تماسی از طرف خدا!
بحث ها حسابی داغ شده بود. مسئولان داشتند یکی یکی سؤال هایشان در خصوص حوزه کاری خود را از نخست وزیر می پرسیدند و بر سر موضوعاتی هم به بحث و تبادل نظر می پرداختند.
بحث ها با قدرت و جدیّت ادامه داشت. ناگهان نخست وزیر احساس کرد وقت نماز شده است. رشته کلام را دست گرفت. یک لحظه همه ساکت شدند. شهید رجایی رو کرد به حاضران و برای آن که اهمیت موضوع مورد نظرش را اثبات کند، پرسشی را طرح کرد:
اگر الان به من اعلام کنند که از طرف مقامات بالا تماس گرفته اند و من برای کار مهمی باید بیست دقیقه با آنها مکالمه کنم، شما اجازه می دهید جلسه را موقّتاً ترک کرده و دوباره برگردم؟ همه با تعجب جواب دادند: این چه فرمایشی است جناب نخست وزیر! شما اختیار دارید. خوب کار مهمی است لابد، بروید جواب تماس را بدهید بعد ما در خدمت شما هستیم.
شهید رجایی که احساس کرد شرایط برای تبیین منطقی گفتارش آماده شده است لبخندی زد و گفت: الان دستگاه بیسیم الهی (اذان) خبر داده وقت ادای فریضه ظهر است. ما الان باید این مأموریت را انجام بدهیم و آن را مهم ترین کار خود بدانیم. رجایی این حرف را زد و بلند شد و به نماز ایستاد. بسیاری دیگر از مسئولان نیز با تأسی از منطق زیبای او برخواستند و پشت سر ایشان به نماز ایستادند.
رمز جاودانگی، به روایت یاران شهید