منهای عقل!
امروز در صفحه حوادث خبرگزاریها دو واقعه برایم جلب توجه کرد که دارای یک مخرج مشترک بودند.
در پرونده ای، یک پسر هفده ساله از طریق فضای مجازی عاشق دختری پانزده ساله شد. از قضا آن دختر فامیل دور خانواده پسر درآمد. پدر و مادر پسر با توج به شناختی که نسبت به فقر فرهنگی خانواده دختر داشتند با این وصلت مخالفت کردند؛ اما پسر دل از کف داده بود و با حمایت خانواده دختر مدتی متواری گشت و سرانجام با رسیدن به سن قانونی در غیاب خانواده ازدواج کرد و دل پدر و مادر را در خون نشاند. چیزی نگذشت که پسر به رفتارهای دختر ظنین شد. از طریق سیمکارتی دیگر با او به طور ناشناش طرح دوستی ریخت که متوجه شد بعله! دختر خانوم این کاره است و... حالا عزم جدایی دارد اما در غیاب خانواده، پانصد سکه را مهر دختر قرار داده بود و...
در پرونده ای دیگر، پسری بیست ساله در پارک عاشق دختری شد. مادر دختر که دید پسر دل از کف داده او را مجاب کرد که شرط رسیدن به دختر، قتل همسرش یعنی پدر دختر است! پسر جوان به این خواسته مادر زن آینده تن داد و پدر دختر را به قتل رساند و اندکی بعد به دام قانون افتاد...
بی شک، عشق، لازمه زندگی مشترک است و شیرینی و گرمای کانون خانواده اما عشق منهای عقل، جنونی عبث و نافرجام است که تمام زندگی فرد و چه بسا چند خانواده را به فنا می برد.