مجری: سلام علیکم و رحمة الله حاج آقای کتابی دومین جلسه است که در خدمت شما هستیم با موضوع و محوریت مکتب شهید سلیمانی که در آستانه سالگرد شهادت این بزرگوار هم قرار داریم.
چند روز پیش که در خدمتتان بودیم بحث درباره خود مکتب سلیمانی بود و اینکه چه کنیم که سلیمانی ها تکثیر بشوند.
این جلسه می خواهیم بعنوان شروع بحث یک گذری داشته باشیم به مقوله عرفان در سیره و مکتب شهید سلیمانی.
من بعنوان مقدمه که حالا شروع بحث بشود یک اشاره ای می کنم به اینکه در طول تاریخ مدعیان عرفان زیاد داشتیم و داریم خیلی ها هستند مدعی هستند که یک سلوک معنوی را در پیش گرفتند و به خدا هم نزدیک هستند.
اغلب اینها هم عرفان و معنویت را در تضاد با تمام مظاهر عالم مادی و دنیایی می دانند. شاید یک مثالی بخواهم بزنم برای شروع بحث آن روایتی که نقل شده شهید مطهری درباره ربیع بن خثیم می گوید همین خواجه ربیع خودمان اگر باشد. که وقتی حتی خبر شهادت امام حسین را هم به او رساندند بعد جمله ای که گفت که خدا نیامرزد مردمی که مثلا فرزد رسول الله را شهید کردند باز استغفار می کرد که من چرا یک حرفی زدم که رنگ و بوی دنیایی داشت، یکسری از عرفا یا مدعیان عرفان به این سمت رفتند بسمت گوشه نشینی بریدن از دنیا و معتقد هستند که اصلا نمی شود شما زندگی معمولی در جامعه داشته باشید و به مقامات عالیه عرفان برسید.
یک قدمی دیگر ما افراد دیگری داریم که اصلا مدعی هستند که بر فرض هم اگر بشود در جامعه شما کفاش باشید لحافدوز باشید به عرفان برسید نظامی که باشید دیگر اصلا نمی رسید چون بهرحال کشتار و خون و اینها در تضاد است دیگر یک روح لطیفی می خواهد با خدا بودن چطور می شود مثلا شما بیاییذ با دشمن ولو گلاویز بشوید اینها را بکشید.
من یک اشاره ای کنم مقاله ای که اواخر دهه هفتاد نوشته شده بود که خون به خون شستن محال آمد محال که اصلا آمده بودند گفته بودند اینها قیام مختار همه اینها خون شویی نباید این روال پیش برود یعنی عملا می خواستند به بهانه عرفان و معنویت یا تجربه یا هر چیزی به اینجا برسانند که ما حتی اگر توسری هم خوردیم از دشمن باید منفعل باشیم یعنی یک وقت هایی ته این عرفان ها به اینجا می کشاند.
اما از اینطرف ما شخصیتی مثل همه شهداء ما که امام آن تعبیر را بکار برد که اینها راهی که خیلی از عرفا مدعیان سلوک باید صد ساله طی می کردند یک شبه طی کردند داریم. و قاسم سلیمانی که می آید در دوره ای که مادیات دارد حرف اول را می زند رسانه ها تبلیغات هر کس بیشتر بخرد برنده تر است همه احساس می کنند کم دارند یعنی دیدیم ما طرف پیش من گله می کرده واقعی است این قضیه دارم عرض می کنم خدمتتان کارمند یک اداره ای بود اداره فرهنگی بود در تهران پیش من گله می کرد که من وضعم خوب نیست گفتم دردت چیست؟ گفت چرا من نمی توانم سالی دو بار با خانواده سفر خارج کشور بروم؟ گفتم این چه مشکلی است؟
ما بخواهیم یک جابحا بشویم می گردیم که ماشین دارد سوار بشویم ارزان تر در بیاید این حالت ها پیش می آید در این دنیا که طرف واقعا احساس می کند که باز هم کم دارد. حس فقر ایجاد شد تا خود فقر.
در این دنیا در این فضا یک نفر دسترسی هم دارد بالاخره جایگاه سرداری و فرماندهی یک لشکر برای شما احترام بگذارند شما هر چه وام بخواهی می توانی برسی اضافه کاری و پول ها و چیزهای دیگر بخواهی می توانی بگیری حق ماموریت خانه ویلا خلاصه می توانی غرق دنیا باشی ولو وظایفتان را هم بشکل صوری و اداری انجام بدهید.
اما ما درباره سلیمانی می شنویم و می بینیم که نه این شهید بزرگوار علاوه بر اینکه چه عرفان فردی اش بمعنای نماز شبش و اینها را بگیریم داشت و ترک نمی شد چه عرفان اجتماعی او! در رفتار با مردم در جبهه با دشمن و این حرف ها.
می خواهم اینطور بپرسم چطور می شود گفت جنگ و عرفان جنگ یک مقوله خشن عرفان یک مقوله لطیف این دو تا چطور با هم منافات ندارد.
ک: بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بالله من همزات الشیاطین.
عرض ادب و احترام دارم خدمت همه دوستان و عزیزان که زحمت می کشند در این رادیو و تسلیت عرض می کنم شهادت سردار جبهه علمی فرهنگی انقلاب اسلامی را شهید فخری زاده واقعا جای درد و تاسف دارد که اینقدر راحت ما این سرمایه های عظیم را از دست بدهیم البته شهادت افتخار هست برای این عزیزان و حتما هم تاثیرات عظیم اجتماعی خودش را دارد ولی واقعا فقدان این عزیزان برای ما مصیبت هست.
من تشکر می کنم خیلی خوب تبیین کردید بحث را. من برای ورود به این بحث باید بدون تعارف بگویم که من از عرفان چیزی نمی دانم بدون تعارف بخواهم بگویم.
چیزی که حالا شنیدیم و خدمت شما عرض کنم که از بزرگان حالا بازگو می کنیم وگرنه از خودمان واقعا چیزی در این وادی نه بلد هستیم نه قدم زدیم.
ببینید شما خیلی خوب تبیین کردید بحث را، عرفان حاج قاسم سلیمانی و اینکه واقعا این عارف مسلح که حتی آنهایی هم که همچین همسو نبودند با حاج قاسم هم می فهمند یعنی قبل از شهادت حاج قاسم آن مسعود بهنود هست مصاحبه می کند این مسعود بهنود نسبتی با انقلاب ندارد ولی بهرحال مصاحبه می کند می گوید که در رابطه با حاج قاسم می گوید ایشان از نسل آن عارفان سرداران عارف هست که فرض کنید شهید چمران سردار عارف بود این را یکی دو سال قبل از شهادت حاج قاسم می گوید می گوید از نسل سرداران عارف است! که هم سردار هستند هم عارف هستند.
خدمت شما عرض کنم که یک لحظه بیاییم عقب بعد بحث را تبیین کنیم بررویم جلو همانطور که شما فرمودید. حاج قاسم اولین پیامی که حضرت آقا داد چه فرمود؟ گفت ایشان شاگرد مکتب امام خمینی است! یعنی عرفان حاج قاسم عرفان اسلام ناب عرفان امام خمینی است عرفانی است که در انقلاب ظهور و بروزش ما قبل از این عرفان اجتماعی که فرمودید حالا قبل از انقلاب اسلامی ظهور و بروز ندارد. قبل از امام ظهور و بروز آنچنانی ندارد داشتیم بزرگان عرفایی که کارهای اجتماعی هم انجام می دادند ولی در این مقیاس امام که در مقیاس درگیری با کل جامعه جهان با جامعه کفر باشد نه.
ببینید در شاید آن وجه غالب عرفان قبلش عرفان فردی بوده که حالا عرفان فردی هم بهرحال بعضی هایشان مطلق گوشه نشینی و انزوا و از جامعه دور بودن است و بعضی ها هم نه همین عرفان همه اهمیتش این است که شما در میان مردم باشی در جمع باشی و بعد در جامعه باشی اما آلوده به زخارف دنیا نشوی.
که طبیعتا بهرحال مباحث عرفان نظری عرفان عملی مباحث مفصلی داشته که بزرگان به اینها پرداختند. و با تهذیب نفس شاید عزیزان سال ها زحمت می کشیدند کار می کردند طول می کشیده تا به مقاماتی برسند. که البته عرفان همان بحث عبودیت خدا است دیگر یعنی چیزی در مقابل آن نیست نه عرفان عبودیت خدا یعنی کسی به مقاماتی برسد در واقع در بندگی خدا رشد کند پیشرفت کند عبد خالص تری باشد عبد مخلص تری باشد یعنی این سفارش شدیم به بندگی خدای متعال دیگر.
… جبهه ای که کارخانه آدم سازی بود، و چون آن سلوکش با بلا بود سلوکش با سلوک یعنی بلا هم که دیگر عاشوراء بود دیگر یعنی در متن عاشوراء قرار گرفتن امام حسینی عمل کردن این از، چرا سرعت بالا است؟ چون سفینة الحسین اسرع و اوسع یعنی سوار کشتی خودش می خواست پارو بزند برود یک موقع سوار کشتی امام حسین بشود مشخص است با حسینی عمل کردن با سلوک امام حسین عمل کردن با سلوک عاشوراء عمل کردن و در متن بارش آن امداد و رحمت الهی قرار گرفتن.
رشدش با عرفان فردی اصلا قابل قیاس نیست عرفان پس عرفان جهاد است عرفان مبارزه است عرفان شهادت است اینها با این ابزارها حرکت کردن خیلی سریع تر.
حالا شما ببین حاج قاسم را می خواهی بشناسی بسیجی هایی که یک مدت کوتاه آمدند به آن قله های بالا رسیدند که امام فرمود پنجاه سال عبادت کردید بیایید وصیتنامه اینها را بخوانید حالا حاج قاسم کسی است که چهل یک دو سال در متن این مبارزه و جهاد است در آن متن باران رحمت و امداد الهی است فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما وقتی خدا می گوید عظیما اجر عظیم ثواب نوشتن که نیست تو ثوابت اینقدر نه، اجرا عظیما و بشر الصابرین کسانی که در وسط میدان صبر می کنند حاج قاسم چهل سال در این کانون رشد است به کجا رسیده به چه مقاماتی رسیده مگر شوخی است؟ اینهمه فتح القلوب؟ میلیون ها آدم را بیاوری بنشانی پای تشییع جنازه مگر شوخی است؟!!
بعد از امام بی سابقه بود دیگر درست است؟ جایگاه حاج قاسم را ما نمی فهمیم در عالم وجود در عالم هستی یک جایگاه خاصی دارد کسی که چهل سال در متن مبارزه متن جهاد مورد در واقع آن فتح بابی که خدای متعال برایش انجام داده در این نقطه رسیده.
مجری: خدمت شما عرض شود که ما کسان دیگری هم داشتیم که در متن انقلاب بودند در جنگ هم بودند آتش و خون و تشنگی و مصیبت ها و سختی ها و جهاد را دیدند لمس کردند و چه بسا اصلا منابع ما آنها هستند که برای ما تعریف می کنند. اما بعد از مدتی راهشان کج شد و غرق دنیا شدند اینها نمی دانم یا از اول شل بودند در این مسیر یا فریب دنیا را خوردند بعدها ولی حاج قاسم اینطور نشد!
می خواستم صریح تر سوال کنم دوستان پخش مستقیم هستیم الان؟ عباس آخوندی حسن روحانی اینها مال همین انقلاب هستند اینها چرا قاسم سلیمانی نشدند؟
ک: حالا یک بحث انگیزه ها که شما فرمودید انگیزه ها را خدا می داند که افرادی با چه انگیزه هایی وارد این صحنه شذند آدم ها با انگیزه های مختلفی وارد شده باشند البته آدم هایی که نام بردید نمی دانم تا چقدر در صحنه خطر بودند از گلف جلوتر آمدند یا نه نمی دانم حقیقتش ما عکس های گلفشان را دیدیم ولی حالا جای دیگر را نمی دانم. حضرت آقا را می دانیم که خط مقدم بوده حالا بعضی های دیگر خیلی خبر نداریم.
حالا بحث انگیزه ها کنار ولی بهرحال یک میدان مبارز مستمر است دیگر شیطان قسم خورده که تا آخرین لحظه دست برنمی دارد. یک آدم در هر لحظه اش یعنی در بار و هر بار که می خواهد تصمیم بگیرد در هر میدان جدید که می خواهد وارد بشود همه تعلقات هست… شیطان هست دعوت به دنیا هست چرب و شیرین دنیا هست و شیطان مرتب سعی می کند این دنیا را بقول معروف شیرین تر بکند آن تنگه های احد هست! که بقول استاد بزرگواری فرمود این احد همیشه هست همیشه هم نفس به تو می گوید که دست تو خالی شده همه دارند غنیمت جمع می کنند تو هم برو غنیمت جمع کن درست است؟ اینها هست دیگر.
بعضی وقت ها جلوتر که می آییم تنگه های احد سخت تر می شود! درست است؟ یک زمانی همه ساده زیست هستند همه خانه ساده زندگی ساده ازدواج ساده بعد یکدفعه یک مقطعی اتفاق می افتد متاسفانه یک تحولاتی اتفاق می افتد یک ریل گذاری های غلط در واقع به اسم توسعه و اینها اتفاق می افتد آنموقع ارزش ها عوض می شود حالا که گفته بسیجی باید مثلا ساده باشد وزارتخانه های ما ساختمان های ما باید شأن وزارتخانه ای داشته باشد با همین نگاه های غلط یکدفعه عوض می شود آن کسی که به زور حقوق می گرفت حالا یکدفعه حقوق های کلان حقوق های سنگین و مانور تجمل چرب و شیرین دنیا بعدش هم مثلا از این به بعد آن پدیده آقازادگی به میان آمدن و فرصت هایی که برای آقازاده ها به میان می آید که اینها می شوند فتنه دیگر اینها می شوند ابتلاء آدم دیگر. کار سخت است همه عظمت حاج قاسم هم همین است دیگر یعنی چهل سال پای کار ایستادن چهل سال با نفس مبارزه کردن چهل سال دست از آن اهداف و آرمان ها برنداشتن چهل سال شکار دنیا نشدن.
بدون آدم هایی که وسط میدان بودند در صدر اسلام هم همین است کمی که فتح باب شد یک مقدار که دنیا روی کرد یک مقدار که چرب و شیرین دنیا را چشیدند دیگر نتوانستند دست بردارند آن خدم و حشم و غلام و کنیز و محصولات و پول و سکه و درهم و دینار که آمد کمی این طعم دنیا مزه دنیا آمد زیر زبانشان کارشان به جایی رسید جلوی ولایت ایستادند و همه هنر و عظمت امثال حاج قاسم ها و شهید فخری زاده ها همین بود که وفادار نسبت به آرمان های انقلاب اسلامی ماندند وفادار نسبت به ولایت ماندند. به تعبیر آیت الله حسن زاده آملی دنیا نتوانست شکارشان کند این عظمت اینها بود.
مجری: من یک سوال فقهی هم می خواهم بپرسم، خدمت شما عرض شود که در اسلام گفتند که دو تا شغل هست که مکروه است یکی قصابی است یکی هم گفتند مرده شوری و کفن و دفن و تجهیز میت. دیده بودیم در فقه که گفتند مکروه است علتش هم این است که ظاهرا آدم را قسی القلب می کند بسمت عادی سازی نسبت به این چیزها حالت عادی ما اگر یک. جنازه ببینیم تشییعی ببینیم متاثر می شویم یا حیوانی را دارند ذبح می کنند. این رقت قلب را ظاهرا دوست دارند گفتند خیلی بسمت آن صحنه ها نروید که عادی نشود. بعد چطور جهاد از این موضوع استثناء است؟
ک: واقعا جنس شهادت فرق می کند جنس شهادت و آن حیات طیبه لم تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا فرق می کند بین مرده و شهید بین کسی که در بستر مرده و بشهادت اتفاقا شهید یک فضای نورانی دارد یک فضای هدایتی دارد شهید چون گریه بر شهید اتفاقا رقت قلب می آورد انس با شهید از یک طرفی برای انسان ارتقاش وجدان ایجاد می کند معنویت ایجاد می کند انسان خودش را مقایسه می کند با آن میسر گاهی بعنوان الگو سمبل کسی که موفق شد بر این زخارف دنیا بر این دعوت های دنیا غلبه بکند کسی که الگویی که در آرمان های انقلاب اسلامی و خدمت شما عرض کنم که جهان اسلام صبر کرد یک الگوی خیلی قشنگی هست و شهید هم ما می گوییم زنده است دیگر عند ربهم یرزقون است! یعنی رزقش را با آن کسانی که همراهش باشند تقسیم می کند هدایت می کند!
ما اعتقاد داریم شهداء از امام حسین علیه السلام ارث می گیرند اولیاء الله هستند اولیاء الله و احبائه اصفیاء الله و اودائه! بهرحال شعاعی از آن حب خدا دوستی خدا در دوستی با شهداء به جان انسان سرازیر می شود.
و جهاد هم همینطور اینکه جهاد اگر خدای ناکرده اگر برای حب نفس باشد اگر برای تثبیت قدرت باشد اگر برای کشورگشایی باشد اگر اینها باشد نشخص است لحظه به لحظه اش قساوت می آورد لحظه به لحظه اش قساوت می آورد.
از آنطرف لحظه به لحظه گفتیم رشد می آورد نورانیت می آورد از اینطرف لحظه به لحظه اش قساوت می آورد ضلالت می آورد گمراهی می آورد.
ولی وقتی که این جهاد برای خدا شد دست شستن از آن زخارف دنیوی شد این مسیر جهاد و شهادت برای احیاء دین خدا و امر خدا شد برای تغییر در واقع قدرت موازنه بنفع اسلام شد این همان می شود که فتح الله لخاصة اولیائه! این همان است که لحظه به لحظه اش در زیر امداد الهی است.
بنابراین نگاه می کنیم یک نکته را هم که بیشتر پررنگش کنیم گفتیم امام در دفاع مقدس کارخانه آدم سازی راه انداخت تولید انبوه عارف و در واقع انسان هایی با این شاخص شد از آنطرف هم قدرت اسلام در جنگ تثبیت شد موازنه قوا و موازنه قدرت بنفع اسلام در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تغییر پیدا کرد. قبلش نگاه کنید قبل از این تحولات به تعبیری که حضرت آقا هم در پیام میدانی گام دوم دارند می گوید که دو قطبی بود عالم شرق و غرب بود قطب اسلام و انقلاب اسلامی هم آمد شد شرق و غرب و جمهوری اسلامی. بعد از مدتی اردوگاه شرق که بجرات می توانیم بگوییم مهم ترین عامل سقوط شوروی انقلاب اسلامی بود بله شوروی سقوط می کرد انّ الباطل کان زهوقاً اما آن چیزی که به آن سرعت داد و تسریع کرد حالا بحثش جدا است انقلاب اسلامی بود. دوو قطبی تبدیل به سه قطبی بود و بعد دوباره سه قطبی تبدیل به دو قطبی شد قبلا می گفتند شرق و غرب حالا شد اسلام و غرب آمریکا و شوروی، حالا آمریکا و ایران.
این تغییر موازنه قدرت و موازنه قوا به نفع اسلام و انقلاب اسلامی و جهان اسلام با چه شد؟ با این جنگ شد با این شهادت ها شد لذا جایگاه حاج قاسم خیلی بلند است.
حاج قاسم و حاج قاسم ها جایگاهشان خیلی عظیم است خیلی رفیع است کلاه ما می افتد اگر بخواهیم بلند کنیم!
از یک طرفی آن جایگاه عظیمشان که عرض کردیم با سلوک بلا سلوک شهادت سلوک جهاد در متن رحمت و بارش الهی قرار گرفتن آن جهادی که به تعبیر بزرگان قله های عرفان ره صد ساله را یک شبه رفتن وقتی چهل و دو سال در متن این جهاد باشی و با عملت و با فعلت و با مجاهدت تو اینقدر برکت کند که موازنه قدرت به نفع اسلام در منطقه عوض بشود! و جنگ های نیابتی به نفع انقلاب اسلامی رقم بخورد و یک جبهه عظیمی از جامعه اسلامی عراق یمن لبنان فلسطین سوریه اینها احساس عزت و اقتدار بکنند از آن توطئه دشمن و دام دشمن نجات پیدا بکنند و روز به روز هم این توسعه پیدا می کند ان شاء الله همینطور نمی ماند قطعا این خون برکت پیدا می کند این جایگاه عظیم حاج قاسم سلیمانی.
مجری: این جهاد با پسوند فی سبیل الله است که یک ترکیب…
ک: بله واقعا نگاه در واقع جبهه ای خیلی مهم است یخرجهم من الظلمات الی النور محصول این جبهه نورانیت است محصول ولایت اولیاء طاغوت چیست؟ ظلمت است.
ببینید کسی که شهید شوشتری را بشهادت رساند من فیلمش را دیدم یک جوان بیست و چهار ساله ای بود همه اش قرآن می خواند همه اش نماز می خواند! شهید شوشتری را به شهادت رساند بعلاوه سی چهل نفر بچه کوچک در اینجا! کشته شدن شهید شدند و کسی که تمام یک…
هشت سال در دفاع مقدس به این مرز و بوم خدمت کرده بود و از آنطرف سال ها داشت به مناطق محروم سیستان بلوچستان خدمت می کرد چرا آن قرآن و نمازی که آن بابا می خواند به کارش نیامد؟ آیا آن نماز و قرآن مگر هدایت کننده نیست؟! درست است؟ اما چه شد؟ از او یک قاتل و یک عامل انفجاری و انتحاری ساخت که یکی از بهترین بندگان خدا را به شهادت رساند! پس در محیط ولایت بودن مهم است نماز پشت سر معاویه که نورانیت نمی آورد قرآن خواندن در جبهه معاویه که نورانیت نمی آورد نماز در جبهه ولایت اولیاء نور هست که نور می آورد قرآن نماز عمل صالح انجام دادن اینطرف است این است که برکت پیدا می کند وگرنه قرآن و نماز با این عظمتش در محیط ولایت طاغوت نه تنها زرقاوی می گویند ابومصعب زرقاوی شب تا صبح می نشست قرآن می خواند صبح می رفت سرمی برید!
ان الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر اما آن صلاتی که با پذیرش ولایت باشد آن قرآنی که القرآن مع العلی و العلی مع القرآن! اگر خارج از دایره ولایت باشد سودی نمی بخشد!
تعارف ندارد شوخی ندارد جهادی که برای با انگیزه های الهی برای توسعه قدرت اسلام و ایمان باشد این جهاد همان چیزی است که فتح الله لخاصة اولیائه اگر خدای ناکرده ضدش باشد در مقابلش باشد برای امیال دنیوی باشد برای توسعه کشورگشایی باشد نه، بدتر آدم را تاریک می کند سیاه می کند در واقع می برد به حضیض ذلت و ضلالت.
یک نکته ای هم اینجا بگویم که شهادت سردار فخری زاده هم این را ثابت کرد که جهاد و شهادت جنگ طلبی نیست، حاج آقا چرا همه اش بحث جنگ طلبی مطرح می کنید؟ مسیر تکثیر سلیمانی از مسیر جهاد و شهادت و توسعه انقلاب اسلامی حضور انقلاب اسلامی در میدان های جدید می گذرد، چرا جنگ طلبی می کنید؟ این شهادت اثبات کرد که اگر ما حواسمان نباشد اگر ما نزنیم می خوریم!
ببینید حالا بهتر بگویم جنگ وجود دارد درگیری دائم بین دو جبهه حق و باطل هست! الان ما که برجام را قبول کردیم ایشان دانشمند هسته ای بود درست است؟ قبلش می گقتند که مثلا دانشمندان هسته ای را زدند چون آنها داشتند توسعه می دادند الان که تعطیل شده بود الان که همه چیز خوابیده بود چرا الان زدند؟ تعارف ندارد شوخی ندارد دشمن، جنگ جنگ همه جانبه است کوچک ترین توسعه و قدرت نمایی ما را برنمی تابد.
داانشمند در واقع هسته ای ما بود اما در حوزه های دیگر هم بود دانشمند علمی بود در حوزه کرونا داشت کار می کرد هر کسی که از نگاه دشمن یک مقدار به توسعه قدرت انقلاب اسلامی کمک کند او باید حذف بشود حالا در صحنه سیاسی باشد نظامی باشد در صحنه علمی باشد می زند. حالا شما بعدا خواهید دید اگر کسانی بودند در حوزه تئوری ها علوم انسانی اتفاقاتی بیافتد که دشمن احساس کند یک رشدی دارد اتفاق می افتد تحولی اتفاق می افتد همان دانشمند علوم انسانی را هم می آید می زند!
پس بحث جهاد و شهادت یک حرکت در واقع یک نگاه روشن بینی است یک نگاه بصیرتی است دشمن بیدار است تو اگر خواب باشی دشمن خواب نیست! پس بحث این نگاه نگاه جنگ طلبانه نیست بلکه نگاه بصیرتی است نگاه هوشیارانه است. که اقا این جنگ هست واقعی هست دشمن هم بیدار است دشمن دارد سرمایه گذاری می کند دشمن از تو غافل نیست پس تو غافل اگر تو تلاش نکنی آن ولایت شیطان و ظلمت شیطان است که بر عالم حاکم می شود.
اگر تو به جهاد بروی اگر تو به مصاف دشمن بروی اگر تو شهادت را رقم بزنی این نوری می شود که آن ظلمت آنها را کنار می زند.
مجری: نکته ای هست یا من سوال بپرسم؟
در بحث عرفان من برداشتی که از صحبت های حضرتعالی داشتم ببینید بعضی ها آمدند عرفان را بشکل فردی و کهف اعتکاف و یک گوشه ای بنشینید و فقط ذکر بگویید به این معنا آوردند خالی کردند.
و حتی آمدند گفتند راه رشد هم به این است که شما از همه دنیا ببرید ذکر می گویید نماز می خوانید عبادت می کنید و علامتش هم این است که مثلا درهای عالم غیب به روی شما باز بشود حتما یک خبر غیبی بدهید یا باطن یکی را ببینید که طرف شبیه چیست. بردند در این فاز، این جدا شاید ما الان در زندگی شهید سلیمانی ما نشنیده باشیم که مثلا ایشان خبر غیبی نکته ای چیزی از عوالم این ژست هایی که الان بعضی مدعیان عرفان البته بیان می کنند.
از اینطرف هم یک نگرش دیگری در آمد که نه مثلا اینها مشابهه آن حرفی که می گفتند که دین افیون ملت ها است این عرفان ها یا معنویت خیلی مهم نیست مهم این است که ما وظیفه عمل کنیم وظیفه چیست؟ دستور می آید و می رویم این کار را انجام می دهیم کم کم بعضی ها کمرنگ کردند این معنویت و نماز شب و یا نماز صبحشان دیر شد و این حرف ها.
حاج قاسم می شوذ گفت یک معنویت اعتدالی بمعنای درستش حالا اعتدال بین حق و باطل است که این غلط است اعتدال یک وقت بین افراط و تفریط است یک عرفان اعتدالی منطقی داشتند که در جزء به جزء زندگی خودشان خدا را وارد کردند ولو اینکه ژست عرفانی هم نداشتند نمی دانم برداشت من درست است یا نه اگر نکته ای هست در اینباره.
ک: بله ببینید ما در فضای نگاه کنید همه اش بحث عرفان عرض کردم عرفان بحث عبودیت خدا است یعنی دعوت به بندگی خدا توسعه عبودیت خدا.
و این ابعاد مختلفی دارد یعنی هم فردی است هم اجتماعی است درست است؟ حالا یک بحث تاریخی… یعنی در مقابل همدیگر نیست حالا آن کسی، در کنار همدیگر هست ولی نکته این است که ببینید هنر امام و هنر حاج قاسم که این هر دو را توجه داشتند یعنی اگر کسی فقط به ذکر و نماز و آن مباحث فردی بپردازد اما ولی طاغوت بر جامعه حاکم هست درست است؟ توسعه ولایت طاغوت در جامعه دارد اتفاق می افتد و این بتواند خودش را حفظ بکند.
در فضای مثلا قبل از انقلاب نگاه کنید حوزه های ما هستند علماء هستند اما نسل عظیم جوان های ما را نگاه کنید فضایی ایجاد کرده بستری ایجاد کرده که واقعا دارد می برد. خیلی ها ما می بینیم می آیند صحبت می کنند می گویند امام ما را زنده کرد امام ما را احیاء کرد ما قبل از انقلاب در فضاهای دین و مذهبی نبودیم و حتی مثلا گاهی اوقات می خواستیم تظاهرات دینی داشته باشیم خجالت می کشیدیم، ببینید کاری می کند بعد هم بحث ایران نیست یعنی توسعه غربی اتفاق می افتد در دل مدرنیته این اتفاق می افتد تئوری سازی می شود عرض کردم می آید می گوید دین برای دوران کودکی ما بود الان که ما بلوغ پیدا کردیم الان که ما به علم رسیدیم دیگر علم می تواند آن سوال ها و خلأهای ما را جواب بدهد دیگر ما نیاز به دین نداریم! ما زمانی نیاز به دین داشتیم و نیاز به پیامبران داشتیم که کودک بودیم نابالغ بودیم! نادام بودیم الان که با علم می توانیم خودمان سوال ها را جواب بدهیم مساله ها را جواب بدهیم نیای به پیامبر و دین نداریم. طراحی می کند فلسفه برایش درست می کند عرض کردم اصلا تئوری…
در آن فضا دینداری می شود چه؟ دین می شود افیون توده ها! که دین نهایتش یک امر فردی است می خواهی نمازت رر بخوان بخوان اما طراحی های اجتماعی برنامه ریزی های اجتماعی سکلاوریسم! اصلا دین نه می تواند در این اندازه ها است این قد و قواره ها است و نه حق دارد که بیاید طراحی برنامه ریزی اجتماعی و مدل های اجرایی بقول معروف زندگی ما را به دست بگیرد سیاست فرهنگ اقتصاد سبک زندگی را خودم تعیین می کنم با عقلانیت خودبنیاد خودم! در نگاه اومانیسم أنچه که خودم دوست دارم.
حالا شما بیا در این فضا می خواهی دین را حفظ کنی می گویند دین افیون توده ها است دینداری اصلا محصول… در واقع مشکلات اقتصادی در جامعه است مردم سراغ دین می روند آدم های امل اهل دین هستند اصلا خود دینداری سخت می شود در همین خاطرات هست در دانشگاه ها طرف می خواست چادر سر کند خجالت می کشید می خواست نماز بخواند یک جاهایی خجالت می کشید! معنویت خودش را من کسانی دیدم مثلا حتی اسم ها مثلا فرض کنید طرف رویش نمی شد اسم مذهبی روی بچه اش بگذارد یا مثلا اسم مذهبی داشت اسمش را عوض می کرد.
مرحوم کافی یک نواری دارد رفتم دهات سراغ دوستم گفتم که حسین آقا کجا است؟ گفت حسین آقا کیست؟ گفتم حسین آقا پسرتان، گفت آها هوشنگ خان را می گویی! اسمش را گذاشته هوشنگ!
ببینید در این فضا هست درست است؟ شما فقط با ذکر گفتن نمی توانید هدایت کنید فقط گلیم خودت را از آب بیرون بکشی اما برای اینکه جامعه را هدایت بکنی آن نسل جوان را نجات بدهی انجا باید با این اولیاء طاغوت و با این ساختارهای حاکم باید درگیر بشوی. حالا از یک طرف ساختاری سیاسی اش را بفرستی هوا بعدش بگویی فقط ساختار سیاسی نیست ساختار فرهنگی و علمی و اقتصادی أنها را هم ما باید تغییر بدهیم.
آنطرف یک نکته ای که هست حاج قاسم که فرمودید جمع اینها بود آن کسی، این نکته مهم است، کسی می تواند آن تحول عظیم را در جامعه ایجاد بکند و فتح الفتوح و فتح القلوب در جامعه ایحاد بکند و بت شکنی در جامعه ایجاد بکند چهل سال مقابل این هیمنه عظیم دنیای غرب که یک موقع حاج قاسم می ایستد در میدان یک موقع هست مثلا من ساده ممکن است بروم که نرفتم چرا؟ چون حاج قاسم همه امکانات آنها را می داند می داند چه قدرتی دارد چه امکاناتی دارد با علم با قدرت و امکانات او وسط میدان است.
من یک جا در صحنه خطری بروم که نفهمم واقعا چه خطری من را تهدید می کند ولی با علم دارد می رود کسی می تواند بت شکنی بیرونی بکند که در درون بت شکنی کرده باشد.
امام خمینی وقتی توانست آن فتوحات عظیم را در فضای جامعه و جامعه را تهذیب بکند اینهمه سیل عظیم عارف درست بکند که سال ها و سال ها و سال ها تهذیب نفس کرد خودش را ساخت یک ظرفیت عظیم درونی معنوی در خودش ایجاد کرد خودش را ساخت تا توانست آن بت شکنی بیرونی را انجام بدهد.
مجری: اگر قرار است هر چه ک عقل فهمید مثل شرع باشد پس برای چه می گوییم دین خدا به عقل ها نمی رسد بین اینها تضاد هست؟
ک: ببینید مباحث چالشی است دیگر، این مباحث از مباحث چالشی است که سال ها است در خدمت شما حوزه میان اندیشمندان و حکماء و فلاسفه و اینها دارد بحث می شود بحث نسبت در واقع جایگاه عقل تعریف عقل نسبت عقل و وحی بهرحال اینها از آن مباحثی است که دارد سال ها بحث می شود از مباحث چالشی است و طبیعتا نظرات مختلفی در این زمینه وجود دارد.
حالا ما فکر کنم خیلی جایش نیست که در اینجا باشیم.
مجری: ما الان یک عده ای داریم که به بهانه خردورزی و عقل گرایی کلا دنبال منفع طلبی هستتد حتی با دین و شرع و اینها کاری ندارند دنبال این هستند که بارشان را ببندند این قشر را الان کاری نداریم.
یک قشر دیگری هستند که نه اتفاقا ظاهر مذهبی و ظاهر انقلابی هم دارند یعنی طرف نماز جمعه شرکت می کند رای هم می رود اول وقت می دهد در راهپیمایی ها هم قشنگ شعار می دهد صف اول مسجدش هم نماز می خواند همین جلوتر نمی آید می گوید عقل همین است من الان آخرتم را دارم عقل هم فقط عقل معاش دنیایی نیست من دنیایم را دارم آخرتمم را هم دارم دیگر دارم نمازم را می روم با انقلاب خوب هستم یادواره شهداء می روم گریه می کنم. هزینه نی دهد برای انقلاب شعار می دهد جنگ جنگ تا پیروزی این قسمت شعارش هست ولی مینی بوس بیاورید در مصلا تهران که بلند بشوید برویم منطقه نمی آید می گوید ما تا اینجا بودیم.
بعد توجیهش هم این است که ما کار عاقلانه ای دااریم انجام می دهیم کار ما عاقلانه هست بعد عقل هم به هر چه برسد شارع هم که امضاء می کند نیازی نیست ما مسیر قاسم سلیمانی برویم و قاسم سلیمانی و قاسم سلیمانی ها از نگاه اینها اقرادی هستند که دنبال مثلا کارهای متهورانه هستند! مثلا شجاعتشان یک شجاعت خسارت بار غیر ضروری هست.
می خواستم یک تفکیکی بشود بین عقلانیت این قشر افراد و عقلانیت حاج قاسم سلیمانی این هم بعنوان شروع بحث است.
ک: بسم الله الرحمن الرحیم
حالا بحث عقلانیت حاج قاسم از مباحث مفصلی است که اگر بخواهیم مکتب حاج قاسم روشن و آشکار بشود آن فضای عقلانیتش و معنای عقلانیت حاج قاسم را باید مقداری بشکافیم.
بهرحال ما عقل را عرض کردم در توضیح عقل مباحث مفصلی و تعاریف گوناگونی هست حالا نمی خواهم وارد آن حوزه بشویم ولی بهرخال می شود بصورت کلی و کلان گفت که، عقلانیت ایمانی ما داریم یک عقلانیت در واقع سکولار داریم.
دنیای غرب سعی کرده که در واقع آن عقلانیت خودش را یک عقلانیتی دارد دیگر حالا که از آن تعبیر می کند به ناسیونالیسم عقلانیت هم عقلانیت خودبنیاد است خودش هر چه دوست دارد و آنگونه که خودش می فهمد با آن روش خاص خودش یعنی دنبال این نیست که آن فهمش را آن تعقل ورزی اش را عقلانیتش را آن فهمش را مستند کند به وحی درستی اش را می گویذ آقا من این را این گمانه را زدم این اندیشه را کردم این سنجش را کردم حالا این آیا درست بود یا نبود؟! این قلاب را انداختم به دریا ماهی صید کردم یا لنگه کفش آمد بیرون صید فکری در نظر بگیریم.
ولی یک کاری که کرده و مقداری هم توفیق بوده آن عقل معاش و آن عقلی که انسان را بقول معروف برای زندگی دنیایی و آن عقل سکولار این را بعنوان عقل جا انداخته. لذا مثلا در خود بچه مذهبی، رفته کربلا این کار کار عشق است ربطی به عقل ندارد حالا بعضی ها شوخی می کنند ربطی به دین ندارد یعنی مثلا آیا این کار عاقلانه نیست این کاری که انجام دادیم عاقلانه نیست اما دلی است. در حالیکه این حرف حرف درستی نیست اتفاقا آن کار عاقلانه است یعنی آن عملی که شما انجام دادیم این عملت در جهت مثلا زیارت امام حسین در خطر می گوید أقا این کار عاقلانه نیست کار عاشقانه است، نه اتفاقا کار عاقلانه است! یعنی عقل را باید شما در سیستم خودتان تعریف کنید! العقل ما عبد به الرحمن اتفاقا شما داری یک عملی انجام می دهی که هم عاشقانه است هم عاقلانه است کاری که تو در واقع آن تضمین می کند آخرت تو را عاقبت تو را تو را محبوب خدا می کند و تو مثلا با این زیارت با این جهاد با این شهادت طلبی با این ریسک خطر قدرت اسلام را توسعه می دهی موازنه قدرت را بنفع دین رقم می زنی اتفاقا این کار در نگاه دینی این کار کار کاملا عقلانی است.
اما این عقلانیت دینی عقلانیت ایمانی نه عقلانیت دنیایی عقلانیت سکولار، بهرحال ما باید این را تفکیکش بدهیم.
مجری: در تایید حرف شما می خواهم یک نکته ای بگویم بعد از شما سوال می پرسم.
تازه که این بحث مدافعین حرم و اینها دااغ شده بود یادم هست بهشت معصومه قم تازه چهارده تا شهید مدافع حرف الان نزدیک چهارصد تا شهید آنجا است ولی آنموقع چهارده تا شهید مدافع حرم بود. خانواده یکی از اینها را پیدا کردیم سید محمد حسینی افغانستانی بود رفتیم پیش پدرش دیدیم خیلی جوان است و می خندد!!
به او گفتم به شما نمی آید پدر شهید باشی باید مثلا فکر کردیم شکسته هستی ناراحت هستی، گفت که مگر آرزوی یک پدر جز این است که پسرش موفق باشد سربلند باشد؟ پسر من رفت شهید شد و سربلند شد موفق شد چه از این بالاتر من چرا خوشحال نباشم. خیلی برایم جالب بود از نظر سواد و تحصیلات آکادمیک و اینها سطح پایینی داشت یعنی اینها کارگر دمپایی سازی بودند ولی عقل اینها این را برداشت می کند.
ک: یعنی رشد عقلی پیدا کرده در سایه چه؟ در سایه آن عبودیتش در سایه معنویتش.
متاسفانه عرض کردم در دنیای غرب مدرنیته آدم عاقل مثلا کسی که دارای عقل است کسی است که این علوم را خوانده باشد مفاهیم ما را خوانده باشد تخصص بر مقاهیم ما پیدا کرده باشد او می شود یک آدم عاقل کسی است که.
بعد مثلا من به شوخی می گفتم که حاج عبدالحسین برنسی همه اینها را معادلات را بهم می ریزد یعنی یک آدم کاملا عقلانی، عاقل، تیزهوش، متخصص، خط شکن، متخلق دارای خلاقیت ابتکار در حوزه خودش و موفق، علوم مدرنیته را مثلا مباحث علم کلاسیک امروز را چهار کلاس بیشتر نخوانده چهار کلاس خوانده.
پس در واقع نقشه غرب است واقعا توطئه مدرنیته است که به ما بگوید که آدم عاقل و کارشناس متخصص کسی است که در حوزه در واقع ما کار کند و علوم ما را خوانده باشد متوسطه کاردانی کارشناسی کارشناسی ارشد مثلا لیسانس فوق لیسانس ارشد دکتری بعد او هست که حق دارد بیاید مدیریت کند فرماندهی کند منصب های سطح بالا را در دست بگیرد.
مجری: می خواهید یک توضیح بیشتری بدهید در خصوص تفاوت های عقل سکولار و عقلانیت دینی.
ک: همین هست دیگر کلیتش را عرض کردم که در واقع عقلانیت سکولار و عقلانیت خودبنیاد ربطی به تعبد ندارد! در مقابلش عقلانیت معنوی عقلانیت دینی سعی می کند آن تعقل خودش را اندیشه ورزی خودش را گمانه زنی و تولیدات فکری خودش را مقنن کند یعنی روش در واقع صحیح فکر کردن. البته در حوز های مختلفی است مثلا فضای زندگی سبک زندگی زندگی اجتماعی، فقه اجتماعی که پیش می آید و شیوه زندگی در حوزه های بحث فردی و هم در حوزه زندگی فردی خودش هم در حوزه زندگی اجتماعی خودش در سیاست خودش فرهنگ خودش اقتصاد خودش به گمانه های خودش تکیه نمی کند سعی می کند آن تولیدات فکری خودش را بیاورد در کنار شاقولی بنام وحی ترازی بنام وحی قرار بدهد اگر هماهنگ بود می پذیرد اما هماهنگ نبود با اینکه خودش تولید کرده ساخته عقلانیت خودش هست می گوید نه این با قرآن با آیات با روایات با عبودیت سازگاری ندارد لذا من این را می گذارم کنار.
اما ما می گوییم که مدرنیته تمدن غرب ساخته آن ناسیونالیسم و در واقع آن خودبنیادی بشر است یعنی در گام اول با اومانیسم گردن کشی کرده مقابل خدای متعال گفته این خدا این انسان اگر تو خدا هستی من هم آدم هستم من انسان هستم من خودم می خواهم سجده کنم بر ارزش های خودم سجده کنم من مقابل این خدا تکلیفی ندارم خودم صاحب حق هستم آنطور که دوست دارم می خواهم زندگی کنم لذا طراحی های برنامه ریزی های زندگی فردی اجتماعی ام را با عقلانیت خودم هست کاری به وحی ندارم.قواعد اجتماعی زندگی خودم مدیریت اجتماعی خودم طراحی می کنم خود می چینم کاری به وحی ندارم!
مجری: فرق تهور و شجاعت را هم یک توضیحی می دهید ما قهرمان هایی داریم طرف مثلا یک کار خارق العاده ای انجام داده بعنوان قهرمان ولی شجاعت را ما به عقل نزدیک تر می دانیم.
ک: بله! تهور خیلی چیز درستی نیست چون آدم متهور یک تهور ذاتی دارد خودش را مثلا به خطر می اندازد محاسبه نمی کند شاید ممکن است سر یکسری در واقع اهداف و یکسری مسائل جزیی و یک چیزی که واقعا ارزش فداکاری نداشته باشد کاری انجام بدهد.
اما آدمی که در واقع در شجاعت نه، همراه با تدبیر هست همراه با عقلانیت هست خدمت شما عرض کنم که همراه با محاسبات خاص هست و در دلش واقعا یک جاهایی ترمزی هست که مثلا سرش را بیاندازد زیر برود یک کاری انجام بدهد نه، همراه با تدبیرها آن محاسبات یک جاهایی ترمز هست یک جاهایی نیاز به عقب نشینی هست بهرحال این محاسبات و در واقع آن دخیل بودن انگیزه های ایمانی در شجاعت مهم است.
دخیل بودن مثلا آن شجاعت مثلا می تواند ریشه در واقع شجاعت ریشه در معنویت داشته باشد اما بنظرم می رسد که حالا آنچه که در ذهن خودم هست اگر بخواهیم جواب دقیق تر بدهیم مطالعات بیشتر می خواهد ولی بیشتر همان عقلانیت و تدبیر محاسبات آن سنجش هایی که در شجاعت هست گاهی یک عمل متهورانه خیلی درونش احساس می شود که خیلی آن سنجش ها و آن دقت ها و آن محاسبات لازم درونش نیست.
مجری: بحث عقلانیت این شهید بزرگوار هست.
با توجه به تمامی حواشی که مقدماتی یک صحبتی داشتیم برداشت های متفاوتی که از عقل ارایه شده درباره عقلانیت حاج قاسم توضیح بفرمایید ممنون می شویم.
ک: بسم الله الرحمن الرحیم
سوال سختی کردید، عقلانیت حاج قاسم باید خود آقا توضیح بدهد واقعا ما یک کاری می توانیم بکنیم فقط، با تحلیل رفتار او دو تا کلمه بهم ببافیم تحلیل رفتار حاجی.
عقلانیت یعنی چه باید این را، عقلانیت حاج قاسم خود عقلانیت منظورمان چیست؟ عقلانیت را تعریف می کنیم به سنجش، ارزیابی، محاسبه، سبک و سنگین کردن، تا به یک تصمیمی رسیدن.
عقلانیت حاج قاسم اگر بخواهیم نگاه کنیم معنای عقلانیت این است اینکه بگوییم حاج قاسم آدم عاقلی بود اهل فکر بود اهل تفکر بود اهل مطالعه بود بسیار کتاب می خواند بسیار می نوشت مثل حسن باقری که نوزده هزار صفحه مطلب دارد دستنویس خیلی عجیب است. علیرغم مسوولیت های سنگین کل مطالب را می نوشته امیر عبداللهیان می گفتند که ده ها دفترچه صدبرگ من مطلب دارم خاطره دارم.
بعد کتاب های مختلفی را ایشان می خواند مطالعه می کرد اهل مطالعه بود اهل تفکر بود اهل تعقل بود! منتهی منظورمان از عقلانیت حاج قاسم آن نیست یک چیز دیگر می خواهم بگویم آن سبک سنگین کردن های حاج قاسم آن سنجشش آن محاسبه اش تا به یک تصمیم رسیدن.
با چه محاسبه می کرد با چه می سنجید سنجشش با چه بود ترازش چه بود؟ عقلانیتش عقلانیت ایمانی و انقلابی بود یعنی حاج قاسم می شود گفت که برای تصمیمات خودش برای کارشناسی خودش برای محاسبات خودش دو تا ترازو داشت یکی اسلام، ایمان و انقلاب اسلامی اهداف امقلاب اسلامی آرمان های انقلاب اسلامی مصالح انقلاب اسلامی. اینها را حاجی با اینها می سنجید هر تصمیمی که می خواست بگیرد در دو تا ترازو ایمان اسلام انقلاب اسلامی.
این شد عقلانیت ایمانی و انقلابی و در طول زندگی اش ما این را می بینیم خصوصا بعد از دفاع مقدس که کم کم نقش حاج قاسم کم کم پررنگ تر می شود یک جاهایی که انسان در دوراهی تصمیم است از این به بعد چکار کنیم با سرداری خودمان به تعبیر امروزی ها بیاییم کیف کنیم بیاییم از مواهبش بهرمند بشویم ما که زحمت خودمان را کشیدیم برای انقلاب واقعا کشیدیم هشت سال جنگیدیم هشت سال خون دل خوردیم جانباز شدیم ما دینمان را اداء کردیم تکلیفمان را اداء کردیم الان کمی برویم به زن و بچه خودمان برسیم به زندگی خودمان برسیم.
محاسباتی می کند بین تکلیف خودش با آن اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی با آن مسیری که باید برود آن قله هایی که باید فتح بشود با اینهمه بار مانده به زمین تصمیم چه می گیرد؟ تصمیم می گیرد دنبال دنیا نمی رود دنبال پول نمی رود دنبال رفاه نمی رود.
خود حاجی می گوید دیدید در محاسبه اش هست می گوید هر وقت خواستم مثلا یک کاری بکنم یا خسته بشوم صفی از شهیدان در مقابلم حاضر بودند و من نمی توانستم خارج از این فضا فکر کنم و حرکت بکنم. آن میراث دفاع مقدس و انقلاب اسلامی جلوی چشمش است.
لذا شما در همه جا در حوزه فرهنگ در حوز سیاست در حوزه اقتصاد در حوزه دیپلماسی در حوزه نظامی آن عقلانیت حاج قاسم را دارید مشاهده می کنید! البته عقلانیت حاج قاسم فقط حاجی نیست عقلانیت ایمانی و انقلابی قبل از حاج قاسم ما نمادش را در حسن باقری می دیدیم با آن طراحی های خاص خودش.
حضرت آقا بحث عقلانیت حاج قاسم را مطرح کردند گفتند مثلا ایشان شجاعت را با تدبیر یعنی در قالب مثال و توضیح می خواهند این عقلانیت تا جایی که می فهمیم جا بیافتد.
ایشان آدم شجاعی بود بسیار شجاع بود اما این شجاعت را با تدبیر درآمیخته بود متهورانه عمل نمی کرد بدون حساب و کتاب عمل نمی کرد سر را بیانداز زیر برو نه، با حساب و کتاب با محاسبه با تدبیرهای لازم با مصلحت سنجی های لازم بهترین تصمیمات را می گرفت درست است؟
در حوزه سیاسی حضرت آقا به سیاسیون می گفتند نگاه کنید به حاج قاسم مثل ایشان عمل کنید! عقلانیت سیاسی خودتان را نزدیک کنیذ و شبیه کنیذ به حاج قاسم سلیمانی. حاج قاسم در خیلی ساده اش مثلا بخواهم بگویم در حوزه سیاست حاجی چکار می کرد؟ یک نکته مهمش این است که با اینکه ظرفیت و پتانسیل ریاست جمهوری را داشت بسمت قدرت نیامد این عقلانیت است دیگر یک محاسبه می کند بین اینکه بیاید در کاندیدای ریاست جمهوری بشود یا کاندیدای چه بشود؟ جبهه و شهادت و تیر و گلوله باشد! خودش عقلانیت است دیگر.
عقلانیتی که در عاشوراء حر این عقلانیت را به آن رسید بین دنیا و آخرت بهشت و جهنم آخرت و بهشت را انتخاب کرد و بعد عقلانیت مادی عمرسعد او را زمین زد هر کار کرد نتوانست بر آن هواهای خودش غلبه کند آخرش گفت می گویند یک آخرتی هست می گویند یک بهشتی هست نتوانست بر آن تعلقاتش خودش نسبت به ملک ری و حکومت غلبه کند عقلانیتش عقلانیت درستی نبود عاقل نبود حر عاقل بود.
حاج قاسم عاقل بود گفت من کاندیدای تیر و ترکش و گلوله و شهادت هستم با اینکه اگر مثلا می آمد در انتخابات ریاست جمهوری قطعا می شکست آمار رای های تمام تاریخ ریاست جمهوری ایران را.
این وقتی که محاسبه می کند علیرغم تاکیداتی که به او می شود و از او می خواهند بیاید در میدان و نمی آید یعنی چه؟ یعنی یک عقلانیت سیاسی ایمانی و امقلابی دارد که می گوید من کارهای مهم تری دارم مسوولیت های مهم تری دارم و بعد جذابیت های قدرت سیاسی او را فریب نمی دهد!
حتی به این معنا نیست کسی که آمد مسوولیت سیاسی پذیرفت کسی بگوید پس این فریبش داد نه، یک موقع هست یک کسی دیگر عین تکلیفش این هست که بیاید اینجا مسوولیت سیاسی قبول کند بیاید کاندیدای ریاست جمهوری بشود اصلا تکلیفش است یک بحث دیگر است من دارم با تراز حاج قاسم می گویم جایگاه حاج قاسم و کارهایی که حاج قاسم میدانی که حاج قاسم داشت. چون میدانی که حاج قاسم داشت خیلی مهم تر بود کاری که حاج قاسم داشت انجام می داد خیلی مهم تر بود.
بعد در تعاملاتش با سیاسیون نگاه کنیم اصلا هیچکس نتوامست حاج قاسم را منتسب کند به جناح سیاسی، این عقلانیت سیاسی است که بگوید آقا چپ است راست است اصولگرا است اصلاح طلب است نه، حاج قاسم یک آدم انقلابی است آدم جهادی است مجاهد فی سبیل الله مجاهد انقلابی ولایی. کسی نتوانست!
بعد اسیر این درگیری های چپ و راست و اینها هم نشد نگاه می کنیم می بینیم تعاملاتش با همه آقایان تعامل داشت تعاملاتش هم نه از جهت اینکه همه را با هم جمع بکند چون بعضی ها اینطور هستند دم همه را داشته باشیم! همه را دور خودمان جمع کنیم نه، عقلانیت حاجی این نبود که دم همه را داشته باشیم همه را دور خودمان جمع کنیم نه.
شاخصش شاخص ایمانی و انقلابی بود یعنی رفاقت هایش بخاطر انقلاب اسلامی بود حتی با کسانی که موضع گیری انقلابی نداشتند حاجی با اینها آدم های غیرانقلابی یا در فضای انقلابی ضعیف بودند با اینها تعامل داشت! و نگاه می کنیم می بینیم چرا با اینها تعامل داشت؟ به اینها محبت می کرد چرا؟ می گفت بعضی هایشان بخاطر اینکه بیاورد سوار قطار انقلاب کند نگاه نگاه هدایتی است چون حاج قاسم می گویذ که وقتی که فرض کن دو تا آدم بی حجاب هستند می گوید بچه ما است اگر او بدحجاب است این تقصیر ما است تقصیر را گردن او نمی اندازد می گوید تقصیر ما است ما کم کاری کردیم ما ضعف داریم اگر ما خوب عمل کرده بودیم این الان اینطور نبود ما ضعیف بودیم ما مشکل داریم.
بعد آنجا می آید به آدمی که در موضع گیری انقلابی هم ضعف دارد با او رفاقت می کند برای چه؟ سوار قطار انقلاب کند یا اینکه حداقل می داند این سوار قطار نمی شود حالا بدتر نکند خراب تر نکند بدعاقبت از دنیا نرود موضع گیری های سیاسی اش، لذا بعد اگر می خواهی اصل نگاهش را بسنجی همان حرفی که در جلسه قبل گفتم خطاب می کند به اصلاح طلب اصولگرا به گروه های سیاسی که اگر شما درگیری های شما مثلا مناظره های شما انقلاب را تضعیف کند آقایان سیاسی مبغوض رسول مکرم اسلام هستید مبغوض خون شهداء هستید مورد بغض اینها قرار می گیرید.
عقلانیت سیاسی خودش باز برای همانطور که از عقلانیت نظامی خودش برای قدرت اسلام بهره می گیرد از دیپلماسی نظامی و دیپلماسی سیاسی خودش هم قدرت قوت مذاکره و ظرفیت سیاسی باز برای انقلاب بهره می گیرد.
خیلی آدم ها و گروه ها جناح ها طوایف متعددی را می آید با همدیگر جمع می کند سر یک سفره با اینها می نشیند اینها را جذب می کند می آورد پای کار انقلاب پای وحدت اسلامی پای پروژه امت اسلامی.
یعنی عقلانیت سیاسی جواب می داد می آید یک دیپلماسی سیاسی دیپلماسی نظامی راه می اندازد و از این ظرفیت به نفع جبهه اسلام و به نفع امت اسلامی و وحدت اسلامی بهره می گیرد.
که همه چیز را فرض کنید یک جایی که واقعا با برش سیاسی می تواند کار را ببرد جلو می برد جلو یک جایی هست نه فقط با فضای نظامی با فضای نظامی می برد جلو.
در حوزه فرهنگی نگاه می کنیم می بینیم عقلانیت خاص خودش را دارد حاج قاسم دقیقا می فهمد که، آن بحث فضای تکثیر فضای تربیت خوب عمق این دفاع مقدس را فهمیده لذا مهم ترین کار فرهنگی ای که در عقلانیت حاج قاسم سلیمانی اتفاق می افتد چیست؟ کار روی فرهنگ دفاع مقدس و شهداء است! می شود بجرات بگویی هیچکدام از سرداران ما حالا نمی خواهم مطلقش کنم ولی می خواهم بگویم آن حاج قاسم در این زمینه اهتمامش در قله بود در اوج بود.
از سال ها قبل استان کرمان و لشکر ثارالله یک نمونه و الگو بود برای اینکه ما سطح عقلانیت جهادی فرهنگی، فرهنگ دفاع مقدس، حاج قاسم عقلانیت در واقع فرهنگی او برای بسط فرهنگ اسلام می آمد دفاع مقدس را پررنگ می کرد لذا از سال ها قبل شاهد بودیم که حمایت می کرد از ترویج فرهنگ دفاع مقدس معرفی شهداء بعنوان الگوها کتاب نوشتن در واقع کارهای فرهنگی انجام دادن لشکر ثارالله و حاج قاسم پیشتاز بودند. و نه تنها آنها را پشتیبانی می کرد لجستیک می کرد بلکه خیلی جاها حتی در قم از پشتیبانی او بهرمند بودند حداقل از پشتیبانی روحی او پشتیبانی فکری مشاوره ای و تا آنجایی هم که بشود مسایل مالی کمک می کرد به آدم هایی که در این قضیه اهتمام داشتند.
اجازه بدهید مقداری چون وجه غالب حاج قاسم نظامی هست بیشتر نظامی اش را مثلا توضیح بیشتر در عقلانیت حاج قاسم عقلانیت ایمانی و انقلابی او.
از جهتی می شود واقعا بجرات گفت که یک تیر برای غیر خدا شلیک نکرد هر جایی که ایشان حضور داشت صحنه دفاع از اسلام و انقلاب و توسعه قدرت اسلام بود.
تفاوت حاج قاسم مثلا با یک فرمانده نظامی دیگر با فرماندهان نظامی طرف مقابل چه بود چه چیزی را مثلا ایشان رعایت می کرد در عقلانیت نظامی خودش که آن دیگران نمی دیدند؟ نگاه می کنیم می بینیم که مثلا شهداء ما و سراداران ما مثل حسن باقری همه داشتند دیگر، در جنگ نظامی امروز توکل بر چیست؟ بر امکانات است یعنی مثلا می گویند فرض کن شما می خواهی با دشمن مقابلت بجنگی باید او اگر مثلا فرض کن صد تا تانک داشته باشد تو هم باید صد تا تانک داشته باشی! او اگر صد تا هواپیما دارد تو هم هن باید صد تا هواپیما داشته باشی اگر او فرض کن سیصد هزارتا نیرو دارد تو هم باید سیصد هزارتا نیرو داشته باشی.
اگر تو می خواهی تک بکنی. حمله بکنی علیه طرف مقابل باید امکانات و نفراتت سه برابر باشد اگر او سیصد هزار تا دارد تو باید نهصد هزار تا داشته باشی این قانون در واقع جنگ های کلاسیک و دافوس است درست است؟
اینطرف نگاه می کنید یک عقلانیت دیگر حاکم است می گوید نه این حرف ها نیست توکل بر امکانات درست نیست توکل بر خدا! تکیه بر نیروی مؤمن! که کار جنگ ما را برد جلو همین بود اگر ما می خواستیم آنطور فکر کنیم دافوسی و کلاسیکی فکر کنیم اصلا نباید می جنگیدیم.
یک تعبیری حضرت آقا دارد گفتیم که اگر آنطرف صد تا تانک دارد اینطرف نیاز نیست حتما صد تا تانک داشته باشد اینطرف صد تا دل آماده صد تا نیروی مومن جهادی شهادت طلب ایثارگر توکل به خدا جای چه را می گیرد؟ توکل به امکانات را می گیرد.
بعد در این عقلانیت انقلابی خودش عقلانیت ایمانی خودش بر محاسبات نظامی خودش یک تصمیمی می گیرد یک محاسباتی می کند که اصلا در عقلانیت در واقع جنگ دافوسی و کلاسیک و این حرف ها معنا ندارد! یعنی بر اساس قواعد و سنن الهی اینطرف دارد فرماندهی می کند!
آنطرف اگر نیرویش سه برابر نباشد حمله نمی کند اما اینطرف چه می گوید؟ می گوید مگر قرآن نگفته یک نفر از شما در برابر ده نفر از آنها؟ مگر قرآن نمی گوید کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن الله مگر قرآن نمی گوید ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم؟ یعنی عقلانیت عقلانیت قرآنی است.
اگر ما مثلا در دفاع مقدس اگر می خواستیم بر عقلانیت دافوسی جنگ کلاسیک عمل کنیم ما اصلا نباید در اروند عملیات می کردیم ما نباید در جزایر مجنون عملیات می کردیم آن عقلانیت ایمانی بود که آن عملیات را طراحی کرد روی امدادهای الهی محاسبه می کرد اصلا محاسبه روی امدادهای الهی در جنگ های بیرون اصلا معنا ندارد.
رعایت اخلاق در جنگ های بیرون معنا نذارد لذا شما ببینید برایش مهم نیست که تمام امکانات و خانه های مردم و آدم ها کشته بشوند در جنگ کلاسیک بزن نابود کن داغون کن مطمئن هستی دیگر کاملا نابود شد آن منطقه بعد نیروی نظامی بر پناه این تانک ها می رود آنجا مستقر می شود.
اما اینطرف شما می گوییذ سعی کن کمترین تلفات را از دشمن بگیری حتی در نگاه حسن باقری می گوید این نیروهایی که در عراق هستند فردا نیروهای انقلاب اسلامی می شوند مواظب باشید تا می شود از آنطرف کمتر کشته بشود.
حتی حضرت آقا اینجا سفارش می کنند می گوید آقا در همین داعشی ها و در همین جبهه النصره تا می توانید سعی کنید کمتر کشته بشوند چرا؟ چون خیلی از اینها واقعا نمی دانند اشتباه کردند نمی فهمند! قدرت تشخیص ندارند اسیر جو شدند. اینها شاید آینده برگردند شاید متوجه خطای محاسباتی و اشتباهشان بشوند.
لذا شما می بینید حاج قاسم در این چهل و چند سال جنگ در این مدیریت خودش با عقلانیت در واقع دافوسی و کلاسیک و سکولار و این حرف ها عملیات نمی کند دارد بر اساس عقلانیت ایمانی البته بعد هم در این عقلانیت ایمانی دیگر ابتکار دارد خلاقیت دارد جنگ نامتقارن درست می کند لذا شما می بینیذ فرض کنید هیمنه داعش آمده دارد کل عراق را می گیرد آمده کردستان را گرفته می آید در اربیل با شصت تا نیرو بلند می شود می رود دفاع می کند با صد تا نیرو مثلا یک جاهای حساس می رود خودش هم آن وسط دفاع می کند.
و همان بحث عرفان یعنی اینجا ریسک خطر پای خودش هم وسط می آید مدیریت حاج قاسم مدیریت چیست؟ در عرفانش در مدیریتش در عقلانیت در واقع فرماندهی اش مدیریت هم مدیریت بیا هست نه برو بقول حاجی همیشه می گفت فرماندهی ما تفاوتش این است بیا اول خود فرمانده می رود حتی از خط مقدم هم جلوتر می رود می گوید بیایید. در بوکمال چنین چیزی گفته می شود که کار قفل کرده حاجی با هواپیما از خط مقدم می رود جلو در دروازه های بوکمال می گوید ما در دروازه های شهر هستیم بیایید. خودش در صحنه خطر وسط کانون خطر است کانون انفجارات است کانون انتحاری ها آن وسط میدان را مدیریت می کند. مشخص است فرماندهی که او را آنجا می بیند شارژ می شود جرات می گیرد قدرت می گیرد.
مجری: یک رابطه لازم و ملزومی انگار این وسط هست بین عقلانیت و عرفان شهید سلیمانی یعنی این جلوه هایی که شما از عقلانیت ایشان گفتید کاملا مصادیقی از عرفان ایشان هست مباحثی که پیرامون عرفان ایشان داشتید کاملا عقلانی بود.
ک: آن توکل به خدا در تک تک رفتارهایش هست کار برای خدا آن جهتگیری برای خدا این عرفان در عقلانیتش وجود دارد گفتم تراز تصمیماتش ایمان است یعنی عرفان راهبر او هست! راهبری کار او با همان عرفان و با آن معنویت عظیم متراکم است! یک مکتب است دیگر در مکتب دیگر همدیگر را نقض نمی کند افعالش، اعمالش همدیگر را نقض نمی کند در این راستا دارد می رود جلو احسنت نکته قشنگی شما اشاره کردید.
خدا، جهتگیری، برای خدا! در راه خدا برای اسلام برای انقلاب در همه کارهایش هست! لذا این عقلانیت عقلانیت موفقی هم هست خودش را نشان می دهد بقیه را هم جلب می کنذ فطرت ها را بیدار می کند حتی در دشمن تزلزل ایجاد می کند یک جاهایی حتی دشمن را هم به تحسین وامی دارد.
پس ببینید عقلانیت حاج قاسم در همه حوزه ها حوزه های سیاسی فرهنگی حتی فضای اقتصادی مشکلات مملکت و پررنگش مسائل نظامی در تصمیم گیری ها در محاسبات در سنجش کردن ها سبک سنگین کردن ها که تصمیم می گیرد شاخص خدا هست شاخص دین اسلام هست شاخص مصالح انقلاب و منافع انقلاب هست و از طرفی هم مثلا فرض کنید که این هم به همان روح انقلابی و ایمانی او برمی گردد شاخص هدایتگری! سوز دارد برای دغدغه دارد سوز برای هدایت مردم برای نجات انسانیت! یعنی فقط موحدین نیستند مستضعفین! وقتی که می خواهد نیرویش را آماده کند برای جنگ می گوید نگاه کن آنطرف منطقه یکسری زن و بچه هستند که گرگ ها اینها را محاصره کردند باید بروید این زن و بچه را از دل این گرگ ها در بیاورید حتما معلوم نیست شیعه باشند نه، اهل تسنن هستند! ایزدی ها هستند!
چرا مسیحی های لبنان و سوریه به حاج قاسم عشق می ورزند؟ چون امنیت خودشان را عزت خودشان را ناموس خودشان را مدیون او می دانند.
پس ببینید حاج قاسم با این عقلانیت است که چیزهای به ظاهر متضادی را در کنار همدیگر جمع می کند شجاعت را با تدبیر صلابت و قاطعیت را با مهربانی با عطوفت! اشداء علی الکفار را با رحماء بینهم!
آن شدت انقلابی گری خیلی عنصر اصلی اش در ای عقلانیت واقعا امقلاب برایش محور محاسبه است درست است؟ این برایش مهم است انقلاب خواندم مطالبش را والله والله والله والله والله والله مهم ترین محور محاسبه قیامت انقلاب اسلامی است خیمه حسین بن علی حرم حسین بن علی انقلاب اسلامی است دور این خیمه بگردید اگر این خیمه شکست بخورد چیزی از اسلام و مکه و مدینه و عتبات اینها باقی نمی ماند.
اما همین آدم یکدفعه می رود با کسانی قدم می زنند که بچه انقلابی ها حاضر نیستند بروند کنارش بنشینند! آیا او از اصول انقلابی خودش پایین آمده؟ نه، در عین جهتگیری قوی و شدیذ انقلابی آمده تا این را هم دست این را بگیرد ببرد در خیمه انقلاب یا یک کاری بکند که بیشتر خرابکاری نکند یعنی نگاه هدایتی هم دارد. خیلی سخت است! واقعا سخت است!
لذا نگاه کنیم در حوزه های مختلف ظرفیت محاسباتی او مدیریتی او تصمیم گیری او دقیقا همه اینها آن جهتگیری ایمانی شدت ایمان و جهتگیری انقلابی درونش حضور دارد با ترکیبی از اینها حاج قاسم به تصمیم می رسد به محاسبه می رسد.
سوال اینجا پیش می آید، که این عقلانیت از کجا آمد منشا این عقلانیت کجا است؟ چرا همه این عقلانیت را ندارند؟! عرض کردم یک نکته اش یک فضایش را گفتم چه بود؟ اینکه محور محاسبه و این سبک سنگین و این سنجش کردن ها آن ایمان است اسلام است! و بعد آن عشق به انقلاب اسلامی و آرمان های انقلاب اسلامی است و آن بصیرت عمیقی که نسبت به انقلاب اسلامی و اهداف انقلاب اسلامی دارد و جایگاه اسلامی درباره تغییرات معادلات عالم تا ان شاء الله برسد به عصر ظهور.
اما آن چیزی که حاج قاسم را این وسط کمک می کند و اشتباه محاسباتی نمی کند و به هدف می رساند یک نکته محوری است که خیلی از این محروم بودند یعنی خودشان خودشان را در واقع محروم کردند ریشه عقلانیت موفق و کارآمد کجا است؟ کسی نمی تواند بگوید عقلانیت و راهبرد حاج قاسم موفقیت آمیز نبود، در حوزه فرهنگی در حوزه سیاسی همه آدم های سیاسی را جذب کرده. رئیس جمهور عراق و خیلی از سیاسیون عراق شیعه سنی همه اینها جذبش شدند تعریفش می کنند فقط هم شیعه نیست نه، آزادگان عالم.
کسی نمی تواند حاج قاسم را تحسین نکند واقعا نمی تواند تحسین نکند حتی آدم هایی هستند انقلابی هم نیستند اما مجبور هستند تحسین کنند دیدیم دیگر. این ریشه اش کجا است؟ از کجا رسیده به این غیر از همان جهتگیری هایی که عرض کردم محکم روی اینها ایستاده؟ با مثال هایش.
ریشه اش در تولی است! تولی به ولی! تولی به ولایت، ریشه موفقیت حاج قاسم اینجا است! چون یک جاهایی اینقدر امتحان سخت می شود سنگین می شود کار پیچیده می شود که محاسبات تو دیگر جواب نمی دهد تجربه تو دیگر جواب نمی دهد اینجا باید چکار کنیم؟ باز تکیه می کنی به همان محاسبات تجربیات خودت ممکن است اشتباه کنی.
ریشه توفیق حاج قاسم این است که آبشخور این عقلانیتش و این توفیقش در تولی به ولی است یعنی چه؟ یعنی خودش در این سال ها یک تجربه عظیم متراکمی در وسط میدان بدست آورده یک ظرفیت کارشناسی بدست آورده خودش صاحبنظر شده اما یک جاهایی یکدفعه می بینیم تصمیم خودش خدمت شما عرض کنم که سنجش خودش تصمیم خودش آن تشخیص خودش نسخه خودش را که متناسب با آن کار کارشناسی و تجربه متراکم چهل ساله خودش هست آنجا کنار می گذارد تصمیم و تشخیص ولی را قبول می کند و عمل می کند به آن عمل می کند پافشاری روی نگاه و نظر خودش نمی کند!
حاجی خودش تعریف می کند در جنگ سی و سه روزه چه می گوید؟ می گوید وقتی که جنگ شروع شد من رفتم چند رروز گذشت آمدم تهران گزارش بدهم به آقا گزارش دادم آقا در آمد گفت که چه؟ حضرت آقا فرمود ان شاء الله همه سختی ها فشارها این حرف ها، حضرت آقا حرف از پیروزی حزب الله زد درست است؟ خود حاجی چه می گوید؟ می گوید من در دلم یک لحظه گفتم کاش این حرف را آقا می زد چرا؟ چون من دارم وسط صحنه میدان دارم می بینم نشانه ای از فتح و ظفر نیست کاش نمی گفت فردا شکست می خوریم آنجا بعد آقا اینطور گفته بد می شود زشت می شود!
اما حاجی یعنی تشخیص او کارشناسی او محاسبات سنجشی او چه بود؟ این بود که خبری از فتح و پیروزی نیست آدم عاقل در عقلانیت غیر مثلا حاج قاسمی می گوید آنطرف خبر پیروزی نیست من هم که بعنوان فرمانده لازم نیست که حتما بروم وسط میدان باشم من از اینجا هدایت لجستیک می کنم اما نگاه به کارشناسی خودش نمی کند می پذیرد با اینکه پیش خودش استبعاد دارد می گوید من نشانه ای از فتح نمی بینم آقا چرا این حرف را می زند کاش نمی زد اما اعتماد می کند! می رود دوباره وسط میدان خطر!
سی و سه روز زیر شدیدترین بمباران ها می ایستد یک اتاق جنگ سه نفره با عماد مغنیه سید حسن نصرالله و خودش درست می کند و این استقامت او این تولی او نتیجه اش می شود نصرت الهی فتح الهی که بعد از آن دیگر معادلات منطقه عوض می شود.
شاید حاج قاسم در وسط صحنه عملیات پیش خودش می گفت جنگ سوریه مغلوبه شد تمام شد کار بشار تمام شد تجربه این را می گفت! خیلی ها می گفتند کسانی که هشت سال جنگیده بودند می شناختم از رفقاء می گقتند کار دیگر تمام شد اعلام نمی شود بشار سقوط کرد تمام شد.
یکدفعه ولی می آید که او هم چرا ظرفیت این ولی را اینقدر داریم بزرگ می کنیم؟ او هم به یک نقطه بالاتری تولی دارد به یک جایگاه بلندتری تکیه دارد. می آید می گوید نه بشار می ماند و باید بماند شما بروید بجنگید و بعد علیرغم اینکه، ببینید ورود به آن صحنه ای که تیرهای کلاش معارضین و معاندین به کاخ بشار اسد می رسد ورود به آن صحنه خطرناک است دیگر باید گذشته باشی از جان خودت بلند می شود می رود به آن صحنه اعتماد می کند به نگاه ولی به نظر ولی و خدای متعال نصرت را چکار می کند؟ جاری می کند امداد می کند.
یعنی یک شاخص هایی دارد حاج قاسم محورهایی دارد برای محاسبه خودش از اینطرف یک اعتمادی به و یک تولی ای به ولی جامعه دارد. این تولی کار را می برد جلو! اینکه نگاه کارشناسی خودت را بگذاری کنار و به آن اصرار نکنی و ببری نگاه کارشناسی ولی را بخواهی عملیاتی کنی خدا به او چکار می کند؟ نگاه می کند نظر می کند امداد می کند و همین جا بگویم واقعا یکی از مهم ترین مشکلات و دلایل اصلی اصلی اصلی مشکلات جامعه ما این است که متاسفانه ساختار سیاسی ما ساختار دولت های ما و نوع نگاه و رویکردشان با نگاه ولی هماهنگ نیست! یعنی آنطرف یک نگاه توسعه ای و تکاملی در انقلاب اسلامی و جهتگیری هایی که دارد اگر این ساختار در واقع کلان ما و ساختار خورد ما خودش را هماهنگ کند با آن ساختار تکاملی با آن جهتگیری های استراتژیک که رهبری تنظیم می کند واقعا برکات نازل می شود. ولی وقتی که مسیر را متاسفانه هماهنگ نیست همراهی نمی کند راهبرد رهبری را و ولایت را قبول نمی کند و خودش یک سیستم و سامانه و یک راهبرد دیگری را می چیند کار گره می خورد کار برکت پیدا نمی کند.
مجری: رشد حاج قاسم در زمینه های مختلف آیا بشکلی مقدمه مقدمه بوده مثلا ایشان اول در مسایل معرفتی و عرفانی رشد می کند به عقلانیت هم عقلانیت الهی می رسد یا نه همه اینها با هم همزمان است می شود قاسم سلیمانی که در سیاست بسیار منطقی و پخته دارد عمل می کند به فرموده شما نمی شود منتسبش کرد به جناح ها نگاه پدری دارد نسبت به همه اقشار جامعه ولو آنهایی که زاویه دار هستند در عرصه نظامی خوش می درخشد در عرصه باصطلاح عرفان و اینها هم برخلاف تمام تعابیر و تفاسیر غلطی که از عرفان هست جزء جزء حیات خودش چه در عرصه رزم چه در عرصه مواجهه با مردم خدا را جاری می کند.
اینها اگر بخواهیم بعنوان یک نسخه به کسی ارایه بدهیم بگوییم شما این مکتب است که در جنبه های مختلف یک نمونه کوچک این تعبیری که قادر جابر درباره مصطفی چمران دارد می گوید مصطفی نمونه کوچک علی بود! در واقع حضرت علی بعضی ها گفتند اینها تناقض است مگر می شود شما زاهد شب باشی و شیر روز اینکه نمی شود که! عرفان بهرحال حرف هایی که اول با هم داشتیم جنسش لطیف است آن جنسش خشن است خون قساوت می آورد.
اما اینها می بینیم که مثلا برای قاسم سلیمانی حل شده است در همه مباحثش در مباحث بصیرتی رشد می کند در سیاست داخلی و خارجی رشد می کند دیپلماسی سلیمانی بسیار ارزنده است که سران کشورها را با ما همراه می کند در منطقه کردستان عراق جاهای دیگر بسیار تاثیرگذار هست در عرصه رزم و نظامی گری یک فرمانده شجاع است و عرفان.
ک: آن حضوری که حاجی در کاخ کرملین دارد خیلی کار بزرگ است.
مجری: می خواستم بدانم که ما اگر بخواهیم این را بعنوان یک نسخه بدهیم افراد دیگر که علاقمند هستند که مدل حاج قاسم را رشد کنند چه باید بگوییم؟ بگوییم اول بروند عرفانشان را بسازند بیایند عقلانیتشان ساخته می شود؟ یا نه اینها همه با همدیگر است؟
ک: ببینیذ خدای متعال مثلا اینکه بگوییم کسی به این سادگی ها البته زمین خدا بدون حجت نمی ماند ولی واقعا حاج قاسم قله هایی را فتح کردند که مشخص است دیگران به این سادگی به آن نمی رسند. جایگاه خاص است خیلی رفیع است خیلی عظیم است نه اینکه اصلا کسی نمی رسد نه اینطور نیست واقعا من تعبیری دارم می گویم مادر انقلاب اسلامی عقیم نیست یعنی ما یک زمانی گفتند دیگر بالاتر از چمران نمی آید بالاتر از بعضی شهدا بزرگوار دیگر نمی آیند بعد آمد. قبل از حضرت امام می گفتند بالاتر از آیت الله بروجردی نمی آید! امام آمد همینطور. زمین خدا بدون حجت نیست امدادهای الهی قطع نمی شود مادر انقلاب اسلامی عقیم نیست ولی اینطور هم نیست که حالا هر کسی بتواند به این قله ها برسد. این قله ای هست که مثلا بگوییم ما حرکت کنیم به سمت این قله در دامنه قله هم ما برویم خیلی است در دامنه اش هم بخواهیم برویم. ولی واقعا رشد هم رشد چیز هست مثلا تدریجی است دیگر یعنی یکدفعه ای نیست یعنی یک رشد هماهنگ است کودک که رشد می کند همزمان جسمش روحش عقلش کم کم به بلوغ می رسد حرکت می کند به میزانی که این عبودیت الهی را انسان در خودش جریان بدهد همین شاخص هایی که گفتم شاخص های حاجی چه بود عبودیت معنویت توسل آن در واقع آرمان گرایی زندگی را وقف، وقف بودن زندگی برای آرمان های الهی از غیر از خدا نترسیدن دشمن شناس بودن. یکی از وجوه حاج قاسم که در عقلانیتش باید به آن بپردازیم بحث همان بحث این را من فراموش کردم بحث دشمن شناسی حاج قاسم است خیلی مهم است یکی از وجو عقلانیت حاج قاسم شناخت دشمن است مرزهایش را با دشمن قاطی نکردن است شما بحث های دشمن شناسی حاج قاسم را ببینید.
بزرگ ترین خیانت کوچه دادن به دشمن است دو صدا نباید از جبهه ما بلند بشود در برجام این برجام سه ضلعی است یک ضلع ندارد! دو ضلع دیگر هم دارد اگر می خواهی با دشمن راه بیایی دو ضلع دیگر هم از تو می خواهد بعدش می آید برجام موشکی بعد برجام منطقه ای بعد می گوید که از جریان مقاومت دفاع نکن بعدش می آید برجام اعتقادی شما اعتقادات شرعی و اسلامی خودت حقوق زنان و اینها اصلا پافشاری نکن آخرش یک توبه نامه از انقلاب اسلامی بنویس که بیخود کردی انقلاب کردی. لن ترضی عنک الیهود و النصاری حتی تتبع ملتهم.
هیچوقت نگاه مثبت به دشمن ندارد، گول دشمن را نمی خورد دقیقا می فهمد دشمن کدام نقطه را هدف گرفته این از وجوه عقلانیت است اگر آقایون سیاسی این یک نقطه را عقلانیت انقلابی حاج قاسم را در فضای دشمن شناسی اش بفهمند و درک کنند خیلی به نفعشان هست.
ولی به تعبیری بهرحال حاج قاسم اسوه حسنه همان که رسول الله صلی الله علیه و آله اسوه برای امت اسلامی هست شهداء ما ستارگان هدایت هستند و بالنجم هم یهتدون حاج قاسم ستاره بسیار پررنگ و درخشان انقلاب اسلامی است با این ستاره ها می شود راه را پیدا کرد با این قله در واقع می شود قله بلند را دامنه قله حرکت کرد. مسیر هم همان مسیر تعبد است عبودیت است بندگی است خاکساری است مردم داری است استبکار ستیزی است اینکه انسان روی ظرفیت های خودش کار کند روی ظرفیت های جسمی خودش روی ظرفیت های فکری خودش ظرفیت های روحی خودش اهل تهذیب نفس باشد اهل مطالعه باشد اهل تقویت قدرت تفکر عقلانیت خودش باشذ اهل تقویت و مدیریت جسم خودش و رفتارهای در واقع خودش باشد. اینها از یکطرفی ظرفیت های منابع اسلام و معارف اسلام را داریم از آنطرف راهبری ولایت اجتماعی ولایت فقیه در جامعه داریم و الگوهای حاج قاسم امثال حاج قاسم که در مقابل چشم ما هستند انسان با اینها می شود راه را پیدا کرد اینها را داریم می توانیم مسیر را ببریم جلو.
مجری: یک تعبیر الان در صحبت های شما من متوجه شدم حرف درستی هم هست حاج قاسم می فهمید که دارد چکار می کند یک موقع هست در ارتش های جهان طرف می گوید من پول می گیرم می جنگم مزدور است فرمانبر است مطیع است دستور آمد من بروم اما حاج قاسم در عین اینکه ولایت پذیر هست اما همین ولایت پذیری او بر اساس یک فهمی صورت گرفته که استدلال پشتش خوابیده یعنی به یک درک و نور باطنی رسیده که اگر دارد می جنگد اگر دارد در سیاست تحلیل می دهد که برای دشمن کوچه باز نکنید وحدت داشته باشید همه اینها بر اساس صرفا تعبد نیست نسبت به ولایت خودش فهمیده از راه همان اطاعت امری که داشته به این رشد رسیده.
ک: واقعا فهمیده خودش به یک کارشناسی و ظرفیت عظیم فهمی رسیده اما اهمیتش اینجا است چرا ضریب توفیقش خیلی بیشتر از اینها است؟ بحث تولی اش گفتیم مهم است.
علاوه بر اینکه به این رشد رسیده حاج قاسم اگر اهل تولی به امام نبود اصلا به اینجا نمی رسید اگر اهل تولی به ولایت نبود به اینجا نمی رسید این تولی کمکش کرده اما یک جاهایی در یک حوزه هایی تصمیمات سخت کارشناسی شما جاهایی می رسید که دیگر ظرفیت و تجربه جواب نمی دهد.
ببینید مووقعی که به حسن طهرانی مقدم حضرت آقا می گوید موشک از تو می خواهن دو هزار کیلومتر بزند این با ظرفیت های قبلی و کارشناسی های قبلی تجربیات قبلی سازگار نیست چیز فراتر از اینها می خواهد یعنی در نگاه اول باید بگوید نه نمی شود همانطور که آقایان نفتی گفتند نمی شود خود آقا دو بار گفتند من به این آقایان تکنوکرات گفتم یک کاری بکنید که ما از اقتصاد تک محصولی نجات پیدا بکنیم شیر نفت دست خودمان باشد دشمن نبندد ما خودمان اگر خواستیم ببندیم آقایان تکنوکرات لبخند انکار زدند گفتند مگر می شود؟ نمی شود.
اما آقای طهرانی مقدم نگفت نمی شود تمام ظرفیت خودش را تلاش خودش را گفت که نائب امام زمان می گویذ پس می شوذ ما اصلا می گوییم خذایا ما می خواهیم اقتدار اسلام را رقم بزنیم می خواهیم حرف ولی خدا روی زمین نماند ما را امداد کن کمک کن می آید توسل می کند توکل می کند تسلیم حرف ولی می شود تمام تلاش خودش را بکار می برد خدا تمام درهای رحمت و امداد را به رویش باز می کند به این ظرفیت می رسد.
که امروز به تعبیر سید حسن نصرالله تمام خانم هایی که در ضاهیه لبنان دارند قدم می زنند مدیون در امنیت مدیون حسن طهرانی مقدم هستند. تمام جامعه جهان اسلام دارد نان امنیت را می خورد و متاسفانه آقایان گوش نکردند امروز ما داریم چوبش را می خوریم ملت کار خودش را کرد اما ابزار نیروی زیر دستش طهرانی مقدم باشد به نتیجه می رسد تکنوکرات باشد به نتیجه نمی رسد.
آن روز که به امثال حاجی زاده گفت موشک های بالستیک را نقطه زن بکنید کجای دنیا این تجربه بود کجا شده بود؟ نگفتند نمی شود گفتند وقتی که ولی می گوید یک حکمتی دارد پس می شود زحمت می کشد یک روز دو روز هم نه ماه ها تلاش می کند طراحی می کند تا به مثلا.
بعد از چندین بار کم می کند کم می کند تا مثلا نقطه زن می کند یک متر سه مترش می کند یک شبهه که نرسیده که نه.
ولی اگر می خواست اعتماد به حرف ولی نداشته باشد اصلا در نگاه کارشناسی می گفت نمی شود انجام نمی داد.
یک ظرفیتی خودشان ایجاد کردند یک ظرفیتی خدادادی است زحمت کشیدند استعدادها را شکوفا کردند و جاهایی هم هست واقعا با تولی به ولایت کار را عمیق بردند جلو.
مجری: اگر بعنوان جمع بندی نکته خاصی هست چه در بحث عرفان شهید چه در بحث عقلانیت.
ک: بله بنظرم آنچه عقل ناقص ما می رسید تا یک اندازه ای که ما دور وجود حاج قاسم بگردیم و خدمت شما عرض کنم و بگوییم این شخصیت بزرگوار یک مکتبی دارد یک مرامی دارد که مکتب او مکتب همان انقلاب اسلامی است آن اصول حاکم بر انقلاب اسلامی است مکتبی است که شاخصه های انقلابی گری است، در وجود حاج قاسم ما می بینیم.
و این به علت این است که در خودش یک ظرفیت عظیم در واقع روحی فکری و خدمت شما عرض کنم که رفتاری عملی ایجاد کرده تا لایق این لقب باشد لایق این مدال باشد و از عقلانیت واقعا لازمش هم برخوردار است یعنی این عقلانیت را در خودش ایجاد کرده و این محور در واقع چرا حاج قاسم به اینجا رسید؟ چون واقعا محورهای محاسبه درستی داشت! محورهای محاسبه اش چه بود؟ خدا بود! اسلام بود ایمان بود! انقلاب اسلامی بود. با این و بعد در کنار اینها آن اعتمادی که به ولایت داشت! و آن عشقی که به آرمان های انقلاب اسلامی داشت همه اینها روی همدیگر در کنار آن ظرفیت عظیم عرفانی و ایمانی که در مکتب امام خمینی آموزش دید و پرورش پیدا کرد و شاگرد ممتاز مکتب امام بود! در خودش آن ظرفیت را ایجاد کرد و چهل سال با اخلاص با اخلاص با اخلاص برای خدا برای خدا برای خدا در وسط این میدان فداکاری کرد با بصیرت با وفاداری با آرمان گرایی با خلوص با مراقبت از خودش با دست رد زدن بر آن دعوت های شیطانی و امیال نفسانی و آن دعوت های دنیا شهوت دنیا قدرت دنیا ثروت دنیا همه اینها با همدیگر و با عنایت الهی به این نقطه ای رسید که صاحب مکتب سلیمانی باشذ و آن قله ای که خیلی ها می توانند به سمت این دامنه قله حرکت کنند آن الگو سمبل اسوه حسنه انقلاب اسلامی که. حالا مطلق که نمی کنیم حاج قاسم را قدیس تراشی که نمی کنیم ولی حاج قاسم را در جایگاه ولی جامعه نمی نشانیم که! درست است؟ اما در جایگاه خودش یک ظرفیت بسیار عظیم بسیار عظیم، معصوم که نیست اما با تولی به معصوم با تولی به ولی فقیه نائب امام زمان نائب معصوم به یک ظرفیتی رسیذه مه صاحب مکتب شذه و این را مفت بدست نیاورده در چهل سال مجاهدت با عنایت خدا با امداد الهی بدست آورده ظرفیتی بسیار درخشان سرمایه ای بسیار عظیم و درخشان که نه تنها سرمایه انقلاب اسلامی و ایران اسلامی است بلکه و جوانان ایران بلکه سرمایه عظیم در واقع تمدن اسلامی است حاج قاسم سرمایه مستضعفین است سرمایه موحدین است لذا موحدین و حتی غیرموحدین و مستضعفین عالم هم به حاج قاسم عشق می ورزند و می تواند حاجی الگوی همه اینها باشد ان شاء الله برای تحقق آن اهداف و آن قله هایی که هنوز فتح نشده که نهایتش ان شاء الله به تمدن اسلامی ختم بشود.