اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۵۰۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بابل» ثبت شده است

کوثرآباد!

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۷، ۰۴:۲۱ ب.ظ

محمدتقی سالخورده صبح ها که سوار اتوبوس سرویس سپاه می شد، با این که روی صندلی جا بود، می نشست روی برآمدگی کف اتوبوس تا آن بچه هایی که دیرتر سوار می شوند جایی برای نشستن داشته باشند.

محمد بلباسی سپرده بود اگر به کسی غذا نرسید یا خورد و سیر نشد، سری به او بزند، بعضی ها شاید گمان می کردند لابد او سهمی اضافه تر برداشته؛ اما بعدها مشخص شد محمد غذای خودش را کمی دیرتر می خورد تا اگر کسی گرسنه مانده سهمش را به او ببخشد.

همه متن ها که مقدمه نمی خواهد. گاهی باید صاف رفت سر اصل مطلب. درست مثل شهدا که بی هیچ مقدمه و حاشیه ای، صاف و مستقیم به خدا وصل شدند و نظر کردند به وجه الله.

عبدالصالح زارع را می دیدند که گاه غذای خودش را نمی خورد و کنار می گذارد. بعضی وقتها غذای اضافی دیگران را هم از دستشان می گیرد و جایی می برد. دنبالش را که گرفتند دیدند کودکان یتیم سوری را شناسایی کرده و دلش نمی آید آنها گرسنه بمانند و خودش سر سیر بر زمین بگذارد.

چقدر شهدا شبیه هم هستند. مگر حسن رجایی فر جز این بود که وقتی به او گفتند تو یک بار به سوریه رفته و مجروح شده ای، دیگر بمان و کودکان خودت را دریاب، پاسخ داد: یک روز در حومه شهر حلب، سر بریده طفلی را بالای دیوار دیدم. من چطور شاد باشم و کنار کودکانم خوش بگذارنم در حالی که کودکانی آنجا رنج مظلومیت و حرمان را به دوش می کشند؟

چقدر این گفتار شبیه کلام مصطفی چمران است که می گفت: تا زمانی که کودکی در گوشه ای از قاره آفریقا گرسنگی می کشد من چطور از ته دل شاد باشم و خنده سر بدهم؟

سید رضا ظاهر به خانواده اش عشق می ورزید و گاه تا صدایشان را نمی شنید آرام نمی شد. دل کند و گفت همه را به خدا می سپارم تا حرم عمه جانم بی پشت و پناه نماند.

علی رضا بریری هم کودکی خردسال داشت که به او عشق می ورزید. در آخرین تماس، همسرش مثل همه همسرانی که مردی در سفر دارند به او گفت: مواظب خودت باش و پاسخ شنید: تو باید خوشحال باشی که من در این مسیر قدم برداشتم. می گفت: فرض کن امروز عاشوراست و من باید از حریم زینب سلام الله دفاع کنم.

حالا برویم سر اصل مطلب!

به سوره حمد می گویند ام الکتاب. در نماز، جایگزینی برای آن نیست و حتماً باید روزی ده بار آیاتش را قرائت کنی. این سوره، اما یک دعا نیز دارد که انگار خدا آن را به ما یاد داد که بدانیم مهم ترین دعای زندگی مان همین است: اهدناالصراط المستقیم.

آیه بعد، صراط مستقیم حق را تبیین می نماید: صراط الذین انعمت علیهم. می دانید کسانی که خدا به آنها نعمت عطا کرده چه کسانی هستند؟

"وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحینَ..." نساء69

مصداق انعمت علیهم، پیامبران و شهدا و صدیقین و صلحا هستند. صراط مستقیم، راه شهداست. خدا هر روز ده بار در نمازهای واجب به ما می گوید که راه شهدا را بروید و یاد آنها را زنده نگاه دارید. ادامه آیه اما پیامی خاص را برایمان در بردارد: "وَحَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً"

چقدر شهدا، رفقای خوبی هستند! شهدا رفقای خوب خدا هستند و دوستی با آنها برای ما بهترین دوستی هاست.

ابراهیم را خلیل الرحمان لقب دادند برای آن که در دوستی اش با خدا، خللی وارد نمی شد. آنگاه که در آتش افتاد یا همسر و کودکش را در بیابان بی آب و علف به امر خدا رها ساخت و یا آن زمان که فرزندش را با دست خود به قربانگاه عشق برد تا لحظه ای که دانست وقت عروج و دیدار خداست به یاد محبوب خویش و برای رضای او خم به ابرو نیاورد.

مهدی آقاجانی از کار بیکار شده بود، روده اش را به خاطر جراحت شدید، بریدند و درد می کشید، نمی شد به جبهه برود و زخمی نشود، تیر و ترکش ها در جانش لانه کرده بود و مدتی را مجبور بود روی تخت بیمارستان یا روی ویلچر سر کند، به خاطر جنگ یا درمان یا کار برای انقلاب چاره ای نداشت جز آنکه همسر و فرزندانی که عاشقشان بود را کمتر ملاقات کند، منافقین گاه در کوچه و خیابان تعقیبش می کردند تا در فرصتی مناسب حقش را کف دستش بگذارند، بعضی خودی ها به او می گفتند افراطی، بعضی غیرخودی ها به او می رسیدند زبان به متلک و طعنه و کنایه باز می کردند و می دانستند او آدمی نیست که در مقابل هجمه به نظام و انقلاب و انقلاب سکوت کند و جوابشان را ندهد، گاه بعضی خانواده ها یقه اش را می گرفتند که تو جوان ما را تشویق کردی به جبهه برود و شهید بشود، کتک هم خورد و ... با این همه، شاد بود و نشاط داشت و ترجیع بند کلامش در مواجهه با همه مشکلات، فقط یک جمله بود: الهی رضاً برضائک ... قبل از کربلای پنج رفت بنیاد جانبازان و پرونده اش را هم معدوم کرد. او به رضا خدا راضی بود و تسلیم امرش، که جام زهر حیات روزمره دنیا را به شربت گوارای حیات طیبه حق بدل ساخت و همنشین اولیای الهی، جاودانه شد.

سیدصادق میرابراهیمی دوست داشت حتی مرگش نیز باعث بیداری دیگران باشد. نفس های آخر را که می کشید، دستی بر محاسن خضابش کشید و لبخند زد و در شمار عبادالله، راضیةً مرضیة تا جنت حق پرواز کرد.

می خواستند محمدرضا داغمه چی را از رفتن به جبهه بازدارند. به کودک خردسالش یاد دادند که شیرین زبانی کند و دل پدر را به خانه گره بزند. موقع وداع وقتی او را به دست پدر دادند، همه چیز دستگیرش شد. اشکی به گوشه چشمش نشست و گفت: فرزند من که از کودکان اباعبدالله عزیزتر و مظلوم تر نیست.

حسین بواس را هم می خواستند با همین حربه از سوریه باز دارند. گفتند: شهید بشوی سرنوشت پسرت چه می شود؟ آهی کشید و گفت: او هم خدایی دارد.

با شهدا رفیق باشیم. بهتر از آنها نصیبمان نخواهد شد که گفته اند رفیق خوب کسی است که دیدنش شما را به یاد خدا بیندازد.

محمد اسفندیاری یک مبنای فکری دارد که در اول وصیتنامه اش بیان می کند: "شما هرگز به مقام نیکوکاران و خاصّان خدا نخواهید رسید مگر انکه از آنچه دوست می دارید و بسیار محبوب است در راه خدا انفاق کنید" و جانش را کف دست می گیرد و از همه علائقش دست می کشد تا به مقام نیکوکاران برسد و در آخرین لحظات توصیه می کند: "بیشتر به فکر یتیمان باشید چون مسئولیت یتیم مسئولیت بزرگی است."

همایون مسکوب چند روز مانده به مطلع الفجر، با خودش خلوت می کرد، غذا نمی خورد و قدم می زد. می گفت: می خواهم ببینم آیا دلم با خدا صاف است و برای رضای او خالصانه به این راه آمده ام یا نه؟ از خدا می خواهم مرا به حال خودم رها نکند تا بتوانم برای اسلام و انقلاب و امام، مفید باشم. موقع عملیات، همراهانش در تله دشمن گرفتار شدند. همایون زودتر از همه بیرون زد و خودش را انداخت روی میدان مین تا راه باز شود. بعد از او شهید شامخی بود که برخاست و رفت بالای مین.

محمدزمان ولی پور سه شبانه روز بیدار بود و آرام و قرار نداشت. موقع بازگشت از خط، ماشینی آمد و درست زیر پای او ترمز کرد، همه دویدند اما او ایستاد و گفت شاید کسی از من خسته تر باشد. خمپاره ای از راه رسید، همان که پیش تر گفته بود خوابش را دیده که رویش حک شده: محمد زمان ولی پور، آمد نشست زیر پای محمدزمان و او را آسمانی کرد. تا بدانیم صدق این حدیث نبوی را که در آخرالزمان، شهادت، بهترین های امت مرا جدا می کند.

مهدی نصیرایی با موقعیتی که داشت می توانست در شهر برای خودش میز و صندلی و پست و مقامی دست و پا کند؛ اما ترجیح داد به خط بزند. شب قبل از شهادتش سپرد که به بسیجی های نسل های بعد بگویید دنیا نتوانست مهدی را از خدا جدا کند.

رحمان شکوهی از جهاد در راه خدا خسته نمی شد. در وصیتنامه اش نوشت: "با یاد امام فریاد الله اکبرم را رساتر می کنم و بر سر فراعنه و طاغوت های زمان فریاد می زنم که ای نابخردان بدانید تشیّع همیشه امامش پرخروش و فریادش کوبنده است و شیعه همیشه امام فریادگرش را در می یابد."

برادرش مصطفی نیز در وصیتامه اش نوشت: "آخرین کلام ما آخرین قطره خون ماست که در راه اسلام ریخته می شود."

سید جواد اسدی، وسط مراسم خواستگاری، بی هیچ رودربایستی گفت: وقت اذان شده، بهتر است نماز اول وقت را از دست ندهیم. خودش قامت بست و بقیه پشت سرش به جماعت ایستادند، تا نشان دهد همه فراز و نشیب ها و کش و قوس های عالم مادی، در کشتزار عبودیت حق ارزش پیدا نموده و به بار می نشیند.

سیدعلی اکبر شجاعیان، همه جاذبه های دنیایی را در اختیار داشت، پول داشت، دانشجوی رشته پزشکی بود، خوش تیپ و خوش اخلاق و دوست داشتنی بود، بهانه ای نبود که او را از دنیا بیزار کند؛ اما دل شیدایی اش را به دیدار یار گره زده بود که نذر می کرد تا از بیمارستان نجات یافته و باز هم خودش را به عملیات برساند.

سید حسن علی امامی، موقع شناسایی دوربین انداخت و ناگهان ذوق زده شد که دارد کربلا و گنبد آقا را می بیند. بعد حرفش را خورد و قول گرفت تا زنده است کسی چیزی دراین باره نگوید. بعد از آن که خواب حضرت زهرا را دید و برات شهادت گرفت، برای آن که خودش را به عملیات برساند به گریه افتاد و دست به دامان خیلی ها شد. بالاخره خودش را به والفجر هشت رساند تا با رمز مقدس یازهرا، به ملاقات مادر بشتابد.

محمد مصطفی پور هم علاوه بر گلوله ای که روی سینه داشت تیری به یادگار بر پهلویش نشست تا با سربلندی به دیدار مادر شتاب کند.

محمد منیف اشمر قبل از آن که برای عملیات برود، برایش سوال پیش آمده بود که شهادت چگونه است. در خواب، برادرش علی منیف اشمر معروف به قمرالاستشهادیون را دید که به او گفت: شهادت مانند این می ماند که سوزنی به پوستت فرو رود و ناگهان از خوابی عمیق بیدار شوی و خودت را در دامان حضرت زهرا ببینی.

علی رضا جیلان را که از سوریه آوردند فقط یک درخواست داشت. گفته بود: بچه های هیأتی دور تابوتش کوچه باز کنند و به یاد حضرت مادر بر سینه بکوبند.

مجید قربانخانی می گفت خواب مادر را دیدم. پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود. با رفتنش موافقت نشد. به حضرت زهرا قسم شان داد و کارش راه افتاد. هفته بعد در محاصره دشمن، چهار گلوله به پهلویش نشست. ذکر یازهرا گفت و رفت و پیکرش ماند تا مثل مادر، بی نشان بماند.

دختر شهید کابلی برای بازگشت پیکر پدر بی تابی می کرد. خواب حاج رحیم را دید که گفت: ما این جا میهمان حضرت زهرا هستیم.

رحمت خدا بر پیر خمین که فرمود: سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان حضرت زهرا ندارند.

ضدانقلاب، یوسف داورپناه را که به شهادت رساند به مادرش پیغام داد که به مقر دمکراتها رفته و جنازه یوسفش را تحویل بگیرد. مادر وقتی رسید بدن فرزند رشیدش را قطعه قطعه کرده بودند. گفتند باید همین جا جلوی چشمان ما با دستهای خودت دفنش کنی. با دست هایش زمین را کند، انگشت های بریده، اعضا و جوارح و جگر پاره پاره پسر را صبورانه به خاک سپرد. می گفت: خدایا تو شاهدی که در همه آن لحظات بانویی با چادر سیاه بالای سرم ایستاده بود و می گفت: آرام باش، ذکر خدا را بگو، الله اکبر، لااله الاالله بگو...

حضرت زهرا ام الشهداست. بانوی بی نشانی که برای همه شهدا مادری کرد، چگونه  برای فرزند خودش مادری نکند. آنگاه که هلال بن نافع کاسه ای آب به دست داشت. نانجیب را دید که از گودی قتلگاه بیرون می آید. رو کرد به هلال و گفت: دیگر دیر شده، کار حسین را یکسره کرده ام. با تعجب پرسید: تو که کار حسین را یکسره کردی، دیگر چرا بدنت به رعشه افتاده است؟ شنید: در آن لحظات آخر که سر از بدن او جدا می ساختم صدای غریبی در وجودم پیچید که جگرم را آتش زد و بدنم را به لرزه انداخت. صدای بانویی بود که ناله می زد: غریب مادر حسین ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر انتخاب شهردار جدید بابل

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۵۵ ق.ظ

یکماه است که بحث انتخاب یا انتصاب جناب سید مجتبی الله قلیپور(حکیم) بعنوان شهردار بابل داغ شده و من البته در این مدت متقاعد نشدم که موضعی گرفته و نظری بدهم، تا دیشب که دیگر سیل پیامها و تماس ها این قلم را مجاب به نوشتن نمود.

شهردار شدن سید مجتبی را از دومنظر می توان بررسی کرد:

نگاه اول مربوط می شود به رزومه، تخصص و تجربه وی. بعبارت دیگر اینکه او اساساً توانایی اداره شهرداری بابل را دارد یا نه. افکار عمومی از طیف های مختلف شاید نگاه مثبتی به این انتخاب نداشته باشند. وارد این بحث نمی شوم و معتقدم خیلی های دیگر هم سرجای خودشان قرار ندارند و بعبارت دیگر شهرداران قبلی بابل چه گلی به سر این شهر زده اند که این جوان، توانایی انجام آن را نداشته باشد. بماند که انتخاب نیروهای کارآمد که شنیده شده قرار است در پشت صحنه، عرصه مدیریت شهری را در اختیار بگیرند می تواند در میزان موفقیت او نقش داشته باشد.

نگاه دوم اما مربوط می شود به نحوه انتخاب این شهردار.

هفته گذشته کانال های اطلاع رسانی بابل خبر از جلسه ای با حضور اعضای شورای شهر در دفتر امام جمعه و موضوع انتخاب شهردار آتی دادند که این موضوع در واقع زمینه چینی برای هدایت افکار عمومی به تعاملات خارج از گود در خصوص انتخاب داماد امام جمعه برای تصدی گری شهرداری محسوب می شد.

شب گذشته اما داماد امام جمعه در حالی بعنوان شهردار بابل انتخاب شد که برخلاف رویه معمول، هیچ طرح و برنامه ای برای چشم انداز مسئولیت جدید خود ارائه نداد و این موضوع نیز افکار عمومی را به این سمت سوق داد که انتخاب شهردار جدید از جای دیگری با اهدافی خاص هدایت شده و ابداً بحث کارآمدی و برنامه ریزی و ... موضوعیتی نداشته است. دیشب در گروههای تلگرامی شهر، غلغله بود و خیلی ها از این فرصت طلایی برای متلک پرانی و انتقاد به نیروهای انقلابی و امام جمعه و ... غفلت نورزیدند.

طیف غفار آری که در شورای اسبق شهر پرونده دار شد و طیف بیژنی که در شورای فعلی پرونده دار گردید نمایشی از اتحاد را برای انتخاب شهردار جدید به تصویر کشاندند.

یکسال دیگر انتخابات حساس مجلس شورای اسلامی برگزار می شود. حضور داماد امام جمعه، تا حدودی جمع یکدست برگزار کنندگان انتخابات در فرمانداری بابل را برهم می زد. انتخاب وی بعنوان شهردار علاوه برآن که او را به شکل محترمانه از فرمانداری دست به سر می نماید، دلخوری امام جمعه را هم در پی نخواهد داشت.

مسند شهرداری، جایگاهی است که به قول معروف، فحش خورش ملس است! بهترین مدیران با سوابق درخشان اجرایی هم اگر در این سمت قرار بگیرند بالاخره عده ای از عملکردشان ناراضی خواهند بود، چه برسد به تصدی فردی فاقد معلومات مهندسی و سوابق عمرانی. بالطبع با توجه به مدیریت ذهنی صاحبان رسانه، هر نوع اعتراض به عملکرد شهرداری به سمت و سوی کسی روانه خواهد شد که مطابق برداشت عمومی، عامل این انتخاب بوده است.

به نظر می رسد امام جمعه بابل در تله حیله گرانه یکی از طیف های مرموز سیاسی گرفتار آمد. اجتناب از مظانّ اتهام که توصیه مدیریتی امیرالمومنین برای کارگزاران مملکت اسلام و البته همه مردم است لزوما به معنای ارتکاب رفتار غلط نیست. گاه حضور در نقطه ای که ظنّ عموم را تحریک می کند آسیبی جبران ناپذیر خواهد داشت.

برای شهردار جدید و جوان بابل آروزی موفقیت دارم و توصیه می کنم مراقب مکر ناتمام عنصر فاسد شورا باشد که مشی فرهنگی و سیاسی او به رغم مظلوم نمایی و قیافه ای حق به جانب، همواره چنین بود که از دین علیه دین و از متدینین علیه متدینین بهره بجوید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این آقا را جدی نگیرید!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۰۷ ق.ظ

آقای نجفی نماینده بابل در مجلس، بیانیه ای داد و پیرامون عزل و نصب یک روزه رییس آموزش و پرورش بابل –که از نظر افکار عمومی در آن دخیل بود- مواضعی نسبتاً صریح گرفت و البته از کار خودش دفاع کرد.

اما چند نکته:

1- اصل این اتفاق که بابایی بشود رییس اداره و فردایش عزل بشود نامبارک است و بازی با آبروی مومن محسوب می شود و نشان دارد از تزلزل سیاسی نهادهای تصمیم ساز و ... به هر حال اتفاق قشنگی نبود.

2- اینکه دکتر نجفی بر خلاف بسیاری از مسئولان بر اساس فشار افکار عمومی مجاب شد که واکنشی نسبت به عملکرد خود داشته باشد یک نقطه مثبت محسوب می شود.

3- دعوای نیاز و نجفی ربطی به ما ندارد و لزوما معلوم نیست اگر دخالت این یکی نباشد دخالت آن یکی در امور اداری شهر به نفع مردم خواهد بود.

4- بعضی از دوستان طلبه تلقی شان این بود که آقای نجفی در لابلای پاسخنامه اش تعرضّی نیز به ساحت نماینده مردم در مجلس خبرگان داشته که من البته نپذیرفتم. آیت الله توکل موضعی رسمی در خصوص اتفاق اخیر مربوط به آموزش و پرورش بابل نداشت و به نظر، طعنه و کنایه جناب نجفی، صاحب تریبون دیگری را نشانه رفته است؛ اما جهت پیشگیری بد نیست گوشزد شود که اگر احیانا مسئولی به سرش بزند که تعریض و تعرضی به حریم آیت الله توکل داشته باشد، روزگارش را سیاه خواهیم کرد.

5- از این که آقای نجفی اینبار مشکلات مردم بابل را به کنسرت موسیقی گره نزد باید تشکر کرد.

6- آقای نجفی از ضرورت محوریت اخلاق هم سخن گفت. ایشان نماینده لیست امید در انتخابات گذشته بود؛ همان لیستی که در شورای شهر بابل هم پیروز شد و امتحان اخلاقش را در آتلیه عکاسی پس داد و انگشت نمای خاص و عام گردید.

7- آقای نجفی آخرین ماه های حضورش در خانه ملت را پشت سر می گذارد و کمی بیش از یکسال بعد دوباره باید برگردد به جایگاه اصلی خودش در وزارت خارجه و استعداد ذاتی اش در فرمانبرداری از بزرگان طایفه را در آن عرصه به منصه ظهور بگذارد. با این وصف نیاز نیست ایشان را زیاد جدی بگیریم. درست یا غلط، ایشان به وکیل الدوله معروف شده است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نام میدان انتفاضه را برگردانید!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ب.ظ

فرماندار محترم شهرستان بابل باسلام

نزدیک به یکسال پیش، شورای شهر بابل در اقدامی عجیب تصمیم به تغییر نام میدان انتفاضه گرفت و با شتاب زدگی –احتمالا بدون طی تشریفات قانونی- به حذف تابلوی آن اقدام نمود.

این تصمیم و برخورد مشکوک، منافی رویکردهای جهانی ایران اسلامی در دفاع از آرمان قدس شریف بود که مورد اعتراض و هشدار نیروهای متعهد و آشنا با عقبه فکری جریان تصمیم ساز این رخداد قرار گرفت.

مدتی بعد به لطف خدا ماهیت عوامل موثر در حذف نام میدان انتفاضه در ماجرای شرم آور آتلیه برای همه ایرانیان و فارسی زبانان این کره خاکی افشا گردید.

این جریان، همان جریانی بود که در اقدامی مشابه تلاش داشت هویت تاریخی چهارراه شهدا را با نصب بنری حاوی مطالب فرضی و جعلی تحت الشعاع قرار دهد که با واکنش مردمی مواجه شد و عقب نشست. همان جریانی که شادی را منحصر به موسیقی و اختلاط دانسته و بودجه هایی که  با عرق جبین مردم حاصل شده و باید هزینه رفع مشکلات آنان می شد را عرصه اشاعه دوچرخه سواری های مختلط و برنامه های مستمر موسیقی محور قرار داد و علائم عزای محرم اباعبدالله را به بهانه زیباسازی، قلمع و قمع نمود.

همان جریانی که داعیه حفظ میراث فرهنگی را داشت و به این بهانه اقدام به برگزاری تجمعات غیرقانونی می نمود؛ اما نه تنها عنوان مشهور و تاریخی دارالمومنین را از این شهر مذهبی و خوشنام حذف کرد بلکه با بی اعتنایی به بناهای کهن و مذهبی این شهر با قدمت هشت یا نه قرن، سازه ای از معماری عصر پهلوی را با قدمتی در حدود یک الی دو قرن به عنوان نماد تاریخی این شهر عَلَم نمود.

این خط مرموز فرهنگی به انتخاب نام شهدا و سرداران دفاع مقدس برای میادین شهر نیز بی محلی نشان می داد و ظواهر شهر را با آرایه های غیر مرتبط با هویت تاریخی و مذهبی آن تغییر داد. تضعیف چادر بعنوان حجاب برتر از دیگر تشعشعات تبلیغاتی این جریان واداده به شمار می آید.

با افشای ماهیت بعضی از این عناصر در جریان رسوایی بزرگ شورای شهر که نام بابل را در بین فارسی زبانان جهان به محملی برای هجو و مطایبه قرار داد لازم است زوایای فکری آنان نیز بیش از پیش مورد مداقه قرار گرفته و نسبت به مصادیق رفتارهای منحرفانه این طیف تدبیری اندیشیده شود. بی شک جماعتی که نتواند بند تنبانش را مدیریت کند شایستگی تولیت فرهنگی و سیاسی یک شهر با 1750 شهید را دارا نیست.

در این راستا از حضرتعالی که امسال با حضور در تجمع مردمی بزرگداشت حماسه نه دی نشان دادید که انقلابی بودن را بالاتر از تعلقات جناحی می دانید، انتظار می رود در چهلمین بهار عمر شریف انقلاب جهانی مردم ایران و به منظور دفاع از رویکرد اسلامی و آرمانخواهانه شهدا و امام شهدا در آزادسازی قدس شریف، با اقدامی عاجل و انقلابی نام میدان انتفاضه را که همچنان در رسانه های خبری شهر برای همان میدان کاربرد دارد، رسماً احیا نمایید.

به منظور پیشگیری از برخی تعابیر مغرضانه و تحریف ها لازم به ذکر می دانم نام فعلی و موقت آن میدان می تواند در اماکن دیگری از این شهر بزرگ مورد استفاده قرار گرفته و نیازی به ایجاد تقابل بین مفاهیم و شعائر انقلابی با دیگر واژگان زیبا اما خنثی وجود ندارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دلشدگان!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۵۰ ق.ظ

در کتاب نیمه پنهان ماه، همسر چمران از قول این عارف بزرگ نقل می کند که شب ها کم می خوابید و در دل تاریکی برمی خاست و می نشست به مناجات. گاه صدای گریه هایش شنیده می شد. یکبار به او گفتم: چرا اینطور به درگاه خدا استغاثه می کنی؟ تو که بنده خوب و مطیع خدایی.

جواب داد: تاجر اگر از اندوخته مالی خود بخورد بالاخره ورشکست می شود. این اشک ها سرمایه ماست و ذخیره ای است که نزد خدا آبرویمان می شود ...

آیت الله محمدی، دستم را گرفت و کشید به کناری و از منزلت نمازشب گفت و بعد همین جمله را بر زبان آورد: تاجر اگر همیشه دست در جیبش فرو کند و از سرمایه اش خرج کند ورشکست می شود ...

آیت الله محمدی هیچ وقت مصطفی چمران را ندید و شناختی از او نداشت. آن سال های ابتدایی انقلاب، هر روز رادیو و تلویزیون اخبار شهادت جمعی از یاران انقلاب را مخابره می کردند. این خبرها و حوادث در آن ایام تقریباً عادی و روزمره شده بود. می گفت: یک شب پای تلویزیون نشسته بودم که خبر شهادت وزیر دفاع را اعلام کردند. بعد تصویرش را نشان دادند. تصویر این مرد چقدر الهی بود. می گفت: با دیدن چهره نورانی دکتر چمران ناخودآگاه به گریه نشستم.

سال ها بعد که علی صیاد شیرازی نیز به شهادت رسید، حاج آقا محمدی می گفت: به تصویر او هم که خیره شدم ناخودآگاه به گریه افتادم.

صیاد شیرازی را که می دانید اهل دل بود. معروف است یکبار که نیمه های شب از منطقه می آمد، هوای دیدار با آیت الله بهاءالدینی به سرش افتاد. مردد بود برود یا نه، مباد که مزاحمتی برای آن عارف خدا رقم بزند. دل به دریا زد و رفت و تا رسید، دید که خدمتکار آیت الله در را به رویش باز کرد و گفت: آقا منتظرتان است! ساعت دوی بامداد بود. صیاد تعجب کرد. چای هم آماده بود. آیت الله بهاءالدینی به او گفت: همان کس که در این ساعت از شب هوای دیدار مرا به دلت انداخت هوای دیدار تو را نیز در دل من ایجاد کرد.

همان اوایل سوره بقره، در وصف متقین می خوانیم: الذین یومنون بالغیب... در پس پرده پندار ما خبرهایی است که جز با چشم و گوش دل دیده و شنیده نخواهد شد. مردان خدا، ورای همه ظواهر، قلب هایی به هم گره خورده دارند و زود یکدیگر را پیدا می کنند.

آیت الله محمدی، یکی از همین مردان خداست که شاگردانی چون شهیدان عباسی، قشقاوی، شاهین، قیومی، حسن زاده، شفیعی، رهبر، نصیری، داوودی، گرجیان، گدازگر و آقامیری را در پیشگاه صاحب الزمان تربیت نموده است. برای سلامتی این عالم بی ادعا دعا کنید. امروز، زیر تیغ جراحی، شاید دعای روسیاهی چون من، پرکاهی به آستان کبریایی دوست محسوب شده و به لطف کرامت حق، خریداری شود. زمین، مثل او را کم دارد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دعا کنید برای این مرد خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۵۹ ب.ظ


جنس حاج آقا محمدی با خیلی ها فرق می کند.

فردا سه شنبه پنج و نیم عصر، این مرد خدا در بیمارستان بابل کلنیک تحت عمل جراحی قرار می گیرد.

برای آیت الله محمدی، فاتح خیبر تقوا، دعا کنید؛ مثل ایشان را کم داریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جای مجرمین در شورای شهر نیست

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۴۸ ق.ظ

حضرت آیت الله توکل!

هفت امام جمعه محترم شهرستان بابل!

فرمانده انقلابی سپاه!

رییس بسیجی اداره اطلاعات!

مسئولان سیاسی و انتظامی و قضایی!

در چهل سالگی عمر پربرکت انقلاب، بهتان بر نمی خورد که در قلمرو مکنت شما، کسانی در شورای شهر عنان تصمیم گیری و تشخیص مصالح جامعه را در دست گرفته اند که بعضی هایشان متهم به فساد بوده و حکم مجرمیتشان نیز صادر شده است؟

چطور برای استخدام بک آبدارچی به سوابقش نگاه می شود که مبادا نگاه چپ و مزاحمتی برای نوامیس مردم در پرونده خود داشته باشد؛ اما بعضی ها به رغم اشتهار به فسق، به هنجارهای جامعه بی مبالاتی نشان داده و کرسی اداره شهر را اشغال نموده اند؟ این دوگانگی در برخورد با متخلفان چه تصوری از منش عدالتخواهانه ما در ذهن مردم ترسیم می نماید؟ نتیجه حضور محکومین قضایی -آنهم در محکومیت هایی که مرتبط با خطوط قرمز جامعه است- بر مسند قدرت چیزی جز عادی سازی گناه و قبح زدایی از ارزش ها به دنبال نخواهد داشت.

این سطور، اتمام حجتی است با شما بزرگواران که خدای ناخواسته در صورت اهمال در تنبیه مجرمان و کوتاهی در جلب اعتماد مردم نسبت به رعایت عدالت علوی در برخورد با مسئولان متخلف، آن دنیا باید پاسخگوی خون شهدا و امام شهدا باشید. شکی نیست که ادامه حضور این افراد در مسند قدرت، اصول اخلاقی و شرعی و قانونی مرتبط با آیین نامه های استخدامی و تعاریف مربوط به شأنیت و عیار مسئولان طراز جامعه اسلامی را در نگاه مردم متزلزل نشان خواهد داد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک سلطنت طلب مارکسیست، فعال اجتماعی در بابل!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۷، ۱۱:۱۸ ق.ظ

علی نقی (ناصر) حریری، فرزند محمدکاظم، در سال 1320 در نقیب کلای بابل به دنیا آمد. وی دارای مدرک فوق لیسانس علوم اجتماعی از فرانسه است و قبل و بعد از انقلاب در دبیرستان های بابل به تدریس اشتغال داشت و از هر دو چشم نابینا می باشد.

بر اساس سوابق موجود بعد از انقلاب، وی نسبت به نظام جمهوری اسلامی دارای ذهنیت منفی بوده و دارای افکار روشنفکری است و با سلطنت طلبان همکاری دارد و از نظر عقاید اسلامی هیچ گونه اعتقادی در این مورد نداشته است.

وی نویسنده مقالات و کتاب های چپ مارکسیستی از جمله هنر و ادبیات امروز و نشریه کنکاش است  و کتاب هنر وادبیات امروز شامل گفت و شنودی با رضا براهنی و احمد شاملوست که توسط وی و انتشارات کتاب سرای بابل در سال 65 به تعداد 152 صفحه و در تیتراژ 5000 نسخه چاپ شد.

وی همچنین مجموعه مقالاتی تحت عنوان فردوسی، زن و تراژدی و مجموعه شعر "چنین رفته است بر ماجراها" گردآوری نموده است. وی هم اکنون دبیر انجمن حمایت از بیماران سرطانی در بابل است.

کتاب یاران امام، (آیت الله هادی روحانی) صفحه 362 مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات پاییز 1394

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شاید برای آنها هم اتفاق بیفتد!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۲۰ ق.ظ

دیروز عصر همزمان با جلسه اعضای شورای (اسلامی؟!) شهر بابل با امام جمعه که موضوع آن انتخاب شهردار جدید بود، کانال بابلستان نیز تعطیل شد.

تقارن این دو واقعه شاید اتفاقی نباشد.

به نظر می رسد ائتلافی نانوشته در صدد تلاش برای انتخاب یک گزینه مشترک جهت تصدی کرسی شهرداری است.

اصلاح طلب ها هدفشان تسلط کامل بر امور فرمانداری در آستانه انتخابات مجلس است و بخشی از اصولگراها به دنبال ایجاد تله برای انتقام گیری از یک پدرزن و داماد.

امیدوارم آنهایی که باید تأمل کنند و هوشیار باشند، هوشیار باشند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در این کار خیر فرهنگی سهیم شوید

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۳:۳۷ ب.ظ

432x_88fe95ee-21af-492e-b3f7-23f1f9cce928.jpg 


استقلال مالی مجموعه های فرهنگی، تمرین اقتصادی مقاومتی است. جبهه فرهنگی فاطمیون استان مازندران یک مجموعه مستقل و خودجوش است که بنا دارد چون گذشته، روی پای خود ایستاده و علاوه بر فعالیت های فرهنگی در زمینه ترویج آموزه های ایثار و شهادت، دفاع از حریم ولایت، مبارزه با کژی های اعتقادی و ... بی نیاز از کمک های قطره چکانی نهادهای دولتی، به درآمدزایی و تأمین منابع مادی خود نیز بپردازد.

باتوجه به استقبال عموم به خصوص قشر جوان از طرح های تبلیغاتی "پیکسل" به عنوان یک محصول فرهنگی جذاب، بنا داریم با تولید انبوه آن به ترویج نمادها، تصاویر و نشانه های فرهنگی در راستای تبلیغ مفاخر و پیام های منبعث از معارف جهاد و شهادت بپردازیم. 

جهت تهیه دستگاه تولید پیکسل نیازمند حمایت شما دوست و همراه عزیز هستیم. نظر به بضاعت خود سهمی در این کار خیر فرهنگی داشته باشید.

شماره حساب



مریم آبادیان و شرکا 

6280231490834073


جبهه فرهنگی فاطمیون 

@fatemioun

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رسانه ای به نام سنگ قبر!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۷، ۰۹:۲۳ ق.ظ

qvz4_fe272a88-37c0-4ddc-96e0-6b95c392cead_(1).jpg


قبرستان ها در واقع دانشگاه هستند برای آنانی که اهل دل باشند و بی اعتنا به هیاهوی دنیا بخواهند لحظاتی را در خلوت خویش به یاد سرنوشت محتوم انسان ها اندیشه کنند.

فلسفه استفاده از سنگ قبر برای مدفن اموات را شاید بتوان در شکیل سازی قبور و نیز ثبت مشخصات صاحبان قبر دانست. به مرور اشعار و جملاتی محزون در رثای میّت و درد فراق و اندوه جدایی نیز به متن آن اضافه شد.

دفاع مقدس، تحولی در سنگ نبشته ها ایجاد کرد. جملاتی عبرت آموز و توصیه هایی معنوی و اخلاقی و سیاسی از وصایای شهدا زینت بخش سنگ مزارشان گردید که برای رهگذران و زائران پیامی سازنده و تأمل برانگیز را به همراه داشت.

به طور مثال روی سنگ مزار مطهر شهید سید عباس مصطفی نژاد، دانشجوی مهندسی پتروشیمی و مداح اهل بیت این عبارت نقش بست: "خدایا تو آگاهی که من عباس به خاطر به به دوستان به جبهه نیامدم. خدایا تو شاهدی که من عباس از صدای کفش پای دوستان که دنبال من بودند خشنود نشدم. خدایا گر عشق تو نمی بود به جبهه نمی آمدم."

بر سنگ مزار نورانی شهید علی پابرجایی که تنها هجده بهار از عمرش سپری شده بود نیز این عبارت حک شد:

"من از گناه حق الناس می ترسم و میدانم که اگر کسی حق الناس به گردن داشته باشد خیلی سخت است."

اجرای طرح سامان دهی گلزار شهدا خاصیت این رسانه مکتوب و ماندگار را در بسیاری از شهرها از بین برد و حداقل دسترسی به پیام ها، فرهنگ و افکار شهدا را از دسترس مخاطبان خارج نمود. البته بازبینی در این طرح می تواند این نقص آزاردهنده را اصلاح و جبران نماید.

با این حال؛ اما می توان همچنان از سنگ قبر به عنوان یک رسانه تأثیرگذار در انتقال فرهنگ بین نسل ها یاد کرد. مرحوم حاج قدرت الله رضانیا، پدر شهید علی اکرم رضانیا که چند ماهی است رخت دنیایی اش را برچیده به توصیه خود بر سنگ قبرش این پیام را ثبت نمودند:

"... به قول امام عزیز، اسلام منهای روحانیت، جامعه بدون طبیب است و می دانیم در میان روحانیت عده ای پیشتازند، الگو، فداکار و انقلابی بوده و هستند و از طرفی عده ای از ایشان عملاً از امام و انقلاب جدا و به دنبال پول و ثروت و مقام و مکنت رفته و فقط حرف انقلاب و امام را می زنند و مردم هم نظاره گر می باشند. آری؛ ذره بینانند در عالم بسی واقفند در کار و بار هر کسی"

 سنگ نبشه فوق، تنها یک نمونه از کارکرد این رسانه مهم و موثر در دنیای غفلت زده امروز است. فراموش نکنیم آرامگاه ها با توجه به حس و حال معنوی حاکم بر آن فرصت مناسبی برای تلنگر به جان های خفته و نسیان زده ایجاد می نمایند. یک توصیه تحول زا چه بسا باقیات الصالحاتی اخروی، فرهنگی و معنوی برای صاحبان قبور و امواتی است که دیگر دستشان از دنیا خالی بوده و در وادی یوم الحسره الهی، چشم به دعای خیر دیگران و پژواک به جامانده از خیراتشان دوخته اند.

بی تعارف مرگ در کمین ماست. برای بهره گیری از فرصت تبلیغی مزار خویش چه حرف مناسب و راهگشایی داریم؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بابل و نیروگاه خورشیدی!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۱۵ ق.ظ

دو سه روز آخر هفته گذشته بالاخره بعد از مدتها بر درد طولانی کمر و نقاهت ناشی از آن فائق آمده و سفری کوتاه به دیار خود داشتم. حجم جلسات و کارها آنقدری بود که فرصت یک دوش آب گرم را هم از من دریغ نموده و درد کمر را دوباره احیا نماید.

یک سوم مباحثی که با دوستان مختلف اعم از حزب اللهی و حزب الشیطانی و چپ و راست و بیطرف و همه طرف و عدالتخواه و عدالت گریز و اصولگرا و سوسولگرا  و ... داشتم پیرامون موضوع حیّ و نسیان ناپذیر شورای مفتضح بابل بود.

شکر خدا همه دوستان با گرایش های مختلف حزبی و باندی و جریانی، یکصدا اعتقاد به ضرورت برخورد با همه دست اندرکاران این افتضاح اعم از دسیسه چین ها و نیز فریب خوردگان داشتند. این وحدت گفتمانی و مطالبه گری را باید به فال نیک گرفت.

برای حال و روز و آبروی این شهر عزیز و دوست داشتنی باید تأسف خورد که زیاده خواهی ها و رقابت های مادی چند عنصر نامطلوب البته تحت لوای سکوت نهادهای نظارتی منجر به لطمه حیثیتی آن گردیده است.

اصلاح طلبان بابل به خاطر ارائه فهرستی بیمار و ناکارآمد در انتخابات شورا باید از مردم عذرخواهی کنند. اصولگرایان نیز بابت ناتوانی در ارائه لیستی مقبول و برنامه گرا یک عذرخواهی بزرگ به مردم بدهکارند.

بی انصافی است که خدمات شهردار فعلی بابل را نادیده بگیریم؛ اما رویّه منفعل و متأثر او گاه بسیار عذاب آور است. به نظر، مرد بودن بهتر از مدیر ماندن است.

در خصوص کلان بدهکار شهر بابل و نحوه مواجهه مسئولان با او ابهامات و سوءظن هایی جدی وجود دارد. خیلی ها احتمالاً به غلط او را منشأ تحولات در بخشی از امور اداری و خدماتی شهر در دوره های گوناگون می دانند که این برداشت، به نفع وجهه مسئولان نیست. طیف های مختلف سیاسی و فرهنگی شهر نسبت به عملکرد دستگاه قضا پیرامون موضوع شورا و بعضی حواشی دیگر، بسیار پرسشگر و درگیر با ابهام و انتقاد هستند. دستگاه قضا ویترین نظام است و بارها گفته شد که عدم شفافیت عملکرد این نهاد و یا بعضی اعمال سلایق به پای نظام نوشته خواهد شد. مقام معظم رهبری بر اصل مطالبه گری مردم و پاسخ گویی مسئولان بارها صحه گذاردند که دایره شمول آن به یقین مسئولان قضایی را نیز در بر می گیرد.

جناب مرادی که نه؛ اما به آقای وکیلی راد امید دارم که محض رضای خدا و به خاطر حفظ آبرو و اعتبار نظام به میان مردم یا خبرنگاران آمده و نسبت به افکار عمومی پاسخگو باشد. برادران و دوستان حزب الله و عدالتخواه که انشالله به زودی حضوری منسجم تر و میدانی در تحولات اجتماعی خواهند داشت آمادگی لازم را جهت برگزاری جلسات پرسش و پاسخ با همه مسئولان به خصوص متولیان قضایی دارا هستند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

در تاریخ بماند!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۷، ۱۰:۴۸ ب.ظ

محمدحسین منصف یک پاسدار، جانباز و آزاده و پژوهشگر دفاع مقدس اهل بابل است که چندی پیش متنی طنزواره درباره شهری تخیلی نوشت و اشاره کرد به یک قاضی فرضی و تخیلی فاسد و ...

به دادگاه فراخوانده شد که نکند منظورت به ما بوده و توهین کرده ای و ... و با این که می شد مثل هر متهم و متشاکی دیگری با قرار وثیقه تا زمان تشکیل دادگاه، برود دنبال زندگی اش؛ اما دو سه روزی او را در بازداشت و زندان نگه داشتند که مثلا، بعله!

آیت الله توکل، نماینده مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبری است و استاد خارج فقه و اخلاق حوزه علمیه قم که به تازگی صحبتی درباره کنسرت موسیقی و تخلفات شورای شهر بابل و ... داشت و از سوی طیف خودباخته فرهنگی در همین فضای مجازی مورد وهن قرار گرفت و تصویرش هم ثبت شد و ... الان یکی دو هفته ای است که منتظر واکنش و پیگیری عزیزان دلسوز در دادگستری هستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حاشیه ای بر نصب نماد جنجالی در امیرکلا

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۷، ۰۸:۳۹ ق.ظ

gd0q_5bc23186-8513-415a-a918-4d40c60fdc83.jpg


چند روزی است که بچه های انقلابی شهر امیرکلا –که الحق یکی از مذهبی ترین شهرهای استان مازندران است- نسبت به نصب نمادی در ورودی این شهر که تشابه عجیبی به نمادهای مرتبط با همنجنس گرایی دارد زبان به اعتراض گشوده اند. چند روز پیش از نصب این نماد، تابلوی ورودی شهر مذهبی امیرکلا تغییر یافته و عبارت "به دارالمومنین خوش آمدید"، جای خودش را به این عبارت ناچسب داد: "به دروازه ساحل خزر خوش آمدید"!

در چند سال اخیر، جریان خزنده فرهنگی امیرکلا به موازات جریان خزنده فرهنگی بابل، فضای مجازی و به خصوص تلگرام را عرصه تشکل و شبکه سازی نیروهای همفکر قرار داد و از این ظرفیت مجازی به عنوان پایگاهی برای انسجام درون گروهی و تاثیرگذاری بر فضای شهر به خصوص تغییر در محاسبات فکری بعضی مسئولان بهره گرفت.

جریان خزنده و بیمار فرهنگی بابل با زیرکی و عوامفریبی توانست به طور مستقیم وارد ساختار مدیریتی شهر شده و برای مدتی منابع مالی را در جهت تقویت باورهای این طیف در اختیار بگیرد. حمایت مالی از یک بنیاد مرموز و به ظاهر علمی و یک مجموعه هنری در راستای نهادینه سازی اندیشه های سیاسی و فرهنگی مبتنی بر غربگرایی و خودباختگی از جمله رویکردهای اقتدارگرایانه این جریان به شمار می آید که نتیجه عریان آن در برنامه هنجارشکنانه مربوط به افتتاحیه مجموعه هنری مذکور به وضوح مشاهده گردید.

تأکید بر احیای چهره های شاخص فتنه، ترویج علنی دوچرخه سواری مختلط در معابر، اصرار بر برگزاری کنسرت و برنامه های مستمر و پرهزینه در قالب جنگ موسیقی و ...، به حاشیه بردن یاد و نام شهدا، حرکت در جهت تغییر ماهیت مذهبی شهر و تحریف وقایع تاریخی مرتبط، تضعیف شعائر انقلابی به خصوص در ایام محرم، تضعیف مقوله حجاب، برگزاری تجمعات غیرقانونی و ... مصادیقی از رویکردهای خاص این جریان خودباخته فرهنگی است.

این جریان با نفوذ و فریب بعضی شخصیت های تأثیرگذار مذهبی از طریق بله قربان گویی های ظاهری در تأمین ملزومات مادی و یا روی کار آوردن فرزندان و منسوبین آنان توانست به موازات همراهی طیف تابلودار فتنه، بخشی از اصولگرایان ساده و یا اهل معامله را نیز به همراهان خود بیفزاید. در حالی که یکی از بزرگان مدعی بود این طیف را به دلیل اطاعت پذیری شان در چنگ خود دارد، ناگهان خود به بازیچه ای در راستای تغییر ننگین نام میدان انتفاضه تبدیل شد و به رغم مخالفت ظاهری در تماس با معترضین انقلابی، در پس پرده با این استدلال که نام خیابان نفت شمالی پایتخت نیز به نام مصدق تغییر یافته سعی در توجیه این رفتار منافی با آرمان های انقلاب و قبح زدایی از آن نمود.

جریان خزنده فرهنگی امیرکلا اما به دلیل حضور بعضی نیروهای معاند و سابقه دار و اباحه گری در وهن به ارزش های دین و انقلاب، حرکتی کند را در راستای دستیابی به اهداف خود پی گرفت. قالب قشری این جریان در گعده های شاهنامه خوانی و ... نمود افزون تری داشت. تأکید بر تغییر در ادبیات مذهبی و جایگزینی واژگان و مفاهیم زبان پهلوی از جمله شاخص های مشمئزکننده این افراد مسحوب می شود.

این طیف اگرچه با روی کار آمدن اسدی در مسند شهرداری، دچار توهم شد اما شهردار جوان شهر در مجموع فاصله خود را با این جریان محفوظ نگاه داشت و اگر ماجرای هدم بنرهای فاطمیه سال گذشته توسط عوامل شهرداری نبود می شد کارنامه فرهنگی وی در سال 96 را مثبت ارزیابی کرد.

روی کار آمدن امام جمعه ای انقلابی که به دور از معاملات مرسوم خویشاوندی و صنفی و تجاری، فریادگر آرمان های انقلاب بوده و در احیای شعائر دین اهل مماشات نیست، جریان خزنده فرهنگی شهر را بیش از پیش در لاک خود فرو برد.

در یکی دو هفته اخیر اما تغییر تابلوی ورودی شهر مذهبی امیرکلا و نصب المانی مشکوک و نامتناسب با فرهنگ این دیار، دوباره بر تردیدها نسبت به میزان تأثیرپذیری شهردار از وادادگان فرهنگی دامن زده است.

یک نکته را برادرانه به آقای اسدی عرض می کنم که بچه های حزب اللهی امیرکلا از دیرباز حتی در زمان خماری نهادهای نظارتی، هوشیارانه به رصد حرکت های پیدا و پنهان این جریان مرموز همت گمارده و آمادگی برای تقابل با این طیف را دارا بوده و در صورت لزوم، دستی پر دارند.

جریان خزنده فرهنگی امیرکلا اگر چه به لطف قضای الهی، همچون برادران اغواگر فرهنگی فرنگ زده خود در شهر مجاور، سرنوشتی جز آتلیه و قرص برنج ندارند؛ اما ضرورت هوشیاری مسئولان و تصمیم سازان این شهر را نباید مورد غفلت قرار داد. در سالگرد عملیات کربلای چهار، خوب است شهردار شهر خط شکن ام الرصاص، در خلوت خویش گذری بر کوچه پس کوچه های قدیمی شهر داشته و دین خود نسبت به ساحت لاله های سرخ این دیار در کربلاهای مکرر تاریخ انقلاب را به یاد آورده و افق فکری آنان را از ذهن و نگاه خویش جدا نداند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رفیق خوب!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۷، ۱۱:۴۰ ق.ظ


از کار بیکار شده بود، روده اش را به خاطر جراحت شدید، بریدند و درد می کشید، نمی شد به جبهه برود و زخمی نشود، تیر و ترکش ها در جانش لانه کرده بود و مدتی را مجبور بود روی تخت بیمارستان یا روی ویلچر سر کند، به خاطر جنگ یا درمان یا کار برای انقلاب چاره ای نداشت جز آنکه همسر و فرزندانی که عاشقشان بود را کمتر ملاقات کند، منافقین گاه در کوچه و خیابان تعقیبش می کردند تا در فرصتی مناسب حقش را کف دستش بگذارند، بعضی خودی ها به او می گفتند افراطی، بعضی غیرخودی ها به او می رسیدند زبان به متلک و طعنه و کنایه باز می کردند و می دانستند او آدمی نیست که در مقابل هجمه به نظام و انقلاب و انقلاب سکوت کند و جوابشان را ندهد، گاه بعضی خانواده ها یقه اش را می گرفتند که تو جوان ما را تشویق کردی به جبهه برود و شهید بشود، کتک هم خورد و ... با این همه، شاد بود و نشاط داشت و ترجیع بند کلامش در مواجهه با همه مشکلات، فقط یک جمله بود: الهی رضاً برضائک ... قبل از کربلای پنج رفت بنیاد جانبازان و پرونده اش را هم معدوم کرد.

 

آرام و آسوده خوابیده بود. آن طور که دوست داشت با بچه ها کنارش نشستیم و عکس گرفتیم. قامت بستم و دو رکعت شکرانه به جا آوردم. صبح که شد پشت سر جمعیت، آن طور که دلش می خواست محکم و استوار گام بر داشتم. زیر لب اما زمزمه می کردم: ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می رود و ترجیع بند کلام مهدی را ادامه می دادم: و تسلیماً لأمرک لامعبود سوائک...

به روایت همسر شهید مهدی آقاجانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تا انحلال شورا!

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۳۸ ق.ظ
از ابتدای دستگیری جمعی از اعضای متخلف شورای شهر بابل دیدگاه بسیاری از نیروهای انقلابی شهر مبتنی بر انحلال شورا بود. شناخت از حواشی برخی افراد جدیدالورود اقتضا می کرد که منافع عموم در تعطیلی و انحلال شورا دیده شود. تنفس مصنوعی ناگهانی و شبانه به شورا اما اتفاقی عجیب بود که نشان داد دیدگاه صاحب مسندان با نگاه نیروهای فعال و خط مقدمی انقلاب تفاوت دارد.
نکته مهم دیگری که باید درنظر قرار داد ضرورت برخورد با همه متخلفان شوراست اعم از کسانی که فسادشان برملا شد و نیز کسانی که با توطئه چینی باعث ایجاد زمینه این رسوایی گردیدند. تلاش مرموز رسانه ای برای پررنگ جلوه دادن نقش یک گروه و کمرنگ سازی نقش گروه دیگر، تحریف در مطالبات نیروهای دلسوز و متعهد شهر به شمار می آید. 
از دستگاه قضا انتظار می رود به منظور تقویت اعتماد عمومی نسبت به عدالت طلبی نهادهای مرتبط با نظام، همه متخلفان این غائله را از هر طیف و دسته و باندی که هستند، اصلاح طلب یا اصولگرا و ... بی اعتنا به فشار و زیاده طلبی کانون های قدرت و ثروت، محاکمه و تنبیه نماید.
  • سیدحمید مشتاقی نیا

بازداشت یک آزاده، از نگاهی دیگر!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۳۸ ب.ظ

See the source image


درباره بازداشت عجیب محمدحسین منصف، آزاده جانباز و پژوهشگر دفاع مقدس به اتهام نگارش داستانی تخیلی توسط یک بازپرس جوان و خوش آتیه! در بابل به اندازه کافی نقد و نظر نگاشته و منتشر شد. در این مقال، از زاویه ای دیگر به این اتفاق نگریسته می شود:

یک- دو شب و سه روز بازداشت منصف و موج رسانه ای ناشی از آن، فرصتی بی بدیل برای انعکاس مطالب او در سطح رسانه های مجازی و اطلاع مردم و مخاطبان کنجکاو از نوشته ها و دغدغه های ناشنیده وی و نیز سایر نیروهای عدالتخواه  بود که به راحتی و در شرایط عادی، مقدور نمی شد. انتقال دیدگاه های انقلابی و عدالتخواهانه دلسوزان نظام و نیروهای خودجوش مردمی، ظرفیتی ناب برای تقویت اعتماد جامعه نسبت به نیروهای ارزشی به شمار می آید. به نفع انقلاب و نظام اسلامی است که مردم دغدغه ها و مطالبات خود را به جای شنیدن از بنگاه های رسانه ای غرب، از زبان پیشقراولان انقلاب و نیروهای خط مقدمی جبهه اسلام ناب بشنوند.

دو- بازداشت منصف، ائتلافی از نیروهای ارزشی و عدالتخواه جوان از جناح های مختلف شهر را در پی داشت که بی توجه به برخی اختلاف نظرها و کدورت ها، این مبنا را پذیرفتند که برخورد با حسین منصف بیش از آن که برخورد با یک فرد باشد اصل آزادی بیان و امر به معروف و نهی از منکر و گفتمان عدالتخواهی را تحت الشعاع قرار خواهد داد. استمرار این وحدت عدالت خواهانه آینده ای روشن در حفظ شخصیت و حقوق منتقدان جامعه و فعالان رسانه ای و اجتماعی را نوید می دهد.

سه- مجموعه نهادهای امنیتی و اطلاعاتی ورود خوبی به این ماجرا داشته و با تشخیص صحیح علل و عوامل اصلی دخیل در تشویش اذهان و ملتهب کننده جامعه، نگران از بروز برخی رفتارهای شتاب زده، این ضرورت را صحه نهادند که باید فکری اساسی برای رفع و اصلاح بعضی نگرش ها صورت بگیرد. برخورد دلسوزانه و متعهدانه مسئولینی در سطح رده های امنیتی شهری، استانی و کشوری، برآیندی شیرین و دلگرم کننده از آگاهی و مسئولیت پذیری بیطرفانه نهادهای ذی ربط در خصوص وقایع و تحولات سیاسی به شمار می آید که در دو بند دیگر به آن خواهم پرداخت.

چهار- دادستان استان مازندارن از محصولات برجسته علمی و تربیتی حوزه علمیه است که فارغ از بعضی نقدها و گله های متقابل، انسانی شریف، عالم، صبور و البته فوق العاده هوشمند و متخلق به شمار می آید. شخصاً به عنوان یکی از منتقدان قدیمی رویکردهای دستگاه قضا، حضور امثال آقای حسینی را نعمتی برای این قوه شمرده و معتقدم سطح درایت و هوش این دانش آموخته و استاد حوزه و مدیر با تجربه، یک سر و گردن بالاتر از مجموعه مدیران استانی در دستگاه های مختلف محسوب می شود. نگاه مدبرانه و عمیق ایشان به اتفاق اخیر و حاشیه ساز در دادگستری بابل، مطلوب و امیدوار کننده بود که در بند دیگر به آن خواهم پرداخت.

پنج- فارغ از برخی انتقادات جدی نسبت به حجت الاسلام تقوی فر، مدیر کل دادگستری استان، ایشان را از نظر جایگاه علمی باید از مفاخر حوزه علمیه دانست. در ماجرای اخیر به رغم برخی دلخوری ها، با حجت الاسلام تقوی فر در قالب پیامک تبادل نظر داشتم که جالب و خاطره انگیز بود. حالا می خواهم بروم سر اصل مطلب:

در آستانه چهل سالگی عمر با برکت انقلاب اسلامی، دوستانی فرهنگی درصدد تهیه فهرستی از دستاوردهای انقلاب اسلامی مانند فن آوری های اتمی، نانو، موشکی و نظامی، ماهواره ای، سد سازی، پزشکی و ... هستند که در جای خود اقدامی ارزشمند است؛ اما بالاتر از همه این دستاوردهای مادی، برچیده شدن تفکر طاغوت و روی کارآمدن مدیرانی را باید ارج نهاد که بدون تکبر و تفرعن، با روحیه ای متواضعانه و بیانی مستدل درصدد ارتباط و نقد و نظر با شهروندان معمولی جامعه برمی آیند. راقم این سطور به شکر خدا از هر نوع جایگاه و منصب حقوقی بی بهره است. این که دادستان یک استان وقت بگذارد و در مسائل مختلف به شنیدن نقد و نظر و بحث و مفاهمه با این حقیر بپردازد، مسئولی در رده مدیرکلی دادگستری استان به رغم وجود اختلاف سلایق محسوس و برخی کدورت ها، وقت می گذارد و نه از موضع بالا به بحث پیرامون یک موضوع مربوط به حیطه کاری خود ولو در قالب پیامک می پردازد، مقامی امنیتی بدون هیچ ملاحظه طبقاتی در مقابل بیان تند و تیز من خضوع نشان داده و با چند تماس تلاش کند که با محوریت منطق به بحث و مفاهمه بپردازد و ... از ویژگی های منحصر به فرد و دستاوردهای معنوی انقلابی الهی است که فرهنگ ریاست طلبی و زورگویی و تبختر را به فرهنگ مسئولیت پذیری و تواضع بدل ساخته و مردم را در جایگاه ولی نعمت مسئولان نشاند و اصل امر به معروف و نهی از منکر و باور کلکم راع و کلکم مسئول را به عنوان یک ارزش در جامعه نهادینه ساخته است. روح امام شاد که انقلاب او جامعه را به سمتی می برد که به حول و قوه الهی یک شهروند معمولی هم بتواند حرفش را بدون لکنت به گوش مسئولان برساند. در قاموس معارف دین، جز در حیطه امور شخصی، "به تو چه" و "فضولی موقوف" نداریم. منتقد، دشمن نیست و زور، ملاک حق به شمار نمی آید.

شش- جناب آقای وکیلی راد شاید خیلی خوش شانس نباشد که دوبار در زمان تصدی قضایی او شاهد ظهور حواشی و جنجال پیرامون عملکرد دادگستری بابل بوده ایم. ایشان به همان میزان که منتقدانی جدی دارد، حامیانی هم دارد که سلامت و منطق او را تأیید می نمایند. به نظر گفتگوی حضوری، منطقی و جدی با ایشان را باید یک فرصت و مجالی برای تبادل آرا و اصلاح بعضی رویکردها دانست.

هفت- حساسیت سوژه این متن و بضاعت وسوسه انگیز آن بی تردید مجموعه مسئولان قضایی و امنیتی را به خواندن این سطور راغب و تحریک ساخته است. از فرصت استفاده کرده و بیان این تذکر را لازم می دانم که وجود برخی بدهکاران کلان به شهرداری و تعلل در وصول مطالبات این فرد یا افراد خاص، منجر به بروز شایعاتی ناصحیح در خصوص مراوده آنان با مسئولان گردیده است. تأثربرانگیز است که رییس شورای شهر در جلسه رسمی و در حضور خبرنگاران به یکی از بدهکاران کلان، زار بزند که اگر می شود بخشی از بدهی ات را پرداخت کن که شهرداری خرج دارد و گرفتار است! مماشات با این افراد علاوه بر احتمال تضییع حقوق بیت المال، افکار عمومی را نسبت به قاطعیت نهادهای نطارتی و قضایی بدبین می سازد.

همچنین شنیده شده بنا بر حکم دادگاه بدوی، دو تن از اعضای فعلی شورای شهر با شکایت اعضای قبلی به زندان محکوم شده اند. اگر چه باید منتظر رأی دادگاه تجدیدنظر ماند؛ اما مستند به افواه عموم و شایعاتی آزاردهنده عرض می کنم که لایه هایی قابل اعتنا از مردم این شهر به خصوص در جریان تنفس مصنوعی به شورا با جایگزینی شبانه و شتاب زده اعضای علی البدل، نسبت به قاطعیت در برخورد با متخلفان بی اعتماد شده اند. دستگاه قضا جایگاهی متفاوت از نهادهای اجرایی داشته و عملکرد آن به طور مستقیم به پای نظام نوشته می شود. اگر سرمایه داری هست که با گردن کلفتی از ادای حقوق مردم سر باز می زند، اگر مقامی هست که عرصه مدیریت شهری را ملک طلق خویش و اقوامش دانسته و دنبال رانت و رابطه و چپاول برآمده، برخورد بی رودربایستی، سریع و قاطع مسئولان قضا می تواند پایانی بر همه شایعات بوده و تقویت اعتماد عمومی به نظام اسلامی را تضمین نماید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دومین شب بازداشت منصف

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۷، ۰۵:۲۳ ب.ظ

go9_dsc00077_resized.jpg


دیشب بعد از انتشار خبر بازداشت عجیب محمدحسین منصف، از نهادی امنیتی تماس گرفته و تأکید کردند که بازداشت نامتعارف این  پاسدار و نویسنده عدالتخواه از سوی مسئولان قضایی صورت گرفته و آنها نیز پذیرفته اند که صبح فردا با اخذ وثقیه اقدام به آزادی وی نمایند.

البته وقتی مسئولی با شما دست می دهد، بنا به تجربه، انگشتانتان را دوباره بشمارید!

حسین از قضا برای پاره ای از توضیحات به دستگاه قضا احضار شده بود که حبس را مقدرش ساختند.

امام حسن عسکری را اصلاً برای همین عسکری لقب دادند که بیشتر عمر مبارکش را در زندان یا تحت نظر گذراند.

پاسدار آزاده، خلقوا من فاضل طینتنا را در شب میلاد امامش باید به نمایش می گذاشت تا ثابت شود شیعه یعنی رهرو و رهروی واقعی یعنی السنخیة دلیل الانضمام.

آقازاده اتوکشیده و سرما و گرما نچشیده ای پیام داد: لازم بود حسین منصف خلع سلاح شود!

یعنی این جماعت با این سطح فکر کافی است نگاهی به فضای مجازی بنیدازند تا ببینند از دیشب تا به حال صفحات توییتر و اینستا و تلگرام و وب و ... از حسین نوشتند و آن چه حسین می خواست را دست به دست منتشر کردند و ...حسین منصف تکثیر شد.

دوستان سیاهه ای تهیه کردند از بازتاب این اقدام مسئولان قضایی بابل برای ارائه به نهادهای بالا دستی که چگونه حرکتی اینچنین در حالی که دشمنان انقلاب آزادانه به هتک ارزشها در فضای مجازی اشتغال دارند - و البته به حکم بصیرت مدعیان، دشمن اصلی انقلاب کسی است که میز و فیش حقوقی خوش نشینان را نشانه برود- از دیشب تا به حال به ریش انقلابیون نیشخند حواله کرده اند.

تا کی قرار است بچه های کف میدانی حزب الله ملزم به پیشگیری از تشویش اذهان عموم باشند و پرهیز از التهاب آفرینی و بعد کسی جایی به حکم زور بازوی میزش، به اسم انقلاب، تشویش اذهان عموم و التهاب را دامن بزند و دشمن شادمان کند؟

حسین منصف هفت سال را در چنگال حزب بعث گذراند و آزاد که شد سر تعظیم به میز صدام و صدامیان فرود نیاورد که هیچ، عمرش را به تبیین ارزش های ایثار و شهادت و ماهیت استکبار و حزب بعث گذراند. این را گفتم تا احیاناً کسی گمان نکند چند روز معطلی و این دست و آن دست کردن برای آن که حسین شب و روز بیشتری را در بازداشت بگذراند باعث خواهد شد او پس از آزادی به شهروندی مطیع و خاضع در مقابل صاحبان قدرت و مکنت تبدیل شده و زین پس دغدغه ای برای پرده نشینان باقی نخواهد ماند، آزموده را آزمودن خطاست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منصف بازداشت شد!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۷، ۰۹:۲۴ ب.ظ

zw3n_159d6bd5-dab4-421b-bfa0-24848512eef4.jpg


محمدحسین منصف، پاسدار، جانباز و آزاده عدالتخواه و پژوهشگر عرصه دفاع مقدس در حالی که برای ادای توضیحات توسط دادستان بابل احضار شده بود در اقدامی عجیب به بازداشتگاه منتقل شد.

شنیده شده انتشار مطلب اخیر وی با موضوع شهر تخیلی بابولستان علت احضار این نویسنده بسیجی بوده است.

تیمی داوطلب از وکلا و حقوقدانان مجرب جهت ورود به پرونده و پیگیری این اتفاق ناخوشایند تا حصول نتیجه متقن اعلام آمادگی نموده اند.

امید است مسوولان دستگاه قضا با عنایت به پیامدهای تصمیمات و رفتارهای خود از دامن زدن به التهاب در فضای جامعه اجتناب نمایند.

بازداشت مدیر کانال انقلابی تلنگر در حالی است که همچنان در بعضی گروه های مجازی شهر شاهد وهن ارزشهای اسلام و انقلاب توسط نااهلان و البته سکوت مسوولان هستیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حسین منصف، آرپی جی زن جبهه جنگ نرم!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۷، ۰۷:۵۷ ق.ظ

باید به حسین منصف، دست مریزاد بگویم، پاسدار آزاده ای که با حرّیت وآزادگی از حریم انقلاب پاسداری می کند.

در دو سه هفته اخیر، چندباری محمدحسین منصف، ستون خیمه فساد را با قلم نابش نشانه رفت. کاری که از دست بسیاری از مدعیان عدالت خواهی اعم از چپ و راست و حزب اللهی و حزب الشیطانی، ساخته نبود.

به رغم آن که خیلی ها می دانند هر فساد و رانت و رابطه و پشت پرده ای را که پی می گیرند، پایشان روی دم یک نفر قرار می گیرد؛ اما یا به حکم مصالح نانوشته یا از سر ترس و ... جز حرف های درگوشی و چند ناچ ناچ دلسوزانه، قدمی برای مبارزه بر نمی دارند. حسین اما بی پرده و صریح پرسید: تو یک نفر، از چند جا حقوق می گیری در حالی که جوان های رشید و سالم و مومن و کارآمدتر از تو به جرم محرومیت از روابط نسبی و سببی در حسرت روزی حلال و شغلی در خور، اوان عمر را به پیری گره می زنند؟ سر و سرّ تو با مجموعه های بدهکار بانکی و دانه درشت های قانون شکن از کجا آب می خورد؟ گعده های نه چندان مخفیانه تو با اذناب قالتاق زر و زور قرار است تا کی به تطهیر فراقانونی چهره های رسوا ختم شود؟ برای آن که یکی ته دلش غنج برود که وای دخترم خوشبخت شد، تو باید عضو چند مجموعه و هیأت مدیره و هیأت امنا و مشاورت و معاونت و ... دیگر بشوی؟!

حسین منصف؛ ستون این خیمه را که حلقه وصل باندها و جریان های قدرت و ثروت و تزویر است صاف و مستقیم نشانه رفت تا یک بار دیگر نشان دهد که وصف آر پی جی زن جبهه جنگ نرم در این شهر، تنها برازنده خود اوست. عدالت خواهی هزینه دارد و بالاترین هزینه آن بی اعتنایی به رودربایستی های دست و پا گیر و حق طلبی بدون واهمه است. به نظر، منصف در دور آتی انتخابات شورا نیز بر فرض ورود، رد صلاحیت خواهد شد.

یک روز ناگفته ها به گفته ها بدل شده و نقاب از چهره های مزوّری که جز به زراندوزی و باندبازی نمی اندیشند، کنار خواهد رفت. و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون.


  • سیدحمید مشتاقی نیا