اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

کار نشناس ها!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۵۴ ق.ظ

در هر رشته و حرفه و تخصصی حتما عده ای هم در مقام کارشناس و صاحب نظر حضور دارند که بعضا به صرف رانت و یا ظاهر نمایی و القاب دهان پرکن توانسته اند این جایگاه را به خود اختصاص دهند.

این متن حاوی چند خاطره از بعضی کار نشناس های عرصه نویسندگی در موسسات و مراکز فرهنگی است که گاهی با آنها مواجه شده ام. البته دور از انصاف است که اعتراف نکنم از دیدگاهها و نظرات بعضی کارشناسان خبره و صاحب فن مثل آقا مفید اسماعیلی و یا آقا رضا مصطفوی و... هم بهره گرفته و از نکته های آموزنده شان در افزایش وزانت کار استفاده نموده ام.

همانطور که گفتم این متن فقط در خصوص بعضی مدعیان کارشناسی عرصه قلم است که این جایگاه را اشغال نموده و از این جهت که بالاخره باید نظری بدهند به اظهار فضل پرداخته اند:

  • درباره شخصیتی تازه درگذشته باید کاری نوشته می شد. من روی کاغذ نوشتم و کار را عرضه کردم. یک بابای دیگری هم که روحش شاد اساسا نویسنده نبود متنی آورد که تایپ شده بود. کارشناس محترم اصلا به خودش زحمت خواندن و مقایسه قلم و محتوا را نداد و به صرف رؤیت ظاهر حکم داد که آن کار در اولویت خواهد بود. آن کار چاپ شد و دیده نشد. شکر خدا مدتی بعد همان اثر دستنویس را به جای دیگری دادم منتشر شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت.
  • کاری درباره نقش علما و روحانیون در دفاع مقدس آماده کردم. کارشناس باید میخواند و نظری می داد. یک عالمی را نام بردم اهل استان ایلام که می رفت به جبهه و نواقص و نیازهای رزمنده ها را تأمین می کرد. دید بچه ها حمام ندارند برایشان حمام ساخت. کارشناس مدعی زیرش نوشت: عفت کلام را رعایت فرمایید!!!
  • کاری بود در باره یکی از شهدای مطرح. روحانی پیرمرد شهرشان که عالمی ربانی و مشهور بود با او گرم می گرفت و به زبان مازندرانی به عنوان شوخی می گفت: قِشنگه ریکا. یعنی پسر زیبا. کارشناس که از قضا خودش آدم مقیدی نبود زیرش نوشت: این عالم مشکل اخلاقی داشت؟!
  • درباره شهیدی نوشتم که در نوجوانی اش یعنی دهه سی که در روستا حمام نداشتند اگر غسلی به او واجب می شد می رفت داخل چاه که جای پایی داشت می ایستاد و غسل می کرد. کارشناس گفت: این کار غیر بهداشتی است! خب بنده خدا وظیفه نویسنده و راوی نقل واقعیات است و خواننده خودش متوجه می شود که اقتضائات حکم و برداشت هر موضوع در دوره های مختلف چگونه بوده است.
  • در مجموعه خاطرات یک شهید، خاطره ای از شجاعت او در نبرد با ساواک وجود داشت که طنز بود. شهید خودش را زده بود به آن راه و رفته بود وسط مجلسی که ساواکی ها نشسته بودند با صدای بلند قرآن خواند. آنها عصبانی شدند دست و پایش را گرفتند و پرتش کردند وسط کوچه. کارشناس نوشت: این خاطره طنز است حذف شود!
  • مجموعه ای از خاطرات شهدای یک شهر را آماده کردم. هر شهید یک خاطره معنوی و آموزنده داشت. کارشناس گفت: اثر پژوهشی نیست! خب بنده خدا من هم که گفتم کار پژوهشی نیست و شبه داستانی و خاطره محور است.
  • رزمنده ای خاطراتش را نوشت برایش بازنویسی کردم. کارشناس گیر داد که چرا اسم سرداران را نبرده اید! خب این بنده خدا رزمنده معمولی بود. فرمانده نبود که درباره مقام و منزلت فرمانده هان خاطره بگوید. چیزهایی که خودش دید را نوشت که بسیار هم معنوی و آموزنده و فرهنگ ساز بود.
  • در کاری از بعضی وصایای شهدا هم استفاده شد. کارشناس نوشت منبع ندارد! گفتم پدر بیامرز! من خودم دارم منبع می سازم. این دست خط شهید است که از خانواده گرفتم و در بنیاد شهید و حفظ آثار هم ثبت شده. طرف زیر بار نرفت. وقتی دیدم چیزی بارش نیست یک وبلاگ صوری تشکیل دادم. وصیتنامه های مورد نظر را در آن وارد کردم. بعد همان وبلاگ را به عنوان منبع وصایا معرفی کردم که مورد قبول واقع شد!!
  • سر جریان نشر کتابی، ناشر با من صحبت کرد چند بار هم صحبت کرد که مقدمه اش را عوض کنی بهتر است، کار را سبک میکند. زیر بار نرفتم. کار چاپ شد، چند بار هم چاپ شد. از قضا چند نفر گفتند که چه مقدمه جذابی داشت. حتی یک بنده خدایی که شخصیتی فرهیخته است در جمعی گفت همه متن کتاب یک طرف، مقدمه اش هم یک طرف، می چربید به کل کار. کار تا آنجا پیش رفت که همان ناشر هم از من بابت آن مقدمه تشکر کرد. در گوشی یاداور شدم که شما مخالف آن مقدمه و مصرّ بر حذف یا تغییرش بودی. اصلا و ابدا یادش نیامد! الله اکبر!
  • بعضی مواقع کاملا متوجه می شوید غاصب عنوان کارشناس نه خودش نویسنده است و نه مطالعه تخصصی پیرامون موضوع دارد. طرف اصرار میکرد برای کتابی که حجم چندانی نداشت باید فصل بندی با ذکر عنوان صورت بگیرد. هر چه توضیح میدادی که بابا میشود لااقل بدون ذکر عنوان فصل بندی کرد بخش ها را با عدد شماره گذاری کردو... اساسا باید به نظر و سلیقه نویسنده و فهم مخاطب احترام گذاشت. از قضا به حرف طرف گوش دادم. کار منتشر شد و در نقدی که دیگران برایش نوشتند همین ایراد ذکر شد که کار کم حجم نیاز به فصل بندی ندارد! جالب است این کارشناس همچنان هم به کارش مشغول است و هر اثری پیشش برود می گوید چرا فصل بندی ندارد! غیر این نکته دیگری را یاد نگرفت.

جالب است بدانید همین طیف مدعی کارشناسی که گاهی چنین شروع به ایراد گرفتن و خواباندن اثر میکنند با سفارش فلانی و تماس بهمانی کاری بسیار ضعیف که انتشارش مصداق اسراف در مصرف کاغذ است را تأیید و روانه چاپ می کنند.

متآسفانه آنهایی که کلاس می گذارند و سنگین برخورد میکنند بیشتر در امانند. یک تجربه هم این است که کار را دیرتر تحویل بدهید. می گویند دیر شد وقت نداریم و زود می برند برای انتشار. این ویژگی معمولا به نشریات اختصاص دارد.

 در تقابل با چنین مواجهاتی که از روی کم شانسی است به یک ترفند متوسل میشوم. گاهی چند ایراد فاحش و مضحک را عمدا در کار می گنجانم. مثلا غلطهای تایپی یا جملات بی ربط و... طرف ذوق میکرد که مچ نویسنده را گرفته و به ذکر همین موارد به عنوان کشف کارشناسانه خود بسنده میکرد. در اصلاحیه بعدی هم معمولا جز در همان موارد قبل دقت لازم صورت نمیگیرد و کار از زیر سبیلشان رد می شود. اخیرا کاری را به جایی ارائه دادم. کار با موضوع شهدا و دفاع مقدس بود. چند مطلب بی ربط با شهدا و دفاع مقدس را هم در کتاب گنجاندم که چند صفحه میشد تا دست کارشناس برای حذف آن باز بوده و هیجان شغلی اش حسابی ارضا شود. جناب دکتر کارشناس اصلا متوجه نشد و احتمالا متن را نخواند و صرفا از روی عادت گیر داد که چرا نیم فاصله ها رعایت نشده؟ از تیترها و عناوین جذاب تری استفاده کنید!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

امشب علی شهید شد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ۰۸:۵۳ ب.ظ

خطاطی (السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده) - معلی

 

أَنَّهُ قالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیِّدَةِ النِّساءِ فاطِمَةَ (علیها السلام)، کَالْمُناجِی بِهِ رَسُولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) عِنْدَ قَبْرِهِ
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ آللّهِ عَنِّی، وَ عَنِ آبْنَتِکَ آلنَّازِلَةِ فِی جِوَارِکَ، وَآلسَّرِیعَةِ اللِّحَاقِ بِکَ، قَلَّ، یَا رَسُولَ آللّهِ، عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی، وَرَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِی، إِلاَّ أَنَّ فِی آلتَّأَسِّی لِی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ، وَ فَادِحِ مُصِیبَتِکَ، مَوْضِعَ تَعَزٍّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَةِ قَبْرِکَ، وَ فَاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَصَدْرِی نَفْسُکَ، فـَ (إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ!) فَلَقَدِ آسْتُرْجِعَتِ آلْوَدِیعَةُ، وَ أُخِذَتِ آلرَّهیِنَةُ! أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ، إلَى أَنْ یَخْتَارَ آللّهُ لِی دَارَکَ آلَّتی أَنْتَ بِهَا مُقِیمٌ. وَ سَتُنَبِّئُکَ آبْنَتُکَ بتَضَافُرِ أُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا آلسُّؤَالَ، وَ آسْتَخْبِرْهَا آلْحَالَ؛ هذَا وَ لَمْ یَطُلِ آلْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ، لا قَالٍ وَلاسَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ آللّهُ آلصَّابِرِینَ.

 


که به هنگام دفن سیده زنان جهان، فاطمه (علیها السلام) خطاب به رسول الله (صلی الله علیه و آله) در کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیان کرد:
سلام و درود بر تو اى رسول خدا ازسوى خودم و ازسوى دخترت (زهرا) که هم اکنون در جوار تو فرود آمده و به سرعت به تو ملحق شده است. اى رسول خدا! از فراق دختر برگزیده و پاکت پیمانه صبرم لبریز شده و طاقتم از دست رفته است، هر چند پس از روبرو شدن با غم بزرگ فراق و مصیبت دردناک تو، این مصیبت براى من قابل تحمّل شده است. (فراموش نمى کنم) من تو را با دست خود در میان قبر نهادم و هنگام رحلتت، روح تو در میان گلو و سینه من روان شد «فـَ (إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ(؛ ما از خداییم و به سوى او بازمى گردیم» (اى رسول خدا) امانتى که به من سپرده بودى هم اکنون بازپس داده شد و گروگانى که نزد من بود گرفته شد؛ ولى اندوهم جاودانى است و شب هایم همراه بیدارى وبى قرارى؛ تا آن زمان که خداوند منزلگاهى را که تو در آن اقامت گزیده اى برایم برگزیند (و به تو ملحق شوم). (اى رسول خدا) به زودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت که امّت تو در ستم کردن به وى دست به دست هم داده بودند. سرگذشت دردناک او را بى پرده از او بپرس و خبر این حوادث را از وى بگیر. این حوادث دردناک در زمانى رخ داد که هنوز مدّت زیادى از رحلت تو نگذشته و یادت فراموش نگشته بود. درود خدا بر شما هر دو باد، درود و سلام وداع کننده؛ نه سلام (و وداع) ناخشنود خسته دل، اگر از کنار قبرت بازگردم به سبب ملالت نیست و اگر اقامت گزینم (و گریه و زارى سردهم) هرگز به دلیل سوءظن به وعده نیک خداوند درمورد صابران و شکیبایان نمى باشد.

نهج البلاغه خطبه 202

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه گرانی های ناتمام

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۴، ۰۷:۱۷ ق.ظ

دولت گفت حالا که شما این قدر خرید؛ بخاطر حجاب و چند سانت پوشش مو می ریزید به خیابان و این همه کشتار و فاجعه راه می اندازید عیبی ندارد ما هم کوتاه می آییم خوشحال باشید که پیروز شده اید، عوضش تا میتوانیم همه چیز را گران می کنیم نفس همه جامعه را می بریم شما هنوز خوشحالید که در کشف حجاب پیروز شده اید. حتی شاید فیلتر شکنها را هم برداریم. دیگر حسابی سر کیف می آیید. به جای روسری برایتان تو سری به ارمغان می آوریم. بازار را به حال خودش رها می کنیم، ارزهای صادراتی را به جیب نور چشمی ها روانه می سازیم، بار کسری بودجه دولت روی دوش شما. هر روز گرانی پشت گرانی. تا شما باشید دنبال مطالبه عناصر چهار درصدی شکم سیر جفتک زن ضد انقلاب راه نیفتید و شورش به پا نکنید تا شما باشید که به جای اعتراض به مشکل رانت و بی کاری و فساد بانکی و معضل تبعیض و شکاف طبقاتی و بی عدالتی، بازیچه بالاشهری های بی قید هوسران قرار نگیرید.

این وسط بچه های حزب اللهی نسل عجمیان هم که مرغ عروسی و عزان. هم به بی حجابی و فحشا معترضند هم به رانت و حقوقهای نجومی و فساد اداری و اختلاس و بی کفایتی مسئولان. زیر بار گرانی دارند له میشوند. هر وقت لازم شد ذبحشان می کنیم. زیادی حرف بزنند می فرستیمشان دادگاه. جنگ و خطری هم باشد خودشان احساس تکلیف می کنند و می آیند به میدان.

 

دلسوزان انقلاب! حواستان باشد. نظام دیوانسالار دارد اعتبار نظام امت و امامت را به تاراج می برد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جنایت در یکی از مدارس تهران

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۰۸ ق.ظ

Karname Syah002

 

از عملیات مدرسه سپاس که صبح روز سیزدهم اردیبهشت 61 توسط ما به اجرا در آمد شروع می کنم. مدرسه سپاس دبیرستانی است که زیر پل ستارخان قرار دارد. به ما گفته بودند که سی - چهل نفر عضو انجمن اسلامی دارد که باید همه را قتل عام کنید. ما چهار نفر تحت فرماندهی شخصی به نام قباد تحت عنوان واحد عملیاتی سعید عزیزی که چهار نفرمان به ژ – 3 کلت و بمب های تی ان تی مسلح بودیم با یک پیکان سرقتی به مدرسه سپاس مراجعه کردیم. ابتدا به دفتر مدرسه رفتیم و تقریبا لباس کامل کمیته ای هم نپوشیده بودیم، به مدیر مدرسه گفتیم ما از کمیته آمده ایم و طبق مدارکی که از خانه های تیمی به دست آمده در انجمن اسلامی مدرسه شما منافقین نفوذ کرده اند، بچه ها را جمع کنید تا معلوم شود نفوذی کیست؟ مدیر مدرسه به ما مشکوک شده بود و قبول نمی کرد و گفت باید تلفن بزنم و از کمیته مرکز جویا شوم که آیا شما کمیته ای هستید یا نیستید و رفت تلفن بزند اما فرمانده ما رفت و تلفن را از او گرفت و پرت کرد و شروع به جو سازی کرد که ما در جبهه جان می دهیم، در خیابانها جان می دهیم شما هنوز حرف ما را قبول ندارید، حرف ما مستند نیست و ... در این میان برادر مسئول امور تربیتی مدرسه آمدند و قبول کردند بچه ها را جمع کنند و از بلند گو بچه ها را صدا زدند. چون فصل امتحانات بود و انجمن اسلامی ها همه شان نبودند 4 نفر دانش آموز پانزده شانزده ساله با اعضای امور تربیتی مدرسه در کتابخانه جمع شدند و در همان کتابخانه که نشسته بودند همگی آنها توسط دو تن از ما به رگبار بسته شدند و همگی شهید شدند. ما سریعا مدرسه را ترک کردیم و در حالیکه مدیر و مسئولان مدرسه گریه می کردند و دانش آموزانی که در حیات بودند یک گوشه جمع شده و حالت وحشت زده و بهت زده ای داشتند ما با تیر اندازی هوایی مدرسه را ترک کردیم و متواری شدیم.

از اعترافات محمدرضا نادری عضو واحدهای تروریستی ویژه منافقین/ کتاب کارنامه سیاه/ جلد دوم/ صفحه110

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شیر پاکتی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ آبان ۱۴۰۴، ۰۳:۴۵ ب.ظ

خرید و قیمت سازه مینیاتوری شیر پاکتی پاستوریزه بشیر سایز از غرفه صنایع هنری  کار به کام(پس کرایه)

 

عده ای در طول هشت سال دفاع مقدس به جبهه نرفتند. قطعنامه تمام شد، مرصاد هم تمام شد دیدند اوضاع آرام است اعزام شدند برای نگهداری خطوط. ولی خب همین را سابقه جبهه می شمارند.

عده ای بعد از آزادسازی سوریه برای نگهداری پادگانها و محافظت از اماکن نظامی به این کشور اعزام شدند. می نشینند این طرف آن طرف، خودشان را مدافع حرم نامیده و وانمود می کنند که از سر تواضع قصد بیان خاطراتشان را ندارند!

شده است حکایت بعضی صاحبان تربیون منتسب به مذهب و انقلاب که در تمام این سالها ساکت بودند اما حالا که عمر برجام تمام شد علیه آن موضع گرفته و خواهان برخورد با مسببانش هستند. الان که بانک آینده بسته شد بر ضد پولشویی و تورم زایی این بانک موضع گرفته و جالب آنکه از نهادهای نظارتی می خواهند که عبرت بگیرند و بیشتر دقت کنند!

البته نهادهای نظارتی باید درست و به موقع وظایفشان را انجام دهند که گاهی چنین می کنند اما خود این صاحبان تریبون رفیق قافله باید عبرت بگیرند که انقلابی گری شان خوب است پیش دستانه و راهبردی باشد. نه اینکه وقتی مطمئن شدند آبها از آسیاب افتاده و دیگر خطری متوجه شان نیست و هزینه ای روی دوششان نخواهد بود قامت راست نموده و ژست عدالت خواهی و مطالبه گری بگیرند. این همه بچه های مخلص و صادق انقلاب این سالها فریاد حق طلبی سر دادند حمایتی از سوی این خطیب و آن رییس و فلان چهره ندیدند که هیچ بعضا به اتهام وحدت شکنی و دو قطبی سازی و... به حاشیه رانده شدند.

الان هم دیر نشده. آقایان صاحب تریبونهای مذهبی و انقلابی اگر شهامت دارند اسنادی که در مجلس و بعضی رسانه ها مثل کیهان و ... منتشر شده و حکایت از عدم بازگشت میلیاردها دلار ارز تخصیصی دولت به نورچشمی ها دارد که بار سنگین گرانی و تورم را به ملت مظلوم ما تحمیل نموده، سر دست گرفته و فریاد عدالت سر بدهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گلدان و صندلی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ آبان ۱۴۰۴، ۰۶:۵۹ ق.ظ

نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه پزشکی کارش چیست؟ چرا حتی در بیمارستانهای زیر نظر دانشگاه پزشکی هم به این صراحت قوانین اسلام نقض می شود؟ محرم و نامحرمی مطرح نیست و بانوان متدین آزار می بینند.

روحانیونی که در شورای نظارت فقهی بانکها هستند چقدر توانسته اند روی سیستم بانکی تأثیر گذاشته و سیاستگذاری های آنها را به نفع مردم تغییر بدهند؟ در نهاد انتظامی و اداره زندانها چطور؟ نمایندگان دین چه اثری در تطبیق امور با موازین شرع داشته اند؟

حضور روحانیت در مراکز دولتی نباید دکوری یا نهایتا حاکمیتی و برای توجیه و تثبیت امور باشد. ما اگر درس دین بخوانیم و نتوانیم یا نخواهیم احکام دین را عملیاتی نماییم وقت خود، هزینه بیت المال و آخرت خویش را هدر داده ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک نفر هست هنوز

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ۱۰:۳۸ ق.ظ

 

یکی از بچه‌ها ترکش خورده بود به پهلویش. نمی‌دانم چگونه بود و از نظر پزشکی هم نمی‌توانم توضیح بدهم. حالا کجای بدنش صدمه دیده بود، ترکش کجای بدنش را پاره کرده بود نمی‌دانم ولی، معذرت می‌خواهمُ وقتی می‌خواست مدفوع کند، از پهلویش در می‌آمد! یعنی آن چیزی که اتصال پیدا کرده بود به انتهای روده‌ی بزرگش، لطمه خورده بودِ به جای اینکه از انتهای روده‌ی بزرگ مدفوع خارج شود، ازپهلویش خارج می‌شد. آنجا یک درمانگاه داشتیم، اگر انگشت پایت درد می‌کرد، قرص اسهال می‌داد، سرت درد می‌کرد، قرص اسهال می‌داد، حالت تهوع داشتی قرص اسهال می‌داد. یعنی هر بیماری داشتی قرص اسهال می‌دادند. نهایتا یک قرص مُسکن می‌دادند. بچه‌ها نمی‌رفتند. این بنده خدا یک وضع زننده‌ای داشت. خیلی سخت بود. بچه‌ها دستمال می‌دادند که پهلویش را با آن بپوشاند. برای خودش هم زجر آور بود. واقعا راضی بود که بمیرد... باورمی‌کنید، یک شب خوابید صبح بلند شد، همه چیز خوب شده بود. همه چیز خوب شده بود. من فکر می‌کنم این از نظر پزشکی، نیاز به عمل‌های خیلی جدی دارد؛ کجا پاره شده بود که باید مدفوع از پهلویش بیاید من نمی‌دانم. یک شب خوابید صبح پا شد دید زخم‌ها خوب شده‌اند، دستشویی رفت و آمد گفت: «بچه‌ها من می‌توانم دستشویی کنم. من مثل شما راحت دستشویی می‌کنم.» یک چند روزی منتظر ماندیم گفتیم ببینیم شاید موقتی است دیدیپم نه، واقعا خوب شده است.

.... من به قدری حالم بد شد به قدری از نظر عفونت شدتش شدید بود، دم و بازدم من در چند مرحله بود. هم از غذا خوردن افتاده بودم هم هوارخوری نمی‌رفتم. یعنی دائم در آسایشگاه افتاده بودم. یکی از بچه‌ها گفت بیا برویم بهداری. گفتم شما که می‌دانید بهداری قرص اسهال می‌دهد. من مشکلم این نیست که. گفت اعزامت می‌کنند به شهر. گفتم تا رو به موت نباشی اعزام نمی‌کنند. با اصرار یکی از بچه‌ها ما را بردند بهداری. بهداری صف بود. می‌دیدی بیست نفر ایستاده‌اند. ما صف ایستاده بودیم آن جلو دعوا شد. یکی از بچه‌ها داد زد مسخره کردی همه‌اش از این قرص‌ها می‌دهی و... جر و بحث و حرف و داد و بیداد شد، سربازها ریختند با کابل همه را زدند و گفتند اصلا امروز بهداری نیست برید آسایشگاهتان. همه‌تان گم شوید. بی‌پدر مادرها  بی‌شعو‌رها. با کابل شروع کردند به زدن و بچه فرار کردند. زیر بغل مرا گرفته و آورده بودند آنجا و خودم نمی‌توانستم بروم. این‌ها فکر کردند اگر من نمی‌روم، برای این است که می‌خواهم برایشان گردن کلفتی کنم.  همه رفته بودند من تنها مانده بودم. دو نفر از آن سربازها آمدند بالای سر من. حالا من حتی نمی‌توانم روی پاهایم بایستم. تکیه داده بودم به دیوار. آن دو نفری که مرا آورده بودند، فرار کردند. خب نمی‌شد واقعا ایستاد.
ما به کابل سربازان می‌گفتیم«کابل بندری». ببینید! وقتی می‌خواستند از شما که نشسته‌اید آمار بگیرند، نامردها یک مرتبه با این کابل می‌زدند بعضی مواقع. وقتی می‌زدند به پشتت، بلافاصله رد می‌انداخت. بعد آنقدر این می‌سوخت، می‌دیدی بندری می‌رقصد، وقتی می‌زد شروع می‌کردی پنج دقیقه بندری رقصیدن. نه دستت می‌رسید به آن نقطه‌ای که کابل خورده، نه دردش می‌افتاد. خیلی درد شدیدید داشت. نمی‌دانم داخلش چی می‌ریختند. واقعا بندری می‌رقصیدیم‌ها، اصلا دردش نمی‌افتاد.

این‌ها دیدند همه رفته‌اند و من مانده‌ام. گفتند: «بروسلی شون اینههه؟!» کاری می‌کنیم که عبرت بشود. وقتی می‌گوییم بروید بروید. در آن وضع  شروع کردند. این می‌زد، آن می‌زد. این می‌زد آن می‌زد. چک لگد کابل به کسی که نمی‌تواند نفس بکشد. زیر مشت و لگد آنقدر زدند که افتادم. بعد به یکی دو نفر گفتند جنازه مرا بردند انداختند داخل آسایشگاه. رفیقمان خیلی گریه کرده بود. چون او اصرار کرده بود. من حالم طوری خراب بود بچه‌ها می‌گفتند: «با خودمان می‌گفتیم، کارت تمام است و یک صبح که بلند می‌شویم می‌بینیم تمام کرده‌ای

 من یک روز داشتم قدم می‌زدم یک مرتبه گفتم، عه من مریض نبودم مگر؟! من کِی خوب شدم؟ به بچه‌ها می‌گفتم بچه‌ها من کی خوب شدم؟! گفتند نمی‌دانیم یک روز خودت یک مرتبه بلند شدی و راه رفتی. من خودم یادم نمی‌آمد کی خوب شدم.  وقتی در اردوگاه قدم می‌زدم یادم افتاد.

من نفهمیدم کی خوب شدم. این‌ها باعث می‌شد بفهمیم فراموش نشده‌ایم و یک کسی هوای ما را دارد. یعنی احساس می‌کردیم که یک نگاهی خارج از نگاه معمولی به ماها نگاه می‌کند. اینها باعث می‌شد یک انگیزه درونی به ما می‌گفت که همه هم شما را فراموش کنند، یک نفر هست که شما را فراموش نکرده است. دوام می‌آوردیم. مثل آب سردی بود که شما جوش آوردی رسیده به مرحله‌ای که آن بوق می‌خواهد بزند بیرون از سرت. یک مرتبه آن آب یخ را می‌ریزند رویت.

برشی از خاطرات آزاده جانباز رمضان ملکی، مصاحبه با سایت فاش نیوز

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این حرف رییس جمهور درست است

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ۰۶:۵۱ ق.ظ

افشاگری خضریان از حکم کارگزینی احمدنیا در پتروشیمی جم - پترونگاشت |  PetroNegasht

 

از معدود حرفهای رییس جمهور که قبول دارم همین است که در روز پرستار گفت به این مضون که کارمند اضافه داریم و پرداخت حقوق و مزایا و اضافه کاری به کارمندهایی که بیکار هستند و ایضا نهادهایی که وجودشان ضرورتی ندارد اجحاف در بیت المال هست.

این را به وفور دیده ام بعضی ادارات واقعا کارمند اضافه دارند طرف خاصیتی ندارد بیکار نشسته، از زمین و زمان هم طلبکار است و منفعت بیشتری طلب می کند. البته بعضی ادارات هم کار زیاد ریخته و کارکنانش مثل نیروی انتظامی یا دادگستری و بهداشت و درمان و... فرصت سر خاراندن پیدا نمیکنند.

امیدوارم رییس جمهور فقط شعار ندهد و راهی برای پالایش نظام اداری از وجود نیروهای مازاد پیدا نماید. امیدوارم اگر واقعا نسبت به خزانه بیت المال حساس است پیرامون گزارشهایی که از حقوقهای نجومی و رانتی اطرافیانش منتشر می شود واکنش داشته باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برای آن که کارنامه تان سیاه نشود

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ آبان ۱۴۰۴، ۰۶:۴۱ ق.ظ

کارنامه سیاه(1)

 

در جلد اول کتاب کارنامه سیاه که مشتمل بر مناظرات منافقین زندانی در اوین است از قول بعضی توابین مطرح شده آنقدر کشتاری که سازمان مجاهدین در سالهای نخست بعد از انقلاب و مقابل نیروهای حزب الله داشت در حدود یک دهه مبارزه مسلحانه با رژیم شاه نداشت. در باره خیانتهای منافقین در جنگ هم حرفهایی هست که بعضا در وبلاگ بدان پرداخته ام. نمونه اش خیانت بزرگ آنها در عملیات والفجر مقدماتی است که با لباس رزمنده وارد صفوف شده و نیروها را به دامان دشمن هدایت می کردند. در اسارت هم جنایاتشان باور نکردنی است.

در همین کتاب مذکور آمده است تصور منافقین چنین بود که اگر شروع به راهپیمایی بر ضد نظام کنند مردم چون آتش زیر خاکستر خروشیده و به آنها ملحق خواهند شد. مردم به آنها ملحق نشده و گاه مقابلشان قد علم نمودند. روسای سازمان توجیه کردند این بخاطر جو رعب و وحشتی است که نظام اسلامی ایجاد نموده! بعد که شروع به راهپیمایی و درگیری مسلحانه نمودند هم می گفتند یکساعتی مقاومت کنید ترس مردم ریخته و به شما ملحق می شوند. یک میلیون نفر می آیند و شما را سر دست بلند می کنند! مردم به آنها ملحق نشدند. درهای خانه هایشان را به روی آنها بستند. بعضی جوانها رفتند نصیحتشان کنند که این راه، بی راهه است، آنها را به رگبار بسته و شهید نمودند. کار به جایی رسید وقتی منافقین دستگیر شدند مردم تجمع کردند و گفتند بر اساس حکم دادستانی کل، منافق مسلح باید اعدام شود. نمیگذاریم آنها را ببرید، همینجا اعدامشان کنید. واحدهای عملیات کمیته مجبور شدند تیراندازی هوایی کنند تا راه باز شود و بتوانند منافقین دستگیر شده را از دست مردم نجات داده و برای بازجویی و محاکمه به زندان ببرند.

آخرش سران منافقین در مقابل بهت و حیرت هواداران منگلشان گفتند که انقلاب مثل یک قفل می ماند باید کلیدهای مختلف را امتحان کرد تا بالاخره یکی اش کارگشا باشد.

سالها پیش در کتابی که از متن بازجویی عناصر چریک فدایی منتشر شده بود نیز خواندم تصورشان چنین بود اگر آمل را بگیرند مردم بیرون ریخته و به آنها محلق خواهند شد. خودشان گفتند شب حمله، در خانه مردم را که زدیم و گفتیم آمده ایم شهر را نجات بدهیم ملت شروع کردند به فحش و بد و بیراه و در را باز نکردند. چریکهای فدایی، بچه پولدارهای تحصیل کرده آمریکا و اروپا بودند. می گفتند آمدیم مردم مستضعف را نجات دهیم. بعدها گفتند در روز محاکمه وقتی کفشهای کهنه مردمی که در دادگاه آمده بودند را دیدیم فهمیدیم با چه کسانی مبارزه کرده ایم.

در جنگ دوازده روزه هم اوضاع همینطور بود. آمریکا و اسرائیل گمان می کردند بلافاصله بعد از حمله، مردم به خیابانها ریخته و نظام را ساقط خواهند کرد. مردم حتی بخشهایی از اپوزیسیون نیز پشت میهنشان ایستادند و بر ضد دشمن موضع گرفتند. فلسفه تحریمها هم همین بود. مردم به تنگنا بیایند و نظام را ساقط کنند که نشد. صدام هم گمان میکرد خوزستان را بگیرد لااقل اعراب ایران پشت سرش در می آیند که اینطور نشد.

این فهم اشتباه از مردم البته منحصر به دشمن نیست. گاهی بعضی مسئولین ما هم از زبان مردم سخن می گویند و آرزوهایشان را به جای واقعیت می نشانند که دودش در چشم خودشان و کشور می رود.

فراتر از رسانه ها و کتابخانه ها و بولتن ها و جلسات خصوصی، لازم است همه مسئولان و تصمیم سازان و نظریه پردازان و سیاستمداران عالم چه صاحب قدرت باشند چه مدعی آن، با توده های مردم نشست و برخاست داشته و از دیدگاهها و نظرات و مطالبات کف جامعه به طور مستقیم آگاه شوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رعنا، علی و شیطان رجیم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۹ آبان ۱۴۰۴، ۰۶:۱۰ ق.ظ

شهید مدافع سلامت که اشک همه کنکوری ها را درآورد + عکس | بلاغ نیوز

 

مثبت:

علی پاک است و راه درست را انتخاب کرده. حرفهایش زیباست. نظریه ای دارد که می گوید هر کس اگر خوب باشد و خوبی را به اطرافیانش نشان دهد به مرور همه جا را خوبی فرا خواهد گرفت. مضمونی شبیه همان نقاشی مشهور دکتر چمران که شمعی در دل تاریکی می درخشد و زیرش نوشت من اگر چه نتوانم همه سیاهی ها را از بین ببرم، به اندازه خودم که میتوانم نور ببخشم. علی پاک است و صداقت دارد. رعنا که می گفت همه کثیفند و خودش نیز زیگزاک می رفت، تحت تأثیر شخصیت علی راه درست را انتخاب می کند و در این مسیر جان می دهد.

علی به رعنا می گوید تو عقده داری. دوست داری دیده شوی. دوست داری همه به تو توجه کنند، دوست داری همه بگویند چقدر زیبایی، دوست داری همه دنبالت راه بیفتند، همه را بازی بدهی... رعنا تکذیب نمی کند... اینکه گله و تعجب دارد چرا همه (اغلب) مردها او را می خواهند به خاطر کرم درون خودش است؛ حال و روز بعضی از دختران امروز جامعه ما.

غلام باستانی کثیف است. شرور و پست است. اذعان دارد شیطان رجیم است. از ترامپ خوشش می آید، طرفدار حمله آمریکا به خاورمیانه است. هیتلر و کشتار را می پسندد. سینمای بعد از انقلاب را دوست ندارد.

اکتای کارگردان جایی شعر معروف پدرش رضا براهنی را موقع خلسه و ناامیدی علی مقابل دیدگانش به نمایش می گذارد: شتاب کردم که آفتاب بیاید، نیامد. علی اما باز هم خوب می ماند.

غلام می گوید آن که روی پدرش دست بلند میکند حرام زاده است.

بازی ها فوق العاده بود. حسن پورشیرازی، حامد بهداد و لیلا حاتمی یک سر و گردن بالاتر از بازیگران این سالهای سینما ظاهر شده اند.

منفی:

برداشتهایی از عشق طاهر، رخساره، شام آخر، فروشنده، زندگی خصوصی، ابد و یک روز و مصادره را می شد در پیر پسر دید. داعیه اقتباس از قصه رستم و سهراب صرفا یک نقاب و مستمسک توجیه است. نه رستم می دانست سهراب پسر اوست نه سهراب پدرش را می شناخت. حرمتی نشکست. جنگ رستم و سهراب پهلوانی بود، جنگ پیر و پسر، از روی پلشتی.

در رخساره هم پدر و پسر عاشق یک دختر شده بودند. در شام آخر، مادر و دختر عاشق یک مرد. رخساره اما حکم اسلام را صراحتاً ظلم نامید که چرا پدر نمی تواند با عروس و پسر با زن پدرش ازدواج نمایند. لااقل پیرپسر از این بابت شرافت داشت؛ اما انگار مد شده است حرفهای خوب را متأثر از فضای یله مجازی در قالبی زشت و هتاکانه به زبان آورد. شه سوار، تمساح خونی، هتل و خیلی از فیلمهای گیشه ای روز چنین شده اند. اکتای براهنی با تاسی از سعید روستایی روی مستراح زوم می کند و اصرار دارد لجن را برجسته کند. دوربین متری شش و نیم و ابد و یک روز می رود روی چاه مستراح و فاضلاب را به تصویر می کشاند. دغدغه اهالی سینما شاید خیرخواهانه باشد اما در فضایی سیر می کنند که مردم معمول و ونک به پایین جامعه از آن فاصله دارند. باطن ذهن مشغولی های این جماعت، نمای زندگی پژمان جمشیدی و فرهاد اصلانی و سعید پورصمیمی و کتایون ریاحی و سوژه های رسوای جنبش می تو ست. همه کثیف نیستند. این فهم را باید در ذهن خوشگذران و ولنگار بعضی از سینماگران جا انداخت.

از نظر آنها غلام باستانی ضد روشنفکری است. حقیقت آن است که امثال غلام، بخاطر شهامتی که در شکستن حریمها دارند خود را روشنفکر می پندارند. اکتای خودش را روشنفکر می شمارد. کارگردان ایرانی یاد گرفته اگر جایزه جشنواره های خارجی را می خواهد باید سیاه بیندیشد و سیاه بنمایاند و حرمت بشکند.

حاشیه:

بابک حمیدیان تهیه کننده شد؟ چه جالب! اسم عکاس فیلم نظرم را جلب کرد، جواد جلالی. دوستی داشتم به نام جواد جلالی نیا بچه های بابل می شناسند، طناز، هنرمند و عکاس بود و پرستار که در جریان کرونا به شهدای سلامت پیوست. چند روز پیش هم که میلاد حضرت زینب و روز پرستار بود. برای همین عکس جواد جلالی خودمان را بالای این مطلب گذاشتم بهانه ای شود یادش زنده بماند، روحش شاد.

تکمله:

وسط فیلم سیاه پیرپسر هم میشود ایست داد، خانوادگی ایستاد و نماز جماعت خواند و ادامه اش را دنبال کرد. فیلم طولانی بود بیش از سه ساعت. تمام که شد ساعت نوزده بود. شبکه نمایش فیلم ریشه در خون سیروس الوند میخواست شروع بشود. همان ابتدایش با این جمله مولا علی علیه السلام آغاز شد: "نه مرگ آنقدر ترسناک است و نه زندگی آنقدر شیرین که آدمی پای بر شرافت خود بگذارد."

گمشده زندگی همه ما خداست. زندگی منهای معنویت، جهنم است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اتاقک گلی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۵۴ ب.ظ

‫تیوال فیلم اتاقک گلی‬‎

 

بسیار زیبا و دیدنی است. برای نسل جدید که زیر بمباران محصولات فرهنگی بیگانه و ضد تمدن و ملیت خود قرار دارند فیلم اتاقک گلی احیاگر فطرت و غیرت است و بهانه ای برای پرسشگری و تحقیق پیرامون حقایق دفاع مقدس و ذات نورانی انقلاب اسلامی.

ادای دینی هم به شهیدان مظفر داشت. شهدا آنقدر عزیز و خواستنی و زیبا زندگی کردند که هر روز حیاتشان می تواند اثری هنری را پایه گذاری کند. منافقین آنقدر خبیث و پست بوده و هستند که بستر خلق صدها اثر سینمایی و کتاب را ایجاد نموده اند.

اتاقک گلی ترکیبی از چند فیلم مطرح دفاع مقدس را هم در ذهنها تداعی می کند. صحنه های تجمع مردم بومی و بی پناه، شبیه "چ"؛ زنی بر روی کول رزمنده، یادآور "روز سوم"؛ جلوه های ویژه جراحت و خون ریزی، شبیه "تنگه ابوقریب"؛ رزمنده ای که حلقه اش را گم کرد و دو روز از دامادی اش را بیشتر ندید اما پیشمرگ حیات جوانان و ازدواج دو مرغ عاشق شد همان مادری است که در "کارو" پیکر فرزند شهیدش را بالای قله دید اما به یاری مجروحین شتافت و خواهری که در "کودک و فرشته" پی برادر شهیدش برای بچه های دیگر خواهری کرد.

از منظر سیاسی و پژوهشی، "رد خون" شاید نگاه عمقی بیشتری به عملیات مرصاد داشت.

تورج الوند را خدا به سینمای ایران عطا کرد. در پسران و اشک هور خوش درخشید در آپاراتچی در نگهبان شب و حالا در اتاقک گلی، بازی باورپذیری داشت. اسم الوند و ماشین سنگینش و نسبتی که با جنگ نداشت در اتاقک گلی، مرا یاد شهید محمد دالوند در جنگ دوازده روزه اخیر انداخت. در جنگ اخیر دو نفر به نام دالوند شهید شدند که گویا نسبتی با هم ندارند. یکی وحید دالوند که پاسدار بود (اندیمشک) و یکی محمد دالوند (خرم آباد) راننده جرثقیل و خودروی سنگین که نسبتی با رزم نداشت اما به کمک بچه ها آمد، داوطلبانه ایستاد، رشادت به خرج داد و در نهایت مزدش را با شهادت گرفت. امیدوارم روزی برای این شهید عزیز هم فیلمی ساخته شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

موسیقی مقامی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۳۹ ب.ظ

جلال مقامی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

مستندی را تماشا میکردم درباره جلال مقامی. نزدیک به شصت سال دوبلور و گوینده بود. مردم با صدایش انس داشتند. هنرپیشه هم بود و مجری برنامه خوب دیدنی ها. بعد از این همه سال صداپیشگی به دلیل ضایعه مغزی مشکل تکلم پیدا کرد. حتی یک سلام ساده هم از دهانش بیرون نمی آمد. خیلی سخت است آدم عمری را با یک ویژگی و نعمت مأنوس باشد و یکهو آن را از دست بدهد. قدردان و شاکر نعمتهای خدا باشیم. قبلا در مصاحبه ای از هرمز شجاعی مهر هم شنیده بود که دو سالی بر اثر بیماری قدرت تکلم نداشت و ایام را در گوشه ای دنج سپری می کرد. هرمز حالش خوب شد و دوباره به عرصه مجری گری بازگشت. اما جلال مقامی شاید به خاطر سن و سالش اگر چه به مرور بهبود پیدا کرد اما دیگر صدایش صدای سابق نشد و دلتنگ دوبلاژ باقی ماند. دکتر برایش گفتار درمانی را تجویز کرد. توصیه کرد بیشتر باید حرف بزند. جلال در مستند می گوید کسی را ندارم که بیشتر با او صحبت کنم.

بعد در ادامه از دخترش می گوید که در فرانسه است و این که چقدر دلش برای نوه اش تنگ شده. دختر مهربانش از او خواست به فرانسه برود و با آنها زندگی کند؛ گفت به هیچ وجه نمیتوانم از ایران دل بکنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ثابتی، دیالمه

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۴، ۰۵:۳۴ ب.ظ

آرزوی امیرحسین ثابتی 11 سال پیش: می‌گفتم احتمالا یک روزی لاریجانی در وضعیت  سیاسی افول می‌کند

 

نطق امروز ثابتی و خضریان و چند نماینده دیگر از جمله قالیباف در نقد و توبیخ روحانی و ظریف و چند تن از وزرا و مجمع تشخیص و مفسدان اقتصادی، تاریخی بود و در حافظه این ملت باقی خواهد ماند. افشای فیلم اشرافی گری شمخانی و انتشار خبر بازداشت پژمان جمشیدی نتوانست فضای کشور را از نقد عملکرد جماعت غربزده و طرفدار وابستگی و مطیع آمریکا غافل و دور سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خیلی خوب نوشت قنبریان

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۴۰ ق.ظ

از دین‌سالاری مردمی تا مردم‌سالاری دینی/گلایه‌های محسن قنبریان از تضعیف  جمهوریت نظام به نام رهبری - تسنیم

 

⁉️ کدام "من زنده ام"؟!

سردار شمخانی در مصاحبه با آقای موگویی درباره نقشه ترورش توسط اسرائیل به دیالوگ فیلم پاپیون استناد کرد و گفت: حروم زاده ها من هنوز زنده ام!
در پاسخ به حواشی انتشار غیر اخلاقی فیلم عروسی دخترش در هتل لوکس اسپیناس هم همان دیالوگ را تکرار کرد: حروم زاده ها...!

من فیلم پاپیون را تا امروز ندیده بودم؛ اما این جمله (البته بدون: آهای حروم زاده ها) برایم از کسی دیگر معروف و مشهور بود.
 هردو گفتند: "من زنده ام" ؛ اما این کجا و آن کجا؟!

پاپیون تجسم فرهنگ استعماری غرب است. گاوصندوقْ زنی که به کارفرمای خود نارو می زند! مقداری از جواهرات را برای خود برمی دارد! برایش پاپوش ساخته می شود و به جرم قتل، در مستعمره گویان زندانی می شود...
بقیه فیلم تلاش چند باره برای فرار است. زنده ماندن دزدی مقابل حروم زاده بازی استعمارگرانِ گویان.
قاتل نبود؛ اما مجرم چرا!
البته تسلیم هم نمی شود و به تعبیر فیلم نمی شکند!
او هم خاطرات زندان و فرارش را منتشر می کند و کتاب پر فروش فرانسه میشود.

"من زنده امِ" دوم ، انسان انقلاب اسلامی و فرزند خمینی است.
 دختری اسیر حزب بعث در دفاع مقدس که او هم خاطرات خود را به نام من زنده_ام کتاب کرد.

شهید سلیمانی شیفته کتاب او شد و دو تقریظ برآن نوشت. اولی را در بغداد:

«خواهرم، مثل همان برادرهای اسیرت همه جا با تعصب مراقبت می کردم کسی عکس روی جلد کتابت را نبیند. و در تمام کتاب با ناراحتی و استرس بدنبال این بودم که آیا کسی به شما جسارت کرد؟
آخر مجبور شدم روی عکست را با کاغذ بچسبانم تا نامحرمی او را نبیند.
برادرت سلیمانی.»

اگر به آن خواهر گرامی جسارتی هم می شد او گناهی نداشت؛ لکن هیچ لکه خاکستری ای هم در پرونده او نبود؛ حتی ناخواسته!
 این از نامه دوم سردار دلها معلوم است:

«خواهر خوبم. در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتی!
سعی کن در این آزادی اسیر نشوی
انشالله کتابت را به همه زبان ها ترجمه می کنم تا همه بدانند زینب بنت رسول الله چگونه بوده است وقتی کنیز او معصومه [ی آباد] اینگونه #معصوم بوده است.
به تو بعنوان خواهرم، بعنوان معرف دختر مسلمان شیعه، معرف ایران اسلامی، معرف تربیت خمینی افتخار می کنیم.
حقیقتا شگفت زده شدم و هزاران بار به تو و دوستانت مرحبا گفتم».


این فرق انسان انقلاب اسلامی و مولود غربی است.
نمیدانم چرا دلم می خواست رزمنده و فرمانده دفاع مقدسِ اول و مجروح دفاع مقدسِ ۱۲ روزه، "من زنده امِ" دوم را از خود و زندگی اش نشان می داد نه دیالوگ "آهای حروم زاده ها من هنوز زنده امِ" یک متقلبِ مظلوم!
 سزاوارتر بود شمخانی معرف تربیت خمینی باشد؛ نه پاپیونِ غرب وحشی!

در تقابل با دشمن، مثل معصومه آباد ماندن یا خدای نکرده مثل پاپیون شدن، دو اثر متفاوت بر مردم و جامعه دارد:
اولی فقط کتابش را نمی خوانند، پای آن راه و مسلک همراهی و مقاومت هم می کنند!
پاپیون را ولی همان فرانسوی ها هم فقط کتابش را می خوانند و فیلمش را می بینند؛ اما راه و رسمش، مکتبی نمی شود و مقاومتی را تقویت نمی کند!
انقلاب اسلامی، آدمش اولی است نه دومی!

✍🏻 محسن قنبریان ۱۴۰۴/۷/۲۹
☑️ @m_ghanbarian

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تند و سوزان

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۴ آبان ۱۴۰۴، ۰۴:۱۷ ب.ظ

زندگی نامه «تند و سوزان» تاجر مکزیکی، به شبکه یک رسید

 

تند و سوزان یک فیلم انگیزشی است. دیدنش برای همه جوانها مفید خواهد بود. فیلم تولید کشور آمریکاست. یک مکزیکی به خاطر این که مکزیکی است در آمریکا تحقیر می شود. سبک زندگی او، شکل و قیافه اش، ذائقه اش، سلیقه اش تحقیر می شود. او کارگر نظافتچی کارخانه است. پایین ترین رده شغلی را به عهده دارد. فرهنگ غرب، نظام طبقه بندی و اشرافی گری و تبعیض را ارزش می داند. به او می گویند تو حق صحبت حتی با مسئول بالا رده ات و کارگران مافوقت را نداری چه برسد به بالایی های کارخانه. او می داند در وجودش استعداد و توانایی هایی وجود دارد. باور می کند که یک کارگر دون پایه هم می تواند مثل مدیران فکر کند. حصار تحقیر و عقب ماندگی را می شکند. از ارتباط با بالاتری ها ابایی ندارد و حقارت را در خودش می شکند. از فکر کردن و ایده پردازی و پیگیری ایده هایش واهمه ندارد. تلاش می کند تا بالاخره خلاقیتش به ظهور می رسد. طعم مکزیکی مورد نظر خودش را به ایده درآمد زای تولید خوراکی بدل می سازد. از شکست اولیه هم هراس ندارد و دوباره به میدان می آید. می داند چگونه میتواند روی کمک و همراهی دیگران حساب باز کند. سرانجام با اراده و خودباوری و تلاش خود به قله رشد و موفقیت می رسد. این فیلم را ببینید و لذت ببرید. رشحات طنز آن و سیر منطقی داستان نمیگذارد متوجه گذشت زمان شوید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هنر مردان خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ آبان ۱۴۰۴، ۰۱:۳۰ ب.ظ

زندگی نامه ووصیت نامه شهید اهل قلم محمدعلی معصومیان

 

هنرمند بود؛ اهل نقاشی، اهل شعر، اهل تئاتر. گروه های هنری داشت و در سطح شهرستان مطرح بود. صدها صفحه یادداشت و خاطره و نکته و اندرز به یادگار کجاست؛ اما هنر فقط در چارچوب دفتر و قلم و زبان و رنگ و بوم و ظاهر و فیزیک نیست.

اهل معنویت بود. نماز اول وقت، تعقیبات نماز، روزه مستحبی، ترک گناه، نماز شب، ادب و اخلاق و احترام. اما معنویت فقط به جنبه فردی و باور درونی و رفتار شخصی نیست.

هنر معنوی محمدعلی معصومیان این بود که می دید پیرمردی تنها در گوشه روستا زندگی می کند. کس و کاری ندارد. از عهده کارهای شخصی اش بر نمی آید. نان می خرید برایش می برد. پیشش می نشست و کار بر زمین مانده ای داشت برایش انجام می داد. صبح تا شب مشغول فعالیت و آموزش بود، نیمه های شب، خسته و کوفته می رفت می نشست کنار رزمنده بی سوادی که نوبت نگهبانی اش بود، دور از چشم دیگران، برای آنکه خجالت نکشد، به او خواندن و نوشتن یاد می داد. در محل که بود، کتابخانه تأسیس کرد. کودک و نوجوان را جمع می کرد برایشان انواع آموزشهای هنری و عقیدتی و رزمی را برگزار می کرد. یکی مشکلی داشت پیگیر بود برایش حل کند. حالا خودش کسی بود که با فقر بزرگ شد، طعم گرسنگی را چشیده بود. به جای آنکه برایش عقده شود، بخواهد در جوانی جبران کند، حتی غذای خوبی که سر سفره بود را با اجازه پدر و مادر، میهمانی عبوری از سر کوچه را دعوت می کرد با او هم کاسه شود.

جایی لازم بود از حق دفاع کند، حق خدا یا بنده خدا، حرفش را می زد. اغلب مواقع روح کلامش اثر گذار بود. ولی یک وقتهایی هم آن طرف گوش شنوایی نداشت. می ریختند سرش. کتکش را می خورد، قربة الی الله! از راهش دست بر نمی داشت و خسته نمی شد.

سرمای استخوان سوز و برفی کردستان، بالای قله، هر روز داوطلب می شد می آمد پایین دبه های سنگین آب را تا بالا می برد بچه ها آب تمیز و سالم داشته باشند. قبل از نماز شب، دستشویی ها را می شست. آر پی چی زن بود، غواص بود، مربی غواص ها. سپرده بود هر جا کاری گره خورد روی من حساب کنید. آماده بود اگر راهی بند آمده، پیشواز شهادت شتافته و جسمش را راهگشای میدان قرار دهد. بارها مجروح شد. یکبار ترکش نشست روی ریه اش. درد می کشید، به روی خودش نمی آورد. کار خانه و کمک به پدر و مادر بود یا سخت ترین عرصه نبرد، باز هم پیشتاز بود. کربلای چهار را خودش می دانست آخرین عملیات قبل از شهادت است. گفته بود که دلتنگ دوستان است و به زودی به آنها می پیوندند. خواب دید میان جمعی از دوستانش او و محمد شالیکار به حرم امام حسین راه یافته اند. محمدعلی وارد ضریح شد، محمد شالیکار پشت در ضریح ماند. کربلای چهار را همه با ام الرصاص می شناسند. اما محمدعلی پیشتاز بود، خودش را به ام البابی رساند. می خواست مأموریتش را کامل کند. محاصره شد و یازده سال همانجا ماند تا استخوانهایش سند وفاداری او به طریقت حسین علیه السلام باشد. محمد شالیکار چند بار مجروح شد، حتی یکبار روحش از بدنش رفت و دوباره بازگشت. پشت در ضریح حسین علیه السلام ماند تا در کربلای سوریه، سالها بعد امتداد خط عاشورا را از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تا جبهه های جهانی مکتب حق و عدالت با خون سرخ خویش ترسیم نماید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باز هم کالا برگ پرید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ آبان ۱۴۰۴، ۰۷:۰۹ ق.ظ

معرفی فیلم وسترن جدید و قدیمی؛ بهترین‌ های ژانر فیلم کابویی

 

موضوع فقط کالا برگ نیست. این چندمین بار است که دولت از جیب مردم چاله چوله هایش را پر میکند حاضر نیست از حقوقهای نجومی و سفرهای غیرضروری و مأموریتهای دلاری نورچشمی ها بزند. کالا برگ مهرماه پرداخت نشد. چند بار دیگر هم دولت از این کارها کرده بود. نکته این جاست چرا صدایی از نمایندگان مجلس شنیده نمی شود؟ چرا رسانه ها ساکتند و از حقوق مردم دفاع نمیکنند؟ دولت رییسی یا احمدی نژاد یک روز پرداخت یارانه دیر می شد چه الم شنگه ای راه می افتاد؟ چرا مردم باید بازنده وفاق و تقسیم غنائم صاحبان قدرت باشند؟ موضوع فقط کالا برگ نیست. توزیع کالا برگ یک مصوبه قانونی است. دولت نه در بحث حجاب و عفاف نه در بحث استعلام از نهادهای امنیتی برای انتصاب مسئولان نه در به کارگیری مدیران دو تابعیتی در مشاغل حساس نه در موضوع ساخت مسکن و اجرای برنامه هفتم و... تابع قانون نیست. چطور انتظار دارید وقتی مسئولان ما قانون شکن هستند مردم تابع و ملتزم به قانون باشند؟ این کجراهه عاقبتی جز بلبشوی جامعه و اوضاعی بدتر از همگسیختگی اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی خواهد داشت که امروز نمونه هایی از آن را در رها شدگی بازار و گرانی روزانه اجناس و افزایش بی بند و باری های اخلاقی مشاهده می کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ما، بنی امیه و اسلام آمریکایی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۵۳ ق.ظ

سازمان حج «عمره تفریحی» راه انداخت

 

خیلی عادی و رسمی و با اعتماد به نفس اعلام کردند از این پس نوع جدیدی از عمره به نام عمره تفریحی توسط سازمان حج و زیارت برگزار می شود.

قرار بود ما انقلابمان را به منطقه صادر کنیم الان منطقه دارد انقلابش را به ما صادر می کند. حالا فهمیدید چرا در مقابل انتقاد قاسمیان از رویکرد تجاری و مبتذل آل سعود هیچ حمایتی از سوی دستگاه دیپلماسی و مسئولین حج صورت نگرفت که هیچ بلکه پشتش را هم خالی کرده و علیهش تند و تند موضع گرفتند؟ بهتر است به این سوال جواب بدهیم اساسا چرا مثل سفر عتبات، مردم مجاز نیستند با اختیار خودشان سفر عمره را به صورت فردی یا کاروانی انجام بدهند؟ چه سهمی گیر آقایان می آید که همه باید از کانال آنها به حج بروند؟ بعضی مومنان البته توانسته اند با پاسپورت کشورهای دیگر به طور مستقل و انفرادی به زیارت خانه خدا مشرف بشوند.

آل سعود میخواهد درآمد بیشتر داشته باشد و توسعه معاویه ای را سرلوحه قرار داده، خب، چرا مسئولان حج و زیارت ما که دانش آموخته مکتب تشیع هستند زود و دستپاچه و منفعلانه با آنها همراستا می شوند؟ فلسفه زیارت خانه خدا، دل کندن از مادیات، اصل برابری، پوشیدن پارچه ای شبیه به کفن... همه اینها قرار است آموزه ای باشد برای توجه به خدا و معنویات؛ حالا با لاکچری بازی بخواهیم کل منطق حج و فلسفه زیارت کعبه را به پول و درآمد بفروشیم!

شما که با آل سعود سر و سرّی دارید و زود همرنگ می شوید لااقل تشویقشان کنید حالا که از حرمت دین گذشتند و برای جذب توریست اجازه دادند زنی بدکاره بر ماکت کعبه برقصد با همین منطق درآمد زایی اجازه بدهند برای ائمه بقیع حرم بسازیم بخدا آنقدر شیعیان آنجا آمده و پول می ریزند که نیازی به چوب حراج زدن به دین و آیین وحی نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دستهای خالی، مغزهای خالی تر!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۳۹ ق.ظ

کاریکاتور/ ضرغامی تی وی!

 

ایستاده بود جلوی فروشگاه، انگار خشکش زده باشد، چند دقیقه ای مات شده بود و قیمتها را نگاه میکرد. خانم باردارش هوس ماهی کرده بود. پولش نمی رسید. قیمتها جهش پیدا کرده بود. آن یکی می گفت پسرش بیمار است، دکتر گفت جگر کباب کنید بدهید به خوردش، نداشت و نتوانست. یکی بخاطر هشتصد هزار تومان قسط عقب افتاده مجبور شد به دیگری رو بزند، جوابی نگرفت. رفقا بعد از ظهرها می زنند توی کار اسنپ. اجاره خانه ها سرسام آور است و اگر به اول ماه نرسند باید اثاث را جمع کنند از قم بروند. بعضی هم که ماشین و موتور ندارند شده اند نگهبان مجتمع های مسکونی. آقا اشاره کرد همینها اولین هایی بودند که ته مانده طلاهای همسر را با رضایت او به غزه و لبنان هدیه دادند. سیل و زلزله بشود همین ها اولین هایی هستند که خودشان را می رسانند. گروههای جهادی را همینها تشکیل میدهند. دفاع از حرم بود همینها پیشتاز بودند. جایی کار خیر است به اندازه وسعشان کمک می کنند. دوست و دشمن شبهه می اندازد همینها می روند جواب می دهند. ایام تبلیغ در سخت ترین شرایط اسکان، آواره کوره راههای دورافتاده و پرت، دور از خانواده و دلتنگ، عشقشان است قدمی برای اسلام بر دارند. فک و فامیل و دوست و آشنا گیر و گور مالی دارد یاد آنها می افتند. فحش و تهمت را همینها می خورند. چاقوی جفای خصم، سهم همینهاست که برای خدا قدم بر میدارند. البته آقای اعرافی لطف کرده اند نامه زدند که زین پس کشته های روحانیت و مبلغین، شهید به حساب بیایند! همین بچه ها از حقوق مردم دفاع کرده و فریاد عدالتخواهی سر داده و به سیصد جا باید جواب پس بدهند.

امثال ضرغامی را نه دشمن داخلی می زند نه دشمن خارجی. اجنبی کسی را می زند که از وجودش احساس خطر کند. امثال ضرغامی چقدر حقوق می گیرند؟ بار چند نسلشان را بسته اند و حالا برای بیشتر دیده شدن هر از گاه لگدی به سمت دین پرت می کنند؟ نمی توانند دو روز مثل طلاب و با شهریه اندک آنها زندگی کنند. سالها بر اریکه مدیریت فرهنگ و سیاست چنبره زده و هیچ خاصیتی نداشته اند و به جای پاسخگویی در برابر قصورهایی که داشته اند زهر نیش حقد و آروغ روشنفکری و جفتک شکم سیری شان را حواله می کنند.

ایام فتنه 88 یادداشتی منتشر کردم با عنوان حلال خوری و حرام خوری در فتنه. نوشتم آنهایی که از دستگاه جاسوسی غرب حقوق گرفتند و فتنه به پا کردند نوش جانشان! در ازای پولی که گرفتند کار کردند؛ اما حرام باد پول و بودجه و حقوقهایی که در حلقوم خواصی رفت که به جای خدمت، از پشت به اسلام و انقلاب خنجر زدند.

شما در تمام این سالها کجا دیده اید دو تا حرف پخته و عمیق فرهنگی از ذهن و زبان ضرغامی تراوش کند؟ چه ایده و حرف تازه و راهگشایی داشت؟ این چه وضعی است که آدمهای پخمه و سبک مغز به صرف وابستگی های سیاسی و جناحی به راحتی بالاترین مناصب اریکه قدرت را غصب می کنند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خز بازی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۴۶ ب.ظ

پنجمین پایگاه اورژانس ۱۱۵ بابل در منطقه آهنگرکلا افتتاح شد | خبرگزاری صدا و  سیما

پایگاه اورژانس ۱۱۵ بخش گتاب بابل افتتاح شد - ایرنا

 

 

گفته میشود در جریان افتتاح مرکز اورژانس آهنگرکلای بابل، مسئولین از پدر یکی از شهدا خواستند تا روبان قرمز را پاره کند. بعد که مراسم تمام شد و این پدر شهید و مسئولین رفتند، روبان قرمز پاره شده را دوباره دست گرفتند تا در حرکتی نمایشی این بار توسط احمد فاطمی نماینده حامی دولت، قیچی شده و افتتاح مرکز را در جمع هواداران به نام او تمام کنند! در عصر رسانه، این طور رفتارها و خبرها زود پخش شده و نتیجه ای جز تمسخر مردم به دنبال ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همه شرمنده خون شهداییم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۳۴ ق.ظ

اشتباه کردم این چند روزه هم کتاب بلیت بهشت را خواندم هم هر شب پسران هور را تماشا کردم به خصوص قسمت آخرش را که سه بار دیدم و حسابی به هم ریختم. بدتر اینکه همزمان اخبار سیاسی روز را هم دنبال نمودم و به مرز آشفتگی رسیدم.

ننگ و نفرین شهدا بر مسئولانی که به خاطر دو روز بهره مندی بیشتر از چرب و نرم دنیا چوب حراج بر ارزشها زدند. اشرافی گری، تجمل پرستی، شکاف طبقاتی، تبعیض، فساد اقتصادی و اخلاقی، سبک زندگی غربی و... جفای به آرمانهای شهداست. از حجاب تا معیشت و بانکداری و آموزش و فرهنگ و قضا و... به ریش عدالت خندیدند. برای اهتزاز پرچم اسلام خیلی زحمت کشیده شد اما سیاسیون کثیف چپ و راست همه چیز را بازیچه مطامع خود و خانواده و باندهای فسادشان قرار دادند. همه قوانین و احکام به حال خود رها گردید و نصه و نیمه بعضی ها اجرا شد. دانه درشتهای مفسد آزادند اما ضعفا در بند کشیده می شوند. عدالت اجتماعی به سخره گرفته شد. رانت و حقوقهای نجومی آه از نهاد مردم بلند ساخت. صنعت و اقتصاد و بانک و گمرک در چنبره مافیاست. فرهنگ و ارزشهای غیر دینی و غیر ملی رسما رواج پیدا کرده. به نفع مسئولین است نهج البلاغه نخوانند، به نفع مسئولین است دم از شهدا نزنند. یادگار حسین بن علی است که فرمود لقمه ها و پولهای حرام نمیگذارد حرف حق بر دل اثر کند.

و این جمله آیت الله جوادی چقدر زیباست: ظاهر مردم، باطن مسئولان است

تنها دلخوشی ما به این نظام شبه جمهوری شبه اسلامی همین کل کل با آمریکا و اسرائیل است. البته این یک ویژگی ممتاز را هم خواص چپ و راست تلاش دارند با انزوای مشی رهبری به حاشیه برانند که امیدوارم تا مدتی نتوانند. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بلیت بهشت

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۱۳ ب.ظ

بلیط-بهشت:-خاطرات-رضا-دادپور |  کنگره-بزرگداشت-سرداران-و-ده-هزار-شهید-استان-مازندران | خانه کتاب و ادبیات  ایران

 

آقا رضای دادپور را خدا یک استعدادی داده که آنهم بیان خاطره است. هر خاطره ای را رضا خوب بیان می کند و این هنر را دارد که شنونده را در موقعیت مورد نظرش قرار داده و احساسش را درگیر ماجرا کند. این ویژگی را در بیان هر نوع خاطره ای دارد اما طبعا در ارائه خاطرات دفاع مقدس جلوه شیوا تری به خود میگیرد. خاطره را خوب می شناسد می داند باید چه بگوید و چطور بگوید تا حرفش را کوتاه و زیبا بر دل مخاطب بنشاند. سالهاست پای خاطرات افراد مختلفی نشسته ام اما هنوز انس باطنی من با خاطراتی است که از زبان و با حس و حال رضا دادپور بیان شود هر چند بارها و بارها شنیده باشم. این مداح خوش ذوق اهل بیت، چند نسل را با حوصله و دقت به خاطرات دوران طلایی دفاع مقدس پیوند داد و زبانش چرخه نشر معارف ایثار و شهادت برای جوانان و نوجوانان ناآشنا با حقایق جنگ قرار گرفت.

کتاب بلیت بهشت، بخشی از خاطرات زیبای اوست که خواندنش دل آدم را به بازی می گیرد. بی پیرایه است و صاف و صادق و خالص به شرح ماوقع می پردازد بدون اغراق و استفاده از افزودنی های مجاز و غیر مجاز، آنچه را دیده از زاویه نگاه دل روایت می کند.

این کتاب حدود ده سال پیش منتشر شد اما می توانید گیر بیاورید و بخوانید. به خصوص بچه های بابل و مازندران که خوب است با خواندن آن با زوایایی از حیات طیبه جوانان رشید و متعالی شهر و دیار خود که دانش آموخته مکتب عشق و ایمان و حماسه خمینی کبیر بودند آشنا شوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۹ مهر ۱۴۰۴، ۰۸:۳۱ ق.ظ

عمامه‌های خونین/تقدیم ۳۳ شهید سند افتخار قشر روحانیت در کهگیلویه و بویراحمد  است

 

دختر مذهبی ما پا به سن  گذاشته، شوهر ایده آل رویاهای موهومش با اسب سپید از راه نرسیده، می گوید تقصیر روحانیت است. پسر متدین ما یک گوشه نشسته انتظار دارد آخوندها با بیل توی حلقش مدرک و پول و پست بریزند. از جامعه غیر مذهبی ما که مغزش را به رسانه های دشمن اجاره داده چه توقعی دارید؟ آدم خام و بی عقل و جوّگیر به راحتی بازی می خورد و در گوشه و کنار روی شاهرگ حیات یک روحانی تیغ می کشد.

اینها برای کل کشور است تهران یا مازندران یا همدان و قم و مشهد و...

اما در سیستان و بلوچستان، فتنه جلوه پر رنگ تری دارد. در ماههای اخیر چند طلبه شیعه را ربوده اند، روی علما و شیوخ مستقل بلوچ هم گلوله می بندند. اسرائیل دارد تمام تلاشش را می کند با رسانه و یا تحریک گروهکهای وطن فروش وابسته به موساد، ایران را ناامن جلوه دهد. نوک پیکان حملاتش هم متوجه روحانیت است با این برداشت که تأسیس انقلاب اسلامی و احتمالا هدایت نظام نیز در اختیار روحانیت قرار دارد.

شهادت بالاترین مزد بندگان مخلص خداست و تا زمانی که روحانیت شیعه و سنی ترور می شوند یعنی هنوز حوزه بیدار است و خاصیت دارد و خار چشم منافقان و کوردلان به شمار می آید. 

یک صحبتی آقا دارد در مهرماه 1389 در قم درباره نقشه راه فرهنگی. تأکید می کند جایی را که دشمن بیشتر می زند همان را نقطه قوت بدانید. امیدوارم روحانیت با علم و عمل افزون تر بیش از پیش متوجه جایگاه حساس خود بوده و نقش آفرینی اجتماعی خویش را پررنگ تر سازد. تجربه ثابت کرده مردم روحانی مهذب صاحب علم و سلامت را در دل خویش جای میدهند. مردم دوست دارند دین و دنیایشان را از روحانیت اصیل و مردمی و ساده زیست دریافت کنند. به کوری چشم دشمنان، پژواک صدای دین و عدالت و مردم باشیم بإذن الله، ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شیطان درون، شیطان بیرون

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۲۱ ب.ظ

دعوت حسام‌الدین آشنا برای احتباس ذکر و کنترل توطئه‌های علیه روحانی و ظریف

 

حسن روحانی سابقه مشکوکی دارد. این سابقه مشکوک لزوما مربوط به دوران ریاست جمهوری و چوب حراج زدن بر بیت المال و هدر دادن خزانه دولت و ذلت در مقابل غرب و تعطیلی هسته ای و اخلال در روند فعالیتهای موشکی نیست. تشکیل مجمع عقلا توسط او در مجلس دوم که به دستور امام تعطیل شد، دیدار او با جاسوس اسرائیل که در کتاب تماس نوشته حسن عباسی افشا شد و نویسنده آن با ارائه مدرک در دادگاه تبرئه گردید، جریان رفت و آمدش به اسکاتلند و انگلیس به بهانه تحصیل آنهم در شرایطی که مقام امنیتی به شمار می آمد و ... نمونه هایی است که برای یک شهروند عادی بهانه کاملی به شمار می آید تا از هر گونه تصدی مناصب رده پایین اداری هم محروم شود. اما چطور میشود بهترین بچه های این مملکت در انتخابات رد صلاحیت می شوند ولی حسن روحانی به راحتی رشد کرده و عرصه را برای کشور فروشی مساعد می بیند احتمالا بر می گردد به مشابه چنین فیلمهایی که از علی شمخانی داشت و منتشر کرد. سگ پاچه گیر رسانه ای او هم اخطار داد که می توانیم بیش از این نیز دور برداریم پس پا روی دم ما نگذارید!

وقتی مسئولین در سطوح کلان حاکمیتی از مشی انقلابی و زیست اسلامی و آداب دینی فاصله می گیرند و آلوده زر و زور و رانت و کثافت کاری می شوند راه برای نفوذ منافقین و رشد خائنین در فضای مدیریتی و امنیتی هموار می گردد. حالا هی بگردید دنبال چهارتا افغانی که شاید قصد همکاری با جوخه های ترور دشمن را داشته اند. 

راستی یادتان هست این فرضیه مهم را که بعد از ترور شهیدان رجایی و باهنر مطرح گردید؟ اینکه سرویس های جاسوسی دشمن به راحتی حاضر میشوند در ازای شهادت رجایی و باهنر، یکی از مهمترین نفوذی های خود در سیستم امنیتی کشور یعنی کشمیری را به مهره سوخته تبدیل کنند لابد مهره بزرگتری داشتند که حاضر به چنین ریسکی شده اند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پسران هور

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۴، ۰۴:۴۳ ب.ظ

پسران هور»، سریال جدید شبکه یک | شبکه یک

 

اشک هور، عصاره فرزندان هور است؛ اما به نظرم پسران هور خیلی زیباتر و بهتر از کار درآمد. شاید به خاطر فرصت پرداخت تفصیلی به ابعاد سوژه توانست دل و ذهن مخاطب را با سیر داستان مأنوس سازد. با پسران هور می شد انس گرفت و کنارشان زیست و نفس کشید. بازی روان و باور پذیر و توجه به زوایای حقیقی جنگ از جمله اخلاص و معنویت و ساده زیستی و بی ادعایی و پرکاری، پسران هور را به مستندهای دلنشین گنجینه دفاع مقدس نزدیک ساخته بود. شهدا مظلوم زیستند و مظلوم از دنیا رفتند. شهدای هور، شهدای آب... شهدا با سختی مجاهدت کردند. شهدا یکبار در شهر و کاشانه خود به تیغ زهرآگین تهمت هدف گرفتند یکبار در میدان جنگ به تیر خصم سوختند. شاید دوباره عصر طلایی فرهنگ ایثار و شهادت زنده شود. شاید دوباره روزی بیاید که آرمان گرایی و آخرت محوری و وظیفه جویی و بی اعتنایی به زخارف دنیا ارزش پیدا کنند. دور نیست روزی که دوباره یادمان بیاید خلق شده ایم که در مسیر خدا به سوی تکامل قدم بگذاریم. شهید با هر آنچه مظهر تباهی است سازگار نیست. شهدا روح در کالبد جمهوری اسلامی هستند و بی راه و سلوکشان، جسم خالی و متروک، تعفن خواهد یافت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خانه موزه مقدم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۴۸ ق.ظ

خانه و موزه مقدم در تهران - مجله اینترنتی همیار

 

محسن مقدم هنرمند نقاش بود و البته باستان شناس. پدرش احتساب الملک از دستیاران مورد اعتماد ناصرالدین شاه بود برای همین خانه ای زیبا در تهران از او هدیه گرفت. مقدم مدتی در اروپا زندگی کرد اما به ایران بازگشت و منزل پدری را احیا نمود. او با حسن سلیقه و توجه به معماری ایرانی و البته مشورت همسرش که متولد بلغارستان و بانویی دانشمند و باستان شناس بود این خانه قدیمی را به زیبایی آراست و به یکی از زیباترین و دیدنی ترین خانه های جهان تبدیل ساخت. میتوانید در مرکز شهر تهران فاصله چهارصد متری کاخ مرمر از خانه موزه مقدم دیدن کنید.

نکته ای که جالب توجه است این که مرحوم مقدم بابت علاقه ای که به میراث فرهنگی داشت وقتی متوجه شد کاوشگران غیرمجاز و قاچاچاقیان عتیقه در حال فروش آثار سفالی و باستانی این مرز و بوم هستند که از قضا بسیاری از آنها از موزه های مطرح اروپا سر در می آورند و حکومت وقت هم در این زمینه حساسیت خاصی ندارد بنا بر انگیزه و عرق ملی با هزینه شخصی اقدام به خرید این آثار نمود که هم اکنون در خانه موزه او ماندگار شده و مورد بازدید علاقمندان قرار گرفته است.

آیت الله مرعشی نجفی نیز زمانی که در نجف تحصیل می کرد متوجه خرید آثار اسلامی قدیمی و نسخ خطی توسط گماشته های انگلیس گردید و به رغم بضاعت ناچیزی که داشت با هزینه روزه های استیجاری در گرمای طاقت فرسای عراق، اقدام به خرید این آثار نمود که هم اکنون کتابخانه وی در قم بزرگترین کتابخانه آثار خطی خاورمیانه است.

خیلی ها نسبت به سرمایه های فرهنگی بی تفاوتند. خیلی ها نسبت به سرمایه های فرهنگی حساسیت نشان داده و نقد و نظر دارند. اما عده کمی هستند که دور از هیاهو پا به میدان گذاشته و برای صیانت از داشته های فرهنگی از عمر و زندگی خویش مایه می گذارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مواظب روح و جسممان باشیم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۹ ق.ظ

تاثیر خود مراقبتی در زندگی

 

هر روز یا یک روز در میان در لابلای اخبار رسانه های مجازی خبری از ایست قلبی و فوت ناگهانی یک جوان منتشر میشود که بسیار ناراحت کننده است. بعضی اطبای سنتی، وفور این اتفاق تلخ را می اندازند گردن واکسن کرونا که چند سال پیش زدیم. بعضی اطبای جدید هم میگویند ویروس تازه ای شیوع پیدا کرده که افراد دارای زمینه را ناگهان به زمین می زند.

من کارشناس نیستم و نظر قاطعی هم در این باره ندیده ام اما عقل حکم می کند بیشتر مراقب خود باشیم. اولاً از بلایای آخرالزمانی به خدا پناه ببریم. غذای خوب و کافی و مقوی بخوریم. پرخوری ممنوع. غذاهای بیرون و یا آماده را به حداقل برسانیم. مایعات بیشتری مصرف کنیم. ورزش کنیم اما نه به طور حرفه ای صرفا در حد نرمش. از آنچه روح ما را آسیب زده و اثرش در جسم هویدا میشود فاصله بگیریم مثل غم و حرص و غصه و حسد و ترس و اضطراب و...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بوی بد رانت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۱۱ ق.ظ

نوین وکیل | مشاوره با وکیل حقوقی رایگان و تلفنی در تهراننحوه شکایت در  سازمان بازرسی کل کشور و رسیدگی به آن

 

اقدامی مشکوک در بیمارستان شهید بهشتی بابل
سازمان بازرسی وارد عمل شود

بر اساس نامه ها و اسنادی که در فضای مجازی منتشر شده مرکز ام ار آی بیمارستان شهید بهشتی تحت مدیریت دانشگاه علوم پزشکی بابل به بخش خصوصی واگذار گردید که این واگذاری دارای ابهاماتی عجیب است.
زمین مرکز متعلق به بیمارستان است
ساختمان مرکز توسط خیرین تاسیس شد
دستگاه هم متعلق به دولت است
با اینحال مدیریت مرکز در قبال اجاره ای اندک به بهانه عدم توانایی بیمارستان در اداره آن به بخش خصوصی واگذار گردید! 
درباره نحوه واگذاری مجوز و تشریفات قانونی مرتبط با آن و نسبت خانوادگی بعضی اعضای اصلی شرکت خصوصی با مسئولانی که اعلام کردند مدیریت مرکز از عهده دولت بر نمی آید نیز نکاتی قابل تامل وجود دارد که نیازمند بررسی مسئولانه است. 
به نظر میرسد لازم است مدعی العموم و یا سازمان بازرسی به منظور رفع ابهامات و نگرانی های موجود و دفاع از حقوق عامه با جدیت به این پرونده ورود نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کودکان زیتونی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۲۸ ق.ظ

photo_2025-10-18_05-48-53_9ycj.jpg

 

کاخ گلستان با اینکه در هسته مرکزی شهر قرار دارد به اندازه سعدآباد پر تردد نیست. نمایشگاه کودکان زیتونی، مجموعه آثاری از نقاشی های کودکان با موضوع صلح و محوریت غزه در یکی از تالارهای کاخ گلستان برقرار شده که بسیار زیبا و دیدنی است. آدم شاید به راحتی باورش نشود این آثار بدیع، کار دست کودکان هنرمند است. هم هنر نقاشی و هم نگاهی که از زوایای مختلف به سوژه داشته اند ستودنی و قابل تحسین است. گویا هنوز صدا و سیما گزارشی از این اتفاق خوب فرهنگی که قابلیت انعکاس جهانی دارد تهیه نکرده. خوب است آموزش و پرورش تهران نیز برنامه ای برای بازدید دانش آموزان از این نمایشگاه منحصر به فرد داشته باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حکایت هجران

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۱۷ ق.ظ

سنگر مزار شهید سید مرتضی دادگر واقع در روستای « اسپورز »

 

شهید سید مرتضی دادگر را با خاطره معروفش میشناسید درباره پرداخت قرض و بدهی پاسداری که پیکر او را تازه تفحص کرده بود. ماجرایش را احتمالا بارها خوانده و یا شنیده اید.

سید مرتضی مازندرانی است پدرش اهل یکی از روستاهای نکا که گویا همه مردمانش از سادات هستند و مادرش آذری زبان است. ساکن ساری بودند. هر دو هم فرهنگی بودند و خود سید مرتضی نیز در دانشسرای تربیت معلم درس می خواند.

با گردان امام محمد باقر علیه السلام که اغلب بچه های قائمشهر هستند به جبهه اعزام شد. در عملیات کربلای چهار قرار بود نیروهای این گردان به قسمتی از شهر بصره هلی برن شوند. سیدمرتضی که امدادگر بود گفت کاش کمی عملیات دیرتر انجام می شد من در روز تولدم شهید می شدم!

فرمانده گردان، شهید بلباسی بود (عموی شهید بلباسی مدافع حرم) آمد و گفت عملیات لغو شد. سر به سر مرتضی گذاشتیم که کلاً عملیات را از دست دادیم و باید برگردیم خانه. چیزی نگذشت در هفت تپه بودیم که گفتند بمانید عملیات دیگری در راه است.

کربلای پنج در نوزده دی آغاز شد. ما را به شلمچه بردند اما گردان ما وارد عمل نشد. چند روز بعد در بیست و دوم دی دستور آمد گردان ما جلو برود. تا آنجا حواسم به سید مرتضی بود که داشت به نیروها مهمات می رساند. در آن شلوغی گمش کردم. کمی بعد خبر شهادتش رسید. گفتند تیر خورده است به حنجره اش.  پیکرش در خاک عراق ماند. بیست و دوم دی سالروز تولد دوباره اش شد، همانطور که می خواست.

به روایت آقای صداقت از فرهنگیان بسیجی شهرستان ساری

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کج سلیقگی در جماران

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۴۰ ق.ظ

خانه امام‌ خمینی‌ کجاست | عکس + آدرس و هر آنچه پیش از رفتن باید بدانید

کاخ سعدآباد را چه کسی ساخت؟ بررسی تاریخچه و سازندگان این مجموعه باشکوه -  تریپ تودی

 

اینکه حسینیه جماران و خانه حضرت امام که در جوار آن است حتی ظهر روز جمعه هم برای بازدید کنندگان باز است جای تشکر دارد. تنها خانه متعلق به حاکمان ایران که برای بازدید از آن نیاز به پرداخت وجه نیست همین منزل ساده حضرت امام و حسینیه مقدس جماران است وگرنه از تخت جمشید تا قبر کوروش و ارگ کریمخانی و کاخهای مرمر و گلستان و سعدآباد و نیاوران باید دست به جیب برده و هزینه ای پرداخت کنید.

اما یک کج سلیقگی این وسط هست که نمیدانم مربوط میشود به مدیریت جماران و موسسه تنظیم و نشر آثار امام و یا تصمیمی از سوی نهادهای امنیتی است. منع ورود تلفن همراه و دوربین در حسینیه و بیت امام فرصتی تاریخی برای ثبت خاطره این دیدار و تشویق و تهییج دیگران برای بازدید از این مکان نورانی را از بین میبرد. آدم دلش میخواهد تصاویری که از بازدید کاخهای سعدآباد و گلستان و... ثبت کرده با تصاویری از بیت و حسینیه امام به دیگران نشان داده و شکوه ظاهری و پوشالی شاهان پرادعا و ورشکسته را با ابهت معنوی امام ساده زیستی که تمدنی نوین را در جهان رقم زد قیاس نموده و به رخ همگان بکشاند. مگر چند بار مسیر مسافر شهرستانی به جماران می افتد که فرصت ثبت این خاطره و نگاه سازنده تاریخی به عنوان یادگار و ارمغانی برای نسلهای بعد را از او دریغ می دارید؟ امیدوارم درباره این قانون غیرفرهنگی، تجدیدنظر فوری صورت بگیرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نامیرا راه حسین است و بس

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ

کتاب نامیرا صادق کرمیار نشر انتشارات کتاب نیستان هنر

 

کتاب نامیرا را خواندم و لذت بردم. داستانهای کربلا مثل خود روضه اباعبدالله هیچ وقت تکراری نمیشوند و انسان هر بار از شنیدنشان حظی چندباره نصیب خود می سازد. چند روز پیش هم کتاب دیگری از نویسنده این اثر خوانده بودم که در همین صفحه به تمجید آن پرداختم هر چند چنین آثار فاخری به تمجید چون منی نیاز ندارند.

ما همه میتوانیم کوفی باشیم. ما میتوانیم با وفا و یا عهدشکن باشیم. هر آن ممکن است عاقبت خود را با یک تصمیم درست یا نابجا دگرگون سازیم. برای عاقبت بخیری خود دعا و فکر کنیم.

یک عده از عبیدالله و دستگاه یزید پول گرفتند یا وعده مقام و به وسیله تطمیع و تهدید مسیر خود را تغییر داده و به یاری ظالم پرداختند.

اما عده ای عمیقا باور داشتند حسین علیه السلام مرد آخرت است و به درد دنیا نمیخورد. نمیتوان برای آبادی دنیا به او اتکا کرد.

عده ای عمیقا باور داشتند وفاق بین مسلمین باید حفظ بماند ولو به تحریف حق و نادیده گرفتن احکام وحی و غربت ولی خدا منجر شود.

راستی معقل از چه راهی توانست به خانه هانی نفوذ کرده و از حضور مسلم در بیت او مطمئن شود؟ پول برای امور خیر! بندگان خدا گمان کردند حالا که پولی برای مبارزه رسیده نباید دست رد زد. او را پیش مسلم بردند. مسلم پول را نگرفت و به فقرای کوفه بخشید، ولی دیگر جایش لو رفته بود و از ساده لوحی اطرافیانش ضربه خورد.

مراقب نفوذ باندهای قدرت و ثروت و کانونهای فساد اقتصادی باشیم. گاه در پوشش کار خیر و جهادی و هیاتی و اعطای وجوه شرعی به اهل دین نزدیک شده و در بزنگاهها از اعتبار خواص موجه برای حل مشکلات قانونی خود و چپاولگری بیشتر بهره می جویند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

انتصاب پر حاشیه

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۱۸ ق.ظ

اعتراضها به انتصاب مهدی عبوری که با وجود اتهامات مختلف و پرونده سنگین قضایی به مدیریت یکی از بزرگترین هلدینگهای کشور گماشته شد همچنان ادامه دارد. پیش تر نیز به ابعاد مختلف این ماجرا پرداخته شد.

 

photo_2025-10-20_07-13-14_teg3.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زندانی فاو

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۵۲ ق.ظ

انتشارات سوره مهر - کتاب زندانی فاو: خاطرات گروهبان دوم عراقی عماد جبار  زعلان الکنعانی اثر عماد جبار زعلان کنعانی معرفی و خرید

 

شخصیت اصلی کتاب، تو را با خود همراه میکند. جایی که نگران است همراهش نگران میشوی، جایی که گرسنه است دوست داری دستش غذا برسانی، خطری تهدیدش میکند اضطراب میگیری، اصلاً دوست داری راه فراری برایش فراهم شده و بتواند از مهلکه جان سالم به در ببرد و اسیر نشود، وقتی از سنگرهای خودی غذا می دزدد خوشحال میشوی و حس ترحمت ارضا میشوذ؛ اما وقتی یک بسیجی را هدف قرار داده و شهید می کند یادت می آید او دشمنت است و لااقل بخاطر این کارش باید روی سینه او نشسته و با دستانت خفه اش کنی. اسیر میشود خوشحال میشوی که زنده ماند، خوشحال میشوی بعد از مدتی نگاهش به ایرانی ها تغییر پیدا کرده و در اسارت، به حقایق پی برده و همفکر و همراستای وطنت به ثبت و نگارش خاطراتش از وقایع جنگ می پردازد. این جنگ را استعمار و استکبار به راه انداخت مثل سایر جنگهای دیگر تا کشورهای اسلامی یا جهان سوم همیشه عقب بمانند، صدام احمق بود و تابع غرب و شرق، انقلاب نوپای ما چاره ای جز دفاع از خود نداشت. بسیاری از مردم عراق فریب تبلیغات اغواگر حزب بعث را خورده و ایران را دشمن خود پنداشتند ولی زمانه اینطور باقی نماند. مثل نویسنده اسیر این کتاب که بیدار شد بسیاری از مردم عراق هم بعد از جنگ و نابودی حزب بعث بیدار شده و امروز اتحاد دو ملت ایران و عراق به خصوص در ایام اربعین، جلوه ای با شکوه از تمدن جهانی عصر ظهور را به تصویر می کشد.

درود بر مرتضی سرهنگی که در عرصه فرهنگ دفاع مقدس با نگاهی بلند مرتبه و هزینه ای که از جان مایه عشق و اخلاص و اندیشه زلالش پرداخت گنجینه ای فاخر از ادبیات مقاومت را برای نسلهای آینده ایران عزیز و مجاهدان جبهه جهانی مستضعفین به یادگار گذاشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عقب ماندگی داوطلبانه!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۴۰ ق.ظ

سید جمال‌الدین اسدآبادی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

این توانی که پاکستان و افغانستان دارند صرف زدن هم می کنند، توانی که عربستان و امارات می گذارند برای زدن یمن، ظرفیتی آماده رزم از جهان اسلام که با پول فشانی ترکیه و سعودی هزینه زدن بشار شد ... اگر این انرژی در راه نبرد با دشمن شماره یک جهان اسلام به کار می رفت؛ اوضاع چنین نبود. نمی دانم باید چقدرش را گردن استعمار پیر بیندازیم که خوب یاد گرفته جهان اسلام را چطور به خود مشغول سازد اما قطعا یک بخشش بر می گردد به استحمار خودخواسته حاکمان ابله کشورهای به ظاهر اسلامی که نفاق خویش را به پای زیرکی و سیاستمداری گذاشته و یا از سر جهل و نابخردی بازیچه مطامع استکبار قرار می گیرند. صد مصلح برتر از سیدجمال هم بیایند بعید است به راحتی بتوانند دولتهای اسلامی را ید واحده قرار داده و استقلال فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی دنیای اسلام را در برابر زیاده خواهی و چپاولگری و استثثماری که از سوی نظام سرمایه داری غرب تحمیل میشود رقم بزنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خوشبخت گاو!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۳۷ ق.ظ

مروری بر فیلم سینمایی عروس

 

فیلم عروس را دیشب از شبکه نمایش نگاه کردم. این فیلم سال 69 روی پرده سینما آمد. آن موقع اول راهنمایی بودم. بارها با افراد مختلف به سینما رفتم و تماشایش کردم. الان پسر کوچک من کلاس هفتم است. باز هم از دیدن این فیلم لذت بردم.

بهروز افخمی در فیلم عروس کوشید به صورت غیرمستقیم و زیر پوستی (صرفا با پخش صدای مارش عملیات و ضدهوایی) این پیام را به نسلهای بعد منتقل کند که در اوج بحبوحه جنگ و مقاومت، عده ای بی اعتنا به درد مردم همچون زالو به جان اقتصاد و سلامت کشور افتادند از بازی سکه و دلار تا قاچاق عتیقه و دارو و کلاهبرداری و... خون ملت را در شیشه کردند و البته خیری ندیدند. جایی که سوژه اصلی فیلم جلوی آینه می ایستد و به خاطر سرمایه بادآورده ای که از راه حرام به چنگ آورده و وضعیت روحی بهم ریخته اش به خود لقب خوشبخت گاو می دهد.

جنبه مثبت و آموزنده عروس اصلا قابل کتمان نیست. اما سینمای ایران را بعد از تولید این فیلم باید وارد دنیای جدیدی دانست. بعدها که فیلم های زرد و گیشه ای به مرور از دل سیاه و ذهن آلوده بعضی هنرمند‌‌‌‍ ‌‌نماها سر بر آورد به قول فریدون جیرانی بهانه شان تقلید از فیلم پرفروش عروس بود. آنها بی اعتنا به درسهای خوبی که در این فیلم بوده صرفا به جنبه های فرمی آن نگاه کرده و برای درآمد و شهرت بیشتر به تقلید از عروس در محور قرار دادن تیپ و قیافه بازیگران (برگرفته از درخشش نیکی کریمی و ابوالفضل پورعرب) و زندگی لوکس و نمایش زر و برقها و تجملات پرداخته و سیر سقوط سینمای ایران را تا بدل شدن به فیلمفارسی های قبل از انقلاب و ساخت آثار سخیفی چون رخساره و شام آخر و ...  پیرپسر؛ آغاز نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رها شدگی افکار عمومی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۲۵ ب.ظ

مدیریت افکار عمومی یکی از اصلی ترین عناصر اداره هر حاکمیتی است. اصطلاحاتی مثل جهاد تبیین، جنگ روایتها، جنگ روانی، جنگ نرم، نهضت روشنگری و... را بارها شنیده ایم. همه این عبارات، حول محور افکار عمومی دور می زند. هر حاکمیتی سعی می کند با مدیریت افکار عمومی به ثبات و قوام رسیده و دشمنان خود را از طریق افکار عمومی به عقب براند.

دشمن نیز همواره در تلاش است با تشکیک در باورها، تحریف واقعیتها و ایجاد شبهه و نشر اخبار کذب و ... فضای جامعه را بهم ریخته و تحت کنترل خود درآورد.

هر جنگ سختی به مقدمه جنگ نرم نیاز دارد.

این چند مثال برای مردم کشور ما آشناست:

وقتی عمرو سعد زمامدار کوفه شد برای ارعاب مردمی که قصد قیام و حمایت از مسلم بن عقیل را داشتند شایعه کرد که سپاه عظیمی از شام در حال عزیمت به کوفه برای قلع و قمع مردم است. این سپاه بعد از 1400 سال هنوز هم به کوفه نرسیده است!

صدام برای اغاز حمله به ایران، اینطور وانمود کرد که ایران با بمب گذاری و خرابکاری در بصره و بغداد قصد حمله به این کشور را دارد. بعضی اسرای عراقی در خاطراتشان می گفتند برای ما سوال بود اگر ایران آغازگر جنگ است پس ما در خرمشهر چه می کنیم؟ آنها باید در شهرهای ما باشند.

منافقین از حربه شایعه سازی بالاترین استفاده را برای تخریب انقلاب اسلامی بردند. نمونه مشهورش مظلومیت شهید بهشتی بود که حتی نزد بسیاری از مومنین نیز چهره تخریب شده ای داشت.

پیروزی انقلاب اسلامی بر رژیم طاغوت نیز از طریق جنگ نرم صورت گرفت. انقلاب اسلامی انقلاب مسلحانه و کودتا نبود. ابزاری چون کتاب، اعلامیه، نوار، منبر و ... مهمترین نقش را در بیداری جامعه و قیام عمومی بر ضد رژیم سفاک شاه ایفا نمود.

حماس یک گروه است نه یک دولت. غزه هم یک منطقه کوچک است. استفاده مناسب از رسانه توانست کاری کند که همه افکار عمومی دنیا بر ضد رژیم صهیونیستی بسیج شود. کاروان جهانی صمود، قیام سراسری مردم بر ضد صهیون بخصوص در اروپا و آمریکا، تحقیر و توهین رژِیم منحوس در ورزشگاههای دنیا و... نمونه هایی از برتری حماس در هدایت افکار عمومی  بر ضد دولت سرمایه دار اسرائیل و همپیمانانش بود که غولهای رسانه ای دنیا را در اختیار دارند.

کشور ما در شرایط جنگی است. ماهیت انقلاب اسلامی منافع غرب و استکبار را به خطر می اندازد. جنگ با جمهوری اسلامی به خصوص بعد از پایان دفاع مقدس هشت ساله در عرصه فرهنگ و رسانه متمرکز گردید. نمی شود کتمان کرد که دشمن در این زمینه به توفیقاتی هم دست پیدا کرد. تغییر سبک زندگی، نفی احکام الهی، بدبینی به حاکمیت و سرسپردگی به تریبونهای تبلیغی دشمن از نتایج این شبیخون فرهنگی است که در لایه هایی از مردم اثر گذاشته است.

جنگ دوازه روزه اخیر از اتفاقات مبارکی بود که فضای جامعه را دوباره به سمت ارزشهای ملی و دینی سوق داد و مانع از بروز شورشهای خیابانی به بهانه هایی چون گرانی و قطع برق و ناترازی های مدیریتی گردید اما اوضاع قطعا اینطور نمانده و دشمن با رصد واقعیتها بعید است دوباره به سمت حمله نظامی رفته و همچنان تمرکزش را روی ضربه فکری و فرهنگی به نظام خواهد گذاشت.

دنیای مجازی، شهر بی در و پیکری است که عرصه را برای انتشار هر حرف و تصویر و خبر و شبهه ای باز گذاشته و ذهن مردم به خصوص جوانها را آماج حملات رسانه ای دشمنان قرار داده است.

برگردیم به همان اصطلاحاتی که در اول بحث یادآور شدیم. جهاد تببین، نهضت روشنگری، جنگ روایتها...

ما وظیفه داریم در این نبرد نابرابر نسبت به رها شدگی افکار عمومی، فکری جدی نماییم.

وظیفه داریم از بیان حقایق غافل نبوده و لحظه ای در پاسخگویی به افکار عمومی و رفع شبهات و حمله به زیرساختهای فکری و تمدنی دشمن معطل نمانیم.

نسل جدید را باید از طریق تبلیغ هنرمندانه با ارزشهای اسلامی و سبک زندگی مبتنی بر هویت ملی و دینی مأنوس نماییم.

باید مواظب باشیم بهانه دست دشمن ندهیم. در امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مسئولان و کارگزاران مصرّ باشیم اما حواسمان باشد ضعفها و نقدها به پای اصل نظام نوشته نشود. جریان مطالبه گری باید در اختیار مجموعه های ارزشی قرار بگیرد. اصول و خواسته های اجتماعی و حاکمیتی اسلام را در همه ابعاد فرهنگی و اقتصادی و مدییریتی و سیاسی بی کم و کاست یادآور شویم. مسئولین باید در پاسخگویی به مردم و جوانان که بارها مورد تأکید رهبر فرزانه انقلاب قرار گرفته کوتاهی نورزیده و اگر اشتباهی مرتکب می شوند درصدد توجیه بر نیایند.

باید به گونه ای رفتار کنیم که مأمن و ملجأ مردم قرار گرفته و ملت باور کند مطالبات و حرفهایش را بی نیاز از همراهی دشمن می تواند در چارچوب تریبونها و رسانه های خودی و متعهد پیگیر باشد.

بپذیریم در جنگ نرم با دشمن قرار داریم و با توکل بر خدا یک لحظه را برای تأمین خوراک فکری جامعه از دست ندهیم. تبلیغ چهره به چهره نقشی مهم در این عرصه دارد. تجربه ثابت کرده دل و ذهن پاک جوانان وقتی به حقایق اسلام و انقلاب آشنا شده و پلیدی دشمن را در می یابد به اقتضای فطرت زلال و الهی خویش به سمت نور و گریز از ظلمت گرایش پیدا می کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به فکر آبروی انقلاب باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۴۰ ق.ظ

شهردار بابل بازداشت شد

 

سایت خبری تحلیلی بولتن نیوز نزدیک به یکی از محافل مهم کشور طی یادداشتی که دیروز منتشر کرد خبر داد مجتبی الله قلیپور (حکیم) شهردار اسبق بابل که به دلیل پاره ای از اتهامات مالی و اداری مدتی را در بازداشت به سر برده و مجبور به استعفا شد با اعمال نفوذ کانونهای قدرت قرار است به عنوان عضو هیأت نظارت بر انتخابات شورای شهر معرفی شود!

شما را به خدا ببینید کار مملکت به کجا رسیده که باید شاهد باشیم متهمان دانه درشت پرونده های مالی، ناظر سلامت نامزدهای شورا باشند! واقعا کسانی که پشت پرده این ماجرا هستند قصد خدمت به اسلام و انقلاب را دارند یا میخواهند سوژه ای برای اعتراض اجتماعی درست کنند؟ آدم عادی یک دهم این پرونده را داشته باشد آبدارچی اداره هم نمیتواند بشود.

این بابا داماد امام جمعه بابل است و شخص امام جمعه حتی اگر در این انتصاب نقش نداشته باشد از نظر افکار عمومی در مظانّ اتهام قرار گرفته و این اتفاق نتیجه ای جز بدنامی جریان انقلاب و تمسخر و بی اعتمادی نسبت به سلامت نظام نخواهد داشت. شما را به خدا دلتان برای این نظام و انقلاب مظلوم بسوزد.

متن خبر بولتن نیوز را در لینک زیر مشاهده کنید:

https://www.bultannews.com/003fe8

 

تکمیلی:

 

فتنه فاطمی

فاطمی نماینده اصلاح طلب شهرستان بابل که تلاش داشت با اجرای کنسرت موسیقی برای خود دستاوردسازی کند بعد از لغو آن که با اعتراض نیروهای ارزشی صورت گرفت تصمیم زیرکانه ای را اتخاذ کرد.
وی با استفاده از سهمیه خود مجتبی حکیم شهردار اسبق و بازداشتی بابل را که داماد امام جمعه است به عضویت شورای نظارت بر انتخابات شورای شهر در آورد.
اگر کسی به این موضوع اعتراض نکند او به زعم خود برای تایید صلاحیت خویش در دور بعدی انتخابات مجلس، سرمایه گذاری کرده است.
اما اگر مردم به این موضوع اعتراض کنند طبعا یکبار دیگر حواشی مربوط به دستگیری داماد امام جمعه بر سر زبانها افتاده و از این طریق انتقام تعطیلی کنسرت که تنها دستمایه و پوشش کارنامه خالی اوست را گرفته است.

 

تکمیلی تر: با فشار افکار عمومی، اسم نامبرده از عضویت در اعضای هیات نظارت بر انتخابات شورا حذف گردید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وزیر آموزش و پرورش پاسخگو باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۴۴ ب.ظ

نماز جمعه باشکوه بندپی شرقی با سخنرانی رئیس آموزش و پرورش منطقه

 

رییس آموزش و پرورش یکی از مناطق بابل گفت مدرسه جای غم نیست، پس مراسم مذهبی ممنوع! درباره حجاب و ... هم حرفهایی زد.

این خبر امروز صبح در فضای مجازی پخش شد. پیامکی از مدیر مربوطه سوال کردم. تکذیب کرد که منظورش اینطور نبوده و چیز دیگری بود. طبعا با توجه به آنچه در افکار عمومی منتشر شده وظیفه دارد به طور رسمی بیانیه بدهد و توضیحاتش را در فضای رسانه ارائه کند. بعضی حاضران در جلسه همچنان اصرار دارند که وی چنین حرفی زده و مخالفت خودش را با برگزاری برنامه های مذهبی در مدارس اعلام نموده است.

وزیر آموزش و پرورش کیست، چطور به این منصب رسید؟ برادرش کیست؟ اگر قرار است این مجموعه، ارزشی باقی مانده و دچار حواشی تربیتی نشود ضروری است نسبت به چنین گزارشاتی واکنش لازم نشان داده شده و تحقیقات کامل صورت بپذیرد. وزیر آموزش و پرورش اگر نگران افت تحصیلی و تربیتی دانش آموزان است -که بارها چنین اذعان داشته- بهتر است پیش از آن نگران وضعیت مدیریتی و تراز علمی و اعتقادی مسئولان ذی ربط باشد.

تکمیلی: رییس آموزش و پرورش بندپی شرقی بابل بیانیه ای داد توضیحاتی ارائه و در نهایت عذرخواهی کرد.

تکمیلی تر: امام جمعه بابل هم موضع سخت و جانانه ای بر ضد رییس آموزش و پرورش بندپی شرقی گرفت. آتش اعتراضها در سطح افکار عمومی بالاست و گمانه ها از احتمال عزل یا استعفای وی ظرف ساعات آتی خبر میدهد. موضع امام جمعه بابل خوب و درست و قابل تقدیر است اما یادمان نمیرود در جریان خرده فرمایشات غلط استاندار مازندران پیرامون حجاب که بازتاب ملی داشت و حتی خطیب جمعه تهران نیز لب به اعتراض گشود امام جمعه بابل و اغلب ائمه جمعه استان متاسفانه سکوت نمودند.

و بسیار تکمیلی تر:

 

پیرامون حواشی جناب ابراهیم تبار

رییس آموزش و پرورش بندپی شرقی بابل حرف غلطی زد و بعد عذرخواهی کرد. همه به او تاختند بلایی سرش آوردند که به حد ذکر شهادتین و اثبات مسلمانی خود رسید!
بعید نیست او اگر همچنان رییس اداره بماند تا پایان ماموریتش هر روز در مدارس به اجرای نوحه و سینه زنی بپردازد.
واکنشهای مردمی به اظهارات اشتباه او ستودنی است
اما
آقایان صاحب تریبون در استان باید به این سوال جواب بدهند چرا در مقابل حرف غلط استاندار مازندران که حتی امام جمعه تهران را به واکنش کشاند مهر سکوت بر لب زدند؟ چون بودجه و امکانات و سهام اداری کانونهای سیاسی در اختیار اوست؟
پشت سرش یک مشاور بی ادب وی نیز هر چه لایق خودش بود را به منتقدان استاندار حواله داد باز هم صدایی از صاحبان تریبون شنیده نشد. پشت سر او فرماندار تازه به دوران رسیده ساری هم به حامیان حجاب توهینی کرد که خودش لایقش بود صدایی از کسی برنخاست.
نهی از منکر صاحبان تریبون به گونه ای نباشد جایی که دیوار کوتاه میبینند طرف را له و لورده کنند جایی که با منافعشان سازگار نیست سوت بلبلی زده و از کنارش عبور نمایند.
چه بسا اگر همان موقع جلوی استاندار می ایستادید شاهد این خرده فرمایشات شبه روشنفکرانه مدیران پایین رده نبودیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اختلاس مهم است؛ اما مردم مهم تر!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۱۲ ق.ظ

آمریکا محمدجواد ظریف وزیر خارجه رژیم ایران را در فهرست تحریم‌ها قرار داد |  خبر نامه شب تاب

 

محمدجواد ظریف در آخرین اظهار نظر خود آنهم در شرایطی که هنوز وضعیت جنگی در منطقه حکمفرماست گفت: موشک مهم است، اما مردم مهم تر!

خب این موشکها هم برای همین مردم است و ضامن سلامت و منفعت و کرامت همانهاست. مبنای فکری ظریف کاملا مشخص است. صدها بار در گفتار و عمل ثابت کرده که اعتقادی به تقابل با آمریکا و اسرائیل (آرمانهای انقلاب) ندارد و معتقد است زندگی بهتر در گرو اطاعت پذیری از استکبار قرار دارد. موشک نداشته باشیم می توانیم یک ساندویچ همبرگر بیشتر بخوریم. به ظریف خرده ای نیست. خیلی ها نگاهشان فراتر از نوک بینی نمی رود و دلباخته غرب و سرباز نظام سرمایه داری هستند. تعجب از مسئولان ارشد لشکری و کشوری است که چرا همچنان در جلسات خود از وی مشورت گرفته و جالب آنکه به رغم شناخت مبنای فکری او که مخالفت با فرهنگ مقاومت است تحت تأثیر افکارش قرار میگیرند!

نکته بعد اینکه بودجه های کشور دو بخش دارد. یک بخش کوچکش می رود برای امور نظامی که ثابت شد در موشک سازی و پرتاب ماهواره و تسلیحات دفاعی هوایی و زمینی و دریایی دستاوردهای خوب و قابل اعتنایی داشته و داد دشمنان را درآورده است. قسمت اعظم بودجه ها برای امور جاری کشور هزینه می شود که متأسفانه بخش قابل توجهی از آن به راحتی هدر می رود. چرا امثال ظریف در قبال ضررهای هنگفتی که پرونده کرسنت به ملت تحمیل کرد جانب مردم را نگرفت؟ چرا در قبال ظلمی که بانکها یا گمرک یا صنعت خودروسازی به ملت تحمیل میکنند صدای او در نمی آید و دم از مردم نمی زند؟ چرا او اینقدر هوای رفقایش دارد و قصور در کمبودها و عقب ماندگی های معیشتی را جدا از عملکرد کانونهای قدرت و ثروت و همپالکی های غربگرای خویش که از قضا بدجوری دستشان در پرونده های مفاسد اقتصادی و حقوقهای نجومی و رانت خواری و... آلوده است دانسته و صرفا تسلیم در برابر غرب را راه پیشرفت کشور می داند؟ ظریف نمیخواهد سکه هایی که بابت کلاه گشاد برجام و تتمه فریبنده فرانچسکو از جیب مردم به چنگ آورده به آنها بازگرداند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

توجیه المسائل

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۳۸ ق.ظ

از امام جمعه فریدونکنار نقل شده که گفته چون فضایی برای دوچرخه سواری بانوان تدارک دیده نشده پس حق نداریم به دوچرخه سواری آنها در ملأعام اعتراض کنیم. (نقل به مضمون)

بعضی دوستان انقلابی این شهر شهید پرور و خوشنام -که گویا برخی مسئولانش خیلی در تراز شهری با این سبقه و صبغه نیستند- ناراحت شده اند که چرا جناب خطیب محترم جمعه دارد ژست شبه روشنفکری به خود میگیرد!

به نظر من این عبارت ایشان بیش از آنکه سیاق روشنفکری داشته باشد خاستگاه توجیهی دارد.

امام جمعه که امام جمعه است و قطعاً از فتاوای مراجع در خصوص دوچرخه سواری علنی بانوان اطلاع دارد. خودش رییس شورای فرهنگ عمومی شهر است و میتواند پیگیر مایحتاج و لوازم فرهنگی شهر از جمله پارک مخصوص بانوان باشد.

اما

نکته اینجاست به نظر، ایشان خوب می داند که حتی اگر محیطی برای دوچرخه سواری بانوان اختصاص یابد هم باز عده ای پیدا می شوند که در ملاءعام دوچرخه سواری کنند. خب آن وقت چه کسی باید به آنها اعتراض کند؟ همین عزیزانی که در حال حاضر وظیفه دارند بر اساس قانون جلوی کشف حجاب را بگیرند اما به روی مبارک خود نمی آورند. در تابستان اخیر با جمعی از دوستان به دریای فریدونکنار رفتم. حتی در قسمتی که طرح سالم سازی ویژه آقایان بود هم عده ای از خانمهای کشف حجاب کرده وارد آب شده و به شنا پرداختند. در حالی که مسافتی اندک آنطرف تر، فضای اختصاصی بانوان برای شنا فراهم بود. کسی آمد و مانعشان شد؟ اصلا و ابدا.

به حرف زدن باشد که از دست همه بر می آید، آقایانی که مسئولند و دستی بر آتش دارند چرا فقط به سخنوری اکتفا نموده اند؟ اگر انگیزه مقابله با منکر را ندارید مواظب باشید جاده صاف کن اشاعه آن نباشید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شام ملیتا

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۳۲ ق.ظ

‫کتاب شام ملیتا محمدرضا وحیدزاده + دانلود نمونه رایگان‬‎

 

شام ملیتا را خواندم. بر اطلاعاتم افزوده شد هر چند می شد تا حدودی در فضای مجازی هم به این اطلاعات دسترسی پیدا کرد. هر سفری نوشتنی است. هر سفرنامه ای خواندنی و چه بسا عبرت آموز است؛ اما عزیزان جبهه انقلاب وقتی میدانند زیر ذره بین عیب جویی و مچ گیری جبهه ضدانقلاب قرار دارند باید دقت کنند در سفرنامه شان آن هم وقتی ذکر میکنند که هزینه به عهده خودشان نبوده به جای مانور دادن روی اطعمه و اشربه رنگارنگ و اشتها برانگیز اشاره ای هم به دستاورد و فایده سفر و دیدارها داشته باشند تا متهم به هدر دادن فرصتها و امکانات نشوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کی پکس

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۱۱ ب.ظ

فیلم K-PAX - کی پکس را آنلاین دانلود و تماشا کنید | نماوا

 

خدا نور است و هر آنچه از جنس اوست هم. حقیقت نور است. امید نور است. انسان نور است. عالم انعکاسی از وجود فراگیر و بی حد و حصر خداست. روشنایی روی حال و روحیه انسان تأثیر می گذارد. میزان و حجم و نحوه تابش نور در حال و هوای روحی آدم اثر دارد. فضای تاریک و دلگیر را با روشنایی می توانید از غم و افسردگی به نشاط نزدیک نمایید. انسان در لحظه مرگ هم نوری می بیند و به آنچه خانه اصلی و ذره ای از انعکاس وجود آن است باز می گردد.

امید را اساسا مضاف الیه نور می دانند. سرخورده مهجور افسرده اگر ذهنش منعطف به نور امید شود، شکوه زندگی را دوباره درک خواهد کرد.

انسانی که از تعلقات دست و پا گیر مادی خلاص می شود باطن عالم را تماشا می کند و به دنیای نور نزدیک تر می شود. اوست که فراتر از قیود دنیایی به اخبار و حقایق عالم دسترسی بیشتری پیدا می نماید.

کی پکس، فیلم آمریکایی علمی و تخیلی و معمایی است و چقدر دیدن چندباره آن می ارزد. هر اثر هنری که انسان را به فکر و تأمل و مطالعه و تدقیق فرابخواند شاهکاری در دامنه فطرت و احیای حقیقت به شمار می آید.

دیدم در نقد و معرفی کی پکس نوشته اند اوج فیلم زمانی است که قهرمان در محضر دانشمندان بزرگ فیزیک و نجوم از دانسته های طبقه بندی شده محرمانه آنان درباره سیاره ای ناشناخته سخن به میان آورد. قهرمان فیلم، بیمار روحی است که در چارچوب اقتضای حزن درون و بریدنش از جاذبه های عالم ماده، روحی سبکبال یافته و به بخشی از حقایق و اخبار عالم دسترسی پیدا نموده است. گاهی حقایق و ناشنیده ها بر زبان اهل دل جاری می گردد. کی پکس حکایت دلی سوخته و ویران است که صاحبش فقط خداست حتی اگر کارگردان نخواهد روی این وجه آن مانور دهد. تمدن غرب باید عالم غیب را باور کند. دنیا فقط خوردن و خوابیدن و پول درآوردن و لذت طلبی نیست. قهرمان فیلم در پرتو دل بریدن از تعلقات مادی –هر چند در قالب تحمیل- خبر دارد چه روز قرار است برایش اتفاقی مهم رخ دهد. این دسترسی فرا مادی برای اهل عرفان نیز بسیار سهل الوصول محسوب میشود.

اوج فیلم از نظر من آنجایی است که بیماران افسرده آسایشگاه روانی با اعتقاد به وجود دنیایی بهتر، شاداب تر می گردند. آنها قهرمان خود را مرده یا شکست خورده و زمین افتاده نمی پذیرند و ترجیح می دهند اعتقاد به ظهور خوشبختی و تغییر را در وجود خویش زنده نگاه دارند. معنویت، کمتر یا بیتشر، گمشته همه ما انسانها در سراسر گیتی است.

و البته چقدر خوب است انسان گاهی با عینک دیگران به دنیا نگاه کند. ما زمانی پخته و رو به تکامل می شویم که با همه نگاهها و طرز تلقی ها آشنا بوده و بدانیم برای چه مسیر خود را انتخاب نموده ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در فاصله دو بوسه

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۰۴:۵۲ ب.ظ

‫مشاهده و خرید اینترنتی کتاب در فاصله دو بوسه زندگی شهید مجید حداد عادل‬‎

 

می گویند یک منبر خوب منبری است که در آن هم آیه خوانده شود هم حدیث، شعر باشد، داستان داشته باشد... آموزنده و سرگرم کننده و متنوع باشد. کتاب "در فاصله دو بوسه" یک چنین ویژگی را در خود دارد. هم نویسنده اش اهل علم و ادب است هم سوژه آن از چنین خاصیتی برخوردار است.

بعضی آدمها اهل ادب و هنر و علم هستند و فقط به درد کتابخانه یا کلاس درس می خورند، بعضی ها در کار موفقند مدیر با عرضه ای هستند اما ذوق علمی یا هنری ندارند. مجید حدادعادل همه این ویژگی ها را با هم در خود جای داده بود.

در ورزش محکم و با انگیزه بود. در تفریح و گردشگری هم همینطور. با ساده ترین امکانات به نقاط دیدنی دور دست سر می زد. اهل کوهنوردی در دشوارترین شرایط بود. یک بچه دانشجوی درس خوان و نمره بیست و در ظاهر از آن دست بچه هایی که همیشه در کلاس در ردیف نخست، دست به سینه می نشینند؛ اما این یکی خیلی به درد بخور بود! انبار سیمان پدر را مدیریت می کرد، جدی و با تدبیر بود. سربازی رفت، فرز و چالاک بود. در مبارزه سیاسی جلودار بود. در امر به معروف و نهی از منکر شجاع بود. اهل شعر و قلم و ادبیات بود. به جبهه که رفت دیده بان شد، نقطه ای پا گذاشت که شاید هیچ دیدبانی در جنگهای دنیا چنین نکرده باشد. در عمق جبهه دشمن چسبیده به خاکریزهای مقابل پناه بگیرد و گرای ویرانگر تجهیزات دشمن را برای هدایت آتش توپخانه ثبت نماید. مدیر رادیو شد دغدغه تولید آثار فاخر را داشت که موفق هم بود. معاون استاندار که شد لحظه ای آرام و قرار نداشت و جالب آنکه با همه زحمت و تلاش و ابتکاری که به خرج میداد منتی بر سر کسی نداشت که هیچ معترض بود حقوقی که به او میدهند بیش از حق اوست!

انقلاب اسلامی را تحسین کنیم که چنین شخصیتهایی را شناخت و بالا آورد یا انقلاب را مذمت کنیم باعث شد چنین جوانان تخبه ای را از دست بدهیم؟ حقیقت آن است بباید انقلاب اسلامی را ستود برای کشف و میدان دادن به جوانان با فضیلتی که با خون سرخ خود الگوی عزت و استقلال و قدرت این ملک قرار گرفته اند. اگر انقلاب نمی شد کجا عرصه برای درخشش و ظهور امثال مجید فراهم بود؟ اگر آب حیات شهادت نبود کجا مثل مجید را می شناختیم و عیار صحت طریقت خویش قرار می دادیم؟

پدر مجید یک راننده کامیون بود که چنین فرزندانی را تربیت نمود. غلامعلی حدادعادل برادر بزرگتر شهید مجید، با نوشتن این کتاب نه تنها به برادرش که به تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ادای دین نمود و البته مبتکر نگاه جدیدی در تولید آثار مکتوب دفاع مقدس گردید که از جامعیت روایی و سندی برخودار باشد. این که از پیامبر بزرگ ما نقل است خدا در آخرالزمان با شهادت، بهترینهای امت مرا گلچین می کند با مطالعه زندگی شهدا قابل درک و اثبات است. خدا چقدر خوش سلیقه است. مجید چقدر دلش برای پرواز پر می کشید با اینکه پول و پست و دانش و هر آنچه از اقلام مادی است برایش قابل دسترس بود. نگاه عارفانه اش اما در تب و تاب وصال بود و هوای دلدار، بی قرارش می نمود. این کتاب و شرح زندگی مجید حدادعادل به عنوان یک شهید خودساخته و الگو در طلب دانش، ورزش، مبارزه، خودسازی، هنر، مدیریت، مردم داری و مجاهدت قابلیت ساخت یک سریال جذاب و آموزنده و پرمخاطب را دارد به خصوص قریحه طنز و شوخی های زیرکانه او که شخصیت یک انقلابی عالم و مدیر و مبلغ عملی دین و انقلاب را به نیکی ترسیم می نماید.

به فال نیک گرفتم خواندن این کتاب را. بر حسب اتفاق مصادف با روزی شروع شد که سالگرد پر گشودن مرغ جان این جوان رعنای کربلای خمینی بود. زین پس گذرم به دارخوین که بیفتد به فضل خدا به یاد او هم خواهم بود.

راستش این متن تا همینجا تمام است و از حوصله مخاطب، بیرون اما قلقلکم می آید دو نکته را کوتاه عرض کنم. هنرمندان رزمنده انصافا حضورشان نعمت مضاعفی در دفاع مقدس بود. بهروز مرادی را ببینید آن موقع در اوج التهابات نبرد شهری، دغدغه تأسیس موزه جنگ خرمشهر را داشت. در مسجد جامع را برد یک گوشه امن گذاشت. حالا بروید آن موزه را ببینید. آثار نگاه بلند این بسیجی شهید در آن هویداست و راهنمای تاریخ. مجید حداد عادل آن موقع دغدغه رمان نویسی از زندگی شهید ایرج نصرت زاد را داشت و به دوستی سفارش نمود و نیز دغدغه تولید آثار موسیقی ماندگار تاریخ که فرهنگ و حقایق انقلاب را در خود جای دهد مثل سرود معروف مرتضای مطهر و....

محمدزمان ولی پور خسته بود. داشت با همرزمانش به عقب بر می گشت. تویوتا زیر پایش ایستاد اما سوار نشد شاید از او خسته تری هم باشد. لحظاتی بعد خمپاره ای آمد و پر کشید. جعفر شیرسوار میتوانست گوشه ای خیز بردارد اما ترجیح داد بایستد آن وسط، همرزمان آشفته اش را راهنمایی کند، همانجا پر گشود. ابوالفضل رضایی روشن در جنگ اخیر شهید شد. دید هواپیمای اسرائیل آمده، دوید رفت خوابگاه، بچه ها را صدا زد و نجاتشان داد و خودش پر گشود. مجید حداد عادل می توانست زیر حملات دشمن برود گوشه ای اما ایستاد تا همراهانش را راهنمایی کند و ... خدا چقدر خوش سلیقه است برای گلچین بهترینهای امت رسول.

غلامعلی حدادعادل بابت یکی از آثارش، جایزه ای برنده شد. چهارده سکه بهار، همانجا هدیه داد به یاد برادرش مجید و به نام او کتابخانه ای در کوی ذوالفقاری آبادان تأسیس شود. حتماً به این کتابخانه میروم و به لطف خدا به وسع خود کتابهایی را آنجا هدیه خواهم داد. این کتاب را میهمانی به امانت گذاشت تا بخوانم و پس بدهم. از حسن سلیقه و لطف او نیز سپاسگزارم. الحمدلله که با چنین شهدایی آشنا میشویم. خدا به ما رحم کند این شهدا را دیده یا شناخته ایم و پا کج میگذاریم.

چند روز پیش شعر این شهید با ترجیع بند لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون را در گروههای مجازی پخش کردم. متوجه شدم خیلی از دوستان همراستا و همداستان نیز مثل حقیر شناخت چندانی از این شهید نداشته اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چرندک!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۱۱:۰۳ ق.ظ

شوخی و شرایط آن

 

ما انتظار داریم هم جلوی بی حجابی گرفته شود هم بنزین گران نشود؟ نمی شود!

دلیل آن که جلوی کشف حجاب و هنجارشکنی ها و بعضا عریان گردی جماعت لاقید گرفته نمی شود همان دلیلی است که باعث شده جلوی افزایش قیمت بنزین گرفته شود. فعلا نمی خواهند کشور شورش شود چون در شرایط جنگی و تقابل احتمالی رو در رو با دشمن قرار داریم.

عزیزان هنجارشکن لاابالی دوست دارند هم همینطور آزاد و بی قید بچرخند هم نظام جلوی اسرائیل نایستد و دوباره جنگ نشود؟ نمی شود! اگر جلوی تابو شکنی ها گرفته نمی شود دقیقا بخاطر حفظ آرامش درون و پیشگیری از سوءاستفاده دشمن برای آغاز حمله مجدد است. وگرنه منطقه آرام شود قوانین داخلی هم پررنگ و با جدیت اجرا خواهند شد.

خب، پس اگر تحمل گرانی بنزین و جهش قیمتها را داریم با بی حجابی مخالفت کنیم.

اگر تحمل اعمال قانون حجاب و برخورد با هنجارشکنی را دارند انتظار توقف جنگ با اسرائیل را هم داشته باشند!

به نفع همه است که تخاصم با رژیم غاصب ادامه پیدا کند. برای مستضعفان، بنزین گران نمیشود، برای شکم سیرهای لخت و عور هم آزادی های حیوانی مستدام خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتتان را برای این بی هنر هدر ندهید

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۰ ق.ظ

بی‌هنری ، بهترین هنر است! - سرزمین هنر

 

محمدرضا باهنر هم از جمله سیاسیونی است که به خاطر قرابت و انتساب به فردی موجه توانسته در سپهر سیاسی کشور رشد کند. موضع جدید او پیرامون حجاب را جدی نگیرید. مثل او را قبلا در شخصیت ضرغامی و بعضی از چهره های جاه طلب دیگر نیز دیده ایم. اینکه بسیاری از عناصر جریان مدعی اصولگرایی علقه ای به مبانی و اصول ارزشی و عدالتخواهانه و انقلابی ندارند و صرفا با زد و بندها و مراودات جناحی و حزبی به نام و نانی رسیده اند به جای خود اما توجه داشته باشید که این بار باهنر تلاش دارد جریانهای انقلابی را به مخالفت با خود کشانده و به زعم خودش به بازی بگیرد.

یکی از نزدیکان باهنر در جمعی افاضه فرمود که وی قصد دارد شانس خود را برای ورود به عرصه انتخابات ریاست جمهوری محک بزند. متأسفانه خیلی از سیاسیون مردم را احمق فرض کرده اند. وقتی نامزد اصلاح طلب اعلام می کند که برنامه ای برای رفع مشکلات مردم ندارد اما با فیلترشکن و حجاب مخالف است و کنسرت و موتور سواری بانوان را رواج می دهد و مورد توجه و اقبال لایه هایی از اجتماع قرار میگیرد چرا یک سیاستمدار وابسته به جریان مدعی اصولگرایی از این حربه استفاده نکرده و با عوامفریبی و طرح مطالبات کاذب و حاشیه سازی، مردمی که با دهها مشکل معیشتی و اقتصادی دست و پنجه نرم می کنند را به بازی نگیرد؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

و فی السماء معروفون

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۸:۴۹ ق.ظ

photo_2025-10-05_08-23-08_h5ud.jpg

 

بعضی از شهدا هستند که به رغم گمنامی در زمان حیات، بعد از شهادت به محبوبیت عمومی رسیده و همه یا اغلب مردم با آنها آشنا می شوند. یکی اش شهید آوینی بود که بعد از شهادتش شناخته شد و الان در سراسر کشور ردی از نام و یاد او پیدا می شود در صورتی که زمان حیاتش افراد کمی او را می شناختند. یکی اش شهید سید مجتبی علمدار است که یک مداح معمولی اما عارفی دلسوخته بود، سردار و امیر و تیمسار هم نبود. بعد از شهادتش یکهو زبانزد خاص و عام شد و الان خیلی ها در کشور بخواهند اسم شهیدی از مازندران را بیاورند نام سید مجتبی بر زبانشان جاری میشود.

در جریان جنگ دوازده روزه اخیر این اتفاق درباره شهید محمد سعید ایزدی (حاج رمضان) تکرار شد. او که به اقتضای شغلش کاملا گمنام و ناشناخته بود حتی اسمش به گوش خیلی ها ولو در بین همکارانش نرسیده بود الان به چنان شهرت و محبوبیتی رسیده که برای حفظ نظم در بین زائران مزارش، نرده ای سبز رنگ را وسط گذاشته اند، یک طرف آقایان، یک طرف خانمها به نوبت دستی به رسم تبرک به خاک مطهر مزارش کشیده و فاتحه ای نثار کنند. این عکس را نتوانستم خوب بگیرم. پشت سرم هم جمعیت بود و خیلی سریع و فوری دوربین موبایل را همانجا که ایستاده بودم روی سنگ مزارش وآن نرده حائل، زوم کردم.

حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، صحن امام هادی علیه السلام (عتیق)، حجره ای هست که میرزا اسماعیل دولابی و شیخ شهید عباسعلی سلیمانی نیز آنجا به خاک سپرده شده اند. ما ایزدی را نمی شناختیم اما دشمن او را به خوبی می شناخت و خاری در چشم خود می پنداشت. صف تکریم مزار این شهید هم خاری در چشم بدخواهان اسلام خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عمامه سرخ شهادت

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۹ ق.ظ

آیا می دانید بهشت آدم (ع) در دنیا بود؟ - تسنیم

 

این روزها که خبر شهادت مظلومانه پیشنماز مسجد باغ فیض به رغم سکوت رسانه های حاکمیتی و نیز معاندین، در رسانه های مستقل ارزشی بازتاب داشته و عده ای از نیروهای دلسوز را به اعتراض نسبت به بی توجهی مسئولان در صیانت از اعتبار روحانیت و ناکارآمدی صاحبان قدرت وا داشته خوب است یادآوری کنم که در ماههای اخیر دو روحانی فعال در ایرانشهر نیز ربوده شده اند که کسی در سطح افکار عمومی پیگیر وضعیت و سرنوشت آنها نیست. یکبار هم به دروغ خبر آزادی یکی از آنها منتشر شد که بعد خیلی آرام و کوتاه تکذیب گردید. کما اینکه به طور معمول هر جا در گوشه و کنار حمله ای به روحانیون صورت گرفت بلافاصله بطور کلیشه ای و معمول اعلام شد که ضارب یا مشکل روانی داشته و دارو مصرف میکرده، یا مشکل شخصی با حاج آقا داشته و یا اصلا نمی دانسته طرف روحانی است!

آنقدری که نهاد نظارتی بیکار نشسته اند مچ طلبه های انقلابی منتقد را بگیرند که مبادا آب توی دل صاحبان قدرت تکان خورده و پایه های میزشان ذره ای به لرزه بیفتد نهاد و متولی خاصی برای دفاع از حقوق روحانیت وجود ندارد و کسی پیگیر و مدافع مظلومیت این قشر نیست.

خدا را شکر در باغ فیض شهادت همچنان به روی روحانیون مظلوم و نجیب و ساده زیست و بی ادعا گشوده است. امیدوارم خدا به حرمت خون این عزیزان گمنام که زندگی پر رنجشان مظلومانه بود و مرگ سرخشان مظلومانه تر، مسئولانی که از احکام الهی و خدمت به مردم روی بر گردانده اند را متنبه سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گدا بازی سیاسی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۶ ق.ظ

حقوق اجتماعی تاجر ورشکسته - وکیل ورشکستگی

 

اینطور شنیدم که در مجلس ترحیم پدر شروین حاجی پور در شهر کله بست یا همان هادی شهر بابلسر، چهره های فعال جریان اصلاح طلب بابل تا ساری هم با تصمیمی حزبی مشارکت فعال داشتند. شنیده ام به جای قرآن، کف زده اند که امیدوارم اشتباه باشد. خدا پدر شروین حاجی پور را هم بیامرزد. روح همه مومنین و مومنات، شاد. درباره شروین هم نمیخواهم الان نظری بدهم آدم خوبی است یا بد، موضوع صحبت این نیست اما شروین را هر چقدر بچلانید نمی توانید اماره ای پیدا کنید که چنین بربیاید او اصلاح طلب است یا ربطی به جریان اصلاحات دارد. اینکه حالا چرا پیرمردهای بازنشسته جریان اصلاحات مازندران با دستوری احتمالا از مرکز روانه مجلس ترحیم مرحوم شده و نقش سیاهی لشکر مراسم را ایفا نموده اند بر می گردد به همان شوک سیاسی این جریان در اغتشاشات 1401 که متوجه شدند از صحنه سیاسی و اجتماعی کشور زدوده شده اند. این طیف که مدعی راهبری اعتراضات مردمی را از سال 77 تا 88 داشت یکهو دید عده ای به تکاپوی خیابانی وارد شده اند که هر جای اعتراضاتشان را نگاهی کنی رنگی از مطالبات حزبی و سهم خواهانه اصلاح طلبان پیدا نمیکنی. نه دغدغه پست و مقام و انتخابات را داشتند نه شعار آزادی و رفع حصر سران فتنه را می دادند. ته خواسته شان کشف حجاب بود و رقصیدن و بوسیدن در کوچه و آغوش رایگان و سلف مختلط. فراتر از محدوده شکم و حومه مطالبه ای نداشتند.

اصلاح طلبان که با تمام وجود متوجه شدند دیگر توان هدایت امواج اعتراضات خیابانی را نداشته و از محاسبات اجتماعی مردم اعم از موافقین یا مخالفین نظام حذف شده اند چاره ای ندارند برای آنکه بگویند ما هنوز زنده ایم و وجهه ای داریم خودشان را به امثال شروین یا دیگر سلبریتی های تازه به دوران رسیده و بازیگران نوین فضای رسانه ای دشمن بچسبانند بلکه جای پایی در سهم خواهی های آتی هژمونی قدرت و بهره کشی تبلیغاتی در انتخابات بعدی به خود اختصاص دهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دولت داریم؟

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۳ ق.ظ

منبع نزدیک به دفتر رییس دولت: پزشکیان متزلزل و شکننده به‌نظر می‌رسد اما قصد  استعفا ندارد | ایران اینترنشنال

 

عراق را یادم می آید آن اوایل بعد از سقوط صدام که راهها باز شده بود سال 82 رفته بودم. کشوری به هم ریخته بود و دولت نداشت. مردم خودشان از طریق گروههای محلی و خودجوش به هدایت امور می پرداختند. ایست و بازرسی ها یا به قول خودشان تفتیش، کاملا مردمی بود. تصادفی رخ میداد راننده ها خودشان با هم کنار می آمدند یا نهایتا از طریق ریش سفیدان رهگذر صلح و توافقی صورت می گرفت. قیمتها ثابت بود و بازار مبتلا به جهش و گران فروشی نبود.

سالهای اخیر هم چند باری است که به زیارت عتبات مشرف شده ام. الان هم خیلی عراق دولت درست حسابی و مداخله گر اقتصادی ندارد. فکر نکنم چیزی به آن صورت رسمی و جدی با موضوع گمرک در میان باشد. قیمت ها در عراق یکسان است. مثلا پارسال تابستان که رفتیم، قیمت نوشابه بود نیم دینار که به پول ما می شد بیست هزار تومان. زمستان رفتیم قیمت نوشابه همان نیم دینار بود که حالا به پول ما می شد سی هزار تومان. الان بروید قیمت همان است اما برای ما گران تر می افتد.

خواستم عرض کنم جناب پزشکیان که می گوید فکر کنید اصلا ما نیستیم باید متوجه باشد که نمیشود همچین تصوری را به ذهن راه داد. چون هر روز که به بازار می رویم و می بینیم قیمتها گران تر شده است متوجه می شویم که پس دولت داریم!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پروانه ها منتظرش هستند

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۳۸ ب.ظ

آدم یکی را دوست دارد، کلافه می شود می بیند دارد جان می کَند. جان تو را انگار دارد می کَند و با خود می برد. گفتم بمان. دعا کردم بمان. دعا کردند که بماند. دل وقتی پریشان می شود و شور می زند هیچ تسکینی ندارد. منتظر است تا خبر بدی از راه برسد. کلافه ای و می خواهی یقه یکی را بگیری. هر پیامی هر تماسی، نفست را بند می آورد. سه هفته پیش بود نوشتم بمان پیرمرد، نفس من که حق نیست به اعتبار صاحب نفسان وادی حق، بمان و زمین بی مقدار کم ظرفیت را همچنان از عظمت وجود قدسی ات سرشار نگاه دارد... دلم امروز بدجور به هم ریخته است. خدا کند تشویشی گذرا و بچگانه باشد. جواد جلالی که رفت همین حس را داشتم، حسین منصف که رفت همین حال را داشتم در فراق حاج آقا یزدانی هم. این بار امیدوارم اشتباه کرده باشم. دل آدم با یکی گره می خورد هر چقدر پستی و بلندی، بدی و خوبی این میان باشد به چشم نمی آید. دل حرف خودش را می زند. اولش اضطراب می گیرد بعدش غلیان یافته و چشمه اشک را بر پهنه صورتت جاری می سازد. ما زور خودمان را زدیم. ما که می گویم نه مثل من عقب مانده بی فیض و خیر که صاحب دلان و اهل خلوت و معنا به صف شده و آهسته و پیوسته امن یجیب می خوانند. ما زور خودمان را زدیم؛ اما آن طرف شاهین نشسته که قرة العین خویش می خواندش و قشقاوی که بهشتی دیگری می نامیدش، عباسی، رهبر، گرجیان، آقامیری، نصیری، قیومی... تربیت شدگان مکتب فقه و طهارت و خلوص و خلوت انس و شهود، زورشان از ما بیشتر است. بزم شاگردان شهیدش دیربازی است که ملتمس حضور شمع شبستان عروج است. عبای ساده او پرورشگاه عارفان جاودان کوی وصال بوده و نفس رحمانی اش احیاگر جانهای خسته و راهنمای گمگشتگان دیار عشق. آن طرف، مستان جام الست منتظر قدمهای استواری هستند که سالهای سال از بابل تا قم تا نجف، جامعه کبیره معارف اهل بیت را در قامت حیاتش، تجلی بخشید و آن گونه زیست که خدا و رسول و اولیایش از او راضی باشند.

من دعا می کنم که بمانی مثل همیشه، اهل دلان نور آشام و حق گویان ساکن ملک معنا دعا می کنند که بمانی؛ از لطف خدا ناامید نیسیتیم. به حکمتش نیز ایمان داریم. خبرهای خوبی از بیمارستان به گوش نمی رسد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بفرما پشت دوربین لطفا!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۴:۳۵ ب.ظ

شهید آوینی

 

یک بنده خدایی بود شخصا دوستش داشتم رزمنده بود و خوش سابقه. گاهی از او می خواستند درباره شهیدی صحبت کند مثلا چهل دقیقه به او وقت می دادند باور کنید سی و پنج دقیقه اش را به خودش و خاطراتش و کارهایی که کرده اختصاص می داد نهایتا وقتی با اعتراض و تذکر مزاح آلود مستمعین مواجه می شد چند دقیقه ای هم از شهید می گفت که البته چندان به کار نمی آمد.

این شبها گاهی بعضی برنامه های مستند تلویزیون با موضوع جنگ لبنان و حمله اسرائیل به این کشور را نگاه می کنم. احساس می شود بعضی از عزیزان مستندساز جوان جویای نام که با دلارهای نفتی موسسات و مراکز فرهنگی مدتها در لبنان سیاحت داشته اند بیشتر از آنکه دنبال اصل سوژه و انتقال پیام باشند دنبال نمایش جدیدترین لباس و تیپ و آرایش قیافه خود هستند. دوربین زوم می کند روی راه رفتنشان روی خم ابرو و فرم صورتشان، روی هیکل نیمچه ورزشی و لباس اسپورت و حالت موی سرشان؛ در حاشیه اش تصاویری از موضوع مورد نظر هم نشان داده میشود! انگار یک لحظه دلشان نمی آید از جلوی دوربین کنار بروند و اگر سوژه نابی در اختیار دارند همان را به نمایش بگذارند. جالب است این عزیزان بعضا مدعی هستند که به خاطر علاقه به شخصیت سید شهیدان اهل قلم وارد عرصه مستندسازی شده اند. حالا نگاه کنید به شخصیت سید مرتضی آوینی که هیچ جای تصاویر دوربین حضور نداشت با اینکه از نظر تیپ و قیافه سرآمد خیلی از جوانهای خوش آرایش امروزی بود. کسی حتی اسم او را هم نمی دانست با اینکه صدایش و متنهای خوبش در گوش همه جا خوش کرده بود. بعد از شهادت سید مرتضی بود که تازه مردم فهمیدند صاحب این مستندهای دلی منقلب کننده و آن صوت گرم و آرامش بخش و آن متن های آسمانی، هنرمندی متفکر به نام سید مرتضی آوینی است که نیمه های شب وضو می گرفت، دو رکعت نماز می خواند بعد می نشست پای میز مونتاژ و برای تصاویر مستندش متنی برآمده از عمق جان می نوشت و در اثری که تولید می کرد روح می دمید. 

جنس انقلاب اسلامی از نور است و ناخالصی را دفع می کند. اینکه می بینیم کارهای آوینی و دیگر خدماتی که شهدا ارائه داده اند جاودان و اثرگذار است و کارهای ما نه، به دلیل تفاوت در باطن عناصر شکل دهنده امور است.

البته چون اطلاع دارم عرض می کنم هنرمندان و مستندسازان مخلص و بی ادعا و خودساخته ای هم داریم که با تأسی از سید مرتضی بی آنکه دنبال خودنمایی و جاه و شهرت باشند به تولید آثار فاخر و ثبت و گزارش وقایع اشتغال دارند. راستی حرف از مستندسازی و لبنان و ... شد. سال گذشته را یادتان هست چقدر سلبریتی مذهبی به بهانه ثبت و ارائه گزارش از وقایع لبنان و نبرد حزب الله و جنایات صهونیسیم به بیروت اعزام شدند؟ آثار تولیدی شان کجاست؟ چند نفر از مردم یک لحظه از تصاویر و گزارش هایشان را دیده و یا به خاطر دارند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این گوشه دنج هم شهیدی دارد

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۰۷ ق.ظ

مادربزرگی که به جای نوه در کلاس درس حاضر شد

 

این روزها به بهانه هفته دفاع مقدس خاطرات دفاع مقدس دوازده روزه اخیر نیز دوباره پر رنگ شده و بر سر زبانها افتاده است. رسانه ها مصاحبه هایی را با خانواده های شهدا انجام می دهند. رفته  اند سراغ شهدای دکتر، شهدای مهندس، سرداران شهید و... روح همه شهدا شاد. دستبوس همه شان هستیم و وظیفه داریم یاد و نام و راه و خاطراتشان را زنده نگاه داریم.

این وسط گفتم یادی هم کنیم از خانواده مظلوم سادات شهید موسوی که نه دکتر و مهندس و سردار که نگهبان چاه آب شهرک دوکوهه اندیمشک بودند و بر اثر حملات رژیم وحشی اشغالگر قدس به شهادت رسیدند. شهید غلام عباس موسوی، همسرش شهیده سیده سیاه گیس موسوی و فرزند نه ساله شان سید آرمین موسوی؛ رحمت و رضوان الهی بر آنها ان شاءالله شفیع ما در روز محشر باشند و به حرمت روح قدسی شان بساط ظلم استکبار به زودی در هم پیچیده شود.

مادر بزرگ سید آرمین چند روز پیش به جای او به کلاس درس رفت و پشت نیمکت مدرسه نشست. موقع حضور و غیاب وقتی معلم اسم آرمین را خواند، ننه سارای هفتاد ساله محکم و بلند فریاد زد: شهید!

سیده سارا قربانی چند دقیقه ای هم برای بچه ها صحبت کرد و گفت: از خدا تشکر می‌کنم و افتخار می‌کنم که فرزندانم شهید شده‌اند؛ فرزندانم فدای امام حسین (ع)، رهبرم، سرداران شهید و تمام شهدایی که در طی جنگ اخیر به شهادت رسیده‌اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هر لحظه در کنارش

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۴ ق.ظ

20 عکس پروفایل توکل بر خدا برای آرامش روحی

 

همین دو سه روز اخیر یک اتوبوس حامل دانشجویان در سمنان چپ کرد و تعدادی مصدوم و مرحوم شدند. یک اتوبوس در جاده فیروزکوه به دره سقوط کرد. هلی کوپتر امداد در اشترانکوه به زمین افتاد و ... اگر ماه صفر بود عده ای دست می گرفتند که این ماه نحس است و ...

واقعا بعضی ها را سراغ دارم ماه صفر که میشود غصه شان می گیرد و همه اش انتظار وقوع حادثه ای تلخ را می کشند. 

اما خیلی ها در ماه صفر به دنیا می آیند، اتفاقات خوب و خوشی گاه در این ماه به وقوع می پیوندد. در حالی که ممکن است عده ای در عید نوروز بمیرند یا در دیگر ایام شاد دچار حادثه و مبتلا به اندوه شوند. علم ما محدود است و فلسفه حوادث را نمیدانیم. نمیدانیم چه چیزی به نفع ماست چه چیز به ضررمان.

ما انسانها ضعیفیم و چاره ای جز اتصال به منبع قدرت الهی نداریم. هر آن هر قدم هر لحظه ممکن است اتفاقی خوب یا بد برای ما رقم بخورد. وظیفه ما هست که در همه لحظات عمر به خدا توکل کنیم و خودمان را به او بسپاریم و در برابر عظمت و تدبیر و خیرخواهی اش سر تعظیم فرود بیاوریم و البته از رحمت و لطف او ناامید نباشیم. ان شاءالله بهترینها را برای ما رقم خواهد زد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تو خودت تحمیلی هستی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۲ مهر ۱۴۰۴، ۰۸:۰۴ ق.ظ

واکنش فضائلی به برخی اظهارات درباره رهبر انقلاب | جهان نیوز

 

حدود سه هفته پیش بود که جناب فضائلی، کارمند دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری مصاحبه ای کرد و گفت مگر میشود چیزی را به رهبری تحمیل نمود؟ او پیش تر نیز بارها تلاش داشت در قامت عقل کل مُدرِک انحصاری و متولی تام الاختیار فهم کلام آقا به تبیین سلیقه ای بیانات رهبری پیرامون مساله حجاب و ... بپردازد که با واکنش هایی مواجه شد.

یک هفته بعد از این سخن فضائلی بود که آقا پشت تریبون آمد و گفت که درباره قرارداد برجام نظر دیگری داشته و هشدارهایی داده که تیم مذاکره کننده به روی مبارک خود نیاورده است.

اخیراً نیز بررسی سی اف تی در مجمع تشخیص با انتقاد جدی دلسوزان نظام مواجه گردیده است. سخنگوی دولت هم لو داد که فرستادگان ایران در سازمان ملل بر خلاف منع رهبری درصدد مذاکره با طرف آمریکایی بودند که نامبرده سر قرار نیامد و ضایع شدند.

حالا مساله فقط سیاست خارجه و برجام نیست. رویکردهای اقتصادی و سیاستهای فرهنگی جاری در کشور را ببینید. عدالت اجتماعی را نگاه کنید و بگذارید کنار فرمایشات و مطالبات و نقدهای رهبری. چقدر از امور کشور بر مدار خواست و خط و مشی رهبری جریان دارد؟ آقا هم که صراحتاً فرمود ظاهر و باطنش یکی است و اینطور نیست آشکارا سخنی بگوید و در خفا چیز دیگر.

این وسط می ماند جناب فضائلی که گویا خودش عنصر تحمیلی است! اگر چه او یکبار درصدد تکذیب برآمد اما دیری است که رسانه های طیف اصلاح طلب و اصلوگرایان معتدل وفاقی عجیب تلاش می کنند او را در جایگاه سخنگوی بیت و گاه سخنگوی رهبری به افکار عمومی قالب نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سلطان بانو، فاطمه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ

فاصله قم تا کاظمین (از مرز خسروی) تقریبا مساوی است با فاصله قم تا مشهدالرضا. اینجا قرار است مرکز تحولات عالم اسلام و تحقق مدنیت نوین اسلامی در عصر ظهور باشد. محور، فاطمه معصومه سلام الله علیهاست.

پدر بزرگ گفته بود قم در آینده مرکز نشر معارف دین خواهد شد و آشیانه خاندان و محبان اهل بیت. پدر وعده داد قم مأمن مردانی پولادین خواهد بود. برادر گفت بروید قم آنجا دری از درهای بهشت گشوده خواهد شد. گفته اند مولا علی نوید داد پرچم ظهور در قم خواهد بود، قمی که دختری از دختران مطهر و نورانی من آنجا خواهد درخشید.

رسول خدا که به دنیا آمد دریاچه ساوه خشک شد، همپای فرو ریختن ایوان مدائن و سقوط بتهای کعبه و خموشی آتشکده های غفلت. تکرار ماجرای کعبه و دحو الارض؛ این شوره زار کهن، سرزمین نظر کرده ای است که قرار است چشمه سار حقیقت باشد. قم روستایی امن و دنج از توابع ساوه بود که حالا گسترش پیدا نمود. تمدن چند هزار ساله اش مقهور و مغلوب آئین وحی شد. آتشکده باستانی آن مسجد جامع گردید و مردم سر سختش پذیرای آموزه های حق.

حجاج بن یوسف که خون می ریخت اشعری ها و نسلی از امام سجاد به این دیار کوچیدند از مدینه و کوفه شیعیانی آمدند. قم همان موقع هم حاکمیتی دینی ذیل اصل ولایت فقیه داشت. از عصر امام صادق این شهر بیشتر سر زبانها افتاد. علی بن ابراهیم قمی، عیسی بن عبدالله قمی، زکریا بن آدم و ... مخزن اسرار آل محمد را در قم نیز بنا نهادند. امین امامان و دلیل هدایت بوده و وصف منّا اهل البیت را به خود اختصاص دادند. عُشّ آل محمد داشت سر و شکلی به خود می گرفت.

فرزندان موسی بن جعفر یک به یک آمدند و گرد شمع وجود فاطمه ثانی، نایب شئون حضرت مادر، جمع شدند. علی بن جعفر اینجا برای خودش پایگاهی ساخت و سلسله امامت را با حمایت قاطع از برادرزاده اش علی بن موسی تقویت نمود. موسی مبرقع، نسل سادات رضوی را در قم پایه گذاشت. امام حسن عسکری به احمد بن اسحاق دستور داد مسجدی بزرگ در مرکز این شهر بنا نهد. امام عصر عج به محبّ راستینش فرمان تأسیس مسجدی در بیرون شهر قم، روستای جمکران را داد. قم قرار است مرکز نشر علوم و معارف اهل بیت باشد. علم بی عمل هم که علم نیست. علم، نور است و راه را نشان می دهد و مولّد و موجد خیزشهایی بزرگ قرار خواهد گرفت.

شیخ عبدالکریم حائری به خانم گفت شما رییس حوزه ای من عامل شما، دخل و خرج این حوزه با شما. همان گونه هم شد بعدها خودش شهادت داد. آیت الله بروجردی به خاک قم ایمان داشت. آمد اینجا نشست حوزه را قوامی مضاعف بخشید و مقابل کجروی ها ایستاد. پدر آیت الله مرعشی، عارف فقیه آسمانی بود. چهله گرفت برای نمایاندن مزار گمنام مادر. پیام آمد همین حرم، به نیابت مادر بی حرم، زیارتگاه دل های تشنه کوثر حق و هدایت خواهد بود. خودش و پسرش شهاب الدین که یار صدیق امام عصر بود هر صبح، اولین زائر حرم بودند تا آخر عمر.

تاریخ آمد جلو. نوبت به خمینی ما رسید. پرچم قیام را برداشت. مردانی پولادین به گردش حلقه زدند که از شدت طوفانها بیم نداشته و پای اراده شان در تحقق آرمان حق، هرگز نلرزید. مسأله خمینی، فقط ایران نبود. شأن قم بالاتر از آن است که محصور مرزهای من درآوردی جغرافیا باشد. خمینی قم را سر زبانها انداخت. اینجا قرار است پایتخت تحولات عالم قرار بگیرد. می گویید نه؟ سری به بهشت معصومه بزنید. سری به گلزار شهدا. از عراق و پاکستان و افغانستان تا بحرین و عربستان و فرانسه و... ماکت شکل گیری ارتش بین المللی عصر ظهور را ترسیم نمودند. می گویید نه؟ راهپیمایی عظیم اربعین و ترسیم فرهنگ ایثار و مهربانی در تقابل با تمدن لذت جو و سودا گر و خود محور غرب را نگاه کنید. می گویید نه؟ کاروان جهانی صمود را ببینید. ارتش آخرالزمانی منجی بیدارگر فطرتها دارد مانور قدرت برگزار می کند. ایران را ببینید. روزی با اشاره انگشتی از فرسنگها دورتر، تکه تکه خاکش به فنا می رفت؛ امروز ابرقدرتهای عالم، شیاطین جن و انس دست به دست هم داده اند هوار میکشند ایران اسلامی، ایران خمینی، ایرانی حوزوی، ایرانی که اندیشه فلسفی ساختار حاکمیتش از قم و زیر سایه سر حضرت معصومه سر و شکل پیدا نموده، دشمن اصلی و خطر جدی نظام استثمارگر سرمایه داری غارتگران دجالی جهانخوار است و کاخهای ستم را به لرزه درآورده.

اینجا حضرت معصومه، سلطان بلامنازع تمدنی جهانی است که یک تنه، فرزندانی را در دامان خود پرورانده که روزی نظام طاغوت را، روزی رژیم سفاک بعث را و امروز اساس نظام سلطه و زیاده طلبی و استکبار را با چالش تمدنی به ورطه نابودی کشانده است. قم با محوریت بانوی نجیب و عالمه ای شکوهمند، طلوع عصر بیداری و قیام مستضعفان بر ضد طواغیت عالم را رقم زده است. عُشّ آل محمد، پایتخت حاکمیت مهدوی، پیشتاز تمدن انسانی و فطری و تحقق مدینه فاضله جهانی در پرتو آگاهی و رشد و بیداری ملتها، زمینه ساز ظهور منجی آخر و زوال تفکر حیوانی اغواگر خودکامه منفعت طلب خواهد بود. حالا دیدید فاطمه معصومه، همان مأموریت فاطمه زهرا سلام الله را برعهده دارد؟ عمه سادات دارد برای همه مستضعفان و مجاهدان و رزمندگان جبهه جهانی حق و رستگاری، مادری می کند. تمام سردمداران جور و تباهی و طاغوت با همه برج و بارو و خدم و حشم و هیاهو و زرق و برقهای فریبنده مادی شان یک طرف، خانم حضرت معصومه با فررزندان دست پرورده دامان نجابت و حق پرستی و ظلم ستیزی و شهادت طلبی، یک سو. به زودی خواهید دید نفس قدسی شاه بانوی طهارت، چگونه بساط نمرودیان و فرعونیان و یزیدیان دوران را بر باد خواهد داد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کتاب درد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ مهر ۱۴۰۴، ۰۹:۲۶ ق.ظ

کتاب درد [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

 

من که از خواندن رمان لااقل در عرصه دفاع مقدس خوشم نمی آید و ترجیح میدهم وقتم را به مطالعه خاطرات واقعی اختصاص داده و برای دیگران نقل کنم از کتاب "درد" نوشته صادق کرمیار لذت بردم. هر صفحه اش این قابلیت را داشت که خواننده را تا پایان ماجرا به دنبال خود بکشاند. افتخار می کنم در دوره انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میدانی برای ادبیات ما ایجاد شد که منجر به تولید آثاری فاخر و ماندگار گردیده است. رمان بدون بهره گیری از مکانیسم ماچه (ماچ و بوس های اغواگر رمانتیک آثار تجاری ادبیات اروتیک ناشران و نویسندگان بیمار) در فضایی سالم و با ایجاد جذابیت های محتوایی گیرا و اثرگذار، یک ویژگی و خلاقیت کمتر ایجاد شده است که صادق کرمیار در کتاب درد به خوبی از عهده اش برآمده. اگر از کارگیری اسمهای فرماندهان جنگ که شائبه حرکت تبلیغاتی انتخاباتی نویسنده را دامن میزند به عنوان تنها ضعف اثر اغماض کنیم تکه های طعنه آلود و یا حقیقی نگارنده علاوه بر انعکاس واقعیتهای تاریخ و افزایش معلومات خواننده، زمینه پرسش و مطالعه و تحقیق بیشتر را در ذهن مخاطب ایجاد می نماید. اشاره به وضعیت اروند و میمک در قراردادهای مرزی دوره پهلوی، کاخ پدر فرح در کلن آلمان که آسایشگاه جانبازان اعزامی گردید، بحث نفوذ و حفظ اسرار، دخالت آمریکا و شوروی، وضعیت پذیرش قطعنامه و نگاه مسئولان و مردم و رزمندگان، دلاری های سکته زده بعد از پذیرش قطعنامه، ورشگستگی ناشران ادبیات پایداری، عشق و ایمان رزمندگان و خانواده هایشان، نارسایی لجستیک و تسلیحاتی جبهه حتی تقلبی بودن ماسکهای شیمیایی و... از جمله ریز موضوعات و یا تلنگرهای آموزنده و گاه تکان دهنده داستان کتاب درد است و البته هیچ انسان زیرک و فرضیه پردازی هم شاید نتواند به راحتی پایان قصه کتاب را حدس بزند. دست مریزاد به کتاب درد، دست مریزاد به قلم و علم و هوش نویسنده.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جنگ مغزها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۸ مهر ۱۴۰۴، ۱۱:۳۹ ق.ظ

جنگنده تهاجمی اتاندارد 4 و سوپر اتاندارد

 

در فوریه‌ی 1983 رسانه‌های جهانی گزارش‌هایی مبنی بر تقاضای عراق برای خرید پنج فروند جنگنده‌ی مجهز به موشک ضد کشتی اگزوست انتشار دادند. در پی این اظهارات، روزنامه‌ی لوموند فرانسه نیز در 24 ژوئن 1983 گزارش داد که فرانسه موافقت خویش را برای واگذاری موقت پنج جنگنده‌ی سوپر اتاندارد مجهز به اگزوست به عراق اعلام کرده است. عراق نیز در سپتامبر 1983 در راستای دامن زدن به تشنج و تبلیغ برای سلاح جدیدش اعلام کرد: ما جنگنده‌ها را تنها برای برق انداختن بیرون نمی‌آوریم! فرانسوی‌ها سلاح جدید را عامل فشاری بر ایران در جهت پایان دادن به جنگ بر طبق فرمول دیکته شده‌ی خود می‌پنداشتند.

 روزنامه‌ی نیویورک تایمز در این زمینه می‌نویسد: فرانسوی‌ها در مورد کارایی سوپر اتانداردها خیلی مطمئن بودند. آن‌ها اعلام کردند که این تجهیزات توانایی‌های نظامی عراق را افزایش می‌دهد. سوپر اتانداردها و تجهیزات پرتاب موشک آن، چنان جدی ارزیابی شد که فرانسوی‌ها حاضر به فروش قطعی آن به عراقی‌ها نشدند. تا آن هنگام تکنولوژی مزبور در اختیار هیچ کشوری قرار نگرفته بود. بنابراین، فقط پنج فروند از این جنگنده‌ها، آن هم به صورت اجاره‌ای به رژیم عراق واگذار شد.

سلاح جدید عراقی‌ها کشتیرانی تجاری و نظامی در خلیج فارس، به خصوص صدور نفت را مورد تهدید جدی قرار می‌داد. مگر سوپر اتانداردها چه قابلیت‌هایی داشتند که این‌گونه از کارایی آن تعریف و تمجید می‌شد؟ جنگنده‌ی سوپر اتاندارد از قابلیت‌ ردیابی فوق‌العاده بالایی در شب و همچنین هدف‌گیری دقیق و انهدام اهداف دریایی برخوردار بود. موشک‌های اگزوست آن پس از شلیک به صورت اتوماتیک روی اهداف فلزی شناور قفل می‌شد و آن را منهدم می‌ساخت. قابلیت دیگر این هواپیما آن بود که می‌توانست موشک‌های خود را از فاصله‌ی بسیار دور و چند کیلومتر بالاتر از تیررس پدافند هوایی دشمن، به سوی اهداف دریایی روانه سازد و خود بدون هر گونه درگیری، صحنه‌ی نبرد را ترک کند.

برای حل این مشکل بزرگ قرارگاه دریایی نوح نبی(ع) با شرکت کارشناسان زبده‌ی ارتش و سپاه تشکیل جلسه داد. دستور کار این جلسه بررسی سلاح جدید دشمن و راه‌های مقابله با آن بود. پس از بررسی‌های اولیه، در مرحله‌ی ارایه‌ی پیشنهادها، یکی از بچه‌های سپاه به نام حسین قاسمی که کارشناس زبده‌ی تسلیحات و تخریب بود، پیشنهادی ارایه داد. ایشان پیشنهاد کرده بود که مقدار زیادی میله گرد آهنی نمره 14 و صفحات بزرگ شناور از جنس یونولیت تهیه گردد و روی هر قطعه یونولیت شناور که طول و عرضش 3 متر در 2 متر بود، 30 تا 40 شاخه میله‌گرد به صورت عمودی نصب شود. بعد این قطعات خارپشتی شناور را در اطراف کشتی‌ها و شناورها رها می‌کنند. پیشنهاد مزبور هم ساده، هم کم خرج و هم عملی بود. بنابراین، سریع به مرحله‌ی اجرا  گذاشته شد. اتفاقاً سوپر اتانداردها به یکی از کشتی‌های ما که دور و برش سه چهار تا از این قطعات رها شده بود، حمله کرد. موشک اگزوست، سفیرکشان آمد و به جای این که به کشتی بخورد، به یکی از همین شناورهای یونولیتی میله‌گرد کاری شده که در فاصله‌ی دویست سیصد متری کشتی قرار داشت، برخورد کرد.

موشک‌های بعدی هم به همین شکل منحرف شدند و حمله هوایی دشمن ناکام ماند. ابتکار مزبور تکمیل شد و در حدی وسیع با موفقیت به کار برده شد. سوپر اتانداردها که در برابر این ابتکار موفق، ناکام شده بودند، اعتبار خود را از دست داده و صحنه‌ی جنگ دریایی در خلیج فارس را ترک کردند. بدین ترتیب، آن همه جنجال و تبلیغات عظیم در مورد کارایی تکنولوژی برتر سوپر اتانداردها، به اراده‌ی خداوند و با ابتکار یک جوان مؤمن رزمنده با شکست فاحشی روبرو شد.

محمد حسین منصف، ابتکار جنگی، ص 16، انتشارات نماشون.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تصور و تصدیق

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۵ ق.ظ

‫با ۱۶ درخت با شکوه در گوشه و کنار جهان آشنا شوید - زومیت‬‎

 

پایان نامه یکی از دوستان را می خواندم از این باب که چیزی یاد بگیرم. یک جایی اش آماری داده بود که 24 درصد افرادی که به خودکشی فکر کرده اند سرانجام به این کار دست زده اند.

امروز به گمانم سالروز رحلت رجبعلی نکوگویان معروف به رجبعلی خیاط است. امروز روز میلاد حضرت عبدالعظیم حسنی هم هست. مزار عارف واصل شیخ رجبعلی خیاط در قبرستان تاریخی ابن بابویه در چهار کیلومتری حرم حضرت عبدالعظیم واقع است. رجبعلی می گوید روزی در خیابان می رفت که فکر گناهی به ذهنش خطور کرد و البته در پی انجامش نبود. همین وقت درشکه ای از کنارش رد شد و اسبی که آن را حمل می کرد لگدی به سوی وی رها ساخت. لگد اسب به وی اصابت نکرد. برای رجبعلی سوال بود که چرا این اتفاق رخ داد؟ شنید ندای الهام درون را که این اتفاق به خاطر آن فکر بدی بود که از ذهنت گذشت. گفت خدایا این که فقط یک فکر بود و عملی نشد. ندا آمد آن هم فقط یک لگد بود به تو که نخورد!

معروف است می گویند اگر چه فکر گناه، گناه نیست اما مثل آن می ماند که درون کلبه ای تمیز، آتش روشن کنید. کلبه نمی سوزد اما در و دیوار سفید آن بر اثر دود متصاعد از آتش، سیاه و کدر می گردد. فکر گناه این بلا را بر سر دل آدم می آورد.

خیلی از افرادی که سراغ تجاوز و دزدی و ... می روند قبلا در باره اش فکر کرده و اوهام تراشیده اند. البته خیلی از کسانی که سراغ کارهای خوب می روند نیز به همین شکل، پیش تر رویای کار نیک داشته و به آن فکر نموده اند.

قبح گناه را حتی در حریم ذهن هم نباید شکست.

وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ

برای همین است هم در اسلام هم در علم روانشناسی توصیه شده به کارهای خوب فکر کنید. از تمرکز بر اتفاقات بد گذشته بپرهیزید. از آینده ناامید نباشید. فکر و ذکرتان روشن و پر امید و خوشبین باشد. ان شاءالله خوشی های عالم را بیشتر تجربه خواهید کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

افشاگری

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۲۲ ب.ظ

چطور افشاگری انقلابی کنیم؟

 

افشاگری ها باعث بدبینی مردم نسبت به مسئولان شده است. با این حرف موافقم اما با ذکر یک توضیح.

افشاگری بر ضد مسئولان در خیلی از نقاط جهان مرسوم است. اخیرا وزیر کشاورزی چین بخاطر دریافت رشوه به مجازاتی سنگین محکوم شد. در کشورهای غربی نیز گاه اخباری از برخورد با مسئولان رده بالا به اتهام فساد مالی منتشر میشود. تشویق به سوت زنی در بسیاری از کشورها از جمله ایران، به صورت قانون درآمده است.

 اصل هشتم قانون اساسی، امر به معروف و نهی از منکر متقابل بین مردم و مسئولان را لازم شمرده است. این موضوع نشأت گرفته از آموزه های دینی است که نشان میدهد اسلام از دیرباز مدافع آزادی بیان و پیگیر سلامت مسئولان بوده است.

در فقه شیعه، بحثی داریم پیرامون نهی از منکر علنی. این مساله مربوط می شود به زمانی که برای اصلاح فرد خاطی و یا جلوگیری از استمرار جرائم او چاره ای جز بیان تخلفش در فضای عمومی نباشد.

تا اینجای کار، افشاگری، امری درست و در مواردی ضروری است؛ اما دو نکته دیگر هم باید مدّنظر قرار بگیرد.

یک- آمر به معروف یا ناهی از منکر باید علم و اشراف کامل را نسبت به وقوع تخلف داشته باشد و به صرف شنیده ها و حدس و گمان با آبروی کسی بازی نکند.

دو- نهادهای نظارتی و قضایی پیگیر افشاگری ها باشند و از کنار آن به سادگی عبور نکنند. باید بررسی شود موضوع افشا شده اگر حقیقت دارد با متخلفین برخورد شود و اگر صحیح نیست فردی که تهمت زد مورد پیگرد قرار بگیرد. تبیین حقیقت و ارائه گزارش به مردم و پاسخگویی به افکار عمومی باعث تقویت اعتماد جامعه نسبت به مسئولان خواهد شد؛ اما

اگر فساد یا تخلفی افشا شود و کسی به آن رسیدگی نکرده و نسبت به صحت و سقمش پاسخگو نباشد به یقین منجر به افزایش بی اعتمادی جامعه نسبت به حاکمیت خواهد شد.

نمونه: درباره تخلف احداث پتروشیمی میانکاله از سوی دلسوزان و مطلعان افشاگری صورت گرفت؛ بعضی از مسئولان واقعا مقاومت کردند تا این تخلف نادیده گرفته شود. با پافشاری مطالبه گران دلسوز در نهایت آیت الله شهید رئیسی دستور توقف اجرای این پروژه را صادر کرد. بعد از شهادت وی دوباره مسئولانی دست به کار شدند. این بار نیز افکار عمومی به وسط آمد و در نهایت با دستور دکتر پزشکیان شاهد توقف این پروژه بودیم.

پرونده اکبر طبری نمونه دیگری از افشاگری رسانه ای و ورود قانون بود که منجر به تشکیل یکی از بزرگترین پرونده های قضایی کشور با موضوع فساد مسئولان گردید. چنین ماجراهایی باعث تقویت اعتماد مردمی به نظام اسلامی می گردد.

اما مسائل دیگری نیز در سطح رسانه های عمومی افشا شد که با گذشت چند سال هنوز شاهد اعلام موضع نهادهای قانونی و تعیین وضعیت پرونده های مطروحه نبوده ایم. یک جستجوی ساده در فضای مجازی انجام دهید. درباره بانک آینده چقدر افشاگری شد؟ درباره بدهکاران بانک دی، پرونده قطور کرسنت، فولاد مبارکه، پسر شمخانی و... چنین مواقعی سکوت و قصور متولیان قانون در روشنگری و پاسخگویی به افکار عمومی که از مطالبات صریح رهبری است نتیجه تلخی به نام بی اعتمادی به مسئولان را در پی خواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چنگیزخان، دفاع مقدس و ناتوی فرهنگی!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۲۶ ق.ظ

پرچم ایران از زمان کوروش تا به امروز

 

عدد 598 دو بار در تاریخ ایران عزیز برجسته شده است. این دومی اش که خیلی معروف است مربوط می شود به پذیرش قطعنامه 598 در جریان دفاع مقدس هشت ساله که البته خیلی ها با مفاد و شرایط پذیرش آن موافق نیستند از جمله عدم تضمین جبران خسارتهای ناشی از تجاوز رژیم بعث به ایران و تنبیه متجاوز و عقب نشینی از مرزها و ... حضرت امام رحمت الله علیه نیز از آن به عنوان جام زهر یاد نموده است.

عدد 598 یکبار دیگر نیز در تاریخ ایران مطرح بوده است که مربوط می شود به حمله نخست مغولها به ایران در یکم مهرماه سال 598 خورشیدی. یعنی اول مهرماه علاوه بر آن که هفته دفاع مقدس است سالروز حمله مغولها نیز به شمار می آید. صدام و چنگیز از این بابت هم با هم تشابه دارند. حمله مغولها البته دو بار دیگر نیز برای فتح کامل ایران تکرار شد و مورخان از آن بعنوان ویرانگرترین حمله اقوام به این سرزمین یاد می کنند.

با همه این احوال اما دیری نپایید که هلاکوخان نوه چنگیز و موسس حکومت ایلخانان مغول، متأثر از شخصیت معنوی و جایگاه علمی حکیم بزرگ عالم اسلام، خواجه نصیرالدین طوسی به دین اسلام و تشیع گروید، علما را ارج نهاد و آنها را به مقام صدارت و مشورت رسانید. البته عده ای هم این حقیقت عریان تاریخ را تکذیب نموده و معتقدند هلاکو تا پایان عمرش بت پرست باقی ماند. اما حتی اگر گزینه دوم را بپذیریم باز هم نشان می دهد دین و عقیده با زور و تحمیل تغییر نمی کند. اگر هلاکو مسلمان شده باشد یعنی مردم ایران فرهنگ و تمدن خود را بر مغول ها تسلط بخشیدند؛ اگر هلاکو مسلمان نشده باشد بیان گر آن است که به رغم وجود حاکمان بت پرست، مردم ایران بر فرهنگ و آیین توحیدی خویش استوار ایستادند؛ زیرا هیچ گزاره و علامتی از بت پرستی مردم ایران بعد از سلطه مغولها وجود ندارد. این واقعیت پاسخی است به آنها که ادعا می کنند اسلام با زور در ایران گسترش پیدا کرد. به این شبهه در کتب مختلف بارها پاسخ داده شده که حمله اعراب اگر با مقاومت مردمی مواجه نشد به دلیل ایجاد زمینه پذیرش داوطلبانه دین اسلام از سوی مردم این سرزمین بود به گونه ای که اندکی بعد فقها و علمای ایرانی سرآمد مکتب و معارف دین گردیدند.

اما بعد از پذیرش قطعنامه 598 اوضاع ایران به گونه دیگری رقم خورد. دشمن اصلی ملت یعنی استکبار دریافت که آنچه اساس مقاومت دلیرانه کشوری با حاکمیت نوپا و غرق در مشکلات داخلی و تحت محاصره تحریمهای فلج کننده قرار گرفت و آنها را بر متجاوز وحشی مورد حمایت ابرقدرتهای شرق و غرب چیره ساخت عمق باورهای دینی و غیرت ملی بود که از اعتقاد راسخ به معارف الهی و عشق اهل بیت و التزام به احکام دین و حسّ زیبای وطن دوستی نشأت می گرفت.

میدان جنگ زین پس تغییر یافت. حکایتش شد همان که آقا از آن بارها به عنوان تهاجم، شبیخون و ناتوی فرهنگی دشمن یاد کرده و مسئولان را در خصوص ضررورت تقویت بنیه های فرهنگی و اعتقادی جامعه و توجه به سبک زندگی بومی و دینی انذار نمود. فرهنگ مقاومت به عنوان میراثی گرانبها از گنجینه ناتمام دفاع مقدس در وجوه علمی و صنعتی و ... جلوه هایی از اقتدار ایران عزیز را رقم زد و در عرصه های نظامی همچون دفاع از مردم مسلمان افغانستان، لبنان، بوسنی، قره باغ، سوریه، یمن، عراق، سودان و جنگ دوازده روزه اخیر منجر به اهتزاز پرچم حق و مواجهه قدرتمندانه با متجاوزان گردید؛ اما نباید از خاطر برد که تهاجم فرهنگی و اعتقادی دشمن برای زدودن عناصر فکری موثر در اندیشه دفاعی ملت و اندلس سازی جامعه همچنان با تمام توان ادامه دارد. از ترویج خوی اشرافی گری، شکاف طبقاتی، رانت خواری، تبعیض، بی عدالتیهای اقتصادی و قضایی، تا اشاعه مفاسد اخلاقی و اجتماعی در بین مسئولان و مردم از دسیسه های ناتمام و ویرانگری است که غفلت از درمان آن و ترمیم زخمها به مرور چونان موریانه ای موذی، پایه های حاکمیت دینی را سست نموده و جز پوسته ای از آن باقی نخواهد گذاشت.

جنگ فرهنگی همیشه خطرناکتر و حساس تر از نبرد نظامی است که متأسفانه خیلی ها آن را جدی نمی گیرند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پر توقع و سیری ناپذیر

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۰۴ ب.ظ

یک مدرسه غیرانتفاعی اطلاعیه داده از خیرین و عموم مردم خواسته با توجه به اینکه این مدرسه تنها یک دستگاه آبسردکن دارد و کفاف تعداد دانش آموزان را نمیدهد کمک کنند تا یک دستگاه آبسردکن دیگر هم خریداری شود!

بچه های مردم در مدارس دولتی آب گرم از زیر شیر دستشویی می خورند اما مدرسه غیرانتفاعی که منبع درآمد خوبی هم دارد توقع دارد از جیب خیّران و کمکهای مردمی اقدام به خرید دستگاه آب سردکن کند. سرمایه سالارها هیچ فرصتی را برای نفع و بهره بیشتر از دست نمی دهند و همه منابع را در خدمت به رفاه خود می خواهند.

اگر دستتان بر می آید و می خواهید کار خیر کنید اولویت با اقشار پایین دست است. بچه های مردم در مدارس دولتی آبسردکن که هیچ، گاه از وجود کولر یا بخاری یا حتی جا لباسی معمولی برای آویزان کردن البسه شان بی بهره اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایران با شرافت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۴ ق.ظ

تماشا آنلاین فیلم چ | تلوبیون

 

دیشب روی کانال دوازده داشت فیلم چ پخش میشد. البته برای چندمین بار به تماشا نشستم تا بشود ساعت هشت و بزنم کانال یک، سخنرانی رهبر را گوش بدهم. فهمیدم آقا قصد دارد همزمان با انتشار سخنان ترامپ، فضای رسانه ای را در اختیار بگیرد. حرکتی که در جنگ روایتهای پس از نبرد دوازده روزه با صهیون و آمریکا نیز پیروزمندانه پیش رفت و داد ترامپ را در آورد.

دو فیلم در سینمای جهان با نام چ تولید شده است. یکی اش خارجی است درباره چگورا در نبرد با آمریکا یکی اش ایرانی است درباره چمران در نبرد با عناصر آمریکا. چمران و حاج قاسم دو شهیدی هستند که آقا بیشترین روایتگری را درباره آنها داشته است.

چ رسیده بود به اینجا که مصطفی فریاد می زد ایران با همه اقوامش ایران است و بعد در پاسخ به منطق تجزیه طلبان گفت: بوی اسرائیل به مشامم می رسد.

زدم آن کانال. چیزی به شروع صحبتهای رهبری نمانده بود. آقا از اتحاد مردم گفت که اوهام دشمن را نقش بر آب ساخت. این حرف را به نوعی دیگر، پیشتر مصی علینژاد هم بیان کرده بود. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. و بعد درباره ایران قوی سخن گفت. نظامی یا علمی یا مدیریتی و اقتصادی و رفاهی و .... باید محکم و سرآمد باشیم. ماهاتیر محمد در ترجمان وحی نورانی واعدوا لهم ماستطعتم من قوه به قدرت در همه عرصه ها باور داشت و کشورش را اینگونه به پیش راند. کاش صاحب منصبان ذی نفوذ از درک بیان آقا در عرصه عمل عاجز نباشند.

و بعد آقا رفت روی بحث مذاکره با آمریکا. انسان شرافتمند در سایه زور و تهدید تن به خواست مقابل نمی دهد. آمریکا می گوید یا با من مذاکره می کنی یا چنین و چنان می کنم. این مذاکره که دیگر شرافتمندانه نیست. راه باز می شود هر وقت دشمن هر توقعی داشت سخنش را با تهدید به کرسی بنشاند. امانوئل کانت یک جمله ای دارد با این تعبیر که شادمانی ضروری نیست اما شرافت ضرورت دارد. و البته شرافت بالاترین شادمانی است.

صحبتهای آقا تمام شد زدم دوباره کانال دوازده. اواخر سینمایی چ بود. بیسیم چی در لحظاتی که به گمانش واپسین دقایق عمرش در غربت و تنهایی و محاصره دشمن بود خطاب به مرکز نشینان گفت یادتان باشد ما را تنها گذاشتید. من سیدم جدم فاطمه زهراست....

ایرانی تر از آقا، ملی گرا تر از رهبری چه کسی است؟ ایران بدون شرافت، ایران بدون قدرت سرنوشت حاکمیت دویست ساله اخیر شاهان قجر و پهلوی را خواهد داشت. حاکمیت اسلام نگذاشت به رغم همه توطئه ها و خیانت ها در گوشه گوشه کشور، یک وجب از خاک ایران عزیز جدا بشود.

چقدر پایان فیلم چ شیرین است. خمینی عصایش را بلند کرد. سحر دشمن باطل شدنی است. ما پیروزیم اگر در سایه لطف خدا و پناه اهل بیت زندگی کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خشت اول و دیوار کج

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲ مهر ۱۴۰۴، ۰۳:۳۱ ب.ظ

مسئول استانی رفت به عیادت حاج آقا. برای رضای خدا؟ برای عرض ادب و انجام وظیفه؟ برای انسانیت و شادی دل مومن و تکریم علما؟

پیرمرد روی تخت بیمارستان از او تشکر کرد اما وظیفه عالم را مولا علی علیه السلام مشخص نموده، باید تذکر بدهد و حق را به خصوص از حاکمان طلب نماید. عالم راستین با آن دو سه طلبه سلبریتی اداری فاکتور به دست مرکز استان که کارشان مجیزگویی اصحاب قدرت است فرق دارد. تذکر داد درباره فقرا و رعایت حال مردم، مقابله با مفاسد اقتصادی و اجتماعی و ...

به مذاق آقایان خوش نیامد. دستور دادند خبرنگاران همراه، همه این حرفها را سانسور کنند. چند روز بعد کلیپی آماده کردند که طرف از راهروهای بیمارستان می آید به عیادت حاج آقا و حاج آقا لبخندی به لب دارد. زیرش هم از طرف عالم شهر نوشتند: این مسئول چقدر به به و چه چه است! فقط همین بابا برازنده مردم این استان بود که خدا را شکر نصیب ما شد!

دروغ تا کی؟ دغل بازی تا کجا؟ دقیقا در چه زمینه ای قابل اعتماد هستید؟ اگرصداقت و جرأت داشتید فیلم کامل را به همراه صدا منتشر می کردید. او سابقه محکومیت تعزیراتی دارد. کسی که مال حرام خورد از دروغ و نفی احکام و حدود الهی ابایی ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خود کرده را تدبیر نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۰۵ ب.ظ

دیپلماسی عزت یا ذلت !

 

به کسانی که اعتقادی به داشتن انرژی هسته ای و بهره مندی از آن نداشتند سپردیم که بروند از حقوق هسته ای ما دفاع کنند! خب معلوم است هر نتیجه ای که به دست بیاید هر قراردادی که بسته شود برای آنها موفقیت آمیز است چون اساسا باوری نسبت به داشتن توان هسته و غنی سازی نداشته اند. 

مشکل از آنهایی است که تفکر این جماعت را می شناختند و صلاحیتشان را تأیید نموده و کار را دستشان سپردند. چوب را بدهیم دست دیوانه، گوشت را بدهیم دست گربه، مقصر ماییم یا آن دیوانه؟ مقصر ماییم یا آن گربه؟! بهترین بچه های این مملکت با کمترین بهانه ای رد صلاحیت شده و پرونده دار می شوند از پایین ترین مناصب سیاسی و اجتماعی محروم میشوند؛ میدان را باز کرده اند برای جماعت فروشنده! و تسلیم پذیر بعد انتظار دارند ملت بصیرت داشته و به رشد و بلوغ سیاسی برسند! شما رسیدید که دیگران برسند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مُردیم و بردیم

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۳:۵۰ ب.ظ

والیبال قهرمانی جهان؛ صعود سخت ایران با پیروزی مقابل فیلیپین - ایرنا

 

فلیپین تیم گمنامی بود که اعجاب آفرین شد و در والیبال دنیا ناگهان خوش درخشید. ایران باید برای صعود به دور بعد بازی های جهانی از سد فیلیپین می گذشت آنهم در زمین فلیپین و با حضور هزارات تماشاگر پر هیجان این کشور. راستش شادی فیلیپینی ها بعد از هر امتیازی که باعث برتری شان می شد برای من هم جالب و شیرین بود اما خب به هر حال این طرف میدان، تیم ایران ایستاده بود که دل ما برای سربلندی اش می تپید.

عملاً پنج ست کامل بازی به طول انجامید و قدم به قدم جلو رفت. داور سوت پایان مسابقه با برتری فلیپین را زد. یک آن همه چیز با یک سوت تمام شده بود. چقدر خوشحال شدند و بالا و پایین پریدند. مربی ما تقاضای بررسی کرد. اعتراض ما رسیدگی شد و امتیاز فیلیپین به نفع ایران تغییر پیدا کرد. شادی فلیپینی ها فقط یک دقیقه بود و دوباره با یک سوت نتیجه عوض شد. دقایقی دیگر بازی ادامه پیدا کرد تا ایران توانست ببرد و به دور بعد صعود کند. نفس در سینه ها حبس شد. مُردیم و بردیم. الحمدلله. یک اعتراض هوشمندانه و بجا چقدر تاریخ ساز شد. امیدوارم مردم فلیپین هم خوشحال باشند. همینقدر هم درخشش آنها دور از انتظار بود و جای تحسین دارد. امیدوارم تیم ایران بازی های بعدی را جدی تر بگیرد.

کشتی فرنگی هم امروز شکر خدا توام با شگفتی و شاهکار بود. الحمدلله. نام ایران عزیز ان شاءالله همیشه سرافراز.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دست چپاول بانک

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۳۶ ق.ظ

راهکار مقابله با فساد بانکی

 

دیروز رفتم از خودپرداز سیصد هزار تومان پول کشیدم، هزار و پانصد تومان کارمزد گرفت! یعنی پول خود آدم را می خواهند به آدم بدهند دستمزد میگیرند؟ به جای تشکر از اعتماد و لطف ما که با امانت دهی و گردش مالی خود در واقع حامی بانک و منبع درآمد آن هستیم! اگر قرار است کارمزد بگیرند لااقل میزان دریافت وجه از دستگاه را افزایش دهند آدم پول بیشتری خواست هر روز کارمزد به بانک ندهد. قبلا می گفتند هر روز پولتان بیشتر در بانک بماند به شما سود بیشتر می دهیم حالا دارند پدر سوخته بازی در می آورند.

در روز چقدر مردم از این دستگاهها پول می کشند؟ کارمزدها را بانک می خواهد چکار کند؟ بانک باید متشکر باشد که مراجعه مستقیم نکرده و باعث شدیم در استخدام کارمند و حفظ منابع مالی آن صرفه جویی شود. حقشان است آدم سر راه مسیرش گذری برود بانک همه پولهایش را بکشد بیرون. مگر کل وجه متعلق به ما در بانک چقدر است که دلواپس نگهداری اش باشیم؟

بانک اگر خیری برای جامعه داشته باشد کارمزد هم بگیرد نوش جانش اما بانکها در کشور ما به استناد گزارش مراکز رسمی به جای تقویت تولید در خدمت بنگاه داری و واسطه گری بوده و ثمره ای جز فساد مالی و ایجاد تورم و فشار معیشت برای مردم نداشته اند و جز عده ای از خواص زالو صفت کسی از این سیستم بانکی ما سودی نبرده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این یکی را لااقل حل کنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۵۰ ب.ظ

علت ترس از سگ و ۴ راه علمی و مؤثر برای غلبه بر آن - چطور

 

تقریبا هر روز در رسانه های مجازی بابل خبری منتشر میشود پیرامون آزار و اذیت مردم در محله های مختلف توسط سگهای ولگرد.
خب واکنش مسئولان چیست؟ آنها هم این اخبار و پیامها را میخوانند و کاری نمیکنند؟ کسی جوابگو نیست؟
همه مشکلات بابل را بزرگ و حل آنها را زمان بر یا غیر ممکن بدانیم (که قطعا اینطور نیست) 
این یکی را که عزیزان مسئول ما اعم از فرماندار و شهردار و دادستان و.... میتوانند راحت و سریع حل کنند! تعلل چرا؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روح منی خمینی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۵۸ ق.ظ

زندگینامه: امام خمینی (۱۲۸۱-۱۳۶۸) - همشهری آنلاین

 

یک خاطره جالب از آن روزها دارم.1  یک روز ۱۴-۱۳ بار ملاقات صورت گرفت. حضرت امام بنده خدا در آن سن و سال می‌آمدند آن بالا می‌نشستند. جمعیت پایین بود و با شور و هیجان شعار می‌دادند و در آن بالا گرمای عجیبی ایجاد می‌شد. من چند بار آن بالا رفته بودم، آدم واقعاً کلافه می‌شد، نمی‌دانم امام چه‌جوری تحمل می‌کردند.  بعدها یک فن گذاشتیم و کانال کشیدیم که هوا را بکشد و ببرد. صدا و سیما ایراد گرفت که می‌خواهیم ضبط کنیم و صدای این هواکش‌ها مزاحم است. منظورم این است که آن بالا هوا خیلی کثیف بود و نفس همه می‌گرفت؛ ولی امام می‌آمدند و به ابراز احساسات مردم جواب می‌دادند و می‌رفتند. از شمال خیلی آمده بودند.

 سه تا زن جا مانده بودند و سر کوچه جماران نشسته بودند و زار زار گریه می‌کردند. امام ساعت دو اخبار نگاه می‌کردند. بعد هم چند دقیقه‌ای می‌خوابیدند و هیچ ملاقاتی هم نمی‌کردند. حتی اخبار جنگ را هم که می‌خواستند بدهند، می‌گفتند باشد بعد. این سه تا زن خیلی گریه کردند. همه کسانی که از شمال آمده بودند، توانسته بودند با امام ملاقات کنند، اما این سه نفر رفته بودند کوچه پایین‌تر و این آخرین ملاقات آن روز هم بود.

خانم حضرت امام آمدند بروند، من سلام کردم و گفتم "حاج خانم، این سه تا زن ما را کچل کرده اند. نه رویم می شود به امام بگویم، نه می دانم به اینها چه جوابی بدهم. خلاصه نمیدانم چه کار کنم؟ ماشینها معطل اینها هستند و اینها هم حاضر نیستند بروند." ایشان گفتند: "بگذارید بروم داخل. به شما خبر می دهم." خانواده امام هم کاملا مرا می شناختند. نمی خواهم بگویم محرم آنها بودم، ولی 24 ساعته آنجا بودم و هر چیزی را که می خواستند داخل خانه ببرند، خودم شخصاً چک می کردم.

حاج خانم رفتند و کمتر از ده دقیقه بعد آمدند و گفتند: "امام گفتند این سه زن بیایند حسینیه تا من بیایم." نمی دانم چطور بگویم. حسینیه ای که از شدت جمعیت، آدم نمی توانست در آنجا نفس بکشد، حالا هیچکس در آنجا نبود. من خودم ایستاده بودم و داشتم خجالت می کشیدم، چون همه بچه ها از خستگی افتاده بودند. این سه تا زن آمدند و پایین جایگاه امام ایستادند. حالا من دارم از خجالت آب می شوم که امام می خواهند برای این سه زن بیایند. پیش خودم مانده بودم که چطور این قضیه را بفهمم. حضرت امام آمدند و من به شدت گریه می کردم. این سه زن هم تا جایی که توان داشتند داد می زدند. انگار می خواستند صدای جمعیت جماران را، که حالا نبود، جبران کنند. داد می زدند: "روح منی خمینی، بت شکنی خمینی."

باور کنید اگر امام برای دیگران چهار پنج دقیقه می ایستادند و به ابراز احساسات آنها پاسخ می دادند، شاید برای اینها بیشتر ایستادند. آنجا بود که من برای خدا کار کردن، برای خدا زندگی کردن و کار به جمعیت نداشتن را از امام یاد گرفتم. چقدر ایشان کار بزرگی کردند. این سه زن از بس که نعره زدند، داشتند از حال می رفتند. پیرزن هم بودند. امام دست تکان دادند و رفتند و اینها افتادند به دست و پای من که سید، خدا خیرت بدهد و شروع کردند به دعا کردن. گفتم من کاری نکردم. هر چه هست، کار امام است. خلاصه آنها رفتند. عظمت امام با این کارشان واقعاً برای من بیشتر جلوه کرد. زبانم از توصیف آن لحظه الکن است. آدم تا در آن موقعیت نباشد و ان حسینیه خالی را ندیده باشد، نمی تواند بفهمد که چه لحظه ای بود. نمی دانم برای توصیف آن روز که امام آمدند و رفتند از چه کلماتی استفاده کنم. خیلی برای من درس بزرگی بود.

کتاب مبارزه به روایت سید احمد هوایی صفحه ۹۴

 

۱. من که کسی نیستم، ولی این خاطره برای مسئولین رده‌های بالا درس بزرگی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

احزاب و مسلحین مازندران

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۰۶ ق.ظ

کتاب احزاب سیاسی و گروه های مسلح در مازندران و گلستان اثر سیف الرضا شهابی |  ایران کتاب

 

دکتر سیف الرضا شهابی از مبارزان قدیمی ضد ستمشاهی در بابل است که البته گستره فعالیتهایش فراتر از شهر و استان بوده و میشود گفت لااقل در محدوده بابل با سابقه ترین مبارز سیاسی در تراز ملی است. وی مدتی با آیت الله طالقانی در زندان شاه هم بند بوده و همچنان فعال و پر انرژی به نگارش و تحقیق و تحلیل پرداخته و هر از گاه در جمع مبارزان سیاسی پیش از انقلاب در پایتخت نیز به سخنرانی می پردازد.

فارغ از بعضی گرایشات و اختلاف نظرهای سیاسی به شخصیت ایشان علاقمندم و برای وی احترام بسیاری قائل هستم. بزرگترین خبط سیاسی او را شرکت در انتخابات شورای به اصطلاح اسلامی شهر بابل میدانم که بنظرم مجموعه نامزدهای رقیب و یا همگروه وی نهایتا در سطح نشستن پای سخنرانی هایش بودند، نه بیشتر. این قالب اصلا گنجایش فردی در ظرفیت و تراز او را نداشت.

چند سالی است که در فضای مجازی با دکتر شهابی در ارتباطم. از مطالب ایشان استفاده میکنم و گاهی مطالبی برایشان می فرستم.

چند سال پیش متنی از مرحوم انوشه درباره تاریخ انقلاب در بابل منتشر شد که موجب ناخرسندی بسیاری از اهالی فرهنگ و تاریخ و انقلاب گردید. وی که خود سابقه گرایشات مارکسیستی داشته و هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب به زندان افتاده است در کتاب خود که متأسفانه با حمایت ساده لوحانه بعضی چهره های نیک اندیش تدوین گردیده اینطور وانمود کرد که مردم و روحانیت بابل از سال 56 اقدام به شورش! بر ضد رژیم نموده و عده ای از آنها کشته! شده اند. مبارزات قبل از آن مرهون چپها بوده است.

خب، مطلعین می دانند که بسیاری از چهره های مبارز انقلابی بابل همچنان در قید حیات هستند و این تحریف علنی میتواند برای آینده تاریخ نگران کننده باشد.

مرحوم مهندس اردبیلی که از وی بعنوان پدر صنعت مس ایران نیز یاد میشود در کتاب خاطرات خود نقل میکند که از سال 41 در جلسات مذهبی مرحوم حاج آقای یزدانی با نام امام آشنا شده و مبارزه با شاه را آغاز نموده است. در این خصوص به اندازه کافی مدرک سند بر ابطال ادعای مرحوم انوشه وجود دارد.

روحانیت از دیرباز علم مبارزه با شاه را بر دوش کشیده است. از شهید سید حسن مدرس تا آیت الله کاشانی و مرحوم طالقانی که پیش از امام وارد مبارزه گردید و ...

امام رحمت الله نیز از سال 41 بعد از رحلت آیت الله بروجردی که مرجع عظمی بود و به رغم بعضی مخالفتها و ایستادگی هایی که در مقابل شاه داشت چندان معتقد به درگیری مستقیم حوزه با سلطنت نبود، جایگاه علمی و اجتهادی خود را تثبیت نموده و وارد عرصه مبارزه بزرگ و سرنوشت ساز با رژیم طاغوت گردید.

البته روحانیت به شیوه حزب توده یا فداییان خلق و مجاهدین به سمت تشکل سازی نرفت و مبتنی بر فرهنگ ولایی و نگاه هیاتی و ارتباط شبکه ای به مبارزه پرداخت که به نظر من کار درستی بود. در سالهای اخیر تجربه فعالیتهای عدالتخواهانه و ارزشی نیز ثابت کرده است که توصیه به راه اندازی تشکیلات در واقع برای ایجاد محدودیت، شناسایی، اخلال و انهدام حرکت های انقلابی است. نظم بدون تشکیلات و مبارزه جریانی و شناور بهترین روش برای جلب توجه کمتر و امنیت بیشتر در مبارزات مخفی و غیر رسمی به شمار می رود.

البته این روش، آسیب خاص خودش را هم دارد کما اینکه با پیروزی انقلاب اسلامی، آنهایی که تشکل داشتند آمادگی بیشتری برای تصاحب امور و تصدی مسئولیتها نشان داده و اقبال افزون تری را به خود اختصاص دادند.

حوزوی ها هر چند به مثابه توده ای ها یا ملی گراها و خلقی ها اعم از فدایی و منافق دارای تشکیلات مبارزاتی نبودند اما توفیق بیشتری در همراه سازی بدنه مردم کسب نمودند. از همین روست که اگر چه همه سران سیاسی مبارز ضد شاه دستگیر و به زندان افتادند اما تنها این امام بود که دستگیری اش موج اعتراض اجتماعی و قیام عمومی مردم را برانگیخت و در نهایت منجر به تثبیت رهبری بلامنازع او و روحانیت حامی وی گردید.

در  این باره به تازگی از دکتر شهابی هم سوال پرسیدم. ایشان حقیر را ارجاع داد به آثاری که در این خصوص منتشر ساخته. کتاب "احزاب سیاسی و گروههای مسلح در مازندران و گلستان از سال 32 تا 57" به قلم دکتر شهابی را تهیه و مطالعه نمودم.

مطالعه این کتاب واقعا برایم جالب بود و بسیار بر اطلاعاتم افزود. قطعا از آن دست کتابهای ارزشمندی است که در فرصتهای دیگر باید بارها به آن رجوع کنم.

دکتر شهابی در کتاب خود به حضور مبارزاتی روحانیون بابل در سالهای 41 و 42 نیز پرداخته و اسنادی در این خصوص به صورت گذرا منتشر کرده که پاسخ کوتاه همان شبهه مذکور درباره تاریخچه انقلاب در بابل است. البته ایشان ورود حوزه به عالم سیاست در ابتدای دهه چهل را بخاطر فضای باز سیاسی ناشی از روی کار آمدن کندی در آمریکا و امینی مهره آمریکا در ایران میداند که همانطور که پیشتر بیان شد درست به نظر نمی رسد.

تا بحال نمیدانستم چیزی بنام انجمن تبلیغات اسلامی هم در دوران شاه داشته ایم که البته برای نصب بلندگو و برنامه های مذهبی باید مجوز اخذ می کردند. آخرین رییس مجلس قبل انقلاب ساروی بود. (البته بابل هم پیشتر یک رییس مجلس داشته است) تا الان گمان میکردم قائمشهری ها بیشتر از بابلی ها به چپ گرایش داشتند. حتی بعضی پیرمردهای محلی از این شهر بعنوان استالینگراد ایران یاد میکردند! اما خب با مطالعه این کتاب مشخص شد لااقل در سطوح فکری و لیدری جریان مارکسیست، بابلی ها حضور فعال تری داشتند. کشته های زیادی در دوره شاه دادند. پنج نفر از اعضای یک خانواده در راه تحقق افکار مارکس جان باختند. جالب آنکه دستکم دو بابلی در دفاع از کمونیستهای جبهه ظفار عمان کشته شده اند. (شاه هم البته برای مبارزه با چپها به ظفار نیرو فرستاده بود که از میزان هزینه ها و تلفات آن آماری در دست نیست.)

چون بحث استالینگراد یا لنینگراد مطرح شد پرانتزی عرض کنم، جنگی و نه حزبی بخواهیم نگاه کنیم به اعتقاد تحلیلگران دفاع مقدس، چذابه، لنینگراد ایران است، مصاف سهمگین حسن باقری با لشکریان بعث آنهم با حضور و فرماندهی مستقیم صدام در قالب عملیات مولای متقیان یک عملیات رو کم کنی و سخت بود که سرنوشت جنگ را برای عملیاتهای موفقیت آمیز فتح المبین و بیت المقدس مشخص ساخت.

ای کاش خلقیها بعد از انقلاب برای مردم تیغ نمی کشیدند. واقعه آمل اوج حماقت خلقی ها در تقابل با خلق الله بود.

حرمتی پور را قبلا می دانستم که بابلی است. وی از شاخته اشرف دهقان رهبری بعضی فعالیتهای تروریستی بر ضد جمهوری اسلامی را هم برعهده داشت. جایی خوانده ام که جریان حمله از جنگل به ساختمان سپاه شیرگاه و شهادت شش بسیجی و پاسدار زیر سر او بود که بعدها در جریان پاکسازی جنگل که با درایت مثال زدنی شهید طوسی صورت گرفت بساط او و همدستانش برای همیشه جمع شد. البته هنوز بسیاری از مردم فرق فدایی ها با مجاهدین را نمیدانند و همه را جزو منافقین حساب می کنند. سریال سرزمین مادری کمال تبریزی انصافا خوب و زیبا به فعالیت مارکسیستها در جریان انقلاب پرداخت که چند بار دیدنش هم ارزش دارد.

دکتر شهابی در کتاب خود به فجایع تصفیه حسابهای خونین درون سازمانی فداییان خلق هم می پردازد. بیان این واقعیتها به تبیین چهره مبارزات غیر دینی کمک می رساند.

بنازم سبک مبارزاتی امام را که جنگ مسلحانه در آن راه نداشت. امام را باید مبدع جنگ نرم دانست. انقلابش مبتنی بر فرهنگ و اندیشه بود و هدفش بلوغ و رشد و بیداری ملت و سلاحش نوار و کاغذ و کتاب و منبر و بلندگو. با مردم و برای مردم راهبر بود به معنای واقعی کلمه.

مهمترین و عبرت بار ترین آموزه کتاب اما این نکته است که شاه با حمایت و اعمال نفوذ اجانب به قدرت رسید، تاج و تختش داشت به رهبری کاشانی و مصدق سقوط میکرد که باز با حمایت اجانب کودتا کرد و قدرتش را احیا نمود، در همه احزاب را تخته کرد و بعد برای حفظ ظاهر دستور تشکیل دو حزب فرمایشی و نمایشی را صادر نمود، همین دو حزب هم متشکل از عناصر وفادار بودند که بعضا باید به تأیید نهادهای امنیتی می رسیدند، جالب آنکه در انتخابات داخلی همین احزاب من در آوردی هم به استناد مدارک حزبی و امنیتی، تقلب و دعوا رخ میداد و جالب تر آنکه شاه همین دو حزب را هم منحل کرد و امر ملوکانه! بر این مدار تعلق گرفت که همه مسئولان و مردم باید به عضویت یک حزب (رستاخیز) دربیاند... حالا اما شاهزاده و شاه دوستان، مدعی آزادی سیاسی و حق انتخاب و ضرورت توجه به خواست مردم شده و برای ما دم از دموکراسی می زنند! جماعت طاغوتی هر وقت از گذشته خیانت بار و سراسر جنایت دو دیکتاتور پهلوی اعلام برائت کردند بعد برای ما پز روشنفکری داده و ژست آزادی بیان بگیرند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بمان پیرمرد!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ

dsc02726_2l9p.jpg

 

زمین به نفس های گرم تو، بیشتر از خورشید احتیاج دارد. دعای مستجاب تو رزق معنوی این دیار است. فاتح خیبر تقوا و بزرگ فقیه عالم علم و دیانت، عصاره آموزه های کتاب وحی هستی، آیت الله صداقت و عشق و اخلاص. هق هق گریه های شبانه ات، شانه های لرزانت در نجوای جامعه کبیره، اشکهای ناتمامت در قنوت دلدادگی، سوز مناجاتت در خلوت با سوره رحمان ... تو سراسر سرمایه ای برای این خاک، رشادتت در مقابل تحریف ها، دغدغه ات مقابل کژی ها، علم بی پایانت که لااقل دویست سال فقه شیعه را شکافت و ذرات اتم معرفت را به ستون احکام استوار آسمان بدل ساخت... هر کس تو را دید حتی در یک نگاه، یاد خدا افتاد که این ویژگی عالم ربانی است نه به سوی خود که آه و نگاهش داعی به سوی طریقت وحی است. دامان علم و اخلاق و معنویت تو پرورشگاه عارفان شهید کوی رستگاری بود. 

بمان پیرمرد این بار نیز بالانشین های عالم وصل را منتظر بگذار، شیدای وادی نور، کمی آهسته تر، با تو کارها داریم. یخبندان غفلت زده ارض به نفس های گرم تو نیاز دارد. دعاهای برخاسته از عمق جانت، سلاح مخفی و نافذ جبهه ایمان بوده و خواهد بود ان شاءالله. تجسم کرامت توحید، میراث دار پیام رسالت، پرچمدار علوم امامت، دلتنگ رائحه مهدوی جمالت نمانیم، به حق علی، به حق شاه نجف، به اعتبار ایوان طلایی که سالها عرش رحمت چشمهای آبی مناجاتی ات بود....

الهی بحق علی، به حق فاطمه به حق حسنین نگاه لطفت را از ما دریغ مدار، دست رد بر سینه سوخته ما نزن.

 

 

مثل من اگر نفستان حق نیست، آلوده عصیان و طغیانید، سرافکنده آسمان و زمینید و رانده پشت در مانده معراج خدا، دل شکسته تان را واسطه قرار دهید برای آیت الله محمدی دعا کنید شفا و عافیتش را مولایش امام عصر (عج) تضمین کند. خدا دعای ما گناهکاران را هم دوست دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسجد جامع قم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۳۰ ق.ظ

photo_2025-09-11_13-45-13_krlx.jpg

photo_2025-09-11_13-45-05_vz7d.jpg

 

مسجد جامع قم یکی از قدیمی ترین مساجد کشور و البته بدون مناره است که در محله آذر قرار دارد و بر خلاف بعضی مساجد باستانی اصفهان و شیراز میتوانید بدون تهیه بلیت از آن بازدید نمایید. این مسجد پیش از اسلام آتشکده بوده که بعد از آنکه مردم به اسلام روی آوردند در همان مکان مسجد جامع را بنا نمودند. در اطراف این مسجد بقایای محله ای قدیمی را مشاهده می کنید که بعضی از کوچه هایش هنوز دارای طاق های گلی است. قم قدیم در همین محدوده قرار داشت و حتی ذکر شده که حضرت معصومه سلام الله علیها را بعد از آنکه از دنیا رفت (منزلی که حضرت برای استراحت تشریف داشت بعنوان بیت النور محل بازدید زائران است) به بیرون شهر قم منطقه بابلان (باغهایی بود که محل تدفین و ساخت حرم بانو قرار گرفت) انتقال دادند. فاصله مسجد جامع تا حرم مطهر حدود دو کیلومتر است که پیشنهاد میکنم با عبور از بازار سرپوشیده و تماشای مغازه هایی که آثار سنتی و صنایع دستی را عرضه میکنند اصلا متوجه طول مسافت نشوید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سازمان و تبلیغات و اسلام

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۴، ۱۰:۵۷ ق.ظ

سید محمد نوروزیان امیری‎ (@m_nuorozian) • Threads, Say more

 

مقاله زیر را دوست و برادر بزرگوارم دکتر آسید محمد نوروزیان نوشته که پیشتر درباره شخصیت این متفکر جوان و خوش آتیه کشورمان مطلبی اینجا منتشر کرده ام. شخصا امیدی به آینده سازمان تبلیغات اسلامی ندارم و با توجه به فضای اداری کسل کننده و مأموریتهای موازی، در صورت عدم تحول، ادغام آن در سازمان اوقاف لااقل میتواند در مصرف بودجه و ایجاد تمرکز، مفیدتر باشد.

مقاله زیر چه مورد فهم و اجرای مدیران سازمان مربوطه قرار بگیرد چه نگیرد حاوی اندیشه ای سازنده و پیش رو در راستای تعالی فعالیتهای تشکیلاتی حول محور فرهنگ و تمدن دینی است که باور دارم مورد استفاده دغدغه مندان این عرصه قرار گرفته و برای همه مجموعه های هدفمند دینی در این عصر یا دوره های آتی راهگشا خواهد بود.

 

«هوالحکیم»

 

به سوی طراحی نقشه جامع حکمت‌بنیان برای هماهنگی و هم‌افزایی نهادهای تربیت عمومی غیررسمی ایران، با محوریت سازمان تبلیغات اسلامی

سید محمد نوروزیان امیری[1]

 

ایران امروز در جستجوی مسیری روشن برای تحقق تربیتی جامع و اصیل است که در عمق خود نه‌تنها پاسخگوی نیازهای روزمره جامعه باشد، بلکه افقی حکیمانه برای آینده‌ای معنادار ترسیم نماید. در این مسیر، نهادهای تربیت عمومی غیررسمی، به‌عنوان بخش‌های اثرگذار و متنوعی از نظام تربیتی، نقشی بی‌بدیل ایفا می نمایند. اما فقدان انسجام و هم‌افزایی میان این نهادها، سبب شده تا ظرفیت‌های عظیم موجود در این بخش به شکلی پراکنده و ناکارآمد مورد استفاده قرار گیرد. این شکاف اساسی، نقطه‌ای است که ضرورت طراحی یک نقشه جامع را بیش از پیش برجسته می‌سازد. طرح مسئله به‌وضوح بر این پایه استوار است که چگونه می‌توان با ایجاد هماهنگی میان نهادهای متنوع تربیتی غیررسمی، مسیری خردمندانه برای رشد و تعالی جامعه ایران رقم زد؟ به نظر می رسد سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان یکی از نهادهای محوری در این عرصه، با برخورداری از ظرفیت‌های تبلیغی، فرهنگی و اجرایی، می‌تواند محوریت این تحول را بر عهده گیرد. ایده اصلی این جستار آن است که راهبرد هم افزایی نهادها، نیازمند برخورداری این نهادها از «حکمت عملی» به مثابه چارچوبی برای درک واقعیت‌های پیچیده انسانی و هدایت تربیتی با رویکردی معطوف به معنا و غایت است. در این مسیر چالش‌های متعددی همچون تفاوت رویکردهای نهادهای موجود، فقدان الگوی مفهومی مشترک و گسست میان سیاست‌گذاری و اجرا، پیش روی این طرح قرار خواهد داشت که به نحوی مستقل نیازمند تامل است. اما راهکار پیشنهادی، بر پایه هم‌افزایی حکمت‌بنیان و ایجاد بستری برای تعامل و هم افزایی این نهادها، افقی روشن از انسجام و تعالی ترسیم خواهد نمود. این جستار گامی در جهت تحقق این مهم، با تأکید بر محوریت سازمان تبلیغات اسلامی به‌عنوان بهره‌ور اصلی است. 

 

تربیت غیررسمی در جستجوی معنا: فراتر از نظام‌سازی به سمت معنابخشی وجودی 

در جهانی که نظام‌های رسمی عمدتاً بر استانداردسازی و بازدهی متمرکز هستند، تربیت غیررسمی همچون ساحتی آزاد و انعطاف‌پذیر، فضایی برای معنابخشی به زندگی فردی و اجتماعی فراهم می‌آورد. این نوع تربیت نه به‌عنوان مکمل، بلکه به‌مثابه بُعدی اساسی از زیست انسان، در پی آن است که افراد و جوامع را در مسیر یافتن پاسخ به پرسش‌های بنیادین هستی قرار دهد. تربیت غیررسمی می‌تواند جایگاهی فراهم کند که در آن، نسبت میان آزادی فردی و مسئولیت اجتماعی بازتعریف شود. آزادی فردی، بدون تربیتی که آن را به مسئولیت اجتماعی پیوند دهد، ممکن است به خودخواهی و انزوا بیانجامد. از سوی دیگر، مسئولیت اجتماعی بدون زمینه‌ای برای آزادی و رشد درونی فرد، می‌تواند به اجبار و تحمیل تبدیل شود. تربیت حکمی که بر مبنای آموزه‌های معنوی و عقلانی شکل می‌گیرد، واسطه‌ای است که این دو مفهوم را در تعادلی خلاقانه قرار می‌دهد. در این راستا، تربیت غیررسمی به‌عنوان فضایی برای هم‌افزایی درون‌فردی و میان‌فردی عمل می‌کند. هم‌افزایی درون‌فردی به معنای تقویت لایه‌های مختلف وجود انسان، از عقلانیت تا عواطف و معنویت است. این نوع تربیت، افراد را به تعمق در اهداف و ارزش‌های زندگی خود دعوت می‌کند و راه را برای خودآگاهی و خودسازی هموار می‌سازد. از سوی دیگر، هم‌افزایی میان‌فردی به ایجاد پیوندهای اجتماعی معنادار می‌پردازد، جایی که افراد نه‌تنها به‌عنوان اعضای یک جامعه، بلکه به‌عنوان انسان‌هایی با شأن و کرامت برابر، در تعامل با یکدیگر قرار می‌گیرند.  سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان یکی از بازیگران اصلی تربیت غیررسمی، می‌تواند با تأکید بر این معنابخشی وجودی، نقش محوری در هدایت جامعه به سمت تربیتی حکمت‌بنیان ایفا کند. این سازمان می‌تواند از طریق طراحی برنامه‌هایی که ارزش‌های انسانی و الهی را تلفیق می‌کنند، بستری برای شکل‌گیری جامعه‌ای با هویتی پایدار و معنادار فراهم آورد.

تبلیغ به‌مثابه شأنی از تربیت: از آگاهی‌بخشی ابزاری تا تعالی‌بخشی وجودی 

«تبلیغ» در سنت‌های فلسفی و دینی، به‌مثابه شأنی و در برخی بینش ها به منزله نحوی از تربیت تلقی می‌شود که درصدد شکل‌دهی به بنیان‌های فکری و معنوی انسان است. تبلیغ نه صرفاً ابزاری برای ارتباط، بلکه بستری برای آگاهی‌بخشی وجودی و کشف حقیقت است. در این نگاه، تربیت و تبلیغ دو روی یک سکه‌اند؛ اولی به تربیت عقلانی و اخلاقی توجه دارد و دومی به انتقال حکمت و معنا. در نظام‌ تربیتی اکنون در ایران، تبلیغ اغلب به یک ابزار اجرایی فروکاسته شده است که در خدمت اهداف ابزاری قرار دارد. اما در منظومه تربیت حکمت‌بنیان، تبلیغ واجد رسالتی عمیق‌تر است: دعوت به تدبر، تفکر،تعقل، تذکر و در نهایت، شکوفایی انسان. این رویکرد، تبلیغ را نه به‌عنوان وسیله‌ای برای اقناع جمعی، بلکه به‌عنوان فرآیندی معرفتی می‌بیند که می‌تواند مخاطبان را از سطح نیازهای ظاهری به افق‌های متعالی سوق دهد. در چارچوب تربیت عمومی غیررسمی ایران، به نظر می رسد سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند به‌عنوان نهادی محوری، میان این دو شأن(تربیت و تبلیغ) پیوندی ژرف برقرار کند. این سازمان با رسالتی حکمت‌بنیان، قادر است از تبلیغ به‌عنوان ابزاری برای تربیت فراگیر استفاده کند؛ تربیتی که نه‌تنها به انتقال ارزش‌ها و فضایل انسانی و دینی می‌پردازد، بلکه به دنبال نهادینه‌سازی عقلانیت، اخلاق و معنویت در ساختارهای اجتماعی است. این نقش، مستلزم بازتعریف فلسفی تبلیغ و تبیین آن به‌مثابه شأنی وجودی است که با «حکمت عملی» گره خورده است. در این صورت، تبلیغ به ابزاری برای پرورش انسان متعالی و جامعه‌ای اخلاق‌مدار تبدیل خواهد شد. 

گذار از ساختار بوروکراتیک صنعتی‌شده به ساختار نرم تربیتی‌شده: عبور از سخت‌افزار مدیریتی به حکمت نرم‌افزاری 

ساختارهای بوروکراتیک که زاییده انقلاب صنعتی هستند، بر انباشت قدرت، تفکیک وظایف، و استانداردسازی فرآیندها ابتناء دارند. این ساختارها، اگرچه در مدیریت سازمان‌های صنعتی کارآمدند، اما در حوزه تربیت عمومی، که با ماهیت سیال و چندساحتی انسان سر و کار دارد، ناکارآمد و مخرب‌ بوده و تاحدودی به ضد اهداف خود بدل خواهند شد. نگارنده معتقد است، تربیت عمومی غیررسمی نیازمند ساختاری نرم، پویا و حکمت‌بنیان[2] است که به جای اعمال کنترل از بیرون، تحول درونی را تسهیل کند. ساختار نرم تربیتی‌شده، از منظر فلسفی، بر پایه حکمت عملی و عقلانیت جوهری[3] استوار است. این ساختار نه‌تنها به تعاملات انسانی اولویت می‌دهد، بلکه خود را به‌مثابه موجودی زنده تصور می‌کند که دائماً در حال یادگیری، تطبیق و ارتقاء است. چنین ساختاری، به جای تقسیم سخت‌افزاری وظایف، بر هم‌افزایی نرم‌افزاری( تقویت پیوندهای درونی میان مأموریت‌ها، ارزش‌ها و اهداف) تمرکز دارد. در نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی، عبور از ساختار «بوروکراتیک» به ساختار «تربیتی نرم» شرط اساسی است. سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند با اتخاذ این رویکرد، از جایگاه یک نهاد اجرایی صرف فراتر رفته و به نهادی حکمت بنیان بدل شود. این سازمان، با بهره‌گیری از ساختار نرم، قادر خواهد بود نقش محوری خود را در هماهنگی و هم‌افزایی نهادهای تربیتی ایفا کند. به این ترتیب، تربیت عمومی نه‌تنها از قید و بندهای صنعتی‌شده و بازارگرایانه رها شده و به افق‌های متعالی انسانی دست خواهد یافت. 

 عقلانیت حکمی در برابر عقلانیت ابزاری: بازاندیشی در فرآیند تعیین و تحقق غایات تربیتی 

عقلانیت ابزاری، که زاییده دوران مدرن است، ا زمنظری بازارگرایانه بر کارآمدی و سودمندی تمرکز دارد. این نوع عقلانیت، هدف را در سطح کلان تعیین می‌کند و فرآیند تحقق آن را به لایه‌های پایین‌تر سازمان‌ها و نهادها واگذار می‌نماید. اما در حوزه تربیت عمومی غیررسمی، این نوع عقلانیت، به دلیل بی‌توجهی به عمق و کیفیت اهداف، قادر به پاسخ‌گویی به نیازهای انسانی و اجتماعی نیست. در مقابل، عقلانیت حکمی، که ریشه در حکمت اسلامی و فلسفه‌های انسانی دارد، بر وحدت مبانی،غایات و روش ها تأکید می‌کند. این عقلانیت، فرآیند تعیین هدف و تحقق آن را از پایین به بالا می‌نگرد، به‌طوری که خود افراد و نهادها، مشارکت‌کنندگان اصلی در فرآیند تعیین تا تحقق هدف هستند. عقلانیت حکمی، غایت تربیت را نه صرفاً در دستیابی به مهارت‌ها یا نتایج از پیش تعیین شده، بلکه در تحول درونی، کیفی سازی فرایندها و تعالی وجودی انسان می‌بیند. در طراحی نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی، گذار از عقلانیت ابزاری به عقلانیت حکمی، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان نهادی حکمت‌بنیان، می‌تواند این تحول را رهبری نموده و الگویی ارائه دهد که در آن، غایت و روش در یک کل هماهنگ و وحدت‌بخش تعریف شوند. این رویکرد، به جای تکیه بر قدرت اجرایی، بر حکمت و مشارکت تأکید داشته و می‌تواند بستری برای تربیت انسانی متعالی فراهم آورد. 

 حفظ کثرت نهادی برای وصول به وحدت در بینش تربیتی: هم‌افزایی در تنوع، تعالی در هماهنگی 

تربیت عمومی غیررسمی در ایران، با تنوعی از نهادهای دولتی، نیمه‌دولتی و مردمی مواجه است. این کثرت نهادی، اگرچه در نگاه نخست نشانه‌ای از پراکندگی است، می‌تواند بستری برای تنوع فکری و کارکردی در فرآیند تربیت عمومی باشد. اما این امر تنها زمانی به یک مزیت تبدیل می‌شود که وحدتی در بینش تربیتی حاکم بر این نهادها موجود باشد. حفظ کثرت نهادی به معنای پذیرش و حمایت از تنوع ساختاری و مأموریتی است، اما این تنوع باید در چارچوب یک بینش حکمت‌بنیان همسو شود. این وحدت، نه از طریق سلطه یا حذف تفاوت‌ها، بلکه با ایجاد یک چشم‌انداز مشترک و مأموریت فراگیر قابل‌تحقق است. چشم اندازی حکیمانه که در ابتدای حرکت انقلاب اسلامی ایران قابل ردیابی، قابل آشنایی زدایی و بازتعریف است. سازمان تبلیغات اسلامی، با موقعیت منحصربه‌فرد خود به‌عنوان یک کنشگر مرزی، می‌تواند نقشی محوری در تحقق این هم‌افزایی ایفا کند. این رویکرد مستلزم طراحی سازوکاری است که نهادهای مختلف بتوانند ضمن حفظ هویت و مأموریت‌های اختصاصی خود، در مسیر آن چشم انداز مشترک حرکت نمایند. این مهم، باید متکی بر حکمت عملی باشد که هم به اصول معنوی و دینی پایبند است و هم به اقتضائات اجتماعی و فرهنگی توجه دارد. به این ترتیب، با راهبری اثربخش سازمان تبلیغات اسلامی، این کثرت نهادی به یک نیروی پیش‌برنده تبدیل شده و وحدت در بینش تربیتی، از دل این تنوع شکوفا خواهد شد. 

 سازمان تبلیغات اسلامی به‌مثابه کنشگر مرزی در تربیت عمومی 

سازمان تبلیغات اسلامی، در جایگاه یک نهاد حکمت‌بنیان، دارای نقشی منحصربه‌فرد در تربیت عمومی و غیررسمی است. این سازمان، نه صرفاً یک نهاد اجرایی یا فرهنگی، بلکه یک کنشگر مرزی[4] است که هم در دل نهادهای دولتی جای دارد و هم در پیوندی نزدیک با جامعه مدنی و نهادهای مردمی عمل می‌کند. این موقعیت مرزی، سازمان تبلیغات اسلامی را قادر می‌سازد تا به‌عنوان پل ارتباطی میان سطوح مختلف ساختارهای تربیتی عمل نماید. از یک سو، این سازمان می‌تواند در مواجهه ای تربیتی، سیاست‌ها و رویکردهای دولتی را با نیازها و واقعیت‌های جامعه تطبیق دهد و از سوی دیگر، صدای مردم و نهادهای مردمی را در سطح سیاست‌گذاری کلان انعکاس دهد. این نقش، مستلزم برخورداری از حکمت عملی است که به سازمان امکان می‌دهد تا در میان دو حوزه دولتی و مردمی، تعادل ایجاد نموده و نقشی هماهنگ‌کننده و «هادی» ایفا کند. برای ایفای این نقش، سازمان تبلیغات اسلامی باید به‌عنوان سازمانی یادگیرنده و انعطاف‌پذیر عمل کند که همواره در حال بازتعریف مأموریت‌ها و ساختارهای خود بر اساس تغییرات محیطی و اجتماعی است. به این ترتیب، این سازمان می‌تواند الگویی حکمت‌بنیان برای سایر نهادهای تربیتی ارائه دهد و به کانونی برای هم‌افزایی و هماهنگی در تربیت عمومی تبدیل شود. 

 ساختار ادهوکراتیک در تربیت غیررسمی: مأموریت‌محوری به جای چارت‌محوری 

ساختار ادهوکراتیک، که بر اساس مأموریت‌ها و اهداف پویا شکل می‌گیرد، یکی از مناسب‌ترین مدل‌ها برای تربیت عمومی غیررسمی به نظر می رسد. این ساختار، برخلاف چارت‌محوری سنتی، بر انعطاف‌پذیری، نوآوری و سازگاری با تغییرات محیطی تأکید دارد. در تربیت عمومی غیررسمی، چالش‌های اجتماعی و فرهنگی به سرعت در حال تغییراند و ساختارهای سنتی بوروکراتیک قادر به پاسخ‌گویی سریع و کارآمد به این تغییرات نیستند. در مقابل، ساختار ادهوکراتیک با تمرکز بر مأموریت‌ها، این امکان را فراهم می‌کند که نهادها به‌طور مداوم مأموریت‌های جدید تعریف نموده و ساختارهای فرعی خود را متناسب با این مأموریت‌ها شکل دهند. برای مثال، سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند با اتخاذ این رویکرد، به‌جای تعریف ساختارهای ثابت، بر اساس نیازهای روز جامعه مأموریت‌های جدید تعریف و ساختارهای لازم برای تحقق این مأموریت‌ها را به‌صورت موقت ایجاد نماید. این امر، نه‌تنها به سازمان امکان می‌دهد تا سریع‌تر و کارآمدتر عمل کند، بلکه به آن اجازه می‌دهد تا به‌عنوان نهادی منعطف، پویا و خلاق در تربیت عمومی شناخته شود. 

 گذار از ساختار بوروکراتیک صنعتی‌شده به ساختار نرم تربیتی‌شده: از سختی نظم به لطافت معنا 

ساختارهای بوروکراتیک، که متناسب با پارادایم صنعت و تفکر سازمان‌یافته خطی هستند، عمدتاً بر نظم، پیش‌بینی‌پذیری، و کنترل تأکید دارند. این ساختارها، هرچند در مدیریت فرآیندهای فنی و عملیاتی کارآمد هستند، در حوزه تربیت که ماهیتی پویا، متغیر و پیچیده دارد، ناکارآمد به نظر می‌رسند. تربیت، برخلاف تولید صنعتی، به تغییرات کیفی در انسان‌ها و شکل‌گیری عمیق لایه‌های فکری و ارزشی آنها وابسته است و بنابراین، نیازمند ساختاری نرم و منعطف است که بتواند با ماهیت سیال انسان و جامعه همگام شود. گذار از ساختارهای سخت بوروکراتیک به ساختارهای نرم تربیتی‌شده، مستلزم تغییر در پارادایم مدیریت و حکمرانی تربیتی است. ساختاری که به‌جای تمرکز بر مقررات ،سلسله‌مراتب و کنترل از بیرون، بر روابط، مشارکت، خودکنترلی و خلاقیت تأکید نماید. نهادهای تربیتی باید به‌جای برخوردار بودن از چارچوب‌های سخت‌گیرانه، بستری فراهم نمایند که در آن ارزش‌ها، معانی و اهداف مشترک شکل بگیرد و به‌طور منعطف در عمل پیاده شود. سازمان تبلیغات اسلامی، با رویکردی حکیمانه، می‌تواند پیشگام این تحول باشد. این سازمان باید به‌گونه‌ای عمل کند که به‌جای تبدیل‌شدن به یک نهاد سلسله‌مراتبی محض، به فضای تربیتی و فرهنگی تبدیل شود که هم افراد و هم نهادهای همکار بتوانند در آن آزادانه و خلاقانه به تحقق اهداف مشترک بپردازند.  حداقل های معادل این گونه از سازمان، در جهادسازندگی دهه 60 در ایران قابل مطالعه است.

راهبری ساختاری نهادهای مرتبط با تربیت عمومی غیررسمی 

راهبری ساختاری، به‌عنوان الگویی متکی بر انسجام نهادی، فراتر از رویکردهای فردمحور و اراده‌گرایانه، به تنظیم روابط و نقش‌ها در میان نهادهای مختلف می‌پردازد. این رویکرد، سازمان‌ها را از تکیه‌ بر توانمندی‌های شخصی یا مدیریت تک‌بعدی رها کرده و به سمت یکپارچگی نظام‌مند هدایت می‌کند. از منظر تربیت عمومی غیررسمی، راهبری ساختاری باید قابلیت توازن میان استقلال نهادها و هم‌افزایی در مأموریت‌های مشترک را دارا باشد. این مدل، با بهره‌گیری از نظریه‌های تربیتی و مدیریتی پیشرفته، چارچوبی برای هماهنگی مأموریت‌ها، منابع، و اهداف فراهم خواهد آورد. سازمان تبلیغات اسلامی، با توجه به جایگاه راهبردی خود در هدایت تربیت عمومی، باید از تمرکز صرف بر برنامه‌ریزی‌های متمرکز دوری نموده و به سمت «مدیریت شبکه‌ای» حرکت کند. نقش این سازمان می‌تواند به‌عنوان "نهاد میانجی حکمت‌بنیان" تعریف شود؛ نهادی که با ایجاد دیالوگ میان نهادهای دولتی و مردمی، شبکه‌ای از همکاری و اعتماد متقابل بیافریند. این رویکرد، نه تنها انسجام در سیاست‌گذاری را تقویت خواهد نمود، بلکه به ظرفیت‌سازی در سطح محلی نیز می‌انجامد. راهبری ساختاری، تنها زمانی می‌تواند به موفقیت دست یابد که با الهام از عقلانیت حکمی، انعطاف‌پذیری لازم را برای پاسخ‌گویی به چالش‌های متغیر زمانه داشته باشد. به این ترتیب، نهادهای تربیتی قادر خواهند بود در یک بستر پویا و هم‌افزا، وظایف خود را به‌گونه‌ای هماهنگ انجام دهند که به تحقق اهداف مشترک تربیتی منجر شود.

چندفرهنگی بودن ساختار فرهنگی تعامل نهادی 

در کشوری که تنوع فرهنگی و فکری یکی از ویژگی‌های بنیادین آن است، تربیت عمومی غیررسمی نیازمند ساختارهایی است که بتوانند این گوناگونی را نه تنها مدیریت، بلکه به‌عنوان فرصتی برای رشد و تعامل به کار گیرند. چندفرهنگی بودن[5]، به معنای پذیرش و به رسمیت شناختن تفاوت‌ها، یک اصل اساسی در طراحی نظام‌های تربیتی مبتنی بر حکمت است که بتوانند جامعه‌ای هم‌بسته و در عین حال متنوع را به سمت تعالی هدایت کنند. ساختار فرهنگی تعامل نهادی، اگر مبتنی بر اصول چندفرهنگی باشد، به نهادهای تربیتی امکان می‌دهد تا به جای تکیه بر یکپارچگی تصنعی، به همزیستی سازنده تنوع‌های فرهنگی و اجتماعی بپردازند. چنین ساختاری، با پذیرش تنوع فکری و فرهنگی، انعطاف‌پذیری لازم را برای جذب و تأثیرگذاری بر مخاطبان مختلف فراهم می‌کند. این رویکرد، نه تنها زمینه‌ساز مشارکت گسترده‌تر متربیان است، بلکه ظرفیت جامعه را برای گفت‌وگو و درک متقابل افزایش خواهد داد. سازمان تبلیغات اسلامی، به‌عنوان یکی از نهادهای محوری در تربیت عمومی، باید در طراحی ساختارهای فرهنگی خود از الگوهای موفق جهانی و بومی بهره گیرد. چنین ساختاری، می‌تواند با تأکید بر احترام به ارزش‌های انسانی مشترک و آرمان‌های متعالی دینی، بستری برای ایجاد ارتباط و تعامل میان فرهنگ‌های مختلف فراهم آورد. به این ترتیب، تربیت عمومی غیررسمی می‌تواند به ابزاری برای تقویت انسجام اجتماعی و گسترش عدالت فرهنگی بدل شود.

نقشه جامع حکمت‌بنیان برای هماهنگی نهادهای تربیتی 

طراحی نقشه‌ای جامع برای هماهنگی نهادهای تربیتی، نیازمند رویکردی است که اهداف، مأموریت‌ها، و ساختارهای مختلف را در یک چارچوب حکمت‌بنیان متحد سازد. این نقشه باید بر اصولی همچون هم‌افزایی نهادی، انعطاف‌پذیری ساختاری، و چندفرهنگی بودن استوار باشد تا بتواند پاسخ‌گوی نیازهای متغیر و متنوع جامعه باشد. نقشه جامع حکمت‌بنیان، فراتر از تمرکز صرف بر جنبه‌های عملیاتی، به جنبه‌های وجودی و معنایی تربیت نیز توجه دارد. این نقشه باید به‌گونه‌ای طراحی شود که تربیت عمومی را از سطح انتقال اطلاعات به سطح تربیت جامع انسان ارتقا دهد. حکمت‌بنیانی این نقشه، در توانایی آن برای ایجاد تعادل میان اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدت، میان نیازهای فردی و اجتماعی، و میان تربیت دینی و انسانی نهفته است. سازمان تبلیغات اسلامی با قرارگرفتن در موقعیت مرزی، می‌تواند نقش محوری در تدوین و اجرای این نقشه ایفا کند. این سازمان باید با بهره‌گیری از ظرفیت‌های بومی، نقشه‌ای را طراحی کند که هم انسجام در سیاست‌گذاری‌های تربیتی را تضمین کند و هم به نیازهای محلی پاسخ دهد. نقشه حکمت‌بنیان، باید با تأکید بر مشارکت تمامی نهادهای تربیتی، بستری برای گفت‌وگو و همکاری میان آنها فراهم آورد و زمینه‌ساز تحقق آرمان‌های متعالی تربیت عمومی در ایران شود.

سخن آخر

در مواجهه با تربیت عمومی غیررسمی، سازمان تبلیغات اسلامی در جایگاهی کلیدی قرار دارد که فراتر از رویکردهای اجرایی یا مدیریتی، نیازمند بازاندیشی حکمت‌بنیان است. نقش این سازمان، از یک نهاد بوروکراتیک به کنشگری مرزی تبدیل می‌شود که هم‌زمان در ارتباطی سازنده میان سیاست‌های کلان و نیازهای جامعه مردمی عمل می‌کند. این بازتعریف ، سازمان تبلیغات اسلامی را قادر می‌سازد تا میان آزادی فردی و مسئولیت اجتماعی، عقلانیت ابزاری و حکمی و کثرت و وحدت نهادی بینشی متعادل برقرار کند. تربیت غیررسمی، عرصه‌ای است برای هم‌افزایی میان‌فردی و درون‌فردی که به‌واسطه آن، لایه‌های متنوع وجود انسان، از عقلانیت تا عواطف و معنویت، تقویت می‌شود. سازمان تبلیغات اسلامی می‌تواند با تأکید بر عقلانیت حکمی و حکمت عملی، زمینه را برای تحول درونی افراد و تعالی اجتماعی فراهم کند. تبلیغ، نه صرفاً به‌عنوان ابزاری برای اقناع، بلکه به‌مثابه شأنی وجودی، باید بستری برای آگاهی‌بخشی و کشف حقیقت باشد که انسان را به افق‌های متعالی سوق دهد. در نهایت، طراحی نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی با محوریت این سازمان، مستلزم گذار از ساختارهای بوروکراتیک و صنعتی‌شده به ساختارهای نرم و تربیتی است. این تحول، بر اساس هم‌افزایی در تنوع نهادی و وحدت در بینش تربیتی، سازمان تبلیغات اسلامی را به پیشتازی در مسیر تربیت انسان متعالی و جامعه‌ موعود تبدیل خواهد کرد.

 

 


[1] - دکترای مدیریت آموزشی، پژوهش گر حکمت و تعلیم و تربیت ،   nourozian@gmail.com
 

[2] - رجوع شود به : نوروزیان، سید محمد؛ خلخالی، علی.(1395). زمان گذار از مدیریت دانش و حرکت به سوی استقرار سازمان حکمت بنیان، هماش ملی مدیریت دانش، دانشگاه علوم دریایی نوشهر.

[3] - الوانی، مهدی.(1402). مدیریت عمومی، تهران: نشر نی.

[4] - فراستخواه، مقصود.(1403). کنشگران مرزی، تهران: گام نو.

[5] - نوروزیان امیری، سید محمد.(1403). مدیریت آموزشی حکمت بنیان، لاهیجان: آکادمی علوم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقای دادگاه ویژه! بی خیال!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۵:۵۳ ق.ظ

در شرایطی که مملکت از بحث حجاب و پارتی های مختلط خیابانی و تولید آثار هنری ضد فرهنگی گرفته تا برخورد با گرانی و دانه درشتهای مفاسد اقتصادی و روی کار آمدن عناصر فتنه و نفاق و خطوط قرمز هسته ای و ... عقب نشینی عجیب و غریبی داشته و انعطاف حیرت آوری نشان داده اما دادگاه ویژه روحانیت همچنان اصرار دارد در برخورد با طلاب انقلابی که میز مسئولان را به خطر انداخته اند محکم و استوار بایستد. پیام اعتراضی دکتر منان رئیسی نماینده مردم قم در مجلس را که در روزهای اخیر خوانده اید هم به جایی نرسیده است. در تازه ترین اقدام دادگاه ویژه روحانیت شاهد احضار و تهدید به بازداشت یکی از طلاب بسیجی هستیم بخاطر آن که دو سال پیش در اعتراض به وضعیت حجاب در مقابل قوه قضاییه یا مجلس حضور پیدا کرده بود!

یک کلیپ را دیده اید طرف کشف حجاب کرده بعد آمر به معروف را تهدید میکند که زنگ میزنم 110 بیایند جمعت کنند؟ شاید خنده تان گرفته باشد ولی الان رسما دارد همین اتفاق رخ میدهد. مقابل قبر کوروش و فردوسی و حافظ میشود تجمع گذاشت و بر ضد دین و انقلاب شعار داد اما تجمع در اعتراض به بی حجابی، عواقب سختی به دنبال دارد. همین الان عده ای راه افتاده اند پیاده بروند سر قبر کوروش ادای راهپیمایی اربعین را دربیاورند بعد با حمایت رسانه های بیگانه این حرکت را فراگیر نموده و دعوای ملیّت و مذهب راه بیندازند کسی کار به کارشان ندارد؛ اما امان از مطالبه گری برای حجاب و عفاف که حسّ بصیرت و قانون مداری مسئولان را بدجور تحریک میکند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قبل از بحران، مدیریت کنید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۲۱ ب.ظ

photo_2025-07-18_17-14-03_3a46.jpg

 

کوروش یک شخصیت ملی و تاریخی است. او حکمران بود و طبعا مثل هر حکمرانی عملکرد خوب یا بد دارد. درباره او بحثهای مفصل تاریخی منتشر شده است. عده ای او را پیامبری الهی و ذوالقرنین و موحد و ناجی یهود دانسته عده ای او را کافر و مخالف یهود و... 

اغلب این بحثها را خوانده ام و میتوانم به یقین بگویم که قابل جمع بندی نیست. خودم صرفا به چشم یک شخصیت ملی و تاریخی و حکمرانی دارای نقاط ضعف و قوت به او نگریسته و قبرش را هم یک مکان تاریخی و باستانی و سیاحتی می دانم. اخیرا نیز در منطقه مادر سلیمان شهرستان پاسارگاد به همراه خانواده سر قبرش رفتم و فاتحه خواندم. با فردی که در کنار بلیت فروشی نشسته بود خوش و بش و بگو بخندی داشتم. گفتم ظهر پنج شنبه و شب جمعه است میخواهم فاتحه بخوانم بلیت برای چه؟ گفت اذیت نکن این بنده خدا را آن موقع که اسلام نبود. گفتم اسلام نبود خدا که بود... خلاصه ارزان تر با ما حساب کرد!

الغرض؛

کوروش شخصیت محترم، خاکش تاریخی و باستانی؛ اما عده ای این وسط شیطنت می کنند تا ملیّت را در مقابل مذهب قرار دهند. آقا سالها پیش از تخت جمشید بازدید داشت. این حقیر هم که اخیرا در مسیر شیراز - پاسارگاد به آنجا رفتم با دیدن صندلی های رنگ و رو رفته ای که انگار برای کنسرت چیده شده بود گفتم چقدر خوب است اینجا سینه زنی هم راه بیندازیم؛ البته برای اهل بیت. احساس کردم جایش آنجا خالی و البته حسابی دشمن سوز است.

ایرانیت و اسلامیت تقابلی با هم ندارند. فرهنگ مردم ایران یکی از نزدیکترین تمدنها به فحوای تربیتی و اجتماعی دین مبین اسلام بوده از همین رو این دو چنین به هم آمیخته شده اند. از همین روست که ترکیب ملیّت و اسلامیت ابرقدرتی را به وجود آورده که خواب از چشم استکبار زدوده است. چاره کار برای دشمن دین و میهن هم ایجاد تقابل بین این دو است تا فرصت عرض اندام پیدا کند.

این جماعتی که پیاده راه افتاده اند از مازندران به سمت قبر کوروش، آدمهای خوب و پاکی هستند؛ اما چه بدانند چه ندانند این حرکت مقلدانه از پیاده روی های مذهبی، با شیطنت بدخواهان در نهایت به تکرار و اشاعه آن ختم شده و تقابل مد نظر دشمن را رقم میزند.

دوستانی که احساس میکنند صرف اشراف اطلاعاتی برای مدیریت امور کفایت میکند بیدار شوند. اقدام اخیر صرفا یک محک و شروع برای شیوع است. بعدا نمیتوانید بدون هزینه جمعش کنید. بهتر است همین الان با این بندگان خدا صحبت کرده و از ادامه مسیر منصرفشان کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آواز گنجشکها

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۰۹ ق.ظ

اسامی بازیگران فیلم آواز گنجشک ها در حل جدول | جدول یاب

 

غصه نخور، همه چیز درست میشود. اوضاع اینطور نمی ماند. نه تلخی های دنیا ماندگار است نه شیرینی هایش.

تو تلاش کن، روزی را خدا می رساند.

حرص نزن. خیلی از داشته هایی که برای جمع کردنشان زحمت کشیدی در دستت نمی ماند.

مال حرام و یا حتی شبهه ناک، برکت ندارد و از کفت می رود.

خیلی از کسانی که فکرش را نمیکنی روزی به دردت میخورند. از مهربانی به دیگران کوتاهی نورز.

خدا همین نزدیکی است صدای تو را می شنود. رحم کنی حتی اگر به پرنده ای کوچک، خدا به تو رحم خواهد کرد. تقدیر به نفع تو رقم خواهد خورد....

آواز گنجشکها را شاید برای دهمین بار تماشا کردم. ارزشش را داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وفاق یا کودتای اشرافیت؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۵۵ ق.ظ

شورش اجتماعی ۱۴۰۱؛ از خانه تا خیابان | فرهیختگان آنلاین

 

دل سرمایه سالاران باج خور و فاسد و زیاده طلب هیچ گاه با انقلاب اسلامی همراه نبوده است. امام، شهید بهشتی و دیگر بزرگان ایده پرداز انقلاب بارها تکرار کرده اند آنهایی تا آخر با ما خواهند بود که طعم فقر را چشیده باشند، مبارزه و رفاه طلبی با هم سازگار نیست و...

این روزها بعضی دوستان مطالبی از خرده فرمایشات آقازاده فلان سردار و فلان عضو ارشد بیت و فلان آیت الله زاده و وکیل و وزیر را می فرستند و گله از اینکه اینها بازگوی همان خط و مشی غرب هستند و بی شک فرزندها مثل بنون زبیر بر پدرها تأثیرگذارند و...

فتنه 88 را یادتان هست؟ آن موقع تعبیری روی زبانها و قلمها جریان داشت به نام شورش اشرافیت. می گفتند بالا شهری ها علیه پایین شهری ها طغیان کرده اند. این حرف بیراه نبود. منافع کلان سرمایه سالاران انحصار طلب اقتصادی در خطر افتاده بود.

فتنه مهسا هم از همین دست بود. شما به سطوح ساده لوح میدانی اغتشاشات نگاه نکنید. آنهایی که به تنور فتنه می دمیدند جماعت شکم سیر خوشگذران و زیاده خواه طلب بودند که ته دغدغه شان را موتور سواری بانوان و سلف مختلط و آغوش رایگان و بوسیدن در کوچه عنوان نموده و اما در پوشش آن با گرانی ناگهانی ارز و فراموشی پرونده فساد فولاد مبارکه و ... نفعی کلان به چنگ آوردند.

این فتنه ها البته به اقتضای گرایش دولتها جلوه و ظهور متفاوتی دارند. شورش اشرافیت را از منظری دیگر در قالب تفاهم شوم مسئولان ارشد کشور بر ضد قانون ارزیابی کنید. مدیران و متولیانی که سوگند خورده اند عامل به قانون باشند دست به دست هم می دهند که قانون معارض تاج و تختشان را معطل بگذارند.

قانون می گوید باید با متهمان دانه درشت اقتصادی مثل مهدی جهانگیری و حسین فریدون و زنگنه تا مهدی عبوری و مصطفی نیاز و....  برخورد شود. همه با هم توافق کرده اند کاری به کار آنها نداشته باشند. دریافت حقوقهای نجومی به نص صریح کلام رهبری جرم است. قانون مخالف کشف حجاب و هنجارشکنی است. قانون با کلاهبرداری رسمی تحت مدیریت موسسات خصوصی مثل بانک آینده مخالف است. شما مجلس ترحیم مرحوم انصاری را دیدید. تصاویر آن حاوی پیام مهمی برای انقلاب اسلامی بود. خیلی از بالانشین های هر دو جناح نمک گیر سفره متهمان اقتصادی بوده و در این خصوص با هم تفاهم دارند. قانون می گوید افرادی که سوابق امنیتی یا پرونده اقتصادی دارند حق تصدی مسئولیت دولتی ندارند. از تاجگردون مجلس بگیرید بیایید تا مسئولان و مدیران بعضی مجموعه های دولتی و هلدینگها و وزارتخانه ها که واقعا نیازی به بیان مصادیق نیست. بارها درباره سوابق تیره بعضی از آنها افشاگری شده اما نهادهای نظارتی در تفاهمی مشترک به این نتیجه رسیده اند که به روی مبارک خود نیاورند.

بی اعتنایی به قانون وقتی از طرف مسئولان عادی سازی شود دیگر نمیتوان انتظاری از مردم معمولی کوچه و بازار داشت.

توافق اخیر هسته ای هم که داد بعضی نمایندگان مستقل مجلس را درآورده در راستای همین شورش شیک اشرافیت بر ضد قانون تحلیل نمایید. مشابهش را که سال 67 در زهرنامه معروف تجربه کرده بودیم.

مشکل کجاست؟ مسیری که نظام به غلط پیمود تغییر سطح زندگی مدیران از مردم عادی به طبقات مرفه و بسیار برخوردار بود که باعث شد خیلی از مسئولان و خانواده هایشان عملا در خدمت طبقه اشراف درآمده و مشکلات و مطالبات آنها را مشکلات و مطالبه خود بپندارند. بالاترین نفوذی که در انقلاب صورت گرفت، جاسوسی و نشت اطلاعات نبود. تغییر ذائقه مسئولان انقلاب از شعارهای اسلامی و انقلابی به آمال حیوانی و راحت طلبی و لذت جویی بود. اینگونه است که فریادهای رهبری و دلسوزان پاپتی انقلاب به جایی نرسیده و با پنبه وفاق و... سربریده می شود.

نظام اگر میخواهد به مسیر اصلی خود بازگردد نیازمند یک حرکت بزرگ انقلابی مبنایی است. حقوق و عواید مدیران باید آنقدری باشد که بیش از یک زندگی معمولی در حد نیازهای اولیه رفاهی در اختیارشان قرار نگرفته و لذت دنیا طلبی و مادی پرستی باعث لگد پرانی آنها به سمت ارزشهای اسلامی و ملی نگردد. رفاه طلبی با مبارزه سازگار نیست. این جمله را آویزه گوش خود قرار دهیم. تعارض منافع، پدر مملکت را در آورده است. نان عده ای در خیانت و استحاله و وطن فروشی است. مرگ بر آمریکا که بگویی بدن آنها می لرزد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بابل و ساز نیرنگ!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۵۰ ق.ظ

بیانیه انصار حزب الله و جبهه اسلامی عدالتخواه
بسم الله الرحمن الرحیم
مردم دارالمومنین بابل از قرنها پیش ملتزم به احکام دین و اهل خیر و ایمان بوده اند و در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و فتنه های مختلف همواره پای اسلام و نظام دینی ایستاده و جان فشانی کرده اند. حق این مردم نیست امروز در حالی که با مشکلات عدیده اجتماعی و اقتصادی و معشیتی دست به گریبان هستند به جای پاسخی در خور از سوی مسئولین و ارائه راهکار برای رفع مشکلات اساسی مردم، حرف ها و برنامه هایی بشنوند که بوی عوامفریبی و رنگ اغواگری داشته باشد.
قطع مکرر و نامنظم برق که بیانگر ناترازی مدیریتی دولت است داد مردم را در آورده و تولیدکنندگان، کشاورزان، کسبه و عموم خانواده ها را خسته و متضرر نموده است. قطع برق به خصوص در مناطق روستایی موجب قطع آب شرب و توقف جریان آن گردیده و آزار مستمر مردم را در پی داشته است. گرانی و بی ثباتی قیمتها کمر مردم را له کرده و معیشت ولی نعمتان انقلاب را با مشکل جدی مواجه نموده است. استخدامهای رانتی و بریز و بپاش بعضی مجموعه های دولتی و خدماتی انتقاد گسترده مردم را در پی داشته است. مشکل زباله هنوز حل نشده و بی تدبیری مسئولان در همه این سالها ضرری هنگفت بر گرده مردم تحمیل نموده است. ترافیک سرسام آور سطح شهر و جاده های اطراف، عمر و اعصاب مردم را هدر میدهد... مسئولان امر به جای آنکه فهرستی از مشکلات اساسی مردم تهیه نموده و حرف و برنامه ای برای رفع آن داشته باشند در اقدامی فریبنده دنبال برگزاری کنسرت به بهانه شادی ملت! بوده و جالب است که خواست و میل منفعت طلبانه خویش را به پای مردم می نویسند! 
شما از کدام مردم دم میزنید؟!
کدام شهروندی است که بگوید آب و برق و گرانی و بیکاری و اجاره نشینی و ترافیک و ... مهم نیست نیاز به کنسرت داریم؟! تحریف واقعیتهای جامعه و ایجاد دوقطبی های کاذب، ناصواب ترین کاری است که یک مسئول به جای انجام وظیفه مرتکب میشود.
مگر جناب استاندار نمیگفت مردم فقیر و گرسنه اند؟ پس چرا به جای مردم فقیر و گرسنه دنبال تفریح و شادی طیف برخوردار و سرخوش جامعه هستید؟
اگر صداقت دارید و دنبال شادی مردم هستید به جای برگزاری کنسرتی با حضور دویست سیصد نفر، دهها هزار جمعیت ساکن این شهرستان مظلوم را با رفع مشکلاتشان شاد و خوشحال و دعاگوی خود قرار دهید. 
یک روز با شجریان، یک روز با فردوسی پور، یک روز با موتور سواری بانوان... اینهمه بی صداقتی و فریب چرا؟ تا کی گمان میکنید با توسل به غوغا سالاری و هوچی گری خواهید توانست افکار عمومی را فریب داده و جای اصل و فرع را در مطالبات ملت تغییر دهید؟ توصیه برادرانه ما این است فرصت خدمت به مردم را مغتنم شمرده و به جای تحریف دغدغه های ملت دنبال آبادانی و سرافرازی جامعه اسلامی بوده و دعای خیر مردم را ذخیره آخرت خویش قرار دهید.
والسلام علی عبادالله الصالحین
جبهه اسلامی عدالتخواه و انصار حزب الله شهرستان بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یکی مرد جنگی...

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۴۲ ب.ظ

شهردار دیمونا: انتظار چنین حمله‌ای از سوی ایران را نداشتیم

 

آقایان محترم قطر، عربستان، امارات، ترکیه، سوریه، مصر، اردن... شما که مرد جنگ نیستید. هر چه پول و امکانات دارید بدهید یمن، جگر شیر دارند؛ خوب بلدند چگونه روی اسراییل را کم کنند. قوی تر شوند، موشکهای شان را به دیمونا خواهند فرستاد. رژیم غاصب یک روز خوش نباید ببیند. 

مرد جنگ که نیستید، مردان جنگ را یاری رسانید. شکست ظلم و ظاغوت نزدیک است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شیر دارخوین

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۴۳ ب.ظ

خرید و قیمت شیر دارخوین از غرفه مشق علم

 

این نظر شخصی من است و فقط برای خودم کاربرد دارد. کار داستانی و رمان درباره شخصیتهای واقعی جنگ را نمیپسندم. البته استفاده از جاذبه های داستانی برای ایجاد کشش در محتوا خوب و گاهی لازم است اما از آنجا که یک خاطره را به چشم سندی منقول نگریسته و اهل بازگویی و روایت آن در جمع های کوچک و بزرگ هستم ترجیح میدهم درباره شهدا داستان و رمان نخوانم و وقتم را هدر ندهم.

کتاب "شیر دارخوین" را خواندم. داستان بود و نویسنده اش هم زن. خانمهای داستان نویس معمولا بیشتر از آقایان به محتوا آب میبندند و در خصوص موقعیتهایی که از آن درک مستقیم و میدانی نداشته اند حرفها و توصیفهایی دارند که گاه خنده دار و خیلی غیر واقعی است.

شیر دار خوین را خانم دولتی خوب نوشت. اولش خوشم نیامد و خواستم کتاب را کنار بگذارم یا از روش تند خوانی و شاپ و  پرش کاغذی بهره گرفته و زود تمامش کنم برود پی کارش، بروم پی کارم. کمی که جلوتر رفتم احساس کردم اغراق ها کمتر شده و داستان توانسته پل ارتباطی اش با مخاطب را پیدا کند. از معدود داستانهایی درباره شخصیتهای واقعی دفاع مقدس است که از خواندنش لذت بردم. هر چند دلم میخواهد درباره جواد دل آذر کتابی مستند و مبتنی بر اطلاعات مضبوط روایی بخوانم که هنوز گیرم نیامده است. چند سال پیش دوستی درباره این شهید تحقیقی داشت. آن خاطرات را دیدم. پراکنده بود. از این منظر به نویسنده کتاب حق میدهم برای کشیدن نخ تسبیح در بین خاطرات به قالب داستان پناه برده باشد. نویسنده قطعا قمی بود هم اطلاعات خوبی از محله های قدیمی قم داشت هم به لهجه شیرین مردمانش تسلط داشت هم روحیات بعضی عزیزان تخس این شهر تاریخ ساز را به خوبی می شناخت.

ریز تلنگرهای زیرکانه سیاسی خوبی هم در کتاب پیدا بود. انقلابی ترسویی که بلافاصله بعد از پیروزی نهضت صاحب میز شد. بسیجی فرصت طلبی که آمد جبهه عکسش را گرفت و رفت.

خوب است بدانید یکی از بزرگترین و شلوغ ترین خیابانهای قم به نام شهید جواد دل آذر است.

جواد دل آذر، جوان رشید و مبارز قمی که دوره افسری ارتش شاه را هم گذرانده بود بلای جان شهربانی چی ها و گاردی های پهلوی بود و حسابی ازشان تلفات میگرفت. او بود که روی دوش مردم شهر بالا رفت و در حالی که هنوز رژیم شاه حکمفرما بود نام و عکس او را از ایوان آینه بانو به زیر کشید و قاب تصویر حضرت روح الله را بر صحن کریمه اهل بیت به اهتزاز در آورد.

محافظ امام شد. با منافقین هم حسابی جنگید. شم اطلاعاتی داشت. به سوریه رفت. به آلمان اعزام شد و در صف منافقین نفوذ کرد. مسئول محور بود و نیروهایش با اقتدا به فرمانده جوان و شجاع و کار بلد، دمار از روزگار دشمن درآورده و از غرب تا جنوب به خلق حماسه هایی بزرگ پرداختند. بارها هم مجروح شد و تا مرز شهادت رفت. اهل عکس و فیلم و مصاحبه هم نبود. دنبال هیچ امتیازی نرفت. این جواد با همه رزومه و کارنامه درخشانی که برای انقلاب و جنگ داشت سر موضوعی سازمانی دچار مشکل و اختلاف با مافوق شد و از کار برکنار گردید. قهر کرد؟ منت گذاشت؟ جبهه را بوسید و رفت؟ تازه رفت به عنوان نیروی عادی زیر دست همانهایی که قبلا زیر دستش بودند بی اعتنا به پست و مقام دنیایی اسلحه دست گرفت و میان بسیجیان کم تجربه و تازه وارد جنگ به خط دشمن زد و جنگید. سر انجام تکلیف که با خودش تعارف نداشت. هدف که خدا باشد چه فرقی میکند کجا و چطور خدمت کنی و با که طرف باشی؟ بعدها البته دوباره دست یاری به سویش دراز کردند. مشابه این خاطره جواد دل آذر را درباره بعضی فرماندهان شهید دیگر هم خوانده ام. این شخصیتهای خودساخته و عارف و بی ادعا را بگذارید کنار بعضی سلبریتی های پول آشامی که به صرف یک حمایت ساده مجازی از میهن خود در قبال تجاوز دوازده روزه دشمن، منّت بر سر مردم گذاشته، ژست طلبکار گرفته، سرود ملی نمی خوانند که بگویند چرا از ما مالیات میگیرید؟!

بزرگ بودن به شهرت نیست. این شهدا را اغلب مردم نمی شناسند و یا لااقل کمتر از سلبریتی های دوربین پرست می شناسند. اما واقعا مرد بودند. بیخود نیست شهادت روزی هر کسی نمی شود. کرامت ویژه ای است که خدا به بندگان مخلصش عطا می کند.  چقدر تفاوت خواهد بود بین جامعه ای که الگویش شهدا باشند با جامعه ای که از سلبریتی ها پیروی کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کافه نوش کافا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۵۳ ق.ظ

قلعه‌نویی بعد از شکست تلخ ایران؛ فیفا باید افتخار کند چنین رئیسی دارد! -  خبرورزشی

 

حضور در جام کافا 2025 تصمیم درستی بود. تیمها قوی باشند یا ضعیف باید خودمان را محک بزنیم. اغلب بازیکنان اصلی تیم ملی در اختیار مربی قرار داشتند. غیر از آزمون و بیرانوند تقریبا همه چهره ها آمده بودند.

بازیکنان اما جدی نبودند و حریفان را دست کم گرفتند . این خودش یک هشدار و تجربه عبرت آموز است. گل اولی که از افغانستان خوردیم هر چند بعدش جبران کردیم اما باید پیام آن را دریافت می کردیم. پیروزی مقابل هند نباید ما را غره می کرد. تساوی با تاجیکستان هشدار دیگری بود که گویا باز هم به خودمان نیامدیم. هجمه ها که به امیر خان دوست داشتنی شروع شد این بار بر خلاف دهه گذشته که تقصیرها را گردن دستهای پشت پرده می انداخت بر سر تیمها و مدیریت لیگ منت گذاشت که می توانست اما از اختیارش برای تعطیلی لیگ و تمرین بیشتر بهره نگرفته است.

بی احتیاطی آریا یوسفی در دقیقه دوم بازی حرکتی بچگانه و از سر ناپختگی بود که منجر به اخراجش شد، هم به تیم و اعتبار فوتبال ملی ما لطمه زد و هم به نظرم آینده فوتبالی خودش برای حضور در تیم ملی را با علامت سوال بزرگی مواجه ساخت. احساس خطر و احتمالا تذکر مکرر مربیان درباره بازیکن ریز نقش ازبکی به نام فیض الله اف و لزوم کنترل او شاید نقش روانی مهمی در حرکت شتاب زده بازیکن جوان ما برای مهار خاطیانه وی داشت. نام او به خاطر حرکات تند و تیزش تا پایان بازی از زبان گزارشگر مسابقه هم نمی افتاد. همه دنبال فیض خدا هستند ما از فیض الله اف می ترسیدیم.

داور قرقیزستانی در حضور عالی رتبه ترین مقام فیفا سعی کرد با وسواس و دقت و بررسی چند باره سوت بزند که طبعا به نفع ما تمام نشد. دو نیمه بازی با مقاومت جانانه به تساوی کشیده شد. دو نیمه وقت اضافه هم داشت به خوبی پیش می رفت. ثانیه های آخر وقت اضافه دوم یعنی دقیقه صد و بیست با ضربه سر علیجان اف گل خوردیم و بازی را به ازبکستانی های مترصد و آرزومند دیرینه برتری بر ایران واگذار نمودیم. رییس فیفا البته به رختکن ایران آمد و از بازی خوب بچه های ما قدردانی کرد.

تحلیلگران فوتبال دنبال شماتت نباشند. فوتبالیستهای قدیمی دنبال انتقام جویی و تصفیه حساب و ابراز حسد نروند. مربی و بازیکنان در مجموع خوب عمل کردند. به این تجربه نیاز داشتیم. بازیکنان ما هر چقدر هم با تجربه و صاحب نام و عضو باشگاههای مطرح دنیا باشند نباید فراموش کنند که هیچ حریفی دست و پا بسته نیست. هیچ کس را نباید دست کم گرفت، حتی خودمان را! حریف قوی باشد یا ضعیف ما باید صد خود را وسط بیاوریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عملیات مهندسی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۲۴ ق.ظ

عملیات مهندسی» ماجرایی تلخ اما واقعی؛ رازهای سر به مُهر جنگ پنهان دهه 60 -  تسنیم

 

"عملیات مهندسی" را دوست داشتم و با دقت دنبال میکردم. علتش فقط علاقه من به تاریخ انقلاب نیست. سریالهای دیگری هم درباره انقلاب و درگیری با منافقین یا مسائل امنیتی و جاسوسی ساخته شد. اغلب را هم تماشا کردم. اما عملیات مهندسی برای من جذاب تر بود. ریتم داستان تند اما واقعی بود. از رکب های محیرالعقول امنیتی که فیلمسازهای سفارشی اصرار دارند در کار خود بگنجانند خبری نبود. داستان حالت ماورایی هم پیدا نکرد. شخصیتها زیاد و شلوغ نبودند. بازیگرها خوب در نقششان فرو رفته و انگار با اعتقاد بازی می کردند. مجموعه این عناصر باعث شد عملیات مهندسی چند سر و گردن از سریالهای امنیتی مثل گاندو و خانه امن و ناریا و ... بالاتر و باورپذیرتر و دارای کشش بیشتر باشد. به کارگردان و مجموعه عوامل و البته صدا و سیما بابت تولید چنین اثری باید تبریک گفت. این انقلاب و دفاع مقدس و ایران عزیزمان هزاران سوژه ناب و واقعی درون خود دارد که تا سالهای سال نیاز به افسانه سرایی و رویا پردازی و خیال بافی برای خلق آثار هنری نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باز هم علوم پزشکی بابل!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۵۷ ق.ظ

شنیده شده در هفته آتی اجلاسیه بازرسی های دانشگاههای علوم پزشکی کشور به میزبانی دانشگاه پزشکی بابل قرار است با حضور حدود صد میهمان از خارج استان در هتل پنج ستاره میزبان بابلسر برگزار شود!

روز گذشته بود که مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای دولت تأکید نمود: مسئولان و دستگاهها مراقب موضوع اسراف باشند، به خصوص در زمینه سفرها، هیأت های همراه و محل اقامت این موضوع رعایت شود.

خدا رحمت کند رییس جمهور شهیدمان را رفته بود جاکارتا. برای استراحتش هتل تدارک دیدند زیربار نرفت. گفت مگر همین سفارت خودمان چه اشکالی دارد؟ هتل بروم از پول بیت المال؟ به پروترویا که رفت دید مجبور است هتل برود، دستور داد یک هتل معمولی و سطح پایین را انتخاب کنند. تأکید داشت اسراف، ممنوع!

حالا خوب است این آقایانی که اجلاسیه دارند خودشان بازرس هستند و باید الگو قرار گرفته و در عمل مراقب و حافظ حقوق مردم باشند. کار به آنجا نرسد بگویند وای به روزی که بگندد نمک!

اخیراً شایعاتی در فضای مجازی پیرامون اقامت خانواده یکی از مدیران مراکز درمانی بابل در کشوری اروپایی و سفر مکرر وی برای سرکشی از آنها منتشر شده که پاسخی به آن داده نشده است. گفته میشود دلیل غیبت وی در زمان بروز سانحه اخیر برای مرکز تحت مدیریتش نیز همین موضوع بوده است. مگر مدیر میان رده وزارت بهداشت در یک شهرستان چقدر حقوق میگیرد که بتواند هزینه دلاری زندگی خانواده در اروپا را تأمین نماید؟ اگر وزارت مذکور و دانشگاه ذی ربط دارای بودجه های خوب و هنگفت است چرا برای تأمین مایحتاج و لوازم معمول پزشکی و درمانی در حد صندلی و تخت و اسپلیت و... هم دنبال لطف و عطای خیرّین هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ظاهر بد باطن خوب

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۴۱ ق.ظ

‫آخرین خبر | رونمایی از شخصیت جدید مهمونی؛ و اینک کلاغ نوک خراب!‬‎

 

اتفاقا چندی پیش صبحگاه روز جمعه ای در میدان امام اصفهان نشسته بودم. همه جا خلوت بود و مغازه ها بسته و صرفا دخترکانی مو افشان مشغول دوچرخه سواری دور میدان بودند. این خلوتی به خصوص در اطراف حوض بزرگ میدان باعث فرود انبوهی کبوتر شده بود که بخش وسیعی از حاشیه حوض را پوشش داده بودند. کبوترها زیبا و دوست داشتنی هستند و راه رفتنشان، جلو عقب شدن گردنشان، آب و دانه خوردنشان تماشایی است به خصوص اگر گروهی و انبوه باشند. در این بین اما گاه کلاغی می آمد می نشست وسطشان و کبوتر تنهایی را اگر گیر می آورد به طرفش هجوم می برد و او را فراری می داد. یاد کلاغ ایرج طهماسب افتادم و ته دلم همه کلاغها را فحش دادم که انگار مرض دارند و اصلا قابل اعتماد نیستند. دلم می خواست برم کلاغها را دعوا کنم از آنجا بروند اما خب اگر از روی نیمکت فضای سبز بلند شده و به طرف پرنده ها می رفتم کبوترها هم ترسیده و فراری می شدند و دفاع من از آنها در مقابل کلاغهای وقیح، بی اثر و بی ثمر می گردید.

دیروز اما فیلم کوتاهی را در خبرگزاری فارس دیدم که با ذوق و شوق برای همه دوستان فرستادم. کبوتری دقیقا در همین میدان امام اصفهان داخل حوض آب افتاد و داشت غرق می شد که کلاغی رسید و با منقارش او را بیرون کشید و نجات داد. در این لینک می توانید تماشا کنید. فعلا نظر منفی ام نسبت به کلاغهای آزارگر میدان امام منتفی شد. شاید آن روز هم قصدشان بازی بود درست مثل بعضی ها که شوخی هایشان خرکی است. قصدشان خیر است اما ناخواسته آزار می رسانند. به هر حال روی کلاغها هم می شود حساب کرد. آنها هم روزی به درد می خورند.

https://farsnews.ir/Marziyeh_aliasgari/1757222295327280782/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%7C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%BA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D9%82-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%AF

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بیت الحال

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۲۲ ق.ظ

شایعه چیست؟ - دیدبان رفتار سازمانی

 

خانواده رییس یکی از مراکز درمانی بابل مقیم اروپاست؟ این بابا هر فرصتی میرود به آنها سر می زند و بر می گردد؟ حتی وقتی سانحه ای هم برای آن مرکز اتفاق افتاد وی در خارج از کشور به سر می برد؟ درآمد مدیر یک مرکز درمانی مگر چقدر است که میتواند خانواده اش را در اروپا با هزینه های بالا مدیریت نماید؟ اگر وزارت بهداشت پول ندارد و برای تجهیز مراکز درمانی دم به ساعت کاسه التماس مقابل خیرین دراز می کند از کجا می آورد به مدیران رده پایین خود اینقدر حقوق می دهد؟ 

این شایعه الان در فضای مجازی شهرستان بابل پخش است و کسی به آن جواب یا واکنشی نشان نداده که طبعا منجر به تقویت بدبینی و شبهه در بین مردم خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پشت گوش

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۱۵ ق.ظ

درباره ساختار گوش چه می‌دانید؟ • وبلاگ شنوا طب

 

میگوید آن موقع که همسرم در قید حیات بود هم چندباری تذکر داد من خوشم نمی آید اینقدر در فضای مجازی باشی. ولی خب در فضای مجازی بودم. حالا که همسرش شهید شده بیشتر در فضای مجازی است و گزارش حال مینویسد به جای ما قال و البته تأکید دارد جوانها با شهدا آشنا شده و از آنها حرف شنوی داشته باشند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فریاد میزند من مزدورم!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۴۰۴، ۰۳:۱۹ ق.ظ

آن ارتشی یا پاسدار بی ادعایی که جانش را کف دست گرفت و زیر آتش دشمن در میدان رزم حاضر شد هم مالیات داده و میدهد اما هنرمندی که حقوق نجومی میگیرد، یک گوشه امن و عافیت نشسته و در طول جنگی که هموطنانش را به خاک و خون کشید نهایتا حمایتی مجازی از کشورش کرد منت میگذارد طلبکار است و میگوید نباید مالیات بدهم وگرنه دیگر سرود ملی را نمی خوانم! لابد چند وقت بعد درخواست درصد جانبازی یا درجه امیری و سرداری هم میدهد.

مزدور حقیقی کسی است که حتی برای شرافتش قیمت میگذارد. موجودات عجیبی هستند این سلبریتی ها.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسئولان بابل پاسخگو باشند

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۴، ۰۱:۳۵ ب.ظ

برای حمل زباله به مناطق دور دست، هر ماه چه هزینه هنگفتی بر دوش مردم تحمیل میشود؟ فرماندار و دو نماینده مردم بابل با آمار و ارقام به مردم پاسخ بدهند چقدر زباله در سطح بابل و شهرهای تابعه جمع آوری شده و انتقال آن به مناطق دیگر چه میزان هزینه روی دست شهرداری ها (بخوانید مردم) میگذارد؟ این روند تا کی باید ادامه پیدا کند؟ منظره زشت انباشت زباله در سطح معابر شهری و روستایی و جاده ها و رودخانه ها و تفرجگاهها که در معرض نگاه متعجب و شماتت آلود مهمانان و گردشگران قرار دارد مایه شرم و خجلت مسئولان نیست؟

بعضی روستاهای بابل مشکل آب شرب دارند که بابت ناترازی مدیریتی دولت در تأمین سوخت نیروگاهها و قطعی برق ایجاد شده و روند جریان آب شرب منازل مسکونی را با کندی و توقف مواجه می سازد.

مشکل ترافیک سرسام آور بابل که بازی با اعصاب و روان مردم است را چه کسی است که بی اطلاع باشد؟ مسئولین اجرایی و تقنینی شهرستان یکبار رک و صریح و مستند پاسخگو باشند که برای رفع مشکلات اساسی شهرستان چه طرح و برنامه ای دارند؟ مصاحبه های سفارشی و رپورتاژهای رسانه ای و بازدیدهای نمایشی، دردی از مردم مظلوم این خطه دوا نخواهد کرد. چرا بسیاری از شهرها توانسته اند مشکل زباله را حل کنند و بابل هنوز در این زمینه عقب است؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نگاهبان

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۲۶ ق.ظ

کتاب نگاهبان اثر نسرین ساداتیان | ایران کتاب

 

کتاب "نگاهبان" را خواندم. به شما هم توصیه میکنم بخوانید. خاطراتی است از نگهداری اسرای عراقی در ایران و نحوه تعامل با آنها. ایده اش مثل بسیاری از ایده های بکر دیگر حوزه ادبیات پایداری متعلق است به مرتی سرهنگی که انصافا وجودش برکتی برای فرهنگ دفاع مقدس بوده و هست. نویسنده کتاب هم خوب از پس کار برآمد و فارغ از احساسات زنانه که شاید یک جاهایی اغراق آمیز بود از پس توضیح شرایط و حال و هوا و واقعیات و البته چینش درست خاطرات به خوبی برآمد.

خاطرات فراوانی از اسرای ایرانی در بند رژیم بعث خواندم و این خاطرات را حالا در ذهنم با آنها قیاس میکنم. جنگ بد است، اسارت بدتر. اسیر را در هتل هم اگر نگهداری و بهترین خوردنی ها و آشامیدنی ها را هم در اختیارش قرار دهی باز به او سخت میگذرد. دلتنگ خانواده و وطن میشود.

نمی گویم به اسرای عراقی در ایران خوش گذشته است ولی اسرای ما در عراق واقعا مرد بودند، مرارتهای بسیاری کشیدند اما اغلب تن به ذلت در برابر دشمن ندادند. دلم میخواهد یک دفعه وضعیتها را قیاس کنم از نظر شرایط مادی و معنوی ولی الان نه، باشد برای مجالی دیگر.

یک نکته برایم مهمتر است. اسیری ایرانی در عراق که اهل شهرضا بود توسط امام رضا شفا گرفت. اسیری عراقی که سرگرد نظامی بود و فلج شده بود توسط حضرت معصومه شفا گرفت. فرق یا شباهت این دو چیست؟ تشخیصش با خودتان.

اسیر شهرضایی ما توسط یک سرباز وحشی عراقی که با وزن سنگینش روی کمر او پرید فلج شد. مدتی بعد او را با اسرای معلول عراقی تبادل و آزاد نمودند. اسیر ایرانی به کشور بازگشت. رفت حرم امام رضا حاجت خواست و شفا گرفت به لطف خدا. تصویرش را هم فرستاد عراق برای سایر اسرا که جانی دوباره گرفتند. حتی جمعه، دژخیم وحشی بعث هم دید و خجالت کشید.

اسیر عراقی افسری بود که در خرمشهر موقع جنگ فلج شد. در اردوگاهی اطراف تهران بود. یکبار با مترجم آمد سراغ فرمانده اردوگاه. گفت حرفی روی دلم سنگینی میکند. در خرمشهر دیده بود درجه دار بعثی به دختر بچه ای مقابل چشم مادرش تجاوز کرد. بعد بنزین ریخت هر دو را به آتش کشید. گفت دست ما کاری بر نمی آمد. دقایقی بعد خمپاره ای سرگردان آمد افتاد روی سر افسر بعثی و کله اش را پودر کرد. اسیر می گفت من عذاب وجدان دارم از صحنه ای که دیدم متأسفم و میخواهم از ملت ایران و شما بابت کار زشت و وحشیانه هموطنم عذرخواهی کنم. متأثر بود و گریه میکرد. مدتی بعد او را همراه چند اسیر تواب دیگر به قم و حرم حضرت معصومه فرستادند. وقتی برگشت عصاها را کنار گذاشته بود. شفا گرفت و با پای خودش راه می رفت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایوب دهستانی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۰۳ ق.ظ

photo_2025-09-06_06-48-42_h93.jpg

 

ایوب دهستانی را از اواسط دهه هفتاد می شناسم. زمانی که بچه های بسیج در کف میدان بوده و با هرزگی و هنجارشکنی و گران فروشی و... مقابله میکردند. آقا ایوب تیپ و هیبت خاصی داشت. قد رشید، ریش بلند و گاه حنا بسته، بعضی وقتها شلوار کردی یا چیزی شبیه آن می پوشید. جانباز کربلای پنج بود و بعد از جنگ در مأموریتهای مختلف سپاه و بسیج حضور داشت، اعم از فعالیتهای فرهنگی و خیریه تا امنیتی و انتظامی. با آن همه ابهتی که خدا در ظاهرش نهاده بود و چهره اش لرزه بر تن اوباش می انداخت، باطنی بسیار رئوف و دلی مهربان داشت. با اولین سلام و احوالپرسی به رسم دیرینه بچه های روستایی با صفا گل لبخند روی لبانش می شکفت و با شرم و خضوع به احوالپرسی و گپ و گفت می پرداخت. پاک و سالم و بی آلایش زیست. عشقش لباس بسیج و حضور در هر میدانی بود که ربطی به اسلام و انقلاب داشته باشد. خاطره ای طنز از او دارم که گاهی شفاهی برای دوستان تعریف کرده ام. دیروز عصر جمعه از مجلس ترحیم والده یکی از رفقا به خانه برگشته بودم. به دلیلی دلم یاد ایوب دهستانی و همان خاطره طنز افتاد. ساعتی نگذشت که در کانالهای مجازی بابل خبر ارتحال این بسیجی دلسوخته و بی ادعا و کف میدانی را خواندم. رحمت الله علیه. مهمان خوان کرامت اهل بیت و همنشین شهداست ان شاءالله. آن دنیا هم پای کار انقلاب باشد به لطف خدا. امیدوارم بچه های بسیجی روستای "الله رودبار" و نیز مسئولانی که قدر دان بسیجیان مخلص هستند برای این مومن حقیقی انقلاب سنگ تمام بگذارند. 

محبت کنید به یاد مرحوم ایوب دهستانی صلوات و فاتحه ای را هدیه بفرستید، روح ما را هم خدا شاد کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تمرین وحدت، برای خدمت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۴، ۰۳:۵۵ ب.ظ

از دیروز بعد از متنی که در مخالف با اجرای کنسرت نوشتم و گویا حسابی در شبکه های مجازی مرتبط با شهرستان بابل پخش شد تماسهایی داشتم از بعضی دوستان اعم از مسئول یا غیر مسئول در حمایت از کنسرت. تلاش داشتند نظر مرا برگردانند. البته کمی از دلایل فقهی و تجربی مخالفت با کنسرت را بیان کردم ولی تهش راستی حسینی حرفم را زدم. گفتم وقتتان را اینجا و با من تلف نکنید. قانع بشوم یا نشوم تأثیری در کار شما نخواهد داشت. من الان نقش اصغر آژانس شیشه ای را دارم. وقتی حاج آقا محمدی (آیت الله محمدی استاد و پدر معنوی ما در مدرسه علمیه روحیه) آمد وسط من که نمیتوانم یعنی غیرتم اجازه نمی دهد بنشینم کنار و تماشاچی باشم.

به مسئولین مرتبط هم برادرانه و خیرخواهانه توصیه کردم شهر را با تابو شکنی ها و رفتارهای هیجانی و جوانانه دچار بحران نسازند.

اینطور که از شنیده ها بر می آید قرار شد اجرای کنسرت به فرصتی دیگر موکول شود؛ خب الحمدلله.

یک نکته از همان آغاز حرکت جمعی علما و روحانیون بابل ذهن مرا به خود مشغول داشته و دغدغه فکری ام شد. تثریباً یقین داشتم ورود منسجم طلاب و روحانیون در این ماجرا به نتیجه مثبت ختم خواهد شد. امیدوارم همین وحدت و انسجام به عنوان یک ظرفیت بزرگ و موثر اجتماعی در پیگیری و حل سایر مشکلات و معضلات شهری نیز به کار گرفته شود. بابل مشکل انباشت و دپوی زباله دارد، مشکل سرسام آور ترافیک، پدیده زشت بی حجابی، رانت خواری استخدامی در شورا و شهرداری، مدیریت ضعیف و مشکوک در دانشگاه علوم پزشکی، مشکل قطع برق و آب و فاضلاب و مسکن و اشتغال و ... که میشود برای حل آنها نیز مطالبه جدی تر و در صورت لزوم برخورد قاطع داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همیشه دست خالی، افتخار ندارد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۵:۴۴ ق.ظ

من به آنچه که در جنگ دوازده روزه با آمریکا و صهیونیسم و مقاومت جانانه ملت ایران گذشت افتخار میکنم اما این حرف سردار وحیدی را که گفت: "اسراییل نه یک بار بلکه در نوبت‌هایی 200 هواپیما برای حمله به ایران استفاده کرد، ولی دکترین نظامی ایران پیروز شد" خجالت آور می دانم. اگر پدافند درست و حسابی نداشتیم و آسمانمان در اختیار دشمن بود (علاءالدین بروجردی هم البته این موضوع را تأیید کرد) به فکر جبران و تقویت آن برای آینده باشید. نیاز نیست توی دل مردم را خالی کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

من پاسدار خمینی هستم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۵:۳۰ ق.ظ

سرانجام اسیری که صدام هم نتوانست تغییرش دهد/ سیره شهید محمدرضا شفیعی چگونه  بود؟ - تسنیم

 

... همان جا هم به دنبال بچه های سپاه بودند. یک بار یکی از افسران بعثی به بیمارستان آمد و از محمدرضا شفیعی پرسید: انت حرس خمینی؟ شما پاسدار خمینی هستید؟ شفیعی با افتخار گفت: بله من پاسدارم. آن روز خیلی اذیتش کرد. وقتی افسر بعثی رفت من و محمدی گفتیم برادر! فعلا کمی مدارا کن. اما او با قاطعیت گفت: نه، من افتخار میکنم که پاسدار خمینی هستم. اینها کی هستند که ما ازشان بترسیم؟!

چنین حرفی آنهم در اسارت، در حالی که مجروح هم باشی، خیلی حرف است!

شفیعی همیشه می گفت از اینجا فرار میکنم. اینها لیاقت ندارند پیش اینها اسیر باشیم. به ما می گفت: اگر شما هم میتوانید فرار کنید.

گاهی با خود می گفتیم این دیگر کیست که هیچ ترسی ندارد! مثلا من غواص خط شکن بودم، عضو اطلاعات عملیات بودم، برای خودم برو بیایی داشتم؛ اما باز هم در برابر عراقی ها گاهی از ترس دست و دلم می لرزید. ولی هر گاه از شفیعی سوال می کردند: انت حرس خمینی؟ بلند می گفت: من پاسدار خمینی هستم.

خیلی اذیتش کردند که به امام توهین کند. اما همیشه می گفت امام خمینی رهبر من است. آمریکا شیطان است، صدام شیطان شیطان است. سربازان عراقی از گفته هایش می ترسیدند و فرار می کردند. شفیعی روزی در بیمارستان بصره به من گفت: میرزایی شما بر می گردید، ولی من شهید می شوم. شما بروید به خانواده ام خبر بدهید. بگویید من چطور شهید شدم.

حرفش را جدی نگرفتم. بعد از مدتی ما را به زندان الرشید انتقال دادند. وضعیت بسیار بدی از نظر تنگی جا داشتیم. شبی حال شفیعی خیلی بد شد. خودم هم حال خوشی نداشتم. وضعیت بهداشتی خیلی خراب بود و رسیدگی نمی شد. شفیعی تشنه شده بود و مدام می گفت: آب بدهید، آب...

خیلی بی تابی می کرد. پنج شش نفری که در کنارش بودیم به دلیل مجروحیتش نه می توانستیم به او آب بدهیم نه طاقت بی تابی اش را داشتیم. می رفتیم دستمالی را تر می کردیم و به لب هایش می مالیدیم. از سر بی طاقتی گاهی از نگهبان ها هم طلب کمک می کردیم. شفیعی در همان حال با ناراحتی می گفت: برای من از دشمن طلب کمک نکنید. آنها لیاقت کمک به ما را ندارند.

آن شب ما شاهد شهادت شفیعی با لب های تشنه بودیم.

کتاب از دشت لیلی تا جزیره مجنون، این خاطره به روایت رزمنده افغانستانی محسن میرزایی. صفحه 466

 

پیکر شهید محمدرضا شفیعی را در گوشه ای از خاک عراق دفن کردند. شانزده سال بعد که از زیر خاک بیرون کشیده شد همچنان سالم بود. امام جمعه وقت تهران این موضوع را در تریبون نماز جمعه اعلام کرد. وی بعد از تشییعی با شکوه در گلزار شهدای علی بن جعفر علیه السلام قم به خاک سپرده شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کنسرت در بابل، ممنوع!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۲۴ ب.ظ

از دیرباز علمای دارالمومنین با برگزاری کنسرت در این شهر مخالف بوده و امت حزب الله نیز به تبعیت از علما مانع از تابو شکنی و رسمیت بخشی و زمینه چینی برای هنجارشکنی بوده اند.

به تازگی فقیه ربانی حضرت آیت الله محمدی عالم بزرگ شهر نیز در بیاناتی با اشاره به فضای متأثر از جنگ دوازده روزه اخیر با برگزاری کنسرت که مقدمه اختلاف افکنی است مخالفت ورزیده است.

بیانیه هشدار آمیز مدیریت حوزه های علمیه شهرستان و نیز واکنش رسانه ای بعضی دلسوزان و نیروهای ارزشی شهر هم حرکت خلاف مسئولان در این خصوص را به آنها یادآور شده است.

استاندار مازندران وقتی بخاطر حرف غلطی که درباره حجاب زد مورد هجمه منتقدان واقع شد؛

فرماندار بابل وقتی دنبال احراز صلاحیت برای صدور و تثبیت حکم قانونی خود از سوی وزارت کشور بود؛

احمد فاطمی آن زمان که در پی رفع اشکالات و موانع برای تأیید صلاحیت نمایندگی اش بود؛

دست به دامان علما و روحانیون و دریافت امضا و دستخط از آنها شدند.

اکنون به پاس نمکی که از بذل عطوفت علما تناول کرده اند دنبال شکستن نمکدان هستند و حرمت علما را نگه نمیدارند؟ به عقوبت تقابل با جبهه نیروهای انقلاب فکر کرده اند؟

آقایان با تابو شکنی دنبال دستاورد سازی هستند؟ خیلی جنم دارند، مشکل ترافیک پیش کش، مشکل زباله هم نه، اشتغال و مسکن و نظارت بر تولید و بازار و... هم نخواستیم هنر به خرج بدهند لااقل برای یک روز برق خانه مردم را قطع نکنند، همه شاد و دعاگو خواهند بود! مردم در اوج بحران معشیت؛ حضرات با پرونده خالی دنبال عوامفریبی هستند.

عزیزانی که موقع تصدی میز و قدرت، داعیه دین و ولایت دارند این استفتاء مقام معظم رهبری را آویزه گوش خود قرار دهند:

"ترویج موسیقی با اهداف عالیه نظام سازگار نیست."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وفا و جفا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۵:۲۶ ق.ظ

از خوردن هر مالی حرام یا شبهه ناک ابا نداشته باشی، با نامحرم اختلاط داشته باشی، راحت دروغ بگویی، جعل و تقلب برایت عادی باشد، بدخلق و بدبین و پرخاشگر باشی و اطرافیانت را آزار دهی، نماز را سبک بشماری، همیشه طلبکار و ناشکر باشی ... بعد برایت سوال باشد که چرا خدا حاجتت را نمیدهد؟ چرا کارهایت گره میخورد؟ 

چون خدا دوستت دارد! هنوز جزو بندگان خوب خدایی، آنهایی را که دوست ندارد به خودشان وا می گذارد؛ اما دست و بال تو را بسته تا بیش از این اوج نگیری که زمین خوردنت سخت تر خواهد بود. همان خدایی که به مومنانش فرمود دعاها رد خور ندارد و مستجاب است این را هم گفت: اوفوا بعهدی اوف بعهدکم. لااقل این یکبار خدا را شکر کن که نگذاشت از این نقطه ای که هستی بالاتر بروی. چه شکری از این بهتر که قدمی به سوی اصلاح خودت برداری و به عهد ایمانی ات با او عمل نمایی؟ آنگونه باش که خدا میخواهد، آنگونه میشود که تو بخواهی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

والله قسم، هذا شهید!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۴۳ ق.ظ

شهید حیدر گلبازی نصرآباد

 

در زندان الرشید، اسیری بود به نام حیدر گلبازی (اهل خلیل آباد کاشمر). از بس تیر و ترکش خورده بود هیچ جای سالمی در بدنش دیده نمی شد. زخم هایش عفونت کرده بود، آنقدر که زخم پایش را کرم خورده بود. بوی عفونت زخم هایش را از سر ناچاری تحمل می کردیم. همه کسانی که در راهروی زندان نشسته بودند، مثل ما زخمی بودند. مأمور عراقی هر وقت برای آمارگیری می آمد، کلاه کجش را روی بینی و دهانش می گرفت تا اذیت نشود. آمار می گرفت و سریع بیرون می رفت. شبی که آن اسیر به شهادت رسید از همان لحظه چنان بوی خوشی در زندان بلند شد که در عمرم چنان بوی خوشی را استشمام نکرده بودم. وقتی آن مأمور عراقی برای آمارگیری آمد، نمی دانست برادر گلبازی شهید شده است. با تعجب کلاهش را از پیش دماغش برداشت و گفت: چه کسی عطر زده است؟ این عطر را از کجا آورده اید؟

وقتی متوجه شد این بوی خوش از پیکر پر از زخم عفونی حیدر گلبازی بلند شده است، با ناباوری می گفت: والله قسم، هذا شهید! هذا شهید! هذا شهید....

کتاب از دشت لیلی تا جزیره مجنون، این خاطره به روایت رزمنده افغانستانی محسن میرزایی. صفحه 468

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پشت پرده برگزاری کنسرت در بابل چیست؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۳۸ ق.ظ

بابل بارها شاهد برگزاری انوع برنامه های موسیقیایی رایگان  بوده  کسی هم ممانعتی از آن به عمل نیاورده است. آنچه پشت پرده اصرار بر اجرای کنسرت می گذرد مربوط است به سودهای کلانی که از فروش بلیت آن نصیب ذی نفعان می گردد.

مسئولان که دستشان از کارنامه ای آبرومند و رفع مشکلات مردم خالی است چاره ایجاد سکوت و بستن دهان ها و تبلیغ برای کارآمدی خود را در نقاب برگزاری کنسرت دیده اند. با جنجال مدعی شده اند برای اولین بار میخواهند در بابل کنسرت برگزار کنند!

اینهمه برنامه های فرهنگی با اجرای موسیقی زنده در این شهر را ندیده اند و بی خبرند؟

آنچه که مخالفت علما با برگزاری کنسرت را در این شهر برانگیخت سابقه هنجارشکنی های مرسوم ناشی از اختلاط و فضای هیجانی کنسرت بوده است. تلاش بعضی مسئولان برای تقابل با علما نشأت گرفته از کدام حس مردم داری و مذهب گرایی است؟

کنسرت اجرا شود یا نشود کدام یک از مشکلات دیرینه این شهرستان مظلوم و مردمان نجیبش حل خواهد شد؟ نمایندگان دولت در بابل و استان بابت قصور و یا ناتوانی در حل ناترازی ها و سوءتدبیرهایی که منجر به آزردگی مردم این دیار گردیده چه توضیحی برای افکار عمومی دارند؟ واقعا هنوز بعضی مسئولان فکر میکنند برگزاری کنسرت و ژست ایستادگی در مقابل علما باعث نجات آنها از دست افکار عمومی و تدلیس بی کفایتی ها خواهد شد؟ توانایی حل معضل بی برقی و حتی نظم دهی به قطع برق را ندارید، مردم را به قطع شدن آب تهدید می کنید، یک وام ساده و قانونی را نمیتوانید از چنگال بانکها به دست مردم برسانید، بازارها فاقد نظارت و قیمت اجناس به حال خود رها شده، ترافیک را نتوانسته اید حل کنید و برنامه ای هم ندارید، حالا کنسرت برگزار کنید قهرمان ملی میشوید و گمان میکنید مردم را فریب داده و ذهنشان را از کم کاریهایتان غافل ساخته اید؟

یک سوال دیگر. همین جناب استاندار بابت حرف اشتباهی که درباره حجاب زد و تحت فشار افکار عمومی قرار گرفت دست به دامان علما شد تا اعتبار از دست رفته اش را احیا کند. بعضی مسئولان شهر نیز برای صدور حکم صدارتشان هر روز پاشنه دفتر علما را از جا می کندند. چرا وقتی خرشان از پل میگذرد از دیدگاه علما تمرّد جسته و خود را تابو شکن قهرمان جلوه می دهند؟ یادتان باشد مقام معظم رهبری فرمود "ترویج موسیقی با اهداف عالیه نظام سازگار نیست" و همین رهبر عزیز بارها بر تلاش بی وقفه برای حل مشکلات اساسی جامعه تأکید فرمود. احساس نمی کنید دارید خلاف جهت منویات ایشان حرکت می کنید؟ وظایف اصلی را رها نموده و دنبال کارهای غیرضرور رفته اید؛ داعیه ولایت مداری هم دارید؟

جمعی از خانواده های شهدای معزز دارالمومنین بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لا حول و لا قوه الا بالله

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۳۶ ق.ظ

به لطف و اراده الهی، جنگ نخواهد شد. البته دشمن از خباثتهای خود دست بر نمیدارد؛ اما در پرتو عنایت اهل بیت، ایران در پناه خدا محفوظ خواهد ماند. اسیر جو سازی و رعب آفرینی رسانه های دشمن نشوید. به یاری خدا آنکه به نابودی نزدیک است اسراییل و آمریکاست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عاشقانه پر گشود

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، ۰۸:۵۷ ق.ظ

photo_2025-08-31_09-43-12_tfir.jpg

 

سید مهدی موسوی جلادتی از اربعین که برگشت، به قم نیامد. همان لب مرز دعوت شده بود مسجد حاج قنبر کرمانشاه برای تبلیغ دهه آخر ماه صفر که در سجده نماز صبح، عاشقانه پر گشود و به معراج حق شتافت. پیکر این سید اولاد پیامبر روز جمعه روی دستان مردم قم و در کنار شهدا تشییع و در گلزار علی بن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شد. او را در همه تجمعات و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و خیریه و... می توانستید ببینید. همیشه پای کار و نیروی خط مقدمی انقلاب بود. زندگی سادگی طلبگی را بر همه پست و مقامها ترجیح میداد و افتخارش این بود که سرباز ساده امام زمان عج و خادم بی ادعای اهل بیت و شهدا و انقلاب اسلامی است. کربلا حکم مکه را دارد. زیر قبه امام حسین، همان نورانیت کعبه دلدادگی و مسجدالحرام خلوت با معبود است. زائر حسین علیه السلام هم مثل حاجی خانه خدا دوباره از مادر زاده شده و بی آلایش و مغفور است. روحش شاد که مرگش به رنگ زندگی اش بود. با امام عشق تجدید بیعتی کرد و در سحرگاه مسجد، در سجود خضوع و رستگاری، روحش تا عرش کبریایی حضرت رحمان پرواز نمود و میهمان ابدی خوان کرامت اهل بیت گردید.

به یاد این سلاله حضرت زهرا و محب راستین آل الله، فاتحه ای را هدیه بفرستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از همان دور بر گردان برگردید!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۵۱ ب.ظ

نماینده مردم بابل در گلایه ای طعنه آمیز گفت: در هفته دولت شاهد افتتاح پروژه شاخصی در بابل نبودیم.

من هم اخبار افتتاحیه ها را دنبال میکردم. الحمدلله به برکت کارت هدیه بعضی مسئولان شاهد بازتاب وسیع اخبار افتتاحیه ها در سطح رسانه ها بودیم. یکی نداند فکر میکند زندگی مردم و چهره شهر، زیر و رو شد؛ اما محتوای اخبار چه بود؟ از روکش آسفالت کوچه ای در فلان روستا تا افتتاح دور بر گردان که خدایی اش فکر کردم دوربین مخفی است و همچنین افتتاح شعب یکی از بیمه ها و کارگاه قهوه سازی که ارتباطشان با دولت احتمالا در حد نامه نگاری برای دریافت مجوز و وام و... بوده است. یک وعده هیجانی را هم عزیزان ما با آب و تاب در بوق و کرنا کردند که بعله، به مناسبت هفته دولت برای اولین بار شاهد برگزاری کنسرت در بابل خواهیم بود. البته این خبر تازگی ندارد. لااقل در یک دهه اخیر بارها عده ای در شهرداری یا شورا یا ارشاد یا وزارت کشور و حتی موسسه خیریه نه چندان خوشنام با چهارتا دیمبال و دامبول مدعی قرق شکنی و برگزاری نخستین کنسرت در شهر بابل بوده و احتمالا همچنان خواهند بود. از باب همان مثال معروف آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی!

قبلا هم در این باره نوشته ام.  بابل مشکل ترافیک دارد آنهم به شکلی سرسام آور و غیرقابل تحمل، مشکل زباله دارد، کسی حواسش به حمایت از صنایع کوچک نیست. شیراز که مدعی بهارنارنج است سی تن در داخل و هشت تن در خارج از کشور صادرات محصولات مرتبط با آن را دارد ما فقط بزن و برقصش را در جشنواره های پر هزینه یادگرفته ایم. مشکل آب و فاضلاب و مسکن و اشتغال و... هم که یک معضل سراسری است. دست دولتمردان ما خالی است که گاه در سطح کلان به رفع فیلتر چند پلتفرم می گویند دستاورد و گاه در سطح میانی با کنسرت و تحقیر حجاب و ... درصدد دستاوردسازی برای خود هستند.

یک تعطیلی هایی هم در روزهایی از تابستان داشتیم که در هفته دولت قطع شد الحمدلله! از مسئولان انتظار می رفت لااقل به بهانه هفته دولت از قطع مکرر و بی برنامه برق و رژه رفتن روی اعصاب مردم و خریدن دعای معکوس! برای اموات خود دست بردارند که گویا همین هم به ذهنشان خطور نکرد. هفته دولت امسال گذشت. یک افتتاح هایی البته می ماند برای دهه فجر. امیدوارم مسئولان اجرایی کشور در سطح کلان و چه در سطوح میانی و پایین دستی فکری به حال رفع معضلات اصلی و عمومی مردم کنند. خبری داشته باشند که دلها را شاد کند و آبروی دنیا و آخرتشان باشد. یک زمانی دنبال اجرای سند چشم انداز بیست ساله و پیشتازی در منطقه بودیم حالا از افتتاح یک دور برگردان، دستاورد سازی کرده و کف و سوت راه می اندازیم! زیبنده این مردم و این انقلاب نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آبی تر از آسمان

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۲۵ ق.ظ

باید مقابل حاج‎ حسن حسین‎زاده و امثال او شرمنده باشیم - ایسنا

 

چند روز پیش داشتم پیاده می آمدم به سمت خانه که چشمم افتاد به جوانی شبیه مازیار بیژنی. شبیه که نه خودش بود. با تعجب صدایش زدم و او هم از دیدن من غافلگیر شد. نزدیک به یک ساعت ایستادیم به خوش و بش و از هر دری سخنی گفتن. این از هر دری سخن گفتن، بحث را کشاند به برادرش شهریار که الان استاد دانشگاه است و دانشمندی نخبه، بعد در ادامه اش رفت سمت ابوترابی خدا رحمتی و کاروان پیاده مشهد و خسروی و خاطره ای از یک فرد عصایی و همینطوری بحث رفت طرف حاج حسن حسین زاده که تازه از آقا مازیار شنیدم به رحمت خدا رفته است. چند دقیقه ای در وصف حالات معنوی او گفتگویی کردیم.

یکی دو روز بعد لا به لای کتابهای پستی نمایشگاهی نخوانده ام کتاب کوچکی را کشیدم بیرون برای خواندن به نام "آبی تر از آسمان" که دیدم از قضا پیرامون شخصیت همین حاج حسن آقای حسین زاده است؛ رحمت الله علیه. ده سال پیش به برکت مرارتهای جانبازی اش به شهادت رسید.

حاج حسن نه سال در زمان شاه زندانی بود. نزدیک به پنج سال هم بعد از انقلاب در غل و زنجیر حزب بعث اسیر بود آن هم با پیکری زخمی و نزدیک به فلج. همه مبارزان قدیمی از مقام معظم رهبری تا مهندس بازرگان او را می شناختند. هیچ سهمی از سفره انقلاب بر نداشت. در خانه پدری نشست و تا آخر عمر خودش را بدهکار نظام و شهدا می دانست.

دائم الصوم و دائم الذکر و دائم الوضو بود. به قول دوستانش ولع عبادت داشت. سیر نمی شد این بشر از یاد خدا و عبادت در خلوت شام و سحر. من سالهای سال است در حوزه و دیگر محیطهای معنوی حضور داشته ام. این ولع عبادت را در وجود هر کس حتی بعضی علما هم نمی توان پیدا کرد. کتاب آبی تر از آسمان خیلی کوتاه و اشاره وار به زندگی حاج حسن پرداخت. نمیدانم آیا کسی دیگر قدمی بزرگتر برای معرفی او برخواهد داشت یا نه؟ دوست دارم تاریخ بداند در دل این انقلاب و جنگ، در میدان مبارزه و سلاح و جهاد و شهادت، انسانهایی درخشیدند که جان مایه معنوی درونشان در وجود عرفا و سلکای منزوی و تارک دنیا نیز یافت نمی شد. ره صدساله ای را در پرتو عمل خالصانه به آموزه های مکتب وحی، یک شبه طی نمودند که از عهده هیچ صوفی و درویش و زاهد گوشه نشینی بر نمی آمد. حاج حسن با آن تن نحیفش به اردوهای راهیان نور می رفت، به جمع های دانشگاهی و خوابگاهها می رفت، هر جا مشکلی بود چه فکری و اعتقادی و فرهنگی و چه معیشتی و اداری خودش را می رساند و در حد توان قدم بر می داشت و گره از کار می گشود. نورانیت و صفای باطنش در دلها اثر می کرد و عطش معنویت و خلوت با معبود را در جانها می افروخت. افتخارم این است در مسیر پیاده روی عرفه چند قدمی را هم دوشادوش این مرد خدا برداشتم. دلخوشم شاید به لطف و عنایت شهدا آن دنیا نیز چند صباحی توفیق همراهی با اولیای گمنام الهی نصیبم گردد، ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فقه، بایسته معرفت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۲۶ ب.ظ

احکام شرعی | محدوده مجاز زیارت بانوان در ایام عذر شرعی - خبرگزاری حوزه

 

زوار حریم اهل بیت آدمهای پاک و مومنی هستند. همه شان هم میدانند که ایمان و فقه با هم گره خورده اند و مسلمان باید مسائل شرعی اش را بلد باشد و عمل کند.

گاهی اما دیده میشود بعضی مومنان با آداب و احکام دینی آشنایی یا التزام لازم را ندارند. مثلا در حرم و حتی بین صفوف نماز نشسته اند اما سرگرم گوشی می شوند و از نماز جماعت بی تفاوت می گذرند. بعضی خانمها هنوز میان نامحرم آستین بالا زده و وضو می گیرند. بعضی ها (اغلب غیر ایرانی) جلوتر از امام جماعت و با فاصله می ایستند اما به صورت جماعت نمازشان را ادا می کنند! بعضی ها اعم از ایرانی یا غیرایرانی حق الناس را رعایت نمی کنند و برای غذا و یا امانت و یا خودرو خارج از نوبت اقدام می کنند که صورت خوشی ندارد. برای خودشان گناه است و اجر زیارتشان را کاهش میدهد. امیدوارم همه ما که به اهل بیت عشق می ورزیم با آموزه های اهل بیت بیشتر آشنا و متعهدتر باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مگر چشم تو دریاست؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۴، ۱۱:۳۲ ق.ظ

مشاهده وخریداینترنتی کتاب مگر چشم تو دریاست روایت زندگی شهیدان جنیدی

 

"مگر چشم تو دریاست" را اول از نویسنده اش شروع کنم. به نظرم به بهترین شکل ممکن نوشته شد. آنقدر داستان و ماجرا در این کتاب نهفته که اگر قرار بود به سیاق رمان نوشته شود کاری چند جلدی در می آمد. نویسنده بزرگوار ضمن حفظ جاذبه های نگارشی از پردازش بی جا اجتناب ورزید و مانع از طولانی شدن کار و بی حوصلگی مخاطب گردید. من این نوع کارها را بر رمان و داستانهایی که شائبه افزودنی های غیرمجاز! از سوی نویسنده را دارد و طبعا سندیت محتوایش زیر سوال است ترجیح می دهم. دست مریزاد به نویسنده، دست مریزاد به مادر شهید که چقدر خوب و مرتب و کاربردی به بیان خاطراتش پرداخت.

دیده اید بعضی مجموعه آثار دارای سلسله مراتب و سیر مطالعاتی هستند؟ زندگی شهدا هم اینگونه است. برای درک بهتر شخصیت شهدا ابتدا باید پدران و مادرانشان را شناخت و با زندگی آنها آشنا شد. پدر چهار شهید جنیدی یک روحانی خودساخته و عاشق فرزندانش است. تا جایی که برای حل یک مساله درسی فرزندش حاضر است با اتوبوس از قم به تهران برود. برای یک لحظه زودتر خبر گرفتن از حالشان شتاب می کند....اما یکی یکی گلهایش که پرپر می شوند، صبوری می ورزد و می گوید راضی ام به رضای خدا. هر چند از درون سوخت و ذوب شد و رفت.

مادر که دلدادگی اش شرح و توصیف نمیخواهد. خودش عزیز دردانه اش را داخل قبر می گذارد. نمی خواهد دشمن شاد شود. گریه هایش را می برد به خلوت. سه فرزند از چهار شهیدش مفقودالاثر بودند. هر بار مادر ماهها و سالها چشم انتظار است و امید دارد خبر شهادت اشتباه باشد و فرزند دوباره در چارچوب در بایستد و قامت رعنایش را به رخش کشانده و سخت در آغوشش بگیرد.

آقا آن موقع که رییس جمهور بود پدر شهیدان جنیدی را در جمعی دید. نمی شناخت اما گفت نورانیت این مرد چیز دیگری است. از او خواست بیاید جلو. او را نمی شناخت اما خم شد و دستانش را جلوی جمع بوسید. بعدها بیشتر با این خانواده آشنا شد. بارها به دیدارشان رفت و یا به دیدار دعوتشان کرد. شاید هیچ شهیدی نباشد که آقا به این دفعات سراغ خانواده اش را گرفته باشد. آیت الله بهجت هم به آیت الله محفوظی گفت آن موقع که پدر شهیدان در کما بود، هر کس زیر گوش این مرد دعایی بخواند مستجاب است. این پدر که سالها امام جمعه رودسر بود و مادر صبور شهدا اهل پیشوای ورامین بودند. نسلشان از خدام امامزاده جعفر که از فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام است به شمار می آمدند. اصلا اسم پیشوا در قدیم امامزاده جعفر بود به احترام شأن و جایگاه این شاه زاده شریف و واجب التعظیم. چیزی بابت شهادت فرزندانشان طلب نکردند. دستشان همیشه تنگ بود؛ اما هوای ضعفا را چقدر داشتند و بانی خیر می شدند به حکم آموزه الجار ثم الدار.

روز شهادت امام رضا بود که از بین چند کتاب نخوانده، مگر چشم تو دریاست را انتخاب کردم. به فال نیک گرفتم که همان صفحات اول به ذکر خاطره ای از عنایت امام رضا امام رئوف و انیس النفوس به این مادر و شفای او اختصاص داشت. یادی هم از امامزاده عبدالله آمل شد که دلتنگ زیارتش هستم. ان شاءالله به زیارت امامزاده جعفر پیشوا هم توفیقی باشد رفته و نایب الزیاره دوستان خواهم بود. این کتاب عصاره ای از گنجینه معنوی انقلاب اسلامی است. انقلابی مقدمه ساز ظهور حضرت حجت که از جنس نور ساخته شد با خون جوانان عاشق آبیاری گشت و به لطف و اراده خدا و اخلاص مومنین به انقلاب ان شاءالله شاخه های تنومند آن تا معراج آسمان خواهد درخشید و نوید پیروزی مستضعفین و برچیده شدن بساط ظلم و استکبار را تحفه قلوب دردمند آزادگان جهان خواهد ساخت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ضربه کاری در دفاع از فردوسی!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۱۳ ب.ظ

آرامگاه فردوسی کجاست | عکس + آدرس و هر آنچه پیش از رفتن باید بدانید

 

از مجموع واکنشهایی که اهل ادب به بلاگر موهن قمی دادند پاسخ شاعرانه علیرضا قزوه بیشتر به دلم چسبید. یک اثر هنرمندانه ماندگار را خلق کرد که در تاریخ ادب خواهد ماند.

اینستاگرام با فرهنگ ما چه میکند؟ شهوت دیده شدن تا خود فروشی؟ وطن فروشی؟ هویت ستیزی؟

متن غیرتمندانه شعر قزوه را دیروز در گروههای مجازی پخش کردم اما احساس میکنم جایش در وبلاگ من هم خالی است. تقدیم شما ایرانیان هنردوست و ریشه دار:

 

اگر قصد جان تو رستم کند 
سرت را به یک ضربه شلغم کند
برد گیو بسته تو را نزد طوس
کند گریه بر حال تو اشکبوس
چو تهمینه گیرد گلوی تو را
فرانک زند تیغ موی تو را
سپارد تو را دست گردآفرید
بدان سان که از خود شوی ناامید
زبانت شود مار اندر دهان
بگویی که گ... خورده‌ام الامان
سپس نوبت مار با اژدهاست
شود شیر در چینه دان تو ماست
بیاید سپس دیو مازندران
نماند ز تو جز یکی استخوان
تو را می‌خورد کرمک هفتواد
تو را کاش می‌شد که مادر نزاد
پس از این ببند آن دهان گشاد
که رحمت به فردوسی پاک باد...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مسئول بود، ایستاد!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۴، ۰۹:۰۱ ق.ظ

داستان های واقعی/ صندوقچه ای برای غیبت!

 

سمت راست خاکریز آب بود، ولی برادر کلاته سیفری درست وسط خاکریز ایستاد و شروع کرد به آرپی جی زدن. من کمک آرپی جی زن بودم، سه تا گلوله داشتم. یک گلوله هم دستم بود. او در حالی که آرپی جی می زد، به بچه ها هم می گفت بروید عقب و من مبهوت، نگاهش می کردم. یک نفره مقاومت می کرد تا نیروهایش را نجات بدهد. دلم نمی آمد که فرمانده را تنها بگذارم. گفتم برادر، نمی شود کنارت بمانم تا تنها نباشی؟ گفت: نه، برو عقب.

ابهت خاصی داشت. خیلی به او اطمینان داشتم و همیشه احترامش را نگه می داشتم. دوباره گفت: برو عقب.

آهسته آهسته هم عقب می رفتم و هم نگاهش می کردم که یک لحظه گفت: برادر بیا اینجا.

خیلی خوشحال شدم. فکر کردم می گوید می توانی کنارم بمانی. ولی وقتی نزدیکش رسیدم گفت: گلوله های آرپی جی را بگذار و خودت برو.

تعلل کردم. با فریاد گفت: برو!

دلم نمی آمد تنها بگذارمش، ولی از طرفی هم نمی توانستم از دستورش اطاعت نکنم. برگشتم. فرمانده تنها ماند و به تنهایی هم به شهادت رسید. نامش علی اصغر بود، اهل اسفراین سبزوار.

کتاب از دشت لیلی تا جزیره مجنون، این خاطره به روایت رزمنده افغانستانی محسن میرزایی. صفحه 442

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صرفه جویی کنید هم برق می رود!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۳۱ ق.ظ

تهرانی‌ها با این 4 روش از زمان قطع برق در تهران خبردار شوند | پایگاه خبری  جماران

 

صرفه جویی البته کار خوب و درستی است حتی اگر نعمتی به وفور و رایگان در اختیار باشد باز هم اخلاق و انصاف حکم بر اعتدال و صرفه جویی دارد. اسراف و تبذیر از نظر عقل و شرع، محکوم و نادرست است.

اما اینکه دولت در تبلیغات تلویزیونی مدعی میشود اگر صرفه جویی کنید برق را قطع نخواهد کرد و یا چون صرفه جویی نکردید دستگاه اکسیژن بیمار قطع شد و ... شبیه طنز است و موجب بی اعتمادی بیشتر مردم خواهد شد؛ چرا؟

چون حتی در زمانهایی هم که مصرف برق کاهش پیدا می کند نیز شاهد قطع برق هستیم. شما هفته سوم ماه فروردین را به خاطر دارید. در حالی که هوا مطبوع و ملایم بود، نه آنقدر گرم بود که کولرها روشن شود و نه آنقدر سرد که پکیج و بخاری برقی استفاده شود باز هم برق قطع میشد حتی در روزهای پنج شنبه و جمعه که ادارات و مدارس تعطیل بودند هم قطع میشد. جالب آنکه در ایام جنگ دوازده روزه شاهد قطع برق نبودیم. آنقدری که از گفتار مسئولان و قیاس شرایط موجود با زمان دولت شهید رییسی بر می آید قطع برق یک برنامه با ثبات و رسمی و از پیش طراحی شده و همیشگی است که ربطی به صرفه جویی مردم ندارد. صبر کنید پاییز بشود و کولرها خاموش، باز هم برق قطع میشود. از آسمان سیل ببارد باز هم برق قطع میشود.

اخیرا یکی از مسئولان دولتی بروز داد که قطع برق و صرفه جویی تحمیلی ناشی از آن باعث شد واردات گازوییل به صفر رسیده و فلان قدر از منابع اقتصادی صرفه جویی شود. حالا چه خسارتی بر زندگی و کسب و کار مردم وارد شد که اصلا مهم نیست. صرفه جویی و پرهیز از اسراف را باید تبدیل به یک فرهنگ کرد؛ اما بی اعتمادی مردم به شعارهای مسئولان و اثبات دروغ مشروط بودن ثبات برق به صرفه جویی مشترکان، نتیجه ای جز ابطال مقصود و حریص تر شدن نسبت به مصرف انرژی نخواهد داشت و البته این اعتماد زدایی در دیگر وجوه حکمرانی نیز باعث زیان دولت خواهد گردید. کاری کنید که وقتی مردم به حرفتان گوش میدهند نتیجه شیرین آن را هم ببینند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بعضی مداحها، بعضی منبری ها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۴ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۱۲ ق.ظ

مراسم ختم پدر علی انصاری: ویترین اقتصاد سیاسی ایران!

روز سوم مراسم روضه در بیت شهیدان عبوری - خزرنما

واکنش خونه به خونه به شایعات اخیر در خصوص پرداخت مبلغ سنگین به مداح معروف  از سوی مالک تیم | طرفداری

 

در جای جای کشور دهها هیات مذهبی مشغول فعالیت هستند که اغلب مستقل و مردمی بوده و خالصا لوجه الله به اجرای مراسم جشن و عزای اهل بیت می پردازند.

این وسط معدودی از افراد هم موقعیت را مناسب دیده و برای کسب وجهه و یا استحکام رابطه با لایه های قدرت و ایجاد حاشیه امن به سمت فعالیتهای شبه هیاتی روی آورده اند.

کسانی که حتی به طور رسمی در سطح رسانه های خبری دارای پرونده پولشویی، اختلاس، سوءاستفاده از بیت المال و ... هستند و با یک سرچ ساده هم میشود از اتهامشان با خبر شد از این طریق به اهداف خود نزدیک میشوند.

اینجا نکته ای مطرح میشود، بعضی مداحهای مطرح و بعضی منبری های سرشناس چطور حاضر میشوند به جای شرکت در هیاتهای معمولی و مردمی و مستضعفی، در برنامه های پر سر و صدا و پر هزینه اینطور افراد شرکت کنند؟ پاکت کلفتی که در پایان مراسم دریافت میکنند چقدر در این تغافل شوم نقش دارد؟ این رفتار مورد تأیید امام حسین است؟ یاد نگرفته اید که نباید خود را در مظان اتهام قرار دهید؟

اگر این افراد که بعضا مداح و سخنران بیت هستند در این سطح ناآگاه و فاقد تحلیل و غافلند که خب دیگر نباید انتظار داشته باشند الگو و راهنمای مردم در بصیرت افزایی قرار بگیرند. برای همین است که در ایام انتخابات مورد بی توجهی مردم حتی در طیفهای ارزشی قرار میگیرند. اگر عمدا به تقویت پایگاههای تزویر متعلق به اشراف و متهمان اقتصادی و گردن کلفتهای اقتصادی می پردازند که قطعا شأنیت راهبری و هدایت جامعه به سمت عدالت و ارزشها و کمال را نخواهند داشت. مجلس ترحیم مرحوم انصاری (هلدینگ تات) را یادتان هست چه افرادی شرکت داشتند و آه از نهاد دلسوزان انقلاب بلند نمودند؟ من از نقاط دیگر کشور خبر ندارم اما هیاتی در امیرکلای بابل و مراسمی اربعینی که دو سال است در شهر ساری برگزار میشود از دیگر نمونه های ناامید کننده بی بصیرتی و یا ضعف نفس بعضی منبری ها و بعضی مداحان صاحب شهرت است که امیدوارم به زودی اصلاح شوند.

بیان این توضیح ضروری است مداحان و منبری های محترمی را هم می شناسم که با چشم پوشی از تمتعات مادی، حاضر به شرکت در چنین مجالس شبهه ناکی نبوده و نیستند که بی شک به مراتبی بهتر خدا برایشان جبران خواهد کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ظلم و فریاد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳ شهریور ۱۴۰۴، ۰۷:۳۰ ق.ظ

استثمار چیست؟ کار و تلاش از من، راحت و خواب از تو - کارخانه

 

جرج ارول در مزرعه حیوانات لزوما تلاش ندارد که حاکمیت کمونیسم و استحاله عملی شعارهای عدالتخواهانه را زیر سوال ببرد. او هر نوع انقلابی گری را زیر سوال برده و بر حفظ وضع موجود اصرار دارد. با جهان آخرت و معنویت بیگانه است و خورد و خوراک و رفاه را بالاترین آرمان بشر می شمارد. توطئه، نفوذ و خیانت را موهوم می داند. او با هر نوع انقلابی گری مخالف است تا خواب خوش کانونهای قدرت برآشفته نگردد. می گویند پوپر این رسالت را در عرصه فلسفه سیاسی برعهده داشت؛ تئوریزه نمودن رخوت و سکوت! ضرورت و فایده هر نوع اعتراض و انقلابی گری را زیرسوال برده و اندیشه جامعه را به سمت سازش با اصحاب قدرت و ثروت سوق دهد. ترویج سکس و فحشا و مشروب و مخدر و ... از سوی صاحبان قدرت نیز در همین راستا یعنی خنیاگری و شل و ول سازی جوامع به منظور پرهیز از طغیانگری و اعتراض تحلیل می گردد.

عده ای شاید به گمان اینکه تبلیغ مزرعه حیوانات دلشان را بر ضد این انقلاب خنک می سازد به معرفی و تشویق دیگران به خواندنش مبادرت می ورزند اما حقیقت آن است که نتیجه انس با این اثر، ضدیت با انقلاب اسلامی نیست، ضدیت با هر نوع انقلابی است و طبعا شامل اعتراض به این انقلاب و نظام هم می گردد. یعنی کسی که مخالف انقلاب اسلامی است هم بنا بر محتوای اثر کار بی فایده ای می کند اگر به نهضت و حرکت جدیدی بیاندیشد.

حرف جرج ارول اما از منظری درست است. نمی توان کتمان کرد بسیاری از افراد مدعی در هر نظام سیاسی یا دینی وقتی به قدرت یا وجاهتی دست می یابند شناگر ماهری شده و بر خلاف داعیه نخستین به سمت فساد و زیاده خواهی پیش می روند. کمونیسم یک مصداق از دروغ در حکمرانی عدالت خواهانه و برابری طبقاتی بود. شکاف طبقاتی که اساس مخالفت این تفکر با نظام سرمایه داری بود دوباره ذیل حاکمیت شرقی و کارگری سر برآورد و در نهایت به سقوط آن انجامید. اما این ویژگی منحصر به کمونیسم نیست. مگر هیچ حکومتی در دنیا هست که داعیه گسترش عدالت و خدمت را نداشته باشد؟ بعد دقیق که شوید می بینید رانت و دروغ و ناراستی و توحش و سانسور و ... بخشی تفکیک ناشدنی از آن به شمار می رود.

خود خواهی و منفعت طلبی و غفلت از فرهنگ ایثار و دیگر خواهی، دستاورد فرهنگ سرمایه داری است که به خودی خود با داعیه عدل و آزادی و انسانیت معارض بوده و تقویت آن منافی با شعار انسان گرایی و حقوق بشر است. مگر میشود برده داری و استثمار را دید و سکوت کرد به این بهانه که اگر با این فساد مقابله کنیم ممکن است بعدها خودمان دچار همین فساد یا ظلم دیگری شویم؟

با حاکمیت ها چه باید کرد؟ از طرفی لزوم تشکیل حکومت یک امر عقلی و فطری است. همه جوامع دنیا می دانند که برای برقراری نظم و حفظ یکپارچگی نیاز به حکومت دارند. جامعه بی حکومت نداریم. از طرفی هر حکومتی درهر نقطه ای که روی کار آمد به دلیل فساد و زیاده خواهی و ظلم بالادستی ها و یا مدیران میانی، منفور و به مرور منسوخ گردید.

اصل وجود حاکمیت قابل انکار نیست. اصل تلازم فساد با قدرت هم لااقل ذاتی نباشد از باب تجربه عملی قابل کتمان نیست. اسلام دو اصل تقوا (نظارت از درون) و امر به معروف و نهی از منکر (نظارت همگانی) را چاره حفظ سلامت حکومت یا لااقل راه تلاش برای حفظ بخشی از سلامت حاکمیت معرفی می نماید.

عده ای در قالب دین، عده ای در قالب بی دینی و روشنفکری همواره تلاش دارند بر جوامع سوار بوده و منافع خویش را از راه اغفال مردم به چنگ آورده و فسادشان را توجیه نمایند. رسالت تبیین و آموزش به همراه جهاد با ظلم از وظایف خدشه ناپذیر انسانهای آزاده و آگاه است. شاید حکومت صد در صد سالم و طاهر لااقل تا زمان ظهور حضرت حجت به وجود نیاید؛ اما می توان تلاش کرد حاکمیت اجتناب ناپذیر انسانهای ممکن الخطا را با تذکر و آگاهی بخشی به سمت صلاح و سلامت سوق داد. انقلابی گری و اصلاح طلبی هیچگاه تعطیل نخواهد شد. انسان، حیوان نیست و نمیتواند در ازای آنچه پیرامونش می گذرد بی تفاوت باشد. آرمانهای انسانی به حکم وجدان در انحصار خورد و خوراک و رفاه صرف نیست. آنهایی که انسان را اخته شده و سست و معتاد و بی رمق می خواهند جاده صاف کن فساد و ظلم هستند. در حد یک شمع که میشود تأثیر گذاشت. زبان، ارزان ترین و نافذترین رسانه عالم است که خدا در اختیار همگان قرار داده. باید حرف زد، دغدغه ایجاد کرد، دغدغه را به مطالبه و مطالبه را به فرهنگ تبدیل نمود. جامعه صد در صد انسانی و الهی و عدالت محور لااقل تا زمان ظهور نخواهیم داشت؛ اما اگر نمی شود نماز ایستاده خواند، نماز نشسته که ساقط نیست. یک گام هم به سمت خیر و نیکی و عدل قدم برداریم، یک ظلم هم کمتر شود به انسانیت خود و تمامی جوامع بشری خدمت کرده ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه تغییر موقت مکان فرمانداری بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۳۹ ق.ظ

می گویند بودجه نیست، مردم هم گرسنه اند، اما یکهو حدود صد نفر از دوستان و بستگان را بی ضابطه در شهرداری استخدام می کنند. ساختمان فرمانداری بابل مگر چند سال قدمت دارد؟ چه شد که یکهو به فکر تعمیر و تغییرات داخلی اش افتادند؟

فرماندار  بابل البته بر خلاف استاندار حاشیه ساز مازندران، جوان خوب و سالمی است اما تغییر مکان فرمانداری حرف و حدیثهایی را برایش به دنبال داشته است. عده ای می گویند اساسا مکان جدید داخل یک محله است که تردد و حتی پارک خودرو باعث ایجاد مشکلات متعدد برای اهالی و یا مراجعان می شود. عده ای هم می گویند مکان جدید یک مدرسه نوسازی شده است و با توجه به کمبود مدرسه و وقفی بودن زمین، این تصمیم مصداق غصب است و...

خب این بحثها که قطعا به نتیجه نمیرسد. خیلی از مشکلات مردم مثل ترافیک سرسام آور و وضعیت زباله هم سالهاست که روی زمین مانده و به نتیجه نرسیده است. اما چون بحث غصب به میان آمد بد نیست یادآوری این نکته که بدترین مصداق غصب در مملکت، غصب مشاغل و مسئولیتها توسط آدمهای بی صلاحیت و دست و پا چلفتی است. امروز ایران عزیز که امید مسلمانان و آزادی خواهان جهان است به واسطه مدیریت ضعیف و بی برنامه بعضی مسئولان ناکارآمد که بعضا در حد عضو علی البدل شورای زادگاهشان هم نیستند اما در پرتو بازی های غلط سیاسی نهادهای مهندسی به بالاترین مراتب مدیریتی یا تصمیم سازی کشور رسیده اند با قطع برق و تعطیلی مکرر و آشفتگی بازار و ... دست و پنجه نرم می کند. قبل از اماکن غصبی باید یک فکری هم به حال آزادسازی میزهای غصبی نمود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حضیض ذلت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۲۱ ق.ظ

تنگه مرصاد، نماد غیرت و ایمان و حماسه مردم ایران است. پرچم آزادگی و سلحشوری و دشمن ستیزی ملتی است که در برابر دشمن، با اتکای به خداوند سر تسلیم فرود نخواهد آورد. اینجا یاد صیاد شیرازی زنده است، یاد سردار شوشتری، نمادی از دژ مستحکم ایران در برابر هر نوع تجاوزگری و زیاده خواهی، هلیکوپتر نمادین صیاد که اینجا فرود آمد و نفس دشمن را برید. ماشینهای درب و داغان منافقین هم اینجا به نمایش گذاشته شده و چند شهید گمنام که حافظان اصلی این مرز و بوم هستند. یاد کمال کورسل و شهدای تیپ بدر، یاد بچه های القائم سمنان، یاد بسیجی های بی نام و نشان و آتش به اختیار استان کرمانشاه ... موکبی هم به نام سید آزادگان علی اکبر ابوترابی فعال بود. ابوترابی در زمان بسته بودن راه کربلا پیاده روی عرفه را تا مرز خسروی راه انداخت. تنگه مرصاد مبدأ شروع حرکت نورانی او بود تا خاطره حماسه سازان ایرن عزیز زنده بماند. حالا نام خودش اینجا زنده نگاه داشته شده است. از منافق، پست و پلید تر چه کسی است؟

این خاطره را از آزادگان مختلف در اردوگاههای مختلف شنیده ام. عده ای منافق در بین اسرا بودند که پاسدارها و فرماندهان و روحانی ها را لو می دادند و جایزه می گرفتند. بعثی ها مراقب این جاسوسهای خائن بودند تا کسی آسیبی به آنها نزند. وقتی آزادی و تبادل اسرا قطعی شد، همان درجه داران بعثی می زدند توی سر عنصر منافق و با نفرت و تحقیر می گفتند خاک بر سرت که هموطنت را به ما فروختی.

 این سرنوشت همه خائنان و وطن فروشان است. تاریخ مصرفشان که بگذرد حتی نزد دشمن هم تفاله ای بیش نخواهند بود. وطن فروشی و خیانت، خلاف فطرت است و هر انسان با هر عقیده و مذهبی از پلیدی آن آگاه است. منافقین اما همچنان با هر که دشمن این آب و خاک است دست دوستی می دهند. از منافق پست تر مگر داریم؟

 

photo_2025-08-21_10-34-48_ubrc.jpg

photo_2025-08-21_10-34-56_06d6.jpg

photo_2025-08-21_10-35-06_tacf.jpg

photo_2025-08-21_10-35-43_uw84.jpg

photo_2025-08-21_10-35-10_etl0.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا