اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۶۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران زیبا» ثبت شده است

چگوارا در بوشهر!

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۷ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۳۲ ق.ظ

 همین شهید نادر مهدوی که شما آقایان چند بار اسمش را اینجا آوردید، کسی از دوستان ما که وارد در این موضوعات است میگفت اگر ایشان متعلّق به کمونیست‌ها بود، یک چگوارا از او درست میکردند؛ یعنی یک چهره‌ی بین‌المللی مبارز. این جوان کم‌سال یک چهره‌ی این ‌جوری دارد: حضورش در منطقه‌ِی خلیج فارس، آن درگیری‌اش با آمریکایی‌ها، بعد هم دستگیری‌ و شکنجه و شهادتش؛

مقام معظم رهبری

 

شهادت "نادر مهدوی" اسیر ایرانی با شکنجه‌ های‌ قرون‎ وسطایی بر ناو آمریکایی  + عکس

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جنون و شجاعت

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۳ مهر ۱۴۰۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ

بازدید حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب از غرفه پژوهشگاه فرهنگ و  اندیشه اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

اسرائیل با انجام چند عملیات وحشیانه در غزه و بیروت و سوریه و یمن و تهران حکم همان لات مجنونی را دارد که مست میکرد می آمد در مدرسه فیضیه کنار حوض می ایستاد رجز میخواند و بد دهنی میکرد. امام جوان رفت رو به رویش ایستاد سیلی محکمی زد که به زمین افتاد و راهش را کشید و رفت.

حضور میدانی آقا در نمازجمعه امروز به رغم هزاران تهدید رسانه ای و تبلیغاتی دشمن و نیز سفر وزیر امور خارجه به لبنان به رغم منع اسرائیل از فرود پروازهای ایران، مکمل شجاعت تاریخی حمله موشکی مان به تل آویو به شمار می آید. بعدها به خود می بالیم که روز سیزده مهر 1403 و ایام مرتبط با آن را درک کرده ایم؛ الحمدلله رب العالمین. 

اسرائیل باز هم سیلی خواهد خورد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مهد دلیران، غرش شیران، همیشه جاویدان

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۴۰۳، ۱۰:۴۸ ق.ظ

آریوبرزن؛ آخرین سردار دلیر هخامنشی - کجارو

 

اسرائیل ممکن است به هر حرکتی برای پاسخ به ایران دست بزند اعم از حمله مستقیم نظامی و یا عملیات پیچیده تروریستی. مسئولان جمهوری اسلامی هم اعلام کرده اند برای تقابل با رژیم غاصب در هر سطحی آمادگی لازم را دارا هستند.

قطعا همینطور است و نهادهای نظامی و اطلاعاتی پیش بینی های لازم را انجام داده و فرضیات مختلف را بررسی کرده اند. عقل حکم می کند سگ هار آمریکا باید آنقدر به اطراف خود مشغول باشد که به راحتی مجال تمرکز برای حرکت فراتر از مرزهای پیرامونی را پیدا نکند.

یک حرفی هم ته دلم مانده و باید بگویم. هر چند اعتنا به سلبریتی های نان به نرخ روز خور و مردم فریب و پول پرست را چندان جائز نمی دانم. علی دایی روز گذشته گفته بود مسئولان ما آنقدر که به فکر لبنان و فلسطین هستند به فکر مردم خودمان نیستند.

اولا که اینطور نیست.

دوما دفاع از فلسطین و لبنان دفاع از حریم جغرافیا و امنیت خودمان است. حتی اردوغان هم بر این باور است که اسرائیل اگر بر فلسطین و لبنان چیره شود قصد حمله به ترکیه را دارد؛ چه برسد به ایران.

اما حرف اصلی برای علی دایی و امثال او که به هر قیمتی با چند کلمه پارازیت میخواهند از خودشان قهرمان مردمی بسازند.

دایی متولد 1348 است. سابقه یک روز حضور در جبهه را هم ندارد. در بین رزمندگان دفاع مقدس صدها نفر را پیدا میکنید که متولد سالهای پنجاه و پنجاه و یک بوده اند. او حتی برای دفاع از کشور خودش هم غیرت و انگیزه لازم را نشان نداد و در بحبوحه خطر قدمی برای مردمش بر نداشت حالا ادعایش میشود که فقط باید به فکر مردم خودمان باشیم؟ 

چند روز پیش هم پگاه اهنگرانی با یکی از پایگاههای خبری خارجی مصاحبه کرد و از اینکه امثال حسین فهمیده الگوی نوجوانهای مملکت شوند ابراز نگرانی نمود. سلبریتی هایی که آگاهانه و یا از سر جهل و خود پرستی دنبال تغییر فرهنگ ملت و ایجاد سستی و ضعف در جامعه و زدودن تفکر مقاومت و غیرت هستند بازوهای فرهنگی رژیم غاصب به شمار می آیند.

 تاریخ ایران از دیرباز سرشار از فرهنگ مقاومت و شور و شعور حماسی و غیرت و دشمن ستیزی است. کسانی که ترس و تو سرخوری و انفعال را تبلیغ میکنند در ستیز با فرهنگ و تاریخ ایران بوده و خائن و وطن فروش به شمار می آیند. ایران سورنا، ایران رستم، ایران آریو برزن، ایران قرنی و صیاد، ایران حاج قاسم تسلیم شدنی نیست.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سفرنامه کربلا (قسمت دوم)

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۳، ۰۵:۱۶ ب.ظ

photo_2024-09-03_22-03-36_y4zq.jpg

 

دو دو تا چهارتا کردیم که ایرانی ها اغلب از سفر اربعین برگشته اند و الان باید مرز و نیز شهرهای زیارتی عراق خلوت شده باشد. یکبار این اشتباه محاسباتی را در ایام خرداد هم داشتیم. گفتیم هر کس می خواست برود تعطیلات رفته است و مثلا ما اگر یک روز بعد برویم شمال جاده ها خلوت است. گویا همه هم همین تصور را داشتند و در جاده هراز به اندازه سفر به مشهد معطل شدیم. گاه اصلا ماشین را در وسط جاده و صف طویل ترافیک خاموش کرده پیاده شده و قدم می زدیم تا راه باز شود.

درباره سفر کربلا اصل محاسبه ما درست بود. اغلب ایرانی ها بازگشته بودند اما حواسمان به اتباع کشورهای دیگر نبود.

سال 82 وقتی از سفر کربلا به مرز مهران رسیدیم یک راننده مینی بوس محلی توصیه کرد از سواری های برگشتی تهران و قم استفاده کنیم که کرایه کمتری گرفته و برای تکمیل ظرفیتشان ساعتها انتظار لازم نیست. ضمنا گفت که مهران آماده خدمات دهی به زوار نیست و بهتر است زودتر از این شهر بروید. در ترمینال مهران یک شیر آب هم پیدا نکردیم که دستی بشوییم. سرویسهای بهداشتی قفل بود. با راننده ای به توافق رسیدیم که با کرایه ای اندک ما را به قم برساند به آن شرط که جایی بایستد دست و صورتی بشوییم. یک امامزاده ای ایستاد که نامش را از خاطر بردم.

این بار در نت جستجو کردیم. امامزاده علی صالح در نزدیکی مهران جای مناسبی به نظر می رسید برای استراحت شبانه. بعد از ظهر از قم راه افتادیم. سیدعلی هنوز یکسال نیست که گواهینامه گرفته. الحمدلله با دقت رانندگی می کند و در همین مدت اندک چند بار تا تهران و شمال و روستاهای کوهستانی و اصفهان و مشهد رانندگی کرده است. از حضرت معصومه هم کمک خواستم و وعده دادم ثواب زیارتم را به محضرشان هدیه کنم. در زندگی شخصی خود مدیون الطاف مکرر بانوی کرامت هستم. نقشه اینترنتی دو مسیر را به ما نشان می داد. یکی از راه اراک و ملایر و کرمانشاه به ایلام بود و یکی هم از مسیر اراک و بروجرد و خرم آباد به ایلام. مسیر دوم کوتاه تر بود اما با مشورت دوستان از مسیر اول که بسیار زیباتر و روان تر بود استفاده کردیم. در مسیر برگشت این اشتباه را از باب کنجکاوی انجام داده و از مسیر دوم به قم برگشتیم که بخاطر باریکی جاده و حضور انبوه خودروهای سنگین ساعتها بیشتر به طول انجامید. یک تردیدی هم برای سفر به کربلا بین مرز خسروی و مهران داشتم که با استخاره به همان مهران رسیدم.

مسیر کرمانشاه و به خصوص ایلام پر از مغازه های کبابی است. مردم کرد زیاد به کباب علاقه دارند. به بچه ها قول دادم کباب باشد موقع بازگشت. موقع بازگشت در نزدیکی ایلام ایستادیم. با اینکه غریبه و رهگذر بود بر خلاف بسیاری از رستورانهای بین راهی کبابی با کیفیت و قیمت خوب به ما دادند که حسابی از مسئول رستوران تشکر کردم. او هم به احترام ما از جا بلند شد.

شب به نزدیکی مهران رسیده و وارد امامزاده علی صالح شدیم. جای با صفایی به نظر رسید. عده ای دیگر هم مثل ما گوشه ای زیر کولر خنک امامزاده مشغول استراحت بودند. آب سرد کن بسیار خنکی هم در ورودی حرم داشت. خادم امامزاده احترام ویژه ای به ما گذاشت و بی آنکه بشناسدمان با لبخند به سراغمان آمد و خوش آمد گفت. گوشه ای دراز کشیدیم ولی ساعتی بعد از سرمای کولرها به تنگ آمدیم. نشستم به نماز و کمی هم با امامزاده صحبت کردم و قول دادم در این سفر سلام او را هم به اجداد طاهرینش برسانم. هیچ اطلاعاتی درباره این شخصیت بزرگوار در محوطه بارگاه به چشم نمی آمد. اینطور که در نت خواندم این بزرگوار از فرزندان امام سجاد است که همدوره امام رضا علیه السلام بود. امام به او و همسرش لقب زوج صالح داد. این امامزاده شریف عمری طولانی داشت و مستجاب الدعوه و محل رجوع مردم بود. این منطقه در نزدیکی شهر مهران به اسم صالح آباد معروف شد. در آرامگاهی که در جوار امامزاده قرار دارد از پرچمهای برافراشته ای که موقع عبور به چشم می آمد مشخص بود تعداد بسیار زیادی از شهدای این نقطه مرزی در خاک آرمیده اند. به خودم قول دادم در فرصتی حتما با حوصله به زیارت این شهدا بروم.

یک نگرانی هم بابت پارک ماشین داشتم. شنیده بودم با توجه به ازدحام جمعیت در ایام اربعین، پارکینگهای بیابانی در مهران تاسیس شده. خودروهای کسانی که در شهر پارک کنند به این نقطه منتقل می شود که طبعا بعد از سفر و خستگی ذاتی آن مشکلاتی را برایشان فراهم خواهد آورد. به یاری خدا تا انتهای مرز و پایانه انتقال مسافر رفتیم و کسی مانع ما نشد. ماشین را همانجا پارک کرده و به خدا سپردیم و محفوظ ماند. جمعیت در مرز بسیار زیاد و برخلاف تصور و شوک آور بود. انبوهی از زوار پاکستانی و افغانستانی در صف ایستاده بودند. اگر قرار بود پشت سر این جمعیت بایستیم تا ظهر هم کارمان راه نمی افتاد. اصرار داشتیم ظهر کربلا باشیم و شب را که شب جمعه بود توفیق حضور در این شهر عزیز را پیدا نماییم. هیچ کس هم نبود راهنمایی کند. تابلویی هم وجود نداشت. بعضی ایرانی ها از دیدن این جمعیت مستاصل شده و به گوشه ای خزیده بودند و متحریانه نگاه می کردند. داخل صف ایستادیم چاره ای نبود. دو نفر رهگذر صحبت می کردند. یکی شان به آن دیگری گفت ایرانی ها نیاز نیست در این صف بایستند و می توانند از آن طرف بروند. آن طرف یعنی قسمت خروجی زواری که تازه داشتند وارد کشور می شدند. زود دویدیم و به سمت خروجی رفتیم. رفتیم داخل. خبر راست بود. غیرایرانی ها باید می ایستادند تا مجوزهایشان بررسی شود. ایرانی ها می توانستند سریع رد بشوند اما کاش کسی بود و این را به همه می گفت. آنقدر خوشحال شدم که ناخودآگاه پایم را گذاشتم روی تردمیل دستگاه ایکس ری و زمین خوردم! ساک را دوباره آن قسمت قرار دادم تا محتویاتش بررسی شود. دوباره پایم روی همان نقطه تردمیل قرار گرفت و زمین خوردم. خودم و اطرافیانم خندیدیم. خواستم کم نیاورم قسمت عبور چمدانها در گیت بازرسی را نشان دادم و گفتم مگر نباید این تو دراز بکشیم و برویم؟! فاطمه و بچه ها هم خندیدند.

آنقدر با عجله رفتیم که گیت ماموران عراقی را هم رد کردیم. کسی چیزی به ما نگفت. برایم سوال شد اینها چرا اینجا نشسته اند؟ برگشتم و سوال کردم. کفتند باید پاسپورتهایتان را مهر بزنیم. برگشتیم عقب. با لبخند از مامور عراقی عذرخواهی کردم. سال 82 وقتی به ایران برگشتیم پایانه مرزی وجود نداشت. عده ای در صفی طولانی برای مهر زدن پاسپورتهایشان ایستاده بودند. به فاطمه گفتم حوصله ایستادن ندارم. سرمان را بیندازیم پایین برویم تو اگر چیزی گفتند بر می گردیم داخل صف. کسی چیزی نگفت و بعد از کمی پیاده روی مطمئن شدیم داخل خاک ایران هستیم.

انبوهی از زوار اربعین از مقابل ما وارد کشور شدند. معدودی از دختر خانمها وارد ایران که شدند که روسری هایشان را عقب کشیدند! پیش خودم گفتم من اگر دم از حسین بزنم و دزدی کنم ادعایم مسخره است. حسین بود و حق الناس، اگر به نماز بی توجه باشیم داعیه حسینی شدنمان مضحک است، حسین بود و نماز. اگر به حجاب و حیا پایبند نباشیم زینبی نخواهیم شد، زینب بود و حجابش...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

کشور را برق گرفت!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۴ شهریور ۱۴۰۳، ۰۸:۴۳ ق.ظ

تصویر برق گرفتگی دست

 

گفته می شود دولت حسن روحانی در تداوم حاکمیت تفکر غربزدگی و تعهد بی چون و چرا نسبت به اوامر دولتهای زورگو معاهده ای به امضا رساند که به منظور کاهش تولید گازهای گلخانه ای، ظرفیت تولید برق نیروگاههای کشور کاهش پیدا کند. همین تعهد بود که باعث شد در دولت روحانی شاهد قطعی مستمر و برنامه ریزی شده برق خانگی و صنعتی باشیم. در دولت رییسی این تعهد حقارت میز و آزار دهنده مورد اعتنا قرار نگرفت، اما در هفته های اخیر با روی کارآمدن دولت سوم حسن روحانی دوباره شاهد تکرار آن هستیم. کیست نداند خرداد و تیر و مرداد امسال از شهریورماه گرمتر بود اما تولید نیروگاهها با زحمات کارکنان خدوم و مدیران آن آسایش مردم را سلب نکرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سرداران ارس

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۳ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۴۹ ق.ظ

photo_۲۰۱۹-۰۶-۰۸_۰۷-۵۵-۴۵_1iqf.jpg

 

آدم مغروری نیستم.

با خانواده یا دوستان جایی باشم عکس تکی نمیگیرم.

از انتشار عکسهای شخصی هم خوشم نمی آید.

اما اینجا واقعا احساس غرور کردم.

امروز سالگرد شهادت سه سرباز پاک وطن در مرز جلفاست سوم شهریور 1320. شهیدان «سرجوخه مصیب ملک محمدی»، «سید محمد راثی هاشمی» و «عبدالله شهریاری» به رغم آن که دستور عقب نشینی داشتند میدان را خالی نکردند و داوطلبانه دو شبانه روز مقابل ارتش متجاوز روس در مرز ارس (نخجوان- آذربایجان) مقاومت کرده، جانانه جنگیدند و به شهادت رسیدند. رضاشاه که فرمانده کل قوا بود از مسئولیتش شانه خالی کرد؛ اما آنها که در نقطه صفر مرزی بودند، نه گریختند و نه تسلیم شدند. معروف است فرمانده تیپ ارتش روس وقتی این منطقه را تصرف کرد و متوجه شد دو روز فقط با همین سه نفر جنگیده، درجه هایش را کند و روی دوش سرجوخه ملک محمدی گذاشت. دستور داد نیروهایش به آنها ادای احترام نموده و سلام نظامی بدهند. بعد سپرد از اهالی منطقه بیایند پیکر این سه جوان رعنا را با آداب اسلامی به خاک بسپرند. روحشان شد. این بچه ها اگر بودند به خیل رزمندگان و شهدای دفاع مقدس می پیوستند. مرد باید غیرت داشته باشد. ایستاده زندگی کند و ایستاده بمیرد. یاد همه شهدای سرافراز کشورمان که تا آخرین لحظه مردانه ایستادند و جنگیدند و پا پس نکشیدند گرامی. یاد شهید خلعتبری، ماشاءالله پیل افکن، اقبالی دوگاهه و...

خیلی از مردم خطه ارس اطلاع یا توجه چندانی به مزار این سه مرزبان شهید ندارند. راننده آژانسی که ما را به این نقطه برد بازنشسته نیروی انتظامی بود. از کار ما خوشش آمد. با بچه های من ایستاد و عکس گرفت و اصرار داشت کرایه نگیرد که البته به زور تقدیمش کردم. پنج شش سال از این سفر تاریخی می گذرد. هنوز حس شعف و غرور از زیارت مزار این سه جوان رشید را در وجود خود حس میکنم. امیدوارم دستگاههای فرهنگی به معرفی قهرمانان ملی توجه بیشتری نشان دهند. حدود یکماه پیش در موزه کلیسای وانک وقتی دیدم عزیزان ارامنه برای قاتل خون آشامی چون یپرم خان که در شهادت شیخ فضل الله نوری و یاران ستارخان و باقرخان و مردم مسلمان و ارمنی همدان و کرمانشاه و... نقش مستقیم داشت تندیس ساخته اند آهی از سر درد و حسرت کشیدم. 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ایران زیبا

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۴۵ ب.ظ

photo_2024-08-20_06-22-45_msyn.jpg

 

مناطق مختلفی از ایران را دیده ام البته هنوز نه همه جا را. در این میان سه نقطه کشور برایم شعف انگیز و خاص بود. یکی اش شهر زیبای مرزی جلفا در آذربایجان شرقی با کلیسای تاریخی سنت استپانوس و آبشار بی نظیر آسیاب خرابه، یکی اش غار (چال) نخجیر در شهر دلیجان استان مرکزی که غاری زنده و شورانگیز است. روستای ییلاقی فیلبند بابل در مازندران که البته گذرگاه خودرویی آن از شهر آمل است نیز یکی دیگر از معجزات طبیعت ایران زیباست. روستایی در بالای ابرها که در اوج تابستان طاقت فرسا، شبهایی خنک دارد. در حالی که در پایین کوه از گرمای شرجی شمال خیس عرق میشوی یک ساعت و اندی بعد در بالای کوه باید لباسی زمستانی بپوشی و شبها از بخاری استفاده کنی. دلم میخواهد مردم ایران دیدنی های سرزمین خودشان را ببینند. به خصوص قشری که حاضرند برای سفرهای خارجی در حد میلیارد هزینه کنند اما هنوز جاذبه های خیره کننده گردشگری کشورشان را از نزدیک ندیده اند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سرزمین مادری

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۰۰ ب.ظ

زمان پخش دو فصل اول «سرزمین مادری» از شبکه 3 | تکلیف فصل سوم سرزمین مادری  چی شد؟

 

سرزمین مادری خیلی زیبا بود. البته کارهایی که به کمال تبریزی سپرده می شود معمولا بی حاشیه نیست. او شخصیت خودش را در قهرمان فیلم مارمولک به تصویر کشاند. در سریال شهریار آنقدر نمک عشق زمینی را شور کرد که داد خانواده مرحوم را درآورد. دست به یقه شدنش با علیرام نورایی و توهین به او بعد از فتنه 88 بخاطر بازی اش در قلاده های طلا که به دروغ گفت اصلا نورایی را نمی شناخته! بعد دیگری از واقعیت درون مشوش کمال خان است. سریال سرزمین مادری هم داد بختیاری ها را در آورد و سالها متوقف ماند. 

اما اصلاح و تکمیل آن انصافا زیبا و دیدنی شد. پخش نامنظم و بی برنامه و اعصاب خردکن صدا و سیما باعث ابتر ماندن بخش های مهمی از سریال و بی رغبتی و دلسردی مخاطبان گردید. ارزشش را دارد یکبار دیگر هر سه مجموعه سرزمین مادری به طور منظم از شبکه ای بازپخش شود. برهه هایی مهم از تاریخ ایران زمین و انقلاب مظلوم اسلامی با بازی جذاب هنرمندان و روایت پر کشش داستان بی شک مورد استقبال مردم و بهانه ای برای بارخوانی ناگفته های تاریخ انقلاب اسلامی قرار خواهد گرفت. امیدوارم هنرمندان ما نسبت به وقایع یک قرن اخیر موطن خود تعهد بیشتری نشان داده و برگهای ناخوانده و نانوشته تاریخ این مرز و بوم را بیشتر مورد توجه و تبدیل به محصول و اثر هنری فاخر قرار دهند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این چهار برادر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۴۶ ب.ظ

photo_2024-08-12_09-41-27_qgc8.jpg

 

برادران آقایی چهار نفر بودند، جعفر، اکبر، باقر، یحیی، اهل قصر شیرین. هر چهار نفر هم به فاصله ای کوتاه اسیر شدند. پدر و مادر جنگ زده شان به کرمانشاه منتقل شدند. مدتی بعد پدر بر اثر بمباران هواپیماهای دشمن به شهادت رسید. کسی به پسرانش چیزی نگفت.

اواخر مرداد 69 که آزاد شدند در قرنطینه مرز خسروی بودند که یکنفر این خبر را به آنها رساند. اشک ریختند و شادی آزادی شان به سوگ تبدیل شد.

از آن طرف به مادر خبر دادند که چهار پسر رشیدت آزاد شده اند و الان در مرز هستند. مادر سالهای سخت دلتنگی و فراق را پشت سر گذارده و ضعیف و بی جان شده بود. خیالش از آمدن بچه ها راحت شد. قلبش از شوق ایستاد و به همسر شهیدش پیوست. 

داغ دل این چهار برادر افزون شد.

تلخیص از روایت حجت الاسلام علی علیدوست قزوینی/ کانال خاطرات آزادگان

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چه عرض کنم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۱ مرداد ۱۴۰۳، ۰۷:۲۳ ق.ظ

همسر سابق کیمیا علیزاده و یک شایعه عجیب!

 

خب گویا بوی بازگشت کیمیا علیزاده هم به مشام می رسد. چند سلبریتی دیگر مثل پرستو صالحی و... هم هوای بازگشت دارند. می گویند فریب خوردیم. چه عرض کنم! وطن متعلق به همه است اما تاوان بی وطنی باید نمایان باشد. قبح پیمودن این مسیر زشت باید عیان شود.

بعضی سایتها درباره پناهندگی سیاسی علیزاده نوشته اند: "باید بیش از ‎کیمیا علیزاده به افشای چهره زشت ‎حامد معدنچی همسر این دختر ایرانی پرداخت، مردی که به گفته کیمیا از او به عنوان ابزاری برای رسیدن به خواست های خودش نهایت سوءاستفاده را کرد و سپس طلاقش داد و در غربت تنهایش گذاشت. بیشتر مراقب شریک زندگی خود باشیم!!"

 

عجیب است گاه ساده ترین انسانها مدعی اند که میتوانند در مهمترین امور حیاتی ملت تصمیم ساز باشند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حتی برای یک لحظه

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۱۸ مرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۰۵ ب.ظ

پرچم ایران در طول تاریخ/ از درفش کاویانی تا سبز و سفید و سرخ - خبرگزاری مهر  | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency

 

برای برد کیانی از علیزاده نذر کرده بودم، به دو دلیل. کلا از علیزاده خوشم نمی آید. دوست ندارم آدمهای وطن فروش را خوشحال ببینم.

در مسابقه چند سال پیش کیانی باخت و گریه کرد که دلم می خواست جبران شود.

شکر خدا جبران شد. اواخر مسابقه داشتم ناامید میشدم. امیدم را از دست داده بودم؛ اما در پنج ثانیه آخر ورق برگشت و کیانی پیروز شد.

رضا علیپور هم همین امروز در یک صدم ثانیه رقابت را واگذار کرد و به مدال برنز سنگ نوردی دست پیدا نکرد.

خیلی از وقایع سرنوشت ساز و مهم زندگی ما در لحظه ای که اصلا گمانش را نمی کنیم رخ می دهد. هیچ وقت جای ناامیدی نیست. قدر هر لحظه زندگی را باید دانست و برایش برنامه داشت.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

این موکب عدس پلو با نازخاتون میدهد!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۵:۱۸ ب.ظ

photo_2024-03-19_09-42-15_ej82.jpg

 

دوست عزیز!
اینجا که ایستاده ای سالهای سال حسین می ایستاد و با ذوق و لبخند، عَلَم عشق به ایران و اسلام و انقلاب و ولایت و شهدا را برافراشته نگاه میداشت.
سال پیش همینجا از موکب غدیر تا بزم نورانی یاران شهیدش پر گشود.
به یاد آزاده خط شکن عرصه های رزم و فرهنگ و قلم و عدالت، محمدحسین منصف، دست در دست شهدا پرچم سربلند کشورت را همیشه برافراشته نگه دار.

 

 

خانم حسین زنگ زد. گفت امسال هم مثل هر سال موکب غدیر را البته این بار در غیاب حسین در کنار مخابرات برقرار خواهند کرد. متنی خواست برای بنر، چند خط بالا را نوشتم. روح حسین شاد. پارسال شب عید غدیر موکب را که بر پا کرد نماز جماعت را آورد سر خیابان. مغرب و عشایش را خواند و رفت.

خانم حسین یک عمر پای این مرد ایستاد. می گویم مرد حواستان باشد حسین یک مرد معمولی نبود. زندگی با او صبر عظیمی می خواست. همان روزهای اول زندگی پیش از آنکه راهی خانه مشترک شوند حسین رفت به جبهه و حدود هفت سال بعد برگشت. نامه نوشت به خانمش برای جدایی وکالت و اختیار دارد. این زن بانوی روزهای سخت و تربیت شده مکتب زینب کبری بود. جوانی اش را در انتظاری که پایانش نامعلوم بود پای عشقش قربانی کرد.

بعد از اسارت هم آدمی نبود یکجا بنشیند. انواع کارهای فرهنگی بزرگ و پر دردسر مثل راه اندازی کاروان پیاده حرم امام و راهیان نور کشوری و استانی و برپایی نمایشگاه شهدا و ... را دست گرفت. حالا این کارهایش یکطرف، عدالتخواهی و آزادی بیان و رک گویی هایش نسبت به مسئولین باعث کینه بعضی از آنها می شد. انواع تهمتها را نثارش می کردند. بی دلیل می انداختندش زندان. کتکش هم زدند. شلاق هم زدند. رد صلاحیتش کردند، خانه اش را تفتیش می کردند و... حسین کم نیاورد خانمش هم پا به پای او ایستاد. 

سر فتنه فحشا چقدر تهدیدش کردند. نه حسین میدان را خالی کرد نه خانمش ترسید.

شبها با بلندگویی که سرودهای حماسی و ملی از آن شنیده میشد می رفت وسط تجمع اغتشاشگران چای و نبات و آب معدنی پخش می کرد. بعد می نشست با صبوری و لبخند بحث می کرد. خیلی ها میدیدند آزاده زخم خورده ای که به خیلی از مسائل جاری نقد جدی دارد اما پای انقلاب ایستاده، از دوست و دشمن صدمه دیده اما اسلام و نظام را تنها نمیگذارد تحت تأثیر قرار گرفته و میدان را ترک می کردند. ایران که ولز را برد کلی پرچم کوچک سه رنگ تهیه کرد آورد بین ماشینها و مردمی که شادی می کردند پخش کرد. تمام آن مدت فقط یک بار از کوره در رفت و خونش به جوش آمد. جلوی آنهایی که بعد از باخت ایران پرچم آمریکا را دست گرفته و هلهله می کردند می گرفت و با بغض می پرسید یعنی حاضری بخاطر هر مخالفتی که داری پرچم دشمن کشور خودت را دست بگیری، خوار و خفیف شوی و ملتت را بفروشی؟

حسین عشق عجیبی به پرچم ایران داشت. هر جا موقعیتی دست میداد پرچم را برافراشته نگه می داشت و بین دیگران هم پخش می کرد. توصیه کرده بود اگر عمرش باقی نبود در تشییع جنازه اش هم پرچم ایران را سر دست بگیرند. در تشییع حسین خانمش و خیلی های دیگر پرچم ایران و تصاویر شهدا را سر دست گرفتند. امروز که تماس گرفت گفت به یاد حسین می خواهم در موکب غدیر به مردم شام بدهم. حسین عدس پلو با نازخاتون را خیلی را دوست داشت. همین را پخش می کنم خودش و مردم خوشحال شوند. رحمت الله علیه.

پارسال کارها داشت به تأخیر می افتاد. عجله ای و هول هولی شده بود. حسین ایستاد و با کمک چند نفر خیلی زودتر از آنچه تصور می شد ستون خیمه موکب را برافراشت و کارها را راه انداخت. یکی پرسید چقدر زود کار را تمام کردی؟! با دست تصاویر شهدا را نشان داد. گفت مگر نمی بینی اینهمه شهدا آمدند به کمک؟ ساعاتی نگذشت که شهدا او را با خود بردند. مردی که عمرش را پای عدالت گذاشت در شب بیعت با امام عدالت به موکب وصال با ساقی کوثر فراخوانده شد. دوست جانبازی می گفت حسین را بعد از خاکسپاری در خواب دیده است. برایش تعریف کرد مرا از تابوت که درآوردند و در خاک گذاشتند دستم در دستان حضرت زینب بود. حسین خیلی صبور بود. بلاهایی که سرش آوردند هر که بود چپ میکرد. حسین خیلی زحمت کشید. تا لحظه آخر عمرش پای امام و انقلاب و شهدا ایستاد و به فکر برافراشته نگه داشتن یاد و راه خدا بود. شادی روحش صلوات.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

نقاش خاطره ها

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۱۸ ب.ظ

کتابیوم - کتاب نقاش خاطره ها چاپ 1

 

کتاب "نقاش خاطره ها" را یک بار خواندم و دو بار لذت بردم! چرا دو بار؟

یک دلیلش به خاطر نثر روان و شیوای کتاب و کشش و جاذبه ای است که در داستان وجود داشت؛

یک علتش هم بر می گردد به نویسنده کتاب یعنی سرکار خانم سارا مصطفی نژاد از دختر خانم های دهه هشتادی که گویا این قصه را در سن چهارده سالگی نوشته و بی شک جای تحسین و تقدیر فراوان دارد.

موضوع کتاب درباره خرمشهر از اشغال تا آزادی است. دفاع مقدس و فراز و فرودها و آدم های آن حق بزرگی بر گرده تاریخ و ادبیات ایران عزیز دارند. امیدوارم همه هنرمندان در سطحی شایسته به ادای دین نسبت به این بخش نورانی و پرافتخار تاریخ کشورمان همت بگمارند.

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدای هنرمند ما

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۳، ۰۹:۱۴ ق.ظ

هر چه خدا خلق کرد زیباست باید با چشم عبرت و لذت به مخلوقات عالم نگریست. انسان زیباست، حیوان زیباست، بیابان زیباست، کویر و کوه و دشت و رود و جنگل و دریا و ...

مازندران هم یکی از زیباترین جلوه های خلقت دست هنرمند الهی است. الحمدلله رب العالمین.

گاهی بعضی کم سپاسی های ما در قبال این موهبت خدایی رنج آور است. مثل همین دپوی زباله در دل طبیعت یا حتی در محدوده مسکونی شهرها، مثل آنچه در انتهای بازار امام حسین بابل و یا در ورودی شهر قائمشهر جنب پل رودخانه تلار آنهم در نزدیکی بیمارستان قائم با بویی مشمئز کننده به چشم می آید.

 

photo_2024-06-08_08-51-20_pig0.jpg

photo_2024-06-08_08-52-05_x7v6.jpg

photo_2024-06-08_08-51-55_k93c.jpg

photo_2024-06-08_08-51-50_tw9k.jpg

photo_2024-06-08_08-51-40_en3o.jpg

photo_2024-06-08_08-51-34_d2x3.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

از نی ریز تا ونیز

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۹ خرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۰۸ ب.ظ

کتاب خاطرات سفر آقای احمد ارشاد نی ریزی را خواندم و لذت بردم. به خواندن زندگینامه ها، خاطرات و سفرنامه ها علاقمندم و همپای نگارنده در صفحات کتاب زندگی اش سیر می کنم و از تجربیاتش توشه ای بر می دارم.

آقای احمد ارشاد یک ایرانی هنر دوست اهل استان فارس است که در حین گشت و گذار و سفر به آلمان و ایتالیا و سوئیس و فرانسه از توجه به فرهنگ دوستان وطنی مقیم خارج نیز غافل نیست. سفرنامه این معلم جنوبی اگر چه کوتاه بود اما به نکته ها با دقت، توجه و اشاره می کرد.

نگارنده شکر خدا از آن دست افراد خودباخته یا خود تحقیر نبود که به محض نشستن پرنده ذهن و بیتوته بر بام غرب و ورود به مکانی جدید دلشان غنج رفته و چشم و گوش بسته و شیدا به تحسین و به به و چه چه صرف بپردازند. جایی برجستگی و هنر و ارزش و ادب و سنت و زیبایی می دید با صداقت بیان می کرد. جایی نقد و بی اخلاقی و قانون شکنی می دید هم ابایی از اظهار نداشت؛ مثل مشمئز کننده بودن انبوه فضولات رها شده سگها، وجود جیب بر، وجود صف، گرانی، متکدیان ژولیده و ... در بعضی شهرهای بزرگ اروپایی. او به توحش سلاطین روم باستان در طعمه قرار دادن بردگان مقابل حیوانات درنده برای تفریح نیز اعتراض دارد و ضرورت استفاده از آداب و پوشش مخصوص در اماکن مقدس غربی را گوشزد می نماید.

این تا اینجای کار؛ که عرض کردم از خواندن کتاب لذت بردم.

یک نکته ای می خواهم صرفا بهانه نموده و متذکر شوم و قطعا منظورم به نگارنده اثر نیست که خودش استادی خوش سفر و هنرمند و دلسوز و وطن پرست است.

بارها در شهرهای مختلف افرادی را دیده ام که حتی از اماکن تاریخی و فرهنگی شهر خود بی اطلاعند چه برسد به آن که انگیزه و عزمی برای سفر به سایر نقاط زیبای کشور را داشته باشند.

مثلاً بعضی اهالی جلفا به کلیساهای تاریخی و با شکوه اطراف، آبشار بی نظیر آسیاب خرابه و نیز مزار شهدای غیور مرزبان جنگ جهانی دوم اصلاً سر نزده اند. خیلی از همشهریان خودم در بابل تا کنون از موزه این شهر و یا خانه و آثار هنری بانو مکرمه قنبری و یا هفت آبشار تیرکن و درازکش و ... بازدید نکرده اند. خیلی از مازندرانی ها طبیعت مسحور کننده کلاردشت و کیاسر و ... را ندیده اند. خیلی از تهرانی ها از موزه های متنوع پایتخت بی اطلاعند، حتی گذری هم به توچال و ... نداشتند. خیلی ها در قم به بارگاه موسی مبرقع و خانه ملاصدرا و دریاچه نمک و در باغ و باغ پرندگان و... نرفته اند. مردم استانهای مرکزی و اصفهان و قم و اطراف اغلب اصلا خبری از غار نخجیر در دلیجان که یکی از شکوهمندترین آثار باستانی طبیعی دنیاست ندارند. خیلی از مردم خوزستان چغازنبیل و تپه ها و قلعه های باستانی شوش و مناطق تاریخی رامهرمز و ... را ندیده اند و...

خب این خوب نیست. ایران مهد تمدن و تاریخ و فرهنگ و هنر جهان است و البته طبیعت بعضی نقاط آن در دنیا نمونه ندارد که نرفتن و ندیدن و بی محلی ما قطعا کم لطفی به فرهنگ این مرز و بوم و زمینه ساز استیلای فرهنگ بیگانه است.

بگذریم.

پاورقی صفحه 113 کتاب فوق الذکر مطلب کوتاهی درباره مرحوم ایرج زهری از فرهنگ دوستان و پژوهشگران عرصه هنر خواندم که دلم می خواهد جهت استفاده علاقمندان در فضای مجازی هم منتشر شده و قابل دسترس باشد:

"ایرج زهری یک ماه پس از سفر ما، ارتباطش قطع شد. با خواهرش در تهران تماس گرفتم. گفت: ایرج به سرطان خون مبتلا شده و تحت درمان است. نوروز 91 به ایران آمد و با من تماس گرفت و گفت: پس از یک آزمایش خون به شیراز می آیم. اما متأسفانه نتوانست به شیراز بیاید و بلافاصله به آلمان برگشت و در بیمارستان اِسِن بستری شد.

شامگاه چهارشنبه 22 اردیبهشت در حالی که روی تخت دراز کشیده بود و با هدفون آهنگ ارموتسارت را گوش می کرد به همسرش باربارا گفت: صحنه آخر تئاتر تمام شد، پرده را بکش.

روی تخت دراز کشید، چشم باز کرد و با لبخند همیشگی گفت: خدا من را بخشید، می روم پیش خدا.

و آخرین نفس را کشید. به همین سادگی! روحش شاد و نام و یادش پایدار."

 

مشخصات، قیمت و خرید کتاب خاطرات سفر اثر احمد ارشاد | نهنگ

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وصیتنامه شهید سید روح الله عمادی

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۸ خرداد ۱۴۰۳، ۰۸:۴۶ ق.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و درود به خاتم انبیاء حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و ذریه تابناکش و سلام و درود به منجی عالم بشریت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف و سلام و درود به روح بلند و ملکوتی حضرت امام رحمت الله علیه وبا سلام و درود بی کران بر ارواح پاک و طیبه مطهر سرخ جامگان که با ایثار خون و هدیه جان، سرودی به قامت کلمه حق سرودند و پیام آور خبر آزادی و حریّت گشتند و سلام و درود به رهبر عزیزم.

خدایا بی پناهم ز تو جز تو نخواهم       اگر عشقت گناه است ببین غرق گناهم

دو دست دعا فرا برده ام به سوی آسمان ها    که تا پر کشم ز بال فلک رها در کهکشان ها

خدایا چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، سراپا تقصیر و نافرمانی ام. گر چه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو.

خدایا نمیرم در حالی که از من راضی نباشی، ای وای که سیه روز خواهم بود. خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات که نفهمیدم. خدایا قبولم کن. یا اباعبدالله شفاعت.

شنیدم سیدالشهدا دم جان دادن می آید، آقاجان! از همین جا سلام می دهم السلام علیک یا اباعبدالله.

روز مرگم وعده دیدار بده        و آنگه تا به لحد خرّم و دلشاد ببر

آنقدر لذت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار پروردگارش ولی چه کنم تهیدستم.

خدایا قبولم کن. در تاریخ اسلام چیزی که امام حسن علیه السلام را شکست داد نبودن تحلیل سیاسی و بصیرت در مردم بود. چیزی که فتنه خوارج را به وجود آورد و امیرالمؤمنین علیه السلام مظلوم را آن طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن گونه مظلوم کرد و الا همه مردم که بی دین نبودند.

عزیزانم! اگر شبانه روز شکر گذار باشیم که نعمت اسلام و امام و ولایت را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم و  خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و برحذر باشیم و خلوص در عمل تنها چاره ساز است. ای عاشقان اباعبدالله! بایستی شهادت را در آغوش گرفت. بایستی محتوای فرامین امام رحمت الله علیه و رهبر عزیزمان را درک و عمل نماییم. بصیرت داشته باشیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را از شکرگذاری به جا آورده باشیم. بی طرفی در دعوای حق و باطل معنا ندارد. باید مقابل باطل ایستاد اگر شاعری هنرمندی و یا هر کسی دیگری در جنگ حق و باطل بی طرف باشد تضییع نعمت خداوند است و اگر طرف باطل بود خیانت است و جنایت است. در اسلام تماشاچی نداریم.

گاهی شهید شدن آسان تر از زنده ماندن است. این نکته را اهل معنا و دقت خوب درک می کنند. گاهی زنده ماندن و تلاش کردن درک محیط و بصیرت داشتن به مراتب مشکل تر از شهید شدن و به لقای الهی پیوستن است.

دعا کنید شهید باشیم نه این که فقط شهید شویم.

اصلاً تا شهید نباشیم شهید نمی شویم.

سخنی چند با دوستانم:

دوستان و همرزمان عزیزم! برای دفاع از اسلام و ولایت و ایران عزم راسخ داشته باشید چرا که پیروزی از آن شماست. هجمه دشمن (فرهنگی/ نظامی/ سیاسی/ اجتماعی و ...) بسیار سنگین و خصمانه است و راه مقابله با این هجمه به فرموده حضرت امام خمینی رحمت الله علیه پشتیبانی از ولایت فقیه است. نیّت ها را خالص کنید و پشت سر ولایت حرکت کنید و نتیجه اش را به خدا بسپارید چرا که خودش وعده نصرت و پیروزی داده است.

تهاجمی که به قشر مذهبی و خصوصاً ما بسیجیان و  سبزپوشان حریم ولایت می شود بیانگر قدرت روزافزون شما و ضعف وناتوانی دشمن است. خوسازی کنید. تعلیم تهذیب و ورزش سه شاخصه شما باشد. همدیگر را دوست داشته باشید و با علم و عمل به پیش بروید و منتظر تقدیر و تشکر کسی نباشید. اجرتان عندالله.

و اگر بدی از بنده حقیر دیدید به بزرگی خودتان حلال کنید.

سخنی با پدر و مادرم

پدر و مادر عزیزم سلام. چه بگویم که زبانم قاصر است و چه بنویسم که دست هایم لرزان، زندگی کردن در شرایط سخت روستا و کمبود امکانات موجب می شد که شما بیشتر تلاش کنید تا زمینه آسایش ما فراهم شود و هیچ وقت زحمات بی دریغ شما را فراموش نخواهیم کرد. کارهای سخت و طاقت فرسا موجب شده که بدنتان رنجور شود و خستگی بر تنتان نمایان گردد و این برایم سخت و عذاب آور بود. حال زمانی فرا رسیده است که ما کمک حال شما باشیم. ولی متأسفانه پی زندگی و کار خود رفتیم. و با دور ماندن از شما به خاطر شرایط شغلی ام نتوانستم آن چه شایسته شماست خدمت کنم.

پدر و مادر عزیزم بهترین لحظات زندگی ام موقعی بود که به شما کمک می کردم و رضایتمندی را در چهره تان می دیدم ولی چه سود که لایق نبودم تا بیشتر خادمتان باشم. پدر بزرگوارم قدت خمید تا ما راست شویم و بدنت خسته شد تا ما حرکت داشته باشیم. کوه رنج بودی و من غافل. حلالم کن.

مادر عزیزم فدای محبت مادرانه ات. فدای موهای سفیدت. حلالم کن که جز زحمت چیزی نداشتم. مادرم مواظب عمادم باش.

سلام بر حاج ننه و همه همسایه ها و هم روستایی ها حلالم کنید.

درد و دلی با همسرم.

همسر گرامی ام فاطمه خانم سلام.

چه عمر با هم بودنمان کوتاه بود. چه آرزوها و برنامه هایی برای زندگی مشترکمان داشتیم. قسمت این بود که چند صباحی در کنار هم باشیم. البته شرمنده ام که نتوانستم زندگی شایسته برای شما فراهم کنم. شرمنده ام به خاطر شرایط شغلی ام که اکثر مواقع مأموریت بودم. این بار سنگین زندگی و تربیت فرزند به دوش شما بوده است.

شرمنده ام که همیشه تحملم کردی و نگذاشتی از این اهدافم فاصله بگیرم. شرمنده ام از این که سختی زیادی کشیدی تا من و عماد راحت باشیم. شرمنده ام از این که با مریضی عمادم کنار آمدی و یک بار گلایه نکردی و شرمنده ام از این که کنارم و بودی و نتوانستم خوشبختت کنم. خانم مهربانم! مثل همیشه نمازت را اول وقت بخوان و برایم دعا کن. پسرمان را مکتبی و ولایی تربیت کن؛ برای سربازی امام زمان(عج).

در حفظ حجاب اسلامی کوشا باش؛ چرا که برای حفظ چادر سیلی ها خورده شده و خون ها ریخته شد. مواظب عماد باش. بدنش خیلی رنجور است. نگذار بی پدری را حس کند. با توجه  به مشکلی که دارد از نظر اخلاق و علم تقویتش کن.

هر وقت بهونه منو گرفت بیارش پیش من. حتماً می آیم. دیگر سفارش محمد عماد را نمی کنم. به خانواده ات (پدر بزرگوارتان، مادر مهربانتان، خواهر و برادرت) سلام برسان و بگو حلالم کنند. فاطمه عزیز حلالم کن.

پسر عزیزم محمد عماد!

سلام عماد جانم. وقتی این مطلب را می نویسم تمام خاطراتت برایم تداعی می شود و بغض می کنم. چقدر برایت زود بود دکتر رفتنت. چقدر برایت زود بود هر شب آمپول تزریق کردنت. چقدر برایت زود بود بی پدر شدنت. چقدر برایت زود بود مرد خونه شدنت. فدای بازوهایت بشم که هر شب تحمل آمپول می کرد.

عماد جان! – به یاد بازی کردنت- به یاد گریه های ناشی از سوختن بدنت- به یاد دست دادن محکمت- به یاد افتادنت- به یاد دویدنت- به یاد قصه هایی که برایت می گفتم- به یاد زبون ریختنت- به یاد دست های کوچکت- به یاد ذوق زدگی دیدارهای اولمان و به یاد ناراحتی های خداحافظی هایم.

محمدعماد عزیزم! شنیدم کانون ثبت نام کردی و همیشه به من می گفتی مهندس صدات بزنم. عماد جانم خوب درس بخوان درس خواندن همراه با اخلاق اسلامی و عمل تا فرد مفیدی برای جامعه ات باشی. عماد جان شرمنده اتم چرا که نتونستم حق پدری را ادا کنم. شما هم شرایط شغلم را تحمل می کردی و خود را به اسباب بازی که می خریدیم دلخوش می کردی. شرمنده ام که با سن کم شرایط منو درک می کردی. شرمنده ام که زود مسئولیت سنگین را به شما سپردم. پسر عزیزم حلالم کن و پشتیبان مادرت باش. دوستت دارم.

خواهرها و برادرها دامادها زن داداش ها خواهرها و برادرزاده های عزیزم سلام. مدتی نه چندان طولانی در خدمت شماها بودم و آرزوی من همیشه موفقیت شما بود. حاضر بودم در سختی باشم تا شماها راحت باشید ولی حیف که توفیق نداشتم و چیزی جز زحمت برایتان نبودم. از این که همیشه تحملم کردید از همه شما سپاسگذارم. وجود پدر و مادر مانند سفره ای است که فقط یک بار پهن می شود. قدر این فرصت را بدانید و به پدر و مادر خوب و شایسته خدمت کنید. همدیگر را دوست داشته باشید و پشتیبان هم باشید. بزرگوارانم در نزد خداوند بالاترین عمل که از شهادت در راه خدا اسلام نیز افضل تر می باشد این است که همیشه و در همه حال به یاد خدا باشید و پشتیبان ولایت باشید تا به مملکت و کشورتان آسیب وارد نشود.

یک درخواست دارم مواظب محمدعمادم باشید.

راستی آقا رمضان و آقا محمدطاهر خیلی دوست داشتم در جشن عروسی شما باشم.

عزیزان من برایم دعا کرده و حلالم کنید.

ای حیات! با تو وداع می کنم. با همه ظاهر زیبنده و با هیبتت. ای روح من به فرمان مشتاقانه به سوی شهادت حرکت کنید و ای بدنم که سال ها به من خدمت کردید در لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید.

ای قلب من این لحظات آخر را تحمل کن. به شما قول می دهم که در یک استراحت عمیق و ابدی آرام گیرید.

خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

احمدی نژاد و رییسی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۴ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۴۶ ق.ظ

پشت پرده سکوت احمدی نژاد در قبال دولت رئیسی

 

خیلی از کارهایی که احمدی نژاد انجام داد رییسی هم انجام داد مثل سفرهای استانی، پرکاری، ارتباط مسقیم با مردم، توجه به محرومان و...

بعضی اشتباهاتی که احمدی نژاد داشت رییسی هم داشت مثل استفاده از بعضی عناصری که اعتقاد به گفتمان دولت نداشتند، عدم وجود پیوست فرهنگی در رویکردهای کلان و منطقه ای و...

یک سری کارها را احمدی نژاد از خود به یادگار گذاشت که رییسی فرصت این چنینی نیافت اما بعضاً در استمرار مواردی از آن کوشید مثل طرح گسترده مسکن مهر، هدفمندی یارانه ها، توزیع سهام عدالت، بیمه زنان خانه دار، پزشک خانواده و...

یک یادگار هم رییسی از خودش به جا گذاشت که در اغلب مسئولان سه دهه اخیر بی نظیر بود آنهم سعه صدر است. رییسی هم مثل رییس جمهورهای پیشین حرف و تهمت و ناسزا و هجو شنید اما به روی خودش نیاورد و به تقابل برنخاست. از  این منظر به قول دوست اندیمشکی ما واقعاً مظلوم بود.

بعضی ها معتقدند اگر رییسی می ماند به همان سرنوشتی دچار می شد که احمدی نژاد از سوی رسانه های خودی مبتلا گردید. سرنوشتی که احتمالا در انتظار قالیباف یا جلیلی یا هر گزینه اصولگرای دیگری که به ریاست جمهوری برسد خواهد بود.

گاه رسانه ها و جریانهای داخل کاری می کنند که از دست دشمن هم ساخته نیست.

بعضی هم تفسیرهای متعددی پیرامون علت ماورایی حادثه تلخ اخیر بیان نموده اند مثلا نگاه ویژه خدا به جایگاه رهبری آینده و ... کما اینکه عده ای در ذهن خود مرحوم هاشمی شاهرودی را برای رهبری آینده در نظر داشتند که اجل مهلتش نداد، شنیده شد طیف مقابل هم برنامه هایی برای صادق لاریجانی در سر داشت که ماجرای اطرافیانش فاش شد و حتی در استان زادگاه خودش در حالیکه از پنج نامزد خبرگان چهار نفر حق ورود و عضویت در این مجلس را داشتند تنها گزینه ای بود که انتخاب نشد.

خدا سایه رهبر بی نظیر و اندیشمند انقلاب را تا ظهور امام زمان بر سر مومنان و مستضعفان عالم نگه دارد.

کسی از عالم غیب خبر ندارد و نمی تواند لزوما به آنچه علت و کنه حقیقت وقایع است پی ببرد. باید به تدبیر و علم و عدالت و حکمت خدا اعتماد داشت. آنچه باعث پیروزی انقلاب، پیروزی در جنگ و پیشبرد اهداف اسلام در کمال بهت و انکار دوست و دشمن گردید لطف و عنایت الهی بود. هر برهه از این نهضت سرخ با اعجاز پروردگار همراه بوده است. نهضتی که همه قدرتها و امکانات مادی عالم برای سرنگونی آن متحد شدند اما در مقابل اراده خدا راهی از پیش نبردند. ان شاءالله باز هم با نگاه توحیدی و التزام به فرهنگ ایثار و شهادت از گرداب حوادث روزگار عبور کرده و زمینه ظهور تمدن جهانی اسلام تحت بیرق صاحب و مولایمان را رقم خواهیم زد بأذن الله تعالی.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تیرکس بوروکرات

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۲۱ ق.ظ

قیمت و خرید کتاب خاطرات یک تیرکس بوروکرات

 

"خاطرات یک تیرکس بوروکرات" را خواندم. مجموعه ای از 19 داستان فارسی و ایرانی. می گویم فارسی و ایرانی نه فقط از این باب که نویسنده اش یعنی حمیدرضا زاهدی که به یقین از اساتید فن نویسندگی است ایرانی است و قلمش فارسی که خب هست؛ اما نوع نگاهش هم ایرانی بود با اندک چاشنی روشنفکری. روشنفکری با ذائقه ملی و روشنفکری به طعم غربی با هم تفاوت دارند. نویسنده اثر جاهایی با رویکردی سطحی به بیان حرفهایی می پردازد که ریشه در شائبه های فضای مجازی و دورهمی های عصرانه سنین بالا در پارک محل دارد؛ آنجا که ضد جنگ می نویسد و نامردی را پررنگ جلوه می دهد، به مداحی و سرودهای مذهبی طعنه می زند، زن مشاور مذهبی سیما را در حد یک روسپی به لجن می کشاند و ... اما به سفره افطار دل بسته است، محبت را ارزش می داند، زن بارگی و خیانت و مفسده جویی را تیرباران می کند، همبرگر خوری یا انفعال در برابر تبلیغات ماهواره ای و شوق مصرف زدگی و تقلید کورکورانه از فرهنگ غرب را منکوب می سازد و... نشان می دهد او به خاستگاه تمدنی خود همچنان وفادار است.

"تیرکس بوروکرات" یکی از نوزده داستان همین مجموعه است که روی جلد کتاب هم جا خوش کرده، قیام بر ضد دیوانسالاری مضمحل و فرصت سوز و ویرانگر، انقلابی ترین نوشته این اثر است. با "قلب عزیز" هم بسیار خو گرفتم. قصه های کوتاه نگارنده و پردازش مطلوب او می تواند الگویی در کلاس های آموزش داستان نویسی باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

جنگ به توالت ها کشید!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۳:۴۱ ب.ظ

جنجالی که یک توالت عمومی در تهران به پا کرد

 

یکی از ادله ای که فقها با استفاده از کروات مخالفند حرمت تشبّه به کفار است. اسلام با کفر چه در باطن و چه در ظاهر مرز دارد. 

موسیقی مناسب مجالس لهو را یک مسلمان ولو در خلوت خودش نباید گوش بدهد.

و...

جنگ بین ما با دنیای غرب و هر آنچه که فرهنگ دین را متزلزل می سازد یک نبرد تمدنی است. حجاب و عفاف و آزادی روابط و ... بخش هایی از این تقابل بزرگ است. معماری ما نباید به سمت و سوی غرب برود که رفت. سگ بازی، تغییر اسامی مذهبی، مصرف گرایی، خود نمایی به خصوص با ابزار رسانه، شهوت پرستی و خوشگذرانی، دخانیات و مشروبات الکلی، وطن ستیزی، وطن گریزی و ... ابزارها یا نمادهایی در تهاجم فرهنگی غرب نسبت به جامعه دینی است، جامعه ای که ایستادگی اش در جنگ نظامی مرهون فرهنگ دینی و ملی بوده و حالا برای ضربه فنی شدن باید از هویت تاریخی و تمدنی خود عاری گشته و به سمت پوکی و بی غیرتی و بی خیالی سوق داده شود.

خلاصه و گذرا خواستم به بهانه نصب توالتهای فرنگی ایستاده! در بعضی مراکز خرید تهران به جدی بودن تهاجم یا به قول آقا ناتوی فرهنگی غرب اشاره کنم. این سنگ های نوالت با اعتراض و پیگیری بعضی از شهروندان برداشته شد؛ اما کمی جدی تر باید به معضل وادادگی فرهنگی لایه هایی از جامعه و حس تقلید گرایی و خودباختگی آنها در برابر نمادها و مظاهر تمدن حیوانی غرب توجه نشان دهیم.

کمترین مواجهه ما باید اصرار بر تغییر سبک معماری رایج و بازگشت به سرمایه های مهندسی و معماری ایران کهن به منظور تقویت عناصر تمدن ملی و دینی باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وقتی مؤذن به شهر بازگشت

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۸ فروردين ۱۴۰۳، ۱۱:۴۳ ق.ظ

1879799_478_7tof.jpg

 

حسن درستی نماز را دوست می داشت. بازی فوتبال هم اگر بود، صدای اذان را می شنید راهش را می کشید می رفت مسجد. از ابتدای جوانی شد مؤذن مسجد محل. صبح ها زمستان بود یا تابستان قبل از اذان بلند می شد می رفت مسجد و اذان می گفت. در مسجد محلشان نماز جماعت صبح برقرار نبود. اذانش که تمام می شد با دوچرخه خودش را می رساند پانصد متر آن طرف تر مسجد دیگری نماز جماعت می خواند. مادر از سر دلسوزی گفت: چه کاری است حالا خودت را زحمت می اندازی؛ این وقت صبح می روی مسجد برای اذان. گفت: حتی اگر یک نفر با صدای اذان من برای نماز بیدار شود می ارزد.

والفجر هشت در خاک عراق مفقود شد. بیست و هفت سال بعد خواستند منطقه را تفحص کنند. روز آخر ماه ذی الحجه بود. گفتند فردا اول محرم است. بد نیست توسلی به سیدالشهدا داشته باشیم. بعد از توسل و روضه و با چشم اشک بار که کار را شروع کردند سرخی پرچم کوچک سه گوشی نظرشان را به خود جلب کرد. خاک را آهسته کنار زدند. روی پرچم نوشته بود یا ثارالله. زیر آن بدن مطهر شهیدی بود که زیر لباس نظامی اش پیراهن مشکی پوشیده بود. مدارک هویتی اش هم کامل بود؛ حسن درستی از بابل.

خبر در شهر پیچید. پوستر شهید همه جا پخش شد. همه جا حرف از حسن بود. حسن باز هم مؤذن شهر شد. یکبار دیگر رایحه جهاد و ایثار و شهادت در کوچه پس کوچه های شهر پیچید. خیلی ها می گفتند ما خواب بودیم بازگشت پیکر حسن، بیدارمان کرد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا