آ شیخ غیاث الدین روحت شاد!
آ شیخ غیاث الدین طه محمدی هم به رحمت خدا رفت.
استاد فلسفه بود در حوزه قم و امام جمعه فامنین. بعد نماینده ولی فقیه شد در استان همدان و ایضا نماینده مردم در مجلس خبرگان رهبری.
یکبار با مسعود ده نمکی در اطراف حرم حضرت معصومه بودیم که چشمش به ایشان افتاد. سریع ترمز گرفت. در کربلا با ایشان آشنا شده بود. آقای طه محمدی هم با روی گشاده سوار ماشین ما شد و با اصرار به خانه اش برد و چلوکباب خوشمزه ای سفارش داد.
مدتی بعد هم ایشان با مسعود ناهار مهمان خانه ما شد به صرف میرزاقاسمی. خاکی و خوش صحبت و صمیمی بود. شنیدم که مردم همدان هم مرید مرام و سلوکش بودند.
یکبار رفته بودم دفتر طلاب فامنین در قم. حاج آقای طه محمدی با چهره زیبا و چشمان پرفروغش ایستاده بود وسط حیاط داشت لباسهایش را می شست. تکه هم آمد که نباید مزاحم خانمهایتان بشوید. گفتم حاج آقا همینطوری بایست یک عکس یادگاری بگیرم. ایستاد و شلوار شسته شده ای که از سرتاپایش آب چکه میکرد را با افتخار در دستش گرفت و با ژستی سرشار از اعتماد به نفس به لنز دوربین چشم دوخت. عکس را یادم نیست بعد از چاپ به خودش دادم یا به مسعود ولی باید بگردم و نگاتیوش را پیدا کنم.
روحش شاد. این پیرمرد سرا پا دل بود. وجودش از قلب تشکیل شده بود. محبت و صفایش همه را جذب راه دین و خدا می نمود. طبیب دوّار بود. فاتحه ای نثارش کنید برای ما هم روزی نثار خواهند کرد. رحمت الله علیه.
سلام. رحمت خدای بزرگ بر ایشان و بر شهید حاج قاسم و همه مومنان و مسلمانان. خدای عزیز ما رو هم عاقبت بخیر بفرماید، ان شاء الله