اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۷۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادب» ثبت شده است

دینامیت

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۶ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۰۹ ق.ظ

دانلود فیلم سینمایی دینامیت با بازی پژمان جمشیدی

 

بعضی فیلمها هستند که داخل کشور تولید میشوند و اساس اسلام و انقلاب و نظام را هدف قرار میدهند، مجوز نمیگیرند و البته کسی هم کاری به کارشان ندارد؛ مثل کیک محبوب من.

فیلمهایی هم تولید داخل هستند مجوز میگیرند و بعضی احکام شرع (مثلا حرمت ازدواج با نامادری و ناپدری و عروس) را زیر سوال میبرند مثل رخساره و شام آخر.

بعضی فیلمها از سر لج و بغض نسبت به بچه های حزب اللهی ساخته میشوند و بعضا در سطح شعار و بیانیه خوانی ظاهر میشوند مثل زندگی خصوصی، گشت 2و 3، مستانه و ازدواج صورتی.

دینامیت مثل هیچکدام از اینها نیست. جنس سید مسعود اطیابی هم با آب و گل سهیلی و فرح بخش و... تفاوت دارد.

دینامیت قصد دارد حرفهای خوبی بزند و در جامعه همگرایی بیشتری را ایجاد کند مثل خروس جنگی، کاتیوشا و...

هم این طرفی را میزند هم آن طرفی را. آلودگی به مال حرام را ریشه کم تأثیری کارهای فرهنگی نظام میداند. به طیف مقابل می توپد که چرا فکر میکنند هر چه مذهبی ها میگویند غلط است؟ تأکید دارد بعضی ها ابدا اصلاح پذیر نیستند. خانواده طیف هنجارشکن را هم سرشته در مال حرام به تصویر می کشاند. تیکه می اندازد که بچه های حزب اللهی طرفدار اختلاس نیستند حتی با مفاسد اقتصادی هم درگیر شدند اما چون سر و کارشان به گونی افتاد صرفا به برخورد با بی حجابی و بی عفتی بسنده کردند و... آخرش هم با توافق بر سر پخش موسیقی سنتی به جای موسیقی های آن ور آبی و جلف، کارش را به پایان می رساند.

خب، دست سید مسعود اطیابی درد نکند. با نگاه ارزشی هم در مجموع نمره قابل قبولی دارد کارنامه هنری او؛ اما قبلاً هم درباره سایر آثار طنز سینمای کشورمان نوشته ام. طنز، جلوه ای از حقیقت عرفان است. هنر یعنی زیبایی و هر آنچه نازیباست از ساحت هنر به دور است؛ هرچه که باشد یقینا هنر نیست. چرا اغلب فیلمسازهای کشورمان گمان میکنند برای تولید اثر طنز باید سراغ لودگی و استفاده از الفاظ رکیک و شوخی های جنسی بروند؟ طنز فاخر در کجای سینمای ایران جا دارد؟ چرا هنرمندهای ما اینقدر متأثر از رویکردهای حاکم بر فضای بی در و پیکر مجازی اند و به جای اثر گذاری به اثرپذیری و انفعال روی آورده اند؟ چه اشکال دارد حرفهای خوب را در قالب و ادبیات خوب بیان کنیم؟ اجاره نشین ها، آپارتمان شماره13، خواستگاری و... مگر نتوانستند هم دیده شوند، هم مردم را بخندانند و هم حرفی تازه و راهگشا را بیان کنند؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

زالوها به بهشت نمی روند!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۹ دی ۱۴۰۳، ۰۹:۳۳ ق.ظ

زالو درمانی چیست؟ - حکیم شو

 

بعضی آدمها واقعا عین زالو می مانند. نشسته اند یک گوشه ورانداز می کنند ببینند کی، کِی و کجا و چه قدر به کارشان می آید برنامه ریزی می کنند نفع بیشتری از او ببرند. هیچ وقت هم سیر نمی شوند. باز هم طلبکارند و انتظار دارند از دیگران سود بیشتری عاید خود کنند. درصدد تشکر یا جبران هم نیستند. فکر می کنند دیگران وظیفه دارند لطف کنند و خودشان وظیفه دارند طلبکار و گداصفت باقی بمانند.

اینگونه آدمها چند ضرر به جامعه می رسانند. آدمهای خوب را گاه از عمل خوبشان پشیمان ساخته و راه خیر را می بندند. دوستانشان را از دست داده و مسیر زندگی خودشان را تغییر می دهند. خدا را رنجانده و دیگر به حال خود رها می شوند.

جالب است اینطور آدمها وقتی در موقعیت بن بست و شکست قرار می گیرند هم به جای فکر و نقد رفتار خود، دیگران را باعث و بانی دانسته و جامعه را شماتت می نمایند!

  • سیدحمید مشتاقی نیا

وضعیت بی عاری

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۲۴ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۳۹ ق.ظ

دانلود و خرید کتاب وضعیت بی عاری حامد جلالی

 

واقعا اواسط کتاب در ذهنم بود که بی رحمانه نظر بدهم. بگویم این کتاب مثل فیلم "شاه کش" می ماند. فیلم شاه کش را که ورانداز کنی انگار ساخته شده که فقط یک حرف را بزند. به دخترها و پسرهای نامحرم یاد بدهد که اگر با هم به سفر رفتند و هتلی به آنها جا نداد هر کدام یک اتاق مستقل کرایه کنند، بعد شب را بروند پیش هم بخوابند. "وضعیت بی عاری" هم انگار نوشته شده که فقط یک حرف بزند. دختر و پسرهایی که قصد ازدواج با هم را دارند اما دینشان متفاوت است هر دو دین را بپذیرند! یعنی تظاهر به دین داری کنند.

البته عرض کردم که این تلقی تا اواسط کتاب بود آنهم با رویکردی بی رحمانه و شاید دور از انصاف. "رام" مسلمان شد. رام حسین شد و در مسلخ عشق حقیقی به "رود" حقیقت و پاکی پیوست و جاودانه گردید. چقدر این کتاب شیرین و دلچسب بود. از آن دست کارهایی که آدم دلش می خواهد دوباره آن را بخواند. قلم حامد جلالی عالی است. تفکر و زاویه دیدش، اشرافش بر موضوع فوق العاده بود. حدس میزنم جوانی خوزستانی مقیم قم باشد. لهجه های خوزستانی و قمی را به شیوایی بیان می کرد. اطلاعاتش درباره دین مندانی (صابئی) نشان از زحمت و دغدغه ای می داد که در تحقیق به دوش کشیده. من رمان نویس نیستم و رمان کم می خوانم. دلم می خواهد چیزی را که می نویسم یا می خوانم قسم بخورم که راست و قابل استناد است که البته گاه اینطور نیست؛ اما کتاب "وضعیت بی عاری" را هر که به عالم ادبیات و قلم علاقمند است نخواند ضرر کرده است. این رویکرد گویا دارد برای دلسوزان انقلاب در عرصه هنر حاکم می شود که در قالب اثری عاشقانه یا طنز و... بخشی از حقایق انقلاب و تاریخ ایران عزیز را به ذهن مخاطب منتقل نمایند. این کتاب واقعا درباره وضعیت بی عاری است. آنها که در دل طوفان حوادث راه بی تفاوتی را بر می گزینند پشیمان خواهند شد. کار حامد جلالی عالی بود. داستانش هوشمندانه و جذاب نگاشته شد. رندی جناحی اواخر کتاب هم قابل اغماض است که تبعیت از جامعه مدرسین را در انتخابات تبلیغ کرد. در کل دست مریزاد به این قلم، دست مریزاد به این کتاب. درود بر انقلاب اسلامی که با ارزش نهادن به هنر فاخر، انقلابی نو در عرصه ادب و فرهنگ این مرز و بوم به ثبت رساند. حتی اگر روزی نظام اسلامی از بین برود آثار هنری به جا مانده از آن تا ابد مایه فخر و مباهات تاریخ خواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درز مدرن فرهنگی!

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۲۱ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۵۸ ق.ظ

فیلم سینمایی هتل کامل

 

راستش را بخواهید فیلم یا کتابی را که می بینم و می خوانم اول از همه دنبال نقطه ای مثبت از آن می گردم که به دیگران هم بگویم و برجسته اش کنم. حتی بعضی آثار که در جامعه به اثری منفی شهرت یافته اند را سعی می کنم لااقل در حدی اندک هم که شده تعبیر به خیر کنم. فیلم هتل را هر چقدر ورانداز کردم نکته درخوری نیافتم جز در یک مورد. آنجا که در فروشگاهی در کیش، یکی از لباسها موقع پرو پاره می شود؛ آن را یواشکی سرجایش بر می گردانند. زن و شوهری جوان از راه می رسند و زن دقیقا همان لباس را بر می دارد. پارگی آن را نگاه می کند و با ذوق و وجد به همسرش می گوید: چه درز مدرنی!

این تعبیر کوتاه، کنایه از تفکر لایه هایی از جامعه دارد که به هر پدیده ای از سر خودباختگی نگاه می کنند. جماعتی که هر چه از غرب می بینند و می شنوند را نشانه برجستگی و تمدن آنها دانسته و هر چه از خود دارند را مستوجب عقب افتادگی و خجلت تلقی می نمایند. بعضی عزیزان روستایی ما هم متاسفانه اینطور هستند. گمان می کنند هر چه در تهران یا شهرهای بالا! می گذرد نیک و مایه افتخار است.

نقدهایی که درباره هتل بود را در فضای مجازی جستجو کردم. حتی یکنفر از این فیلم به عنوان اثر هنری یا لااقل طنز، تمجید نکرد. همه حتی منتقدان غیر ارزشی هم معتقد بودند این فیلم، نمونه ای مبتذل و گیشه ای از آثار سینمای ایران است که با بر هم چسباندن شوخی های جلف اروتیک اینستاگرامی به تولید رسیده است.

خب حالا حساب کنید همین فیلم به عنوان دومین اثر پرفروش سینمای طنز ایران مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته و بالطبع کارگردانهای دیگر هم که سودای فروش بیشتر داشته باشند به همین سبک و سیاق حرکت خواهند کرد.

درز مدرنی که در وصف لباسی جر خورده به کار رفت در واقع توصیف وضعیت نوین فرهنگی جامعه است که به میمنت حاکمیت بی حد و مرز و رهاشدگی بی حساب و کتاب فضای مجازی، ذائقه لایه هایی از عموم و حتی خواص هنری را به سمت پوچ گرایی و پذیرش لودگی و هنجارشکنی اجتماعی و لذت طلبی صرف سوق داده است. درز مدرن خودباختگی و غفلت گزینی که اگر اصلاح و ترمیم نشود به شکاف عمیق تمدنی تبدیل شده و به مرور داشته های هویتی و تاریخی و ارزشی ملتی با عقبه عظیم فرهنگی را به حاشیه خواهد راند. مدیریت سیاسی جهان مبتنی بر فرهنگ و رسانه است. فریب جماعتی که فرق اصل و بدل را ندانند برای اهل طمع، دشوار نخواهد بود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مثلث را جدی بگیرید!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۴۹ ق.ظ

خرید و قیمت کتاب مثلث را جدی بگیرید نوشته ی سید مصطفی هاشمی محجوب نشر ملک  اعظم جدید از غرفه کهکشان کتاب

 

خدا رحمت کند حاج آقای راستگو را راست می گفت اولین و قابل دسترس ترین الگو برای فرزندان، پدر و مادر هستند. به مرور الگوهای دیگر هم سر راه بچه ها قرار می گیرند و آنها را تحت تأثیر قرار می دهند اما باز هم پدر و مادر چون بیشتر قابل دسترس بوده و نزدیک ترند میتوانند تأثیرگذاری بیشتر و بهتری داشته باشند. پدر و مادر باید دو نکته را مدنظر قرار دهند یکی اینکه بیشتر به فرزند خود محبت کرده و به او نزدیک تر شده و دوست باشند دیگر اینکه البته تلاش کنند خودشان نیز در رفتار و زندگی به ضوابط اخلاقی و آداب انسانی پایبند باشند. در این صورت دیگر نیازی به نصیحت و امر و نهی تربیتی نیست. بچه ها خود به خود بابت علاقه ای که به اولیایشان دارند تلاش میکنند از آنها تقلید کنند.

من اهل مطالعه آثار تربیتی و روانشناسی نیستم. معمولا کتابهای دینی و دفاع مقدسی و ادبی و سیاسی و تاریخی را می پسندم. این کتاب را عزیزی دوست دشتنی به من هدیه داد و خواندم. مرا به سالهایی برد که دلم می خواست به معلمین پرورشی بگویم از کار انضباطی پرهیز کنند. کسی که به خاطر دویدن دانش آموز یا دیرتر رفتنش به کلاس زیر گوشش بزند دیگر نمیتواند ملجا تربیتی و الگوی اخلاقی او قرار بگیرد. معلم پرورشی نباید کار ناظم را انجام دهد اگر چه این شیرین کاری پیش مدیریت مدرسه باعث ارتقا جایگاهش شود اما خاصیت حرفه ای او را سلب خواهد کرد. معلم باید همیشه و نه فقط در کلاس، معلم باشد، کما اینکه روحانی باید همه جا و نه فقط پشت تریبون، روحانی باشد. که گاه هر دو اینگونه نیستند.

همانطور که پدر و مادر در عین تولیت امور خانواده، مسئول تربیت فرزندان هم هستند نه فقط مسئول معاششان، معلم ها همین که معلمند خواه ریاضی درس بدهند یا علوم و زیست و فیزیک و ... معلم پرورشی هم هستند و رفتار و سکناتشان روی دانش آموز تأثیر می گذارد. کاش این مهم را وزارت مربوطه خوب درک کند. گاهی یک معلم ورزش یک معلم ریاضی میتواند دانش آموز را به رشد اخلاقی و تربیت دینی نزدیک کند گاه یک معلم دینی می تواند او را از مسیر هدایت بیزار نماید. این مساله را دیده ام که می گویم.

این را هم که در کتاب به استناد یک خواب نقل شده را به عینه دیده ام. زن و مردی بی سواد و فقیر که به ائمه توسل جسته و تربیت فرزندانشان را به آنها سپرده اند بچه هایی نیک و موفق تحویل جامعه دادند و عکس آن، کسی که مغرور به دانش تربیتی و دینی و تجربی خود بود در تربیت فرزندانش به بن بست رسید.

کتاب "مثلث را جدی بگیرید" به قلم سید مصطفی هاشمی محجوب که مبتنی بر نقش سازنده یا مخرب سه عنصر مهم خانواده و مدرسه و تشکل به نگارش درآمده توسط انتشارات ملک اعظم (سعید عاکف) به چاپ رسیده. این خوب است که یک ناشر دفاع مقدسی گاه برای برداشتن باری از دوش جامعه دینی در عرصه های دیگر نیز قدم بر می دارد. 

کتاب با این متن زیبا با عنوان "گل سرخ" به پایان می رسد:

ذهن فرزند شما باغچه است!

گل در آن باید کاشت...

ور نکاری گل سرخ،

علف هرز در آن می روید...!

زحمت کاشتن یک گل سرخ

کمتر از زحمت برداشتن یک علف است

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تمساح خونی

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱ دی ۱۴۰۳، ۰۷:۱۲ ق.ظ

نقد فیلم «تمساح خونی»؛ کمدی اکشن به سبک جواد عزتی • دیجی‌کالا مگ

 

تمساح خونی یک فیلم آموزنده گیشه ای است در چارچوب فکری سلبریتی ها. جواد عزتی هنرمند بی حاشیه ای است با پس زمینه فکری مرتبط با فضاهای ارزشی. پیام فیلم این است که قماربازی، حرام خواری، تقلب، کثافت کاری، دروغ گویی و... آخر و عاقبت ندارد؛ اما به هر حال نمی توان از تأثیر فضای اندرونی جامعه سلبریتی در تولید آثار فرهنگی غافل شد. ادب و اخلاق در دایره تعاملات جماعت روشنفکرنما حلقه ای مفقوده است. جواد عزتی و هنرمندانی مثل او در چنین چارچوبی تنفس می کنند و هر چقدر هم که بخواهند حرفی خوب و پیامی سازنده داشته باشند در رودربایستی با طیف پرادعای بددهن و ظاهربین، چاره ای جز حفظ تعادل و تأثر برای بقا ندارند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

حضرت ام البنین شاعر بود

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۵ آذر ۱۴۰۳، ۰۸:۳۰ ق.ظ

تصاویر مزار حضرت ام البنین(س) - تسنیم

 

ام‌البنین را زنی شاعر و فصیح و از خانواده‌ای اصیل و شجاع شمرده‌اند. حضرت علی (علیه‌السّلام) با معرفی برادرش عقیل که عالم به انساب عرب بود، وی را که خاندانش در شجاعت معروف بودند، به همسری انتخاب کرد.

ام‌البنین را ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش دانسته‌اند[۳۵] که در رثای حضرت عباس این اشعار را سروده بود و می‌خواند:

اشعار ام‌البنین در سوگ عباس (ع)

یا من رَاَی العباس کرّ

علی جماهیر النقد

و وراه من ابناء حیدر

کل لیث ذی لبد

انبئت اَنّ ابنی اصیب

براسه مقطوع ید

ویلی علی شبلی اما

ل براسه ضرب العمد

لو کان سیفک فی ید

یک لما دنا منک احد[۳۶]

«ای که عباس را دیدی، بر انبوه دشمنان فرومایه حمله می‌کرد و در آن هنگام که فرزندان حیدر در کارزار چون شیران در پشت سر وی بودند. می‌گویند دست فرزندم قطع شده و بر سرش عمود فرود آمده. وای بر من، آیا بر فرق شیر شجاعِ من عمود فرود آمد و سر او را کج کرد؟ اگر شمشیرت را در دست داشتی کسی به تو نزدیک نمی‌شد»[۳۷]

دیگر مرا ام‌البنین نخوانید

لا تدعُوَنِّی وَ یْکَ اُمَّ البنین

تُذکِّرینی بِلُیوث العرین

کانت بنونَ لیْ اُدعَی بهِم

و الیومَ اَصبَحتُ و لا من بَنین

اَربعهٌ مِثلَ نسُورُ الرّبی

قد وَاصلُوا الموتَ بقَطعِ الوَتینِ

تنازَعُ الحِرصانَ اَشلائَهُم

فَکُلّهُم اَمسُوا صَریعاً طَعین

یا لَیتَ شِعری اَکَما اَخبَروا

بِاَنَّ عبّاساً مَقطُوعَ الیَدَین[۳۸]


«وای بر تو مرا دیگر مادر پسران مخوان که مرا به یاد شیران بیشه‌ام می‌اندازی. من پسرانی داشتم که به خاطر آنان مرا ام البنین می‌خواندند ولی امروز دیگر پسری ندارم. چهار پسر که مانند عقاب‌های کوهسار بودند و با بریده شدن رگ حیات یکی پس از دیگری به مرگ پیوستند. بر سر نعش آنها نیزه‌ها به ستیزه برخاستند و همه آنان از زخم نیزه به خاک افتادند. ای کاش می‌دانستم آیا چنان‌که خبر دادند؛ عباس من دست راستش قطع شده بوده است! »[۳۹] [یادداشت ۴][۴۰]

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شرط اول قدم

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۳، ۰۹:۲۵ ق.ظ

ببخشید عکسها کمی بی کیفیت است با دوربین 135 قدیمی گرفتم حدود بیست سال پیش. همین را هم گم کرده بودم. هر چه گشتم خبری از تصاویر و حتی نگاتیوها نبود. دیروز اتفاقی وسط وسایلم پیدا شد. پسرم پرسید عکس کیه؟ خوشحال شدم و به او شیرینی دادم. آیت الله شیخ غیاث الدین طاها محمدی چند ماه پیش به رحمت خدا رفت. هر کس این استاد فلسفه و عرفان و اخلاق را از نزدیک دیده باشد میداند چه انسان نازنینی بود. بعضی منبری های معروف کشور خم میشدند که به زور دست او را ببوسند. از طریق مسعود ده نمکی با او آشنا شدم. یکی دوباری منزلش رفتیم ناهار او هم منزل ما آمد. بعدها نماینده ولی فقیه شد در استان همدان و نیز نماینده مردم این استان در مجلس خبرگان. باز هم همین طور نازنین و تو دل برو بود. یک روز صبح رفته بودم دفتر طلاب فامنین در کوچه حرم نمای قم. دیدم دارد لباسهایش را خودش با دستانش می شوید. راضی اش کردم عکس بگیرم گفتم منتشر نمیکنم ان شاءالله بماند برای بعد از شهادت شما. لبخندی زد. توضیح هم داد: خوب است کارهایمان را خودمان انجام دهیم مزاحم دیگران نشویم. روحش شاد. صلواتی برایش هدیه کنیم.

 

photo_2024-12-07_07-24-42_f5xd.jpg

photo_2024-12-07_07-24-37_n28s.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

شهوت کلام

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۳، ۰۳:۳۵ ب.ظ

شهوت کلام - سامانه آموزشی شمیم

 

زیاد حرف زدن، آدم را وادار می کند به حرف زیادی زدن. مخاطب را خسته و آزرده می نماید.

کسی که زیاد درد دل می گوید خودش را سبک می سازد.

کسی که حرفهایش را زیاد تکرار می کند خودش را کوچک و خوار می نماید.

کسی که از رازهای درون و صفات بد نهانی خود پرده بر می دارد باعث بی آبرویی خود و بیزاری دوستانش می شود.

دوستان خود را از خود فراری ندهیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پدر شهید مطهری

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۳، ۰۹:۱۳ ق.ظ

ویژگی‌های پدر استاد - مرکز نشر آثار استاد مطهری

 

"چه مانعی دارد که من ذکر خیری از پدر بزرگوار خودم بکنم. از وقتی که یادم می‌آید (حداقل از چهل سال پیش) من می‌دیدم این مرد بزرگ و شریف هیچ وقت نمی‏‌گذاشت و نمی‌گذارد که وقت خوابش از سه ساعت از شب گذشته تأخیر بیفتد. شام را سر شب می‌خورَد و سه ساعت از شب گذشته می‌خوابد و حداقل دو ساعت- و در شب‌های جمعه سه ساعت- به طلوع صبح مانده بیدار می‌شود و حداقل قرآنی که تلاوت می‌کند یک جزء است؛ و با چه فراغت و آرامشی نماز شب می‌خواند! حالا تقریباً صد سال از عمرش می‌گذرد و هیچ وقت من نمی‌بینم که یک خواب ناآرام داشته باشد. و همان لذت معنوی است که اینچنین نگهش داشته. یک شب نیست که پدر و مادرش را دعا نکند. یک نامادری داشته که به او خیلی ارادتمند است و می‌گوید که او خیلی به من محبت کرده است؛ شبی نیست که او را دعا نکند. یک شب نیست که تمام خویشاوندان و ذی‏‌حقّان و بستگان دور و نزدیکش را یاد نکند. اینها دل را زنده می‌کند. آدمی که بخواهد از چنین لذتی بهره‌مند شود، ناچار از لذت‌های مادی تخفیف می‌دهد تا به آن لذت عمیق‌تر الهی معنوی برسد."

احیاء تفکر اسلامی ص 95

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آیت الله شهید قدوسی

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۴۰۳، ۰۵:۱۸ ب.ظ

علی قدوسی - ویکی فقه

 

قدوسی با شهرت طلبی ناسازگار بود و آن را منشأ سقوط انسان می دانست. در تمام عمرش مسئولیت امامت جماعت را  نپذیرفت. حتی المقدور، آرام و بدون جلب توجه دیگران به مجالس وارد می شد و در پایین مجلس در بین افراد معمولی می نشست. اهل وعظ و خطابه رسمی جز بر اساس احساس وظیفه شرعی نبود. کمتر حاضر به مصاحبه های رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی می شد، به ویژه، اگر قرار بود به توجیه کارها یا دفاع از عملکردهای خویش بپردازد.

او می گفت: "از چشم مردم افتادن، بهتر است تا اسیر دام نفس شدن!"

صبح پنج شنبه در جلسه درس اخلاق قدوسی نشستن کافی بود تا کاخ آمال انسان، فرو ریزد و همه چیز جز خدا را بی بها انگارد. او به صراحت می گفت: "آقایان! اگر آمده اید تا با سواد شوید و بعد به جنگ روحانی شهر و ده خود بروید، امام جماعت شوید تا مردم دستتان را ببوسند و پشت سرتان نماز بخوانند، اسم و رسم پیدا کنید و به شما سهم امام بدهند؛ تا دیر نشده و مسئولیت تان سنگین نشده است، بروید دنبال کسبی حلال که "خسرالدنیا و الآخره" نشوید.

یادنامه شهید قدوسی ص136

گفتنی است این عالم شهید داماد مرحوم علامه طباطبایی است. فرزند برومند وی محمدحسن قدوسی نیز در شمار دانشجویان شهید پیرو خط امام و یاران صدیق سید حسین علم الهدی در هویزه است. گفته میشود او در آخرین لحظات عمر شریفش با خون خود وضو گرفت و عاشقانه به دیدار معبود شتافت و بدن مطهرش زیر شنی تانکهای دشمن با خاک عجین شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

تابستانه

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، ۱۰:۴۵ ق.ظ

راه های مقابله با گرمازدگی در روزهای گرم تابستان - ایسنا

 

گرمای عزیز، تابستانِ جان! از اول نمیتوانستی همینطوری باشی که الان هستی؟ حتماً باید کمرت می شکست، پیر می شدی تا نرم و ملایم شوی؟ نمی دانستی آخرش خزان است؟ نفست می گیرد و زورت تمام می شود؟ یک لگد میخوری و می روی کنار، نوبت فصل دیگر رسیده و دوره جدید آغاز میشود؟ آن همه تیز و آتشین و برّان چرا؟ آن همه سوزاندن و آزار چگونه؟ هنوز هستی و نرفته ای نسیم خنک آمده و همه به جانش دعا میکنند. مستی و غرّگی آخرش همین افتادگی و توازن و ملایمت است. فصل خزان در انتظار همه؛ پاییز عمرمان مباد که با شرمندگی و حسرت و تأسف همراه باشد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سفرنامه کربلا (قسمت هفتم)

سیدحمید مشتاقی نیا | جمعه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۳، ۰۷:۴۹ ق.ظ

photo_2024-09-03_22-07-36_5u7a.jpg

photo_2024-09-03_22-05-51_jw6s.jpg

photo_2024-09-03_22-01-22_4p7e.jpg

photo_2024-09-03_22-02-31_n4mc.jpg

photo_2024-09-03_22-07-19_7qre.jpg

photo_2024-09-03_22-01-34_gglu.jpg

photo_2024-09-03_22-02-37_2h8a.jpg

 

چهاربار در عراق ماشین کرایه کردیم. دوبارش ون بود. به بچه ها قول داده بودم ماشین لوکس و درجه یک هم برایشان کرایه کنم. یک بار تویوتا و یک بار هم هیوندا کرایه کردیم و دربست در اختیارمان بود. پولش زیاد شد ولی بچه ها خوشحال شدند. در اتوبانهای عراق، پلیس و دوربین به چشم می خورد. راننده ها گاهی کمربند می بستند. وقتی می دیدند من از ابتدای نشستن در ماشین کمربند خود را بسته ام با تحسین نگاه می کردند. تابلوهای تبدیل انرژی خورشیدی به برق هم در معابر به چشم می خورد. آن چند روزه الحمدلله اصلا برق قطه نشد. عراق عزم پیشرفت را پیدا کرده. اقتصاد عراق با این حجم از گردشگر که در دنیا بی نظیر است می تواند شکوفا و مستقل شود. سال 82 در اطراف بصره و بغداد و کاظمین و سامرا حضور خودروهای نظامی و زره پوشهای آماده شلیک آمریکایی برای هر مسلمانی دردآور و آزار دهنده بود. در اطراف بصره دو صف در نزدیکی هم بسیار برایم دردناک بود. یک طرف صف طولانی تانکرهای آمریکایی که نفت عراق را برای خروج به سمت بنادر می بردند، یک طرف صف طولانی مردمی که در سرمای زمستان منتظر دریافت ده لیتر نفت برای گرم کردن خانه خود بودند. خدا را شکر این صحنه ها دیگر وجود ندارد. در مسیر بغداد عده ای با پمپ، آب رودخانه را استخراج کرده و روی زمین می پاشیدند که یعنی کارشان شستن خودروها یا همان کارواش است و می خواستند جلب مشتری کنند. از هدر رفتن این آبها دلم ریش شد.

اصرار داشتم به زیارت نقاط مختلف اطراف عتبات هم برویم. به سمت مقام امام زمان در نزدیکی نهر علقمه که فاصله چندانی با حرم ندارد رفتیم. سال 82 از کوچه پس کوچه ها و بر اساس نقشه ای که در دست داشتم آنجا را پیدا کردم و با عیال رفتم. محیطش کثیف بود. اطراف مسیر آب باز بود. از پله پایین رفته و دست در آب علقمه قرار می دادیم. الان خیابانی مستقیم به آن سمت می رود از باب السدره. محیط آنجا را تمیز و زیبا ساخته اند. نرده هایی گذاشته اند که مردم وارد نهر نشوند. کلبه ای چوبی هم برای زینت آنجا ساخته اند. غاز و اردک هم رها بود. در آب ماهی هم دیدم. گروهی از هند آنجا بودند و روضه می خواندند. الان منظره نهر علقمه هم از نظر مادی و هم از لحاظ معنوی بسیار زیبا شده.

در مسیر بازگشت از علقمه به سمت حرم حضرت ابوالفضل از کوچه پس کوچه های قدیمی عبور کردیم. نقطه ای که محل ملاقات امام حسین علیه السلام با عمرو سعد بود را دیدیم. چیزی شبیه سقاخانه آنجا ساخته اند. به کف العباس هم رفتیم و از یادمان مشهور به یمین و یسار که محل قطع شدن دستان ساقی عطشان کربلاست بازدید کردیم. مزار حرّ را هم رفتیم و دیدیم. مزار حرّ هفت کیلومتر با حرم فاصله دارد و قبلا جزو کربلا نبود. بارگاه زیبایی برای این مرد بزرگ ساخته اند. خاندانش اجازه ندادند پیکر مطهر او روی زمین بماند و بعد از شهادتش او را به نقطه ای دورتر انتقال داده و به خاک سپردند. البته به نظرم اگر از خود حرّ می پرسیدند دوست داشت کنار سایر یاران اباعبدالله دفن شود. حر مرد بزرگی است. کم پیش می آید یک آدم در جایگاهی بزرگ و مشهور و دارای قدرت و مکنت وقتی به اشتباهش پی می برد غرور و منیّت را کنار گذاشته، به خطایش اعتراف نموده و درصدد جبران آن برآید. حر مرد غیور و سرافراز میدان جهاد اکبر و اصغر است.

مسیر سامرا و امامزاده سید محمد پر از ایست و بازرسی بود. در سید محمد تصاویر شهدایی داخل قاب تابلوی بزرگ شیشه ای قرار داشت. به گمانم در همان نقطه شهید شده بودند. نور آفتاب زیاد بود و نتوانستم تصویر خوبی تهیه کنم. یکی از آرزوهایم زیارت قبر سلمان فارسی بود. از راننده ونی که دربست در اختیارمان بود خواسته بودم ما را به مدائن در نزدیکی بغداد و قبر سلمان فارسی ببرد. او از این موضوع خیلی خوشحال شد چون خودش ساکن همان جا بود. البته اصرار داشت بگوید سلمان، نه سلمان فارسی و من هم البته اصرار داشتم بگویم سلمان فارسی. هر چند توصیه شده او را سلمان محمدی بخوانیم. یادم است جایی خواندم امام خمینی ره پیشنهاد داد بود خلیج فارس را برای ایجاد وحدت در منطقه، خلیج اسلام بخوانیم که البته مورد استقبال قرار نگرفت. حالا از این کل کل ها که بگذریم آدم در حرم سلمان احساس آرامش کرده و تصور می کند دیگر در کشوری غریب حضور ندارد. مدائن شهر و موطن ما ایرانی هاست. دلم می خواست ویرانه های کاخ کسری را هم ببینم. راننده مدعی بود که متوجه منظورم نمی شود. روی نقشه می توانستم نشان بدهم اما احساس کردم واقعا تمایلی ندارد و می خواهد زودتر ما را به مقصد برساند. در کاظمین قبر شیخ مفید را هم زیارت کردم. عادت دارم در حرم حضرت معصومه به زیارت قبر علما می روم. آنجایی که مزار مراجع بزرگی چون اراکی و بهاءالدینی و گلپایگانی و ... است را نامگذاری کرده ام به "ایستگاه شرمساری". واقعا خجالتم می آید خودم را در پیشگاه این بزرگان طلبه بدانم.

طفلان مسلم را این بار نرسیدم زیارت کنم. باشد ان شاءالله دفعه بعد. در مسجد کوفه با جمعیت عظیمی مواجه شدیم که تردد را برایمان دشوار ساخته بود. سال 82 قسمت بیت الطشت و فرود سفینه نوح را زیاد تبلیغ می کردند الان خبری نبود. در خصوص فرود کشتی نوح فرضیه های متقن تاریخی دیگری مطرح شده است. مزار هانی و مسلم و مختار رفتیم. سر قبر مختار یک "دمت گرم" جانانه نثارش کردم. روحش شاد خوب دمار از روزگار دشمنان اباعبدالله در آورد. مزار کمیل و مسجد زیبای سهله و صعصعه را هم دیدیم.

هود و صالح دو پیامبر بزرگ مدفون در وادی السلام نجف هستند. سال 82 اتاقکی نیمه مخروبه بود. الان اطراف آن را کمی بزرگ کرده و گنبدی فلزی برایش تدارک دیده اند که متاسفانه نیمه کاره رها شده. این دو پیامبر خدا ضریح هم ندارند و مکعبی فلزی شبیه کمد آنجا قرار دارد. شما بیایید شوش مزار دانیال نبی را ببینید. ما ایرانی ها چقدر برای این پیامبر خدا احترام قائل شده و چه دم و دستگاهی برایش تدارک دیده ایم. عراقی ها چرا برای این دو پیامبر خدا کم می گذارند نمی دانم. در وادی السلام مسیر هود و صالح را گم کردیم. دو مرد میانسال و یک جوان که چهره ای مذهبی داشتند را دیدیم و پرسیدیم. آنها هم نمی دانستند. با کمک نقشه اینترنتی مسیر را پیدا کردیم. این بندگان خدا هم همراه ما آمدند و آن دو بزرگوار را زیارت کردند.

دلم می خواست مزار شهید محمدهادی ذوالفقاری در وادی السلام را هم زیارت کنم. نزدیک بود و رفتیم. یک خانم میانسال تهرانی هم آنجا بود که می گفت بچه محل شهید است. تعدادی جوان عراقی هم برای زیارت آمده بودند. هادی ذوالفقاری طلبه ای اهل دل و خودساخته بود که در حوزه نجف درس می خواند و با آغاز حمله داعش به صف مدافعان حرم در عراق پیوست و بعد از شهادت در کربلا و نجف تشییع و در وادی السلام به خاک سپرده شد. یاد همه دوستان مدافع حرم بودم و از طرفشان سلام دادم. خانم پوراحمد هم سفارش کرده بود از طرف ایشان هم فاتحه ای خواندم. هر چند این شهدا هستند که باید برای مان فاتحه بخوانند بلکه روح و قلب زنگار گرفته مان طراوت ازلی خویش را بازیافته و در طریقت عاشقی و مسیر جاودانگی، نغمه فرحین بما آتهم الله من فضله را در قهقهه مستانه و شادی وصال با معبود به چنگ بیاورد. خدا ما را از شهدا جدا نکند. ماشینی پیدا نکردم و الا دوست داشتم مزار ابومهدی المهندس هم بروم. راهش طولانی بود و هوا بسیار گرم. به خاطر شهادت پیامبر و ازدحام جمعیت، ورود خودروها را به محلی که ما بودیم ممنوع کرده بودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

راز آرامش

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۳۷ ق.ظ

امام حسین علیه السلام خیلی داغ و مصیبت و سختی دید، بعد در اوج فشارها و ناراحتی ها خون طفل شش ماهه اش را به آسمان پاشید و گفت: هَوَّن علیَّ ما نزل بی، انه بعین الله.

تحمل این سختی برای من آسان است چون خدا می بیند.

زینب سلام الله هم می گوید: ما رأیت الا جمیلا.

مصیبت برای خدا که باشد زیباست.

زیارت عاشورا که می خوانیم، آخرش می گویبم: الحمدلله علی عظیم رزیتی...

خدا را شکر بابت همه غمهایی که در راهش کشیدیم.

سوره فجر را گفته اند سوره امام حسین است. آخرش اینگونه است: ارجعی الی ربک راضیة مرضیه...

بندگان من از من راضی و خشنود هستند و من هم...

دوماه محرم و صفر عزاداری می کنیم؛ اولش با امام حسین شروع و آخرش به امام رضا ختم میشود. انگار یک برنامه تربیتی است تا برسیم به مقام رضایت.

گمشده امروز بشر آرامش است.

آرامش چه در بعد فردی و چه اجتماعی زمانی رقم می خورد که نسبت به مقدرات الهی راضی باشیم.

انسان هایی که به خدا اعتماد دارند و از او راضی اند به سفره هم چنگ نمی اندازند، حقی از هم نمی ربایند و... اینگونه حیات حسینی رقم می خورد.

 

این متن را پیشتر در کتاب "نیشتر" به انتشار رسانده ام.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

منزل ما کربلاست

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۷ شهریور ۱۴۰۳، ۰۶:۳۰ ق.ظ

معرفی اعمال سفر کربلا

 

این شعر مولوی را چند سال پیش محمود کریمی در قالب نوحه سینه زنی خواند که بسیار زیباست. جای کلمه کبریا از واژه کربلا استفاده کرد و غیر از این تغییری در اصل شعر که در ذیل میخوانید ایجاد نکرد:

 

 

هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست

ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست

ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم

باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم

زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست

گوهر پاک از کجا عالم خاک از کجا

بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست

بخت جوان یار ما دادن جان کار ما

قافله سالار ما فخر جهان مصطفاست

از مه او مه شکافت دیدن او برنتافت

ماه چنان بخت یافت او که کمینه گداست

بوی خوش این نسیم از شکن زلف اوست

شعشعه این خیال زان رخ چون والضحاست

در دل ما درنگر هر دم شق قمر

کز نظر آن نظر چشم تو آن سو چراست

خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان

کی کند این جا مقام مرغ کز آن بحر خاست

بلک به دریا دریم جمله در او حاضریم

ور نه ز دریای دل موج پیاپی چراست

آمد موج الست کشتی قالب ببست

باز چو کشتی شکست نوبت وصل و لقاست

  • سیدحمید مشتاقی نیا

پرستش به مستی است

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۴۹ ب.ظ

photo_2024-08-13_07-13-13_t0lm.jpg

 

اوضاع که اینطور نمی ماند

آن قدر کوچک می شوم اندازه گرد و غبار، پای زائرانت چسبیده و هر روز به طواف می آیم

و

آنقدر بزرگ می شوم زانو زده، دست باز کرده و میدان حرمت را در آغوش می گیرم

جسم و روحم برای توست

زائر عابر و پلاک موقت نمیشوم

منتظر کربلای موعود خویش می مانم؛ جام سرخ عشق و مستی و رقص وصال. می خواهم از آن تو باشم و تو از آن من.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سلسله موی دوست حلقه دام بلاست

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ مرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۱۶ ب.ظ

photo_2024-07-23_16-10-47_mc0f.jpg

 

بین فلاسفه معروف است همه مردم حتی اگر بیسواد و فاقد تحصیلات کلاسیک متعارف باشند به اندازه ای از گوهر فلسفه و منطق بهره برده اند. در امور روزمره و محاورات عادی جامعه قواعدی از منطق و فلسفه دیده شده و کاربرد مستمر دارد.

انقلاب اسلامی و حاکمیت مردمسالاری دینی مبتنی بر فلسفه است. هر کس برای حکومت دین و پیروزی انقلاب جنگید در باطن خود فلسفه را قبول دارد و آن را با فقه درآمیخته ولو در ظاهر ملتزم به مکتب تفکیک باشد.

علامه طباطبایی زیرساخت فکری انقلاب را همدوش امام و با میدان داری شاگرد مبرز خود شهید مرتضی مطهری بنا نهاد. نبرد فلسفی او با اندیشه های مادی به خصوص مارکسیسم خوش خط و خال و دلربا، انبوه جوانان تشنه عدالت را به سرچشمه زلال معارف مکتب عدل رهنمون ساخت. هر چند عده ای بگویند علامه به ظاهر نقشی در مبارزات انقلاب نداشته است.

میرزا جواد آقا تهرانی عارف سالکی بود ولو با عرفان نظری و کلام اشراقی نمی ساخت. خاطرش آنقدر پیش امام عزیز بود وقتی با پخش تفسیر حمد امام از رادیو به خاطر رشحات فلسفی آن مخالفت ورزید به دستور ایشان دیگر این برنامه ادامه پیدا نکرد. همین میرزا جواد نه تنها در طول مبارزات انقلاب به یاری امام فیلسوف اشراقی شتافت که در طول جنگ نیز افتخارش آن بود نمازی را با جماعت بسیجیان بخواند، برود خط مقدم لباس بسیج بپوشد و با قد خمیده چای دست رزمنده ها بدهد. برای پس از مرگ وصیت کرد روی قبرش هیچ خط و نشانی نباشد. مرحوم حجت الاسلام راستگو از نهان‌خانه معنویت او خبر آورد که وقتی در مسطح یا دایره بودن زمین دچار تردید شد شبی به قدرت عرفانی اش و اذن الله به سیر در ملکوت آسمان پرداخت و از بالا دید که زمین صاف و مسطح نیست.

بهشتی عاشق پیشه فرمود: "عرفان واقعی، خانقاهش بازی دراز است." می شیرین وصال را در طغیان و نعره کوچه خلوت و اذکار پستوی حجره و ضرب‌آهنگ تسبیح گوشه عزلت که نه به قدمهای استوار باده جویان طریقت خون و مجاهدان سالک سرخ جامه وادی ایثار و شهادت و ایمان و غیرت می دهند.

عرفان و فلسفه و منطق منحصر به چارچوب کوچک و محدود کلمات و قالب کاغذ و کتاب نیست. نه آنکه تنها در سخن از عرفان گفت عارف است و نه آنکه تنها در عمل اهل معرفت بود مخالف عرفان. 

کتابی می خواندم مرا یاد مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی انداخت. هوس کردم شادی روحش صلواتی از شما بگیرم. ممنون میشوم. اجرتان با شهدا heart

  • سیدحمید مشتاقی نیا

مومن اگر اشتباه کند

سیدحمید مشتاقی نیا | پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۱:۲۱ ب.ظ

شهاب مرادی را مثل حاج محسن قرائتی و شیخ حسین انصاریان قبول دارم و هر سه را شخصیتهایی موفق و تاثیرگذار می دانم. هیچ آدمی هم از خطا مصون نیست. مومن اگر اشتباه کند حتماً درصدد جبران بر می آید:

 

ادبیات زشت روحانی مشهور در یک سخنرانی

ادبیات زشت روحانی مشهور در یک سخنرانی

ادبیات زشت روحانی مشهور در یک سخنرانی

ادبیات زشت روحانی مشهور در یک سخنرانی

ادبیات زشت روحانی مشهور در یک سخنرانی

  • سیدحمید مشتاقی نیا

درک و مدرک

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ۰۶:۵۷ ب.ظ

حمید سبزواری - دانشنامه ویکیدا

 

سالگرد رحلت مرحوم حمید سبزواری شاعر بزرگ انقلاب و چهره ماندگار ادبیات پایداری است.

نمیدانم این مطلب را قبلا در وبلاگ گذاشته ام یا نه کمی حافظه من ضعیف شده و اگر احیانا تکراری است از محضر شریفتان عذرخواهی میکنم.

خرداد سال 89 بود و سالروز آزادسازی خرمشهر قهرمان. برای مراسم عصر شعر در یکی از دانشگاههای مازندران واسطه شدم و استاد حمید سبزواری را دعوت کردم. البته آشنایی قبلی با ایشان نداشتم و صرفا به پیشنهاد دوستان دانشجو این کار را انجام دادم. آقای سبزواری بی هیچ منّت و تکبر و شرطی پذیرفت.

روز مراسم را هیچ وقت از خاطر نمی برم. چون شاهد صحنه های زشتی بودم که نه تنها در شأن دانشگاه که در سطح چاله میدان هم نبود.

عده ای از دانشجویان پسر شاید متأثر از حوادث سال 88 شروع کردند به مسخره بازی و پارازیت انداختن. حمید سبزواری پیر بود و کمی دستانش لرزش داشت. همین را هم دستاویز تمسخرش قرار دادند. وسط شعر خوانی اش باد گلو رها می کردند و... مرحوم سبزواری هم بی اعتنا به آنها اشعارش را می خواند و از این بابت رویشان را کم کرد.

صحنه های بی احترامی به این پیرمرد فرهیخته خیلی برایم آزاردهنده بود.

موقع بازگشت به تهران همراه ایشان سوار ماشین شدم. گله داشت از برخورد جناحی بعضی شعرا از جمله سهیل محمودی که زمینه حذف او از برنامه های سیما را فراهم ساختند و...

در یکی از جایگاههای سوخت جاده هراز ایستاده بودیم برای بنزین. جلوتر از ما نیسان آبی رنگی بود که راننده جوان آن با کارگر جوان پمپ بنزین مشغول صحبت بود. چشمشان که به ما افتاد زیر گوش هم زمزمه ای کردند و لحظاتی بعد به طرفمان آمدند.

پرسیدند شما آقای سبزواری هستید؟ استاد با لبخند پاسخشان را داد. از ایشان خواهش کردند با آنها عکس یادگاری بگیرد. استاد با محبت پیاده شد و با آنها عکس گرفت. خیلی با ادب و احترام با مرحوم سبزواری برخورد کرده و ایشان را بوسیدند.

آنجا که مثلا دانشگاه بود رفتاری غیرمحترمانه را شاهد بودیم اینجا اما از دو جوان کارگر و راننده اینطور احترام و بزرگواری. این عبارت به ذهم آمد که درک بالاتر از مدرک است.

نماز جماعت مغرب و عشا را هم من و راننده دانشگاه و آن راننده نیسان پشت سر مرحوم حمید سبزواری در نمازخانه پمپ بنزین خواندیم. روحش شاد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

قدرت منهای اخلاق

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۵۸ ق.ظ

photo_2024-06-11_11-52-11_wycc.jpg

 

اخبار دروغ و تخریبی فراوانی منتشر می کرد. یکبار یکی اعتراض کرد. جواب داد آقا فرموده مگر نمی بینید من دارم چپ و راست شمشیر می زنم؟!

بله چپ و راست باید شمشیر زد اما در مقابله با دشمن نه اینکه برای زدن چپ و راست هر نوع دروغ و تهمت و تخریبی مجاز باشد.

هر جا کانون قدرت بود می رسید و وصل می شد.

یکبار در گروه تلگرامی اش طلبه ای که دوست وی بود به خانمی محجبه توهین بسیار زشتی انجام داد که در شأن خانواده خودش بود. در آمد پشتش که بعله در فضای مجازی کلماتند که حکمفرما هستند و ... ! صاف و پوست کنده اش یعنی اخلاق کیلویی چند؟ همان مبنای منافقین که هدف وسیله را توجیه می کند...

امروز این تصویر را در گروههای مجازی دیدم یاد بعضی خاطرات افتادم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا