اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۸۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین» ثبت شده است

تازه جنگ شروع شد!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۵۶ ق.ظ

یادداشت | تجلیات توحیدی حضرت زینب (س) - خبرگزاری حوزه

 

گیرم حسین را کشتید با راه حسین چه میکنید؟ شما حق را نشناختید، قدرت منطق و نفوذ سخن حق را نشناختید، نفهمیدید آه مظلوم اثر دارد، ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنه را درک نکردید، شما زنیب را نشناختید و خون ریختید و رفتید به زعم خودتان پیروز شدید اما قرنهاست که حرف زینب به کرسی نشسته است: فوالله لاتمحون ذکرنا و لا تمیت وحینا. پیام عاشورا ماند و منشأ هزاران خیزش مستضعفان عالم در تاریخ قرار گرفت.

چه کرد این بانوی صبر و بصر. یک روز کلامش خط رسوایی جریان باطل قرار گرفت یک روز بارگاهش حرم اصحاب هدایت و مرز بین دو جبهه حق و باطل شد.

دنیا بر مدار زینب می چرخد. هر کس پیام عاشورا را گرفت و درس آزادگی آموخت و کاخهای ستم را لرزاند و زیر بار ظلم نرفت مرهون مجاهدت شیر دختر علی است. از کینه منطق و بیان نافذ او بعد از چهارده قرن، همه اذناب ستم جمع شدند تا بارگاهش را با خاک یکسان کنند که به حکم غیرت وارثان نهضت کربلا تیرشان به سنگ نشست.

جایگاه و قدرت زن در اسلام را می خواهید ببینید، انقلاب زینب، خروش فاطمه، ایثار خدیجه، استقامت آسیه و ... را ببینید که چگونه علم توحید را بر بلندای تاریخ زنده نگاه داشتند. ام البنین را ببینید ...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عشق وعطش

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۶ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۰۰ ق.ظ

درباره ما | شوق وصال

 

عارف بالله شهید آیت الله سید اسدالله مدنی دوست داشت جواب این دو پرسش ذهنی اش را دریافت کند: این که آیا واقعا سلاله رسول الله است یا نه و اینکه به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت خواهد رسید؟ یک شب خواب اباعبدالله را دید که به او فرمود: یا بُنیّ انت مقتولٌ.

علی اضعر رنجبر، پاسدار وظیفه بود. خدمتش تمام شد داوطلبانه ایستاد خط برای بچه ها آب و شربت درست می کرد. کربلای پنج شلمچه مجروح بود و اسیر شد. گلویش زخم داشت. آب می خواست. با صدایی از ته گلو می گفت: آب... آب... فرمانده عراقی سوژه اش را پیدا کرد. او را نشاند زیر آفتاب، روحیه بقیه را ضعیف کند. فیلمبردار را هم خبر کرد. علی اصغر فهمید. با همان صدای ته گلو گفت: حسین... حسین... و دیگر صدایی از او برنخاست.

وسط عملیات مرصاد، کمال کورسل دید بچه های عراقی بدر بی طاقت شده اند. تشنگی امان همه را بریده بود. بلند شد و ایستاد. گفت: مگر ما آرزو نداشتیم ذره ای از عطش اباعبدالله را در عاشورا درک کنیم. خب اینجا هم عاشوراست و امروز هم کربلا... با تشنگی شهید شد.

فرماندهان بیت المقدس هفت می گویند خیلی از شهدای این عملیات شهدای عطش هستند. اواخر حتی شربت خنک هم رسید. اما زبان بعضی شهدا به کام خشکشان چسبیده بود و توان فرو بردن آب را نداشتند.

تکه کاغذی که به یادگار از گردان کمیل به جا ماند گزارشی کوتاه از شهادت رزمندگان در تشنگی بیابانهای فکه است. آخرش با این جمله تمام شد: فدای لب تشنه ات یاحسین.

سید حسن علی امامی قبل از والفجر هشت می رفت شناسایی. یک بار دوربین انداخت با تعجب گفت شما هم کربلا را می بینید؟ بارگاه اباعبدالله از اینجا پیداست.

علی اصغر خنکدار وسط عملیات روی قایق ایستاد. گفت بچه ها نگاه کنید اباعبدالله آماده است. سلامی داد و در آغوش حسین جای گرفت.

شهید حسین روح اللهی می گوید علی اصغر میرزازاده در آغوش من جان داد. آخرین لحظه سرش را بالا آورد، به اباعبدالله سلامی داد و آرام گرفت.

محمدزمان ولی پور موقع شهادت لبخند به لب داشت. یکی او را در خواب دید و علتش را پرسید. گفت من امام حسین را در آغوش گرفته بودم که لبخند زدم.

علی امرایی در خواب دید امام حسین از داخل ضریح، او را خطاب قرار میدهد. فرمود تو هم از ما هستی. به سوریه که رفت میدانست قافله حسین در انتظار اوست.

سید محمد حسینی کارگر افغانی کارگاه دمپایی سازی در قم بود. گفت برای خودم سوال است من که اینقدر در روضه حسین علیه السلام به سر و سینه می زنم آیا در دفاع از او هم میتوانم ادعایم را ثابت کنم. شهید که شد پدرش لبخند زد و گفت سید محمد ادعایش را ثابت کرد.

اسماعیل خانزاده قبل از اعزام به سوریه در دفترچه اش نوشت: "خدایا! دوست دارم آن چنان شهادتی نصیبم شود که وقتی در عالم باقی، تشرف به محضر مولایم، سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله علیه السلام پیدا کردم بگویم حسین جان، من هم جان ناقابل خود در راه خدا نثار کردم. آه چقدر شیرین و لذت بخش است آن لحظه برایم ...ای قادر متعال! دوست دارم خونم پاشیده شود تا دین تو حفظ بماند ..."

او با تمام عشقی که به دختر کوچک خود می ورزید، جملاتش را اینگونه به پایان برد: "چقدر برایم عزیز است که حتی حاضرم به خاطر شهادت، از نرگس عزیزم صرف نظر کنم ..."

عشق کربلای تو چه کرد با دل بچه های ما حسین جان. ندای هل من ناصر حسینی، لبیک یا خمینی؛ منشور مقاومت جهانی لشکر آخرالزمانی سیدالشهدا گردید.

حالا همه شان به حسین رسیده اند. حسین هم هوای شهدا را دارد. به حسین که سلام می دهیم به ارواح مطهر حل شده در وجود امام عشق نیز سلام می دهیم: و علی الارواح التی حلّت بفنائک...

از کرامات حسین است که عاشورا می شود و نمیمیریم. اگر امروز قالب تهی کنیم حق داریم. خدایا ما را با جامه سرخ شهادت در سرای مهر خویش بپذیر و نعماتت را با سعادت وصال در بزم عاشقان راستینت بر ما تمام کن. دنیا و آخرت، ما و نسل ما را از حسین جدا نساز. روضه یعنی باغ؛ بهشت ما آن جاست که یاد شهدا و سید الشهداء باشد. خدا را شکر یک عاشورای دیگر را هم دیدیم و در محفل عود به فطرت، فرصت توبه پیدا نمودیم. خدایا بر ما روا مدار که با بار گناه از عاشورای حسینت خارج شویم. حسین امام صداقت و پاکی و عدالت و غیرت بود. یاران راستینش نیز از همین جنس بودند. مباد با خدای خود بی صداقت باشیم و با بندگانش دور از عدالت. عاشورا بشود و ساخته نشویم، باخته ایم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۹ ق.ظ

رسم عاشق کشی

 

عباس مجازی در کما بود. اسمش را هم صدا می زدند واکنشی نشان نمی داد؛ اما تا می گفتند حسین، با دست می کوبید روی سینه اش. خاصیت عباس این است که محو در وجود حسین باشد.

داوود ابراهیمی یل نستوه لشکر 27، در دوکوهه می دوید که پایش به چیزی گیر کرد و بر زمین افتاد. نشست به گریه. با تعجب پرسیدند مرد به این بزرگی بخاطر یک زمین خوردن ساده، گریه میکنی؟ در حال خودش نبود. گفت من دستانم را حائل کردم و به زمین خوردم؛ فدای پهلوان دشت کربلا که موقع زمین افتادن از اسب، دستی به بدن نداشت.

عباس تقی پور نفس های آخر عمرش را می کشید. دلش شکسته بود. از قبل گفته بود دوست دارم برگردم یکبار دیگر زن و فرزندانم را ببینم و بعد شهید شوم. اسرا دورش جمع شدند. یکی گفت به صاحب نامش متوسل شویم. ذکر یاابالفضل به آسمان رفت. ساعتی شده، نشده جانی دوبار گرفت و نشست. گفت آقایی با دست های بریده آمده بود بالای سرم... سالها بعد به وطن بازگشت، زن و فرزندانش را دید و بعد به خیمه اباعبدالله پیوست.

حاج قاسم هر سال فاطمیه ده روز مجلس روضه داشت. به مداح و سخنران سپرده بود جلسه اول و جلسه آخر را به قمر بنی هاشم اختصاص دهند. گاه وسط روضه بی تاب می شد و از مداح میخواست دیگر ادامه ندهد. بعد از شهادت، دست قطع شده اش هم بهانه روضه ابالفضل شد.

شهید حسینعلی فخری، یازده فرزندش را رها کرد و به جبهه رفت. مسئول تدارکات شد. در اوج آتش دشمن به بچه های خط، آب می رساند. گفتند خطرناک است ماشین را راحت می زنند. می گفت به نیابت از ساقی عطشان نینوا نمیخواهم تشنگی کربلا برای رزمنده ها تکرار شود.

بساط تفحص را که در طلاییه راه انداختند به ابالفضل العباس علیه السلام توسل پیدا کردند. اولین شهیدی که پیکرش بعد از سالها از دل طلاییه بیرون آمد، ابوالفضل ابوالفضلی اهل شهر کاشان بود.

رزمنده ای می گفت وسط عملیات والفجر هشت در فاو، کنار ساختمانی به محاصره دشمن در آمدیم. کارمان تمام بود. از نظر عده و عُده کمتر از حریف بودیم. به فکرمان رسید توسل کنیم به حضرت ابالفضل. چند خشاب خالی کردیم سمت دشمن که دیدیم دستهایشان را بالا برده و تسلیم شدند. بعد که ما را دیدند با تعجب گفتند تعدادتان که خیلی بیشتر بود. بقیه کجا هستند؟

خبرنگار خارجی آمده بود خط مقدم با کنجکاوی از رزمنده ای پرسید تانک تی 72 را چگونه میتوانید منهدم کنید؟ پاسخ شنید: با خرج یاابوالفضل!

بچه های شیعه در نبل و الزهرا محاصره بودند. سید روح الله عمادی، روضه حضرت ابالفضل را خواند و گریست و با همرزمانش به خط زد. روز تاسوعا به شهادت رسید. پیکرش را می خواستند عقب بیاورند دستش جدا شد و بر زمین افتاد.

مصطفی صدرزاده هیات زد اسمش را گذاشت اباالفضل العباس. مادرش تا شنید اشکش سرازیر شد گفت من تو را نذر ابالفضل العباس کرده بودم. او هم روز تاسوعا به قافله کربلا پیوست.

رسم بود وقتی می گفتند رمز عملیات یا ابالفضل است خیلی ها دیگر لب به آب نمی زدند.

امام سجاد فرمود همه شهدا به مقام عموی ما حضرت عباس غبطه می خورند.

او در حیاتش گره گشا بود که بعد از شهادتش نیز باب استجابت حوائج مردم شد. حیدر کرار دشت کربلا در مصاف با دشمن شهید نشد. رفت برای کودکان تشنه آب بیاورد که تیربارانش کردند. سه برادرش قبل از او در میدان شهید شده بودند. تا لحظه آخر اما به فکر اباعبدالله بود. حسین نتوانست پیکر او را به جمع سایر شهدا برساند. بنی اسد هم نتوانستند. مرقد مطهر عباس قرار است کمی آن طرف تر، روایت مستقلی از مردانگی و غربت جبهه اباعبدالله داشته باشد.

ام البنین مادر وفا و ادب، در کنج قبرستان بقیع، چهار قبر به یاد فرزندانش حفر کرد و به بهانه فراق آنها هر روز می نشست روضه اباعبدالله را می خواند. آل سعود زنها را به بقیع راه نمی دهند. دست تقدیر اینگونه رقم خورد حالا خانمها می آیند پشت دیوار مشبک بقیع، درست جایی که مزار حضرت ام البنین پیداست، فقط او را زیارت میکنند و روضه فرزنش ابالفضل را می خوانند و اشک می ریزند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا داند که من طاقت ندارم...

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۰۳ ق.ظ

پرچم ساتن یا علی اکبر - فروشگاه فرهنگی مذهبی آل طاها

 

فیض الله ذبیح نیا گفت دوست دارم مثل علی اکبر حسین از دنیا بروم. حرف شهید که روی زمین نمی ماند؛ بدنش، چرا!

 پیکر مطهر او بخشی از خاک کربلای چذابه شد.

مهدی صابری عاشق علی اکبر بود. آخرین دستنوشته ای که از او به یادگار ماند قطعه ای زیبا در وصف جوان رعنای اباعبدالله است. هیأتی که در یزدانشهر قم تشکیل داد به نام شهزاده علی اکبر بود. همان بچه ها همت کردند پیکر علی اکبر خامنه ای با شکوه تشییع شود. تا قبل از مهدی صابری شهدای غیرایرانی مدافع حرم را بی سر و صدا در بهشت معصومه به خاک می سپردند. او نخستین شهید مدافع حرم است که با سر و سینه زدن و اشک و آه جوانان آخرالزمانی نسل بنی هاشم در خیابانهای قم تشییع و با روضه حضرت علی اکبر تا معراج کربلاییان تاریخ بدرقه شد.

محمدحسین محمدخانی صدای خوبی نداشت. می آمد وسط که مجلس گرم کن سینه زنی هیأت باشد. به نوحه علی اکبر که می رسیدند گاه از خود بی خود می شد. با صدای بلند نغمه سر می داد:

انگار بنا نیست سری داشته باشی

سر داشته باشی جگری داشته باشی

انگار بنا نیست که ای پیر محاسن

این آخر عمری پسری داشته باشی

شیخ حسین کبیر نیمه های شب از خواب برخاست. گفت قلبم تیر می کشد. خبر شهادت پسرش را که آوردند فهمید همان لحظه که قلبش به درد نشست لحظه شهادت تنها پسرش بود. بعدها روضه علی اکبر که می خواند، می گفت من بالای سر پسرم نبودم جگرم اینگونه می سوزد وای به حال و روز پدری که با چشم خود شهادت جوانش را دید و آتش گرفت.

می گویند اهل دلی حضرت اباعبدالله را در خواب دید که در بالای سینه مبارکش حفره ای وجود داشت. فرمود این از داغ شهادت علی اکبر است.

در روایت داریم پدری که در زمان حیاتش داغ فرزند جوانش را ببیند بهشت بر او واجب است حتی اگر در فراغ او فزع کند؛ آن قدر که سوگ جوان سنگین است.

داغی که حسین از غم اکبر به جگر داشت جز خالق اکبر ز غم او که خبر داشت؟

داشت جوانش را تا میدان بدرقه می کرد دلش به درد نشست. آه کشید و فرمود اللهم اشهد قد برز الیهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک و انّا اذا اشتقنا الی رویت نبیک نظرنا الیه. پدرها دوست دارند راه رفتن پسر جوانشان را تماشا کنند و لذت ببرند. حسین آه کشید و جوانش را در وسط معرکه نظاره کرد.

 وقتی علی اکبر بازگشت و بی تاب عطش بود و گفت: یا ابت العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجهدنی و هل الی شربة من الماء سبیل؟ آه کشید و فرمود: واغوثاه... صبر کن و ستیز، اندکی دیگر به ملاقات جدت خواهی شتافت و شربتی زلال از کوثر جنات حق خواهی نوشید که آبی گواراتر از آن نیست.

جوان، شبیه پیامبر بود و هم نام علی. عصاره غدیر بود. فرقش که شتافت و دید لحظات آخر حیات ظاهری است، به فکر آرامش و  تسکین پدر بود. دلداری اش داد و گفت: یا ابتاه علیک السلام هذا جدّی یقروک السلام و یقول لک عجّل القدوم علینا...

و باز پدر بود که می سوخت. صورت به صورت پسر نهاد و آه کشید: علی الدنیا بعدک العفاء.

حالا داغ یاران، داغ برادر، داغ طفل شیرخوار، داغ حمله به حرم وخیمه گاه، بماند.

آتش بر ابراهیم گلستان شد. از بیابان زیر پای طفل عطشانش آب زمزم جوشید. در قربانگاه نوجوانش آیه نازل شد دست نگه دار که فدیناه بذبح عظیم.

حسین اما همه داغهای عالم را دید. سوخت تا آتش عشق و محبت او حرارتی سرد ناشدنی در قلوب آزادگان عالم شود؛ تا چراغ هدایت و کشتی نجات امت باشد. یوم الحسین دارد در عالم فراگیر میشود. پرچم اسلام را یاد حسین بر کاخهای ستم فرو خواهد نشاند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱ مرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۱۳ ب.ظ

هر کس شک دارد بین قرآن و عترت پیوندی ناگسستنی است و این دو امانت رسول الله، دو بال یک پروازند همزمانی اقدام کفار خارجی و داخلی در آتش زدن قرآن و نماد حماسه عاشورا را نگاه کنند.

دشمن از اسلام اصیل واهمه دارد. اسلامی که نسخه کامل هدایت بشر را در کتاب الله ترسیم کرد و نحوه اجرای آن را با دست هدایت ائمه اطهار به تصویر کشاند مغضوب نظام فکری سرمایه داری و استثمارگری است. الحمدلله بگوییم که گفته اند تُعرف الاشیاء باضدادها. تا زمانی که مخالفان ما با قرآن و اهل بیت در ستیزند پیروزی با ماست و مهر تاییدی است بر عیار صدق و صحت صراط المستقیم جبهه جهانی مستضعفان.

 

رئیس گروه قرآن و عترت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی گلستان خبر داد رونمایی  از پوستر نخستین جشنواره ملی «داستانک قرآن و عترت» | وزارت فرهنگ و ارشاد  اسلامی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با مسلم شروع میکنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۰۱:۱۵ ق.ظ

موضوع: "مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع) و پاداش آن‌ها" -  اللهم عجل لولیک الفرج، السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)،الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی  مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

 

میخواهی وارد محرم شوی باید مسلم باشی. رمز ورود به نهضت حسینی، اسلام است. تسلیم خدا بودن در زبان و بیان و قلم و ادعا نیست. مسلم غریبی کشید، تشنگی کشید، جراحت دید، اسیر شد، در یک قدمی شهادت هم به یاد حسین بود و دلسوز قیام خونینش.

رضا اسماعیلی را که سر می بریدند، بی تابی نکرد، گریه نکرد، نترسید، مردانه ایستاد و  گفت: یاعلی.

همایون مسکوب در فکر خودش غوطه ور بود. در دو راهی مرگ و زندگی، در کوران حادثه و حماسه پایش خواهد لغزید یا نه؟ روی مین که خوابید و معبر را باز کرد نفس راحتی کشید که در معرکه امتحان سربلند شده است.

مادر احمد کشوری بعد از شهادت او محمدش را هنگام نماز شب در هاله ای از نور دید. فهمید این پسرش هم ماندنی نیست. بی تاب نشد. نگفت که نرو. سفارش کرد راضی نیستم ساده و معمولی شهید شوی. مثل احمد بجنگ و شهید شو.

مصطفی چمران همه داشته های مادی عالم را داشت و در راه خدا هدیه داد.

حسین لشکری 18 سال اسارت کشید. هشت سال انفرادی بود. انواع بیماری ها به جانش افتاد. حاضر نشد به خواسته دشمن تن داده و  بر ضد کشورش مصاحبه کند.

عباس بابایی تسلیم خدا بود. هر چه مقامش بالاتر میرفت سختی بیشتری به جان میخرید. خانه سازمانی اش از همه محقرتر بود. خم میشد بچه شهید یا جانباز را روی دوش سوار می کرد و بر لبش گل لبخند می نشاند. لحظه وصال که فرا رسید با تن رنجور و نفس های شمرده اش زمزمه کرد: مسلم سلامت میکند یاحسین.

خون نوزاد شش ماهه را اباعبدالله به آسمان پاشید. سرش را بالا گرفت و گفت: هوّن علیّ ما نزل بی انّه بعین الله. آسان است برای من تحمل این مصیبت وقتی می دانم که خدا می بیند.

مشهورترین فرمانده نظامی دنیا، در خانه سازمانی زندگی میکرد. یک متر زمین و ملک و پس انداز نداشت. گاهی هم پول قرض میگرفت. سفارش کرد عشق دیده شدن نداشته باشید. بدانید آنکه باید ببیند می بیند.

ابراهیم هادی خوش تیپ و خوش قیافه بود. دخترها براندازش کردند و تکه ای انداختند. رفت موی سرش را از ته تراشید. مبادا به خاطر زیبایی و اندام او کسی به فکر گناه بیفتد.

محمد گلدوی زن داشت و دو بچه. تازه شغل درست حسابی گیرش آمده بود. شک نکرد. عامل انتحاری را چسبید از زمین بلندش کرد و به بیرون مسجد برد تا جان همه را نجات دهد به قیمت یتیمی فرزندانش.

خمینی را گفتند به پناهگاه برو. گفت همه که نمیتوانند به جای امن بروند.

علی محمودوند فرزند بیمار داشت. مجید عسکری فرزند نابینا داشت. سید روح الله عمادی از دردی که فرزند خردسالش می کشید در عذاب بود و اشک می ریخت؛ اما همه آنها در معرکه امتحان، خدا را بر تمام تعلقات خویش ترجیح دادند. پدر سید روح الله عجمیان پیکر اربا اربای جوانش را تا معراج شهادت بدرقه کرد و گفت سهم من از سفره انقلاب، وجود رهبری و اهتزاز پرچم اسلام است.

شیطان در قالب انسانی دلسوز نزد هاجر رفت و گفت چه نشسته ای که ابراهیم میخواهد فرزند زیبا و دردانه ات را قربانی کند. هاجر آرام و  مطمئن پاسخ داد اگر پیامبر خدا چنین میخواهد من حرفی ندارم.

مسلم باش تا احرام محرّم ببندی و در عرفه عاشورا، حج وصال با حق مطلق و کعبه جاودانگی را نصیب خود سازی. سپاه حسین، مسلم میخواهد آن را که در دو راهی خود و خدا، کم نیاورد و شک نکند. انما المومنون، الذین آمنوا بالله و رسوله، ثم لم یرتابوا، بعد از ایمان مرحله یقین است، اینکه در راه حق مبتلا به تردید نشوی و جاهدوا باموالهم و انفسهم فی سبیل الله، اولئک هم الصادقون. رستگاری در اسلام است و محو شدن در قدرت اختیار و اراده حق. اگر راست میگویی که اسلام آوردی در همه زندگی ات مسلم باش. خودت را خرج کن. برای خدا قدم بردار و جز او و راه او را نبین.

حسین دخانچی قطع نخاع بود. گازهای سمی بدنش را دچار عفونت کرد. خیلی درد می کشید. تکه ای کاغذ برداشت بالای سرش نصب کرد. با خط خوش روی آن نوشته بود: چرا پای کوبم؟ چرا دست یازم؟ مرا خواجه بی دست و پا می پسندد.

همسر مهدی آقاجانی دیده بود او زیر مشکلات خم به ابرو نمی آورد و در دل سختی ها این جمله از زبانش نمی افتاد: الهی رضاً برضائک. روز تشییع مهدی، دلش پر درد بود اما در هر قدم با او همکلام شد: تسلیماً لأمرک، لا معبود سوائک...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دخترم مائده

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۴۰۲، ۰۷:۱۸ ب.ظ

کتاب خاطرات واقعی دخترم مائده - نقد و نظرات درباره کتاب خاطرات واقعی دخترم  مائده - بهخوان

 

همین اول کار قبل از اینکه متن مرا بخوانی بگو الحمدلله. خدا را شکر کن حتی اگر فقیری، بدهکاری، بیماری، مستأجری، شوهر نداری، بدبختی باز هم بگو خدایا شکرت. همین که هستیم، نفس میکشیم، دور همیم، یک روز عادی را میگذرانیم، الحمدلله و البته هیچ نعمتی بالاتر از شکرگذاری نیست.

کتاب "دخترم مائده" خیلی اتفاقی به دستم رسید مثل سایر کتابهایی که اخیرا در وبلاگ معرفی میکنم. بن خرید کتاب از وزارت ارشاد شامل حالم شد و گشتم داخل سایت هر کتابی که ارزان تر بود و چاپ قدیم، خریداری کردم. هر کدام که خواندم نظرم را همین جا با شما دوستان وبلاگی به اشتراک گذاشتم. اما

این کتاب "دخترم مائده" که از قضا نویسنده اش یک دکتر فیزیوتراپ بابلی است بنام عباس غلامی از همه کتابهایی که این ایام خواندم متفاوت تر بود. اشکم را خوش انصاف در آورد آن هم نه یک بار و دو بار ...

ضمن احترام به دوستان همشهری خودم که در عرصه نشر زحمت میکشند اما چندباری حسرت خوردم که کاش این کتاب را یک ناشر حرفه ای تر با قدرت توزیع بالاتر منتشر میکرد. این داستان واقعی کاملا مستعد ساخت یک مستند و یا حتی فیلم سینمایی است به خصوص در شرایطی که شکر خدا همه شاهدان عینی زنده اند و حضور دارند و دسترسی به مدارک قابل بررسی و اثبات مدعا راحت تر است.

مائده دختر سیزده ساله نازنین و آفتاب مهتاب ندیده یک خانواده مرفه شمالی که خوشی زده است زیر دلشان و برای تنوع و رهایی از یکنواختی امکانات مترقی رفاهی، عزم اقامت به کشور دوست و برادر کانادا را دارند به ناگاه دچار نوعی سخت از بیماری سرطان میشود که هفتاد درصد مبتلایان به آن در طول درمان، جان شیرین خود را از دست داده اند.

دکتر عباس غلامی بخش هایی از رنجی که در آن مدت کشید را بر زبان قلم جاری ساخته و توصیف نموده طوری که چهارستون بدن آدم را به لرزه در می آورد. فیزیوتراپ همشهری ما که از قضا روحی لطیف و دلی نازک و عاطفی دارد مدتی البته از روزنه نور هدایت اهل بیت فاصله گرفته بود که به توصیه و تشویق خواهرانش دوباره به دامان معنویت و خلوتگاه آغوش حق بازگشت و مراد خویش را ورای تکاپوی اجتناب ناپذیر علم طب، از ساحت قدسی ملکوتیان طلب نمود تا آنکه دست عنایت خدا را دید و ...

چند سال پیش با دوست پزشک متخصصی در مشهد بحث میکردم. آن موقع که ما طلبه ها دریافتی مان از حوزه حدود هفتصد هزار تومان بود او ماهی پنجاه میلیون تومان به گفته خودش درآمد داشت. انواع امکانات مادی هم در اختیارش بود. میگفت شما چون فقیر هستید خدا را می پرستید. گفتم ما چون غنی هستیم پول را نمی پرستیم. میگفت چون نقص و نیاز را حس میکنید مثلا شفا میخواهید و... خدایی را برای خود ساخته اید. جوابش را دادم و البته این را هم گفتم حتی اگر چنین باشد بگذار همین مردم فقیر و نیازمند و ضعیف تکیه گاهی در عالم معنا داشته باشند، ناامید نمانند و ... پول و علم و قدرت و شهرت، حلّال همه مشکلات نیست.

دکتر عباس غلامی یک جایی از کتاب می گوید که در کنار همه تلاشهای درمانی به دعا هم پناه آورد. یک آدم معمولی به او گفت دعاها مثل تیرهایی هستند که از همه طرف پرتاب میشوند ان شاءالله یکی شان به هدف نشسته و اثر میکند. چقدر با این سخن آرام شد. از همه خواست برای دخترش دعا کنند. دعاها بالاخره اثر کرد. در روایات هم دعا را سلاح مومن دانسته و توصیه شده برای همدیگر دعا کنید که دعای غیر در حق انسان به اجابت نزدیکتر است.

کتاب دخترم مائده را بخوانید و با یادی از امام رضا، حسین بن علی و مولایمان ولی عصر در خلوت خود اشک بریزید. ما همه فقیریم و بدون خدا، هیچ. انسان ضعیف است حتی در مقابل یک پشه و یا یک ویروس بسیار کوچکتر از پشه؛ این از منظر مادی. از نظر معنوی هم که هر آن احتمال غفلت و گناه و سقوط از ما دور نیست. هر لحظه به یاد خدا باشیم دل در گرو کفایت او بسپاریم حتی در حد بستن بند کفش، خدا را در نظر داشته و حمایتش را طلب کنیم.

و البته همچنان معتقدم خدا کسی را اسیر دو جا نکند، دادگاه و بیمارستان؛ من از این دو بیزارم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

عرض ارادت

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۰۵ ق.ظ

photo_2023-07-02_05-57-24_ml71.jpg

 

سالروز عروج ملکوتی
شهید علی اصغر آقانژاد امیر 
نام پدر: غضنفر 
نام مادر : آقا ننه محمدزاده امیر
تاریخ تولد: 1347/1/8
تاریخ شهادت: 1365/4/10
محل شهادت: مهران 
گلزار: شهدای معتمدی ، بابل 
 3️⃣کربلای یک

هر که را عشق حسین بر سر بود عریان شود

🌺از دوستای نزدیک محمد مصطفی پور بود ، بعد از شهادت محمد شب ها می رفتیم آرامگاه معتمدی 
توی تابوت محمد می خوابید و گریه می کرد ، هرجا می رفتیم مجلس روضه خوانی راه می انداخت 
عادتش بود ، حتی اگر دو نفر بودیم اصرار می کرد روضه بخونید ، موقع سینه زنی با اسم امام حسین(ع) 
از خود بی خود می شد ، می رفت وسط جمع و فریاد می کشید:
هر که را عشق حسین بر سر بود عریان شود 
بر سر و سینه زند گریان شود

✍️ رضا دادپور 
.
سمت چپ شهید علی اصغر آقانژاد و آقای حاج رضا دادپور ( مداح اهل بیت ، راوی )

@sangareshohadababol

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مداحی که خودش را خبیث میداند!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۵۹ ب.ظ

photo_2023-06-16_20-29-48_aeuw.jpg

 

شیخ محسن اراکی گفت: کار اصلی حوزه دخالت در سیاست است.

حمید علیمی که مداح است در عباراتی متناسب با شخصیت خودش پاسخ داد: "این موجودات خبیث از زمان خود پیامبر بودند و حالا حالاها خواهند بود"!

یعنی یکی نداند گمان میکند پیامبر (ص) از سیاست و تشکیل حکومت فراری بوده و عده ای افراد خبیث او را مجبور کردند مقابل کفار قد علم کند، به مدینه برود تشکیل حکومت بدهد، مکه را فتح کند، یهود پیمان شکن را تنبیه کند، آماده جنگ با روم شود و...!

یا مثلا امام حسین علیه السلام به خاطر ارث و میراث و مسائل شخصی با یزید که طاغوت زمان بوده در افتاده!

یکی نیست به این بابا بگوید اگر دخالت علمای دین در امور سیاسی اشکال دارد مداح ها که نان خور دینند و البته از نظر علمی چند پله پایین تر از روحانیتند به طریق اولی حق دخالت در امور سیاسی را ندارند. با این حساب علیمی دارد خودش خودش را که چهره ای منتسب به دین است، بابت اظهارنظرهای  مستمر سیاسی، خبیث قلمداد میکند!

این بابا اگر دو زار وقت بگذارد فکر کند و گمان نکند اظهار نظر کردن در امور جامعه مثل روخوانی اشعار مداحی است متوجه خواهد شد که همه ائمه سیاسی بودند و اگر نبودند هرگز با شهادت از دنیا نرفته و خار چشم طواغیت به شمار نمی آمدند. 

یک پله برویم بالاتر. اساسا نه تنها دین عین سیاست است بلکه زندگی نیز عین سیاست است. به هیچ وجه در هیچ کجای عالم، آدم غیر سیاسی نداریم. حتی آن کس که ساکت و محافظه کار است و کاری به کار کسی ندارد در واقع مشغول انجام کاری سیاسی است. زیرا فضا را برای طیفهای دیگر باز گذاشته و اقتدارشان را تثبیت میکند. چنان که مرحوم شریعتی گفت آنان که رفتند کارحسینی کردند و آنان که ماندند باید کارزینبی کنند وگرنه یزیدی اند.

چقدر بد است کسی کنار آب باشد و لب تشنه بماند. یک عمر در دستگاه امام حسین باشد و نفهمد حسین چه کرد؛ حسینی که فرمود "مثلی" لا یبایع "مثله". هم پیاله نبودن با یزیدیانی چون آمریکا و انگلیس و صهیون و ... منحصر به امام نیست، "مثل حسین" و رهروان او چنین مرامی دارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

اشهد انّ خمینی، روح الله!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۹:۰۹ ب.ظ

امام خمینی - دانشنامه‌ی اسلامی

 

شهید غلامرضا عالی، شب 22 بهمن 57 هم تا مرز شهادت رفته بود. در خیابانهای تهران گلوله ای به سرش خورد و بدنش از کار افتاد. مراقبت از او کار دشواری بود و خودش از این ماجرا رنج می برد. دلش شکست. به امیرالمومنین علی علیه السلام متوسل شد. شمایلی از حضرت را دید که به او فرمود به دیدار خمینی برو. رفت. امام او را حواله داد به جده اش حضرت زهرا و شفا گرفت.

مادر محمدرضا مرادی میگفت خبر شهادت پسرم را که آوردند نوزادی دختر داشتم که ناگاه به شدت بیمار شد و دکترها جوابش کردند. سه روز بعد ما را برای ملاقات با امام بردند. ماجرای نوزادم را برای ایشان تعریف کردم. با آرامش جواب داد ان شاءالله حالش خوب می شود. فردای آن روز خانمی به منزل ما آمد. خودش را معرفی کرد. معلم آموزشگاهی در محله مان بود. می گفت از خدا خواستم توفیق جهاد در راهش را نصیبم کند. شب خواب امام را دیدم که گفت در همسایگی شما نوزادی است که نیاز به مراقبت دارد. زن، کودک را با خودش برد و به او رسیدگی کرد تا حالش خوب شد.

پدر شهید مدافع حرم حسن رجایی فر پیرمرد خوش قلب روستایی است. می گفت افتخار میکنم غیر از این پسر، یک فرزندم را هم سالهای اول انقلاب در راه امام دادم. امام بیماری قلبی داشت و در بیمارستان بستری بود. از تلویزیون اخبار را دنبال می کردم. مردم جمع شده بودند و دعا می خواندند و اشک می ریختند. از حال و هوای تصاویر احساس کردم کار امام دیگر تمام است. دلم شکست. نیمه های شب وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم. از خدا خواستم یا جان مرا بگیرد یا جان یکی از فرزندانم را در عوض عمر امام طولانی تر شود. خوابم برد. دیدم گردابی سبز به سمتم آمده و یکی از فرزندانم را با خود برده است. نماز صبح، همسرم را به آرامی صدا زدم. وقتی نشست برایش توضیح دادم امروز یا من می میرم یا یکی از بچه ها؛ اما ناراحت نباش در عوض عمر امام طولانی تر می شود. وسط های روز بود که فرزند خردسالم همین جا وسط اتاق دراز کشید و مرد. شب تلویزیون اعلام کرد حال امام خوب است و به زودی مرخص می شود.

شهید احمد کاکا آن اوایل به منافقین گرایش داشت. با اصرار برادرش، او را به تهران و دیدار امام برد. تمایل نداشت اما بالاخره از سر کنجکاوی رفت داخل حسینیه جماران نشست ببیند این پیرمرد حرف حسابش چیست. می گفت دیدم امام انگار فقط دارد مرا نگاه می کند و جمله ای گفت که چهار ستون بدنم را لرزاند: آیا وقت آن نرسیده است جوانان ما از راه اشتباهی که رفته اند برگردند؟

دوستان شهید محمدزمان ولی پور می گفتند وقتی از دیدار امام بر می گشتیم صحبتها به همراهان امام کشیده شد که آن بالا موقع سخنرانی، اطراف ایشان نشسته بودند. محمدزمان با تعجب میگفت: آن بالا که غیر از امام کسی نبود! هر چه اصرار کردیم و نام افراد را بردیم فایده ای نداشت. محو امام شده بود و کسی را ندید.

حاج حسن مهدیزاده، پیرمردی با صفا و خادم الشهداءست. می گفت روزهای آغاز جنگ، شور اعزام به خط را داشتیم. موقع آموزش، دستم به شدت آسیب دید و باید گچ گرفته می شد. با این وصف جبهه را از دست می دادم. حالم گرفته شد. ناگهان خبر دادند فرصت دیدار با امام فراهم شده است. گفتم این سید خدا اگر نگاهی کند هم دستم خوب می شود و از جبهه نمی مانم. امام موقع سخنرانی انگار فقط دست مرا می دید. طاقت نیاوردم و زیر گریه زدم. بعد از این همه سال هنوز هم اگر دردی سراغ دستم می آید سرش داد می زنم برو! این دست شفا گرفته چشمان امام است.

چند فرمانده و بیسیم چی شهید را سراغ دارید دقایق حساسی که کار بیخ پیدا می کرد و کار تمام بود، آخرین تماسشان با مقر این جمله بود: سلام ما را به امام برسانید و بگویید تا آخر ایستادیم. یکی اش عبدالحمید انشایی، دیده بان ارتش بود. دشمن را که در چند قدمی خود دید، گرای موقعیت خودش را به توپخانه داد و خواست که محکم آنجا را بکوبند. آخرین پیامش این بود: به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید، اما انشایی نلرزید.

حسین اسدی برادر دو شهید بود. یک بار در ملاقات با امام تصویری از خودش را برد تا امام زیرش را چیزی به یادگار بنویسد. امام نوشت: خداوند این شهید سعید را رحمت فرماید. گفتند لابد امام گمان کرد حسین عکس برادر شهیدش را به ایشان نشان داده. جنگ هم تمام شد برای حسین اتفاقی نیفتاد تا سال 88 همراه با نورعلی شوشتری به سیستان رفته بود که در انفجار تروریستی جامه سرخ به تن پوشید و آسمانی شد.

فرماندهان نظامی آمدند پیش امام مشورت که قرار است عملیات بزرگی در غرب شوش انجام دهیم؛ اما گویا دشمن بو برده و احتمال شکست وجود دارد. به آرامی پاسخ داد: بروید با توکل بر خدا شروع کنید، شما پیروزید. اصرار کردند استخاره بگیرد نپذیرفت و جمله اش را تکرار کرد. با توکل بر خدا آغاز کردند. فتح المبین به یکی از بزرگترین عملیاتهای تاریخ جنگ تبدیل شد.

داشت از پاریس بعد از سالها تبعید و مبارزه به وطن باز می گشت. مهمترین رویداد قرن در شرف وقوع بود. همه رسانه های دنیا پرواز انقلاب را لحظه به لحظه پوشش می دادند. رهبران مبارز غرق در اضطراب بودند. ممکن بود هر حادثه ای برای امام رخ بدهد. شاه و حامیانش از هیچ جنایتی ابا نداشتند. خبرنگار آمد کنار امام و پرسید چه حسی دارید؟ خونسرد و آرام پاسخ داد: هیچ!

سال 42 امثال شیخ محمود حلبی او را مسخره می کردند مگر میشود بر حکومتی با این همه تجهیزات و سلاح و زور و قساوت پیروز شد؟ 21 بهمن 57 آیت الله طالقانی به اصرار اطرافیان با امام تماس گرفت و خواهش کرد دستور شکستن حکومت نظامی را لغو کند. عمال شاه قرار است چنین و چنان کنند. پاسخ امام را که شنید فقط گریه کرد: اگر این دستور از طرف صاحب الامر(عج) باشد چه؟

دشمن از پنج استان مرزی وارد شد و 14 هزار کیلومتر از خاک کشور را به اشغال در آورد. شرایط ابتدایی انقلاب بود و نیروهای مسلح از آمادگی لازم بی بهره بودند. همه مسئولان کشور به تلاطم افتادند جز امام که خونسرد بود و فرمود: دیوانه ای آمده است و سنگی انداخته است!

گفت حصر آبادان باید شکسته شود، شد، آزادی پاوه، مهران، جزایر مجنون.... گفت و شد. صدای شکسته شدن استخوانهای کمونیسم را هم او به گوش رهبران بلوک شرق رساند.

حجت الاسلام رحیمیان می گفت در مسجد سلماسی که امام درس میداد به مرور جمعیت طلاب زیاد شد. هر چه از امام خواستیم روی صندلی برود یا بالای منبر بنشیند عقبی ها هم او را ببینند نمی پذیرفت. نهایتا قبول کرد فقط یک پله از منبر بالا برود. رفت و نشست. همان روز اول نگاهی به جمعیت انداخت و یک جمله گفت: انسان هر چقدر که بالاتر می رود زمین خوردنش سخت تر است. کلام امام مقلّب القلوب بود. نیم ساعت صدای گریه جمع قطع نمی شد.

مثل شاهرخ ضرغام، مثل سیدحمید میرافضلی و... چقدر جوانان این مملکت را سراغ دارید گذشته متفاوتی داشتند و دم مسیحایی امام احیایشان کرد؟ بی دلیل نیست که درباره اش گفته اند: روح خدا بود در کالبد زمان.

پیر خمخانه عشق که انتظار لقاءالله و وعده وصالش در نیمه خرداد را نوید داده بود و آروزی حشر با بسیجیانش را داشت مربی فطرتهای خفته ای بود که آخرالزمان مادی زدگی و لذت جویی و غفلت و هرزگی را از شاهراه یومنون بالغیب، با ملکوت کربلای 61 هجری پیوند داد: "  آنچه برای این‌جانب غرورانگیز و افتخارآفرین است روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت‌طلبی این عزیزان که سربازان حقیقی ولی‌الله‌الاعظم ارواحنا فداه هستند می‌باشد و این است فتح‌الفتوح."

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حسینِ خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۲:۴۸ ب.ظ

از خدا شکایت داشتم - زندگی پس از زندگی ۱۴۰۲ | شبکه 4 - ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۲

 

امسال ماه رمضان خیلی ها با برنامه قرآنی محفل که از شبکه سوم سیما پخش میشد صفا کردند اما من مثل سالهای اخیر طرفدار برنامه زندگی پس از زندگی یا بعبارت دیگر، مرگ قبل از مرگ! بودم.

همه مهمانهای امسال این برنامه حرفهای خوب و جالب و مفیدی برای بینندگان داشتند اما گل حرفهای آنها حرفی بود که از زبان یک جوان سابقا شرور بیان شد.

مرد جوان خوزستانی مقیم قم که سابقه اعتیاد و نزاع و پرخاشگری و مزاحمت داشت گفت: من آن موقع خدا را قبول نداشتم اما حسین را دوست داشتم!

یاد رسول ترک افتادم، یاد شاهرخ ضرغام و... خیلی ها در طول تاریخ بودند و هستند و خواهند بود که در اتصال به شبکه اهل بیت عاقبت به خیر شدند. اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیله.

برای همین است که گفته اند حسین کشتی نجات است و مصباح هدایت. آن که مقصد را نمی داند اما عنان کار را به راه بلدی معتمد می سپارد حتما به مقصد خواهد رسید. من ارادالله بدأ بکم.

برای همین است آن عالم اهل سنت می گفت شما شیعه ها مناسبت های متعدد دارید و در هر مناسبتی فرصت جذب مردم به دین را پیدا می کنید.

برای همین است که وهابیت ساخته استعمار به دنبال زدن نشانه های دین و علائم مذهبی است.

برای همین است که امام گفت محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.

برای همین است بچه های فاطمه در سخت ترین شرایط جنگ، با عشق به اباعبدالله حماسه هایی بزرگ و بی نظیر در جبهه ها خلق کردند.

برای همین است که شیطان اصرار دارد روضه نگیریم پولش را بدهیم جای دیگر. غافل از اینکه روضه ها انسان سازند و انسان تربیت شده محفل اشک، اهل مسئولیت و دستگیری است.

برای همین است گفته اند یکی از فلسفه های وجود امامت، ترسیم الگو و ارائه نمونه عملی از نسخه نجات بخش دین است.

برای همین است زندانبان های بعثی فریاد یاابالفضل اسرا را که میشنیدند عقب می رفتند.

برای همین است که نیروهای داعش تا فریاد یا زهرا میشنیدند چارچوب بدنشان به لرزه می افتاد.

برای همین است که گفته اند حسین بالاترین نعمت خدا به شیعیان است و اگر او را از شیعیان بگیرند دیگر بها و منزلتی نخواهند داشت.

محرم، ترجمان انسانی ماه رمضان است و تمثیل زمینی معارف دین. برنامه هدایت و سعادت بشر بدون ذکر مثال و تصویر نمونه، ممکن است ابتر بماند. حسین را و زینب را و عاشورا و پیام نهضت ابدی و ناتمام کربلای اباعبدالله، بهار احیای فطرتهای خفته و فصل بیداری دلهای غبار گرفته است.

تبلیغ و کار فرهنگی برای اهل بیت، بالاترین فعالیت سازنده دلسوزان دین محسوب شده و اثر نورانی آن در پرورش و هدایت انسانها همواره ملموس و شگرف خواهد بود. برای حسین قدم بردارید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آرام جانم خوش آمدی

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۵ اسفند ۱۴۰۱، ۰۷:۰۴ ق.ظ

تو اصلا برای خودت نیستی، برای خدایی و برای خلق خدا، متصف به صفات الهی که هستی ذوب در خدایی و انعکاس نور وجودش. تو دیده میشوی برای آنکه خدا دیده شود و هر که خدا را بخواهد تو را می بیند. چنین است که محبوب جهانی هر چند برای خودت نبودی، چنین است که خلائق به رسم حلّت بفنائک در وجود تو حل میشوند تا به وجود خدا برسند.

هر که تو را خواهد باید از خودش بگذرد از تمنیات و دلبستگی های ناتمامش عبور کند، سبکبال شود و تا عرش قدسی حق به پرواز در آید.

تو کشتی نجاتی و چراغ هدایت امت. هر جا ستمدیده ای هست و دلی شکسته نام زیبای تو آرامش دریای طوفان زده خاطرش می شود و لبیک به تو عزم ایستادگی و قیامش می گردد. تو وسیله ای نورانی و عظیم هستی برای نجات امت برای رسیدن به حق.

رحمت الله واسعه هستی و پر و بال معطرت واسطه فیض عفو و کرامت ربوبیت. مربی مردمی و ...نماینده شخصیت خدا هستی. پاسدار مسیر سبز توحیدی و حافظ طریقت رستگاری و نگاه بان صراط مستقیم هدایت و امیدواری.

هر که حسین را دارد ناامید نیست. هر که حسین را بشناسد جهان خدا را جمیل می داند، سختی ها را احلی من العسل دانسته و به جز زیبایی نمی بیند. اگر هدف وصال است و مقصود کمال، هر آن چه در آینه صنع و قضای محبوب است ستودنی و دوست داشتنی است. تولدت مبارک جلوه حسن خدا، ترجمان نیکی پروردگار، سرشت حقیقت عالم، خلاصه عشق و صفا، عصاره مهر و وفا، مرد مردستان حق، الگوی انسانیت و عزت، رهبر نهضت ابدی آزادگی، کشتی نوح شرافت، چراغ پر فروغ هدایت در شب ظلمانی ضلالت. حسین من، افتخار تاریخ بشریت، تجسّم دلدادگی، ترجمان صحیح انسانیت، ختم حیات حسینی مان را جز به شهادت گره نزن. کربلای تو تا ابد لبیک خواه اصحاب غیرت و آزادگی است. ما را به خودت برسان تا به خدا برسیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

استخوانهایی که برای اسلام خرد شد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۴۵ ب.ظ

لگدی که به در خانه وحی کوفته شد بسیار محکم بود. آه از نهاد دخت نبی به آسمان برخاست. استخوان سینه مادر خرد شد.

سمّ ستوران کفر بر پیکر مطهر اباعبدالله، خاک کربلا را با سینه دردانه زهرا و زینت دوش رسول الله عجین و تا ابد متبرک ساخت.

ساق پای موسی بن جعفر از فشار غل و زنجیر، خرد شد.

 بدن نازنین سید حسین علم الهدی زیر شنی تانک یزیدیان زمان به خاک هویزه چسبید.

استخوان سید روح الله عمادی در جنوب شهر حلب خرد شد و دستش از پیکر جدا افتاد.

قفسه سینه سید روح الله عجمیان در جوار بهشت سکینه با ضربات مکرر اشرار شکست.

....

پرچم حق اما همچنان برافراشته مانده است. تقدس هدف والای دین در نجات بشر و نیل به کمال الهی، آنقدری می ارزد که استخوانهای اولاد نبی در جفای ظلمه دوران، خرد و شکسته شود. درخت تناور اسلام، خون آورد بدنهای تکه تکه و فرقهای شکافته و چشمهای سرخ و دلهای شکسته و در غم نشسته است؛ مفت به دست نیامده که مفت از دست برود.

شهادت امام کاظم ع – عطر قرآن

 

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پا به پای ام داوود

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۷:۰۴ ب.ظ

قیام برای خدا - دیگران

 

حواست را جمع کن! ام داوود پیام بر آزادی است. زندانی بودن پسر و نسخه رهایی اش یک اشارت است. بانویی بزرگ که حق رضاع بر امام زمانش داشت. صادق آل محمد (ص) او را مادر خطاب می کرد. با اجابت دعای او، رمز آزادی و نجات را به ما آموخت. سه روز روزه و خلوت با خدا، انس با قرآن و دعایی که سرتاسرش اقرار به وحدانیت و قدرت و نشانه خضوع محض در قبال خالق بی مثال است؛ آنهم در نیمه ماه رجب. غسل کن که خدا ظاهر و باطن را با هم پاک و زلال می پسندد.

با میلاد علی آغاز کنی تا جوانمردی را بیاموزی و عدالت را پیشه خویش سازی و با زینب که ناخدای سفینةالنجاة حسین است به مقصودت برسی. زینب، تجسم زنانه شخصیت حیدر کرار است. تمام کننده نهضت سرخ کربلا که یک تنه، دودمان اندیشه طاغوت را تا ابدیت تاریخ بر باد داد.

راه آزادی و آزادگی را در نیمه ماه رجب و از دامان امیرالمؤمنین و شخصیت سازنده زینب کبرا بیاموز. بیاموز که بی صدا بسوزی و خود را نبینی و مصائب جهاد فی سبیل الله را زیبا بدانی و اشک و زبان و قدم و منطقت احیاگر فطرتهای خفته و بیمار باشد. ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز    کان سوخته را جان شد و آواز نیامد.

پا به پای ام داوود، رهایی از زندان تعلقات نفسانی و جاذبه های خنیاگر دنیا را رقم بزن و قلبت را از غبار نفس گیر و گمراه کننده علائق مادی نجات ده. چیزی به مبعث نمانده است. برای برخاستن و بیداری و بیدارگری و ستیز با بیداد، آماده شو.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بی عملی ما و ظلم دشمن

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۱، ۰۹:۴۵ ق.ظ

روایاتی از ائمه اطهار در رابطه با خواص سنگ ها

 

گاهی گله می کنیم از اینکه شهدا آنطور که باید شناخته شده نیستند و اصلا درستش را بخواهیم بگوییم همه شهدا، شهید گمنام هستند و آنگونه که باید معرفی نشده اند.

این دغدغه، سخن و نگاه درستی است که برای تحقق و دستیابی به نقطه مطلوب آن نیاز به تلاش همگانی است.

اما

خوب است یک نکته را نیز در مطلع این دغدغه مد نظر داشته باشیم که بالاتر از شهدای پرافتخار و حماسه ساز و مظلوم ما، خود ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین که برترین درجات شهادت را نیز به دست آورده اند آنگونه که باید در مملکت شیعه شناخته شده نیستند. برای امتحان کافی است در جمعی مذهبی از یک جوان تحصیل کرده متدین بخواهید ده دقیقه درباره امام محمدباقر علیه السلام یا امام حسن عسکری علیه السلام صحبت کرده و مختصری از زندگی و نکته ای از حیات و شهادت آن امام همام را بیان کند. متوجه خواهیم شد که دست خیلی هایمان از معارف اهل بیت خالی است.

این روزها ایام شهادت امام هادی علیه السلام را پشت سر گذاشته ایم.

چند جوان شیعه را سراغ داریم که فرصتی را برای مطالعه ترجمه فارسی زیارت جامعه کبیره اختصاص داده باشند؟

از قضا یکی از معتبرترین ادعیه تاریخ شیعه همین دعایی است که از امام هادی علیه السلام صادر شده و مخزنی از معارف و اندیشه ناب و زلال تشیع در ضرورت تبعیت از سیره و گفتمان امامت و ولایت را مورد تاکید قرار داده است. جامعه در لغت یعنی دانشگاه و انصافا علت اصرار و سفارش موکد بزرگان به مطالعه منظم زیارت جامعه کبیره، ضرورت بهره مندی از آموزه های انسان ساز و تعالی آفرین این دانشگاه بزرگ و تحول زا بوده است.

امام هادی اما شبکه نقابت را نیز در جوامع شیعه گسترش داد تا بسترساز اندیشه ولایت در عصر غیبت باشد و مردم را برای اتصال به نایبان امام و اتحاد حول محور فقه و معارف اهل بیت، برخاسته از گفتار و رفتار علمایی که شبیه به ائمه هستند، آماده سازد.

در طول تاریخ عده ای از سر نفوذ یا سادگی یا عافیت طلبی همواره تلاش داشته اند این گونه القا کنند که امام حسین علیه السلام یک استثنا در میان اهل بیت بود که بر مبنای یک رویای صادقه مکلف به تقابل با ظلم شد و دیگر ائمه چون قیام نکرده اند پس ما هم مکلف به تبعیت از طریقت منحصر به فرد سیدالهشدا نیستیم.

فارغ از همه پاسخهای تاریخی در بیان ادله عقلی و نقلی قیام عاشورا، مدعیان و مروجان عافیت طلبی و سازشکاری باید به این پرسش پاسخ دهند که اگر ائمه ما اهل مبارزه نبودند پس چرا همه شان با شهادت از دنیا رفتند؟ چرا علم و عمل و سیرت ائمه، خوار چشم طواغیت عصر بود و هیچ حاکم جوری تاب تحمل حضور منابع نور و مخازن عظیم حقیقت را در گستره حکمرانی خویش نداشته است؟

اگر دیدید مدعی دین داری هستید اما استکبار و استعمار و چپاولگران زمانه از شما احساس خطر نمی کنند بدانید با منش و تفکر ائمه فرسنگ ها فاصله دارید.

علت حمله سیاه در سالهای گذشته به ساحت امام علی النقی علیه السلام و تخریب و هجو شخصیت این امام مظلوم را نیز می توان در همین جایگاه سازنده و شبکه نیابت و نقابت آن بزرگوار دانست که زمینه ساز تشکیلات ولایت فقیه در عصر غیبت بوده است.

و البته نمی شود کتمان کرد که دشمن می داند برای تقابل با نهضت عاشورا و عدالت علوی و فرهنگ انتظار توان هجمه مستقیم به ساحت اباعبدالله و علی بن ابی طالب و مهدی موعود علیهم السلام را با توجه به جایگاه آن سه بزرگوار دارا نبوده و هجو و تخریب را باید در ابتدا متوجه ائمه ای قرار دهد که ساحت اعتبار و معرفت آنان در اذهان مردم کمتر شناخته شده است.

اگر میخواهیم به اسلام و جبهه حق و مرام اهل بیت و مکتب شیعه و اندیشه عدالت، خدمتی کنیم در اشاعه معارف و منطق و تفکر ائمه مظلوم و غریبمان همتی مضاعف نشان دهیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هدیه ای کوچک اما بزرگ

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۱، ۱۰:۳۸ ق.ظ

photo_2023-01-02_09-19-13_cqsf.jpg

 

کلی به خودم بد و بیراه گفتم که تو این سوز سرما سرپا ایستادن و معطل اتوبوس بی نظم پردیسان ماندنت دیگر چه بود؟

نایلون نان را در دستانم جا به جا می کردم و به خودم امید می دادم این یکی دیگر اتوبوس محل ماست ...

بیست دقیقه ای طول کشید که بالاخره اتوبوس خط ما هم با راننده بزرگواری که طبق معمول غرق در مکالمه با تلفن همراه بود از گرد راه رسید.

خب این لحظه دیگر لحظه طلایی آغاز مسابقه برای تصاحب صندلی خالی است. شکر خدا صندلی به اندازه ای بود که به همه برسد و کسی سر پا نایستد. خودم را شماتت می کردم که کاش همان اول خسیسی نمی کردم و با تاکسی به خانه می رفتم.

دستم داشت یخ می زد. روی ته مانده گرمای نان دست گذاشتم که دیدم بغل دستی ام نگاه می کند. نان را در آوردم و تعارفش کردم. به اصرار تکه ای کند و به دهان گذاشت. شروع کرد آدرس پرسیدن: دانشگاه قم، بلوار غدیر ... از لهجه اش فهمیدم عراقی است. مسیر را برایش توضیح دادم و به او فهماندم که حالا حالاها مانده تا به مقصد برسد.

یه تکه دیگر نان را هم دهان گذاشت و گفت عراقی خُبُز ایرانی نون. سرم را به نشانه تأیید تکان دادم. خودکارم را از جیب درآوردم. نشانش دادم و گفتم: نون و القلم! هر دو خندیدم.

دستش را به جیب کتش برد. چیزی درآورد. دستم را گرفت و همان شی کوچک را کف آن گذاشت و با دستان گرمش محکم فشرد و گفت: تربت ابی عبدالله. بلافاصله جلوی چشمم گرفتم. خدای من چه هدیه غافلگیرانه ای. بوسیدم و به صورتم مالیدم و گذاشتم داخل جیب پیراهنم. دستان گرمش را فشردم و تشکر کردم. تصویر این هدیه را آن بالا برای شما هم به نمایش گذاشتم. نگهش میدارم برای دوستی امام حسینی که هر وقت از اندیمشک آمد خانه ما تقدیمش میکنم. صلی الله علیک یا اباعبدالله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منتهی الآمال دل بی قرار

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۹ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۰۷ ق.ظ

photo_2022-11-30_08-58-09_eqg5.jpg

 

بهشت مگر جایی به جز حریم شماست؟

آخرت را که نمی دانیم، اگر هم اهل بهشت نباشیم، این دنیا را لااقل گاهی به بهشت برین حق، سرک کشیده ایم. کربلا و نجف و کاظمین و مشهد و قم و بقیع را دیده ایم و در هوایشان نفس کشیده ایم.

بعد از دیده فرو بستن هم اگر عمل، ذخیره خالصی بود و به ازایش اجری، روحمان کبوتر حرم شود و آمین گوی دعای زوّار، برایمان بس است، زیاده خواهی انسان هم بالاخره حدی دارد!

...

چقدر خوشبختیم که شما را داریم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بچه های فاطمه خوش آمدید

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۷ آذر ۱۴۰۱، ۰۵:۴۲ ب.ظ

photo_2022-11-28_16-21-14_ezk8.jpg

 

امروز نایب الزیاره همه دوستان بودم زیر تابوت آسمانی چهار سید شهید از تبار عاشوراییان بی مثال تاریخ. عطر و بوی فاطمه را از حریم زینبی در آستانه میلاد عقیله بنی هاشم در شهر فاطمه و زینب ثانی به ارمغان آورده بودند. یادگاران نبل و الزهرا پیشگامان فتح و رشادت و ظفر، کبوتران حرم زینب از شهر عشق، دیار دمشق، بسیجیان بی نام و نشان تمدن جهانی اسلام و نوید دهندگان آزادی و آزادگی مستضعفان عالم، سه شهید زینبیون پاکستان و یک شهید فاطمیون افغانستان امروز عصر بر شانه های شهر تا معراج وصل و رستگاری بدرقه شدند.

همه این ابدان مطهر سادات، چند سالی در خاک سوریه میهمان سرای گمنامی بودند و زائری جز مادرشان حضرت زهرا نداشتند؛ اما در میان آنها سید حسین حسینی، در انعکاس تصویر سرخ نینوای اباعبدالله، سر به بدن نداشت. قم موطن همه عشاق کوی دلدادگی و وصال است. هیچ شهیدی از هر جای این کره خاکی که باشد در عُشّ آل محمد(ص) احساس غربت نخواهد کرد. قم خاستگاه نهضت رهایی مستضعفان در آخرالزمان دین حقیقت و هدایت است. همه شهدای طریق مروت و آزادگی، شهید شهر مقدس قم هستند.

 

photo_2022-11-28_16-21-25_2tsx.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

میشود کمی خجالت بکشید؟!

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۱۶ ب.ظ

برنامه امشب ثریا را دیدید؟ روایت فتح دوباره ای بود با جان مایه وام گرفته از خلوص و نگاه فطری سید مرتضی آوینی.

22 دقیقه فیلم بود مستند اگر ندیدید حتما دنبالش باشید برای تماشا.

صدا و سیما همین یک برنامه را پخش کند و کرکره اش را پایین بکشد کفایت میکند.

دفاع مقدس که گذشت تهاجم نه، شبیخون نه، ناتوی فرهنگی دشمن آغاز شد. همان محاسبه ای که بعد از شکست در اشغال دائمی خرمشهر و فتح اهواز و آبادان و مهران و... استراتژیستهای ایالات متحده و بریتانیای مکار را به اینجا رساند که ورای همه تسلیحات و آمادگی های رزمی و تجهیزات مادی نیروهای مسلح ایران، قوه دیانت و ایمان و پای اراده و ایثار و فرهنگ شهادت است که نیرنگ بدخواهان را پشت دروازه های جمهوری مقدس اسلامی ناکام گذاشته است. کنت دمارانش هم که در پوشش نیروی صلیب به رصد فاتحان فاو در اردوگاههای حزب بعث پرداخت بر این حقیقت نورانی صحه گذاشت که شکست برای چنین مردانی معنا نخواهد داشت. پیام روح خدا را در فتح الفتوح بستان بخوانید پرورش جوانانی را معجزه انقلاب اسلامی دانست که بی اعتنا به جاذبه های فریبنده عالم مادی، سودای وصال حق و اتصال با معشوق یکتا را در سر پرورانده و در بزم فمنهم من قضی نحبه، جام می بندگی را سرکشیده و قهقهه مستانه عند ربهم یرزقون را سر داده اند.

بمباران رسانه ای و فرهنگی و انبوه آلاینده های تبلیغی جریان مادی گرایی اگر چه در سالهای بعد جنگ، در تخریب روح و ذهن لایه هایی از جوانان جامعه بی تأثیر نبود؛ اما ظهور جوانانی چون مسلم کیخا و محمد گلدوی در سیستان و اندکی بعد حسین غلام کبیری ها و علی خلیلی ها و مدافعان حرم چون محمود رادمهر و بیضایی و نوری و نوروزی و... نشان وعده صادق پیر خمخانه جماران بود که فرمود: خدا می داند راه و رسم شهادت کور شدنی نیست.

خیزش شیطانی جریان داعشی شهوانی دوماه اخیر که قله آمالشان بوسه جنس مخالف و سلف مختلط و آغوش رایگان است، گرد و غبار زودگذری است که خیر نطلبیده آن رونمایی از نسل زلال و مومنی از جوانان تربیت یافته مکتب قرآن همچون آرمان علی وردی و سید روح الله عجمیان و مهدی زاهدلویی و... است.

پدر سید روح الله، کارگری فصلی و روزمزد با سی ماه سابقه جبهه و جانبازی است که در فقیرترین محله استان البرز، مستاجر خانه ای ساده و بی آلایش است. دل پاک و رزق حلال او پرورش فرزندی چون سید روح الله را رقم زد که کارگری میکرد و دغدغه محرومان را داشت.

همه خانواده عجمیان، پدر و مادر و خواهر با لبخند افتخار قد برافراشته اند که ما بدهکار انقلابیم و سهممان از سفره انقلاب مهر و اطاعت رهبری است و... اللهم تقبّل منّا هذالقربان...

به امام عصر(عج) باید تبریک گفت که در آخرالزمانِ هجوم غرایز و حاکمیت عطش دنیا و در سراشیب سقوط معنای انسانیت، یارانی عاشورایی در قلمرو دلدادگی او پر و بال گرفته اند که سر در آسمان عشق و رستگاری و سعادت دارند.

تبریک باید گفت به سید علی خامنه ای که همت و باکری ها و خرازی و کاظمی و سلیمانی هایش دوباره جوانه زده اند که رجز عاشورایی شان از خیمه کوخ نشینان بی ادعا، کاخ های سیاه استکبار و استبداد را به لرزه می اندازد.

ماندگاری این نظام مرهون خون این بچه های پاپتی و دعای دل سوخته پدران و مادرشان است. آمریکا تا چنین جوانانی را میبیند هوس حمله به این مرز و بوم را نخواهد داشت.

آن دست از مسئولان خوش نشین رانت خوار طبقه بالایی خودبرتر بین یقه سفید عافیت طلبی که شعارهای انقلاب را فیش حقوقهای نجومی خود ساخته، تفاله های مفت خورشان باد آقازادگی به غبغب انداخته و آرمانهای سرخ اسلام و انقلاب را به سخره گرفته اند بروند زندگی سید روح الله عجمیان را ببینند، پای مکتب خانه مادر و پدر آرمان علی وردی زانو بزنند شاید از این حجم طلبکاری و چپاول قانونی خزانه اعتماد مردم خجالت بکشند.

تمدن نوین اسلامی را نه موسسات اقماری نفتی به ظاهر فرهنگی که بیوت محقر و نورانی مردان و زنانی رقم خواهد زد که انفاس قدسی آیات حق را مفاتیح الجنان حیات معنوی خویش ساخته و در خلوت شبانه با معبود، رزق هدایت و نعمت شهادت و فیض جهاد فی سبیل الله را طلب میکنند.

photo_2022-11-13_20-10-39_umnh.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک حس و حال خوب

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۵:۴۴ ق.ظ

گلها دیگر پژمرده نمی شوند

 

روضه های شیخ سعید شحیطاط را دوست دارم. کلماتش در دل آدم جا خوش می کند و حس و حالش انسان را به هوای قدسی وصال می کشاند.

او البته طلبه ای فاضل و ملا ست و منبرهایش هم پرفایده و سازنده است. از بچه های خونگرم جنوب است که گویا در قم بیشتر شناخته شده و فکر میکنم یک میرزا محمدی دومی خواهد شد به زودی. وفات حضرت معصومه، دوستانی که از شمال آمده بودند هم پای منبر و روضه اش زانو زدند و حظ بردند و گفتند او را مدتی است می شناسند و دوست دارند.

یک دقیقه از طنین خوش نوایش را میهمان گوش جان کنید، لذتش در کامتان جوانه می زند:

https://www.aparat.com/v/oK9d6

  • سیدحمید مشتاقی نیا