اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۶ ارديبهشت ۰۳، ۱۸:۳۹ - علیرضا محمدی
    چه جالب

دلشدگان!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۵۰ ق.ظ

در کتاب نیمه پنهان ماه، همسر چمران از قول این عارف بزرگ نقل می کند که شب ها کم می خوابید و در دل تاریکی برمی خاست و می نشست به مناجات. گاه صدای گریه هایش شنیده می شد. یکبار به او گفتم: چرا اینطور به درگاه خدا استغاثه می کنی؟ تو که بنده خوب و مطیع خدایی.

جواب داد: تاجر اگر از اندوخته مالی خود بخورد بالاخره ورشکست می شود. این اشک ها سرمایه ماست و ذخیره ای است که نزد خدا آبرویمان می شود ...

آیت الله محمدی، دستم را گرفت و کشید به کناری و از منزلت نمازشب گفت و بعد همین جمله را بر زبان آورد: تاجر اگر همیشه دست در جیبش فرو کند و از سرمایه اش خرج کند ورشکست می شود ...

آیت الله محمدی هیچ وقت مصطفی چمران را ندید و شناختی از او نداشت. آن سال های ابتدایی انقلاب، هر روز رادیو و تلویزیون اخبار شهادت جمعی از یاران انقلاب را مخابره می کردند. این خبرها و حوادث در آن ایام تقریباً عادی و روزمره شده بود. می گفت: یک شب پای تلویزیون نشسته بودم که خبر شهادت وزیر دفاع را اعلام کردند. بعد تصویرش را نشان دادند. تصویر این مرد چقدر الهی بود. می گفت: با دیدن چهره نورانی دکتر چمران ناخودآگاه به گریه نشستم.

سال ها بعد که علی صیاد شیرازی نیز به شهادت رسید، حاج آقا محمدی می گفت: به تصویر او هم که خیره شدم ناخودآگاه به گریه افتادم.

صیاد شیرازی را که می دانید اهل دل بود. معروف است یکبار که نیمه های شب از منطقه می آمد، هوای دیدار با آیت الله بهاءالدینی به سرش افتاد. مردد بود برود یا نه، مباد که مزاحمتی برای آن عارف خدا رقم بزند. دل به دریا زد و رفت و تا رسید، دید که خدمتکار آیت الله در را به رویش باز کرد و گفت: آقا منتظرتان است! ساعت دوی بامداد بود. صیاد تعجب کرد. چای هم آماده بود. آیت الله بهاءالدینی به او گفت: همان کس که در این ساعت از شب هوای دیدار مرا به دلت انداخت هوای دیدار تو را نیز در دل من ایجاد کرد.

همان اوایل سوره بقره، در وصف متقین می خوانیم: الذین یومنون بالغیب... در پس پرده پندار ما خبرهایی است که جز با چشم و گوش دل دیده و شنیده نخواهد شد. مردان خدا، ورای همه ظواهر، قلب هایی به هم گره خورده دارند و زود یکدیگر را پیدا می کنند.

آیت الله محمدی، یکی از همین مردان خداست که شاگردانی چون شهیدان عباسی، قشقاوی، شاهین، قیومی، حسن زاده، شفیعی، رهبر، نصیری، داوودی، گرجیان، گدازگر و آقامیری را در پیشگاه صاحب الزمان تربیت نموده است. برای سلامتی این عالم بی ادعا دعا کنید. امروز، زیر تیغ جراحی، شاید دعای روسیاهی چون من، پرکاهی به آستان کبریایی دوست محسوب شده و به لطف کرامت حق، خریداری شود. زمین، مثل او را کم دارد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">