اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۵۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حوزه تراز انقلاب» ثبت شده است

وعظ و بعض!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۴۰۲، ۰۷:۴۱ ق.ظ

طلاب، ساده در زندگی ؛ مظلوم در اجتماع

 

یک آقایی با وجوهات به جا مانده از دفتر ابوی مرحوم، سر یکی از میادین شهر، موسسه فقهی مجللی را ساخته است. بارها دیدم بعضی از افراد رهگذر که از قضا مذهبی هم بودند با دیدن این دم و دستگاه با صدای بلند لب به اعتراض گشودند که حالا چه ضرورتی داشت برای کار تحقیقاتی فقهی یک ساختمانی با این شمایل ساخته شود. کمی ساده تر می ساختید، مازاد هزینه را در روستایی دور افتاده با نام ائمه یا اصلا به یاد ابوی خود، مسجد و درمانگاه و مدرسه ای می ساختید. مردم وجوهات میدهند که دردی دوا شود و...

البته چندی بعد یک آقای دیگری آمد آنطرف میدان موسسه مجلل تری را احداث کرد که روی این بابا کم بشود!

حالا همین عزیزان هر از گاه پشت بلندگو به طلاب جوان پاپتی که اغلب هشتشان گرو نهشان است توصیه میکنند اهل تکبر نباشند، از مردم فاصله نگیرند، مبادا رفتار و گفتارشان باعث شک و تضعیف باور مردم نسبت به روحانیت شود و...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حوزه انقلابی، پاستوریزه نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۴۹ ب.ظ

امام خامنه‌ای: حوزه علمیه باید انقلابی بماند

 

چند روز دیگر میخواهند تعدادی از طلاب را به دیدار سالانه با آقا ببرند. همه شان هم خوب و محترم و بزرگوارند اما طبق معمول گزینش ها برای ارائه مباحث منتخب، سمت و سویی را اتخاذ نموده که آزاری برای کانونهای قدرت نداشته باشد. در سالهای اخیر طلاب جوان و اندیشمند با کار و دقت و تحقیق شبانه روزی صاحب مکتب و سخن و نگاه نو پیرامون حل بسیاری از معضلات جامعه هستند که به مذاق برخی از صاحبان قدرت خوش نمی آید.

اسلامی و انسانی سازی علوم، اصلاح سبک معماری، طب سنتی، بانکداری و اقتصاد مردم محور، عدالت آموزشی، هنر و رسانه منطبق با مبانی دین، صنعت و اصلاح ساختار تولید با نفی واسطه گری، ازدواج و خانواده، نظام اداری با رویکرد خدمت محور و نفی فرهنگ ریاست و منفعت طلبی، پیوست فرهنگی در تصمیمات حاکمیتی و ... حرفهای تازه و راهگشایی در چنته جوانان صاحب فضل و انقلابی حوزه قرار دارد که البته منافع کارتل ها و مجامع دلال مسلک و رانت خوار و باندهای چپاولگر خیمه زده بر بازار مسکن و خوردو و دارو و رسانه و کنکور و ... را به خطر می اندازد.

طلاب انقلابی معتقد به نظام اسلامی و منتقد نظام دیوانسالاری در این روزها خواهند کوشید نگاه پاستوریزه و کارمندی به حوزه را که مطلوب صاحبان عافیت طلب قدرت است به چالش بکشانند. شاید شاهد تغییراتی در نشست آتی با آقا باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دشنه

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۳۴ ق.ظ

دیریست که از دشنه و دشنام به دورم - عکس ویسگون

 

"سید ابوذر حسینی ماجرای روز حادثه را این طور روایت می کند: فرد ضارب در گذشته چندبار درباره مسائل اعتقادی سراغم آمده و سوالاتی را مطرح کرده بود. من هم به خاطر وظیفه طلبگی ام علیرغم هشدار اهل مسجد درباره تفکرات انحرافی او به آرامی پاسخش را دادم. مثلا فرد ضارب، نماز خواندن با مهر را شرک می دانست  و حتی یک بار در مسجد گفت مادرم مشرک است چون به زیارت می رود! 
این روحانی مجروح درباره درخواست عجیب پدر ضارب هم می گوید: بعد از این واقعه، پدر این عامل حمله با من تماس گرفت و درخواست کرد که رضایت ندهم تا پسرش در همان زندان بماند و بمیرد! او می گفت پسرم از وقتی وارد دانشگاه شده با یک وهابی آشنا شده و به سمت او گرایش پیدا کرده است. این که یک رسانه نوشته بنده توسط یک جوان مورد حمله قرار گرفته ام درست نیست. او ۵۱ سال دارد و ۹ سال از من بزرگتر است. او چنان به آیات قرآن مسلط بود که برخی از آیات را می توانست از حفظ بخواند و حتی جای برخی آیات را در قرآن پیدا می کرد. تعجب می کنم برخی اصرار می کنند که بگویند این فرد روانی بوده است. در حالی که او بسیار آرام و  اینقدر در موضوعات قرانی توانمند بود."

 

یک اصل امنیتی است که میگوید هر وقت کسی از مسئولان انتقاد و گله ای نماید یا خدای ناکرده به آنها حمله کند قطعا عامل دشمن و مزدور بیگانه، جاسوس و وابسته به اجانب و یک ضدانقلاب تمام عیار و منافق است اما اگر کسی ولو با چاقو به یک روحانی حمله کند قطعا مشکل روانی و بیماری روحی دارد و خدا باید شفایش بدهد!

متلک بالا تقدیم به دوستان امنیتی بود اما این بخش از مصاحبه روحانی مضروب مشهدی مرا یاد دو خاطره انداخت که با ربط یا بی ربط بودنش را می سپارم به نظر محترم مخاطبان عزیز. راستی این را هم عرض کنم گویا روز گذشته نیز یک روحانی پیشنماز یکی از واحدهای شهرداری تهران در حوالی مترو مورد حمله قرار گرفت و مجروح شد. بگذریم

اما این دو خاطره:

1- چند سال پیش جوانی در یکی از شهرها در مسیر خیابان نزدیکم آمد و شروع به صحبت و درد دل کرد. البته ارتباط او بعدها هم با من حفظ ماند. بیست و پنج سالش بود. خوشتیپ بود و از قضا پدرش وضع مالی خوبی داشت. این پسر نیاز به همسر داشت اما خانواده معتقد بود که هنوز زود است که برایش آستین بالا بزند. به برکت شوم فضای مجازی آنقدر تصاویر مستهجن دیده بود که دیگر به خودارضایی اعتیاد پیدا کرد. حالا میگفت وقتی یادی از مسجد و نام اهل بیت در ذهنش مرور میشود ناخواسته شروع میکند به فحش دادن با الفاظ رکیک و توهین به مقدسات و البته کمی بعد به خودش می آید و احساس شرم و گناه پیدا میکند. دنبال راه نجات بود چه کند از دست این القائات شیطانی.

2- در یکی از دانشگاهها مدتی رفت و آمد داشتم. بچه های بسیج دانشجویی با من رفیق شده بودند و سوالات اعتقادی و فقهی شان را می پرسیدند. بعد از مدتی متوجه شدم نوع پرسشهایشان متفاوت شده. مثلا اینکه چرا برای همه ائمه یک یا دو شب عزاداری میکنیم و برای امام حسین ده شب؟ این کار چه ضرورتی دارد؟ چرا کسی از اهل سنت وزیر نیست و...

خوب به اقتضای وظیفه ام جواب لازم را به این عزیزان دادم و شکر خدا قانع شدند. بعد از مدتی اردویی با این دوستان رفتم که متوجه نگاه عجیب چند نفر از دانشجوها شدم. خلاصه ماجرا را بگویم که بالاخره یکی از دانشجویان بسیجی شافعی مذهب برایم توضیح داد که چند دانشجوی حنفی مذهب آموزش دیده مسلط با ورود به دانشگاه و خوابگاه، اقدام به کار حساب شده ای در خصوص ایجاد شبهه نسبت به مسائل اعتقادی و فقهی شیعه نموده و با توجه به فضای خاص سنین جوانی و دانشگاه که معمولا حرف نو و مخالف مورد توجه قرار میگیرد توانسته اند کاری کنند که نماز جماعت معمول خوایگاه خلوت شده در عوض خودشان با قرائت اذان اهل سنت به برپایی نماز جماعت مستقل اقدام میکنند و بعضی از دانشجویان نیز از باب اینکه کار خاص و جدیدی انجام داده باشند به سیاق اهل سنت پشت سر آنها به نماز می ایستند. این افراد که تعدادشان شش نفر بود به عضویت بسیج هم درآمده و در اردوهای مذهبی و انقلابی نیز حضور فعال دارند...

شارژ لپتاب دارد تمام میشود. بالاخره اینکه از ناحیه فرهنگ، بسیار آسیب پذیریم و آنگونه که باید حواسمان به دور و برمان نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از روحانیت بترسید!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۴۴ ق.ظ

photo_2023-06-07_04-28-36_u1lp.jpg

 

یک نکته را باید در تاریخ اصلاح کرد. این که گفته اند روحانیت پیشتاز انقلاب بود حرف جامع و درستی نیست. بخشی از روحانیت به رهبری روح خدا در مصاف با شاه حرف اول را زد و گرنه بسیاری از روحانیون اصلا با انقلاب همراه نبودند و تا آنجا که می شد یا پای شاه ایستادند یا گوشه ای دنج را انتخاب کرده و در عافیت به سر بردند. بعد که دیدند قدرت چرخیده است آمدند این طرف ایستادند.

از روحانیت جاه طلب منفعت خواه بزدل و پول پرست باید ترسید.

هر کس عمامه دارد را نمیتوان با امام و آقا و مطهری و بهشتی و ... قیاس کرد.

خیلی ها پای پول که بیاید وسط دست و دلشان می لرزد. مثل فلان امام جمعه ای که با متهمان اقتصادی شهر برو بیا دارد و سفره افطار ولایت را با پول آنها تأمین میکند و وقتی میگویی در شان این جایگاه نیست حشر  و نشر داشتن با متهمان و رانتخواران و ... در یک کلام صاف و صادق میگوید: دفتر خرج دارد!

خیلی ها فهم و قدرت تحلیل و زیرکی امام را ندارند.

خیلی ها از شهامت و اراده امام بی بهره اند و...

جمعی از برادران مجمع طلاب کهگیلویه، جناب تاجرگردون، مرد پر حاشیه نجومی بگیر معزول مجلس که ضربه سنگین او به اعتبار نهادهای  نظارتی نظام به راحتی جبران پذیر نیست را دعوت کرده اند به قم ذیل عنوان بصیرت افزایی!! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از شما بعید است پدرجان!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۱۳ ق.ظ

آیت‌الله علوی بروجردی: این خبر «خجالت‌آور» است

 

آیت الله علوی بروجردی در توییت اخیر خود اینگونه نوشت:

"اساتید کاردان را از دانشگاهها اخراج نکنید! دانشجوها را از دست ندهید! این خبر خجالت آور است که در سال گذشته، نزدیک به ده هزار پزشک متخصص مهاجرت کرده اند. چرا با تنگ نظری با این افراد برخورد میکنید؟ اگر بخواهیم اقتصاد و سایر امور را اصلاح کنیم به این متخصصان نیاز داریم."

من کلا خوشم می آید از اینکه علما و طیف حوزوی ولو آن قشر که در سالهای مبارزه با رژیم ستمشاهی مهر سکوت بر لب داشتند، حالا زبان به گلایه و نقد امور بگشایند. مردم دوست دارند دردهایهایشان را از زبان روحانیت بشنوند اما خدایی اش خوب است کمی در بیان مستدل حرفها دقت داشته باشیم.

بر فرض صحت این ادعا یعنی اخراج اساتید کاردان و از دست دادن دانشجوها و مهاجرت ده هزار پزشک متخصص! خدمت شما عارضم که پزشکان معمولا دیگر دانشجو به حساب نمی آیند و اغلبشان کرسی تدریس و استادی هم ندارند و خروج آنها از کشور به بیان همکاران و همفکرانشان در سازمان نظام پزشکی ربطی به تنگ نظری های سیاسی نداشته و از باب کسب درآمد بیشتر بوده است. ما هم از این اتفاق خرسند نیستیم اما اصلاح اقتصاد ارتباط چندانی با رشته پزشکی و متخصصان مربوطه ندارد.

از حضرات انتظار می رود قبل از انتشار هر متنی نسبت به پیوستگی موضوعی عبارات دقت بیشتری نشان دهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشهد انّ خمینی، روح الله!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۹ ب.ظ

امام خمینی - دانشنامه‌ی اسلامی

 

شهید غلامرضا عالی، شب 22 بهمن 57 هم تا مرز شهادت رفته بود. در خیابانهای تهران گلوله ای به سرش خورد و بدنش از کار افتاد. مراقبت از او کار دشواری بود و خودش از این ماجرا رنج می برد. دلش شکست. به امیرالمومنین علی علیه السلام متوسل شد. شمایلی از حضرت را دید که به او فرمود به دیدار خمینی برو. رفت. امام او را حواله داد به جده اش حضرت زهرا و شفا گرفت.

مادر محمدرضا مرادی میگفت خبر شهادت پسرم را که آوردند نوزادی دختر داشتم که ناگاه به شدت بیمار شد و دکترها جوابش کردند. سه روز بعد ما را برای ملاقات با امام بردند. ماجرای نوزادم را برای ایشان تعریف کردم. با آرامش جواب داد ان شاءالله حالش خوب می شود. فردای آن روز خانمی به منزل ما آمد. خودش را معرفی کرد. معلم آموزشگاهی در محله مان بود. می گفت از خدا خواستم توفیق جهاد در راهش را نصیبم کند. شب خواب امام را دیدم که گفت در همسایگی شما نوزادی است که نیاز به مراقبت دارد. زن، کودک را با خودش برد و به او رسیدگی کرد تا حالش خوب شد.

پدر شهید مدافع حرم حسن رجایی فر پیرمرد خوش قلب روستایی است. می گفت افتخار میکنم غیر از این پسر، یک فرزندم را هم سالهای اول انقلاب در راه امام دادم. امام بیماری قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود. از تلویزیون اخبار را دنبال می کردم. مردم جمع شده بودند و دعا می خواندند و اشک می ریختند. از حال و هوای تصاویر احساس کردم کار امام دیگر تمام است. دلم شکست. نیمه های شب وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم. از خدا خواستم یا جان مرا بگیرد یا جان یکی از فرزندانم را در عوض عمر امام طولانی تر شود. خوابم برد. دیدم گردابی سبز به سمتم آمده و یکی از فرزندانم را با خود برده است. نماز صبح، همسرم را به آرامی صدا زدم. وقتی نشست برایش توضیح دادم امروز یا من می میرم یا یکی از بچه ها؛ اما ناراحت نباش در عوض عمر امام طولانی تر می شود. وسط های روز بود که فرزند خردسالم همین جا وسط اتاق دراز کشید و مرد. شب تلویزیون اعلام کرد حال امام خوب است و به زودی مرخص می شود.

شهید احمد کاکا آن اوایل به منافقین گرایش داشت. با اصرار برادرش، او را به تهران و دیدار امام برد. تمایل نداشت اما بالاخره از سر کنجکاوی رفت داخل حسینیه جماران نشست ببیند این پیرمرد حرف حسابش چیست. می گفت دیدم امام انگار فقط دارد مرا نگاه می کند و جمله ای گفت که چهار ستون بدنم را لرزاند: آیا وقت آن نرسیده است جوانان ما از راه اشتباهی که رفته اند برگردند؟

دوستان شهید محمدزمان ولی پور می گفتند وقتی از دیدار امام بر می گشتیم صحبتها به همراهان امام کشیده شد که آن بالا موقع سخنرانی، اطراف ایشان نشسته بودند. محمدزمان با تعجب میگفت: آن بالا که غیر از امام کسی نبود! هر چه اصرار کردیم و نام افراد را بردیم فایده ای نداشت. محو امام شده بود و کسی را ندید.

حاج حسن مهدیزاده، پیرمردی با صفا و خادم الشهداءست. می گفت روزهای آغاز جنگ، شور اعزام به خط را داشتیم. موقع آموزش، دستم به شدت آسیب دید و باید گچ گرفته می شد. با این وصف جبهه را از دست می دادم. حالم گرفته شد. ناگهان خبر دادند فرصت دیدار با امام فراهم شده است. گفتم این سید خدا اگر نگاهی کند هم دستم خوب می شود و از جبهه نمی مانم. امام موقع سخنرانی انگار فقط دست مرا می دید. طاقت نیاوردم و زیر گریه زدم. بعد از این همه سال هنوز هم اگر دردی سراغ دستم می آید سرش داد می زنم برو! این دست شفا گرفته چشمان امام است.

چند فرمانده و بیسیم چی شهید را سراغ دارید دقایق حساسی که کار بیخ پیدا می کرد و کار تمام بود، آخرین تماسشان با مقر این جمله بود: سلام ما را به امام برسانید و بگویید تا آخر ایستادیم. یکی اش عبدالحمید انشایی، دیده بان ارتش بود. دشمن را که در چند قدمی خود دید، گرای موقعیت خودش را به توپخانه داد و خواست که محکم آنجا را بکوبند. آخرین پیامش این بود: به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید، اما انشایی نلرزید.

حسین اسدی برادر دو شهید بود. یک بار در ملاقات با امام تصویری از خودش را برد تا امام زیرش را چیزی به یادگار بنویسد. امام نوشت: خداوند این شهید سعید را رحمت فرماید. گفتند لابد امام گمان کرد حسین عکس برادر شهیدش را به ایشان نشان داده. جنگ هم تمام شد برای حسین اتفاقی نیفتاد تا سال 88 همراه با نورعلی شوشتری به سیستان رفته بود که در انفجار تروریستی جامه سرخ به تن پوشید و آسمانی شد.

فرماندهان نظامی آمدند پیش امام مشورت که قرار است عملیات بزرگی در غرب شوش انجام دهیم؛ اما گویا دشمن بو برده و احتمال شکست وجود دارد. به آرامی پاسخ داد: بروید با توکل بر خدا شروع کنید، شما پیروزید. اصرار کردند استخاره بگیرد نپذیرفت و جمله اش را تکرار کرد. با توکل بر خدا آغاز کردند. فتح المبین به یکی از بزرگترین عملیاتهای تاریخ جنگ تبدیل شد.

داشت از پاریس بعد از سالها تبعید و مبارزه به وطن باز می گشت. مهمترین رویداد قرن در شرف وقوع بود. همه رسانه های دنیا پرواز انقلاب را لحظه به لحظه پوشش می دادند. رهبران مبارز غرق در اضطراب بودند. ممکن بود هر حادثه ای برای امام رخ بدهد. شاه و حامیانش از هیچ جنایتی ابا نداشتند. خبرنگار آمد کنار امام و پرسید چه حسی دارید؟ خونسرد و آرام پاسخ داد: هیچ!

سال 42 امثال شیخ محمود حلبی او را مسخره می کردند مگر میشود بر حکومتی با این همه تجهیزات و سلاح و زور و قساوت پیروز شد؟ 21 بهمن 57 آیت الله طالقانی به اصرار اطرافیان با امام تماس گرفت و خواهش کرد دستور شکستن حکومت نظامی را لغو کند. عمال شاه قرار است چنین و چنان کنند. پاسخ امام را که شنید فقط گریه کرد: اگر این دستور از طرف صاحب الامر(عج) باشد چه؟

دشمن از پنج استان مرزی وارد شد و 14 هزار کیلومتر از خاک کشور را به اشغال در آورد. شرایط ابتدایی انقلاب بود و نیروهای مسلح از آمادگی لازم بی بهره بودند. همه مسئولان کشور به تلاطم افتادند جز امام که خونسرد بود و فرمود: دیوانه ای آمده است و سنگی انداخته است!

گفت حصر آبادان باید شکسته شود، شد، آزادی پاوه، مهران، جزایر مجنون.... گفت و شد. صدای شکسته شدن استخوانهای کمونیسم را هم او به گوش رهبران بلوک شرق رساند.

حجت الاسلام رحیمیان می گفت در مسجد سلماسی که امام درس میداد به مرور جمعیت طلاب زیاد شد. هر چه از امام خواستیم روی صندلی برود یا بالای منبر بنشیند عقبی ها هم او را ببینند نمی پذیرفت. نهایتا قبول کرد فقط یک پله از منبر بالا برود. رفت و نشست. همان روز اول نگاهی به جمعیت انداخت و یک جمله گفت: انسان هر چقدر که بالاتر می رود زمین خوردنش سخت تر است. کلام امام مقلّب القلوب بود. نیم ساعت صدای گریه جمع قطع نمی شد.

مثل شاهرخ ضرغام، مثل سیدحمید میرافضلی و... چقدر جوانان این مملکت را سراغ دارید گذشته متفاوتی داشتند و دم مسیحایی امام احیایشان کرد؟ بی دلیل نیست که درباره اش گفته اند: روح خدا بود در کالبد زمان.

پیر خمخانه عشق که انتظار لقاءالله و وعده وصالش در نیمه خرداد را نوید داده بود و آروزی حشر با بسیجیانش را داشت مربی فطرتهای خفته ای بود که آخرالزمان مادی زدگی و لذت جویی و غفلت و هرزگی را از شاهراه یومنون بالغیب، با ملکوت کربلای 61 هجری پیوند داد: "  آنچه برای این‌جانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت‌طلبی این عزیزان که سربازان حقیقی ولی‌الله‌الاعظم ارواحنا فداه هستند می‌باشد و این است فتح‌الفتوح."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسافری در اوج

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۷ خرداد ۱۴۰۲، ۰۳:۵۷ ب.ظ

مشخصات ، قیمت و خرید کتاب مسافر ملکوت: نیم‌نگاهی به زندگانی طلبه شهید شیخ  محمدزمان ولی‌پور|فروشگاه کتاب قم

 

صبح از حفظ آثار مازندران تماس گرفتند که کتاب مسافر ملکوت در کنگره شهدای روحانی استان رتبه اول را کسب کرده. عذرخواهی کردم که قادر به حضور در مراسم نیستم و شماره کارتی فرستادم.

قبلا هم در وبلاگ و هم در مرحوم اینستا نوشته بودم که بین کتابهایم، مسافر ملکوت را از همه بیشتر دوست دارم.

شهید محمد زمان ولی پور، خودش طلبه ای نازنین و دوست داشتنی است. خاطراتش هم زیبا و سازنده بود.

سالها پیش توفیق زیارت امام رضا به همراه بسیج دانشجویی علوم پزشکی بابل فراهم شد. توی راه کتابی از نادر ابراهیمی دست یکی از دانشجوها بود که در فراغتی دست گرفته و خواندم. دلم خواست کتابی درباره شهدا بنویسم که سبک نادر را در قالب داستانک پیاده کنم.

برگشتم شاید کمتر از یکسال بعد دوستان طلبه ای سراغم آمدند، آقا سید مصطفی امیری بود و آمصطفی مویدی و... زحمت کشیده بودند با گروه جهادی شان به سراغ خانواده شهید محمدزمان ولی پور در روستای پایین سرست رفته و خاطراتی جمع آوری کرده بودند.

با جان و دل نوشتن کتاب را پذیرفتم و سبک مورد نظرم را اجرا کردم. نیّت مادی نداشتم هر چند رفقا بعدها بخشی از عواید فروش کتاب را به این حقیر اعطا نمودند.

ناشر هم خوب زحمت کشید. دو یا سه دور این کتاب چاپ شد. فارغ از بعضی نقدهایی که نسبت به آقای خلیلی دارم  انتشارات شهید کاظمی حرف اول را در توزیع و نشر آثار دفاع مقدس میزند. این کتاب دو بار در تلویزیون و چهاربار در رادیو معرفی شد. مطرح ترین کتابفروشی های کشور مثل کتابفروشی آستان قدس که در حیاط حرم مستقر است این کتاب را پشت ویترین قرار دادند.

دلم میخواهد ناشر فراغتی یافته و این کتاب را تجدید چاپ کند. خاطرات محمدزمان ولی پور بیشتر از آنکه مربتط با فضای جبهه و جنگ باشد معطوف به زندگی پشت جبهه، در محل، کار و تحصیل بوده است. به خصوص برای طلاب جوان خواندن این اثر میتواند تأثیرگذار و بیدار کننده باشد. با اینکه از کتابهای خودم معمولا به کسی هدیه نمیدهم اما در خصوص مسافر ملکوت حال متفاوتی دارم. دلم میخواهد این کتاب را به همه دوستانم هدیه بدهم.

سالگرد شهید هم البته نزدیک است. شادی روحش صلواتی بفرستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخرین روزهای عمر استاد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۱۳ ق.ظ

آیت الله موسوی تهرانی به دیار حق شتافت | خبرگزاری بین المللی شفقنا

 

آیت الله موسوی تهرانی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم به تازگی از دنیا رخت اقامت بر بست.

مدت کوتاهی توفیق شاگردی ایشان در درس فرائد الاصول را داشتم. تا آنجا که می دانم خیلی از اساتید برجسته حوزه روزگاری شاگرد این استاد بزرگوار بوده اند.

راستش را بخواهید برایم عجیب است که چرا آنگونه که باید در مقام این استاد مبرز حوزه ادای دین و احترام صورت نگرفت. بنری در سطح شهر یا حتی حوزه ندیدم مجلس ترحیمی ندیدم اطلاعیه بزرگان را ندیدم. البته رحلت ایشان همزمان با حادثه شوک آور شهادت شیخ عباسعلی سیلمانی در بابلسر بود اما برجستگی آن خبر نباید باعث بی توجهی به رحلت این عالم خودساخته و شریف باشد.

بگذریم.

فیلمی بسیار کوتاه از آخرین روزهای عمر مرحوم موسوی تهرانی در مناجات و هم عهدی با امام زمان(عج) از طریق فضای مجازی دستم رسید که در آپارات بارگذاری کردم. نگاهی کنید و حظی ببرید:

https://www.aparat.com/v/vRXwm

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عمامه سرخ،نگین انگشتر سلیمانی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۱:۳۶ ب.ظ

photo_2023-04-29_13-29-28_kz80.jpg

 

حرم ائمه بقیع را تخریب کردند. گفتند حرم های دیگر را هم تخریب می کنیم. این نشانه ها، عَلَم هدایت و بیرق حقیقت است. هر جا نشانه ای از شیعه راستین باشد تحمل نمی کنیم.؛ نجف باشد یا سامرا، مشهد، حتی زوّار بی پناه شاه چراغ ...

جنگ به اوج خودش رسیده و آتش، زمین و آسمان را به هم دوخته بود. دیدند مهدی عباسی وسط درگیری، کمی عقب کشید. دنبال کوله اش می گشت. پیدا کرد، عمامه را برداشت به سر نهاد و دوباره به خط زد. همرزمش شوخی و جدی پرسید: با این عمامه می خواهی به دشمن گرا بدهی؟! چیزی نگفت. لبخندی زد و رفت و دیگر بازنگشت. تا سالهای بعد که وقتی استخوانهایش را از شلمچه آوردند سر به بدن نداشت. آن را با عمامه پیشکش آستان دوست کرده بود.

سیحان بن صوحان بن حجر، عَلَم یاران امیرالمومنین را در میدان جمل برافراشته نگاه داشته بود. دشمن میخواست پرچم و نشانی از جبهه علی در اهتزاز نباشد. او را هدف قرار دادند. خیلی جنگید و مقاومت کرد؛ تا این که شهید شد. شهید که شد برادرش زید آمد و پرچم را به دست گرفت. همان که علی در وصفش فرمود: قلیل المؤنه و کثیرالمعونه، آنقدر ایستاد و مقاومت نشان داد تا آخرین قطرات خونش نیز بر زمین ریخت. شهید که شد آن یکی برادرش آمد. صعصعه می دانست زین پس او سیبل حملات دشمن خواهد بود و ممکن است مثل دو برادرش، جان از کف بدهد؛ اما ایستاد و نگذاشت تا پایان نبرد، عَلَم جبهه حق بر زمین بیفتد.

عباسِ علی هم علمدار کربلا بود و تا بود نگذاشت بیرق قیام اباعبدالله روی زمین باشد.

عباس علی سلیمانی، همنفس و بقیةالشهدای انقلاب و دفاع مقدس بود. دوست هم حجره ای اش حجت الله توحیدی را که ترور کردند، ایستاد و راهش را ادامه داد. شهید توحیدی  مفتح شهدای بابل بود. در دانشگاهها همدم جوانها می شد و راه را نشانشان میداد. بعد از او سلیمانی بیرق توحیدی را در دانشگاههای شمال کشور و محافل علمی و منابر وعظ و خطابه جمعه برافراشته نگاه داشت تا یوم الوعد لقاءالله که مزد مجاهدان صادق نصیبش شد و با عمامه سرخ، سرافراز گردید و هدف تیر تباهی قرار گرفت.

امروز هشتم شوال، سالروز تخریب قبور مطهر بقیع، عَلَم خونین هدایت بر شانه های شهر خون و قیام و در آستان بانوی کرامت به اهتزاز درآمد و یک بار دیگر ایستادگی و ماندگاری یاد و نام ستارگان جبهه حق در ابدیت جاری کلام زینب کبری را خطاب به یزیدیان تاریخ یادآور شد که: فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا.

هشتم شوال هر سال حوزه های علمیه تعطیل هستند؛ اما امروز در قم، دروس حوزه برقرار بود. هزاران نفر از طلاب جوان در تشییع پیکر علمدار علم و فضیلت و خدمت و جهاد و شهادت، درس ایستادگی و پاسداری از حریم معارف مکتب توحید را مشق عشق نموده و بر صحیفه زلال جان، حک ساختند.

راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند؛ چاره نیست

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مشروطه، آزادی، توهم اصلاحات؛ گفتگویی ویژه با مرحوم شهید شیخ عباسعلی سلیمانی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۷:۲۰ ب.ظ

سوءقصد به آیت‌الله عباسعلی سلیمانی تروریستی نبوده است‌ / روایت شاهدان  حادثه/ ضارب دستگیر شد - مشرق نیوز

 

سال 79 با همت جمعی از دوستان نشستی را در مسجد گلشن بابل برگزار کردیم با موضوع مشروطه و اصلاحات. قرار بر این بود که جلسه به صورت مناظره برگزار شود. آن موقع حاج آقای سلیمانی هنوز امام جمعه بابلسر و البته نماینده ولی فقیه در دانشگاههای آزاد شمال کشور بود. یک طرف گفتگو را به ایشان اختصاص دادیم اما هیچ کس نپذیرفت مقابل ایشان بنشیند و اظهار نظر کند. مجری جلسه مهندس آ سید مهد ایزدهی بود که خودش به مباحث روز تسلط ویژه ای داشت. حاج آقای سلیمانی در آن جلسه بسیار موشکافانه و شجاعانه به بحث پیرامون تاریخ تحلیلی مشروطه و انطباق آن با مسائل روز پرداخت. این بحث آن قدر جالب بود که به تقاضای مخاطبان، متن جلسه پرسش و پاسخ در قالب جزوه منتشر و در سطح شهر توزیع شد. حالا برایمان بیشتر قابل لمس بود که چرا کسی شهامت رویارویی علمی و مناظره با این روحانی خوش فکر و مطلع و خطیب و با شهامت را نداشت.

سالها گذشت. یکبار لا به لای کتابهایم همان جزوه را پیدا کردم. از پسرم سید علی خواستم متن آن را تایپ کند تا در وبلاگ بگذارم بلکه علاقمندان و جستجوگران از طریق اینترنت بتوانند از فحوای آن بهره ببرند.

دیروز که خبر شهادت این روحانی فاضل و فرهیخته را شنیدم لینک مطلب را در گروههای مجازی منتشر کردم که با استقبال دوستان و مخاطبان مواجه شد. متن کامل جلسه را میتوانید از طریق نشانی زیر ملاحظه نمایید:

https://ashkeatash.blog.ir/post/%D9%85%D8%B4%D8%B1%D9%88%D8%B7%D9%87%D8%8C-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D8%8C-%D8%AA%D9%88%D9%87%D9%85-%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D8%AA

 

متن کامل سخنرانی (جلسه پرسش و پاسخ) حجت الاسلام سلیمانی امام جمعه محترم بابلسر پیرامون:

مشروطه، آزادی، توهم اصلاحات

تاریخ سخنرانی :14 مرداد 1379 ( سالروز نضهت مشروطه) مسجد  گلشن

جمعی از طلاب و بسیجیان شهرستان بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چقدر سخیف!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۴:۵۴ ب.ظ

photo_2023-04-10_16-39-04_uquc.jpg

 

نمی دانم کدام الدنگی از ذهن عقب مانده خود چنین تبلیغی را برای جذب در حوزه های علمیه پسندید و منتشر کرد.

هر کس می خواهد وارد جرگه سربازان امام زمان شود بداند پیمودن این مسیر، دل شیر میخواهد، هجمه آتش نفس هر آن ممکن است او را به وادی سقوط بکشاند. به خدا اگر علم دین را آموختیم و عمل نکردیم گناهی چند برابر مردم عادی جامعه داریم. سرباز امام زمان شدن، حکم طبیب دوّار را دارد که باید غم دین خورد و همنوای مردم شد و باری از دوششان برداشت بی هیچ توقع و چشمداشتی در مسیر اهل بیت قدم گذاشت و به یاری امام عصر شتافت.

انگیزه ورود به حوزه های علمیه نباید چیزی جز خداباوری و خدمت به دین و راهبرد معنوی باشد؛ حالا کسی در ادامه مسیر بخواهد انتخاب میکند کدام سنگر را برای خدمت برگزیند مستعدتر و مفیدتر خواهد بود.

اینکه همان اول کار بخواهیم در یک امر معنوی دست بگذاریم روی تحریک انگیزه های مادی و وعده بدهیم که بشتابید و در حوزه ثبت نام کنید فلان و بهمان امتیاز نصیبتان میشود بیانگر بیماری دنیازدگی عناصری است که فقط دنبال افزایش بیلان کار خود هستند.

ده نفر هم در هر شهر طلبه شوند اما سرشان به تنشان بیارزد برای دین آبرو داری کنند حرف و عملشان یکی باشد بهتر از جذب هزاران نفری است که خدای نکرده با انگیزه مادی به دین بنگرند. آقایان جوگیر اداری مسلک سازمان محور مافوق پسند! دقت کنید. آلودگی نیّات خود را به جوانهای پاک مردم تسری نبخشید. ساحت دین را از رویکردهای منفعت طلبانه و تاجرانه در امان نگاه دارید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک طلبه موفق

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ اسفند ۱۴۰۱، ۰۶:۱۹ ق.ظ

photo_2023-03-13_05-02-32_y3a3.jpg

 

یکبار مرحوم ضابط، علمدار روایتگری سیره شهدا برای تبلیغ به دانشگاهی رفته بود به گمانم شهر سمنان. بعد از ماه مبارک رمضان و اتمام ایام تبلیغ و بازگشت وی، نهاد رهبری در دانشگاه نامه ای درباره عملکرد او نوشت و تاکید کرد: به حوزه علمیه قم بگویید مثل ضابط را تربیت کند.

دلم میخواهد این تعبیر را برای محمد ترابیان به کار ببندم. بیش از یکسال ست او را زیر نظر دارم و سخنرانی ها و حرفها و نقدها و رفتارش را دنبال میکنم. احساسم بر آن است که گمشده ای را در حوزه پیدا کرده ام. جوانی خوش حافظه و عاقل و تیزهوش و خوش بیان، با سواد و مسلط به مبانی دین و انقلاب و شهدا و آگاه به زبان نسل جوان که در رفتار عملی خود نیز مقید به بهره گیری و پیروی از سیرت شهداست. 

خدا را شاکرم ثانیه هایی پس از روایتگری خالصانه و دلنشین او در شلمچه، در آغوش کشیدم و بوسیدمش. امید آن دارم صورتی که به اشکهای چشم و خیسی محاسن او متبرک شده است را در قیامت نسوزانند.

 

محمد ترابیان (@masire_vasl) / Twitter

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خیلی دور خیلی نزدیک

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۱، ۰۴:۱۵ ب.ظ

photo_2022-10-18_08-35-45_deed.jpg

 

خیره شده است به آن طرف خیابان، جوری که انگار حواسش به همه چیز هست؛ اما حواسش به هیچ چیز نیست. شاید بغض هم راه گلویش را بسته باشد. این حس و حال را خوب می شناسم. همه دارند می روند دنبال زندگی معمولی شان. او این جا ایستاده ساکش را بسته، منتظر است آن که با او قرار گذاشته بیاید دنبالش برود مسیری دور و دور بماند از زن و بچه های کوچکی که شیرینی زندگی ند. حواسش به من هم نبود که چند بار دورش چرخیدم و امتداد نگاهش را تعقیب کردم و فهمیدم افقی دور دست و بی انتها را در سکوت و خلوت دلش نظاره می کند.

دل کندن سخت است حتی اگر بدانی مدتش طولانی نیست. دلخوشی اش اما تنها به همین است که می خواهد برای خدا مدتی از شیرینی های زندگی دل بکند و طعم غربت را زیر زبانش بنشاند. برای خدا برود حرفی بزند، رفتاری و گفتاری که بر جان تشنه ای ینشیند و راه گم کرده ای را به راه راست هدایت کند. مبلغان دین حق، پیام بران بعثت نبوی هستند که سختی ها و شدائد روزگار را به عشق لبخند معبود به جان می خرند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منِ مسئول!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۵۸ ق.ظ

photo_2023-01-27_09-13-20_io3i.jpg

 

دوست طلبه لرستانی ما که در قم زندگی میکند و جوان درس خوانی هم هست بعضی عصرها یا روزهای تعطیل می رود مسافر کشی با اسنپ. هم به پولش نیاز دارد هم کار تبلیغی می کند. روی صندلی ماشین، مقابل چشم مسافر حدیثی را نصب کرده که در تصویر می بینید. به هر مسافر هم یک تکه کاغذ کوچک هدیه می دهد که روی آن هم حدیثی کاربردی از معصومین نقش بسته است. علاقه نشان دهند یا پرسش و ابهامی داشته باشند برایشان وقت میگذارد و با استناد به منابع وحی و کلام اهل بیت روشنگری می کند.

این هم یک مدل کار فرهنگی و فرصت شناسی برای تبلیغ معارف دین و عمل به فریضه امر به معروف است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسد به دست امام جمعه مورد نظر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۱، ۰۳:۵۴ ب.ظ

گفته اند عالم ربانی کسی است که مردم را به خدا دعوت میکند نه به خود.

و البته عالمی که چنین نباشد؛ ورای عمامه و عبا و محاسن و کتاب و دفتر و دستک، اساسا عالم نیست و به حقیقت معارف دین که عبور از زنجیر تعلقات نفس از لوازم آن است، دست پیدا نکرده است.

امام جمعه ای که می خواهد هدیه ای را بین طلاب شهر خود توزیع کند اما شرط می گذارد تنها به کسانی هدیه را می رساند که در سفر به قم به استقبالش آمده و در جلسه سخنرانی اش شرکت کنند عالم ربانی نیست.

این پول اگر از وجوهات شرعی و متعلق به طلاب است کسی اجازه ندارد از آن برای تبلیغ خود بهره گرفته و عده ای را از حقشان محروم سازد.

اگر از وجوه شرعی و حق طلاب نیست که پول پاشی برای کسب وجهه و مانور کاذب محبوبیت نیز از انسان خودساخته و با تقوا بر نمی آید.

چگونه یک امام جمعه می تواند خودش را نماینده شخصیت و مرام رهبری نشان دهد که فرسنگ ها از سیرت او فاصله داشته و دغدغه شب و روزش کسب قدرت برای نزدیکان و باند و قبیله اش باشد و به دخالت در عزل و نصبها شهره باشد و از وجوهات شرعی برای منافع تبلیغی خود بهره بگیرد؟

رهبر معظم انقلاب در جایگاه ولیّ و پدر جامعه و امانت دار وجوهات شرعی، حتی طلاب خارج از مسیر انقلاب و ناسازگار با نظام و ولایت فقیه را نیز از حقوق مختصری که شرع برای اداره زندگی ساده جویندگان علوم دین در نظر گرفته، محروم نساخته و توقعی در ازای آن نداشته است.

والعاقبة للمتقین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرنده در ایستگاه شرمساری!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۴۲ ق.ظ

photo_2022-12-14_09-37-24_akqc.jpg

 

اسم این قسمت از حرم را گذاشته ام ایستگاه شرمساری. سر صبح رفتم فاتحه ای بخوانم دیدم سه تا از طلاب نشسته اند گوشه ای با حالی خوش زمزمه ای دارند. خواستم عکسی از آن سه بگیرم که زیر پایم چیزی تکان خورد. خدای من! نزدیک بود این پرنده را لگد کنم.

هیچی دیگر نشستم کنارش که مبادا کس دیگری حواسش نباشد و با پا برود روی این پرنده بی زبان. احساس کردم در این هوای سرد، بی رمق و کسل شده و به گرمای حرم پناه آورده. نشستم کنارش. اصلا نترسید. پشتش را به من کرد و رو به آن طرف ایستاد و خیره شد به رو به رو.

بگذارید از این جا شروع کنم.

این قسمت از حرم خانوم، مزار چند نفر از علما و مراجع بزرگوار است. مثل آیت الله بهاءالدینی، آیت الله اراکی؛ آیت الله گلپایگانی، شیخ عبدالکریم حائری، هاشمی شاهرودی خودمان و... آن جا که رد میشوم خجالت می کشم. اسم آن جا را برای همین گذاشته ام ایستگاه شرمساری. این شرمساری البته یک بعدش آسمانی است. ما کجا این مردان بزرگ روزگار کجا؟ ما (امثال من) غاصب این عنوان و طریقت هستیم. مدعی پوچ و عاری از خلوص و دور از تهذیب و چسبیده به خاک و...

بعد دیگر این شرمساری هم البته زمینی است. آن گونه که باید به درد مردم نخورده ایم. البته یک چیز بامزه هم این طور مواقع توی ذهنم می آید. بعضی آدم ها هستند –مذهبی و غیر مذهبی هم ندارد- تا به یک طلبه ای می رسند که مقیم قم باشد و از قضا سید هم باشد احساس می کنند به خزانه عالم خلقت دست یافته و طلبکار می شوند که فهرست مشکلاتشان هر چه زودتر حل و فصل شود، یکی شوهر می خواهد، یکی وام، یکی کار اداری با حقوق مکفی، آن یکی همینطوری مفتکی پول و پله میخواهد، یکی هم تمام سیاهی های ذهنش را به این طرف حواله می دهد، آن یکی میخواهد اجناس بنجل و باد کرده مغازه را آب کند، یکی هم گردن می افتد که از عالم غیب چه خبر؟ میخواهد احوالات ملکوتی خودش و چرایی بعضی وقایع و اخبار آینده اش را بشنود و... تمامی دارد مگر این قصه؟ بگویی که خودم هم مثل شما هستم و خانه پرش بتوانم چند تا مساله شرعی و شبهه اعتقادی شما را پاسخ بدهم شاکی می شوند و طلبکار که نگو و نپرس! حالا به یکی بخواهی تذکری بدهی که مثلا برادر من، خواهر من! تو اگر مشکلات روحی و عصبی داری راهش بیداری تا بعد نیمه شب و ولگردی در فضای مجازی و چت و بحث سیاسی و غیر سیاسی با جنس مخالف نیست. نمی گویم اسلام حتی علم هم می گوید این کار نه تنها باعث اطفای احساسات درونت نمیشود که تو را برافروخته و آشفته تر می سازد و.... والسلام! یقه ات را میگیرد که تو دیگر چه جور طلبه ای هستی؟

یک موقعی در شهرمان گیر داده بودیم به بریز و بپاش و باندبازی های یکی از مسئولان. نوچه های رسانه ای اش می رفتند عکس طلبه های زحمت کش و خدوم را جمع کرده و به رخ ما می کشیدند که یاد بگیر! طلبه باید بایستد در ایستگاه صلواتی دست مردم چای بدهد، زیر پای ملت را جارو کند، نماز جماعتی بخواند و برود، گیر داده اید به بخور بخور ما و اقوام که چه بشود؟ به شما هم می گویند طلبه؟!

همه این افکار بیاید و برود با حواشی و پیاز داغ هایش به گمانم ده دقیقه ای شد که همانطور نشسته بودم و مراقب این پرنده که به من پشت کرده بود و آن طرف را خیره نگاه می کرد. گفتم حالا من که نمیتوانم تا ظهر اینجا بنشینم. کار دارم. این وروجک هم احتمالا ناخوش احوال است و پرش آسیب دیده. بغلش کنم ببرم پیش یکی از خدام ببینم قسمت رسیدگی به امور طیور کجاست بلکه مداوایش کنند و... نیم خیز شده یا نشده دیدم یکهو پرید، چرخی در حرم زد و رفت. راه بیرون را خوب می شناخت. پرواز کرد و رفت.

چه خوب! چقدر خوب و دلچسب است بعد از زیارت بشود پرواز کرد، از زمین کنده شد و راهی نو و حرکتی دوباره آغاز کرد. چقدر خوب است آدم همیشه یک جا نایستد. بال بگشاید و از هر چه تعلق است جدا شود و زمین را با آن چه که در آن است کوچک ببیند. آدم نشدیم که هیچ؛ پرنده هم نشدیم!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حتی یک لحظه را از دست ندهیم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ۰۳:۵۸ ب.ظ

شب محکوم به سپیدی است. روز هم شب می شود و.. این تنوع و تغییر است که گردش ایام را رقم می زند.

زمستان به بهار ختم می شود و بهار به تابستان و...

هیچ حکومتی پایدار نیست. حکومت انبیا و امامان یا حکومت سران شرک و الحاد همه تغییر نمودند. مستحکم ترین بناها و عظیم ترین کاخها و عمارت ها هم فرو می ریزند. هیچ سازه ای ماندگار نیست جز بنای فرهنگ و اندیشه و هنر.

دگرگونی در عناصر بیرونی عالم خلقت نشأات گرفته از حرکت درونی و ذاتی همه پدیده های هستی است و درسی برای آن که از بدی ها و سیاهی ها ناامید نشویم و به پیروزی ها و توفیقات مغرور نگردیم.

آن چه می ماند ارزش هایی است که در نهاد بشریت نفوذ کرده و درونی شوند، خیر باشد یا شرّ که از نگاه ما ضدارزش است و برای معتقدانش شیرین و مراد.

تفکر خیر و حق باقی ماند. هر چه مرقد و بارگاه اباعبدالله را ویران نمودند، نوحه و روضه را منع ساختند به تحقیر و تمسخر وقایع عاشورا پرداختند، پیام عاشورا به همه نسلها رسید و جنبش های بزرگی را در مقابله با ظلم و ستم در سراسر گیتی رقم زد.

تفکر باطل هم ماند و حامیانی برای خود دست و پا کرد. یک زمان عده ای در شهادت طفل شش ماهه اباعبدالله تشکیک می نمودند. مگر می شود انسان ها آنقدر شقی باشند که نوزادی را از مکیدن آب منع کنند که هیچ، حلقوم تشنه اش را با تیر سه شعبه نشانه روند که هیچ، جنازه مطهرش را از خاک بیرون کشیده سر از تنش جدا نموده و بر فراز نیزه به اهتزاز در آورند؟ رذالت و پستی هم حد و مرزی دارد. داعش و پیش تر از آن صربها در توزلا و سربرنیتسا ثابت کردند انسان مدعی تمدن هم میتواند از حیوان درنده ای وحشی تر و خون آشام تر باشد.

به حسن رجایی فر گفتند تو سه بچه قد و نیم قد داری، فرزند کوچکت خردسال است، یکبار که به سوریه رفتی و مجروح شدی، دینت را ادا کردی دوباره برای چه عزم سفر داری؟ گفت: روزی اطراف شهر حلب در خیابانی قدم میزدم. چشمم به سر بریده کودک خردسالی افتاد که روی دیوار گذاشته بودند. وقتی کودکانی اینطور مظلومانه کشته میشوند و خانواده هایشان چنین به داغ می نشینند من چطور میتوانم کنار زن و بچه خود آرام و خوش و شاد در کنج عافیت بنشینم؟

راه و رسم یزیدیان نیز به موازات راه حسینیان تاریخ، استمرار یافت و جای پایی برای خود پیدا کرد.

این ویژگی فرهنگ است که اگر همه ظواهر و ساختارهای تجسمی و خارجی اش را هم از دست بدهد باز ملکه ذهن و وجود عده ای قرار داشته و سینه به سینه به نسلهای بعد منتقل شده و در عرصه روزگار تأثیرگذار خواهد بود.

برای همین است که می گویند اصلاح ساختار اقتصاد و سیاست و دیگر شئون جامعه در وهله نخست نیازمند اصلاح فرهنگ آن جامعه است.

ماهاتیر محمد در خاطراتش می گوید مردم مالزی به بدترین وضع زندگی خو کرده بودند و حقارت را جزو لوازم زندگی خود شمرده و ذره ای به تغییر و پیشرفت اعتقاد نداشتند. او در جایگاه نخست وزیر تلاش کرد استقلال و خودکفایی را در قالب یک ارزش درونی نهادینه سازد تا در نهایت به رغم همه مشکلات و فراز و نشیبها مالزی به کشوری ثروتمند و پیشتار تبدیل شود.

تأکید زعمای انقلاب اسلامی بر تقویت باور "ما می توانیم" نیز از همین مهم سرچشمه میگیرد. از همین باب است که در دوره ای توسط امثال رزم آرا تبلیغ میشد ایرانی لولهنگ هم نمیتواند بسازد اما دیری نپایید که با پیروزی انقلاب اسلامی حتی تهیه فهرستی از ابداعات و اختراعات ثبت شده کشور در قامت چند جلد کتاب قطور رخ می نمایاند.

بنی صدر می گفت ما نمی توانیم با ارتش عراق بجنگیم. توان رزمی دو طرف قابل قیاس نیست. زمین بدهیم زمان بخریم و... خرمشهر و بستان و سوسنگرد و هویزه و مهران و ... پشت سر هم سقوط کرد. بنی صدر در نهایت عزل شد. امام شد فرمانده کل قوا، فرمود حصر آبادان باید شکسته شود. او فرهنگ ما میتوانیم را در روح رزمندگان دمید. نه فرمانده ای جدید نه رزمنده ای تازه نفس نه مهماتی ویژه وارد عرصه رزم شد. فرهنگ و باور رزمندگان که تغییر کرد، همان ارتش منفعل زمان بنی صدر ناگاه غرّش کنان با توسل به یاد ثامن الائمه علیه السلام شکست حصر آبادان را رقم زد. اندک زمانی بعد، بستان و هویزه و سوسنگرد و خرمشهر نیز از چنگ اشغالگران خارج شد که هیچ، فاو و شرق بصره و حلبچه نیز به تسخیر جبهه مقاومت درآمد.

فرهنگ حرف اصلی را در موفقیت یا عدم توفیق انسان و جامعه می زند.

برای شکل گیری و تغییر در فرهنگ راههای مختلفی وجود دارد. تکرار شعارها و تبیین حق و مطالبه و گفتمان، راهی مردمی و خودجوش و آتش به اختیار برای تغییر فرهنگ و اصلاح و تغییر یک جامعه به شمار می آید.

یک زمانی انتقاد از رییس جمهور هم به منزله دشمنی با نبی اکرم (ص) تلقی می شد. نهایت مسیری که برای اطفای حسّ انقلابی نیروهای مومن گشوده شد امر به معروف و نهی از منکر در حیطه مقابله با بدحجابی یا نهایتا مبارزه با گران فروشی در بازار بود.

دولت سازندگی در خلوت خود به اشاعه فرهنگ رفاه طلبی و تجمل پرستی و ریخت و پاش در بیت المال و ایجاد تبعیض و شکاف طبقاتی و رانت و نورچشم پروری و آقازاده بازی و ... مشغول بود.

یک هفته نامه سیاه و سفید بی کیفیت را مهدی نصیری –فارغ از اینکه در حال حاضر آدم خوبی تصور شود یا بد- راه انداخت به نام صبح. رحیم پور ازغدی پدر و پسر، دکتر گلشنی، شهریار زرشناس، پروفسور مولانا و مددی و... را او اول بار به جامعه انقلابی معرفی کرد با بحثهایی که مبانی تئوریک انقلاب اسلامی در عرصه تمدن سازی و تحقق کامل حاکمیت دینی را برای عموم بازگو میکرد. به مرور بچه های انقلابی بیدار شدند و فهمیدند حرفهای زیادی در عرصه های مختلف برای گفتن دارند و رسالتی جهانی بر دوششان نهاده شده که نباید روی زمین بماند و...

این حرفها و دغدغه ها تکرار و تکرار شد. نشریات دیگر، چهره های دیگر به مرور شکل گرفت از شلمچه ده نمکی تا افشاگری های حسن عباسی و نشست های گفتمان محور نخبگان جوان در حوزه و دانشگاه و دوره های دانشجویی موسسه مرحوم مصباح و... این دغدغه ها به مطالبه و مطالبه به فرهنگ بدل شد که ثمره اش به پیروزی احمدی نژاد – فارغ از اینکه در حال حاضر آدم خوبی تصور شود یا بد- انجامید. احمدی نژاد مستقل با طرح شعارهای انقلابی و عدالتخواهانه توانست قدرتمندترین و با نفوذ ترین رقبای خود را در دو مرحله و سه انتخابات کنار بزند. همین شد که در شب پیروزی او رادیو آمریکا اعلام کرد ایران 25 سال به عقب (یعنی سال 57) بازگشت.

ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم را برای همین گفته اند.

در دولتهای احمدی نژاد کار کردنِ بیشتر، معیار سنجش و ترازوی ارزش و توانایی بیشتر مسئولان قرار گرفت و سبقت در خدمت رسانی به یک باور کلیدی تبدیل شد. همین است که هنوز با گذشت یک دهه از اتمام دولت دهم، نقطه ای از کشور نیست که اثری از آبادانی زمان مدیریت هشت ساله دولتهای او را به خود ندیده باشد.

دردولت روحانی اما دوباره فرهنگ تبختر و کبر و عافیت جویی رونق گرفت و دوباره مسئولان طلبکار مردم شدند. دست روی دست گذاشتند و آجر روی آجر نگذاشتند که هیچ به خورد ملت دادند که باید ازخارج مدیر وارد کرد و ایرانی جماعت کاری بالاتر از تهیه آبگوشت بز پاش در توانش نیست و...!!

برای ایجاد هر تحولی باید فرهنگ را تغییر داد. هر کس باید به سهم خودش کاری کند. به قول آقا هرکس بایدهمان نقطه ای که ایستاده را مرکز توجهات دنیا بداند و فکر کند خودش محور امور است .

شماتت مسئولان کم کار و مطالبه از آنان به جای خود، اما خودمان را هم مسئول بدانیم. انسان باید برای تحقق دغدغه هایش تلاش کند.

فکرها و حرفها و قدمهای کوچک هم تاثیر دارد. اثر پروانه ای، نظریه ای برای اثبات همین واقعیت سازنده است. برایتان پیش نیامده چیزی که فکر میکنید یا درباره اش حرف زده اید را مجسّم و  تحقق یافته ببینید؟ همیشگی نیست اما خیلی از وقتها حرفهای ساده و زلال ما هم به واقعیت می پیوندد. یک فکر خوب یا یک حرف خوب را هم حتی دست کم نگیریم چه رسد به اقدام خوب.

پدر شهید زین الدین چند دقیقه وقت گذاشت و به رحیم صفوی که فرمانده وقت سپاه بود پیشنهاد داد همانطور که برای علما کنگره بزرگداشت گرفته شده، دبیرخانه ای تأسیس شده و آثارشان معرفی و منتشر میشود چه خوب است برای شهدا هم چنین شود.

چنین شد. با همین چند کلمه، کنگره های استانی شهدا شکل گرفت و صدها کتاب و فیلم و آثار هنری و فرهنگی به گنجینه تاریخ این مرز و بوم افزوده گردید.

ثمره شبهای خاطره و برگزاری راهیان نور و ثبت آثار شهدای دفاع مقدس را در سوریه شاهد بودیم. بی استثنا همه رزمندگان نسل سومی و چهارمی انقلاب که سنشان به درک حال و هوای سالهای دفاع مقدس قد نمیداد با کتابها و محافل شهدا انس داشتند و بر مدار روحیات و افکار آنها پرورش یافته و در تداوم راهشان حماسه دفاع از حرم را در تاریخ مردانگی و غیرت به یادگار گذاشتند و پرچم آزادگی را در نبل و الزهرا برافراشته نگاه داشتند. محمدحسین محمدخانی خاطرات مرحوم ضابط (علمدار روایتگری شهدا) را که شنید مانند او دو زانو بر مزار شهدا می نشست و بابت فعالیتهایش در بسیج دانشجویی به آنها گزارش کار میداد و راهنمایی میخواست. او به همت و باکری علاقمند بود کتابهای خاطراتشان را میخواند و تلاش داشت به شخصیت آنها نزدیک شود. در بحبوحه عاشورایی مدافعان حرم خوش درخشید. حاج قاسم مدیریت و فرماندهی این جوان دهه شصتی را که دید در وصفش فرمود: همت و باکری دیگری را پیدا نمودم.

یک بازاری مومن بر اساس علائق شخصی خود، تصاویر علمای شهر را در تکیه ای کوچک جمع کرده و بر در و دیوار آن  نصب می نمود و در منظر نگاه رهگذران قرار میداد. جوانی نانوا علاقمند به تاریخ، از شور نگاه به تصاویر نورانی علما به وادی تحقیق و تألیف روی آورد و آثاری در خور در باب حیات چند عالم نگاشت و به پیشگاه تاریخ تقدیم نمود.

نوجوانی از ذوق تماشای سینه زنی پیرمردی میاندار، جذب هیأت شد. اندکی بعد مسجدی شد و اهل نماز جماعت و بسیج و در اثر معاشرت با نوجوانان مسجدی که جذب حوزه شدند، به مدارس علمیه پیوست و به مرور زمان آثاری در حیطه امور فرهنگی و ترویجی از خود برجای گذاشت.

خدا به کارهای کوچک و خیر و خالص، برکت میدهد و به دنباله آن می افزاید. از هیچ کار به ظاهرخردی در راه نشر معارف دین غفلت نورزیم.

خدا زبان را به عنوان سنتی ترین و نافذترین رسانه به طور رایگان در اختیار ما قرار داده است که آن دنیا بابت قصور در حق آن باید جوابگو باشیم. به قول حاج آقای قرائتی آن دنیا یوم الحسره همه لحظاتی است که به راحتی از دست دادیم و قدر نشناختیم.

مرحوم حاج آقای ضابط علمدار روایتگری شهدا بود. گاهی در جمعی می نشست به بهانه ای که مثلا میخواهد از جیبش کاغذ یا شانه ای در بیاورد تصویر یکی از شهدا را هم در می آورد و به بقیه نشان میداد و به همین بهانه، خاطره ای از آن شهید را برای بقیه تعریف میکرد.

در خاطرات اعضای جمعیت موتلفه آمده است در دوران ستمشاهی در تاکسی و اتوبوس و... به بهانه ای سر صحبت را با راننده یا مسافر باز میکردند و حدیثی هم لابه لای صحبتشان میخواندند که از آن فرصت اندک هم برای تبلیغ دین استفاده کرده باشند.

روح مصطفی چمران شاد که علاوه بر دانش و رزمش، نقاش زبردستی هم بود. تابلویی کشید با شمعی کوچک و روشن در دل صفحه ای بزرگ و تاریک و زیرش نوشت که من شاید کوچک باشم و با نور اندکم نتوانم همه این سیاهی ها را از بین ببرم اما به اندازه خودم که میتوانم روشنایی ببخشم و...

در ادبیات روایی ما رسیدگی به یتیمان بسیار مورد توجه قرار گرفته است و بعد بر این نکته تأکید شده که بالاترین ایتام کسانی هستند که امام خود را گم کرده اند و باید دستشان را گرفت. همه نسبت به هم مسئولیم. از این رو گفته اند هر کس یکنفر را از مرگ یا گمراهی و انحراف نجات دهد در وزن نجات و بیداری هم عالم اجر و مزد الهی خواهد داشت.

و یاد شهید بهشتی که گفت در جمهوری اسلامی آنقدر کار هست که برای انجامش نیاز به حکم مسئولیت نیست و تأکید مقام معظم رهبری که در جمهوری اسلامی هر کجا که قرار گرفتید همان نقطه را مهم ترین جایگاه و مرکز توجهات عالم بدانید و...

همه مسئولین قابل نقد هستند. به خصوص مسئولان فرهنگی که بودجه ها و ظرفیت های کلانی را هدر دادند اما یادمان نرود که خودمان هم به عنوان مدعی انقلابی گری و تعلق دینی مسئولیم و میتوانیم مبدأ تحول باشیم. هیچ حرف و کلمه و سخنی در عالم خلقت بی تأثیر نیست، تیری را می ماند که دیر یا زود به هدف می نشیند.

و یادمان نرود که شرط اثر گذاری در دایره زلال معارف حق، اخلاص و بی ریایی و فرار از حبّ نفس بیان شده است. اینکه چرا خیلی از کارهای فرهنگی اثر ندارد و چه باید کنیم تا کردار و گفتارمان انسان ساز باشد کتابی مفصل و فصلی جدا و قطور میطلبد که خلاصه اش میشود نکته دقیق و راهبردی سردار دلها که فرمود باید به این بلوغ برسیم که دیده نشویم. جنس انقلاب اسلامی از ماده نور و پاکی است و آلایندگی ها با طبع آن ناسازگار بوده و از دریای زلال حقیقت بیرون انداخته خواهد شد.

همه این خونها و مصیبتهای اخیر اگر باعث بیداری ما شود و بدانیم هر لحظه از زندگی یعنی یک فرصت برای رشد و تغییر، می ارزد. می ارزد اگر بدانیم همه این هیاهو برای زدودن غبار از وجود جوانان تراز انقلاب اسلامی همچون آرمان علی وردی و سید روح الله عجمیان و مهدی زاهدلویی و... بود. می ارزد که باور کنیم میتوان در دوره ای زندگی کرد که بیرون زدن صفرهای حساب بانکی ارزش باشد، دست درازی به سفره بغل دستی افتخار باشد، ادبیات ملت بشود پیچاندمش و دورش زدم و کمتر کار کردن و بیشتر در آوردن زیرکی تلقی شود و باز هم همه طلبکار باشند وبه تصور اینکه حقشان آنطور که باید ادا نمیشود کم کاری های خود را توجیه کنند و ناگاه مردی در مقابلتان رخ نشان دهد که سی ماه سابقه جبهه دارد، کارگری ساده و فصلی و مستاجر در خانه ای محقر در منطقه ای کم برخودار است و پسر جوان خودساخته اهل روزه و جهاد و معنویت را که در راه خدا تقدیم میکند لبخند میزند، سجده شکر می رود و می گوید دینم را به انقلاب ادا نمودم. آوینی را با خونش شناختند، آثار مطهری با خونش در جان و فکر مردم رسوخ کرد، حیات و نشاط و بالندگی ارزشهای انقلاب در عهد ناجوانمردی و تیز بازی و چپاولگری و سهم خواهی با خون روح الله های مکرری چون عجمیان و دیگر جوانان و نوجوانان شهادت طلب بی ادعا شفاف و نمایان شد.

محمد جهان آرا در چارچوب نگاه اداری امروز، میتوانست دست روی دست بگذارد، معطل کند و به این دلیل موجه که نیازمند پشتیبانی از مرکز است قدم از قدم برندارد، اما اگر جهان آرا چنین می اندیشید خرمشهر همان روز اول، المحمره می شد و آبادان، عبادان و حساب اهواز و اندیمشک هم با کرام الکاتبین بود.

از همین جا که ایستاده ایم شروع کنیم. هر کس میتواند رسانه حق باشد. با زبان و قلم. همین فضای مجازی فرصتی غنیمت است که میتوان به جای انفعال، اثر گذار بود و صدای حق و نور هدایت را به صفحات دل ملت تاباند حتی اگر یک نفر به راه رستگاری برسد؛ چه برسد به این که یقین داریم همین حرفها و گفته ها و تکرار مطالبات، به مرور به دغدغه و فرهنگ عموم تبدیل خواهد شد؛ بأذن الله تعالی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کشف الاسرار نو!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۰۷ ق.ظ

اول این خبر را که در فضای مجازی منتشر شده بخوانید:

"روایت قابل تامل فرمانده نیروی هوافضای سپاه از جلسه خود با دختران دبیرستانی/  سردار حاجی‌زاده: نوجوانان و جوانان ما مقصر نیستند؛ مثل اینکه برای برخی خواص باید کلاس توجیهی بگذاریم!

 فرمانده نیروی هوافضای سپاه در دانشگاه شهید رجایی:

چند روز پیش با حدود ۳۵۰ نفر از دختران دبیرستانی جلسه ای داشتم پرسیدم ما در جنگ تحمیلی چقدر شهید دادیم یکی گفت ۴۰۰ نفر یکی گفت ۵۰۰ نفر. پرسیدم منافقین چند نفر از ما را شهید کردند؟ گفتند نمی دانیم. اطلاعات شان اینقدر است. یکی پرسید چرا ما رفراندوم برای نظام نداریم.

نوجوانان و جوانان ما مقصر نیستند؛ مقصر ما هستیم مقصر خواص هستند مقصر کسانی هستند که باید بروند و توجیه بکنند."

 

+ علی اکبر حکمی زاده وقتی کتاب اسرار هزارساله را در نفی نظام فکری و فقهی اسلام به نگارش درآورد، امام خمینی کرسی تدریس خود را چند صباحی تعطیل نمود و تمام وقت نشست و کتابی نوشت با عنوان کشف الاسرار در رد علمی آن اثر تحریف آلود و شبهه ناک.

این روزها زیاد میشنویم که حال دانش آموزان و مدارس کشور چندان مساعد نیست. اسب تراوای مجازی دشمن توانست با بمباران شبهات و اخبار دروغ و شایعات و ... ذهن بسیاری از جوانان و نوجوانان کشور را مسموم ساخته و از حقیقت دور نماید.

نمی گویم حوزه های علمیه تعطیل شوند و بروند دنبال حل المسائل ذهنی نوجوانها اما حرکتی سریع و هدفمند لازم است تا آن دسته از روحانیون جوانی که به پاسخ شبهات روز مسلط هستند و کار با مخاطب کم سن و سال را بلدند فارغ از درس و بحث و کار و مشغله، چند صباحی در جمع دانش آموزان مدارس حضور یافته و نسبت به اصلاح سوءبرداشتها اقدام کنند. هنوز هم تبلیغ چهره به چهره یکی از بهترین روشهای تأثیر گذاری بر جامعه است که باید با جدیّت بیشتری مورد توجه واقع شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پویش عمامه بوسی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۱۵ ق.ظ

photo_2022-11-06_09-08-49_2ocl.jpg

 

یک ابتکار جالبی دیدم در تقابل با حرکتی که برای وهن به روحانیت شروع شده، با عنوان پویش عمامه بوسی!

ذیلش هم نوشته بود هر جا عمامه به سری دیدید با احترام عمامه اش را ببوسید.

این لباس نمادی از راه و منش رسول اکرم(ص) است. امیدوارم طلاب و فضلای حوزه بیش از پیش در ادای حق این طریقت انسان ساز احساس مسئولیت داشته باشند.

تصویری کوتاه و زیبا از این پویش با حال را ببینید:

https://www.aparat.com/v/y2YLv

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرمان علی وردی، علی خلیلی، محسن حججی، امتداد عاشورا

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۵۸ ب.ظ

عکس/ مربی جوان 21 ساله ای که با شکنجه آشوبگران شهید شد

 

امروز روز تولد حضرت شاه عبدالعظم بود اما دل و دماغ پست گذاشتن و تبریک نداشتم. خدا میداند چقدر دلم با عطر زیارت سیدالکریم در قبله تهران می تپد و هر بار مجالی دست داد خود و خانواده ام را از تبرک هوای قدسی حریم او بهره مند ساخته ام.

عبدالعظیم حسنی بالاتر از هر جهاد رزمی، - که البته دست به سلاح هم بود- در عرصه جهاد فرهنگی و معرفتی پیشتاز بود و بعنوان شاگرد برجسته ائمه عصر خود در حفظ و تقویت دین مردم کوششی بسیار داشت.

امروز آرمان علی وردی را در تهران تشییع کردند. همه برای غربت و مظلومیت این طلبه جوان اشک ریختند. باطن خبیث شکنجه گران او مانند تبار داعشی و سلفی شان بر همگان عیان شد. این طلبه، یک فعال فرهنگی بود که در حیطه تربیت کودک و نوجوان و ترویج احکام و معارف نورانی قرآن و فقه آل محمد (ص) اهتمام می ورزید. کسی می خواهد راه آرمان را ادامه دهد از کار فرهنگی و تربیتی غافل نشود.

استقامت این شهید را در فیلمی که شکنجه گران منتشر کردند دیدید. کتک میخورد اما التماس نمیکرد. یک جورهایی یاد غربت و مظلومیت طلبه شهید امر به معروف، علی خلیلی افتادم. یکماه قبل از شهادتش در حالی که حال بدی داشت و در بیمارستان بستری بود و ایام را به سختی و با درد سپری می کرد از او پرسیدم اگر بعد از این همه مدت و همه دردها و رنج هایی که از اصابت چاقو به گلویش تحمل نموده به همان صحنه و به همان لحظه بر گردد باز هم حاضر است در دفاع از ناموس مردم جلوی اشرار بایستد. با همان صدای نحیفش که به سختی نفس می کشید پاسخ داد اگر باز هم به آن شب برگردم در دفاع از ناموس مسلمین تعلل نمیکنم. از کاری که برای خدا انجام دادم پشیمان نیستم.

حوزه اگر می خواهد انقلابی باشد طلبه هایی مثل علی خلیلی و آرمان علی وردی که حججی های جنگ نرم هستند، تربیت کند تا در مسیر تبیین و صیانت از احکام شرع، لحظه ای دچار تردید و تعلل نشوند.

امروز در تصاویر خبری دیدم پرچم یا لثارات الحسین را بر فراز گنید احمد بن موسی شاهچراغ برافراشته اند. قطعا در خونخواهی از شهدای مظلوم اسلام ، اسرائیل و آل سعود و اذناب داخلی شان رنگ امان و آسایش را نخواهند دید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا