اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

۳۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جهاد و شهادت» ثبت شده است

قابی کوچک از حیات فکری آیت الله مرعشی نجفی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۰، ۰۴:۰۷ ب.ظ

 

علاوه بر علم و اخلاق و معرفت تو عرصه عرفان، از کم نظیرترین چهره های عالم اسلامه
جریان شهریار و خواب مولا علی فقط یه نمونه ست
در بیداری محضر صاحب الامر رسید
محضر اباعبدالله مکاشفه داشت
خون دل خورد برای میراث مکتوب شیعه
با نماز و روزه استیجاری و کارگری پول جمع کرد و اثار خطی رو حفظ کرد
پولی دستش میرسید واسه فقرا و اهل علم خرج میکرد
در راه خدا فقر کشید
بیماری کشید
تهمت شنید
سختی دید
آثار علمی و فقهی ش محل رجوع اهل فضله دهها کتابخونه و مدرسه و درمانگاه ساخت و... درباره فضائلش میشه چند کتاب نوشت
اما
این بنده ناب خدا با همین جایگاه و علم و عمل، حسرت مقام شهدا رو میخورد.
تو وصیتنامه ش نوشت: خدایا اجر مجاهدانی که در راه پیکار با دشمنانت شهید شدن رو به من عطا کن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید سید سجاد خلیلی (1)

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۵۴ ب.ظ

این که می گویند "جهان بینی" افراد در نوع رفتارشان تأثیر دارد حرف درستی است. آنهایی که دنیا را هدف و مقصود خود قرار داده اند همه کارهایشان برای همین دنیا صورت می گیرد و البته اثر کارشان از این دنیا هم فراتر نخواهد رفت. این دست از افراد اگر حرکت خیر و معنوی هم انجام بدهند باز نگاهشان به دنیاست و دلشان می خواهد از این رهگذر، دنیایشان آبادتر شود.

جنس سید سجاد از دسته آنهایی بود که دنیا را پل گذر و کشتزار آخرت می دانند. برای همین به جاذبه های فریبنده دنیا دلبستگی نداشت. نمی توانستید چیزی را پیدا کنید که بگویید سجاد به آن دل بسته و برای خودش می خواهد. حرف هایی که می زد رنگ وبوی دنیایی نداشت. آن چه که دنبالش بود را اصلاً در این دنیای خاکی و فانی نمی توانست پیدا کند.

این طرف و آن طرف کار خیری که می کرد یواشکی و بی سر و صدا بود. دوست نداشت کسی به خاطر کارهای خوبی که انجام می دهد تحسینش کند. به سوریه هم که رفت سفارش کرد جایی از اعزامش چیزی نگوییم. برایم سوال بود که مگر حضور در سوریه و نبرد با داعش وحشی و کمک به مردم مظلوم و حفاظت از حرم زینبی، یک افتخار بزرگ نیست که نصیب هر کسی نمی شود؟ چه اشکال دارد آدم با افتخار سرش را بالا بگیرد و هر جا که می رسد بگوید پسر من جوان رعنا و شجاعی است که برای دفاع از حرم، جانش را کف دست گرفته و به جبهه رفته است؟!

می گفت: مادر جان! من از ریا می ترسم. دوست دارم اگر اجری هم نصیب من می شود بماند برای آن دنیا، ذخیره قبر و قیامتم باشد.

راست می گفت پسرم. این جا که کاری نداشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مکتب پویا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۵۴ ق.ظ

 

ماجرای شهادت حاج قاسم، دل همه ایرانیان را به تلاطم واداشت. مردم در بطن باورهای خود، قاسم سلیمانی را به عنوان یک قهرمان ملی پذیرفته و شهادت او توسط تروریست های امریکایی را موجب خدشه دار شدن غرور ملی خویش دانستند.

از این رو شهادت سردار بزرگ ایران موجی از خروش و ابراز عواطف و غلیان احساسات مردم را در مراسم تشییع و نیز در روزها و ماه های پس از آن به دنبال داشت. این فرصت تبلیغاتی منحصر به فرد برای جمهوری اسلامی در واقع مجالی برای تبیین بیش از پیش آرمان ها و اهداف نهضت جهانی اسلام در راستای دفاع از جبهه حق و حمایت از محرومان و تقابل با مستکبران و گسترش منطق صلح و حاکمیت انسانیت در مسیر تحقق آرمان تمدن بزرگ اسلامی به شمار می آید.

با توجه به تعبیر راهبردی مقام معظم رهبری با عنوان "مکتب شهید سلیمانی" ضرورت تحلیل و بازشناسی این شخصیت بزرگ و اسطوره تربیت یافته مدرسه جهاد و ایثار و شهادت، تکلیف همه دلسوزان و فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است.

بی تردید تقویت اندیشه حاج قاسم و تکثیر خطوط فکری و آرمانی این شهید عاشورایی، موج سهمگین احساسات به غلیان افتاده مردم ایران و سایر آزادی خواهان جهان را به ذخیره ای ماندگار برای استحکام بنیه های فکری جبهه مقاومت و بالطبع، سست نمودن بنیان فکری جبهه باطل تبدیل خواهد ساخت.

شناخت و معرفی و تبلیغ مکتب سلیمانی در حقیقت، رسالتی زینبی برای تکمیل حرکت عاشورایی حاج قاسم و یاران صدیقش به شمار می آید.

در این خصوص استخراج سرفصل ها و شاخصه های شخصیتی و رفتاری این سردار بزرگ در وهله نخست، اقدامی لازم و بایسته به نظر می رسد.

الف: مولفه های برجسته

بعضی از شاخصه های سیرت شهید سلیمانی که البته نیازمند بحث و تأمل و مطالعه ای گسترده است را می توان اینگونه برشمرد:

1- عینیت بخشی به وصف مومنان در آیه شریفه اشداء علی الکفار رحماء بینهم

2- اعتقاد به امت واحده

3- برادری و ایثار در مواجهه با اهل سنت و اهل کتاب و ... مانند ایزدی ها (به گونه ای که بیشترین مناطق آزاد شده توسط حاج قاسم، مناطق مسکونی اهل سنت بوده و ایشان خود را سپر برادران اهل سنت می دانست. در قیاس با وهابیت و تکفیری ها که جنایاتی بیشمار در حق اهل سنت و علمایشان رقم زدند.)

4- وحدت و همگرایی سیاسی در داخل

5- مواجهه رئوفانه با جریان اپوزیسیون

6- نقش حاج قاسم در صدور انقلاب اسلامی

7- دور ساختن سایه تهدید از مرزهای ایران اسلامی و گسترش عمق استراتژیک جمهوری اسلامی در دل کشورهای متخاصم

8- دیپلماسی سلیمانی در اقناع دولت های دوست برای همراهی در نبرد با جبهه تکفیر

9- شجاعت

10- شهادت طلبی

11- ارائه الگوی مدیریتی در تواضع و قاطعیت

12- رسوایی آمریکا به عنوان مدعی حقوق بشر و صلح و مبارزه با تروریسم که در نهایت با شهادت حاج قاسم بیش از پیش آشکار شد.

و .....

ب: قالب های ارائه

1- برنامه های گفتگو محور صدا و سیما با حضور کارشناسان خبره

2- ساخت کلیپ جهت توزیع در فضای مجازی

3- انتشار کتاب

4- انتشار یادداشت های متنوع در سطح رسانه های مکتوب و مجازی

5- ارائه بروشورهای راهبردی به منظور جهت دهی و غنی سازی محتوایی صاحبان تریبون و قلم

 6- سرود و نماهنگ

7- فراخوان مقالات و آثار هنری با موضوع مکتب سلیمانی و نگاه فرا احساسی به شخصیت جامع این شهید والامقام

8- تهیه آرشیو غنی از آثار مرتبط با حاج قاسم و تولید نرم افزار برای دسترسی آسان فعالان فرهنگی انقلاب اسلامی به منابع مورد نیاز.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر رونمایی از منبر طلا در کاظمین

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۹، ۰۹:۴۹ ق.ظ

 

ساخت منبر طلا نمایشگر حماقت جریان سطحی نگری است که در پوسته دین و ظواهر آن متوقف مانده است. اهل بیت، کشتی نجات هستند و چراغ هدایت؛ که گفته اند: من ارادالله بدأ بکم. دین، نسخه رستگاری و حرکت به سمت خداست. رسیدن به خدا نیز بدون هزینه و تاوان نیست. با اهل بیت قرار است به خدا برسیم و رسیدن به خدا و خدایی شدن و خلیفةالله بودن مستلزم آراستگی به رنگ و بوی الهی در جمیع صفات او از مهر و رحمانیت و رزاقیّت تا خشم با کفار و برائت از مشرکان و قتال با جباران و غارتگران است.

مدعی عشق به اهل بیت، در مسیر اهل بیت قدم بر می دارد. کدام امام را سراغ دارید که مغضوب حکام جور نبوده است؟ کدام امام را سراغ دارید که راهش مورد تأیید یزیدیان زمانه قرار داشته باشد؟ چقدر سطحی نگری یا بلاهت لازم است تا کسی دست دوستی به سمت آمریکای خون آشام و انگلیس خبیث دراز کند، آرمان قدس را به فراموشی بسپرد و دم از پیروی راه علی علیه السلام آن تجسم عدالت و ظلم ستیزی بزند که کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا را سرلوحه طریقت تشیع راستین قرار داده است؟!

منبر از طلا باشد یا نباشد اگر ذهن ها با اکسیر ناب اندیشه اهل بیت به کیمیای معرفت و صدق و ایمان نرسد و از رهگذر فرهنگ ایثار و شهادت و جهاد با مستکبران و یاری مستضعفان عبور نکند بازیچه معاویه ها در صفین و نهروان خواهد بود. رویای صادقه رسول الله را که از یاد نبرده ایم؟! هر کسی می تواند از منبرها بالا برود. هر کسی می تواند از فراز منبر به خطابه بپردازد. هر کسی می تواند تسبیح و انگشتر به دست بگذارد. هر کسی می تواند شریح قاضی شود؛ اما هر کسی نمی تواند عمار و مالک باشد. هر کسی را یارای همراهی ولیّ خدا در دشت بلا نیست. خطبه های رسول الله و علی و فرزندانش روی سنگ یا پشته ای از چوب و ... انسان ساز بود. منبر فقط یک وسیله است. خمینی با یک نوار یا صفحه ای پیام، جان ها را به غلیان می انداخت و جهانی را تکان می داد. گوینده ای که به برکت عمل و ایمان، نفسش حق نبوده و فطرت های خفته را احیا نکند و با کلام و قلم، نور هدایت را به قلب ها نتاباند بر بلندای کعبه هم که بنشیند خیری به اسلام نخواهد رساند، برگی را نمی جنباند و قدمی در راه تحقق اهداف جهان شمول دین بر نخواهد داشت.

منبر و محراب فقط بهانه است درست مثل سنگ نشان کعبه که ره گم نشود. گویا عده ای بنا دارند ایمان مردم را در ابزارها و نمادها و اسم ها متوقف نگاه دارند و اصل حرکت برای نیل به مقصود را به فراموشی بسپارند. هر وقت خار چشم ظالمان قرار گرفتید، هر وقت دشمنان راه اهل بیت از شما احساس خطر کردند، هر گاه جنبشی برای نجات محرومان و پابرهنگان عالم رقم زدید، هر زمان که منادی حق و عدالت شدید روی خاک هم که بنشینید؛ وجودتان شمع معارف مکتب وحی بوده و پروانه های گمگشته راه هدایت را به گرد خود می کشاند. حنجره حسین از طلا بود آن هنگام که ندای هیهات مناالذله سر داد و بیعت مثل خود با مثل یزید را محال شمرد و خنجر عدو را مونس قفای خویش دید؛ اما لبیک هل من ناصر او قرن هاست که قیام پابرهنگان و آزادی خواهان را کابوس ویرانگر بساط مستکبران ساخته است. شهامت این راه را دارید، بسم الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

همین امروز 23 خرداد!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۹، ۰۷:۳۶ ب.ظ

 

شلمچه، کانال ماهی، اوج درگیری بین رزمنده های مازندرانی با ارتش بعث بود. عملیات ایذایی بود و قرار نبود منطقه ای از خاک دشمن به تصرف نیروها در بیاید. ولی باید وقت و توان و توجه عراقی ها در آن نقطه صرف می شد.

درگیری 72 ساعت ادامه داشت و رزمنده های سپاه کربلا توانسته بودند بیشترین تلفات ممکن را از عراقی ها بگیرند.

اهداف مورد نظر که تأمین شد، دستور عقب نشینی آمد. رزمنده ها به طرف خط مقدم جبهه ایران عقب آمدند. شیخ خسته بود. شب قبل را تا صبح بیدار ماند و از یازده اسیر عراقی مراقبت کرد؛ هم مراقبت، هم پرستاری!

شاید روزی یکی از آن یازده نفر، قلم و کاغذی بر دارد و به رسم انصاف، چند ساعت حضور در کنار سرباز امام زمان (عج) را برای هموطنانش تعریف کند؛ تجربه ای که شاید دیگر هیچ گاه در مسیر زندگی آن یازده نفر تکرار نشود.

شیخ خسته بود، ولی گام هایی استوار بر می داشت. دشمن زخم خورده بود. عصبانیت دشمن فقط به خاطر تلفاتش نبود. او از این که فهمیده بود نیروهای ایرانی در یک عملیات ایذایی، چنین حماسه ای آفریده و حالا به سلامت در حال بازگشت به جبهه خودشان هستند، بیشتر به خود می پیچید. دشمن عصبانی بود و می خواست از پشت، خنجر بزند.

بچه ها زیر آتش توپخانه دشمن به راهشان ادامه می دادند که دو  دستگاه تویوتای سپاه آمدند و زیر پای شیخ، ترمز گرفتند. عده ای هجوم بردند و پشت آن دو ماشین سوار شدند. شیخ که در یک قدمی ماشین ها بود هم می توانست، اما حیا کرد، شاید از این که رزمنده ای خسته تر از او جا بماند. راهش را کج کرد و از کنار ماشین ها، پیاده به سمت جبهه خودی راه افتاد.

عده ای دیگر هم که او را می شناختند و همیشه زیر نظرش داشتند تا گوشه ای از حرکات و سکنات او را یاد بگیرند و انجام دهند، اجازه دادند بقیه سوار ماشین شوند و خودشان دنبال شیخ راه افتادند.

گلوله توپ از میان آن همه جمعیت، راهش را پیدا کرده بود. این شاید همان گلوله ای بود که شیخ در خواب دیده بود. آن گلوله فقط یک مأموریت داشت که باید انجام می داد. آمد و درست نشست زیر پای شیخ ....

 

 

امروز 23 خرداد سالروز شهادت طلبه شهید محمد زمان ولی پور است. کتاب خاطرات شیرین این شهید عزیز را اینجا دریافت کنید:

https://beheshteghalam.ir/مسافرملکوت/243.html

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سنگ صبور

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۲۰ ب.ظ

kye1_photo_۲۰۲۰-۰۳-۱۸_۱۹-۵۷-۵۵.jpg

 

سنگ صبور

بسیار است؛

و حرف هایی

که با سنگ گفته می شود

بسیارتر

روزی می آید

که صبر سنگ

تمام می شود

و جنگ

تمام

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلیران سنگستان!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۶:۴۲ ب.ظ

 

این روز ها، سنگ ها گفتنی های بسیار دارند. سنگ ها، دیگر فاصله ها را کم کرده اند. تمام راه ها را هم که ببندند، سنگ ها کار خودشان را می کنند. حتی دیوارها سنگسار، می شوند!

این روز ها فلسطینی ها در پذیرایی از میهمانان ناخوانده ی خویش، سنگ تمام گذاشته اند! آن طرف، قلب ها همه سنگی است. مغزها هم؛ و سنگ، مولود فتنه آن هاست. و در این سوی، فلسطینی ها سنگ ها را به همان ها بر می گردانند، به کاخ های شیشه ای آنان که سنگ بنای فتنه را گذاشته اند، و اینک با تلنگر خاکستری سنگ ها، از خواب خوش زمستانی بر می آشوبند.

رویای سلطه صهیون، به کابوس سرد پریشانی بدل گشته است؛ تو گویی چکمه های سیاه کبر و ظلمت نیز زیر پای سنگ ها له می شوند.

دلیران سنگستان فلسطین در غربت انتفاضه، سنگواره مقاومت بر پا کرده اند.  سنگ ها ناگفته ها بسیار دارند.

بشنو... که سپاه محمد(ص) در راه است؛ لشکر توحید می آید؛ لشکریانی که دیر یا زود با مشت کلیم اللهی خویش، سینه پیروان شیطان را به زمین خواهند کوفت و پژواک آسمانی «یازهرا» و «یاحسین» بنیان یهود را به باد خواهد داد:  « .... جیشُ علیٍ سوف یعود.» تا آن روز که قدس شریف همچنان قامت افراشته خویش را خم نکرده، ستیز نا برابر سنگ و گلوله ادامه خواهد یافت.

روز موعود نزدیک است؛ روزی که کوه صهیون، در مقابل عظمت آن، سر تسلیم فرود آورد. سنگ ها، راه ها را نزدیک کرده اند. تا قدس فقط یک تکبیر، فاصله است. یک «یا حسین» کافی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در راه قدس

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۱۱:۳۴ ق.ظ

کشته شد مالک اگر، غیرت مالک باقی‌ست

 

برخلاف تصور و القای بعضی از رسانه ها درباره خطبه اخیر مقام معظم رهبری در 27 دی 98 که محتوای آن را معمولی و فاقد پیامی نو و نکته ای بکر می دانستند، حوادث این روزهای منطقه، معامله موهوم قرن، ایستادگی مردم در کرانه باختری و غزه، عزم گروه های جهادی فلسطین حتی محمود عباس و دولت خودگردان برای تقابل با زیاده خواهان، آماده باش ارتش رژیم غاصب، شهادت طلبی جوانان مسلح و عملیات متهورانه و مومنانه آنان در راه آزادی قدس شریف و ... شواهدی است که نشان می دهد یک عبارت از بیانات مقام معظم رهبری در خطبه مذکور از ظرافت، برجستگی و اهمیت خاصی برخوردار بوده است. جایی که رهبر فرزانه انقلاب در توصیف سپاه قدس، در حالی که شهرت آن جنگ با داعش و صهیونیسم در عراق و سوریه و لبنان است، نام غزه و فلسطین را به عنوان صحنه حضور این نیروی سرافراز بیان می نماید:

"میهن عزیز ما یک بخش مهمّی از امنیّتش محصول کار همین جوانان مؤمنی است که در زیر فرماندهی سردار شهید عزیزمان سالها کار کردند، تلاش کردند؛ اینها امنیّت‌آورند، برای کشور هم اینها امنیّت می‌آورند؛ بله، به کمک فلسطین و غزّه و دیگر مناطقی که به وجود آنها نیاز هست میروند امّا برای کشور خودمان امنیّت ایجاد میکنند. "

به حول و قوه الهی کمترین خون بهای حاج قاسم سلیمانی، اخراج آمریکا و اذنابش از منطقه خواهد بود. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زنِ موثّر!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۸، ۱۰:۲۴ ق.ظ

 

فاطمیه که می شود نمی توانی فقط روضه بخوانی و برای دست و پهلوی شکسته و صورت نیلی دخت پیامبر اشک بریزی و از تأثیر شگرف او در تاریخ سخن نگویی. این فاطمه ای که یک تنه در مسجد مدینه می ایستد و با استناد به کتاب خدا، مدعیان فضل و صاحبان نفوذ را درباره جانشینی رسول وحی به چالش کشانده و درون مایه بی مایه علمی آنان را تا ابد رسوای تاریخ می سازد همان بانوی نجیب و خانه نشینی است که روی خود را از مرد نابینا نیز پوشانده و حیا را اوج ارزش یک زن می داند.

همان فاطمه ای که در شام عروسی، لباس زیبای خویش را به زنی مستمند بخشیده و شادی خود را در گرو شادی دیگران می بیند، همان بانوی جوانی که همپای همسر خویش، افطار سه شب را رضایتمندانه به مسکین می بخشد، فاطمه تاریخ سازی است که پشت در خانه به دفاع از حق شتافته و در بستر بیماری، دشمن حق را به حضور نپذیرفته و روی بر ظالمی که با وساطت علی وارد شد، ترش می نماید؛ تشییع شبانه را می پسندد و مزارش را در گمنامی و بی نشانی قرار می دهد تا همیشه تاریخ، خط نفاق آشکار مانده و حقیقت ولایت دستخوش تحریف غاصبان قرار نگیرد.

زن مسلمان، مظهر حیا و محبت و همسرداری است؛ اما خنثی و منزوی نیست و در سطح جامعه، فعّال و تأثیرگذار است. اسلام تک بعدی نیست و زن مسلمان نیز به رغم توصیه به حفظ حریم، نمی تواند تک بعدی و فرد گرا باشد. رهرو فاطمه اهل سکوت و بی خیالی نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

داریم کربلایی می شویم!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۸، ۱۱:۲۹ ق.ظ

 

سه راهی ورودی شهر توزلا، قبرستانی است مملو از شهدای نبرد با صربها. ورودی قبرستان، مدتی پس از جنگ، تابلویی نصب شد که روی آن نوشته بود:

زندگی نمی کنیم برای آن که زنده بمانیم؛

زندگی نمی کنیم برای آن که بمیرم؛

ما، می میریم برای آن که دیگران زنده بمانند!

مردم توزلا می گفتند بعد از ورود رزمندگان ایرانی به بوسنی فرهنگ و باورهای ما هم دگرگون شد و حیات و ممات، معنای دیگری برای مان پیدا کرد. حالا به جای آن که با ترس بمیریم، می ایستیم و می میریم تا با استقامت ما دیگران زنده بمانند.

خدا رحمت کند مرحوم حاج عبدالله ضابط، علمدار روایتگری سیره شهدا را؛ جمله معروفی داشت با همان لهجه مشهدی که مدتی کلیپ ثابت مراسم شب های خاطره و اتوبوس های راهیان نور بود. می گفت: شهید مثل یک شیشه عطر است. وقتی در شیشه را باز کنید همه فضا را عطرآگین می کند.

این روزها به برکت شهادت حاج قاسم سلیمانی توسط دولتی خبیث و غاصب و جنایتکار، یک بار دیگر رایحه شهادت در فضای جامعه پیچیده و مفاهیم بلندی چون عشق و ایثار و رشادت و غیرت و جهاد و شهادت، ممتازتر از باورهای مادی و دنیایی، رخ می نمایاند. این روزها حال و هوای شیرین دهه شصت احیا شده است.

مسئولان حواسشان باشد قدر این فرصت را بدانند. نگذارند موریانه های فضای مجازی و وسوسه گران شیطان صفت، باز هم شکم بارگی و دغدغه خورد و خوراک را به معیار تفکر و تصمیم جامعه تبدیل کنند. الان اگر نتوانیم با تکیه بر آخرت باوری و شهادت طلبی مردم، غیرت های زخم خورده را به دست انتقام الهی سپرده و دشمن وحشی را سر جای خود بنشانیم رنگ ذلت را پذیرفته و اندیشه پایداری و مقاومت و مردانگی را مسخ نموده ایم. امروز اگر به بهای جان نجنگیم، نسل های بعد سرافکنده و بی هویت و بی جان و اسیر خواهند ماند.

میراث نهضت اباعبدالله و پیام تاریخی و سازنده آن که منشأ تحول فطری جامعه در ایجاد انقلاب اسلامی بود را از یاد نبریم:

بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مهار!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۶:۳۵ ق.ظ

عدالت وجوه مختلفی دارد.  یکی از مهم ترین جلوه های عدالت، عدالت ورزی درباره خود است. این که انسان حق و حد خودش را بداند و خودش تقوا به خرج داده و مانع از آن شود که چیزی فراتر از آن چه باید، نصیبش شده و یا جایگاهی ناحق به او تعلق بگیرد.

رسیدن به این مرحله از خودسازی و معرفت، نیازمند تمرین و مراقبت از هواهای نفسانی است. این که انسان نه تنها امتیازی بیش از دیگران برای خود قائل نباشد بلکه حتی برای درک شرایط دیگران، خودش را از نظر مادی در سطح آنان نگاه دارد، ویژگی زیبای مدیریت و شخصیت مولا امیرالمومنین علی علیه السلام است.

به راستی اگر مدیران جامعه اسلامی همگی با تأسی از سیره امیرالمومنان و درس آموزی از رفتار علوی سرداران شهید دفاع مقدس، زندگی شخصی خود را در سطح مردم عادی قرار داده و امتیازی بیشتر برای خود قائل نباشند سطح اعتماد عمومی به مسئولان افزایشی چشمگیر خواهد داشت.

 مهدی باکری، فرمانده لشکر بود و برادرش حمید، معاونت او را بر عهده داشت. این دو وقتی برای ساده‌ترین نیروهای لشکر در شب عملیات، چلو مرغ تدارک می‌دیدند، خود به نان خشک و آب بسنده می‌کردند.

در خاطره زیبای دیگری از مرام و مروّت فرمانده دلیر لشکر عاشورا، شهید مهدی باکری می خوانیم:

«... به سمت یخچال دستی می‌روم. یکی از خربزه‌ها را برمی‌دارم. بلافاصله پاره‌اش می‌کنم و ریف خربزه‌ی خنک را قاچ قاچ می‌کنم.

ـ بفرما! تو این هوا می‌چسبد!

دست او را می‌بینم که دراز می‌شود. با دو انگشت سبابه و شست، اولین قاچ را می‌گیرد. ناگهان دستش را پس می‌کشد. جای انگشتانش بر روی قاچ خربزه می‌ماند.

 ـ چی شد آقا! چرا میل نمی‌کنید؟

 سکوت می‌کند و نگاه مهربانش را به من می‌دوزد. قلبم می‌خواهد از جا کنده شود.

ـ به خدا از پول خودم خریده‌ام آقا مهدی. خربزه را برای شما قاچ کردم. چرا نمی‌خورید؟

با صدایی که تا آخر عمر در درونم تکرار می‌شود، می‌گوید: بچه‌های توی خط نمی‌توانند به این خنکی خربزه بخورند. بعض راه گلویم را می‌بندد. جای دو انگشت آقای مهدی هنوز روی قاچ خربزه باقی مانده است.»1

1. عبدالمجید نجفی، راهیان شط، ص 68، کنگره‌ی سرداران شهید آذربایجان.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این کتاب را حتما بخوانید

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۵ ق.ظ


اگر کتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی را تا کنون نخوانده اید شک نکنید که ضرر کرده اید.

این را کسی به شما می گوید که اهل مطالعه آثار مختلف دفاع مقدس در نزدیک به سه دهه است و خودش دستی به کار نویسندگی دارد و از این فضا بیگانه نیست.

کتاب خاطرات ابراهیم هادی، رمان نیست و آب بسته نشده و از پردازش های وهم انگیز و غیر واقعی به دور است.

متن آن با قلمی ساده به نگارش درآمده و نویسنده حقیقت را آنگونه که هست فقط با مدد فن درست نویسی به مخاطب ارائه داده است. از این باب خاطرات شهید هادی رنگ و بویی صادقانه داشته و به دل می نشیند.

اما راز دیگری نیز در این اثر نهفته که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

فارغ از جنبه های معنوی و حماسی شخصیت عبد مخلص خدا شهید پهلوان ابراهیم هادی که از عرفای بزرگ وادی ایثار و شهادت است نویسنده یا نویسندگان اثر نیز با تأسی از سیره آن شهید بزرگوار، اسم و رسمی برای خود قائل نبوده و به رغم تیراژ وسیع کتاب، از وسوسه شهرت چشم پوشیده و از درج نامشان بر شناسنامه اثر اجتناب ورزیده اند.

کتاب ابراهیم هادی نشان می دهد گیرایی و توفیق یک اثر بیش از آن که نیازمند بهره گیری از روش های جشنواره پسند و سبک های نوین هنری باشد نیازمند محتوایی غنی، قلمی صادق و دل صاف و بی پیرایه خالق اثر است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدای حسین را شکر!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۰۰ ق.ظ


"حمد و سپاس پروردگار هر دو عالم و سجده شکر به درگاهش که مدیون حسین بن علی (ع) هستم و تمام زندگیم را از از او دارم چون خواست تا این گونه او را زیارت کنم، همانند خوابی که دیدم که امام حسین(ع) از ضریح بیرون آمد و گفت تو هم مال این دنیا نیستی و در آخر هم من روسیاه را خرید پس گریه و زاری معنا ندارد چون به وصال عشقم رسیدم."

اول تیر، سالگرد شهادت مدافع حرم عشق، علی امرایی ست که بدنش مثل علی اکبر حسین، ارباً اربا شد؛ شادی روحش صلوات.


  • سیدحمید مشتاقی نیا

تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است!!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۵۲ ب.ظ

به رغم نگرش بسیاری از صاحبنظرن علوم انسانی در تضاد ذاتی بین سنت و مدرنیته، مقام معظم رهبری، شهید دکتر مصطفی چمران را نمونه ای از قابلیت اجتماع دو مقوله مذکور می داند. ایشان در تاریخ دوم تیرماه سال 89 در توصیف شخصیت آن استاد و مجاهد فرهیخته فرموده است:

من خودم میدیدم شلیک آر.پى.جى را که نیروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر.پى.جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجه‌ى عربى آر.بى.جى هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر.پى.جى، او میگفت آر.بى.جى. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راه‌هائى گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجورى آر.پى.جى را بایستى شلیک کنید. یعنى در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملى به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجه‌ى عالى، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهنده‌ى عملیات نظامى، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوى و با آن سرسختى، چه ترکیبى میشود. دانشمند بسیجى این است؛ استاد بسیجى یک چنین نمونه‌اى است. این نمونه‌ى کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمى، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عده‌اى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمى بى‌معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‌
  • سیدحمید مشتاقی نیا

کبوترانه

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۲۱ ب.ظ


محمدحسین مومنی حکم کبوتر را دارد برای آنان که دل در گروی حرم دارند. تشییع پیکر پاکش زیر آفتاب تیز قم و گرمای چهل و دو درجه این شهر، بی درنگ ذکر حسین را بر لب های تشنه و دلهای آتش گرفته فراق، جاری ساخت.

امروز روز شهادت سیدالشهدای احد بود. وقتی خواهر حمزه خواست با پیکر برادر وداع کند، پیامبر دستور داد پارچه ای بیاورند و بیندازند روی پیکر پاره پاره حمزه، پاهای او از آن پوشش بیرون ماند، عده ای خاشاک آوردند و رویش ریختند تا بدن برادر از چشم خواهر داغدیده محفوظ بماند.

سیدالشهدای کربلا اما ... بدنش پوشیده بود از سنگ و شمشیر و نیزه های شکسته. خواهر آمد و با دست هایش آنها را کنار زد. خواست صورت برادر را ببوسد اما ... کسی به زینب تسلیت نگفت که هیچ ...

آنهایی که پیکر محمدحسین مومنی را تفحص کردند می گفتند با لب تشنه و با ذکر توسل، به این پیکر مطهر دست پیدا کردیم. محمدحسین، سرباز امام عصر بود و نغمه انتظار را به آهنگ وصال گره زد. او اذن شهادت را در همین قم در تشییع پیکر شهدای مدافع حرم از ارباب بی کفنش گرفته بود.

امروز قم، حرم بانوی آفتاب، زینب غریب نماند. دلدادگان شهادت در استقبال کبوتر حرم عشق، سنگ تمام گذاشتند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشک، مسئولیت می آورد!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۲۴ ب.ظ

اشک، مسئولیت می آورد!

زبان فقط یکی از نعمت های خداست که اگر قدرش را بدانیم بهشتمان را تضمین میکند و اگر ندانیم...

زبان سلاحی است که خدا مفت و مجانی در اختیارمان قرار داده تا در راهش به کار گرفته و حقایق عالم را تبلیغ کنیم. علی اکبر با همین زبان، که نعمت خداست، از حق می گفت و دین خدا را ترویج می کرد. با همین زبان بچه های فامیل را دور خودش جمع می کرد و از حجاب و نماز برایشان می گفت و جایزه می داد که بیشتر به احکام خدا علاقمند شوند. می گفت: سعی کنید کارهایی که باعث خشنودی حضرت زهرا می شود را بیشتر انجام بدهید. با همین زبان آن چه را که از رفاقت وهمکلامی با روحانیون آموخته بود به دیگران نیز منتقل می کرد. از امام و راه امام می گفت و جوان ها را دور هم جمع می کرد و برای مبارزه با شاه تشکیلات راه می انداخت. دوران سربازی را در تهران گذراند. همان جا بود که به حلقه های مبارزین انقلابی راه پیدا کرد و اعلامیه ها و تصاویر امام را با خودش به بابلسر می آورد. مطالعات عمیق مذهبی داشت. مدتی نگذشت که دانشجوهای دانشگاه را در تهران و یا در بابلسر دور هم جمع می کرد، جلسه تشکیل می داد و آنها را برای مبارزه با شاه سازمان دهی می نمود. دیوارنوشته های انقلابی یارانش در خیابان های بابلسر و فریدون کنار به چشم می آمد.

هر جا می نشست به هر بهانه ای با همین زبان که نعمت بی منّت خداست، از ظلم شاه و ذلت دولت می گفت و از امام و راه کربلایی اش و با منطقی شیوا به تبیین اهداف انقلاب می پرداخت. همین شد که توانست نخستین تظاهرات رسمی ضد حکومت ستمشاهی را در بابلسر راه اندازی کند. آخر تظاهرات هم می ایستادند به نماز. گاه خودش پیشنماز می شد که نشان دهد انقلاب قرار است اسلامی باشد.

او موسس گروه "انقلابیون شهر" بود. برای راهپیمایی به شهرهای اطراف هم می رفت؛ آنهم با غسل شهادت که یعنی تا آخر این راه حتی اگر بی بازگشت باشد، آمده و آماده است و از تیر و تیغ دشمن واهمه ای ندارد.

انقلاب که پیروز شد با همین زبان، بچه ها را دور هم جمع می کرد و به پاسداری از انقلاب فرا می خواند. با همین زبان، مردم را به انجام کار خیر دعوت می کرد و با کمک های آنها مشکلات نیازمندان را برطرف می ساخت. خودش هم هر چه دستش بود را با دیگران قسمت می کرد. به آدم هایی که از نظر مادی جایگاهی نداشتند بیشتر از همه احترام می گذاشت و تواضع نشان می داد. جهاد سازندگی که شروع به کار کرد به مناطق محروم می رفت و باری از دوش بر می داشت و حمام و مدرسه و مسجد و جاده ای را به یادگار می گذاشت.

می رفت پیش مسافرانی که کنار دریا می آمدند و وضع حجاب و رفتارشان چندان مناسب نمود. با آنها صحبت می کرد و از فلسفه حجاب و عفاف می گفت. انگار هر عرصه و میدانی را محل تبلیغ و فرصت معرفی حقایق و معارف دین و انقلاب می دانست.

ماه های اول پیروزی انقلاب، انواع گروهک های انحرافی مثل قارچ همه جا سبز می شدند و روی ذهن جوانها تأثیر می گذاشتند. علی اکبر با آنها بحث می کرد و نمی گذاشت کسی به راحتی فریب بخورد و جذب گروهک هایی بشود که بعدها سر از دامان شرق و غرب در آوردند.

بابت توانمندی های رزمی اش شد مسئول عملیات سپاه محمودآباد و مربی رزم. آموزش نیروها را که برعهده گرفت با جدیّت و مهارت به کار می پرداخت و رزمنده هایی را تربیت می کرد که در دفاع و پاسداری از اسلام و انقلاب با مهارت و ایمان آماده جانفشانی باشند.  اعزام تیم رزمی او به فرماندهی شهید نوبخت به کردستان منجر به نبرد جانانه ای با ضدانقلاب و جدایی طلبان شد که در نهایت، آزادی کامل شهرهای سنندج و دیواندره و سقز و ... را به همراه داشت. شهید علیرضا نوبخت فرماندهی سپاه سقز را برعهده گرفت و علی اکبر هم شد فرمانده عملیات سپاه شهر. نبرد میدانی و نظامی با ضدانقلاب سرجای خود، مثل همیشه با جوان ها ارتباط گرفت و با زبانی خوش و منظقی گویا به بیان حقایق انقلاب و افشای ماهیت ضدانقلاب پرداخت. سقز، جوان های کرد، مجذوب رفتار و گفتار علی اکبر شدند و پا به پای او هر صبح، تحت عنوان پیشمرگان کرد مسلمان، در سطح شهر پیاده روی می کردند و شعارها و سرودهای انقلابی می خواندند و ابهت انقلاب اسلامی را منظم و با شکوه به رخ ضدانقلاب می کشاندند.

تبلیغ فقط مخصوص روحانیون نیست. کسی که دغدغه دین را داشته باشد هر فرصتی را برای تبلیغ و معرفی دین خدا مغتنم می شمارد.

جنگ که شروع شد گروهی چهل و پنج نفره تشکیل داد. این چهل و پنج نفر بعد از آموزش های رزمی، به طور مستقل و هر کس با هزینه شخصی، راهی مناطق عملیاتی جنوب شدند. مدتی طول کشید تا فرماندهان منطقه به گروه تحت فرماندهی علی اکبر قصابیان شناخت کامل پیدا کنند؛ اما وقتی کار حفاظت از یکی از نقاط مرزی شهر محاصره شده آبادان را به این فرمانده دلیر و نیروهایش سپردند دیگر همه جا سخن از توانمندی نیروهایی بود که علی اکبر از بابلسر و فریدونکنار و محمودآباد و تهران در محور "کوت شیخ" جمع کرده بود.

خانواده اش ابتدا با رفتن او به جبهه مخالفت می کردند. با همین زبان نرم و منطق شیوایش دست و پای مادر را بوسید و از ضرورت دفاع از اسلام و میهن و انقلاب و راه امام سخن گفت و بالاخره همه را قانع کرد که پاسداری از امام و دفاع از کشور آنهم در شرایطی که بخش هایی از خاک وطن زیر چکمه های دشمن است، بر همه امور حتی ازدواجش ترجیح دارد.

با همین زبان بود که در آخرین اعزام، از شهادت و شیرینی لقاءالله گفت و از مقام شهیدان و لذت پیوستن به قافله نینوا و دلها را برای وداع در آخرین دیدار آماده کرد. آخرین جمله ای که خانواده از او به خاطر دارد همین است: دیدار به کربلا...

هربار اسم امام زمان را که می شنید اشک از چشمانش جاری می شد. اشک، انتهای عشق او به امامش نبود بلکه نشانه ای از آغاز مسیری بود که جهاد با ذهن و زبان و قلم و قدم و جسم و جان از لوازم آن است. اشک اگر حقیقی باشد، نقطه جوشش تعهد است و مسئولیت به همراه دارد. دست و پا و زبان و جسم و روحش در خدمت اشکی بود که به شوق مولایش می ریخت. برای همین بود که آرام و قرار نداشت.

 

علی اکبر قصابیان

تولد: 26 تیرماه 1334 قاضی محله بابلسر

شهادت: 4 دی ماه 1359 آبادان

مزار: گلزار شهدای امامزاده ابراهیم علیه السلام بابلسر

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از محبت ...!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۱۴ ق.ظ


تیپش شبیه جوان های دوره جاهلی بود! دوست داشت این طوری راه برود. یقه پیراهنش را باز گذاشته بود و دکمه آن را تا روی سینه، نبسته بود. عشق لاتی داشت! اقتضای سنش بود. شاید می خواست بگوید با بقیه مردم فرق دارد ....

شیخ وقتی به او رسید، رویش را ترش نکرد. رفت جلو و حسابی با او گرم گرفت. جوان که گویا انتظار چنین برخورد گرمی را از طلبه محبوب محله شان نداشت، خیلی تحت تأثیر قرار گرفت.

شیخ همان طور که با جوان گرم گرفته بود و از خوبی های او می گفت، به آرامی دستش را به طرف یقه او برد و دکمه پیراهنش را بست. بعد با مهربانی دستی بر صورت او کشید ....

جوان بعدها می گفت آنقدر جذب حرفهای شیخ شده بود که اصلاً متوجه نشد او چه وقت دکمه های پیراهنش را بسته است.

همان روز، همان دفعه، آخرین باری بود که جوان را آن گونه می دیدیم.اصلاً اگر بعد از آن روز، جوان را می دیدی دیگر نمی شناختی اش. نفس شیخ انگار مسیحایی بود.1

1- طلبه شهید محمدزمان ولی پور از شهدای گرانقدر عملیات بیت المقدس7 شلمچه 23/3/1367

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زندگی باید کرد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۴۳ ق.ظ

آدم اسیر دست دشمن باشد، نداند سرنوشتش چه می شود، از کمترین امکانات مادی برخوردار باشد، جای تنگ و زندگی سخت و غذای کم و دارو و درمان ناچیز و دوری از خانواده و خشونت دشمن و ... همه اینها ممکن است هر انسانی را از پا درآورده و دچار افسردگی و بیماری کند. وضعیت اسرای ایرانی در عراق این گونه بود؛ اما جالب است که نه تنها کمتر کسی دچار ناامیدی و انزوا می شد، بلکه اغلب اسرا با روحیه ای پرنشاط امور روزمره خود را با ورزش و درس و فعالیت های هنری و خلاقیت و ... می گذراندند و بی توجه به خلأهای مادی، با انگیزه و پرتلاش به آینده امیدوار بودند:

«دوست اهوازی ما مرحوم ابراهیم محمدیان می‌گفت: من هر روز دچار کمبود وقت می‌شوم. اگر خدا 24 ساعت شبانه روز را به 25 ساعت تبدیل کند، من برای آن یک ساعت هم برنامه دارم.»1

همت ستودنی آزادگان در استفاده از موقعیت‌ها از این تفکر عمیق سرچشمه می‌گرفت: «مرحوم ابوترابی به اسرا القا می‌کرد که شما باید تمام هم و غم و برنامه‌ریزی‌هایتان به گونه‌ای باشد که وقتی به کشور جمهوری اسلامی ایران برگشتید، عنصری شاد و با روحیه‌ای بالا و توانمند باشید.»2

تعمیم این روحیه می تواند زندگی فردی و اجتماعی انسان را متحول ساخته و افقی روشن از رشد و بالندگی کشور را رقم بزند.

1. صبح دوکوهه، ویژه نامه‌ی آزادگان، ص 3، حجت‌الاسلام صالح آبادی.

 2 .ماهنامه‌ سبز سرخ، شماره‌ی 66، ص 55، آزاده حسین ربیعی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا