خیانت و افسردگی
درباره اردوگاههای اسارت مدتی با یکی از موسسات کار می کردم. یکی از نکات جالب مشترکی که درباره همه اردوگاهها دیدم این بود که عراقی ها اگر چه برای اداره اردوگاه از بعضی اسرای سست عنصر به عنوان جاسوس استفاده کرده و به آنها جایزه می دادند؛ اما این اواخر وقتی بحث تبادل و آزادی اسرا جدی شد همانها آمدند از اسرای ایرانی بابت شکنجه هایی که داده بودند عذر خواستند بعد می زدند توی سر اسرای جاسوس که خاک بر سرتان به هموطن خودتان خیانت کردید!
وطن فروشی مثل دزدی، مثل دروغ و ... از آن دست خباثتهایی است که از نظر همه مردم دنیا با هر فکر و باوری که باشند زشت و ناپسند است و با فطرتها سازگار نیست.
دیروز دیدم مجری شبکه من و تو گفت جواد خیابانی را از مزدک میرزایی بیشتر قبول دارم چون به وطنش خیانت نکرد! یاد این تجریه تاریخی از خاطرات اسرای ایرانی افتادم.
ابراهیم نبوی هم به خاطر دوری از وطن خودکشی نکرد. او ده سال افسردگی داشت و می توانست با گواهی پزشک و پر کردن برگه تعهد مثل خیلی های دیگر که گذشته سیاهی داشتند به کشور بازگشته و به زندگی اش ادامه دهد؛ اما هیچ تلاشی در این باره نکرد. ابراهیم نبوی از درد خیانت مرد. او به خاطر وطن فروشی به عذاب وجدان و افسردگی مبتلا گردید. آدمهایی که به فطرتشان پشت کنند زندگی راحت نخواهند داشت.