اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱۰۵۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشک آتش2» ثبت شده است

تهاجم فرهنگی داخلی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۱:۲۶ ب.ظ

photo_2023-05-06_13-11-39_1egd.jpg

 

ترور حاج آقای سلیمانی در بابلسر را دیدید؟

رسانه کاری می کند که سرویس جاسوسی و امنیتی هم نمی تواند بکند.

گاهی برای ترور یک شخص باید فردی تروریست را آموزش داد و هزینه کرد و به کشور متخاصم فرستاد. اما رسانه کاری می کند که بخشی از مردم منفعل کشور هدف، از نظر عقلی چنان شستشو شوند که بدون اقدام سازمانی و تشکیلاتی به سرباز دشمن تبدیل گردند و همان کار را انجام دهند که دشمن میخواهد.

این نمونه فیزیکی و تروریستی ماجرا بود.

اما نمونه های فرهنگی این رویه سالهاست که در کشور ما قابل مشاهده است. رسانه های دشمن کاری کرده اند که لایه هایی از جامعه به خصوص قشر سلبریتی تبدیل به سرباز فرهنگی بیگانه شده اند. فرهنگ و باورهای ملی و بومی و مذهبی را نشانه حقارت می پندارند و عریانی و دلدادگی نسبت به غرب را افتخار می شمارند.

این گونه فضا به سمتی می رود که حتی اگر شبکه های ماهواره ای دشمن تعطیل شوند از همین درون، عده ای خودباخته با سرمایه های ملی و مردمی آثاری را تولید می کنند که تیشه به ریشه فرهنگ مردم زده و تمدن غرب را بر تمدن غنی ایرانی برتری می بخشد.

شبکه نمایش خانگی، نمونه تهاجم فرهنگی دشمن از درون است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نظام باید حجامت شود

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۷ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۳۳ ب.ظ

حجامت و همه چیز درباره آن؛ از سابقه تا ۸ نکته خواندنی

 

معلمی که اعتقادی نسبت به مبانی دین ندارد، یا خودش دچار دهها شبهه اعتقادی و سیاسی است و زحمتی برای یافتن پاسخهای آن به خود نداده است صلاحیت حضور در آموزش و پرورش نظام اسلامی را ندارد.

استادی که در دانشگاه به خودباختگی دامن زده و دانشجویی را تربیت میکند که تو سری خور و واداده و تهی از غیرت و خودباوری باشد؛

مأمور انتظامی که از قدرت خود سوءاستفاده میکند و برخورد بدی با مردم دارد؛

امام جمعه ای که دغدغه اش پست و مقام فک و فامیلهایش است؛

پزشکی که از ظرفیت مراکز درمانی دولتی سوءاستفاده کرده و بیمار بینوا را برای تکمیل مداوا به مراکز خصوصی وابسته به خود یا دوستانش حواله میدهد؛

منبری و مداحی که با مفسدان اقتصادی نشست و برخاست دارد؛

هنرمندی که از آخور حاکمیت فربه میشود و برای حاکمیت جفتک می اندازد؛

مدیری که اهل تملق است و به کسی بیشتر بها میدهد که بیشتر پاچه خواری کند؛

خودروساز نامردی که دستش در خون هزاران نفر از مردم کشورمان آلوده ست؛

دادستانی که سر اجرای قانون با ضعفا تعارفی ندارد اما در مقابل اغنیا دچار لکنت میشود؛

مسئولی که اهل زد و بند و رانت و پارتی است؛

وکیل و وزیری که دغدغه ای برای حل مبنایی مشکلات معیشتی و اقتصادی و فرهنگی جامعه ندارد؛

مقام امنیتی که گمان میکند میز مسئولان مساوی با نظام است و عدالتخواهی و امر به معروف و نهی از منکر نسبت به صاحبان میز را مترادف با ضدیت با نظام میپندارد؛

و....

یا باید اصلاح شوند یا دیگر مجال هزینه تراشی برای نظام را پیدا نکنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا را شکر که تو خدایی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۷ ب.ظ

گفتگو با خدا

 

"خدایی" هم شغل سختی است. من بودم تا به حال استعفا داده بودم. میرفتم پی کار دیگر...

حوصله کنی بخواهی حرف این همه آدم را بشنوی، یکی و دوتا و ده تا و صدتا که نیستند...

تمام هم نمیشوند هی میآیند و میروند.

یکضرب حرف میزنند و فهرست خواسته هایشان هم ته ندارد. همه هم طلبکار و حق به جانب. جواب ندهی یا بگذاری برای بعد، فحش و بد و بیراه میشنوی. جواب بدهی شاید معدودی یک "دستت درد نکند" خشک و خالی بگویند ولی همه شان میروند سراغ تقاضای بعدی. جواب ندهی باز هم یقه ات را میگیرند و اصلاً یادشان میرود برایشان چه کرده ای و دوباره تو میشوی بدهکار و روز از نو...

حوصله باید داشته باشی. حالا مهربان هم که باشی و دلت بخواهد همه را خوشحال کنی؛ اما میدانی که این نفهم نمیفهمد گاهی لطفت میشود همینکه خواسته اش را ندهی، نفع خودش را نمیداند... نمیداند که باید برای آنچه از نعماتت که ندیده هم سپاسگزار باشد و صبور.

بدترین قسمت ماجرا هم مال آنجاست که طرف میآید جلوی ملت برایت نوشابه باز می کند؛ ولی خودش تا ته شیشه را سر میکشد. از نام تو نان میخورد. تو باطنش را میشناسی و میدانی که خودش نیست. حقش یک افشاگری مشتی است. پته اش را بریزی روی آب، بزنی پس کله اش که بیشعور، خودتی، تو انسانی یا تخم کدو؟ دوست داری چلغوزت کنم؟... اما باید به اعصابت مسلط باشی و صلوات بفرستی، چرا؟ چون خدایی و خدایی هم دردسرهای خودش را دارد. شغل سختی را انتخاب کردی دیگر.

این جماعت هزار فرقه را میبینی که دم از تو میزنند و خلاف مسیری که تو گفتی میروند، توبه میکنند و میزنند زیرش، کار دستی هایت را ویران میکنند و از تو انتظار لبخند هم دارند. من بودم می گفتم دندان لق همه تان. شما میدانید و دنیای خودتان گند بکشید و بروید... پشه هم میتواند شما را خاک کند؛ برای من شاخ و شانه میکشید؟

خدا بودن سخت است، خدایی شدن هم سخت. برای آدمیزادی که هر آن ممکن است سراب را آب پنداشته، از اشتباه عبرت نگیرد، زیر قولش بزند و پشت پا به هر آنچه که بوده، هر لحظه مردد بین خیر و شر است؛ اشرف مخلوقات هم باشد و بخواهد شبیه تو بشود.

باز تو چه دل خجسته ای داری که امید داری همینها بشوند جانشینت روی زمین. که میشوند معدودی و رنگ تو را میپذیرند و دلت را میبرند و نظر میکنند به صورت و راهت؛ اما اکثریت چه؟ دمت گرم که اینهمه با جنبه ای. خدا بمان و باز هم برایمان خدایی کن که فقط خودت لایق این جایگاهی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خراش کرونا بر پیکره فردگرایی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۳۴ ق.ظ

 

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، روزنامه صبح نو در تازه ترین شماره خود با حجت‌الاسلام سیدسجاد ایزدهی، رییس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه گفت‌وگویی درباره اجتماع‌گراییِ نوعِ کرونایی را ترتیب داده که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید.

غرب برای مدیریت کرونا مشغول اعمال «نسخه اقتدارگرایی» است

ایزدهی در مطلع این گفت‌وگو با اشاره به آثار کرونا بر جوامع غربی، گفت: یکی از ویژگی‌های ویروس کرونا، ضعیف‌کش‌بودن آن است، یعنی این ویروس معمولا به افرادی هجوم می‌ آورد که بدن ضعیفی دارند یا از بیماری‌های زمینه‌ای برخوردار هستند. وی افزود: فراگیر‌شدن کرونا باعث شد تا بسیاری از هنجارهای پذیرفته‌شدهِ جهانی از جمله لیبرال دموکراسی که مدعی هدایت انسان به بهشت برین یا تامین رفاه است، با مشکل مواجه شوند و می‌‌بینیم که بالاترین نرخ مشکلات و بیماری و حتی مرگ و میر، عمدتا در کشورهایی ظاهر شده که نظام آنها مبتنی بر لیبرال‌دموکراسی، سرمایه‌داری و ماتریالیسم و الحاد است.

ایزدهی با طرح این پرسش که اپیدمی مزبور آیا مساله‌ای تصادفی است، اذعان کرد: بحران کرونا علاوه بر اینکه ضعیف‌کش است، ضعیف‌نشانده هم هست، یعنی این بحران به وضوح ثابت کرد که کشورهای به ظاهر پیشرفته دنیا، در عمل ضعیف هستند. حال این سوال مطرح است که این ضعف آیا ناشی از سخت‌افزارهای آن‌هاست؟ این درحالی است که سخت‌افزارهای آنها عمدتا خوب است و بیشترین فناوری و تکنولوژی، در اختیار آنها قرار دارد؛ بنابراین به نظر می‌رسد اصل مشکل، در نرم‌افزار آنها باشد که تمام نظام سرمایه‌داری روی آن بنا شده است.

وی با برشمردن دلایل نرم‌افزاریِ مستاصل ‌شدنِ دنیای غرب در برابر کرونا، گفت: اگر در غرب با شیوع گسترده ویروس کرونا مواجه می‌شویم، یک علتش آن است که در غرب، مساله خانواده به طور جدی وجود ندارد، یعنی در آنجا خانواده، چندان محور نیست و اگر در جوامع شرقی، صحبت از مهار ویروس به میان می‌‌آید، در واقع اشاره به مهار و درمان خانگی دارد که باعث می‌شود اعضای خانواده از یکدیگر حمایت کنند و مراقب همدیگر باشند. ایزدهی تاکید کرد: اما در غرب که خانه‌های مجردی و عدم تعلق خاطر به بزرگ‌ترها و سالخوردگان وجود دارد، باعث شده تا دولت و نهادهای بهداشتی به‌تنهایی توانایی مقابله نداشته باشند و عملا به بحران برخورد کنند. الان در کشوری مثل ایران، عمدتا مراقبت‌های خانگی باعث پایین آمدن حجم مراجعات به بیمارستان‌ها شده است اما در غرب چنین چیزی چندان وجود ندارد.

حجت‌الاسلام ایزدهی در بخش دیگری از اظهارات خود با اشاره به اصل محوریت فرد در جوامع غربی، گفت: دنیای غرب در برابر خود اساس منطق جامعه‌گرای سوسیالیستی و آزادی افراد و فردگرایی را تا مادامی که موجب شکایت دیگران نشود، قرار داد؛ لذا بسیاری از ناهنجاری ‌هایی که در آنجا شاهدش هستیم، از همین فردگرایی ناشی می‌شود. وی افزود: در نظام‌های شرقی و مبتنی بر جامعه به دلیل حاکم بودن سنت‌ها، اجازه بروز بسیاری از این ناهنجاری ‌ها وجود ندارد.

ایزدهی در همین‌باره با بیان اینکه مهم‌ترین عنصر در اسلام، جامعه‌گرایی و اجتماع‌گرایی است، گفت: نماز جماعت، نماز جمعه، جهاد، حج، اعتکاف و زیارت‌ها عمدتا مقولاتی اجتماعی هستند و ما معمولا در اسلام، فردگرایی نداریم و در ادبیات ما، نه‌تنها گرایش به فرد توجیه نمی‌شود، بلکه مذمت هم می‌شود.
وی با بیان اینکه جامعه‌گرایی در غرب اصالتی ندارد و اساسا در آنجا جامعه‌ای وجود ندارد، اظهار کرد: وقتی از جامعه صحبت می‌‌کنیم، میان جامعه و اجتماع تفاوت وجود دارد. شاید در غرب مثلا در یک مسابقه فوتبال یا در سینما یا در جشن‌های موسیقی، اجتماع وجود داشته باشد اما وقتی صحبت از جامعه می‌‌کنیم، مرادمان وجود نوعی همبستگی و پیوستگی درونی است که باعث پیوندزدن افراد آن جامعه به یکدیگر می‌شود و آنها را نسبت به همدیگر، شریک و مسوول می‌داند. ایزدهی اضافه کرد: در غرب چون منطق سرمایه‌داری و اصالت فرد حاکم است، ضرورتا مسوولیتی نسبت به افراد جامعه وجود ندارد؛ مثلا سرمایه‌دار باید سرمایه‌داری کند و مسوولیتی در قبال فقرا ندارد و حتی همسایه‌ها نیز نسبت به یکدیگر، مسوولیتی احساس نمی‌کنند؛ لذا جامعه، از‌هم‌گسیخته و فردمحور است اما در جوامع شرقی اینطور نیست و این جامعه است که اصالت دارد. وی افزود: مثلا وقتی کرونا وارد ایران شد، نهادی مانند بسیج وارد عرصه شده و اقدام به ضدعفونی معابر یا تهیه ماسک کرد اما وقتی همین ویروس وارد غرب شد، دیدیم که به فروشگاه‌ها حمله ‌کردند و حتی اعضای اتحادیه اروپا نسبت به کشورهای هم‌پیمان خود، ماسک‌دزدی ‌کردند.

رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی با اشاره به نبود روح تعاون‌گرایی در غرب، تصریح کرد: چنین رفتارهایی در غرب، نه‌تنها اتفاقی تصادفی نیست، بلکه مبتنی بر فرهنگی است که آن فرهنگ، بحث تعاون و تکافل اجتماعی را ضعیف می‌کند و در مواقع بحران و فشار و مشکلات، عوارض خود را نشان می‌دهد.

عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در پاسخ به این سوال که آیا شما تلاش‌های تئوریک فیلسوفان غربی برای تکوین «جامعه مدنی» را بازکننده مسیری به سوی ایجاد جامعه نمی‌دانید، گفت: اگر بخواهیم منطق اندیشه‌ غرب را در چند مفهوم خلاصه کنیم، آن مفاهیم عبارتند از: سرمایه‌داری، فردگرایی، اومانیسم یا انسان‌محوری، الحاد و ماتریالیسم. در چنین فضایی اگر بحث «جامعه مدنی» هم مطرح می‌‍‌‌‌شود، این جامعه را باید ذیل مفاهیمی که بخشی از آن ‌ها را نام بردم، معنا کرد. وی در این‌باره افزود: من قصد توجیه سوسیالیسم و کمونیسم را ندارم اما اگر بخواهیم امروز یک محاسبه سرانگشتی داشته باشیم، می‌‌بینیم که کشوری مثل چین و تا حدودی ایران، توانستند کرونا را مدیریت کنند اما غرب نتوانست و موفق نبود. از دل این محاسبه، این سوال مطرح می‌شود که آیا دموکراسی‌خواهی و آزادی در بحث مدیریت بحران بیشتر تاثیرگذار است یا اقتدارگرایی. ایزدهی تاکید کرد: امروز غربی‌ها با وجود اینکه از دموکراسی‌خواهی و اصالت فرد دم می‌زنند، اما برای مدیریت بحران کرونا مشغول اعمال نسخه‌ای هستند که به تعبیری «نسخه جمع‌گرایی» یا «نسخه اقتدارگرایی» است، یعنی اعلام کرده‌اند هر کسی از منزل خارج شود و قرنطینه را رعایت نکند، جریمه یا زندانی خواهد شد. وی در این‌باره اضافه کرد: البته من قصد توجیه و توصیه اقتدارگرایی را ندارم اما در غرب که مدل دموکراسی‌خواهی آرمان بود، دیدیم که در بحران کرونا به وضوح فشل شد.

نه اقتدارگرایی نوع چینی، نه دموکراسی نوع غربی
ایزدهی با اشاره به مدل مورد پسند برای مدیریت بحران گفت: امروز تمدن غرب نتوانست واکنش لازم را در برابر بحران کرونا از خود بروز بدهد و البته نظام‌های اقتدارگرایی مانند چین یا شبیه آن هم عملا برای همه کشورها توانایی ندارند؛ بنابراین آن مدلی که می‌‌تواند بحران را مدیریت کند (از حیث نرم‌افزاری و نه سخت‌افزاری)، مردم‌سالاری دینی یا مردم‌سالاری مبتنی بر شایستگی است که از یک طرف واجد ویژگی‌های اقتدارگرایی به معنای نهاد برتر شایسته و جمع‌کننده تکثرهاست که می‌‌تواند در مواقع لزوم، همه امکانات را به خط کند و از طرف دیگر، مبتنی بر نوعی دموکراسی بوده که نظر و رای مردم در آن دخیل است.

حجت‌الاسلام ایزدهی تصریح کرد: ما امروز نمی‌توانیم به مدل اقتدارگرایی از نوع چین اعتماد کنیم چون در آنجا با وجود اینکه اجتماع و جامعه‌پذیری وجود دارد اما عملا، مردم‌محور نیستند، یعنی نمی‌توان امورات را در درازمدت مدیریت کرد و از سویی، امکان اعتماد به دموکراسی از نوع غربی هم وجود ندارد چون در آنجا هم با وجود اینکه می‌شود در درازمدت مدیریت کرد اما در کوتاه‌مدت به دلیل ضعف در اداره بحران، در نهایت مدل اقتدارگرایی، الگو می‌شود.

وی در بخش دیگری از اظهارات خود با اشاره به اصالت سرمایه در غرب و تقدم آن بر سلامتی افراد، تاکید کرد: در جایی مثل آمریکا شاهد هستیم که در دعوای میان جان و نان، نان اولویت پیدا می‌کند. برای دولت آمریکا اقتصاد و رقابت اقتصادی در جهان بر جان و سلامتی مردم این کشور، اولویت دارد و به همین دلیل، برای شخصی مثل ترامپ سیاست قرنطینگی یا حفاظت اساسا مهم نیست یا از اهمیت پایینی برخوردار است.

سیدسجاد ایزدهی در پاسخ به این سوال که روح جمع‌گراییِ نوع کرونایی که هم‌اکنون در غرب ایجاد شده، تا چه حد اصالت و تداوم خواهد داشت، گفت: در موارد بسیار ضروری که انسان‌ها به مشکل برمی‌خورند، طبیعی است که روحیه نزدیک ‌شدن به یکدیگر پیدا می‌کنند؛ لذا جامعه غربی در شرایط فعلی که درگیر کروناست، مجبور شده تا فرد را از جامعه جدا نکند و فرد را به عنوان یکی از اعضای جامعه ببیند. وی اضافه کرد: لذا جوامع غربی در کوتاه‌مدت، اصالت را بر همبستگی و جمع‌گرایی قرار می‌دهند اما قطعا این قضیه امتداد پیدا نخواهد کرد چون بستر جامعه‌گرایی در غرب فراهم نیست و از ۲۰۰ سال پیش تاکنون بر اساس منطق فردگرایی و آزادی‌های فردی رشد کرده‌اند. ایزدهی تاکید کرد: بحران کرونا قطعا باعث ایجاد تَرَک در سد فردگرایی خواهد شد و این سوال را در اذهان به وجود می‌‌آورد که آیا می‌شود جوری غیر از وضعیت کنونی زندگی کرد یا نه که  البته جاافتادن این موضوع نیاز به تبلیغات دارد، به شرط اینکه بوق ‌‌های رسانه‌ای غربی اجازه بدهند.

رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه همچنین درباره تاثیر کرونا بر شیوه زیست ایرانیان گفت: این بیماری باعث شد تا در کوتاه‌مدت، اجتماعی نداشته باشیم اما در درازمدت چون ما در مجموع به جامعه و همبستگی گرایش داریم و چون جامعه برای ما اصل است، بار دیگر به سمت اجتماع گرایش پیدا خواهیم کرد. ایزدهی تصریح کرد: همین الان وقتی یک زیارتگاهی در ایران تعطیل می‌شود، همان زیارتگاه به محلی برای تهیه و تولید مثلا ماسک یا ابزارهای دیگر تبدیل می‌شود. البته این را هم باید تصریح کرد که متاسفانه طی سال‌های گذشته، به دلیل تبلیغ زیبایی‌های غرب، جامعه ایران هم تا حدودی به سمت ارزش‌های غربی گرایش یافته که آثار آن را مثلا در رواج خانه‌های مجردی یا دیگر رفتارهای اجتماعی می‌‌بینیم.
این بیماری باعث شد تا در کوتاه‌مدت، اجتماعی نداشته باشیم اما در درازمدت چون ما در مجموع به جامعه و همبستگی گرایش داریم و چون جامعه برای ما اصل است، بار دیگر به سمت اجتماع گرایش پیدا خواهیم کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از تبار اشک و لبخند!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۲ ب.ظ

آزاده و جانباز دوران دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست

 

حسن محمدی به رحمت خدا رفت. شادی روحش فاتحه ای بخوانید.

حسن محمدی آزاده سرافراز و جانباز قهرمان و هنرمندی ناشناخته بود که اولین بار در اردوی کاروان پیاده مرحوم ابوترابی در اواسط دهه هفتاد با او آشنا شدم. یک ضرب حرف می زد، طبع شعر داشت و از همه مهمتر این که به هر بهانه ای وسط اتوبوس بلند می شد و ملت را از خنده روده بر می کرد. 

شنیدم در اسارت هم کارش همین بود. نمی گذاشت کسی افسرده و غمگین شود. جوک می گفت و می خنداند. تئاترهایش در دوران خفقان اسارت محشری بود. بارها عراقی ها فهمیدند و حسابی کتکش زدند ولی باز هم بچه ها را دور خودش جمع می کرد و نمایشش را به اجرا در می آورد. بارها آزادگان موصل را دیده ام که وقتی اسم حسن محمدی را می شنیدند ناخودآگاه لبخند روی لبشان گل می کرد.

او پس از آزادی در فیلم‌های «نبردی دیگر»، «قطعه‌ای از بهشت» و «ما هنوز زنده‌ایم» به ایفای نقش پرداخته بود. سید آزادگان مرحوم ابوترابی علاقه ویژه ای به حسن آقا داشت.

سال 79 بود که او را به بابل دعوت کردیم آمد مسجد گلشن و خاطره گفت. جایتان خالی. حدود دو ساعت ملت را می خنداند و گریه می آورد. این از هنرهای منحصر به فرد حسن محمدی بود که اشک و لبخند را با هم به مخاطبانش می بخشید و خاطرات تلخ و شیرین آزادگی را در جانشان ماندگار می ساخت. خودش هم نوحه خواند و مردم سینه زدند.

روحش شاد. سال ها بیماری و رنج کشید و دیروز به یاران شهیدش پیوست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از زیر دامن زنان، عکس نگیرید!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۴۲ ق.ظ

از دو منظر به این خبر توجه کنید.

در غرب آزادی جنسی یک قانون است و موانع دست و پا گیر برای ارتباط جنسی وجود ندارد.  با این حال، شهوت به عنوان باتلاق غرایز، همان انسان آزاد و سیراب از ارتباط جنسی را با ولع بیشتر برای دسترسی به حریم زنان دیگر سوق می دهد. برخلاف تصور عده ای که محدودیت های شرعی را باعث طغیانگری می دانند این آزادی جنسی است که خوی حیوانی را برجسته می سازد. شهوترانی یک بیماری است و انتها ندارد.

نکته دیگر این که عقل می گوید حجاب، نشانه حرمت و کرامت بانوان است.

حالا این خبر را بخوانید:

 

به نقل از خبرگزاری آلمان، دولت آلمان قانونی را تصویب کرده که براساس آن عکاسی و فیلمبرداری از زنان از زیر دامن جرم اعلام شد. اجرای این قانون منوط به موافقت پارلمان است.

براساس این قانون، افرادی که از گوشی های هوشمند موبایل و عصای سلفی در عکاسی یا فیلمبرداری از زنان از زیر دامن آنها به هنگام ایستادن بر روی پله برقی یا پله منازل یا راه رفتن در خیابان ها استفاده کنند با مجازات روبه رو خواهند شد.

این قانون همچنین درباره افرادی است که از زنان عکس و فیلم هایی بگیرند که خط سینه زنان را بدون اراده آنها، برجسته کند.

خانم "کریستین لامبرشت" وزیر دادگستری آلمان در این باره گفت: تصویربرداری از یک زن از زیر دامن یا تصویربرداری از خط سینه، نقض توهین آمیز و بدون توجیه حریم خصوصی این خانم است.

او ادامه داد که معمولا این تصاویر در گروه های چت یا حتی در بازاریابی های تجاری مورد استفاده قرار می گیرد.

قبل از این در آلمان، تصویربرداری زنان از زیر دامن، غیرمجاز بود اما جرم نبود مگر اینکه فرد، اقدام به لمس یا توهین کند.

تا پیش از این به دلیل نبود قانون و جرم انگاری تصویربرداری از زیر دامن زنان، مقابله و مجازات با عاملان این اقدام در دادگاه ها، مشکل بود و جای خالی قانون وجود داشت.

عصرایران

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کمیل و عهد و عهد کمیل را بخوانید!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۵۷ ق.ظ

 

کتاب "عهد کمیل" شامل خاطرات همسر شهید کمیل (مصطفی) صفری تبار (از شهدای مازندرانی درگیری با پژاک) به دستم رسیدم و بخش هایی از آن را خواندم و به دلیلی کاملا شخصی درست مثل کتاب خاطرات شهید شالیکار قدرت اتمام آن را در خود نیافتم.

بابت متن زیبا و جذاب آن از نویسنده ناشناس! اثر تشکرمی کنم.

راستش را بخواهید مدتی است که چندان تمایلی به مطالعه آثار شهدایی مبتنی بر روایت همسر ندارم. دلیلش را که البته یک نظر کاملا شخصی است عرض می کنم خدمتتان.

اگر آدم می خواهد شخصیت یک نفر را به طور کامل بشناسد باید از جانب افراد متعدد از جمله همسر، پدر و مادر و احیانا فرزند، همکار و همرزم و دوست و همسایه به زوایای مختلف زندگی او نگاه کند. مجموعه کتاب های به روایت همسر به طور معمول منحصر به یک بعد از زندگی قهرمان قصه است و تعریفی ناقص از شخصیت او ارائه می دهد.

نکته دیگر اما مربوط می شود به فضای رویایی و دست نیافتنی که گاه توسط راوی و یا نویسنده در این آثار ترسیم می شود. ثمره مطالعه این نوع روایات، ایجاد وهم و توقع آرمانی دور از دسترس در ذهن دختران مذهبی در شرف ازدواج نسبت به ورود خواستگاری آسمانی است که متأسفانه به دلیل عدم وقوع چنین تصوری در اغلب موارد، نتیجه منجر به افزایش سن ازدواج و یا تجرد مستمر این قشر می گردد.

با وجود این دیدگاه، از خواندن کتاب "عهد کمیل" لذت بردم و مطالعه آن را به همه دوستان به خصوص دخترخانم های دبیرستانی توصیه می کنم. علتش هم این است که این کتاب در صفحات نخست خود در واقع گریزی به زندگی دختری معمولی با گرایشات مذهبی کاملا معمولی دارد که گاه با چادر و گاه با مانتو و گاه کمی دلسرد نسبت به انجام تکالیف دینی اما پاکدامن و نجیب مسیری عادی از زندگی را طی می کند که در نهایت به دلیل انتخاب و باور قلبی نسبت به آموزه های دین، راه سعادت و ایمان را پیموده و در شمار بانوان پرافتخار تاریخ ایران اسلامی در می آید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با پای دل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۸، ۱۲:۲۷ ب.ظ

محیط نظامی برای خودش قواعد و اصولی دارد. شاید خیلی ها تصور کنند یک پاسگاه انتظامی آن هم در منطقه حساس مرزی، دارای فضایی خشک و بی روح است. البته جدیت در کار لازمه موفقیت در انجام صحیح مأموریت های محوله است؛ اما پاسگاه انتظامی حتی در منطقه حساس مرزی هم یک مجموعه انسانی با حاکمیت عقل و منطق و عواطف است؛ آنهم در کنار دوست و همرزمی چون شهید معراج آیینی.

معراج معاون پاسگاه بود، یک پلیس وظیفه شناس و با انگیزه که در راستای اجرای قانون و اطاعت از دستورات سازمانی، کوتاهی نشان نمی داد. عنصری سالم و دلسوز که هیچ گاه پایش در مقابل وسوسه های مادی قاچاقچیان نلرزید و همیشه دست رد بر سینه عناصر وابسته ای می زد که به او پینشهاد رشوه می دادند. جوان بود و در ابتدای راه زندگی قرار داشت، وضع مالی او و خانواده اش هم تعریف چندانی نداشت. شاید یک بار اگر اسیر هوای نفس می شد و چشم بر تخلف قاچاقچیان می بست وضعش از این رو به آن رو می شد و می توانست به خیلی از آرزوهای دوران جوانی دست پیدا کند؛ اما معراج انسانی شریف و با خدا بود.

در برابر قاچاقچی ها و متخلفین، یک پلیس مقتدر بود؛ اما در برابر مردم، دوستان و همکاران و زیر دستان، رفیقی دوست داشتنی و محجوب و متواضع به شمار می آمد.

معاون پاسگاه باید به عناصر زیر دستش امر و نهی کند. گاهی این امر و نهی ها باعث دلخوری بعضی از زیر دستان می شود؛ اما هیچ گاه هیچ کس از دستورات معراج ناراحت نمی شد. همه می دانستند او حضور در نیروی انتظامی را به عنوان یک تکلیف نگاه کرده و انگیزه ای جز جلب رضایت حق ندارد و کارها و برنامه هایش برای پیشبرد بهتر اهداف است.

با همکاران و نیروهای زیر دستش رفیق بود. این رفاقت و محبت و عواطف نه تنها محیط کار را دوست داشتنی تر می کرد بلکه از او فردی می ساخت که بر قلب ها حکومت می کند.

گاه از خانه غذا و میوه و تنقلات و دیگر وسایلی که در پاسگاه نیاز بود را با خود می آورد. همسرش در این کار همراه و همدوش او بود.

یک بار گربه آمد و شام شب سربازها را خورد. معراج معطل نکرد. زود به خانه رفت و غذایی گرم و لذیذ را با کمک همسرش آماده کرد و به پاسگاه آورد.

در کمین ها صبور و استوار بود. شرایط کمین شرایط راحتی نیست. گاه مجبور بودیم در دل کوه و در شرایطی که برف و سرما بدن انسان را به لرزه می انداخت دو روز را در مضیقه آب و غذا به سر کنیم. معراج هیچ گاه از این وضعیت زبان به شکوه باز نکرد. جالب است او در اوج سختی کار حتی در حساس ترین شرایط کمین، مقیّد بود که نمازش را اول وقت بخواند. گاهی به شوخی می گفت: کمین هم لو بره من باید نمازمو اول وقت بخونم!

عشق او به کار، باعث افزایش نیرو و انیگزه همکاران می شد و عزم و جدیت آنها را دوچندان می ساخت.

گاهی داوطلبانه خودش را به کمین می رساند تا با دوستانش در سختی و خطر همراه باشد.

آن روز هم پنج صبح داوطلبانه خودش را به پاسگاه رساند تا همراه ما به کمین بیاید. خبر رسیده بود کاروان بزرگی از قاچاق مشروبات الکی قرار است وارد مرز شود. قاچاقچی های بزرگ و حرفه ای  برای خودشان دم و دستگاه مجهزی دارند. از دیده بان و تجهیزات رصد و دوربین تا انواع سلاح و مهمات نظامی را با خودشان همراه می کنند تا آسیبی نبینند. برای همین کمین زدن به کاروان های بزرگ با آن تشکیلاتی که دارند نیازمند یک برنامه ریزی کامل و اشراف اطلاعاتی و پیش دستی در استقرار و مراقبت است.

آن روز وقتی به کاروان حمله کردیم خیلی از قاچاقچی ها موفق به فرار شدند. دو محموله قاچاق مشروبات الکلی را توقیف کردیم. داشتیم محموله ها را به عقب منتقل می کردیم که قاچاقچی ها از اطراف به سمتمان تیراندازی کردند. معراج پشت فرمان نشسته بود و من در کنارش. او در رانندگی آنهم در مناطق صعب العبور تسلط داشت و ماشین را به خوبی و آهستگی هدایت می کرد. شکر خدا هیچ کدام از گلوله ها به ما اصابت نکرد.

ناگهان یک ماشین مرتبط با قاچاقچیان که پشت درختان استتار کرده بود از پشت سر مان بیرون آمد و محکم به ماشین ما کوبید. جاده شیب تندی داشت و ضربه محکمی که از عقب به ما خورد، تعادل خودروی ما را بر هم زد. یک آن متوجه شدم ماشین به سمت دره در حال سقوط است. کاری از دستمان ساخته نبود. فقط یک جمله از معراج شنیدم که گفت: جناب سروان، خودتو نجات بده...

دیگر چیزی نفهمیدم. بعد که به خودم آمدم متوجه شدم معراج از ماشین به بیرون پرت شده و جانش را از دست داده است. شهادت درّ گرانی است که نصیب هر کس نمی شود. معراج با آن ویژگی های اخلاقی اش شایسته شهادت بود.

راوی: سروان محمد رضایی فرمانده وقت پاسگاه دول ارز، همرزم شهید معراج آیینی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برادر هم دوست به!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۶:۵۴ ق.ظ

انگار ما دو تا را بر خلاف جهت هم خلق کرده بودند! برادر بودیم، از یک خون، از یک رگ و ریشه؛ اما خلق و خوی مان با هم فرق می کرد. هر چه معراج آرامش داشت و سر به زیر بود، من ناآرام و شلوغ بودم! هر چه او خونسرد بود و در مقابل مشکلات صبوری به خرج می داد، من زود از کوره در می رفتم و در پیچ و خم زندگی، بی تابی نشان داده و عصبانی می شدم. او حرف گوش کن بود و مطیع پدر و مادر و من درست در نقطه مقابلش، لج باز و بهانه جو!

او کار را عار نمی دانست. هر وقت می توانست به یاری پدر شتافته و در تأمین معاش خانواده تن به کارگری می داد و من از نگاه خود، جز کارمندی و پشت میز نشینی را کار نمی دانستم. گاهی وقت ها احساس می کردم دیواری ضخیم بین من و معراج وجود دارد. او انگار در عالمی دیگر سیر می کرد و من دنیای خودم را داشتم. برخلاف برادر دیگرم که با او حسابی عیاق شده بود من بین خودم و معراج فاصله ای را احساس می کردم و برای همین دنبال راه خودم بودم.

با این حال به حکم برادری و بزرگتری، محبتش را از من دریغ نمی کرد. از همان کودکی سعی می کرد هوای مرا داشته باشد. با همه خواهر برادرها این طور بود. با همه رابطه ای مخصوص داشت و مراقبشان بود.

پدر یکبار از دستم عصبانی بود و می خواست کتکم بزند! معراج زود آمد، دستم را محکم گرفت و کشید و گفت: فرار کن!

با هم دویدیم. دستم در دستم او بود و می دویدم تا سایه تهدید و غضب پدر از سرم دور بماند.

او اصلاً به فاصله ای که من بین خودمان احساس می کردم توجهی نشان نمی داد. هر جا که می توانست دستم را می گرفت.

پدر رسم نیکی در خانواده بنا گذاشته بود. او مردی معتقد بود و دوست داشت شئونات اخلاقی و آداب و رسوم دینی در خانه اش برجسته باشد. شب های جمعه می نشستیم با صدای بلند قرآن می خواندیم. معراج تسلط خوبی به متون و قرائت قرآن و قواعد صوت و لحن داشت. صدایش هم خوب و زیبا بود. جوری قرآن می خواند که به دلمان بنشیند و به فراگیری آن علاقمند شویم. هر بار از قرائت او نکته ای را می آموختم. همین مسأله باعث شد که در دوران تحصیل همیشه نفر اول مسابقات قرآنی مدرسه باشم.

معراج خودش اهل شوخی و خنده بود. جایی می نشست لبخند را بر لبها می نشاند. همنشینی با او برای همه لذت بخش بود. با این حال مواظب بود لابه لای شوخی و خنده و بذله گویی هایش کسی را نرنجاند و گناهی مرتکب نشود. گاهی که حواسم نبود و شوخی را به تمسخر و تحقیر کسی کشانده و یا غیبتی انجام می دادم، رنگ و رویش عوض می شد. گاهی جمع را به بهانه ای ترک می کرد. گاهی مرا کناری می کشید و به آرامی و دوستانه تذکر می داد. او با رفتارش به ما می آموخت می توان شاد بود؛ اما گناه نکرد.

حجب و حیایش واقعاً دیدنی بود. به همه احترام می گذاشت، حتی کسانی که لایق احترامش نبودند. نام هر یک از دوستانش را که می خواست صدا بزند با پیشوند "آقا" همراه بود، حتی اگر همان ها او را فقط به نام کوچک صدا می زدند.

بعد از اتمام تحصیلات متوسطه تصمیم گرفتم وارد نیروی انتظامی شوم. برادر دیگرم از من خواست با معراج مشورتی داشته باشم. به هر حال او چند پیراهن بیشتر از من پاره کرده بود و تجربه کار در نیرو را داشت. فکرش را هم نمی کردم با این تصمیم من مخالفت کند. معراج وقتی فهمید از من خواست چند ساعتی با هم قدم بزنیم. دستم را در دستش گرفت. درست مثل ایام کودکی که می خواست مرا از کتک خوردن نجات بدهد، خیلی ساده و صمیمی بی آنکه احساس کند فاصله ای بین ما وجود دارد. چقدر آن لحظات شیرین بود. دست در دست هم قدم زدیم. دو سه ساعتی در مزار باباطاهر، گفتگو کردیم. معراج از تجریباتش می گفت. پیشنهادش این بود که درسم را ادامه بدهم، مدرک تحصیلی مناسبی که گرفته و مدارج علمی بالا را که طی کردم بعد بروم سراغ استخدام در نیروی انتظامی تا اینطوری از موقعیت شغلی بهتری برخوردار شوم. او رو حیات مرا می شناخت و می دانست تحمل بعضی سختی ها را ندارم. حرفهایش درست و منطقی بود. هر چند توی گوش من فرو نرفت و به آن عمل نکردم و بعدها وقتی سختی های دوره آموزش را چشیدم پی به نصیحت خیرخواهانه او بردم و حسرت خوردم. به این نتیجه رسیدم هر جای زندگی که به دلسوزی های او توجه نکردم، ضرر کردم.

این اواخر پول هایش را جمع کرده و ماشین دست دومی خریده بود. ماشینش ضبط و پخش نداشت. دلم می خواست برایش کاری کنم. دوستی داشتم که وعده داد ضبط بی استفاده ای که دارد را به من می رساند. من هم خوشحال و خندان که بالاخره توانسته ام برای برادرم کاری انجام دهم خبرش را به معراج رساندم. چند روزی گذشت این دوست من هر بار بهانه ای آورد و آخر هم به قولش عمل نکرد.

نمی خواستم شرمنده معراج شوم. او توقعی نداشت؛ اما خودم روی این قولم حساب باز کرده بودم. دلم نمی آمد حرفم را پس بگیرم. رفتم و از کسی پولی قرض کردم. بی آنکه به معراج چیزی در این باره بگویم ضبط ماشین را خریدم و به او هدیه دادم.

مدتی از شهادت معراج گذشت که یک شب آمد به خوابم! یکی آن طرف، کار مرا لو داده بود!! ناراحت بود که چرا به خاطر تهیه ضبط، خودم را به قرض و بدهی انداخته ام. آنجا هم به فکر من بود و هوایم را داشت.

راوی: مجید آیینی برادر شهید معراج آیینی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دم مهدی ترابی گرم!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۶:۴۹ ب.ظ

یک زمانی استادیوم فوتبال، ابزار اپوزسیون بود. دشمن تلاش می کرد از دورهمی جماعت تماشاگر که اغلب از اقشار ضعیف جامعه بودند بهره برده و گوشه ای از اهدافش را به کرسی بنشاند. یادمان نمی رود اوایل دهه هفتاد گاهی کارگردان تلویزیونی مجبور بود صدای پخش مستقیم بازی های مهم فوتبال را قطع کند تا مثلا صدای اکبرشاه گفتن های مردم به گوش نرسد.

صحنه اما عوض شد.

در اوج فتنه کور 88 دشمن نتوانست از صندلی های صدهزار نفری استادیوم طرفی ببندد.

شعار خلیج فارس ایران، ندای جمعی لشکر علاقمندان فوتبال در حمایت از سیاست های کشورشان قرار گرفت.

یکی مثل شایان مصلح پرچم یا رقیه را در زمین دور می داد.

یکی مثل علی علی پور بعد از هر گلی که میزد تصویری از شهدا به خصوص شهدای مدافع حرم را به نمایش می گذاشت.

مهدی طارمی برای دشمن خط و نشان می کشید.

یکی مثل محمد انصاری هم یاد و نام شهدا را هر جا که رسید بر سر دست گرفت.

مهدی ترابی شعار حمایت از رهبری را در اوج سیاه نمایی و مسموم سازی رسانه ای دشمن به رخ جهانیان می کشد و ...

دم همه ورزشکاران با غیرت و وطن دوست گرم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آزادی ابزاری بیان!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۵:۲۹ ب.ظ

اصلاح طلبان بابل در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی مجلسی به میزبانی یکی از اعضای مستعفی شورای شهر پرحاشیه بابل در یکی از مساجد بازار با سخنرانی مصطفی کواکبیان برگزار کردند.

شنیده شده در این مراسم جناب سخنران که ظاهرا توسط عناصری خاص تحریک شده بود نسبت به اظهار نظر ائمه جمعه در رفتار نمایندگان واکنش نشان داده و بیان داشت که امام جمعه چه حقی دارد در کار نماینده دخالت می کند؟!

چنان که مستحضرید شعار سیاسی جماعت اصلاح طلب در ایام انتخابات همیشه حول محور آزادی بیان بوده اما حضرات به محض جلوس بر اریکه قدرت با پشت پا زدن به ژست های انتخاباتی راه انتقاد را حتی بر صاحبان تریبون هم می بندند چه برسد به شهروندان عادی.

نکته بعد این که با منطق امثال این اقایان می شود اینطور هم گفت که به نماینده چه ربطی دارد که در کار امام جمعه دخالت کند؟ امام جمعه حق دارد امر به معروف و نهی از منکر کند واین موضوع ربطی به نمایندگان ندارد.

و نکته دیگر این که جناب آقایان فرماندار و معاون حاشیه دار او و سایر ارکان قدرت در جبهه اصلاحات که موقع تقسیم پست برای بزرگان شهر نوشابه باز می کنند حواسشان باشد و حواسمان هست که وقتی در خلوت می روند آن کار دیگر را انجام داده و حقیقت خود را در میتینگ های سیاسی به خوبی آشکار می سازند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اربعین، کربلای دمشق

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۳۶ ق.ظ

 

انگار هنوز طعم آن میوه آبدار و شیرین زیر زبانش بود. با خوشحالی خوابش را برایم تعریف کرد. می گفت: از درختی زیبا، گلابی رسیده و شیرینی را چیدم و خوردم. ذوق زده بود. من هم احساس کردم خواب خوبی دیده است. برای تعبیرش خواستم حرفی زده باشم. ناگهان این عبارت به ذهنم رسید و گفتم: میوه بهشتی!

داشت برای سفر اربعین آماده می شد که این خواب را دید. گاهی وقت ها آدم ها وقتی می خواهند کارهای خوب انجام بدهند، خواب های خوب هم می بینند. پیش خودم گفتم کربلا هم بهشت است و توفیق زیارت بارگاه امام، هدیه ای از این باغ بهشتی.

یک هفته گذشت که آمد و گفت: کارم درست شد؛ دیگر باید بروم. تعجب کردم. گفتم: کارت که درست شده بود. نفهمیدم منظورش به سفر اربعین نیست.

بی مقدمه برایم توضیح داد از مدت ها قبل بی آن که به من چیزی بگوید، داشت کار اعزامش به سوریه را پیگیری می کرد. اسمش جزو اولویت های اول نبود. اما وقتی اعزام یکی از نیروها لغو شد او با هر زحمتی بود موافقت فرماندهانش را جلب کرد.

حق داشتم از شیندن این خبر یکه بخورم. سوریه آبستن حوادثی مرگبار بود. من به عبدالصالح دل بسته بودم و طاقت دوری اش برایم سخت بود؛ چه برسد که بخواهم هر آن انتظار خبری ناگوار را از میدان جنگ داشته باشم. محمد حسین هم کوچک بود. از حال و روز خانواده های شهدا با خبر بودم و می دانستم زندگی دشواری را می گذرانند. هم در بستگان نزدیک ما و هم در بستگان نزدیک صالح، شهدایی وجود داشتند. پدر من هم از رزمندگان قدیمی جنگ بود که همیشه با علاقه پای خاطراتش می نشستم و با دقت به حرف هایش گوش می دادم. بین و من صالح همیشه حرف از شهدا و شهادت بود.

با این حال هنوز خودم را برای این حال و هوا آماده نکرده بودم. هر بار که حرف از خانواده های شهدا به میان می آمد نخستین سوالی که ذهنم را به خود مشغول می داشت وضعیت این خانواده ها در خلأ وجود عزیزانشان بود.

صالح که دید دلم انگار به رفتنش راضی نیست شروع کرد به مقدمه چینی و استدلال آوردن. حق با او بود. مسلمان واقعی نمی تواند در مقابل مظلومیت دیگران بی تفاوت باشد. دفاع از حق، مرز و جغرافیا نمی شناسد. مردم سوریه اعم از سنی و شیعه در فجیع ترین وضعیت انسانی به سر می بردند. کودکان معصوم و بی دفاعشان هر آن در معرض قتل عام قرار داشتند و ...

حرف هایش مرا به فکر فرو برد. با خودم گفتم اگر مانع رفتن او و عمل به تکلیفش بشوم فردای قیامت جواب عمه سادات را چه بدهم؟ این همه روضه رفتم و در مصایب اهل بیت اشک ریختم؛ حالا که وقت عمل رسیده بخواهم در حقشان کوتاهی کنم؟

گفتم: راضی ام به رضای خدا. گل از گلش شکفت.

از طرفی به خودم تلقین می کردم که چون مربی آموزشی است لابد او را به خط مقدم نمی برند تا بتواند در فضایی آرام به آموزش نیروها بپردازد و ...

درست همان روز که باید به کربلا اعزام می شد، به سوریه رفت. صالح داشت خودش را به کربلای اباعبدالله می رساند.

اصلاً انگار نه انگار که خواب آن میوه بهشتی را برایم تعریف کرده بود. همه چیز از یادم رفت. موقع اعزام، آرام بودم. او هم آرام بود. فقط مادر صالح بود که اشک می ریخت و برای پیروزی و سلامتی اش دعا می کرد. وقت خداحافظی، برگشت و انگار که بخواهد آخرین و مهم ترین حرفش را بزند از من خواست تا در تربیت محمدحسین سنگ تمام بگذارم و او را مدافع اسلام و اهل بیت بار بیاورم.

راوی: همسر شهید عبدالصالح زارع

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فقاهت و اخلاق

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۵ ق.ظ

دوام اسلام و قوام حوزه های علمیه منوط به تقویت دو مؤلفه علم و تقواست. اسلام مکتب علم است و از دیر باز، کرسی های علمی مکتب اسلام، برتری این را در همه ابعاد نسبت به سایر ادیان به اثبات رسانده است.

از سوی دیگر، وجود علمای مهذّب، جلوه ای از یک الگوی رفتاری مناسب را به عموم طبقات جامعه ارائه داده و جاذبه ای شیرین و معنوی را برای تشنگان معارف حق به وجود آورده است. این دو مؤلفه را باید شاخصه اصلی دین اسلام و علما و مروّجان آیین شریعت دانست. انقلاب اسلامی که خاستگاهی جز دین و آرمان های مقدس اسلام ندارد نیز به این دو عنصر حیاتی نیاز مبرم دارد. نظام اسلامی به اقتضای ماهیت خود باید نظامی مبتنی بر علم و اخلاق باشد و هنجارهای الهی همواره باید به عنوان خطوط قرمز آن محسوب شود.

برای حفظ و تقویت این دو مؤلفه مهم، حوزه های علمیه باید در پی تربیت دانش آموختگانی باشند که در تحصیل علم و تهذیب نفس، ممارستی شگرف داشته تا بتوانند رسالت ذاتی خود در اجرای منویات دین و عمل به احکام الهی را به بهترین صورت ممکن به انجام برسانند.

طلبه تراز انقلاب اسلامی، به هیچ بهانه ای حتی کار برای انقلاب و حضور در صحنه اجتماع نباید از استحکام بنیه های علمی و ریشه های معرفتی خود غفلت بورزد. انقلاب اسلامی برای آن که بتواندد قله های سربلندی و افتخار را در پهنه گیتی در نوردیده و ایده راهگشای مردمسالاری دینی را به عنوان نسخه نجات بخش برای نظام سازی صحیح و ایجاد حاکمیت های مبتنی بر منافع دنیوی و اخروی مردم به سراسر جهان ارائه بدهد نیازمند اسلام شناسان و علمای آگاهی است که احاطه و نگاهی ژرف نسبت به علوم دینی داشته و خود نیز در صحنه عمل، اخلاق و رفتاری مبتنی بر توصیه های تربیتی دین داشته باشند. از این رو فقاهت و اخلاق را باید دو عنصر سرنوشت ساز در تأمین زیرساخت های تمدن جهانی اسلام دانست و نسبت به تقویت آن اهتمامی ویژه نشان داد.

این نکته را هم باید در نظر داشت که امروز به برکت حضور چشمگیر رسانه در زندگی خصوصی مردم و وسعت ارتباطات اجتماعی، هجم گسترده ای از سیاه نمایی ها و تخریب ها بر ضد دین به راه افتاده و منجر به آن شده که سطح توقع از روحانیت بیش از پیش در جامعه ارتقا یابد. امروز روحانیت در زیر ذره بین مردم قرار داشته و رفتار و گفتار این قشر همواره مورد رصد دوست و دشمن قرار دارد. طبیعی است به همان میزان که وجود یک روحانی ناآگاه با رفتاری دور از شأن منادین دین می تواند ضربه ای سخت بر پیکره اعتماد عمومی نسبت به حوزه های علمیه وارد سازد، حضور و درخشش عالمان صاحب فضل و آگاه که سیره اهل بیت علیهم السلام را پیشه خود ساخته اند در تعمیق باورهای جامعه نسبت به حقایق دین تأثیر به سزایی خواهد داشت.

"عزیزان! طلاب جوان! فضلا! توجه کنید که حوزه‌ی علمیه - همان‌طور که امام(ره) مکرر فرمودند - قاعده‌ی نظام جمهوری اسلامی است و همه چیز روی این قاعده بنا شده و دوام خواهد یافت. این قاعده باید محکم باشد. استحکام این قاعده، با تضمین سه عنصر اصلی امکانپذیر است، و هر کدام از آنها نباشد و یا کم باشد، این قاعده متزلزل خواهد شد، و اگر قاعده متزلزل شد، طبیعتاً همه‌ی آنچه که بر او سوار است، تکان خواهد خورد...اولین عنصر، فقه است...عنصر دوم، تهذیب و اخلاق است. روزی به اتفاق جمعی از فضلای بزرگ در خدمت امام(ره) بودیم. در آن محفل، از حوزه‌ی قم صحبت شد. یکی از بزرگان اساتید و علمای اعلام قم که مورد احترام و قبول همه‌ی ما هستند، در آن جلسه به امام عرض کردند که شما نسبت به قم، توجه و عنایت داشته باشید. آن روز امام(ره) فرمودند که این چیزها لازم نیست؛ شما اگر فقط به ابقای دو عنصر در حوزه‌ی قم توجه کنید، همه چیز حل خواهد شد: اول، فقاهت است - که گمان می کنم تعبیر ایشان این بود که مواظب باشید شعله‌ی فقاهت فروننشیند - و دوم، اخلاق و تهذیب است. ما اگر مهذب باشیم، خواهیم توانست هستی خود را در خدمت اسلام و نظام اسلامی قرار دهیم؛ ولی اگر مهذب نباشیم، آنچه که داریم، در خدمت قرار نخواهد گرفت و چه بسا که در جهت عکس هم قرار گیرد".۱۳۶۸/۰۳/۲۲ بیانات در مراسم بیعت طلاب و روحانیون

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اقدام خنده دار فتای بابل!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۱ ق.ظ

وقتی ادمین کانال آمدنیوز دستگیر شد طبیعتاً مدیریت کانال نیز به دست مأموران امنیتی افتاد و در صفحه اصلی آن پیامی درباره شناسایی ادمین و انسداد کانال از سوی اطلاعات سپاه منتشر گردید.

مدتی پیش پلیس فتای بابل هم مدعی شناسایی ادمین یکی از کانال های تلگرامی منتقد گردید. سیم کارت و گوشی متهم حدود یکماه در اختیار پلیس فتا قرار داشت؛ اما کانال همچنان به فعالیت خود ادامه می داد! جالب این که در آن زمان هر کانال تنها توسط یک ادمین قابل مدیریت بود!

کانال مذکور البته همچنان به فعالیت خود ادامه می دهد و فتا هم به رغم آنکه این گزارش ناشیانه اش دستمایه طنز فعالان فضای مجازی قرار گرفته هنوز حاضر به عذرخواهی و اصلاح آن برنیامده است.

دوستان ناواردی که مدتی قبل اقدام به ارسال این گزارش غیر فنی به دادگستری نموده اند آیا می دانند با دردسرهایی که برای یک شهروند تا مرحله اثبات بی گناهی اش ایجاد می کنند علاوه بر آن که اعتبار و آبروی دستگاه انتظامی را به سخره می گیرند روزی بابت تضییع حق الناس، چوب خدا هم در آستینشان فرو خواهد شد؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دغدغه دیگران

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۸، ۱۰:۰۵ ق.ظ

بودن با او خستگی نداشت. انگار جز محبت و رفاقت نمی شد از او دید. رفیق با معرفت یعنی همین که نگذاری هیچ گرد و غباری روی رابطه دوستانه شما بنشیند. رفاقت معراج از جنس صداقت بود. دوستی نبود که فقط موقع خوشی ها کنارت باشد. دوستی نبود که پشت سرت حرف بزند یا بگذارد دیگری پشت سرت حرفی بزند. ظاهر و باطنش یکی بود و در خفا و آشکار یک نگاه را به تو داشت. شاد بود و با نشاط، پر انرژی بود و بدنی فرز و چابک داشت. ما بودیم و یک توپ و یک زمین خاکی. اصلاً قاعده و قانون خاصی روی بازی ما حاکم نبود. توپ را می انداختیم وسط زمین و می دویدیم دنبالش. مهم بود که شادیم و خندان و تحرک داریم و سالمیم.

این مال زمان نوجوانی بود. یواش یواش با همین استعداد و توانایی در دویدن و مهار توپ، وارد محیط حرفه ای و باشگاهی فوتبال شدیم. شکر خدا آنجا هم خوش درخشیدیم و هر دو جذب تیمی رسمی شدیم و در مسابقات رسمی شرکت می کردیم.

بودن با او خستگی نداشت. نمی گذاشت غباری بر ردای رفاقتمان بنشیند. حواسش به حساسیت های دوستانش بود. از خودش بزرگی نشان می داد. نمی رنجید و نمی رنجاند. تمام روز را هم که با هم بودیم خسته نمی شدیم. تا از هم جدا می شدیم و به خانه خود می رفتیم، دلمان برای همدیگر تنگ می شد. انگار مدت هاست که همدیگر را ندیده ایم! باز منتظر فرصتی بودیم، مترصد وقتی آزاد که خودمان را به زمین خاکی برسانیم و صدای سوت و پرتاب توپ و بدویم وسط زمین خدا ...

ایام بازی و مدرسه داشت به پایان می رسید. به فکر آینده افتاده بودیم. دلمان نمی آمد از هم جدا شویم. تصمیم گرفتیم هر دو به سپاه برویم. چرخ روزگار و دست تقدیر اما به گونه ای دیگر رقم خورد. من به سپاه رفتم و او به نیروی انتظامی. باز هم فرصتی دست می داد خودمان را به هم می رساندیم و لحظات با هم بودن را قدر می دانستیم. حتی مرخصی هایمان را طوری تنظیم می کردیم که همزمان باشد.

اوضاع بعضی از شهرهای مرزی اوضاع خوبی نیست. این شهرها گاه به دلیل دور بودن از مرکز و گاه به دلیل بعضی ضعف های فرهنگی ناشی از تردد همسایگان خارجی، با فقر اقتصادی و فرهنگی دست و پنجه نرم می کنند. هر دو این صحنه ها را می دیدیم و غصه می خوردیم. معراج دغدغه جوانان شهر را داشت. می گفت حیف است این بچه ها و جوان های پاک آینده شان خراب شود. حیف است به خاطر مشکل اشتغال و معیشت بخش قابل توجهی از این جوان ها جذب فعالیت های غیرقانونی و حمل قاچاق و گاه اعتیاد و فساد شوند. در تصورات دوران جوانی، آرزو داشت روزی بتواند کارخانه ای راه بیندازد و این جوان ها را سر و سامانی بدهد و نگذارد به وادی تباهی کشانده شوند. نسبت به محیط پیرامونش حساس بود و "به من چه" و "شد که شد" و ... در تفکرش جایی نداشت. دغدغه داشت که بتواند تا جایی که برایش مقدور است به دیگران کمک کند و مشکلاتشان را برطرف سازد. اگر هم دستش بر نمی آمد باز هم بی خیال نبود و لااقل غصه شان را می خورد و برایشان دعا می کرد.

چون خودش طعم فقر و تنگدستی را چشیده بود نمی پذیرفت کسی به خاطر مشکلات مالی بخواهد از خدا جدا شود.

گاهی در باشگاه چشمش به کفش های پاره بعضی بچه های کم سن و سال می افتاد. خیلی ها این صحنه را می دیدند و یا به سادگی از کنارش می گذشتند یا نهایتاً زیر لب نچ نچ می کردند و وجدانشان را با نغمه آن تسکین می دادند. معراج هر از گاه، چند کفش ورزشی نو می خرید وبا خودش می آورد. بعد جوری که کسی متوجه نشود آنها را دست من می داد که سر یک فرصت مناسب برسانم به بچه های بی بضاعت.

همسایه ای داشتیم که به دلیل مشکلات اقتصادی می خواست وسایل ورزشی اش را بفروشد اما کسی نمی خرید. فردی آمد و تنگنای او را که دید پیشنهاد داد آن وسایل را به نصف قیمت خریداری کند. مرد چاره ای نداشت. معراج فهمید. پیغام داد صبر کند. خودش آمد و آن وسایل را با این که به خیلی هایش اصلاً نیازی نداشت با قیمت مناسب و واقعی خرید تا هم گره ای از کار یک بنده خدا گشوده شود و هم حرمتش محفوظ بماند.

می دید می خواهم با خانواده جایی بروم بی آن که تقاضایی کنم سوییچ ماشینش را می داد دست من و خودش پیاده می رفت. این که کار کسی را راه بیندازد و خدمتی کند را وظیفه خودش می دانست. برای مسابقه می خواستم به تهران بروم. کفش های ورزشی معراج بهتر از کفش های من بود. باز هم بی آن که چیزی بگویم، آنها را آورد و داد دست من.

به خاطر خودش با کسی جرّ و بحث نمی کرد. خیلی راحت از حق خودش می گذشت. اخلاق یار امیرالمؤمنین و تربیت شده مکتب او، مالک اشتر را داشت. توهین به خودش را نادیده می گرفت؛ اما از حق خدا و ولایت نمی گذشت. در برابر ظلم و فساد سکوت نمی کرد.

یک بار کسی موقع بازی از روی عمد او را هل داد و صورتش محکم به نرده های اطراف زمین خورد. رنگ صورتش سرخ شده بود. هر کسی این صحنه را دید فهمید که بازیکن تیم حریف چون از نظر فنی نتوانست به معراج برسد این رفتار غیراخلاقی را نشان داد. هر بازیکن دیگری جای معراج بود از کوره در می رفت و به او اعتراض می کرد. معراج چیزی نگفت. یک نفر دیگر رفت که به آن بازیکن خاطی اعتراض کند، معراج جلوی او را گرفت، او را آرام کرد و گفت: بازی همینه، از این پیشآمدها اتفاق می افته. اما یک بار یک نفر از سر ناآگاهی یا لجاجت شروع کرد به اتهام زنی نسبت به مقام معظم رهبری و توهین به ایشان. این جا دیگر مطمئن بودم معراج کوتاه نمی آید. او روی حضرت آقا خیلی حساس بود. عصبانیتش را نشان نداد. خودش را کنترل کرد. اما سکوت هم نکرد. دست آن جوان را گرفت و به گوشه ای برد. با احترام و مستدل شروع کرد برایش توضیح دادن تا ذهنیت اشتباهش را اصلاح کند. جوان از این که دید معراج او را درون جمع، خورد و تحقیر نکرد و با منطق و احترام حقیقت را برایش توضیح داد تحت تأثیر قرار گرفت و از او عذرخواهی کرد.

معراج یک آرزوی همیشگی داشت که قسمتش نشد به آن برسد. از خدا می خواست موقعیتی فراهم شود که مقام معظم رهبری را از نزدیک ببیند و پشت سر ایشان نماز بخواند. عمرش کفاف تحقق این آرزو را نداد و همنشین شهدای کربلا شد. خدا را چه دیدید. شاید این توفیق نصیب خانواده شهید شد و آنها به نیابت از معراج، نماز عاشقانه ای را به امامت مقتدای خود به جا آوردند؛ اللهم ارزقنا.

راوی: مرتضی صادقی (از دوستان شهید معراج آیینی)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ترک و کرد هم برادرند

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۴ ب.ظ

ترکیه، سرکوب معارضین مسلح کرد را دلیل تجاوز خود به منطقه کردنشین سوریه می داند.

ایران نیز بارها با جدایی طلبان کرد که به اقدامات تروریستی مبادرت می ورزیدند ستیز داشته است.

جمهوری اسلامی اما با شناسایی دقیق محل اختفا و تجمع نیروهای مسلح معاند، همواره از آسیب رسانی به مردم عادی اجتناب ورزیده است کاری که ظاهرا ارتش ترکیه اهمیتی برای آن قائل نیست و آتش تهاجم آن تر و خسک را با هم می سوزاند.

از منظر انسانی حمله ترکیه به مردم بی پناه کرد در سوریه و آوارگی زنان و کودکان و ... اقدامی مذموم و غیرقابل دفاع است و البته سند دیگری است بر سیاسی کاری مدعیان دفاع از حقوق بشر.

الغرض اینکه بعضی کانال های ترک زبان کشورمان با چشم بسته به حمایت از تجاوزگری دولت ترکیه پرداخته و از آن طرف بعضی کانال های کرد زبان کشورمان نیز با چشم بسته به حمایت از معارضین کرد سوریه پرداخته اند که نشان از غلبه نگرش ها و تعصبات قومیتی بر حقیقت گرایی و عدالت خواهی است. بهتر است هموطنان ترک و کرد عزیزمان تنها بر مبنای انسانیت به این ماجرا نگاه کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رسم مردانگی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۴:۴۶ ب.ظ

چشم که باز کردم، همان قدر که پدر و مادرم را بالای سرم دیدم و دست محبت و سایه لطفشان را احساس کردم، معراج را هم دیدم و چشمم به جمالش روشن بود. روحیه معراج تواضع و فروتنی به خصوص در مقابل پدر و مادر بود. همین ویژگی باعث می شد او در همه کارهای خانه کمک حال آنها باشد. یکی از این کارها هم رسیدگی به فرزندان کوچک بود. برای همین است که می گویم وقتی چشم باز کردم معراج را هم همپای پدر و مادرم دیدم. اینقدر با محبت و دوست داشتنی بود که انس خاصی بین من و او برقرار شد. عادت کرده بودم سرم را روی دست او بگذارم تا خوابم ببرد.

بزرگتر هم که شدم این رابطه صمیمانه برقرار بود. سعی می کرد با رفتارش و به طور غیر مستقیم کارها و اخلاق خوب را به من هم بیاموزد. گاهی یواشکی بی آنکه متوجه شوم در جیبم پولی قرار می داد. سفر که می رفت هدیه و سوغاتی هر چند کوچک برای خانواده می آورد. در همه کارهایم با او مشورت می کردم. او را امین و معتمد خود می دانستم. وقتی در سفر بود هم شب ها از طریق پیامک، حرف هایم را با او در میان می گذاشتم و او نیز به رغم خستگی کار و مأموریت با حوصله جوابم را می داد و راهنماییم می کرد.

گاهی مرا با خودش به زمین فوتبال می برد. با این که یک بازیکن حرفه ای بود و خیلی بهتر از من و سایر دوستانش بازی می کرد بازهم مرا مورد تشویق قرار می داد و جوری وانمود می کرد که احساس خودباوری کنم و به کارم بیشتر علاقمند شوم.

در سایر امور زندگی اعم از درس و معنویت هم مرا مورد تشویق قرار می داد. می گفت: دوست دارم پیشرفت کنی و برای خودت کسی بشی.

یکی از خصوصیات برجسته شخصیت معراج، این بود که به راحتی عصبانی نمی شد. این اخلاق را هم در خانواده داشت و هم در جمع دوستان. یک بار از بانه که آمد گوشی تلفن همراه خریده بود. گوشه اتاق داشت با آن کارش را می رسید که ناگهان پدر از روی ناراحتی و عصبانیت به سمتش رفت، گوشی را از دستش کشید و به سمتی پرت کرد. هر کس جای معراج بود ناراحت می شد و به این رفتار او اعتراض می کرد. معراج بلند شد رفت داخل تراس، شروع کرد به قدم زدن. هیچ اشتباهی از او سر نزده بود که شایسته این برخورد باشد. من بلند شدم و رفتم گوشی را برداشتم و دادم دستش. دوباره برگشت به اتاق در حالی که یک کلمه هم بر زبان نیاورد و فقط لبخند زد.

یک بار تیمشان مسابقه فوتبال داشت. من هم رفته بودم تماشا. بازیکن تیم حریف که مأمور بود معراج را مهار کند وقتی برتری او را از لحاظ فنی دید به روش غیراخلاقی متوسل شد و شروع کرد به پای او ضربه زدن. معراج آدمی نبود که هیچ گاه در زمین ورزش اسیر هیجانات شده و واکنش عصبی و پرخاشگرانه نشان دهد. بازیکن حریف بارها این رفتار زشت و غیر ورزشی را تکرار کرد. ضربه به ساق پا و لگد کردن مچ و ... واقعاً دردآور و اعصاب خورد کن است. معراج با خونسردی تا آخر به بازی اش ادامه داد و رفتار ناجوانمردانه او را تلافی نکرد. من شاهد این صحنه ها بودم و خون خونم را می خورد. مسابقه که تمام شد معطل نکردم رفتم وسط زمین و یقه آن بازیکن نامرد را گرفتم؛ اما معراج زود متوجه شد و آمد دست مرا کشید و بیرون برد. گفتم: داداش! این مردک وجدان نداره و به جای بازی فقط داشت پای تو رو می زد نامردی هم حدی داره و ...

دستی به سرم کشید، انگشت اشاره اش را آورد جلوی بینی اش و با لیخند مرا دعوت به سکوت و آرامش کرد.

گفت: اگه قرار باشه ما هم مثل اون رفتار کنیم که دیگه فرقی باهاش نداریم!

راوی: احمد آیینی (برادر شهید معراج آیینی)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تولیت حرم حضرت معصومه بخواند

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۱ ق.ظ

این روزها حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مملو از زائران ایرانی و خارجی است که در مسیر سفر اربعین، به پابوس بانوی آفتاب می شتابند. در شهر قم سه مکان بزرگ و عمومی جهت استقرار و استراحت زوار اربعین در نظر گرفته شده است.

موکبی هم از طرف آستان حضرت معصومه در نزدیکی شهر کربلا مشغول خدمت رسانی به زائران است

اما

چقدر خوب است در همین حرم حضرت معصومه نیز لااقل با یک لیوان چای صلواتی از زائران اربعین پذیرایی شود تا هم خستگی طی مسیر طولانی از شهرها و کشورهایشان از تن زدوده شده و هم اینکه خاطره ای شیرین از شهر قم در ذهنشان به جا بماند.

این پیشنهاد را البته سالهای پیش هم مطرح کرده ام که ثمری نداشت! دیروز جای شما خالی تماشای انبوه زائران کشورهای آذربایجان و پاکستان و ... در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها بسیار لذت بخش بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

معاون فرماندار پاسخگو باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۸، ۰۷:۰۱ ب.ظ

بعد از انتصاب سید مصطفی میرتبار (کاندیدای رد صلاحیت شده اصلاح طلبان) به عنوان معاون سیاسی امنیتی فرماندار بابل انتقادهایی نسبت به بی تجربگی و عدم ارتباط رشته تحصیلی و فعالیت های وی با این جایگاه در سطح اذهان عموم مطرح گردید.

در این بین بعضی از رسانه های مجازی نیز تردیدهایی را در خصوص میزان قانونی بودن این انتصاب عجیب مطرح نمودند. به ادعای این رسانه ها، نامبرده صرفاً نیروی قراردادی وزارت جهاد کشاورزی بوده و صدور جواز مأموریت و انتقال وی به فرمانداری برخلاف قانون می باشد.

این شائبه را البته سکوت و فرار وی از پاسخگویی بیشتر تقویت نمود. با توجه به پیشینه قانون شکنی و هرج و مرج طلبی اصلاح طلبان در سال های 78 و 88 و ... و نیز حواشی پیرامون عزل و نصب های سیاسی اداره آموزش و پرورش و ... مباحث مطرح شده درباره انتصاب این مدیر بی تجربه و غیرمتخصص در یک سمت امنیتی و انتخاباتی، اهمیت مضاعفی پیدا نموده و طبیعی است که ادامه سکوت و عدم ارائه مدارک استخدامی نامبرده در افکار عموم به منزله تأیید ابهامات موجود تلقی می گردد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلسوزی های مصلحتی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۴ ق.ظ

مدیر کل معزول یکی از ادارات دادگستری استانها که  این روزها در گوشه ای از کشور در جایگاهی بی اهمیت منتظر صدور حکم بازنشستگی پیش از موعد است جایی با اظهار تأسف از رویکرد جدید قوه قضاییه گفته که دارند آقای رییسی را با این مفسدین اقتصادی سرگرم می کنند تا حواسش از مفاسد دستگاه قضا پرت شود!!!!

اولا با این مفاسد بزرگ که اخبار دستگیری های مربوط به آن این روزها مردم را شاد و امیداوار ساخته چه کسی باید برخورد نموده و حقوق ملت را احیا کند؟

دوما صرف برکناری جناب عالی و دستگیری دانه درشت هایی مثل اتباعی و قاسم زاده و ... نشان می دهد که حواس دستگاه قضا به همکاران خائن خودش هم هست.

سوم این که جناب عالی در زمان تصدی خودت که گاه زمزمه خدایی سر می دادی از این حرفهای دلسوزانه درباره برخورد با مفسدین اقتصادی و قضایی و ... نمی زدی، الان بیدار شدی؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا