اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۱۴۸۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حمید مشتاقی نیا» ثبت شده است

راهبرد حوزه های علمیه در مواجهه با دشمن

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۲:۵۴ ب.ظ

حوزه منهای دین معنا ندارد. دین نیز بدون سیاست نیست. با این حال حتی اگر معتقد شویم که کناره گیری دین و حوزه های علوم دینی از سیاست باعث در امان ماندن از شرّ دشمنان دین خواهد شد بنا به تجربه خواهیم دید که هر چه دین منزوی تر گردید، زیاده خواهی دشمنان دین در هدم ارزش های معنوی نیز گسترده تر خواهد شد. اهل دین حتی اگر با سیاست کار نداشته باشند؛ اما اهل سیاست به یقین با دین کار دارند! سیاستی که مبنای آن بر تأمین منافع قدرتمندان باشد با اصول و ارزش های دین سازگار نیست. سیاستمدار برخاسته از این طرز فکر، برای حفظ و استحکام موقعیت مادی خود به هر ترفندی به منظور کنار راندن و خنثی سازی دستورات دین دست خواهد زد. در چنین وضعیتی آیا باز هم رواست حوزه های علمیه که هویتی منهای دین ندارند، از اساس تفکر خود دفاع ننموده و به بهانه حفظ صوری حرمت ها از رسالت اصلی شان در تبیین اندیشه اسلام سر باز زنند؟!

متن زیر، بخشی از سخنان بسیار مهم و روشنگرانه مقام معظم رهبری است که به وضوح و مستدل به ردّ تفکر انزوای درونی روحانیت پرداخته و راهبرد مواجهه با دشمنان دین را برای علاقمندان مکتب حقیقی اسلام ناب، تبیین می نماید:

"حوزه‌های علمیه – به خصوص حوزه‌ی علمیه‌ی قم - در هیچ دوره‌ای از تاریخ خود، به قدر امروز مورد توجه افکار جهانی و انظار جهانی قرار نداشته‌اند؛ به قدر امروز مؤثر در سیاست های جهانی و شاید مؤثر در سرنوشت جهانی و بین‌المللی نبودند. حوزه‌ی قم هرگز به قدر امروز دوست و دشمن نداشته است. شما ملتزمان حوزه‌ی علمیه‌ی قم، امروز از همیشه‌ی این تاریخ، دوستان بیشتری دارید؛ دشمنان بیشتر و خطرناک‌تری هم دارید. امروز حوزه‌ی علمیه‌ی قم - که در قله‌ی حوزه‌های علمیه قرار گرفته است - یک چنین موقعیت حساسی را داراست
در این جا یک مغالطه‌ای هست که باید به آن اشاره کنم. ممکن است بعضی بگویند اگر حوزه‌های علمیه وارد مسائل جهانی، مسائل سیاسی، مسائل چالشی نمی شدند، این قدر دشمن نمی داشتند و محترم‌تر از امروز بودند. این مغالطه است. هیچ جمعی، هیچ نهادی، هیچ مجموعه‌ی باارزشی به خاطر انزوا و کناره‌گیری و گوشه‌نشینی و خنثی حرکت کردن، هرگز در افکار عمومی احترام‌برانگیز نبوده است، بعد از این هم نخواهد بود. احترام به مجامع و نهادهای بی‌تفاوت و تنزه‌طلب که دامن از مسائل چالشی برمی چینند، یک احترام صوری است؛ یک احترامِ در معنا و در عمق خود بی‌احترامی است؛ مثل احترام به اشیاء است، که احترام حقیقی محسوب نمی شود؛ مثل احترام به تصاویر و تماثیل و صورت هاست؛ احترام محسوب نمی شود. گاهی این احترام، اهانت‌آمیز هم هست؛ همراه با تحقیر باطنیِ آن کسی است که تظاهر به احترام می کند. آن موجودی که زنده است، فعال است، منشأ اثر است، احترام برمی‌انگیزد؛ هم در دل دوستان خود، و هم حتّی در دل دشمنان خود. دشمنی می کنند، اما او را تعظیم می کنند و برای او احترام قائلند
اولاً حاشیه‌نشین شدن حوزه‌ی علمیه‌ی قم و هر حوزه‌ی علمیه‌ی دیگری به حذف شدن می‌انجامد. وارد جریانات اجتماع و سیاست و مسائل چالشی نبودن، بتدریج به حاشیه رفتن و فراموش شدن و منزوی شدن می‌انجامد. لذا روحانیت شیعه با کلیت خود، با قطع نظر از استثناهای فردی و مقطعی، همیشه در متن حوادث حضور داشته است. برای همین است که روحانیت شیعه از یک نفوذ و عمقی در جامعه برخوردار است که هیچ مجموعه‌ی روحانی دیگری در عالم - چه اسلامی و چه غیر اسلامی - از این عمق و از این نفوذ برخوردار نیست
ثانیاً اگر روحانیت می خواست در حاشیه و در پیاده‌رو حرکت کند و منزوی شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهای دین حیثیتی ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسی - که نمونه‌ی برجسته‌ی آن، انقلاب عظیم اسلامی است - کناره می گرفت و در مقابل آن بی‌تفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است
ثالثاً اگر حضور در صحنه موجب تحریک دشمنی‌هاست، این دشمنی‌ها در یک جمع‌بندی نهائی مایه‌ی خیر است. آن دشمنی‌هاست که غیرت ها و انگیزه‌ها را تحریک می کند و فرصت هائی برای موجود زنده می‌آفریند. هر جا به مجموعه‌ی روحانیت یا به دین یک خصومت‌ورزی و کین‌ورزی‌ای انجام گرفت، در مقابل، حرکتی سازنده از سوی بیداران و آگاهان انجام گرفت. یک وقتی در جمعی گفتم که نوشتن یک کتاب به وسیله‌ی یک نویسنده‌ی متعصب ضد شیعه، موجب به وجود آمدن چندین کتاب منبع بزرگ شیعی شد. در همین شهر قم اگر کتاب «اسرار هزار ساله» از سوی یک فرد منحرف که ترکیبی از تفکرات سکولاریستی و گرایش های وهابی گری داشت، منتشر نمیشد، امام بزرگوار ما نمیرفت درس خود را مدتی تعطیل کند و کتاب «کشف الاسرار» را بنویسد؛ که در این کتاب، اهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه، نخستین جوانه‌هایش مشاهده می شود. بازتولید این تفکر مهم فقهی و شیعی در ```کتاب «کشف الاسرار» امام بزرگوار محسوس است. اگر تحرک گرایش های چپ و مارکسیستی و حزب توده در دهه‌ی ۲۰ و اوائل دهه‌ی ۳۰ نمی بود، کتاب ماندگاری مثل «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تولید نمی شد و به وجود نمی‌آمد. بنابراین، این دشمنی‌ها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومت‌ورزی انجام گرفت، موجود بیدار و آگاه - یعنی حوزه‌ی علمیه - از خود واکنشی نشان داد و فرصتی آفرید. دشمنی‌ها فرصت‌آفرینند؛ آن وقتی که ما بیدار باشیم، آن وقتی که ما زنده باشیم، آن وقتی که ما غافل نباشیم
در همان دوران رضاخانی، آن حرکت خصمانه‌ای که با روحانیت شد، موجب شد مرجع تقلیدی مثل مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) اجازه‌ی صرف وجوهات را در تولید نشریه‌های دینی و مجلات دینی بدهد؛ که این یک چیز بی‌سابقه‌ای بود، در آن روز هم چیز عجیبی بود. بنابراین نشریه‌ی دینی با پول وجوهات و با سهم امام به راه افتاد؛ مجامع دینی با اتکای به سهم امام به وجود آمد. یعنی شخصیتی مثل سید اصفهانی (رضوان اللَّه تعالی علیه) برخلاف آن چه که برخی تصور می کردند و می کنند، به فکر مسائل فرهنگی کشور ما و دنیای شیعه و کشور شیعه است و صرف سهم امام را در یک چنین کاری مجاز می شمرد؛ اینها فرصت هاست. دشمنی‌ها یک چنین فرصت های بزرگی را به وجود می‌آورند
رابعاً با بی‌طرف ماندن روحانیت در مسائل چالشیِ اساسی، موجب نمی شود که دشمن روحانیت و دشمن دین هم بی‌طرف و ساکت بماند؛ «و من نام لم‌ینم عنه». اگر روحانیت شیعه در مقابل حوادث خصمانه‌ای که برای او پیش می‌آید، احساس مسئولیت نکند، وارد میدان نشود، ظرفیت خود را بروز ندهد، کار بزرگی را که بر عهده‌ی اوست، انجام ندهد، این موجب نمی شود که دشمن، دشمنی خود را متوقف کند؛ بعکس، هر وقت آنها در ما احساس ضعف کردند، جلو آمدند؛ هر وقت احساس انفعال کردند، به فعالیت خودشان افزودند و پیش آمدند. غربی‌ها ظرفیت عظیم فکر شیعه برای مواجهه‌ی با ظلم جهانی و استکبار جهانی را از مدتها پیش فهمیده‌اند؛ از قضایای عراق، از قضایای تنباکو؛ لذا آنها ساکت‌بشو نیستند؛ آنها به تجاوز خود، به پیشروی خود ادامه می دهند. سکوت و بی‌طرفی علما و روحانیون و حوزه‌های علمیه به هیچ وجه نمیتواند دشمنی دشمن را متوقف کند. بنابراین حرکت حوزه‌های علمیه، بی‌طرف نماندن حوزه‌های علمیه در قبال حوادث جهانی، در قبال مسائل چالشیِ ملی و بین‌المللی یک ضرورتی است که نمی شود از آن غافل شد".۱۳۸۹/۰۷/۲۹ بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌
  • سیدحمید مشتاقی نیا

صحیفه سبز بابل را نخواندند!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۳۴ ب.ظ

همین فردا که یکشنبه است، نمایشگاه قرآنی صحیفه سبز در مصلای بزرگ شهر بابل به کار خود پایان می دهد.

چقدر خوب است مسئولان نهادهای انقلابی و ضدانقلابی که هنوز قدم رنجه نفرموده و پایشان به این نمایشگاه باز نشده، این تنها فرصت باقی مانده را از دست ندهند.

چقدر خوب است مسئولان عزیز و دوست داشتنی شهر ما از نقش و تأثیر خود در این اتفاق بزرگ فرهنگی گزارشی ارائه بدهند.

اداره فرنگ اسلامی، نهاد سیاست زده آموزش و پرورش، سازمان نامحسوس تبلیغات، شهرداری و ماشین امضای مستقر در اتاق فرهنگی آن، شورای شهر و جناب عکاس باشی، آن آقایی که از سوی کسبه سیاسی، حامل ارزش های ایثار و شهادت لقب گرفت، آن دیگری که وکیل الدوله است و ... باید در قبال دستورالعمل رهبری انقلاب مبنی بر ضرورت تقویت جبهه مومن انقلاب اسلامی پاسخ گو باشند. بسم الله این گوی و این میدان. صحیفه سبز یکی از مصادیق آشکار از فعالیت جبهه فرهنگی مومن انقلاب است که می تواند سنگ محک مدعیان قرار بگیرد.

کم کاری و اهمال بعضی از مسئولان فرهنگی در حمایت از این نمایشگاه مذهبی نشان می دهد عزم و اتحاد و سکوت بعضی ها در مبارزه با تبلیغات هیأت ها و عدم مناسب سازی فضای شهر با ایام عزای سالار شهیدان، یک اتفاق نیست و الا خیلی از همین حضراتی که با تک ماده، از سد معبر هیأت های نظارتی عبور کرده اند به خوبی می دانند اهمیت یک نمایشگاه قرآنی بسیار فراتر از فوروارد مطلب از کانال های ضدانقلاب و یا ذوق کردن از قرآن خواندن زنی بی حجاب در استرالیاست.

باور کنید خیلی از این مسئولان پرادعا سرجمع به اندازه حاج یاسر عباسی هم همت و اراده و فایده ای برای فرهنگ این شهر ندارند. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر چه از دوست "عاقل" رسد نیکوست!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۱۴ ق.ظ

این طرز تفکر که با میدان دادن به عناصر بدسابقه و بی هویت و معارض با باورهای انقلاب در انتخابات شوراهای به اصطلاح اسلامی شهر و روستا و تأیید صلاحیت فله ای نامزدهای غیرقابل اعتماد می توانیم آمار مشارکت مردمی در عرصه انتخابات را افزایش داده و بالطبع، وجهه دموکراتیک کشور را در منظر دوست و دشمن ارتقا ببخشیم از اساس اشتباه است.

آن که نخواهد اعتبار نظام را قبول کند اعتبار رأی گیری ها را هم نخواهد پذیرفت. در عوض شما با این سهل انگاری ها و لاابالی گری های نظارتی خود به امانت مردم خیانت ورزیده و بر سرمایه اعتماد عمومی نسبت به درستکاری و پاکدستی و خدمتگذاری نظام اسلامی چوب حراج زده اید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شبهه حفظ استقلال حوزه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۷:۴۴ ب.ظ

استقلال حوزه یک برنامه و خط و مشی تغییرناپذیر است که در همه حکومت ها همواره باید مدّنظر قرار داشته باشد. از این رو معیشت طلاب به طور معمول از راه ارتباط مردم با حوزه های علمیه تأمین می گردد.

در این بین نگاهی اشتباه در راستای حفظ استقلال حوزه به وجود می آید که نشان از عدم دقت نظر کافی در تفریق بین دو مفهوم "وابستگی" و "حمایت" دارد. اتسقلال و عدم وابستگی حوزه به دولت ها یک ارزش مطلوب و تغییر ناپذیر است؛ اما آیا این مسئله باید منجر به قطه حمایت دو طرفه حوزه ها و دولت ها بشود؟ آیا اگر دولیت برای مدیریت صحیح و دینی امور دست نیاز به سمت کارشناسان دین در حوزه دراز کرد، روحانیون آگاه وظیفه بهره گیری از این فرصت برای اجرای بخشی از احکام دین را ندارند؟ آیا اگر دولتی خواست بدون دخالت در امور حوزه، امکاناتی را در اختیار محققان اسلامی قرار داده و یا تربیونی را برای ترویح احکام شریعت در اختیارشان قرار دهد نباید از این فرصت استفاده نمود؟

افتراق بین دو مفهوم وابستگی و حمایت را در کلام روشنگرانه مقام معظم رهبری به نیکی فرا می گیریم:

"در اینجا[بحث استقلال حوزه های علمیه]هم مراقب باشید یک مغالطه‌ی دیگری به وجود نیاید؛ استقلال حوزه‌ها به معنای عدم حمایت نظام از حوزه و حوزه از نظام تلقی نشود؛ یک عده‌ای این را می خواهند. بعضی‌ها می خواهند به عنوان استقلال و به نام استقلال، رابطه‌ی حوزه را با نظام قطع کنند؛ این نمی شود. وابستگی غیر از حمایت است، غیر از همکاری است. نظام به حوزه مدیون است؛ باید به حوزه‌ها کمک کند. البته معیشت طلاب به صورت سنت معمول و بسیار پرمعنا و پررمز و راز باید به وسیله‌ی مردم اداره شود؛ مردم بیایند وجوهات شرعی‌شان را بدهند؛ این اعتقاد من است
انسان هرچه به اعماق این عادت و سنت دیرین که شاید از صد سال، صد و پنجاه سال قبل در میان حوزه‌های ما رائج است، دقت می کند، آن را مهمتر، پرمعناتر، پررمز و رازتر مشاهده می کند. راز ارتباط مستحکم مردم با حوزه‌ها همین است که احساس خویشاوندی می کنند. مردم توقع زیادی هم از روحانی ندارند، اما خودشان را به پشتیبانی مالی حوزه‌ها و روحانیون متعهد می دانند؛ و همین درست است
اما مسائل حوزه‌ها فقط مسئله‌ی معیشت نیست. در حوزه‌ها هزینه‌هائی وجود دارد که جز با کمک بیت‌المال مسلمین و کمک دولت ها امکان ندارد آن هزینه‌ها تحقق پیدا کند. دولت ها موظفند این هزینه‌ها را بدهند، دخالتی هم نباید بکنند. بسیاری از مدارس مهم در شهرهای گوناگون به وسیله‌ی امراء و سلاطین و بزرگان ساخته شده. در مشهد سه مدرسه بغل هم ساخته شده - مدرسه‌ی نواب و باقریه و حاج حسن - هر سه هم در زمان یکی از سلاطین صفویه و به امر او یا به امر امرای او ساخته شده بود؛ اشکالی ندارد. مدرسه‌ی باقریه، محل تدریس محقق سبزواری - ملا محمدباقر سبزواری، صاحب «ذخیره» و «کفایه» - به وسیله‌ی آنها ساخته شده؛ این اشکالی ندارد. باید هزینه کنند، دخالت هم نباید بکنند. حوزه پشتیبانی‌های گوناگون را از سوی نظام می پذیرد، با عزت و با مناعت. این پشتیبانی‌هائی که امروز نظام از حوزه‌های علمیه می کند و باید هم بکند و باید هم بیشتر بشود، اینها وظائفی است که دارد. فقط هم پشتیبانی مادی نیست. امروز بحمداللَّه مهمترین و عمومی‌ترین تریبون های ملی در اختیار فضلای حوزه‌های علمیه، در اختیار مراجع معظم است؛ اینها حمایت است، اینها حمایت های نظام است. نظام اسلامی باید این حمایت ها را بکند، به دلیل همان پیوندی که گفته شد. پس این مسئله‌ی دخالت و استقلال را نبایستی با آن حقایقی که در این باب وجود دارد، مخلوط کرد".۱۳۸۹/۰۷/۲۹ بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم‌
  • سیدحمید مشتاقی نیا

تماسی از طرف خدا!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۶، ۰۹:۴۰ ق.ظ

بحث ها حسابی داغ شده بود. مسئولان داشتند یکی یکی سؤال هایشان در خصوص حوزه کاری خود را از نخست وزیر می پرسیدند و بر سر موضوعاتی هم به بحث و تبادل نظر می پرداختند.

بحث ها با قدرت و جدیّت ادامه داشت. ناگهان نخست وزیر احساس کرد وقت نماز شده است. رشته کلام را دست گرفت. یک لحظه همه ساکت شدند. شهید رجایی رو کرد به حاضران و برای آن که اهمیت موضوع مورد نظرش را اثبات کند، پرسشی را طرح کرد:

اگر الان به من اعلام کنند که از طرف مقامات بالا تماس گرفته اند و من برای کار مهمی باید بیست دقیقه با آنها مکالمه کنم، شما اجازه می دهید جلسه را موقّتاً ترک کرده و دوباره برگردم؟ همه با تعجب جواب دادند: این چه فرمایشی است جناب نخست وزیر! شما اختیار دارید. خوب کار مهمی است لابد، بروید جواب تماس را بدهید بعد ما در خدمت شما هستیم.

شهید رجایی که احساس کرد شرایط برای تبیین منطقی گفتارش آماده شده است لبخندی زد و گفت: الان دستگاه بیسیم الهی (اذان) خبر داده وقت ادای فریضه ظهر است. ما الان باید این مأموریت را انجام بدهیم و آن را مهم ترین کار خود بدانیم. رجایی این حرف را زد و بلند شد و به نماز ایستاد. بسیاری دیگر از مسئولان نیز با تأسی از منطق زیبای او برخواستند و پشت سر ایشان به نماز ایستادند.

رمز جاودانگی، به روایت یاران شهید

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فرمانده بعثی، مقهور اقتدار یک اسیر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۳۹ ق.ظ

سربازانی را که برای نگهبانی به اردوگاه موصل چهار می‌آوردند، کسانی بودند که باید دارای ویژگی های معینی بوده و به اصطلاح از هفت خان رستم عبور کرده باشند.این سربازها باید آن قدری به رژیم بعث سر سپرده باشند که تحت تأثیر آداب و اخلاق اسرای مؤمن و انقلابی این اردوگاه قرار نگیرند. ارتش بعث قبل از انتقال این سربازها با تبلیغات منفی، ذهن‌شان را نسبت به اسرا مسموم می‌نمود؛ اما همین سربازها مدتی بعد در صحنه عمل با حقیقت دیگری مواجه می‌شدند. صداقت، پاکی و مسلمانی در عمل و متانت و اخلاق اسلامی بچه‌ها را که می‌دیدند، خشم‌شان فروکش کرده و حتی گاهی ملایمت هم از خود نشان می‌دادند. سربازانی هم وجود داشتند که جذب تفکر اسرای ایرانی می شدند. البته بعضی‌شان هم همچنان در شقاوت و خوی ناجوانمردانه خود باقی می‌ماندند؛ چشم و گوششان همچنان کور و کر و قلب‌شان سیاه باقی می ماند و توان پذیرش هیچ امر و نهی الهی و هیچ سخن حقی را نداشتند.

با این وصف سعی عراقی ها همیشه بر این بود کاری کنند که سربازها جذب اسرا نشده و همچنان دور از نور حقیقت در ظلمت شقاوت‌شان باقی بمانند. اگر کوچک‌ترین چراغ سبزی از سوی سربازها به اسرا نشان داده می‌شد و مسئولان عراقی پی به این موضوع می بردند، آن ها را به سخت ترین مجازات تنبیه کرده و به خط مقدم جبهه انتقالشان می دادند.

از جمله سربازانی که در بین نگهبانان اردوگاه موصل چهار، بر راه و اندیشه باطل خود اصرار ورزیده و همواره تا آخرین روزهای اسارت با رزمندگان اسیر ایرانی رفتاری ناجوانمردانه داشت و هیچ گاه تحت تأثیر رفتار و اخلاق نیک و معنویت اسرا قرار نگرفت، سربازی بود به نام رسمی. او بر خلاف سایر سربازها و درجه داران عراقی قد کوتاه و جسم لاغری داشت، سرش نسبتاً بزرگ و صورتش خشک و استخوانی بود.

 این سرباز حقد و کینه خاصی نسبتب به اسرا و اعتقاداتشان به خصوص نسبت به شخصیت حضرت امام خمینی داشت. برخوردش با اسرا همیشه همراه با خشونت و بد دهنی بود. شب‌ها و ساعاتی که ایشان نگهبان داخل اردوگاه و آسایشگاه بود به سختی می‌شد کارهای فرهنگی و روزشی و انجام مسابقات و یا هر کار دیگری که ممنوع بود را انجام داد. با این حال اسرا با الهام گرفتن از مکتب رهایی بخش سرور آزادگان حسین علیه السلام هیچ وقت تن به ذلت نداده و بدخلقی و خصومت این قبیل افراد باعث نمی‌شد که دست از انجام برنامه های هدف‌مند خود بردارند. اسرا همچنین در صورت لزوم، دهن کجی‌های دشمن را بی پاسخ نمی گذاشتند، اگر چه ممکن بود این مسئله به قیمت جان‌شان تمام ‌شود. اسرا اگر می دیدند که حریم اعتقادی شان از سوی عراقی ها مورد هجمه و توهین قرار گرفته، شجاعانه و با غیرت مسلمانی با آن برخورد می کردند و گزند دشمن هراسی به دل راه نمی دادند.

یک بار عباس داشت از دست‌شویی به طرف آسایشگاه می‌آمد. از این طرف، "رسمی" سرباز ناجوانمرد عراقی داشت از آسایشگاه به طرف بیرون اردوگاه می‌رفت تا از دست یکی از اسرا به مسئولان اردوگاه شکایت کند. به همین خاطر همین طور که راه می رفت زیر لب فحش می‌داد. عباس و رسمی در بین راه به هم رسیدند. رسمی در حالی که در برخورد با یکی از اسرا خشمگین و ناراحت بود، با کمال وقاحت به حضرت امام اهانت می کرد. عباس با شنیدن اهانت به امام خمینی آتش خشمش برافروخته شد و جلوی رسمی را گرفت. گفت: چه می‌گی؟

 رسمی با عصبانیت جواب داد: از جلوی من دور شو.

عباس که خشمی مقدس از چهره او ‌مشخص بود به رسمی گفت: رسمی! به امام خمینی اهانت کردی، به خدا قسم اگه یه بار دیگه بشنوم به رهبر من اهانت کنی آن چنان می زنمت که اسم خودت رو هم فراموش کنی! رسمی کمی خیره خیره به عباس نگاه کرد. بعد سری تکان داد و گفت: می‌رم و دوباره برمی‌گردم. بازم به رهبرت اهانت می‌کنم تا ببینم چه کار می‌کنی؟ 

او سرش را پائین انداخت و رفت. عباس هم مثل یک شیر غضب ناک نخواست به سادگی شکار به دست آمده را رها کند و سعی می‌کرد زهره چشمی هم از رسمی و هم از دیگر سربازان عراقی بگیرد تا دیگر جرأت اهانت به امام را نداشته باشند. او در همان مکان ایستاد و گفت: امروز یه پدری از تو بسوزونم که در جهنم این گونه نسوخته باشه!

 رسمی رفت پیش مسئولان اردوگاه و ضمن شکایت از آن اسیر اولی، از عباس هم شکایت کرد و تهدید او را گزارش داد.

رسمی دقایقی بعد دوباره برگشت داخل اردوگاه و آمد رو به روی عباس قرار گرفت. به عباس گفت: حالا هر چه می‌خوای بگو!

 عباس گفت: چرا به رهبر من اهانت کردی؟ اگه کسی به صدام فحش بده شما ناراحت نمی‌شید؟

 رسمی گفت: حالا هم به رهبر شما اهانت می‌کنم.

بعد شروع کرد به اهانت نسبت به حضرت امام.

غیرت عباس به خروش آمد. او جوانی پر قدرت و ورزش کار بود. در رشته بوکس برای خودش مهارتی داشت. هر روز در اردوگاه به دور از چشم عراقی ها، تمرین بدن سازی داشت و خودش را برای چنین روزهای سختی آماده می کرد. خیلی وقت‌ها تعدادی از دوستان را وادار می‌کرد که چند نفره او را روی کف آسایشگاه بخوابانند و با تمام توان با مشت و چوب دسته تِی، بیش از یک ربع تا نیم ساعت او را بزنند تا در روزهای دشوار بتواند مقاومت کند. او رسمی را که جثه کوچکی داشت در برابر خود بسیار حقیر و ناچیز و در حدّ یک کیسه بوکس می دید! عباس دیگر اجازه تکرار توهین را به رسمی نداد. توان نفس کشیدن را هم از او گرفت. با مشتی آهنین ضربه محکمی را درست بین گلو و قفسه سینه‌اش کوبید. نگهبان عراقی بی رمق شد. عباس یقه او را گرفت و سی سانت از زمین بلندش کرد، بعد از همان وسط راهرو او را به بیرون پرت کرد. سرباز عراقی افتاد وسط گل و لای و لجنی که داخل باغچه جمع شده بود و یک دور کامل وسط لجن غلت خورد. تمام بدنش مثل یک گاو میش گِلی شد. عباس اگر یک مشت دیگر به او می زد به یقین مرتکب قتل می‌شد؛ اما منتظر ایستاد تا عکس العمل رسمی را ببیند. شاید می خواست ببیند آیا رسمی باز هم شهامت توهین به امام را دارد یا نه. رسمی از زمین بلند شد. چشمانش داشت از حدقه می زد بیرون. معلوم بود حسابی ترسیده است. صدایی از او شنیده نشد. با همان سر و وضع خفّت بار رفت طرف مقرّ فرماندهی. این صحنه را هم اسرایی دیدند که داشتند زیر لب به او می خندیدند و هم تعدادی از سربازان عراقی که از ترس جرأت نکردند به کمک دوست خودشان بیایند.

عباس هم با خیال راحت برگشت به طرف آسایشگاه و خود را آماده می‌کرد برای عکس العمل شدید و خشونت بی‌رحمانه سربازان عراقی. ظاهراً ‌رسمی به مقر فرماندهی رفت و با همان حال به سرگرد گفت عباس مرا زده. دقایقی بعد دیدیم که یک درجه‌دار و دو سرباز با عجله وارد اردوگاه شدند و عباس را صدا زدند. عباس هم با همان ژست قهرمانی که به خودش گرفته بود و می خواست نشان دهد که ترسی از تنبیه دشمن ندارد، با کمال شجاعت دست‌ها را باز کرده و سینه‌اش را جلو داد و بدون هیچ واهمه ای به طرف درجه‌دار عراقی رفت. آن‌ها هم عباس را جلو انداختند و به طرف مقرّ فرماندهی که خارج از محوطه داخلی اردوگاه و در طبقه بالا بود، بردند. ظاهراً از قبل دستور لازم صادر شده بود. قبل از آن که عباس را به اتاق فرماندهی ببرند به اتاقی دیگر در همان طبقه بالا بردند و دست‌هایش را محکم بستند. سپس کیسه‌ای به سرش کشیدند و او را کف اتاق به حالت دمر خواباندند. یک نفر روی گردنش نشست و یک نفر هم روی پاهایش. چند نفر دیگر دو طرفش ایستادند و آن قدر با باتوم و چوب‌های مخصوص ضد شورش پلیسی بر بدنش کوبیدندکه تمامی پوست پشتش ورم کرده و سیاه شد. به حدّی که بعدها مدتی در بیمارستان خوابید و از پشت گردن تا پشت باسنش یک لایه کامل پوست انداخت. او پوست‌های کنده شده تنش را جمع و نگهداری کرد. می گفت: این ها رو ببرم ایران، وصیت کنم بگذارن لای کفنم که به حضرت زاهرا نشون بدم که از فرزندش دفاع کردم.

آن روز آن قدر عباس را زدند که خودشان خسته شدند. عباس حسرت یک آه و ناله را بر دل دشمن گذاشت. او با هر ضربه سهمگینی که بر پیکرش فرود می آمد ذکر مقدس یازهرا را بر لبانش جاری می ساخت. آن‌ها از زدن او دست کشیدند. سربازانی که پشت گردن و روی پاهای عباس نشسته بودند با خیال راحت از جای خود بلند شدند. تصورشان این بودکه عباس با آن وضعیت ناگوار که سر تا سر کمر و پشتش یکپارچه زخم شده و به حالت قاچ خورده و خونی و ورم کرده‌ درآمده بود، دیگر قدرت و توان بلند شدن و حرکت کردن را ندارد. فکر می کردند باید چند نفر بیایند و لاشه به ظاهر نیمه جان عباس را به سمت آسایشگاهش حمل کنند؛ اما برخلاف انتظارشان عباس مثال غزالی چابک بی درنگ از جایش پرید و بلند شد! آن‌ها کیسه را از سرش گرفتند و عباس برای تحقیر و سوزاندن دل عراقی ها در حالی که خون از پشتش جاری بود رو کرد به آن‌ها و گفت: آقایون دیگه نمی‌خواین بزنین؟!

 آن‌ها با تعجب نگاهش کردند وگفتند: نه!!

 عباس گفت: اگه باز هم میل دارین، بفرمایین!

 سپس برای تحقیر بیشتر عراقی‌ها گرد و خاک لباسش را ریخت، دو طرف لباس‌هایش را پُف کرد. خم شد پاشنه کفشش را بالا کشید و با کمال بی‌اعتنایی ایستاد و منتظر تصمیم بعدی آن ها ماند. بعثی‌ها همچنان هاج و واج نگاهش می‌کردند. آن ها در برابر روحیه باصلابت عباس، چاره‌ای جز اظهار عجز و شرمندگی نداشتند. یکی از درجه‌دارها دست عباس را گرفت و به داخل اتاق فرماندهی برد. شاید چون این احتمال را می‌داد که عباس مانند یک شیر غضبناک خرخره اش را بگیرد، پشت سر او ایستاد و جلوتر نرفت. عباس همچنان به حالت اولیه خود یعنی زمانی که داشت به طرف مقرّ فرماندهی برای تنبیه می رفت، دست‌ها را کمی باز کرد و سینه‌اش را جلو داد. او با همین صلابت در مقابل سرگرد عراقی ایستاد.  نظرش این بود که باید حرف خودش را بزند و از هیچ تنبیهی به دل خود هراس راه نمی داد. بعد از چند لحظه، خون بینی‌اش که راه تنفس او را گرفته بود با پارچه لباسش پاک کرد. سرگرد عراقی سربلند کرد و گفت: خوب عباس! چرا سرباز ما رو زدی؟

هنوز سؤال سرگرد تمام نشده بود؛ عباس که چنین لحظاتی را انتظار می‌کشید تا آن را برای ماندگاری در تاریخ شکار کند، با همان صداقت خود گفت: جناب سرگرد! سرباز شما بی‌هیچ دلیلی به رهبر و قائد من اهانت کرد، من انو زدم.

عباس مهلت سؤال بعدی را هم  از سرگرد گرفت گفت: های سرگرد! من در گذشته، آدم نبودم؛ امام خمینی اومد انقلاب کرد و ملت ایران، عزت اسلامی خودشو پیدا کرد و من هم آدم شدم. دلیل آدم نبودن من هم اینه: (در این هنگام عباس دست برد و پیراهن خون آلودش را تا پایین پاره کرد و انداخت روی زمین. آثار فراوان چاقو خوردگی گذشته‌اش را روی سینه و بازوها و پشت خونی و ورم کرده‌اش که برجسته‌تر هم دیده می‌شد به سرگرد نشان داد) و گفت: های سرگرد! به خدا قسم به خاطر این خدمتی که به بشریت شده و این ارزشی که به من و همه مسلمون‌ای دیگه جهان داده شد، کمترین و ناچیزترین چیزی که در راه عظمت خمینی و ارزش فهمیدن خودم مایلم داوطلبانه بدم، سر و جونم هست که می‌دونم اهمیتی تو این راه نداره.

 عباس با شور و هیجان فراوان حرف می‌زد و معلوم بود حرفی که از دل پاک او برمی‌آید لاجرم بر دل سیاه فرمانده دشمن خواهد نشست. عباس از سکوت سرگرد فهمید که استقامت جانانه‌اش دشمن را منفعل ساخته است. خون زیادی از بدنش رفته بود ولی همچنان داشت در مقابل دشمن به ظاهر قدرتمند خود استقامت نشان می داد. این مسئله باعث شد زبان سرگرد انگار خشک بشود. حرف های عباس سرگرد را به حیرت وا داشته بود. او حرفی برای گفتن نداشت و همچنان به سر و وضع درهم ریخته او نگاه می کرد و به حرف‌های سنگین تر از پتک عباس را گوش می‌داد. عباس ادامه داد: جناب سرگرد! سرباز شما یک مرتبه به رهبر من که رهبر تمام مسلمین جهانه اهانت کرد. بهش تذکر دادم. ولی او بار دوم هم اهانت کرد که دیگر او را زدم. به شرف حضرت محمد (ص) قسم اگه بار سوم اهانت کنه و من بشنوم اون رو می‌‌کشم!

 عباس آن چنان با صلابت حرف می‌زد که گویا سرگرد هم تأمین جانی نداشت! انگار نه انگار او اسیر است و فرمانده عراقی زندان بان اوست! عباس حرف‌ها را گفت و منتظر نتیجه ایستاد تا ببیند سرگرد چه خواهد کرد. سرگرد که از ابتدا قصد داشت عباس را یک بار دیگر تنبیه کرده و سپس روانه زندان یا بغداد کند با مشاهده برخورد دلیرانه عباس از قصد خود منصرف شد و برای این که شکست روحی و حقارت خود را کمی جبران کرده باشد و از بروز حوادث بعدی هم جلوگیری کند، اندکی ساکت نشست. بعد از پشت میز حرکت کرد و ایستاد. به چشمان عباس خیره شد و گفت: عباس! سرباز ما رو زدی، تنبیه شدی. اگه دوباره بزنی بدتر از این تنبیه می‌شی. بعد رو کرد به سربازها و گفت: این دفعه همین قدر کافیه ببریدش.

 عباس چیزی نگفت. خم شد پیراهن خونی خود را گرفت. جلوتر از درجه‌دار عراقی از اتاق بیرون آمد. پشت سرش افسر عراقی آمد؛ دست او را گرفت و به داخل اردوگاه برد. عباس روانه بیمارستان شد. بیمارستان اردوگاه در واقع اتاقی کوچک و چهار تخت خوابی بود که توسط دکتر فرهاد اداره می شد. بعد از مدتی معالجه به آسایشگاه برگشت. اگر چه مصدومیت او قلب همگان را جریحه‌دار ساخت، ولی درود و تحسین همه اسرا‌ را برای همیشه از آن خود کرد و حتی نزد عراقی‌ها به عنوان یک قهرمان وفادار به نظام شناخته شد. بعد‌ها سرگرد دستورداد هیچ سربازی حق ندارد جلوی اسرای ایرانی به رهبرشان توهین کند و عباس همچون عمر ابن عبدالعزیز سبب برداشتن صب علی ابن ابی‌طالب از زبان‌ بنی امیه های دوران شده است. به یقین، این فداکاری خدا پسندانه و عمل جوانمردانه تا ابد در تاریخ به نام او ثبت خواهد بود.

عباس قبل از انقلاب وضعیت اعتقادی چندان مناسبی نداشت. با شروع انقلاب اسلامی و شناخت حضرت امام(ره) ارزش واقعی و از دست رفته‌اش را بازیافت. نفس مسیحایی حضرت امام او را جذب راه حق نمود و این گونه شد که عباس به صف انقلابیون پیوست و مبارزه بر ضدّ رژیم ستمشاهی را در کنار دیگر مبارزان . نیروهای انقلاب آغاز کرد. او در زمان تشریف مایی حضرت امام از پاریس به ایران هم وارد کمیته استقبال از ایشان شد. آشنایی با نیروهای کمیته استقبال از حضرت امام، زمینه ساز ورود و عضویت او در کمیته های انقلاب اسلامی گردید. با شروع جنگ تحمیلی و حمله عراق به ایران، به جبهه جنگ رفت و در همان روزهای اول، به دلیل خیانت بنی‌صدر که فرماندهی کل قوا را برعهده داشت، به اسارت نیروهای بعثی درآمد. عباس سر انجام  بعد از حدود ده سال تحمل دوران اسارت همراه با دیگر آزادگان سرافراز به میهن اسلامی خود باز گشت.

راوی: حجت الاسلام سید احمد رسولی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیشرو بودن در همه عرصه ها

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۱۰ ق.ظ

سیاق مکتب اسلام در توصیه بر تعجیل در امور خیر است. در این خصوص، جای داشتن در صفوف مقدم نماز یا جهاد و ... از نظر اسلام دارای اهمیت ویژه ای است. از منظر دین، مجاهدین بر قاعدین رجحان دارند و نیز تقرّب از آن سابقون است. فهم این سیاست تربیتی دین، ضرورت پیشتازی نیروهای مخلص و مؤمن را در همه صحنه های عبادی و اجتماعی، مبرهن می سازد.

حوزه علمیه منادی حقایق دین است و خود نیز باید در عمل به آن ممتاز باشد. روحانی تراز انقلاب اسلامی با درک رویکرد عملیاتی دین در عرصه جهاد فی سبیل الله و نیز جایگاه راهبردی روحانیت در خیزش های مردمی، جایگاه خود را در صفوف مقدم اجرای احکام الهی می داند. بدیهی است جامعه اسلامی با تأسی از رفتار روحانیت و اعتقاد به نقش رهبری برای مروّجان شریعت، شتاب حرکت خود را با میزان پویایی این قشر تنظیم می نماید.

بنابراین آن چه که در این مقال مورد اهتمام است، فراتر از بحث لزوم دخالت روحانیت و حوزه در امور اجتماع، تأکید بر ضرورت پیشتازی در همه عرصه های عملی مرتبط با دین است. روحانیت بصیر و پیشرو با جلب اعتماد عمومی می تواند مسیر حرکت اجتماع به سمت آرمان های دین را هموار ساخته و فرهنگ دین مداری و کمال جویی را به یک دغدغه و باور فراگیر تبدیل کند. رخوت و اهمال رهبران دینی در عمل به تکالیف اجتماعی، جامعه اسلامی نیز دچار غفلت و سردرگمی خواهد ساخت. این اتفاق، بستری مناسب را برای زدودن ارزش های الهی در اختیار بدخواهان و منافقان قرار خواهد داد.

نگاهی به تاریخ نشان می دهد هر جا که روحانیت اصیل بی اعتنا به مصلحت جویی های عافیت طلبانه، پای در صحنه عمل به فرامین دین نهاد و در کارزار تحکیم باورهای دینی از هیچ کوششی دریغ نورزید و در خطوط مقدم عرصه جهاد و ایثار و شهادت خوش درخشید، جامعه نیز مسیر تعالی خود را با جدیّت بیشتری پیمود و در این راه، توفیقاتی سرنوشت ساز را به دست آورد.

" حوزه علمیه، باید در صفِ اولِ حرکتِ عظیمِ جامعه قرار داشته باشد. همچنان که ملاحظه کردید، مراجع بزرگ ما مثل مرحوم آیةاللَّه‌العظمی گلپایگانی، مرحوم آیةاللَّه‌العظمی نجفی و امروز آیةاللَّه‌العظمی اراکی، حفظه‌اللَّه و ادام‌اللَّه‌بقائه‌الشریف‌ورحمهم‌اللَّه، چه در زمان امام رضوان اللَّه علیه و چه بعد از زمان امام تا امروز، در صف اوّل قرار داشتند. در هر حادثه مهمی که در جامعه اتّفاق می‌افتاد، اینها مقدّم بودند. روز رأی‌گیری، اوّل صبح، مرحوم آقای گلپایگانی و مرحوم آقای مرعشی، اوّلین کسانی بودند که رأی می‌دادند. کار اینها، یک کار رمزی و نمادین بود. خوب؛ رأی را عصر هم می‌شود داد. اما اوّلِ صبح رأی دادن، یک کار رمزی است. امام، رضوان‌اللَّه‌علیه را دیده بودید که چقدر مقیّد بودند! حالا وضع ایشان که معلوم است.
مراجع قم این‌طور بودند. در کارهای اساسی؛ جنگ، حضور در جبهه‌ها، تحریض بر حضور در جبهه‌ها، کارهای اقتصادی و غیره، همیشه در صفِ مقدّم بودند. حوزه، باید این‌طور باشد. کسی که در حوزه باشد و به نظام اسلامی و احکام قرآن - که در این نظام عملی می‌شود - و به حکومت اسلامی - که به برکت مجاهدت مردم سرِ پا شده است - با چشمِ غیرجدّی نگاه کند، یک عنصر بیگانه است؛ هر کس می‌خواهد باشد. در حوزه علمیه صحیحِ شیعی، همه بخصوص طلاّب جوان، باید خود را در صفوف اوّل بدانند، که بحمداللَّه همیشه همین‌طور بوده است. یعنی همیشه فضلای جوان، طلاّب جوان، بزرگان حوزه و مدرّسین محترم، در صفوف مقدّم جا داشته‌اند؛ باز هم باید در صفوف مقدّم جا داشته باشند".۱۳۷۳/۰۶/۲۰ مقام معظم رهبری بیانات در آغاز درس خارج فقه
  • سیدحمید مشتاقی نیا

نماز در خانه

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۸ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۰ ب.ظ

با همسرش هماهنگ کرده بود، وقتی در خانه هستند نمازهای یومیه را با هم به جماعت بخوانند. این طوری اجر و ثواب بیشتری عایدشان می شد و هم این که نوعی یادآوری به یکدیگر برای اقامه نماز بود.

این روش روی بچه هایشان هم تأثیر گذاشت. بچه ها طبق فطرت پاکشان تمایل داشتند که خودشان را به پدر و مادرشان نزدیک کرده و در کارهای خود از آنان الگو بگیرند. بچه ها در عالم بچگی، می آمدند دور و بر پدر و مادر و سعی می کردند مثل آنها رو به قبله بایستند و عبارات نماز را تلفظ کنند.

سید حسین بعدها در کربلای چهار شهید شد؛ اما بچه ها به رسم جاودانه پدر، هر بار که صدای اذان را می شنوند یا به مسجد می روند و یا در کنار هم نماز را در اول وقت و به صورت جماعت اقامه می کنند.

بر اساس روایتی از خاطرات شهید سید حسین موسوی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پژواک، قضا و قدر

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۶، ۰۳:۴۹ ب.ظ

یک نتیجه کلی بگیریم: بولتن نویسی کاذب، تهمت و دروغ گویی و پرونده سازی و تخریب برای حذف دیگران، کار خوبی نیست.

گاهی چوب خدا بدجوری صدا دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آدم های بزرگ و اشتباهات بزرگ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۴۹ ب.ظ
بیرون راندن کسی مثل آقای دوربینی و ضایع کردن او در مقابل جمع، کار سختی نیست. اینها که چیزی نیست کتک زدن او هم هنر به حساب نمی آید.
دلم می خواهد از آقای قرائتی عزیز و بزرگوار سوال کنم آیا اگر کسی مثل حسین فریدون و مهدی جهانگیری و دری اصفهانی یا سایر خاطیان و متهمان دانه درشت در مراسم سخنرانی او شرکت می کردند باز هم شهامت به خرج می داد و آنها را از مجلس بیرون می انداخت؟
بعید می دانم استاد فرهیخته ای چون جناب قرائتی این اشتباه محرز خود را جبران نکند.
  • سیدحمید مشتاقی نیا

باید به حال اقتصاد کشور، روضه خواند و بر سینه زد!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۶، ۱۲:۰۹ ق.ظ

آن روز که رهبر معظم انقلاب، جنگ اقتصادی را اولویت برنامه های استکبار جهانی در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران برشمرد، به روی مبارک خودمان نیاوردیم. مدتی نگذشت که آمریکا اعلام کرد در برجام به نتایجی دست یافته که در قالب جنگ نظامی با ایران نیز به آن دست پیدا نمی کرد.

مدت هاست که هر روز بی استثنا با اخبار تلخ اقتصادی از جمله ورشکستگی موسسات مالی و اعتباری، تعطیل شدن پی در پی کارخانه ها و بالطبع بدبختی و آوارگی صدها خانواده رو به رو می شویم. رکود شدید بازار نیز داد بسیاری از فعالان اقتصادی را در آورده، در حالی که دولت هیچ توجه و برنامه ای را برای برون رفت از وضع اسفبار موجود نشان نمی دهد.

حقیقت امر آن است که حتی در اوج تحریم های دوران جنگ تحمیلی و نیز در زمان دولت دهم که کلیه داد و ستدهای رسمی کشور، بدون حضور برجام! تحریم شده بود هم شاهد این حجم از ورشکستگی فعالان اقتصادی نبوده و چه بسا روال توسعه عمرانی کشور نیز در مدار واقعی خود در جریان بود.

جالب آن که حجم انبوه رسانه های اصلاح طلب و جبهه تبلیغاتی ضدانقلاب هر روز با دامن زدن به موضوعی حاشیه ای و درجه چندم مثل محدودیت نصفه و نیمه فلان چهره مطرود سیاسی، باعث غفلت جامعه از معضلات جدی و بحران زای کشور می شوند. متأسفانه رسانه های اصولگرا هم بازی این جریان غالب را پذیرفته و مثلاً به بهانه دفاع از نام خلیج فارس، با افتخار، متلک فلان بانوی زاویه دار را نسبت به حکومت تیتر یک خود قرار می دهند.

نگاهی به وضعیت اقتصادی جامعه و البته تبعات روانی و اجتماعی تلخی که به دنبال خواهد داشت، نشان می دهد آمریکا درست در چند قدمی ما قرار گرفته است.

به جای خندیدن به کلیپ سینه زنی مالباختگان یکی از موسسات اعتباری در خرم آباد باید از عمق جان برای وضع موجود گریست. دردمندانه آن که به نظر می رسد با توجه به تعلل و بی برنامگی دولت باید منتظر روزهایی تلخ تر برای اقتصاد کشورمان باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باز هم کندن بنرهای مذهبی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۴:۳۹ ب.ظ

در حالی که بنرها و پارچه نوشته های تبریک و تهنیت انتخاب بعضی از مسئولان شورای شهر، در نقاط قابل توجهی از معابر و خیابان های بابل نصب شده است، باز هم زیرمجموعه خدماتی شهرداری بابل دراقدامی عجیب، به بهانه زیباسازی شهری که علائم تعویض روغن و آپاراتی و ... جلوه ای ناپسند به پرترددترین جاده های ورودی آن داده است، بنرهای تبلیغاتی ستاد اربعین حسینی را که با هزینه نذری عاشقان اباعبدالله علیه السلام، تهیه و نصب شده بود از جا درآورد.

به نظر می رسد رویکرد مغرضانه ای در زیرمجموعه های شهرداری نسبت به مظاهر دینی شکل گرفته که برای رفع آن باید چاره ای اساسی اندیشید.

خدا نیامرزد باعث و بانی عادی شدن هتک حرمت به هیئت های حسینی را که اگر چه عمر میز خودش به محرم امسال نکشید؛ اما شرارت ذهنی اشن میراث نامبارک بعضی از مدیران شهری قرار گرفت.

مگر مومنین بابل می توانند تصویر اقدام وقیحانه یکی از کارمندان شهرداری در لگد کوب کردن بنر روضه سیدالشهداء را به فراموشی بسپارند؟ نکته ای که هیچ گاه نباید از نظرها دور بماند سکوت شیطنت آلود مسئولان و صاحب منصبانی است که به رغم مشاهده تصویر هتک حرمت بنرهای مذهبی توسط یکی از پرسنل شهرداری، به جای تنبیه او، تغافل و بی غیرتی را پیشه خود ساختند.

به نظر می رسد اکتفا به برگزاری جلسات توجیهی با مسئولین ذی ربط، کافی نبوده و از این پس باید به شیوه ای انقلابی، خواب زمستانی بعضی از مدیران مغرض را از سرشان زدوده و عبرتی فراموش ناشدنی را به میراث داران وقاحت رضاخانی بیاموزیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا، دعا و سیما!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۲۳ ق.ظ

swb0_photo_2017-08-12_23-18-50.jpg


جلسه هماهنگی برگزاری چهارمین #دعای_ندبه شهرستان بابل 

با #پخش_مستقیم از شبکه سراسری یک سیما

حضور #امام_جمعه و #فرماندارویژه و #مسئولین_ادارات شهرستان بابل


شنبه، ۲۲ مهر ۹۶.


پ ن: این تازه دعای ندبه ست. جوشن کبیر اگه باشه باید کل ادارات تعطیل شن مسئولینش بیان برا هماهنگی!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیا عزم دستگاه قضا در برخورد با دانه درشت ها را باور کنیم؟

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۴ ب.ظ

ریاست محترم قوه قضائیه در سخنان اخیر خود، عزم این دستگاه در برخورد با "دانه درشت" ها را ریشه حملات تخریبی بر ضد این نهاد عنوان کرده است.

ضمن حمایت از برخی رویکردهای عدالتخواهانه دستگاه قضا در برخورد با تعدادی از مفسدان اقتصادی صاحب نام و نیز اعلام انزجار از سیاه نمایی های دشمنان نظام، یادآوری چند نمونه را برای بررسی این سخن ریاست آن نهاد لازم می دانم:

بیش از یک سال پیش، حکم بازداشت محمود صادقی و البته نحوه جلب وی به یکی از داغ ترین خبرهای سال های اخیر در عرصه رسانه های داخلی و خارجی مبدّل شد. مظلوم نمایی این متهم قضایی با بهره گیری از ابزار رسانه و البته پوشش گسترده جبهه رسانه ای ضدانقلاب و نیز لابی وسیع صاحب منصبان در نهایت به اینجا کشید که قوه قضاییه موافقت کرد نامبرده با پای خودش به شعبه مربوطه مراجعه نموده و روال اداری را برای محاکمه طی نماید. الان مدت ها از این اتفاق می گذرد و هنوز معلوم نیست پرونده جنجالی این نماینده دولتی مجلس به کجا کشیده شده است؟ اگر اتهامات وی از مبنای حقوقی لازم برخوردار نبود تصمیم بر این نوع احضار و جلب وی که برای نظام هزینه داشت از مجرای تدبیر کدام مسؤل قضایی برخواسته و اگر اتهامات وی درست و قابل پیگرد بوده، چرا پرونده این عنصر دانه درشت به حال خود رها شده است؟

فائزه هاشمی رفسنجانی بعد از حضور مستقیم در تجمعات غیرقانونی 88 و نیز مصاحبه ها و سخنرانی های متعدد بر ضد شخص رهبر معظم انقلاب، نظام و آرمان های امام و شهدا به دادگاه احضار شد. هم زمان پرونده یک بسیجی به نام سعید تاجیک که در اقدامی احساسی و نادرست به فائزه هاشمی توهین کرد نیز به جریان افتاد. نفر اول که دانه درشت بود و به کل نظام و انقلاب توهین کرد به شش ماه حبس محکوم گردید؛ اما نفر دوم که فقط به یک نفر توهین کرده بود محکوم به تحمل نه ماه زندان و نیز شلاق گردید.

مرخصی های ممتد و غیرمعمول مهدی هاشمی و خروج مکرر وی از زندان تا جایی پیش رفت که به یک طنز عمومی بدل شد و قاطعیت دستگاه قضا را به یک شوخی تاریخی تبدیل ساخت.

حسین فریدون خیلی شیک و با احترام بازداشت شد. مدت بازداشت او برخلاف دستگیری و بازداشت موقت برخی چهره های غیرمنتسب به دولت نه تنها به صد و پنجاه روز نکشید بلکه ظرف زمان کوتاهی با ارائه وثیقه ختم به خیر شد. از آن پس دیگر خبری در خصوص جریان پرونده وی در محاکم قضایی به گوش نرسید.

پرونده کرسنت و نیز دیگر قراردادهای عجیب و غریب نفتی بارها از سوی رسانه های عدالتخواه برجسته و مورد نقد قرار گرفت. در حالی که بسیاری از صاحب نظران و دلسوزان نظام معتقد به وجود برخی مفاسد مشهود در تعدادی از معاملات و قراردادهای کلان اقتصادی و صنعتی در این دولت بوده و گاه اسنادی را نیز در این خصوص منتشر کرده اند هیچ نوع تحرک و یا واکنشی را از مجموعه قضایی کشور شاهد نبوده ایم.

بعضی از منسوبین روسای دستگاه ذی ربط همچون فاضل لاریجانی، در افواه عموم و نیز در سطح رسانه ها متهم به تخلفاتی گردیده اند که خبری از بررسی آن منتشر نگردید، این در حالی است که شاعر بسیجی و عدالتخواهی چون منصور نظری به جرم پیگیری اخبار مربوط به تخلفات یکی از مسئولان استانی دستگاه قضا، ماه ها در زندان به سر می برد.

از این دست مثال ها یکی و دو تا نیست و متأسفانه به دلیل عدم ارتباط مستقیم مسئولان قضا با مجموعه های مردمی و پاسخگویی مناسب آنها منجر به نوعی بی اعتمادی نسبت به شعارهای دستگاه مذکور در برخورد با دانه درشت ها شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

غرض یا مرض؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۰۷ ق.ظ

s2k6_photo_2017-07-30_10-39-22.jpg


این عکس مربوط می شود به عرض ارادت مردم شهر بندرترکمن به ساحت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در محرم امسال.

قصد جسارت ندارم؛ ولی یک انسان چقدر باید ابله باشد که با حرکات نا به جا و بیهوده ای چون لعن علنی خلفای ثلاث و ... باعث دوری و پراکندگی محبین اهل سنت آل الله و نفرت آنان از مقدسات شیعه بشود؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دیر شد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۹ ق.ظ

در محلی که ما زندگی می کنیم، اغلب ساکنین یا طلبه هستند و یا کارمند اعم از فرهنگی و ...

یک سه راهی استراتژیک و پرتردد در نزدیکی ما وجود دارد که چند باب مغازه در آن جا ساخته اند. این مغازه ها به خاطر تعداد کم و قرار گرفتن در محیطی پر رفت و آمد، از اجاره بهای بالایی هم برخوردارند.

در این چند سال بارها شاهد بوده ام که اصناف مختلف به اجاره یکی از این مغازه ها و راه اندازی کسب و کار خود روی آوردند اما بعد از گذشت چند ماه نتوانستند از عهده پرداخت هزینه سنگین آن برآمده و مجبور شدند بساطشان را جمع کنند.

لبنیاتی، جگرکی، میوه فورشی، قصابی، لوازم خانگی و ... یکی بعد از دیگری آمدند و زود هم رفتند. این وسط فقط دو مغازه هست که صاحبانش توانسته اند در تمام این سال ها به کار خود ادامه داده و از عهده مخارجشان بربیایند. یکی مغازه املاکی بوده که همچنان پابرجاست و دیگری هم فروشگاه لوازم قلیان و دخانیات!

لابد اطلاع دارید که چند روزی است دادستان محترم قم دستور منع استفاده از قلیان در اماکن عمومی این شهر را صادر کرده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بازی در خانه خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۵ ق.ظ

درست از وقتی که تولیت مسجد دست آنها افتاد یکهو مدعی شدند این مسجد سرشار از کرامات است. حاجت می خواهید، گره در کارتان افتاده، مشکلی دارید به مسجد تحت تولیت ما بیایید.

بعد کتاب نوشتند و گفتند: یکی آمد این جا از فلان جا، فلان مشکل را هم داشت، حاجتش را همین جا گرفت. یکی دیگر بود که مریض بود خواب دید که باید به مسجد ما بیاید و شفا بگیرد. آن یکی ...

شاهد همه این کرامات هم یک نفر بود، خادم مسجد.

خادم مسجد را مدتی بعد به خاطر سرقت چند وسیله از مسجد اخراج کردند؛ اما هنوز ستونی در مسجد قرار دارد که دفتر و خودکاری زیر آن گذاشته اند و بالایش نوشته اند: محل ثبت کرامات!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نان و نمک

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۲۷ ق.ظ

طلبگی خواند و حالا چند اثر کوتاه چند دقیقه ای هم ساخته است.

هر چند سر و وضعش را تغییر داده؛ اما هنوز هم طلبه است و شهریه طلبگی را دریافت می کند.

چندباری هم که توانسته جایزه بگیرد و رزومه برای خودش جور کند از همین جوایز جشنواره های هنری حوزه علمیه بوده.

اما یواشکی درخواست می کند جایی می خواهیم معرفی اش کنیم نگوییم طلبه هنرمند. فقط بگوییم هنرمند، همین.

من هم فکر می کنم هنرمند خالی! درست تر است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به بهانه انتخاب قاضی نمونه کشور

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ۱۰:۲۷ ب.ظ

دو سه روز پیش در خبرها خواندم که حجت الاسلام جعفری دادستان استان مازندران به عنوان قاضی نمونه کشور انتخاب شده است. حجت الاسلام جعفری از رزمندگان قدیمی و از موسسان گردان رزمی تبلیغی روحانیون معروف به گردان فاتحین و از هم نفسان شهید حاج حسین بصیر است. ایشان در سال های تصدی بر امور قضایی نیز نشان داده که در احقاق حقوق مردم و تقابل با زورگویان و باندهای مافیایی فساد و بی عدالتی، بر عهد سرخ خویش با شهدا و امام شهدا همچنان مصمم و پابرجاست.

انتخاب چنین چهره های عدالت خواهی در دستگاه قضا حکایت از وجود رویکردهایی است که سلامت و عدالت را هنوز هم یک ویژگی و شاخص مثبت در این نهاد به حساب می آورد.

سال ها پیش که حجت الاسلام جعفری معاون دادستان استان قم بود مصاحبه ای را در خصوص گردان فاتحین با ایشان ترتیب داده بودم که در نشریه سبزسرخ منتشر گردید. ضمن تبریک به خاطر درخشش این قاضی بسیجی، مطالعه این مصاحبه قدیمی را برای خوانندگان عزیز اشک آتش خالی از لطف نمی دانم:

گردان فاتحین، همچنان زنده است

مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین جعفری از فرماندهان غیور دفاع مقدس

 

«سید حمید مشتاقی نیا»

مقدمه

پیش از این، وصفش را بارها شنیده بودیم. حجت الاسلام والمسلمین جعفری از بسیجی‌های پر افتخار شهر فریدونکنار و از بنیان گذاران گردان ویژه ی فاتحین که حالا سمت معاونت دادستانی استان قم (و دادستان فعلی استان مازندران) را بر عهده دارد.

گردان فاتحین، اولین تشکل رسمی طلاب بسیجی در قالب رزمی بود که در لشگر 25 کربلا شکل گرفت. اگر چه او بیشتر از ما به این مصاحبه رغبت داشت و آن را ادای دینی کوچک به شهدای طلاب و روحانی می دانست، اما مشغله ی کاری ایشان هرگونه فرصتی را دریغ داشته بود.

با هر زحمتی بود وقت گرفتیم و در یک بعد از ظهر گرم تابستانی در اتاق کار ایشان حضور یافتیم. از حاج آقا خواستیم جسارتمان را نادیده بگیرد. چاره ای نبود. درِ اتاق را قفل کردیم. تلفن ها را هم کشیدیم. دوست خوبم آقا محسن آذرتاش که در این مصاحبه همراهی ام می کرد موبایل حاج آقا را در دست گرفت و فقط تماس های مسوولین رده بالای استان قم را که هر چند لحظه یک بار جویای احوال بودند را یادداشت می کرد.

این طوری توانستیم دو ساعت در خدمت ایشان باشیم. مصاحبه ای که از نظر محتوا بی نظیر بود و از همه چیز خوش تر این که حاج آقا جعفری همچنان بسیجی مانده است. با همان صفا و سادگی.

بخش های کوتاهی از شیرینی این دیدار را به جای سوهان قم، سوغات عاشقان مکتب شهادت می کنیم.

 

لطفاً قبل از آن که وارد بحث گردان فاتحین شویم، مختصری از زندگی نامه ی و جریان آشنایی خود با انقلاب و جنگ را برای خوانندگان سبز سرخ تشریح فرمایید.

با درود و سلام به روح مطهر امام امت رضوان الله علیه و همه ی شهدای عزیز و آرزوی سلامتی و طول عمر برای مقام معظم رهبری  و تشکر از شما عزیزانی که در تببین حقایق تاریخ دفاع مقدس تلاش می کنید. حقیقتاً عرض می کنم که در برابر عظمت انقلاب، من نتوانستم کار مفیدی را انجام بدهم.حالا از باب تکلیف عرض می کنم که بنده متولد 1345 هستم در روستای سوته از توابع شهر فریدونکنار و شهرستان بابلسر،دوران راهنمایی که مصادف با انقلاب اسلامی بود در تشکیل انجمن های اسلامی و تجمعات و راهپیمایی ها در بین جوانان انجام وظیفه می کردیم. با آغاز جنگ تحمیلی تا پایان سال 60 به دلیل کمی سن، اجازه ی حضور در جبهه را نداشتم از این رو به خدمت در پایگاه محل مشغول شدم و در جهاد سازندگی نیز حضور داشتم. تا اینکه از ابتدای سال 61 توفیق حاصل شد تا به صورت مستمر در جبهه ها حضور داشته باشم. در سال 64 با توجه به علاقه ی قلبی خود وارد حوزه ی علمیه ی قم شدم اما چون امام (ره) فرموده بود «جنگ در رأس امور است» به رفت و آمد خود در جبهه ادامه دادم.از حجره ای که در قم به من داده بودند نتوانستم زیاد استفاده کنم. در بین عملیات ها مرخصی می گرفتم و در امتحانات حوزه شرکت می کردم.

در ابتدای سال 64 که زمان شکل گیری گردان ویژه ی فاتحین بود کار ما هم در آن جا متمرکز شد و

 

در خصوص چگونگی شکل گیری این گردان و نحوه ی حضور طلاب و روحانیون در جبهه های جنگ و نیز  علت نامگذاری گروهان فاتحین که بعدها تبدیل به گردان شد را توضیح دهید.

همان طور که مستحضر هستید علمای دین در شکل گیری این نهضت نقش اساسی را دارا بودند و بارها شکنجه و تبعید شدند. در دفاع مقدس هم نقش روحانیت، نقش برجسته ای بود. طبق آمارهای موجود در بین اقشار مختلف که در جنگ شرکت کردند بیشترین درصد شهدا، اختصاص به قشر روحانی دارد و این امر افتخار دیگری برای پرچم داران مکتب امام صادق (ع) است. شهید ردّانی پور یک روحانیِ معمم بود که فرماندهی لشگر را بر عهده داشت. سر لشگر شهید زین الدین و شهدای بسیار دیگری نیز نسیم باطراوت حوزه را استشمام کرده بودند.

در آن زمان تفکر فرماندهان این گونه بود که طلاب را به طور معمول در امر تبلیغ به کار می گرفتند و این امر عطش جوان های پر شور حوزه را قانع نمی کرد. مکرر اتفاق افتاده بود که طلبه هایی می آمدند و در خدمت فرماندهان گریه می کردند و اصرار داشتند تا همراه بقیه ی رزمندگان ارتشی و سپاهی و بسیجی در نوک پیکان حمله و هجوم دشمن باشند. بعد ها ثابت شد گردانی را که دوستان طلبه با آن روحیه ی عالی معنوی در آن مشغول بودند نسبت به گردان های دیگر در مأموریت ها موفقیت بیشتری داشت.

در عملیات قدس 5 که در 15/5/64 صورت گرفت برخی از دوستان طلبه که مخفیانه خود را به عنوان رزمنده ی عادی جا زده بودند تا از عملیات محروم نشوند در خط مقدم، مسوولیت محور را بر عهده می گیرند و لیاقت های چشم گیری از خود نشان می دهند.

سردار قربانی و سپس سردار کمیل کهنسال برای بازدید با بَلَم وارد محور شده بودند. همان جا داخل بَلَم سر صحبت را باز کردم که طلبه ها می خواهند کار رزمی کنند؛ بخشی از عملیات را به ما واگذار کنید منظورم عملیات ایذایی بود که قرار شد در آن ضربه ای به ادوات و تجهیزات دشمن زده شود. پیشنهادی را که من دادم موافقت شد و عملیات شروع شد. آن عملیات اوج مظلومیت بچه ها بود. بچه های طلبه در فاصله ی 2،3 متری از داخل بَلَم با دشمن که در سنگر پناه گرفته بودند درگیر شدند.80 درصد بچه ها مجروح شده بودند؛ اما تمام اهداف پیش بینی شده را در مقابل نگاه ناباورانه فرماندهان لشگر تصرف کردند. حجت الاسلام حاج ساعد نیکبخت بیش از ما در شکل گیری این گردان نقش داشت که خوب است از زحمات ایشان تقدیر شود.

سردار قربانی در صحبت هایش گفته بود: «ما می خواهیم یک تشکیلاتی را در لشگر به وجود بیاوریم، آن هم از طلبه های جوان و مستعد که بشوند گروهان رزمی تبلیغی. ان شاءالله که شما بتوانید فاتح جنگ شوید و ان شاءالله آقایان بتوانند کربلا را فتح کنند». پس از صحبت‌های ایشان قرار شد با آقای نیکبخت این کار را انجام دهیم. چون آقای قربانی در کلامشان زیاد لفظ فاتح را به کار برده بودند ما هم اسم تشکیلات را فاتحین گذاشتیم. سازماندهی را شروع کردیم. این کار برای اولین بار در کشور در لشگر 25 کربلا صورت گرفته بود و خبر آن در لشگرهای دیگر پیچید. برای همین خیلی از طلبه های استان های دیگر به این گردان پیوستند. آن موقع خودمان در قم خیلی ساده تبلیغات می کردیم و با قطار، طلبه ها را به شکل مستقل مستقیماً به مناطق جنگی می بردیم.

 

آیا از اسامی دوستان در گردان فاتحین چیزی در خاطرتان مانده است؟ در خصوص عملیات های این گردان نیز توضیحی بفرمایید.

آقای حاج ساعد نیکبخت و اخوی ایشان حاج حمید، آقای فرزاد دانش و نیز شهیدان بزرگوار حسین زاده از گیلان، شهید ملک از گلستان، شهیدان علوی ـ مهدی صیفی از فریدونکنار و فلاح زاده از ابرقو، باقر زاده از بابل که در کانال ماهی جا ماند و یادشان بخیر. اولین عملیات و مأموریت رسمی ما ابتدا در فاو بود و سپس در مهران. در کربلای یک، کربلای 4 و 6 و8  و 10 حضور مستقیم داشتیم. بیش از 20 شهید و 50 جانباز نیز از گردان 440 نفری فاتحین به یادگار گذاشته ایم.

 

حضور رزمی طلاب چه تأثیری در روحیه ی سایر رزمندگان داشت؟

ما از ابتدا که وارد منطقه شدیم حتی یک چادر برای احداث مقر نداشتیم. بچه ها خودشان دوندگی کردند. خودشان اصرار کردند و آموزش های ویژه ای را گذراندند. بنابراین یک طلبه قادر بود در مواقع ضروری با انواع سلاح ها کار کند، پشت تانک بنشیند و یا با لودر خاکریز بزند. وقتی بچه های رزمنده این صحنه ها را می دیدند که یک روحانی در بدترین شرایط عملیاتی با تانکر به خط مقدم آب می رساند واقعاً تحت تأثیر قرار می گرفتند.در مهران و در قله های قلاویزان خیلی از بسیجی ها شهید و مجروح شده بودند و کسی نبود که با دوشکا کار کند. طلبه ای را دیدم که پایه های سنگین دوشکا را بر دوش گرفت و برد آن بالا مستقر کرد و مجدداً برگشت و دوشکا را گرفت و رفت نصب کند. در سایه ی آتشی که ایشان ایجاد کرده بودند بچه ها از آن کانالی که حساس بود توانستند عبور کنند. سردار شهید بصیر در این باره به من گفته بود که این طلبه ها به اندازه ی ده تا فرمانده ی گردان کار کرده اند. چراکه وقتی رزمنده ها از فشار کار خسته می شدند، با دیدن دوستان معمم، روحیه گرفته و به کار خود ادامه می دادند. بعد ها طوری شد که مسوولیت چند گردان عادی از جمله گردان امام سجاد(ع) را به طلاب سپردند.

 

سطح علمی طلاب رزمنده به چه صورت بود؟

ما از طلبه های مقدمات تا اتمام سطح و نیز طلبه هایی که درس خارج می خواندند و چهره‌های مستعد و آینده داری بودند، در جمع خود داشتیم. این را هم بگویم که نوارخانه ای را در منطقه تشکیل داده بودیم که دوستان طلبه در زمان فراغت در آن جا رجوع کرده و با استفاده از نوار به مطالعه و درس و بحث می پرداختند. خدا رحمت کند حاج آقا روحانی (امام جمعه ی بابل و نماینده ی حضرت امام و مقام معظم رهبری در استان مازندران) را. با ایشان هماهنگ کرده بودیم و ائمه جمعه بزرگوار هم وقتی به جبهه می آمدند در این گردان مستقر می شدند.

 

لطفاً باز هم از خاطراتتان بگویید.

شهید فلاح زاده از طلبه های بسیار موفق ابرقو بود. یادم می آید در پشت کانال ماهی مانده بودیم و بچه ها به جایی رسیده بودند که دیگر خاکریزی نداشتند. در آن جا گودالی بود به نام سه راهی مرگ یا همان سه راهی شهادت. بی اغراق می گویم عراقی ها با آن سلاح های مدرنی که داشتند هر جنبنده ای را به راحتی شکار می کردند. هر کس که پشت لودر می نشست بلافاصله شهید یا مجروح می شد. موقعیت خطرناکی بود. آقای قربانی گفت: کسی را پیدا کن که برود پشت لودر. صدا زدم: «فلاح زاده! برو بالا». او هم بی چون و چرا رفت و مشغول شد. بیل لودر را بالا می گرفت و سپر خود قرار می داد و وقتی از حجم آتش کاسته می شد کارش را از سر می گرفت. حالا هر چه اصرار می کردم که چند دقیقه پایین بیا قبول نمی کرد. حال خوشی داشت. خدا گواه است زیر آن آتش و در مقابل تیر مستقیم دشمن ایشان صد متر خاکریز زد. آخرش هم همان بالا به شهادت رسید. این گونه خاطرات فراوان است

 

در پایان چناچه مطلب خاصی را لازم می دانید بیان بفرمایید.

من از تلاش همه ی عزیزان کنگره تشکر می کنم به خصوص از نشریه ی فعال سبز سرخ. طلبه های گردان فاتحین امروز در جایگاه های حساس علمی و عقیدتی و مشغول به کار می باشند. من از فرماندهی محترم لشکر، سردار غیب پرور که الحق عنایت خاصی به بچه‌های بسیجی دارد خواهش می کنم که یک بار دیگر از این جمع بخواهد تا گرد هم بیایند. اگر لشگر دستور بدهد من معتقدم که با یک برنامه ی منسجم می توانیم برای کارهای فرهنگی از این عزیزان استفاده کنیم.

 

با تشکر فراوان از حضرتعالی که وقت شریف خود را در اختیار ما قرار دادید.

بنده هم متشکرم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.  

منبع: نشریه سبز سرخ http://www.sabz- 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

میخ آهنین و سنگ!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۱ ق.ظ

اگر می بینید یکی از اعضای شورای به اصطلاح اسلامی شهرتان دغدغه ای جز کندن بنر هیات های مذهبی ندارد، یکی دیگرشان به فوروارد از کانال های ضدانقلاب مشغول است، آن یکی روضه خوانی با صدای زن را در کانال خود قرار می دهد، عضو دیگر سابقه چاقوکشی و اوباش گری سیاسی دارد، فرد دیگر برادر و سایر اقوام خود را به عنوان پیمان کار پرژوه های سودآور خدماتی و فضای سبز و ... به شهرداری تحمیل می کند و ... در وهله نخست یقه مسئولان نظارتی شهرتان را بگیرید که چرا در مرحله تأیید صلاحیت نامزدهای شورا تعهد لازم را نشان نداده و از رسالت و تکلیف قانونی و شرعی خود غفلت ورزیده اند؟

حرف آخر: بین خودمان بماند. هیچ دقت کرده اید ما به جای طرح مباحث جناحی و سیاسی با اصلاح طلب ها در اکثر مواقع مجبور به یادآوری اصول اولیه اعتقادی و فقهی به آنها هستیم؟ و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قالوا انما نحن مصلحون!

  • سیدحمید مشتاقی نیا