پاسخی برای اشک آتش
مطلب منتشر شده در این وبلاگ با عنوان " درباره این رفتار امام جمعه بابل چه نظری دارید " دیدگاه های متفاوتی را به دنبال داشت. بسیاری از نظرات متأسفانه حاوی توهین به اشخاص متعدد بود که طبیعتا حذف گردید. بعضی ها هم در نظراتشان مسائلی را طرح کردند که ربطی به یادداشت نگارنده نداشت. مثلاً کسی آخرش پاسخ نداد که موضع این بزرگوار در خصوص فرزندان رأس فتنه چه بوده است؟ بگذریم.
نظر مفصلی از سوی یکی از خوانندگان محترم اشک آتش احتمالا با نام مستعار حسین کاظم زاده ارسال گردید که بی شباهت به یک جوابیه رسمی و سازمانی نیست. البته این نظر به نشانی دیگری غیر از وبلاگ اشک آتش2 ارسال شد و با واسطه به دستم رسید. بنا به حفظ اصل تضارب آراء و احترام به نظر مخاطب، یادداشت این بزرگوار را بدون هیچ دخل و تصرفی منتشر می کنم. ضعف استدلال نویسنده مرا از پاسخ سیاسی به مطالب ایشان منصرف ساخت. تذکر این نکته در خصوص شبهات دینی طرح شده، ضروری است که از نظر اسلام دوست خوب، کسی است که عیب های دوستش را به او گوشزد کند. بنابراین این مسئله تعارضی با مؤدت بین مؤمنین ندارد. در خصوص امر به معروف علنی و شرایط آن هم نیاز به توضیح نیست. صحبت درباره اتفاقات علنی جامعه نیز غیبت محسوب نمی شود. به هر حال انتقاد من و دیگر نیروهای ارزشی از امام جمعه محترم بابل به معنای نادیده گرفتن خدمات و تلاش های این روحانی بسیجی و متعهد نخواهد بود، کما این که قبلاً نیز در این وبلاگ مطالبی در حمایت از ایشان منتشر شد و باز هم منتشر خواهد شد، انشاءالله.
سلام
به عنوان یک نظردهنده در خصوص مطلبی که تحت عنوان "رفتار امام جمعه بابل" نگاشته اید نکاتی به نظر رسید که صرفا" به دلیل اینکه احساس می کنم از سر دلسوزی قلم راندید به حضورتان اعلام می کنم.
نوشتید:"امام جمعه محترم شهر ما در حالی در مراسم معارفه فرماندار جدید دولت یازدهم شرکت کرد که در مراسمات مشابه دوره اصولگرایان، اغلب غیبت داشت"
باید گفت یا اطلاعاتتان در این زمینه اندک است و بر اساس اطلاعات ناقص چنین ادعائی نمودید؛ زیرا ایشان به عنوان نمونه در معارفه فرماندار چند ساله بابل در دولت گذشته (جناب آقای مهدی نوری) شرکت داشته اند که بدلیل برخی مشکلاتی که در امور اجرائی شهرستان بوجود آمد و جابجائی های نابجا و ناهماهنگ ، علاقمندان به ایشان از محضرشان تقاضا نمودند تا در معافه های اینچنینی حضور نیابند.
اگر مسئولی استانی از یک شخصیت شهرستانی درخواست حضور در میهمانی در منزل وی را نموده باشد، اخلاق اسلامی اقتضاء پذیرش میهمان دارد یا رد آن؟ اگر همین میهمان خواستار همراهی در یک جلسه رسمی که علی القاعده باید میزبان نیزدر آن شرکت می نمود داشته باشد؛ چه راهی پیش روست؟ برابر خواست نویسنده ی وبلاگ یا تشخیص مصلحت و حضور؟و قس علیهذا.آیا باید توقع داشته باشیم آن چه ما تشخیص می دهیم بزرگان رفتار کنند؟ یا صلاح و مصلحت خویش خسروان دانند.
نوشتید:" مشکل این جاست که همین خطیب محترم در قبال انتصاب ده ها تن از مدیران فتنه گر و یا دارای پرونده های اقتصادی در دولت جدید نه تنها سکوت می کند بلکه در پاسخ به معدود منتقدان اعلام می دارد " دولت قانونی است و منتصبان آن نیز قانونی هستند"
باز هم مع الاسف باید گفت از شهرستان اطلاع ناقصی به شما می رسد، گویا باید منابع خود را از افراد بی غرض و اهل نماز جمعه انتخاب کنید؛ چرا که حقیر با گوش خود شنیدم که پس از انتخاب چند فتنه گر در دولت یازدهم ایشان در خطبه ای آتشین دولت را زیر تیغ انتقاد خود قرار داد؛زیرا بحمدالله امام جمعه شهرمان این میزان حریت را به اثبات رساندند که اگر کجی ای را تشخیص دهند - بدون ملاحظات عرفی و نابجائی که معمولا" در بسیاری از افراد وجود دارد - به آن می تازند.
نوشتید:" آن روز خطیب جمعه بابل چنان با شدت از انتصاب وزیر انتقاد کرد که تعدادی از نمازگزاران ترجیح دادند از مصلا خارج شده و یا از باب احتیاط، نماز ظهر را نیز به صورت فرادا به جا آورند"
البته شما که بحمدالله اهل مسئله هستید، آیا با فرض شما ایشان از دایره عدالت خارج شدند که باید در این صورت نماز را ترک نمود و یا نماز خوانده شده را اعاده نمود؟ تصور نمی کنید خواسته یا انشاءالله ناخواسته آب به آسیاب دشمن ریخته و مبلّغ عدم حضور وحدت آفرین در نماز جمعه ای که بحق لااقل در استان مازندران بی بدیل است، می شوید؟ اگر ادعای شما صحت داشته باشد، باید گفت دبیرخانه ائمه محترم جمعه نباید به استدامه ابطال نماز مردم رضایت دهد!
آیا به این موضوع فکر کرده اید که با اینگونه نغمه های تشتت آفرین و ضد عدالت خواندن ، به تلویح حکم مقام معظم رهبری به ایشان به عنوان نماینده تام الاختیار در خصوص سهم مبارک امام را نیز زیر سؤال برده اید؟
از یک سو نوشتید:"حرف های ما با امام جمعه شهرستان بابل بیش از آن چیزی است که بیان شد" و در همین بخش نوشتید: "البته از ارادت ما به ایشان نخواهد کاست" با این دو عبارت که بنظر می رسد یک پارادوکس آشکار را نشان می دهد ، انسان را به یاد ضرب المثل معروف مازندرانی " سر شکستن و گردو در بغل ریختن"می اندازد. چرا که اگر اندک ارادتی می بود چنین بی مهابا دیگران را نیز با نشان دادن تصویری - به زعم خود محرّک - به چالش آفرینی تهییج نمی کردید. اگر هم از باب النّصیحة مِن أئمة المسلمین ، با قصد قربت و صرفا" جهت اصلاح رفتار این مطالب را نوشتید، نیک می دانید همانگونه که در روایات ما آمده که تذکر عمومی به افراد مانند ذبح کردن اوست و انسان خیرخواه تذکر خود را صرفا" به صورت حضوری و خصوصی ارائه می دهد نه با جارزنی و تحریک دیگران!
در پایان اگر چه جای نقادی زیادی به این نوشته شما وجود دارد که به فرصتی دیگر می سپارم و توصیه برادرانه دارم که نوشته هایتان در عرصه دفاع مقدس و شهدای گرانقدر که بسیار مفید نیز می باشد نباید به آلودگی های اینگونه ملوث شود. به عنوان فصل الخطاب توجهتان را به سخنان گهربار رهبر معظم انقلاب در همین خصوص جلب می کنم. باشد که این امر موجب اصلاح در منش نوشتاری اینگونه شما بوده و راه جبران آن را طی نمائید. خیرخواهتان حسین کاظم زاده
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله العظمی خامنهای در جلسه درس خارج فقه امروز (89/10/7) در ذیل بحثِ موارد استثناء از حکم حرمت غیبت، در پاسخ به سؤالی پیرامون صدق غیبت در مواردی چون ذکر در نوشته، وبلاگ یا ضبط صوت و تصویر و انتقال آن، به نکات مهمی در تبیین احکام آن اشاره فرمودند، که نظر به اهمیت بحث، این بخش از بیانات معظمله در اختیار علاقمندان قرار میگیرد:
اینى که اصلاً این کار [غیبت] جایز است یا جایز نیست ولو به قصد اصلاح باشد، این را نمیشود به طور مطلق یک چنین چیزى را پابند شد؛ که ما بگوئیم ما چون میخواهیم در امر جامعه اصلاح کنیم، پس زیدى را، عمروى را یا یک جریانى را به طور مطلق مورد تهاجم قرار بدهیم، غیبت کنیم؛ حالا آن کسانى که این کارها را میکنند، خیلى اوقات به غیبت هم اکتفاء نمیکنند؛ خب، ملاحظه میکنید دیگر.
گاهى چیزهائى را مىآورند که معلوم نیست حدِّ غیبت(1) بر او صادق باشد؛ شاید مصداق تهمت است، مصداق افتراء است، مصداق قول به غیر علم است، مصداق سبّ و شتم است؛ نمیشود این را گفت که اگر طرف قصد اصلاح دارد، پس بنابراین این جایز است براى او، نه؛ موارد استثناء همان مواردى است که [در کتب فقهی] ذکرشده است.
منتها باید این موارد صدق کند، احراز بشود. این خیلی مهم است. واقعاً یکى از چیزهائى که ما همهمان [باید توجه کنیم]، به مردم هم باید بگوئیم، یاد بدهیم که توجه بکنند این است که: به صرف توهم این که حالا این کار مصلحت دارد، دستشان را، یا قلمشان را، یا وبلاگشان را آزاد نکنند که هر چه به دهنشان آمد، آن را بگویند؛ اینجور نیست، چون وسائل مدرن امروز همه مشمول همین حکم است. یعنى خواندن وبلاگ هم مثل خواندن کاغذ است، کتاب است، نامه است، مثل شنیدن حرف است. استماع غیبت شامل همهى اینها میشود؛ یعنى ملاک استماع در اینها وجود دارد مسلّماً. شنیدن به گوش خصوصیتى ندارد، خواندن تو نامه هم عین همان است که ما در بحث استماع این را تأکید کردیم و عرض کردیم.
خب، دوربین هم همین جور است. فرض کنید که اگر چنانچه انسان یک خطائى را از کسى دید، این را رفت با دوربین ثبت کرد، بعد آمد یک جائى نشان داد؛ این هم همان است دیگر، چه فرقى میکند؟ یعنى بایستى واقعاً به اینها توجه کرد. محیط را باید محیط اخلاقى کرد. ما اگر بخواهیم جامعه را اصلاح بکنیم، این اصلاح فقط به این نیست که انسان از افراد غیبت بکند. راههاى دیگرى هم وجود دارد. حالا من غیبت را عرض میکنم. فضلاً(2) از تهمت و افتراء و اینها.
بنده یک وقتى به یک مناسبتى در یک صحبت عمومى عرض کردم به مردم که قرآن کریم میفرماید: «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیراً»؛(3) یعنی وقتى افک(4) را شنیدید چرا به همدیگر حسنظن نداشتید؟ یعنى از اول رد کنید افک را.
[اگر] آمدند به یک نفرى تهمت زدند، یک چیزى را گفتند - حالا یا با عنوان تهمت یا به عنوان غیبت - چرا قبول میکنید؟ ببینید این کلمهى لولاى تحذیریه در قرآن و در کلام عرب خیلى معناى وسیعى دارد، فقط معنایش «چرا» نیست، که ما بگوئیم چرا این کار را نکردى. چراى با تأکید است.
یعنى آه، واى، چرا؛ معناى «لولا» این است؛ تحذیریه است. {چرا} «لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم [خیراً]»؛ یعنی چرا به هم ظن نیک ندارید، چرا به هم حسنظن ندارید. تا فوراً کسى آمد، شما بگوئید بله، احتمال درستىاش هم اگر بود، آدم به صورت یقین آن را بداند و نقل بکند.
این درست نیست، این ممنوع است. این چیزى که امروز مورد ابتلاست در جامعهى ما، از همان چیزهائى است که بایست از همین ادلهى غیبت بفهمیم که درست نیست؛ این وضعى که وجود دارد درست نیست. البته انتقاد منطقى، گفتن حرف صحیح اینقدر حرفهاى آشکار وجود دارد که انسان اگر ذکر آنها را بکند، اصلاً هم غیبت نیست، و میتواند انسان نقد بکند. بله مسلّم است، امروز یک جریان صحیح و حقّى در جامعهى ما وجود دارد، جریانهاى باطلى هم وجود دارد که به انواع و اقسام طرق میخواهند جامعه را خراب کنند، انقلاب را منحرف کنند؛ در این شکى نیست.
آدمهائى هم در رأس این جریانات هستند. چه لزومى دارد که انسان به این آدمها تهمت بزند. چه لزومى دارد که غیبت اینها را بکند. حرف آشکار اینقدر دارند؛ همان حرفهاى آشکار را بیان بکنند، تبیین بکنند، توضیح بدهند، مطلب روشن خواهد شد؛ هیچ نیازى به غیبت کردن نیست که آدم بگوید حالا ما براى اصلاح مثلاً غیبت میکنیم.
بنابراین به نظر من همین ادلهاى که در باب غیبت خواندیم، این تمام المراد را به ما نشان میدهد؛ یعنى واقعاً همانى که باید بفهمیم از شرع مقدس همین را انسان میفهمد و تشخیص میدهد. باید بر طبق همین هم عمل کرد.
1) معنی غیبت، تعریف غیبت
2) تا چه رسد به
3) سورهی نور، آیه 12
4) تهمت، افترا، نسبت ناروا
حسین کاظم زاده mm.moayed@gmail.com
- ۹۲/۱۰/۱۷