اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۴۸۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حمید مشتاقی نیا» ثبت شده است

آموزش طنز خلبانی توسط شهید مدافع حرم + فیلم!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۰۴ ب.ظ


بگذارید اول یک توضیح خدمتتان عرض کنم. سید علی پسر من، دیگر چهارده سالش شده است. نشسته بودیم به تماشای یک حلقه فیلم مستند که دوستی به امانت داده بود. از صحنه طنز مربوط به شهید صدرزاده خوشش آمد و چندبار نگاهش کرد و خندید.

گفتم: کاش برش فیلم را بلد بودی و این قسمت را جدا می کردی. راستش خودم از این کار سر در نمی آورم. دیدم فیلم را از لبتاپ به گوشی اش منتقل کرد و اندکی بعد این قطعه مورد علاقه اش را برش داد.

خوشحال شدم و پیشنهاد دادم این قطعه را در گروه های مجازی با نام خودش منتشر کند که عجیب مورد استقبال کانال های مختلف قرار گرفت و دست به دست چرخید. سایت راه شلمچه هم آن را منتشر کرد. (اگر فیلم دانلود نشد از طریق برچسبها اقدام کنید):


به گزارش راه شلمچه، فیلمی که در  زیر مشاهده می‌کنید آموزش طنز خلبانی از زبان شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده است که تنظیم این ویدئو را سیدعلی مشتاقی نیا انجام داد.
سید مصطفی صدرزاده از رزمندگان مدافع حرم حضرت زینب(س) و فرمانده گردان عمار لشگر فاطمیون بود که در عملیات محرم درست در شب عاشورای سال 94 به دست تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.
این طلبه شهید متولد ۱۹ شهریور ۱۳۶۵درشهرستان شوشتر استان خوزستان است.
 
  • سیدحمید مشتاقی نیا

میدان انتظار!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۲۸ ب.ظ

انتظار یعنی چشم به راه بودن

برای چشم به راه بودن باید سر به راه بود ...!

کدام راه؟!

فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما

انتظار، یکجا نشستن نیست، حرکت به سمت مقصد است.

پس

راه را باید شناخت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نقدی کوتاه بر یک متن زیبا!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۲۷ ب.ظ

ابتدا متن زیبایی که این روزها در فضای مجازی دست به دست میشه رو بخونید:


"آلبر کامو:

خدا به انسان می گوید:

من خانه هستم ... ، در بزن.

با هم چای میخوریم و گپ میزنیم

تو سبُک میشوی ..و ..

و من نظرم را در مورد تو عوض میکنم

و کاری میکنم تا دلت گرم شود.

لازم نیست سر سجادۀ نماز باشی

می توانی همانطور که در حال چای خوردن هستی با من حرف بزنی

یا .. همانطور که در حال گوش دادن به موسیقی هستی

منهم از موزیک خوشم می آید

خودم به انسانها آموزش داده ام بنوازند،

به بعضی از آنها الهام کردم چگونه ساز های متفاوت بسازند

و نغمه های شورانگیز از آن بیرون بکشند،

با رقص هم مخالف نیستم .

ببین پروانه ها چگونه می قصند.

گُل در حال رقص است.

ابرها درحال رقصند.

به کودکان نگاه کن ، پاک و معصومند و مدام درحال رقصند.

گاهی خدا می گوید : مزاحم نیستی

در بزن با هم یک چای بنوشیم و گپ بزنیم ...

ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ،

ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﻦ،

ﻣﻦ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ

ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺎﺵ ... چقدر زیباست، انسان با این تفکر زندگی کنه که همیشه و در هر حالت میتونه با خدای خودش حرف بزنه..."



زیبا بود و شاعرانه

اینکه میخواد بگه در همه حال میشه به یاد خدا بود حرف درستیه بشرطی که منجر به نفی تکالیف عبادی نشه

اما

اینجایی که میگه من رهبر نیستم و ... کمی سوءتفاهم ایجاد میکنه

تجربه ثابت کرده این نوع متنها حتی اگر از نظر فلسفی با منطق توحید مشکلی نداشته باشن باعث سوءتفاهم و سوء برداشت مخاطب میشن و به اصطلاح غلط اندازن

ما باید با خدا دوست باشیم اما این دوست خوب ما رهبر ماست و برای سعادت ما برنامه ای داره که لازم الاجراست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از محبت ...!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۱۴ ق.ظ


تیپش شبیه جوان های دوره جاهلی بود! دوست داشت این طوری راه برود. یقه پیراهنش را باز گذاشته بود و دکمه آن را تا روی سینه، نبسته بود. عشق لاتی داشت! اقتضای سنش بود. شاید می خواست بگوید با بقیه مردم فرق دارد ....

شیخ وقتی به او رسید، رویش را ترش نکرد. رفت جلو و حسابی با او گرم گرفت. جوان که گویا انتظار چنین برخورد گرمی را از طلبه محبوب محله شان نداشت، خیلی تحت تأثیر قرار گرفت.

شیخ همان طور که با جوان گرم گرفته بود و از خوبی های او می گفت، به آرامی دستش را به طرف یقه او برد و دکمه پیراهنش را بست. بعد با مهربانی دستی بر صورت او کشید ....

جوان بعدها می گفت آنقدر جذب حرفهای شیخ شده بود که اصلاً متوجه نشد او چه وقت دکمه های پیراهنش را بسته است.

همان روز، همان دفعه، آخرین باری بود که جوان را آن گونه می دیدیم.اصلاً اگر بعد از آن روز، جوان را می دیدی دیگر نمی شناختی اش. نفس شیخ انگار مسیحایی بود.1

1- طلبه شهید محمدزمان ولی پور از شهدای گرانقدر عملیات بیت المقدس7 شلمچه 23/3/1367

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آخرین خبرها از شورای فساد!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۲۰ ب.ظ

چهارنفر از اعضای شورای شهر بابل چند ماه قبل بخاطر ارتکاب فساد اخلاقی استعفا دادند، چهار نفر دیگر دارای پرونده مشابه هستند و رأی بدوی محکومیتشان نیز صادر شده است. آن وقت این شورا با این سطح از خوشنامی! می رود از یک روحانی انقلابی که تعبیر مردمی "شورای فساد" را بر زبان آورده به دادگاه شکایت می کند!!

البته تعبیر شورای فساد با شورای فاسد تفاوت دارد و اینکه در شورایی فساد اتفاق افتاده لزوماً به این معنی نیست که همه اعضای آن فاسد هستند.

بنظر می رسد پشت پرده شکایت اعضای شورا از یک روحانی انقلابی، قبیله شوم اصلاح طلبان قرار دارند که پیش از این در بیانیه ای تهدید به این اتفاق را بیان نموده اند. انتقاد حجت الاسلام صالحیان، امام جماعت مسجد پیرعلم بابل و استاد دانشگاه از تفکرات منحط رییس جمهور اسبق، دلدادگان فتنه و سربازپیاده های صهیونیسم را آشفته ساخت.

این وسط اما دو عضو هوشیار شورا که متوجه بازی کثیف سیاسی بعضی جریان های التقاطی شده بودند از ادامه شکایت دست برداشتند؛ اما جالب آن که دو اصولگرای ساده شورا همچنان بازیچه دست دیگران قرار دارند که این مسأله باز هم ثابت می کند شعور سیاسی و بینش عمیق، مهم تر از رعایت ظواهر دینی است. و الا قاتلان حسین علیه السلام نیز خود را مذهبی می  دانستند.

بر اساس تحقیقات به عمل آمده، سخنان انتقادی روحانی جوان و انقلابی شهر نسبت به شورای بدنام بابل - که هزاران صفحه از فضای مجازی در ماه های اخیر به نقد و تقبیح و شماتت آنان اختصاص یافته است- بار حقوقی خاصی به دنبال نداشته و شکایت اعضای شورا به نتیجه ای نخواهد رسید؛ اما این اتفاق فرصتی است برای شناخت بیشتر از بعضی مدعیان که به عروسک خیمه شب بازی یک عضو فاسد تبدیل شده اند و نیز مجالی است برای یادآوری فضاحتی بزرگ که جا داشت درِ این شورای شهر بخاطر آن تخته می شد.

دوستان همچنان در فکر برگزاری تجمعی به منظور اعتراض نسبت به تأخیر دستگاه قضا در صدور حکم مجرمان شورا هستند که بهتر است فعلاً در حد طومار و تماس با مسئولان ذی ربط تعدیل شود.

افتضاح اخلاقی شورای شهر بابل به گوش همه ایرانیان سراسر جهان رسید و آبروی دارالمومنین را دستخوش هجو و تمسخر قرار داد. با گذشت ده ماه از این اتفاق تلخ، متأسفانه اطاله دادرسی و صدور حکم حالا باعث پر رویی بعضی از خائنان و مفسدین شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی خدا انگشتش را توی چشمتان فرو می کند!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۴۴ ب.ظ

سنش به شصت سال می رسید. می گفت مدت کوتاهی است که با پژوی زیر پایش در مسیر تهران – اراک مسافرکشی می کند.

فهمید طلبه ام نطقش باز شد.

مدتی راننده اتوبوس زائران دمشق بود. خودش می گفت هر بار گازوئیل به ترکیه قاچاق می کرد و آدامس های محرّک به ایران می آورد!

مدتی در دوبی بود. در شکار ایرانی هایی می ماند که با خودشان وسیله ای برای فروش برده اما به دلیل ناآشنایی با بازار آنجا توان فروش نداشتند. کالاهای آن بندگان خدا را به زیر قیمت می خرید و . . .

ما را از وصف العیش خود در دوبی نیز بی نصیب نگذاشت!

برای پسرش در اراک مغازه ای باز کرد. با چک های خودش لوازم کشاورزی خرید و ریخت توی آن. قرار شد پسر پس از فروش اجناس فقط محل چک ها را پر کند و سودش هر چه شد نوش جان خودش. می گفت از دوبی که برگشتم دیدم مغازه بسته است و هیچ کالایی در آن نیست. طلبکارها هم افتاده بودند دنبالش. حالش که جا آمد تحقیق کرد و دید بعله! فرزند خلفش همه جنس ها را نقدی و زیر قیمت فروخته و بی توجه به چک های پدر، رفته است لب دریا دنبال عیاشی خودش.

او همه عالم و آدم را در این ماجرا مقصر می دانست. بالا و پایین مملکت را به هم دوخته بود! می گفت تنها راه نجات جوانان از فساد این است که نظام، محله ها و مراکزی را برای فحشا بازگشایی کند! تصدیقش هم دوره طاغوت بود.

یک قدم هم حاضر نبود از کرسی نظریه پردازی اش پایین بیاید. احساس می کرد با این تجربه اش در جایگاهی قرار دارد که می تواند مشکلات فرهنگی جامعه را حل و فصل کند.

هر چه فکر کردم دیدم استدلال و بحث و جدل با این بابا نمی تواند فایده چندانی داشته باشد. خدا راه و چاه را به او نشان داده است؛ اما او اراده کرده که چشمانش را بسته نگاه دارد. به او گفتم باید خاطراتش را یک بار دیگر مرور کند. پیامبر درون را برای همین وقت ها خلق کرده اند!

یک بابایی هزار بار برای من تعریف کرد که وقتی راننده تاکسی بود پنج تومان از مسافرها اضافه تر می گرفت. یک بار مسافری موقع پیاده شدن نگاهی به او انداخت و گفت این پول ها خوردن ندارد. دو سه ساعتی نگذشت که بر اثر تصادف، خسارت سنگینی به ماشینش وارد شد. باور کنید شاید هزار بار این ماجرا را برایم تعریف کرده باشد.

بعدها راننده آژانس شد و دویست تومان اضافه تر از مسافرها می گرفت. دوباره چنان تصادف کرد که بخشی از سرمایه اش را از دست داد و رفت زیر قرض و بدهی. حالا همه اش از خدا گله دارد چرا او را از این وضع نکبت بار نجات نمی دهد؟!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بین خودمان بماند

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۴۷ ق.ظ

این حرف بماند برای مخاطبان وبلاگ و با بازنشر آن در فضاهای دیگر توسط دوستان موافق نیستم. یک درد دل کوتاه است که باشد برای مخاطبان خاص همین صفحه.

غلام اوصیا که فوت کرد خیلی ها در تشییعش شرکت کردند. برایش خاطره گفتند. از بزرگی های این سردار بی نشان و رشادتهایش در طول جنگ. مردانگی و فتوت و ایثار و غیرتش. خیلی ها سعی کردند خودشان را به او چسبانده و از رفاقت هایشان برای همه بگویند. مداح ساده لوح آمده بود و ژست می گرفت و دم از لوتی گری های غلام می زد و ...

غلام در سخت ترین شرایط اقتصادی زندگی کرد و خیلی از همین مدعیان می توانستند کاری برایش انجام داده و جای و جایگاهی برایش فراهم آورده و هوایش را داشته باشند و ...

محمد تهرانی هم فوت کرد. تشییعش شلوغ بود. بعضی ها از جلوی قاب دوربین تکان نمی خوردند. برای طراحی و نشر بنر و پوسترش رقابت شده و مراسم یادبودش یکی پس از دیگری در حال اجراست و خیلی ها دم از محمد می زنند و ... آن سردار میلیاردر یکهو پیدایش می شود و ...

محمد تهرانی آه در بساط نداشت. سال های سال و نه فقط سر پیری در مشکلات عدیده اقتصادی دست و پا زد. برای تأمین اجاره خانه اش مشکل داشت. یک آمپولش هشتاد هزار تومان قیمت داشت که هر بار باید در تهران تهیه می شد. بعضی ها اینقدر همت نداشتند که لااقل سیب زمینی پیاز منزلشان را از بساط دستفروشی محمد تأمین کنند و ... الان چه فایده ای دارد این ادا و اطوارها؟

البته نمی خواهم فقط جوانب منفی قضیه را بگویم. بچه رزمنده های بی ادعایی هم مثل حاج مهدی کردانی بودند که -راضی نیستند به این حرف من- از نظر مادی چیزی کم نگذاشتند و جالب آنکه در هیچ یک از تصاویر تشییع و مراسم و .... پیدایشان نیست و ... مرام شهدایی هنوز هم در وجود خیلی از بسیجی ها دیده می شود.

باز هم عبرت بگیریم خوب است. باز هم بچه های رزمنده ای هستند که در گوشه و کنار شهر با رنج و بیماری و مشکلات دست و پنجه نرم می کنند و باید هوایشان را داشته باشیم و... بسم الله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بهترین استفاده از کمترین امکانات

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۰۴ ب.ظ

همیشه تعدادی از دوستان اسیر بودند که به دنبال فرصت مناسبی برای انجام کارهای ضروری عمومی البته به دلخواه و سلیقه خود می گشتند. برای این افراد بهترین استفاده از کمترین ابزار و امکانات در اولویت قرار داشت.

استفاده از رنگ گل‌های ناز و کوکب برای ارائه یک نقاشی زیبا، از نخ زیرپوش و کفی دمپایی کهنه برای درست کردن کفش گیوه، از آینه شکسته جهت نگهبانی در داخل آسایشگاه‌ها که از پشت پنجره و هنگام سخنرانی طلبه‌ها یا زمان اجرای تئاتر و ورزش و ... در مناسبت‌های لازم انجام می گرفت. نگهبان‌ها از همان دیدبان‌های خط مقدم جبهه بودند.

 استفاده از سیم خاردار برای درست کردن سوزن و دوخت و دوز گیوه و سوراخ کردن هسته خرما جهت درست کردن مدل‌های مختلف تسبیح و درست کردن سنگ به صورت قلب و قران و عکس حضرت امام به بهترین وجه با دست و حجاری روی این‌ها و نیز استفاده از رنگ آب انار که گاه و بی‌گاه به عنوان دسِر می‌آوردند برای ساخت تسبیح و نخ گلدوزی‌های مختلف. استفاده از پوست هندوانه و درست کردن مربا که آن را هم گاه و بی‌گاه برای دسِر می‌آوردند. استفاده از پودر لباس ‌شویی و نمک و خمیر نان خشک شده روی عکس رادیولوژی جهت تمرین خطاطی با تکه‌ای از چوب که به صورت قلم نی تراشیده می‌شد. استفاده از هر تکه پاره لباس کهنه، پتو، ملحفه برای درست کردن کلیه‌بند جهت پیش گیری از سرماخوردگی های داخلی بدن. استفاده از خمیر نان خشک شده جهت درست کردن شیرینی من درآوردی به نام ید واحده! یعنی استفاده مجدد از خمیر نان به علت کمبود غذایی. استفاده مجدد از یک ورق کاغذ پس از تمرین با پاک کردن خط مدادی آن.

 استفاده از نخ‌های لب‌دوزی لباس‌های نو که می‌دادند و باز کردن با حوصله آن جهت دوخت و دوز دوباره لباس‌ها. استفاده از لبه‌های سفید "روزنامه حقیقت" که فقط کاغذهای خوبی داشت؛ ولی مطالبش ضد انقلابی بود. بهره گیری از پاکت سیمان و کاغذهای جعبه پودر لباس شویی و تکه کاغذهای مختلف تبلیغاتی که از روی اجناسی که گاهی به اسرا می‌دادند به دست می‌آمد برای نوشتن خبرهای رادیویی، اخبار اردوگاه‌ها، مطالب مهم روزمره، دعاها، مطالب ممنوعه، مقالات، سخنرانی های حاج آقا ابوترابی، خبرهای خوبی که از ایران توسط نامه‌ها به وسیله صلیب سرخ می‌رسید، خبرهایی که از خود صلیب سرخ به دست می‌آمد و ...

استفاده‌های مختلف از پوسته توپ‌های مستعمل و کهنه فوتبال و والیبال برای وصله زدن کفش‌های کتانی که همیشه بچه‌ها دچار مشکل بودند یا وصله زدن توپ‌های دیگر که همیشه کمبود داشتند و باید صرفه جویی کرده و با احتیاط بازی می‌کردند. استفاده از کارتن ها جهت ساخت تفنگ ژ سه با رنگ پوست انار و همچنین کلاه آهنی و نیز تجهیزات دیگر و به کارگیری آنها در تئاتر و نیز درست کردن دوربین جهت آموزش عکاسی، استفاده روکش تشک و پتو جهت پرده تئاتر.

استفاده از پارچه سفید روی لاشه گوشت وارداتی جهت کارهای تئاتر و یا امور شخصی که به نوبت به آسایشگاه‌ها می‌دادند و به نوبت بین گروه‌ها تقسیم می‌شد. استفاده از تشک زیرانداز جهت برگزاری مسابقات کُشتی. استفاده از حلب‌های قوطی کنسرو به منظور ساخت سوت‌های داوری فوتبال و والیبال، استفاده از لایه رویی کفش کتانی و دوختن آن روی کفی دمپایی جهت بازی فوتبال، استفاده از تکه پاره‌های لباس کهنه، و تکه‌های پتو و دوختن و پوشاندن با آن روی قوطی شیر خشک یک کیلویی جهت گرم نگه داشتن چای به صورت فلاکس. استفاده از گونی‌های خالی برنج جهت پوشاندن دور حبانه (جای سفالین آب) به منظور خنک نگه داشتن آب در تابستان. استفاده از تیغ مستعمل ریش تراشی جهت درست کردن تسبیح از هسته خرما. استفاده از سیم خاردار  با درست کردن میله بافندگی جهت بافت جوراب و نخ حوله نو که سالی یک مرتبه همراه با لباس می‌دادند. جزء جزء کردن قرآن برای حفظ، به علت کمبود قرآن و زیادی تعداد علاقمندان به حفظ آن. استفاده از سیم‌های برق اضافی داخل اردوگاه جهت درست کردن المنت به منظور گرم کردن آب در زمستان برای حمام کردن افراد مریض که هیچ وقت در طول سال های اسارت، حمام اردوگاه آب گرم نداشت.

و ....

مجموعه این ابتکارات و نو آوری ها در پرتو تحریم اقتصادی اسرا توسط دشمن به دست آمده بود. فعل ما می توانین در اسارت بارها صرف شد. اسرای با همت ایرانی نشان دادند که در اوج فشارهای معیشتی و مادی دشمن، مانعی برای رشد و دستیابی خود به آن چه که نیاز دارند، نمی بینند.

راوی: روحانی آزاده، سید احمد رسولی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

توپ و نامردی!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۶:۵۹ ب.ظ

می گوید: فوتبال قواعد خودش را دارد. خطای عمد یکی از واقعیت های فوتبال است. این که وقتی می بینی ممکن است حریف به تیمت گل بزند و نتیجه برایتان به شکست منتهی شود، خوب چاره ای نیست جز این که بزنی پای طرف را یا هلش بدهی و خلاصه یک جوری بیندازی اش زمین که نتواند دروازه تان را نشانه برود. این کار یعنی هوش فوتبالی! همه جای دنیا در مستطیل سبز رنگ همین اتفاق می افتد و اصلاً چیز عجیبی نیست! توصیه مربی هاست و گزارشگرها هم تحسین می کنند و تماشاگران نیز تشویق.

می دانید منظورش چیست؟ همان که می گویند هدف، وسیله را توجیه می کند! یعنی اخلاق، هیچ؛ جوانمردی، هیچ؛ دین و فرهنگ و شخصیت و عدالت و شرافت، هیچ؛ مهم این است که شما برنده بشوی!

انگار نه انگار که فوتبال فقط یک بازی است. انگار نه انگار که قرار نیست فرهنگ ما متأثر از فرهنگ همه دنیا باشد. همه دنیا خیلی کارهای دیگر هم می کنند، پس ما هم؟!!

یادش به خیر فرهنگ پهلوانی و مردانگی ورزش های سنتی. طرف می دید حریفش از ناحیه یک دست دچار مشکل است، او هم یک دستی کشتی می گرفت. سعی می کرد به نقطه آسیب دیده حریف فشار نیاورد و ... چقدر تاریخ ورزش های پهلوانی ما مملو از این خلق و خوی انسانی است و چقدر یک فرهنگ مهاجم می تواند زیر ساخت های ادب و فرهنگ و اخلاق یک سرزمین را تحت الشعاع قرار بدهد.

بیخود نیست پیرامون بعضی ورزش ها ده ها مورد حواشی تلخ و ناگوار شکل می گیرد. عادی شدن نامردی و خطا و تخلف در یک ورزش، تسری و تعمیم فرهنگ خودخواهی و طغیانگری و زیاده خواهی و ناسازگاری است که ورای مستطیل سبز و حتی فراتر از صندلی های چند ده هزار نفری استادیوم فوتبال، روح و روان علاقمندان آن را نیز ناخواسته با بی اخلاقی و هنجارشکنی عجین می سازد.

هنر و ورزش و رسانه و هر آن پدیده انسانی که در غربال فرهنگ فاخر ایران و اسلام، تصفیه و زلال نشود، ممکن است ابزار آسیب زای ضد اخلاقی تلقی شده و سبک زندگی سالم و فطری بشر را به سبک زندگی غریزه محوری و خودکامگی و منعفت طلبی سوق بدهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خواب غفلت هم انگار لذت دارد!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۳۱ ب.ظ

بارها در سواحل دریای خزر شاهد ناهنجاری های اخلاقی، کشف حجاب و ... بوده ام. موضوع را به اطلاع مسئولان مختلف استان مازندران نیز رسانده ام. اتفاق خاصی هم نیفتاد.

ساعاتی است که به همت فعالان فضای مجازی، ناهنجاری اخلاقی در یکی از تفرجگاه های مازندران در صدر اخبار قرار گرفته و مسئولان را وادار به واکنش نموده است.

شکر خدا هیچ وقت از این صحنه های ناهنجار عکس و فیلمی تهیه نکردم که مورد تعقیب قرار بگیرم! اما از مسئولانی که مصمم به برخورد با انتشار دهندگان و به عبارتی معترضان وضع بدحجابی و مفاسد علنی هستند تقاضا دارم گوش مدیران انتظامی و اطلاعاتی و قضایی را هم که نسبت به گزارش های متعدد دلسوزان بی اعتنایی نشان داده اند، بپیچانند.

این که نمی شود به گزارش های مخفی، ترتیب اثر ندهیم، از گزارش های علنی هم شاکی باشیم بعد ادعا کنیم که در مبارزه با مفاسد اجتماعی عزم راسخ داریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ما و هدیه تهرانی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۳۳ ق.ظ

به هدیه ای که از دست محمد تهرانی می گرفتیم می گفتیم: هدیه تهرانی!

نه دکتر بود نه مهندس نه روحانی و طلبه و معلم و ... مدتی پیاز و سیب زمینی می فروخت. گاهی با صدای غرّایش وسط پنج شنبه بازار فریاد می زد: ماهی! ماهی! مدتی هم شوفر کامیون بود.

بعد از همان درآمد اندکی که از عرق جبین و بساط جمع و جورش به دست می آورد کتاب می خرید و به طلاب و دانشجویان و علاقمندان هدیه می داد. بابت عشقی که به محمد تقی فلسفی داشت و می ترسید نسل جدید طلاب این خطیب بی مثال را به فراموشی بسپارند، کتاب های مختلف آن مرحوم را خریداری می کرد و به شرط مطالعه به طلاب و روحانیون هدیه می داد.

شاید برایتان جالب باشد که بدانید او بانی مراسم یادبود مرحوم فلسفی در شهرستان بابل گردید و با بضاعت اندک خودش از مردم به صرف شام پذیرایی کرد.

برای مراسم شب خاطره شهدا و برنامه های ارزشی کم نمی گذاشت و در حد خودش سهیم می شد. قدر رسانه "زبان" را می دانست و این نعمت الهی را صدقه جاریه ای در وقف آرمان های اسلام و انقلاب درآورده بود. امکان نداشت کسی با او همنشین شود و با بهانه یا بی بهانه خاطره ای از شهدا و پیامی از گفتارشان را از زبان او نشنود.

خلاصه، سرتان را درد نیاورم! آدم فرهنگی بودن ربطی به شغل و مدرک و جایگاه افراد ندارد. ممکن است یک آدم تحصیل کرده اصلاً کار فرهنگی را نشناسد ممکن است یک راننده کامیون و دستفروش بازار، دغدغه فرهنگ با تار و پود وجودش عجین شده باشد.

رحمت الله علیه. امشب نماز لیلةالدفن را به یاد این بسیجی دلداده خمینی فراموش نکنید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

محمد تهرانی هم رفت

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۰۵ ق.ظ


محمد تهرانی به رحمت خدا رفت. مردی که سراسر وجودش یادگار جبهه ها بود. می گویم سراسر وجودش چون از عمق جان به شهدا و راه شهدا عشق می ورزید، زبانش رسانه انقلاب بود و حنجره غرّایش، بلندگوی شعائر اسلام.

چیزی از مال دنیا نخواست و نداشت و همان قدر سهمی از دنیا هم که به او رسید را خرج شهدا و دین و فرهنگ و ... می کرد.

می گویم یادگار جبهه ها چون دفاع مقدس را فقط یکی از عرصه های مبارزه با ظلم می دانست. از نبرد با دستگاه ستمشاهی تا امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مسئولینی که قدر دان خون شهدا نبودند، جبهه نبرد این مجاهد فی سبیل الله بود.

برای شادی روح این مرد بزرگ و همنفس و یار جدا ناشدنی شهدا، فاتحه ای نثار کنید.


  • سیدحمید مشتاقی نیا

باز هم شورای شهر بابل خبرساز شد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۱۴ ق.ظ

درباره شکایت شورای اسلامی! شهر بابل از یکی از ائمه جماعات شهر، به درخواست این روحانی انقلابی که از اساتید زبده و موفق دانشگاه نیز هست تا کنون چیزی ننوشته و از دوستان نیز درخواست خویشتنداری داشته ام.

با چند تن از اعضای شورا در این خصوص صحبتی شد و حرفهایی رد و بدل گردید. آقای ابوالحسنی رئیس شورا که انسان شریفی است و از سر خوش قلبی، سپر بلای چند عضو مجرم شورا قرار گرفته،، قول مساعد داد که در شنبه آتی، موضوع شکایت را در جلسه ای با آن روحانی بسیجی خاتمه بدهد.

قرار شده است دوستان عزیزی که تا کنون خویشتن داری نشان داده اند در صورت عدم انصراف شورا از طرح شکایت، یک بار دیگر پرونده شورای بابل را به صدر اخبار رسانه های مجازی بازگردانند.

در مورد اصرار دوستان مبنی بر تشکیل تجمع اعتراضی در حمایت از روحانی انقلابی همچنان معتقد هستم که رویکرد و مطالبه این تجمع باید معطوف به "انحلال شورا" باشد.

متأسفانه اطاله دادرسی و صدور حکم خاطیان شورا که آبروی شهر دارالمومنین را نزد ایرانیان سراسر جهان مورد هجو و تمسخر قرار داده اند باعث شده که بعضی از این عناصر مفسد توهّم بی گناهی پیدا نموده و ژست طلبکار به خود بگیرند.

اگر دستگاه قضا حساسیت موضوع رسوایی شورای شهر را لااقل بنا بر تأکید علما و امامان جمعه شهرستان درک می کرد و در صدور حکم مجازات مجرمین سرعت عمل نشان می داد شاهد انتقام گیری خاطیان از نیروهای انقلاب نبودیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

روحی جان سلام!!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۰۰ ب.ظ


دل امام همواره برای اسرا می‌تپید. گاهی اسرایی که به صلیب سرخ دسترسی داشته‌اند، برای عرض ارادت و تقویت روحیه خود به طور محرمانه نامه‌هایی را خطاب به حضرت امام می‌فرستادند. گاهی امام نیز در مقابل به صورت محرمانه در چند سطر به دل‌جویی از اسرا می‌پرداخت که روحی دوباره در کالبد اسرا می‌دمید. این نامه‌ها سندی دال بر عمق دلدادگی یاران جبهه حق با پیر مرادشان است.

متن پیش رو، نامه بسیار جالب رزمنده اسیری است که حاوی رمزها و اشاراتی بوده که ضمن بیان مقصود خود، خطاب به معمار فرزانه انقلاب، امکان کشف آن را به حداقل رسانده است. در قسمت مربوطه به مشخصات فرستند و گیرنده نامه، بر روی فرم‌های «صلیب سرخ جهانی» چنین مرقوم گردید: فرستنده: «علی ابوالقاسمی»، فرزند عبدالحسین، عراق، اردوگاه عنبر، اتاق 23؛ گیرنده: یزدی، قم، خیابان حضرتی، خیابان حجّت، منزل آقای یزدی، آقای روحی جان ملاحظه فرمایید.

نامه علی ابوالقاسمی (خدامانده)، اسیر در عراق، اردوگاه عنبر

«بسم الله الرحمن الرحیم»

خدمت سرور گرام و عزیزم روحی[1]‌جان سلام عرض می‌کنم و انشاءالله که در پناه امام زمان در سلامتی کامل به سر ببرید. اگر از احوال این حقیر جویا باشید، بحمدالله سلامتی برقرار و تنها غم و اندوه جانگداز ما، دوری از شما عزیز است که خداوند تبارک را به مقرّبانش قسم می‌دهم که هر چه زودتر نعمت دست‌بوسی شما را نصیب ما کند. به هر حال روحی جان! روحم برایت در حال پرواز است، حدود دو سال است که هیچ خبری از شما ندارم و شما خوب می‌دانید که احتیاج به پند و اندرزهای شما دارم. شما ما را از این نعمت بی‌بهره نفرمایید. امیدوارم در نامه‌هایتان از «میهن» بنویسید که چه‌کار می‌کند و با کسی رابطه برقرار کرده و زمین‌ها را چه می‌کارد و کارش با «حسین خرکچی»[2] به کجا رسید؟! شنیدم یه بار حسابی داغونش کردی،[3] به هر حال منتظر دعاهای خیر شما هستم و امیدوارم که ما را در دعاهای شب جمعه و شب چهارشنبه در جمکران[4] و محافل فراموش نکنید. از قول این‌جانب به «عمو حسین وزیری»[5] و «اکبر مجلسی»[6] و «حسین‌علی»[7] و «مشهدی احمد»[8] و برادر بسیار عزیزم «سید علی»[9] و خانواده و «اکبرآقا»[10] و خانواده [شنیدم که چند وقت پیش به گردشی به خارج رفته بود، چه سوغاتی آورده؟][11]سلام خیلی‌خیلی برسانید و حتماً منتظر جواب نامه‌های شما هستیم، از راه دور صورتت را غرق بوسه می‌کنم.[12]

27/7/64 فرزند کوچک شما ـ علی خدامانده

پاسخ حضرت امام (ره)

«بسمه تعالی»

برادر عزیزم! از سلامت شما خوشحال و از خداوند تعالی خواستارم به زودی به وطن خود مراجعت نمایید، قلم من قاصر است که از دلاوری و بزرگواری شما عزیزان قدردانی نمایم، امید است از دعای خیر برای همه شماها غفلت نکنم.

والسلام علیکم

عبد درگاه خدا



[1]. حضرت روح‌الله را با عنوان «روحی» مورد خطاب قرار داده است که به معنای «روح من بوده» و مستفاد از شعار معروف «روح منی خمینی، بت‌شکنی خمینی» می‌باشد.

[2]. صدام حسین.

[3]. اسرا از پیروزی‌های لشکر اسلام در جبهه‌ها به نحوی مطلع می‌شدند.

[4]. منظور جماران است.

[5]. آقای میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت.

[6]. آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی.

[7]. آقای حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان.

[8]. آقای سید احمد خمینی.

[9]. آیت‌الله سید‌علی خامنه‌ای، رئیس جمهور وقت.

[10]. آقای علی‌اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه.

[11]. اشاره به یکی از مسافرت‌های آقای ولایتی به خارج از کشور.

[12]. منبع: صحیفه امام، ج19، ص416.


  • سیدحمید مشتاقی نیا

تبریک و هشدار به یک دوست!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۳۱ ب.ظ

لحظاتی پس از آن که خبر رسمی انتصاب مرتضی عمرانی به معاونت فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و ... شهرداری بابل را خواندم یک پیام کوتاه برایش ارسال کردم: "به قتلگاه خودت خوش آمدی"!

عمرانی تجربه مدیریت های استانی و کشوری را دارد و بابل را خوب می شناسد. سبقه و صبغه طلبگی او انتظارات را نسبت به رویکرد معرفتی وی در تعهد به آرمان های انقلاب و اسلام افزایش می دهد. او که برای علاج فرزند و به توصیه اطباء، عطای تهران و موسسه تنظیم نشر آثار امام را به لقایش بخشید و بار بست و به بارفروش آمد و از قضا در سالگرد ارتحال آن پیر سفرکرده، بر کرسی معاونت شهردار جلوس نمود، نیک بهتر از این قلم می داند که وارد شهر حاشیه ها گردیده و حواسش را لااقل باید نسبت به آنهایی که ورد رکوع و سجود شبانه روزشان ذکر "یاغفار" است حسابی جمع کند.

البته فارغ از انتقادات به جا نسبت به مدیریت شهرداری، رویکرد فرهنگی مجتبی حکیم تا این لحظه در مجموع به دور از آسیب های پیشین بوده است. به خصوص دست ردی که او بر سینه بعضی لانه وران فتنه در یک جشنواره بومی نما اما بیگانه پرست زد و با صراحت اعلام کرد که: "شهرداری عابر بانک سایر نهادها نیست"، پیامی روشن بود برای نهنگ های عنبر که جز به قلع و قمع ارزش های دین و انقلاب آنهم با بودجه بیت المال سیراب نخواهند شد و کار فرهنگی را جز در رقص و اختلاط و ساز و آواز و هرزگی معنا نخواهند کرد.

اما

مرتضی عمرانی، مرتضی حسینی نیست که فامیل کسی باشد و دم به ساعت ولو بخاطر نصب دو تکه پارچه، لوح تقدیر برایش صادر شود.

رویکردهای فرهنگی شورا در این سالها چهار پنج دهه ای از انقلاب عقب بوده است. تشکل های مشکوک به ظاهر مستقل هنری و فرهنگی که کمر به هدم ارزش ها و عادی سازی گناه و طغیان بسته اند همواره مورد حمایت بعضی عناصر معلوم الحال نفوذی و شیطان صفت قرار داشته اند.

این شورا که به تازگی برای تقابل با نیروهای خط مقدمی انقلاب به تحریک فردی رسوا، شمشیر را از رو بسته و گمان می کند با پرونده سازی برای منتقدان می تواند آبروی از دست رفته خود را بازستاند گویا هوس آن دارد که با موج جدیدی از تقابل فرزندان انقلاب مواجه گردیده و یکبار دیگر خوشنامی بعضی از عناصر آن در اذهان عموم زنده شود!

از سوی دیگر، نیروهای فعال عرصه انقلاب نیز با شناخت کافی نسبت به ماهیت تغییرناپذیر و خودباخته بعضی افراد و گروه ها قرار است که دیگر در مقابل تک های ضد فرهنگی منافقین نقاب دار در حساسیت زدایی نسبت به باورهای دینی سکوت نکرده و به مقابله به مثل بپردازند.

مرتضی عمرانی اگر "توفیق" را با جهان بینی توحیدی تعریف نموده و رضای خدا را بر رضای از مابهتران صاحب جیب و میز ترجیح بدهد می تواند کارنامه ای نیک نیز از خود برجای گذاشته و با حرکت در مسیر فرهنگی مورد تأکید مقام معظم رهبری مبنی بر ضرورت تقویت جبهه فرهنگی انقلاب، منشأ برکت باشد و عاقبت به خیر شود و اگر نه، راقم این سطور فارغ از هر نوع رفاقت و نان و نمک و مراوده و ... اول کسی خواهد بود که بی تعارف در برابرش قد علم میکند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نعل وارونه!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۸، ۰۷:۲۶ ب.ظ

شما از برکت وجود مراجع و علما بود که یاد گرفتید امام زمانی هست که باید منتظرش بود و انتظارش آدابی دارد و برای تحقق آن باید مرد عمل بود و با فسق و فجور به ستیز برخاست و ...

حالا می گویید برای رفع موانع ظهور و تمهید مقدمات قیام حضرت باید از اطاعت علما و روحانیت و مراجع دست برداشت و اصلاً همین مراجع بزرگ ترین دشمن حضرت هستند که باید به حذفشان اقدام نمود و ... انگار نه انگار که قرار بود در حوادث الواقعه، رجوعمان به جانشینان و حجت های صاحب الامر عج باشد و ...

جل الخالق! هنر دشمن همین است که جای جلاد و شهید را عوض کند؛ اما بپذیرید که بلاهت شما هم در این تغییر و جا به جایی بی تأثیر نیست.

مدعیان کاذب یمانی اگر در این سالهای هیاهو و غوغا گری، هیچ دستاوردی نداشته باشند جز این که عده ای ساده لوح را به اسم انتظار و آمادگی ظهور، از گرد شمع وجود مراجع تقلید که اساس فقه و آموزه های دین به علم و بیان و فهم آنان وابسته است، بربایند بس مأموریتی سترگ را به سرانجام رسانده اند.

شما عدالت را از علی آموختید و بعد علی را مقابل عدالت می دانید!

مگر سال 61 هجری نیز عده ای مسلمان، حسین را که رهرو رسول خدا بود و سلامت و عدالت و شریعت را عیار حاکمیت اسلامی می دانست، خارج از دین حق ننامیده و یزید خون آشام میمون باز و سگ باز و شراب خوار را جانشین راستین رسول خدا لقب ندادند؟!

دین منهای عقل، قتلگاه حقیقت است و لابد ائمه ما چیزی می دانستند که ارزش یکساعت تفکر را برتر از سال ها عبادت برشمرده اند. مطهری و مفتح و هاشمی نژاد و ... امام جمعه شهید کازرون، دشمن اسلام و مانع ظهور و مصداق باطل هستند؛ اما مفسدان و فسّاق و غارتگران و زورگویان و ... خدشه ای به عقاید شما وارد نمی سازند؟

اگر علما نباشند (آنهم درست از نوع انقلابی) مردم امام زمان را بهتر می شناسند؟! احساس نمی کنید با اسرائیل و انگلیس و آمریکا هم داستان شده اید؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قرض الحسنه و زن دوم!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۳۸ ب.ظ

یک صندوق قرض الحسنه ورشکست شده بود؛ عده ای گفتند: دیدید! بدون ربا و نزول و کارمزد و ... نمی شود بانک داری کرد؟ 

مشکل اما جای دیگری بود. متولیان صندوق اگر همه موجودی را به گردش وام نینداخته و بخشی را طبق روال، سرمایه گذاری می کردند، چنین نمی شد و ...

موضوع قتل همسر دوم نجفی، فارغ از مجموعه حواشی آن، دستاویزی شد برای عده ای که بگویند: پس ازدواج مجدد اشتباه ست و ...

بگذارید اول توضیح بدهم که بنده بنا بر شرایط شغلی، روحی و ... ازدواج مجدد را بر خودم حرام می دانم. این را همین اول گفتم که کسی دنبال حاشیه سازی نباشد. البته این نسخه را به دیگران تجویز نمی کنم.

از نظر اسلام مردی که شرایط روحی و مالی و شخصیتی و خانوادگی لازم را برای ازدواج مجدد داراست می تواند چند همسر را اختیار کند. این چند همسری در صورتی که مقدمات عدل و عقل آن رعایت شود، با توجه به خیل بانوان مسن و مطلقه و بیوه و ... و آمار تکان دهنده تجرد نسوان، راه علاجی برای رفع یکی از معضلات دردناک اجتماعی است.

من افرادی رامی شناسم که با رضایت همسر اول و با توجه به بضاعت مالی و توان روحی خود اقدام به ازدواج مجدد نموده و بسیار زندگی شیرین و موفقی هم دارند.

نه با یک خطا نه با یک درخشش، حکم کلی ندهیم. افراد و شرایطشان با هم تفاوت دارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حکومت در قلب دشمن!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۵۸ ق.ظ

حجت‌الاسلام علی‌اصغر صالح‌آبادی از آزادگان سرافراز سبزواری است که در دوران اسارت، تجربیات بسیاری را در کنار مرحوم ابوترابی کسب کرده است. ایشان پس از اسارت، داماد خانواده ابوترابی گردید و هم‌اکنون در شهر مقدس قم به فعالیت‌های علمی و اجتماعی اشتغال دارد. حجت‌الاسلام صالح‌آبادی در خصوص بعضی از ویژگی‌های مرحوم ابوترابی در دوران اسارت چنین می‌گوید: «ابوترابی به آنچه که می‌گفت، عمل‌ می‌کرد. تقوا و عبادت او به دل همگان می‌نشست. رفتارش با اسرا بسیار دوستانه بود. او با محبت‌های خود در قلب همگان حاکم می‌شد تا جایی که توانست بسیاری از اسرایی را که به دلیل فشارهای دوران اسارت و ضعف ایمان دچار تزلزل شده بودند، به جمع نیروهای‌ انقلاب بازگرداند. تدبیر ابوترابی کمک شایانی در حفظ وحدت و سلامت اسرا می‌نمود. اگرچه مرحوم ابوترابی شکنجه‌های بسیاری را تحمل کرد، اما به مرور بسیاری از سربازان بعثی و نیروهای وابسته به صلیب سرخ به شخصیت او علاقمند شدند و احترام ویژه‌ای برای ایشان قائل گردیدند.

شاید بتوان سلوک اجتماعی او در دوران اسارت را این‌گونه بیان کرد که می‌دید هر جا که مشکلی هست، آن‌جا حاضر می‌شد و سعی می‌کرد خلأهای موجود را با معنویت و محبت خود جبران نماید. او شبکه‌ای از مدیریت و رهبری را در اردوگاه‌هایی که حضور می‌یافت، تشکیل داده بود و حتی پس از آنکه از اردوگاه منتقل می‌شد، فردی را به عنوان جانشین خود برای هدایت فکری، مذهبی و سیاسی اسرا انتخاب می‌کرد. توصیه‌ها و نگاه مدبّرانه او به مقوله اسارت، باعث کنترل افراط‌ها و تفریط‌ها می‌گردید. رویکرد مدیریتی مرحوم ابوترابی توسط اسرایی که به اردوگاه‌های دیگر منتقل می‌شدند، در بین بسیاری دیگر از آزادگان نشر پیدا می‌کرد که بزرگ‌ترین ثمره آن، حفظ و تقویت سلامت اعتقادی و روانی اسرا بود. گاهی از برخی سربازان عراقی که تحت تأثیر اخلاق و رفتار انسانی حاج آقا ابوترابی قرار گرفته بودند، شنیده می‌شد که می‌گفتند اگر خمینی هم این‌گونه باشد، ما به او ایمان می‌آوریم. حاج آقا در پاسخ آنها می‌گفت: من یک شاگرد کوچک در مکتب امام خمینی هستم. شما او را ببینید چه خواهید گفت!»

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زندگی باید کرد

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۴۳ ق.ظ

آدم اسیر دست دشمن باشد، نداند سرنوشتش چه می شود، از کمترین امکانات مادی برخوردار باشد، جای تنگ و زندگی سخت و غذای کم و دارو و درمان ناچیز و دوری از خانواده و خشونت دشمن و ... همه اینها ممکن است هر انسانی را از پا درآورده و دچار افسردگی و بیماری کند. وضعیت اسرای ایرانی در عراق این گونه بود؛ اما جالب است که نه تنها کمتر کسی دچار ناامیدی و انزوا می شد، بلکه اغلب اسرا با روحیه ای پرنشاط امور روزمره خود را با ورزش و درس و فعالیت های هنری و خلاقیت و ... می گذراندند و بی توجه به خلأهای مادی، با انگیزه و پرتلاش به آینده امیدوار بودند:

«دوست اهوازی ما مرحوم ابراهیم محمدیان می‌گفت: من هر روز دچار کمبود وقت می‌شوم. اگر خدا 24 ساعت شبانه روز را به 25 ساعت تبدیل کند، من برای آن یک ساعت هم برنامه دارم.»1

همت ستودنی آزادگان در استفاده از موقعیت‌ها از این تفکر عمیق سرچشمه می‌گرفت: «مرحوم ابوترابی به اسرا القا می‌کرد که شما باید تمام هم و غم و برنامه‌ریزی‌هایتان به گونه‌ای باشد که وقتی به کشور جمهوری اسلامی ایران برگشتید، عنصری شاد و با روحیه‌ای بالا و توانمند باشید.»2

تعمیم این روحیه می تواند زندگی فردی و اجتماعی انسان را متحول ساخته و افقی روشن از رشد و بالندگی کشور را رقم بزند.

1. صبح دوکوهه، ویژه نامه‌ی آزادگان، ص 3، حجت‌الاسلام صالح آبادی.

 2 .ماهنامه‌ سبز سرخ، شماره‌ی 66، ص 55، آزاده حسین ربیعی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درباره حواشی اخیر اردوگاه اصولگرایان بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۳۹ ب.ظ

این متن ممکن است باعث رنجش خاطر بعضی از دوستان شود.

تشتت آراء و آشفتگی روانی در بدنه اصولگرایان بابل از مدتها قبل قابل پیش بینی بود و تذکر لازم هم به صورت مکتوب بیان شد. جلسات ناهماهنگ در ماه مبارک رمضان منجر به انتشار دغدغه های دلسوزان این طیف در سطح رسانه ها گردید و این آشفتگی را غیرقابل انکار ساخت.

نخستین وجه از این آشفتگی را باید در بی اعتمادی نسبت به بعضی از تصمیم سازان پیدا و پنهان جریان اصولگرایی دانست و وجه دوم را در نارضایتی از رفتارهای نامزدهای مطرح.

پرده اول:

1- در انتخابات مجلس 1390، به رغم اصرار اکثریت بدنه اصولگرایی در معرفی و حمایت از دو نامزد، با اصرار "یک نفر" فهرست انتخاباتی اصولگرایان در معرفی و حمایت از حجت الاسلام ناصری، منحصر ماند. برخلاف تصور عموم، "یک نفر" مخالف حمایت رسمی از جناب آقای مومنی بود و جالب آن که به شهادت بعضی از بزرگان، در جلسات خصوصی و درگوشی،  حسین نیازآذری مورد حمایت قرار می گرفت که البته افشای این حرکت زیگزاگ، فارغ از تبعاتی که به همراه داشت، شتاب آن را گرفت. دیگر همه فهمیده اند که ظاهر و باطن بعضی آقایان به رغم تکرار قسم والله و بالله و تالله، یکی نیست.

برای همین اکنون با توجه به بعضی دلبری های مشهود و چینش مهره های ستادی در سیستم شهرداری، نمی توان ادعای بی طرفی بعضی حضرات در رابطه با کاندیداتوری اردشیر بیژنی را نیز به راحتی باور نمود.

2- در انتخابات مجلس 1394، اکثریت طیف اصولگرا، حمایت از سعادتی و مومنی را در رقابت با اصلاح طلبان و طیف خاکستری لازم می دانستند. برخلاف نظر اکثریت، نام سعادتی از فهرست حذف شد و درگیری انتخاباتی نامبارک و ناگواری بین بدنه اصولگرایان به خصوص در فضای مجازی شکل گرفت که نتیجه محتوم آن شکست اردوگاه اصولگرایان بود.

برای همین اکنون با توجه به بعضی قراین تصویری، نمی توان اصرار "یک نفر" را در گنجاندن حجت الاسلام ناصری در قاب دوربین های خبری به منزله بی طرفی او در صورت کاندیداتوری ایشان دانست.

3- در مرحله دوم انتخابات قبلی مجلس، حمایت از حسین نیازآذری در مقابل همت طاهرنژاد اتفاق عجیبی نبود؛ اما عجیب این جا بود که بعضی از اصولگرایان در حرکتی شتابزده، نیازآذری را در بیانیه خود "حامل ارزش های ایثار و شهادت" لقب دادند که نشان از رویکردهای پشت پرده آنان داشت.

الغرض؛ ناتوانی در ارائه لیست واحد و ایجاد اجماع بین نامزدهای متعدد اصولگرایان در انتخابات قبل را نمی توان نادیده گرفت.

پرده دوم:

1- حجت الاسلام ناصری زحمات بسیاری در طول نمایندگی خود در مجلس کشیده است؛ اما رودربایستی خاص وی با باند تمامیت خواه علی لاریجانی، باعث سکوت وی در خیانت برجام شد. حجت الاسلام در ماجرای زیان بار برجام نتوانست نمایندگی جریان فکری انقلاب اسلامی را برعهده گرفته و هنوز نیز از اشتباه خود ابراز ندامت نداشته است.

2- سردار سعادتی رزمنده ای فعال و دلسوز است؛ اما بعضی رفتارهای احساسی وی در شأن یک مدیر پخته و با تجربه نیست. حلقه مشاورین این سردار گرانقدر نباید محصور در چند پاسدار بزرگوار بازنشسته و بیکار باقی مانده و ذهن ایشان از فرآورده های گفتمانی جریان انقلاب عقب بماند.

3- جناب آقای مومنی، انسان پاک و بی حاشیه ای است که بیانیه اخیر وی نشان از شهامت ایشان در بیان مواضع دارد. این برادر بزرگوار به هر دلیل هنوز نتوانسته ارتباط متقنی با جریان انقلابی شهر برقرار نماید. حضور مستمر وی در صحنه های سیاسی بعد از انتخابات می توانست جایگاه او را از یک شخصیت صرفا انتخاباتی به پدیده ای سیاسی و جریان ساز تبدیل نماید.

4- آقای کریمی فیروزجایی جوانی خوش آتیه بود؛ اما به نظر آن قدری دشمن دارد که تأیید صلاحیتش همچنان دور از ذهن به نظر برسد؛ اما تأیید صلاحیت وی ممکن است اتحاد و قیام نیروهای منتقد به جریان مدیریت شهر را در پی داشته باشد.

5- آقای حسن نتاج برادری دوست داشتنی و متدین است؛ همین! در تمام این سال ها همچنان منتظر یک موضع انقلابی او در فراز و نشیب های سیاسی و ارزشی شهر و استان و کشور مانده ایم. از این سکوت مطول و نگران کننده بیم آن می رود که جنابشان در صحنه های سخت نیز حاضر به پرداخت هزینه برای دفاع از حریم ارزش ها نباشد.

6- اردشیر بیژنی، نقاط برجسته و هم ضعف هایی در گذشته کاری خود دارد. نکته این جاست که خودش نیز هیچ گاه داعیه اصولگرایی نداشته است. وی به همان میزان که با بعضی چهره های اصولگرا ارتباط گرفت و در مناصب اداری و داد و ستدهای اقتصادی، حالی به آنها داد با چهره های اصلاح طلب نیز چنین نمود و ... خسارت های فرهنگی دوران تصدی وی و حامیانش به جریان انقلاب و تقویت گروه های خودباخته فرهنگی، احیای چهره های مریض فتنه و ... از ذهن فعالان انقلابی شهر زدودنی نیست. بیژنی در خوش بینانه ترین حالت، نیازآذری شماره دو است که جهت گیری های سیاسی وی بر اساس مصالح فردی و گعده ای متغیر بوده و در بزنگاه ها نمی تواند نمایندگی جریان فکری انقلاب را برعهده داشته باشد.

حضور احتمالی وی در فهرست انتخاباتی اصولگرایان، مواجهه ای تاریخی بین جوانان انقلابی با سر دسته های منفعت طلب این جریان را رقم خواهد زد و درسی فراموش ناشدنی به یقه سفیدها و اصحاب جیب و میز و مقام خواهد داد.

7- جناب آقای شفقت در صورت حضور در صحنه انتخابات راه دشواری در پیش داشته و ممکن است به همان سرنوشتی مبتلا شود که جناب آقای مومنی در این چند دور از انتخابات به آن دچار شده است.

8- سردار آراییان از مفاخر ایثار و شهادت است که هیچ پایگاه اجتماعی قابل اعتنایی جز در محدوده بابلکنار نداشته و در بیان تفکرات سیاسی خود و برقراری رابطه با بدنه اصولگرایی تا کنون ناتوان بوده است. به عبارت دیگر در حال حاضر شانسی برای توفیق وی قابل تصور نیست.

الغرض؛ انتخاب نامزد اصولگرا بر نامزد اصلاح طلب (با فرض سلامت نفس) رجحان دارد. بی تدبیری دولت در کنترل اوضاع اقتصادی کشور ثابت کرد رأی به اصلاح طلبان خواسته یا ناخواسته خیانت به ایران و مردم است. با این وصف اما فاصله چهره های مطرح اصولگرا با ایده آل های انقلاب و نگرانی از بعضی ضعف ها مانع از حضور با نشاط و پرانگیزه بدنه جوان و قدرتمند اصولگرا در عرصه رقابت ها خواهد شد. صرف تعدد این حجم از نامزدهای نمایندگی نیز احتمال شکست این جریان را تقویت می نماید.

پیشنهاد:

1- در وهله نخست پیشنهاد می شود جریان اصولگرایی با دل کندن از چهره های سنتی و تکراری و دعوت از شخصیت هایی بدیع و منحصر به فرد مانند دکتر سید محمود نبویان که توانایی موج سازی تبلیغاتی را داشته و در گفتمان علمی و حماسی انقلاب پیشرو هستند، صحنه رقابت را در اختیار بگیرد.

2- در صورت عدم اقبال به پیشنهاد فوق، بزرگان تأثیرگذار جریان اصولگرا با پرهیز از بعضی دلبری های پشت پرده و چشم پوشی از منافع خاص به دیدگاه بدنه اصولگرایان احترام بگذارند. موج اخیر رسانه ای دلسوزان ارزشی شهر نشان داد این طیف دیگر در قبال تحمیل نامزدهای نامعتبر سکوت نخواهد کرد. به طور صریح باید گفت کسی که قرار است نخ تسبیح و عنصر ایجاد وحدت باشد نباید با خود رأیی به عامل تفرقه و تقابل نیروها تبدیل شود.

3- شهرستان بابل هفت امام جمعه دارد و دستیابی به وحدت رویه، دستکم نیازمند اعتبار بخشی دیدگاه هر هفت نفر است. شما نمی توانید امام جمعه یک منطقه را در تصمیم گیری ها به حساب نیاورید؛ اما از مردم و علاقمندان وی در آن منطقه انتظار حمایت از نامزد مدّ نظر خودتان را داشته باشید.

4- نامزدهای مطرح فعلی جریان اصولگرا با پرهیز از سیاست زدگی و مصلحت بینی های تبلیغاتی، موضع شفاف خود در خصوص مسائل کشور را به صراحت بیان کنند. این صراحت لهجه اعتماد نیروهای انقلابی را برانگیخته و از نظر تبلیغاتی نیز موجی اجتماعی را به نفعشان رقم خواهد زد. مردم از عملکرد دولت خسته اند و شهامت نامزدهای اصولگرا در نقد رویکردهای منفعلانه دولت و جریان های موازی، حرف دل مردم به خصوص قشر مستضعف به حساب می آید.

5- اتحاد و همدلی و اجماع نامزدهای مطرح اصولگرا که اغلب باعث ریزش آرای یکدیگر می شوند آرزوی محالی نیست. هر چند با شرایط فعلی کمی دور از دسترس به نظر می رسد؛ اما تقویت گفتمان وحدت و همگرایی به عنوان یک مطالبه ارزشی در مجموع به نفع جریان انقلاب خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا