اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳۴ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

میر و علمدار

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۵۶ ب.ظ


این بار هم مثل سال های گذشته پیامک خانم حیدری بود که یادم آورد امروز یازده دی، یک روز پس از شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام، سالروز تولد و شهادت سید مجتبی علمدار است.

باز هم به روال هر سال ایشان و همه نویسنده های بسیجی ساری را زیر سوال می برم که چرا هنوز اثر درخوری با موضوع شهید علمدار منتشر نکرده اند؟!

هر استانی بروید و از مردم آن دیار بخواهید نامی از شهدای مازندران ببرند، ممکن است اسمی از بصیر و طوسی و منفرد نیاکی نشیده باشند، ممکن است شک داشته باشند کشوری و شیرودی اهل مازندران بوده اند یا نه، ولی مطمئن باشید با یقین اسم سید مجتبی علمدار را به عنوان مطرح ترین شهید این استان به زبان خواهند آورد. به موزه شهدای بهشت زهرا هم که بروید از شهدای مازندران فقط سه اسم وجود دارد، کشوری، شیرودی، علمدار.

کسی هم واقعاً نمی داند چرا اسم علمدار در جای جای کشور روی زبان ها افتاده. او نه سردار بود و نه در حماسه خاصی به شهادت رسید. شهرتی نداشت و اصلاً تا به حال بودجه ای هم برای طرح نام او هزینه نشده است. کنگره شهدای مازندران او سردار نمی داند که بخواهد ... بگذریم. شهیدی که شاید حتی یک کوچه بن بست هم به نام او نیست چه برسد به اتوبان و... شهیدی که هیچ فیلمی برایش ساخته نشده، کتاب قابل اعتنایی درباره اش منتشر نگردیده همپای شهدای صاحب نامی چون همت و خرازی و جهان آرا و... برای گوش های شنوا آشنا و قابل احترام است. چرا؟!

کافی است نام ژاکلین ذکریای ثانی را جستجو کنید تا به بُعدی از حقایق وجود این سید بزرگوار پی ببرید.

راستی آنهایی که در مشهد مقدس این مطلب را می خوانند یادشان باشد سید مجتبی علاقه خاصی به علی بن موسی الرضا علیه السلام داشت. انشاءالله موقع زیارت، امشب که شب شهادت این شاه غریب است، یاد سید جانبازان شهید مازندران را در محضر سلطان سریر ارتضا زنده نگاه دارند. شادی روحش صلوات.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تقدیم به شهدای گمنام اطلاعات سپاه

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۴۴ ق.ظ

آیا می شود گفت مظلومترین شهید ایران چه کسی است؟

نمی دانم اگر قرار باشد روزی مظلوم ترین شهید انقلاب و دفاع مقدس را انتخاب کنند باید روی کدام شهید دست گذاشت. تا آن جا که من می دانم زندگی و شهادت هر یک از شهدا داستانی از مظلومیت و غربت به همراه دارد که شرح آن، دل هر صاحب دلی را به لرزه می اندازد. شهیدی که حسرت دیدن نوزادش را به دل کشید و رفت، شهیدی که در غربت اسارت با تشنگی جان داد، شهیدی که مقابل چشم زن و فرزندش در خون غلتید و... قصه فراق هر یک از یاران بی نام و نشان مکتب خمینی، کتاب مظلومیت راه عشق و حماسه و دلدادگی است.

یکی از شهدایی که کمتر از او نامی بر زبان ها آمده، نادر علی زاده ساعتلو است. با خواندن حکایت حماسه و مظلومیت نادر، قضاوت کنید آیا او می تواند یکی از غریب ترین شهدای ایران لقب بگیرد یا نه؟

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گروهک های جدایی طلب با بهره گیری از فرصت به وجود آمده و ضعف اجتناب ناپذیر نیروهای مسلح که ناشی از تغییر و دگرگونی های درون سازمانی بود در نقاط مرزی کشور دست به تحرّکات موذیانه ای زدند.

یکی از این گروهک ها، حزب دموکرات بود که در برهه ای از ماه های نخست پیروزی انقلاب، از بعضی روستاهای ارومیه و شهرستان مهاباد تا سنندج و... را در سیطره حاکمیت خود قرار داده بود.

ترورها و راهزنی های عناصر خودفروخته این گروهک، امنیت مناطق شمال غربی کشور را به شدت تهدید می کرد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آذربایجان که تشکیل شده از جوانان کم تجربه اما با ایمان و شهامت ایران اسلامی بود با همان قوای اندک خود درصدد مقابله با تحرّکات این گروهک برآمد.

یکی از راه های مقابله با این گروهک، نفوذ نیروهای پاسدار بومی در بدنه آن بود. نادر پاسدار نوزده ساله ای بود که دوبار به دست جنایتکاران حزب دموکرات اسیر شد. او که هر بار توانست با لطف خدا از چنگال عناصر این حزب جان سالم به درببرد در طول اسارت چند روزه خود به عمق تفکرات الحادی و خوی حیوانی سردمداران این گروهک به خصوص سرگرد عباسی، مسئول شاخه عملیاتی دموکرات ها پی برد.

در آن زمان که کشور از تشکیلات اطلاعاتی رسمی بی بهره بود نادر طرحی ریخت و توانست با اتکا به هوش و نبوغ ذاتی خود به همراه یکی از دوستانش به نام بهزاد دربندی - که بعدها توسط ایادی این حزب ترور شد و به شهادت رسید -  با اسم مستعار به عضویت حزب دموکرات دربیاید. نادر طوری وانمود کرد که قصد دارد نفوذی دموکرات ها در سپاه ارومیه باشد. او برای جلب اعتماد سران حزب، هر از گاه اطلاعات دست چندم و سوخته ای را به آنها منتقل می کرد. یک بار نیز مأموریت یافت تا مقرّ سپاه را منفجر کند. او با هماهنگی قبلی پاسداران انقلاب، اتومبیل اسقاط شده ای را در گوشه ای از حیات سپاه به آتش کشید. عوامل حزب که از فاصله ای دور نظاره گر ماجرا بودند با شنیدن صدای انفجار و برخواستن دود غلیظ از محوطه سپاه، حسابی به وجد آمده و به مهارت و زبدگی خود افتخار کردند!

نادر به مرور توانست اعتماد مسئولان ارشد نظامی حزب را نیز به دست بیاورد و گاه از برخی تصمیمات محرمانه آنان باخبر شود. در این رفت و آمدها یک روز نادر ناگهان به مسئله ای پی برد که نشان می داد سپاه به یکی از سرنوشت سازترین روزهای مأموریتی خود نزدیک شده است. نادر فهمید تا ساعاتی دیگر حزب دموکرات قصد دارد با حمله ای غافلگیرکننده، شهر ارومیه را به اشغال خود دربیاورد. اطلاع فرماندهان سپاه آذربایجان از این تصمیم، آنان را سخت به تکاپو انداخت. سپاه، سابقه و تجربه چندانی در میدان نبرد نداشت. از سوی دیگر از تجهیزات نظامی لازم برای رویارویی قریب الوقوع با نیروهای آموزش دیده و تا بن دندان مسلح دموکرات نیز برخوردار نبود. رسیدن نیروهای کمکی از مرکز هم نیاز به زمان داشت.

تا آ ن روز به رغم تحرکات گسترده گروهک های جدایی طلب که با حمایت کامل آمریکا و شوروی در برخی استان های مرزی در جریان بود هیچ یک از آنها موفق به اشغال شهری بزرگ با موقعیت استراتژیگ مانند ارومیه نشده بودند. وقوع این اتفاق ناگوار می توانست دلسردی و ناامیدی برخی از مردم را در پی داشته و از سوی دیگر منجر به تقویت روحیه نیروهای ضدانقلاب شود.

تصرف ارومیه توسط عناصر ضدانقلاب بی تردید گستره جنایات بی شرمانه آنان در حق مردم پابرهنه حامی انقلاب اسلامی را وسعت می بخشید. در آن فرصت کم، فقط یک راه باقی می ماند. نادر تصمیمش را گرفت. با دوستانش وداع کرد و آماده شد تا حماسه ای بزرگ و سرنوشت ساز را رقم بزند. بهزاد دربندی هم به کمکش شتافت. آن دو تا آن جا که مقدور بود زیر لباس های خود سلاح جاسازی کردند. صبح روز بعد نادر و بهزاد وارد مقرّ حزب دموکرات در مهاباد شدند و یکراست به سمت اتاق فرماندهی عملیات حزب حرکت کردند. سرگرد عباسی در حال توجیه عملیات برای سایر فرماندهان بود. دقایقی بعد صدای پی در پی شلیک گلوله در شهر مهاباد پیچید. نادر و بهزاد توانستند در همان بدو ورود، سرگرد عباسی و تنی چند از فرماندهان نظامی دموکرات را به درک واصل کنند. با دخالت سایر نیروهای مسلح مستقر در حزب، درگیری شدیدی بین طرفین رخ داد. سلاح و مهمات این دو پاسدار غیور انقلاب بسیار محدود بود و توان مقابله آنان با ده ها نفر از عناصر مسلح ضدانقلاب را ناممکن می ساخت. طبق قرار قبلی، بهزاد از مهلکه بیرون رفت و توانست جان سالم به در ببرد. نادر تا آخرین گلوله فشنگ در مقابل ضدانقلاب ایستادگی کرد. او در حالی که مجروح شده بود به اسارت مزدوران حزب درآمد.

نیروهای حزب دموکرات از سه موضوع به شدت عصبانی بودند. اول اینکه تعدادی از زبده ترین فرماندهان نظامی شان را از دست داده بودند. دوم این که عملیات بزرگی که در پیش داشتند را شکست خورده می دیدند و سوم آن که فهمیدند از یک جوان انقلابی کم سن و سال، رو دست خورده اند!

آنان با تمام توان پیکر نیمه جان نادر را زیر مشت ولگد گرفتند. سپس بدنش را به خودوریی بستند و در خیابان های شهر بر زمین کشاندند. اعضای بدن مطهر نادر علی زاده ساعتلو بر اثر کشیده شدن بر روی آسفالت، تکه تکه شد. ضدانقلاب به این مقدار توّحش بسنده نکرد. آنان تکه های بدن نادر را جمع کرده و به آتش کشاندند. سپس خاکستر و باقی مانده اجزای سوخته پیکر این شهید را به رودخانه ای که از شهر مهاباد می گذشتند ریختند.

همه مظلومیت نادر به این مقدار خلاصه نمی شود. او شاید تنها شهیدی بود که کسی برایش مراسم ختم و یادبود نگرفت. نادر با اسم مستعار در قلب نیروهای ضدانقلاب نفوذ کرده بود. عناصر دشمن که به شدت از حماقت خود و زکاوت پاسدار جوان خمینی به خشم آمده بودند درصدد بودند نام و نشان واقعی نادر را کشف کرده و انتقام شکستشان را از خانواده و بستگان او بگیرند. برای همین با توصیه مسئولان امنیتی آذربایجان غربی، خانواده نادر هیچ گونه مراسمی برای جوان شیهیدش نگرفت. خانواده نادر باید با کنترل و تسلط بر رفتار و حرکات خود مقابل همسایگان و فامیل طوری وانمود می کردند که نادر برای کار یا مأموریت به شهری دوردست رفته است. از این رو صدای گریه خانواده این شهید نیز نباید از چاردیواری خانه بیرون می زد و کسی نباید چشمان سرخ و ورم کرده آنان را می دید.

بر اساس خاطراتی از: رضا مؤمنی، رحیم بنائی و رحیم عباسیان از همرزمان شهید

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی رسول راسخ هم جنایت می کند!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ب.ظ


"جنایت و مکافات" ساخته عباس رافعی، فیلمی دارای اغراض شخصی و اعتقادی است که شب رحلت پیامبر (ص) از شبکه نمایش پخش شد.

جوان محور فیلم، فردی ریش دار و مستضعف است که سرمایه دارها را زالو صفت و در پی چپاول و استثمار مستضعفین می داند. او به طور خودسرانه یک نزول خوار را به قتل می رساند. فیلم درصدد اثبات این مطلب است که خود این جوان هم به نوعی زالوصفت است. جوان مذکور چندبار از سوی پلیس به عنوان فردی دارای ایدئولوژی توصیف می شود. نام جوان در فیلم، " رسول راسخ "! انتخاب شده و اسم وبلاگش هم " آسمان کاغذی "! است. تلفیق دو واژه کاغذ و آسمان، می تواند معنای خاصی را به ذهن مخاطب برساند.

اینکه انتخاب اسامی در این فیلم چقدر اتفاقی یا عمدی بوده کافی است به نام یکی دیگر از شخصیت های منفی آن توجه نشان داده شود. در این فیلم، فردی که مادرش نزول خوار بوده و خودش آدمی دزد و شیاد و آشفته و چشمش به دنبال زنی دیگر است، " فرج " نام دارد و فامیلی اش هم " سلحشور " است! این مطلب عمق کینه برخی هنرمندان شبه روشنفکر نسبت به کارگردان انقلابی کشورمان جناب فرج الله سلحشور را به اثبات می رساند.

جالب است که بدانیم این فیلم با پشتیبانی شبکه چهار سیما یعنی با بودجه بیت المال تولید شده است. بعید می دانم ناظران پخش سیما به این سادگی از کنار اغراض شخصی و فکری نهفته در پشت این فیلم گذشته باشند. هر چند انتخاب افرادی مانند فریدون جیرانی به عنوان سیاستگذار شبکه نمایش، پخش چنین آثاری را در مناسبت هایی مانند شب رحلت رسول اکرم (ص) قابل پیش بینی می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیامبر (ص) در آغوش چه کسی جان داد؟

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۰۸ ق.ظ


رسول خدا (ص) در حالی که سرش بر روی سینه ام بود قبض روح گردید و جان او در کف من روان شد. آن را بر چهره خویش کشیدم.

متصدی غسل پیامبر (ص) من بودم، و فرشتگان مرا یاری می کردند، گویا در و دیوار خانه فریاد می زد. گروهی از فرشتگان فرود می آمدند و گروهی دیگر به آسمان پرواز می کردند.

گوش من از صدای آهسته آنان که بر آن حضرت نماز می خواندند، پر بود، تا آن گاه که او را در حجره اش دفن کردیم. چه کسی با آن حضرت در زندگی و لحظات مرگ از من سزاوارتر است؟

علی علیه السلام نهج البلاغه خطبه 197

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر سخنان نگران کننده سعیدی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۲۷ ق.ظ


حجت الاسلام سعیدی نماینده ولی فقیه در سپاه جمعه گذشته در مصلای تهران سخنرانی کرد و هشدار داد که فتنه دوباره درحال احیا است. البته این حرف، برداشت نو و جدیدی نیست و شواهد آن مدت هاست که به وضوح قابل مشاهده است اما این که یک مسئول نظامی خارج از بولتن های غیررسمی، وارد گود شده و هشداری به این صراحت را در سطح جامعه بیان می کند نشان از عمق فاجعه ای دارد که دیر یا زود سرباز می کند.

برای ما که فرقی نمی کند. از سال88 تا کنون آمادگی فکری و فیزیکی خود را برای تقابل با فتنه گران – به خصوص سران ان حفظ کرده ایم. آقایان هم لابد باید بنشینند در خانه های مفت شهرک محلاتی و کلاهدوز و فیش حقوقی شان را جای امن بگذارند که باد نبرد و درباره وضعیت سیاسی کشور تحلیل ارائه بدهند! ما مدت هاست که به این تقسیم کار نانوشته عادت کرده و آن را پذیرفته ایم. کتک خوردن برای انقلاب مال ما، بالا و پایین رفتن از پله های دادگاه ویژه هم سهم ما ... منّتی نیست. روزی که خود را بسیجی و فدایی اسلام نامیدیم با خود عهد کردیم " میزان " را مهم تر از " میز " بدانیم و در سربازی انقلاب کوتاهی نکنیم ولو کره الکافرون و المشرکون و المنافقون...

نکته ای که جناب سعیدی و اتاق فکر ایشان نباید فراموش کنند این است که بخش اصلی اسباب فراهم شدن زمینه احیای فتنه اتفاقاً مربوط به حیطه کاری این بزرگواران است.

لابد یادتان نرفته چه تهمت هایی برای تخریب احمدی نژاد به کار برده اید.

سراج تان رفت در شهرری و گفت احمدی نژاد می خواهد آقا را ترور کند!

سردار حجت الاسلام میم در قم نشست و گفت احمدی نژاد قصد فراخوان برای شورش را دارد!

آقا داد زد مسائل را اصلی و فرعی کنید، مشایی مشکل اصلی مملکت نیست. مهدی طائب رفت پشت تریبون و گفت مشایی جاسوس اسرائیل است. آقا گفت من در بدنه دولت انحراف نمی بینم. ... مشابه مسئله وزیر اطلاعات در دولت های قبل هم تکرار شده بود ... اما فارس و مشرق و دیگر سرویس های تبلیغاتی شما سخنان آقا را نشنیده گرفتند. ذوالنور گفت احمدی نژاد می خواست شاه اردن را به آب گرم سرعین ببرد و روی بدنش دنبال خال بگردد!! دوستانتان احمدی نژاد را فراماسون و حجتیه و منافق و جن گیر معرفی کردند ولی آقا گفت کسانی که چنین تهمت هایی به رئیس جمهور می زنند افراد خبیثی هستند!

برای زمین زدن احمدی نژاد او را در مبارزه با باندهای مافیایی ثروت تنها گذاشتند. رئیس جمهور دردمندانه ناله زد و خطاب به مردم گفت: می دانید که برای مبارزه با گرانی دست ما از کارهای اطلاعاتی خالی است.

بچه بسیجی های پا پتی دور و بر ریاست جمهوری مانند محمد طبرستانی که نه سر پیاز بود و نه ته آن ناگهان دستگیر شده و ده ها روز را بدون دلیل در بازداشت گذراندند ...

آقا بارها گفت که دولت در سیاست خارجه شعائر انقلاب را روی دست گرفت و به آن افتخار کرد... دولت ساده زیست و انقلابی است .... کارهای عمرانی این دولت در طول انقلاب بی نظیر بوده ....

شما ندیدید و نشنیدید و خوابیدید. شاید اعضای اتاق فکر برخی نهادها تصور می کردند هر چه از احمدی نژاد بیشتر سیاه نمایی شود نتیجه اش به قدرت رسیدن باقر قالیباف است و در نتیجه فضای فرهنگی و اعتقادی کشور متحول خواهد شد – لابد مانند تهران! – بانک های انصار و مهر و ثامن و... رونق خواهند گرفت و...

نشد که نشد. این تحلیل ها مال نشستن زیر کولر و آبمیوه خوردن و رد کردن باد گلوست...

مردم افکارشان را به بولتن ها و بولتن خوان ها نسپرده اند و اگر دور یک اصولگرا خط بکشند از نمونه های مشابه او نیز دل خواهند کند.

حالا آقایان این دست و آن دست می کنند که با فتنه قریب الوقوع اذناب سرسپرده آمریکا چه کنند. تکلیف مشخص است. ما تا پای جان در دفاع از انقلاب و ولایت می ایستیم و از کسی هم توقعی نداریم. حضرات هم لم بدهند و آبمیوه شان را نوش جان کنند و اصول تئوریک مدیریت بحران و جنگ روانی را با بر و بچ مرور نمایند. ملالی نیست.

در لوح محفوظ، سرنوشت ما را این گونه تفأل زده اند:

عاشقان را سرشوریده به پیکر عجب است

دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است

  • سیدحمید مشتاقی نیا

واکنش به نامه دوازده نماینده

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۸ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۵۱ ق.ظ

خبرگزاری فارس: نهادینه ‌شدن فساد ناشی از اهمال در برابر چپاولگری آقازاده‌های طلبکار است


به‌گزارش خبرگزاری فارس، نامه 45 تن از طلاب و روحانیون عدالتخواه از سراسر کشور نسبت به نامه هشدارآمیز 12 نماینده مجلس درباره نهادینه‌شدن فساد اقتصادی در کشور، واکنش نشان دادند.

متن نامه عدالتخواهان به وکلای ملت که نسخه‌ای از آن در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفت، به شرح ذیل است: 

«بسم‌ الله الرحمن الرحیم

حضور محترم 12 نماینده مجلس شورای اسلامی

سلامٌ علیکم و رحمة الله

قبل از هر چیز باید اعتراف کرد متنی که مرقوم داشته‌اید، در فضای محافظه‌کارانه و مصلحت‌اندیشانه امروز، کاری خلاف عرف است که شاید اگر مصونیت قضایی تان نبود اکنون باید این نامه را به زندان اوین پست می کردیم! نام آوردن از نهادهایی که تاکنون نازک‌تر از گل نشنیده‌اند و کسی هم جرأت نمی کند کوچک‌ترین نقدی بر رفتار پنهان و پیدای آنها وارد کند، جرم کوچکی نیست!

امیدواریم این تقدیر همراه با گلایه ما را پذیرا باشید؛ تقدیر از اقدام‌تان برای شکستن سکوتی مرگبار که مدت‌هاست آرزوی فریادی عدالتخواهانه را از حلقوم خانه ملت برای مان تبدیل به رؤیا و خیال کرده و گلایه از اینکه چرا اینقدر دیر؟!

اگر آن روز که سکاندار کشتی انقلاب با صدای رسا همگان به ویژه مسئولان را از افتادن در باتلاق اشرافیت و عافیت‌طلبی و دنیاپرستی برحذر می داشت، اقدامی عملی و موثر در جهت رفع دغدغه‌های ایشان بر می داشتیم، اگر نمی گذاشتیم بیش از 10 سال فرمان 8 ماده‌ای ولی امرمان بر زمین بماند و فقط هر سال در سالگرد صدور آن پیام، همایش و سخنرانی برگزار نمی کردیم، اگر هشدارهای علمدار انقلاب در دهه 70 را جدی می گرفتیم که فرمودند "اینطور نباشد که در جامعه، عده‌ای دچار فقر و تنگدستی و تیره روزی باشند اما عده‌ای ثروت‌های افسانه‌ای درست کنند؛ این را اسلام نمی خواهد، این خلاف عدالت است، این همان چیزی است که اگر در جامعه به وجود آمد و به آن میدان داده شد، آن وقت دیگر تأمین عدالت اجتماعی در جامعه، شکل افسانه واری به خود خواهد گرفت، دیگر نمی شود امیدوار بود که جامعه به عدالت اجتماعی خواهد رسید، باید جلوی این را گرفت"، اگر آن روزی که مسئول ارشد قوه مجریه کشور در اوائل دوران به اصطلاح سازندگی، راه را برای چپاول اموال عمومی توسط عده‌ای ویژه خوار و نورچشمی باز می کرد، فریاد می زدیم، اگر در مقابل شکل گیری نسل جدیدی از تازه به دوران رسیده‌ها و آقازاده‌های مغرور و طلبکار و پر ادعا می ایستادیم، اگر غارتگران بیت‌المال و ثروت‌اندوزان فرصت‌طلب را به بهانه دفاع از امنیت سرمایه‌‌گذاری در حاشیه امن قرار نمی دادیم، اگر فریادهای حق طلبانه طلاب و دانشجویان عدالتخواه، انقلابی و ولایت‌مدار در سال‌های گذشته جدی گرفته می شد و نمی گذاشتیم در غربت و تنهایی به جرم عدالتخواهی اما به بهانه تشویش اذهان عمومی و اقدام خلاف شأن روحانیت متهم شوند و مجازات بکشند و از همه مهم‌‌تر اینکه اگر نظارت نیروهای مردمی بر عملکرد مسئولان که به تصریح اصل هشتم قانون اساسی وظیفه و حق همگان و بیش از هر مطلب دیگری مورد تأکید مقام معظم رهبری بوده به رسمیت شناخته می شد و نیروهای بسیجی و حزب‌اللهی سراسر کشور نیز خود را از وسط میدان کنار نمی کشیدند و مسئولیت عظیم امر به معروف و نهی از منکر را منحصر در مصادیق معدود نمی کردند و نمی گذاشتیم که عدالتخواهان به دلیل کنار نیامدن با کانون های قدرت و ثروت، مظلومانه از عرصه نقد و نظارت بر عملکرد مسئولان حذف شوند و ده‌ها اگر دیگر نبود، کار به جایی نمی رسید که اعتماد مردم به نهادهای مسئول به حضیض برسد.

اگر صدها قصور و تقصیر نبود، کار به جایی نمی رسید که دیده‌بان همیشه بیدار و بصیر انقلاب دردمندانه بفرمایند "از همان وقت که گفته شد فساد ریشه‌دار می شود، ریشه پیدا می کند، شاخ و برگ پیدا می کند، هر چه بگذرد کندنش مشکل می شود - اینها گفته شد، اینها تأکید شد، اینها همه بیان شد - اگر عمل می شد، مبتلا به این مسائل نمی شدیم. حالا مبتلا شدیم" یا آنجا که می فرمایند "چند سال قبل از این، بنده درباره فساد اقتصادى، به رؤساى قوا نامه دادم، خب با فساد اقتصادی مبارزه کنید، به زبان گفتن که مطلب تمام نمی شود؛ عملا با فساد مبارزه کنید، هی بگوییم مبارزه با فساد اقتصادی، خب کو؟ در عمل چه کار شد؟ چه کار کردید؟ اینهاست که انسان را متاثر می کند" و امروز مجبور نبودیم بخاطر یک بابک زنجانی کوچک، اینهمه هزینه مادی و معنوی بپردازیم و 12 نماینده مجلسی که در رأس امور است، تمام قد به میدان بیایند و معلوم نباشد بتوانند او و امثال او را به پشت میز عدالت بکشانند.

در پایان یک‌بار دیگر حمایت خود را از اصل نگارش چنین نامه‌هایی و پرداختن به چنین موضوعاتی اعلام می کنیم؛ هر چند بعید می دانیم سران قوایی که فرمان 8 ماده‌ای مقام عظمای ولایت را بیش از 10 سال کنار گذاشته‌اند و اقدامی در خور توجه انجام نداده‌اند، برای نامه هشدارآمیز شما ارزشی قائل شوند و در مسیر کسب و کار و تجارت و عبادت خالصانه امثال بابک زنجانی قهرمان! و آقازاده‌های برخوردار از حاشیه امن و باندهای مافیایی هزارفامیل مانعی ایجاد کنند؛ چرا که از دید بعضی آقایان، تامین امنیت یقه سفیدها و ویژه خوارانی که یک‌‌شبه و بی هیچ رنج و مشقّتی به سرمایه‌های هنگفت بادآورده دست یافته‌اند، از هر واجبی واجب‌تر است.

به هر تقدیر، ما به عنوان جمعی از طلاب حوزه علمیه که به همراه سایر اقشار جامعه سال‌هاست در راستای لبیک به ندای رهبر حکیم انقلاب، درصدد راه‌‌اندازی یک نهضت عدالتخواهی از درون نیروهای مؤمن و معتقد به نظام مقدس جمهوری اسلامی هستیم، همراهی خود را با هر گونه اقدام انقلابی و حق طلبانه - مشروط به خالصانه و دلسوزانه بودن آن اقدام- اعلام داشته و انتظار داریم مسئولین نیز فعالیت‌های عدالتخواهانه مردمی و نظارت آنها بر عملکرد و رفتار کارگزاران نظام را که مهم‌ترین مطالبه مقام عظمای ولایت از جوانان و نیروهای دلسوز انقلابی بوده و هست، باور داشته و نهضت عدالتخواهان ولایتمدار را یاری رسانند.

باشد که با توکل بر خدای بزرگ و همت همه نیروهای ارزشی نظام، گامی مؤثر در جهت تحقق آرمان‌های اسلامی و انقلابی و خشنود کردن قلب مقدس امام زمان‌ ارواحنا فداه و نائب برحق آن حضرت امام خامنه‌ای حفظه‌الله‌تعالی برداریم؛ انشاء‌الله و من الله التوفیق».

گفتنی است؛ این نامه در تاریخ هفتم دی ماه 92 توسط 45 طلبه و روحانی عدالتخواه از حوزه‌های علمیه سراسر کشور به رشته تحریر درآمده است.

در میان امضاءکنندگان این نامه، اسامی حجج اسلام علیرضا جهانشاهی (طلبه سیرجانی)، موسی علیزاده (طلبه کلیبری)، روح‌الله بجانی (طلبه تبریزی)، رحمت‌الله معظمی (طلبه بروجردی) و محسن شیرازی (طلبه قمی) به چشم می خورد.

حجج اسلام مجید فرج‌پور (از روحانیون عدالتخواه تهران)، سید حمید مشتاقی نیا (از روحانیون عدالتخواه بابل)، حسین دیلم (از روحانیون عدالتخواه گرگان)، احسان قلندری (از روحانیون عدالتخواه ارومیه)،  علی مهدوی فر (از روحانیون عدالتخواه کاشان) و محمدرضا فراهانی(مسئول گروه جهادی - تبلیغی فدائیان عدالت و از روحانیون عدالتخواه همدان) از دیگر امضاءکنندگان این نامه هستند.

http://yaran57.com/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-45-%D8%AA%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%88%D9%86-%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AA%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87-%D8%AF/

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی تهران کربلا شد!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۲۸ ب.ظ

مدتی از فتنه88 می گذشت. یک روز داشتم با یکی از خودباخته های سیاسی بحث می کردم. از شهدای فتنه که گفتم و مظلومیت بسیجی ها، طرف مدرک و سند خواست که اسم یکی از بسیجی های شهید فتنه را ببرم. دیدم راست می گوید. منبع من یک تصویر بسیار کوتاه بود که شبی از خبر سیما پخش شد و تشییع شهیدی را در شهرری نشان داد.

هر چه در اینترنت جستجو کردم اسم کسی را ندیدم جز حسین غلام کبیری که اطلاع خاصی از او منتشر نشده بود. داشتم شک می کردم که نکند اصل خبر دروغ است. یک روز بلند شدم رفتم بهشت زهرا. مسئولین خانه شهید هم اطلاعی از این موضوع نداشتند. مشغول زیارت قبور شهدا بودم که در مقابل قطعه55، جایی که شهدای دو سه دهه پیش دفن هستند چشمم به بنای یادبودی از شهید حسین غلام کبیری به عنوان شهید فتنه افتاد. چند قدم جلوتر رفتم و مزار شهید را هم پیدا کردم. خیلی خوشحال شدم و خدا را از ته دل شکر کردم. همان جا مقابل عکس شهید ایستادم و عهد کردم او را از این غربت بیرون بیاورم.

به قم برگشتم. چند روزی نگذشت که ابوذر حبیبیان تماس گرفت و مرا برای همکاری موقت به حوزه هنری شهرری دعوت کرد. چند روز از حضورم در شهرری نمی گذشت که متوجه شدم حسین غلام کبیری در نزدیکی اداره ما در محله شهادت زندگی می کرد. عزمم برای تحقیق بیشتر جزم شد. از طریق یکی از همکاران بسیجی ام جناب امیر مهریزدان که در دفتر جلیلی هم رفت و آمد داشت با دوستی به نام جعفری آشنا شدم که ده ساعت مصاحبه از خاطرات غلامکبیری را جمع کرده بود.

زود دست به کار شدم، خاطرات را بازنویسی کردم و با عنوان فرزند آسمان در اینترنت قرار دادم. بازتاب آن بسیار مثبت بود. خیلی از سایت ها و نشریات به انعکاس خاطرات شهید پرداختند. وبلاگی هم برای این شهید راه انداختم که متأسفانه رمز ورودش را گم کردم! در دیداری که با وحید جلیلی داشتم متوجه شدم شهدای بسیجی دیگری هم مانند فیض و ذوالعلی و رضایی و... در فتنه، کربلایی شده اند. روح همه شان شاد. انشاءالله خداوند باعث و بانی مظلومیت و شهادت این بچه ها را به خاک سیاه بنشاند.

خواندن دوباره این خاطرات زیبا را به شما هم توصیه می کنم:



فرزند آسمان

 

قرار است نگذاریم حسین غلام کبیری بیش از این مظلوم بماند .

شاید به خاطر این که تا بود نمی گذاشت شهدا مظلوم بمانند . شاید برای آن که نگذاشت انقلاب ، مظلوم بماند . شاید  . . . .

ما ، مدیون حسین و همه حسینیان شهید فتنه 88 هستیم .

 باور داریم تا خون شهید نباشد ، هیچ کجا  سعادت آباد  نمی شود .

آن چه پیش رو دارید برشی کوتاه از زندگی جوان هجده ساله ای است که در بحبوحه فتنه رنگ و ننگ ، ریشه سبز انقلاب را با خون خود آبیاری کرد .

---------------------------------------------------------------------------------

حسین غلام کبیری

تولد : 9/8/1370 شهر ری

شهادت : 25/3/1388 تهران . سعادت آباد

---------------------------------------------------------------------------------------

۱- دکتر گفت : دیگر دیر شده . بچه که زردی می گیرد آن هم به این شدت زود باید جراحی شود .

دلم شکست . ملحفه پیچیدم و بردمش خانه . گفتم یا صاحب الزمان (عج) این پسر همنام جد بزرگوار شماست . او را بیمه موسی بن جعفر (ع) کرده ام . . .

خیلی گریه می کرد . آرام زدم به پهلویش . برای معاینه که بردیم گفتند : همان ضربه کوچک ، کار خودش را کرد . دیگر به عمل نیازی نیست . رئیس بیمارستان می گفت : عکسش را بدهید می خواهم این معجزه را به همه نشان بدهم .

۲- پیاده می رفت مدرسه و می آمد . تعجب کردم . پیگیر که شدم فهمیدم پول توجیبی هایش را می دهد به پیشنماز مسجد تا به نیاز مندان برساند .

۳- داشت مرد می شد ! راه می رفت و درباره انقلاب می پرسید . تحقیقاتش که کامل شد گفت : من به این نظام اعتقاد دارم .

چون با منطق پذیرفت دیگر کوتاه نمی آمد .

۴- درس که نداشت می رفت سر کار . برایش کم نمی گذاشتیم . اما می خواست روی پای خودش بایستد .

۵- با آن همه کار ، دم افطار دیگر رمق نداشتیم . حسین تازه می رفت صف نانوایی ، سنگک گرم ببرد سر سفره . می گفتم : عجب حالی داری تو .

می گفت : تو چرا بی حالی ؟!

۶- خودش می نشست لباسش را اتو می کرد . نامرتب بیرون نمی آمد . می خواستیم با او جایی برویم مجبور بودیم دستی به سر و وضعمان بکشیم .

۷- خستگی اش را ما ندیدیم . به کار ، نه نمی گفت . فرق نمی کرد روضه هیئت باشد یا عروسی بچه بسیجی ها در فرهنگسرا . پای کار محکم می ایستاد .

۸- می گفتم : بابا این از تو بزرگتر است . نگاه به هیکلش بکن . هوس کتک داری ؟

این حرف ها برایش معنا نداشت . می گفت : کسی که امنیت نوامیس جامعه را به خطر می اندازد باید نهی از منکر شود .

۹- تازه به آن محل رفته بودیم . غریب بودم . بچه های هم سن و سال من یک گوشه نشسته بودند . داشتم رد می شدم .چشمش به من افتاد . آمد جلو . زود گرم گرفت و مرا کشید وسط دوستانش . شدم بچه هیئتی . دیگر احساس غریبی نداشتم .

۱۰- بابام می گفت : آهان . . . ! رفیق یعنی این .

خیلی های دیگر هم به مادرش می گفتند : خوش به حالت . چه پسری داری .

۱۱- جانشین معاون عملیات پایگاه بود . پایگاه حجتیه شهر ری . با بسیجی هایی از محله شهادت که یکی از مذهبی ترین و پرافتخارترین نقاط این شهر است . کارت فعال نداشت اما فعال بود . اولین نفری بود که وارد پایگاه می شد و آخرین نفر بود که بیرون می رفت . کارش در بسیج از روی تکلیف بود .

۱۲- رفتیم فلافلی . قرار بود من مهمانش کنم . سیصد تومان بیشتر نداشت . همان را با اصرار گذاشت توی جیبم . می گفت : تو زن و بچه داری . لازمت می شود .

۱۳- زیارت شاه عبدالعظیم برایش تکراری نمی شد . دلش که می گرفت یک راست می رفت همان جا . انگار نه انگار این همان حسین قبلی است ! شوخی هایش کنار می رفت . روی صورتش فقط اشک بود و اشک .

۱۴- عشق زیارت بود ! هر برنامه ای بود خودش را می رساند . این وسط ، حال و هوایش در جمکران دیدنی تر می شد .

 ۱۵- منتظر مجلس نمی ماند . برای خودش هر جا که بود روضه می خواند و سینه می زد . همیشه زیر لب نجوا داشت . گفتم : پسر ! شاید مردم فکر کنند دیوانه ای ! گفت : من حسینم . عشق من هم حسین است .

۱۶- همه اش می گفت : من آخر شهید می شوم . می خندیدم . می گفت : حالا نگاه کن . اگر آخرش شهید نشدم !

به مادرش هم این را گفته بود .

۱۷- استعداد خوبی داشت . یک بار هم تجدید نیاورد . طرح ساختمانی اش در جشنواره مقام آورد و سکه گرفت . برای دانشگاه یک بار که امتحان داد قبول شد آن هم در شهر خودش ، بدون کلاس کنکور .

به آینده اش خیلی امید داشتیم .

۱۸- نگاهی به قبرها کرد و گفت : می خواهم بدهم سنگ قبرم را بنویسند . ورودی امامزاده عبدالله بود . شوخی کردم اما . . . توی حال خودش بود . گفت : برای رفتن خیالم راحت است . داشت استغفار می کرد . درست دو روز قبل از شهادتش .

۱۹- از راه که رسیدم دیدم ناراحت و افسرده است . هیچ وقت این طور ندیده بودمش . شروع کردم به حرف زدن . نمی خواستم چیزی روی دلش سنگینی کند . بغض کرده بود .

توی خیابان با چند نفر بحثش شده بود . می گفت : بر فرض تقلب شده ، دیگر چرا به عکس امام اهانت می کنید ؟

۲۰- قیافه اش ، صورتش ، حالتش ، نگاهش عوض شده بود . بگویم معصومیت یا نورانیت در چهره اش پیدا بود ، اغراق نکرده ام . از شوخی های همیشگی اش خبری نبود . گفت : می خواهند برایم زن بگیرند ! گفتم : برو تو که بچه ای هنوز ! چند ثانیه نگاهم کرد .

با هم شروع کردیم به نقشه کشیدن . با آن برنامه ریزی عجب مراسمی می شد . مگر چند روز طول کشید ؟ دنیا روی سرم خراب شد.

۲۱- از حمام که درآمد لباس های مرتبی پوشید و نشست سر سفره . گفت : مادر ، روزت مبارک . به شوخی گفتم : این طوری که قبول نیست ! سرش را پایین انداخت . گفت : الان دستم خالی است اما کار می کنم و . . .

از دلش درآوردم . اما ته دل خودم ماند . طاقت شرمندگی اش را نداشتم . چه می دانستم این آخرین روز دیدار است .

۲۲- جلوی آینه ایستاد . تمام قد ، خودش را ورانداز کرد . شب های قبل می گفتم : شلوغ است . خطر دارد مادر . اوباش از پشت خنجر می زنند ! آن شب زبانم باز نشد . برگشت نگاهم کرد . نگاهی که هنوز دلم را می لرزاند .

۲۳- بچه ها همه شان خسته بودند . صبح باید می رفتند سر کار . شب هم درگیری . یکی کاسب بود . یکی کارمند یا کارگر . فرقی نمی کرد . بسیجی ، بسیجی است .

حسین هم خسته بود . فقط یک لقمه نان خورد که گفتند عملیات است . راه افتاد و رفت سعادت آباد .

۲۴- دلم می خواهد آن راننده پرایدی که نصف شب بچه بسیجی ها را زیر می گرفت  ببینم . همان که حسینم را شهید کرد .

کاری اش ندارم به خدا ! فقط می خواهم بپرسم دلت آمد پسر به این قشنگی را از مادرش بگیری ؟!

۲۵- در آن اطراف شهیدی نبود که پیکرش را بیاورند و او به تشییعش نرفته باشد . برای شهدا از دل و جان مایه می گذاشت .

تشییع خودش هم دیدنی بود . در قطعه 55 همسایه شهدا شد . حالا هم به برکت شهدا اسمش سر زبان ها افتاده است .

۲۶- رفته بودیم مشهد انگار . دور سفره ای بزرگ نشسته بودیم . صدایی بلند شد : آقا دارد می آید . . . حسین پرید . آماده آماده بود . زد روی شانه من . گفتم : نه . من نمی توانم .

معطل نماند . رفت که رفت .

27-  خون شهید هیچ وقت هدر نمی رود . دیدید یک دفعه شورش ها خوابید . فتنه گرها رسوا شدند . خون پاک او چهره زشت و حیوانی منافقان را برملا کرد و سندی شد بر اثبات مظلومیت ناگفته بسیجیان خامنه ای .

28- آقا را که دیدیم دیگر نمی‌دانستیم چه‌کار کنیم. حسین دوست داشت آقا را ببیند. وقتی ایشان را دیدیم، گریه می کردیم. آقا گفتند دخترم خوشحال باشید که حسین دانشگاه اصلیش قبول شده است. دیدار آقا برای ما از همه بهتر بود.

بر اساس خاطراتی از : حسن غلام کبیری ( پدر شهید ) – مادر شهید -  حبیب غلام کبیری ( برادر شهید ) – آقایان : هومن آذرمیر – علی جوالی – امیر ناصری – حامد ملا – محمد جواد سعیدی – اصغر برزگری .

جمع آوری خاطرات : مهدی جعفری

تنظیم وبازنویسی : سید حمید مشتاقی نیا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کوفه در رگ زمان جاری است!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۲۳ ق.ظ

 " روحانیانی که خروش نورس حوزه علمیه مشهد را تاب نمی آوردند، برای ابراز نگرانی از عواقب کار به خانه آیت الله زاده اردبیلی رفتند و با تشریح فعالیت های چند روز گذشته روحانیان مخالف حکومت، پناه به خدا بردند و گفتند خدا عاقبت این کار را ختم به خیر کند! برخی دیگر گفتند: معلوم نیست این دستگاه های انتظامی چرا مخالفین و افراد اخلالگر و ناراحت را تنبیه نمی کنند؟ باید طرفداران خمینی تنبیه شوند که دیگر کسی جرأت اقدام خلاف و اخلالگری نداشته باشد "1

می دانید قضیه چه بود؟ آیت الله خامنه ای و طبسی و محامی از طلاب و فضلای مشهد درخواست کردند که در مقابل شهادت فجیع روحانی مبارز آیت الله سیدمحمد رضا سعیدی توسط ساواک ساکت ننشینند. آن وقت یک عده از هم لباسی های آنان نه تنها در مقابل مظلومیت شهید سعیدی سکوت کردند بلکه جمع شدند و از رژیم درخواست کردند این طلبه های جوان مرید خمینی را تنبیه کند!! جل الخالق! باز هم می پرسید آیا علم دین، انسان را به احکام دین ملتزم می سازد؟ باز هم پیامک می دهید که اگر در سال 61 هجری بودیم اوضاع چگونه رقم می خورد و...؟!!

1-هدایت الله بهبودی، شرح اسم، ص347، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درخواست انصار حزب الله بابل برای آزادی سران فتنه!!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۳۹ ب.ظ


                    

                                                          بسم الله الرحمن الرحیم

                                          «الفتنةُ اشدُّ من القتل» بقره / 191

فتنه شوم سال88 آنقدر عمیق و دارای ابعاد پیچیده بود که هنوز هم بسیاری از زوایای آن مورد بررسی قرار نگرفته است. از این رواست شخصیتی که بعد از وقوع آن فتنه سیاه تاکنون بیشتر از همه صاحبان تریبون و قلم به این موضوع پرداخته است کسی نیست جز مقتدر مظلوم نظام، رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای مدظله العالی.

آنچه در فتنه صهیونیستی 88 رخ نشان داد چهره منافقانه برخی از صاحبان زر و زور و تزویر بود که زیر نقاب انقلابی گری و وابستگی ظاهری به حضرت امام (ره) آتشفشان شرارت و خباثت خویش را بر دامنه ثبات و اقتدار جمهوری اسلامی شعله ور ساختند تا از این رهگذر به قیمت پایمال شدن خون هزاران شهید اسلام و انقلاب، ورشکستگی سیاسی خویش را جبران نمایند.

امت حزب الله و جوانان با غیرت ایران اسلامی در خروش عاشورایی خود مُهر پایانی بر فتنه کور منافقان جدید زدند و این آمادگی را داشتند تا بر طومار حیات ننگین سران فتنه نیز همان مُهر را بنشانند اما به دلیل پایبندی به اصول مقدس نظام ولایی از تنبیه خودجوش آنان پرهیز نمودند. از این بابت سران فتنه، وابستگان و خاندان انان تا نسل های بعد باید خود را وامدار رهبری معظم انقلاب دانسته و هر روز هزاران بار به درگاه خدا سجده شکر به جا آورند که اگر اعتقاد بسیجیان به اصل مترقی ولایت فقیه نبود دودمان آنان را برای همیشه تاریخ بر باد می دادند.

اینک در پرتو روی کار آمدن دولت مدعی اعتدال و با تنفس مصنوعی برخی مردان خاکستری دولت یازدهم، شاهد احیای دوباره نام و یاد فتنه گرانی هستیم که در این سال ها با بهره گیری از رأفت نظام اسلامی در کنج عزلت خزیده بودند و جرأت حضور در جمع مردم ولایت مدار را نداشتند.

فتنه گران به خوبی می دانند که از بدنه اجتماعی برخوردار نیستند که اگر چنین بود یوم الله نه دی روز مرگ فتنه لقب نمی گرفت. از این رو با دعوت از برخی دانشجویانی که گاه به دلیل فساد اخلاقی و توزیع موادمخدر از دانشگاه ها اخراج شده بودند برای ادامه حضور در محیط های علمی درصدد جنجال آفرینی در فضای تحصیلی دانشگاه و توقف رشد چشمگیر علمی کشور هستند. از سوی دیگر روی کارآمدن برخی عناصر بدنام فتنه در مشاغل کلیدی قوه مجریه پیامی جز احیای مجدد فتنه و تلاش دوباره برای از سرگیری ناامنی و نارضایتی اجتماعی ندارد. نمونه یکی از این انتصاب های حاشیه دار، صدر حکم فرمانداری شهرستان انقلابی بابل – به عنوان کانون مرکزی انهدام فتنه در مازندران – به نام یکی از چهره های فاقد صلاحیت و مسئله دار است که به رغم اعتراض پیاپی علما، معتمدین، خانواده های شهدا، هیئات مذهبی و مردم دلسوز این شهر صورت گرفته است.

نیم نگاهی به این رویدادها نشان می دهد دولت یازدهم به موازات تحمل حقارت های مکرر در عرصه بین الملل، به دنبال ابراز وجود و قدرت نمایی در مقابل اقشار مذهبی جامعه و برنامه ریزی برای ایجاد حاشیه و هیجانات اجتماعی است. برداشت معکوس دولت از مفهوم آیه شریفه " اشداء علی الکفار و رحماء بینهم " واضح ترین دلیل بر پوشالی بودن داعیه اعتدال گرایی است. دولت پنجاه ممیز هفت دهم درصدی به اصطلاح راستگویان که بر خلاف وعده های انتخاباتی هنوز برنامه ای جدی برای رفع مشکلات معیشتی ملت ارائه نداده، با کمال تأسف، مانند اسلاف شکست خورده خود که آزادی مورد قبول غرب را از نان شب مردم واجب تر می دانستند، به دنبال فیس بوک بازی و رفع ممیزی آثار مسموم هنری و اصرار بر دفن چند آوازه خوان زیرزمینی و هرزه موسوم به گروه سگ های زرد! در قطعه هنرمندان و سلام و علیک با عروسک سیاه و مؤدب! خیمه امپریالیسم و ... است.

نقد و بررسی رفتار چند ماهه دولت یازدهم و افشای رویکرد ضد و نقیض آن فرصت دیگری طلب می کند. آن چه که در آستانه حماسه ماندگار نه دی از سوی برخی وابستگان و حامیان دولت دامن زده می شود حکایت از برنامه ای منسجم برای تحریف جنایات فتنه گران و مظلوم نمایی و تطهیر آنان دارد که اگر هشدار اهل بصیرت در خصوص این تلاش های شوم مورد توجه قرار نگیرد یک بار دیگر تجربه اهمال در برخورد با آشوبگران تیرماه 1378 در واقعه کوی دانشگاه تکرار خواهد شد. فراموش نکنیم تسامح در مجازات فتنه گران سال 78 نتیجه ای جز احیای مجدد انان در سال 88 به همراه نداشت.

کمترین خواسته حماسه سازان نه دی از متولیان دستگاه قضا محاکمه سران فتنه و اذناب انان به جرم به خاک و خون کشاندن جوانان رشید انقلاب همچون شهیدان غلام کبیری، فیض، ذوالعلی و... بود. تخریب چهره پرصلابت نظام اسلامی در عرصه جهانی که زمینه ساز پیدایش ائتلاف برای اعمال تحریم های جدید برضد مردم مظلوم کشورمان گردید از دیگر خیانت های فراموش ناشدنی فتنه گران است.

دردمندانه باید اذعان کرد که عدم محاکمه سران فتنه به رغم اثبات ادعای دروغ آنان مبنی بر تقلب در انتخابات – که لااقل با روی کار آمدن جریان رقیب اصولگرایان در زمان تصدی همان دولت و همان شورای نگبهانی که از سوی سردمداران فتنه در سال 88 متهم به تقلب شده بودند آشکارتر گردید – نه تنها تنبّهی در انان ایجاد نکرد بلکه باعث جسارت و طلبکاری بیشتر آنان از نظام گردیده تا جایی که بزرگوارانه! بر سر انقلاب منّت می گذارند که از ظلمی که در سال 88 بر آنان روا داشته شده گذشت خواهند کرد!!!

آن چه از شرایط موجود پیداست عزمی برای محاکمه سران فتنه و حامیان و وابستگان آنان وجود ندارد. با این وصف به نظر می رسد دیگر ضرورتی نداشته باشد که سرمایه های ملی و بیت المال مسلمین بیش از این صرف پذیرایی از سران فتنه و اعزام آنان به استخر و آب گرم سرعین! و... بشود. از این رو انصارحزب الله شهرستان بابل از مسئولان امنیتی و قضایی کشور خواهان پایان حصر خانگی سران فتنه است. بی شک دسترسی مردم به عناصر خودفروخته و منافقان خون شام فتنه گر، یک بار برای همیشه تکلیف سران جبهه تزویر را روشن ساخته و از سرنوشت تلخ انان عبرتی آموزنده برای همه جیره خواران استکبار و خائنان وطن فروش تاریخ به نمایش خواهد گذاشت.

این تکلیف را نیز بر همه نیروهای خط مقدمی انقلاب اسلامی در جای جای این سرزمین فرض می دانیم که با حضور مستحکم و باشکوه در سالروز یوم الله نه دی، ضمن زنده نگه داشتن این حماسه بزرگ، بیداری و آمادگی مقتدرانه خویش را به سوداگران نفاق نشان داده و رؤیای شوم احیای خط فتنه را باطل نمایند.

والسلام علی عبادالله الصالحین

انصار حزب الله شهرستان بابل

  • سیدحمید مشتاقی نیا

افزایش مصرف مفاتیح در کانادا!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۴۹ ق.ظ


این که نعیمه اشراقی مدعی شده تا به حال چند جلد مفاتیح برای دخترش فرستاده دو حالت میتونه داشته باشه:

جلدهای دوم و سوم و چهارم مفاتیح توسط وراث مرحوم شیخ عباس قمی به نگارش دراومده و ما از اون بی خبریم!

یا این که همون یه جلد مفاتیح موجود در بازارچند بار برای نعیما خانم ارسال شده و ایشون آون قدر دعا خونده که هربار ورقه های کتاب مندرس شده و نیاز به نسخه جدید پیدا کرده! ما که بخیل نیستیم.

به هر حال مامان نعیما ادعا کرده ایمان و اعتقاد دخترش در کانادا خیلی محکم شده و از اینکه اون توی ایران نمونده خوشحاله. شما حساب کنید اگه این دختر توی ایران می موند و اعتقادش ضعیف می شد چه جوری می خواست لباس بپوشه و تو شهر بگرده؟!



تکمله: حدس می زنم حاج خانم ورود مجدد به فیس بوک رو تکذیب میکنه که ایشالله همین طور باشه.

با تشکر از محمد آقاپور بابت ارسال عکس

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خبری مهم از بابل!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۴۵ ب.ظ

شنیده شده فردا پنج شنبه، جمعی از خانواده های شهدا و هیئات مذهبی شهرستان بابل در اعتراض به انتصاب سرپرست فرمانداری بابل ساعت ده صبح مقابل این اداره تجمع خواهند داشت. مراسم معارفه مهندس ملایی به عنوان سرپرست فرمانداری بابل فردا احتمالا ساعت چهارده و سی دقیقه صورت خواهد گرفت.

پیش از این امت حزب الله این شهرستان در خصوص انتصاب مهندس ملایی به سمت فرمانداری یا سرپرست فرمانداری بابل به مسئولان وزارت کشور هشدار داده و انان را از عواقب این اقدام ماجراجویانه برحذر داشته بودند.

شنیده ها حاکی از آن است امام جمعه و حجت الاسلام ناصری، یکی از نمایندگان بابل در مجلس، نیز با این انتصاب مخالف هستند. البته جا دارد در صورت صحت این ادعا نامبردگان به صورت شفاف و علنی نظر خود را اعلام کنند.

سوال اقشار امت حزب الله از مسئولان وزارت کشور این است که چرا فردی که صلاحیت وی برای تصدی شهرداری بابل در ماه های گذشته مورد تأیید مراجع ذی ربط قرار نگرفته برای تصدی مسئولیت خطیر فرمانداری این شهرستان انقلابی انتخاب می شود؟!

بی توجهی مسئولان به هشدارهای امت حزب الله و دلسوزان نظام علاوه بر اهداف ماجراجویانه آنان می تواند خاستگاهی شخصیتی و روانی هم داشته باشد. مشابه این قاطعیت و سرسختی را در همین دولت در قبال نصب چهره های پرحاشیه ای مانند نجفی و توفیقی و میلی و... داشته ایم.

به نظر می رسد تحقیر مکرر عناصر محوری دولت یازدهم در عرصه دیپلماتیک توسط طرفهای خارجی منجر به بروز عقده هایی در برخی دولتمردان گردیده و آنان را بر آن داشته تا صلابت و مردانگی خود را در عرصه های مدیریت داخلی جستجو نمایند!!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایرانی ها را حقیر نکنید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۰۰ ب.ظ

«قول می‌دهم که احترام را به پاسپورت ایرانی برگردانم.» این، جمله ای بود که شیخ حسن روحانی بارها آن را در ایام تبلیغاتی انتخاباتی به زبان آورد، بدون این که بفهمد با این جملات غیرواقعی و البته تبلیغاتی، نه تنها عزتی به ایران و ایرانی و پاسپورت هایشان نمی بخشد بلکه این ادعا نتیجه عکس هم خواهد داد.
هفته قبل پس از سال ها اصرار پارلمان اروپا هیأتی از این پارلمان به ایران آمد. بر خلاف برنامه، اول با فتنه گران در یک سفارت خارجی دیدار کرد و به آنها جایزه داد و بعد به دیدار مسئولان کشور ما آمد. این هیأت می توانست آخرین دیدارش را با فتنه گران قرار دهد و از کشور خارج شود اما این کار را نکرد. چرا؟ بر اساس فیلمی که منتشر شده - و کاملا معلوم است این فیلم به شکل غیررسمی تهیه و منتشر شده - رئیس این هیأت در دیدار با هاشمی رفسنجانی به عمد از جای خود بلند نمی شود! وی وقتی هم از ایران خارج شد، در گفتگو با رسانه آمریکا مهمترین دیدارش در ایران را دیدار با دو فتنه گر اعلام کرد و عضو دیگری ازاین هیأت در گفتگو با بی بی سی درباره نحوه رفتار رئیس هیأت با هاشمی رفسنجانی گفت که احترام باید دو طرفه باشد! چند روز قبل عکسی هم از دیدار این هیأت با وزیر خارجه منتشر شد که نشانده همان رفتار هیأت اروپایی در برابر هاشمی با آقای ظریف، وزیر خارجه بود.
 
 
درباره کوتاهی های وزارت خارجه و وزارت اطلاعات در خصوص حواشی این دیدار، چیزی نمی نویسم که در صحن علنی مجلس به آنها تذکر دادم. آقای لاریجانی در پاسخ به تذکر بنده هیچ اشاره ای به کوتاهی میزبان مجلس، وزارت اطلاعات و وزارت خارجه در برخورد با این هیأت متخلف نکرد بلکه این اتفاقات را حاشیه های یک سفر و بی اهمیت دانست و البته در پاسخ به تذکرات برخی از نمایندگان دیگر و رسانه های معترض به این دیدارها ما را بازی خورده اروپایی ها دانست و ادعا کرد آنها دلشان می خواست در این باره جنجال شود که شما کردید. در پاسخ به آقای لاریجانی اما خاطره ای را از زبان امام راحل (رحمت الله علیه) یادآور می شوم که در صحیفه امام و صحیفه نور نقل شده است.
 
آقای لاریجانی و آقای هاشمی و بویژه آقای ظریف با دقت بخوانید:
 
تاریخ: 21 خرداد 1358  
محل: قم     
موضوع: لزوم حفظ استقلال و اجتناب از خودباختگی در سفارت‏خانه‏ ها و نمایندگی‏ ها      
حضار: یزدی، ابراهیم (وزیر امور خارجه) و سفیران جدید سفارتخانه‏ های ایران در کشورهای خارج

"این طوری که شاه «بله قربان‏ گو» بود و من این را مکرر گفته‏ ام ـ و از بس متأثرم باز هم پیش شما عرض می‏ کنم ـ که من وقتی عکس شاه را پهلوی جانسون دیدم، که جانسون عینکش را برداشته و از این طرف دارد چشمهایش را آنطور می‏ کند و نگاه می‏ کند و به او (شاه) نگاه نمی‏ کند، و او (شاه) آن طرف میز، سرجای خودش ایستاده بود، مثل یک بچه مکتبی که ایستاده پیش معلمش کرنش می‏ کند. من همچون متأثر شدم که ما در چه حالی هستیم که این «شخص اول» مملکت ما به‏ اصطلاح هست، در مقابل او (جانسون) اینطوری ایستاده و آن هم اینطور بی‏ اعتنا چشمهایش را آن طرف کرده و در روزنامه انداخته بود و گمان می‏ کنم این عکس را تحمیل هم کرده بودند که در روزنامه‏ های ایران منعکس بشود. این جور نباشید."
 
بدیهی است که امام شاه را قبول نداشت اما عزت یک ایرانی و یک فردی که در شناسنامه اش مهر اسلام داشت در برابر یک کافر، برایش مهم بود. در تذکرم در صحن علنی مجلس هم گفتم که ما به هاشمی انتقادات جدی داریم بویژه به عملکردش در سال های اخیر، اما چرا باید کار به اینجا برسد که نماینده کفر اینطور به خودش جرأت بدهد اهانت آمیز با یکی از شخصیت های نظام اسلامی ما برخورد کند!
 
برخی از سایت ها و روزنامه هایی که آقای هاشمی را قبله خود می دانند، تذکرم در مجلس و اظهار ناراحتی از بی احترامی به هاشمی رفسنجانی را ظاهرسازی دانستند! نمی دانم چه بگویم الا این ضرب المثل فارسی را که برخی همه را به کیش خود پندارند. اما اصل سخنم این است چرا آنها چنین رفتاری با ما را آغاز کرده اند؟ وقتی امام امت از نحوه برخورد تحقیرآمیز یک مقام آمریکایی نسبت به شاه ظالم ایران در خاک کشورمان رنجیده می شود، ما از بی احترامی یک مقام اروپایی به یکی از شخصیت های نظام اسلامی - هر چند به او انتقادات به حقی داریم - نباید رنجیده و عصبانی شویم؟ آقای لاریجانی چطور این رفتار را حاشیه و کم اهمیت می داند؟
 
آقای هاشمی، آقای روحانی، آقای ظریف و همه آقایان دیگر، مهمترین ویژگی شما در برابر نظام کفر، استکبارستیزی شماست و الا در امور دیگر حتی اگر برتری بر آنها داشته باشیم از نظر تعالیم قرآنی برایمان ارزش افزوده و برجستگی ای ندارد. وقتی این روحیه استکبارستیزی را از دست دادیم، آن وقت است که به خود جرأت می دهند با ما رفتار تحقیرآمیزی داشته باشند.
 
آقای روحانی پاسپورت های مردم پیشکش، لطفا در برابر کفار سرتان را بلند نگه دارید و از یاد نبرید که قرآن با یک قائده کلی در سوره بقره آیه 120 تکلیف ما را با آنها مشخص کرده آنجا که می فرماید "لن ترضی عنک الیهود و لن النصاری حتی تتبع ملتهم" آنها از ما راضی نمی شوند و دست از سرمان برنمی دارند مگر این که از آنها تبعیت کنیم. برای فهم ریشه بدبینی امام امت و رهبر انقلاب به دشمنان این فرهنگ، یادآوری همین یک آیه کافیست.
 
رجانیوز؛ حجت‌الاسلام حمید رسایی**نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی
  • سیدحمید مشتاقی نیا

در خاطرم شد زنده یاد فاطمیون

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۲۲ ق.ظ


امروز سوم دی، دوباره کربلا، دوباره عاشورا، دوباره اشک و آه و دل سوخته، دوباره خون و جنون و عشق و آتش تکرار شد.

امروز باز هم "فدیناه بذبح عظیم" جلوه دیگری یافت.

امروز برای بچه های سپاه کربلا، عاشورای ام الرصاص است.

یاد همه شهدای کربلای چهار، مردان بی ادعای نهضت خمینی گرامی باد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تربت کربلا سیل ایرانشهر را فرو نشاند

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ دی ۱۳۹۲، ۰۶:۴۷ ب.ظ

خبرگزاری فارس: تربت کربلا، سربند یا زهرا و آب فرات توشه سفر آخرت «شهید سلمانی» بود


یازدهم تیرماه سال 57 سیل خروشانی شهر ایرانشهر را در برمی گیرد. مقام معظم رهبری که دوران تبعید خود را میگذراند و در حال اقامه نماز در مسجد آل رسول این شهر بود مقداری از تربت حضرت اباعبدالله علیه السلام را در آب روان می ریزد و...

اصل این ماجرا را که در صفحه 598 کتاب شرح اسم امده است با هم می خوانیم:

... صدای به هم خوردن آب جاری بود. نماز عشاء که تمام شد، سیل همه جای ایرانشهر را دربر گرفته بود. سطح آب به اندازه ای بالا آمد که ایوان مسجد را که نیم متری از زمین بالا بود، فراگرفت. آقای خامنه ای که دانسته بود سیل در پی این صداها بر شهر خروشیده است، با صدای بلند مردم را به رویارویی این حادثه فراخواند.

ابتدا خواست که فرش های مسجد را که گران قیمت هم بودند، جمع کنند و در جای بلندی بگذارند. آن بیرون صدای فروریختن خانه ها یکی پس از دیگری شنیده می شد. برق رفته و تاریکی توأم با وحشت آمده بود. فریاد یاری خواهی مردم بلند بود. انسان در این بحران های هراسناک به هر وسیله ای دست می اندازد و کمک می گیرد. یک آن به یاد تربت کربلا افتاد.

همیشه آن را به همراه داشت. شنیده بود که خاک نینوا، آن قدر شریف است که در چنین ورطه هولناکی، به اذن خداوند، چاره ساز باشد.

دست به جیب برد، تربت سیدالشهدا را بیرون آورد، قطعه ای از آن را با توکل به ذات حضرت حق درون آب خروشان انداخت. دقایقی بعد، دهان سیل بسته شد و تنوره اش به فضل و منت پروردگار از رمق افتاد.

با آرام گرفتن سیل، گروهی را برای کمک به سیل زدگان سازماندهی کرد....

  • سیدحمید مشتاقی نیا