اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۲۵۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ مقاومت» ثبت شده است

درباره حاج قاسم/حجت الاسلام کتابی/ قسمت اول

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۰، ۰۸:۰۵ ق.ظ

مجری: بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم حاج آقای کتابی بعضی از دوستانی که این فیلم را می بینند شاید حضرتعالی را نشناسند. من در یک جمله بخواهم معرفی کنم حاج آقای کتابی از اساتید صاحب فکر و صاحب نظر در عرصه های مرتبط با علوم انسانی هستند در قم که خیلی ها از محضرشان استفاده کردند و پژوهشگر در زمینه های مرتبط با دفاع مقدس از رزمنده های قدیم جانبازان عرصه ایثار و شهادت هستند. 

امروز به فال نیک می گیریم این صحبت را که دربارع مکتب حاج قاسم سلیمانی هست روز وفات حضرت معصومه سلام الله علیها است حاج قاسم سلیمانی و حاج قاسم سلیمانی ها و همه شهداء پرورش یافته مکتد انقلاب اسلامی حضرت امام و حوزه علمیه هستند که تولیت اصلی این حوزه با حضرت معصومه سلام الله علیها است از این باب به فال نیک می گیریم این بحث را. 

ضمن عرض خیر مقدم نکته ای که هست درباره حاج قاسم از سال گذشته که شهادت ایشان رقم خورد یک جوی در سراسر ایران و جهان ایجاد شد شاید بشود این تعبیر را بکار برد که آن انفجار نوری که انقلاب اسلامی داشت یکبار دیگر تشعشع دوباره ای پیدا کرد همه ابراز احساسات داشتند از هر طیفی حتی ما داشتیم افرادی که بعضا زاویه داشتند با انقلاب با نظام و با راه شهید سلیمانی و خیلی از سیاست های منقطه ای جمهوری اسلامی را نمی پسندیدند مثل اردشیر زاهدی میل عبدالکریم سروش مثل مهاجرانی مثل محمود دولت آبادی و امثال اینها اینها هم بنوعی خودشان را انگار صاحب عزا دانستند و اعلام تأثر کردند. 

یک جوی ایجاد شد یکبار دیگر فضا برگشت به فرهنگ و ارزش های اوایل دهه شصت و یاد شهداء زنده شد. 

این وسط لابلای خاطره گویی ها و نکته هایی که درباره شهید سلیمانی بیان می شد مقام معظم رهبری یک اصطلاح جدیدی را بکار بردند که چقدر خوب است که به این شهید حاج قاسم سلیمانی از نگاه یک مکتب نگریسته بشود و از آنجا بود که این واژه مکتب سلیمانی سر زبان ها افتاد. 

بعنوان شروع بحث الان موضوع امروز ما هم هست هم تبیین این مکتب هم چرایی بکارگیری واژه مکتب درباره شهید سلیمانی هست. 

ک: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و صلّی الله علی سیدنا و مولانا محمّد و آله الطاهرین. 

عرض ادب واحترام دارم خدمت حضرتعالی و بچه های جبهه فکری فرهنگی انقلاب اسلامی و دوستانی که زحمت می کشند در این مجموعه. البته حقیر شاگردی بیش نیستم هیچ ادعایی نداریم حقیقتا ولی توفیق داشتیم در حوزه امقلاب اسلامی دفاع مقدس تحقیقاتی پژوهش هایی داشتیم. 

خدمت شما عرض کنم که و این را هم بدون تعارف می گویم در رابطه با حاج قاسم سلیمانی شخصیت عظیم و بزرگ زبان ما الکن هست ما خودمان را واقعا لایق و قابل صحبت کردن در رابطه با شخصیت حاج قاسم نمی دانیم بدون تعارف جای تعارف نیست. 

حالا دوستان لطف داشتند اصرار داشتند که حقیر هم یک نکاتی را مطرح کنم. 

نکته ای که فرمودید ببینید حضرت آقا بعد از شهادت قاسم دو تا نکته را، اولین نکاتی که فرمودند بحث اخلاص حاجی بود که این تاثیرگذاری که فرمودید روی همه باطن ها روی قلوب این تحول قلوبی که اتفاق افتاد شاید بعضی ها هم واقعا با انقلاب اسلامی زاویه داشتند اما آمدند در صحنه و خودشان را داغدار می دانستند و ما این را قبلا در رحلت امام دیده بودیم واقعا این جوش و خروش و این حضور در واقع عجیب و عظیم مردم در صحنه فقط یکبار تکرار شده بود در رحلت حضرت امام بود که خودم حضور داشتم شرکت داشتم این هم از همان جنس بود واقعا قلب ها متحول شده بود. 

یک بحث اخلاص بود این نشانه اخلاص حاج قاسم هست اگر اخلاص نبود این مقلب القلوبی اتفاق نمی افتاد این فتح قلوب اتفاق نمی افتاد. که بعد هم یک مدال افتخار به حاج قاسم دادند که من فکر می کنم کس دیگری این مدال افتخار را نداشته در انقلاب اسلامی به این شکل که مکتب حاج قاسم سلیمانی یک مدل افتخار از دست آقا بود. 

اینجا دو تا فکر مطرح می شود اینجا بحث ما دو زاویه پیدا می کند یکی اینکه ما برویم سریع سراغ مکتب مکتب چیست تعریف مکتب چیست خصوصیات مکتب چیست و اصول و فروع مکتب حاج قاسم سلیمانی چیست. 

اما یک نکته قشنگی اینجا قبل از ورود به بحث مکتب وجود دارد اینکه اصلا چرا همان که شما سوال فرمودید، چرا حضرت آقا واژه مکتب را بکار برد؟ مکتب سلیمانی برای چه این را گفت؟ در خود این یک نکته ای نهفته است بنظر می رسد حضرت آقا دارد مردم را دعوت می کند جامعه را نخبگان را نسل های آتی را دعوت می کند به و دارد معرفی می کند انسان تراز انقلاب اسلامی را. یعنی لقب مکتب را به هر کسی نمی دهد برای چه به حاج قاسم دارد لقب می دهد برای چه بقیه را دارد روی ایشان حساس می کند؟ بیایند تامل کنند فکر کنند واکاوی کنند بشناسند آشنا بشوند. 

حاج قاسم را بعنوان انسا تراز انقلاب اسلامی دارد معرفی می کند در دنیای غرب در جریان در واقع کفر آنجا هم انسان تراز دارند انسان تراز لیبرال آدمی که آن مقاهیم در واقع بنیادین لیبرالیسم را پذیرفته آن اصول و قواعد فردی و اجتماعی لیبرالیسم را رعایت می کند اعتقاد دارد باور دارد و در خدمت نظام سرمایه داری در واقع لیبرالیست است یک چرخ دنده این کار را جلو می برد. 

اینطرف ما انسان تراز انقلاب اسلامی داریم. حضرت آقا بحث تمدن اسلامی می گوید برای رسیدن به قله های تمدن اسلامی دو تا چیز در این مسیر نیاز داریم در بحث بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی و بحث فرایند که انقلاب اسلامی حالا پنج تا مرحله دارد، انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و تمدن اسلامی. 

در بیانیه گام دوم می فرماید که ما الان مسیر را تا نیمه راه آمدیم نیمه راه دولت سازی آمدیم و می خواهیم از این پروژه دوم در گام دوم در چهل ساله بعدی ان شاء الله تکمیل کنیم دولت سازی اسلامی را و بعد وارد فضای جامعه اسلامی بشویم پروژه جامعه اسلامی را تحقق ببخشیم و بعد تمدن اسلامی. 

این لوازماتی دارد یکی از لوازمش تولید فکر است تولید اندیشه است در حوزه های مختلف یک بخشش حوزه یک بخشش دانشگاه یک بخشش نظام اجرایی. یک بخشش تربیت انسان تراز است لذا شما ببینید مخاطب بیانیه گام دوم کیست؟ جوان ها هستند شاید نزدیک به چهل بار حضرت آقا از جوان ها اسم می برد جوان مومن صادق انقلابی فلان. می گوید این علاوه بر تولید فکر بار این دولت سازی جامعه سازی تمدن سازی روی دوش ساختار نمی گذارد روی دوش که می گذارد؟ روی دوش این جوان مومن صادق انقلابی روی انسان های تراز انقلاب اسلامی. الگوی انسان تراز انقلاب اسلامی کیست دارد معرفی می کند به این نسلی که می خواهد بار انقلاب اسلامی را روی دوشش بگذارد؟ حاج قاسم سلیمانی! 

حضرت آقا می خواهد ایشان را بعنوان الگو بعنوان سمبل بعنوان مانفیست انقلاب اسلامی و بعنوان اسوه حسنه انقلاب اسلامی معرفی بکند. 

مجری؛ یک نکته ای هست همه شهداء ارزشمند هستند همه الگو هستند خود مقام معظم رهبری تعبیر ستاره را دارند درباره همه شهداء برای اینکه راه را گم نکنیم در دل سیاهی شب به این ستاره ها نگاه کنید، تفاوت شهید سلیمانی چیست؟ 

ک: احسنت سوال زیبایی است. 

ببینید حاج قاسم سلیمانی همه آن چیزهایی که حاج احمد کاظمی و شهید زین الدین حاج همت حاج احمد متوسلیان و و و همه را دارد اما یک چیزهایی هم دارد که یک توفیقاتی داشته که آنها نداشتند. 

مثلا آنها سریع به شهادت رسیدند زود به شهادت رسیدند اما چیزی که حاج قاسم دارد و آنها ندارند که البته این تنقیصشان نیست تداوم و دوام حاج قاسم است سابقه چهل و دو سال مجاهدت و در میانه آتش و خون و حهاد با دنیای کفر و شرک این چهل و دو سال این استمرار و این طولانی بودن و این دوام مال حاج قاسم است. 

یک عرصه ها و یک توفیق ها و یک موفقیت ها در میدان هایی حضور داشته که بقیه به آن نرسیدند آرزوی حاج احمد متوسلیات آرزوی حاج همت آن لحظه ای که رفتند در سوریه درگیری در جبهه بین المللی بود! آن شکل گیری بسیج امت اسلام بود آن حلقه های مقاومت هسته های مقاومت که حضرت امام می گفت آن ارتش بین المللی جهان اسلام درگیری با اسرائیل بود حاج احمد متوسلیان می گوید که آرزوی من این است که چند تا اسرائیلی اسیر کنم زنجیر به گردنشان ببندم در بازار شام بچرخانمشان به انتقام اسارت اهل بیت! 

آرزوی حاج همت این هست که با اسرائیلی ها درگیر بشود یک آر پی جی سمت اسرائیلی ها شلیک کند نمی شود! حاج قاسم این را تحقق می بخشد این ارتش بین المللی اسلام را این هسته های مقاومت بین المللی جهان اسلام این تجمیع ظرفیت های جهان اسلام را درگیری در جنگ های نیابتی و درگیری در میدان هایی که فرماندهان دیگر ما به آن نرسیدند. 

پس ببینید این استمرار و در واقع دوامی که حاج قاسم دارد فتوحاتی نصیبش می شود میدان هایی را فتح می کند که آن بزرگواران علیرغم همه ظرفیت هایشان زود به شهادت رسیدند و به اینجا نرسیدند. 

حالا البته ما جلوتر که می رویم این ابعاد مشخص تر می شود. بنابراین اینکه مکتب حاج قاسم را آقا می فرماید نکته اولش همین است که ایشان را بعنوان الگو اسوه حسنه انقلاب اسلامی بعنوان یک سمبل که باید شناخته بشود واکاوی بشود دغدغه هایش دغدغه های حاج قاسم چه بود مسائل حاج قاسم چه بود نسل جدید بشناسد و با این مرام و با این مکتب و با این شخصیت آشنا بشود. بتواند اگر در واقع خوشه ای از این خرمن فضائل حاج قاسم را بگیرد این برای ادامه تداوم حرکت در مسیر امقلاب اسلامی برایش کفایت می کند. 

مجری: من می دانم شما هنوز قطعا وارد بحثتان نشدید ولی می خواهم یک سوالی باز 

ک: این فلسفه این است که حضرت آقا چرا مکتب را می گوید و حاج قاسم را اینطور بزرگ می کند. 

مجری: صحبت شما را قطع می کنم که ان شاء الله بیشتر روی این قضایا مانور بدهیم خدمتتان عرض شود که حاج قاسم یک چهره نظامی هست به نگاه عمومی که به فرموده شما هم یک ارتش جهانی را هدایت می کند شکل می دهد و در نهایت هم به شهادت می رسد. اگر قرار هست حاج قاسم بعنوان یک مکتب یک الگوی تراز انقلاب معرفی بشود صنوف دیگر مثلا دانشجو طلبه نمی دانم کسی که در عرصه تولید فعال هست اینها هم می توانند از این مکتب تاثیر پیدا کنند؟ 

ک: حتماً، حالا این را تبیینش چطور می شود؟ در تبیین شخصیت حاج قاسم اتفاق می افتد. 

حالا می آییم سراغ برای اینکه سوال شما هم زیباتر جواب داده بشود می آییم وارد خود بحث مکتب می شویم. یک بحث اینکه حضرت آقا حاج قاسم را بزرگ می کند که بزرگ هست در مقابل دیدگان قرار می دهد اسوه حسنه انقلاب اسلامی معرفی می کند چرا؟ چون ظرفیتی در خودش ایجاد کرده در چهل سال مجاهده در واقع با هوای نفس مجاهدت فردی و اجتماعی و بین المللی یک ظرفیتی در او ایجاد شده که شایستگی و قابلیت مکتب شدن را پیدا کرده یعنی یک ظرفیت عظیم روحی فکری و عملی و رفتاری در حاج قاسم شکل گرفته که می تواند برای آحاد جامعه الگو و سرمشق و راهنما باشد. 

از لحاظ ظرفیت روحی منظورمان چه هست؟ آن ایمان، آن تعبد آن اخلاص، آن توسل آن جهتگیری های انقلابی، اینها دیگر بحث تخصص نیست طرف در هر رشته ای باشد طلبه باشد دانشجو باشد معلم باشد صنعتی باشد نظامی باشد کارگر باشد این جهتگیری روحی را نیاز دارد برای رسیذن به اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی این شجاعت را می خواهد این معنویت را می خواهد این توکل را می خواهد این توسل را می خواهد! اینها در واقع آن به وفاداری در واقع عشق ورزیدن و وفاداری به آرمان های انقلاب اسلامی و این انگیزه را داشتن که آرمان های انقلاب اسلامی را دنبال بکند اینها آن ظرفیت های روحی در واقع حاج قاسم هست آن ظرفیتی که آن عشق به آرمان های انقلاب اسلامی که در این سن شصت سالگی چهل سال مداوم بدون وقفه بدون استراحت کار می کند به تعبیر عزیز ما سید حسن نصرالله می گوید آنجایی که ما خسته می شدیم و می خواستیم استراحت کنیم به ما اجازه نمی داد می گفت دشمن مقابل ما اسرائیل است! اینجا جای استراحت نیست ما باید خودمان را تقویت کنیم باید خودمان را قوی کنیم آماده آن تقابل بشویم آماده جنگ بشویم. و اگر زحمات حاج قاسم قطعا توفیقات جنگ سی و سه روزه اتفاق نمی افتد یعنی غافلگیر می شد در حالیکه قبلش دشمن را شناخته بود انگیزه داشت دشمن شناس بود و این جهاد آنچنان در روحیه او وجود داشت این باور آنچنان باور به انقلاب اسلامی پیگیری آرمان های انقلاب اسلامی شبانه روز نمی شناخت این ظرفیت در واقع روحی است که حاج قاسم در خودش ایجاد کرده آن اخلاص آن ایمان عشق به شهداء عشق به شهادت عشق به خدا. وصیتنامه واقعا یک جایی به من گفتند بیا وصیتنامه حاج قاسم را صحبت کن گفتم که به یک عارف بگویید بیاید ما واقعا نمی توانیم بفهمیم این عشق به خدا که در وصیتنامه حاج قاسم هست. 

تصدیق می فرمایید که دیگر قشر خاصی برنمی دارد از طلبه تا دانشجو تا خیلی ها که حضرت امام فرمود پنجاه سال عبادت کردید بیایید یک روز هم بیایید یک چند ساعت هم وقت بگذارید وصیتنامه شهداء را بخوانید. 

بعد بعدی خدمت شما عرض کنم من بر اساس آن شاکله انسانی دارم می گویم شاکله انسان آن ابعاد اصلی انسان چیست؟ سه تا است، آن انگیزه است اندیشه و رفتار و در واقع عمل انسان است بعد انگیزشی را گفتم. در بعد فکری حاج قاسم در واقع صاحب یک مکتب نظری هست برای خودش در جایگاه خودش اهل تفکر است اهل فرهنگ است اهل اندیشه است یک عقلانیتی دارد که حالا در سوال آخر به آن می پردازیم عقلانیت حاج قاسم چیست. 

در یک کلام عقلانیت حاج قاسم را اگر من بخواهم در دو تا کلمه جمع کنم بعد فکری و بعد فرهنگی اش را عقلانیت ایمانی و انقلابی. این باید توضیح داده بشود همه جامعه ما همه ما نیازمند این عقلانیت ایمانی و انقلابی هستیم. در بعد رفتاری هم که مشخص است شاخصه بزرگش مجاهدت است مجاهدانه و جهادگونه و ایثارگرانه عمل کردن.

تواضعش مردم داری اش ساده زیستی قناعت همه اینها بعد رفتاری. 

پس حاج قاسم یک ظرفیت با آن خودسازی با آن معنویت با آن جهاد یک ظرفیت عظیم روحی فکری و رفتاری عملی پیدا کرده که می تواند در همه این ابعاد در واقع راهنما سرمشق الگو و مدل نسل در واقع جوان ما و کسانی که می خواهند خودشان را به آن جایگاه انسان تراز انقلاب اسلامی برسانند هست. 

مجری: آیا مکتب حاج قاسم در ادامه مکتب حضرت امام هست یا نه موازی آن مکتب دارد حرکت می کند یا بروز شده است مکتبی است که به تراز وضعیت امروز جامعه ما مطابقت دارد؟ 

ک: قطعا همان است حالا در ادامه بحث می گوییم حاج قاسم شاگرد است یکی از نکاتی که حضرت آقا می فرمایند که حاج قاسم شاگرد مکتب امام خمینی است حاج قاسم معجزه امام خمینی بود. البته روز وفات حضرت معصومه سلام الله علیها است همه اینها برکات وجود حضرت معصومه سلام الله علیها است ظرفیت شفاعت همه امت را دارد. امام علیه السلام فرمود پاره تن من در قم دفن می شود به شفاعتش همه اهل محشر وارد بهشت می شوند! واقعا اگر انقلاب اسلامی چرا از قم آغاز شد؟ به برکت حضرت معصومه سلام الله علیها بود. 

اینها همه از برکات وجودی حضرت است این انقلاب و شهداء خیلی حالا بگذریم. 

مجری: من یک نکته دیگری می خواستم خدمتتان عرض کنم درباره حاج قاسم ببینید اول انقلاب فضایی شکل گرفته بود در جامعه که بهرحال مسابقه ای برای ایثار و شهادت و معنویت و ارزش ها بود مثلا من در قالب بعضی خاطراتی که از آن سال ها بجا مانده تعریف کنم بعضی از پاسدارهای قدیمی رزمنده های قدیمی می گفتند که آنها که متاهل بودند زن و بچه داشتند بعد از چند ماه کار فی سبیل الله اگر مثلا یک دو هزار و پانصد تومانی هم از طرف کمیته و سپاه برایشان حقوق می آمد سختشان بود یک وقت هایی احساس گناه می کردند گریه شان می گرفت. ولی الان ما نسل جدید بعضی هایمان اینطور هستیم دقیقه به دقیقه کاری که برای اسلام و انقلاب می کنیم هم فاکتور می زنیم پولش را می خواهیم طلبکار هستیم سهممان را از این سفره می خواهیم. طبع ها عوض شد یک زمانی بحث این بود بین بچه های بسیجی دهه شصت که ما ذکر که می گوییم سبحان الله بگوییم لبمان کمتر تکان می خورد یا الحمد لله بگوییم؟ الان نگاه می کنیم صفرهای حساب بانکی ما از دفترچه می زند بیرون یا نه؟ کمتر کار کنیم و بیشتر در بیاوریم برایمان افتخار شد یا واژه های ما شده پیچاندمش دورش زدم انگار مثلا. فرهنگ و طبایع عوض شد حالا باصطلاح ذائقه ها دلایل مختلفی دارد فرهنگ مصرف گرایی تهاجم فرهنگی همه مسائلی که پیش آند باعث شد که ذائقه ها عوض شد. چطور حاج قاسم تغییر نکرد؟ 

ک: بزرگی حاج قاسم در همین است که مکتب می شود و این خیل عظیم جمعیت را دنبال خودش راه می اندازد و این اشک ها را روان می کند عظمت حاج قاسم همین است که اسیر نشد در این فضا! 

حالا ببینید دو تا بحث است حاج احمد کاظمی همینطور، حاج احمد کاظمی یک جایی یک نکته ای دارد یک کلامی دارد می گوید خدایا در روزگاری از تو شهادت می خواهم که دیگر کسی دنبال شهادت نیست! 

آن عقلانیت به تعبیر سطح پایینش زرنگی حاج قاسم همین است که هیچگاه مسیر را گم نکرد هیچگاه از آن مسیر و مکتبی که حضرت امام و حضرت آقا طراحی کرده بودند و مسیر شهداء خارج نشد. پست و مقام و حدمت شما عرض کنم مدرک دانشگاهی و این درجه ها و قپه ها هیچگاه نتوانست او را شکار کند دنیا نتوانست او را شکار کند. 

مجری: اینکه می گوییم قدرت فساد آور است چه؟ 

ک: نه بستگی دارد قدرت یک امکاناتی است قدرت اگر در دست سلمان و ابوذر باشد قطعا در خدمت ولایت امیرالمومنین بکار می برد. قدرت بد نیست به ذاته قدرت اگر در دست انسان مهذب باشد این قدرت را تبدیل می کند به ابزار اقتدار جهان اسلام! ابزار قدرت اسلام. اگر در دست انسان غیرمهذب باشد می شود تیغ در دست مستی زنگ! 

خود بخود که ابزار است این ابزار و امکانات را ما در چه جهتی بکار ببریم؟ ثروت هم همینطور است ثروت را اگر دست حضرت زهراء سلام الله علیها باشد یک ریالش در خانه اش نمی آید می تواند استفاده می کند. آقا امیرالمومنین ثروت کم ندارد اما ظاهر بروز و ظهور ثروت را در سفره حضرت نمی بینید در خانه اش نمی بینید با این ثروت مشکلات جامعه اسلامی فقراء مشکلات جهان اسلام را حل می کند. 

لذا حاج قاسم همینطور امکاناتی که البته اصلا دنبال دنیا نیست هیچگاه یک حق ماموریتی برای خودش نمی گیرد. 

بحث شما دو تا نکته دارد اصلا چرا اینطور شد؟ چرا ما نتوانستیم ولی ارزش ها نابود شد؟ نه نشد. وقتی که شما حاج قاسم را داری وقتی که شهید حججی را داری وقتی که مدافعان حرم را داری می گویی آن سرچشمه انقلاب اسلامی خشک نشده هست اما چرا فضای همگانی که می فرمودید پول می گذاشتند حقوق می گذاشتند وسط حسینیه اگر کسی نیاز دارد بردارد ببرد یا شهید برنسی اعتراض می کرد می گفت ما برای چه حقوق بگیریم ما باید روز برویم کار بنایی شب بیاییم سپاه خدمت بکنیم نگاهشان این بود. 

چرا آن نگاه که در واقع اکثریت را شامل می شد الان نیست این یک بحث دیگر است. بحث الگوها و مدل ها به مدل های توسعه وقتی شما مدل توسعه را الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نداشته باشی الگوی توسعه غربی را بیاوری در ایران جریان بدهی این الگوی توسعه کار خودش را می کند آن انگیزه ها را عوض می کند مردم را بسمت تجمل و دنیا و اینها می برد آن ارزش ها را بالا پایین می کند اولویت ها را حساسیت ها را تغییر می دهد. 

یک مشکل ما همین بود دیگر یعنی فضای فرهنگ و جهاد و شهادت که با آن اخلاص امام با قدرت به برکت خون شهداء ایجاد شد آن تداومش استمرارش تدوامش و تکاملش احتیاج به الگو دارد احتیاج به مدل دارد باید ساختارها هم بیاید به کمک نه که اینطور باشد که آن الگوها مدل ها ساختارهای اجتماعی همه به یک سمتی دارد می رود و بعد بسمت توسعه مادی دارد می رود شما می خواهی توسعه الهی اینجا ایجاد کنی سخت است خلاف جریان آب شنا کردن می شود. 

لذا اینکه حضرت آقا تاکید دارد روی نهضت علمی روی نهضت نرم افزاری روی مبانی انقلاب اسلامی کار کردن تاکید دارد می فرماید این انقلاب ما بزرگ ترین انقلاب است انقلاب ما از جهت کار کردن روی مبانی خودش جزء ضعیف ترین انقلاب ها است باید انقلاب روی مبانی اش کار کرد. 

این عظمت حاج قاسم است عظمت شهداء مدافع حرم است عظمت شهید حججی ها است که اسیر زمانه اسیر این جو نشدند و البته عظمت انقلاب اسلامی است که می تواند همه اینها را غلبه کند. 

نمی دانم سخن از که هست معروف است دویست و پنجاه فرهنگ عالم در فرهنگ مدرنیته حذف شدند و نابود شدند و بعد از ظهور و بروز مدرنیته همه فرهنگ ها در واقع در این فرهنگ حل شد و هر اتفاقی در عالم افتاد هر انقلابی حرکتی در عالم افتاد در دل مدرنیته بود! 

بعد ایشان می گوید که می گویم دقیقا نمی دانم اسمش چیست می گوید تنها مذهبی تنها تفکری که می تواند مدرنیته را در جهاز هاضمه خودش هضم کند تفکر شیعه است که بهرحال این تفکر دایره اش ضیق می شود تنگ می شود تحت فشار قرار می گیرد اما نابود نمی شود بلکه این ظرفیت را دارد که بعد از اینهمه سال بعد از چهارصد سال بقول معررف ظهور و بروز مدرنیته بیاید انقلاب کند بعد از اینکه تازه آنها فکر می کنند دین در صحنه جامعه نابود شد مرگ دین را اعلام می کنند از سال ٢٠٠٠ به بعد اعلام می کنند کلبه الکترونیک هست و دیگر اسم نام نشانی از مذهب و انقلاب دیگر شما جستجو نکن یکدفعه انقلاب اسلامی بمصابه انفجار نوری می آید و اردوگاه شرق و غرب را دچار چالش و شکست می کند. 

و همینطور این چالش ادامه دارد تا ان شاء الله بحث تمدن اسلامی و عصر ظهور. می خواهم بگویم آن عظمت حاج قاسم هست که اسیر، خودش صاحب مکتب است خودش صاحب تفکر است خودش یک مکتب نظری و عملی دارد که راه را از چاه تشخیص می دهد می رود. 

حالا در بحث آخر در عقلانیت آنجا این را مقداری بیشتر باز می کنیم. 

مجری: الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را می شود از مکتب حاج قاسم استخراج کرد؟ 

ک: ببینید الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت یک بحث نظری دارد یک بحث های فلسفی دارد یک بحث های عملی دارد! 

ولی شما وقتی که می خواهید بیایید بگویید که سبک زندگی غربی چون تمدن غرب آخرش به یک سبک زندگی می رسد یعنی بحث انقلاب فلسفی می شود بحث انقلاب علمی انقلاب صنعتی انقلاب تکنولوژی همه اینها هست بعدش می آید تبدیل به سبک زندگی می شود همین الگوهای خوراک پوشاک مسکن ارتباطات همه اینها را عوض می کند. 

شما می توانید اینجا مطرح کنید که سبک زندگی حاج قاسم سلیمانی مکتب فکری او و سبک زندگی حاج قاسم در مقابل آن سبک زندگی غربی است این را می توانید مطرح بکنید و برای آدم و انسانی که برای آن جامعه آن قشر وسطی که می خواهد پروژه دولت اسلامی را محقق بکند می خواهد خدمت شما عرض کنم که تحقق ببخشد عبور از دولت مدرن به دولت اسلامی و وارد فاز جامعه سازی و تمدن سازی بشود این آدم الگو و مدلش معرفی می کند این آدم می گوید که این انسان تراز آن کسی که مقابل چشم تو است کسی که تو باید از او الهام بگیری و مسیر را جلو بروی حاج قاسم سلیمانی هست. 

حاج قاسم تئوری در واقع تئوری علمی این وسط نیامده ارایه کند اما یک ظرفیتی بروز از خودش داده یک ظرفیتی دارد که می تواند پشتیبان در واقع روحی و در واقع انگیزشی که باشد؟ همین نسل جوانی که می خواهد این الگوی پیشرفت را محقق کند و اصلا واقعا این برکت شهداء است. 

دختر شهید نواب صفوی می گفت که ایشان یک زمانی دمخور بود با شهید چمران شما بهتر از من می دانید در جنگ با همدیگر بودند. وقتی شهید چمران شهید شد دیگر من را خیل راه ندادند می گفت من لباس نظامی پوشیدم با چمران در خط می آمدم. 

می گفت که چمران به من می گفت من پدرت را خیلی دوست داشتم چمران شخصیت علمی است دیگر یکی از مفاخر علمی جامعه ایران است. می گفت من پدرت را خیلی دوست داشتم بعضی شب ها در قبرستان مسگرآباد که بود در تهران بعدا آوردندش قم یواشکی از دیوار قبرستان بالا می رفتم کسی نبود می رفتم سر قبر ایشان می نشستم! شهید چمران از شهید نواب صفوی چه می گیرد؟ انگیزه می گیرد الگو می گیرد وفاداری به اسلام آن شدت آن معنویت آن صلابت آن در چمران جاری  می شود و بعدچمران هم برای خودش یک الگویی است. 

مجری: من یک نکته ای را می خواهم عرض کنم خدمتتان ببینید حالا اشاره کردید به شهید چمران که بهرحال ایشان یک نخبه علمی هست و البته تحصیلاتشان بعضا در آمریکا هم بوده یا عباس بابایی که باز در آمریکا بود یا همین حاج قاسم دارد در مدارسی رشد می کند که قبل از انقلاب و فضای اینطوری هم بوده. ما الان یک وقت هایی دغدغه اسلامی کردن علوم را داریم که می گوییم متون کتاب ها باید اسلامی بشود تا انسان اسلامی رشد پیدا کند. از اینطرف می بینیم یکی مثل حاج قاسم در این درجه می درخشد که بعنوان مکتب از او یاد می شود ولی شاید خیلی با این کتاب های اسلامی هم تحصیلات آکادمیکش لااقل دراین زمینه ها نبوده این چطور ممکن هست ما حصر کنیم در اینکه واقعا فقط باید کتاب ها اسلامی بشود؟ 

ک: بعضی ها این مثال را می زنند می گفتند که حاج قاسم بعد چمران اینها در زمان طاغوت پرورش پیدا کردند ما در زمان انقلاب اسلامی چه پرورش دادیم؟ 

این شوخی کردن با مساله است و به انحراف بردن مساله است. اینهمه از ظرفیت حاج قاسم و شهداء که می گوییم اینهمه نشان دهنده ظرفیت عظیم مکتب اسلام برای تربیت است! ظرفیت عظیم ولایت برای تربیت است یعنی بتعبیر امام یک جمله ای دارد امام خودش می گوید ما باید الگو داشته باشیم بهرحال باید وارد مثلا بحث مباحث جدید بشویم امام حالا نمی خواهم عبارت خاص امام را اینجا بکار ببریم می گوید ما مثلا انقلاب را تثبیت کردیم باید محتوا داشته باشیم 

این خلاها را داریم اما امام می گوید که در همین زمان هم با همین ظرفیت های فعلی هم می شود با استفاده از قرآن می شود اسلام را حاکم کرد در جهان. 

همین ظرفیت های فعلی ما نمی گوییم که همه دین دست ما است مباحث فقه حکومتی و اینجاها خدمت شما عرض کنم که در ادامه در مباحث تکاملی انقلاب اسلامی در رسیدن به تمدن اسلامی خیلی اتفاقات جدید در توسعه معارف دینی اتفاق می افتد همین بحث توسعه معرفت دینی یک بحث استمراری است دیگر مثلا مباحثی که فرض کنید که معارفی که دست شیخ مفید بوده تا بعدش مثلا فرض کنید شیخ انصاری تا الان الان خیلی سطح بالاتری است. 

در واقع یک رشد مستمری هست، امثال شهید چمران شهداء ما حاج قاسم اینها محصول مکتب در واقع اسلام هستتد محصول مکتب امام هستند محصول مکتب تربیتی اسلام و تشیع هستند اینها در بستر در واقع تکاملی جامعه شیعه هست که پرورش پیدا کردند. حالا از این به بعد ما می گوییم همین کفایت می کند؟ می گوییم نه، چون فقط بحث تربیت انسان که نداریم چون شما می خواهید حکومت تشکیل بدهید می خواهیذ تمدن تشکیل بدهید این تشکیل حکومت و تشکیل تمدن یک بعدش حضرت آقا فرمود که تربیت انسان تراز است یک بخشش تولید فکر است! تولید علم است توسعه علمی هست. 

نمی دانم حواب داده شد یا نه؟ 

مجری: درست است من فقط می خواستم این آیه الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا را اینجا بخواهیم تفسیرش کنیم در شخصیت مثل حاج قاسم ها که اینها پرورش یافته مثلا حوزه ها اینها نیستند من یک مثال کمی ساده تر بزنم. 

ک: البته می شود بواسطه حوزه ها 

مجری: بله آنطور که قطعا نفس بزرگان حوزه تربیت شده مکتب اهل بیت و مراجع و بزرگان هستند من بشکل کلاسیکش ساده تر خودمانی تر، شاید از این ادبیات بهتر خوششان بیاید. 

الان اگر بعضی از این شهداء زنده ظاهری بشوند باید بیایند پیش من طلبه مساله شرعی بپرسند من مساله شرعی بیشتر بلد هستم ولی الان ملت می روند پای مزار شهداء حاجت می گیرند ما همینقدر ملت عظیمی که هستند … شاهکار کردیم. 

می خواهم آنجا لنهدینهم سبلنا را بیاورم وسط که اینها که واقعا خالصانه در مسیر خدا رفتند. 

ک: دقیقا همینطور است همین که جاهدوا فینا به همه عظمت حاج قاسم همین است که در بحث جهاد که می رسیم در بحث عرفان حاج قاسم که می رسیم بهتر آشکار می شود بحثش جایگاهش بهتر آشکار می شود، همین است. که جهاد یک ظرفیتی دارد که یک برکاتت خاص خودش را نازل می کند به میزانی که آدم ها در مسیر الهی مجاهدت بیشتری و در واقع تلاش بیشتری بخرج بدهند آن هدایت الهی و آن رشد اتفاق می افتد! درست است. 

مجری: چون شما یک اشاره ای شما داشتید به اسم سلمان و ابوذر می خواهم یک تیکه سیاسی هم بیاندازم یک بزرگواری می گفت که اگر پول سلاح و رسانه را دست سلمان و ابوذر هم بدهی منجر به فساد می شود ولی ظاهرا حاج قاسم ها ثابت کردند که اینطور نیست. 

ک: بله باعث تاسف است واقعا باعث تاسف است این نشان این است که آن معرفت شناسی ما دچار مشکل است دیگر. 

امکانات را در واقع پول و ثروت را دست سلمان و ابوذر بدهید نه تنها دچار مشکل نمی شوند بلکه این ثروت و امکانات را خرج توسعه ملت آقا امیرالمومنین و توسعه اسلام می کنند. 

واقعا مطلق نیست پول دست هر کسی بیایذ فساد می آورد نه بستگی دارد دست که باشد این قدرت این امکانات و این پول دست که باشد! 

مجری: بخواهیم از این بحث مکتب سلیمانی فعلا عبور کنیم می خواهم ببینم اگر ناگفته ای هست از زبان شما بشنویم. می خواهم به این شکل بپرسم فرض کنید ما هیچی از مکتب سلیمانی نمی دانیم! شما چطور این مکتب را برای ما تشریح می کنید؟ 

ک: عرض کردم اگر بخواهیم کل بحث را در پاراگراف در دو سه تا خط بخواهیم جمع بندی کنیم این را گفتیم که حضرت آقا با بحث مکتب سلیمانی خواستند که این شخصیت را بعنوان انسان تراز انقلاب اسلامی بعنوان یک الگو سمبل و یک اسوه حسنه انقلاب اسلامی معرفی کنند تا در واقع الگوی نسل جوان باشد تا با این شخصیت آشنا بشود تا از شخصیت انگیزه و نیرو بگیرد تا خدمت شما عرض کنم که تأسی کند به این شخصیت تا راه او دغدغه او فتوحات او را بشناسد مساله های او را بشناسد و این انگیزه در او ایجاد بشود که خدمت شما عرض کنم که بتواند هر کدام یک سلیمانی کوچکی باشند. 

این ظرفیت انگیزه سازی را دارد این شخصیت. بعد چرا به این نقطه رسید چه در وجود حاج قاسم بود که صاحب این مدال درخشان شد؟ عرض کردیم در چهل سال مجاهدت یک ظرفیت عظیم روحی فکری و رفتاری اعم از آن ایمان، خدمت شما عرض کنم که اخلاص، تواضع، آن عقلانیت ایمانی و انقلابی و آن خصوصیاتی که در ابعاد روحی فکری و رفتاری حاج قاسم شمردیم آن وفاداری به آرمان های انقلاب اسلامی آن شدت و تکاپو برای تحقق آرمان های انقلاب اسلامی اینها را گفتیم می تواند الگو و مدل همه باشد. 

حالا اینجا بحث هایی عزیزان در این مدت زحمت کشیدند مباحثی را مطرح کردند صاحبنظران در رابطه با مکتب سلیمانی که اصلا تعریف مکتب چیست و این ارکان مکتب حاج قاسم چیست این اصول مکتب حاج قاسم چیست مثلا دیدم که اشاره شده مثلا ارکان مکتب حاج قاسم چهارتا چیز هست ولایت مداری هست، اخلاص او هست مقاومت در برابر دشمن و فروتنی در برابر مردم همان اشداء علی الکفار رحماء بینهم! اینها این اشداء علی الکفار رحماء بینهم و این اخلاص و این ولایت مداری ارکان اولی اصلی در واقع مکتب و اندیشه حاج قاسم هست. بعضی ها می گویند که حاج قاسم شاگرد مکتب اسلامی است پرورش یافته مکتب انقلاب اسلامی اگر اصول حاکم بر مکتب حاج قاسم را می خواهید نگاه کنید شما باید ببینید که اصول و مبانی انقلاب اسلامی چیست. لذا اصول انقلاب اسلامی چیست؟ آنکه روبنای انقلاب اسلامی و شاخص در واقع موفقیت انقلاب اسلامی، آیا انقلاب اسلامی در مسیر خاص خودش دارد درست حرکت می کند یا نه؟ این اصول عبارتند از ولایتمداری مردم داری عدالت خواهی استقلال طلبی ظلم ستیزی استکبار ستیزی، این خدمت شما عرض کنم که توجه به استقلال و اقتدار ایران اسلامی پنج شش تا اصولی هست که انقلاب اسلامی اینها را باید همواره دنبال بکند. اینهل مطالبی است که مطرح می شود. 

ولی من بنظرم می رسد همین که عرض کردم آن شاکله اصلی شخصیت ایشان را آن ابعاد روحی فکری و عملی و رفتاری او را توجه داشته باشیم ظرفیت هایی که در حاج قاسم ایجاد شده آن عقلانیتش اینها را بسط پیدا بکنیم دیگر این ابعاد مکتب روشن می شود ما خود همین عقلانیت در واقع حاج قاسم عقلانیت انقلابی و ایمانی اش را توضیح بدهیم خودش در واقع یک مکتبی هست مکتب عقلانی حاج قاسم. 

خدمت شما عرض کنم آن اصول رفتاری اش آن مردم داری اش آن تواضعش را همان نکاتی که اشاره کردید ایشان ظاهرا صاحب خانه هم نبود در منزل سازمانی زندگی می کرد دنبال مدرک نرفت دنبال تحصیلات خاص دانشگاهی نرفت همان در رزومه اش هم نوشته که دیپلم! دیپلمی که باید صاحبنظران و خدمت شما عرض کنم که اساتید بیایند پای درس این مکتب. 

و بنظرم می رسد که این سوالات بعدی که شما مطرح می کنید ما هر چقدر به سوالات می پردازیم این ابعاد مکتب حاج قاسم روشن تر می شود. 

من فکر می کنم این اندازه کافی باشد. 

مجری: اگر بخواهیم در بحث شکلگیری شخصیتی مثل حاج قاسم وارد شویم چه سیر تربیتی ای طی کرد حاج قاسم که به اینجا رسید بعنوان یک مکتب معرفی می شود. 

می خواهم به یک مدل دیگر این سوال را مطرح کنم یک موقع هست که افراد شناخت دارند راجع به خیلی از مسائل می فهمند حق چیست باطل چیست می توانند دهها ساعت درباره اش حرف بزنند یا کتاب بنویسند. اما اینکه اراده هم داشته باشند که طرف حق باشند و سلوک فردی و اجتماعی شان هم بر مبنا حق حرکت کند کمی سخت است. چطور می شود کسی مثل حاج قاسم به اینجا می رسد؟ 

ک: ببینید سوال واقعا از آن سوال های خیلی زیبا است که در تبیین شخصیت حاجی و مکتب حاج قاسم اثر دارد. 

سوال این هست که مسیر تربیت حاج قاسم چه بود بستر تربیت حاج قاسم چه بود چه شد حاج قاسم به اینجا رسید به این نقطه رسید که البته می شود سوال کرد چه شد که زین الدین زین الدین شد چه شد که احمد کاظمی احمد کاظمی شد و همینطور بیاییم جلو. 

ببینید دو سه تا عوامل را باید دید بله تربیت خانوادگی محیط خانواده قطعا موثر است محیط سنتی منطقه روستا آن ارزش ها حتما موثر است نان حلال پدر شیر طیب و حلال مادر حتما موثر است. یک جا دیدم که حاج قاسم فرمود پدرم یک لقمه حرام یا یک گندم حرام وارد خانه ما نکرد! مادر همینطور!  علیرغم در واقع فقر اقتصادی اما یک غنای معنوی یک باطن خوب قوی توکل توسل عزت مناعت طبع که حاج قاسم در این محیط پرورش پیدا می کند. 

اگر بخواهیم بررسی کنیم خیلی از آدم ها خیلی شخصیت ها طلبه ها روحانیون گمنام معلم ها اینها بزرگان در شکل گیری شخصیت و تربیت موثر هستند. اما اینها همه فرعی است بنظرم، خیلی ها اینها بهرمند هستند خیلی از پدر مادرها خوب و لقمه حلال و نان حلال و این حرف ها دارند بهره می برند اما حاج قاسم نمی شوند. عامل اصلی تربیت حاج قاسم چه بود؟ حاج قاسم در کدام پرورشی چه بستری شد حاج قاسم؟ بدون تردید انقلاب اسلامی. 

یعنی در واقع پدر معنوی حاج قاسم انقلاب اسلامی و امام است. اگر انقلاب اسلامی نمی شد ما حاج قاسم نداشتیم اگر انقلاب اسلامی حسین برنسی حداکثر یک بنای خوب و مومن و حلال خور بود! احمد متوسلیان یک دانشجوی خوب بود حاج همت یک معلم خوب بود مهدی زین الدین شاید یک پزشک متدین خووب می شد حاج حسین خرازی مثلا همینطور بعضی هایشان شاید یک کاسب خوب می شدند یک مهندس خوب می شدند. 

چه اتفاقی افتاد که یکدفعه این ظرفیت های اینها بروز پیدا کرد؟ استعدادهای اینها شکوفا شد، شد حاج قاسم سلیمانی کارمند سازمان آب کرمان شد حاج قاسم سلیمانی بزرگ ژنرال عرصه میدان های نبردی که نظر کارشناسی اش همه کارشناسان نظامی دنیا را تحت شعاع خودش قرار می دهد و تسلیم و متواضع می کند، انقلاب اسلامی. 

ببینید شما دیدید مثلا حالا نکته جالبی هست بعضی وقت ها در فیلم ها عکس ها، عکس های قدیمی سرداران ما را ببینید قیافه ها تیپشان چطور است لباسشان مدل مثلا آرایش مویشان چه شکلی است؟ مثل بقیه مردم است. 

یک بحثی است بقول عزیزان تعین ها در شرایط است یعنی اینکه آدم چه می شود آن لباسش خوراکش پوشاکش اقتصادش این تیپش این در شرایط است که رقم می خورد. 

اگر نظام طاغوت می خواهم این را بگویم نظام طاغوت که حاکم باشد زمستان که حاکم باشد ظلمت که حاکم باشد آن دانه جوانه نمی زند میوه نمی شود نمی دهد تبدیل به میوه نمی شود محصول نمی دهد. 

اگر ولایت طاغوت بر جامعه حاکم باشد زمستان در واقع و آن ظلمت طاغوت بر عالم حاکم باشد استعدادهای آدم ها رشد نمی کند و ما امر فرعون برشید! رشد در ولایت انبیاء الهی است در ولایت طاغوت نیست. 

در سوره نور ببینید تعبیر عجیبی دارد می گوید اینقدر در این ولایت طاغوت اینقدر دریای تاریک ظلمانی می گوید اذا اخرج یده لم یکد یراه دستش را که درمی آورد در این فضا دست خودش را نمی بیند. پس استعدادها ظرفیت ها امکانات خودش را هم نمی تواند ببیند و نمی تواند استفاده بکند. 

عظمت امام عظمت انقلاب اینجا است که می آید آن بستر را می شکند آن فضا را می شکند آن شرایط را تغییر می دهد آن زمستان را تبدیل به بهار می کند در این شرایط در شرایط انقلاب یک نوری دمیده می شود آن ظلمت می رود کنار فطرت ها چه می شود؟ فطرت ها بیدار می شود در این بستر ظرفیت ها و استعدادهای امثال حاج قاسم سلیمانی شکوفا می شود. اگر انقلاب اسلامی نبود قطعا این ظرفیت ها به بروز نمی رسید عامل اصلی تربیت حاج قاسم اینکه حاج قاسم حاج قاسم سلیمانی قاسم سلیمانی کرمانی می شود قاسم سلیمانی سردار بین المللی جهان اسلام، انقلاب اسلامی است قیام امام است. غیر از این نیست. 

روایت هست که می گوید پیامبران می آیند آن دفائن العقول را رشد می دهند امام زمان علیه السلام می آید عقول انسان ها چهل برابر می شود رشد می کنند این رشد در این ولایت است لذا خدمت شما عرض کنم که رشد در ولایت است. امام کاری می کند که این استعدادها آشکار بشود کار امام کار پیامبرگونه است پیامبران استعدادها را آشکار می کنند عقول را رشد می دهند امام هم کارش همین است. 

امام یک تعبیری حقیر داشتم پیامبر عصر مدرنیته واقعا امام پیامبر این دوران این دورانی که تئوری مرگ دین اعلام شده بود این دورانی که فکر می کردند کار دین تمام شده است دورانی که در رمان هایشان در کتاب هایشان در نظریاتشان می گفتند دیگر از سال ٢٠٠٠ به بعد دیگر دین را در موزه ها جستجو بکن و واقعا باورشان شده بود که آینده جهان در واقع آینده حاکمیت مطلق تکنولوژی بر اخلاق هست از ایمان دیگر نام و نشانی نیست از مذهب نام و نشانی نیست واقعا باورشان شده بود واقعا تئوری مرگ دین را اعلام کرده بودند امام در این عصر پیامبر مدرنیته بود پیامبر عصر مدرنیته بود آمد بساط مدرنیته را بهم بزد. حسنین هیکلی تعبیری دارد می گوید گویی گلوله ای است که از صدر اسلام شلیک شده بعد از چندین قرن دوباره سپاه علی را رهبری کند. روزنامه توریسی بعد از انقلاب اسلامی  می نویسد که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ملت ایران را برای یاری اسلام برگزیده است!! 

این کار امام بود این یک نکته، لذا یک فیلمی من دیدم خیلی خوشم می آمد پخش بکنید خیلی زیبا است دیدار امام با پاسداران قم است امام در یک پنجره ای ایستاده پاسدارها هم نشستند امام دارد می گوید من چقدر چهره های شما را قیافه های نورانی شما را دوست دارم و اینها هم بلند بلند گریه می کنند همه اش ما قربان تو برویم ما فدای تو بشویم. خودشان می فهمند که آن جوانانی بودند که آن ظلمت طاغوت را درک کردند و می فهمند با نور امام با نور انقلاب اسلامی وارد عرصه حیات طیبه شدند. 

امام فتح القلوب کرد فتوحاتی معنوی برای آدم ها باز کرد نه تنها ایران بلکه خیلی این پیام امام را شنیدند در واقع بارقه انقلاب اسلامی به آنها رسید نورانی شدند روشن شدند. 

لذا من یک نکته ای دیگر تا بحث بیدار شدن فطرت ها و این حرف ها، یک نکته مهم دیگر هم که باید به آن توجه بشود این است که بعضی این چیزها در دایره فهم ما و در دسترس ما نیست. ببینید این شهداء و این بزرگان اولیاء الله و احبائه! اصفیاء الله و اودائه اینها برگزیده خدا هستند گویی اینها اصحاب آخرالزمانی هستند خدا اینها را نگه داشته بعنوان ذخیره ای که در این عصر امام خمینی ذخیره عالم تشیع در این دوران بود شاید علامه امینی می گوید. خدای متعال ذخیره گذاشته برای قرن چهارده هجری برای آماده سازی ظهور خدا خودش تربیت کرده و خدا خودش به موقع در این عصر آورده. 

کتاب چزابه را نمی دانم خواندید یا نه دو تا خاطره خیلی زیبا دارد بکار ما می آید این دو تا خاطره که خیلی هایش هم دست ما نیست از جای دیگر مدیریت می شوذ سیستم خدا انتخاب شده است. فتح الله جعفری می گوید که ما برای عملیات فتح المبین رفتیم پیش حضرت امام نگران بودیم دغدغه داشتیم چون عملیات قبلی ما محدود بود شهداء ما محدود بودند حالا می خواهیم یک عملیاتی طراحی کنیم که ما فکر می کنیم که در محاسبات ما ده هزار تا شهید می دهیم و ما نمی توانیم این ده هزار شهید را تحمل کنیم و خونشان را گردن بگیریم. به امام گفتیم که ظاهرا محسن رضایی به امام می گوید فرماندهان این دغدغه را دارند می ترسند! که ده هزار تا شهید در عملیات داده بشود. بعد امام گفت کسی شهید بشود نشود اصلا دست شما نیست تعبیرات کتاب ببینید دقیقا چه گفته. 

یک نکته ای من یادم مانده در کتاب می گوید و شاهد مثال بحث ما اینجا است گفت امام فرمود آنهایی که جنگ را مدیریت می کنند اسمشان در لوح محفوظ ثبت است!!! روایتی هست که طرف می آید اسامی شهداء را می بیند در کتابی که ظاهرا دست امام سجاد علیه السلام یا امام صادق علیه السلام دست نه، حالا بگذریم این را پخشش نکنید… 

امام می فرماید که در لوح محفوظ اسم اینها ثبت است. بعد همین جا یک خاطره می گوید که در بحث ما است شک دارم که سردار رشید یا شهید صیاد شیرازی به امام می گوید امام من در این جنگ دارم معجزه می بینم می گوید چه می بینی؟ می گوید که مسعود نیاکی سرلشکر رژیم طاغوت نظام طاغوت که آنجا پرورش پیدا کرده در دعای باز شک از من است در دعا توسل است یا زیارت عاشوراء است از همه بیشتر گریه می کند و امام خیلی زیبا می گوید امام می گوید این همان بازگشت انسان است به فطرت خویش. چطور نیاکی فرمانده لشکر نظام طاغوت به فطرت خودش برگشت در انقلاب اسلامی. 

انقلاب اسلامی فطرت ها را لذا آن بارقه انقلاب اسلامی رفت در آفریقا بذر انقلاب اسلامی پاشیده شد در آفریقا امام بعد از جنگ در پیام قطعنامه گفت که جنگ ما بیداری آفریقا را در پی خواهد داشت، که می فهمید که می توانست حدس بزند؟ اما امام می فهمید چکار کرده می فهمید این پیام انقلاب این عطر و بوی انقلاب هر جا که برود آدم ها را زنده می کند تربیت می کند متحول می کند این فطرت ها را بیدار می کند! می شود زکزاکی و بیست میلیون شیعه. 

و من اعتقاد دارم ای فقط نیجریه نیست این نمی شود فقط رفته باشد در نیجریه نه در کل آفریقا پخش شده. آنجا یک باغبانی بنام زکزاکی بود که این را پرورش داد! یک شخصیتی بود که پای آرمان های انقلاب اسلامی فداکاری کرد شش تا شهید داد تا این فضا را به ظهور و بروز رساند قطعا جاهای دیگر هم هست آدم خاص خودش را می خواهد شرایط خاص خودش را می خواهد. 

وقتی که این پیام انقلاب اسلامی این جهاد و شهادت یک اکسیری است وقتی که می رود در سواحل لبنان که قدیم هر کس می خواست خوشگذارنی کند فساد کند می رفت در ساحل لبنان، این پیام انقلاب اسلامی آنچنان جذاب است آنچنان فطرت ها را بیدار می کند آنچنان پرورش دهنده است آنچنان تربیت کننده است که از همان سواحل لبنان که تعبیه شده بود بسترسازی شده بود برای فساد از درونش عماد مغنیه می آید از درونش حزب الله لبنان بهترین جوان ها معنوی ترین جوان ها. 

مجری: نکته ای بعنوان سوال می خواهم خدمتتان طرح کنم. 

ک: وصیت حاجی را هم بگویم آن نگاه حاج قاسم به خدمت شما عرض کنم که، یک چیز می خواهم بگویم که در وصیت حاج قاسم یک نکته بسیار زیبایی است یک نگاه تقویت می کند. 

خداوندا تو را سپاس که مرا، این مکتب این معرفت، خداوندا تو را سپاس که مرا صلب به صلب قرن به قرن از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است عبد صالحت خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم! 

همان که اصفیاء الله و اودائه است خدای متعال حاج قاسم را نسل به نسل صلب به صلب آورد در این دوران در دورانی که اسلام به او نیازمند هست در این دوران فداکاری کند. 

پس اصل بحث همین است که در واقع انقلاب اسلامی مهم ترین عامل در واقع پرورش و تربیت حاج قاسم و نسل سلیمانی ها است. 

مجری: یک نکته ای هست حاج آقا انقلاب اسلامی قطعا بستر شکوفایی فطرت ها هست اما ظرف وجودی خود افراد هم مطرح است خیلی ها در همین آمدند و رفتند و سیراب نشدند تشنه هستند هنوز ولی یکی مثل قاسم سلیمانی بلد است چطور از این ظرف استفاده کند سیراب کند خودش را راهش را برود. 

ک: دقیقا همینطور است عرض کردم اولش اینها ظرفیت هایی دارند ظرفیت های خاص هستند یک ایمان خاص یک ظرفیت هایی که عرض کردم بعضی هایش مثالی که زدم بعضی هایش واقعا با آن محاسبات عادی و مادی قابل فهم نیست اینهمه ظرفیت حاج قاسم از کجا ایجاد شد؟ یک بحث هایی قطعا خدادادی هست حالا می خواهیم خیلی ببریم یک بحث هایی بهرحال برمی گردد به امتحانات و برمی گردد به عوالم دیگر که خدا چرا این ظرفیت ها و این استعداد را به ایشان داد اینها یک بحث دیگر است نمی خواهم وارد آن عرصه بشویم قطعا همینطور است. 

استعدادها و ظرفیت هایی داشتند و بعد در این بستر در این محیط این استعدادها و ظرفیت ها شکوفا شد. اگر انقلاب اسلامی نبود اگر امام نبود این ظرفیت ها شکوفا نمی شد. 

مجری: بعد ما چکار کنیم که حالا مثل سلیمانی داشته باشیم تکثیر کنیم حاج قاسم را ؟ 

ک: حالا می آییم سراغ در واقع نقطه تکمیلی این بحث. انقلاب اسلامی بستر پرورشی حاج قاسم بود درست است؟ این را اگر به تفاهم برسیم و قبول کنیم مسیر تکثیر حاج قاسم ها هم دقیقا همین استمرار و تکامل انقلاب اسلامی مگر انقلاب اسلامی حاج قاسم پرورش نداد؟! برای ادام حاج قاسم ها هم استمرار و تکامل انقلاب اسلامی است. 

انقلاب اسلامی حاج قاسم پرورش داد اینکه استمرار و توسعه انقلاب اسلامی حضور انقلاب اسلامی در میدان های جدید امام یک انقلاب کرد یک دفاع مقدسی شد نسل عظیم در واقع سرداران و حاج قاسم ها و حاج قاسم سلیمانی شکوفا شد درست است؟ و بعد انقلاب اسلامی در این چهل سال در عرصه های جدیدی حضور پیدا کرد در میدان های جدید میدان های مقاومت در شامات حضور پیدا کرد در این بستر دوباره نگاه می کنیم می بینیم که در این بستر حججی ها پرورش پیدا کردند درست است؟ ابوحامدها پرورش پیدا کردند رضا بخشی ها پرورش پیدا کردند عمار حلب شیر حلب محمد خانی پرورش پیدا کرد درست است؟ فرمانده شهید حججی بود فرمانده حیدریون بود شهید مرتضی یادم رفته فامیلش شهید بزرگواری که حاج قاسم هم، بچه شمال بودند آنجا از نوابغ جنگ و نوابغ سپاه قدس بودند خیلی هایشان هنوز آشکار نشده شخصیت هایشان. محمد جنتی! معروف به حیدر! محمد خانی، فرمانده تیپ سیدالشهداء! 

ببینید ما تکثیر سلیمانی هم باز همان انقلاب اسلامی است حضور انقلاب اسلامی در میدان های جدید توسعه انقلاب اسلامی شدت درگیری انقلاب اسلامی با دنیا کفر در این بستر پرورشی فراهم می کند که نسل قاسم سلیمانی ها را تکثیر می کند. 

در سازش قاسم سلیمانی ها ایجاد نخواهد شد یعنی نسل گم می شود! در شدت درگیری است در جنگ است نمی گویم فقط جنگ نظامی نه، در درگیری است در درگیری جنگ سخت است جنگ نرم است در حوزه سیاسی است فرهنگی است اقتصادی است در جنگ رسانه است اگر آدم هایی که می آیند این وسط آن انگیزه را داشته باشند آن ایمان را داشته باشند آن روحیه جهادی را داشته باشند بخواهند تقابل کنند مقابله کنند اصلا در این بستر عرض کردم وقتی که تنور جنگ داغ می شود شما محصولش را در آفریقا می بینید محصولش را در سواحل لبنان می بینید محصولش را در غزه می بینید. 

اتفاقی نیست که نسل ارتش بین المللی جهان اسلام شکل می گیرد شما زینبیون را دارد فاطمیون را دارید حیدریون را دارید درست است؟ حشدالشعبی شکل می گیرد دفاع وطنی در سوریه شکل می گیرد انصارالله شکل می گیرد عبدالملک حوثی ها می آیند وسط میدان اینها از کجا پیدا شدند؟ اینها در ادامه درگیری انقلاب اسلامی با دنیای کفر. 

مجری: باور به ستیز ناتمام حق و باطل. 

ک: همین است و این معجزه انقلاب اسلامی و معجزه حضرت آقا است. 

مجری: آدم های خنثی آدم هایی که روحیه خنثی و بی تفاوت داشته باشند قاسم سلیمانی نمی شوند. 

ک: قطعا اولش ایمان است اخلاص است آن انگیزه است آن آرمان خواهی آرمان خواهی خیلی مهم است. آرمان طلبی آرمان خواهی اهداف انقلاب اسلامی را باور داشتن و برای اهداف انقلاب دویدن و جنگیدن و شهید شدن! شهید شدن و مجاهدت کردن این نکته اش مهم است. 

پس بنابراین خدمت شما عرض کنم که تداوم و استمرار و تکامل انقلاب اسلامی در این شدت درگیری با نظام کفر اتفاق افتاده. 

بعضی ها متوجه استراتژی رهبری نیستند می گویند چرا همه اش آقا به آمریکا گیر می دهد صلح کنیم برویم کنار دیگر آمریکا متوجه نیستند. که دوام و بقاء انقلاب اسلامی اینکه انقلاب اسلامی در مسیر خودش درست برود خط سیر خودش را درست برود در ریل خودش حرکت کند منحرف نشود و در این بستر فطرت جوامع دیگر را شکوفا کند آن روحیه عزت و غیرت جامعه اسلامی را شکوفا کند آن روحیه ظلم ستیزی و شجاعت را در آنها شکوفا بکند و در کنار خودش پدیده انصارالله یمن را هم رقم بزند اینها در همین روحیه مبارزه و آن برائت بحث تولی و تبری است آن برائت از دشمن است. وگرنه در فضای سازش با دشمن قطعا همه این رشدها و در واقع شکوفایی ها چه می شود؟ متوقف خواهد شد. 

مجری: من یک تعبیری از فرمایش شما می خواهم بکار ببرم ببیند این تعبیر من درست است؟ من اینطور متوجه شدم که الان ایستادگی و نبرد با آمریکا صرفا یک رویکرد سیاسی نیست اتفاقا یک رویکرد تربیتی است و باعث رشد انسان هایی می شود که فطرت را اصل می دانند. 

ک: قطعا همینطور است. 

اینکه حاج قاسم اینقدر انقلاب اسلامی برایش مهم است برای چیست؟! چون حاج قاسم حالا می خوانم تعابیر حاج قاسم را در رابطه با انقلاب اسلامی را. چون حاج قاسم با ما فرق می کند در این چهل سال در وسط میدان نبرد عمق استراتژی انقلاب اسلامی را دیده آن پرورش انسان ها در بستر انقلاب اسلامی را دیده. 

اینکه پیام انقلاب اسلامی عطر انقلاب اسلامی نور و بارقه انقلاب اسلامی این دعوت به بیداری فطرت انقلاب اسلامی حاج قاسم در آفریقا دیده در یمن دیده در بحرین دیده در غزه دیده در لبنان دیده. در همه جا در جهان اسلام دیده و می بیند با تمام وجود لمس می کند که رهبری و مدیریت امام برکت خون شهداء آن ایستادگی درگیری با دنیا کفر چه تاثیری در بیداری جهان اسلام دارد می گذارد! در بیداری فطرت ها دارد می گذارد و شکل گیری پروژه ان شاء الله امت اسلامی دارد می گذارد و برکات بینظیری حالا واقعا امروز نگاه می کنید می بینید که یک اتفاق عجیبی که افتاده به برکت انقلاب اسلامی شهداء و این مجاهدت ها و شهداء مدافع حرم و حاج قاسم هم خیلی نقش داشته امروزه در جامعه جهانی و در جهان اسلام بین تفکر اسلام ناب با نمایندگی ایران با اسلام آمریکایی با نمایندگی ترکیه و عربستان و اینها تفاوت و تمایز اتفاق می افتد. 

قبلا اینطور نبود قبلا این بصیرت نسبت واقعا به دین و اسلام ناب وجود نداشت! امروز واقعا در جامعه اسلامی نخبگان جامعه اسلامی مقایسه می کنند مثل اینکه دو تا اسلام هست یک اسلام با قرائت ایرانی حالا می گویم مثلا نماینده اش شیعی و اسلام در واقع مقاومت که امام دارد شخصیت هایش امام است! آقا است سید حسن نصرالله هست حاج قاسم است عماد مغنیه است عبدالملک حوثی است و مثلا و از آنطرف ما نگاه می کنیم اردوغان را داریم می بینیم و از اینطرف شخصیت هایی مثل زرقاوی و ابوبکر بغدادی و اینها را. از اینطرف که نگاه می کنیم می بینیم اسلامی که دارد ارایه می کند واقعا سوال برایش ایجاد می کند می گوید یک انقلاب اسلامی ایجاد شده با این ظرفیت ها با این اقتدار با این معنویت با این ظرفیتی که در برابر دنیای کفر خودش را حفظ کرده این چه ظرفیتی است چه چیزی است چقدر با معنوی است چقدر با مرام است چقدر رحمانی است نگاه می کند در لبنان می بیند که مسیحی و یهودی و غیرمسلمان و مسلمان و شیعه و سنی همه زیر چتر حمایتی حاج قاسم شکل گرفتند امنیت کلیساهایشان و نمی دانم فلانشان دیر و کنیسه شان از این تفکر است. از آنطرف در جریان تکفیری خودشان به خودشان رحم نمی کنند راحت سرمی برند! 

در این تفکر کدام جریان بزرگ می شود؟ کدام پیام با فطرت آدم ها مطابق است؟ این است دیگر. 

بخوانم، اینکه حاج قاسم انقلاب اسلامی خیلی برایش مهم است با تمام وجودش این برکت انقلاب اسلامی در پرورش امثال خودش و شهداء و بیدارب فطری و بیداری اسلامی که دارد اتفاق می افتد بیداری معنوی که دارد اتفاق می افتد حاج قاسم چون وسط میدان است قشنگ دارد لمس می کند. 

می خوانم چند تایش را، جمهوری اسلامی مرکز اسلام و تشیع است امروز قرارگاه حسین بن علی ایران است! بدانید حمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند دیگر حرم ها می ماند اگر دشمن این حرم را از بین برد حرمی باقی نمی ماند نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمدی. چقدر این جایگاه جایگاه محوری انقلاب اسلامی که همه مقاومت ها و همه معنویت ها به این نقطه وصل است. 

چه شما که بعنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما بعنوان سنی اعتقاد عقلی دارید، چقدر قشنگ تقسیم می کند، بدانید به دور از هرگونه اختلاف برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید خیمه خیمه رسول الله است اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی آتش زدن و ویران کردن این خیمه است دور آن بچرخید والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف کربلا کاظمین سامراء مشهد باقی نمی ماند قرآن آسیب می بیند. 

خیلی عجیب است قسم می خورد والله والله والله والله والله مهم ترین محور محاسبه در قیامت انقلاب اسلامی است مهم ترین سوالی که از تو می کنند برای این انقلاب اسلامی چکار کردی؟ حاج قاسم این ایمان این ارادت این بصیرت این عمق شناخت انقلاب اسلامی را در میدان های بیرونی دیده تاثیرش را دیده تاثیرش را در تربیت افراد تربیت شهداء تربیت نسل خودش این را دیده و بعد در این چهل ساله تاثیر این انقلاب اسلامی را در این بیذاری فطری معنوی در جهان اسلام خودش حضور میدانی داشته و می بیند و محوریت انقلاب اسلامی. 

لذا شما خیلی عجیب است خطاب به جناح ها حاج قاسم جناحی بود؟! حاج قاسم کجا جناحی بودء؟!! حاج قاسم انقلابی بود. جناح های سیاسی دارد می گوید این تعبیرش را باید دوستان بخوانند اما خطابش به جناح های سیاسی است می گوید اصلاح طلب اصولگرا فلان اگر عمل شما و کلام شما یا مناظره های شما به نحوی تضعیف کننده دین و انقلاب بود ای گروه های سیاسی اگر در منظره هایتان امقلاب و دین را تضعیف کردید که متاسفانه کردند بدانید شما مغضوب نبی اکرم اسلام و شهداء این راه هستید. خیلی تعبیر سنگین است، این آدم جناحی است؟ این آدم دارد به جناح های سیاسی خطاب می کند می گوید اگر انقلاب اسلامی را تضعیف کردید مغضوب پیامبر هستید! مغضوب شهداء هستید! 

مرزها را تفکیک کنید نسبت خودتان را با انقلاب اسلامی با ولایت روشن کنید. بعد باز در همین وصیت می گوید اگر این انقلاب آسیب ببیند حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود! دیگر به زمان شاه هم برنمی گردیم دشمن سعی می کند دیگر اینجا کفر   بی دینی را جریان بدهد ترویج کند. 

من اینجا خیلی مثال دارم انقلاب اسلامی واقعا زلزله ایجاد کرده داعش شرق و غرب را دچار چالش کرد و یک بیداری فطری و معنوی ایجاد کرد و برای خیلی از بزرگان در واقع میدان های مبارزه دنیا برای کسانی که ایدئولوژی آنها اسلامی نبود ایدئولوژی چپ داشتند سوسیالیستی مارکسیستی بود اینها برایشان سوال ایجاد کرد. 

فیدل کاسترو می گوید که من هیچگاه با سرمایه داری سازش نخواهم کرد اما باید ببینیم الگوی اقتصادی که امام خمینی می گفت چیست من حاضر هستم آن را پیاده کنم. 

کتاب خط مقدم حاج حسن طهرانی اعلی الله مقامه هست که واقعا هم شخصیت حاج قاسم را از آن کسانی که بسیار حضرت آقا سه صفت بزرگ دانشمند پارسا عابد! در رابطه با حسن طهرانی مقدم گفت ایشان را واقعا شخصیتش جای کار دارد در کتاب خط مقدم شکل گیری بحث موشکی. آنجا یک خاطره خیلی قشنگی هست از آقای رفیق دوست می گوید رفتند پیش آقای کیمیسونگ ایشان من را در آغوش گرفت من تعجب کردم ایشان رهبر است من یک وزیر ساده هستم نباید اینقدر من را تحویل بگیرد طبق پروتکل های ملاقات های سیاسی. 

بعد به من گفت که می دانی چرا اینقدر من شماها را دوست دارم؟ گفتم نه، گفت که ببین خیلی تعبیرش زیبا است، گفت ببین من در بیست سال بیست و پنج سال مبارزه فقط موفق شدم من کیمیسونگ موفق شدم یک لگد به ساق آمریکا بزنم در این دعوا در همین حد من بیشتر نتوانستم به آمریکا ضربه بزنم اما شما با انقلاب اسلامی خودتان قلبش را نشانه گرفتید، یعنی چه؟ یعنی شما می توانید این را بکشید می توانید این نظام را ساقط کنید من نمی توانم من حداکثر یک لگد به پایش توانستم بزنم شما می توانید نابودش کنید می توانید عالم را از شر این نظام در واقع سرمایه داری ظالمانه نجات بدهید. بعد آنجا نکته زیبایی می گوید چرا؟ می گوید چون شما با ایدئولوژی وارد شدید شما با اسلام وارد شدید و من مشتاق هستم که در رابطه با اسلام مطالعه کنم. 

بیداری فطری، ارتقاء وجدان ایجاد کرد، علامت سوال در ذهن های عموم مردم گذاشت، خصوصا نخبگان بزرگان. البته در تکثیر سلیمانی و نمونه های در واقع سلیمانی های کوچک و آدم های تراز در این نسل قطعا همین نکته ای که الان دوستان زحمت می کشند و حضرت آقا گرایش را دادند یعنی تبیین مکب سلیمانی قطعا موثر است. 

مجری: ما بعنوان مجموعه وارثون یا مجموعه های مرتبط با جبهه فرهنگی انقلاب اینها چه وظیفه و رسالتی در این خصوص دارند که باعث شوند مثل سلیمانی ها زیاد شوند. 

ک: یک بحثش همین است عرض کردیم ببینید اگر در همین روالی که بحث کردیم خدمتتان بخواهم جواب بدهم همین است عظمت انقلاب اسلامی را در چشم دوستان بزرگ کنید. 

تبیین مناسب نسبت به انقلاب اسلامی داشته باشند بفهمند جایگاه انقلاب اسلامی و نسبت خودشان با انقلاب اسلامی. تکلیف و وظیفه که نسبت به انقلاب اسلامی دارند چیست حاج قاسم این را خوب فهمید آن عظمت و بزرگی انقلاب را با تمام وجود از بن دندان لمس کرد لذا خودش را وقف مسیر انقلاب اسلامی کرد یک بحثش همین است 

و طبیعتا عرض کردیم حضرت آقا می خواهد الگو بدهد سمبل بدهد می خواهد اسوه حسنه بدهد طبیعتا در تکثیر سلیمانی تبیین مکتب سلیمانی حتما موثر است. یک کار واقعا باارزشی است که دوستان دارند انجام می دهند. 

کار کردن روی ابعاد شخصیتی ایشان معرفی این الگوی ناب و محصول فاخر در این زمینه ارایه کردن قطعا موثر است مساله ها و دغدغه های جناب حاج قاسم سلیمانی را واکاوی کردن! بتوانیم منتقل بکنیم آن دغدغه ها و در واقع آن دلسوزی های حاج قاسم را نگاه حاج قاسم به ولایت نگاه حاج قاسم به انقلاب اسلامی اینها را منتقل کردن به نسل جوان! که واقعا برایش سوال پیش بیاید یعنی اینقدر انقلاب مهم است اینقدر انقلاب بزرگ است که انقلاب اسلامی را حرم می داند؟ اینقدر دارد بزرگ است پس ما هنوز انقلاب را نشناختیم که ایشان شش بار قسم جلاله می خورد که والله والله والله والله والله والله مهم ترین محور محاسبه در قیامت انقلاب اسلامی است. اولین سوالی که از آدم می کنند حالا می گوید اولین سوال نماز است از اینطرف در فضای اجتماعی اولین سوال این است که برای انقلاب چکار کردی چه فداکاری در رابطه با انقلاب اسلامی کردی چه خدمتی به انقلاب کردی بی تفاوت بودی؟ 

یعنی اگر فقط رفتی دنبال نماز اما کاری به انقلاب نداشتی بهرحال باید دغدغه داشته باشیم که مشکل برایمان ایجاد نشود. 

مخصوصا خدای ناکرده اگر کسی اهل نماز باشد و بعد با این انقلاب مخالف باشد موافق نباشد این دیگر حالا بحثش جدا است که بهرحال دچار مشکل می شود. 

شما نگاه می کنید ببینید همین نسل جدید شهداء و مدافعین حرم وقتی که واکاوی می کنید شهید حججی را وقتی شخصیتش را واکاوی می کنید دقیقا تحت تاثیر حاج احمد کاظمی است! تحت تاثیر شهداء است شخصیت راهیان نوری هست! 

مجری: قاسم سلیمانی می گوید یک همت و باکری دیگری پیدا کردم در همین محمدخانی. 

ک: من برایش صدقه می دادم یک موقع من به دوستان می گفتم خواندن کتاب شهید محمدخانی برای مسجدی ها و هیئتی ها از نان شب واجب تر است! این آدم یک هیئت دار تراز انقلاب اسلامی است واقعا اینطور است. ظرفیت ها این شخص کجا شکل گرفته؟ نگاه می کنیم ظرفیت هایش در همین راهیان نور! در این هیئت های امام حسین در این خدمت کردن برای شهداء یادواره گرفتن برای شهداء. کار تشکیلاتی کار ستادی اینها را نگاه می کنیم با آن نگاه انگیزشی اش را نگاه می کنیم می بینیم در همین هیئت ها است در فضای شهداء است در همین بنر زدن برای شهداء است برای دویدن برای شهداء است. و این مسیر مسیر امداد است کسی که بیاید پای کار به او امداد می شود به او توجه می شود انتخاب می شود گلچین می شود. 

بحث واقعا زیاد است بحث مفصل است و باید اینها همه گوشه هایی از بحث است باید مساله دقت بشود واکاوی بشود من احساس می کنم حق مطلب اداء نمی شود بقول معروف پای ملخی را به محضر سلیمان بردن است اینطور است برگ سبزی ست تحفه درویش چه کند بینوا ندارد بیش عقل ناقص ما و فهم ناقص ما والا ابعاد شخصیتی حاج قاسم خیلی بالاتر است. 

باید فقط فکر کنم تنها کسی که خوب می تواند بفهمد خوب تبیین کند حق حاج قاسم را اداء کند خود حضرت آقا است. ما این صحبت ها را می کنیم از باب اینکه می خواهیم یک ثوابی، حالا بحث ثواب که مثلا نه دوست داریم اسممان در این فضا ثبت بشود ما هم بهرحال آن پیرزنی که آمده بود برای خرید حضرت یوسف یک کلافی آورده بود گفت می دانم قیمت یوسف خیلی بالاتر از این حرف ها است آمدم محبت خودم را بگویم واقعا هم ما حالا ارادت خودمان را به این مکتب مثلا بیان کنیم وگرنه نمی توانیم حق حاجی را بفهمیم و بیان کنیم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خون آورد حاج قاسم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۵۹ ق.ظ

خون‌آوردهای حاج‌قاسم

 

فهرست

خون‌آوردهای حاج قاسم. 1

* یکم: زنده بودن انقلاب.. 1

* دوم: باز شدن چشمهای غبارگرفته. 2

* سوم: رشدِ چشمگیر دشمن‌شناسی.. 3

* چهارم: وحدت ملی ایرانیان.. 4

* پنجم: ضعف و شکست دشمن.. 4

 

سخن بلند امیرالمومنین علیه السلام به فرزندش محمّد حنفیه در میدان جهاد و نبرد که فرمود: «تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِکَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَکَ تِدْ فِی الْأَرْضِ قَدَمَکَ ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ[1]» فرزندم اگر کوه‌ها از جای کنده شوند تو پا برجا باش، دندانها را روی هم بفشار، جمجمه‌ات را بخدا بسپار و قدمت را روی زمین چونان میخ فرو رفته ثابت بدار، چشم به آخرین صفوف دشمن بدوز و دیده از نیروها و بارقه‌های شمشیر آنان بپوش و خیره مباش و بدان که پیروزی، نزد خدای سبحان است، مصداق بارز و آشکارش در عصر ما، سیّدالشهدای جبهه مقاومت یعنی سردار سلیمانی عزیز بود، که حقّا سیرت و صورت آن مجاهد سالک، ترجمان و تفسیر سخنان با عظمت امیر بیان امیرالمومنین علیه السلام بود.

 او بود که همواره پابرجا و محکم، در سختترین میدانهای کارزار و جهاد جمجمه خود را بخدا سپرده بود و نصرت را همیشه از خدای بزرگ می‌دانست و همواره در توحید عملی خود خالصانه، خدا را می‌خواند و با همه وجود برای او تلاش می‌کرد. او در مسیر اعتلای ارزشهای انقلابی و ولایی، ذرهّ‌ای فرو گذار نکرد و هرگز در مسیر ولایتمداری از آنچه در راه خدا به او اصابت می‌کرد، به خود، سستی راه نداد: فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا ۗ وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ 146 ال عمران

سردار سلیمانی عزیزکه خود را سربازی برای ولایت می‌دانست، حیات و مماتش برای جوامع اسلامی و بلکه بشری سودمند و نافع بود، تا زنده بود با نفسش و قدمش و اراده‌اش برای همه محرومان مددکار بود و با شهادتش و خون مطهرش نه تنها ابعاد نافذ و معنوی‌اش کم نشد بلکه آثار و برکات و خون آوردهای او عرصه‌های دیگری را رقم زد و این ویژگی مردان بزرگ است که چه در حیات و چه در ممات، منشاء آثار و برکاتند، آنچه در ادامه می‌خوانید گوشه نگاهی به این آثار و برکات است که با شهادت حاج قاسم عزیز حاصل گردید و در لسان مبارک امام المسلمین امام خامنه‌ای عزیز تحت عنوان خون آوردهای حاج قاسم بیان گردیده است.

 

«در مقابل آنچه او سرمنشأ آن شد و برای کشور بلکه برای منطقه به وجود آورد، در مقابل او من تعظیم میکنم.» این عبارات رهبر انقلاب اسلامی درباره‌ی شهید حاج قاسم سلیمانی عظمت تحول رُخ داده بر اثر شهادت این سردار را نمایان می‌کند.

حاج قاسم سلیمانی در زمان حیات دنیایی خود ذیل تفکر و راهبرد مقاومت اسلامی توانسته بود برنامه‌ها و توطئه‌های مستکبرین را به شکستی سخت بکشاند اما شهادتش نیز زمینه‌ساز پیروزی‌هایی عظیم شد. اما این تحول تاریخیِ برآمده از حادثه‌ی شهادت حاج قاسم سلیمانی چه بود؟ اکنون پاسخ به این پرسش را در یادداشت «خون‌آوردهای حاج قاسم» مرور می‌کنیم.

 

* یکم: زنده بودن انقلاب

از جمله خطوط اصلیِ جنگ روانی و سیاسی دشمنان ایران اسلامی طی این سالها دمیدن در تئوریِ «مرگ انقلاب» بوده است. دشمن بیرونی، اذناب داخلی و برخی وادادگان همواره از این سخن گفته‌اند که با گذشت ۴ دهه از پیروزی انقلاب و با تغییر و تحولات رُخ داده در متن جامعه، امروز موجود زنده‌ای تحت عنوان «انقلاب اسلامی» واقعیت عینی و خارجی ندارد. در این خطِ تبلیغاتی که بعضا با پشتیبانی فکری و محتواییِ چهره‌های تئوریک نیز همراه شده ادعا این است که آرمان‌ها و ارزش‌ها و خطِ سیر حاکم بر انقلاب ملت ایران از بین رفته و آنچه باقی مانده صرفا نظامیِ سیاسی است که کاملا به‌دور از ارزشهاست. از سوی دیگر همواره ادعا می‌شده که مردم نیز از آرمانها و اصول و اهداف انقلابی انصراف داده و به‌دنبال اهداف و سبک زندگی و خواسته‌های دیگری هستند؛ خواسته‌هایی که نه تنها ذیل اهداف و ارزش‌های انقلاب اسلامی نیستند که در تضاد با آنها نیز  قرار دارند.

 

اما این همه، با حادثه‌ی شهادت حاج قاسم سلیمانی در چشم برهم‌زدنی نیست و نابود شد. حضور کم‌سابقه و چند ده میلیونی مردم در مراسمات تشییعِ شهید و همچنین حضور توده‌های ملت در انواع و اقسام راه‌پیمایی‌ها و برنامه‌ها با قاطعیت به دنیا اعلام کرد که نه تنها انقلاب اسلامی به‌عنوان یک پدیده‌ی انسانیِ زنده به حیات خود ادامه می‌دهد بلکه مردم نیز پای آرمانها و اصول و ارزشهای این انقلاب ایستاده و از استمرار خطِ انقلابی‌گری در کشور حمایتی همه‌جانبه و مستحکم می‌کنند. واقعیت این است که حاج قاسم سلیمانی فراتر از یک فرد و به‌مثابه‌ی یک «نماد» بود. او نماد و تجسم آرمان‌گراییِ انقلابی، پایبندی به ارزش‌ها، مقاومت و ایستادگی در مقابل دشمن و مبارزه‌ی جدی و مستمر و اثرگذار با استکبار و نظام سلطه بود و لذا رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند :

 «شهادت او، زنده بودن انقلاب در کشور ما را به رخ همه‌ی دنیا کشید. عدّه‌ای میخواستند وانمود کنند که انقلاب در ایران از بین رفته است، مرده است، تمام شده -البتّه عدّه‌ای هم سعی میکنند که این اتّفاق بیفتد- [امّا] شهادت او نشان داد که انقلاب زنده است.» بیانات رهبر انقلاب در تاریخ 18/10/1398

پیوست و گره: ابراهیم پسر طلحه( از آشوبگران جمل) بهنگام اسارت امام سجاد علیه السلام در شام بود، خود را به کاروان اسرای اهل البیت علیه السلام رساند و خطاب به امام سجّاد علیه السلام گفت: حالا چه کسی پیروز است؟ امام علیه السلام فرمودند: اگر میخواهی بدانی ظفرمند کیست هنگام نماز، اذان و اقامه بگو. یعنی وقتی نام جدّ مرا در اذان  و اقامه گفتی می‌فهمی که چه کسی پیروز است. امروز هم بدخواهان نظام اسلامی در تشییع جنازه مطهر سردار سلیمانی  دیدند که انقلاب زنده است، چون او نماد انقلابی‌گری و مطیع امام انقلاب بود.

 

* دوم: باز شدن چشمهای غبارگرفته

یکی از واقعیت‌های ایران اسلامی طی این سالها اثرگذاری توطئه‌های فرهنگی و تبلیغاتی دشمن در برخی از افراد بوده است. حجم گسترده‌ی جنگ روانی و تهاجم فکری و فرهنگی، خواه ناخواه موجب برخی مسمومیت‌های ذهنی و فرهنگی شده بود که اینها نیز به نوبه‌ی خود اثرات سوء سیاسی و اجتماعی داشت. جنگ نرم و نفوذ و تهاجم گسترده‌ی رسانه‌ای، واقعیتی بود که دشمن از مسیر آن به‌دنبال منصرف کردن مردم از خط ارزش‌ها و انقلابی‌گری، وارونه‌نمایی واقعیت‌ها، تصویرسازی غلط از وضعیت کشور و جابجایی «شهید» و «جلاد» بوده است.

پیوست و مثال: گاهی برخی به قدری خوابشان سنگین است که هر چه هم فریاد بزنی بیدار نمی‌شوند و از قضا گاهی خواب، خواب غفلت است که باید او را تکان بدهی و زلزله‌ای بر بدنش بیندازی تا بیدار شود. شهادت مردان بزرگی چون حاج قاسم عزیز، آن چشمهای غبار گرفته و در خواب عمیق رفته را بیدار کرد، به هوش باشید خط مقاومت پیروز است و انقلاب زنده است، یکی از مهمترین آثار شهادت این مجاهد بزرگ، بصیرت بخشی به چشم‌های غبار گرفته بود و این اثر خون است، خون شهید، که در راس آن خون سیّد الشهداء است که در جامعه اموی و بازگشت جاهلیت، چشمهای غبار گرفته را باز کرد و به برکت آن خون‌‌های مقدّس قریب به چهارده قرن است، بصیرت بخشی می‌کند.  

 

از جمله خطوط اصلی برنامه‌ها و توطئه‌های دشمن در این عرصه که با همراهی و مشارکت برخی جریانات وابسته یا واداده‌‌ی داخلی دنبال شده، نابودیِ «خط مقاومت منطقه‌ای» و «بی‌اعتبارسازی موضوع صدور انقلاب اسلامی» است. دشمن همواره این گزاره را القا می‌کرد که «منافع ملی» ایران در نقطه‌ی مقابل حضور منطقه‌ای و دفاع از مستضعفان و مظلومان و سایر مسلمین است. دقیقا در راستای چنین توطئه‌ای در جریان اغتشاشات و فتنه‌گری‌های داخلی شعارهایی مطرح شد که در آنها به‌صراحت مطالبه‌ی بی‌تفاوتی نسبت به اوضاع جهان اسلام از جمله فلسطین و لبنان و سوریه و عراق و... دیده می‌شد. شعارها و مطالباتی که طراحی آن در کاخ سفید و اتاق‌های جنگ روانی سیا و موساد انجام می‌پذیرفت. هرچند از جهت کمی این جریان قابل توجه نبود اما این فضاسازی‌ها بر بخش‌هایی از مردم اثر تبلیغاتیِ سوء می‌گذاشت. جنگ روانیِ دشمن سعی داشت به افکار و اذهان عمومیِ ملت ایران این گزاره را القا کند که حضور منطقه‌ای جمهوری اسلامی، حضوری هزینه‌ساز و بر ضد منافع ملی و رفاه و آسایش ایرانیان است.

 

در این سوی ماجرا اما با این شهادتِ تحول‌آفرین، ماجرا از اساس دچار تغییر شد. حاج قاسم سلیمانی نمادِ تفکر و جریانی است که توانست در مقابل طرحِ «بی‌ثبات‌سازی منطقه» و «عملکرد فاجعه‌بار گروه‌های تکفیری تروریست» از جمله داعش ایستادگی کند. این جریان طرح مستکبرین برای ناامن‌سازی کشورها  را ناکام گذاشت، شکستی تمام‌عیار بر جریانات تروریستِ تکفیری تحمیل کرد و به این ترتیب امنیت ایران اسلامی را نیز تأمین نمود. حاج قاسم سلیمانی با شهادتش موجب یک «بیداری و بصیرت» عمومی و فراگیر شد و شبهات و توطئه‌گری‌‌های دشمن در این زمینه نابود شد؛ در حقیقت به بیان رهبر انقلاب «شهید سلیمانی چشمهای غبارگرفته‌ را باز کرد با این شهادت.» بیانات رهبر انقلاب در تاریخ 18/10/1398

سخن بلند امام خمینی رحمه الله علیه که فرمودند: بکشید مارا، ملّت ما بیدارتر می‌شود، ما از مرگ نمی‌ترسیم و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید.

 

* سوم: رشدِ چشمگیر دشمن‌شناسی

حقیقت این است که انقلاب اسلامی ملت ایران، انقلابیِ «ضدآمریکایی» بود: «وقتی در سال 57 مبارزه پیروز شد و انقلابِ پیروزمند به ثمر رسید، در حقیقت یک انقلاب ضدّ آمریکایی به ثمر رسیده بود.» بیانات رهبر انقلاب در تاریخ 11/08/1390

این انقلاب در مسیر نظام‌سازی و دستیابی به اهداف خود نیز هیچگاه بدون دشمن و دشمنی نبوده است. دشمن اصلی نظام اسلامی «نظام سلطه» و «طاغوت اعظم» یعنی دولت مستکبر آمریکا بوده و هست. در سطوحی پایین‌تر نیز رژیم متجاوز و اشغال‌گر صهیونیستی، ارتجاع منطقه و جریانات معاند و منافق همواره با جمهوری اسلامی دشمنی کرده و می‌کنند. اما یکی از برنامه‌های اصلی و مستمر همین دشمنان اساسا بی‌اعتبارسازی موضوعی تحت عنوانِ «دشمن و دشمنی» بوده است. دشمن با تکرار کلیدواژه‌ی «توهم توطئه» همواره و طی این سالها به دنبال این بوده که به ملت ایران اینگونه القا کند که مقوله‌ی دشمن و دشمنی یک توهم یا دروغ برساخته‌ی نظام جمهوری اسلامی است. آنچه از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تحت عنوان توطئه‌ی «بزک آمریکا» نامگذاری شد ناظر به این مسئله بود: «یکی از کارهای آمریکایی‌ها در این سالهای آخر، این است که کسانی را وادار کنند به بَزَک‌کردن چهره‌ی آمریکا؛ به اینکه این‌جور وانمود بکنند که آمریکایی‌ها اگر هم یک روزی دشمن بودند، امروز دیگر دشمنی نمی‌کنند؛ هدف این‌است. هدف این است که چهره‌ی دشمن برای ملّت ایران پنهان بماند تا از دشمنی او غفلت بشود و او بتواند دشمنی خودش را اعمال کند و خنجر را از پشت فرو کند؛ هدف این است.» بیانات رهبر انقلاب در تاریخ 12/08/1394

 

در حالی‌که حقیقت صحنه این است که دشمنیِ دشمن حتی فراتر از اصل انقلاب و نظام اسلامی متوجه ملت ایران است: «دشمنیِ آمریکا با جمهوری اسلامی از روز اوّل شروع شد... دشمنیِ آنها با «انقلاب» بود و هست؛ دشمنیِ آنها با مردمی است که این انقلاب را پذیرفته‌اند و قبول کرده‌اند. این غلط است که بعضی این‌جور وانمود کنند که دشمنیِ آمریکا و رژیم مستکبر با اشخاص است - با امام دشمن بودند یا امروز با علی خامنه‌ای دشمنند - این‌جور نیست؛ دشمنیِ آنها با اصل این مفهوم است، با اصل این حرکت است، با اصل این جهت‌گیریِ توأم با ایستادگی و استقلال‌طلبی و عزّت‌طلبی است و با ملّتی که اینها را پذیرفته است و دارد عمل میکند؛ دشمنی با اینها است... تصریح کردند که با ملّت ایران دشمنند؛ با ملّت ایران مخالفند؛ امروز هم هر حرکتی از سوی آمریکایی‌ها و هم‌پیمانانشان و همراهانشان انجام میگیرد، برای به زانو درآوردن ملّت ایران است؛ برای تحقیر ملّت ایران است.» بیانات رهبر انقلاب در تاریخ 19/11/1393

 

با شهادت حاج قاسم سلیمانی توسط نیروی نظامی آمریکا و با دستور مستقیم رئیس جمهور این کشور، عموم مردم به‌روشنی دیدند که دشمن با اصلِ ایستادگی و اقتدار و صیانت از منافع و امنیت ملی ایران دشمنی دارد و در مسیر دشمنیِ خود نیز شدید و عنود است. مردم به‌روشنی دیدند که مسئله نه هسته‌ای و موشک که اصل استقلال و عزت اسلامی و ملی ایران است و دشمن با خشونت و قساوت، دقیقا همینها را هدف گرفته است چراکه حاج قاسم سلیمانی مدافع استقلال و عزت و امنیت و اقتدار ایران اسلامی بود.

پیوست و گره: در جریان صدر اسلام وقتی پیامبر صلوات الله علیه دعوت به توحید کرد، دشمنان پیامبر صلوات الله علیه به بهانه اینکه پیامبر کاری می‌کند که به لات و هبل و عزّی یعنی بتها توهین می‌شود، زمینه کینه و دشمنی خود را با پیامبر صلوات الله علیه ابراز می‌کردند و حال آنکه این بت‌ها، بهانه بود. آنها واقعیّت نیّت پلید خود را پنهان می‌کردند و آن حقیقت تسخیر و سلطه مستبدّانه بر همه حجاز و اطراف بود و بت‌ها بهانه‌ای بیش نبود. این خاصیّت نظام سلطه  در هر زمانی است که اهداف اصلی خود را پنهان و اهدافی فرعی دیگری را مطرح می‌کند، با شهادت حاج قاسم عزیز، آن اهداف اصلی نظام سلطه، بر ملا شد و مردم دیدند که دشمن با اصل ایستادگی و صیانت از منافع و امنیت ملّی ایران دشمنی دارد و در مسیر دشمنی خود هم بسیار عنود و بی‌رحم است و قصّه هسته‌ای و موشک بهانه است.

 

* چهارم: وحدت ملی ایرانیان

از جمله مولفه‌ها و عناصر کلیدی در پیروزی انقلاب اسلامی و گام‌های بعدی آن موضوع وحدت و انسجام ملی ایرانیان بوده است تا آنجا که امام خمینی رحمه‌الله در مقام رهبریِ نهضت درباره‌ی اهمیت این مقوله فرمودند: «رمز پیروزی ایران همین بود؛ اتّکال به خدا، برای خدا و وحدت کلمه، وحدت کلمه و وحدت غرض و مقصد.» صحیفه امام، جلد۶، صفحه ۳۳۷

 

وحدت، حول اصول و اهداف و آرمان‌ها موجب اقتدار و قدرتی روزافزون شد. البته این مولفه‌ی کلیدی نیز آماج توطئه‌ها و طراحی‌های دشمن و وابستگان به دشمن قرار گرفت. دوقطبی‌سازی‌های اجتماعی و سیاسی، انشقاق در اقشار گوناگون ملت و ایجاد اختلاف و بدبینیِ داخلی از جمله خطوط همیشگی دشمنان بوده است. یکی از نقاط اصلی مورد هدف دشمن در ماجراهایی چون فتنه‌ی ۸۸ و اغتشاشات ضدامنیتی، تضعیفِ وحدت و انسجام ملی در ایران بود؛ هدفی که در برخی بُرهه‌ها نیز تاحدودی دشمن به آن دست یافت. طبیعتا تضعیف این عنصر قدرتِ ملی نیز به‌نوبه‌ی خود بزرگ‌ترین زمینه و فرصت را برای دشمنان برای تشدید فشارها از جمله تحریم و... ایجاد می‌کرده است. البته در این میان برخی ناکارآمدی‌های مدیریتی و ناکامی‌ها نیز در تشدید اختلافات موثر بوده است.

 

یکی از ثمرات و برکات شهادت حاج قاسم سلیمانی اما وحدت حداکثری ملت ایران بود چراکه حاج قاسم سلیمانی فرزند رشید و مجاهدِ ایثارگری بود که رهاورد جهاد شبانه‌روزی‌اش عزت و امنیت برای ایران و همه‌ی ملت بود و لذا رهبر انقلاب فرمودند: «این وحدتی که خوشبختانه در زیر تابوت پیکر مطهّر شهید سلیمانی و شهدای همراه ایشان در بین مردم دیده شد باید محفوظ بشود، محفوظ بماند.» بیانات رهبر انقلاب در تاریخ 18/10/1398

پیوست و گره: قرآن مجید در مقابل راهبرد شیطان، که اختلاف انگیزی و تفرقه است «إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ» (آیه 19 سوره مائده) دستور به وحدت و اعتصام بحبل الهی میدهد «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا» ولی گاهی بواسطه جنگ نرم دشمن و تبلیغات مسموم برخی دچار شک و تردید به حقّانیت حقّ می‌شوند، خون مقدس و شهادت مظلومانه حاج قاسم عزیز برکاتی داشت، از جمله دلها را به آن حبل الهی، یعنی ولایت، متوجه و همه را زیر پرچم ولیّ جمع کرد.

 

* پنجم: ضعف و شکست دشمن

آمریکای مستکبر به شهادت رساندن حاج قاسم سلیمانی را یکی از حلقات مهمِ تضعیف قدرت و اقتدار جمهوری اسلامی و عامل ضعف و عقب‌نشینی و شکست آن می‌پنداشت. دشمن در محاسبات مادی خود دچار این توهم شده بود که برخی نارضایتی‌های برآمده از مشکلات اقتصادی و معیشتی و ضربات ناشی از تحریم‌هایِ بی‌سابقه‌ی اقتصادی، ملت و حاکمیت ایران را در چنان تنگنا و فشاری قرار داده است که ضربه‌ی به شهادت رساندن شخصیتی چون حاج قاسم سلیمانی نیز بر این مشکلات افزوده و عامل عقب‌نشینی و اضمحلال ایران اسلامی می‌شود. اما ترور ناجوانمردانه و خون بر زمین ریخته شده‌ی این جنگجو و مبارزِ دلاور و سلحشور عملا معادلات را تغییر داد.

 

جلوه‌های ملی و مردمی ناشی از این حادثه در مقیاسی بی‌نظیر، معادلات مادی مستکبرین را برهم زد و صحنه‌ی سیاسیِ ایران، منطقه و جهان را به‌نفع جمهوری اسلامی و ملت ایران دچار تغییرِ اساسی نمود. قدرت و انسجام ملی‌ و فراملی برآمده از شهادت حاج قاسم آنچنان بود که زمینه‌ساز یک تحرک گسترده و مهم در پاسخ به دشمن در سطوح مختلف شد. اینک و در اقدامی تاریخی جمهوری اسلامی از خاک خود به پایگاه اصلی نیروهای آمریکایی‌ها حمله‌ی سنگین موشکی می‌کند و ضرباتی سهمگین بر دشمن وارد می‌آورد و این ضربه‌ی سخت را فقط یک «سیلی» می‌داند، همانطور که امام خامنه ای در مورد این حمله فرمودند: «یک سیلی‌ای دیشب به اینها زده شد. آنچه در مقام مقابله مهم است -این کارهای نظامیِ به این شکل، کفایت آن قضیّه را نمی‌کند- این است که بایستی حضور فسادبرانگیز آمریکا در این منطقه منتهی بشود؛ تمام بشود.» بیانات رهبر انقلاب در تاریخ 18/10/1398

و در سوی مقابل دیدیم که آمریکا، از پاسخِ متقابلِ نظامی ناتوان است. این رُخداد به خودیِ خود نقطه‌ی عطفِ تاریخی در تغییر هندسه‌ی عالم محسوب می‌شود.

 

در پرتو این اقتدار ملی، جمهوری اسلامی رسما گفتمان و راهبرد «اخراج آمریکا» از منطقه‌ی غرب آسیا را بر سر دست گرفته و این گفتمان از سوی ملتها و جنبش‌های انقلابی و اسلامی مورد تجاوب قرار گرفته است. اینک مبارزین عراق و لبنان و یمن و... در این گفتمان و راهبرد با جمهوری اسلامی همراه شده و اُبهت آمریکا به‌عنوان رأس نظام سلطه و قدرت مادیِ برتر در دنیا شکسته شده است و اینچنین بود که به تعبیر رهبر انقلاب «دشمنان در مقابل عظمت ملّت ایران احساس خضوع کردند؛ ممکن است به رو نیاوردند امّا چاره‌ای ندارند.» بیانات رهبر انقلاب در تاریخ 18/10/1398

قرآن مجید در برخورد با کسانیکه تمام تلاش خود را بکار می‌گرفتند تا سخن پیامبر صلوات الله علیه و آیات وحی را کسی نشنود، میفرماید«وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون»َ(آیه 26 سوره انعام) مردم را از پیامبر صلوات الله علیه باز می‌دارند و خود از او کناره می‌جویند و حال آنکه نمیدانند خود را به هلاکت می‌اندازند، چون خدا اراده کرده نام این پیامبر آوازه شود. مثل، نقشه شوم دشمن در به شهادت رساندن سردار سلیمانی عزیز است که فکر کردند با نقشه‌های شوم اقتصادی و تحریم و .... تیر آخر، شهادت سلیمانی است، که قدرت خود را به رخ عالم بکشند «وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُون» آنها زمینه و راهبرد اخراج خود را از منطقه رقم زدند که مبارزین عراق، لبنان، یمن، ایران و سوریه و ..... همه و همه طنین اخراج آمریکا را از منطقه سردادند و اُبهت هیمنه نظام سلطه را درهم شکستند، اینها از برکت خون مقدس شهید سلیمانی عزیز ماست.

 

* برکاتِ معنویّت و اخلاص

نگاهی از سر بصیرت به این برکات و ثمرات خارق‌العاده به‌روشنی این گزاره را پیش‌روی ما می‌گذارد که آنچه اتفاق افتاد در چهارچوب محاسبات مادیِ معمول قابل تحلیل نیست. شهادت حاج قاسم سلیمانی «قیامتی به پا کرد.» حقیقتا این شهادت «انقلابیِ تاریخ‌ساز» شد. در یک جمله «معنویّت او، شهادت او را این ‌جور برجسته کرد.» بیانات رهبر انقلاب در تاریخ 18/10/1398

 

دستاورد و در واقع «خون‌آورد»‌های شهادت حاج قاسم سلیمانی ناشی از «معنویت و اخلاص» کم‌نظیر او بود. او دست‌پرورده‌ی مکتب امام خمینی رحمه‌الله و سرباز بی‌ادعای ولایت بود که اجر اخلاص و جهادش تحولی اساسی و تاریخی بود و به بیان امام خامنه ای : «حاج قاسم صد بار در معرض شهادت قرار گرفته بود؛ این بار اوّل نبود، ولی در راه خدا، در راه انجام وظیفه، در راه جهاد فی‌سبیل‌الله پروا نداشت؛ از هیچ چیز پروا نداشت؛ نه از دشمن پروا داشت، نه از حرف این و آن پروا داشت، نه از تحمّل زحمت پروا داشت... جهادش جهاد بزرگی بود، خدای متعال شهادت او را هم شهادت بزرگی قرار داد... اگر اخلاص نباشد، این جور دلهای مردم متوجّه نمیشود؛ دلها دست خدا است؛ این که دلها این جور همه متوجّه میشوند، نشان‌دهنده‌ی این است که یک اخلاص بزرگی در آن مرد وجود داشت، مرد بزرگی بود. خدا ان‌شاءالله درجاتش را عالی کند.» 1/10/1398

پیوست و گره: عمل معنوی و معنویت آفرینی ، محصول ایمان و عمل صالح است، اگر انسان باورهای عمیق توحیدی را در قالب عمل صالح به منصه ظهور و بروز برساند، شعاع معنوی این مهّم، دلها را جلب می‌کند «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (آیه 96 سوره مریم) و حاج قاسم عزیز به برکت معنویت و اخلاص او بود که خدا اینگونه دلها را متوجه او کرد.

 

 

[1] خطبه 11 نهج البلاغه

به کوشش حجت الاسلام صادقی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید سید سجاد خلیلی (2)

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۵۶ ب.ظ

می دانستم پاسدار شدن و پوشیدن لباس سربازی اسلام، اقتضائات خاص خودش را هم دارد. کسی که در این راه قدم می گذارد می داند که برای حفظ دین و انقلاب باید از جان گذشتگی کرده و خطرات و دشواری های این مسیر را با جان و دل پذیرا باشد.

من هم وقتی پسرم را با رضایت به این راه فرستادم از عواقب احتمالی آن با خبر بودم. با این حال بگذارید به حساب رابطه عاطفی مادر و فرزندی که وقتی خبر اعزام سید سجاد به سوریه را اولین بار شنیدم شوکه شدم و زبان به مخالفت باز کردم. سجاد کنارم نشست و آرامم کرد. استدلال هایش قشنگ و منطقی بود.

  • مادرجان! عمری است که به مسجد و تکیه می روید، سال هاست که روضه اباعبدالله و حضرت زینب را می شنوید و اشک می ریزید. حالا دلتان می آید وقتی حرم خانم در خطر است پسر شما یک گوشه بنشیند و با این که کاری از دستش بر می آید بی تفاوت بماند؟ واقعاً می شود آن دنیا سر را بالا گرفت و در مقابل حضرت زینب بابت این قصور، شرمنده نبود؟ مادرجان! مگر دلت نمی خواست من سرباز اسلام باشم و برای دفاع از حریم دین تأثیرگذار باشم؟ الان که همه عالم پشت یک جماعت وحشی جمع شده اند تا آبروی اسلام را با خون ریزی ببرند و اعتقادات مسلمین را به بازی بگیرند، حالا که جبهه حق، مظلوم واقع شده و نیاز به یاری ما دارد، شما راضی می شوی من بی خیال و بی عار بمانم و نخواهم قدمی برای رضایت خدا و دفاع از حق بردارم؟ شما که بهتر می دانی آنها فرصت پیدا کنند به جان مردم این مرز و بوم می افتادند و کشور ما را به خاک و خون می کشند ...

این از دفعه اول که توانست دل مرا به دست بیاورد و رضایتم را برای اعزام به سوریه جلب کند.

دفعه دوم رفته بود تهران که به او اعلام کردند باید خودش را به سوریه برساند. از همان جا زنگ زد تا خداحافظی کند. صدای همهمه دوستانش از پشت گوشی شنیده می شد. شاید گمان می کرد حرف هایی که دفعه اول زده و رضایتم را جلب کرده هنوز در گوشم مانده و از این بابت دیگر مشکلی برای جلب موافقت من نخواهد داشت. شاید همین تصور بود که باعث شد به محض اطلاع از مخالفت من، دلش بشکند و بزند زیر گریه. بیشتر از این نمی توانست صحبت کند. مرا به حضرت زینب و حضرت رقیه قسم داد که راضی باشم. سکوت کردم.

بعدها همان دوستانی که آن روز کنارش بودند برایم تعریف کردند که سید سجاد بعد از آن تماس، بی تاب شده بود. یکسره اشک می ریخت و می گفت: مادرم از دست من ناراحت است ...

نشد او را ببینم و بگویم مگر می شود از هدیه ای که در راه خدا داده ام ناراحت باشم؟ مگر می شود از این که حاصل عمرم فدایی حضرت زینب شده رضایت نداشته باشم؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید سید سجاد خلیلی (1)

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۵۴ ب.ظ

این که می گویند "جهان بینی" افراد در نوع رفتارشان تأثیر دارد حرف درستی است. آنهایی که دنیا را هدف و مقصود خود قرار داده اند همه کارهایشان برای همین دنیا صورت می گیرد و البته اثر کارشان از این دنیا هم فراتر نخواهد رفت. این دست از افراد اگر حرکت خیر و معنوی هم انجام بدهند باز نگاهشان به دنیاست و دلشان می خواهد از این رهگذر، دنیایشان آبادتر شود.

جنس سید سجاد از دسته آنهایی بود که دنیا را پل گذر و کشتزار آخرت می دانند. برای همین به جاذبه های فریبنده دنیا دلبستگی نداشت. نمی توانستید چیزی را پیدا کنید که بگویید سجاد به آن دل بسته و برای خودش می خواهد. حرف هایی که می زد رنگ وبوی دنیایی نداشت. آن چه که دنبالش بود را اصلاً در این دنیای خاکی و فانی نمی توانست پیدا کند.

این طرف و آن طرف کار خیری که می کرد یواشکی و بی سر و صدا بود. دوست نداشت کسی به خاطر کارهای خوبی که انجام می دهد تحسینش کند. به سوریه هم که رفت سفارش کرد جایی از اعزامش چیزی نگوییم. برایم سوال بود که مگر حضور در سوریه و نبرد با داعش وحشی و کمک به مردم مظلوم و حفاظت از حرم زینبی، یک افتخار بزرگ نیست که نصیب هر کسی نمی شود؟ چه اشکال دارد آدم با افتخار سرش را بالا بگیرد و هر جا که می رسد بگوید پسر من جوان رعنا و شجاعی است که برای دفاع از حرم، جانش را کف دست گرفته و به جبهه رفته است؟!

می گفت: مادر جان! من از ریا می ترسم. دوست دارم اگر اجری هم نصیب من می شود بماند برای آن دنیا، ذخیره قبر و قیامتم باشد.

راست می گفت پسرم. این جا که کاری نداشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حسین مشتاقی (2)

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۰۳ ب.ظ

همین حسین شاد و شنگولی که برای همه دوستانش خاطره ای طنز و نشاط آور از خودش به یادگار گذاشته است، گاه جمعی را با حرف ها و شوخی هایش می خنداند، گاه خرج خمپاره را در آتش منقلی که برای نجات از سرمای استخوان سوز سوریه در اتاق روشن بود می ریخت و فرار می کرد، یا توی لیوان چای بچه ها نمک می ریخت و ... حال و هوای معنوی خاصی هم داشت که نشان از عمق باورهای اعتقادی و دل زلال و عرفان بی ادعایش می داد.

صبح هایش را از نوجوانی با دعای عهد آغاز می کرد و شب هایش را با زیارت عاشورا و یا تلاوت صفحاتی از قرآن به پایان می برد. موقع روضه که می شد گوشه ای سر به زیر می انداخت و صورت مهربانش را با اشک های پاکش شستشو می داد. یک مفاتیح کوچک و قدیمی داشت که همیشه همراهش بود و خلوتش را با آن می گذراند. می گفت: این مفاتیح، مونس من است.

اصرار داشت شب ها ساعت پستش را با دیگران عوض کند و خودش دو سه ساعت مانده به اذان صبح، نگهبانی بدهد. هنوز تا اذان صبح فرصت بود که وضو می گرفت و گوشه ای می ایستاد به نماز. نماز شبش که تمام می شد می رفت بالای بلندی و با صدای بلند اذان می گفت. جوری داد می زد که صدایش می گرفت. بعد سر و صدا راه می انداخت، به سنگرها سرکشی می کرد و اگر کسی خواب مانده بود با همان شوخ طبعی های خود بیدارش می کرد.

عرفان حسین مشتاقی را آن جا باید شناخت که در بحبوحه درگیری وقتی دید فقط یک راه برای نابودی دشمن و نجات جان رزمنده ها وجود دارد، در اقدامی شهادت طلبانه، گرای خودش را به توپخانه خودی داد و تقاضای آتش کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تضعیف اسلام

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۴۴ ب.ظ

میخواهم با مردم باشم

 

معروف است مستشرق مسیحی به نام لامنس در جمله ای می گوید ما مسیحی ها باید مجسمه معاویه را از طلا بسازیم و به آن احترام بگذاریم چون اگر این معاویه نبود، اسلام تمام دنیای غرب را گرفته بود. واقعیت آن است که بهترین راه ضربه زدن به دین، ارائه قرائت های انحرافی از آن است. عده ای همواره بر اساس بی دینی و نفاق، منفعت طلبی و یا در جایگاه نفوذی دشمن و ... کوشیده اند احکام اسلام را به نفع مسیر و مطالبات غیر حقیقی مکتب وحی تفسیر و تأویل نمایند. اسلامی که از کاخ سبز معاویه صادر می شد با اسلام علوی فرسنگ ها فاصله دارد و در نهایت، تجسم اسلام ناب را در کربلای غربت و عشق و ایمان به مسلخ می برد و چند صباحی قهقهه پیروزی سر می دهد. اسلام عبدالملک مروان، اسلام گوشه نشینی و انزواست و در عرصه عمل، هذا فراقٌ بینی و بینک، نصیب کتاب خدا می شود. اسلام وهابیت، اسلام خون آشام و ضد فطرت است. اسلام صوفی و اسلام لیبرال و اسلام آمریکایی و ... وجوهی از دین بی خاصیت و فردگراست که هیچ تأثیری در دایره اجتماع نداشته و منافاتی با رویکردهای جنایتکارانه آمریکا و اسرائیل نخواهد داشت.

اسلام ناب محمدی(ص) که جلوه ای از آن در حاکمیت نظام اسلامی ایران ظهور یافته، کتاب خدا را نقشه راه و مبنای حرکت خود می داند و فقه را نسخه اداره زندگی بشر از گهواره تا گور می شمارد. چنین اسلامی است که در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی انسان راه کمال و سعادت را نشان داده و هیچ گاه رضایت خودکامگان و جنایتکاران و غارتگران را همراه نخواهد داشت.

اگر نظام جمهوری اسلامی، سیبل حملات مستمر دشمن قرار گرفته به خاطر دارا بودن این ویژگی برجسته است. از این بابت رسالتی بزرگ بر دوش همه علاقمندان اسلام سنگینی می کند و آن صیانت از حریم نظام اسلامی به عنوان جلوه اسلام حقیقی و تبیین فاصله خط و مشی آن با جریان های تحریف شده ذیل عنوان اسلام می باشد.

 "امام برای احیای مجدد اسلام این ملت را شایسته آن دید. لذا امروز دفاع از نظام اسلامی مساوی است با دفاع از اسلام. چرا امام فرمود دفاع از نظام از اوجب واجبات است؟ هیچ واجبی به پای دفاع از نظام نمی‌رسد. آن را از نماز واجب‌تر دانست. نماز اگر قضا شد امکان مجدد آن وجود دارد اما نظام اگر آسیب دید، نماز آسیب می‌بیند، دین آسیب می‌بیند، به این دلیل امام حفظ نظام را اوجب واجبات و واجب‌تر از نماز دانستند."( سخنرانی سردار سلیمانی در کنگره هشت هزار شهید گیلان ۱۳۹۵).

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ابراهیم عشریه (2)

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۵۱ ب.ظ

این طور نبود که دست و بالش خیلی باز باشد. زندگی خرج داشت، قسط و وام داشت، سه دختر قد و نیم قد داشت و ... هیچ مشکل و گرفتاری باعث آن نمی شد که از فقرا و نیازمندان غافل باشد. هوای محرومان را داشت و به آنها کمک می کرد. دم عید که می شد از من می خواست تا مقداری از وسایل مورد نیاز خانواده های نیازمندی را که در محل شناسایی کرده بودم بردارم و به در خانه شان برسانم.

جوری رفتار می کرد که نشان می داد حواسش به همه چیز هست. نماز و عبادات و مطالعه اش سر جای خودش بود. کمک به من در امور خانه هم سر جای خود. وقت می گذاشت و با بچه ها هم حسابی بازی می کرد. به مسائل سیاسی هم مشرف بود و برای خودش تحلیل داشت. استاد اخلاقی را انتخاب کرده بود و هر هفته در جلسات ایشان شرکت می کرد و تلاش داشت تا حرکتش در زندگی را با موازین اخلاقی و اعتقادی اسلام تنظیم کند. به حلال و حرام خدا هم توجه داشت و مراقب بود که در جزیی ترین مسائل، حقی از دیگران ضایع نکند.

یک بار مریض شده و باید به دکتر می رفت. دفترچه بیمه اش را همراه نداشت. یکی دفترچه برادرش را به او داد تا از تخفیف آن برای دوا و درمان خودش استفاده کند. ابراهیم نپذیرفت. دفترچه را کناری گذاشت و گفت: طبق فتوای مراجع استفاده از دفترچه بیمه دیگران حتی اگر مال نزدیکان آدم باشد هم جایز نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهردار بابل متوجه رویکردهای مشکوک فرهنگی باشد

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۵۰ ب.ظ

d7c7df61-4e09-44b5-8ec2-829983e6aab3_yrr2.jpg

 

تغییر میدان جمهوری اسلامی بابل به نام سردار شهید سلیمانی اقدامی اشتباه و شتاب زده بود، چه این که در مکتب حاج قاسم، جمهوری اسلامی حکم حرم را دارد و حفظ آن مهم تر از دفاع از همه حرم هاست. بهتر بود مکانی برای نامگذاری به یاد این سردار پرافتخار انتخاب می شد.

کما این که حذف نام میدان انتفاضه و تغییر آن به بهارنارنج از سوی عناصر مفتضح شورا نیز هیچ توجیهی نداشت و معلوم نیست چرا این تغییر نام ها هیچ گاه شامل اسامی خنثی و غیر ضروری بعضی میادین نمی شود؟

حذف اِلِمان "ما ملت امام حسینیم" از میدان شهید سلیمانی با توجه به عقبه فکری جریان لیبرال که این روزها با نفی مکتب حاج قاسم و تقابل با آن توسط وادادگان غرب برملا شده است نیز اقدامی مشکوک و سوال برانگیز به شمار می آید.

ظاهرا کار نصب تصاویر شهدا در سطح معابر نیز در دوره جدید متوقف شده است.

فعالان انقلابی شهرستان بابل همواره ثابت کرده اند که در بیان نقدهای سازنده تبعیضی بین مسئولان قائل نبوده و در این چند ساله اشتباهات یا تخلفات هیچ یک از شهرداران این شهر از تیغ قلم آنان مصون نمانده و نگرش های باندی و جناحی و مناسبات قبیله ای و تعصبات پدر زن و دامادی و ... مفهومی برایشان نداشته است.

مهندس کیانی عزیز را از معدود شهرداران کار بلد این دیار می دانم که امیدوارم در امور فرهنگی مغبون تأثیر عناصر مغرض و فاقد صلاحیت قرار نگیرد. طبعا با شناختی که از ایشان وجود دارد انتظار است که عزل و نصب ها بر پایه تخصص و تعهد صورت گرفته و از میدان دادن به افراد بدنام و به ظاهر "خاکی" اجتناب صورت بگیرد.

 

توضیح:

اقای نتاج مسوول فرهنگی و روابط عمومی شهرداری بابل تماس گرفت و توضیح داد که نصب تابلوهای شهدا بعد از طی مراحل اداری به زودی از سر گرفته خواهد شد.

وی علت حذف المان میدان شهید سلیمانی را موقتی و مناسبتی بودن ان دانست.

درباره نگرانی ها پیرامون تاثیرگذاری جریان بیمار فرهنگی مرتبط با شورا هم توضیحاتی دادم که ان شاءالله شهردار محترم خواهد رسید. از پیگیری این دوست عزیز سپاسگزازم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تضعیف دین و انقلاب توسط سیاسیون

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۳۶ ب.ظ

سپاه پاسداران شهادت «حاج قاسم سلیمانی» را تایید کرد

کسی که در جمهوری اسلامی به مسئولیتی می رسد همواره زیر ذره بین نگاه مردم قرار داشته و گفتار و رفتارش در اذهان عموم تأثیرگذار است. بنابراین فرد مسئول در هر جایگاهی که قرار دارد باید به حساسیت موقعیت خود واقف بوده و از ارتکاب قول و فعلی که منجر به تضعیف باور مردم نسبت به انقلاب اسلامی می شود پرهیز نماید. ولایت پذیری و التزام به مبانی انقلاب اسلامی منحصر به شعار و بازی با کلمات نیست. کسی که مدعی پایبندی به اصول انقلاب اسلامی است در رفتار و زندگی روزمره و کنش های سیاسی و اجتماعی خود نیز در چارچوب آموزه های اسلام و انقلاب عمل می کند که اگر غیر از این باشد در معرض نفاق و دو رویی قرار داشته و مطرود مردم قرار خواهد گرفت.

 

راهکار :پایبندی به اصول

"1- اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی این که نصیحت او را بشنوید، با جان و دل به توصیه و تذکرات او به عنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی می‌خواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن [این است که]اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه میگویم ولایت تنوری و نه میگویم ولایت قانونی؛ هیچ یک از این دو، مشکل وحدت را حل نمی‌کند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیر مسلمان است، اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که می‌خواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند، آن هم کشور اسلامی با این همه شهید.

۲- اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزش‌ها تا مسئولیتها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.

۳- به کارگیری افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزار به ملّت، نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطره‌ی خان‌های سابق را تداعی می‌کنند.

۴- مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.

۵- در دوره حکومت و حاکمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بداند و خود خدمتگزار واقعی، توسعه گر ارزش‌ها باشد، نه با توجیهات واهی، ارزش‌ها را بایکوت کند."(وصیت نامه شهید سلیمانی).

یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمٰانِکُمْ کٰافِرِینَ  ﴿آل‏عمران‏، 100

ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از گروهی از اهل کتاب، (که کارشان نفاقافکنی و شعلهورساختنِ آتش کینه و عداوت است) اطاعت کنید، شما را پس از ایمان، به کفر بازمیگردانند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قبیله گرایی سیاسی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۱۰ ق.ظ

ببینید | تصاویر دیده نشده از حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در میان مردم -  خبرآنلاین

 

یکی از آسیب های رنج آور در حاکمیت دینی، احیای تفکر باندبازی و قبیله گرایی است که یادگار عصر جاهلیت بوده و البته متأسفانه در همه نظام های سیاسی دنیا به چشم می خورد. تحزبّ بر مبنای تفکر مادی و منفعت جویانه، نمادی از جاهلیت عصر مدرنیته در راستای خود محوری و حق ستیزی و واقعیت گریزی به شمار می آید. چه بسیار حقوق انسان ها که به خاطر تنافی با منافع جمعی خاص، نادیده انگاشته شد و چه بسیار ظلم هایی که با اهداف کسب قدرت و انحصار ثروت، مشروع جلوه داده می شود. نظام اسلامی اما برخلاف مکاتب مادی عالم، حق را حتی اگر برخلاف میل و نفع صاحبان قدرت باشد، مشروع و محترم می شمارد و دفاع از مظلوم را حتی اگر در نقطه ای دیگر از پهنه گیتی باشد لازم می داند؛ چه برسد به اینکه فرد یا جناحی به منظور تأمین منافع خود بخواهد مانع از رشد و بالندگی جامعه شود. در اندیشه سیاسی اسلام، تحزّب و اجتماع مومنین باید مبتنی بر اخلاق توحیدی و اشاعه رحمت و فضلیت در میان بشریت و پرهیز از باندبازی و قدرت طلبی های منفعت طلبانه باشد. قبیله گرایی سمّ مهلک حرکت ها و شعائر دینی است و بستر حمایت مردم از نظام اسلامی را مضمحل می سازد.

راهکار: ترجیح رنگ خدا بر رنگهای سیاسی-توجه به انسانیت و عاطفه ها و فطرت ها

میدانید در زندگی به انسانیت و عاطفه‌ها و فطرت‌ها بیشتر از رنگ‌های سیاسی توجه کردم. خطاب من به همه شما است که مرا از خود میدانید، برادر خود و فرزند خود میدانید.وصیت می‌کنم اسلام را در این برهه که تداعی یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید. دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است. در مسائل سیاسی آنجا که بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدّسات و ولایت فقیه مطرح می‌شود، این‌ها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید.(وصیت نامه شهید سلیمانی)

صِبْغَةَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عٰابِدُونَ  ﴿البقرة، 138

رنگ خدایی (بپذیرید! رنگ ایمان و توحید و اسلام؛) و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت میکنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

متن کامل وصیتنامه شهید سید علی اکبر شجاعیان

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۴۴ ق.ظ

 

با این که دانشجوی شهید سید علی اکبر شجاعیان از مشهورترین و محبوبترین شهدای شهرستان بابل به خصوص در محافل دانشجویی است و نیز امسال به عنوان شهید شاخص استان مازندران شناخته شده متاسفانه نتوانستم در فضای مجازی و جستجوی در اینترنت متن کامل وصیتنامه آموزنده و پربار و تامل برانگیز او را پیدا کنم.

ماجرا را به برادر خوبم آقا محسن علیجانزاده گفتم و ایشان زحمت تایپ متن مذکور را کشید و هم اینک در سالروز شهادت آن عزیز تقدیم علاقمندان طریقت عشق و رستگاری می شود:

 

وصیت نامه دانشجوی شهید سید علی اکبر شجاعیان

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا به نام تو و به یاد تو و به امید تو

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ  أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ  فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ[1]

چون مرگ همچون حیات با انسان است و هرحیاتی را مماتی است و همچنین دستور به نوشتن وصیت داریم بر خود لازم دانستم که وصیت نامه‌ای برای خود داشته باشم به تبعیت از جدم و مولایم حسین J وصایایم را با شهادتین آغاز می‌کنم.

‌‌‌‌‌أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسولُ الله واَشهَدُ اَنَّ عَلیّا وَلیُّ الله واَشهَدُ اَنَّ حُسَین بن علی ثارِ الله

شهادت می‌دهم که همه بدانند کیم، از چه‌ام، در کجایم و از برای که‌ام. شهادت می‌دهم به وحدانیت الله به یگانگی معبود و به یکتایی پروردگار خود. شهادت می‌دهم که محمد a آخرین رسول حق علی J جانشین رسول الله رهبر حزب شیعه، امام من رهبر حزب مظلوم تاریخ است و شهادت می دهم حسین بن علی Fخون خدا است. ای آنانکه ایمان آورده اید چه شده است که وقتی شما را برای جهاد و هجرت در راه خدا می خواهند به زمین می چسبید.

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما [2]

ای آنانکه ایمان آورده‌اید استجابت‌کنید خدا را به دعوت خدا لبیک گویید .

ای مومنین، مسلمین، شیعیان،مظلومین ومحرومین به ندای حق آری گویید به فریاد حق طلبانه ملت مظلوم و مسلمان ایران و ملل مسلم جهان گوش دهید و دعوت رسولان حق برای جهاد و مبارزه با کفر و نفاق و شرک را بپذیرید که اگر پذیرفتید زنده خواهید شد و حیات واقعی می‌یابید.

سلام بر محمد a رسول حق،آخرین پیامبرآسمانی ،سلام بر ائمه معصومین D اختر های‌تابناک آسمان ولایت و امامت، سلام بر نائب به حق مهدی موعود Q روح خدا و سلام بر امت دلاور و شهیدپرور و مبارز ایران، سلام بر شهدا حاضران در تمامی صحنه های نبرد علیه‌کفر و شر‌ک و نفاق۰ سلام بر مجاهدان فی سبیل الله یاران ابا عبدالله حسینb و درود بر جانبازان ومجروحین انقلاب و جنگ تحمیلی آنانی‌که رنج ودرد را به خاطر خداوند و رضای مولا به جان خریدند و قله های صبر و استقامتند، درود بر خانواده های محترم وعزیز شهدا.

 اینک سخنی با شما مردم:

مردم برخیزید که صدای هل من ناصرحسین  Jمی‌آید. این طنین پرخروش انقلاب اسلامی است، این فریاد مظلومیت شیعه در تاریخ است، این طغیان علیه ظلم است.ای انسان های به خواب رفته بیدار شوید دیگر وقت هوشیاری است. نکندکه در خواب مرگ گریبان شما را بگیرد، زنده شدن شما بستگی به لبیک‌گفتن به ندای‌حق دارد و بسته به آری‌گفتن به حسین بن علیF دارد نه‌آنکه فکرکنید اگر به جنگ نروید زنده می‌مانید. نه، نه، هر‌گز.

شمایی‌که بستر نرم و غذای گرم و لذت زودگذر دنیای فانی را انتخاب نموده اید در قبال آخرت که دار باقی است شما مرده‌اید، مرده‌ای متحرک. این جسمتان است که حرکت می‌کند و غذا می‌خورد و می‌خوابد. شما مرده‌اید، برای همین است که گوش دلتان حق را نمی‌شنود و چشم دلتان نور الهی جلوه گر شده در انقلاب اسلامی ایران و در ملت مسلم ایران را نمی‌بیند و قلبهایتان بر اثرگناه ترک جهاد و عدم یاری مظلوم در مقابل ظالم، کدرشده، سیاه شده.

مردم بیایید اندیشه‌کنید. نکند مصداق این حدیث حسین بن علیF قرارگیرید که ‏النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا[3]. نکند در خواب خوش باشید و وقتی که در قبرتنگ و تاریک نهاده شدید، بیدارشوید، امت اسلام اندیشه‌کنید که ازکجا آمده‌اید.‏

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

عزیزان درشما نورخدا جلوه‌گر است، شما مال بهشتید، شما از نسل آدمی‌هستید که در بهشت زیست و برای شما تمام عالم خلق گردید، همه چیز دنیا برای شماست تا انسان شوید، در کجایید؟ بیندیشید در کجایید، زندان، در زندان تن، زندانی در قفس تنگ دنیا. فکرکنید دنیا با همه زرق و برقش برای چیست برای اینکه تو از خاک به خدا برسی، از دنیا برای تکاملت برای انسان شدنت استفاده‌کنی نه اینکه به این دنیای دنی پست بچسپی و دل به دو روز دنیا ببندی. دنیایی که موقع مرگت هیچ چیزی از آن مال تو نیست شاید حتی‌کفنی هم به تو نرسد.

چرا تمام هم و غمتان تعلقات دنیایی است؟ مردم حلقه های زنجیری که شیطان شما را به دنیا متصل‌کرده بشکنید و از قفس تنگ دنیا برهید، پرواز کنید، از قفس تنگ تنتان و به سوی معبودتان الله پر کشید و اندیشه کنید که به کجا خواهید رفت. بدانید که به‌کجا خواهید‌ رفت، عاقبت، مرگ شما را در برخواهد گرفت حتی اگر در برج های مستحکم و دژهای آهنین باشید قیامت برپا خواهد شد.

وای ازآن روزی‌که‌کوچکترین اعمال ما ثبت شده است‏. وای از روزی که به یوم حسرت معروف است، به یوم تبل السرائر معروف است. روزی که رسول الله و علی بن ابیطالب F به امت خود می‌نگرند، زهرای اطهر Eبه شیعه نظر دارد. مردم نمی‌ترسید از روزی که از شما پرسیده شود چرا به ندای هل من ناصر حسین بن علیF پاسخ ندادید؟ نمی‌ترسید از روزی که پرسیده شود چرای ندای مظلومیت و حق طلبی فرزند زهرا  E،خمینی، نائب به حق مهدی Q را نه‌گفتید؟  نمی‌ترسید از روزی که سرهای درون، راز‌های نهانی شما فاش شود و نمی‌ترسید از روزی که رسوای خاص و عام شوید؟ نمی‌ترسید از شرمنده شدن در مقابل چهره رسول الله J ؟ نمی ترسید که به شکل حیوانات در محشر گرد آیید؟ انسان شویدمردم . به صرف اینکه‌گفتید ایمان آوردیم کافی است؟ آیا کافی است؟ خدا البته امتحانتان خواهد نمود. جنگ امتحانی بزرگ است برای آنان که ادعای ایمان دارند، میدان جنگ محل آزمایش مؤمنین است جنگ به ما عزت داد و میان ملت های دنیا سرافرازمان نمود و نشان داد اسلام تسلیم پذیر نیست. جنگ جوهر وجودی انسان را نشان داد جنگ ما را از خمودی بی حالی و اسارت نجات داد و به تلاش و پیگیری واداشت که نتیجه آن رشد و حرکت به طرف استقلال از سلطه شرق و غرب بود.

اما خانواده محترم شهدا، مجروحین و جانبازان :

خوشا به حال شما که پیش زهراE رو سفید خواهید بود و می‌توانید جلوی زینب E، زینبی که در یک روز تا ظهر داغ ۱۷ شهید به دل دید سر بلندکنید. می توانید به زهرای اطهرE بگویید که ما هم درد تو را، درد زینبE را می دانیم خوشا به حالتان خانواده های شهدا که امانت دار خوبی بودید، خوشا به حالتان که معامله خوبی با خدایتان نمودید .

اما خانواده عزیزم:

 پدر ومادرگرامیم و بهتر از جانم ابتدا از شما عذر می‌خواهم به خاطر اینکه هیچ نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم. مادر جان درست است که داغ محمد و زهرا قلب پاکت را به درد آورد ولی مادر جان بر زینبE چه‌گذشت؟ مادر جان اکبرت از روزی که جبهه آمد زنده شد ومتولد شد. مادر جان دوست داشتم در کنار شما باشم ولی مادرم تو دوست داشته باش که با هم در کنار و جوار زهرای اطهر   Eباشیم تا تو هم سربلند باشی در روزی که همه سر افکنده هستند .مادر جان اگر جسد ناقابلم آمد، خودت خاکم کن.

هرچند که بد حال و پریشانم ولی من با اشک ریختن برای عشق اعظمم، برای جان جانانم، برای حسینم خود را شستم. من با اشک حسین غسل نمودم ، طاهر شدم و پاک شدم و زهرا نیز مرا دوست خواهد داشت. چون برای جگرگوشه زهرا ،حسین نالیدم و برای آزادی ارض مقدسش، مشهدش یعنی کربلا جان دادم، برای اینکه به هل من ناصر پسرش لبیک گفتم، برای اینکه در راه این ارض مقدس جان عزیز دادم، رنج سفر پذیرفتم، برای اینکه به ندای حسین زمانم، آرامش جان و جسمم، روح خدا خمینی عزیز لبیک گفتم.

تورا به صبری توصیه می‌کنم که زینب E داشت. تو نیز باید پیام خون من و محمد را به گوش همه برسانی و بگویی که هدفمان برپایی نظام اسلام و گرفتن حق مظلوم از ظالم بود. مادرجان دوستانم و شهدا، از همه مهمتر حسین بن علیF منتظرما هستند. آیا جایز است من مهمترین واجب الهی را ترک کنم؟ آیا می‌توانم شاهد به خاک و خون کشیده شدن بهترین عزیزانم و بهترین دوستانم و شاهد به خاک و خون کشیده شدن اطفال بی گناه دزفولی و بروجردی و میانه و دیگر شهرهای ایران باشم و در بستر خود خوش بخوابم؟

 

خانواده محترم و عزیزم! من سالهاست که عاشق مرگ شده‌ام. من سالهاست که عاشق کشته شدن در این راه شده‌ام ولی حال دیوانه شهادت شدم. درست است که با عقل حسابگر مادی جور در نمی آید.

بعد از شهادتم چون سیدم، پرچم سبز آل محمدD بردرخانه بزن و افتخارکن که اکبر عزیزت به آرزوی دیرینه اش رسید. مادرجان، من آتش سلاح دشمن را، آتش تانکها و توپخانه ها و خمپاره های دشمن را، آتش هواپیماهای دشمن را ، آتش سلاح های سنگین دشمن را، به جان می‌خرم. ولی نمی‌توانم آتش جهنم را، آتش قهر خدا وغضب خدا را بپذیرم.

اما برادران و خواهرانم :

صبر پیشه کنید. تقوا پیشه کنید که چراغ راه بشرهمین است. من عاصی را ببخشید که برایتان برادر خوبی نبودم و مهمتر از همه این مسائل، شما وظیفه ابلاغ پیام حرکت مرا دارید و حفظ سنگرهایی که درجبهه و پشت جبهه داشتم. سعی در تقویت آن سنگرها کنید. همواره در نظر داشته باشید که من زنده ام و حاضرم و در تمام صحنه های نبرد رهایی بخش شیعه تا انتهای تاریخ حاضر و ناظر بر حرکتتان.

 

خدای من! آیا می‌شود پرکشید؟ آیا می‌شود شاهد عشق را به آغوش‌کشید؟ مرگ را می‌گویم. شش سال است که منتظر این عشقم، منتظر این وصالم، وصالی‌که دلم را به آتش‌کشید. آیا می‌شود از قفس تنگ و کوچک تن‌رهید؟ آیا توانایی پروانه شدن را داریم؟ پروانه را سوختنی است به دورشمع. مهم این است که وجودمان پروانه گردد. مهم این است که دوران به خود لولیدن و خاکی بودن را با تحولی اساسی به محتوای اصلی رسانید. ولی توان هست ، ابتدا باید با اشک ندامت چهره و بدن خاک آلود را که غبار معصیت فرا گرفته، شست. آنگاه است که پرواز شروع شد و حرکت به سوی شعله ها، شعله های فروزان عشق الهی است.

باید آنقدر دور شمع‌گشت تا عشقت کامل شود، تا لذت وصل را درک کنی، لحظه وصل را با شوق و اشتیاق بپذیری و به قولی سبقت گیری. آنگاه که عشق کامل شد، پروانه عاشق شد؛ به آتش عشق، پروانه خواهد سوخت.

خدای من! | لذت وصلت چون است؟ شیرینی وصلت چگونه است ؟ می‌دانم و بدانید که تکه تکه شدن و سوختن در راه الله و معبود درد و رنج ندارد، نه، لذت دارد لذت. خدایا، خودت می دانی که نسبت به مادرم زهرا E چقدرعشق می ورزم، می دانی که با نامش حالم دگرگون می شود، می دانی که تحمل مصیبت زهرا E را ندارم . خدای من ، مولای من ، عشق من ، دوست دارم مرا به پیش مادرم، غم پرورم، پیش مادراطهرم رسانی.

هرچندکه بدحال و پریشانم ولی‌من با اشک ریختن برای عشق اعظمم، برای جان جانانم، برای حسینمJ خود را شستم. من با اشک حسین J غسل نمودم ، طاهر شدم و پاک شدم و زهرا E نیز مرا دوست خواهد داشت. چون برای جگرگوشه زهرا E،حسین J نالیدم و برای آزادی ارض مقدسش، مشهدش یعنی کربلا جان دادم، برای اینکه به هل من ناصر پسرش لبیک گفتم، برای اینکه در راه این ارض مقدس جان عزیز دادم، رنج سفر پذیرفتم، برای اینکه به ندای حسین زمانم، آرامش جان و جسمم، روح خدا خمینی عزیز لبیک گفتم.

آری زهرا E نیز دوستم خواهد داشت. چون نتوانستم در خانه اش را آتش زده ببینم؛ برای اینکه نتوانستم علیJ  را ریسمان بر گردن ببینم، برای اینکه نمی‌توانم بدن حسین J  و یارانش را جولانگاه ستوران ببینم، مهدی Q را بی یاور و خمینی را بی یار ببینم؛ برای اینکه نمی توانم کربلا را در دست یزید، دربند ببینم؛ چون خانه های برسر شیعه خراب واطفال زیرآوررا، مدرسه و کودکستان برسر شاگردان خراب ببینم؛ چون شیعه را حزب مظلوم میدانم؛ چون عاشق اهل بیتم.

توصیه ای به دوستان عزیز و بزرگوارم :

دوستان خوبم از شما می‌خواهم نکند دنیا شما را فریب دهد. نکند ما را فراموش‌کنید. منظورم راهم و هدفم می‌باشد. یاران، یارانم نکند زنجیره‌های وابستگی به دنیا شما را به بند بکشد و نکند فرزند و زن، زنجیر شما شود. دوستان خوبم اسلام در خطر کفر است، نکند صدای یاری خواستن امام را بشنوید و بگویید که منظور امام ما نیستیم. ما در سنگر کارخانه، سنگر اداره، سنگر مسجد و یا دیگر سنگرهای پشت جبهه هستیم. نه امروزسنگر اصلی باید حفظ شود، سنگر عزت اسلامی. اگر خدای ناخواسته، سنگراصلی سقوط کند دیگر چیزی برای سنگرهای پشت جبهه نخواهد ماند.

دوستان خوبم می‌دانم که برای شما دوستی وفادار نبودم. یارانم، خطاهایم را به بزرگواری خودتان چشم بپوشید. تنها تقاضایم از شما این است که سلاح به زمین افتاده ام را بگیرید و همواره حاضردر صحنه های انقلاب اسلامی عزیزمان باشید و به دقت به کلام ملکوتی امام امت، خمینی کبیرگوش فرا دهید، اطاعت ولی فقیه بنمایید که آخرت شما را اطاعت از ولایت تضمین می‌کند. اگر می‌خواهید حیات جاودان بیابید همواره مطیع رهبری باشید. دوستانم، دوست دارم دست به تجارت سودمندی زنید و جانهای خود را به بهای کسب رضای خداوند متعال بفروشید.

دوستان خوبم، رزمندگان همسنگرم:

 از آتش دشمن نهراسید که‌آتش جهنم چندین مرتبه و چندین هزار مرتبه سنگین تر و خطرناک‌تر است. ازآتش‌جهنم بترسیدکه ذره‌ای از آن آب اقیانوس‌های‌جهان را به‌جوش‌خواهدآورد. دوستان، برادران، ما پیروزیم. وعده حق تخلف ناپذیر است. هرگزکافران با اعمالشان نخواهندتوانست نورالهی را که در ملت ایران جلوه گر شده است، خاموش کنند. خدا دینش را حفظ خواهد نمود. چقدر خوب است که شما دین خدا را یاری‌کنید و از در جهاد که در مخصوص اولیا خداست وارد جنت شوید.

سخنی با آنانکه به خدا پشت کرده اند:

ای انسان هایی که خالق خود را فراموش نموده اید، اگر میزان اشتیاق خداوند متعال را نسبت به خود می‌دانستید همان دم از شوق دیدار حق جان می‌دادید. بیچاره‌هایی که به خدا پشت کرده‌اید برگردید که خداوند منتظر شماست. خداوند منتظراست که انسان شوید و به جوارا و درآئید و به او نظرکنید.

سخنی با دوستان دانشجویم:

برادرانم سعی‌کنیدکه پرورش روحی را مقدم بر همه‌کارهایتان قراردهید . دوستان سعی نکنیدکه علم را برای علم بیاموزید، از علم وسیله ای برای قرب به خدا و نردبان تکامل انسانیت استفاده‌نمایید. علم وسیله ای عالی برای شناخت حق است. برادران دانشجویم از یاد خدا غافل نباشید. به یاد‌ داشته باشید که غیر از خدا فانی است، پس باید دل به باقی سپرد؛ پس باید دل به باقی بست. چون شما برای بقا آفریده شدید نه برای فنا، شما برای عالم آخرت آفریده شده اید نه برای دنیا. همواره درفکر خدمت در جهت رضای خدا باشید.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 سید علی اکبر شجاعیان

22/12/1365

 

 


[1] : سوره توبه آیه 38

 [2] : سوره انفال آیه 24

[3] :  امام علی J  مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار می‌شوند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ولایت سلیمانی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۰، ۰۴:۱۸ ب.ظ

گزیده تصاویر سپهبد شهید قاسم سلیمانی

 

انقلاب های مختلفی در جهان شکل گرفته که بسیاری از آنها مدعی استقلال و آزادی خواهی بوده اند؛ اما به مرور یا به دلیل خیانت رهبران و یا عدم استحکام مبانی فکری و فقدان رهبری متمرکز و خیرخواه و متفکر، از ماهیت اصیل خود روی گردانده و عاقبتشان یا به فروپاشی انجامید و یا تنها پوسته ای از ظاهر شعارهایشان باقی ماند و حقیقت درونی شان به دگرگونی و تضاد با آرمانهای اولیه گرایید.

رمز عبور انقلاب اسلامی از چالش های متعدد و مستمری که سرویس های جاسوسی و اتاق فکرهای شیطانی با چیدن انواع توطئه ها و برنامه های مخرّب سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی و هزینه صدها میلیارد دلاری ایجاد کرده اند، وجود رهبری دینی و درایت توحیدی ولایت فقیه و دلدادگی و رهروی جامعه از خط و مشی های ولی فقیه است. اعتقاد به ولایت فقیه در عصر غیبت، ادامه شاکله ماهوی حکومت اسلامی منطبق بر اندیشه امامت و رسالت است. دشمن به خوبی این رمز موفقیت را شناخته و به انحای مختلف درصدد تخریب ستون خیمه انقلاب برآمده است. از این منظر دفاع از ولایت فقیه و پیروی از فرامین و منویات ایشان، وظیفه ای عقلایی برای تثبیت حاکمیت اسلامی و تحقق اهداف انقلاب اسلامی و خنثی سازی دسیسه های دشمنان قسم خورده این آب و خاک به شمار می آید.

 

"برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم. خوب میدانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید]به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه‌ی رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیتاللهالحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب میبیند." وصیتنامه حاج قاسم

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مکتب پویا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۹، ۰۷:۵۴ ق.ظ

 

ماجرای شهادت حاج قاسم، دل همه ایرانیان را به تلاطم واداشت. مردم در بطن باورهای خود، قاسم سلیمانی را به عنوان یک قهرمان ملی پذیرفته و شهادت او توسط تروریست های امریکایی را موجب خدشه دار شدن غرور ملی خویش دانستند.

از این رو شهادت سردار بزرگ ایران موجی از خروش و ابراز عواطف و غلیان احساسات مردم را در مراسم تشییع و نیز در روزها و ماه های پس از آن به دنبال داشت. این فرصت تبلیغاتی منحصر به فرد برای جمهوری اسلامی در واقع مجالی برای تبیین بیش از پیش آرمان ها و اهداف نهضت جهانی اسلام در راستای دفاع از جبهه حق و حمایت از محرومان و تقابل با مستکبران و گسترش منطق صلح و حاکمیت انسانیت در مسیر تحقق آرمان تمدن بزرگ اسلامی به شمار می آید.

با توجه به تعبیر راهبردی مقام معظم رهبری با عنوان "مکتب شهید سلیمانی" ضرورت تحلیل و بازشناسی این شخصیت بزرگ و اسطوره تربیت یافته مدرسه جهاد و ایثار و شهادت، تکلیف همه دلسوزان و فعالان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است.

بی تردید تقویت اندیشه حاج قاسم و تکثیر خطوط فکری و آرمانی این شهید عاشورایی، موج سهمگین احساسات به غلیان افتاده مردم ایران و سایر آزادی خواهان جهان را به ذخیره ای ماندگار برای استحکام بنیه های فکری جبهه مقاومت و بالطبع، سست نمودن بنیان فکری جبهه باطل تبدیل خواهد ساخت.

شناخت و معرفی و تبلیغ مکتب سلیمانی در حقیقت، رسالتی زینبی برای تکمیل حرکت عاشورایی حاج قاسم و یاران صدیقش به شمار می آید.

در این خصوص استخراج سرفصل ها و شاخصه های شخصیتی و رفتاری این سردار بزرگ در وهله نخست، اقدامی لازم و بایسته به نظر می رسد.

الف: مولفه های برجسته

بعضی از شاخصه های سیرت شهید سلیمانی که البته نیازمند بحث و تأمل و مطالعه ای گسترده است را می توان اینگونه برشمرد:

1- عینیت بخشی به وصف مومنان در آیه شریفه اشداء علی الکفار رحماء بینهم

2- اعتقاد به امت واحده

3- برادری و ایثار در مواجهه با اهل سنت و اهل کتاب و ... مانند ایزدی ها (به گونه ای که بیشترین مناطق آزاد شده توسط حاج قاسم، مناطق مسکونی اهل سنت بوده و ایشان خود را سپر برادران اهل سنت می دانست. در قیاس با وهابیت و تکفیری ها که جنایاتی بیشمار در حق اهل سنت و علمایشان رقم زدند.)

4- وحدت و همگرایی سیاسی در داخل

5- مواجهه رئوفانه با جریان اپوزیسیون

6- نقش حاج قاسم در صدور انقلاب اسلامی

7- دور ساختن سایه تهدید از مرزهای ایران اسلامی و گسترش عمق استراتژیک جمهوری اسلامی در دل کشورهای متخاصم

8- دیپلماسی سلیمانی در اقناع دولت های دوست برای همراهی در نبرد با جبهه تکفیر

9- شجاعت

10- شهادت طلبی

11- ارائه الگوی مدیریتی در تواضع و قاطعیت

12- رسوایی آمریکا به عنوان مدعی حقوق بشر و صلح و مبارزه با تروریسم که در نهایت با شهادت حاج قاسم بیش از پیش آشکار شد.

و .....

ب: قالب های ارائه

1- برنامه های گفتگو محور صدا و سیما با حضور کارشناسان خبره

2- ساخت کلیپ جهت توزیع در فضای مجازی

3- انتشار کتاب

4- انتشار یادداشت های متنوع در سطح رسانه های مکتوب و مجازی

5- ارائه بروشورهای راهبردی به منظور جهت دهی و غنی سازی محتوایی صاحبان تریبون و قلم

 6- سرود و نماهنگ

7- فراخوان مقالات و آثار هنری با موضوع مکتب سلیمانی و نگاه فرا احساسی به شخصیت جامع این شهید والامقام

8- تهیه آرشیو غنی از آثار مرتبط با حاج قاسم و تولید نرم افزار برای دسترسی آسان فعالان فرهنگی انقلاب اسلامی به منابع مورد نیاز.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

میراث سلیمانی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۹، ۰۸:۰۴ ق.ظ

 

برخلاف القائات خط تبلیغی دشمن و حامیان آن در داخل و خارج که اگر کار به دشمن نداشته باشیم، او نیز کاری به ما ندارد، سیاست همیشگی استکبار مبتنی بر خوی زیاده خواهی و چپاولگری استوار بوده و از هر فرصتی برای استثمار ممالک عالم و به یغما بردن منابع مادی آنها فروگذار نکرده است.

با توجه به غنای طبیعی بسیاری از کشورهای آسیا و حوزه خلیج فارس، سردمداران استکبار، حساب ویژه ای برای غارت ملت های منطقه باز نموده و در طول دو قرن اخیر به انحای گوناگون به قیمت محرومیت و بدبختی و جنگ و خونریزی، درصدد تسلط بر ملت ها برآمده اند. آتش افروزی هایی که در سال های پیاپی، شعله های خشم و تفرقه را در کشورهای همسایه برافروخته ساخته، خط ثابت استعمار در ایجاد ضعف و وابستگی دولت ها به منظور تسلط بیشتر و دست درازی به منابع آنها بوده است.

نظم نوین جهانی مدّنظر کاخ سفید و همدستان غربی اش، به معنای عقب نگاه داشتن کشورهای در حال توسعه و تسخیر ذخایر مادی آنها بود که از رهگذر جنگ های نظامی و فرهنگی و اقتصادی به طور مستمر دنبال گردیده است.

شکل گیری انقلاب اسلامی و تأسیس نظام اسلامی، نخستین حرکت رسمی در راستای برهم زدن سیاست های استعماری دشمنان محسوب می شد که به شدت مورد غضب آنان قرار گرفت.

حاج قاسم سلیمانی اما برخلاف سران نظامی دنیا که صرفاً عنصری تابع و فرمانبردار هستند، با تحلیل و شناخت دقیق اهداف استکبار و درک حساسیت منطقه و ضرورت صف آرایی به منظور خنثی سازی برنامه های ظالمانه دشمن، به تأسی از گفتمان حیات بخش ولایت، پای در عرصه تقابل نظامی و دیپلماسی با بدخواهان و مستکبران گذاشت. دیپلماسی سلیمانی، دیپلماسی عزت و حکمت و مصلحت بود و منطق استوار و عقلانی او از کاخ کرملین تا قلوب آزادی خواهان و پابرهنگان در شرق و غرب عالم را فتح نمود و خاکریزهای جبهه مقاومت را در ابعاد جهانی گسترده ساخت.

او با قدرت استدلال و ثبات قدم، روح عزت و پایمردی را در ملت های سرکوب شده و عقب نگاه داشته شده احیا نمود و فرهنگ دین در عرصه روابط بین الملل را که بر پایه شرافت و غیرت و استقلال طلبی است تبیین نمود:

«اسلام با این ذلّتها مخالف است. وَلِلَّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنینَ؛ اگر مؤمن باشند، باید عزیز باشند؛ این ذلیل بودن نشانه‌ی این است که اینها ایمان ندارند، مؤمن نیستند، دروغ میگویند، همچنان‌که اربابانشان دروغ میگویند»مقام معظم رهبری

اسلام حقیقی همواره خار چشم ظالمان و چپاولگران است و هر جا که همدستی و همراستایی حاکمان کشورهای به ظاهر اسلامی با دشمنان انسانیت و غارتگران متوحش دیده شد به یقین ادعای مسلمانی شان دروغ و مزوّرانه بوده است.

حرکت قاسم سلیمانی در مسیر تمدن اسلامی و انسجام جنبش های مردمی مستقل و آزادی خواه، چهره او را به شخصیتی بین المللی و علمدار سرافراز جبهه جهانی مقاومت تبدیل ساخت. اینگونه شد که شهادت او موجی از انزجار جهانی نسبت به ذات کثیف تروریسم دولتی و مصداق اتمّ آن یعنی آمریکای جنایتکار به وجود آورد و حسّ خونخواهی این سردار غرورآفرین را در وجود یکایک مستضعفان عالم موّاج ساخت. «شهید سلیمانی چهره‌ی بین‌المللی مقاومت است و همه‌ی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند» مقام معظم رهبری

بی تردید بالاترین و سخت ترین انتقام شهادت این یاور صدیق مستضعفان، خروش جهانی به منظور ناکام گذاردن اهداف ریز و درشت استکبار در ابعاد سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و نظامی و ناامن سازی بسترهای فکری نظام سلطه خواهد بود. تحقق این امر، مستلزم تقویت باور عمومی در اتکال به قدرت لایزال الهی و صدق وعده حق در شکست دشمنان و استیلای مستضعفان بر گستره خاک گیتی است ... ونجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مکتب خانه سلیمانی!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۸ دی ۱۳۹۹، ۰۶:۱۱ ق.ظ

کدام معبر در مشهد به نام «شهید قاسم سلیمانی» می‌شود؟

 

از تاریخی ترین اتفاقاتی که در پی شهادت حاج قاسم رخ داد اظهار نظر و تسلیت گویی عناصری بود که با نظام و یا سیاست های منطقه ای انقلاب اسلامی زاویه ای آشکار داشتند. ابوالحسن بنی صدر، اردشیر زادهدی، عبدالکریم سروش، عطاءالله مهاجرانی، محمود دولت آبادی و  جمع کثیری از روشنفکران داخلی و خارجی به ناگاه با صدور بیانیه و انتشار یادداشت هایی جریحه دار شدن غرور ملی توسط آمریکای جهانخوار را بر نتافته و خود را داغدار شهادت سردار بزرگ جهان اسلام دانستند. این برکت خون شهید حاج قاسم سلیمانی است که چه در حیات ظاهری و چه پس از شهادت، حتی اسم و یاد او نیز راه حق را تبیین نموده و جبهه جهانی مستضعفان را تقویت می نماید. اگر دشمن می دانست با شهادت حاج قاسم چه موجی از خشم و بیداری و وحدت را درقلوب  مردم ایران و آزادی خواهان جهان ایجاد می کند هرگز این خطای بزرگ را مرتکب نمی گردید.

از دیگر ثمرات شهادت حاج قاسم احیای فرهنگ شهادت و زنده شدن ارزش هایی بود که شاید برای عده ای در هجمه تهاجم فرهنگی غرب، رنگ باخته بود. یک بار دیگر مفاهیمی چون جهاد فی سبیل الله، اخلاص و گمنامی، شهادت طلبی، وصال با معشوق حقیقی و... در اذهان عموم زنده شد و زنگار غفلت را از فطرت ها ربود. قاسم سلیمانی یک مکتب است؛ زیرا حیات و ممات او با حیات و ممات اهل بیت علیهم السلام گره خورد و بود ونبود ظاهری اش حرکت آفرین بود. قاسم سلیمانی الگویی کامل برای تحقق گام دوم انقلاب اسلامی است. جوان مومن انقلابی با تأسی از سیره این شهید والامقام در جزءجزء زندگی خود و در همه ابعاد فکری و اعتقادی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی با روحیه جهادی و با نشاط معنوی و خستگی ناپذیری و ولایت مداری و اخلاص و بی ادعایی، آموزه های نجات بخش و سعادت آفرین اسلام را تا دستیابی به تمدن نوین اسلامی و حاکمیت مهدوی به منصه ظهور رسانده و سبک زندگی الهی را در تقابل با زندگی حیوانی و سودجویانه و منفعت طلبانه غرب به عنوان راه پیشرفت و ارتقای حیات مادی و معنوی جوامع بشری ترسیم خواهد نمود.

شهید زنده است؛ اما زنده بودن شهید نه به معنای دیدن خواب و اجابت دعا و ... که تأثیر سازنده و حرکت آفرین او در زندگی انسان هاست. قاسم سلیمانی زنده است چون مسیر او تحول آفرین بوده و جامعه ایرانی و جنبش های رهایی بخش مستتضعفین عالم را در چارچوب معارف حق و عدالت، منسجم تر از پیش در مقابل جبهه باطل به پیروزی نهایی نزدیک تر می سازد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید آیت صدیقی نژاد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۳۳ ب.ظ

 

تولد: روستای تل دراز- لوداب- یاسوج- 1/1/136

شهادت: درگیری با عناصر گروهک پژاک- ارتفاعات جاسوسان سردشت- 13/6/1390

مزار: گلزار شهدای یاسوج

 

= اولین بار آیت را توی مسجد دیدم. شاید حدود هفت هشت سال پیش. تازه از روستا آمده بود شهر. یک بچه دهاتی اما با صفای باطن که روح لطیفش مثل ما شهری ها آلوده دنیا و دوست داشتنی هایش نشده بود و نشد که اگر شده بود حالا آیت روشن خداوند نبود برای رسیدن به درجه کمال انسانیت.

 

= توی دلش سر تا سر نور خدا بود این آیت. سلام و احوال پرسی کردنش، تواضعش، صمیمیت و صفای باطنش؛ همه نشان می داد که اسمش را درست گذاشته اند؛ آیت. آیت خدا بود...

=بچه زرنگی بود. تابستان که می شد برای کمک به خرجی خانه، می آمد شهر کار می کرد. نمی گذاشت همه بار گرداندن یک زندگی عیال مند تنها و تنها بر دوش پدرش باشد. خودش را به هر کاری هم می زد. .یکی دو ماهی توی آبمیوه فروشی کار کرد. وقتی هم که خواست بیرون بیاید من را برد جای خودش. آنقدر خوب بود که صاحب مغازه می گفت: « اگه آیت تأییدت میکنه بیا.» آیت را خیلی قبول داشت.

 

= بعد از آبمیوه فروشی رفته بود توی این فکر که کنار خیابان بساط شربت فروشی پهن کند. شاید همان موقع به فکر شربت شهادت بود. این ماجرا گذاشت تا اینکه یک روز فهمیدم رفته برای استخدام سپاه. قیافه اش توی لباس سپاه دیدنی بود. با همان صفای همیشگی؛ تازه حالا معنوی تر هم شده بود. دلیل رفتنش را که پرسیدم یکی اش فضای معنوی آنجا بود و دیگری هم عشق به شهادت.

= اول بود. همیشه. توی برنامه های مسجد، دربرپایی خیمه محرم، در روضه ها و سینه زنی ها، در پذیرایی از عزاداران امام حسین(ع)، در مناجات و راز و نیاز با خدا. انگار همه‌ این سال ها داشت مقدمات سفرش را فراهم می کرد، مقدمات همنشینی با اولیا و صالحین و شهدا؛  و ما غافل بودیم...

=یک ماه قبل از شهادت دیدمش. میان جمعیتی که آمده بودند برای تشییع جنازه شهدای درگیری های غرب کشور. پرسیدم: «رفتی منطقه؟» جواب داد: «بله.» گفتم: «پس کی شهید می شی؟» گفت: «هر وقت خدا توفیق بده، ما که لیاقت نداریم.»

 یک ماه شده و نشده بارش را بست و رفت. چقدر زود لایق شد و راه بلد آسمان ها...

 

=پانزده ساله بودم که به عقد آیت در آمدم. گرمی در کنار او بودن را هنوز به دو سال نرسانده بودم که پر کشید. پیش از رفتنش چیزی از شهید و شهادت نمی دانستم. حالا با شهادت آیت تازه معنای حقیقی شهادت را فهمیدم. وقتی که این همه اظهار اردات و اخلاص مردم را نسبت به شهدا می بینم افتخار می کنم که در این سن کم، همسر شهیدی شدم که مایه‌ افتخار ملت است.

 =توی عالم خودم دلم می خواست نامزدم را با تیپ و قیافه ای که دوست داشتم ببینم با لباس مدل دار و کفش آنچنانی. با خندیدن و راه رفتنی که دلم می خواست. این را به خودش هم می گفتم. اما آیت مرد این حرفها نبود. نه که حرف هایم را ندید بگیرد. در عین اینکه احترام می کرد و دوستم داشت، حاضر نشد دنبال لباسی باشد که با آن بر دیگران فخر بورزد یا رفتاری کند که جلوه نمایی داشته باشد. ساده بود و بی آلایش. با همین سادگی اش، مایه فخر و مباهاتم شد؛ وقتی شهید شد...

 

=آیت هر چه دارد از مسجد دارد و از نشست و برخاست های با اهل خدا و مؤمنین. توی همین مسجد بود که خودش را ساخت و معرفت و معنویتش را رشد و تعالی داد. به‌واسطه همین مسجد هم بود که زمینه ورودش به سپاه فراهم شد. سفارشی هم که به ما داشت حضور مداوم و مستمر در مسجد بود. امام را ندیده بود ولی انگار حرف امام در جانش نشسته بود که مساجد سنگر است، سنگرها را پر کنید. از سنگر مسجد خودش را رساند به سنگری که جایگاه پروازش شد به‌سوی عرش الهی...

=همیشه درباره حفظ حجاب و رعایت آن به من سفارش می کرد. حالا هم که رفته، من از همه هم سن و سالانم می خواهم تا بیش از هرچیزی به فکر حجاب خودشان باشند همان چیزی که آیت می خواست، همان چیزی که وصیت شهدای جنگ تحمیلی بود.

=راه شهیدان را باید ادامه داد. راه پر خیر و سعادتی که انتهایش رسیدن به رضایت ابدی خداوند است. با رفتن آیت برادارانم را تشویق می کنم که راه او را ادامه بدهند. من هم تا وقتی زنده هستم سرباز کوچک ولایتم و پاسدار دستاوردهای نظام اسلامی.

=به زندگی این فرشته های زمینی که نگاه می کنی می بینی همه شان اهل دقت هستند و حواس جمع. به اینکه مبادا دینی بر گردنشان باشد و همان مانع پرواز و وبال بشود برایشان. یکی از سربازان تحت تعلیم آیت می گوید: «داشت ناهارمون رو تقسیم می کرد. با دقت مراقب بود که کم و زیاد نریزه. آخرین نفر نوبت من شد. غذایی که بهم رسید از بقیه کمتر بود. اومد طرفم. صورتم رو بوسید و از اینکه غذای کمتری بهم رسیده بود حلالیت خواست.»

=مگر نه که شهید همت رمز رسیدن به خدا را در این می داند که هر چه می کنیم برای خدا باشد. آیت همین گونه بود که از ما دنیایی‌ها سوا شد و به جمع همت ها پیوست. رضایت خدا را در هیچ کاری فراموش نکرد، توکل برخدا را هم.

=چند خط وصیتنامه از او به یادگار مانده. با خواندن این چند خط هم می توان عشق و علاقه اش به اسلام و انقلاب را فهمید هم عطشی را که برای تداوم راه شهیدان دارد. توی صفحه اولین روز تقویم سال 1385 نوشته:«... خداوند متعال را شکر گذارم که من را به عنوان یک پاسدار برای خدمت به این نظام و انقلاب اسلامی قبول کرده تا راه شهیدانی همچون باکری ها، باقری ها، همت ها و خرازی ها و متوسلیان ها را ادامه بدهم از خداوند منان می خواهم من را در این راه موفق و پیروز گرداند.»

خوشا به حالش که موفق شد.

=روز تشییع پیکر پاکش فراموش نشدنی است. ای کاش رسانه های ما کمی مهربان تر بودند با این شهدای جدید و به رخ عالم می کشیدند آنچه را که در این تشییع جنازه اتفاق افتاد. چیزی که با مقیاس های مادی دنیازدگان، باورش سخت است. اینکه پیکر شوهرت توی تابوت لابه لای جمعیت در حال دست به دست شدن باشد و تو به جای لباس عزا رخت عروسی را بر تن کرده باشی. چقدر فهمیده است این شیرزن. کم نیست. با آیت زندگی کرده. آیت صدیقی نژاد. شیر مردی که همسرش را هم شیر بار آورده. مردان ما، زنان ما، هنوز همان مردان و زنان دهه های اول انقلابند، که حتی مستحکم تر و با ثبات تر از گذشته مسیر نورانی انقلاب را می پیمایند. کور خوانده اسرائیل، کور خوانده امریکا. تا خون آیت و آیت ها جاریست و تا شیر زنانی چون همسر آیت هستند این نظام فرو پاشیدنی نیست.

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید میثم مقبولی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۰۷ ق.ظ

تولد:تهران- 23/9/1367

شهادت: توسط منافقین و فتنه گران-19/11/1388

مزار: بهشت زهرا(س)

=مادربزرگ، دوران سربازی میثم، میزبانش بود. زیاد عادت کرد به او. این بغض الانش اما، فقط از سر عادت به حضور میثم نیست، خودش می‌گوید:«با نوه‌های دیگه‌م فرق داشت، یک وقت می‌دیدم، رفته توی اتاق و در رو بسته، می‌‌گفتم خدایا چه کار می‌کنه؟! می‌رفتم، می‌دیدم نشسته به دعا و نماز.»

=دلش برای همه می‌‌سوخت.  می گفت دوستش برای دخترهای کم‌بضاعت، جهیزیه درست می‌کند. یکبار با دوستش رفته و کلی خرید کرده بودند. تا وسایل توی یخچال عروس را هم گرفته بودند.

=لحظه‌لحظه‌ زندگی اش برایمان خاطره است. صبرش،‌ آرام بودنش. میثم خیلی خوب با دیگران اخت می‌شد و انس می‌گرفت؛ با آنها که فقر مالی داشتند و دستشان کمی خالی بود، بیشتر البته.

=زمان بسیجی شدن را یادم نیست، شاید مثلاً از 12 سالگی‌اش، دیگر اغلب وقت‌ها، توی مسجد بود و پایگاه بسیج. همراه با پسرعموهایش می‌رفت. دیگر برای ما نبود، برای بسیج بود.

=از این همیشه بودنش توی مسجد و پایگاه، ناراحت نبودیم. جای بدی که نمی رفت. تغییر در رفتارش را به خوبی می دیدم. با هم‌سن و سال‌هایش فرق می‌کرد. خیلی‌ها را تشویق به حضور در بسیج کرد و حالا خیلی از دوستانش که به ما سر می‌زنند، می‌گویند به تشویق میثم وارد بسیج شده‌اند و اگر به جایی رسیده‌اند، مدیون او هستند.

=پسر فهمیده ای بود. موقعیت کاری مرا درک می‌کرد. با بود و نبودم می‌ساخت. هیچ‌وقت نشد تحمیل کند که مثلاً باید فلان چیز را برای من بخری.

=یک زمانی وضعیت کاری من طوری شد که باید به منطقه‌ای پایین‌تر می‌رفتیم. با میثم مشورت کردم. گفت: «من پشت مانتیور هستم، ولی از اینجا حواسم به شماست. نمی‌خوام این موی سیاه، سفید بشه.» به مادرش گفت: «اثاث‌ها رو جمع کن بریم. حرف ما فقط یکیه  و اونم حرف باباست.»

 

=از این که با حجاب باشم خوشحال می شد. وقتی می دید آن طوری که باید در قید حجاب نیستم به هر وسیله ای که شده تلاش می کرد اهمیتش را برایم جا بیاندازد. نشد بد اخلاقی کند یا برخورد بدی داشته باشد. با مهربانی می گفت: «خواهر! اگه قول بدی حجابت رو کامل کنی هر هفته برات یه روسری می خرم.»

حجاب و پوشش الانم را مدیون میثم هستم. مدیون تشویق ها و دلسوزی های برادرانه اش.

=پای رایانه اش که می نشست، قرآن می‌خواند. صوت تلاوت های زیادی را روی سیستمش گذاشته بود. هم کار می‌کرد، هم قرآن گوش می‌داد. به من هم سفارش می‌کرد و می‌گفت: «قرآن خوندنت رو ترک نکن؛ قرآن اگه از خونه ای بره، نور رفته.»


=بعد از تمام شدن سربازی‌اش بود. یک شب دیدم خانواده، ناراحت هستند. علت را که جویا شدم، گفتند: «میثم باحرفاش اذیت می‌کنه، می‌گه می‌خوام شهید شم.» گفتم: «جدی نگیرید!»

 دیدم با ایما و اشاره و زیر لبی می‌گوید: «من نمی‌مونم، قراره شهید شم.»

 

=توی اغلب شلوغی‌های سال 88 بیرون بود. وقتی هم که می‌آمد، حرفی نمی‌زد. گاهی که غیرت انقلابی‌اش زیاد به جوش می‌آمد، از خانه می‌زد بیرون. تاب ماندن نداشت، تا نیمه‌های شب بیرون بود. یک بار دیدم نشستن و برخاستن، برایش سخت شده است. پرس‌وجو که می‌کردم حرفی نمی‌زد. بعدها اتفاقی دیدم که باتوم خورده و پایش کبود شده. یک بار هم زنی با چاقو خواسته به پهلویش بزند که با زیرکی چاقو را گرفته بود.


=نمی‌شد بگوییم که نرود، ناراحت می‌شد. حرف از شهید شدنش می‌زد این آخری‌ها. اصلاً خبر داشت که قرار است آسمانی شود و برود. بعدازظهر بود. می‌خواست برود بسیج. وضو گرفت. گفتم: «هنوز تا مغرب خیلی مونده...» گفت: «فکر می‌کنید برای نماز وضو می‌گیرم؟! این وضوی شهادته.»

 

=صبح بود و خانه تنها بودم. مادرش زنگ زد که میثم را گرفته‌اند. قضیه برایم خیلی مهم نبود. آن وقت هم ما نمی‌دانستیم مسئول اطلاعات عملیات پایگاه است، بعد از شهادتش فهمیدیم. بعد که مجدداً زنگ زدند مغازه و دیدم برادرم هم سر کار نرفته، شک من جدی شد. اول گفتند بیمارستان است و بعد فهمیدیم در پزشک قانونی کهریزک باید دنبالش باشیم...

=میثم مشغول گشت بود. نیمه‌های شب در یکی از کوچه‌های فرعی، یک مزدا3 با سرعت بالای 100 کیلومتر که در خیابان فرعی خیلی عجیب به نظر می‌رسد به میثم می‌زند...

=در حال گریه و ناراحتی بودم در پزشکی قانونی. خانمی آمد دنبالم، نسبت من و میثم را پرسید. گفتم پدرش هستم. من را برد داخل اتاقی که برای اهدای اعضای بدن بود. به اصطلاح خودش مقدمه‌چینی کرد، اما من از اولش هم راضی بودم. می‌دانستم چه می‌خواهد. گفت ما دریچه قلب و استخوان دستش را می‌خواهیم. من مشکلی نداشتم، به مادرش زنگ زدم، او هم راضی بود. هر دو می‌دانستیم که میثم خودش چنین چیزی را می‌خواهد و دوست دارد.

هم در زنده بودنش خدمت کرد و هم بعد از رفتنش.

=از شهادتش ناراحت نیستم، با این که تنها پسرم بود. اصلاً آمادگی‌اش را داشتم! حالا نه اینکه نحوه شهادتش اینطور باشد، ولی خوابش را دیده بودم. توی خواب به من گفتند که یک بچه بیشتر نداری؛ فقط یک دختر. خواب را حتی به مادرش نگفتم.

حالا وقتی این اتفاقات را کنار هم می‌گذارم، می‌بینم همه چیز روال عادی خودش را داشته، خدا کار خودش را کرده، من هم شکرش را می‌کنم.

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید مهدی رضایی فرد مقدم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۹، ۱۱:۰۳ ق.ظ

تولد: تهران- 22/5/1357 

 شهادت: ایرانشهر- میرجاوه- درگیری با اشرار- 11/4/1378

مزار: بهشت زهرا(س)

=وقتی به دنیا آمد، وضع مالی خوبی نداشتیم. با قدمهای کوچکش خیر و برکت به زندگی‌مان سرازیرشد. تحولی ایجاد کرد آمدنش. رفتنش هم همین طور.

=دو ساله بود. یک تاب برایش بسته بودیم گوشه حیاط خانه. تاب می خورد و با زبان کودکانه اش می خواند: خمینی ای امام خمینی ای امام.

 

=چهار پنج ساله بود. عادت داشت وقتی بعدازظهرها می خواست بخوابد، می آمد و روی دستم می خوابید. می‌گفت: «مادر! برام شعر شهید رو بخون.» اگر چشم هایم گرم می شد و خوابم می برد، بیدارم می‌کرد. می‌خواست شعر برایش بخوانم. من هم می خواندم:

                                         «پسرم آی پسرم، تو بودی تاج سرم، پسر مهربونم آقامهدی شهیدم...»

از شنیدن این شعر لذت می برد.

 

=هفت ساله بود که برادرش رفت جبهه. با دستخط کودکانه برای برادرش نامه می نوشت. هنوز آن نامه ها را نگه داشته‌ام. توی نامه هایش اول سلام و درود به امام می فرستاد و دعا می کرد برای رزمندگان اسلام. بعد هم از برادرش می خواست که دعا کند برایش. دعا کند تا او هم زود بزرگ شود و برود جبهه.

=یک بار که دایی و برادرش می خواستند اعزام شوند، ساک برادرش را انداخته بود روی کولش. پیشانی بند هم بسته بود. آن روز جلوتر از همه راه می رفت، امروز هم از ما جلوتر است.

 

=از سیزده چهارده سالگی اش می رفت بازدید مناطق جنگی. ایام عید که می شد ساکش را می بست. می‌گفتم: «مادر نمی شه نری؟ عیده، می خوایم بریم خونه فامیلا.»

تا وقتی خودم پای توی آن سرزمین مقدس نگذاشته بودم نمی دانستم چه جذبه ای است که هر سال او را می کشانده. حالا که آن مناطق را دیدم و فضای روحانی اش را درک کردم، می گویم بی دلیل نبوده که این قدر علاقه داشت به رفتن.

 

=کارهای خیر پنهانی زیاد داشت. از کمک به دیگران گرفته تا سرپرستی بچه های یتیم. این را بعد از شهادتش فهمیدم. یکی از دوستانش برایم گفت که سرپرستی دو تا بچه یتیم را بر عهده گرفته بود. پول‌هایی را که از ما می گرفت، جمع کرده بود و خرج یتیم ها می کرد.

=توی شهرکی که زندگی می کردیم فرمانده پایگاه بسیج خواهران بودم. با اینکه بسیجی فعال بود هیچ وقت نشد جایگاه و سمت مرا جایی فاش کند. بدش می آمد و می گفت: «چه لزومی داره بقیه بدونن من پسر شما هستم.» تازه وقتی شهید شد خیلی ها رابطه مادر و فرزندی ما را فهمیدند.

 

=پشتیبان ولایت بود. توی جلسه های سیاسی که در دانشگاه تهران برگزار می شد، شرکت می کرد. با بچه بسیجی‌ها می رفت و از آرمان های انقلاب دفاع می‌کرد. بعد شهادتش یکی از دوستانش می‌گفت: «یک بار با هم رفتیم جلسه‌ای در دانشگاه تهران. اونجا بر علیه حضرت آقا صحبت کردن، مهدی تاب نیاورد و با سر رفت توی تربیون. جلسه رو به هم ریخت.»

=وصیتنامه اش را که بخوانی سفارشهایی در مورد ولایت فقیه و رهبری می کند. انگار برای همین روزها نوشته. تازه عبارت امام خامنه ای را بکار برده نه مقام معظم رهبری.

سیزده سال پیش که هنوز خبری از این حرفها نبود.

 

=دور هم توی جمع های فامیلی که می نشستیم، کم حرف می زد. ذکر خدا از روی لبهایش نمی افتاد. آنقدر که صدای زن عمویش در آمد و گفت: «آقا مهدی! چیه شما این قدر توی خودتی؟ همه‌ش یک گوشه نشستی و ذکر می گی. چرا حرفی نمی زنی؟ جواب داد: «خوب چی بگم زن عمو؟ حرف بزنم ممکنه غیبت بشه...»

 

=چقدر با حیا بود و حریم محرم، نامحرمی را رعایت می کرد. ندیدم با نامحرمی هم کلام شود مگر به ضرورت. یک بار که دختر عمویش آمده بود منزلمان، از اتاق بیرون نیامد تا وقتی که رفت.

 

=عروسی برادرش، کنار داماد ایستاده و عکس انداخته. هنوز هم آن را داریم. وقتی عکس را می بینی اولین سئوالی که به ذهنت می رسد این است که چرا مهدی توی دوربین نگاه نکرده و سرش پایین است؟

عکاس، خانم بوده و مهدی نمی خواسته نگاهش به او بیافتد...

 

=امر به معروف و نهی از منکر می کرد. برایش مهم نبود که بعدش چه اتفاقی بیافتد. با توکل بر خدا جلو می‌رفت. بارها اتفاق می افتاد که به رانندگان مینی بوس سطح شهر تذکر می داد؛ وقتی می‌دید آهنگ‌های حرام و مبتذل گذاشته اند. می گفتم: «مادرجون نکن. چرا برای خودت دشمن می تراشی؟» می گفت: «من که یه جون بیشتر ندارم بذار توی همین راه بره.»

یکبار دو سه نفری ریخته بودند سرش. حسابی زده بودندش. نگذاشته بود من بفهمم.

 

=یک شب رفته بود هیئت. کلید داده بودم بهش. اما یادم رفته بود کلید روی در ورودی را بردارم. هوا بهاری بود و خنک. هرکاری کرده بود که بتواند در اتاق را باز کند نشده بود. همانجا توی بالکن چفیه اش را انداخته بود زیرش، خوابیده بود. نزدیک نماز صبح دیدم آرام از لای در صدایم می کند. فکر کردم تازه آمده. از دیر آمدنش ناراحت بودم که گفت: «مادرجون ساعت 11 اومدم دیدم خوابیدین، دلم نیومد بیدارتون کنم، همینجا دراز کشیدم.»

 

=همیشه گردنش چفیه می دیدی. دو تا چفیه داشت. یکی را می شست یکی را می پوشید. خودش می‌شست. هیچ وقت نشد کارهایش را گردن من بیاندازد.

=خودش را توی قفس می دید. آن قدر به در و دیوار این دنیا کوبید تا آخر آزاد شد. اهل این دنیا نبود که اگر بود آرام و قرار داشت. معلوم بود ماندنی نیست.

=مادرم غصه می خورد و می گفت: «کسی نیست به پسرم سر بزنه، سر قبرش بره.» مهدی جواب می داد: «شما غصه نخور مادرجون. اونی که باید بره، می ره!»

خودش را می گفت. هر هفته بهشت زهرا بود. سر مزار شهیدان. حالا هم بهشت زهراست؛ کنار شهیدان...

 

 =یک بار که سر مزارش رفتم، دیدم سنگش را شسته و رویش گل گذاشته اند. کار پسر بچه ای 10 ساله بود. با تعجب پرسیدم: «مگه تو مهدی رو می شناختی؟» طوری که انگار سال‌هاست با مهدی رفیق است لبخندی زد و جواب داد: «بله حاج خانوم. آقا مهدی توی پارک، منو می دید، خیلی تحویلم می گرفت. پول بهم می داد. برام خوراکی می خرید.»

تا دوسه سال، هر پنج شنبه آن جا بود.

 

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید محمد سلیمانی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۵۷ ق.ظ

شهادت: نقطه صفر مرزی سردشت- 28/12/1390

مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع)- قم

 

=شغل پدرش نانوایی است. وقتی از کودکی محمد می پرسی، علاقه اش به پاسداری و شهادت در راه خدا اولین چیزی است که می گویند. مادرش می گوید:‌ »خیلی لباس سپاه را دوست داشت. چون عمویش پاسدار بود و رزمنده جبهه و جنگ؛ از همان اول با این فضا آشنا بود. وقتی عمویش را در لباس رزم می دید، می گفت من دوست دارم پسر تو باشم، لباس سپاه بپوشم و آخرش شهید شم. یادم است پایش را کرده بود توی یک کفش که الّا و بلّا من  لباس پاسداری می خواهم. هر چقدر گشتیم لباس اندازه اش پیدا نشد. یک دست لباس خریدیم و برایش کوچک کردیم.»

=موسیقی سنتی گوش می داد. علاقه داشت. همین، صدای بعضی ها را در آورده بود. خرده می گرفتند. حرفش که پیش می آمد و یا راجع به هنر یا موسیقی بحثی می شد دیدگاه حضرت آقا در خصوص هنر و موسیقی را که از میان سخنرانی‌های ایشان جمع کرده بود می‌خواند و دفاع می کرد.

=حواسش به انتخاب دوست، خیلی جمع بود. درست است که خیلی زود با آدم صمیمی می شد و گرم می گرفت، اما برای ادامه دوستی به سلامت روحی و اخلاقی فرد اهمیت می داد. حتی دوست نداشت با افرادی که مشکل دارند دم خور شود. یادم است در یک کلاس آموزشی شرکت می کرد. استاد مجرب و کارکشته ای هم داشت. مدتی که گذشت دیگر سر آن کلاس نرفت. پیگیر که شدم فهمیدم استاد آن معتاد بوده. می گفت: «احساس می کنم پولی که ازم می گیره رو خرج خرید مواد مخدر می کنه.»

 

=دل و جرأتش که حرف نداشت، تیر اندازی اش هم. توی گردان، چند تا تک تیر انداز داشتیم که واقعاً نمونه بودند؛ یکی شان محمد بود. به ندرت پیش می آمد که در تمرین های تیراندازی، نمره اش زیر 100 شود. حتی مدال و مقام تیر اندازی داشت.

=یک شب در منطقه به نظرمان آمد شیئی به سمتمان می آید. توی آن ظلمات و تاریکی با اولین شلیک نابودش کرد. خیلی برای کسب این مهارت، وقت می گذاشت. حتی اگر فیلمی می دید فیلم هایی بود مربوط به تک تیراندازها. جدا از جنبه سرگرمی‌اش حواسش به نکته های آموزشی فیلم جمع بود.

 

 

 =بیشتر اوقات، مأموریت بود. وقتی می آمد تلافی چند روزی را که در خانه نبود در می آورد. توی کار خانه کمک می کرد. آشپزی اش حرف نداشت. پیش از عید امسال، یک ماه توی خانه بود. خودش کارهای عید را انجام داد. خانه تکانی کرد. با این حال، همیشه ساز جدایی و رفتن می زد. سفارش می کرد و می گفت: «سعی کن هم خودت هم این دختر، خیلی به من وابسته نشید.» ورد زبانش هم این ترانه بود:

مرغ سحر ناله سر کن، داغ مرا تازه تر کن...

 

=دو سه روز قبل از اعزام به منطقه، دیدمش. با هم برای شناسایی کویر رفتیم. روز انتخابات بود. نهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی. کار گشت زنی طول کشید. زمان رأی گیری رو به پایان بود. انگار که دل توی دلش نباشد. رأی دادن را برای خودش یک فریضه و واجب می دانست. چندین بار تذکر داد که زودتر کار شناسایی را تمام کنیم و برای رأی دادن برویم. گفتم: «حالا رأی ندیم طوری نمی شه. ما توی مأموریت هستیم.» جواب داد: «حضرت آقا فرمودن باید رأی بدیم.» با این حرف محمد سعی کردیم کار را زودتر تمام کنیم. تقریباً آخرین دقایق رأی گیری بود که موفق شدیم رأی دهیم.

خوشحالی از چهره اش معلوم بود از اینکه رأی داده، از اینکه گوش به فرمان ولی امرش بوده و انجام وظیفه کرده...

 

 

 

= نسبت به کارش تعهد زیادی داشت. مأموریت‌های مختلفی می رفت. با عشق و علاقه هم می رفت. یک بار نشد گلایه کند. این راه را خودش انتخاب کرده بود. یکبار به سیستان و بلوچستان رفت؛ بعد کردستان. برایم سخت بود. گفتم: «محمد! تو زن و بچه داری. این همه مأموریت رفتن بس نیست؟» نگاه معنا داری کرد و گفت: «بابا جان، اگه ما این مأموریت ها رو نریم پس کی بره؟ اگه من یه بچه دارم رفقای دیگه‌م چند تا بچه دارن.»

 

=خواندن نماز اول وقت را برای خودش واجب کرد بود. اردیبهشت 1388 بود که با هم برای گذراندن دوره تک تیراندازی به دماوند رفتیم. بین راه، صدای اذان که بلند شد ماشین را کنار زد. چون با خودروی سپاه مأمور شده بودیم، پیشنهاد کرد نوبتی، یکی نماز بخواند و دیگری مراقب ماشین باشد. با این تدبیر، نمازمان را خواندیم، اول وقت.

 

=اول وقت، نمازخواندن را باید از ویژگی های بارز محمد دانست. حتی در ایام ماه مبارک رمضان، قبل از اینکه افطار کند، اول نمازش را می خواند. انگار که برایش ملکه شده باشد. تا نماز نمی خواند سر سفره نمی‌آمد. وقتی هم که می گفتند: «چرا افطار نمی کنی؟» جواب می داد: «اگه لقمه توی گلوتون گیر کرد و از دنیا رفتین، جواب خدا رو چی می دین؟»

 

=اهل شوخ طبعی هم بود؛ اما این شوخی‌اش شاید جدی بود و ما سرمان به حساب نبود. بار آخری که آمده بود منطقه، محاسنش از همیشه بلندتر بود. بچه ها رفته بودند روی موج شوخی. سر به سرش گذاشتند و ‌گفتند:‌ «محمد! تو که وامت رو گرفتی، چرا ریشاتو بلند کردی؟» با خنده جواب داد: «خدا رو چه دیدی، شاید ما هم شهید شدیم، اونوقت اگه خواستن ما رو غسل بدن، نمی‌گن پاسدار بی ریش!»

 

=بودند کسانی که او را نمی شناختند و شاید پشت سرش حرف‌هایی هم می زدند. شاید اگر سوال می کردی که در گردان تکاور چه کسی شهید می شود، کسی نمی گفت محمد سلیمانی. کار خدا را می بینید؟ با شهادت محمد، نشان داد که هم بندگی ساده است و هم راه شهادت باز.

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهید سید مجتبی حسینی گل افشانی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۵۵ ق.ظ

تولد: روستای گل افشان قائمشهر – 14/5/1356

شهادت: توسط عامل انتحاری- سراوان- 9/10/1387

مزار: روستای گل افشان

=زمان جنگ سنی نداشت؛ اما مثل خیلی از نوجوانانی که دم مسیحایی امام دلشان را به تلاطم انداخته بود به این در و آن در می زد برای رفتن به جبهه. رفته بود سپاه بلکه یک جوری قبولش کنند، بی فایده بود. شاید از کاروان شهدای دفاع مقدس جا ماند، اما تمام تلاش خودش را کرد که از قافله شهیدان جا نماند.

=توی همان ایام پدرم خوابی دیده بود. خواب عجیبی که سالها بعد تعبیرش برایمان آشکار شد. آن زمان شهدا را یا از جنوب کشور می آورند یا از غرب. اما توی خواب پدرم دیده بود تابوت شهیدی را از شرق کشور برایش به ارمغان می آورند. این شهید سید مجتبی حسینی است. قتیل اشقی الاشقیا در شرق کشور.

 

=قانع بود و کم توقع. با کم زندگی اش می ساخت. اهل تجملات نبود. از همان حداقل امکاناتی که داشت حداکثر استفاده را می برد.

=با اینکه امام را به درستی درک نکرد؛ اما دل داده بود. دلداده، به اندازه ای که بعد از رحلت امام تا زمانی که به شهادت رسید هر سال در مراسم بزرگداشت سالگرد ارتحال شرکت می کرد. سوار مینی بوس یا ماشین شخصی خودش را می رساند به تهران. با عشق و علاقه هم می رفت. می گفت: «دشمنای اسلام و انقلاب منتظرن ببینن ما چقدر توی صحنه هستیم، چقدر به امام علاقه داریم.»

 

=هیچ وقت نشد حرفی روی حرف پدر و مادرش بزند. هر چه که می گفتند برای سید حجت بود. پدرش کشاورز بود و دست تنها. از بچگی با این که سنی نداشت درس و مدرسه اش که تمام می شد، می رفت سر زمین. تعطیلی هایش هم پای کمک به پدر می گذشت.

=انگار بلد نبود دروغ بگوید. اهل این چیزها نبود. نشد جایی با هم برویم و بخواهیم دروغی سر هم کنیم و سید مجتبی با خنده هایش دست ما را رو نکند. موقعی که می خواستیم با او جایی برویم دروغ گویی ممنوع می شد.

=با حجب و حیا بود. نامحرم که می دید سرش را می انداخت پایین.  هم کلامی با نامحرم برایش سخت بود. اگر از روی ضرورت مجبور می شد باز هم سرش پایین بود. می شنید و جواب می داد. اهل مجلس ساز و آواز نبود. حالا مجلس دوست باشد یا برادر. برایش فرقی نمی کرد. بر عکس اگر می دید مجلسی با مولودی خوانی و مدح ائمه طاهرین برگزار می شود، می رفت و شرکت می کرد. با اشتیاق هم می رفت.

=بین دوستان و بچه های هم سن و سال، جای خودش را باز کرده بود. اگر اختلافی پیش می آمد یا توی عالم دوستی و رفاقت جوانی و نوجوانی مان حرف و حدیثی می شد که آخرش دعوا یا درگیری بود، پا در میانی سید کار خودش را می کرد. همه قبولش داشتند.

=دستش به خیر بود. بر و بچه های فامیل را جمع کرده بود دور هم. جلسه قرآن هفتگی تشکیل داد. با صفا و بی ریا. از دل همین جلسه قرآن بود که یک صندوق قرض الحسنه هم راه انداخت. مشکلات خانواده های فامیل با همین صندوق حل می شد.

=ماه مبارک رمضان توی مسجد برای بچه ها کلاس قرآن می گذاشت. کانون فرهنگی مسجد، پاتوق بچه های هم سن وسال شده بود. بعد از نماز مغرب و عشا با شور و شوق، منتظر می نشستیم. سید  می آمد و کلاس شروع می شد.

=برای اینکه بچه ها را به شرکت توی جلسه ترغیب کند مسابقه می گذاشت. جایزه هم می داد. یکی از مسابقه هایی که را ه انداخت حفظ آیت الکرسی بود. حالا وقتی که آیت الکرسی را می خوانم یاد آن روزها می افتم، روزهایی که شور و اشتیاق خواندن قرآن و حفظ آن، همه وجودمان را پر کرده بود. حفظ آیت الکرسی را مدیون او هستم.

=چهار زانو می نشست. قرآن را باز می کرد و بچه ها می نشستند دورش. قرآن خواندنش دل آدم را می برد. ملکوتی بود صدای دلربایش. آنقدر که بعضی اوقات تشویق های دیگران حسادت ما را بر می انگیخت.

=وقتی قرار شد برای مأموریت دوساله به سراوان برود همه خانواده با رفتنش مخالفت کردند، چون خوب می‌شناختندش و می‌دانستند این مأموریت برگشتی ندارد. به خاطر همین هرکس به روش خودش سعی می‌کرد جلوی رفتنش را بگیرد؛ اما او اصرار به رفتن داشت. هیج وقت یادم نمی‌رود آن روزی که مادرم عاجزانه از او خواست تماسی بگیرد، تا برایش کاری بکنند، که نرود؛ اما سید گفت: «اگه من با پارتی بازی کاری کنم که نرم، به جای من یه جوون دیگه می‌ره. مگه اون جوون نیست؟ مگه اون مادر نداره؟» با این حرف سید مجتبی مادرم سکوت کرد و چیزی نگفت. سید را سپرد به خدا...

 

=روز اول محرم، توی پادگان به جای برگزاری مراسم در میدان صبحگاه، همه کارکنان و سربازان برای خواندن زیارت عاشورا رفتند به حسینیه پادگان. دیگرچیزی تا لحظه وصال سید نمانده بود.

 دم در قرارگاه ایستاده و مشغول حراست و حفاظت از اسلام و میهن بود. انگار نه انگار که توی این دنیا است.

=این طور که می گویند خبیثی از هم پیاله های وهابیون خائن با یک ماشین پر از مواد منفجره، زنجیر دژبانی را پاره کرده و وارد پادگان شد. به خیال اینکه همه افسران و سربازان توی میدان صبحگاه ایستاده اند. با دیدن این صحنه، سید مجتبی دنبال ماشین رفت.

=دود سیاهی همه جا را فرا گرفت و صدای انفجاری که پرواز یک کبوتر خونین بال را فریاد می زد. سیدی همچون مولایش عباس بی دست در گوشه ای آرام گرفته بود.

به کوشش مهدی قربانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا