مشخص کند. نوبت به باقریزادگان که رسید، گفت او باید پشت خط بماند. گویا خواست مراعات سن و سالش را کرده باشد. فکر میکردیم پیرمرد خوشحال میشود و تشکر میکند، اما برخلاف تصور ما حالش ناگهان دگرگون شد. مانند کودکی که احساس کند چیز مهمی را از دست داده و برای به دست آوردن آن هیچ راهی جز گریه ندارد، خودش را روی زمین انداخت و شروع به گریه و زاری کرد. او دیگر به هیچ چیز توجه نداشت و بیاعتنا به سر و روی سفیدش، روی خاکها غلت میزد و شیون میکرد. دوست داشت به خط مقدم برود و رو در رو با دشمن بجنگد. آخرش هم موفق شد.
نزدیک اسکله، چند متری مانده به اولین سنگر مستحکم عراقیها، صدای انفجار خمپارهای، توجه همه را به خود جلب کرد. قایقی که پیرمرد روی آن سوار بود به هوا رفت و از او و همراهانش دیگر هیچ اثری به جا نماند. حالا دلیل بیقراریهای پیرمرد برایمان روشن شد. گویا میدانست ممکن است چه فرصتی را از دست بدهد.
راوی: حسن وفایی
گرامیداشت هفته بسیج(3)
+ نوشته شده در سه شنبه یکم آذر 1390 ساعت 12:36 شماره پست: 905
دریغ از یک آه
قرار بود با آغاز عملیات والفجر هشت، تیپ ما هم در منطقه امالرصاص وارد عمل شود. پاسی از شب گذشته بود. دشمن به صورت پراکنده به طرف ما آتش میریخت.
ترکشی آمد و درست خورد به کولهای که در پشت یکی از رزمندهها بسته شده بود و خرج آرپیجی او آتش گرفت. او اسماعیل سلطانیه بود، اهل یکی از روستاهای شهر دامغان. اسماعیل در آتش سوخت، اما خدا میداند هیچ کس حتی نالهای از او نشنید.
او به آرامی سوخت و شهید شد، اما حتی یک آه هم نکشید تا عملیات لو نرود و جان همرزمانش به خطر نیفتد.
راوی: ابوالفضل داوری
- ۰ نظر
- ۱۹ آذر ۹۰ ، ۰۹:۰۰