اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

جنایت در یکی از مدارس تهران

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۰۸ ق.ظ

Karname Syah002

 

از عملیات مدرسه سپاس که صبح روز سیزدهم اردیبهشت 61 توسط ما به اجرا در آمد شروع می کنم. مدرسه سپاس دبیرستانی است که زیر پل ستارخان قرار دارد. به ما گفته بودند که سی - چهل نفر عضو انجمن اسلامی دارد که باید همه را قتل عام کنید. ما چهار نفر تحت فرماندهی شخصی به نام قباد تحت عنوان واحد عملیاتی سعید عزیزی که چهار نفرمان به ژ – 3 کلت و بمب های تی ان تی مسلح بودیم با یک پیکان سرقتی به مدرسه سپاس مراجعه کردیم. ابتدا به دفتر مدرسه رفتیم و تقریبا لباس کامل کمیته ای هم نپوشیده بودیم، به مدیر مدرسه گفتیم ما از کمیته آمده ایم و طبق مدارکی که از خانه های تیمی به دست آمده در انجمن اسلامی مدرسه شما منافقین نفوذ کرده اند، بچه ها را جمع کنید تا معلوم شود نفوذی کیست؟ مدیر مدرسه به ما مشکوک شده بود و قبول نمی کرد و گفت باید تلفن بزنم و از کمیته مرکز جویا شوم که آیا شما کمیته ای هستید یا نیستید و رفت تلفن بزند اما فرمانده ما رفت و تلفن را از او گرفت و پرت کرد و شروع به جو سازی کرد که ما در جبهه جان می دهیم، در خیابانها جان می دهیم شما هنوز حرف ما را قبول ندارید، حرف ما مستند نیست و ... در این میان برادر مسئول امور تربیتی مدرسه آمدند و قبول کردند بچه ها را جمع کنند و از بلند گو بچه ها را صدا زدند. چون فصل امتحانات بود و انجمن اسلامی ها همه شان نبودند 4 نفر دانش آموز پانزده شانزده ساله با اعضای امور تربیتی مدرسه در کتابخانه جمع شدند و در همان کتابخانه که نشسته بودند همگی آنها توسط دو تن از ما به رگبار بسته شدند و همگی شهید شدند. ما سریعا مدرسه را ترک کردیم و در حالیکه مدیر و مسئولان مدرسه گریه می کردند و دانش آموزانی که در حیات بودند یک گوشه جمع شده و حالت وحشت زده و بهت زده ای داشتند ما با تیر اندازی هوایی مدرسه را ترک کردیم و متواری شدیم.

از اعترافات محمدرضا نادری عضو واحدهای تروریستی ویژه منافقین/ کتاب کارنامه سیاه/ جلد دوم/ صفحه110

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">