بهتر است اسمی نیاورم!
این بنده خدا را که خیلی ها نمی شناسند چرا اسمش را بیاورم؟
چند سال گذشت؟ پنج سال، شش سال، کمی کمتر یا بیشتر، دقیقش را خاطرم نیست. هر چند روز گاهی اول هر ماه قمری که شهریه طلاب را حضوری تقسیم می کردند، چند طلبه لاغر اندام محجوب می ایستادند دم در فیضیه قم اطلاعیه پخش می کردند با امضای فردی به نام ... که معلوم شد استاد حوزه است. او به ساختار و محتوا و حجم بعضی دروس انتقاد داشت و می گفت اگر حوزه می خواهد کارآمد باشد باید این بخش از فقه و اصولش را اصلاح کرد.
یادم است یک بار هم یک آدم قلمبه ای که به نظر مأمور بود دم در مدرسه فیضیه یکی از این برگه ها را دست گرفته بود و برای دو سه تا سرباز نگهبان ورودی حوزه، با حرارت میخواند. به نظرم داشت جوّ میداد که این اطلاعیه نوشتن یعنی شبنامه دادن و تحریک بر ضد نظام و ...
خب از این جوّ دادن ها و دایه دلسوزتر از مادر شدن ها خاطره خوبی نداشتم و همیشه بدم می آمد.
اصل حرف جناب شیخ درست بود. بسیاری از دروس حوزه نیازمند تغییر و اصلاح هستند. بسیاری از بزرگان حوزه از جمله خود مقام معظم رهبری هم بر تغییر و تکمیل و اصلاح متون تأکید داشته اند. تغییراتی هم انجام شده که البته بسیار کند و ناکار آمد بوده است. اصل حرف جناب شیخ درست بود؛ اما پیشنهادی که مطرح کرد عجیب بود و جای تأمل داشت. او بعد از مدتی در اطلاعیه هایش به طلاب پیشنهاد میداد تا زمانی که اصلاح مورد نظر در متون درسی اتفاق نیفتاده در کلاسهای درس حاضر نشوند!
خب این که یعنی حوزه تعطیل بشود! طلبه بدون درس و بحث که علّاف و بی خاصیت است. به جای درست کردن ابرو که نباید چشم را زد و کور کرد. آن موقع ها یادم است در دانشگاهها هم سر مسائل سیاسی و دعواهای جناحی که نهایتا نفعش به باندهای قدرت بیرون دانشگاه می رسید بلافاصله پیشنهاد تعطیلی کلاسها مطرح میشد که آقا هم فرمود دشمن دنبال تعطیلی فعالیتهای علمی کشور است.
مدتی از جناب شیخ دیگر خبری نشد. پیش خودم گفتم نکند برده اند این بنده خدا را گوشه ای و گوش هایش را کشیده اند. حالا درست است پیشنهادش منطقی نبود اما اصل مطالبه گری و نقد، محترم است و حوزه باید پاتوق تضارب آراء باشد. نکند مشابه آن مأمور لباس شخصی قلمبه بالاخره مسئولان امنیتی را مجاب کرده باشند که با این بنده خدا برخورد صورت بگیرد.
از قضا متوجه شدم که دل نگرانی های من بیهوده بوده و حضرتشان با حمایت مالی یکی از نهادها به فعالیتهای مورد نظرش در تهران مشغول و جایش شکر خدا گرم و نرم است.
تا این اواخر که متنی از ایشان دیدم با این عنوان که چرا در انتخابات خبرگان ثبت نام نکرده ام. آقای شیخ که بزرگوار است اما اساساً چهره مطرحی در حوزه نیست و اغلب روحانیون و طلاب شناختی از ایشان ندارند چه برسد به مردم عادی کوچه و خیابان. این اطلاعیه مجازی در پاسخ به سوال چه کسانی نوشته شد خدا میداند.
ایشان اما در متن اطلاعیه خود ژستی قهرمانانه گرفت که اگر به خبرگان می رفتم حتماً ابهامات مردم را از رهبری می پرسیدم و...
خب بپرس برادر من. سوال پرسیدن از مسئولین نیازمند حضور در جایگاه خاصی نیست. این همه در نشریات و رسانه های مجازی از سوالهای درست و نادرست تا هجو و طنز و توهین نسبت به مسئولین در حال انتشار است. همین آقای زائری مگر در جریان اغتشاشات 96 متنی طعنه آمیز خطاب به رهبری ننوشت و به جای دولت وقت، آقا را مسئول وضع معیشتی مردم معرفی نکرد؟ با او برخورد شد؟ نه عزیز دل من. در دولت جدید پست نان و آب داری هم گرفت با حقوقی که مطابق دلار پرداخت می شود.
شما هم حرفت را بزن اما انصاف داشته باش و یکبار جایی نشان بده که چشمت نقص و نقد و نیک و بد همه امور و همه مسئولان همه جناحها را می بیند.
یک سخنرانی هم اما از جناب شیخ بیرون آمد در نفی ولایت مطلقه و بیان تعارض آن با دنیای مدرن امروز. استدلال ایشان اما نه عیار علمی که وزنی به سبکی پر کاه داشت و خوشبینانه بخواهیم قضاوت کینم از موضع ضعف و انفعال و خودباختگی در برابر تمدن پوشالی و شعارهای شیک و توخالی غرب بیان شده بود. او معتقد است دنیای مدرنیسم، ولایت مطلقه را نمی فهمد و دردمندانه باید گفت که این حرف خودش به معنی مقهور واقع شدن در برابر ولایت مطلقه مدرنیسم است. ولایتی مطلقه و تحمیلی که انسان را بی اعتنا به جایگاه و شرافتی که در عالم خلقت دارد، ابزار و پله سود و صعود نظام سرمایه داری شمرده و در زرورق آزادی و لذت و تکنولوژی، او را مسحور منفعت طلبی رندانه دیو هفت سر چپاول و استثمار قرار می دهد.
شیخ داستان ما، نصیری دوم نیست. نصیری از ورطه افراط در نفی تکنولوژی به دامن تفریط در خودباختگی و بیگانه پرستی افتاده است. نصیری یک انقلابی صادق اما کج فهم بود که به یک ضدانقلابی صادق و کج فهم تبدیل شد. اما چینش مواضع و رویکردهای متقدم و متأخر جناب شیخ در کنار هم نشان میدهد حتی در خصوص مواضع اولیه او با داعیه اصلاح حوزه نیز باید به دیده شک و تردید و بی اعتمادی نگریست.