ربات عاشق
رمان "ربات عاشق" را خواندم. قلم نویسنده، تواناست، ذهنش خلاق است و موضوعی بکر و جذاب را انتخاب کرده که خواننده را دنبال خود می کشاند. البته میشود ایراد طلبگی گرفت که مثلا از ابتدای داستان، پیوند مارکو و مریم قابل پیش بینی بود؛ عقد مرد مسیحی با زن مسلمان جائز نیست ولو محرمیت مجازی باشد که البته محرمیتی هم ایجاد نشد، علت جنگ بین دولتها لزوماً ایدئولوژی نیست. این شبهه را عده ای بی دین روی زبان مردم انداختند که نویسنده هم فریب خورد و چندبار در داستانش تکرار کرد و جالب آن که خودش در قسمتهای پایانی کتاب در فصلی که مربوط به جنگهای آخرالزمانی است علت آن را قدرت طلبی و زیاده خواهی بیان میکند. بزرگترین جنگهای تاریخ یعنی دو جنگ جهانی هم خاستگاه ایدئولوژیک نداشت. البته اعتقاد به بی دینی، خودش یک نوع ایدئولوژی است و...
روح، انرژی نیست، درون مایه و اصالت ذات انسان است که در مقابل عملکردش باید در آن دنیا حساب و کتاب پس بدهد به تناسخ باور نداریم و این طور نیست که روح سرگردان هر وقت تمایل پیدا کرد به بدن نوزادی در شرف تولد، ورود پیدا کرده و دوباره به زندگی باز گردد و... در صفحه 167 کتاب، گل حرفهای نویسنده بیان شده که مهم و آموزنده است: "هوش و آگاهی انسان نسل آلفا بسیار بالاتر از نسل قلبی است، اما در احساس ورزی ناتوان است؛ انگار قلب او فقط ماهیچه ای است که وظیفه پمپاژ خون را برعهده دارد. نسل آلفا، نوع دیگری از انسان است؛ انسانی ارتقا یافته یا تلفیق شده با فناوری. او از هیچ آیین و سنت خاصی پیروی نمی کند، بلکه تمامی اعمال و کردارش در خدمت منفعت ششخصی است."
در کل داستان جالبی بود. یک سری دغدغه های ذهنی که از قبل داشتم را دوباره پیش روی من پهن کرد. در یادداشت بعدی به این دغدغه ها و مشغولیات ذهنی متأثر از حاکمیت فضای مجازی می پردازم، به امید خدا.