سازمان و تبلیغات و اسلام
مقاله زیر را دوست و برادر بزرگوارم دکتر آسید محمد نوروزیان نوشته که پیشتر درباره شخصیت این متفکر جوان و خوش آتیه کشورمان مطلبی اینجا منتشر کرده ام. شخصا امیدی به آینده سازمان تبلیغات اسلامی ندارم و با توجه به فضای اداری کسل کننده و مأموریتهای موازی، در صورت عدم تحول، ادغام آن در سازمان اوقاف لااقل میتواند در مصرف بودجه و ایجاد تمرکز، مفیدتر باشد.
مقاله زیر چه مورد فهم و اجرای مدیران سازمان مربوطه قرار بگیرد چه نگیرد حاوی اندیشه ای سازنده و پیش رو در راستای تعالی فعالیتهای تشکیلاتی حول محور فرهنگ و تمدن دینی است که باور دارم مورد استفاده دغدغه مندان این عرصه قرار گرفته و برای همه مجموعه های هدفمند دینی در این عصر یا دوره های آتی راهگشا خواهد بود.
«هوالحکیم»
به سوی طراحی نقشه جامع حکمتبنیان برای هماهنگی و همافزایی نهادهای تربیت عمومی غیررسمی ایران، با محوریت سازمان تبلیغات اسلامی
سید محمد نوروزیان امیری[1]
ایران امروز در جستجوی مسیری روشن برای تحقق تربیتی جامع و اصیل است که در عمق خود نهتنها پاسخگوی نیازهای روزمره جامعه باشد، بلکه افقی حکیمانه برای آیندهای معنادار ترسیم نماید. در این مسیر، نهادهای تربیت عمومی غیررسمی، بهعنوان بخشهای اثرگذار و متنوعی از نظام تربیتی، نقشی بیبدیل ایفا می نمایند. اما فقدان انسجام و همافزایی میان این نهادها، سبب شده تا ظرفیتهای عظیم موجود در این بخش به شکلی پراکنده و ناکارآمد مورد استفاده قرار گیرد. این شکاف اساسی، نقطهای است که ضرورت طراحی یک نقشه جامع را بیش از پیش برجسته میسازد. طرح مسئله بهوضوح بر این پایه استوار است که چگونه میتوان با ایجاد هماهنگی میان نهادهای متنوع تربیتی غیررسمی، مسیری خردمندانه برای رشد و تعالی جامعه ایران رقم زد؟ به نظر می رسد سازمان تبلیغات اسلامی، بهعنوان یکی از نهادهای محوری در این عرصه، با برخورداری از ظرفیتهای تبلیغی، فرهنگی و اجرایی، میتواند محوریت این تحول را بر عهده گیرد. ایده اصلی این جستار آن است که راهبرد هم افزایی نهادها، نیازمند برخورداری این نهادها از «حکمت عملی» به مثابه چارچوبی برای درک واقعیتهای پیچیده انسانی و هدایت تربیتی با رویکردی معطوف به معنا و غایت است. در این مسیر چالشهای متعددی همچون تفاوت رویکردهای نهادهای موجود، فقدان الگوی مفهومی مشترک و گسست میان سیاستگذاری و اجرا، پیش روی این طرح قرار خواهد داشت که به نحوی مستقل نیازمند تامل است. اما راهکار پیشنهادی، بر پایه همافزایی حکمتبنیان و ایجاد بستری برای تعامل و هم افزایی این نهادها، افقی روشن از انسجام و تعالی ترسیم خواهد نمود. این جستار گامی در جهت تحقق این مهم، با تأکید بر محوریت سازمان تبلیغات اسلامی بهعنوان بهرهور اصلی است.
تربیت غیررسمی در جستجوی معنا: فراتر از نظامسازی به سمت معنابخشی وجودی
در جهانی که نظامهای رسمی عمدتاً بر استانداردسازی و بازدهی متمرکز هستند، تربیت غیررسمی همچون ساحتی آزاد و انعطافپذیر، فضایی برای معنابخشی به زندگی فردی و اجتماعی فراهم میآورد. این نوع تربیت نه بهعنوان مکمل، بلکه بهمثابه بُعدی اساسی از زیست انسان، در پی آن است که افراد و جوامع را در مسیر یافتن پاسخ به پرسشهای بنیادین هستی قرار دهد. تربیت غیررسمی میتواند جایگاهی فراهم کند که در آن، نسبت میان آزادی فردی و مسئولیت اجتماعی بازتعریف شود. آزادی فردی، بدون تربیتی که آن را به مسئولیت اجتماعی پیوند دهد، ممکن است به خودخواهی و انزوا بیانجامد. از سوی دیگر، مسئولیت اجتماعی بدون زمینهای برای آزادی و رشد درونی فرد، میتواند به اجبار و تحمیل تبدیل شود. تربیت حکمی که بر مبنای آموزههای معنوی و عقلانی شکل میگیرد، واسطهای است که این دو مفهوم را در تعادلی خلاقانه قرار میدهد. در این راستا، تربیت غیررسمی بهعنوان فضایی برای همافزایی درونفردی و میانفردی عمل میکند. همافزایی درونفردی به معنای تقویت لایههای مختلف وجود انسان، از عقلانیت تا عواطف و معنویت است. این نوع تربیت، افراد را به تعمق در اهداف و ارزشهای زندگی خود دعوت میکند و راه را برای خودآگاهی و خودسازی هموار میسازد. از سوی دیگر، همافزایی میانفردی به ایجاد پیوندهای اجتماعی معنادار میپردازد، جایی که افراد نهتنها بهعنوان اعضای یک جامعه، بلکه بهعنوان انسانهایی با شأن و کرامت برابر، در تعامل با یکدیگر قرار میگیرند. سازمان تبلیغات اسلامی، بهعنوان یکی از بازیگران اصلی تربیت غیررسمی، میتواند با تأکید بر این معنابخشی وجودی، نقش محوری در هدایت جامعه به سمت تربیتی حکمتبنیان ایفا کند. این سازمان میتواند از طریق طراحی برنامههایی که ارزشهای انسانی و الهی را تلفیق میکنند، بستری برای شکلگیری جامعهای با هویتی پایدار و معنادار فراهم آورد.
تبلیغ بهمثابه شأنی از تربیت: از آگاهیبخشی ابزاری تا تعالیبخشی وجودی
«تبلیغ» در سنتهای فلسفی و دینی، بهمثابه شأنی و در برخی بینش ها به منزله نحوی از تربیت تلقی میشود که درصدد شکلدهی به بنیانهای فکری و معنوی انسان است. تبلیغ نه صرفاً ابزاری برای ارتباط، بلکه بستری برای آگاهیبخشی وجودی و کشف حقیقت است. در این نگاه، تربیت و تبلیغ دو روی یک سکهاند؛ اولی به تربیت عقلانی و اخلاقی توجه دارد و دومی به انتقال حکمت و معنا. در نظام تربیتی اکنون در ایران، تبلیغ اغلب به یک ابزار اجرایی فروکاسته شده است که در خدمت اهداف ابزاری قرار دارد. اما در منظومه تربیت حکمتبنیان، تبلیغ واجد رسالتی عمیقتر است: دعوت به تدبر، تفکر،تعقل، تذکر و در نهایت، شکوفایی انسان. این رویکرد، تبلیغ را نه بهعنوان وسیلهای برای اقناع جمعی، بلکه بهعنوان فرآیندی معرفتی میبیند که میتواند مخاطبان را از سطح نیازهای ظاهری به افقهای متعالی سوق دهد. در چارچوب تربیت عمومی غیررسمی ایران، به نظر می رسد سازمان تبلیغات اسلامی میتواند بهعنوان نهادی محوری، میان این دو شأن(تربیت و تبلیغ) پیوندی ژرف برقرار کند. این سازمان با رسالتی حکمتبنیان، قادر است از تبلیغ بهعنوان ابزاری برای تربیت فراگیر استفاده کند؛ تربیتی که نهتنها به انتقال ارزشها و فضایل انسانی و دینی میپردازد، بلکه به دنبال نهادینهسازی عقلانیت، اخلاق و معنویت در ساختارهای اجتماعی است. این نقش، مستلزم بازتعریف فلسفی تبلیغ و تبیین آن بهمثابه شأنی وجودی است که با «حکمت عملی» گره خورده است. در این صورت، تبلیغ به ابزاری برای پرورش انسان متعالی و جامعهای اخلاقمدار تبدیل خواهد شد.
گذار از ساختار بوروکراتیک صنعتیشده به ساختار نرم تربیتیشده: عبور از سختافزار مدیریتی به حکمت نرمافزاری
ساختارهای بوروکراتیک که زاییده انقلاب صنعتی هستند، بر انباشت قدرت، تفکیک وظایف، و استانداردسازی فرآیندها ابتناء دارند. این ساختارها، اگرچه در مدیریت سازمانهای صنعتی کارآمدند، اما در حوزه تربیت عمومی، که با ماهیت سیال و چندساحتی انسان سر و کار دارد، ناکارآمد و مخرب بوده و تاحدودی به ضد اهداف خود بدل خواهند شد. نگارنده معتقد است، تربیت عمومی غیررسمی نیازمند ساختاری نرم، پویا و حکمتبنیان[2] است که به جای اعمال کنترل از بیرون، تحول درونی را تسهیل کند. ساختار نرم تربیتیشده، از منظر فلسفی، بر پایه حکمت عملی و عقلانیت جوهری[3] استوار است. این ساختار نهتنها به تعاملات انسانی اولویت میدهد، بلکه خود را بهمثابه موجودی زنده تصور میکند که دائماً در حال یادگیری، تطبیق و ارتقاء است. چنین ساختاری، به جای تقسیم سختافزاری وظایف، بر همافزایی نرمافزاری( تقویت پیوندهای درونی میان مأموریتها، ارزشها و اهداف) تمرکز دارد. در نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی، عبور از ساختار «بوروکراتیک» به ساختار «تربیتی نرم» شرط اساسی است. سازمان تبلیغات اسلامی میتواند با اتخاذ این رویکرد، از جایگاه یک نهاد اجرایی صرف فراتر رفته و به نهادی حکمت بنیان بدل شود. این سازمان، با بهرهگیری از ساختار نرم، قادر خواهد بود نقش محوری خود را در هماهنگی و همافزایی نهادهای تربیتی ایفا کند. به این ترتیب، تربیت عمومی نهتنها از قید و بندهای صنعتیشده و بازارگرایانه رها شده و به افقهای متعالی انسانی دست خواهد یافت.
عقلانیت حکمی در برابر عقلانیت ابزاری: بازاندیشی در فرآیند تعیین و تحقق غایات تربیتی
عقلانیت ابزاری، که زاییده دوران مدرن است، ا زمنظری بازارگرایانه بر کارآمدی و سودمندی تمرکز دارد. این نوع عقلانیت، هدف را در سطح کلان تعیین میکند و فرآیند تحقق آن را به لایههای پایینتر سازمانها و نهادها واگذار مینماید. اما در حوزه تربیت عمومی غیررسمی، این نوع عقلانیت، به دلیل بیتوجهی به عمق و کیفیت اهداف، قادر به پاسخگویی به نیازهای انسانی و اجتماعی نیست. در مقابل، عقلانیت حکمی، که ریشه در حکمت اسلامی و فلسفههای انسانی دارد، بر وحدت مبانی،غایات و روش ها تأکید میکند. این عقلانیت، فرآیند تعیین هدف و تحقق آن را از پایین به بالا مینگرد، بهطوری که خود افراد و نهادها، مشارکتکنندگان اصلی در فرآیند تعیین تا تحقق هدف هستند. عقلانیت حکمی، غایت تربیت را نه صرفاً در دستیابی به مهارتها یا نتایج از پیش تعیین شده، بلکه در تحول درونی، کیفی سازی فرایندها و تعالی وجودی انسان میبیند. در طراحی نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی، گذار از عقلانیت ابزاری به عقلانیت حکمی، ضرورتی اجتنابناپذیر است. سازمان تبلیغات اسلامی، بهعنوان نهادی حکمتبنیان، میتواند این تحول را رهبری نموده و الگویی ارائه دهد که در آن، غایت و روش در یک کل هماهنگ و وحدتبخش تعریف شوند. این رویکرد، به جای تکیه بر قدرت اجرایی، بر حکمت و مشارکت تأکید داشته و میتواند بستری برای تربیت انسانی متعالی فراهم آورد.
حفظ کثرت نهادی برای وصول به وحدت در بینش تربیتی: همافزایی در تنوع، تعالی در هماهنگی
تربیت عمومی غیررسمی در ایران، با تنوعی از نهادهای دولتی، نیمهدولتی و مردمی مواجه است. این کثرت نهادی، اگرچه در نگاه نخست نشانهای از پراکندگی است، میتواند بستری برای تنوع فکری و کارکردی در فرآیند تربیت عمومی باشد. اما این امر تنها زمانی به یک مزیت تبدیل میشود که وحدتی در بینش تربیتی حاکم بر این نهادها موجود باشد. حفظ کثرت نهادی به معنای پذیرش و حمایت از تنوع ساختاری و مأموریتی است، اما این تنوع باید در چارچوب یک بینش حکمتبنیان همسو شود. این وحدت، نه از طریق سلطه یا حذف تفاوتها، بلکه با ایجاد یک چشمانداز مشترک و مأموریت فراگیر قابلتحقق است. چشم اندازی حکیمانه که در ابتدای حرکت انقلاب اسلامی ایران قابل ردیابی، قابل آشنایی زدایی و بازتعریف است. سازمان تبلیغات اسلامی، با موقعیت منحصربهفرد خود بهعنوان یک کنشگر مرزی، میتواند نقشی محوری در تحقق این همافزایی ایفا کند. این رویکرد مستلزم طراحی سازوکاری است که نهادهای مختلف بتوانند ضمن حفظ هویت و مأموریتهای اختصاصی خود، در مسیر آن چشم انداز مشترک حرکت نمایند. این مهم، باید متکی بر حکمت عملی باشد که هم به اصول معنوی و دینی پایبند است و هم به اقتضائات اجتماعی و فرهنگی توجه دارد. به این ترتیب، با راهبری اثربخش سازمان تبلیغات اسلامی، این کثرت نهادی به یک نیروی پیشبرنده تبدیل شده و وحدت در بینش تربیتی، از دل این تنوع شکوفا خواهد شد.
سازمان تبلیغات اسلامی بهمثابه کنشگر مرزی در تربیت عمومی
سازمان تبلیغات اسلامی، در جایگاه یک نهاد حکمتبنیان، دارای نقشی منحصربهفرد در تربیت عمومی و غیررسمی است. این سازمان، نه صرفاً یک نهاد اجرایی یا فرهنگی، بلکه یک کنشگر مرزی[4] است که هم در دل نهادهای دولتی جای دارد و هم در پیوندی نزدیک با جامعه مدنی و نهادهای مردمی عمل میکند. این موقعیت مرزی، سازمان تبلیغات اسلامی را قادر میسازد تا بهعنوان پل ارتباطی میان سطوح مختلف ساختارهای تربیتی عمل نماید. از یک سو، این سازمان میتواند در مواجهه ای تربیتی، سیاستها و رویکردهای دولتی را با نیازها و واقعیتهای جامعه تطبیق دهد و از سوی دیگر، صدای مردم و نهادهای مردمی را در سطح سیاستگذاری کلان انعکاس دهد. این نقش، مستلزم برخورداری از حکمت عملی است که به سازمان امکان میدهد تا در میان دو حوزه دولتی و مردمی، تعادل ایجاد نموده و نقشی هماهنگکننده و «هادی» ایفا کند. برای ایفای این نقش، سازمان تبلیغات اسلامی باید بهعنوان سازمانی یادگیرنده و انعطافپذیر عمل کند که همواره در حال بازتعریف مأموریتها و ساختارهای خود بر اساس تغییرات محیطی و اجتماعی است. به این ترتیب، این سازمان میتواند الگویی حکمتبنیان برای سایر نهادهای تربیتی ارائه دهد و به کانونی برای همافزایی و هماهنگی در تربیت عمومی تبدیل شود.
ساختار ادهوکراتیک در تربیت غیررسمی: مأموریتمحوری به جای چارتمحوری
ساختار ادهوکراتیک، که بر اساس مأموریتها و اهداف پویا شکل میگیرد، یکی از مناسبترین مدلها برای تربیت عمومی غیررسمی به نظر می رسد. این ساختار، برخلاف چارتمحوری سنتی، بر انعطافپذیری، نوآوری و سازگاری با تغییرات محیطی تأکید دارد. در تربیت عمومی غیررسمی، چالشهای اجتماعی و فرهنگی به سرعت در حال تغییراند و ساختارهای سنتی بوروکراتیک قادر به پاسخگویی سریع و کارآمد به این تغییرات نیستند. در مقابل، ساختار ادهوکراتیک با تمرکز بر مأموریتها، این امکان را فراهم میکند که نهادها بهطور مداوم مأموریتهای جدید تعریف نموده و ساختارهای فرعی خود را متناسب با این مأموریتها شکل دهند. برای مثال، سازمان تبلیغات اسلامی میتواند با اتخاذ این رویکرد، بهجای تعریف ساختارهای ثابت، بر اساس نیازهای روز جامعه مأموریتهای جدید تعریف و ساختارهای لازم برای تحقق این مأموریتها را بهصورت موقت ایجاد نماید. این امر، نهتنها به سازمان امکان میدهد تا سریعتر و کارآمدتر عمل کند، بلکه به آن اجازه میدهد تا بهعنوان نهادی منعطف، پویا و خلاق در تربیت عمومی شناخته شود.
گذار از ساختار بوروکراتیک صنعتیشده به ساختار نرم تربیتیشده: از سختی نظم به لطافت معنا
ساختارهای بوروکراتیک، که متناسب با پارادایم صنعت و تفکر سازمانیافته خطی هستند، عمدتاً بر نظم، پیشبینیپذیری، و کنترل تأکید دارند. این ساختارها، هرچند در مدیریت فرآیندهای فنی و عملیاتی کارآمد هستند، در حوزه تربیت که ماهیتی پویا، متغیر و پیچیده دارد، ناکارآمد به نظر میرسند. تربیت، برخلاف تولید صنعتی، به تغییرات کیفی در انسانها و شکلگیری عمیق لایههای فکری و ارزشی آنها وابسته است و بنابراین، نیازمند ساختاری نرم و منعطف است که بتواند با ماهیت سیال انسان و جامعه همگام شود. گذار از ساختارهای سخت بوروکراتیک به ساختارهای نرم تربیتیشده، مستلزم تغییر در پارادایم مدیریت و حکمرانی تربیتی است. ساختاری که بهجای تمرکز بر مقررات ،سلسلهمراتب و کنترل از بیرون، بر روابط، مشارکت، خودکنترلی و خلاقیت تأکید نماید. نهادهای تربیتی باید بهجای برخوردار بودن از چارچوبهای سختگیرانه، بستری فراهم نمایند که در آن ارزشها، معانی و اهداف مشترک شکل بگیرد و بهطور منعطف در عمل پیاده شود. سازمان تبلیغات اسلامی، با رویکردی حکیمانه، میتواند پیشگام این تحول باشد. این سازمان باید بهگونهای عمل کند که بهجای تبدیلشدن به یک نهاد سلسلهمراتبی محض، به فضای تربیتی و فرهنگی تبدیل شود که هم افراد و هم نهادهای همکار بتوانند در آن آزادانه و خلاقانه به تحقق اهداف مشترک بپردازند. حداقل های معادل این گونه از سازمان، در جهادسازندگی دهه 60 در ایران قابل مطالعه است.
راهبری ساختاری نهادهای مرتبط با تربیت عمومی غیررسمی
راهبری ساختاری، بهعنوان الگویی متکی بر انسجام نهادی، فراتر از رویکردهای فردمحور و ارادهگرایانه، به تنظیم روابط و نقشها در میان نهادهای مختلف میپردازد. این رویکرد، سازمانها را از تکیه بر توانمندیهای شخصی یا مدیریت تکبعدی رها کرده و به سمت یکپارچگی نظاممند هدایت میکند. از منظر تربیت عمومی غیررسمی، راهبری ساختاری باید قابلیت توازن میان استقلال نهادها و همافزایی در مأموریتهای مشترک را دارا باشد. این مدل، با بهرهگیری از نظریههای تربیتی و مدیریتی پیشرفته، چارچوبی برای هماهنگی مأموریتها، منابع، و اهداف فراهم خواهد آورد. سازمان تبلیغات اسلامی، با توجه به جایگاه راهبردی خود در هدایت تربیت عمومی، باید از تمرکز صرف بر برنامهریزیهای متمرکز دوری نموده و به سمت «مدیریت شبکهای» حرکت کند. نقش این سازمان میتواند بهعنوان "نهاد میانجی حکمتبنیان" تعریف شود؛ نهادی که با ایجاد دیالوگ میان نهادهای دولتی و مردمی، شبکهای از همکاری و اعتماد متقابل بیافریند. این رویکرد، نه تنها انسجام در سیاستگذاری را تقویت خواهد نمود، بلکه به ظرفیتسازی در سطح محلی نیز میانجامد. راهبری ساختاری، تنها زمانی میتواند به موفقیت دست یابد که با الهام از عقلانیت حکمی، انعطافپذیری لازم را برای پاسخگویی به چالشهای متغیر زمانه داشته باشد. به این ترتیب، نهادهای تربیتی قادر خواهند بود در یک بستر پویا و همافزا، وظایف خود را بهگونهای هماهنگ انجام دهند که به تحقق اهداف مشترک تربیتی منجر شود.
چندفرهنگی بودن ساختار فرهنگی تعامل نهادی
در کشوری که تنوع فرهنگی و فکری یکی از ویژگیهای بنیادین آن است، تربیت عمومی غیررسمی نیازمند ساختارهایی است که بتوانند این گوناگونی را نه تنها مدیریت، بلکه بهعنوان فرصتی برای رشد و تعامل به کار گیرند. چندفرهنگی بودن[5]، به معنای پذیرش و به رسمیت شناختن تفاوتها، یک اصل اساسی در طراحی نظامهای تربیتی مبتنی بر حکمت است که بتوانند جامعهای همبسته و در عین حال متنوع را به سمت تعالی هدایت کنند. ساختار فرهنگی تعامل نهادی، اگر مبتنی بر اصول چندفرهنگی باشد، به نهادهای تربیتی امکان میدهد تا به جای تکیه بر یکپارچگی تصنعی، به همزیستی سازنده تنوعهای فرهنگی و اجتماعی بپردازند. چنین ساختاری، با پذیرش تنوع فکری و فرهنگی، انعطافپذیری لازم را برای جذب و تأثیرگذاری بر مخاطبان مختلف فراهم میکند. این رویکرد، نه تنها زمینهساز مشارکت گستردهتر متربیان است، بلکه ظرفیت جامعه را برای گفتوگو و درک متقابل افزایش خواهد داد. سازمان تبلیغات اسلامی، بهعنوان یکی از نهادهای محوری در تربیت عمومی، باید در طراحی ساختارهای فرهنگی خود از الگوهای موفق جهانی و بومی بهره گیرد. چنین ساختاری، میتواند با تأکید بر احترام به ارزشهای انسانی مشترک و آرمانهای متعالی دینی، بستری برای ایجاد ارتباط و تعامل میان فرهنگهای مختلف فراهم آورد. به این ترتیب، تربیت عمومی غیررسمی میتواند به ابزاری برای تقویت انسجام اجتماعی و گسترش عدالت فرهنگی بدل شود.
نقشه جامع حکمتبنیان برای هماهنگی نهادهای تربیتی
طراحی نقشهای جامع برای هماهنگی نهادهای تربیتی، نیازمند رویکردی است که اهداف، مأموریتها، و ساختارهای مختلف را در یک چارچوب حکمتبنیان متحد سازد. این نقشه باید بر اصولی همچون همافزایی نهادی، انعطافپذیری ساختاری، و چندفرهنگی بودن استوار باشد تا بتواند پاسخگوی نیازهای متغیر و متنوع جامعه باشد. نقشه جامع حکمتبنیان، فراتر از تمرکز صرف بر جنبههای عملیاتی، به جنبههای وجودی و معنایی تربیت نیز توجه دارد. این نقشه باید بهگونهای طراحی شود که تربیت عمومی را از سطح انتقال اطلاعات به سطح تربیت جامع انسان ارتقا دهد. حکمتبنیانی این نقشه، در توانایی آن برای ایجاد تعادل میان اهداف کوتاهمدت و بلندمدت، میان نیازهای فردی و اجتماعی، و میان تربیت دینی و انسانی نهفته است. سازمان تبلیغات اسلامی با قرارگرفتن در موقعیت مرزی، میتواند نقش محوری در تدوین و اجرای این نقشه ایفا کند. این سازمان باید با بهرهگیری از ظرفیتهای بومی، نقشهای را طراحی کند که هم انسجام در سیاستگذاریهای تربیتی را تضمین کند و هم به نیازهای محلی پاسخ دهد. نقشه حکمتبنیان، باید با تأکید بر مشارکت تمامی نهادهای تربیتی، بستری برای گفتوگو و همکاری میان آنها فراهم آورد و زمینهساز تحقق آرمانهای متعالی تربیت عمومی در ایران شود.
سخن آخر
در مواجهه با تربیت عمومی غیررسمی، سازمان تبلیغات اسلامی در جایگاهی کلیدی قرار دارد که فراتر از رویکردهای اجرایی یا مدیریتی، نیازمند بازاندیشی حکمتبنیان است. نقش این سازمان، از یک نهاد بوروکراتیک به کنشگری مرزی تبدیل میشود که همزمان در ارتباطی سازنده میان سیاستهای کلان و نیازهای جامعه مردمی عمل میکند. این بازتعریف ، سازمان تبلیغات اسلامی را قادر میسازد تا میان آزادی فردی و مسئولیت اجتماعی، عقلانیت ابزاری و حکمی و کثرت و وحدت نهادی بینشی متعادل برقرار کند. تربیت غیررسمی، عرصهای است برای همافزایی میانفردی و درونفردی که بهواسطه آن، لایههای متنوع وجود انسان، از عقلانیت تا عواطف و معنویت، تقویت میشود. سازمان تبلیغات اسلامی میتواند با تأکید بر عقلانیت حکمی و حکمت عملی، زمینه را برای تحول درونی افراد و تعالی اجتماعی فراهم کند. تبلیغ، نه صرفاً بهعنوان ابزاری برای اقناع، بلکه بهمثابه شأنی وجودی، باید بستری برای آگاهیبخشی و کشف حقیقت باشد که انسان را به افقهای متعالی سوق دهد. در نهایت، طراحی نقشه جامع هماهنگی نهادهای تربیت عمومی با محوریت این سازمان، مستلزم گذار از ساختارهای بوروکراتیک و صنعتیشده به ساختارهای نرم و تربیتی است. این تحول، بر اساس همافزایی در تنوع نهادی و وحدت در بینش تربیتی، سازمان تبلیغات اسلامی را به پیشتازی در مسیر تربیت انسان متعالی و جامعه موعود تبدیل خواهد کرد.
[1] - دکترای مدیریت آموزشی، پژوهش گر حکمت و تعلیم و تربیت ، nourozian@gmail.com
[2] - رجوع شود به : نوروزیان، سید محمد؛ خلخالی، علی.(1395). زمان گذار از مدیریت دانش و حرکت به سوی استقرار سازمان حکمت بنیان، هماش ملی مدیریت دانش، دانشگاه علوم دریایی نوشهر.
[3] - الوانی، مهدی.(1402). مدیریت عمومی، تهران: نشر نی.
[4] - فراستخواه، مقصود.(1403). کنشگران مرزی، تهران: گام نو.
[5] - نوروزیان امیری، سید محمد.(1403). مدیریت آموزشی حکمت بنیان، لاهیجان: آکادمی علوم.
- ۰ نظر
- ۲۳ شهریور ۰۴ ، ۱۰:۵۷