اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حوزه تراز انقلاب» ثبت شده است

خیلی دور خیلی نزدیک

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۳ بهمن ۱۴۰۱، ۰۴:۱۵ ب.ظ

photo_2022-10-18_08-35-45_deed.jpg

 

خیره شده است به آن طرف خیابان، جوری که انگار حواسش به همه چیز هست؛ اما حواسش به هیچ چیز نیست. شاید بغض هم راه گلویش را بسته باشد. این حس و حال را خوب می شناسم. همه دارند می روند دنبال زندگی معمولی شان. او این جا ایستاده ساکش را بسته، منتظر است آن که با او قرار گذاشته بیاید دنبالش برود مسیری دور و دور بماند از زن و بچه های کوچکی که شیرینی زندگی ند. حواسش به من هم نبود که چند بار دورش چرخیدم و امتداد نگاهش را تعقیب کردم و فهمیدم افقی دور دست و بی انتها را در سکوت و خلوت دلش نظاره می کند.

دل کندن سخت است حتی اگر بدانی مدتش طولانی نیست. دلخوشی اش اما تنها به همین است که می خواهد برای خدا مدتی از شیرینی های زندگی دل بکند و طعم غربت را زیر زبانش بنشاند. برای خدا برود حرفی بزند، رفتاری و گفتاری که بر جان تشنه ای ینشیند و راه گم کرده ای را به راه راست هدایت کند. مبلغان دین حق، پیام بران بعثت نبوی هستند که سختی ها و شدائد روزگار را به عشق لبخند معبود به جان می خرند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منِ مسئول!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۷ بهمن ۱۴۰۱، ۱۰:۵۸ ق.ظ

photo_2023-01-27_09-13-20_io3i.jpg

 

دوست طلبه لرستانی ما که در قم زندگی میکند و جوان درس خوانی هم هست بعضی عصرها یا روزهای تعطیل می رود مسافر کشی با اسنپ. هم به پولش نیاز دارد هم کار تبلیغی می کند. روی صندلی ماشین، مقابل چشم مسافر حدیثی را نصب کرده که در تصویر می بینید. به هر مسافر هم یک تکه کاغذ کوچک هدیه می دهد که روی آن هم حدیثی کاربردی از معصومین نقش بسته است. علاقه نشان دهند یا پرسش و ابهامی داشته باشند برایشان وقت میگذارد و با استناد به منابع وحی و کلام اهل بیت روشنگری می کند.

این هم یک مدل کار فرهنگی و فرصت شناسی برای تبلیغ معارف دین و عمل به فریضه امر به معروف است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برسد به دست امام جمعه مورد نظر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۱، ۰۳:۵۴ ب.ظ

گفته اند عالم ربانی کسی است که مردم را به خدا دعوت میکند نه به خود.

و البته عالمی که چنین نباشد؛ ورای عمامه و عبا و محاسن و کتاب و دفتر و دستک، اساسا عالم نیست و به حقیقت معارف دین که عبور از زنجیر تعلقات نفس از لوازم آن است، دست پیدا نکرده است.

امام جمعه ای که می خواهد هدیه ای را بین طلاب شهر خود توزیع کند اما شرط می گذارد تنها به کسانی هدیه را می رساند که در سفر به قم به استقبالش آمده و در جلسه سخنرانی اش شرکت کنند عالم ربانی نیست.

این پول اگر از وجوهات شرعی و متعلق به طلاب است کسی اجازه ندارد از آن برای تبلیغ خود بهره گرفته و عده ای را از حقشان محروم سازد.

اگر از وجوه شرعی و حق طلاب نیست که پول پاشی برای کسب وجهه و مانور کاذب محبوبیت نیز از انسان خودساخته و با تقوا بر نمی آید.

چگونه یک امام جمعه می تواند خودش را نماینده شخصیت و مرام رهبری نشان دهد که فرسنگ ها از سیرت او فاصله داشته و دغدغه شب و روزش کسب قدرت برای نزدیکان و باند و قبیله اش باشد و به دخالت در عزل و نصبها شهره باشد و از وجوهات شرعی برای منافع تبلیغی خود بهره بگیرد؟

رهبر معظم انقلاب در جایگاه ولیّ و پدر جامعه و امانت دار وجوهات شرعی، حتی طلاب خارج از مسیر انقلاب و ناسازگار با نظام و ولایت فقیه را نیز از حقوق مختصری که شرع برای اداره زندگی ساده جویندگان علوم دین در نظر گرفته، محروم نساخته و توقعی در ازای آن نداشته است.

والعاقبة للمتقین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرنده در ایستگاه شرمساری!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۴۲ ق.ظ

photo_2022-12-14_09-37-24_akqc.jpg

 

اسم این قسمت از حرم را گذاشته ام ایستگاه شرمساری. سر صبح رفتم فاتحه ای بخوانم دیدم سه تا از طلاب نشسته اند گوشه ای با حالی خوش زمزمه ای دارند. خواستم عکسی از آن سه بگیرم که زیر پایم چیزی تکان خورد. خدای من! نزدیک بود این پرنده را لگد کنم.

هیچی دیگر نشستم کنارش که مبادا کس دیگری حواسش نباشد و با پا برود روی این پرنده بی زبان. احساس کردم در این هوای سرد، بی رمق و کسل شده و به گرمای حرم پناه آورده. نشستم کنارش. اصلا نترسید. پشتش را به من کرد و رو به آن طرف ایستاد و خیره شد به رو به رو.

بگذارید از این جا شروع کنم.

این قسمت از حرم خانوم، مزار چند نفر از علما و مراجع بزرگوار است. مثل آیت الله بهاءالدینی، آیت الله اراکی؛ آیت الله گلپایگانی، شیخ عبدالکریم حائری، هاشمی شاهرودی خودمان و... آن جا که رد میشوم خجالت می کشم. اسم آن جا را برای همین گذاشته ام ایستگاه شرمساری. این شرمساری البته یک بعدش آسمانی است. ما کجا این مردان بزرگ روزگار کجا؟ ما (امثال من) غاصب این عنوان و طریقت هستیم. مدعی پوچ و عاری از خلوص و دور از تهذیب و چسبیده به خاک و...

بعد دیگر این شرمساری هم البته زمینی است. آن گونه که باید به درد مردم نخورده ایم. البته یک چیز بامزه هم این طور مواقع توی ذهنم می آید. بعضی آدم ها هستند –مذهبی و غیر مذهبی هم ندارد- تا به یک طلبه ای می رسند که مقیم قم باشد و از قضا سید هم باشد احساس می کنند به خزانه عالم خلقت دست یافته و طلبکار می شوند که فهرست مشکلاتشان هر چه زودتر حل و فصل شود، یکی شوهر می خواهد، یکی وام، یکی کار اداری با حقوق مکفی، آن یکی همینطوری مفتکی پول و پله میخواهد، یکی هم تمام سیاهی های ذهنش را به این طرف حواله می دهد، آن یکی میخواهد اجناس بنجل و باد کرده مغازه را آب کند، یکی هم گردن می افتد که از عالم غیب چه خبر؟ میخواهد احوالات ملکوتی خودش و چرایی بعضی وقایع و اخبار آینده اش را بشنود و... تمامی دارد مگر این قصه؟ بگویی که خودم هم مثل شما هستم و خانه پرش بتوانم چند تا مساله شرعی و شبهه اعتقادی شما را پاسخ بدهم شاکی می شوند و طلبکار که نگو و نپرس! حالا به یکی بخواهی تذکری بدهی که مثلا برادر من، خواهر من! تو اگر مشکلات روحی و عصبی داری راهش بیداری تا بعد نیمه شب و ولگردی در فضای مجازی و چت و بحث سیاسی و غیر سیاسی با جنس مخالف نیست. نمی گویم اسلام حتی علم هم می گوید این کار نه تنها باعث اطفای احساسات درونت نمیشود که تو را برافروخته و آشفته تر می سازد و.... والسلام! یقه ات را میگیرد که تو دیگر چه جور طلبه ای هستی؟

یک موقعی در شهرمان گیر داده بودیم به بریز و بپاش و باندبازی های یکی از مسئولان. نوچه های رسانه ای اش می رفتند عکس طلبه های زحمت کش و خدوم را جمع کرده و به رخ ما می کشیدند که یاد بگیر! طلبه باید بایستد در ایستگاه صلواتی دست مردم چای بدهد، زیر پای ملت را جارو کند، نماز جماعتی بخواند و برود، گیر داده اید به بخور بخور ما و اقوام که چه بشود؟ به شما هم می گویند طلبه؟!

همه این افکار بیاید و برود با حواشی و پیاز داغ هایش به گمانم ده دقیقه ای شد که همانطور نشسته بودم و مراقب این پرنده که به من پشت کرده بود و آن طرف را خیره نگاه می کرد. گفتم حالا من که نمیتوانم تا ظهر اینجا بنشینم. کار دارم. این وروجک هم احتمالا ناخوش احوال است و پرش آسیب دیده. بغلش کنم ببرم پیش یکی از خدام ببینم قسمت رسیدگی به امور طیور کجاست بلکه مداوایش کنند و... نیم خیز شده یا نشده دیدم یکهو پرید، چرخی در حرم زد و رفت. راه بیرون را خوب می شناخت. پرواز کرد و رفت.

چه خوب! چقدر خوب و دلچسب است بعد از زیارت بشود پرواز کرد، از زمین کنده شد و راهی نو و حرکتی دوباره آغاز کرد. چقدر خوب است آدم همیشه یک جا نایستد. بال بگشاید و از هر چه تعلق است جدا شود و زمین را با آن چه که در آن است کوچک ببیند. آدم نشدیم که هیچ؛ پرنده هم نشدیم!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حتی یک لحظه را از دست ندهیم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ آذر ۱۴۰۱، ۰۳:۵۸ ب.ظ

شب محکوم به سپیدی است. روز هم شب می شود و.. این تنوع و تغییر است که گردش ایام را رقم می زند.

زمستان به بهار ختم می شود و بهار به تابستان و...

هیچ حکومتی پایدار نیست. حکومت انبیا و امامان یا حکومت سران شرک و الحاد همه تغییر نمودند. مستحکم ترین بناها و عظیم ترین کاخها و عمارت ها هم فرو می ریزند. هیچ سازه ای ماندگار نیست جز بنای فرهنگ و اندیشه و هنر.

دگرگونی در عناصر بیرونی عالم خلقت نشأات گرفته از حرکت درونی و ذاتی همه پدیده های هستی است و درسی برای آن که از بدی ها و سیاهی ها ناامید نشویم و به پیروزی ها و توفیقات مغرور نگردیم.

آن چه می ماند ارزش هایی است که در نهاد بشریت نفوذ کرده و درونی شوند، خیر باشد یا شرّ که از نگاه ما ضدارزش است و برای معتقدانش شیرین و مراد.

تفکر خیر و حق باقی ماند. هر چه مرقد و بارگاه اباعبدالله را ویران نمودند، نوحه و روضه را منع ساختند به تحقیر و تمسخر وقایع عاشورا پرداختند، پیام عاشورا به همه نسلها رسید و جنبش های بزرگی را در مقابله با ظلم و ستم در سراسر گیتی رقم زد.

تفکر باطل هم ماند و حامیانی برای خود دست و پا کرد. یک زمان عده ای در شهادت طفل شش ماهه اباعبدالله تشکیک می نمودند. مگر می شود انسان ها آنقدر شقی باشند که نوزادی را از مکیدن آب منع کنند که هیچ، حلقوم تشنه اش را با تیر سه شعبه نشانه روند که هیچ، جنازه مطهرش را از خاک بیرون کشیده سر از تنش جدا نموده و بر فراز نیزه به اهتزاز در آورند؟ رذالت و پستی هم حد و مرزی دارد. داعش و پیش تر از آن صربها در توزلا و سربرنیتسا ثابت کردند انسان مدعی تمدن هم میتواند از حیوان درنده ای وحشی تر و خون آشام تر باشد.

به حسن رجایی فر گفتند تو سه بچه قد و نیم قد داری، فرزند کوچکت خردسال است، یکبار که به سوریه رفتی و مجروح شدی، دینت را ادا کردی دوباره برای چه عزم سفر داری؟ گفت: روزی اطراف شهر حلب در خیابانی قدم میزدم. چشمم به سر بریده کودک خردسالی افتاد که روی دیوار گذاشته بودند. وقتی کودکانی اینطور مظلومانه کشته میشوند و خانواده هایشان چنین به داغ می نشینند من چطور میتوانم کنار زن و بچه خود آرام و خوش و شاد در کنج عافیت بنشینم؟

راه و رسم یزیدیان نیز به موازات راه حسینیان تاریخ، استمرار یافت و جای پایی برای خود پیدا کرد.

این ویژگی فرهنگ است که اگر همه ظواهر و ساختارهای تجسمی و خارجی اش را هم از دست بدهد باز ملکه ذهن و وجود عده ای قرار داشته و سینه به سینه به نسلهای بعد منتقل شده و در عرصه روزگار تأثیرگذار خواهد بود.

برای همین است که می گویند اصلاح ساختار اقتصاد و سیاست و دیگر شئون جامعه در وهله نخست نیازمند اصلاح فرهنگ آن جامعه است.

ماهاتیر محمد در خاطراتش می گوید مردم مالزی به بدترین وضع زندگی خو کرده بودند و حقارت را جزو لوازم زندگی خود شمرده و ذره ای به تغییر و پیشرفت اعتقاد نداشتند. او در جایگاه نخست وزیر تلاش کرد استقلال و خودکفایی را در قالب یک ارزش درونی نهادینه سازد تا در نهایت به رغم همه مشکلات و فراز و نشیبها مالزی به کشوری ثروتمند و پیشتار تبدیل شود.

تأکید زعمای انقلاب اسلامی بر تقویت باور "ما می توانیم" نیز از همین مهم سرچشمه میگیرد. از همین باب است که در دوره ای توسط امثال رزم آرا تبلیغ میشد ایرانی لولهنگ هم نمیتواند بسازد اما دیری نپایید که با پیروزی انقلاب اسلامی حتی تهیه فهرستی از ابداعات و اختراعات ثبت شده کشور در قامت چند جلد کتاب قطور رخ می نمایاند.

بنی صدر می گفت ما نمی توانیم با ارتش عراق بجنگیم. توان رزمی دو طرف قابل قیاس نیست. زمین بدهیم زمان بخریم و... خرمشهر و بستان و سوسنگرد و هویزه و مهران و ... پشت سر هم سقوط کرد. بنی صدر در نهایت عزل شد. امام شد فرمانده کل قوا، فرمود حصر آبادان باید شکسته شود. او فرهنگ ما میتوانیم را در روح رزمندگان دمید. نه فرمانده ای جدید نه رزمنده ای تازه نفس نه مهماتی ویژه وارد عرصه رزم شد. فرهنگ و باور رزمندگان که تغییر کرد، همان ارتش منفعل زمان بنی صدر ناگاه غرّش کنان با توسل به یاد ثامن الائمه علیه السلام شکست حصر آبادان را رقم زد. اندک زمانی بعد، بستان و هویزه و سوسنگرد و خرمشهر نیز از چنگ اشغالگران خارج شد که هیچ، فاو و شرق بصره و حلبچه نیز به تسخیر جبهه مقاومت درآمد.

فرهنگ حرف اصلی را در موفقیت یا عدم توفیق انسان و جامعه می زند.

برای شکل گیری و تغییر در فرهنگ راههای مختلفی وجود دارد. تکرار شعارها و تبیین حق و مطالبه و گفتمان، راهی مردمی و خودجوش و آتش به اختیار برای تغییر فرهنگ و اصلاح و تغییر یک جامعه به شمار می آید.

یک زمانی انتقاد از رییس جمهور هم به منزله دشمنی با نبی اکرم (ص) تلقی می شد. نهایت مسیری که برای اطفای حسّ انقلابی نیروهای مومن گشوده شد امر به معروف و نهی از منکر در حیطه مقابله با بدحجابی یا نهایتا مبارزه با گران فروشی در بازار بود.

دولت سازندگی در خلوت خود به اشاعه فرهنگ رفاه طلبی و تجمل پرستی و ریخت و پاش در بیت المال و ایجاد تبعیض و شکاف طبقاتی و رانت و نورچشم پروری و آقازاده بازی و ... مشغول بود.

یک هفته نامه سیاه و سفید بی کیفیت را مهدی نصیری –فارغ از اینکه در حال حاضر آدم خوبی تصور شود یا بد- راه انداخت به نام صبح. رحیم پور ازغدی پدر و پسر، دکتر گلشنی، شهریار زرشناس، پروفسور مولانا و مددی و... را او اول بار به جامعه انقلابی معرفی کرد با بحثهایی که مبانی تئوریک انقلاب اسلامی در عرصه تمدن سازی و تحقق کامل حاکمیت دینی را برای عموم بازگو میکرد. به مرور بچه های انقلابی بیدار شدند و فهمیدند حرفهای زیادی در عرصه های مختلف برای گفتن دارند و رسالتی جهانی بر دوششان نهاده شده که نباید روی زمین بماند و...

این حرفها و دغدغه ها تکرار و تکرار شد. نشریات دیگر، چهره های دیگر به مرور شکل گرفت از شلمچه ده نمکی تا افشاگری های حسن عباسی و نشست های گفتمان محور نخبگان جوان در حوزه و دانشگاه و دوره های دانشجویی موسسه مرحوم مصباح و... این دغدغه ها به مطالبه و مطالبه به فرهنگ بدل شد که ثمره اش به پیروزی احمدی نژاد – فارغ از اینکه در حال حاضر آدم خوبی تصور شود یا بد- انجامید. احمدی نژاد مستقل با طرح شعارهای انقلابی و عدالتخواهانه توانست قدرتمندترین و با نفوذ ترین رقبای خود را در دو مرحله و سه انتخابات کنار بزند. همین شد که در شب پیروزی او رادیو آمریکا اعلام کرد ایران 25 سال به عقب (یعنی سال 57) بازگشت.

ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم را برای همین گفته اند.

در دولتهای احمدی نژاد کار کردنِ بیشتر، معیار سنجش و ترازوی ارزش و توانایی بیشتر مسئولان قرار گرفت و سبقت در خدمت رسانی به یک باور کلیدی تبدیل شد. همین است که هنوز با گذشت یک دهه از اتمام دولت دهم، نقطه ای از کشور نیست که اثری از آبادانی زمان مدیریت هشت ساله دولتهای او را به خود ندیده باشد.

دردولت روحانی اما دوباره فرهنگ تبختر و کبر و عافیت جویی رونق گرفت و دوباره مسئولان طلبکار مردم شدند. دست روی دست گذاشتند و آجر روی آجر نگذاشتند که هیچ به خورد ملت دادند که باید ازخارج مدیر وارد کرد و ایرانی جماعت کاری بالاتر از تهیه آبگوشت بز پاش در توانش نیست و...!!

برای ایجاد هر تحولی باید فرهنگ را تغییر داد. هر کس باید به سهم خودش کاری کند. به قول آقا هرکس بایدهمان نقطه ای که ایستاده را مرکز توجهات دنیا بداند و فکر کند خودش محور امور است .

شماتت مسئولان کم کار و مطالبه از آنان به جای خود، اما خودمان را هم مسئول بدانیم. انسان باید برای تحقق دغدغه هایش تلاش کند.

فکرها و حرفها و قدمهای کوچک هم تاثیر دارد. اثر پروانه ای، نظریه ای برای اثبات همین واقعیت سازنده است. برایتان پیش نیامده چیزی که فکر میکنید یا درباره اش حرف زده اید را مجسّم و  تحقق یافته ببینید؟ همیشگی نیست اما خیلی از وقتها حرفهای ساده و زلال ما هم به واقعیت می پیوندد. یک فکر خوب یا یک حرف خوب را هم حتی دست کم نگیریم چه رسد به اقدام خوب.

پدر شهید زین الدین چند دقیقه وقت گذاشت و به رحیم صفوی که فرمانده وقت سپاه بود پیشنهاد داد همانطور که برای علما کنگره بزرگداشت گرفته شده، دبیرخانه ای تأسیس شده و آثارشان معرفی و منتشر میشود چه خوب است برای شهدا هم چنین شود.

چنین شد. با همین چند کلمه، کنگره های استانی شهدا شکل گرفت و صدها کتاب و فیلم و آثار هنری و فرهنگی به گنجینه تاریخ این مرز و بوم افزوده گردید.

ثمره شبهای خاطره و برگزاری راهیان نور و ثبت آثار شهدای دفاع مقدس را در سوریه شاهد بودیم. بی استثنا همه رزمندگان نسل سومی و چهارمی انقلاب که سنشان به درک حال و هوای سالهای دفاع مقدس قد نمیداد با کتابها و محافل شهدا انس داشتند و بر مدار روحیات و افکار آنها پرورش یافته و در تداوم راهشان حماسه دفاع از حرم را در تاریخ مردانگی و غیرت به یادگار گذاشتند و پرچم آزادگی را در نبل و الزهرا برافراشته نگاه داشتند. محمدحسین محمدخانی خاطرات مرحوم ضابط (علمدار روایتگری شهدا) را که شنید مانند او دو زانو بر مزار شهدا می نشست و بابت فعالیتهایش در بسیج دانشجویی به آنها گزارش کار میداد و راهنمایی میخواست. او به همت و باکری علاقمند بود کتابهای خاطراتشان را میخواند و تلاش داشت به شخصیت آنها نزدیک شود. در بحبوحه عاشورایی مدافعان حرم خوش درخشید. حاج قاسم مدیریت و فرماندهی این جوان دهه شصتی را که دید در وصفش فرمود: همت و باکری دیگری را پیدا نمودم.

یک بازاری مومن بر اساس علائق شخصی خود، تصاویر علمای شهر را در تکیه ای کوچک جمع کرده و بر در و دیوار آن  نصب می نمود و در منظر نگاه رهگذران قرار میداد. جوانی نانوا علاقمند به تاریخ، از شور نگاه به تصاویر نورانی علما به وادی تحقیق و تألیف روی آورد و آثاری در خور در باب حیات چند عالم نگاشت و به پیشگاه تاریخ تقدیم نمود.

نوجوانی از ذوق تماشای سینه زنی پیرمردی میاندار، جذب هیأت شد. اندکی بعد مسجدی شد و اهل نماز جماعت و بسیج و در اثر معاشرت با نوجوانان مسجدی که جذب حوزه شدند، به مدارس علمیه پیوست و به مرور زمان آثاری در حیطه امور فرهنگی و ترویجی از خود برجای گذاشت.

خدا به کارهای کوچک و خیر و خالص، برکت میدهد و به دنباله آن می افزاید. از هیچ کار به ظاهرخردی در راه نشر معارف دین غفلت نورزیم.

خدا زبان را به عنوان سنتی ترین و نافذترین رسانه به طور رایگان در اختیار ما قرار داده است که آن دنیا بابت قصور در حق آن باید جوابگو باشیم. به قول حاج آقای قرائتی آن دنیا یوم الحسره همه لحظاتی است که به راحتی از دست دادیم و قدر نشناختیم.

مرحوم حاج آقای ضابط علمدار روایتگری شهدا بود. گاهی در جمعی می نشست به بهانه ای که مثلا میخواهد از جیبش کاغذ یا شانه ای در بیاورد تصویر یکی از شهدا را هم در می آورد و به بقیه نشان میداد و به همین بهانه، خاطره ای از آن شهید را برای بقیه تعریف میکرد.

در خاطرات اعضای جمعیت موتلفه آمده است در دوران ستمشاهی در تاکسی و اتوبوس و... به بهانه ای سر صحبت را با راننده یا مسافر باز میکردند و حدیثی هم لابه لای صحبتشان میخواندند که از آن فرصت اندک هم برای تبلیغ دین استفاده کرده باشند.

روح مصطفی چمران شاد که علاوه بر دانش و رزمش، نقاش زبردستی هم بود. تابلویی کشید با شمعی کوچک و روشن در دل صفحه ای بزرگ و تاریک و زیرش نوشت که من شاید کوچک باشم و با نور اندکم نتوانم همه این سیاهی ها را از بین ببرم اما به اندازه خودم که میتوانم روشنایی ببخشم و...

در ادبیات روایی ما رسیدگی به یتیمان بسیار مورد توجه قرار گرفته است و بعد بر این نکته تأکید شده که بالاترین ایتام کسانی هستند که امام خود را گم کرده اند و باید دستشان را گرفت. همه نسبت به هم مسئولیم. از این رو گفته اند هر کس یکنفر را از مرگ یا گمراهی و انحراف نجات دهد در وزن نجات و بیداری هم عالم اجر و مزد الهی خواهد داشت.

و یاد شهید بهشتی که گفت در جمهوری اسلامی آنقدر کار هست که برای انجامش نیاز به حکم مسئولیت نیست و تأکید مقام معظم رهبری که در جمهوری اسلامی هر کجا که قرار گرفتید همان نقطه را مهم ترین جایگاه و مرکز توجهات عالم بدانید و...

همه مسئولین قابل نقد هستند. به خصوص مسئولان فرهنگی که بودجه ها و ظرفیت های کلانی را هدر دادند اما یادمان نرود که خودمان هم به عنوان مدعی انقلابی گری و تعلق دینی مسئولیم و میتوانیم مبدأ تحول باشیم. هیچ حرف و کلمه و سخنی در عالم خلقت بی تأثیر نیست، تیری را می ماند که دیر یا زود به هدف می نشیند.

و یادمان نرود که شرط اثر گذاری در دایره زلال معارف حق، اخلاص و بی ریایی و فرار از حبّ نفس بیان شده است. اینکه چرا خیلی از کارهای فرهنگی اثر ندارد و چه باید کنیم تا کردار و گفتارمان انسان ساز باشد کتابی مفصل و فصلی جدا و قطور میطلبد که خلاصه اش میشود نکته دقیق و راهبردی سردار دلها که فرمود باید به این بلوغ برسیم که دیده نشویم. جنس انقلاب اسلامی از ماده نور و پاکی است و آلایندگی ها با طبع آن ناسازگار بوده و از دریای زلال حقیقت بیرون انداخته خواهد شد.

همه این خونها و مصیبتهای اخیر اگر باعث بیداری ما شود و بدانیم هر لحظه از زندگی یعنی یک فرصت برای رشد و تغییر، می ارزد. می ارزد اگر بدانیم همه این هیاهو برای زدودن غبار از وجود جوانان تراز انقلاب اسلامی همچون آرمان علی وردی و سید روح الله عجمیان و مهدی زاهدلویی و... بود. می ارزد که باور کنیم میتوان در دوره ای زندگی کرد که بیرون زدن صفرهای حساب بانکی ارزش باشد، دست درازی به سفره بغل دستی افتخار باشد، ادبیات ملت بشود پیچاندمش و دورش زدم و کمتر کار کردن و بیشتر در آوردن زیرکی تلقی شود و باز هم همه طلبکار باشند وبه تصور اینکه حقشان آنطور که باید ادا نمیشود کم کاری های خود را توجیه کنند و ناگاه مردی در مقابلتان رخ نشان دهد که سی ماه سابقه جبهه دارد، کارگری ساده و فصلی و مستاجر در خانه ای محقر در منطقه ای کم برخودار است و پسر جوان خودساخته اهل روزه و جهاد و معنویت را که در راه خدا تقدیم میکند لبخند میزند، سجده شکر می رود و می گوید دینم را به انقلاب ادا نمودم. آوینی را با خونش شناختند، آثار مطهری با خونش در جان و فکر مردم رسوخ کرد، حیات و نشاط و بالندگی ارزشهای انقلاب در عهد ناجوانمردی و تیز بازی و چپاولگری و سهم خواهی با خون روح الله های مکرری چون عجمیان و دیگر جوانان و نوجوانان شهادت طلب بی ادعا شفاف و نمایان شد.

محمد جهان آرا در چارچوب نگاه اداری امروز، میتوانست دست روی دست بگذارد، معطل کند و به این دلیل موجه که نیازمند پشتیبانی از مرکز است قدم از قدم برندارد، اما اگر جهان آرا چنین می اندیشید خرمشهر همان روز اول، المحمره می شد و آبادان، عبادان و حساب اهواز و اندیمشک هم با کرام الکاتبین بود.

از همین جا که ایستاده ایم شروع کنیم. هر کس میتواند رسانه حق باشد. با زبان و قلم. همین فضای مجازی فرصتی غنیمت است که میتوان به جای انفعال، اثر گذار بود و صدای حق و نور هدایت را به صفحات دل ملت تاباند حتی اگر یک نفر به راه رستگاری برسد؛ چه برسد به این که یقین داریم همین حرفها و گفته ها و تکرار مطالبات، به مرور به دغدغه و فرهنگ عموم تبدیل خواهد شد؛ بأذن الله تعالی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کشف الاسرار نو!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۰۷ ق.ظ

اول این خبر را که در فضای مجازی منتشر شده بخوانید:

"روایت قابل تامل فرمانده نیروی هوافضای سپاه از جلسه خود با دختران دبیرستانی/  سردار حاجی‌زاده: نوجوانان و جوانان ما مقصر نیستند؛ مثل اینکه برای برخی خواص باید کلاس توجیهی بگذاریم!

 فرمانده نیروی هوافضای سپاه در دانشگاه شهید رجایی:

چند روز پیش با حدود ۳۵۰ نفر از دختران دبیرستانی جلسه ای داشتم پرسیدم ما در جنگ تحمیلی چقدر شهید دادیم یکی گفت ۴۰۰ نفر یکی گفت ۵۰۰ نفر. پرسیدم منافقین چند نفر از ما را شهید کردند؟ گفتند نمی دانیم. اطلاعات شان اینقدر است. یکی پرسید چرا ما رفراندوم برای نظام نداریم.

نوجوانان و جوانان ما مقصر نیستند؛ مقصر ما هستیم مقصر خواص هستند مقصر کسانی هستند که باید بروند و توجیه بکنند."

 

+ علی اکبر حکمی زاده وقتی کتاب اسرار هزارساله را در نفی نظام فکری و فقهی اسلام به نگارش درآورد، امام خمینی کرسی تدریس خود را چند صباحی تعطیل نمود و تمام وقت نشست و کتابی نوشت با عنوان کشف الاسرار در رد علمی آن اثر تحریف آلود و شبهه ناک.

این روزها زیاد میشنویم که حال دانش آموزان و مدارس کشور چندان مساعد نیست. اسب تراوای مجازی دشمن توانست با بمباران شبهات و اخبار دروغ و شایعات و ... ذهن بسیاری از جوانان و نوجوانان کشور را مسموم ساخته و از حقیقت دور نماید.

نمی گویم حوزه های علمیه تعطیل شوند و بروند دنبال حل المسائل ذهنی نوجوانها اما حرکتی سریع و هدفمند لازم است تا آن دسته از روحانیون جوانی که به پاسخ شبهات روز مسلط هستند و کار با مخاطب کم سن و سال را بلدند فارغ از درس و بحث و کار و مشغله، چند صباحی در جمع دانش آموزان مدارس حضور یافته و نسبت به اصلاح سوءبرداشتها اقدام کنند. هنوز هم تبلیغ چهره به چهره یکی از بهترین روشهای تأثیر گذاری بر جامعه است که باید با جدیّت بیشتری مورد توجه واقع شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پویش عمامه بوسی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۰:۱۵ ق.ظ

photo_2022-11-06_09-08-49_2ocl.jpg

 

یک ابتکار جالبی دیدم در تقابل با حرکتی که برای وهن به روحانیت شروع شده، با عنوان پویش عمامه بوسی!

ذیلش هم نوشته بود هر جا عمامه به سری دیدید با احترام عمامه اش را ببوسید.

این لباس نمادی از راه و منش رسول اکرم(ص) است. امیدوارم طلاب و فضلای حوزه بیش از پیش در ادای حق این طریقت انسان ساز احساس مسئولیت داشته باشند.

تصویری کوتاه و زیبا از این پویش با حال را ببینید:

https://www.aparat.com/v/y2YLv

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرمان علی وردی، علی خلیلی، محسن حججی، امتداد عاشورا

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۵۸ ب.ظ

عکس/ مربی جوان 21 ساله ای که با شکنجه آشوبگران شهید شد

 

امروز روز تولد حضرت شاه عبدالعظم بود اما دل و دماغ پست گذاشتن و تبریک نداشتم. خدا میداند چقدر دلم با عطر زیارت سیدالکریم در قبله تهران می تپد و هر بار مجالی دست داد خود و خانواده ام را از تبرک هوای قدسی حریم او بهره مند ساخته ام.

عبدالعظیم حسنی بالاتر از هر جهاد رزمی، - که البته دست به سلاح هم بود- در عرصه جهاد فرهنگی و معرفتی پیشتاز بود و بعنوان شاگرد برجسته ائمه عصر خود در حفظ و تقویت دین مردم کوششی بسیار داشت.

امروز آرمان علی وردی را در تهران تشییع کردند. همه برای غربت و مظلومیت این طلبه جوان اشک ریختند. باطن خبیث شکنجه گران او مانند تبار داعشی و سلفی شان بر همگان عیان شد. این طلبه، یک فعال فرهنگی بود که در حیطه تربیت کودک و نوجوان و ترویج احکام و معارف نورانی قرآن و فقه آل محمد (ص) اهتمام می ورزید. کسی می خواهد راه آرمان را ادامه دهد از کار فرهنگی و تربیتی غافل نشود.

استقامت این شهید را در فیلمی که شکنجه گران منتشر کردند دیدید. کتک میخورد اما التماس نمیکرد. یک جورهایی یاد غربت و مظلومیت طلبه شهید امر به معروف، علی خلیلی افتادم. یکماه قبل از شهادتش در حالی که حال بدی داشت و در بیمارستان بستری بود و ایام را به سختی و با درد سپری می کرد از او پرسیدم اگر بعد از این همه مدت و همه دردها و رنج هایی که از اصابت چاقو به گلویش تحمل نموده به همان صحنه و به همان لحظه بر گردد باز هم حاضر است در دفاع از ناموس مردم جلوی اشرار بایستد. با همان صدای نحیفش که به سختی نفس می کشید پاسخ داد اگر باز هم به آن شب برگردم در دفاع از ناموس مسلمین تعلل نمیکنم. از کاری که برای خدا انجام دادم پشیمان نیستم.

حوزه اگر می خواهد انقلابی باشد طلبه هایی مثل علی خلیلی و آرمان علی وردی که حججی های جنگ نرم هستند، تربیت کند تا در مسیر تبیین و صیانت از احکام شرع، لحظه ای دچار تردید و تعلل نشوند.

امروز در تصاویر خبری دیدم پرچم یا لثارات الحسین را بر فراز گنید احمد بن موسی شاهچراغ برافراشته اند. قطعا در خونخواهی از شهدای مظلوم اسلام ، اسرائیل و آل سعود و اذناب داخلی شان رنگ امان و آسایش را نخواهند دید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بانک از مابهتران

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ آبان ۱۴۰۱، ۰۳:۳۴ ب.ظ

photo_2022-10-29_15-27-44_mc39.jpg

 

اینکه کارکرد و دستاورد حضور این شوراهای فقهی در بانکها چه بوده را فعلا نمیخواهم واردش بشوم.

اینکه گاهی احساس می شود این شوراها بیشتر از آنکه دنبال اصلاح نظام بانکی باشند دنبال پیدا نمودن راه توجیه شرعی سیاستهای بانکی هستند و به عبارت دیگر به جای آنکه بانک را با اسلام تطبیق دهند اسلام را با سیاستهای بانک منطبق نموده اند هم الان بحث من نیست.

اینکه بعضا آقایان ناظر دینی بعد از ورود به حیطه بانکی و سازگاری با فضا و جذب در ساختار، بار چند نسل خود را بسته و به ثروت و مکنتی دست پیدا می کنند و اقوامشان هم به کسب و کار خوبی می رسند و ... هم اصلا حرف من نیست.

اینکه چرا به رغم تاکید قاطبه مراجع بر حرمت دریافت دیرکرد از اقساط وام باز هم گوش بانک بدهکار این فتاوا نیست و شورای فقهی بانک هم به روی مبارکش نمی آورد بحث دیگری است.

اینکه درآمد خوب و پول و سرمایه زیر زبان آقایان مزه نموده و بعضا دیده میشود معنای ربا را معکوس و وارونه تفسیر می نمایند و معتقدند با توجه به تورم جامعه اگر پولی بابت سود قرض دریافت نشود مرتکب ربا شده ایم!! و اساسا توجهی به این موضوع نمیکنند که در زمان اهل بیت نیز امکان قحطی و گرانی و تغییر ارزش یک کالا وجود داشت اما باز هم حکم این بود افراد به همان میزانی که کالا قرض داده اند باید دریافت کنند و مبنای ثواب گسترده ای که برای قرض الحسنه ترسیم شده نیز ذیل همین از خودگذشتی و احتمال ضرر نهفته است، بماند برای تاریخ و برای غربت اسلام و حکایت تغییر ذائقه هایی که با طعم پول و ثروت و قدرت ایجاد شده است.

فعلا فقط میخواهم یک حرف بزنم. شمای شورای فقهی مستقر در بانک که همه تان پرورش یافته مکتب دین هستید و باید مروج سبک حیات دینی باشید اگر دنبال اجرای احکام اقتصادی و مالی اسلام نیسیتد یا هستید لااقل این موضوع را مدنظر قرار دهید که تشکیل حکومت دینی به معنای احقاق حق مستضعفان و رسیدگی به محرومان و نفی بی عدالتی و شکاف طبقاتی است.

این یک خط جَنَم را داشته باشید دستِکم بعنوان یک مبلّغ شریعت و معلم دین و اخلاق گوشزد کنید که بانک مثلا اسلامی باید در خدمت مردم عادی و ضعیف و فاقد رانت جامعه باشد نه وقف اغنیا. اگر نه، لااقل به میزان اعتماد و زد و بندی که با سرمایه داران و صاحبان جاه و مقام دارند و حالی که به افراد ذی نفوذ می دهند، هوای مردم عادی جامعه را هم داشته باشند؛ دم شما گرم. همین یک قلم را برای بانکی ها جا بیندازید کار بزرگی انجام داده اید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شیخ علی تهرانی نشوید!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ آبان ۱۴۰۱، ۰۷:۳۶ ق.ظ

شیخ علی تهرانی درگذشت + بیوگرافی

 

آخ آخ آخ، اینقدر این روزها سوژه زیاد است که یادم رفت به بهانه فوت شیخ علی تهرانی مطلبی بنویسم.

اسم شیخ علی را مرحوم ابوترابی برای من پررنگ کرد. یکی دو سال قبل از فوت سید آزادگان توفیق شد با کاروان پیاده روی ایام عرفه که آن زمان به دلیل بسته بودن راه کربلا، از اسلام آباد غرب تا مرز خسروی صورت می گرفت همراه شوم. فکر کنم سال دوم یا سوم طلبگی بود حوالی سالهای 77 یا 78. دوستانی از بابل هم بودند مثل مجید قلی پور، مرتضی سیدی، حسین حبیبی، علی رنجبر و...

آن جا البته با طلاب تهرانی و کرمانشاهی هم دوست شدیم.

بگذریم. مرحوم ابوترابی هر روز چند کلامی صحبت و نصیحت و نکته داشت. یک بار اسم شیخ علی تهرانی را برد و اینطور بیان کرد:

 -  روزی شیخ علی دست مرا گرفت، کناری کشید و گفت آقای ابوترابی! این را بدان هیچ کس مثل من نمیتواند تا آخر پای امام بایستد و همراهی اش کند. این آقایان بهشتی و خامنه ای و هاشمی و... همه شان روزی از امام جدا شده و او را تنها میگذارند اما این من هستم که تا آخر با او خواهم ماند و...!

ابوترابی ادامه داد: بعد همین شیخ علی چیزی نگذشت به رژیم بعث که دشمن خون آشام امام و انقلاب و مردم بود پیوست و در رادیوی عراق گفت امام اصلا خدا را قبول ندارد!

حاج آقا به ما طلبه ها نگاهی کرد و گفت: مواظب غرور باشید، آخرش آدم را زمین می زند.

بعدها بابت کار بر روی خاطرات اسارت در دفتر ده نمکی، آشنایی بیشتری با شخصیت و افکار شیخ علی تهرانی که داماد مقام معظم رهبری (شوهر خواهر) بود پیدا کردم. منافقین جنگ روانی و فکری شدیدی در اردوگاههای اسارت راه انداخته بودند اما به اذعان اسرا ناراحت کننده ترین اتفاق این بود که یک روحانی با سابقه انقلابی بیاید در اردوگاه و علیه امام و انقلاب و کشورش حرف بزند و دل دشمن را شاد کند. شبهه معروف حرام بودن نماز خواندن رزمندگان در زمین غصبی (خاک عراق) هم تولید این بابا بود که البته روحانیون اسیر همان جا جوابش را می دادند ولو به قیمت کتک خوردن مفصل از دست زندانبانان بعثی. شیخ علی اما هیچ نظری درباره تجاوز دشمن به میهنش و کیلومترها خاکی که اشغال کرده بود، نداشت.

شیخ علی همان اوایل یا اواسط دهه هفتاد به ایران بازگشت و اظهار ندامت کرد و مورد عفو قرار گرفت؛ هر چند همین چند سال قبل هم مصاحبه ای در نفی ولایت فقیه داشت که نشان داد آب پیدا کند باز هم شناگر ماهری است.  

من حرف مرحوم ابوترابی را قبول دارم، غرور بدجور آدم را زمین می زند. اینکه درحدیث داریم متکبر بویی از بهشت نمی برد، یا جمله ای که چند روز پیش در خاطرات ماهاتیر محمد خواندم که گفت خدا بخواهد کسی را زمین بزند او را مغرور می سازد. همه اینها درست است و دماغ آدم مغرور قطعا به خاک مالیده خواهد شد. اما حسد و خودخواهی را هم باید در چرایی رویکرد لجبازانه بعضی افراد در نظر گرفت. یک جمله ای از امام رحمت الله علیه نقل است به گمانم در کتاب جهاد اکبر که گفت طلبه باید خودسازی کند و اگر خودسازی نکرد از خدا طلب مرگ کند! سخن درست و تکان دهنده ای است. همه آدمها نیاز به خودسازی دارند؛ اما طلاب بابت رسالت سنگینی که برعهده گرفته اند اگر در تمایلات مادی غوطه ور باشند و منیّت داشته باشند و به حرف  دینی به جای عمل دینی اکتفا کنند، خودپرستی و منفعت طلبی و جاه و مقام و لذت جویی را پیشه خویش سازند نه تنها خودشان سقوط کرده بلکه جمعی دیگر را نیز به ورطه هلاکت و بدبختی می کشانند؛ والعاقبة للمتقین.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای پروانه عاشقی که پر کشید

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۲۷ ق.ظ

photo_2015-08-12_21-13-43_3gxf.jpg

 

او را باید پدر فعالان فرهنگی بابل نامید. از قبل از انقلاب که بعضی از روحانیون هم شهامت مقابله با دژخیمان پهلوی را نداشتند او در قامت یک طلبه بازاری سلسله جلساتی را ترتیب داد که رویش نسل جوان انقلابی مبارز را در اوایل دهه پنجاه رقم زد تا همین سالها تا لحظه ای که توانی در بدن داشت برای مردم و انقلاب، دوید و خسته نشد. از چپ تا راست بابل، از صفاریان و نریمان تا قاسم واثقی و حاج آقا مویدی عضو جلسات قبل از انقلاب او بودند. شاید برایتان جالب باشد بدانید حتی آیت الله محمدی، تولیت مدرسه علمیه روحیه  بابل نیز در ابتدای جوانی در جلسات او شرکت می نمود. هم خودش این موضوع را برای ما تعریف می کرد و از این که بعد از چند دهه هنوز بساط جلسات دایر است و میزبان طیف جوان، خوشحال بود، هم حاج آقا یزدانی از جوانی های آیت الله محمدی بر دقت نظر و پیگیری های علمی او تاکید داشت و خاطره می گفت و از ما میخواست قدر چنین استادی را بدانیم و از او الگو بگیریم.

حاج آقا یزدانی برای انقلاب، عمرش را وقف کرد، آبرو هم داد و بدترین تهمت ها را به جان خرید، نوجوان ماه رویش را هم تقدیم کرد و خودش حالا با کوله باری از خدمت در عرصه تربیت و فرهنگ و نیز مشکل گشایی از ملت راهی دیار جاودانگی شد؛ رحمت الله علیه. افتخار می کنم چند سالی را در محضر و مکتب یزدانی تلمذ کردم و از تجربیات گرانقدرش به خصوص در عرصه انقلابی گری و مبارزه با فساد و کمک به ضعفا بهره بردم، هر چند میان امثال من و قله های عرفان و اخلاص این پدر بزرگوار شهید و خادم بی ادعای مردم فرسنگ ها فاصله است.

در اوج فقر و فشار اقتصادی با تمام شهرتی که داشت نمک گیر مفسدان و تبهکاران و بدنامان اقتصادی شهر نشد ولو با توجیه کار فرهنگی نخواست پولهای مشکوک اهل تزویر، برکت فعالیت های مذهبی و فرهنگی را تحت الشاع قرار دهد. والله با چشم خود دیدم وجهی که برای روزه استیجاری در جیبش داشت و مایه قوت روزانه اش بود، دو دستی تقدیم کرد به بچه های نوجوان مسجد که پول خرید توپ فوتبال نداشتند.

هر جا می شنید بچه های بسیجی مظلوم واقع شده اند خودش را می رساند و از آنها دفاع می کرد. برای همین است که می گویم خیلی حرف و تهمت شنید و ... اما خدا می داند خم به ابرو نیاورد. یکبار هم به شوخی گفت این طرف شهر به من میگویند ابوذر آن طرف می گویند منتظری! و می خندید. نه تعریف و تمجیدها بادی در غبغبش می انداخت نه تحقیر و تهمتها اندوهی به دلش می کشاند. پولاد آبدیده بود این مرد خدا.

پسرش هم می خواست استخدام شود حاضر نشد از نفوذش استفاده کند. نامزد شورا که شد یک تومان خرج نکرد. دوستان و مریدانش برای او مایه گذاشتند. بروید از نمازگزاران مسجد حضرت ابوالفضل بپرسید چگونه آن مسجد  و آن محل را احیا کرد. چه جمعیتی را به مسجد کشاند آنهم در سه وعده نماز. راه خانه اش دور بود. ماشین هم نداشت. پیاده راه می افتاد از بیدآباد تا ایستگاه آمل، نماز شبش را گاه توی راه می خواند. می رسید و چراغ مسجد را روشن می کرد. بچه های حمزه کلا بچه های بیدآباد بچه های مسجد ابوالفضل و... نفس قدسی او چه نیروهایی را تحویل اسلام و انقلاب داد بی هیچ مزد و منتی، بی حب دیده شدن بدون گزارش کار، بدون تبلیغات. اصلا برکت کارهای فرهنگی به همین دیده نشدن است. به قول حاج قاسم به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم.

بگذریم. روحش شاد. امشب محمدعلی، میزبان باباست، سر سفره اباعبدالله؛ اولئک هم الفائزون. خدا کند کبوتر آه دل، سلام جاماندگی مان را به گنبد حریم جاودانگی برساند.

 

پدرمعنوی هیأت‌های مذهبی بابل به دیار حق شتافت

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نمکهای گندیده!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۳۸ ب.ظ

photo_2022-10-24_21-34-53_5kw7.jpg

 

این هم از غربت امام زمان است که یک نان و نمک خورده دستگاه اهل بیت که از خمس حاصل از عرق جبین کارگر و کاسب و کارمند متدین ارتزاق نموده به جای پاسخ به شبهه، خودش شبهه تولید می کند.

حرام تر از هر اختلاسی که نسبت به اموال عموم صورت می گیرد شهریه امام زمان است بر طلابی که به متکب اسلام از پشت خنجر می زنند.

فرق این روحانی نمای بیسواد با آقامیری چست که او را خلع لباس کرده و به سربازی فرستاده اند؟

من از دادگاه ویژه دل پری دارم و از حضرات صیانتی حوزه.

هر جا طلبه بی کس و کاری خطایی کرد یا نکرد آقایان سفت و محکم یقه اش را چسبیدند و از زار و زندگی اش انداختند. بخاطر حفظ موقعیت یک امام جمعه در پیتی قبیله گرا برای طلاب انقلابی احضاریه فرستادند و محکمه تشکیل دادند. بارها طلاب انقلابی و عدالتخواه را گاه بدون محاکمه چند ماه به زندان انداختند؛ اما در همان فتنه 88 با اهانت های امثال هادی غفاری کاری نداشتند با دفتری های مرجعیت انگلیسی و شیرازی چی ها، با امثال بیات و خاتمی و دیگر فریبکارانی که با تحریک افکار عمومی و دامن زدن به التهابات اجتماعی جان بچه های مردم را به خطر می اندازند...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اگر حوزه انقلابی بود

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۳۴ ق.ظ

حوزه انقلابی؛ گذشته و گام های پیش رو

 

دیده اید عده ای عادت کرده اند هر اتفاقی که می افتد هر ضعف و کاستی که می بینند همه حرفهایشان را خلاصه کنند در یک جمله و بگویند: همه اش تقصیر آخوندهاست؟!

این عبارت از یک منظر غلط است که عده ای گمان میکنند آخوندها زده اند و خورده اند و برده اند! زندگی اغلب روحاینون و طلاب و فضلای حوزه از سطح زندگی متوسط مردم چه بسا پایین تر است.

اما

از یک منظر دیگر این حرف میتواند درست باشد. اغلب روحانیون و طلاب و فضلا در قبال زدن و خوردن و بردن ازمابهتران و اغنیا و صاحبان قدرت و مکنت، مهر سکوت بر دهان زده و لب به شکوِه باز نمی کنند.

مردم انتظار دارند آنگونه که امیرالمومنین فرموده علما در قبال ظلم جائران سکوت پیشه نکنند.

بسیاری از روحانیون با برداشت اشتباه از مفهوم حفظ نظام، گمان میکنند اعتراض به باندبازی و رانت خواری فلان مقام و بهمان مسئول، باعث بدبینی مردم و ضعف پایه های نظام می شود. در حالی که باید اذعان داشت عکس این موضوع صادق است. وقتی مردم می بینند معدودی در کسوت امامت جمعه یا نمایندگی مجلس و ... فقط به فکر بستگان و وابستگان خود هستند، بار چند نسلشان را از درآمدهای نجومی بیت المال و ... بسته اند، به نظام بدبین می شوند اما هر جا مشاهده کردند صدایی از بدنه حوزه و روحانیت در جهت دفاع از حقوق ضعفا به هوا برخاست و داد مردم از حلقوم فضلا شنیده شد اعتماد و اعتقادشان به اهداف نظام دینی عمیق تر گردید.

تعارف که نداریم. بعضی از معممین همسفره مافیای قدرت و ثروت شده اند و تلاش دارند فرهنگ سکوت و توجیه را در بدنه حوزه تعمیم دهند حالا به هر بهانه ای از جمله حفظ نظام و جلوگیری از سوءاستفاده دشمن و ... عده ای هم این تحلیل ساده و ابتدایی را پذیرفته اند، عده ای نیز مرعوب برخوردها و تهدیدهای نهادهایی هستند که اساسا گمان میکنند طلبه، کارمند مجیزگوی نظام دیوانسالار است و نباید جیکش در بیاید مگر برای ماله کشی و معدودی هم البته زبان به نقد اوضاع میگشایند که اغلب پرونده ای قطور را به همت عزیزان همیشه در صحنه یدک میکشند و صلاحیتشان برای تصدی هر امر و انجام هر فعالیتی مردود شمرده میشود! مردم می بینند امام جمعه ای که در مقابل زمین خواری و کوه خواری نورچشمی ها ایستاد برکنار شد؛ اما امام جمعه هایی که به منتقدان خود توهین کنند و دغدغه شب و روزشان باندبازی و کسب قدرت بیشتر و قبیله گرایی و همپیالگی با مفسدان اقتصادی است همچنان بر مسند قدرت حضور دارند.

مردم دلشان میخواهد صدای حق را از حلقوم مدعیان حق بشنوند. مگر میشود اسلام را شناخت و در مقابل تبعیض و رانت و اختلاس سکوت کرد؟ میشود حوزه انقلابی باشد و از پارتی بازی، بی عدالتی در آموزش و سربازی و نابرابری در توزیع امکانات و ضعفهای مدیریتی و چالش های فرهنگی و... اعلام برائت نکند؟ همان اسلامی که به ما یاد داد حاکمیت دینی و اجرای احکام الهی از تکالیف حتمی و ضروری دین است، عدالت محوری و مقابله با مظاهر فساد در هر لباس و مقامی هم که باشد را در قالب اصل سازنده امر به معروف و نهی از منکر واجب شمرده است.

مگر درک مسئولان حوزه و دادگاه ویژه و... بالاتر از درک و فهم مقام معظم رهبری است که ایشان، نظام آموزش را آغشته به بی عدالتی دانسته اند، صنعت خودروسازی را به دور از شئون ملت قلمداد نموده، ساده زیستی و پرهیز از تجمل گرایی را صدها بار مورد تاکید قرار داده، مسئولان را به همنشینی با مردم فراخوانده، رانت و پارتی و دخالت در عزل و نصبها توسط ائمه جمعه و نمایندگان و... را خلاف دانسته، مسئول بی عدالت را فاقد مشروعیت توصیف نموده، مهمترین جلوه نهی از منکر را در حوزه مسئولان برشمرده و حوزه را به انقلابی بودن و پرهیز از یکجانشینی و بی مبالاتی و سکون و فاصله از ملت فراخوانده است؟

حوزه اگر انقلابی باشد مردم متوجه خواهند شد خیلی از ضعفها و کاستی ها و ظلمهای موجود نه بخاطر وجود حاکمیت اسلام که اتفاقا از سر فاصله و دوری از آموزه های دین و عمل نکردن به منویات مکتب وحی به وجود آمده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه کاهش ورودی های حوزه

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۳۶ ق.ظ

تصاویر: اینجا هتل ٧ ستاره نیست، حوزه علمیه لاکچری آیت الله آملی لاریجانی است که منابع مالی آن نامشخص است!

 

کاهش استقبال برای ورود به حوزه های علمیه را به فال نیک می گیرم!

به نفع اسلام است تعدادی ولو اندک اما خودساخته و با سواد و اهل دغدغه وارد حوزه های علمیه شوند. باور کنید در هر شهر یکنفر باشد که مردم با دیدنش یاد خدا بیفتند و عطش آموختن و انس با دین را در خود بیابند کفایت می کند.

ورود به حوزه در زیر فشار روانی و تخریبی دشمنان دین، معدودی جوان گداخته شده مستحکم را باقی می گذارد که در ساحت "عقل" و "روح"، آمادگی تحمل هر بار سنگینی را داشته باشند.

به نفع اسلام است این دم و دستگاه های عریض و طویل حوزوی صرفا در مدارسی خلاصه شوند که "عالم محور" باشند. یعنی انسانی خودساخته در حد اجتهاد بالای سرشان باشد. بگذارید طلبه ای که با حسن نیّت وارد معرکه علم و تقوا شده الگوهای عملی این راه را هم از نزدیک لمس کند. نشود اوضاع شام که مسلمینش هر چه از ابتدا دیدند اسلام اموی بود و تا انتهای تاریخ هم معلوم نیست این تنه کج درخت اسلام معاویه صفتی را بتوانند راست و مستقیم نمایند.

کثرت مدارس علمیه در فقدان عالمان مهذب و گاه میدان داری عناصر ورشکسته سیاسی اعم از فلان روحانی سوداگر پست و مقام و کاندیدای ناکام ریاست جمهوری یا روحانی به بن رسیده عضو شورای شهر که هنوز نمی داند من لم یشکر المخلوق حدیث نیست چه برسد که منسوب به پیامبر باشد، نماز میّت را از صفحه گوشی موبایل میخواند و نشست و برخاست با متهمین و مفسدین اقتصادی را در مسیر توسعه سازه های دینی مجاز می شمارد، دستاوردی جز افول کیفی دانش آموختگانی که مثلا قرار است پا جای پای سربازان امام زمان بگذارند نخواهد داشت. چه کسی گفته است امام جمعه ای که خودش از اساس با معیار وراثتی و نه بهره مندی از اکسیر علم وتقوا بر این مسند تکیه زده و با رفتارهای دوگانه و خوی قبیله گرایی اش باعث تزلزل دین و باورهای انقلابی مردم گردیده صلاحیت تولیت حوزه و تربیت نیروهایی راستین و مومن به اهداف اسلام را داراست؟

"یکی از آقایان نامه ای به امام نوشته بود و جهت ساختمان سازی مدرسه علمیه کمک خواسته بود. امام فرمودند چه شده همه برای خودشان دکان باز می کنند. بعد در جلسه ای دیگر فرمودند من خوف این را دارم که این ساختمانها به حیثیت معنوی حوزه ها لطمه وارد کند. ‏

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه ۳۶۴. راوی: حجه الاسلام رحیمیان"

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حوزه تراز و ترازوی حوزه!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۲ ق.ظ

حوزه انقلابی

 

اول این خاطره از امام راحل را بخوانید:

یکی از آقایان نامه ای به امام نوشته بود و جهت ساختمان سازی مدرسه علمیه کمک خواسته بود. امام فرمودند چه شده همه برای خودشان دکان باز می کنند. بعد در جلسه ای دیگر فرمودند من خوف این را دارم که این ساختمانها به حیثیت معنوی حوزه ها لطمه وارد کند. ‏

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه ۳۶۴. راوی: حجه الاسلام رحیمیان.

عبارت حوزه انقلابی یا حوزه تراز انقلاب مدتی است که به عنوان یکی از دغدغه های مهم مقام معظم رهبری وارد ادبیات سیاسی کشور شده و البته بازتابی هم در حوزه های علمیه داشته است.

از جمله تعریف های عجیبی که برای این عبارت به کار رفته توسط یکی از مسئولان کلان مدیریت حوزه است که فرمود حوزه انقلابی یعنی طلبه ها بیشتر درس خوانده و نمرات بالاتری را کسب کنند! البته ضرورت تقویت بنیه علمی طلاب، اصلی مهم و غیرقابل اغماض است اما اگر صرف علمیت را ملاک انقلابی گری بدانیم که بعضی عزیزان حوزوی ضدانقلاب یا حتی سرسپرده دشمن نیز دستی بر آتش علم و گاه اخلاق داشتند.

عده ای هم البته معتقدند حوزه انقلابی باید بتواند گره های فقهی در مدیریت نظام اسلامی را به بهترین نحو باز کند که بی شک حرف درستی است و میتواند به عنوان یکی از وجوه حوزه تراز مورد توجه قرار بگیرد. هر چند تجربه ثابت کرده بعضی دوستان عالم یا انگیزه ای برای اصلاح امور غیردینی مثل بانکداری نداشته و بعضاً درصدد توجیه مسائل و انطباق شرع با احکام بانکی و نه انطباق قوانین بانک با دین هستند و یا آنگونه که در بحث اسلامی شدن علوم تجربه شد به رغم هزینه های گزاف تاسیس موسسات و دانشگاهها و مراکز مختلف، اساساً اراده ای برای تعمیم و ترویج دستاوردهای علوم منطبق با دین در سطح مراکز دانشگاهی وجود نداشته و همچنان در بر همان پاشنه می چرخد و فرآورده های فکری تمدن غرب در ذهن جوانان ما انباشته می گردد. خروجی آن هم چیزی جز وابستگی بیشتر نیست.

اینجا البته یک پرانتزی هم باید باز کرد که مثلا حتی اگر کل علوم دانشگاهی بر مبنای آموزه های دین ترمیم و نوسازی شود آیا محصول آن فارغ التحصیلانی مقیّد به دین خواهد بود؟ می شود جواب این سوال را با پرسشی دیگر داد: آیا لزوماً نتیجه تربیت حوزه های علمیه فارغ التحصیلانی بوده که مقیّد به آداب شرع باشند؟ پس دادگاه ویژه روحانیت فارغ از بعضی سوءاستفاده های سیاسی برای چه فعالیت می کند؟ چه تعداد روحانیونی را دیده ایم که درگیر پرونده های اخلاقی و مالی هستند؟ یا اساساً در سبک زندگی خود مسیر اسلام را در پیش نگرفته و دین صرفا لقلقه زبانشان بوده است؟ نمونه اش همین بحث فرزندآوری یا تجمل گرایی یا صله رحم یا مردم داری و...

پس توجه داشته باشیم که علم مصونیت آور نیست.

و باز هم جا دارد پرانتزی دیگر گشود درباره بعضی دانش آموختگان مکتب غرب از دکتر محمود حسابی که در مدرسه مسیحیان لبنان، توانست قرآن و نهج البلاغه و حافظ و مولانا را حفظ کند تا امثال شهید بابایی که بورسیه ارتش شاه بود در آمریکا درس خواند؛ اما حلال و حرام خدا را جزء به جزء مراعات کرد یا نخبه و دانشمند شهید مصطفی چمران که به قول آقا ثابت کرد تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است!

یک بار از استاد بزرگوارمان پرسیدم چگونه می شود بعضی علمای بزرگ، با این که به کل علوم دین اشراف داشتند، با این که اهل نماز شب و ضجه و تضرع به درگاه خدا بودند اما باز هم دچار خطاهای عمدی می شدند و گاه وابستگی ها و دلبستگی ها و لجاجت ها آنها را به مسیر باطل می کشاند؟ استاد ما فرمود عنصر دیگری را هم باید در کنار علم و معنویت در نظر گرفت و آن اراده است.

حرف درستی است. آدم ها مختار هستند و به صرف تعلیم نمی توان عاقبت به خیری شان را تضمین نمود.

البته به مرور زمان فهمیدم اساسا علم و معنویت منهای اراده، علم و معنویت اصیل نیست.

این که می گویند مداد العلماء افضل من دماء الشهداء درباره عالمی است که شهیدانه زیسته و شهید پرور باشد. عالمی که مردم را به سمت خدا بخواند را عالم ربانی می نامند نه عالمی که دیگران را به سمت خود بخواند و دین را ملعبه و پله ای برای بلند مرتبه سازی و منفعت گرایی خویش بداند.

معنویتی که در سخن محصور بماند، دروغی بیش نیست.

از باب کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم رفتارها باید دیگران را به یاد خدا بیندازد و تلنگری برای اصلاحشان باشد.

با این وصف، حوزه های علمیه باید طلبه ای تربیت کنند که علم و معنویتش محصور در خلوت و عزلت و بُعد فردی نبوده و در ابعاد اجتماعی اثر گذار باشد. طلبه منفعل و تأثیرپذیر و بی اراده، هویت طلبگی را درک نکرده چه این که آمنوا و عملوا الصالحات را با هم ذکر کرده اند. اسلام برای کنج کتابخانه و بالای منبر نیست. ایمان بی عمل معنا ندارد.

حالا می شود این گونه بیان داشت که حوزه و طلبه انقلابی در حقیقت همان حوزه و طلبه اصیل است. حوزه و طلبه ای که بتواند در پیرامون و محیط جامعه تأثیر گذاشته و از باب الذین ان مکنّاهم فی الارض از تمکّن علمی و موقعیت معنوی و اجتماعی خود برای امر به معروف و اصلاح کژ روی خواص یا عوام بهره بگیرد.

برگردیم به همان خاطره ای که اول این مطلب نقل شد. آیا این حجم از مدارس علمیه که از نظر توانایی مادی دارای زیبایی و امکانات خوبی هستند؛ اما گاه به جای حضور استاد و سرپرست و متولی خودساخته و راه پیموده و مهذّب، در چنبره دکان بازی بعضی سیاسیون جاه طلب و ضعیف النفس گرفتار آمده اند؛ توانایی تحقق حوزه تراز انقلاب و تربیت نیروهای کارآمد جریان ساز و حرکت آفرین و مصلح را دارا هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این فریاد هم بمونه واسه تاریخ

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۴۰۰، ۰۹:۴۵ ق.ظ

پلان هایی از سبک زندگی طلبه و مُبلغ نمونه

 

ده سالی میشه صندوقی داریم تو قم متعلق به استاد ایزدهی که کاراش با منه. به طلاب مدرسه روحیه بابل وام ضروری میدیم. مبلغش پایینه، یک میلیون تومن. اونم با سخت گیری های من بابت دریافت چک و سفته که گاهی باعث فراری دادن بعضی دوستان متقاضی میشه. هیچ وقت مثل این دو سه ماه اخیر تقاضا بالا نگرفته بود. طوری که اگه کلیه هامم بفروشم شاید نتونم پاسخگوی مراجعه دوستان باشم. بعضی هم لطف دارن و درد دل میکنن. باور کنید طلاب دارن له میشن. متوسط حقوق، (شهریه) طلبه ها حدود یک و نیم میلیون تومنه، نهایتا زیر دو تومن. بساط تحقیق و پژوهش هم که اغلب تعطیله، تبلیغ هم کمرنگ شده. طلبه مستأجر با سه چهارتا بچه چه کار کنه؟

این بچه ها نجیبن هیچی نمیگن، ذره ذره دارن آب میشن اما بذار این فریاد تو گوش تاریخ بمونه: گردن کلفتایی که اون بالا نشستین از در و دیوار واستون حقوق و مزایا میاد بار چن نسلتونو بستین بعد میشینین تصمیم میگیرین شهریه طلبه های پاپتی بالا نره یه وقت از زیّ طلبگی خارج بشن!

بی شرفایی که این طرف اونطرف جیغ و داد دارین آییییی ملت، بودجه مملکتو طلبه ها دارن میخورن!

الهی اون دنیا هر دوتون با هم محشور بشین.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روضه حوزه!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۰۷ ق.ظ

مگر در تمام این بیست و خورده ای سالی که در حوزه هستم طلاب و روحانیون و علمای پاک و متقی و ربانی کم دیده ام؟ مگر می شود منکر وجود ده ها سرباز خدوم و پیامبر گون امام عصر در جای جای این کشور شد؟

اما

دل آدم خون می شود از دست آن قشر روحانی نماهایی که عقبه فکری شان به منافع دنیایی باز می گردد و کعبه آمالشان آلاف و علوف این جهانی است.

دم در مدرسه روحیه، پیرمرد کفاشی بود که همه ابزار کارش درون جعبه ای چوبی جای می گرفت. کفش واکس می زد و با دست پارگی های کفش مردم را پینه می زد.

ساق دستانش لاغر و نحیف بود. آن قدر واکس و روغن و ... به خورد دستش رفته بود که معلوم نبود اصلا آب وضو به پوست آن سرایت می کند یا نه. حکمش را پرسده بود گفتند چون دیگر پوست دستت پاک شدنی نیست وضویت اشکالی ندارد.

این پیرمرد با همین سر و وضع و کسب و کار اندک، خمس درآمدش را هر سال می آورد تقدیم حوزه می کرد.

سربازی امام زمان و تلبس به عبا و عمامه پیغمبری روحیه پیغمبری می خواهد که کمترین شرط آن شرم از خداست. آن که از این عنوان و لباس سوءاستفاده می کند رویش می شود در چهره امثال این پیرمرد نحیف کفاش نظر بیندازد؟

صوفی ها هم حتی هر سالکی را مستحق پوشیدن خرقه تصوف نمی دانند و خرقه را اساسا به کسی می پوشانند که مرحله ای از طریقت دلدادگی را طی کرده باشد.

دل آدم درد می آید از دست روحانی نماهای جاه طلب و دنیا دوست. طلبه ای مدعی که سر بر حریم نوامیس مردم فرو برده است. آن شکم گنده ای که هر جا مفسدی اقتصادی بود دستی کنارش بر آتش داشت. آن نمک گیر سفره اغنیا. آن بازیچه اطرافیان دلال مسلک. آن نامردی که پول می گیرد تا سکوت کند و حرفی از ستم باندهی تبهکار و مفسد به زبان نیاورد. آن نابخردی که عمل به دین را برای همسایه دانسته و در خلوت به کار دیگرمی پردازد. آن فامیل باز و قبیله گرای طاغوتی که معتقد است به خاطر حفظ شئون من در آوردی و تقدس آبکی اش نباید با فساد اطرافیان او برخورد کرد و ....

برخی از این قماش از نظر سیاسی نیز فاسد و فاسق هستند که معمولا سیبل نهادهای نظارتی قرار می گیرند بعضی نیز سوراخ دعا را پیدا کرده و با نشخوار شعائر ارزشی از گزند ناظران به سلامت مانده و در نقاب عدالت طلبی و ولایت خواهی و اصول گرایی در چراگاه مال اندوزی و شکم بارگی و زیرشکم پرستی سیر می نمایند.

این قماش از آویخته های قطار دین، آبرو و حیثیت مسافران حقیقی مقصد هدایت را نیز به فنا می دهند. هر شهر یک روحانی ربانی طبیب دوّار داشته باشد کافی است و بهتر است از وجود چند مدعی تو خالی و هوس آلود و جیب بری که اعتقاد مردم به آخرت را به نیابت از جناب ابلیس به لجن می کشانند.

نمی دانم چقدر از عمرم باقی است؛ اما به جبران نان و نمکی که از سفره امام عصر نصیبم شده به سهم و بضاعت خویش برای پاکسازی حریم روحانیت حقیقی و رسوایی مدعیان دروغین و سوداگران دین تلاش خواهم نمود به مدد حضرت الله باشد که بخش کوچکی از حق بزرگ آل الله را با هزینه های سخت و ناگواری که در این راه می پردازم، پاس داشته باشم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر رونمایی از منبر طلا در کاظمین

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۴۹ ق.ظ

 

ساخت منبر طلا نمایشگر حماقت جریان سطحی نگری است که در پوسته دین و ظواهر آن متوقف مانده است. اهل بیت، کشتی نجات هستند و چراغ هدایت؛ که گفته اند: من ارادالله بدأ بکم. دین، نسخه رستگاری و حرکت به سمت خداست. رسیدن به خدا نیز بدون هزینه و تاوان نیست. با اهل بیت قرار است به خدا برسیم و رسیدن به خدا و خدایی شدن و خلیفةالله بودن مستلزم آراستگی به رنگ و بوی الهی در جمیع صفات او از مهر و رحمانیت و رزاقیّت تا خشم با کفار و برائت از مشرکان و قتال با جباران و غارتگران است.

مدعی عشق به اهل بیت، در مسیر اهل بیت قدم بر می دارد. کدام امام را سراغ دارید که مغضوب حکام جور نبوده است؟ کدام امام را سراغ دارید که راهش مورد تأیید یزیدیان زمانه قرار داشته باشد؟ چقدر سطحی نگری یا بلاهت لازم است تا کسی دست دوستی به سمت آمریکای خون آشام و انگلیس خبیث دراز کند، آرمان قدس را به فراموشی بسپرد و دم از پیروی راه علی علیه السلام آن تجسم عدالت و ظلم ستیزی بزند که کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا را سرلوحه طریقت تشیع راستین قرار داده است؟!

منبر از طلا باشد یا نباشد اگر ذهن ها با اکسیر ناب اندیشه اهل بیت به کیمیای معرفت و صدق و ایمان نرسد و از رهگذر فرهنگ ایثار و شهادت و جهاد با مستکبران و یاری مستضعفان عبور نکند بازیچه معاویه ها در صفین و نهروان خواهد بود. رویای صادقه رسول الله را که از یاد نبرده ایم؟! هر کسی می تواند از منبرها بالا برود. هر کسی می تواند از فراز منبر به خطابه بپردازد. هر کسی می تواند تسبیح و انگشتر به دست بگذارد. هر کسی می تواند شریح قاضی شود؛ اما هر کسی نمی تواند عمار و مالک باشد. هر کسی را یارای همراهی ولیّ خدا در دشت بلا نیست. خطبه های رسول الله و علی و فرزندانش روی سنگ یا پشته ای از چوب و ... انسان ساز بود. منبر فقط یک وسیله است. خمینی با یک نوار یا صفحه ای پیام، جان ها را به غلیان می انداخت و جهانی را تکان می داد. گوینده ای که به برکت عمل و ایمان، نفسش حق نبوده و فطرت های خفته را احیا نکند و با کلام و قلم، نور هدایت را به قلب ها نتاباند بر بلندای کعبه هم که بنشیند خیری به اسلام نخواهد رساند، برگی را نمی جنباند و قدمی در راه تحقق اهداف جهان شمول دین بر نخواهد داشت.

منبر و محراب فقط بهانه است درست مثل سنگ نشان کعبه که ره گم نشود. گویا عده ای بنا دارند ایمان مردم را در ابزارها و نمادها و اسم ها متوقف نگاه دارند و اصل حرکت برای نیل به مقصود را به فراموشی بسپارند. هر وقت خار چشم ظالمان قرار گرفتید، هر وقت دشمنان راه اهل بیت از شما احساس خطر کردند، هر گاه جنبشی برای نجات محرومان و پابرهنگان عالم رقم زدید، هر زمان که منادی حق و عدالت شدید روی خاک هم که بنشینید؛ وجودتان شمع معارف مکتب وحی بوده و پروانه های گمگشته راه هدایت را به گرد خود می کشاند. حنجره حسین از طلا بود آن هنگام که ندای هیهات مناالذله سر داد و بیعت مثل خود با مثل یزید را محال شمرد و خنجر عدو را مونس قفای خویش دید؛ اما لبیک هل من ناصر او قرن هاست که قیام پابرهنگان و آزادی خواهان را کابوس ویرانگر بساط مستکبران ساخته است. شهامت این راه را دارید، بسم الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جیب های نانجیب!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۵۳ ق.ظ

گفتم: حاج آقا! در شأن شما نیست با این جایگاهی که منتسب به اسلام و انقلابه واسه یه نو کیسه تازه به دوران رسیده ای که از نظر اقتصادی و اجتماعی تو مردم وجاهت خوبی نداره، نوشابه باز کنی.

جوابش مختصر بود و غیر مفید!

با نگاهی حق به جانب گفت: دفتر، خرج داره!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عالم مجاهد و انقلابی، مدافع مبانی نظام اسلامی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۲۲ ب.ظ

 

️ نقدی عالمانه برنوشتار حجت الاسلام سروش محلاتی درباره آیت الله امینی (ره)

جناب حجت الاسلام محمد سروش محلاتی، به بهانه چهلمین روز ارتحال عالم انقلابی آیت الله امینی (ره)، با بیان تفاوت هایی برای ایشان، عنوان انحرافی ((روحانی حکومتی)) را، همراه با مطالب خلاف واقع مطرح نمودند که نقدی بر این نوشتار درادامه خواهد آمد.

مهمترین نقد و پاسخ به این قبیل برداشت های غلط می تواند فرمایش مقام معظم رهبری  (حفظه الله) در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم در آبان 1389 باشد که فرمودند: ((بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دو عنوان و دو مفهوم غلط و انحرافی به وسیله‌ی کسانی که هم با روحانیت بد بودند، هم با انقلاب دشمن بودند، در ذهنها مطرح شد. این دو مفهوم غلط و در واقع دو تهمت را دشمن به عنوان تاکتیک مطرح کرده است . یکی طرح مسئله‌ی حکومت آخوندی است. میگویند در ایران حکومت آخوندی، حکومت روحانی بر سر کار است. دیگری طرح موضوع آخوند حکومتی است؛ تقسیم آخوند به حکومتی و غیر حکومتی. هدفشان از طرح این دو مفهوم انحرافی و غلط این بود که اولاً نظام اسلامی را از پشتوانه‌ی عظیم فکری و نظری و استدلالی و علمی علمای دین محروم کنند؛ ثانیاً روحانیت مسئول را، روحانیت انقلابی را، روحانیت حاضر در صحنه را که در مقابل دشمنی‌ها سینه سپر کرده است، به خیال خودشان منزوی کنند، بدنام کنند. یعنی آخوند یک نوعش حکومتی است، که این بد است، ضد ارزش است؛ یک نوعش غیر حکومتی است، که این مثبت است.نسبت روحانیت با نظام اسلامی، نسبت روشنی است. نسبت حمایت و نصیحت است.))

یقینا در پاسخ به هدف جناب سروش محلاتی از نوشتار خویش، همین فرمایش رهبر معظم انقلاب کافی است. لکن به جهت تبیین بیشتر مطالب ایشان و تمسک به آیه (( وجادلهم بالتی هی احسن)) ، نکاتی مهم را مطرح می نماییم.

نکته اول : همانطور که شما در نوشته خود به درستی بیان نمودید آیت الله امینی با اینکه انقلابی و مدافع نظام بود، تغییری در زندگی اش رخ نداد و این جای تعجب ندارد. تعجب آنجاست که عده ای اعتقاد به نظام ندارند اما روزانه از سفره انقلاب و نظام اسلامی ارتزاق می کنند. جالب تر آنکه ، عده ای فقیه نما به ایشان اظهار ارادت نموده و از طرفی اعتقادی هم به حکومت ندارند، اما سیل وجوهات را به دفاتر و اطرافیان خویش سرازیر کرده اند.

نکته دوم: در جای دیگر (تفاوت پنجم) آورده اید که چون ایشان با مردم انس داشت، از درد مردم به درستی خبر داشت و آنها را در صحبت های خود منعکس می کرد. 

جناب سروش محلاتی! چطور می شود که شما و همفکرانتان و مدافعان تفکر اشرافیگری ، به جهت اغراض سیاسی و بحران اجتماعی ، دم از درد مردم و مشکلات آنان در برخی موارد می زنید در حالیکه هرگاه از بحران هایتان عبور می کنید باز هم به رویکرد اصلی خود (دفاع از مکتب اشرافیگری و صاحبان ثروت) باز می گردید. به راستی ! شما که ایشان (مرحوم آیت الله امینی) را الگو قرار می دهید ، چرا رفتار و عملکردتان با الگوی رفتاری ایشان فاصله آشکاری دارد ؟؟!!

نکته سوم: در تفاوت هشتم ، نسبت ناروایی به آن عالم ربانی داده اید و آن اینکه ((اول روحانی بود و بعد حکومتی)) و سپس در ادامه گفته اید: ایشان شخصیت مستقل حوزوی خود را برای امور حکومتی قربانی نمی کرد. 

درباره نسبت ناروایی که به ایشان داده اید یک جمله کافیست وآن کلام شهید والامقام، مدرس کبیر است که فرمود: (( سیاست ما عین دیانت ماست)).

اما درباره شخصیت مستقل حوزوی ایشان ، خوب است بدانید که آن مرحوم از محدود کسانی بود که تصور صحیحی از استقلال حوزه در ذهن داشت، لکن حوزه را در خدمت نظام و نظام را در حمایت از حوزه می دید اما با این حال از منابع مالی نظام برای منافع شخصی و راه اندازی دفتر و مؤسسه استفاده ننمود؛ ولی عجیب اندر عجیب است که عده ای علیرغم تصور غلط از استقلال حوزه و عدم اعتقاد به نظام اسلامی، باز هم از هیچ فرصتی برای جذب منابع مالی دولتی و غیر دولتی ، برای راه اندازی دفاتر ، مدارس و مؤسسات دریغ نمی نمایند.

نکته چهارم: در صدر تفاوت هفتم از کلامتان، دفاع از اصول و مبانی نظام را یک حسن برای ایشان ذکر نموده، در حالیکه در ذیل آن، فتنه 88 را صرفا یک واقعه معرفی نمودید.

چطور سخن از دفاع از اصول و مبانی نظام می گویید، در حالیکه ((فتنه 88)) را که برای ضربه به اصل نظام طراحی شده بود (که بر هیچ عاقلی پوشیده نیست) صرفا یک واقعه و خارج از اصول و مبانی دانسته اید؟ ((این تذهبون))

نکته پنجم: در تفاوت سیزدهم، چه زیبا گفته اید: که ایشان در مقابل انحراف ساکت نبودند و اعتراض می کردند.

بفرمایید شما که این روحیه ایشان را به عنوان یک الگوی رفتاری مطرح می کنید، چرا در مشکلات و بحران اقتصادی مردم، اعتراض نمی کنید بلکه با مسببان و عاملان آن همراهی می نمایید؟ چه بسا کسانی در حکومت هضم نشده اند

اما عجیب است که بر واقعیت های جامعه و تجمل گرایی هم کیشان و هم فکران خود در بین مسؤلین و دولتمردان چشمان خود را بسته اند.

حرف آخر: 

جناب سروش محلاتی ، حرف و گفتنی بسیار است بماند برای وقتی دیگر .چه زیبا فرمود آن روحانی حکومتی والامقام حضرت امام خمینی کبیر رحمت الله علیه در منشور روحانیتش : بگذاریم و بگذریم...

حوزه علیمه قم

علوی مهر

خرداد۱۳۹۹

  • سیدحمید مشتاقی نیا