اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۹۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جهاد و شهادت» ثبت شده است

لبخندی به معبر آسمان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۵:۵۸ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب لبخندی به معبر آسمان خاطراتی درباره سردار شهید حاج محسن  دین شعاری از انتشارات شهید کاظمی از غرفه فروشگاه کتابستان معرفت قاین

 

کلی کتاب که اغلبشان با موضوع دفاع مقدس است به دستم رسیده که باید بخوانم. خیلی هایشان را هم خوانده ام و به شما معرفی کرده ام. کتاب لبخندی به معبر آسمان درباره شخصیت شهید محسن دین شعاری واقعا قابلیت ساخت فیلم سینمایی را دارد. از شوخ طبعی ها و شیطنتهای جذاب و گاه آزاردهنده تا معنویت و ایثار و شور و حماسه در نبرد، ویژگی هایی است که تصویری ممتاز و اثرگذار از شخصیت این شهید آذری زبان نشان میدهد.

میخواستم خاطره ای از شهید را برای نمونه در اینجا ذکر کنم در انتخابش ماندم. عمری است که دارم کتابهای شهدا و دفاع مقدس را میخوانم. خودم هم یک چیزهایی نوشته ام. جنس خاطرات را می شناسم. مجموعه خاطرات این کتاب، قطعات یک پازل و مکمل هم هستند. همه اش را باید با هم خواند؛ در خلوت و تنهایی. آن وقت است که احساس میکنید زیارت عاشورا خوانده اید. با کمیل همنوا شده اید، ندبه خوانده اید، توسل گرفته اید. خواندن این کتاب در حکم ورق زدن مفاتیح و انس با زیارت عاشورا و حسّ ندبه سحرگاهی است. تا نخوانید متوجه منظور من نمیشوید. سیر اثر از ریش بلند و شوخی های تند و تیز محسن دین شعاری آغاز میشود، اما به مرور به جایی می رسد که آتش بگیرید و در شمع پر فروغ سیرت او سوخته و ذوب شوید. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با چشمهایم جنگیدم

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۵۸ ب.ظ

انتشارات سوره مهر - کتاب با چشم‌هایم جنگیدم: خاطرات دیدبان و دیده‌ور  هرمزگانی جانباز شهید مراد هنرمند اثر زهرا اسپید معرفی و خرید

 

خیلی از خواندن این کتاب لذت بردم. اخیرا سه چهار کتاب مربوط به خاطرات دفاع مقدس یکی از استانها را خواندم که بدجوری حالم گرفته شد. با تمام وجود احساس کردم فرصت و امکاناتی از بیت المال را که می شد کار بهتری انجام داد هدر داده اند. آقا فرمود شهدا بهترین هستند بهترین ها را برایشان انجام دهید. این کتاب اما حال خوبی برایم به ارمغان آورد. با چشمهایم جنگیدم خاطرات رزمنده ای اهل استان هرمزگان است به نام مراد هنرمند که هم خاطراتش زیباست و اساسا جنس خاطره را می شناسد و می داند چه باید بگوید و هم قلم خانم زهرا اسپید که سر و شکل آن را مرتب کرده زینت و جاذبه خوبی به اثر بخشده است. رزمندگان و شهدای بعضی استانها مثل هرمزگان و خراسان شمالی و ... واقعا ناشناخته هستند و اگر قرار است کاری برای معرفی زحمات و مجاهدات آنها صورت بگیرد چه بهتر که در سیاق آثاری مثل همین کتاب، تألیف و منتشر گردد. توصیه میکنم این کتاب زیبا را که توسط سوره مهر به چاپ رسیده حتما بخوانید و لذت ببرید. شرح جزییاتی از وقایع جنگ که قادر است شما را برای دقایقی در آن فضای پر دلهره قرار دهد و تلخ و شیرینش را زیر زبانتان بکشاند، سختی های کار دیدبانی در خط مقدم و زیر آتش سنگین دشمن، انتظارات و حال و هوای خانواده یک جوان رزمنده داوطلب و ... از ویژگی های خاص این اثر خواندنی به شمار می آید. در این کتاب از اخلاص و حماسه رزمندگانی مطلع می شوید که شاید هیچگاه حتی اسمی از شهر زادگاهشان نشنیده باشید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رجبعلی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۱۱ ب.ظ

زندگینامه سردار شهید رجبعلی محمد زاده | عصر هامون

 

همین طوری اش هم معروف بود اگر بروی گردان نصرالله حساب و کتابت با ارحم الراحمین است! هر کس آنجا رفت یا شهید شد یا مجروح. گردان خط شکن آنهم زیر نظر رجبعلی محمدزاده این چیزها را هم دارد. حالا حساب کن خودش آمده وسط این فیلتر سختی که در عضویت گردانش ایجاد شده و فقط آدمهای از جان گذشته به آن می پیوستند یک گروهان اختصاصی هم تشکیل داد با نام اخلاص! عضویت در این گروهان، دیگر واقعاً دل شیر می خواست و دم حیدری و روح حسینی که هر آن برای رفتن و بال گشودن آماده باشی.

رسمی داشت وسط معرکه نبرد، وقتی کارها گره می خورد و دشمن احساس میکرد دیگر سوار بر میدان است و نیروهای خودی دچار ضعف و انفعال می شدند و یکجا زیر آتش سنگین دشمن کپ می کردند، بلند می شد، می ایستاد، کفشهایش را در می آورد، پابرهنه می شد، پیراهنش را هم در می آورد، آرپی جی دست می گرفت و یا زهرا می گفت و می زد به دل خطر، حالا اخلاصی ها دم یا زهرا می گرفتند تا گردان نصرالله، فتح قریب دیگری را رقم بزند. دشمن می فهمید این تو بیمری از آن تو بمیری ها نیست. این جوانها سر شوریده به بدن داشته و تن دادن به مذلت در مرامشان نیست. اگر از مرز مهران به کربلا می روید یاد رجبعلی محمدزاده و یاران مخلصش در گروهان اخلاص و گردان نصرالله و همه شیر بچه های خراسان شمالی و پنج نصر را زنده نگه دارید. برای وجب به وجب آزادسازی مهران در حالی که دشمن روی ارتفاع مستقر بود جان دادند و پیش تاختند.

پایش چند بار آسیب دید از یک ناحیه، چندبار! آخرش دکتر گفت باید این قسمت پایش قطع شود. نشود وضعش بدتر خواهد شد. چاره ای نبود. پذیرفت اما به این شرط که عملیات پیش رو را هدایت کند و بعد برگرد به تخت بیمارستان. درد می کشید؛ اما روی صخره ها بالا و پایین می پرید و نیروهایش را هدایت می کرد. کار با موفقیت تمام شد. خدا را شکر کرد و خودش را به بیمارستان رساند. همان دکتر که اصرار بر قطع شدن پایش داشت می گفت یا للعجب! این دیگر فقط  میتواند یک معجزه باشد. نیاز به جراحی نبود. مقداری چرک خشک کن داد و تمام.

برای نیروهایش می مرد. این جمله خلاصه همه تعریف هایی است که از لطف و محبتش به نیروها بیان شده است. نتیجه اش این شد نیروهایش هم برایش می مردند. یکی شان وقتی نارنجکی افتاد زیر پای فرمانده، خودش را انداخت روی آن و شهید شد. در عوض فرمانده بماند کار جنگ لنگ نشود.

هیچ وقت سودای ریاست نداشت. عالی ترین مدارج نظامی را بعد از جنگ طی کرد؛ اما تا آنجا که مقدور بود دیگران را برای فرماندهی معرفی می نمود. دیدند اینقدر محبوبیت دارد پیشنهاد دادند بشود استاندار خراسان شمالی. اشک در چشمانش حلقه زد. با لباس پاسداری خودش را به ولایت و شهادت نزدیک تر می دید.

از غرب تا شرق کشور روی تپه ها و کوهها و صخره ها می دوید، امنیت را حفظ کند. عواطفش با دیدن تصاویر شهدا تحریک می شد. این اواخر دیگر حسابی دلتنگ شده بود. خلوتهایش بیشتر و اشکش فراوان تر شد. خودش کُرد کرمانج بود. به جوانهای سیستان و بلوچستان میگفت وحدت را از شهدا یاد بگیرید. جایی دیده بود خمپاره ای آمد رزمنده ای شیعه با رزمنده ای سنی در کنار هم شهید شدند. جوری تکه تکه شدند که خون و گوشت و پوست و استخوانشان در هم تنیده گردید و قابل تفکیک نبود. ما همه برادریم و هموطن و یک راه و هدف و یک دشمن داریم. شهادتش در کنار نورعلی شوشتری و بزرگان قبائل وعشایر شیعه و سنی سیستان و بلوچستان در پاییز 88 خاطره آموزنده دیگری شد برای هدفی که دنبالش بود. ایران با همه مردم و اقوام و لهجه ها و سنن و رسوم و مذاهبش ایران می شود. با لباس پاسداری هم به شهادت رسید هم به ولایت. آقا به خانه شان رفت از حسن خلق و سرشت نیکوی او گفت و این که با دوندگی و خستگی ناپذیری و تکلیف مداری اش ثابت کرد در باغ شهادت باز باز است...

کتابی خواندم درباره شهید رجبعلی محمدزاده. راستش خواستم آن را نقد کنم و گلایه که چرا این قدر ضعیف کار شده اجحاف به خواننده و ... دلم نیامد. قسمتهایی از خاطرات شهید که جالب تر بود را به خاطر سپرده و برای شما نقل کردم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مقاومت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، ۰۷:۲۲ ب.ظ

نقش رسانه‌های همسو در فرهنگ مقاومت – معاونت بین‌الملل حوزه‌های علمیه

 

مقاومت یک فرهنگ است، اندیشه ای برآمده از عمق باور به اصل "ما می توانیم". ملتی که با این فرهنگ مأنوس باشد شکست ناپذیر خواهد بود. اسلام بر اصل عزت و شرافت و استقلال طلبی و استکبار ستیزی تأکید بسیار دارد. نهضت عاشورا الگویی برای بلوغ جوامع دینی و سلوک فردی و اجتماعی آزادگان عالم به خصوص مسلمانان حقیقی است که در طوفان شدائد؛ آنجا که خط قرمزهای فطرت و اسلام و انسانیت زیرپا نهاده می شود از بذل جان در راه صیانت از حریم حق، دریغ نداشته باشند.

این اعتقاد راسخ، زمینه ساز پیروزی انقلاب بزرگ و تاریخی و تمدن ساز اسلامی مردم ایران در بهمن 57 گردید. در حالی که آمریکا و غرب خود را مکلّف به حمایت از عنصر دست نشانده و فرمانبرشان می دانستند انقلاب مردمی پابرهنه و بی سلاح با رهبری پیرمردی عالم و وارسته و غیر وابسته، هیمنه آتش و گلوله و پول و مقام حاکمیت طاغوت را به زیر کشاند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز انواع دسیسه ها برای فروپاشی آن به کار گرفته شد تا به آزادگان عالم فهمانده شود بدون اتکا به شرق و غرب نخواهند توانست روی پای خود بایستند. ملت ایران باز هم با توکل بر خدا و محوریت اصل خودباوری، جلوه هایی زیبا از فرهنگ مقاومت را ترسیم نموده و یک به یک گردنه های پرخطر تاریخ را با سربلندی پشت سر گذاشتند. ترورها، شورش های جدایی طلبانه، کودتاها، تحریمهای سیاسی و اقتصادی و تسلیحاتی، تجاوز نظامی که با حمایت دولتهای غربی و عبری و عربی صورت پذیرفت و... نتوانست مانعی بر سر حرکت عظیم ملت مقاوم ایران ایجاد نماید.

دشمن هر آن در حال رصد و تحلیل شرایط موجود است. غرب از عداوت خود با حاکمیت مستقل دینی دست بر نداشته است. دشمن نیز به یقین پی برده است آنچه باعث مقاومت و شکست ناپذیری مردم ایران گردیده نه عناصر و تجهیزات مادی که باوری معنوی و فرهنگی برآمده از متن آموزه های دین است. پس اگر می خواهد مردم را شکست دهد نه با تکیه بر تسلیحات کشنده شیمیایی و موشکی و ... که بارها در طول دفاع مقدس آزموده و نتیجه نگرفته؛ بلکه تنها با اتخاذ روشی فرهنگی و جنگ نرم افزاری خواهد توانست عقبه فکری ملت را به موریانه جهل و دنیاطلبی و لذت جویی آلوده ساخته و اندلس دیگری را برای فروپاشی جامعه اسلامی رقم بزند.

تهاجم گسترده فرهنگی و اعتقادی از طریق انواع رسانه های دیداری و شنیداری و مجازی، میدان اصلی جنگ تحمیلی دشمن است که البته همچنان با ترکیب نبرد اقتصادی و امنیتی درصدد سست نمودن و تغییر سبک زندگی و باورهای دینی و هویتی مردم ایران قرار دارد.

مردم و مسئولان باید بدانند اگر می خواهند انقلاب اسلامی که خون آورد مجاهدت صدها هزار جوان رشید و گلگون کفن این مرز و بوم است برقرار مانده و به قیام جهانی حضرت حجت (عج) متصل گردد تنها یک راه پیش رو دارند که چون گذشته با تکیه بر خدا و اخلاص در عمل به تقویت عناصر معنوی و هویتی جامعه پرداخته و نگذارند فرهنگ دینی و ملی مردم تحت الشعاع تهاجم رسانه ای دشمن تضعیف گردد. در عمل به دین و مشی مؤمنانه، مقاومت و مداومت نشان دهیم چه در ابعاد شخصی مقید به احکام شریعت و آموزه های اخلاق اسلامی باشیم و چه در بعد اجتماعی از نشر و ترویج باورهای عقیدتی و انقلابی به منظور زنده نگاه داشتن فرهنگ مقاومت و برافراشته ماندن پرچم عزت و حقیقت، از پای ننشینیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاج شعبان

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۴:۵۱ ب.ظ

شهید شعبان نصیری

 

یک کتابچه ای چاپ شده درباره شهید شعبان نصیری، کار کوتاه و جالبی است چند باری هم منتشر شده است.

شعبان نصیری شهید مدافع حرم است اهل کرج و تهران، که در عراق فعالیت داشت. خیلی از شهدای مدافع حرم در عراق را نمیشناسیم. انتشار خاطرات این شهدا کار با ارزشی است هم از این جهت که ادای دین کوچکی به ساحت منورشان صورت گرفته باشد هم اینکه اتحاد بین دو ملت ایران و عراق را که خار چشم دشمنان اسلام است تقویت نماید. خدا نیامرزد صدام را که چگونه نقشه استعمار را برای رو در رو قرار دادن برادران دینی به اجرا در آورد.

شهید شعبان نصیری در دفاع مقدس خیلی زحمت کشید. بعدش در مناصب بزرگی در حوزه حفاظت ناجا و بنیاد جانبازان و... مشغول به کار شد. روال منطقی اینطور است که بعد از اینهمه مسئولیت دیگر باید به استراحت بپردازد. رفت به میدان جنگ آنهم در نوک قله نبرد با داعش و خطرناکترین خطوط مقدم ایستاد و نیروهای رزمنده را هدایت کرد. اسیر مقام و جاه و مکنت دنیا نشده بود. این خیلی مهم است. چرب و شیرین دنیا فریبش نداد.

نمی گذاشت کار روی زمین بماند حتی اگر فراتر از شرح وظایفش بود، حتی اگر به ظاهر در شأنش نبود. بلند می شد و حرکت می کرد تا بقیه هم یاد بگیرند و حرکت کنند. برای همین گاهی در جلسات مهم اداری و سازمانی و یا در میدان جنگ، او را با نیروی آبدارچی و یا سربازی داوطلب اشتباه می گرفتند. چیزی نمی گفت و امر و نهی شان را با لبخند اطاعت میکرد. کمی بعد می فهمیدند او رئیس جلسه و یا مستشار و فرمانده میدان است. اوج خطر که همه کپ می کردند یا به پناهگاهی می خزیدند درست خلاف جهتشان به دل خطر می زد. بقیه هم روحیه بگیرند و پا پیش بگذارند. ببینند دشمن زبون از آنها وحشت بیشتری در دل داشته و بیشتر مهیای فرار و ترک میدان است. می گفت من بنشینم نیروهایم دراز می کشند!

رفت به سومالی. این را خیلی هایمان کمتر شنیده ایم. در دوره طاغوت به آمریکا در ویتنام کمک می کردیم، به اسرائیل کمک می کردیم، برای حفظ منافع غرب به عمان نیرو اعزام می کردیم و...، در جمهوری اسلامی اما به انسانها و مفهوم انسانیت کمک می رسانیم. خشکسالی در سومالی و مرگ دردناک مردم این کشور محروم آفریقایی فقط نقل اخبار و مایه تأسف لحظه ای آزادگان حقیقی نبود. حاج شعبان نصیری و دوستانش وقتی دغدغه آقا را شنیدند که فرمود "من غصه سومالی را دارم" امکاناتی محدود فراهم آورده و به شاخ آفریقا شتافتند و در حد توان به گرسنگان بی پناه این کشور خدمت نمودند. شهدا شرافت را معنا نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک متن خوب درباره شهید طوسی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۱۰:۱۶ ق.ظ

شناخت‌نامه شهید «محمدحسن قاسمی طوسی»

 

🔹 *اگه به شهید طوسی نگیم نابغه فاو، به کی بگیم؟* 
✍️ محمدحسن جعفرزاده:
 *گفتش* : حاجی شنیدی یه یادواره واسه شهید محمدحسن طوسیِ نکا گرفتن، گُنده اومدن اسمشو گذاشتن:«نابغه فاو» 
 *گفتم* : یعنی می‌خوای بگی قُمپُز درکردن؟ 
 *گفتش* : آخه نه اینکه مازندران کناردستِ تهرانه، مازنی‌ها اعتماد به نفسشون پایینه، اسم قُلمبه می‌ذارن تا دیده بشه! از قدیم گفتن:«تیم‌جارِ خِس،همه‌ شو پادشاه‌ رِه خُو ویندِه» (کسی که کنار خزانه برنج می‌خوابه، خواب پادشاهی می بینه) 
 *گفتم* : عجب!پس خودت مازنی هستی؟ 
 *گفتش* :«اَره؛ مازِرون دِلهٔ وَچومِه» 
 *گفتم* : به قول تهرونیا، اگه یه دوست مثل تو داشتم،دیگه دشمن نمی خواستم. ولی از قضا پیش بد کسی اومدی! چون پیشنهادِ این لقب رو حاجیت داده!
البته اولین پیشنهادم «حسن باقریِ مازندران» بود؛ ولی انگار که به سردار مومنی، رئیس یادواره برخورده باشه گفت: «طوسی برای ما یک قهرمان ملیه!» منم نکردم نقش نامردی و گفتم «تو بَوّی گِل‌دسته، همه گِنِنه هسِّه؟» 
 *گفتش* : اِیوَل چه تیکه ای انداختی؟ پس چی شد رسیدین به این عنوان؟  
 *گفتم* : تو مسیرِ نوشتن کتاب و تهیه مستندِ شهید با اکثر هم‌رزما و خانوادش مصاحبه کردم و هرچی کتاب و نوشته بود خوندم. 
به این نتیجه رسیدم، بالاتر از یه فرماندهٔ عادیه؛ دیدم بعضی از نیروهاش جوری دربارش حرف می زنن که انگار می پرستنش؛ خیلیاشون هم گفتن وقتی شهید شد انگار پدرمون رو از دست دادیم؛ می‌گفتن در عین صلابت، متواضع بود و با همه جدّیتش، مهربان. 
راستش نماد و نمود توصیف‌های حضرت آقا درباره فرماندِهای عرشی و جهادی جنگ رو تو شخصیت حسن آقای طوسی دیدم؛ ولی میون همهٔ اون ویژگی‌های چن‌بُعدی، ابتکاراتِ اعجازگونه‌ش تو فتح فاو چِشَمو گرفت و از میونِ ۲۰ لقبی که پیشنهاد دادم، «نابغه فاو» برام پررنگ‌تر شد. 
 *گفتش* : دِکّی، این شد دلیل؟ 
 *گفتم* : ای بابا، «چه مِثّ پستهٔ بی‌دِله دِهون وا هَکِردی؟» (کنایه از سخن نسنجیده) 
دلیلش اینه که اعضای ستاد یادواره که این اسم رو نهایی کردن، همشون از فرماندِهای عالی‌رتبه جنگ و لشکر ۲۵ کربلان. البته به این جمع هم اکتفا نشد؛ سردار نوریان، دبیر ستاد، یه آدمِ کاردرسته که «وِل‌ کُن ماجرا نَیِّه»؛ از همهٔ فرماندِهای قدیم و جدید استان و چن‌تا از فرماندِهای ستادکل و سپاه مشورت گرفت و تا دَفعِ دَخلِ مُقدَّر نکرد، نذاشت تصویب بشه؛ حتی یادمه شهید امیرعبداللهیان در تأییدش نوشته بود:«نابغهٔ فاو در عملیات والفجر۸» 
 *گفتش* : آخه می‌گن اول بار ایدهٔ عبور از اروند رو شهید باقری داد و طراحیش هم تو قرارگاه مشترک سپاه و ارتش انجام شد. 
 *گفتم* : اتفاقاً آقامحسن رضایی فرمانده وقت سپاه می‌گه: «وقتی این ایده رو مطرح کردیم تقریبا همه رد کردند؛ بجز سردار قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا.» 
سردار مرتضی قربانی هم می‌گه من به پشتوانهٔ تجربیاتی که با بچه‌های لشکر داشتیم و بعد از مشورت با شهید طوسی به آقا محسن گفتم:«فاو رو بده به من»؛ ایشون هم بعد از سه روز مباحثه پذیرفت. 
 *گفتش* : آقاااا! ینی می‌خوای بگی تو فتح فاو فقط لشکر ۲۵ کربلا نقش داشت؛ پس لشکرای دیگهٔ سپاه و پشتیبانی گستردهٔ هوایی ارتش چی؟  
 *گفتم* : «بِرار چیشی گِنی تِه؟ چه مِه دِهُونِ دِلِه حرف اِلنی؟» من کِی چنین چیزی گفتم؟ اصلاً خودت ببین آقا محسن چی می‌گه:« اگر ما بعد از ۶ ماه توانستیم کاری را که همه فرماندهان می‌گفتند قابل انجام نیست، تبدیل به یک عملیات بزرگ کنیم، بخاطر همت افرادی چون شهید طوسی بود.»  
می دونی چرا فرماندِهای بزرگ جنگ می‌گفتن نمی‌شه؟ چون درسته که فتح فاو خیلی الزام و اقدام داشت؛ اما اصلِ ماجرا، عبور از رودخانه وحشی اروند بود و به‌ راحتی نمی‌شد ازین اسبِ چَموش سواری گرفت؛ چون هر ۲۴ ساعت ۴ بار جزر و مدِّ ۴ متری داشت و بعضاً ارتفاع امواجش هم به ۴ متر می رسید.  
 *گفتش* : چه چهار بازاری شده! فهمیدم، به قول گفتنی: «اینجِه، اونجِه نیِه... اروند بابِلرود نیِه» 
 *گفتم* : دلیلِ شکست ارتش عراق و فتح سریع شهر فاو هم به همین اصل غافلگیری بر می‌گرده؛ چون تو مُخَیَّله‌شون هم خطور نمی‌کرد ایرانی‌ها بتونن هزار و خورده‌ای متر عرض اروندِ با عمق ۱۵ متر رو شنا کنند و بعد هم اقدام نظامی انجام بدن! خُب این کارِ کیٖ بود؟   
 *گفتش* : حتماً می خوای بگی شهید طوسی و لشکر ۲۵ کربلا؟ 
 *گفتم* : من چرا؟ فرمانده وقت سپاه می‌گه: « کاملاً موافقم که اسم شهید طوسی را بگذارید نابغه فاو؛ چون واقعاً ابتکارات زیادی رو در شناسایی رودخانه اروند از ایشان دیدم.» 
شهید طوسی می‌دونست عبور از فاو نیاز به جنگِ با آب و شناخت دقیق اروند داره؛ واسه همین، اطلاعات آب رو از کشتیرانی و نیروی دریایی انگلیس و پرتغال جمع آوری کرد و با مطالعات فشردهٔ یه ماهه، به محاسبات دقیقی دست پیدا کرد.
چالش اصلی اینجا بود که غواص‌ها بجای اینکه در مسیر جریان رود، ۵۰۰ متر پایین‌تر از نقطهٔ فرود به ساحل برسن، ۵۰۰ متر بالاتر صعود می کردن!
 *گفتش* : جاااان؛ مگه می‌شه؟ مگه داریم؟ یعنی خلاف جریان آب؟ 
 *گفتم* : آره جان! دلیلشم اینه که فاو در ساحل غربی اروند و دهانهٔ خلیج فارس قرار داشت و جزر و مد دریا روش اثر می‌ذاشت. این مسئله خودش کلی محاسبه دقیق لازم داشت! حالا بماند که سرعت امواج زیرِ آب تا ۶۰ کیلومتر بود و غواص‌ها علاوه بر صدکیلو جیگر، نیاز به آموزش‌های سنگین داشتن و باز این شهید طوسی بود که غِلق‌ کار و فوت‌و‌فن کوزه‌گری رو به نیروها آموزش داد.  
 *گفتش* : اروندرود چه چغِر بَد بدنی بود واسه خودش!
 *گفتم* : حالا کجاشو دیدی! موقع جزر، زمینِ ساحل باتلاقی می‌شد و شهید باید جوری محاسبه می‌کرد که غواص‌ها دقیقاً از نقاط سِفت باتلاق عبور کنن و موقع برگشتن هم رد پای خودشونو کاملاً پاک کنن. شناسایی منطقه و جمع آوری اطلاعات و شاخص‌ گذاری و تعیین معبر عملیاتی و... هم در شرایطی انجام می‌شد که موانع انفجاری و میدان‌های مین و آتشِ سنگین دشمن وجود داشت؛ دشمنی که علاوه بر تسلط بلندمدت بر منطقه، از به‌روزترین تکنولوژی‌های راداری و دوربین‌های دید در شب و پروژکتورهای قوی استفاده می کرد.
تو همین شرایط غواص‌های طوسی ۱۵۰ بار عملیات شناسایی انجام دادن.  
 *گفتش* : بنظرم درستش ۳۰۰ باره؛ چون هم رفت داشت، هم برگشت. واقعاً مسئولیت سنگین و پیچیده ایه. 
 *گفتم* : علاوه بر اینا، آقامحسن می‌گه:« حتی شناسایی مسیر گردان های موج دوم، نقطهٔ پیاده شدن گردان‌های قایق‌ سوار، ساماندهی آنها و آرایش گرفتن برای حمله در زمین دشمن را شهید طوسی انجام داد.» 
 *گفتش* : اِیوَل، خوشمان آمد! 
 *گفتم* : علاوه بر همهٔ اینها، شروع عملیات با خط‌شکنی غواص‌های لشکر مازندران به فرماندهی شهید انجام شد که با عبور از موانع طبیعی اروند و سیم خاردارها و ساخت معبر و ورود به شهر فاو، اولین شوک غافلگیری رو به ارتش عراق وارد کردن. 
 *گفتش* : معما چو حل گشت آسان شود. حالا دیگه گرفتم چی شد! منحصربه فرد بودن و پیچیدگی عملیات والفجر۸ به همین شناسایی و شاخص گذاری و باز کردن معبر و خط‌شکنی بر می‌گرده، وگرنه باقیش که شبیه بقیهٔ عملیات‌های سپاه و ارتشه.  
 *گفتم* : واسه همینه که با همهٔ زحماتی که لشکرهای دیگه کشیدن، وقتی صحبت از فتح فاو می‌شه، ذهن خیلیا می‌ره به سمت لشکر مازندران.  
 *گفتش* : ازین ببعد هم ذهن من می‌ره به سمت ابتکارات و رشادت‌های این پهلوونِ نابغهٔ مازنی. 
 *گفتم* : ۲۰ بهمن ۶۴، روز عملیات والفجر ۸، توی تقویم به «حفاظت اطلاعات» نام‌گذاری شده؛ چون‌ شهید طوسی و بقیه فرماندِها، اون تحرّکات و شناسایی‌ها و رفت و آمد غواص‌ها ووو رو جوری پیش ‌بردن که نه‌تنها عراقیا؛ بلکه رزمندِها و خیلی از فرماندِهای ما هم تا نزدیکیای عملیات، ازش خبر نداشتن. 
 *گفتش* : دمت گرم! این دیگه تیر خلاص بود؛ واقعاً برام جا افتاد؛ به‌ قول حشمت فردوس حالا دیگه افتاد! 
 *گفتم* : همین درخشندگی‌ها و مجاهدت‌های شهید تو فتح فاو باعث شد که آقا محسن بگه: «شهید طوسی در نظامی‌گری هم اطلاعاتی بود و هم عملیاتی؛ فقط سه نفر از فرماندهان جنگ این دو ویژگی را باهم داشتند: شهید باقری، سردار رشید و شهید طوسی» 
 *گفتش* : باعث افتخار ما شمالی‌هاس.
راستش شرمنده شدم که اون تعبیرو واسه هم‌استانی‌ها به‌کار بردم؛ اتفاقاً نگاه که می‌کنی می‌بینی مازندران پُره از شیرمردای با اعتمادبه نفس و پلنگای تَبری مثل شهید طوسی.
 *گفتم* : پس ایرادی هم اگه باشه اینه که قدر اینهمه نخبه و مشاهیر پرافتخارِ ملّیو نمی دونیم؛ از علما و اساتید دانشگاه و فرماندِهای نظامی و مدیرای دولتی و قهرمانای ورزشی ووو.
بهت قول می‌دم اگه یکی از این بزرگان رو شهرهای دیگه مثّ اصفهان و تبریز داشتن، تا حالا کلی سینمایی و سریال ساخته بودن؛ از قدیم گفتن:«اَقا،اَقا از خِنه در اینِه»( آقایی هر کس از درون خانه اش حفظ می‌شود)
 *گفتش* : اینم از قدیم می‌گن:
قدر زر زرگر شناسد
قدر گوهر، مازنی
 *گفتم* : از شوخی گذشته، حقیقتاً اگه ما مازنی‌ها از این همه تاریخِ پرافتخار و ظرفیتای عظیم استفاده می‌کردیم، وضع استان این نبود!
 *گفتش* : نمی‌دونم چرا یاد این مَثل مازِرونی افتادم:
«اُویِ جُور شِنِه، وازیکِ جُور اِسِّنِه»
(کنایه از کسی که مثل آب جاری قصد جلو رفتن و پیشرفت دارد؛ولی همچون شن‌های کف آب ایستاده و حرکت نمی‌کند.)

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در یکسالگی عروج شهید جمهور

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۹:۰۸ ق.ظ

توییت قدیمی رهبری سنجاق شد؛ رژیم صهیونیستی رفتنی است | رویداد24

 

یک هفته اخیر بعد از حادثه بندر، سه اتفاق دیگر هم رخ داد: مذاکره با آمریکا به تعویق افتاد، شعله هایی در سرزمین اشغالی گسترده شد، موشک های هایپرسونیک یمن بیرون آمد و قلب رژیم اشغالگر را نشانه گرفت. این بازی احتمالا سر دراز دارد. سران رژیم منحوس وعده دادند به اربابان ایرانی یمن! پاسخ خواهند داد. البته دیگر خودشان هم می دانند که بی عقلی بیشتری نشان دهند بیشتر آسیب خواهند دید.

احتمال تغییر در مدیریتهای امنیتی و نظامی ایران و اتخاذ رویکرد تهاجمی بیشتر و فعالیت بازدارنده حتی اگر در حد شایعه هم باشد خواب را از چشمان دشمن خواهد ربود. به روزهایی که دشمن به خطای محاسباتی خود پی ببرد نزدیک می شویم. انفجار بندر می تواند مبدأ تحولاتی شگرف در منطقه و حتی تاریخ باشد. در این میان دست و بازوی بسیجیان دلاور یمن را از جان و دل باید بوسید. فعلا همین بچه های پابرهنه شهادت طلب، آبروی اسلام و نهضت اباعبدالله در عصر آخرالزمان قرار گرفته اند. سوریه هم آبستن اتفاقاتی است که اگر با پادرمیانی شیاطین متوقف نشود می تواند جلوه ای از اتحاد جهان اسلام برای نبرد سرنوشت ساز با دجال صهیون را رقم بزند. و الی الله عاقبة الامور.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مرد تویی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۴، ۰۶:۴۷ ق.ظ

عبدالملک حوثی - ویکی‌گفتاورد

 

دیروز سخنرانی سید عبدالملک بدرالدین الحوثی را از تلویزیون نگاه میکردم. چقدر آدم با دیدن این چنین افرادی روحیه می گیرد.

این مرد یک تنه دارد فلسفه مقاومت و جهاد و دفاع از مظلوم را بیان می کند. او یک تنه دارد ماهیت پلید استکبار را با منطقی استوار تبیین می کند. این مرد و تمامی مردان عاشورایی اش یک تنه بار جهاد فی سبیل الله در آخرالزمان عصر ظهور را بر دوش کشیده و مقابل تمامیت خواهی قلدرهای عالم ایستاده اند. دم شما گرم که هر چه را دیگران شعار دادند شما عمل نمودید. افتخار علمداری کربلای ناتمام تاریخ، گوارای وجودتان؛ فرزندان حقیقی حضرت زهرا. ابالفضل العباس علیه السلام حامی و همراهتان.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقازاده حقیقی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۴۰۴، ۰۵:۳۴ ق.ظ

عروج شهادت‌گونه «رشاد طریقت منفرد»

 

این متن را امیررضا آل حبیب فرستاده است:

سلام علیکم
حال روحی مساعدی ندارم، آنقدر گریه کرده ام که چشمانم درد می کند، اما نمی توانم ننویسم.

متاسفانه مطلع شدم مجاهد بسیجی خادم الحسین، شهید رشاد طریقت منفرد، یکی دیگر از اعضای از گروه جهادی شهید پاشاپور بود که روز جمعه گذشته بر اثر سانحه ترکیدگی لاستیک خودرو در مسیر بازگشت از اردوی جهادی و پروژه آبرسانی به مناطق محروم استان هرمزگان دچار مجروحیت شده بود به شهادت رسید.

شهید رشاد طریقت منفرد فرزند دکتر محمدحسن طریقت منفرد، وزیر بهداشت دولت دهم بود.

نحوه نام گذاری شهید در خاطرات پدرش که خودش عمری به مبارزه مجاهده و خدمت گذرانده بود می‌گفت: قرآن را باز کردیم، سوره غافر آمد و اسمش را گذاشتیم «رشاد»

به عقیده من و خیلی از دوستان، رشاد، نمونه واقعی «ژن خوب» بود. هم به لحاظ جسمی و هم روحی، پهلوان بود و قدبلند، ما که پای روضه سینه می‌زدیم و گریه می کردیم، رشاد داشت در آشپزخانه هیأت دیگ می‌شست و غذا هم میزد. خادمی در موکب اربعین کربلا جزو برنامه هرساله اش بود. ما که در ایام نوروز کنار خانواده بودیم، رشاد داشت در کیلومترها آن طرف‌تر عرق می‌ریخت برای خدمات‌ رسانی به مردمی که پدرش هم خود را خادمشان می‌دانست. رشاد، آقازاده‌ای بود که آقا شد.

شادی روح بلندش فاتحه و صلواتی قرائت نمایید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ضربت متقابل

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۴۰۴، ۰۷:۴۰ ق.ظ

دولت لبنان به بهانه حفظ وفاق، پرهیز از ایجاد دوقطبی و فرار از تله جنگ به تجاوزات مکرر نظامی رژیم اشغالگر قدس به خاک این کشور و ترور رهبران حزب الله و شهروندان کشور خود واکنشی نشان نمی دهد!

 

نکته بعد اینکه آتش بس با دشمن خبیث و ذاتی اسلام و انسانیت، از نظر او پایان کار نیست. یک به یک تان را پیدا کرده و حسابتان را میرسد مگر آنکه دستتان پر باشد و مقابله به مثل کنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهدا سیب زمینی نبودند!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۲۶ ب.ظ

همه جای دنیا از نظام سیاسی تا مجتمعهای مسکونی با قانون اداره می شود؛ قانون یعنی "تحمیل".

کاربرد "بایدها" و "نبایدها" خوشمان بیاید یا نه، مستلزم تحمیل است.

یعنی حتی آنها که می گویند "نباید" عقیده خود را بر دیگران تحمیل کرد هم در حال تحمیل عقیده خود بر دیگران هستند.

رییس جمهور گفت "شهدا عقیده خود را بر مردم تحمیل نمی کردند".

 باید دید منظور از عقیده چیست؟ منظور از مردم چیست؟

تحمیل عقیده شخصی بر دیگران کار نادرستی است؛ اما ذات قانون، الزام آور است. شهدا در خصوص قوانین جاری و خط قرمزهای اعتقادی اهل مسامحه نبودند. قوانین کشور که مبتنی بر احکام شریعت است با خون شهدا به امضا رسیده است.

خاطرات شهدا مملو از ایستادگی در مقابل ناهنجاری هاست.

داخل کشور در بطن نظام اسلامی که جای خود؛ عباس بابایی دانشجوی خلبانی ارتش شاه در خوابگاه دانشگاه آمریکا هم در وسط اتاق خود طنابی کشید و به هم اتاقی آمریکایی اش گفت تو چون اهل رعایت نجاست و پاکی نیستی این طرف طناب نیا.

پزشکیان می گفت من می فهمم که نمی فهمم؛ اما به نظر می رسد اساساً نمی فهمد که نمی فهمد.

مکتب شهدا از لیبرالیسم جداست؛ اما حتی مکتب لیبرالیسم یا پلورالیسم هم الزام آور و تحمیلی است. اینکه رئیس جمهور بگوید قانون را ابلاغ نمی کنم هم تحمیل عقیده خود بر دیگران است. تحمیل گرانی و ویرانی معیشت و قطع برق و ... که بماند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زینب را دیدیم

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۴۴ ب.ظ

آخرین خبر | زینب نصرالله: ایران را کشور دوم خود می‌دانیم

 

امروز برنامه تلویزیونی محفل با حضور دختر شهید سید حسن نصرالله اجرا شد و یکبار دیگر خاطرات تلخ این چند ماه در ذهنها مرور گردید. خواستم مطلبی بنویسم. تیترش را بگذارم "متی نصرالله" و بعد با اشاره به آیه ان تنصروالله ینصرکم به محضر شریف خالق یکتا در عصر روز سوم ماه صیام عرض دعا با چاشنی شکوِه داشته باشم که بارالها! غیرت تو آیا اجازه می دهد اسرائیل و آمریکا بابت هزاران جنایتی که در حق مردم مظلوم غزه و لبنان و... رقم زده اند تاوانی بدتر از عقوبت یزید و صدام و... نداشته باشند؟ چه می شود در همین روزها و ساعات استجابت دعا به حرمت دل سوخته کودکان یتیم غزه، بساط ظلم صهیونیسم و حامیانش را جمع نموده و دل مومنان را خنک سازی؟!

برنامه داشت تمام می شد، یکجایی همه اشک ریختند از داورها تا تماشاگران، مرد و زن؛ به جز سیده زینب نصرالله که همسر شهید، فرزند شهید و خواهر شهید است و زینب گونه ایستاده تا شکوه استقامت اصحاب اباعبدالله را به رخ دشمن بکشاند و گفت که سختی های ما در مقابل مصائب آل الله چیزی نیست و بعد که از او خواستند دعا کند، ورای همه تلخی ها و دل آزردگی ها طلب عاقبت بخیری داشت به برکت نعمت شهادت از پیشگاه خدا و درک ظهور حجت حق. او تربیت شده مکتب حیدر کرار است و می داند عاشورا محصور در زمین و زمان و تاریخ و جغرافیا نخواهد بود. جهاد و شهادت برای ما یک فرهنگ است و البته پیش نیاز و عیار داعیه انتظار.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بوی خوش کربلا

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

لاله های سرخ پرپرگشته ایران درود

ای عزیزان و فداکاران جانباز وطن                    

    کشتگان جان به کف بگرفته ی خونین کفن

پیشتازان غیور مکتب و قرآن درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

ای به میدان نبرد حق و باطل سرفراز                

  در سجود عشق کرده با وضوی خون نماز

هم به خیل پاسداران هم به سربازان درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

ای که می دانید فرمان خمینی را متاع             

 کرده با حب الوطن از مکتب و قرآن دفاع

شاهدان صفحه ی  تاریخ در دوران درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

لاله های سرخ پرپرگشته ایران درود

ای به مرز ملک اسلام آفریده افتخار             

   جان به کف بگرفته در راه خدا بهر نثار

هم به سوسنگرد و خونین شهر و آبادان درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

ای به محراب شهادت غرق اندر خاک و خون  

   دشت خوزستان زپیکار شما شد لاله گون

ای حماسه آفرینان در صف میدان درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

 بر علی اکبر دوران ما معتمدی            

          بر علی   خادم و نور خدای عابدی

بر تو ای رعنا جوان احمد قنادان درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

لاله های سرخ پرپرگشته ایران درود

سوزم از داغ فروزش یا مجید جعفری           

     نالم از هجر رخ پیرزاد یا عبدالهی

شاد روحت مهربانی بر تو ای دهقان درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

لاله های سرخ پرپرگشته ایران درود

منصوره معمارزاده، احمد مشک شهید           

 اکبر گودرزی  آن ناز جوانمرد رشید

اصغر جانباز گندم کار با ایمان درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

لاله های سرخ پرپرگشته ایران درود

گر رضای  ویسی ما گشت چون قاسم شهید   

 در جوانی راه حق بگرفت و دست از جان کشید

پیرو خط حسیین ای نوگل خندان درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

نوگلی دست اجل از نو ز دست ما ربود   

       داغ هادی حسین زاده غمی بر غم فزود

از فراغش خون  دل جاری شد از چشمان درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

می دهد هر قطره ی خون شهید ی این پیام 

   گو نگوید کس خبر از تفرقه نزد امام

بر خمینی رهبر اسلام جاویدان درود

ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود

لاله های سرخ پرپرگشته ایران درود

 

روزنامه نور خوزستان | فرمانده قرارگاه منطقه‌ای کربلا در جنوب تاکید کرد:  امنیت پایدار مرزهای خوزستان در اربعین با محوریت نیروی زمینی سپاه

  • سیدحمید مشتاقی نیا

فرض کن خودت حاکم باشی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ

اسلام برتر است و مورد برتری چیزی قرار نمیگیرد - عکس ویسگون

 

الف- خیلی از اینهایی که به انجمن حجتیه و شیعه لندنی و طیف یمانی و... می پیوندند شاید آدمهای خوبی باشند. بحث سر خوبی و بدی آنها نیست. موضوع سر درک و فهم و تحلیل است. همه این فرقه ها یک خاصیت دارند. بخشی از بدنه پویای جامعه دینی را از تقابل با دشمن اصلی باز می دارند. چطور این افراد متوجه نمی شوند پشت پرده بهائیت و وهابیت و دیگر گروهکها آمریکاست؟ چطور نمی فهمند از پرداختن صرف و توقف در دشمن درجه دو، دشمن درجه یک است که سود می برد؟ هم با دشمن درجه یک باید جنگید هم باید ریشه اصلی آن را خشکاند. البته من این چند سطر را خوش بینانه نوشتم. وگرنه راه انداختن دعوای بین شیعه و سنی، کارشکنی در دستگاه حاکمیت دینی، تخریب وجهه حکومت اسلامی، تحریف احکام اجتماعی دین و... بی تعارف مصداق سرسپردگی و سربازی در جبهه دشمن است.

ب- یک جمله ای مرحوم شیخ محمود حلبی به این مضمون دارد که شما به من معصوم را نشان بده من هم حاکمیت او را تأیید می کنم! خب منظورش واضح است. یعنی حکومت مخصوص انسان معصوم است. حالا این همه دلیل عقلی و نقلی بماند؛ اما مگر علی علیه السلام که معصوم بود حکومتش عاری از عیب و خطا بود؟ بعضی منصوبینش تو زرد از آب در نمی آمدند؟ خود این مساله نشان می دهد که برای تشکیل حکومت نیاز به عصمت و علم غیب و ... نیست. البته بعضی هم دارند از این استدلال سوءاستفاده می کنند و هر عیبی که در حاکمیت می بینند توجیه کرده و می گویند در زمان حضرت علی هم فلان عیب بود.

علی علیه السلام تعمدا و از سر اختیار اجازه رویکرد غلط به حاکمیت و حکمرانان را نمی داد. حکومت اسلامی تا جایی که میتواند باید مانع از تعطیلی احکام الهی شود و در امر به معروف و نهی از منکر اجتماعی کوتاهی نورزد. نه انتظار می رود همه چیز صد در صد اسلامی و خیر شود چون بالاخره انسان ها مصون از خطا و هوس نیستند؛ نه این که قانون شکنی و سوءاستفاده و خیانت باید به این بهانه به امری مرسوم و عادی بدل گردد. خلاصه آنکه اگر نمیتوان ایستاده نماز خواند، نشسته و یا حتی دراز کشیده هم باید آن را به جا آورد. اگر نمیتوانیم صد در صد احکام اسلام را پیاده کنیم نود یا هشتاد درصد هم پیاده کنیم می ارزد.

ج- اصلاً فرض کنید هیچ آیه و حدیثی در اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی نداریم. عقل ما چه حکم می کند؟ شما فردی مسلمان هستید که می شوید مسئول حکومت کشورت، وزیر و وکیل می شوی یا شهردار و فرماندار و رییس جمهور. می خواهی دروغ بگویی؟ نمیتوانی، چون اسلام اجازه اش را به تو نمی دهد. میتوانی تهمت بزنی؟ دیگران را تخریب کنی؟ پارتی بازی و حق خوری کنی؟ در مقابل تضییع حق دیگران سکوت کنی؟ در مقابل بیت المال وسواس نداشته باشی؟ از حقوق عامه دفاع نکنی؟ هوای ضعفا را نداشته باشی؟ اشاعه منکر را ببینی و بگذری؟ دنبال پیشرفت و رشد جامعه نباشی؟ و... همه اینها از توصیه ها و دستورات دینی است. به همین ها عمل کنی حتی اگر اعتقاد به حاکمیت دینی نداشته باشی، حکومت دینی را تشکیل داده ای.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وضعیت بی عاری

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۳۹ ق.ظ

دانلود و خرید کتاب وضعیت بی عاری حامد جلالی

 

واقعا اواسط کتاب در ذهنم بود که بی رحمانه نظر بدهم. بگویم این کتاب مثل فیلم "شاه کش" می ماند. فیلم شاه کش را که ورانداز کنی انگار ساخته شده که فقط یک حرف را بزند. به دخترها و پسرهای نامحرم یاد بدهد که اگر با هم به سفر رفتند و هتلی به آنها جا نداد هر کدام یک اتاق مستقل کرایه کنند، بعد شب را بروند پیش هم بخوابند. "وضعیت بی عاری" هم انگار نوشته شده که فقط یک حرف بزند. دختر و پسرهایی که قصد ازدواج با هم را دارند اما دینشان متفاوت است هر دو دین را بپذیرند! یعنی تظاهر به دین داری کنند.

البته عرض کردم که این تلقی تا اواسط کتاب بود آنهم با رویکردی بی رحمانه و شاید دور از انصاف. "رام" مسلمان شد. رام حسین شد و در مسلخ عشق حقیقی به "رود" حقیقت و پاکی پیوست و جاودانه گردید. چقدر این کتاب شیرین و دلچسب بود. از آن دست کارهایی که آدم دلش می خواهد دوباره آن را بخواند. قلم حامد جلالی عالی است. تفکر و زاویه دیدش، اشرافش بر موضوع فوق العاده بود. حدس میزنم جوانی خوزستانی مقیم قم باشد. لهجه های خوزستانی و قمی را به شیوایی بیان می کرد. اطلاعاتش درباره دین مندانی (صابئی) نشان از زحمت و دغدغه ای می داد که در تحقیق به دوش کشیده. من رمان نویس نیستم و رمان کم می خوانم. دلم می خواهد چیزی را که می نویسم یا می خوانم قسم بخورم که راست و قابل استناد است که البته گاه اینطور نیست؛ اما کتاب "وضعیت بی عاری" را هر که به عالم ادبیات و قلم علاقمند است نخواند ضرر کرده است. این رویکرد گویا دارد برای دلسوزان انقلاب در عرصه هنر حاکم می شود که در قالب اثری عاشقانه یا طنز و... بخشی از حقایق انقلاب و تاریخ ایران عزیز را به ذهن مخاطب منتقل نمایند. این کتاب واقعا درباره وضعیت بی عاری است. آنها که در دل طوفان حوادث راه بی تفاوتی را بر می گزینند پشیمان خواهند شد. کار حامد جلالی عالی بود. داستانش هوشمندانه و جذاب نگاشته شد. رندی جناحی اواخر کتاب هم قابل اغماض است که تبعیت از جامعه مدرسین را در انتخابات تبلیغ کرد. در کل دست مریزاد به این قلم، دست مریزاد به این کتاب. درود بر انقلاب اسلامی که با ارزش نهادن به هنر فاخر، انقلابی نو در عرصه ادب و فرهنگ این مرز و بوم به ثبت رساند. حتی اگر روزی نظام اسلامی از بین برود آثار هنری به جا مانده از آن تا ابد مایه فخر و مباهات تاریخ خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

برادر حامد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۳، ۰۵:۳۱ ب.ظ

برادر-حامد:-سرگذشت-و-خاطرات-شهید-حامد-جرفی | کرخه-نور | خانه کتاب و ادبیات  ایران

 

حامد جرفی میتواند الگوی یک بسیجی باشد الگوی یک دانشجو، الگوی یک طلبه، الگوی یک معلم، الگوی یک مدیر.

ولی خدایی اش خیلی گمنام است. کسی که میشود درباره اش فیلم سینمایی و سریال هایی دیدنی ساخت. نمی دانم شاید به خاطر شهرتی که سیدحسین علم الهدی به دست آورد این شهید و حماسه سازان هویزه کمتر مورد توجه قرار گرفتند کما اینکه شهرت سید محمدعلی جهان آرا زودتر شکل گرفت و بعدها اسم شهیدان قنوتی و بهروز مرادی و عبدالرضا موسوی و بهنام محمدی سر زبانها افتاد.

اما به طور کل باید پذیرفت برای معرفی شهدا و حماسه های دفاع مقدس خیلی کم کاری و کم لطفی صورت گرفته است.

چند سال پیش در فضای مجازی با شخصیت عجیب و سازنده حامد جرفی، بخشدار بسیجی هویزه آشنا شدم. فوق لیسانس زبان خارجه داشت، نهج البلاغه پژوه بود، بعضی کارمندان خارجی و نیز استاد غربی خود یعنی دکتر جان کوپر را مسلمان ساخت و... درباره او مطلبی نوشتم که بارها در فضای مجازی منتشر شد و میتوانید در لینک زیر بخوانید:

https://ashkeatash.blog.ir/tag/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%AD%D8%A7%D9%85%D8%AF%20%D8%AC%D8%B1%D9%81%DB%8C

از وقتی با شخصیت و خاطرات کم نظیر و تحول آفرین این شهید عزیز آشنا شدم در سفرهای راهیان نور در مقتل شهدای هویزه درباره او هم صحبت کرده ام. برای مخاطبان بسیار جالب بود و از شنیدنش لذت می بردند. متأسفانه درباره حماسه مدافعان هویزه شناخت بسیار اندکی حتی در بین راویان دفاع مقدس وجود دارد.

کتابی هم در خصوص خاطرات این شهید با عنوان "برادر حامد" توسط بچه های خوزستان و به قلم سرکار خانم اعظم محمدپور منتشر شده که واقعا خواندنی است. قلم ساده و روان و بی آلایش نویسنده بسیار تحسین برانگیز است. به ایشان تبریک میگویم. چقدر دلم میخواهد خانواده او به خصوص کریم و احمد را ببینم. چقدر دلم میخواهد سر مزار حامد و نیز مادر بزرگوارش رفته و روحی تازه کنم. این کتاب را از یکی از دوستان هدیه گرفتم. وقتی خواندم کتاب را بوسیدم و در آغوش فشردم. توصیه میکنم حتما بخوانید و لذت ببرید.

راستی کاش درباره جان کوپر از شخصیتهای مطرح زندگی حامد هم کار مستقلی تولید می شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اینجای شوش را بروید

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۶ آذر ۱۴۰۳، ۱۰:۱۴ ق.ظ

 

البته من خودم هنوز اینجا نرفته ام، شوش رفته ام بارها اما کوتاهی کردم و قبر دعبل خزاعی را زیارت نکردم. یعنی اصلاً مطلع نبودم. گویا مزار او فاصله چندانی با بارگاه دانیال نبی ندارد. شاعری بود اهل کوفه که در مدح اهل بیت به خصوص حسین بن علی علیه السلام و در ذم بنی العباس و بنی امیه شعر می سرود. بارها مورد تشویق امام رضا قرار گرفت و از ایشان صله دریافت کرد. یکبار نیز امام پیراهن مبارکش را به او هدیه داد. دعبل بعدها در حالی 98 سال سن داشت توسط عمال بنی العباس در اطراف شوش به شهادت رسید و در این نقطه به خاک سپرده شد. بارگاه او هم زیبا و جزو آثار باستانی دیدنی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلم برای این جملات امام تنگ شده بود

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۵ آبان ۱۴۰۳، ۰۷:۳۳ ق.ظ

امام خمینی (ره) هویت ملی را در جامعه ایرانی زنده کرد

 

یکی از شورانگیزترین و شعف آورترین پیام‌های حضرت امام (ره) در این عبارت آمده است. لطفاً چندبار بخوانید:

"سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه شهیدان خصوصاً شهدای عزیز حوزه ها و روحانیت. درود بر حاملان امانت وحی و رسالت پاسداران شهیدی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نموده اند. سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته اند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساخته اند. افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده اند. سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود مُنذران صادقی شدند که بند بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهی کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظاری  نمی رود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم، خود اولین قربانیها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه ها و روحانیت را درک کرده اند در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیده اند و آنان از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواسته اند." سوم اسفند 1367

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در هوای او

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۵۴ ب.ظ

خواستم به حزب الله لبنان بروم رفتم طرف ارومیه و از ارومیه هم رفتم سمت مرز پیاده شدم آنها قیافه من را که دیدند گفتند بلدمان فعلاً نیست صبر کنید تا بیاید چند ساعت آنجا معطل شدم بعد رفتم به خانه‌شان و گفتند نیست وقتی که آمد تا مرا دید از من ترسید به خاطر اینکه قیافه من مذهبی بود و گفت حتماً این نیروی اطلاعاتی و مأمور است که آمده اینجا تا ما را دستگیر کند هرچه به او اصرار کردم قسمش دادم منو ببر سمت ترکیه من می‌خواهم بروم قبول نکرد. گفتم تو فقط بگو از کدام سمت بروم گفت از این طرف باید بروی چند تا تپه را که رد کردی می‌رسی سمت ترکیه من هم عصا گرفتم به دستم و به سمت ترکیه داشتم تپه‌ها را بالا می‌رفتم و هوا کم کم تاریک شده بود که حس کردم یک صدایی از جلو آمد ایستادم ناگهان دیدم دو تا چشم دارد برق زنان به من نگاه می‌کند یک لحظه متوجه شدم که دور تا دورم چشم‌ها دارد برق می‌زند و من در محاصره گرگ‌ها قرار گرفتم ترس من را گرفته بود همینطور عصا را می‌چرخاندم و به سمت روستایی که از آن آمده بودم می‌دویدم و با اینکه ۴۵ دقیقه رفته بودم برگشتم و ناامید شدم و آمدم.

مستند مرزهای عاشقی/ طلبه شهید مدافع حرم، محمدمهدی مالامیری

 

شهید حجت الاسلام محمد مهدی مالامیری | حریم حرم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

به خاطر حجاب

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۱ آبان ۱۴۰۳، ۰۸:۱۸ ق.ظ

پیش فرض

 

زینب کمایی در جریان شکل‌گیری راهپیمایی درخصوص اعتراض به بدحجابی و بی‌حجابی در آخرین نفس‌های سال ۱۳۶۰ و نزدیک به سال نو، بعنوان یکی از پیشقراولان راهپیمایی حضور داشت و شناسایی شد. چند روز بعد از این جریان، در اولین شب فروردین سال ۱۳۶۱ در مسیر بازگشت از مسجد به خانه، توسط منافقین ربوده شد. او را با پیچاندن و گره زدن چادر دور گردنش به شهادت رساندند. پیکر شهیده کمایی ۳ روز بعد در نزدیکی منزل او کشف و همزمان با تشیع پیکر ۳۶۰ شهید عملیات فتح‌المبین در اصفهان تشیع و به خاک سپرده شد.

موضوع آرمان علی وردی و سید روح الله عجمیان و علی خلیلی و... تازگی ندارد. فواحش و اوباش برای مطامع شیطانی و امیال جنسی شان از هیچ جنایتی فروگذار نمیکنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا