اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
بایگانی
آخرین نظرات

۷۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علم و ایمان» ثبت شده است

دخترم مائده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کتاب خاطرات واقعی دخترم مائده - نقد و نظرات درباره کتاب خاطرات واقعی دخترم  مائده - بهخوان

 

همین اول کار قبل از اینکه متن مرا بخوانی بگو الحمدلله. خدا را شکر کن حتی اگر فقیری، بدهکاری، بیماری، مستأجری، شوهر نداری، بدبختی باز هم بگو خدایا شکرت. همین که هستیم، نفس میکشیم، دور همیم، یک روز عادی را میگذرانیم، الحمدلله و البته هیچ نعمتی بالاتر از شکرگذاری نیست.

کتاب "دخترم مائده" خیلی اتفاقی به دستم رسید مثل سایر کتابهایی که اخیرا در وبلاگ معرفی میکنم. بن خرید کتاب از وزارت ارشاد شامل حالم شد و گشتم داخل سایت هر کتابی که ارزان تر بود و چاپ قدیم، خریداری کردم. هر کدام که خواندم نظرم را همین جا با شما دوستان وبلاگی به اشتراک گذاشتم. اما

این کتاب "دخترم مائده" که از قضا نویسنده اش یک دکتر فیزیوتراپ بابلی است بنام عباس غلامی از همه کتابهایی که این ایام خواندم متفاوت تر بود. اشکم را خوش انصاف در آورد آن هم نه یک بار و دو بار ...

ضمن احترام به دوستان همشهری خودم که در عرصه نشر زحمت میکشند اما چندباری حسرت خوردم که کاش این کتاب را یک ناشر حرفه ای تر با قدرت توزیع بالاتر منتشر میکرد. این داستان واقعی کاملا مستعد ساخت یک مستند و یا حتی فیلم سینمایی است به خصوص در شرایطی که شکر خدا همه شاهدان عینی زنده اند و حضور دارند و دسترسی به مدارک قابل بررسی و اثبات مدعا راحت تر است.

مائده دختر سیزده ساله نازنین و آفتاب مهتاب ندیده یک خانواده مرفه شمالی که خوشی زده است زیر دلشان و برای تنوع و رهایی از یکنواختی امکانات مترقی رفاهی، عزم اقامت به کشور دوست و برادر کانادا را دارند به ناگاه دچار نوعی سخت از بیماری سرطان میشود که هفتاد درصد مبتلایان به آن در طول درمان، جان شیرین خود را از دست داده اند.

دکتر عباس غلامی بخش هایی از رنجی که در آن مدت کشید را بر زبان قلم جاری ساخته و توصیف نموده طوری که چهارستون بدن آدم را به لرزه در می آورد. فیزیوتراپ همشهری ما که از قضا روحی لطیف و دلی نازک و عاطفی دارد مدتی البته از روزنه نور هدایت اهل بیت فاصله گرفته بود که به توصیه و تشویق خواهرانش دوباره به دامان معنویت و خلوتگاه آغوش حق بازگشت و مراد خویش را ورای تکاپوی اجتناب ناپذیر علم طب، از ساحت قدسی ملکوتیان طلب نمود تا آنکه دست عنایت خدا را دید و ...

چند سال پیش با دوست پزشک متخصصی در مشهد بحث میکردم. آن موقع که ما طلبه ها دریافتی مان از حوزه حدود هفتصد هزار تومان بود او ماهی پنجاه میلیون تومان به گفته خودش درآمد داشت. انواع امکانات مادی هم در اختیارش بود. میگفت شما چون فقیر هستید خدا را می پرستید. گفتم ما چون غنی هستیم پول را نمی پرستیم. میگفت چون نقص و نیاز را حس میکنید مثلا شفا میخواهید و... خدایی را برای خود ساخته اید. جوابش را دادم و البته این را هم گفتم حتی اگر چنین باشد بگذار همین مردم فقیر و نیازمند و ضعیف تکیه گاهی در عالم معنا داشته باشند، ناامید نمانند و ... پول و علم و قدرت و شهرت، حلّال همه مشکلات نیست.

دکتر عباس غلامی یک جایی از کتاب می گوید که در کنار همه تلاشهای درمانی به دعا هم پناه آورد. یک آدم معمولی به او گفت دعاها مثل تیرهایی هستند که از همه طرف پرتاب میشوند ان شاءالله یکی شان به هدف نشسته و اثر میکند. چقدر با این سخن آرام شد. از همه خواست برای دخترش دعا کنند. دعاها بالاخره اثر کرد. در روایات هم دعا را سلاح مومن دانسته و توصیه شده برای همدیگر دعا کنید که دعای غیر در حق انسان به اجابت نزدیکتر است.

کتاب دخترم مائده را بخوانید و با یادی از امام رضا، حسین بن علی و مولایمان ولی عصر در خلوت خود اشک بریزید. ما همه فقیریم و بدون خدا، هیچ. انسان ضعیف است حتی در مقابل یک پشه و یا یک ویروس بسیار کوچکتر از پشه؛ این از منظر مادی. از نظر معنوی هم که هر آن احتمال غفلت و گناه و سقوط از ما دور نیست. هر لحظه به یاد خدا باشیم دل در گرو کفایت او بسپاریم حتی در حد بستن بند کفش، خدا را در نظر داشته و حمایتش را طلب کنیم.

و البته همچنان معتقدم خدا کسی را اسیر دو جا نکند، دادگاه و بیمارستان؛ من از این دو بیزارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حوزه انقلابی، پاستوریزه نیست!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۴۹ ب.ظ

امام خامنه‌ای: حوزه علمیه باید انقلابی بماند

 

چند روز دیگر میخواهند تعدادی از طلاب را به دیدار سالانه با آقا ببرند. همه شان هم خوب و محترم و بزرگوارند اما طبق معمول گزینش ها برای ارائه مباحث منتخب، سمت و سویی را اتخاذ نموده که آزاری برای کانونهای قدرت نداشته باشد. در سالهای اخیر طلاب جوان و اندیشمند با کار و دقت و تحقیق شبانه روزی صاحب مکتب و سخن و نگاه نو پیرامون حل بسیاری از معضلات جامعه هستند که به مذاق برخی از صاحبان قدرت خوش نمی آید.

اسلامی و انسانی سازی علوم، اصلاح سبک معماری، طب سنتی، بانکداری و اقتصاد مردم محور، عدالت آموزشی، هنر و رسانه منطبق با مبانی دین، صنعت و اصلاح ساختار تولید با نفی واسطه گری، ازدواج و خانواده، نظام اداری با رویکرد خدمت محور و نفی فرهنگ ریاست و منفعت طلبی، پیوست فرهنگی در تصمیمات حاکمیتی و ... حرفهای تازه و راهگشایی در چنته جوانان صاحب فضل و انقلابی حوزه قرار دارد که البته منافع کارتل ها و مجامع دلال مسلک و رانت خوار و باندهای چپاولگر خیمه زده بر بازار مسکن و خوردو و دارو و رسانه و کنکور و ... را به خطر می اندازد.

طلاب انقلابی معتقد به نظام اسلامی و منتقد نظام دیوانسالاری در این روزها خواهند کوشید نگاه پاستوریزه و کارمندی به حوزه را که مطلوب صاحبان عافیت طلب قدرت است به چالش بکشانند. شاید شاهد تغییراتی در نشست آتی با آقا باشیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تضادبین سنت و مدرنیته حرف مفت است !

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۴۵ ق.ظ

مصطفی چمران، چریک فیزیک‌دان | شهرآرانیوز

 

من خودم میدیدم شلیک آر.پى.جى را که نیروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر.پى.جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجه‌ى عربى آر.بى.جى هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر.پى.جى، او میگفت آر.بى.جى. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راه‌هائى گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجورى آر.پى.جى را بایستى شلیک کنید. یعنى در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملى به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجه‌ى عالى، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهنده‌ى عملیات نظامى، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوى و با آن سرسختى، چه ترکیبى میشود. دانشمند بسیجى این است؛ استاد بسیجى یک چنین نمونه‌اى است. این نمونه‌ى کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمى، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خنده‌آور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عده‌اى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمى بى‌معنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:

با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم‌

مقام معظم رهبری/ دو تیرماه 1389

  • سیدحمید مشتاقی نیا

صفحه پایان کتاب زندگی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۰۴ ب.ظ

کتاب خاطرات کارل بروکلمان [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب گیسوم

 

خاطرات کارل بروکلمان را خواندم و به اتمام رساندم؛ خودم هم نمیدانم چرا! مطالعه کتب با ربط و بی ربط دارد به یک عادت ولع آمیز در وجود من تبدیل می شود. کارل یک خاورشناس بزرگ غربی اهل کشور آلمان است. پدرش بازرگان بود و مادرش ذوق علم و ادب داشت و کارل را به این سمت و سو، سوق داد. حافظه فوق العاده کارل باعث میشد هر مطلب را یکبار بخواند یا بشنود با تمام جزییات و نشانی و پاورقی در ذهن خود بارگذاری نموده و از استعداد فحص و تفسیر و تدوین علوم نیز بهره مند بود. اشراف او بر زبانهای عبری و عربی با تمام شقوق آن مثل حبشی و ... و نیز زبانهای ترکی و سانسکریت و ... و قدرت تحلیل و اجتهاد در متون شرقی و اسلامی و قواعد زبانهای مرتبط، پدیده ای استثنایی از شخصیت عالمی را رقم زد که آثار گرانسنگ او در حوزه ترجمه و تحلیل و تصحیح و تحقیق، پنجره آشنایی مردم آلمان و ملل غربی با فرهنگ شرقی قرار بگیرد.

حالا جالب است بدانید این بنده خدا با این همه استعداد چشمگیرش یک استثنا در خانواده بود. اقوام درجه یک و دوی او به جایی نرسیدند و نتوانستند در زمینه ای خاص درخشیده و استعدادی از خود بروز دهند. این را گفتم از این باب که گمان نکنیم تقدیر عالم، شرایط یک فرد و قبیله اش را مشترک رقم میزند. چه بسیار آدمهای موفقی که در میان خود افرادی ضعیف و عقب افتاده و تنبل و شکست خورده هم دارند و چه بسیار قبیله و خاندان شوم و بد بیار و ناموفقی که در میانشان فرد و افرادی بلند مرتبه و اوج گرفته و صاحب فضل به درخشش در می آیند. سعی نکنیم به خودمان تلقین کنیم که قرار است ما هم شبیه اطرافیانمان بار بیاییم و به سرنوشت آنها دچار شویم.

این کتاب توسط انتشارات کتابخانه مجلس شورای اسلامی چاپ شده که به نظرم ادای دینی نسبت به تلاش کارل برای ترجمه آثار فاخر اسلامی و شرقی به زبان آلمانی قلمداد می شود.

کارل یک مسیحی معتقد بود و جالب است بدانید مثل اغلب انسانهای موفق و سرآمد، دوره هایی دشوار و ناامید کننده از حیات را نیز تجربه نموده و البته ایستاده و به راه خود ادامه داده است.

یک روز عصر ساعاتی را در بستر به تألیف اثری پیرامون نحو عبری گذراند. لحظات آخر عمر که به بیماری سختی از خانواده عجیب و ناشناخته سرماخوردگی مبتلا بود به همسرش گفت حالش خوب نیست میخوابد و فردا صبح بیدار میشود. خوابید و نیم ساعت بعد بدرود حیات گفت.

یکی از دوستان کارل در مراسم خاکسپاری او سخنرانی کرد و جملاتش را با این عبارت به پایان برد:

"سوی آسمان می رود راه ما

بر زمین جز میهمانی نیستیم

از میان بیابانها خواهیم آمد

آنجا به کنعان

اینک زیارتگاه ما،

آنک فراز، میهن ما"

راستش یاد یکی از گفتارهای آیت الله جوادی افتادم که می فرمود مشکل مبدأ برای بسیاری از مردم دنیا حل شده اما مشکل امروز جوامع بشری بی اعتقادی به معاد است.

کاش فلاسفه دنیا این رسالت ذاتی و بدیهی در تبلیغ آخرت گرایی و ضرورت پاسخگویی نسبت به نحوه گذران عمر و اعمال در عالم دیگر را به گوش جان مردمان سرزمین خویش بنشانند. دنیا بدون اعتقاد به حساب و کتاب آخرت، پوچ و بی مایه و بن بست است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشهد انّ خمینی، روح الله!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۹ ب.ظ

امام خمینی - دانشنامه‌ی اسلامی

 

شهید غلامرضا عالی، شب 22 بهمن 57 هم تا مرز شهادت رفته بود. در خیابانهای تهران گلوله ای به سرش خورد و بدنش از کار افتاد. مراقبت از او کار دشواری بود و خودش از این ماجرا رنج می برد. دلش شکست. به امیرالمومنین علی علیه السلام متوسل شد. شمایلی از حضرت را دید که به او فرمود به دیدار خمینی برو. رفت. امام او را حواله داد به جده اش حضرت زهرا و شفا گرفت.

مادر محمدرضا مرادی میگفت خبر شهادت پسرم را که آوردند نوزادی دختر داشتم که ناگاه به شدت بیمار شد و دکترها جوابش کردند. سه روز بعد ما را برای ملاقات با امام بردند. ماجرای نوزادم را برای ایشان تعریف کردم. با آرامش جواب داد ان شاءالله حالش خوب می شود. فردای آن روز خانمی به منزل ما آمد. خودش را معرفی کرد. معلم آموزشگاهی در محله مان بود. می گفت از خدا خواستم توفیق جهاد در راهش را نصیبم کند. شب خواب امام را دیدم که گفت در همسایگی شما نوزادی است که نیاز به مراقبت دارد. زن، کودک را با خودش برد و به او رسیدگی کرد تا حالش خوب شد.

پدر شهید مدافع حرم حسن رجایی فر پیرمرد خوش قلب روستایی است. می گفت افتخار میکنم غیر از این پسر، یک فرزندم را هم سالهای اول انقلاب در راه امام دادم. امام بیماری قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود. از تلویزیون اخبار را دنبال می کردم. مردم جمع شده بودند و دعا می خواندند و اشک می ریختند. از حال و هوای تصاویر احساس کردم کار امام دیگر تمام است. دلم شکست. نیمه های شب وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم. از خدا خواستم یا جان مرا بگیرد یا جان یکی از فرزندانم را در عوض عمر امام طولانی تر شود. خوابم برد. دیدم گردابی سبز به سمتم آمده و یکی از فرزندانم را با خود برده است. نماز صبح، همسرم را به آرامی صدا زدم. وقتی نشست برایش توضیح دادم امروز یا من می میرم یا یکی از بچه ها؛ اما ناراحت نباش در عوض عمر امام طولانی تر می شود. وسط های روز بود که فرزند خردسالم همین جا وسط اتاق دراز کشید و مرد. شب تلویزیون اعلام کرد حال امام خوب است و به زودی مرخص می شود.

شهید احمد کاکا آن اوایل به منافقین گرایش داشت. با اصرار برادرش، او را به تهران و دیدار امام برد. تمایل نداشت اما بالاخره از سر کنجکاوی رفت داخل حسینیه جماران نشست ببیند این پیرمرد حرف حسابش چیست. می گفت دیدم امام انگار فقط دارد مرا نگاه می کند و جمله ای گفت که چهار ستون بدنم را لرزاند: آیا وقت آن نرسیده است جوانان ما از راه اشتباهی که رفته اند برگردند؟

دوستان شهید محمدزمان ولی پور می گفتند وقتی از دیدار امام بر می گشتیم صحبتها به همراهان امام کشیده شد که آن بالا موقع سخنرانی، اطراف ایشان نشسته بودند. محمدزمان با تعجب میگفت: آن بالا که غیر از امام کسی نبود! هر چه اصرار کردیم و نام افراد را بردیم فایده ای نداشت. محو امام شده بود و کسی را ندید.

حاج حسن مهدیزاده، پیرمردی با صفا و خادم الشهداءست. می گفت روزهای آغاز جنگ، شور اعزام به خط را داشتیم. موقع آموزش، دستم به شدت آسیب دید و باید گچ گرفته می شد. با این وصف جبهه را از دست می دادم. حالم گرفته شد. ناگهان خبر دادند فرصت دیدار با امام فراهم شده است. گفتم این سید خدا اگر نگاهی کند هم دستم خوب می شود و از جبهه نمی مانم. امام موقع سخنرانی انگار فقط دست مرا می دید. طاقت نیاوردم و زیر گریه زدم. بعد از این همه سال هنوز هم اگر دردی سراغ دستم می آید سرش داد می زنم برو! این دست شفا گرفته چشمان امام است.

چند فرمانده و بیسیم چی شهید را سراغ دارید دقایق حساسی که کار بیخ پیدا می کرد و کار تمام بود، آخرین تماسشان با مقر این جمله بود: سلام ما را به امام برسانید و بگویید تا آخر ایستادیم. یکی اش عبدالحمید انشایی، دیده بان ارتش بود. دشمن را که در چند قدمی خود دید، گرای موقعیت خودش را به توپخانه داد و خواست که محکم آنجا را بکوبند. آخرین پیامش این بود: به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید، اما انشایی نلرزید.

حسین اسدی برادر دو شهید بود. یک بار در ملاقات با امام تصویری از خودش را برد تا امام زیرش را چیزی به یادگار بنویسد. امام نوشت: خداوند این شهید سعید را رحمت فرماید. گفتند لابد امام گمان کرد حسین عکس برادر شهیدش را به ایشان نشان داده. جنگ هم تمام شد برای حسین اتفاقی نیفتاد تا سال 88 همراه با نورعلی شوشتری به سیستان رفته بود که در انفجار تروریستی جامه سرخ به تن پوشید و آسمانی شد.

فرماندهان نظامی آمدند پیش امام مشورت که قرار است عملیات بزرگی در غرب شوش انجام دهیم؛ اما گویا دشمن بو برده و احتمال شکست وجود دارد. به آرامی پاسخ داد: بروید با توکل بر خدا شروع کنید، شما پیروزید. اصرار کردند استخاره بگیرد نپذیرفت و جمله اش را تکرار کرد. با توکل بر خدا آغاز کردند. فتح المبین به یکی از بزرگترین عملیاتهای تاریخ جنگ تبدیل شد.

داشت از پاریس بعد از سالها تبعید و مبارزه به وطن باز می گشت. مهمترین رویداد قرن در شرف وقوع بود. همه رسانه های دنیا پرواز انقلاب را لحظه به لحظه پوشش می دادند. رهبران مبارز غرق در اضطراب بودند. ممکن بود هر حادثه ای برای امام رخ بدهد. شاه و حامیانش از هیچ جنایتی ابا نداشتند. خبرنگار آمد کنار امام و پرسید چه حسی دارید؟ خونسرد و آرام پاسخ داد: هیچ!

سال 42 امثال شیخ محمود حلبی او را مسخره می کردند مگر میشود بر حکومتی با این همه تجهیزات و سلاح و زور و قساوت پیروز شد؟ 21 بهمن 57 آیت الله طالقانی به اصرار اطرافیان با امام تماس گرفت و خواهش کرد دستور شکستن حکومت نظامی را لغو کند. عمال شاه قرار است چنین و چنان کنند. پاسخ امام را که شنید فقط گریه کرد: اگر این دستور از طرف صاحب الامر(عج) باشد چه؟

دشمن از پنج استان مرزی وارد شد و 14 هزار کیلومتر از خاک کشور را به اشغال در آورد. شرایط ابتدایی انقلاب بود و نیروهای مسلح از آمادگی لازم بی بهره بودند. همه مسئولان کشور به تلاطم افتادند جز امام که خونسرد بود و فرمود: دیوانه ای آمده است و سنگی انداخته است!

گفت حصر آبادان باید شکسته شود، شد، آزادی پاوه، مهران، جزایر مجنون.... گفت و شد. صدای شکسته شدن استخوانهای کمونیسم را هم او به گوش رهبران بلوک شرق رساند.

حجت الاسلام رحیمیان می گفت در مسجد سلماسی که امام درس میداد به مرور جمعیت طلاب زیاد شد. هر چه از امام خواستیم روی صندلی برود یا بالای منبر بنشیند عقبی ها هم او را ببینند نمی پذیرفت. نهایتا قبول کرد فقط یک پله از منبر بالا برود. رفت و نشست. همان روز اول نگاهی به جمعیت انداخت و یک جمله گفت: انسان هر چقدر که بالاتر می رود زمین خوردنش سخت تر است. کلام امام مقلّب القلوب بود. نیم ساعت صدای گریه جمع قطع نمی شد.

مثل شاهرخ ضرغام، مثل سیدحمید میرافضلی و... چقدر جوانان این مملکت را سراغ دارید گذشته متفاوتی داشتند و دم مسیحایی امام احیایشان کرد؟ بی دلیل نیست که درباره اش گفته اند: روح خدا بود در کالبد زمان.

پیر خمخانه عشق که انتظار لقاءالله و وعده وصالش در نیمه خرداد را نوید داده بود و آروزی حشر با بسیجیانش را داشت مربی فطرتهای خفته ای بود که آخرالزمان مادی زدگی و لذت جویی و غفلت و هرزگی را از شاهراه یومنون بالغیب، با ملکوت کربلای 61 هجری پیوند داد: "  آنچه برای این‌جانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت‌طلبی این عزیزان که سربازان حقیقی ولی‌الله‌الاعظم ارواحنا فداه هستند می‌باشد و این است فتح‌الفتوح."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

معنا درمانی و مردمسالاری دینی!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۶:۴۸ ب.ظ

کتاب تجدید خاطرات، زندگی نامه خودنوشت ویکتور فرانکل را دقایقی پیش به پایان رساندم. از آن دست کتابهایی بود که با دقت خواندم و به یقین بعضی مطالب آموزنده و بدیع آن به لطف خدا تا مدتها از ذهنم پاک نخواهد شد.

فرانکل صاحب مکتب معنا درمانی در علم روانشناسی است؛ نویسنده اثر مشهور و جهانی "انسان در جستجوی معنا".

او بر این باور است در پس پرده هر اتفاقی ولو بد و ناخوشایند و سخت و تیره، حتما علت و هدفی غایی نهفته است که کشف آن به زندگی معنا بخشیده و ادامه حیات و چیرگی بر ناملایمات را آسان می سازد.

مثلا خودش که در جریان اردوگاه های کار اجباری نازی ها، تالمات جسمی و روحی عمیقی را تحمل کرده، داغ جانکاه همسر، پدر، مادر و برادرش را بر سینه دارد، معتقد است لابد برای همه این مصیبتها هدفی قرار داده شده و انتظاری از او وجود دارد که به سمت آن باید حرکت نموده و مقصود نهان را برآورده سازد. از زبان معلولی که در تنگنا قرار داشته می نویسد: من رنج برده ام اما میدانم بدون رنج، رشدی که کرده ام ناممکن می بود.

او منتقد تفکر سرمایه داری غرب و به خصوص آمریکاست. بر این باور است که توجه بیش از حد به تجملات و ارزش صرف قائل شدن برای داشته های مادی و بی اعتنایی به صاحبان مشاغل خرد و بی ارزش دانستن انسانهای کم برخوردار، مصداق روشن بی هویتی و معنا گریزی از زندگی است که مهمترین ثمره آن انحطاط اخلاقی و فروپاشی نظام خانواده و بی نظمی اجتماعی است.

این از اندیشه فرانکل که در منظومه فکری لذت جو و حقیقت گریز غرب، برجسته شد و خوش درخشید و به یک انقلاب ماهوی انگیزه ساز و معنا بخش بدل گردید؛

اما

خوب است به این نکته توجه شود که فرانکل مانند پدرش یک یهودی معتقد و با ایمان است. پیروان هر دینی ممکن است مومن و یا متظاهر و مدعی و فاقد ایمان باشند. اسلام برای همه ادیان آسمانی احترام قائل است و به اشتراک در کلمه حق توحید، توجه نشان می دهد.

پدر ویکتور فرانکل در اوج ناامیدی یهودیان تبعیدی به اردوگاه کار اجباری نازی ها به آنها دلداری داده و خدا را یادآور شده و توکل به او را آرامش بخش دلهای مضطرب می دانست.

نمی توان تأثیر پذیری فرانکل پایبند به منویات انسانی و الهی آیین یهود و تأسی او به مرام پدر با ایمانش را نادیده گرفت. او در واقع با همین نگرش به نقد فرهنگ سرمایه سالار و مادی زده و منفعت گرا  و لذت جوی غریزه محور غرب روی آورده است.

ابتکار مکتب "معنا درمانی" در واقع یهودی سازی مؤمنانه علم سطحی نگر روانشناسی سکولار است.

آن چه که قرار است تمدن نوین و جهانی اسلام به عنوان نسخه رهایی بخش و تعالی آفرین جوامع بشری معرفی کند ایده مترقی مردمسالاری دینی است. انقلاب اسلامی اصراری بر این ندارد که همه مردم دنیا مسلمان و شیعه شده و حاکمیتی مبتنی بر اصل ولایت فقیه تأسیس نمایند. اما معتقد است گمشده همه ملتها خداست و توجه به معنا و الزامات توحید که خدمت به انسانها فارغ از رنگ و نژاد و مذهب و ملیت و تضمین آزادی سازنده رشد محور سلامت آفرین از ضروریات آن است می تواند در تحقق تمدن الهی مبتنی بر سعادت طلبی و کمال جویی و احترام به حقوق دیگران و دستیابی به عدالت اجتماعی و رفع ظلم و غارتگری و تجاوز، نقش اصلی و کلیدی داشته باشد. اسلامی شدن علوم نیز چیزی جز این نیست که در بطن هر دانشی، یادمان بماند در مقابل خدا و خلق خدا مسئولیم. خلقت جهان بدون هدف و حکمت نیست و انسان موحد با رجوع به فطرت در تلاش است نقش خود را در دایره تدبیر الهی به وجه احسن بازی کند.

 

مشخصات، قیمت و خرید کتاب تجدید خاطرات اثر ویکتور فرانکل نشر آشیان |  دیجی‌کالا

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نمرود هم که باشی...

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۵:۳۲ ب.ظ

عکسی از حادثه تلخ برای ایرانی مشهور در آمریکا

 

از شنیدن خبر کسالت فیروز نادری دانشمند ایرانی عضو ناسا که از گردن به پایین فلج شده است ناراحت شدم و برای شفای او دعا میکنم.

در رسانه های مجازی اما به این بهانه، فیلمی از مصاحبه این دانشمند ایرانی مقیم آمریکا دست به دست می چرخد که آرزو کرده است همه آخوندها را از بین ببرد و این طعنه زیر آن نوشته شده که حالا یکی باید بیاید خودش را جمع کند، برخی نوشته اند نتیجه بدخواهی همین است و عده ای هم البته به طنز از اثر داشتن آه و نفرین روحانیت نوشته اند و ضرورت در نیفتادن با طلاب و...

از همه این حرفها و خوبی ها و بدیهای این بنده خدا که بگذریم؛

یا ایها الانسان ما غرّک بربک الکریم؟ به قول آیت الله جوادی همه علوم اسلامی هستند و مگر میشود درباره افعال خدا سخن گفت و تحقیق کرد و تسلیم خدا نشد؟

حواسمان باشد به هر میزان قدرت و مقام و پول و شهرت و زیبایی و علم و... که برسیم در مقابل خدا و عظمت جهان خلقت، چیزی نیستیم. ما انسانها ضعیفیم و هر آن ولو در حد بستن بند کفش، به توسل و اتکال به ذات ربوبی نیازمندیم.

با این بابا کاری ندارم خدا به او هم سلامتی بدهد. اما حوادث عالم باید برای همه انسانها عبرتی باشد که دنیا را ماندگار ندانیم، خوشی ها و ناخوشی های آن پایدار نیست و هیچگاه نباید قواعد انسان زیستن را فدای لذتهای زودگذر دنیا نماییم. هر آن فکر کنیم آخرین مهلت خوب بودن ماست تا از شرارت و بدخواهی و کدورت و کینه و حسد و لجاجت فاصله بگیریم.

خیلی از داشته های مادی یا حتی معنوی ما ممکن است ظرف یک چشم بر هم زدن از دستمان برود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اتفاقا خبر خوبی است!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۱:۱۵ ب.ظ

چه کسانی صندلی های خالی دانشگاه ها را پر می کنند؟ - ایرنا

 

کاهش ۵۰ درصدی انتخاب رشته جهت ورود به دانشگاه/۶۰۰هزار صندلی خالی در دانشگاه‌ها داریم

معاون فرهنگی و دانشجویی دانشگاه آزاد:
🔹نمونه بارز کاهش تمایل در بین جوانان جهت ادامه تحصیل، کاهش ۵۰ درصدی در انتخاب رشته جهت ورود به دانشگاه ها است. امروز ۶۰۰ هزار صندلی خالی در دانشگاه ها داریم.

🔹در برخی از استان های کشور نرخ بیکاران تحصیلکرده ۳ برابر بیکارانی است که تحصیلات دانشگاهی ندارند.

 

اتفاقا معتقدم این خبر خبر خوبی است. البته در رشته هایی که تخصص و کارآمدی آن مورد نیاز جامعه هست نباید خلأ حضور دانشجو احساس شود اما باور کنید خیلی از دانشجوها دارند وقتشان را تلف می کنند. تفکر غلطی را با تبلیغات راه انداخته اند که همه جوانها باید به دانشگاه بروند. طرف میرود پنج الی هفت سال وقتش را تلف می کند، عمرش را می سوزاند، اعصاب و انرژی و پولش را هدر می دهد و بعد از فارغ التحصیلی احساس می کند پنج الی هفت سال از جامعه عقب مانده است.

این فرهنگ غلط باید اصلاح شود.

نیاز نیست همه جوانها با دانشگاه بروند و سطح توقع شان باعث آزار خودشان و دیگران بشود. همه رشته ها مورد نیاز کشور نیست. تعداد داوطلبان هم در اغلب رشته ها بیش از حد نیاز است. بقیه با همان مدرک دیپلم بروند سر کار و زندگی و تشکیل خانواده و آینده شان را با دستان پر انرژی خودشان بسازند. خوشحال شدم این خبر را خواندم. متولیان فرهنگ و مدعیان تمدن سازی که در خواب نازند. لااقل خود جوانها به این نتیجه رسیده اند نیاز نیست لزوما از طریق دانشگاه دنبال تأمین آینده باشند. مطمئن باشید به نفع جامعه است چه از نظر اقتصادی و چه فرهنگی که همه به دانشگاه نروند و نیروی مازاد به جای وقت کشی در محیطهای دانشگاهی دنبال کسب و کار و سر و سامان دهی به زندگی باشد و عمرش را به بطالت نگذراند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخرین روزهای عمر استاد

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۸:۱۳ ق.ظ

آیت الله موسوی تهرانی به دیار حق شتافت | خبرگزاری بین المللی شفقنا

 

آیت الله موسوی تهرانی از اساتید برجسته حوزه علمیه قم به تازگی از دنیا رخت اقامت بر بست.

مدت کوتاهی توفیق شاگردی ایشان در درس فرائد الاصول را داشتم. تا آنجا که می دانم خیلی از اساتید برجسته حوزه روزگاری شاگرد این استاد بزرگوار بوده اند.

راستش را بخواهید برایم عجیب است که چرا آنگونه که باید در مقام این استاد مبرز حوزه ادای دین و احترام صورت نگرفت. بنری در سطح شهر یا حتی حوزه ندیدم مجلس ترحیمی ندیدم اطلاعیه بزرگان را ندیدم. البته رحلت ایشان همزمان با حادثه شوک آور شهادت شیخ عباسعلی سیلمانی در بابلسر بود اما برجستگی آن خبر نباید باعث بی توجهی به رحلت این عالم خودساخته و شریف باشد.

بگذریم.

فیلمی بسیار کوتاه از آخرین روزهای عمر مرحوم موسوی تهرانی در مناجات و هم عهدی با امام زمان(عج) از طریق فضای مجازی دستم رسید که در آپارات بارگذاری کردم. نگاهی کنید و حظی ببرید:

https://www.aparat.com/v/vRXwm

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چقدر سخیف!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۲، ۰۴:۵۴ ب.ظ

photo_2023-04-10_16-39-04_uquc.jpg

 

نمی دانم کدام الدنگی از ذهن عقب مانده خود چنین تبلیغی را برای جذب در حوزه های علمیه پسندید و منتشر کرد.

هر کس می خواهد وارد جرگه سربازان امام زمان شود بداند پیمودن این مسیر، دل شیر میخواهد، هجمه آتش نفس هر آن ممکن است او را به وادی سقوط بکشاند. به خدا اگر علم دین را آموختیم و عمل نکردیم گناهی چند برابر مردم عادی جامعه داریم. سرباز امام زمان شدن، حکم طبیب دوّار را دارد که باید غم دین خورد و همنوای مردم شد و باری از دوششان برداشت بی هیچ توقع و چشمداشتی در مسیر اهل بیت قدم گذاشت و به یاری امام عصر شتافت.

انگیزه ورود به حوزه های علمیه نباید چیزی جز خداباوری و خدمت به دین و راهبرد معنوی باشد؛ حالا کسی در ادامه مسیر بخواهد انتخاب میکند کدام سنگر را برای خدمت برگزیند مستعدتر و مفیدتر خواهد بود.

اینکه همان اول کار بخواهیم در یک امر معنوی دست بگذاریم روی تحریک انگیزه های مادی و وعده بدهیم که بشتابید و در حوزه ثبت نام کنید فلان و بهمان امتیاز نصیبتان میشود بیانگر بیماری دنیازدگی عناصری است که فقط دنبال افزایش بیلان کار خود هستند.

ده نفر هم در هر شهر طلبه شوند اما سرشان به تنشان بیارزد برای دین آبرو داری کنند حرف و عملشان یکی باشد بهتر از جذب هزاران نفری است که خدای نکرده با انگیزه مادی به دین بنگرند. آقایان جوگیر اداری مسلک سازمان محور مافوق پسند! دقت کنید. آلودگی نیّات خود را به جوانهای پاک مردم تسری نبخشید. ساحت دین را از رویکردهای منفعت طلبانه و تاجرانه در امان نگاه دارید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

گمبوعه، ایستگاه ولایت فقیه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۱، ۰۷:۴۳ ق.ظ

 

گمبوعه نام روستایی است در شعاع تقریبی 13 کیلومتری غرب اهواز از توایع شهرستان حمید.

در جریان جنگ جهانی اول و ورود نیروهای متجاوز انگلیس، به فتوای مرحوم آیت الله سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (صاحب عروه) عشایر دلیر خطه خوزستان به ستیز با متجاوزین می پردازند و حماسه ای ماندگار خلق می کنند. نبرد اصلی در 11 اسفند 1293 اتفاق افتاد اما تا مدتی بعد نیز این درگیری ها ادامه داشت و در نهایت به کوتاه شدن دست اجانب انجامید. فرزند صاحب عروه نیز در این نبرد به شهادت می رسد.

دوستان در این روستا و مقبره قدیمی که در آن بنا شده بساط روایتگری و نمایشگاهی درباره نقش عشایر در دفاع مقدس راه می اندازند که اقدامی ستودنی است. طبعا این فضا فرصتی است برای تبیین نگرش به ولایت فقیه که از دیرباز و در کل تاریخ شیعه جلوه های آن در حفظ کیان اسلام و سرزمینهای اسلامی نمودی واضح و غیر قابل انکار داشته است. 

این نکته مغفول نماند که فتوای جهاد با دشمن به منظور حمایت از دولت عثمانی نبوده و این عالم بزرگوار بارها به اعتراض جدی نسبت به حاکمیت عثمانی نیز داشته است.

این عالم بزرگوار بر استفاده از محصولات تولید داخل هم تأکید داشت. 

وی در پاسخ به استفتایی مبنی بر حکم استفاده از کالاهای خارجی در صورت امکان استفاده از مشابه داخلی آن کالا می‌نویسد:

هر چه موجب تقویت و شوکت کفر و کفار و باعث ضعف اسلام و مسلمین است حرام است، چه از معاملات باشد یا غیر آن از آنچه باشد و بسی سزاوار است که مسلمین، کلیه، هرگاه ممکن باشد، بدون ترتیب مفسده تحرز کنند از چیزهایی که در معرض تقویت کفر است.

در جریان عملیات بیت المقدس نیز مقر قرارگاه قدس در همین نقطه قرار داشته است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیت الله سید علی خامنه ای

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۱، ۰۵:۲۸ ق.ظ

KHAMENEI.IR

 

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و شکست آخرین شاه این کشور، مردم با شرکت در انتخابات به قانونی رأی دادند که تشکیل حکومت اسلامی به رهبری یک دانشمند دینی سیاستمدار (ولایت فقیه) را به رسمیت می شناخت.

بر اساس خواست مردم، رهبر ایران حتماً باید "آیت الله" باشد. آیت الله به دانشمند دینی گفته می شود که با رفتار و گفتار خود مردم را به سوی خدا دعوت می کند. آیت الله سید روح الله خمینی، نخستین رهبر ایران اسلامی بود و بعد از ارتحال ایشان، آیت الله سید علی خامنه ای عهده دار رهبری مردم ایران گردید.

آیت الله سید علی خامنه ای در ۲۹ فروردین ۱۳۱۸ شمسی/ ۲۸صفر  قمری۱۳۵۸/ ۱۹ آوریل ۱۹۳۹ میلادی در شهر مشهد به دنیا آمد. پدر او نیز دانشمندی دینی و ساده زیست بود.

ایشان در اوایل نوجوانی دروس حوزه های علوم دین را آموخت و با توجه به استعداد قابل توجهی که در آموختن علم داشت به درجات بالای تحصیل علوم دین رسید. او در حوزه های علمیه شهرهای مشهد و نجف (کشور عراق) و قم نزد استادان بزرگ زمان خود به آموختن علم و اخلاق پرداخت.

او در ضمن آموختن، به آموزش نیز توجه داشت و در جوانی استادی موفق به شمار می آمد. در علوم مختلف دینی صاحب نظر شد و آثار بزرگی را تألیف و منتشر نمود. او به ادبیات و هنر نیز علاقمند بود، شعر می گفت، رمان های معروف دنیا را می خواند و در موسیقی نیز مطالعه می کرد و به تاریخ ملت ها مسلط بود.

ظلم حکومت شاه بر او گران آمد و در سخنرانی های خود در شهرهای محتلف کشور به افشای ماهیت آمریکایی رژیم شاه و بیان معارف اسلامی در ضرورت تشکیل حکومت دینی مبتنی بر اراده مردم و حفظ استقلال و خودکفایی و عدالت می پرداخت. این سخنرانی ها و مقالات و کتب و ترجمه های وی در نهایت باعث شد بارها به زندان بیفتد و شکنجه و تبعید شود.

بیداری، حضور و استقامت مردم بالاخره منجر به پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط حکومت 2500 ساله پادشاهی شد. آیت الله سیدعلی خامنه ای در فعالیت های مهمی چون عضویت در شورای انقلاب، تدوین قانون اساسی، نمایندگی مجلس شورای اسلامی و... حضور تأثیر گذار داشت. با حمله ارتش عراق و اشغال بخش هایی از خاک ایران که با حمایت آمریکا و بعضی از کشورهای غربی صورت گرفت، آیت الله خامنه ای به جبهه های جنگ شتافت، سلاح در دست گرفت و همراه با جوانان رزمنده به دفاع از کشور خود پرداخت. او یک بار نیز در تهران موقع سخنرانی مورد سوءقصد تروریستی قرار گرفت که دست راست وی آسیب دید و از کار افتاد. مدتی بعد ایشان با رأی قاطع اکثریت مردم ایران –که دوبار پیاپی اتفاق افتاد- به عنوان رئیس جمهور این کشور انتخاب گردید.

بعد از رحلت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نمایندگان مردم در مجلس خبرگان رهبری با اکثریت آراء، سید علی خامنه ای را برای رهبری مردم برگزیدند.

جمهوری اسلامی ایران با توجه به مبارزاتی که بر ضد امپریالیسم و استکبار جهانی داشت از ابتدای پیروزی بارها مواجه با توطئه های دشمن از قبیل جنگ تحمیلی، محاصره اقتصادی و انواع تحریم ها، کودتا، ترورها، خیانت و جاسوسی، جدایی طلبی در مناطق مرزی، تهاجم فرهنگی و ... بود. در همه این حوادث، مردم با وحدت خود و با هدایت رهبر انقلاب توانستند از شرایط دشوار عبور کنند. این توطئه ها در دوره رهبری آیت الله خامنه ای نیز با شدت ادامه یافت؛ اما خود دشمنان نیز بارها اعتراف کردند که هوشمندی و مدیریت رهبر ایران در آگاهی بخشی و استفاده از ظرفیتهای مردمی مانع از به سرانجام رسیدن توطئه ها شده است.

 نگاه جامع آیت الله خامنه ای به پیشرفت کشور به منظور جبران عقب افتادگی های های زمان شاه و آسیب های سنگین ناشی از دوران جنگ و... در راستای دستیابی به تمدن نوین اسلامی در همه جهات اقتصادی و فرهنگی و... و ارائه الگو برای ملت های آزادی خواهی قرار داشته است که قصد دارند روی پای خود ایستاده و از وابستگی به ابرقدرتها در امان بمانند.

از این رو است که ایران در این سالها به رغم همه تحریم ها و کارشکنی ها توانسته است در زمینه تحقیقات علمی و فن آوری در سطح جهان درخشیده و به نقطه قابل توجهی برسد. کشوری که در ابتدای پیروزی انقلابش، نهضت "سواد آموزی" را به منظور توسعه توانایی خواندن و نوشتن آغاز کرد، سی سال بعد به "نهضت تولید علم" روی آورد. ترور دانشمندان و نخبگان این سرزمین نشان دهنده حیرت و عصبانیت دشمنان از پیشرفت مردم ایران است. ایران اسلامی هم اکنون تنها کشور تولیدکننده صنعتی بیوایمپلنت، رتبه هشتم صنعت هسته‌ای، رتبه ششم در تولید زیردریایی، رتبه دهم در فناوری لیزر، رتبه هشتم در چرخه کامل فناوری فضایی، رتبه چهارم در علوم باروری و ناباروری، دومین کشور دارای فناوری ساخت پهپاد رادارگریز، دومین ارتش سایبری دنیا، رتبه اول در فناوری نانو و دومین کشور دارای دانش طراحی و ساخت هواپیمای استراتژیک خورشیدی در جهان است. در علوم انسانی نیز پیشرفتهای چشمگیر ایران اسلامی مورد توجه اندیشمندان دنیا قرار گرفته است.

علاوه بر رشد علمی جامعه ایران که سرآمد منظقه خود گردیده، تأثیرگذاری سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی در تحولات جهانی، عزم ایران را برای صدور آموزه های انسانی و الهی و ارائه الگوی "مردمسالاری دینی" به عنوان راه نجات ملت ها از وابستگی و سرخوردگی به اثبات می رساند.

از نگاه آیت الله خامنه ای، بیداری ملت ها و سلامت و توانمندی رهبران، منجر به استقلال جوامع و هدایت توانایی ها و ظرفیت های ملی و مردمی در راستای استقلال و سربلندی کشورها و دستیابی به جامعه متعالی و سالم و اخلاق محور و پیش رو خواهد گردید. باور "ما می توانیم"، شعاری عملی و نقشه راه و زمینه ساز پیشرفت و شکل گیری جوامع خودکفا و مستقل و متمدن به شمار می آید، فرهنگی سازنده که همواره در آثار فکری و هنری سلطه گران و سیاستهای رهبران زیاده خواه استکبار و عناصر وابسته شان به منظور اسارت و عقب نگاه داشتن ملتها مورد تمسخر و تحقیر قرار می گیرد.

آیت الله خامنه ای مانند امام خمینی(ره) از نظر اقتصادی و معیشتی همواره در سطح پایین ترین اقشار مردم زندگی نموده و با دردها و مشکلات آنها از نزدیک آشناست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آقا شدن

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۸ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۱۹ ق.ظ

photo_2023-01-08_09-01-52_drfu.jpg

 

فوائد بحرالعلوم ،سیّدمهدی نجفی را خریدم به پول ۳ ماه نماز استیجاری. و منِ محزون، شهاب‌الدّین حسینی مرعشی نجفی هستم. و این حروف را در حال گرسنگی می‌نویسم! یک روز و شب به دلیل نداری، چیزی نخورده‌ام!  امیدوارم بتوانم به برکت اجدادم بر این سختی‌ها صبر نمایم. 

۱۳۴۱ مدرسه قوام - نجف أشرف

 

یک نکته این دستنوشته آیت الله مرعشی برایم بیشتر جالب توجه است. او در ازای فشاری که در راه خدا و گسترش اسلام بر خود تحمیل میکند طلب و خواسته ای ندارد جز این که تحمل برای صبر بیشتر را بخواهد.

مومن حقیقی سر خدا منت نمی گذارد و اگر قدمی در راه او برداشت دنبال معامله با خدا و طلب پاداش نیست و رضایت دوست برایش کافی است. فاصله است بین چنین بزرگانی با مستضعفان فکری مدعی اسلام و انقلاب که اگر کاری برای دین و نظام و شهدا انجام می دهند و قدمی برای مردم برداشته اند منّت گذاشته و سهمی از سفره انقلاب طلب میکنند یا انتظار دارند زین پس هر دعا و حاجتی که دارند بی چون و چرا از سوی خدا تایید و امضا شود.

عجیب تر آنکه عده ای هیچ خیری برای خدا و خلق خدا ندارند گره از کار کسی باز نمیکنند، بود و نبودشان در این عالم مساوی است، اما از زمین و زمان توقع داشته و خودشان را طلبکار خدا و خلق او میدانند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این کتاب علامه را بخوانید

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۰۳ ب.ظ

نگاهی به  کتاب «شیعه در اسلام» اثر علامه سید محمد حسین طباطبایی که به چاپ هجدهم رسید

 

امروز روز بزرگداشت علامه طباطبایی است. نابغه ای کم نظیر که به عنایت الهی، استعدادش شکوفا شد و قله های علم و معرفت را در نوردید. تقوا و زهدش که در اوج مقام خلیفةاللهی بود.

تفسیرش در عالم اسلام و فلسفه اش در جهان زبانزد اهل دانش است و تا ابد ماندگار.

در میان کتابهای علمی این شخصیت برجسته کتابی هست که مطالعه آن هم برای عموم قابل درک است هم اطلاع از محتوایش راهگشای هر جوان مسلمان.

به دوستان عزیز توصیه میکنم کتاب شیعه در اسلام علامه را حتما مطالعه کنند. کتابی که قطور نیست و دانشمندانی بر آن مقدمه نوشته اند، بارها به زبانهای مختلف تجدید چاپ شده و مطالبش در غنای فکری مومنان اثری چشمگیر خواهد داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کلیپی دیدنی از شهریار زرشناس

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۱، ۰۶:۳۰ ب.ظ

اعلام برائت شهریار زرشناس از حضور در فضای مجازی

 

دانشگاه تراز البته قواعد و لوازمی دارد که گویا تلاش چندانی برای دستیابی به آن وجود ندارد. کما اینکه مقام معظم رهبری نیز علت عدم نیل به آرمان تشکیل دانشگاه اسلامی را در فقدان مدیریت اسلامی دانشگاهها عنوان نمود. مدیریت اسلامی لزوما مدیریت آدمهای ریش دار یا چادری و نماز خوان و وابسته به یک جناح خاص نیست. مدیریت اسلامی مدیریت بر اساس مساله شناسی و دغدغه برای رفع مشکلات و کاستیهاست.

کوتاه نمودن سالهای تحصیل و حذف درسهای غیر ضروری، پرهیز از اختلاط و اصلاح فضای هیجان غریزی، استفاده از اساتید معتقد و صالح، تغییر متون درسی بر مبنای حقایق علمی و دینی، پژوهش و خلاقیت محوری و... از جمله لوازم این تحول در محیطی است که باید علمی بماند و مبدأ تحول در جامعه.

البته کسی نمیتواند تضمین کند که مجموعه این عوامل حتما به تشکیل دانشگاه تراز ختم خواهد شد؛ اما قطعا در اصلاح وضع موجود و تغییر به سمت پیشرفت و تعالی، تأثیر شگرفی خواهد داشت.

کلیپی کوتاه و مستند و پرشور از شهریار زرشناس در رابطه با وضعیت بعضی کتب تحصیلی دانشگاهها منتشر شده که در خور توجه و شایسته بررسی است. در این لینک تماشا کنید:

https://www.aparat.com/v/l4KEW

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در حاشیه کاهش ورودی های حوزه

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، ۰۹:۳۶ ق.ظ

تصاویر: اینجا هتل ٧ ستاره نیست، حوزه علمیه لاکچری آیت الله آملی لاریجانی است که منابع مالی آن نامشخص است!

 

کاهش استقبال برای ورود به حوزه های علمیه را به فال نیک می گیرم!

به نفع اسلام است تعدادی ولو اندک اما خودساخته و با سواد و اهل دغدغه وارد حوزه های علمیه شوند. باور کنید در هر شهر یکنفر باشد که مردم با دیدنش یاد خدا بیفتند و عطش آموختن و انس با دین را در خود بیابند کفایت می کند.

ورود به حوزه در زیر فشار روانی و تخریبی دشمنان دین، معدودی جوان گداخته شده مستحکم را باقی می گذارد که در ساحت "عقل" و "روح"، آمادگی تحمل هر بار سنگینی را داشته باشند.

به نفع اسلام است این دم و دستگاه های عریض و طویل حوزوی صرفا در مدارسی خلاصه شوند که "عالم محور" باشند. یعنی انسانی خودساخته در حد اجتهاد بالای سرشان باشد. بگذارید طلبه ای که با حسن نیّت وارد معرکه علم و تقوا شده الگوهای عملی این راه را هم از نزدیک لمس کند. نشود اوضاع شام که مسلمینش هر چه از ابتدا دیدند اسلام اموی بود و تا انتهای تاریخ هم معلوم نیست این تنه کج درخت اسلام معاویه صفتی را بتوانند راست و مستقیم نمایند.

کثرت مدارس علمیه در فقدان عالمان مهذب و گاه میدان داری عناصر ورشکسته سیاسی اعم از فلان روحانی سوداگر پست و مقام و کاندیدای ناکام ریاست جمهوری یا روحانی به بن رسیده عضو شورای شهر که هنوز نمی داند من لم یشکر المخلوق حدیث نیست چه برسد که منسوب به پیامبر باشد، نماز میّت را از صفحه گوشی موبایل میخواند و نشست و برخاست با متهمین و مفسدین اقتصادی را در مسیر توسعه سازه های دینی مجاز می شمارد، دستاوردی جز افول کیفی دانش آموختگانی که مثلا قرار است پا جای پای سربازان امام زمان بگذارند نخواهد داشت. چه کسی گفته است امام جمعه ای که خودش از اساس با معیار وراثتی و نه بهره مندی از اکسیر علم وتقوا بر این مسند تکیه زده و با رفتارهای دوگانه و خوی قبیله گرایی اش باعث تزلزل دین و باورهای انقلابی مردم گردیده صلاحیت تولیت حوزه و تربیت نیروهایی راستین و مومن به اهداف اسلام را داراست؟

"یکی از آقایان نامه ای به امام نوشته بود و جهت ساختمان سازی مدرسه علمیه کمک خواسته بود. امام فرمودند چه شده همه برای خودشان دکان باز می کنند. بعد در جلسه ای دیگر فرمودند من خوف این را دارم که این ساختمانها به حیثیت معنوی حوزه ها لطمه وارد کند. ‏

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه ۳۶۴. راوی: حجه الاسلام رحیمیان"

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حوزه تراز و ترازوی حوزه!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۵ خرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۳۲ ق.ظ

حوزه انقلابی

 

اول این خاطره از امام راحل را بخوانید:

یکی از آقایان نامه ای به امام نوشته بود و جهت ساختمان سازی مدرسه علمیه کمک خواسته بود. امام فرمودند چه شده همه برای خودشان دکان باز می کنند. بعد در جلسه ای دیگر فرمودند من خوف این را دارم که این ساختمانها به حیثیت معنوی حوزه ها لطمه وارد کند. ‏

منبع: برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی (ره)؛ جلد چهار، صفحه ۳۶۴. راوی: حجه الاسلام رحیمیان.

عبارت حوزه انقلابی یا حوزه تراز انقلاب مدتی است که به عنوان یکی از دغدغه های مهم مقام معظم رهبری وارد ادبیات سیاسی کشور شده و البته بازتابی هم در حوزه های علمیه داشته است.

از جمله تعریف های عجیبی که برای این عبارت به کار رفته توسط یکی از مسئولان کلان مدیریت حوزه است که فرمود حوزه انقلابی یعنی طلبه ها بیشتر درس خوانده و نمرات بالاتری را کسب کنند! البته ضرورت تقویت بنیه علمی طلاب، اصلی مهم و غیرقابل اغماض است اما اگر صرف علمیت را ملاک انقلابی گری بدانیم که بعضی عزیزان حوزوی ضدانقلاب یا حتی سرسپرده دشمن نیز دستی بر آتش علم و گاه اخلاق داشتند.

عده ای هم البته معتقدند حوزه انقلابی باید بتواند گره های فقهی در مدیریت نظام اسلامی را به بهترین نحو باز کند که بی شک حرف درستی است و میتواند به عنوان یکی از وجوه حوزه تراز مورد توجه قرار بگیرد. هر چند تجربه ثابت کرده بعضی دوستان عالم یا انگیزه ای برای اصلاح امور غیردینی مثل بانکداری نداشته و بعضاً درصدد توجیه مسائل و انطباق شرع با احکام بانکی و نه انطباق قوانین بانک با دین هستند و یا آنگونه که در بحث اسلامی شدن علوم تجربه شد به رغم هزینه های گزاف تاسیس موسسات و دانشگاهها و مراکز مختلف، اساساً اراده ای برای تعمیم و ترویج دستاوردهای علوم منطبق با دین در سطح مراکز دانشگاهی وجود نداشته و همچنان در بر همان پاشنه می چرخد و فرآورده های فکری تمدن غرب در ذهن جوانان ما انباشته می گردد. خروجی آن هم چیزی جز وابستگی بیشتر نیست.

اینجا البته یک پرانتزی هم باید باز کرد که مثلا حتی اگر کل علوم دانشگاهی بر مبنای آموزه های دین ترمیم و نوسازی شود آیا محصول آن فارغ التحصیلانی مقیّد به دین خواهد بود؟ می شود جواب این سوال را با پرسشی دیگر داد: آیا لزوماً نتیجه تربیت حوزه های علمیه فارغ التحصیلانی بوده که مقیّد به آداب شرع باشند؟ پس دادگاه ویژه روحانیت فارغ از بعضی سوءاستفاده های سیاسی برای چه فعالیت می کند؟ چه تعداد روحانیونی را دیده ایم که درگیر پرونده های اخلاقی و مالی هستند؟ یا اساساً در سبک زندگی خود مسیر اسلام را در پیش نگرفته و دین صرفا لقلقه زبانشان بوده است؟ نمونه اش همین بحث فرزندآوری یا تجمل گرایی یا صله رحم یا مردم داری و...

پس توجه داشته باشیم که علم مصونیت آور نیست.

و باز هم جا دارد پرانتزی دیگر گشود درباره بعضی دانش آموختگان مکتب غرب از دکتر محمود حسابی که در مدرسه مسیحیان لبنان، توانست قرآن و نهج البلاغه و حافظ و مولانا را حفظ کند تا امثال شهید بابایی که بورسیه ارتش شاه بود در آمریکا درس خواند؛ اما حلال و حرام خدا را جزء به جزء مراعات کرد یا نخبه و دانشمند شهید مصطفی چمران که به قول آقا ثابت کرد تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است!

یک بار از استاد بزرگوارمان پرسیدم چگونه می شود بعضی علمای بزرگ، با این که به کل علوم دین اشراف داشتند، با این که اهل نماز شب و ضجه و تضرع به درگاه خدا بودند اما باز هم دچار خطاهای عمدی می شدند و گاه وابستگی ها و دلبستگی ها و لجاجت ها آنها را به مسیر باطل می کشاند؟ استاد ما فرمود عنصر دیگری را هم باید در کنار علم و معنویت در نظر گرفت و آن اراده است.

حرف درستی است. آدم ها مختار هستند و به صرف تعلیم نمی توان عاقبت به خیری شان را تضمین نمود.

البته به مرور زمان فهمیدم اساسا علم و معنویت منهای اراده، علم و معنویت اصیل نیست.

این که می گویند مداد العلماء افضل من دماء الشهداء درباره عالمی است که شهیدانه زیسته و شهید پرور باشد. عالمی که مردم را به سمت خدا بخواند را عالم ربانی می نامند نه عالمی که دیگران را به سمت خود بخواند و دین را ملعبه و پله ای برای بلند مرتبه سازی و منفعت گرایی خویش بداند.

معنویتی که در سخن محصور بماند، دروغی بیش نیست.

از باب کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم رفتارها باید دیگران را به یاد خدا بیندازد و تلنگری برای اصلاحشان باشد.

با این وصف، حوزه های علمیه باید طلبه ای تربیت کنند که علم و معنویتش محصور در خلوت و عزلت و بُعد فردی نبوده و در ابعاد اجتماعی اثر گذار باشد. طلبه منفعل و تأثیرپذیر و بی اراده، هویت طلبگی را درک نکرده چه این که آمنوا و عملوا الصالحات را با هم ذکر کرده اند. اسلام برای کنج کتابخانه و بالای منبر نیست. ایمان بی عمل معنا ندارد.

حالا می شود این گونه بیان داشت که حوزه و طلبه انقلابی در حقیقت همان حوزه و طلبه اصیل است. حوزه و طلبه ای که بتواند در پیرامون و محیط جامعه تأثیر گذاشته و از باب الذین ان مکنّاهم فی الارض از تمکّن علمی و موقعیت معنوی و اجتماعی خود برای امر به معروف و اصلاح کژ روی خواص یا عوام بهره بگیرد.

برگردیم به همان خاطره ای که اول این مطلب نقل شد. آیا این حجم از مدارس علمیه که از نظر توانایی مادی دارای زیبایی و امکانات خوبی هستند؛ اما گاه به جای حضور استاد و سرپرست و متولی خودساخته و راه پیموده و مهذّب، در چنبره دکان بازی بعضی سیاسیون جاه طلب و ضعیف النفس گرفتار آمده اند؛ توانایی تحقق حوزه تراز انقلاب و تربیت نیروهای کارآمد جریان ساز و حرکت آفرین و مصلح را دارا هستند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نگذاریم بچه هایمان منفجر شوند!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۴:۱۳ ب.ظ

16cb4bfc-adde-4998-b665-94fd12879a8c_iuzc.jpg

 

داشتم از آقا هم ناامید می شدم! که دیروز در بیانشان این جمله را به کار برد: دروس بی فایده را حذف کنید.

کسی به فکر جوانها نیست. کسی به نیازهای غریزی و فطری شان، آن چه که اقتضای خلقتشان است و خدا در طبعشان قرار داده توجه ندارد. درکی از نیاز واقعی جوان دیده نمیشود.

زمان ما اگر نوجوانی شیطنتش گل می کرد، نهایت تصویر مبتذلی که دم دستش بود، عکس اوشین بود که با لباس یقه بسته کیمونو و موهای پسرانه، روی بعضی جا سوییچی های ممنوعه منتشر می شد. الان طرف کلمه ای مقدس را هم در موتور جستجوگر بزند دهها تصویر از ناکجا آباد بدن انسان جلوی چشمش رژه می رود.

خدا رحمت کند مرحوم هاشمی شاهرودی را چند سال قبل در روز هفتم تیر که به نام قوه قضا ثبت شده، بازدیدی سرزده از سیمای ضرغامی داشت. ظهر بود و اجرای شبکه یک را همشهری ما هرمز شجاعی مهر برعهده داشت و خانم دیگری که اتفاقا در پخش مستقیم هم بینشان بگو مگویی شد که کدام یک مجری اصلی برنامه است؛ بماند.

برنامه خانواده بود و مرحوم شاهرودی سر بحث را پیچاند به سمت اصالت تشکیل خانواده.

لب کلامش این بود: نظام آموزش ما راهی غلط را طی می کند و مطابق اسلام نیست؛ نه فقط از لحاظ سنخیت متون آموزشی و تربیتی با دین؛

طولانی بودن سالهای تحصیل، اینکه انسان دوازده سال که خودش عمری است را بگذارند تازه بشود دیپلم که نه چیز خاصی بلد است و نه مدرکش کارآیی دارد؛ بعد چند سال بنشیند برای کارشناسی و ارشد و برود دو سالی علّافی در سربازی و بیاید تازه بگردد دنبال بازار کار که اگر جور شد سراغی از ازدواج بگیرد، می شود چند سال؟! سنش شده است حدود سی.

چند سال است که به سن بلوغ رسیده؟ غلیان های درونی اش را چطور کنترل کند؟ بماند که به برکت طغیان تصاویر و روابط آزاد، سن بلوغ هم کاهش پیدا کرده. آن وقت انتظار داریم شهامت گناه در او ایجاد نشود؟

حکومتی که وظیفه دارد زمینه گناه را با اجباری کردن حجاب و مقابله با مظاهر شهوت و ... از بین ببرد چرا باید از این مهم غافل باشد؟

چقدر از دروس سالهای تحصیل غیرضروری و بی فایده اند و حذف یا تلخیصشان می تواند به کوتاه شدن دوره آموزش منجر شود؟ و نیز با کوتاه سازی دوره سربازی، جوان را تا حد بیشتری از تمایل به گناه دور نگاه داشت و زمینه تشکیل خانواده ای جوان و شاداب که نتیجه آن سلامت جامعه است را تقویت نمود؟

چرا کسی به فکر نیازهای خدادادی جوانها نیست؟ شما کیلومترها مطلب اسلامی و معنوی در ذهن انسان بریزید؛ اما نیازهای طبیعی او را نادیده بگیرید، بستر تجرّی و طغیانش را فراهم کرده اید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قابی کوچک از حیات فکری آیت الله مرعشی نجفی

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۳ اسفند ۱۴۰۰، ۰۴:۰۷ ب.ظ

 

علاوه بر علم و اخلاق و معرفت تو عرصه عرفان، از کم نظیرترین چهره های عالم اسلامه
جریان شهریار و خواب مولا علی فقط یه نمونه ست
در بیداری محضر صاحب الامر رسید
محضر اباعبدالله مکاشفه داشت
خون دل خورد برای میراث مکتوب شیعه
با نماز و روزه استیجاری و کارگری پول جمع کرد و اثار خطی رو حفظ کرد
پولی دستش میرسید واسه فقرا و اهل علم خرج میکرد
در راه خدا فقر کشید
بیماری کشید
تهمت شنید
سختی دید
آثار علمی و فقهی ش محل رجوع اهل فضله دهها کتابخونه و مدرسه و درمانگاه ساخت و... درباره فضائلش میشه چند کتاب نوشت
اما
این بنده ناب خدا با همین جایگاه و علم و عمل، حسرت مقام شهدا رو میخورد.
تو وصیتنامه ش نوشت: خدایا اجر مجاهدانی که در راه پیکار با دشمنانت شهید شدن رو به من عطا کن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قدوة المتألهین، آه در بساط نداشت!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۰، ۱۰:۳۶ ق.ظ

 

آیت الله انصاری شیرازی، عالمی بزرگ و متواضع بود که توصیفات عجیبی درباره جایگاه عرفانی ایشان وجود دارد.

گاهی چهارشنبه ها به خانه اش می رفتم و در اتاقی کوچک همراه بعضی از دوستان طلبه از نکات اخلاقی اش لذت می بردم و بیشتر از آن، تماشای چهره با صفایش را صیقل روح خود می دانستم.

نکته ای را می خواهم بنویسم که دلم می خواهد در تاریخ ثبت شود.

اول تعابیری که بعد از رحلت این بزرگوار منتشر شد و با جست و جوی ساده در اینترنت می توانید به آن دسترسی داشته باشید را ببینید:

" امام خمینی دربارهٔ او گفته بود: «تا ما امثال آقای شیخ یحیی انصاری را داریم، آسیبی به این مملکت نمی‌رسد.» و وی را ذوالشهادتین می‌دانست. همچنین آیت الله بهجت دربارهٔ او گفته بود: «ما تا آقای انصاری را داریم، مشکلی نداریم.»[
آیت الله عابدی در روز درگذشت وی در ابتدای درس خارج فقه و اصول اظهار داشت: «اگر بگویم بعد از حجت بن الحسن عج متواضع‌ترین انسان روی زمین، آقای انصاری شیرازی است، اغراق نکرده‌ام.»[
حجت الاسلام صدیقی: «آیت‌الله انصاری شیرازی درس که می‌گفتند -معمولاً استاد جلوتر از شاگردان از کلاس خارج می‌شد- تا ایشان قدمش را از کلاس بیرون می‌گذاشت شروع به جفت کردن کفش‌های طلاب می‌کرد و کسی هم حریفش نمی‌شد

مجمع عالی حکمت اسلامی در سال ۱۳۸۹ از مقام علمی یحیی انصاری شیرازی تجلیل کرد. متن لوح تقدیر همایش را آیت الله جوادی آملی نوشت و حضرات آیات سبحانی و مصباح یزدی آن را امضاء کردند. آیت الله جوادی آملی در این متن وی را «قدوة المتالهین» خطاب کرده بود."

من به واسطه دوست بزرگوارم حجت الاسلام شیخ مصطفی صاحبی با این شخصیت کم نظیر عالم اسلام آشنا شدم. حاج مصطفی خودش دیده بود که در حرم مطهر حضرت معصومه وقتی یکی از مراجع در حال عبور بود و طلاب و جوانان دورش حلقه زده و همراهی اش نموده و عبایش را می بوسیدند، آیت الله انصاری شیرازی با آن مقام علمی و جایگاه معنوی مثل طلبه های کم سن رفت لا به لای مردم و عبای آن مرجع را به رسم تبرک دست کشید و به صورتش کشید. آن مرجع هم البته متوجه ایشان نشده بود.

او را به یکی از مدارس علمیه دعوت کرده بودند برای درس اخلاق. یکی از اساتید بلند شد و پیش از سخنرانی وی شروع کرد به تعریف از استاد و بیان مقام علمی و معنوی او. آیت الله انصاری از این همه تعریف و تمجید ناراحت شد. بلند شد. سر به زیر داشت. بلند شد و رفت بالای منبر. نتوانست صحبت کند. بغض در گلویش مانده بود. بسم اللهی گفت و مکث کرد. با خودش نجوا داشت: به من می گوید استاد اخلاق، عالم وارسته و... این کلمات را می گفت و بی اختیار اشک می ریخت. نتوانست حرفی بزند. صدای هق هق گریه اش بلند شده بود. از منبر پایین آمد و رفت. طلبه های نوجوان تا ساعتی نشسته و مبهوت، اشک می ریختند و از حال و هوای او متأثر بودند.

مطلع شدم او چهارشنبه ها ساعت یازده تا اذان ظهر، در اتاق کوچک خانه قدیمی خودش، همان اتاقی که حضرت امام ره و علامه طباطبایی هم گاهی در آن جلوس علمی داشتند می نشیند و مباحثی اخلاقی مطرح می کند.

با حاج مصطفی صاحبی همراه شدم. شیخ یحیی انصاری، کتاب بحار را باز می کرد و حدیثی می خواند و شرحی می داد. من بیشتر از آن که دنبال محتوای گفتار و تدریسش باشم از حالات و گفتار و صفای وجودش لذت می بردم و چشمانم را به او خیره می ساختم. موقع رفتن با لبخند می آمد و تا پشت در همه را بدرقه می کرد. سعی می کردم آخرین نفر باشم می روم، که نگاهمان بیشتر در هم تنیده شود.

به مسعود ده نمکی جریان را گفتم. او هم چندبار از تهران خودش را می رساند و پای درسش می نشست و می گفت خاطره جلسات مرحوم اسماعیل دولابی برایش زنده می شود. یک بار هم حمید داوودآبادی را با خودش آورد که از شانس او آن روز شیخ یحیی انصاری شیرازی کسالتی داشت و کلاس برقرار نشد.

چهارشنبه ای نزدیک تابستان بود. کمی زود به منزل استاد رفتم. در اتاق، فقط ایشان نشسته بود و پیرمرد سیدی که هم سن و سال خودش بود اما همیشه پای درس حاضر می شد. این دو مشغول گفت و گو بودند. روحانی پیر و سید از ایشان پرسید آیا امسال هم مثل سال های گذشته تابستان را به مشهد می رود و مدتی را در جوار امام رضا علیه السلام  بیتوته می کند؟ پاسخ شیخ یحیی  برایم تکان دهنده بود. با تواضع و صدای ملایمش آهسته جواب داد که دستش تنگ است و بعید است امسال از پس هزینه سفر بر بیاید و بعد هم بلافاصله موضوع بحث را عوض کرد.

به عنوان یک منتقد همیشگی  که همواره به بعضی هدر رفتن های بودجه حوزه در ازای تنگنای معیشتی طلاب معترض بوده ام تحمل این حرف برایم سنگین بود. سنگین بود کسی با این درجه علمی و معنوی که توصیفاتش از بعضی مراجع معظم هم برجسته تر است این گونه در سختی باشد که از پس هزینه های سفر زیارتی مشهد بر نیاید آن وقت فرزندان بعضی آقایان و بستگانشان در پول غوطه بخورند و...

دو سه روزی فکرم مشغول بود که ببینم چه کاری می توانم برای این مرد بزرگ انجام بدهم. در نهایت نامه ای خطاب به آیت الله مکارم نوشتم و ماجرا را شرح دادم و از ایشان خواستم کاری کند. نامه را به دفتر وی بردم. شنیده بودم ایشان خودش وقت می گذارد و نامه ها را می خواند. فردی که نامه را تحویل گرفت از من خواست اگر پیگیر پاسخ آن هستم به او اطلاع دهم که گفتم نه، جوابی نمی خواهم. همین که نامه خوانده شود برایم کافی است.

تابستان از راه رسید. ماجرا از خاطرم رفت. راستش را بخواهید خودم هم پول سفر به مشهد را نداشتم؛ اما بالاخره جور شد و با همسرم به مشهد رفتیم. محل اقامت ما در خیابان آیت الله بهجت بود که فکر می کنم آن موقع می گفتند آزادی، مسیر ایستگاه راه آهن. طبعا راه ما برای رفت و برگشت به حرم از سمت چهارراه شهدا و خیابان آیت الله شیرازی بود.

یک روز بعد از زیارت به خانمم گفتم این بار برای تنوع هم که شده از مسیر باب الجواد خارج شده، به چهارراه خسروی رفته و از آن جا به سمت چهارراه شهدا و محل اقامتمان برویم. او هم پذیرفت. از چهارراه خسروی به سمت شهدا، پیاده رو خلوت بود. ناگهان دیدن فردی که از رو به رو می آمد مرا حسابی به وجد آورد. خدای من! آیت الله انصاری شیرازی بود. شاید دیدن هیچ کس در آن لحطه نمی توانست مرا این قدر خوشحال کند. رفتم نزدیکش ایستادم، سلام و احوالپرسی کردم. التماس دعایی گفتم و رفتم و شیرینی این دیدار را به خاطر سپردم

  • سیدحمید مشتاقی نیا