اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خانواده» ثبت شده است

فاجعه طلاق در ادارات دولتی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۳۱ ب.ظ

پیشگیری و مداخله در خانواده به منظور کاهش طلاق - سازمان بهزیستی

 

همایشی درباره طلاق و صیانت از خانواده در وزارت کشور برگزار شد. این عبارت به نقل از مسئول مربوطه در سطح رسانه ها منتشر شده است:

"نعمتی به آمار طلاق در ادارات دولتی پرداخت و با بیان اینکه این آمار فاجعه‌بار است، افزود: طبق آمار در ادارات مسئله طلاق به صورت جدی وجود دارد."

اصرار بر کپی برداری از سبک و سیاق جوامع غربی با شعار تمدن سازی دینی در تضاد است. اگر برنامه ای برای اصلاح سبک زندگی مبتنی بر آموزهای دین و فرهنگ ملی در حوزه های آموزش و اشتغال و بانکداری و اقتصاد و صنعت و مدیریت و هنر و ... نداریم داعیه تمدن سازی هم نداشته باشیم. 

فاصله ما با دین البته فراتر از مقوله حجاب و عفاف است. راهبردهای اقتصادی و مدیریتی و ... ما گاه از آنچه دین دستور داده و انتظار دارد بسیار دور است. اما فعلا به همین نکته باید بسنده کرد:

استخدام بی رویه بانوان باعث بی کار ماندن مردانی شد که وظیفه تشکیل و اداره خانواده را دارند. یک مساله هم بی حوصلگی بعضی مادران و بانوان شاغل در بیرون از خانه است که به دلیل خستگی ناشی از ساعات کار، محیط خانواده را سرد و بی روح و پرخاشگر و عصبی می سازد. از سوی دیگر اختلاط غیر ضروری زن و مرد در هر محیطی که باشد تبعاتی اجتناب ناپذیر دارد. روح و باطن حجاب، حیا و عفاف است. قرار باشد در محیطهای تحصیل و اشتغال و ورزش و ... به این اصل توجه نشده و به ظواهر و پوسته دین بسنده شود جامعه از اهداف سازنده مکتب اجتماعی وحی، تهی خواهد ماند.

خانواده، مقدس ترین نهاد اجتماعی است که پایه تشکیل جامعه اسلامی شناخته می شود. اسلام بر حفظ و صیانت از کانون خانواده اصرار دارد. هر عنصری که باعث ضربه به تشکیل یا حفظ خانواده شود عنصری ضد دینی و ضد اجتماعی است که حکومت اسلامی وظیفه برچیدن آن را دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دادِ بی داد!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۲، ۰۹:۰۴ ق.ظ

فریاد زدن سر کودک ممنوع | دفتر کاردرمانی دکتر پیشیاره | مرکز کاردرمانی رشد

 

خب کمی آرام تر خواهر من. بر فرض هم که حق با شماست، این همه داد و بیداد چرا؟ یک بچه چهار پنج ساله چقدر تاب شنیدن اینهمه فریاد را دارد؟ حالا یک شکلات بیشتر برداشته که برداشته، مادری باید ادبش کنی، قبول. ولی اینطور؟ سر و صدایتان چند طبقه آنطرف تر هم شنیده میشود. چرت بعد از ظهر من پرید به درک ولی خدایی دلم ریش شد برای این بچه. چه گریه های سوزناکی داشت. مادر کوتاه نمی آمد. انگار در حقش جنایتی صورت گرفته. کوتاه بیا خواهر من. بچه دیگر اشک و زاری اش دارد تبدیل به فریاد میشود. حالا مادر دوباره گر میگیرد: صدایت را برای من بلند میکنی؟!

ای بابا از اول شروع شد که! باز هم زن همسایه سوژه جدیدی برای داد و بیداد و جیغ جیغ کردن به چنگ آورد. بچه دیگر دارد هق هق میکند. صدای گریه اش منظم نیست. نفس نفس میزند. زن تازه دارد احساس خستگی میکند. با فاصله جیغ میزند. صدای محکم در شنیده میشود. بچه را از خانه انداخت بیرون. داد میزند خدا را شکر کن نینداختمت داخل انباری. فعلا دو ساعتی بیرون بایست تا تکلیفت را مشخص کنم!

نمی دانم پیشنهاد خوبی است یا نه. این بچه همینطوری پیش برود بعدها مشکل اعصاب و روان پیدا میکند. میشود یک چیزی مثل همین مادر بی طاقت و ناسازگار و عصبی. نمی دانم درست است یا نه ولی بنظرم قبل از بارداری تست روانشناسی هم اجباری شود بد نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زن و بچه

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۲، ۱۰:۲۸ ق.ظ

رابطه با جنس مخالف

 

می گویند وقتی کودک بی تابی می کند و به هیچ وجه ساکت نمی شود به خصوص در دل شب، پدر یا یک مرد او را به حالت نشسته در آغوش بگیرد، قدم بزند و آهسته سخن بگوید. تُن صدای مردانه باعث آرامش و سکوت کودک خواهد شد.

بعضی خانم های مجرد هم این طور است. گاهی بر اثر فکر و خیال و نگرانی از سرنوشت و آینده دچار بی تابی می شوند و بیراهه تسکین خود را در هم کلامی و چت شبانه با مردها جستجو می کنند.

این خانمها لزوما دنبال برقراری روابط جنسی نیستند؛ اگر چه بعضی مردهای ضعیف را به اشتباه می اندازند؛ اما آسیب اصلی این دسته از بانوان به مردها، تحمیل بار روانی و عصبی و تلاطم درونی شان است که رنجش و ناراحتی مخاطب را فراهم می آورد.

اولاً خیلی از خانمهای مجرد، سنگین و با وقار هستند و کمبودی را به خود تلقین نمیکنند که حالا بخواهند آواره فضای مجازی شده و به بهانه بحث سیاسی و فرهنگی، سر صحبت را با جنس مخالف آغاز کرده و دنبال تخلیه خود باشند.

دوماً این ایراد به خود آقایانی که گله می کنند نیز وارد است اساسا چرا وارد ارتباط مجازی با جنس مخالف ولو به بهانه بحث سیاسی و فرهنگی می شوند که بعد بخواهند از آسیب روانی و عصبی تحمیل شده شکوه کنند؟ اسلام با این نوع بازی ها موافق نیست. بهتر است هر کس خودش مواظب حریم خودش باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خبر خوب

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۸ مهر ۱۴۰۲، ۰۶:۳۶ ق.ظ

photo_2023-10-20_06-27-11_ndvr.jpg

 

در بیمارستان آیت الله گلپایگانی قم روی داد؛
🔺چهاردهمین فرزند پدرومادر دهه شصتی به دنیا آمد!

🔹چهاردهمین فرزند خانواده طلبه نام آشنای یزدی، امروز در بیمارستان گلپایگانی قم با سلامت کامل به دنیا آمد.

🔸مادر ۴۰ ساله ی این نوزاد، با حضور متخصص زنان و زایمان، متخصص بیهوشی و گروه جراحی بیمارستان، ظهر امروز، پنجشنبه ۲۷ مهر نوزاد خود را به دنیا آورد.

➖گفتنی است نام این نوزاد به درخواست خانواده اش، توسط رهبر معظم انقلاب انتخاب شده است.

🌏 #تخریب‌‌چی👇
🆔 @takhribchi110

ماشاءالله لا حول و لاقوة الا بالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بانوی اول

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۹ مهر ۱۴۰۲، ۰۷:۴۱ ب.ظ

خانواده شهید عجمیان خواستار اشد مجازات برای قاتلان فرزندشان شدند - ایرنا

 

بانوی اول سرزمین ما، مادران و همسران شهدا هستند. لقب بانوی اول برازنده زنان بی ادعایی است که با دار و ندار همسرانشان ساخته و زندگی سالم و بخور و نمیر را در قالب تشکل مقدس "خانواده" مدیریت کرده و پایه های تمدنی کشور را سر و شکل می دهند. بانوی نخست مملکت، خانمهای کارگری هستند که با دست پینه بسته، عزت فرزندانشان را حفظ نموده و جلوی هیچ نامردی گردن کج نمی کنند. زنان کارآفرین، زنان مبتکر و خلاق، زنانی که پشتوانه رشد و بالندگی همسر و فرزندانشان هستند، قهرمانان گمنامی که با حفظ عفاف و پاکدامنی، آینده سالم این مرز و بوم را تضمین می کنند. ریحانه های بهشتی که در تلاطم روزگار، ققنوس وار شمع وجودشان در راه تعالی خانواده ذوب می شود و صدایی از آنان بر نمی خیزد؛ می سوزند و لبخند می زنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سربازان در گهواره

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۲، ۰۹:۳۳ ق.ظ

photo_2023-09-25_08-50-46_7cbt.jpg

 

این رژه ای که مادران یزدی در هفته دفاع مقدس همراه با نوزادان کالسکه سوار خود انجام دادند از بعضی جهات مهمتر از مانور نیروهای مسلح است. دشمن، ما را ضعیف میخواهد و یکی از ابعاد قدرت یک ملت، میزان جمعیت آن است. ماهاتیر محمد در خاطرات خود همراه با افتخاراتی که در سر و سامان دهی به امور اقتصادی و تولیدی و علمی و صنعتی کشورش بیان میکند، زمینه سازی برای رشد جمعیت را نیز یکی از جلوه های پیشرفت مالزی در دوره مدیریت خود بر می شمارد.

مانور فرزند آوری و تربیت نسل مومن و اهمیت به خانواده، کاری زیربنایی در مواجهه با دشمنان اسلام است. خیلی از کارهای فرهنگی، ظاهری و سطحی و پوسته ای است اما تکثرّ جمعیت و جهاد فرزندآوری از آن دست اقدامات مبنایی و دشمن سوز است که دل بدخواهان اسلام را به درد آورده و نقشه های شومشان را باطل می سازد. دم مادران یزدی گرم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی میخواهی کور باشی!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ۰۵:۲۰ ق.ظ

میگفت برایم سوال است چرا خدا مرا دوست ندارد؟ چرا اینقدر در زندگی دچار شکست می شوم؟ برنامه هایم به جایی نمیرسد؟ گره های کارم باز نمی شود؟ به هر کاری دست میزنم خراب می شود و...؟

خیلی با هم حرف زدیم و صمیمی شدیم.

با اجاره نامه و مدارک جعلی از بهزیستی کمک هزینه دریافت میکرد.

رابطه و چت با نامحرم برایش کاری همیشگی و سرگرم کننده بود البته میگفت قصد بدی ندارم و خارشم نمیگیرد!

دوستانش را بر اساس منافعش انتخاب میکرد کاری داشت سراغشان میرفت خرش از پل رد میشد میرفت سراغ نفر بعد.

خانواده از دستش عاصی بودند و از اخلاق و رفتارش عذاب می کشیدند.

از حسادت رنج میبرد و خبر ازدواج یا موفقیت کسی را می شنید تپش قلب میگرفت، عصبی میشد، پوست تنش کهیر میزد و...

اینها را خودش به مرور تعریف میکرد و البته معتقد بود خدا در حقش کم گذاشته و به او ظلم کرده است! دنبال یکنفر بود چشم باطن داشته باشد و حکمت این قصه را برایش بازگو کند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حتی یک لحظه

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۲، ۰۵:۴۲ ب.ظ

بعضی ها می گویند از پیری می ترسیم. باید دید منظورشان از پیری چیست؟ ضعف قوای جسم؟ خمیدگی قامت؟ سپیدی موی سر؟

حقیقت این است هر کس که تنبل و بی انگیزه و یکجا نشین است پیر است ولو با موی سیاه و قامت راست و اندام قوی و هر کس نشاط دارد و شاداب و با انگیزه و حرکت آفرین است جوان است در هر سن و شکلی که باشد.

خبر ازدواج این داماد 93 ساله و عروس خانم 83 مرا واداشت این جمله را یادآوری کنم. همیشه میتوان از زندگی لذت برد و شاد بود. شکر حقیقی نعمتهای خدا قدر شناسی عملی از فرصت های زندگی است.

 

مردی که همه عمر مجرد بود در ۹۳ سالگی ازدواج می‌کند

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گزارش خوب همشهری

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۰۸ ق.ظ

مسئول پذیرش بیمارستان پرسید: «خانم بچه اولتان است؟» فاطمه خانم زیرچشمی به آقا داوود نگاهی کرد و جواب داد: «نه، بچه دیگر هم دارم.» خانم مسئول پذیرش دوباره پرسید: «بچه دوم‌تان است؟» فاطمه خانم کلافه جواب داد:«نه.» مسئول پذیرش هم از طفره ‌رفتن فاطمه‌خانم کلافه شده بود: «خانم! بچه چندم‌تان است؟ چندتا بچه دارید؟» جواب آقا داوود فاطمه خانم را خلاص کرد: «بچه دهم‌مان است خانم. ۹بچه دیگر هم داریم.»

این دختر دهه شصتیِ خوشحال به شکل بی‌وقفه‌ای مادر می‌شود

مسئول پذیرش درحالی‌که سعی می‌کرد عصبانیتش را قورت بدهد، رو به آقا داوود برگشت: «آقا باید اینجا اطلاعات درست ثبت شود. جواب مرا درست بدهید.» آقا داوود درحالی‌که نگران شرایط ویژه همسرش بود، با بی‌حوصلگی گفت: «من درست و جدی گفتم. 9فرزند داریم و این بچه‌ای که دارد به دنیا می‌آید دهمین فرزند ماست.» گل از گل مسئول پذیرش شکفت و با تعجب به‌صورت محجوب و مهربان فاطمه‌خانم زل زد: «خانم مگر چند سالتان است؟» پاسخ فاطمه خانم کافی بود تا همه پرسنل بخش پذیرش بیمارستان کارشان را رها کنند و دور او حلقه بزنند: «متولد 64هستم.» قیل و قال آنها با تحسین فاطمه‌خانم همراه بود: «ماشاءالله خانم قهرمان.» بعد از آن تا وقتی از بیمارستان مرخص شود، از پزشک و پرستار تا سایر مادران بستری در بخش، مادر دهه شصتی خانواده منیری را خانم قهرمان صدا می‌زدند. آنها می‌دانستند مادری برای 10فرزند کار بزرگی است که او به‌خوبی از پس آن برمی‌آید. خانم قهرمان می‌گوید: «از داشتن خانواده‌ای پرجمعیت احساس قدرت و امنیت می‌کنم. خیلی خوب است که 10فرزند خوب و یک همسر مهربان دارم که حامی و دلسوز من است.» زندگی خانم قهرمان و خانواده 12نفره‌اش حکایت‌های ترش و شیرین زیادی دارد که شنیدنش خالی از لطف نیست. درحالی‌که 2روز از تولد دهمین فرزند این خانواده می‌گذشت، به دیدارشان رفتیم تا قدم نورسیده را تبریک بگوییم و گوشه‌ای از این حکایت‌های ترش و شیرین را بشنویم:

کدبانوهای خانه

همه بچه‌ها مرتب و آراسته‌اند، ولی لباس‌های سنتی آبی‌رنگ نادیا و سارا ملاحت و معصومیت دخترانه آنها را دوچندان کرده است. فاطمه خانم هنوز سرحال نشده و کم‌رمق به‌نظر می‌رسد، ولی حسین گوش اش به این حرف‌ها بدهکار نیست و همین که او نوزاد به بغل وارد پذیرایی می‌شود، الاکلنگ و توپ پلاستیکی‌اش را رها می‌کند و از سروکولش بالا می‌رود. نوزاد تازه رسیده که فاطمه‌خانم عباس صدایش می‌زند، ساکت و آرام خوابیده و بچه‌ها برای در آغوش گرفتن او با هم مسابقه می‌گذارند، اما با تشرهای سارا حساب کار دست همه می‌آید: «نی‌نی را اذیت نکنید، بگذارید پیش مامان بخوابد.» هرقدر نادیا مثل مادر آرام و محجوب است، سارای شیرین‌زبان، بلد است آتش بسوزاند و برای همه بچه‌ها تعیین‌تکلیف کند. البته در کار خانه هم زبر و زرنگ است و می‌تواند بدون کمک مادربزرگ و آبجی بزرگه از جمع و جور کردن خانه تا آب دادن به گلدان‌ها را به‌تنهایی انجام دهد. ولی نادیا دیگر برای خودش کدبانویی هنرمند شده و نه‌تنها هنرهایی مانند آشپزی و شمع‌سازی‌ و گل‌سازی‌ را آموخته، بلکه فوت و فن‌هایی را هم که مادر برای آبروداری و رفع و رجوع زندگی به‌کار می‌برد، خوب یاد گرفته است. نادیا می‌داند موقع آشپزی چطور موادغذایی را کم و زیاد کند که خوشمزه بودن غذا رمز و راز صرفه‌جویی‌های او را برملا نکند یا چه ترفندهایی به‌کار ببندد تا از یک قواره پارچه 2پیراهن زیبا برای خودش و سارا دوخته شود. دیگر روزهای پادشاهی حسین بازیگوش سر آمده و ته‌تغاری خانه محسوب نمی‌شود، ولی او هنوز نی‌نی تازه‌وارد را رقیب خود نمی‌داند و حسابی برای همه قلدری می‌کند. اما پسر قلدر خانه وقتی به سارا می‌رسد، به همبازی مهربان و سر به راهی تبدیل می‌شود و به سارا اجازه می‌دهد یک دل سیر با سه‌چرخه توی خانه دور بزند. اگر هم سارا توی الاکلنگ‌بازی شیطنت کند و الاکلنگ را تند بچرخاند، باز هم حسین شاکی نمی‌شود. علی به زیارت امام رضا(ع) رفته و هنوز نوزاد تازه را ندیده، ولی از پشت تلفن هم می‌توان هیجانش را برای دیدن او احساس کرد. فاطمه خانم وقتی حال خوش علی را در دورهمی‌های خانوادگی می‌بیند، احساس می‌کند همه سختی‌ها و دشواری‌های بزرگ کردن فرزندانش به تماشای این حس و حال خوش می‌ارزد.

پسر غیرتی مادر

این دختر دهه شصتیِ خوشحال به شکل بی‌وقفه‌ای مادر می‌شود

مجتبی سومین پسر خانواده است، اما مثل برادر بزرگه خانه رفتار می‌کند و اگر کسی به خواهر و برادرهایش نگاه چپ بیندازد، حسابی به رگ غیرتش برمی‌خورد. مجتبی هرقدر بیرون از خانه و مقابل غریبه‌ها هوای خواهر و برادرهایش را دارد، توی خانه به پر‌وپای بچه‌ها می‌پیچد و برای اینکه حرفش را به کرسی بنشاند، ده‌ها نقشه‌ بکر در آستین دارد. فقط موقع درس و مشق و شب‌های امتحان، مجتبی حال و حوصله آتش‌سوزاندن ندارد و ساکت و آرام با نادیا درس می‌خواند. نادیا هم خانم معلم پرحوصله‌ای است و به‌راحتی از سر و کله‌زدن با داداش غیرتی باهوش اش خسته نمی‌شود.محمد بعد از مجتبی به دنیا آمده و 10سال دارد. او از اضافه شدن داداش تازه‌وارد به جمع خانواده خوشحال است و می‌گوید: «خواهر و برادر داشتن خیلی خوبه. ما همیشه پشت همیم و همدیگه رو تنها نمی‌ذاریم.» محمد به انجام کارهای خانه رغبتی ندارد، ولی برای خوشحال‌کردن مامان حاضر است چهارپایه زیر پایش بگذارد تا دستش به اجاق‌ گاز برسد و به‌تنهایی یک خوراک کدو یا بادمجان چرب و چیلی درست کند. ابوالفضل مهربان و آرام است، ولی در سربه‌سر گذاشتن با خواهر و برادرهایش کم نمی‌آورد؛ به‌خصوص وقتی مهدی حرصش را درمی‌آورد و با تلفن همراه مادربزرگ آنقدر بازی می‌کند که شارژش تمام شود و نوبت بازی به او نرسد، دیگر ابوالفضل حسابی جوش می‌آورد. البته موقعی که مامان یا مادربزرگ از کشمکش‌های آنها کلافه و ناراحت می‌شوند، ابوالفضل مهربان طاقت دیدن ناراحتی آنها را ندارد و از حقش کوتاه می‌آید.

داداش بزرگه بچه‌ها

ابراهیم دیگر برای خودش مردی شده و مادر وقتی با محبت به قد و بالای بزرگ‌ترین فرزندش نگاه می‌کند در چشم‌های مهربانش حظ و لذتی مادرانه می‌نشیند. داداش بزرگه چندان پرهیاهو نیست، ولی هر جای خانه باری روی زمین مانده باشد، سروکله ابراهیم حتما پیدا می‌شود. وقتی نق زدن‌های حسین بازیگوش همه را کلافه می‌کند، کافی است تا لحظه‌ای داداش ابراهیم او را در آغوش بگیرد تا آسوده و بی‌خیال بخوابد. نادیا با مادر حسابی ایاغ است، ولی گاهی فقط باید با داداش بزرگه یک دل سیر درددل کند تا خوب سبک شود. علی و مجتبی آنقدر بزرگ شده‌اند که بفهمند داشتن یک داداش بزرگه مهربان چقدر دل آدم را قرص می‌کند، اما برای سارا و برادرهای کوچک‌تر، داداش ابراهیم یک داور صبور است که خوب می‌تواند قیل‌و‌قال‌ها و مرافعه‌های آنها را سرو سامان دهد و همه‌‌چیز را ختم به‌خیر کند. البته اگر در مرافعه‌ای پای سارا در میان باشد، داداش ابراهیم حتما از آبجی کوچیکه طرفداری می‌کند تا برادرها حساب کار دستشان بیاید و بدانند باید همیشه هوای آبجی‌ها را داشته باشند.

همبازی خاص بچه‌ها

این دختر دهه شصتیِ خوشحال به شکل بی‌وقفه‌ای مادر می‌شود

قیل و قال بچه‌ها سبب می‌شود خانه خانواده منیری هیچ‌وقت ساکت و سوت و کور نباشد، ولی زمانی که آقاداوود توی خانه است  هیاهوی او کمتر از بچه‌ها نیست و حسین و سارا می‌توانند با بابا قایم‌باشک بازی کنند و بچه‌های بزرگ‌تر در بازی اسم و فامیل خود همبازی قدری داشته باشند که به‌راحتی همه امتیازهای بازی را درو می‌کند. مادربزرگ در رسیدگی به بچه‌ها کمک‌حال فاطمه خانم است و خانم جوانی هم در سروسامان دادن به کارهای خانه به او کمک می‌کند. فاطمه خانم در کنار مشغله‌های رسیدگی به فرزندانش در جلسات و همایش‌های مختلفی که برای مادران و دختران جوان برگزار می‌شود، شرکت می‌کند تا تجربیاتش را با آنها در میان بگذارد و به مرور زمان این موضوع مورد پذیرش اهالی خانواده قرار گرفته‌است.

هدیه‌های عزیز خدا

فاطمه خانم در 20سالگی ابراهیم را به دنیا آورده است. او تعریف می‌کند: «وقتی کلاس سوم راهنمایی بودم، همسرم به خواستگاری‌ام آمد. نسبت فامیلی ما باعث شده بود خانواده‌ام از او شناخت خوبی داشته باشند و از آن جا که من هم به این وصلت بی‌رغبت نبودم، به او پاسخ مثبت بدهند.» آقا داوود آنقدر محاسن اخلاقی داشته که خانواده فاطمه خانم چشم روی دست خالی‌اش ببندند و دخترشان را در 15سالگی به خانه آقا داماد جوان بفرستند، اما اوایل، زندگی‌شان به سادگی نمی‌گذشت و آقا داوود با کار در پیک موتوری و هر شغل و کسب حلالی که پیش می‌آمد، رزق و روزی خودش و همسرش را تأمین می‌کرد. چند سال اول زندگی زوج جوان بدون فرزند گذشت تا فاطمه خانم دوره دبیرستان را به پایان رساند، ولی در روزهایی که او خودش را برای شرکت در کنکور آماده می‌کرد، خدا ابراهیم را به آنها بخشید. درحالی‌که پس از ابراهیم، علی و نادیا هم به جمع خانواده منیری اضافه شدند، فاطمه خانم عشقش به تحصیل را رها نکرد و در کنار مادری برای 3فرزندش، تحصیلات دانشگاهی خود در رشته علوم‌تربیتی را هم ادامه ‌داد. فاطمه خانم تصور نمی‌کرد خانواده آنها بزرگ‌تر شود و وقتی متوجه شد خدا چهارمین فرزند را به او بخشیده، تردید داشت که بتواند از پس این امتحان برآید: «مشقت بزرگ کردن 4فرزند قد و نیم قد، قضاوت‌های مردم، دست خالی او و همسرش....» بالاخره با خودش کنار آمد و ترجیح داد این هدیه خداوند را که آدم‌های بسیاری در حسرت داشتنش هستند، با ناشکری پاسخ ندهد. آقا داوود هم با همسرش هم‌عقیده بود و تصمیم گرفتند مشیت خداوند را با رضایت و قدرشناسی بپذیرند.

مسکن؛ بزرگ‌ترین مشکل خانواده

این دختر دهه شصتیِ خوشحال به شکل بی‌وقفه‌ای مادر می‌شود

در آن روزها و حتی پس از آنکه مجتبی و محمد هم به دنیا آمدند، شرایط مالی آنها به‌سختی می‌گذشت و دار و ندارشان یک موتورسیکلت بود و زار و زندگی مختصری که در یک آپارتمان یک‌خوابه استیجاری جای داده بودند. فاطمه خانم پیش از ازدواج زندگی سختی نداشت، ولی با پرجمعیت شدن خانواده‌اش تصمیم گرفت طوری آن را مدیریت کند که به بچه‌ها سخت نگذرد، اما قناعت و صبوری را هم بیاموزند. او تعریف می‌کند: «با همان درآمد مختصرمان سعی می‌کردیم بچه‌ها را خوشحال نگه داریم و به اندازه توانمان در مسافرت و خورد و خوراک و تحصیل آنها کم نگذاریم.»  آقا داوود در کنار همه سختی‌هایی که برای چرخاندن زندگی داشت، به کسب تجربه مدرک دانشگاهی دارد و وقتی در این حرفه مهارت به دست آورد، کم‌کم توانست زندگی‌اش را سر و سامان دهد، خودروی مناسبی برای خانواده‌اش تهیه و آپارتمانی بزرگ‌تر در نظرآباد کرج اجاره کند .  حالا آقا داوود در این رشته تجربه و مهارت دارد و افتخار ثبت اختراع ده‌ها داروی سنتی چاشنی این تجربیات چندین‌ساله شده است، ولی از اینکه نمی‌تواند به نیازهای پسر و دختر نوجوانش پاسخ دهد و اتاقی مستقل و وسایل تحصیل آنها را به‌خوبی فراهم کند، ناراحت است. او می‌گوید: «نداشتن خانه برای ما مشکل بزرگی است و بچه‌ها از دردسرهای اثاث‌کشی‌های مکرر حسابی خسته شده‌اند. بسیاری از صاحبخانه‌ها حاضر نیستند خانه خود را به یک خانواده پرجمعیت اجاره دهند.» آقا داوود از مسئولان انتظار دارد به او کمک کنند تا بتواند خانه و سرپناه مناسبی برای فرزندانش فراهم کند. در میان فرزندان آقا داود، نادیا دوست دارد حرفه و شغل پدر را ادامه دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

واقعا چرا با این زن ازدواج کردید؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۱۰:۱۹ ب.ظ

فرارو | ماجرای مخوف‌ترین زن قاتل؛ زنی که هفت شوهرش را کشت

 

«مارجی ولما بارفیلد» ۵۳ ساله یکی دیگر از قاتلان سریالی است که در طول چند سال متوالی، مادرش و هفت نفر از همسرانش را در شهر لومبرتون واقع در شمال کالیفرنیا به قتل رساند. او چهار نفر از همسرانش را هنگامی که در خواب بودند به قتل رساند؛ به این ترتیب که با به آتش کشیدن تختخواب وانمود می‌کرد که آن‌ها در حال سیگار کشیدن به خواب رفته‌اند و تخت آتش گرفته است.

این قاتل مخوف، در غذای باقی مقتولانش هم آرسنیک و مواد کشنده دیگر اضافه می‌کرد. بعد از دستگیری، مارجی به قتل‌هایش اعتراف کرد و در سال ۱۹۸۴ با تزریق مواد کشنده اعدام شد. از سال ۱۹۷۶ به بعد، مارجی ولما اولین زنی بود که در آمریکا محکوم به مرگ می‌شد.

 

واقعا دلم میخواهد بدانم ویژگی این زن چه بود که هفت نفر حاضر شدند با او ازدواج کنند؟ اساسا برایشان سوال نشد که چرا شوهران قبلی این زن بر اثر سوانحی مشابه جان باخته اند؟ اگر کسی کتابی فیلمی گزارشی درباره این ماجرا سراغ دارد معرفی کند ممنون میشوم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این مادر هم رفت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۱۸ ق.ظ

سید صاحب گفت و نوشت اینبار اگر از جبهه برگردم طوری برمیگردم که هیچ کس مرا نشناسد. روز اول مرداد 67، عید قربان بود. عراقی ها تک گسترده ای داشتند. همراه نیروها پشت کمپرسی از دوکوهه به خط اعزام شد. 65 کیلومتری جاده اهواز خرمشهر نزدیک سه راهی کوشک، گلوله توپی به کمپرسی اصابت کرد. فقط پنج سید آنجا حضور داشتند از میان سی نفر فقط همان پنج سید شهید شدند. سید صاحب محمدی را از روی جوراب و شلوار پلنگی اش شناختند. تکه هایی از بدنش در تهران به خاک سپرده شد.

برادرش سید مهدی به تهران آمده بود. نماز عید قربان را که خواند گفت امام پیام داده باید بروم. خبر از برادر نداشت. چهار روز بعد از شهادت سید صاحب، سید مهدی هم در غرب شهید شد. منافقین شکنجه اش کرده بودند. مچ دستش قطع شده بود. گلوله توی پایش زده بودند و بدنش را سوزاندند. او را هم از روی دندانها و موی سرش شناسایی کردند.

مادر در مسجد نشسته بود. مراسم شهادت سید صاحب بود. یکی آمد پرسید خبر شهادت سید صاحب را شنیدی چه حالی داشتی؟ گفت فدای سر اسلام. پرسید بگویند سید مهدی زخمی شده چه حالی خواهی داشت؟ مادر لبخندی زد. مکثی کرد و آرام جواب داد: حرفتان را راحت بزنید؛ سید مهدی هم شهید شده.

این مادر، دیروز به رحمت خدا رفت. سیده رقیه محمدی، اهل دیوکلای امیرکلای بابل با همسر و پسرعمویش سید جلال محمدی سالهای سال در کربلا زندگی کرده و کبوتر حرم ارباب بی کفن بود. غیر از سیدصاحب، بقیه فرزندانش متولد کربلا هستند تا این که صدام اخراجشان کرد و ساکن تهران شدند. 

یک روز پدر، که سیدی اهل دل است، در امامزاده هاشم جاده هراز، رو به همراهانش کرد و گقت زمانی میرسد سید صاحب مثل امامزاده ها زائر خواهد داشت. 

امروز هم بقعه سادات خمسه کوثر در جاده اهواز و هم مزار او در قطعه چهلم بهشت زهرای تهران و هم منزل پدری اش محل تردد عشاق و زوّار شهدا و دارالشفای دل دردمند مریدان طریقت وصال است.

برای شادی روح خودتان فاتحه ای را به این مادر کربلایی هدیه کنید.

فرحین بما آتاهم الله من فضله

 

photo_2023-06-10_05-15-27_p9ls.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باخانمان!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۲۹ ق.ظ

باخانمان - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

دختر خانمی که در مشهد توسط خواستگار خود ربوده شده بود با تلاش پلیس آزاد شد.

همزمان دختر دیگری در شمال شهر تهران توسط خواستگارش ربوده شد که پرونده او نیز به سرانجام رسید.

اولی بعد از به هم خوردن رابطه صورت گرفت. جوان خواستگار که مبلغ دو میلیارد تومان برای آزادی گروگان درخواست کرده بود مدعی شد لابد دختر مورد نظر، کس دیگری را زیر سر دارد که رابطه اش را با او به هم زده است.

دختر، مطلقه بود و در خیابان با این پسر جوان آشنا شده و به رغم مخالفت خانواده به ارتباط با او مدتها ادامه داده بود. پسر هیچگاه خانواده خود را برای خواستگاری جلو نفرستاد.

واقعه دوم از طریق فضای مجازی پیش رفت. پسر جوان خودش را خواستگار معرفی کرد. دختر هم خوشحال شد و با او قراری گذاشت که مورد سوءقصد قرار گرفت.

در هر دو ماجرای ذکر شده، خانواده ها از روند ازدواج حذف شده بودند.  نمیگویم نظر خانواده ها و بزرگترها همیشه درست است اما در نظم دهی و ایجاد اعتدال در مناسبات موثر بوده و حضور آنها منجر به احراز اعتماد بیشتر و رسمیت بخشیدن به توافقات خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ببین چه می کاری!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۳۰ ب.ظ

مرغ سیاه گران‌ترین مرغ جهان که تخم آن هم قیمت طلاست!

 

بنده خدایی بود زیاد برایش گره ایجاد شده بود. همه ما در زندگی با گره ها و مشکلاتی مواجه هستیم. فراز و نشیب در زندگی همه وجود دارد اما این بنده خدا پشت هم بد می آورد و ماجراهای تلخ زندگی او تمامی نداشت. برایم سوال شد.

سعی کردم بیشتر به او نزدیک شوم. به مرور متوجه شدم او فردی بسیار بدخواه است و به قول معروف چشم ندارد خوشی و موفقیت دیگران را ببیند. تا میشنید یکی عروسی کرده اخمهایش را در هم می کشید دندان هایش را به هم می فشرد و با خشم آرزو میکرد الهی زیر تریلی برود! یکی در کنکور قبول می شد، می گفت ایشالله فلج بشود! خبر می آمد فلانی ماشین خریده ...

می گفتم چه اشکال دارد از موفقیت دیگران خوشحال شویم بگوییم الحمدلله، خدا بیشتر بدهد، ان شاءالله به سلامتی...؟

اصلاً دعای خیر در مرامش نبود. نمی خواهم این قاعده را همه جا و به همه کس تعمیم بدهم. هر بلا و مصیبتی ممکن است فلسفه خاص خودش را داشته باشد ما لزوما از عالم غیب با خبر نیستیم اما به یقین بدخواهی، بد بیاری هم می آورد. با دل سیاه نمیشود روشنایی را دید.

با یک بنده خدای دیگری آشنا شدم مشکل تجرد داشت! به هر دری می زد هر جا خودش را عرضه میکرد، حقارت می کشید، التماس می کرد، تور می انداخت، نذر و دعا می کرد؛ اما همسری نصیبش نمی شد. ظاهرا آدم خوبی نشان می داد. احساس میکردم دل صافی دارد و به خدا نزدیک است. خواب های خوبی می دید، کارهای خوب هم انجام می داد. برایم سوال بود که چرا ده سال است که بعد از یک تجربه تلخ طلاق، اینطور در فضای واقعی و مجازی، شبانه روز زار می زند اما همسری نصیبش نمی شود، دعاهای خیر دیگران هم درباره اش اجابت نمی شود. گزینه ای هم وسط می آید زود پا پس می کشد یا کار خراب میشود و...؟ خودش می گفت لابد سحر و جادویی در کار است و باید بروم سراغ جن گیر و رمال و ...

یک نکته را در طول چند ماه مراوده با او متوجه شدم. ذهن بسیار مشوّشی داشت. فوق العاده بد بین بود. کمترین حرف و تحرکی را با بدترین گمانه ممکن تحلیل میکرد. گمان می کرد همه حقش را خورده اند، یا دارند به او ظلم میکنند، یا در حقش مرتکب قصور میشوند، یا میخواهند سرش کلاه بگذارند، یا دارند مسخره اش می کنند، یا در حال ترحّم به او هستند، یا میخواهند مچش را بگیرند، یا غرورش را خدشه دار کرده اند، یا قصد توهین و تحقیر را دارند و... به این بهانه پشت سر هم دعوا راه می انداخت.

خدای من! او واقعا پدیده عجیبی بود. سطح بالای بدبینی و بدگمانی اش باعث ناسازگاری با محیط بود. اطرافیان درجه یکش نیز از دست او عاصی شده بودند، هر چند کاری از دستشان بر نمی آمد. با یقین به او گفتم اگر تو ازدواج کنی باز هم کارت به جدایی ختم می شود، خیلی زودتر از آنچه که فکرش را بکنی. خدا خیلی تو را دست دارد، می داند یکبار سابقه طلاق چه بر سرت آورده و چگونه احساس شکست و ناکامی داری، اگر یکبار دیگر طلاق را تجربه کنی در درون خودت و نیز در اجتماع کوچک پیرامونت سرافکنده و نابود خواهی شد، این چیزها را می داند که دعاها و نذرها را اجابت نمیکند. خدا تو را دوست دارد و اینبار از طریق ناکامی ظاهری و مادی، هوایت را داشته است. اگر تو هم خدا را واقعا دوست داری برای درمان خودت و جلب رضایت او اقدام کن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هنرمند یعنی آلپاچینو در 83 سالگی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۰ ق.ظ

اتفاق جذاب برای آل پاچینو در ۸۳ سالگی

 

بازیگر «پدرخوانده» که پیش از این یک پسر ۳۳ ساله و یک دوقلوی ۲۲ ساله از ازدواج‌های قبلی‌اش دارد، در انتظار تولد چهارمین فرزند خود از شریک زندگی جوان و ۲۹ ساله خود «نور الفلاح» است. او در سال ۲۰۱۴ درباره پدر بودن با نیویورکر صحبت کرد و گفت که داشتن فرزند، حلقه مفقوده‌ای بوده است که او از زمانی که پدرش او و مادرش را در کودکی ترک کردند، احساس می‌کرده است.

او همچنین گفته بود: «آگاهانه می‌دانستم که نمی‌خواهم مانند پدرم باشم. من سه فرزند دارم و در قبال آنها مسؤولم، من بخشی از زندگی آنها هستم. وقتی من نیستم، برای من و آنها ناراحت‌کننده است».

«رابرت دنیرو» ستاره هم‌نسل «آل پاچینو» نیز اخیرا اعلام کرد که در سن ۷۹ سالگی برای هفتمین بار پدر شده و نوزاد هفتم او به تازگی به دنیا آمده است. با تولد نوزاد جدید، تفاوت سنی میان «درنا» فرزند ارشد دنیرو و کوچکترین بچه او ۵۱ سال است.

رافائل که ۴۶ سال دارد،  الیوت ۲۵ ساله و هلن گریس ۱۱ ساله به همراه یک دوقلو به نام‌های آرون و جولیان که حالا ۲۷ سال دارند، دیگر فرزندان «رابرت دنیرو» هستند.

«مخمصه» ساخته «مایکل مان» (۱۹۹۵)، قسمت دوم فیلم «پدرخوانده» محصول سال ۱۹۷۴ به کارگردانی «فرانسیس فورد کاپولا»، «قتل عادلانه» به کارگردانی «جان اونت» و «مرد ایرلندی» به کارگردانی «مارتین اسکورسیزی» ۲۰۱۹، فیلم‌هایی هستند که این دو ستاره بزرگ سینما در کنار هم مقابل دوربین رفته‌اند.

ایسنا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک واجب دیگر برای هر خانه!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۲۷ ق.ظ

متن در مورد فریب و فریبکاری با جملات سنگین

 

زن می گوید: پس تنورک از واجبات هر خونه ست! مرد هم سرش را به نشانه تایید و تسلیم تکان می دهد.

این اولین و آخرین تبلیغات اغواگر صدا و سیما نخواهد بود که فرهنگ مصرف گرایی را در میان مردم جا می اندازد. یک روز می گوید اگر کباب پز در خانه ندارید پس نقصی دارید، یک روز می گوید فرش های کهنه تان را باید عوض کنید، حشره کش صوتی که اساسا یک دروغ و کاهبرداری است را بارها تبلیغ می کند، تلویزیونتان باید مد جدید باشد و...

می دانید که بسیاری از مردم تحت تأثیر فضای هیجانی تبلیغات قرار می گیرند.

صدا و سیما می گوید برای تأمین مخارج و تولید آثار فرهنگی مجبور به درآمد زایی است. قرار است در تولیدات فرهنگی اش چه چیزی بگوید؟ سبک زندگی ایرانی و اسلامی را جا بیندازد؟ فطرت را اصل مهم معرفی نماید؟ راه رسیدن آرامش را به مردم بیاموزد؟ به هر حال صدا و سیما مدعی است که یک دانشگاه عمومی است.

اما تبلیغ کالاهای غیر ضروری در واقع پشت پا زدن به فرهنگ اصیل و سبک زندگی عقلایی است. وقتی جامعه در رقابت مادی فرو رفته و اصل بر خرید و دارایی بیشتر قرار بگیرد و آنهایی که توانایی خرید بیشتر و حضور در رقابت مصرف زدگی را ندارند احساس ضعف و سرافکندگی کنند، ارزش های انسانی کمرنگ گردیده، عقده و طغیانگری استیلا یافته و بنیان خانواده و امنیت اجتماع تهدید خواهد شد. جامعه ای که در سراشیب دنیازدگی فرو رفته و لذت جویی و منفعت طلبی در آن اوج بگیرد با جامعه تراز آرمانی اسلام که پرورش و تعالی انسانها و ظلم ستیزی و برابری و خدمت و ایثار و مجاهدت در آن محوریت دارد فرسنگها فاصله خواهد داشت.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لزوما فقط مربوط به پدر و مادرها نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۵۵ ب.ظ

هزینه های عروسی در سال ۱۳۵۵ چقدر بود؟ - خبرآنلاین

 

اخیرا کتابی درباره یکی از شهدای قم میخواندم نکته ای داشت برایم جالب بود. شهید بنده خدا در جوانی کارگری می کرد. با بیل و کلنگ می ایستاد سر چهارراه، کنار بقیه کارگران روز مزد بلکه کسی بیاید کارگری بخواهد و او را انتخاب کند و نانی به کف آورد.

مرد میانسال و مومنی نیاز به چند نفر عمله داشت. رفت سر همان چهارراه و چند نفر از جمله همین جوان شهید قصه ما را با خودش برد. رفتارهای جوان با بقیه متفاوت بود. بیشتر کار میکرد. اهل غرغر نبود. دلسوزی داشت. نمازش به وقت بود و... چند روز دیگر هم به او گفت برای کار پیشش بیاید و باز هم او را زیر نظر گرفت و فهمید جوانی با خدا و کار درست است.

خودش به او پیشنهاد داد بیاید دخترش را بگیرد و دامادش شود. این اتفاق افتاد و دختر و پسری جوان و با ایمان خانه بخت رفتند و فرزندانی نیک به یادگار گذاشتند.

از رفتار آن مرد خوشم آمد. انصافا لیاقتش را داشت پدر همسر یک شهید باشد. غرور بی جا نداشت و فکر نکرد که اگر به جوانی پیشنهاد ازدواج با دخترش را بدهد خودش را کوچک کرده است. آدم با شخصیتی بود و وقتی صلاحیت یک جوان را دید پیش خودش نگفت که او کارگر معمولی است و پول و پله ای ندارد و... ایمان جوان را به دیگر امتیازات مادی ترجیح داد.

این را نگفتم عزیزان مجرد خواننده وبلاگ بروند یقه پدر و مادر را بگیرند که چرا برای ما همسر پیدا نکردید. حالا شاید شرایطش پیش نیامده باشد. اما خواستم بگویم خوب است همه به فکر اطرافیانمان باشیم و یادمان بماند عمل به دین باعث سهولت در اداره زندگی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

باتلاق آزادی جنسی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۵۲ ب.ظ

فرارو | (تصاویر) حمله به لری نصار در دادگاه

 

در خبرها آمده است "لری نصار" پزشک مورد اعتماد تیم ژیمناستیک دختران آمریکا به اتهام تجاوز و آزار گسترده جنسی زنان و دختران محاکمه و به حبس ابد محکوم شده است. همسرش نیز از او طلاق گرفت و دادگاه سرپرستی فرزندانش را به او اعطا کرد.

لری نصار، زن داشت، سه فرزند داشت، تنها مردی بود که بخاطر اعتماد مدیران باشگاه، حق تردد در رختکن و خلوت برای درمان دختران نوجوان تیم را داشت، در جامعه ای آزاد زندگی میکرد که روابط با جنس مخالف در صورت رضایت طرفین دارای محدودیت نیست و از این بابت با کمبود و عقده مواجه نبود؛

اما...

از این دست اخبار را به وفور درباره جوامع غربی می شنویم. انسان تنوع طلب و زیاده خواه است و بی حجابی یا روابط آزاد برخلاف توهم غربزدگان نمی تواند آبی بر شعله آتش طمع او باشد. شهوت سیری ناپذیر است و مردان هیز به اقتضای طبیعت زیاده خواه و برتری جوی خویش دنبال دختران و زنان دست نیافتنی میگردند و از این رو به اغفال یا تجاوز روی می آورند. 

اسلام یک چیزی می داند که اختلاط زن و مرد نامحرم را جائز نمی شمارد، واقعی باشد یا مجازی، مهم تر از اصل حجاب، حرمت اختلاط و تماس با نامحرم جز در فرض ضرورت است که به منظور حفظ حریم و کرامت انسانها به خصوص بانوان و صیانت از کانون خانواده مورد تأکید قرار گرفته است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شام اول!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۷:۰۷ ب.ظ

گالری عکس گل رز عاشقانه زیبا و تماشایی

 

مازندرانیها هر جا که باشند به گویش و اصالت خود افتخار میکنند.

شب گذشته وسط مجلس عروسی از برادر بزرگواری که دبیر هنر است درخواست کردم چند دقیقه ای با لهجه مازندرانی، جمع با صفای میهمانان و حضار را در قم نورانی کند:

https://www.aparat.com/v/3fnJz

برای عروس و داماد بزرگوار هم که در اوان جوانی به سنت نبوی و توصیه دین عمل نمودند در پرتو عنایات کریمه اهل بیت، آرزوی سعادت و توفیق روزافزون دارم؛ ان شاءالله قسمت همه جوانهای خوب ایرانی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منهای عقل!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۴۰۲، ۰۸:۳۱ ب.ظ

سه تئوری در مورد عشق و رابطه که باید بدانید | عشق کامل - کلینیک رویا

 

امروز در صفحه حوادث خبرگزاریها دو واقعه برایم جلب توجه کرد که دارای یک مخرج مشترک بودند.

در پرونده ای، یک پسر هفده ساله از طریق فضای مجازی عاشق دختری پانزده ساله شد. از قضا آن دختر فامیل دور خانواده پسر درآمد. پدر و مادر پسر با توج به شناختی که نسبت به فقر فرهنگی خانواده دختر داشتند با این وصلت مخالفت کردند؛ اما پسر دل از کف داده بود و با حمایت خانواده دختر مدتی متواری گشت و سرانجام با رسیدن به سن قانونی در غیاب خانواده ازدواج کرد و دل پدر و مادر را در خون نشاند. چیزی نگذشت که پسر به رفتارهای دختر ظنین شد. از طریق سیمکارتی دیگر با او به طور ناشناش طرح دوستی ریخت که متوجه شد بعله! دختر خانوم این کاره است و... حالا عزم جدایی دارد اما در غیاب خانواده، پانصد سکه را مهر دختر قرار داده بود و...

در پرونده ای دیگر، پسری بیست ساله در پارک عاشق دختری شد. مادر دختر که دید پسر دل از کف داده او را مجاب کرد که شرط رسیدن به دختر، قتل همسرش یعنی پدر دختر است! پسر جوان به این خواسته مادر زن آینده تن داد و پدر دختر را به قتل رساند و اندکی بعد به دام قانون افتاد...

بی شک، عشق، لازمه زندگی مشترک است و شیرینی و گرمای کانون خانواده اما عشق منهای عقل، جنونی عبث و نافرجام است که تمام زندگی فرد و چه بسا چند خانواده را به فنا می برد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خانواده مهمتر است یا خانه؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۱، ۰۶:۰۰ ق.ظ

استقرار زلزله زدگان سوریه در خانه های آسیب دیده از زلزله

 

مستأجری یا آوارگی بد دردی است. خانه و وجود سرپناه از مهمترین نیازهای زندگی انسان است. اما

به این تصویر نگاه کنید.

یک خانواده زلزله زده سوری در شهر حلب که در خانه ای نیمه ویران گرد هم آمده اند. میدانم آنهایی که خانه دارند ولی خانواده ندارند به این دورهمی غبطه میخورند. همه این افراد خدا را شکر میکنند که اگر چه منزلشان آسیب دیده اما صحیح و سالم یکبار دیگر دور هم جمع شده اند.

قدر عزیزانمان را بیشتر بدانیم. بعضی نعمت ها را درست نمی بینیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا