اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۱۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبرت» ثبت شده است

خیال می کنی که سعید ضرر کرد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۵۲ ق.ظ

افطار با شربت شهادت + عکس - مشرق نیوز

 

مادر شهید: قبلش تلفن کردند سعید گوشی را برداشت . اغراق نگویم ، چند دفعه ب اندازه 8 الی 9 دفعه گفت الو الو و کسی جواب نداد . آخر سر مطمئن شدند که سعید است . یک چیزی اشتباهی گفته بودند . سعید گفت نه برادر اشتباه گرفته اید و گوشی را گذاش . من  به آشپزخانه رفتم که سفره را بیاورم . دو تایی به آشپزخانه رفتیم و سفره را پهن کردیم . نشست و من چایی ریختم . آهنگران سرود حضرت علی (ع) را می خواند . سعید شب قبلش نبود و پاس بود . گفتم سعید این همان نوار است که دیشب پخش کردند . چون سعید نبود . بلند شد که از رادیو آن را ضبط کند . رادیو را گذاشت روی ضبط و آمد تازه نشسته بود ، هنوز چایی اش را بر نداشته بود . زنگ زدند . همین طور که سرش پایین بود به من رو نکرد و گفت کیست ؟ چون منتظر هیچ کس نبودیم . خودش بلند شد و رفت . من چون سفره روبروی در بود و چادر سرم نبود سرم را خم کردم که اگر نامحرم بود چادر سر کنم . از صدایش می فهمیدم که چادر سر کنم و یا اگر کسی نبود همین طور می نشستم . سرم را اینطور دولا کردم . آدم می داند که طبیعی است که سعید در را باز کند و سلام و علیک بکنند . دیدم که سعید اصلا سلام نمی کند . صدایی خیلی کوچک و ضعیف که نمی توانم آن را تقلید کنم کرد . من سرم را کج کردم که ببینم کیست ؟ چرا در را باز نمی کند ؟ و چرا سلام و علیک نمی کند ؟ سرم را که اینطور کردم دیدم لوله اسلحه لای در است و سعید با دو دستش در را فشار می دهد . همان لحظه تا چشم برگرداندم سعید روی زمین بود و این دو داخل بودند . این آمده بود توی هال تا دم راهرو و در را گرفته بود . من پریدم و روی سعید افتادم و بدون اینکه ملاحظه کنم چادر سرم هست پای سعید را گرفتم . بعد متوجه شدکم که چادر سرم نیست . برگشتم و چادر را از روی مبل برداشتم که بیرون بروم . این در را فشار می داد و می گفت برو کنار می زنم . گفتم بزن . مگر مردی بزن . می خواهم بچه ام را دکتر ببرم . مرتب فکر می کردم که فرصت دارد تمام می شود ، سعید روی زمین است و دارد دیر می شود . پریدم طرف تلفن . آن یکی داخل بود پرید تلفن را کشید و قطع کرد . من دیدم تلفن را قطع کرده اند و از تلفن نا امید شدم باز پریدم کنار سعید . سر سعید را بلند کردم . هیچ چیز نمی دیدم ، این که خانه را آتش زده ، در را زده و گلوله می زند ، اینها را نمی دیدم . آن یکی رفته بود توی همه اتاقها و دنبال پرونده می گشت . اتفاقا پرونده هایی که سعید آورده بود همه روی مبل بودند . کور شده نمی دید . خدا کورشان می کند . برگشت به من گفت . پرونده . من بازهم رفتم سراغ این و گفتم برو کنار می خواهم بچه ام را دکتر ببرم . این گفت می زنمت . آن یکی آمد که از پشت بزند . من بین دو نفرشان بودم . این گفت نه نزن بیا برویم دیر است . آمدند بروند در را باز کنند . من باز سرسعید را گرفتم که از در بیرون بروم و هیچ در فکر اینکه ببینم اینها چکار می کنند نبودم . تا سر سعید را گذاشتم روی زانویم نامرد برگشت و یک تیر دیگر به او زد .

 همان برادر : کدامشان زد ؟ این یکی یا آن یکی ؟

مادر شهید : من سرم بالا نبود

برناس : نه من نزدم .

مادر شهید : برگشت و یک تیر دیگر توی سرش زد وقتی که توی سرش زد من دیگر پریدم دنبال اینها . بیخود می گوید رفته بودم در در ایستاده بودم . من هم زمان با اینها بیرون پریدم . بیخود می گوید 5 دقیقه بیرون ایستادم . همازمان با اینها پریدم توی کوچه و جیغ می زدم . اینها پریدند روی موتورشان و همسایه ها بیرون آمدند . گفتم سعید ! آنها هم مثل من ماتشان برده بود و بالاس سر سعید ایستاده بودند . مثل اینکه همسایه پایینی ما جلوی آنها رفته بودند ولی آنها گفته بودند ما خانه تیمی گرفته ایم . کنار بروید وگرنه شما را می زنیم . آنها هم رد کرده بودند و از انتهای کوچه بیرون رفته بودند .

برناس : به قرآن مطلبی را پنهان نمی کنم چون دیگر صحبت از این حرفها گذشته . این جریان یک سال و نیم پیش بود . باور کنید که من از گلوله ای که بعدا زده شد اصلا خبر نداشتم .

مادر شهید :  شاید هم خودت زدی . من که سرم بالا نبود .

برناس : به قرآن مجید خبر نداشتم . ممکن است بعدا که من بیرون آمدم این اتفاق افتاده باشد ولی من چند بار گفتم ولش کن و او را نزن .

مادر شهید : مرا گفتی نزن . پسرم را نگفتی

برناس : بله شما را .

مادر شهید : گفتی نزن بیا برویم دیر شده . خودتان می دانستید کجا را باید بزنید . زدن من این است که من ببینم سعید روی زمین باشد و سر او روی زمین افتاده باشد . زدن من فرق می کند . گلوله ای که به سینه من بزنند با سعید فرق می کند . گلوله من همین بود که زدید . من دوست داشتم هزاران گلوله به سر و سینه من می زدید و سعید تماشا می کرد و جنازه مرا روی دوشهای بلندش می گذاشت و می برد . آن سینه فراخ وی که شما دو نفری زورتان نمی رسید در را باز کنید تا ناچارن به دستش زدید و در را باز کردید . قدش آنچنان بود که پایش روی سنگ جا نمی گرفت و برای اینکه او را غسل دهند پایش را بالای سنگ گذاشتند . آن قد را شما خواباندید . سینه ای داشت که حریف دو مرد بود . سعید به آرزویش رسید و به اعلا علیین رفت به ملاقات خدا رفت . آرزویش بود . با آن سن اش سه وصیت نامه دارد . یکی از وصیت نامه هایش را اگر چشمت می خواند می دید که چه جوری است . خیال می کنی که سعید ضرر کرد؟   

برگرفته از کتاب کارنامه سیاه جلد سوم. بخشی از گفتگوی مادر شهید سعید نوری با قاتل فرزندش.

سعید نوری جوان بسیجی هجده نوزده ساله ای بود که در 21 ماه مبارک رمضان سال 1361، دم افطار و با زبان روزه توسط منافقین کوردل در مقابل چشم مادرش ترور شد. منافقین سپس اقدام به آتش زدن خانه نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کار نشناس ها!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۵۴ ق.ظ

در هر رشته و حرفه و تخصصی حتما عده ای هم در مقام کارشناس و صاحب نظر حضور دارند که بعضا به صرف رانت و یا ظاهر نمایی و القاب دهان پرکن توانسته اند این جایگاه را به خود اختصاص دهند.

این متن حاوی چند خاطره از بعضی کار نشناس های عرصه نویسندگی در موسسات و مراکز فرهنگی است که گاهی با آنها مواجه شده ام. البته دور از انصاف است که اعتراف نکنم از دیدگاهها و نظرات بعضی کارشناسان خبره و صاحب فن مثل آقا مفید اسماعیلی و یا آقا رضا مصطفوی و... هم بهره گرفته و از نکته های آموزنده شان در افزایش وزانت کار استفاده نموده ام.

همانطور که گفتم این متن فقط در خصوص بعضی مدعیان کارشناسی عرصه قلم است که این جایگاه را اشغال نموده و از این جهت که بالاخره باید نظری بدهند به اظهار فضل پرداخته اند:

  • درباره شخصیتی تازه درگذشته باید کاری نوشته می شد. من روی کاغذ نوشتم و کار را عرضه کردم. یک بابای دیگری هم که روحش شاد اساسا نویسنده نبود متنی آورد که تایپ شده بود. کارشناس محترم اصلا به خودش زحمت خواندن و مقایسه قلم و محتوا را نداد و به صرف رؤیت ظاهر حکم داد که آن کار در اولویت خواهد بود. آن کار چاپ شد و دیده نشد. شکر خدا مدتی بعد همان اثر دستنویس را به جای دیگری دادم منتشر شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت.
  • کاری درباره نقش علما و روحانیون در دفاع مقدس آماده کردم. کارشناس باید میخواند و نظری می داد. یک عالمی را نام بردم اهل استان ایلام که می رفت به جبهه و نواقص و نیازهای رزمنده ها را تأمین می کرد. دید بچه ها حمام ندارند برایشان حمام ساخت. کارشناس مدعی زیرش نوشت: عفت کلام را رعایت فرمایید!!!
  • کاری بود در باره یکی از شهدای مطرح. روحانی پیرمرد شهرشان که عالمی ربانی و مشهور بود با او گرم می گرفت و به زبان مازندرانی به عنوان شوخی می گفت: قِشنگه ریکا. یعنی پسر زیبا. کارشناس که از قضا خودش آدم مقیدی نبود زیرش نوشت: این عالم مشکل اخلاقی داشت؟!
  • درباره شهیدی نوشتم که در نوجوانی اش یعنی دهه سی که در روستا حمام نداشتند اگر غسلی به او واجب می شد می رفت داخل چاه که جای پایی داشت می ایستاد و غسل می کرد. کارشناس گفت: این کار غیر بهداشتی است! خب بنده خدا وظیفه نویسنده و راوی نقل واقعیات است و خواننده خودش متوجه می شود که اقتضائات حکم و برداشت هر موضوع در دوره های مختلف چگونه بوده است.
  • در مجموعه خاطرات یک شهید، خاطره ای از شجاعت او در نبرد با ساواک وجود داشت که طنز بود. شهید خودش را زده بود به آن راه و رفته بود وسط مجلسی که ساواکی ها نشسته بودند با صدای بلند قرآن خواند. آنها عصبانی شدند دست و پایش را گرفتند و پرتش کردند وسط کوچه. کارشناس نوشت: این خاطره طنز است حذف شود!
  • مجموعه ای از خاطرات شهدای یک شهر را آماده کردم. هر شهید یک خاطره معنوی و آموزنده داشت. کارشناس گفت: اثر پژوهشی نیست! خب بنده خدا من هم که گفتم کار پژوهشی نیست و شبه داستانی و خاطره محور است.
  • رزمنده ای خاطراتش را نوشت برایش بازنویسی کردم. کارشناس گیر داد که چرا اسم سرداران را نبرده اید! خب این بنده خدا رزمنده معمولی بود. فرمانده نبود که درباره مقام و منزلت فرمانده هان خاطره بگوید. چیزهایی که خودش دید را نوشت که بسیار هم معنوی و آموزنده و فرهنگ ساز بود.
  • در کاری از بعضی وصایای شهدا هم استفاده شد. کارشناس نوشت منبع ندارد! گفتم پدر بیامرز! من خودم دارم منبع می سازم. این دست خط شهید است که از خانواده گرفتم و در بنیاد شهید و حفظ آثار هم ثبت شده. طرف زیر بار نرفت. وقتی دیدم چیزی بارش نیست یک وبلاگ صوری تشکیل دادم. وصیتنامه های مورد نظر را در آن وارد کردم. بعد همان وبلاگ را به عنوان منبع وصایا معرفی کردم که مورد قبول واقع شد!!
  • سر جریان نشر کتابی، ناشر با من صحبت کرد چند بار هم صحبت کرد که مقدمه اش را عوض کنی بهتر است، کار را سبک میکند. زیر بار نرفتم. کار چاپ شد، چند بار هم چاپ شد. از قضا چند نفر گفتند که چه مقدمه جذابی داشت. حتی یک بنده خدایی که شخصیتی فرهیخته است در جمعی گفت همه متن کتاب یک طرف، مقدمه اش هم یک طرف، می چربید به کل کار. کار تا آنجا پیش رفت که همان ناشر هم از من بابت آن مقدمه تشکر کرد. در گوشی یاداور شدم که شما مخالف آن مقدمه و مصرّ بر حذف یا تغییرش بودی. اصلا و ابدا یادش نیامد! الله اکبر!
  • بعضی مواقع کاملا متوجه می شوید غاصب عنوان کارشناس نه خودش نویسنده است و نه مطالعه تخصصی پیرامون موضوع دارد. طرف اصرار میکرد برای کتابی که حجم چندانی نداشت باید فصل بندی با ذکر عنوان صورت بگیرد. هر چه توضیح میدادی که بابا میشود لااقل بدون ذکر عنوان فصل بندی کرد بخش ها را با عدد شماره گذاری کردو... اساسا باید به نظر و سلیقه نویسنده و فهم مخاطب احترام گذاشت. از قضا به حرف طرف گوش دادم. کار منتشر شد و در نقدی که دیگران برایش نوشتند همین ایراد ذکر شد که کار کم حجم نیاز به فصل بندی ندارد! جالب است این کارشناس همچنان هم به کارش مشغول است و هر اثری پیشش برود می گوید چرا فصل بندی ندارد! غیر این نکته دیگری را یاد نگرفت.

جالب است بدانید همین طیف مدعی کارشناسی که گاهی چنین شروع به ایراد گرفتن و خواباندن اثر میکنند با سفارش فلانی و تماس بهمانی کاری بسیار ضعیف که انتشارش مصداق اسراف در مصرف کاغذ است را تأیید و روانه چاپ می کنند.

متآسفانه آنهایی که کلاس می گذارند و سنگین برخورد میکنند بیشتر در امانند. یک تجربه هم این است که کار را دیرتر تحویل بدهید. می گویند دیر شد وقت نداریم و زود می برند برای انتشار. این ویژگی معمولا به نشریات اختصاص دارد.

 در تقابل با چنین مواجهاتی که از روی کم شانسی است به یک ترفند متوسل میشوم. گاهی چند ایراد فاحش و مضحک را عمدا در کار می گنجانم. مثلا غلطهای تایپی یا جملات بی ربط و... طرف ذوق میکرد که مچ نویسنده را گرفته و به ذکر همین موارد به عنوان کشف کارشناسانه خود بسنده میکرد. در اصلاحیه بعدی هم معمولا جز در همان موارد قبل دقت لازم صورت نمیگیرد و کار از زیر سبیلشان رد می شود. اخیرا کاری را به جایی ارائه دادم. کار با موضوع شهدا و دفاع مقدس بود. چند مطلب بی ربط با شهدا و دفاع مقدس را هم در کتاب گنجاندم که چند صفحه میشد تا دست کارشناس برای حذف آن باز بوده و هیجان شغلی اش حسابی ارضا شود. جناب دکتر کارشناس اصلا متوجه نشد و احتمالا متن را نخواند و صرفا از روی عادت گیر داد که چرا نیم فاصله ها رعایت نشده؟ از تیترها و عناوین جذاب تری استفاده کنید!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اتاقک گلی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۵۴ ب.ظ

‫تیوال فیلم اتاقک گلی‬‎

 

بسیار زیبا و دیدنی است. برای نسل جدید که زیر بمباران محصولات فرهنگی بیگانه و ضد تمدن و ملیت خود قرار دارند فیلم اتاقک گلی احیاگر فطرت و غیرت است و بهانه ای برای پرسشگری و تحقیق پیرامون حقایق دفاع مقدس و ذات نورانی انقلاب اسلامی.

ادای دینی هم به شهیدان مظفر داشت. شهدا آنقدر عزیز و خواستنی و زیبا زندگی کردند که هر روز حیاتشان می تواند اثری هنری را پایه گذاری کند. منافقین آنقدر خبیث و پست بوده و هستند که بستر خلق صدها اثر سینمایی و کتاب را ایجاد نموده اند.

اتاقک گلی ترکیبی از چند فیلم مطرح دفاع مقدس را هم در ذهنها تداعی می کند. صحنه های تجمع مردم بومی و بی پناه، شبیه "چ"؛ زنی بر روی کول رزمنده، یادآور "روز سوم"؛ جلوه های ویژه جراحت و خون ریزی، شبیه "تنگه ابوقریب"؛ رزمنده ای که حلقه اش را گم کرد و دو روز از دامادی اش را بیشتر ندید اما پیشمرگ حیات جوانان و ازدواج دو مرغ عاشق شد همان مادری است که در "کارو" پیکر فرزند شهیدش را بالای قله دید اما به یاری مجروحین شتافت و خواهری که در "کودک و فرشته" پی برادر شهیدش برای بچه های دیگر خواهری کرد.

از منظر سیاسی و پژوهشی، "رد خون" شاید نگاه عمقی بیشتری به عملیات مرصاد داشت.

تورج الوند را خدا به سینمای ایران عطا کرد. در پسران و اشک هور خوش درخشید در آپاراتچی در نگهبان شب و حالا در اتاقک گلی، بازی باورپذیری داشت. اسم الوند و ماشین سنگینش و نسبتی که با جنگ نداشت در اتاقک گلی، مرا یاد شهید محمد دالوند در جنگ دوازده روزه اخیر انداخت. در جنگ اخیر دو نفر به نام دالوند شهید شدند که گویا نسبتی با هم ندارند. یکی وحید دالوند که پاسدار بود (اندیمشک) و یکی محمد دالوند (خرم آباد) راننده جرثقیل و خودروی سنگین که نسبتی با رزم نداشت اما به کمک بچه ها آمد، داوطلبانه ایستاد، رشادت به خرج داد و در نهایت مزدش را با شهادت گرفت. امیدوارم روزی برای این شهید عزیز هم فیلمی ساخته شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ما، بنی امیه و اسلام آمریکایی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۵۳ ق.ظ

سازمان حج «عمره تفریحی» راه انداخت

 

خیلی عادی و رسمی و با اعتماد به نفس اعلام کردند از این پس نوع جدیدی از عمره به نام عمره تفریحی توسط سازمان حج و زیارت برگزار می شود.

قرار بود ما انقلابمان را به منطقه صادر کنیم الان منطقه دارد انقلابش را به ما صادر می کند. حالا فهمیدید چرا در مقابل انتقاد قاسمیان از رویکرد تجاری و مبتذل آل سعود هیچ حمایتی از سوی دستگاه دیپلماسی و مسئولین حج صورت نگرفت که هیچ بلکه پشتش را هم خالی کرده و علیهش تند و تند موضع گرفتند؟ بهتر است به این سوال جواب بدهیم اساسا چرا مثل سفر عتبات، مردم مجاز نیستند با اختیار خودشان سفر عمره را به صورت فردی یا کاروانی انجام بدهند؟ چه سهمی گیر آقایان می آید که همه باید از کانال آنها به حج بروند؟ بعضی مومنان البته توانسته اند با پاسپورت کشورهای دیگر به طور مستقل و انفرادی به زیارت خانه خدا مشرف بشوند.

آل سعود میخواهد درآمد بیشتر داشته باشد و توسعه معاویه ای را سرلوحه قرار داده، خب، چرا مسئولان حج و زیارت ما که دانش آموخته مکتب تشیع هستند زود و دستپاچه و منفعلانه با آنها همراستا می شوند؟ فلسفه زیارت خانه خدا، دل کندن از مادیات، اصل برابری، پوشیدن پارچه ای شبیه به کفن... همه اینها قرار است آموزه ای باشد برای توجه به خدا و معنویات؛ حالا با لاکچری بازی بخواهیم کل منطق حج و فلسفه زیارت کعبه را به پول و درآمد بفروشیم!

شما که با آل سعود سر و سرّی دارید و زود همرنگ می شوید لااقل تشویقشان کنید حالا که از حرمت دین گذشتند و برای جذب توریست اجازه دادند زنی بدکاره بر ماکت کعبه برقصد با همین منطق درآمد زایی اجازه بدهند برای ائمه بقیع حرم بسازیم بخدا آنقدر شیعیان آنجا آمده و پول می ریزند که نیازی به چوب حراج زدن به دین و آیین وحی نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خانه موزه مقدم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۴۸ ق.ظ

خانه و موزه مقدم در تهران - مجله اینترنتی همیار

 

محسن مقدم هنرمند نقاش بود و البته باستان شناس. پدرش احتساب الملک از دستیاران مورد اعتماد ناصرالدین شاه بود برای همین خانه ای زیبا در تهران از او هدیه گرفت. مقدم مدتی در اروپا زندگی کرد اما به ایران بازگشت و منزل پدری را احیا نمود. او با حسن سلیقه و توجه به معماری ایرانی و البته مشورت همسرش که متولد بلغارستان و بانویی دانشمند و باستان شناس بود این خانه قدیمی را به زیبایی آراست و به یکی از زیباترین و دیدنی ترین خانه های جهان تبدیل ساخت. میتوانید در مرکز شهر تهران فاصله چهارصد متری کاخ مرمر از خانه موزه مقدم دیدن کنید.

نکته ای که جالب توجه است این که مرحوم مقدم بابت علاقه ای که به میراث فرهنگی داشت وقتی متوجه شد کاوشگران غیرمجاز و قاچاچاقیان عتیقه در حال فروش آثار سفالی و باستانی این مرز و بوم هستند که از قضا بسیاری از آنها از موزه های مطرح اروپا سر در می آورند و حکومت وقت هم در این زمینه حساسیت خاصی ندارد بنا بر انگیزه و عرق ملی با هزینه شخصی اقدام به خرید این آثار نمود که هم اکنون در خانه موزه او ماندگار شده و مورد بازدید علاقمندان قرار گرفته است.

آیت الله مرعشی نجفی نیز زمانی که در نجف تحصیل می کرد متوجه خرید آثار اسلامی قدیمی و نسخ خطی توسط گماشته های انگلیس گردید و به رغم بضاعت ناچیزی که داشت با هزینه روزه های استیجاری در گرمای طاقت فرسای عراق، اقدام به خرید این آثار نمود که هم اکنون کتابخانه وی در قم بزرگترین کتابخانه آثار خطی خاورمیانه است.

خیلی ها نسبت به سرمایه های فرهنگی بی تفاوتند. خیلی ها نسبت به سرمایه های فرهنگی حساسیت نشان داده و نقد و نظر دارند. اما عده کمی هستند که دور از هیاهو پا به میدان گذاشته و برای صیانت از داشته های فرهنگی از عمر و زندگی خویش مایه می گذارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نامیرا راه حسین است و بس

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۴، ۰۵:۴۱ ب.ظ

کتاب نامیرا صادق کرمیار نشر انتشارات کتاب نیستان هنر

 

کتاب نامیرا را خواندم و لذت بردم. داستانهای کربلا مثل خود روضه اباعبدالله هیچ وقت تکراری نمیشوند و انسان هر بار از شنیدنشان حظی چندباره نصیب خود می سازد. چند روز پیش هم کتاب دیگری از نویسنده این اثر خوانده بودم که در همین صفحه به تمجید آن پرداختم هر چند چنین آثار فاخری به تمجید چون منی نیاز ندارند.

ما همه میتوانیم کوفی باشیم. ما میتوانیم با وفا و یا عهدشکن باشیم. هر آن ممکن است عاقبت خود را با یک تصمیم درست یا نابجا دگرگون سازیم. برای عاقبت بخیری خود دعا و فکر کنیم.

یک عده از عبیدالله و دستگاه یزید پول گرفتند یا وعده مقام و به وسیله تطمیع و تهدید مسیر خود را تغییر داده و به یاری ظالم پرداختند.

اما عده ای عمیقا باور داشتند حسین علیه السلام مرد آخرت است و به درد دنیا نمیخورد. نمیتوان برای آبادی دنیا به او اتکا کرد.

عده ای عمیقا باور داشتند وفاق بین مسلمین باید حفظ بماند ولو به تحریف حق و نادیده گرفتن احکام وحی و غربت ولی خدا منجر شود.

راستی معقل از چه راهی توانست به خانه هانی نفوذ کرده و از حضور مسلم در بیت او مطمئن شود؟ پول برای امور خیر! بندگان خدا گمان کردند حالا که پولی برای مبارزه رسیده نباید دست رد زد. او را پیش مسلم بردند. مسلم پول را نگرفت و به فقرای کوفه بخشید، ولی دیگر جایش لو رفته بود و از ساده لوحی اطرافیانش ضربه خورد.

مراقب نفوذ باندهای قدرت و ثروت و کانونهای فساد اقتصادی باشیم. گاه در پوشش کار خیر و جهادی و هیاتی و اعطای وجوه شرعی به اهل دین نزدیک شده و در بزنگاهها از اعتبار خواص موجه برای حل مشکلات قانونی خود و چپاولگری بیشتر بهره می جویند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عقب ماندگی داوطلبانه!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۴۰۴، ۰۷:۴۰ ق.ظ

سید جمال‌الدین اسدآبادی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

این توانی که پاکستان و افغانستان دارند صرف زدن هم می کنند، توانی که عربستان و امارات می گذارند برای زدن یمن، ظرفیتی آماده رزم از جهان اسلام که با پول فشانی ترکیه و سعودی هزینه زدن بشار شد ... اگر این انرژی در راه نبرد با دشمن شماره یک جهان اسلام به کار می رفت؛ اوضاع چنین نبود. نمی دانم باید چقدرش را گردن استعمار پیر بیندازیم که خوب یاد گرفته جهان اسلام را چطور به خود مشغول سازد اما قطعا یک بخشش بر می گردد به استحمار خودخواسته حاکمان ابله کشورهای به ظاهر اسلامی که نفاق خویش را به پای زیرکی و سیاستمداری گذاشته و یا از سر جهل و نابخردی بازیچه مطامع استکبار قرار می گیرند. صد مصلح برتر از سیدجمال هم بیایند بعید است به راحتی بتوانند دولتهای اسلامی را ید واحده قرار داده و استقلال فکری و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی دنیای اسلام را در برابر زیاده خواهی و چپاولگری و استثثماری که از سوی نظام سرمایه داری غرب تحمیل میشود رقم بزنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کتاب درد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ مهر ۱۴۰۴، ۰۹:۲۶ ق.ظ

کتاب درد [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

 

من که از خواندن رمان لااقل در عرصه دفاع مقدس خوشم نمی آید و ترجیح میدهم وقتم را به مطالعه خاطرات واقعی اختصاص داده و برای دیگران نقل کنم از کتاب "درد" نوشته صادق کرمیار لذت بردم. هر صفحه اش این قابلیت را داشت که خواننده را تا پایان ماجرا به دنبال خود بکشاند. افتخار می کنم در دوره انقلاب اسلامی و دفاع مقدس میدانی برای ادبیات ما ایجاد شد که منجر به تولید آثاری فاخر و ماندگار گردیده است. رمان بدون بهره گیری از مکانیسم ماچه (ماچ و بوس های اغواگر رمانتیک آثار تجاری ادبیات اروتیک ناشران و نویسندگان بیمار) در فضایی سالم و با ایجاد جذابیت های محتوایی گیرا و اثرگذار، یک ویژگی و خلاقیت کمتر ایجاد شده است که صادق کرمیار در کتاب درد به خوبی از عهده اش برآمده. اگر از کارگیری اسمهای فرماندهان جنگ که شائبه حرکت تبلیغاتی انتخاباتی نویسنده را دامن میزند به عنوان تنها ضعف اثر اغماض کنیم تکه های طعنه آلود و یا حقیقی نگارنده علاوه بر انعکاس واقعیتهای تاریخ و افزایش معلومات خواننده، زمینه پرسش و مطالعه و تحقیق بیشتر را در ذهن مخاطب ایجاد می نماید. اشاره به وضعیت اروند و میمک در قراردادهای مرزی دوره پهلوی، کاخ پدر فرح در کلن آلمان که آسایشگاه جانبازان اعزامی گردید، بحث نفوذ و حفظ اسرار، دخالت آمریکا و شوروی، وضعیت پذیرش قطعنامه و نگاه مسئولان و مردم و رزمندگان، دلاری های سکته زده بعد از پذیرش قطعنامه، ورشگستگی ناشران ادبیات پایداری، عشق و ایمان رزمندگان و خانواده هایشان، نارسایی لجستیک و تسلیحاتی جبهه حتی تقلبی بودن ماسکهای شیمیایی و... از جمله ریز موضوعات و یا تلنگرهای آموزنده و گاه تکان دهنده داستان کتاب درد است و البته هیچ انسان زیرک و فرضیه پردازی هم شاید نتواند به راحتی پایان قصه کتاب را حدس بزند. دست مریزاد به کتاب درد، دست مریزاد به قلم و علم و هوش نویسنده.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تصور و تصدیق

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ مهر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۵ ق.ظ

‫با ۱۶ درخت با شکوه در گوشه و کنار جهان آشنا شوید - زومیت‬‎

 

پایان نامه یکی از دوستان را می خواندم از این باب که چیزی یاد بگیرم. یک جایی اش آماری داده بود که 24 درصد افرادی که به خودکشی فکر کرده اند سرانجام به این کار دست زده اند.

امروز به گمانم سالروز رحلت رجبعلی نکوگویان معروف به رجبعلی خیاط است. امروز روز میلاد حضرت عبدالعظیم حسنی هم هست. مزار عارف واصل شیخ رجبعلی خیاط در قبرستان تاریخی ابن بابویه در چهار کیلومتری حرم حضرت عبدالعظیم واقع است. رجبعلی می گوید روزی در خیابان می رفت که فکر گناهی به ذهنش خطور کرد و البته در پی انجامش نبود. همین وقت درشکه ای از کنارش رد شد و اسبی که آن را حمل می کرد لگدی به سوی وی رها ساخت. لگد اسب به وی اصابت نکرد. برای رجبعلی سوال بود که چرا این اتفاق رخ داد؟ شنید ندای الهام درون را که این اتفاق به خاطر آن فکر بدی بود که از ذهنت گذشت. گفت خدایا این که فقط یک فکر بود و عملی نشد. ندا آمد آن هم فقط یک لگد بود به تو که نخورد!

معروف است می گویند اگر چه فکر گناه، گناه نیست اما مثل آن می ماند که درون کلبه ای تمیز، آتش روشن کنید. کلبه نمی سوزد اما در و دیوار سفید آن بر اثر دود متصاعد از آتش، سیاه و کدر می گردد. فکر گناه این بلا را بر سر دل آدم می آورد.

خیلی از افرادی که سراغ تجاوز و دزدی و ... می روند قبلا در باره اش فکر کرده و اوهام تراشیده اند. البته خیلی از کسانی که سراغ کارهای خوب می روند نیز به همین شکل، پیش تر رویای کار نیک داشته و به آن فکر نموده اند.

قبح گناه را حتی در حریم ذهن هم نباید شکست.

وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ

برای همین است هم در اسلام هم در علم روانشناسی توصیه شده به کارهای خوب فکر کنید. از تمرکز بر اتفاقات بد گذشته بپرهیزید. از آینده ناامید نباشید. فکر و ذکرتان روشن و پر امید و خوشبین باشد. ان شاءالله خوشی های عالم را بیشتر تجربه خواهید کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایران با شرافت

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ مهر ۱۴۰۴، ۰۶:۴۴ ق.ظ

تماشا آنلاین فیلم چ | تلوبیون

 

دیشب روی کانال دوازده داشت فیلم چ پخش میشد. البته برای چندمین بار به تماشا نشستم تا بشود ساعت هشت و بزنم کانال یک، سخنرانی رهبر را گوش بدهم. فهمیدم آقا قصد دارد همزمان با انتشار سخنان ترامپ، فضای رسانه ای را در اختیار بگیرد. حرکتی که در جنگ روایتهای پس از نبرد دوازده روزه با صهیون و آمریکا نیز پیروزمندانه پیش رفت و داد ترامپ را در آورد.

دو فیلم در سینمای جهان با نام چ تولید شده است. یکی اش خارجی است درباره چگورا در نبرد با آمریکا یکی اش ایرانی است درباره چمران در نبرد با عناصر آمریکا. چمران و حاج قاسم دو شهیدی هستند که آقا بیشترین روایتگری را درباره آنها داشته است.

چ رسیده بود به اینجا که مصطفی فریاد می زد ایران با همه اقوامش ایران است و بعد در پاسخ به منطق تجزیه طلبان گفت: بوی اسرائیل به مشامم می رسد.

زدم آن کانال. چیزی به شروع صحبتهای رهبری نمانده بود. آقا از اتحاد مردم گفت که اوهام دشمن را نقش بر آب ساخت. این حرف را به نوعی دیگر، پیشتر مصی علینژاد هم بیان کرده بود. عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. و بعد درباره ایران قوی سخن گفت. نظامی یا علمی یا مدیریتی و اقتصادی و رفاهی و .... باید محکم و سرآمد باشیم. ماهاتیر محمد در ترجمان وحی نورانی واعدوا لهم ماستطعتم من قوه به قدرت در همه عرصه ها باور داشت و کشورش را اینگونه به پیش راند. کاش صاحب منصبان ذی نفوذ از درک بیان آقا در عرصه عمل عاجز نباشند.

و بعد آقا رفت روی بحث مذاکره با آمریکا. انسان شرافتمند در سایه زور و تهدید تن به خواست مقابل نمی دهد. آمریکا می گوید یا با من مذاکره می کنی یا چنین و چنان می کنم. این مذاکره که دیگر شرافتمندانه نیست. راه باز می شود هر وقت دشمن هر توقعی داشت سخنش را با تهدید به کرسی بنشاند. امانوئل کانت یک جمله ای دارد با این تعبیر که شادمانی ضروری نیست اما شرافت ضرورت دارد. و البته شرافت بالاترین شادمانی است.

صحبتهای آقا تمام شد زدم دوباره کانال دوازده. اواخر سینمایی چ بود. بیسیم چی در لحظاتی که به گمانش واپسین دقایق عمرش در غربت و تنهایی و محاصره دشمن بود خطاب به مرکز نشینان گفت یادتان باشد ما را تنها گذاشتید. من سیدم جدم فاطمه زهراست....

ایرانی تر از آقا، ملی گرا تر از رهبری چه کسی است؟ ایران بدون شرافت، ایران بدون قدرت سرنوشت حاکمیت دویست ساله اخیر شاهان قجر و پهلوی را خواهد داشت. حاکمیت اسلام نگذاشت به رغم همه توطئه ها و خیانت ها در گوشه گوشه کشور، یک وجب از خاک ایران عزیز جدا بشود.

چقدر پایان فیلم چ شیرین است. خمینی عصایش را بلند کرد. سحر دشمن باطل شدنی است. ما پیروزیم اگر در سایه لطف خدا و پناه اهل بیت زندگی کنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خود کرده را تدبیر نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۴:۰۵ ب.ظ

دیپلماسی عزت یا ذلت !

 

به کسانی که اعتقادی به داشتن انرژی هسته ای و بهره مندی از آن نداشتند سپردیم که بروند از حقوق هسته ای ما دفاع کنند! خب معلوم است هر نتیجه ای که به دست بیاید هر قراردادی که بسته شود برای آنها موفقیت آمیز است چون اساسا باوری نسبت به داشتن توان هسته و غنی سازی نداشته اند. 

مشکل از آنهایی است که تفکر این جماعت را می شناختند و صلاحیتشان را تأیید نموده و کار را دستشان سپردند. چوب را بدهیم دست دیوانه، گوشت را بدهیم دست گربه، مقصر ماییم یا آن دیوانه؟ مقصر ماییم یا آن گربه؟! بهترین بچه های این مملکت با کمترین بهانه ای رد صلاحیت شده و پرونده دار می شوند از پایین ترین مناصب سیاسی و اجتماعی محروم میشوند؛ میدان را باز کرده اند برای جماعت فروشنده! و تسلیم پذیر بعد انتظار دارند ملت بصیرت داشته و به رشد و بلوغ سیاسی برسند! شما رسیدید که دیگران برسند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آواز گنجشکها

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۰۹ ق.ظ

اسامی بازیگران فیلم آواز گنجشک ها در حل جدول | جدول یاب

 

غصه نخور، همه چیز درست میشود. اوضاع اینطور نمی ماند. نه تلخی های دنیا ماندگار است نه شیرینی هایش.

تو تلاش کن، روزی را خدا می رساند.

حرص نزن. خیلی از داشته هایی که برای جمع کردنشان زحمت کشیدی در دستت نمی ماند.

مال حرام و یا حتی شبهه ناک، برکت ندارد و از کفت می رود.

خیلی از کسانی که فکرش را نمیکنی روزی به دردت میخورند. از مهربانی به دیگران کوتاهی نورز.

خدا همین نزدیکی است صدای تو را می شنود. رحم کنی حتی اگر به پرنده ای کوچک، خدا به تو رحم خواهد کرد. تقدیر به نفع تو رقم خواهد خورد....

آواز گنجشکها را شاید برای دهمین بار تماشا کردم. ارزشش را داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کافه نوش کافا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۵۳ ق.ظ

قلعه‌نویی بعد از شکست تلخ ایران؛ فیفا باید افتخار کند چنین رئیسی دارد! -  خبرورزشی

 

حضور در جام کافا 2025 تصمیم درستی بود. تیمها قوی باشند یا ضعیف باید خودمان را محک بزنیم. اغلب بازیکنان اصلی تیم ملی در اختیار مربی قرار داشتند. غیر از آزمون و بیرانوند تقریبا همه چهره ها آمده بودند.

بازیکنان اما جدی نبودند و حریفان را دست کم گرفتند . این خودش یک هشدار و تجربه عبرت آموز است. گل اولی که از افغانستان خوردیم هر چند بعدش جبران کردیم اما باید پیام آن را دریافت می کردیم. پیروزی مقابل هند نباید ما را غره می کرد. تساوی با تاجیکستان هشدار دیگری بود که گویا باز هم به خودمان نیامدیم. هجمه ها که به امیر خان دوست داشتنی شروع شد این بار بر خلاف دهه گذشته که تقصیرها را گردن دستهای پشت پرده می انداخت بر سر تیمها و مدیریت لیگ منت گذاشت که می توانست اما از اختیارش برای تعطیلی لیگ و تمرین بیشتر بهره نگرفته است.

بی احتیاطی آریا یوسفی در دقیقه دوم بازی حرکتی بچگانه و از سر ناپختگی بود که منجر به اخراجش شد، هم به تیم و اعتبار فوتبال ملی ما لطمه زد و هم به نظرم آینده فوتبالی خودش برای حضور در تیم ملی را با علامت سوال بزرگی مواجه ساخت. احساس خطر و احتمالا تذکر مکرر مربیان درباره بازیکن ریز نقش ازبکی به نام فیض الله اف و لزوم کنترل او شاید نقش روانی مهمی در حرکت شتاب زده بازیکن جوان ما برای مهار خاطیانه وی داشت. نام او به خاطر حرکات تند و تیزش تا پایان بازی از زبان گزارشگر مسابقه هم نمی افتاد. همه دنبال فیض خدا هستند ما از فیض الله اف می ترسیدیم.

داور قرقیزستانی در حضور عالی رتبه ترین مقام فیفا سعی کرد با وسواس و دقت و بررسی چند باره سوت بزند که طبعا به نفع ما تمام نشد. دو نیمه بازی با مقاومت جانانه به تساوی کشیده شد. دو نیمه وقت اضافه هم داشت به خوبی پیش می رفت. ثانیه های آخر وقت اضافه دوم یعنی دقیقه صد و بیست با ضربه سر علیجان اف گل خوردیم و بازی را به ازبکستانی های مترصد و آرزومند دیرینه برتری بر ایران واگذار نمودیم. رییس فیفا البته به رختکن ایران آمد و از بازی خوب بچه های ما قدردانی کرد.

تحلیلگران فوتبال دنبال شماتت نباشند. فوتبالیستهای قدیمی دنبال انتقام جویی و تصفیه حساب و ابراز حسد نروند. مربی و بازیکنان در مجموع خوب عمل کردند. به این تجربه نیاز داشتیم. بازیکنان ما هر چقدر هم با تجربه و صاحب نام و عضو باشگاههای مطرح دنیا باشند نباید فراموش کنند که هیچ حریفی دست و پا بسته نیست. هیچ کس را نباید دست کم گرفت، حتی خودمان را! حریف قوی باشد یا ضعیف ما باید صد خود را وسط بیاوریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ظاهر بد باطن خوب

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۴۱ ق.ظ

‫آخرین خبر | رونمایی از شخصیت جدید مهمونی؛ و اینک کلاغ نوک خراب!‬‎

 

اتفاقا چندی پیش صبحگاه روز جمعه ای در میدان امام اصفهان نشسته بودم. همه جا خلوت بود و مغازه ها بسته و صرفا دخترکانی مو افشان مشغول دوچرخه سواری دور میدان بودند. این خلوتی به خصوص در اطراف حوض بزرگ میدان باعث فرود انبوهی کبوتر شده بود که بخش وسیعی از حاشیه حوض را پوشش داده بودند. کبوترها زیبا و دوست داشتنی هستند و راه رفتنشان، جلو عقب شدن گردنشان، آب و دانه خوردنشان تماشایی است به خصوص اگر گروهی و انبوه باشند. در این بین اما گاه کلاغی می آمد می نشست وسطشان و کبوتر تنهایی را اگر گیر می آورد به طرفش هجوم می برد و او را فراری می داد. یاد کلاغ ایرج طهماسب افتادم و ته دلم همه کلاغها را فحش دادم که انگار مرض دارند و اصلا قابل اعتماد نیستند. دلم می خواست برم کلاغها را دعوا کنم از آنجا بروند اما خب اگر از روی نیمکت فضای سبز بلند شده و به طرف پرنده ها می رفتم کبوترها هم ترسیده و فراری می شدند و دفاع من از آنها در مقابل کلاغهای وقیح، بی اثر و بی ثمر می گردید.

دیروز اما فیلم کوتاهی را در خبرگزاری فارس دیدم که با ذوق و شوق برای همه دوستان فرستادم. کبوتری دقیقا در همین میدان امام اصفهان داخل حوض آب افتاد و داشت غرق می شد که کلاغی رسید و با منقارش او را بیرون کشید و نجات داد. در این لینک می توانید تماشا کنید. فعلا نظر منفی ام نسبت به کلاغهای آزارگر میدان امام منتفی شد. شاید آن روز هم قصدشان بازی بود درست مثل بعضی ها که شوخی هایشان خرکی است. قصدشان خیر است اما ناخواسته آزار می رسانند. به هر حال روی کلاغها هم می شود حساب کرد. آنها هم روزی به درد می خورند.

https://farsnews.ir/Marziyeh_aliasgari/1757222295327280782/%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%7C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%BA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B5%D9%81%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D9%82-%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%AF

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وفا و جفا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۴، ۰۵:۲۶ ق.ظ

از خوردن هر مالی حرام یا شبهه ناک ابا نداشته باشی، با نامحرم اختلاط داشته باشی، راحت دروغ بگویی، جعل و تقلب برایت عادی باشد، بدخلق و بدبین و پرخاشگر باشی و اطرافیانت را آزار دهی، نماز را سبک بشماری، همیشه طلبکار و ناشکر باشی ... بعد برایت سوال باشد که چرا خدا حاجتت را نمیدهد؟ چرا کارهایت گره میخورد؟ 

چون خدا دوستت دارد! هنوز جزو بندگان خوب خدایی، آنهایی را که دوست ندارد به خودشان وا می گذارد؛ اما دست و بال تو را بسته تا بیش از این اوج نگیری که زمین خوردنت سخت تر خواهد بود. همان خدایی که به مومنانش فرمود دعاها رد خور ندارد و مستجاب است این را هم گفت: اوفوا بعهدی اوف بعهدکم. لااقل این یکبار خدا را شکر کن که نگذاشت از این نقطه ای که هستی بالاتر بروی. چه شکری از این بهتر که قدمی به سوی اصلاح خودت برداری و به عهد ایمانی ات با او عمل نمایی؟ آنگونه باش که خدا میخواهد، آنگونه میشود که تو بخواهی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بعضی مداحها، بعضی منبری ها

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۴ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۱۲ ق.ظ

مراسم ختم پدر علی انصاری: ویترین اقتصاد سیاسی ایران!

روز سوم مراسم روضه در بیت شهیدان عبوری - خزرنما

واکنش خونه به خونه به شایعات اخیر در خصوص پرداخت مبلغ سنگین به مداح معروف  از سوی مالک تیم | طرفداری

 

در جای جای کشور دهها هیات مذهبی مشغول فعالیت هستند که اغلب مستقل و مردمی بوده و خالصا لوجه الله به اجرای مراسم جشن و عزای اهل بیت می پردازند.

این وسط معدودی از افراد هم موقعیت را مناسب دیده و برای کسب وجهه و یا استحکام رابطه با لایه های قدرت و ایجاد حاشیه امن به سمت فعالیتهای شبه هیاتی روی آورده اند.

کسانی که حتی به طور رسمی در سطح رسانه های خبری دارای پرونده پولشویی، اختلاس، سوءاستفاده از بیت المال و ... هستند و با یک سرچ ساده هم میشود از اتهامشان با خبر شد از این طریق به اهداف خود نزدیک میشوند.

اینجا نکته ای مطرح میشود، بعضی مداحهای مطرح و بعضی منبری های سرشناس چطور حاضر میشوند به جای شرکت در هیاتهای معمولی و مردمی و مستضعفی، در برنامه های پر سر و صدا و پر هزینه اینطور افراد شرکت کنند؟ پاکت کلفتی که در پایان مراسم دریافت میکنند چقدر در این تغافل شوم نقش دارد؟ این رفتار مورد تأیید امام حسین است؟ یاد نگرفته اید که نباید خود را در مظان اتهام قرار دهید؟

اگر این افراد که بعضا مداح و سخنران بیت هستند در این سطح ناآگاه و فاقد تحلیل و غافلند که خب دیگر نباید انتظار داشته باشند الگو و راهنمای مردم در بصیرت افزایی قرار بگیرند. برای همین است که در ایام انتخابات مورد بی توجهی مردم حتی در طیفهای ارزشی قرار میگیرند. اگر عمدا به تقویت پایگاههای تزویر متعلق به اشراف و متهمان اقتصادی و گردن کلفتهای اقتصادی می پردازند که قطعا شأنیت راهبری و هدایت جامعه به سمت عدالت و ارزشها و کمال را نخواهند داشت. مجلس ترحیم مرحوم انصاری (هلدینگ تات) را یادتان هست چه افرادی شرکت داشتند و آه از نهاد دلسوزان انقلاب بلند نمودند؟ من از نقاط دیگر کشور خبر ندارم اما هیاتی در امیرکلای بابل و مراسمی اربعینی که دو سال است در شهر ساری برگزار میشود از دیگر نمونه های ناامید کننده بی بصیرتی و یا ضعف نفس بعضی منبری ها و بعضی مداحان صاحب شهرت است که امیدوارم به زودی اصلاح شوند.

بیان این توضیح ضروری است مداحان و منبری های محترمی را هم می شناسم که با چشم پوشی از تمتعات مادی، حاضر به شرکت در چنین مجالس شبهه ناکی نبوده و نیستند که بی شک به مراتبی بهتر خدا برایشان جبران خواهد کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه تغییر موقت مکان فرمانداری بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۳۹ ق.ظ

می گویند بودجه نیست، مردم هم گرسنه اند، اما یکهو حدود صد نفر از دوستان و بستگان را بی ضابطه در شهرداری استخدام می کنند. ساختمان فرمانداری بابل مگر چند سال قدمت دارد؟ چه شد که یکهو به فکر تعمیر و تغییرات داخلی اش افتادند؟

فرماندار  بابل البته بر خلاف استاندار حاشیه ساز مازندران، جوان خوب و سالمی است اما تغییر مکان فرمانداری حرف و حدیثهایی را برایش به دنبال داشته است. عده ای می گویند اساسا مکان جدید داخل یک محله است که تردد و حتی پارک خودرو باعث ایجاد مشکلات متعدد برای اهالی و یا مراجعان می شود. عده ای هم می گویند مکان جدید یک مدرسه نوسازی شده است و با توجه به کمبود مدرسه و وقفی بودن زمین، این تصمیم مصداق غصب است و...

خب این بحثها که قطعا به نتیجه نمیرسد. خیلی از مشکلات مردم مثل ترافیک سرسام آور و وضعیت زباله هم سالهاست که روی زمین مانده و به نتیجه نرسیده است. اما چون بحث غصب به میان آمد بد نیست یادآوری این نکته که بدترین مصداق غصب در مملکت، غصب مشاغل و مسئولیتها توسط آدمهای بی صلاحیت و دست و پا چلفتی است. امروز ایران عزیز که امید مسلمانان و آزادی خواهان جهان است به واسطه مدیریت ضعیف و بی برنامه بعضی مسئولان ناکارآمد که بعضا در حد عضو علی البدل شورای زادگاهشان هم نیستند اما در پرتو بازی های غلط سیاسی نهادهای مهندسی به بالاترین مراتب مدیریتی یا تصمیم سازی کشور رسیده اند با قطع برق و تعطیلی مکرر و آشفتگی بازار و ... دست و پنجه نرم می کند. قبل از اماکن غصبی باید یک فکری هم به حال آزادسازی میزهای غصبی نمود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حضیض ذلت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ شهریور ۱۴۰۴، ۰۶:۲۱ ق.ظ

تنگه مرصاد، نماد غیرت و ایمان و حماسه مردم ایران است. پرچم آزادگی و سلحشوری و دشمن ستیزی ملتی است که در برابر دشمن، با اتکای به خداوند سر تسلیم فرود نخواهد آورد. اینجا یاد صیاد شیرازی زنده است، یاد سردار شوشتری، نمادی از دژ مستحکم ایران در برابر هر نوع تجاوزگری و زیاده خواهی، هلیکوپتر نمادین صیاد که اینجا فرود آمد و نفس دشمن را برید. ماشینهای درب و داغان منافقین هم اینجا به نمایش گذاشته شده و چند شهید گمنام که حافظان اصلی این مرز و بوم هستند. یاد کمال کورسل و شهدای تیپ بدر، یاد بچه های القائم سمنان، یاد بسیجی های بی نام و نشان و آتش به اختیار استان کرمانشاه ... موکبی هم به نام سید آزادگان علی اکبر ابوترابی فعال بود. ابوترابی در زمان بسته بودن راه کربلا پیاده روی عرفه را تا مرز خسروی راه انداخت. تنگه مرصاد مبدأ شروع حرکت نورانی او بود تا خاطره حماسه سازان ایرن عزیز زنده بماند. حالا نام خودش اینجا زنده نگاه داشته شده است. از منافق، پست و پلید تر چه کسی است؟

این خاطره را از آزادگان مختلف در اردوگاههای مختلف شنیده ام. عده ای منافق در بین اسرا بودند که پاسدارها و فرماندهان و روحانی ها را لو می دادند و جایزه می گرفتند. بعثی ها مراقب این جاسوسهای خائن بودند تا کسی آسیبی به آنها نزند. وقتی آزادی و تبادل اسرا قطعی شد، همان درجه داران بعثی می زدند توی سر عنصر منافق و با نفرت و تحقیر می گفتند خاک بر سرت که هموطنت را به ما فروختی.

 این سرنوشت همه خائنان و وطن فروشان است. تاریخ مصرفشان که بگذرد حتی نزد دشمن هم تفاله ای بیش نخواهند بود. وطن فروشی و خیانت، خلاف فطرت است و هر انسان با هر عقیده و مذهبی از پلیدی آن آگاه است. منافقین اما همچنان با هر که دشمن این آب و خاک است دست دوستی می دهند. از منافق پست تر مگر داریم؟

 

photo_2025-08-21_10-34-48_ubrc.jpg

photo_2025-08-21_10-34-56_06d6.jpg

photo_2025-08-21_10-35-06_tacf.jpg

photo_2025-08-21_10-35-43_uw84.jpg

photo_2025-08-21_10-35-10_etl0.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قسم به طلوع فجر کربلا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۹ مرداد ۱۴۰۴، ۰۴:۱۲ ق.ظ

تو ای نفس مطمئن که جز او را نمیبینی. رنج و راحتی، حزن و شادی تو را از خود بی خود نمی سازد. آرامش و وقار داری. دلت قرص و اراده ت در پرتو توکل به او مستحکم است. لغزش نمی ورزی. سست نمیشوی. طوفانها را پشت سر میگذاری و میدانی حساب و کتابی هست و هیچ حقی نخواهد سوخت. به وظیفه ات بی منت و تردید عمل میکنی و اهل صدق و وفایی. ای کوه صبر و یقین برگرد به آنجا که در تراز و شان و منزلت توست. برگرد به آغوش گرم و گرامی که آشیانه توست. برگرد به دامان آنکه تو را تربیت کرد. مربی ات را خودت انتخاب کردی و به این مقام دست یافتی. ارجعی الی ربک. اینگونه انسانی است که به مقام رضا میرسد و هر کس از خدا راضی است خدا هم از او راضی خواهد بود. بندگان خدا اینگونه اند. تو در شمار نیکان عالمی. تو در باغ بزرگ پروردگارت به سر خواهی برد. یهشت مگر جز به شرط آرامش و صفاست؟ بهشت یعنی آنجا که لغو و بطالت نیست. آزار نیست. غم و ترس راهی ندارد. یعنی آنجا که همه چیز را خدا به پیش میبرد. بهشت یعنی آنجا که با حسین زندگی کنی. با حسین بمیری. بهشت یعنی حسین وار زیستن. یعنی رضایت بر آنچه خدا گفت و خواست و رقم زد. یعنی ما رایت الا جمیلا. آرام باشی و بدانی آنکه باید ببیند می بیند. حقی در گستره عالم تباه نخواهد شد. در دل تلاطم امواج چون کودکی در آغوش پدر آسوده بخوابی. مسیرت را برو و بدان خدا هوایت را دارد. عزتت حفظ مانده و عزیز خواهی ماند. دنیا و آخرتتت بهشت است اگر به مرتبه یقین برسی. اگر حسینی شوی. بهشت هر جایی است که نفست مطمئن و راضی است. فجر را سوره حسین نامیدند نه از آن جهت که صرف وصف منزلتش باشد. برای آنکه راه را بیابی و در مسیر درست قدم برداری. طلوع نور در زندگی ات با فکر و انتخاب درست رقم خواهد خورد. حسین یک الگوست. طریقتش تو را به رستگاری میرساند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اسرائیل در خدمت ایران

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ مرداد ۱۴۰۴، ۰۶:۰۰ ق.ظ

سخنگوی نیروهای مسلح یمن: کشتی آمریکایی را در دریای سرخ هدف قرار دادیم -  ایرنا

 

حمله اسرائیل به ایران به اذعان دوست و دشمن، فروپاشی احتمالی نظام اسلامی را سالها به تأخیر انداخت. مشکلات معیشتی ناشی از ضعف مدیریتی دولت و تخلیه هویتی شماری از هموطنان توسط رسانه های مهاجم اگر چه زمینه شورش های اجتماعی را فراهم ساخته بود اما حمله ددمنشانه رژیم کودک کش غاصب به هموطنان بی گناهمان موجی از نفرت نسبت به دشمنان و وحدت در راه حفظ میهن را در دلهای مردم با هر سبک و سلیقه فکری برانگیخت. مردم به رغم فشارهای معیشتی مشکوک بعضی دولتمردان به احترام شهدا و جنگ اخیر به خیابانها نمی آیند.

اینکه نتانیاهو باز هم دست به دعوت از مردم برای شورش زده یا نشان می دهد او بر خلاف تصور بعضی خودی ها اطلاعات و شناخت دقیقی از بافت فکری و فرهنگی ایرانیان ندارد و یا اینکه آرزوهای خود را به زبان آورده و حسرت تحقق آن را می خورد. هر منشأیی که برای این رفتار مضحک و غیر واقعی موجود روانی و خون آشامی چون نتانیاهو تصور کنیم از این حقیقت پرده بر می دارد که روی آوردن به جنگ روانی و تبلیغاتی وی متأثر از احساس شکست و یأس در نبرد میدانی و نظامی است. نتانیاهو در داخل کشور جعلی خود -به خصوص پس از ویرانی چند خیابان که منجر به پناه بردن به آمریکا و درخواست بازدید مسئولان سیاسی غرب از آثار ویرانگر موشکهای ایرانی گردید- از سوی افکار عمومی تحت فشار است.

ورود ناوگان آمریکا به بحرین نیز قرینه دیگری است که نشان میدهد فعلاً قصدی برای حمله مجدد به ایران عزیز وجود ندارد. آمریکا در حمله پیشین از ترس آتش انتقام ایران، تمام نیروها و تجهیزات قابل انتقال خود را از حوالی مرزهای جمهوری اسلامی دور نمود. تجربه انهدام ناوگان جنگی آمریکا توسط ملت قهرمان یمن در دریای سرخ که منجر به تسلیم و پذیرش آتش بس ابرقدرت پوشالی با یمن گردید نیز ثابت میکند این مستکبر غارتگر فعلا با ورود کشتی جنگی اش در پی آغاز نبرد با ایران نیست.

البته نیروهای مسلح ما به خصوص با فرماندهی جدید آن که یک سید ارتشی قمی است بارها تأکید کرده اند که دست بر ماشه آماده پاسخ به هر نوع ماجرجویی دشمن در هر سطحی هستند. با همه این احوال به نظر می رسد به حول و قوه الهی از باب عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد این برهه تاریخی ایران عزیز یکی از پرافتخارترین دوره های زمامداری میهن پرستانه در این سرزمین مقدس به شمار آمده و تا سالهای سال ضامن حفظ امنیت و تمامیت ارضی کشور عزیزمان خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا