صفحه پایان کتاب زندگی
خاطرات کارل بروکلمان را خواندم و به اتمام رساندم؛ خودم هم نمیدانم چرا! مطالعه کتب با ربط و بی ربط دارد به یک عادت ولع آمیز در وجود من تبدیل می شود. کارل یک خاورشناس بزرگ غربی اهل کشور آلمان است. پدرش بازرگان بود و مادرش ذوق علم و ادب داشت و کارل را به این سمت و سو، سوق داد. حافظه فوق العاده کارل باعث میشد هر مطلب را یکبار بخواند یا بشنود با تمام جزییات و نشانی و پاورقی در ذهن خود بارگذاری نموده و از استعداد فحص و تفسیر و تدوین علوم نیز بهره مند بود. اشراف او بر زبانهای عبری و عربی با تمام شقوق آن مثل حبشی و ... و نیز زبانهای ترکی و سانسکریت و ... و قدرت تحلیل و اجتهاد در متون شرقی و اسلامی و قواعد زبانهای مرتبط، پدیده ای استثنایی از شخصیت عالمی را رقم زد که آثار گرانسنگ او در حوزه ترجمه و تحلیل و تصحیح و تحقیق، پنجره آشنایی مردم آلمان و ملل غربی با فرهنگ شرقی قرار بگیرد.
حالا جالب است بدانید این بنده خدا با این همه استعداد چشمگیرش یک استثنا در خانواده بود. اقوام درجه یک و دوی او به جایی نرسیدند و نتوانستند در زمینه ای خاص درخشیده و استعدادی از خود بروز دهند. این را گفتم از این باب که گمان نکنیم تقدیر عالم، شرایط یک فرد و قبیله اش را مشترک رقم میزند. چه بسیار آدمهای موفقی که در میان خود افرادی ضعیف و عقب افتاده و تنبل و شکست خورده هم دارند و چه بسیار قبیله و خاندان شوم و بد بیار و ناموفقی که در میانشان فرد و افرادی بلند مرتبه و اوج گرفته و صاحب فضل به درخشش در می آیند. سعی نکنیم به خودمان تلقین کنیم که قرار است ما هم شبیه اطرافیانمان بار بیاییم و به سرنوشت آنها دچار شویم.
این کتاب توسط انتشارات کتابخانه مجلس شورای اسلامی چاپ شده که به نظرم ادای دینی نسبت به تلاش کارل برای ترجمه آثار فاخر اسلامی و شرقی به زبان آلمانی قلمداد می شود.
کارل یک مسیحی معتقد بود و جالب است بدانید مثل اغلب انسانهای موفق و سرآمد، دوره هایی دشوار و ناامید کننده از حیات را نیز تجربه نموده و البته ایستاده و به راه خود ادامه داده است.
یک روز عصر ساعاتی را در بستر به تألیف اثری پیرامون نحو عبری گذراند. لحظات آخر عمر که به بیماری سختی از خانواده عجیب و ناشناخته سرماخوردگی مبتلا بود به همسرش گفت حالش خوب نیست میخوابد و فردا صبح بیدار میشود. خوابید و نیم ساعت بعد بدرود حیات گفت.
یکی از دوستان کارل در مراسم خاکسپاری او سخنرانی کرد و جملاتش را با این عبارت به پایان برد:
"سوی آسمان می رود راه ما
بر زمین جز میهمانی نیستیم
از میان بیابانها خواهیم آمد
آنجا به کنعان
اینک زیارتگاه ما،
آنک فراز، میهن ما"
راستش یاد یکی از گفتارهای آیت الله جوادی افتادم که می فرمود مشکل مبدأ برای بسیاری از مردم دنیا حل شده اما مشکل امروز جوامع بشری بی اعتقادی به معاد است.
کاش فلاسفه دنیا این رسالت ذاتی و بدیهی در تبلیغ آخرت گرایی و ضرورت پاسخگویی نسبت به نحوه گذران عمر و اعمال در عالم دیگر را به گوش جان مردمان سرزمین خویش بنشانند. دنیا بدون اعتقاد به حساب و کتاب آخرت، پوچ و بی مایه و بن بست است.