اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد مقدس» ثبت شده است

و اما جعفر شیرسوار!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۲، ۰۵:۱۳ ب.ظ

کتاب «شیرسوار» منتشر شد - خبرگزاری حوزه

 

کتاب خاطرات شهید جعفر شیرسوار را به روایت همسر بزرگوارش با قلم خوب برادران شیردل خواندم و لذت بردم. اسم کتاب دقیقا همین است: "شیرسوار" که توسط نشر هاجر فعلا با تیراژی اندک به چاپ رسیده است.

یک- کلا از خواندن کارهای مربتط با دفاع مقدس لذت میبرم ضعیف باشد یا قوی. شیرسوار جزو کارهای متوسط حسن شیردل است. البته نگاه خودم را دارم عرض میکنم. حسن اوایل شروعش مثل هر نویسنده ای کارهایی داشت که نمره اش شاید چندان بالا نباشد اما یکهو خیلی درخشید. کارهایی مثل زمین ناله میکندِ او حسابی مطرح شده بود. سیمای جمهوری اسلامی چندباری از آن نام برد. کتاب خطرات شهید شالیکار را که اصلا نتوانستم به صفحات پنجاه و شصت برسانم. بال بال زدم همان قدر را هم که خواندم. حسن با قلمی که جوهرش را در خون دلش زده بود روح مرا به تلاطم و اشک انداخت؛ اسپندی شدم روی آتش. طاقت نیاوردم. حس و حالی داشتم که جانم را زیر و رو میکرد. من حسن شناسم. کار شهید صفری با نام حسن منتشر نشد. میدانستم نویسنده اش نویسنده نیست. همان چند صفحه اول را خواندم یقین کردم این قلم حسن شیردل است که دورش زده اند.

من حسن شناسم. از وقتی که قرار بود با هم روانه قم و ثبت نام در حوزه علمیه شویم و من البته احساس کردم او جدی نیست و خبرش نکردم و بعدا حسابی از دستم شاکی شد. حسن شناسم از وقتی که وسط سینه زنی و دسته عزا از حال می رفت. گاهی هم توی فکر خودش غرق میشد و گمان میکردند بیهوش شده، بلندش میکردند ببرند آبی به سر و صورتش بزنند و حسن که یکه میخورد دست روی صورتش میگذاشت یک وقت لو نرود!

حسن برای فرهنگ این مملکت زحماتی بسیار کشید و در غربت و مظلومیت ماند. مدتی هم حتی بایکوتش کرده بودند. حال میکردند انگار شاخ او را بشکنند. حسن که شاخ نشده بود و ادعایی نداشت. دردهایی را که کشید خبر دارم. شاید روزی یکی راه بیافتد ضبطی به دست بگیرد و خاطرات حسن و امثال حسن را از مرارتهایی که در راه ثبت خاطرات شهدا کشیدند ماندگار سازد. حسن شیردل یک رزمنده مخلص و داش مشتی جبهه فرهنگ انقلاب ناب اسلامی است. یک جایی در کتاب شیرسوار، دختر شهید به نام زینب که جام شراب جاری لب لعلش صنم عشق پدر بود، حرفی درباره فرزندان پدر ندیده شهدا بیان میکند که باعث تلنگری در ذهنم شد. او شش ماه داشت که پدر را از دست داد. کاش روزی یکی ضبط و میکروفنی دست بگیرد و خاطرات فرزندان شهدا از نبودن پدر را ثبت و منتشر نماید.

دو- خانم جعفر شیرسوار را دو سه باری در دفتر مفید اسماعیلی دیدم. شبیه زنهای معمولی نبود. پر شکوه و صریح و مشتی، روح همسرش انگار در کالبد او دمیده شده بود. گویا آن ایام یکی ادعایش شده بود و کتابی درباره خاطرات شهید نوشت. همسر شهید متن اولیه آن را خواند و نپسندید و آمده بود سراغ مفید، شوخی و جدی گفته بود این کتاب را بکوبم توی سرت؟! خوشحال شدم همسر شهید روی آثاری که قرار است درباره شهید منتشر شود حساس است. آن کتاب چاپ نشد. پس حالا که کار حسن چاپ شده معلوم است همسر شهید با همان وسواس همیشگی وقت گذاشته و خوانده و پسندش کرده است.

سه- از جعفر شیرسوار همین قدر میدانستم جزو لات های داش مشتی قائمشهر بوده و حتی بعد از شهادتش بعضی از داش مشتی ها آمدند و تابوتش را روی دوش تا درگاه بهشت بدرقه کردند. بچه های گردانش هم بگی نگی به خودش شباهت داشتند. میدانستم خط شکن است و دل شیر دارد. از اسمش پیداست از شیر هم سواری میگیرد و رامش میکند! خیلی ها رام شده مرام و معرفت این شهید خودساخته و اهل دل بودند. و این را هم میدانستم که شهید بمباران هفت تپه است. دیگر همین.

چند سال پیش در گروهی مجازی که همه رزمنده بودند جز من، بحثی وسط آمد درباره شهید شیرسوار. یکی نوشت وقتی هفت تپه بمباران شد من کنار جعفر شیرسوار بودم او شهید شد اما من ماندم هیییی دل غافل چقدر بی توفیق بودم!

حس خبرنگاری ام زنده شد و زیرش ریپلای کردم و پرسیدم عذر میخواهم وقتی هواپیمای دشمن شروع به بمباران کرد شما چه کردی؟ گفت پریدم گوشه ای و پناه گرفتم. پرسیدم شیرسوار چه کرد؟ گفت: دوید سمت بچه ها و داد زد پناه بگیرید هواپیمای دشمنه...

خب فرق ما و شهدا دقیقا همین یک تکه است. آنها در بزنگاههای زندگی، دیگران را بر خود ترجیح می دهند.

حالا که کتاب شیرسوار را دست گرفتم با همین ذهنیت به خاطرات شهید نگاه کردم. خوشحال شدم که نثر کتاب روان است و از توضیحات عاطفی معمول نویسندگان در امان مانده است و اینکه خاطراتی از زبان همرزمان شهید نیز لابه لا به روایت همسر اضافه شده که بر غنای کار افزوده است.

جعفر یا همان بهروز شیرسوار همان موقع هم که لات و بزن بهادر است ضعیف کش نیست و حواسش به ناموس مردم هست. اصلا با مردم عادی کاری ندارد و برایشان شاخ و شانه نمی کشد که هیچ، ضعیفی را هم ببیند پشتش در می آید، لات هست برای لات ها.

انقلاب دارد به سرانجام میرسد. جنس انقلاب از نور است. جعفر میرود مشهد آب توبه میریزد سر خودش و بر می گردد. شیر بچه های سپاه استان است. قائمشهر برای خودش مرکزیت دارد بین منافقین. حتی معروف است چپ ها در قدیم از آن بعنوان استالینگراد یاد میکردند. جعفر شیرسوار از سطح شهر قائمشهر (شاهی آن زمان) تا جنگلهای سوادکوه و آمل و چالوس و حتی گیلان، قدم به قدم منافقین مسلح و نامرد را دنبال کرده و سرجایشان نشانده است. امنیت مازندران که همجوار پایتخت و همسایه ابرقدرت دنده چپ عالم بود مرهون تلاش و مجاهدت جعفرهای شیرسوار است. سفره اش برای همه پهن است سفره دل دیگران برای او پهن. رنج می زدود و رنج خود را فراموش میکرد زود. دستگیر بود در حالیکه دستش به جایی جز آسمان بند نبود. در هفت تپه که به شدت مریض شد، نیروهایش میپرستیدنش، جوجه ای برای او کباب کردند بخورد تقویت شود لب نزد چون بقیه نیروها از آن بی بهره بودند. اتاق های خانه اش را هم با دوستانش شریک میشد کسی بی سرپناه یا غریب نماند. همان جوان لات بزن بهادر که دم انقلاب، نماز را شروع کرد حالا با دوست مداحش که روی موتور می نشست می گفت روضه حضرت زهرا بخوان. آخرین تماسش هم که ضبط شده و موجود است شوخی و جدی به خانمش گفت این بار اگر پشت گوشت را دیدی مرا هم خواهی دید و بعد مکثی کرد و گرا داد کربلا را دارم می بینم. همسرش که همسر شیر بود جز به رضای خدا راضی نمی شد. 

چهار- بانو سوسن ملکیان، همنفس سالهای تعالی یک مرد عاشورایی، امانت دار فرهنگ رشادت و غیرت و آزادگی است که دیدنش برای دختران امروز بایسته و ضروری است. نسلی که به برکت شوم! فضای مجازی، خاطرات شهدا را گاه، فیک دانسته و پیام شیرسوارها را نخوانده و نشنیده که ما آگاهانه در این راه قدم نهاده ایم لااقل همسر شیرسوار را ببیند و چند کلامی با او مصاحب شود از باب فبشر عبادالذین یستمعون القول، مباد رایحه گل سوسن ها به مشام این نسل ناشنیده و ناآشنا بماند.

کتاب شیرسوار را باید حسن شیردل می نوشت. روایت از شیر، دل شیر میخواهد. حسن خودش لوتی عرصه فرهنگ و ادب است و به رغم بعضی ضعفهای قابل اغماض اثر، بهتر می داند چگونه از شیر سخن بگوید.

این کتاب را بخوانید. نکات جالب دیگری در بطن متون آن نهفته که چند قدمی شما را در زندگی جلو می اندازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پیرامون یک اتفاق تلخ در مشهد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۹ اسفند ۱۴۰۱، ۰۷:۵۹ ب.ظ

static3.mojnews.com/thumbnail/kRH9NpekUpCq/b3KyLJt...

 

ماشین پلیس به خودرویی در مشهد مشکوک شد و دستور ایست داد. راننده نایستاد و اقدام به فرار کرد.

تعقیب و گریز آغاز شد.

مأمور پلیس چند بار اقدام به تیراندازی هوایی کرد. باز هم تاثیری نداشت و راننده خطاکار پا به فرار گذاشت.

مأمور پلیس لاستیک خودرو را نشانه گرفت که تیر اشتباهی به یکی از سرنشینان اصابت کرد و نوجوان چهارده ساله به قتل رسید.

تا اینجای کار اتفاقی خلاف قانون رخ نداده است. شهروندان موطف هستند به دستور ایست پلیس توجه کنند.

اما 

بر اساس گزارش رسانه ها، مأموری که سلاح گرم در اختیار داشت یک سرباز بود.

نکته این جاست چرا سلاح در اختیار سرباز قرار داشت؟ یک سرباز وظیفه مگر چقدر آموزش دیده که بتواند در تعقیب و گریز شهری با تبحر و دقت از سلاح استفاده کند؟ جان یک نوجوان و داغ خانواده اش یکطرف، این سرباز جوان هم تا آخر عمر با احساس تلخ عذاب وجدان و تألمات شدید روحی مواجه خواهد بود. در امور تخصصی باید از نیروهای تخصصی استفاده کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

"بچه زرنگ" را ببینید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۳ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۰۱ ق.ظ

بچه زرنگ | شبکه 2

 

مجموعه تلویزیونی و داستانی "بچه زرنگ" که این شبها ساعت بیست و یک و پانزده دقیقه از شبکه دوم سیما پخش می شود از آن دست آثاری است که بر مبنای باور درون و دمیدن روح و با دست دل ساخته شده است، چیزی در مایه های خداحافظ رفیق، او، تویی که نمی شناختمت، مهاجر، دیده بان و...

مهمترین خاصیت تماشای این اثر، بازیابی گمشده های درونی خودمان است و فرصتی برای تأمل درباره مقصدی که داشتیم و راهی که می رویم.

یادمان بیاید که دلخوشی ها و سرمایه هایی چون حضرت رقیه، امام رضا، حضرت زینب، فرهنگ شهادت و... را داریم. ما خدا داریم. اهل بیت را داریم. شهدا را داریم.

داشته هایمان آنقدر زیاد و وسیع هست که بهانه ای برای ناامیدی و حس شکست و سرخوردگی و انزوا و تلقین باخت و ... باقی نماند. ما قلب داریم، بارگاه حریم کبریایی عشق و وصال را درون خود جای داده ایم و خمخانه محبت دوست را بر سجاده دلدادگی طواف میکنیم. یادمان نرود جا مانده قافله نورانی کرب و بلاییم و ...

باید گذشتن از دنیا به آسانی، باید مهیا شد از بهر قربانی.

دم سازندگان سریال دلی "بچه زرنگ" گرم. مشهدی های باصفا که یاد شهیدان بختی و عطایی و ... دیگر مدافعان گلگون کفن حرم آل الله را صیقل روح خسته و جان غبار گرفته مان قرار دادند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قلابی برای پزشک قلابی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۴ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۴ ب.ظ

photo_2022-11-25_18-35-08_tjop.jpg

 

این خبر هم در نوع خودش جالب بود. یک بابایی با مدرک جعلی به عنوان پزشک در چند درمانگاه مشغول به فعالیت بود که شناسایی و دستگیر شد!

یک موقع کسی در فضای مجازی یا گوشه ای متروک مطلبی شخصی راه می اندازد و ادعا میکند که پزشک است یک حرفی است؛ اما اینجا یک پزشک قلابی با مدرک جعلی توانسته مدیریت چند درمانگاه را فریب داده، جواز فعالیت دریافت کند و خدا میداند تا روزی که شناسایی شود چه بلایی بر سر ملت در آورده است. درمانگاهها معمولا زیر نظر دانشگاههای پزشکی فعال هستند و با سازمان نظام پزشکی نیز در ارتباطند و به راحتی میتوانند پروانه یا همان جواز فعالیت پزشک را بر اساس کد ثبتی استعلام کنند.

شک ندارم مراحل گزینش و استخدام این پزشک قلابی هم با تسامح یا زد و بند همراه بوده که نیازمند بررسی است.

این یک مثال ساده از مساله خطرناک نفوذ است. خدا میداند چه افراد منافق و بی اعتقادی توانسته باشند با استفااده از ظاهر متشرع و ارتباط با ازمابهتران مسئولیتی فرهنگی را به چنگ آورده و با ایمان و اعتقاد مردم بازی  کنند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ممنونم برادر لباس شخصی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ آبان ۱۴۰۱، ۰۶:۳۶ ب.ظ

photo_۲۰۲۲-۱۰-۲۸_۱۸-۱۹-۳۹_gtz7.jpg

 

چندباری فیلمهای مرتبط با حمله عنصر تروریست به حرم شاهچراغ را نگاه کردم، فردی هست لباس شخصی، میانسال با کت و شلوار قهوه ای که اولین نفری است که مقابل فرد تروریست می ایستد و با اسلحه کمری به سمتش تیراندازی می کند. در یکی از گزارش ها نیز خواندم که وی ظاهرا از نمازگزاران بوده و به مقابله با تروریست پرداخت تا اندکی بعد نیروی انتظامی نیز از راه رسید و اقدام به دستگیری مهاجم مجروح نمود.

وظیفه خودم می دانم از این برادر لباس شخصی که اگر چه مامور امنیتی بوده اما برای نماز و زیارت و بعنوان شهروند عادی به حرم رفته بابت این شهامتش تشکر کنم.

در واقعه رژه اهواز دیدیم که بعضی ماموران با این که مسلح بودند برای دفاع و شلیک به مهاجمین دچار تعلل و تردید شدند و منتظر دستور از بالا ماندند.

از طرف دیگر در عملیاتهای تروریستی غافلگیرانه همیشه این احتمال وجود دارد که فرد مهاجم دارای یک یا چند همراه مسلح باشد که وظیفه پوشش و حمایت از او را دارند یا اساسا مجهز به جلیقه انفجاری باشد و نزدیک شدن و شلیک به او خظرناک باشد. این تردیدها در زمانی که شما تنها و فاقد برنامه و دستور باشید بیشتر سراغتان آمده و قدرت تصمیم گیری را از شما سلب می کند. برای همین معتقدم سرعت عمل و شهامت این برادر لباس شخصی ستودنی و قابل تقدیر است که بی توجه به این گمانها مردانه ایستاد و مهاجم را هدف قرار داد. البته خوب است یاداوری کنم در واقعه ماه رمضان مشهد و حمله ضارب مجهز به سلاح سرد به طلاب زائر حرم رضوی، باز هم این نیروهای مستقل مردمی بودند که قبل از ورود نیروهای امنیتی و انتظامی به طور خودجوش وارد عمل شده و مهاجم را دستگیر و خلع سلاح نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صدای مرا می شنوی خانم؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۱۰ ب.ظ

photo_2022-10-27_17-04-59_7cnp.jpg

 

خوشا به حال شهدا، کبوتر حرم شاه چراغ شدند. امشب دست در دست ملائک تا کبریایی ترین جلوه عشق و دلدادگی پرواز نموده و بر خوان کرامت سیدالشهداء در بزم وصال و در وادی لایتناهی توحید، میِ ناب از جام طهور جاودانگی می نوشند.

خوشا به حال کبوتران مقیم بارگاه مستی و خدا پرستی.

خانوم جان! آن برادرت مشهد و این برادرت شیراز، گلچین زائرانشان را تا معراج رستگاری بدرقه نمودند؛ پله صعود و سکوی پرتاب ما جاماندگان غافل باش  با این دل رسوای منجمد و سیاه، چند صباحی است سودای پرواز در کوی عصمت خاندان تو را داریم و حسرت کبوترانه جلوس بر گنبد حبّ و مودّت تو را در سینه پرورانده ایم.

شراب ناب وصال را میهمان این کام تشنه و تلخی چشیده ایام، ساز.

بگذار مزد عاشقی ما هم غلتیدنی سرخ بر فرش عرشی صحن و سرای بهشتی ات باشد، معصومه جان.

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه ...

نظری کن بر آه دل سوخته ای که منتهای آمالش عنایت کریمانه توست شاید بار عصیان سالهای غفلت و تباهی از شانه های خمیده آن زدوده گشته و لبخند رحمانی دوست، آغوش کهکشانی جنت الحسین را به رویش بگشاید. نسیم رحمتت جواز ورودمان به قافله نور باشد و تربت پاک وادی ایمن را رزق ابدی این دل سازد؛ ان شاءالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قربون کبوترای حرمت امام رضا

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۳۵ ب.ظ

photo_2022-10-24_17-31-36_7w6f.jpg

 

مگر می شود یک بار زیارت بروی و دلت دیگر برای حرم آقا تنگ نشود؟ انگار از خانه خودت دوری و طاقت فراق از کف داده ای. گم شده ای داریم در حرم آقا که داغی بر دل سوخته مان گردیده و جز به تبرک نسیم مشهد مشرّفش، تسکینی برای آلام آن نخواهد بود.

کاش به جای شبکه پوچ تهران -که دیار حیرانی و بلاتکلیفی است- سیمای خراسان رضوی را به شبکه ملی تبدیل می کردند تا هر جای ایران که هستی، دلت هوایی که شد، لااقل عطر و بوی، نما و شمایی از حریم دلدادگی و گنبد عاشقی در قاب چشمانت حلقه اشک را به ارمغان آورد.

صلی الله علیک یا علی بن موسی، ایهاالرضا یا بن رسول الله.

آنهایی که مشهد هستند دخیل ارادت ما را به پنجره فولاد عشق آقا گره بزنند.

این یک دقیقه، تصویری زیبا و دلکش از نوای قرب و مودت یکی از محبین علی بن موسی در صحن و سرای نور و شیدایی:

https://www.aparat.com/v/d5VWR

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آمدم ای شاه پناهم بده

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۹، ۰۳:۳۱ ب.ظ

See the source image

 

قرار است نگذارد آن طرف تنها بمانیم. به دیدنمان می آید که در برهوت عقبی احساس غربت نکنیم.

نمی گذاریم که تنها بماند. کبوترانه در حریم حرمش قدم می زنیم و عطر زیارتش را به مشام جان می رسانیم.

دلخوشی ام این است که در زاد روز خواهری که در مسیر وصال برادر، زهر غربت نوشید و شهید راه زیارت شد و به یاد همه آرزومندانی که دست اجل فرصت زیارت دوباره امامِ جان را از آنان دریغ نمود دوستان و آشنایان تازه در گذشته ای چون: جواد جلالی نیا، سید علی حسینی ایمنی، محمد مهدی امین زاده، حاج علی برارپور و فرزندش حسین، احمد گرجی، منوچهر ساداتی، محمد عباسپور و همسرش زهرا نقیبی، حجت الاسلام خورشیدی، آیت الله کریمی، سید مجتبی حسینی اصل، محمد آقای تهرانی، حاج قاسم نژاد نصراله، حسن محمدی، سید مظفر ربیعی، محمد امین کریمیان، محمد حسن دهقانی، حاج قاسم سلیمانی و... به پابوسی مُلک شفاعت شتافته و سلام کوچکی پیشکش آستان کبریایی اش کنم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کربلا علم الهدی ندارد!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۶ ب.ظ

اگر تا به حال به برنامه هایی که دشمن برای شهرهای مذهبی تدارک دیده شک داشتیم، آن چه که در ورزشگاه کربلا اتفاق افتاد می تواند ما را به توطئه های فرهنگی دشمن، مطمئن سازد.

با طرفداران لیبرالیسم که حرفی نیست؛ اما مذهبی هایی که گاه روشنفکربازی در می آورند و برای به دست آوردن دل آن وری ها تیر و ترکشی هم نثار امثال علم الهدی می کنند باید به خودشان آمده و قدر این عالم شجاع و مدافع حریم امامت را بیشتر بدانند.

کربلا اگر علم الهدی داشت جوار امام غریبمان عرصه رقص و آواز دخترکان سر برهنه نمی گردید. برای حفظ حریم بقاع متبرکه و مضاجع شریف و قدسی اهل بیت، "یک مرد" نیاز است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آب و آفتاب

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۹ ق.ظ

mrlr_1557146452613.jpg


qamk_1561401090191.jpg

تصویر اول مربوط است به روستایی در اطراف قم، همین شهر گرم و کویری که حالا به برکت بارش های خیره کننده بهاری، آب در رودخانه های آن جریان دارد. دوستانی که این روزها به قم و حرم بانو مشرف شوند می بیینند که مردم در رودخانه ای که در جاده ساحلی و پیرامون حرم گذر می کند بساط پهن کرده و بچه هایشان در حال آب بازی هستند. 

تصویر دوم هم مربوط است به مشهد.

تماشای چنین مناظری در تابستان سال های پیش غیر ممکن بود. لطف خداست که امسال تابستان می توان گرما را با خنکای لذت بخش آب رودها دلپذیر ساخت.

به ما گفته اند که شکر نعمت سبب افزایش نعمات است. خدا را شکر کنیم و قدردان این لطف بی انتها و کریمانه او باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا