طلبه عشق
این متن را سال 1386 نوشتم که همان زمان در دو سه تا از نشریات چاپ و منتشر شد. در سالگرد ارتحال این طلبه حقیقی یادی از آن کردم:
۱- ابوترابی، فرد بود اما خودش را فدای جمع می کرد. تنها چیزی را که تفریق می نمود، "خود"خودش بود.
2- ابوترابی، رنگ و بوی خاک را داشت. او پرتویی از بوتراب بود.
3- او جز در حریم یار قدم ننهاد و راهش فقط از "حرم تا حرم" بود.
4- او فریادگر پیام آزادگان بود، بی هیچ قیل و قال. پای اراده اش این طریقت را به شریعت او گره زده بود.
5- او هیچ گاه اسیر نبود، اما عصیر...؟!او عصاره فضایل انسانی بود.
6- ابوترابی آزاده بود حتی پس از دوران اسارت! حصار نفس، شکننده ترین جماد هستی بود در برابر اراده او.
7- دل صبور او کهف الاحرار بود و کلام دریایی اش آرامش بخش جان های خسته و پرتلاطم.
8- ابوترابی، خودکاربود اما خودنویس؟...نه!
9- او با خدا بود نه با خودش که با "من" نمی توان ابوترابی شد.
10- هر بار که در سحرگاه محراب کوفیان، فرق جانش از دشنه جهل و نسیان شکافته می شد لبخند کشنده اش! زخم فراق را با مرهم فزت و رب الکعبه التیام می بخشید.
11- "پاک باش و خدمتگزار" شعار انتخاباتی اش بود که از بین میلیون ها نامزد مدعی، فقط با یک رای برای نوشیدن شهد وصال، انتخاب شد.
12- او دائم الصوم بود حتی در عرصه سیاست، چیزی نمی خورد جز زمین! که دنیای اهل تزویر، او را زمین خوار متبحری بار آورده بود! زمین می خورد، باز یاعلی می گفت و می ایستاد.
13- او بیدار بود همیشه. تا بشود روایت گر نغمه زهرایی " الجار ثم الدار".
14- این گونه شد که امروز نمی توان از آزادی و آزادگی دم بر آورد و ابوترابی را نادیده انگاشت. او دیکتاتور! بلامنازع قلم های سوخته ای است که زیر خروارها سخن کاغذی، گاه عَلَم ماندگار حرّیت را افراشته می دارند.