اشک آتش

از اسلام ناب آمریکایی بیزارم!از ادعای برتری هویج بر بسیج!از اسلام بی خطر بیزارم...از اسلام آسه برو آسه بیا...اسلام پاستوریزه...اسلام عبدالملک مروان...اسلام بنی امیه و بنی العباس...اسلام شیوخ منطقه!!...اسلام پر عافیت و بی عاقبت...
----------------------------------------------------------------------------------
باید گذشتن از دنیا به آسانی
باید مهیا شد از بهر قربانی
با چهره خونین سوی حسین رفتن
زیبا بود اینسان معراج انسانی

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات

۶۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادب» ثبت شده است

برسانید به دست محمدصادق کوشکی

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۳، ۰۶:۳۶ ب.ظ

photo_2024-04-17_20-57-54_jexq.jpg

 

صادق کوشکی به مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی گفت سرباز اسرائیل!

حرفی را که باید آخر متن بزنم همین اول کار بنویسم بهتر است. زشت نیست به خاطر یک اختلاف نظر عادی، کسی را سرباز دشمن بدانیم؟ حالا اگر طرف مقابل از فعالین عرصه های انقلاب باشد که دیگر بدتر، خودمان و راه مان را ضایع می کنیم.

مطالب محمدصادق کوشکی را اغلب میخوانم و می پسندم.

مسعود فراستی را با دغدغه هایش نسبت به سینمای انقلاب اسلامی می شناسیم. تمام جماعت خودباخته و غربزده به او لقب حکومتی و جیره خور نظام داده اند.

محمدمهدی آقاجانی فرزند دلاور سردار شهید مهدی آقاجانی مانند پدر که می رفت تا چند متری تانک دشمن شلیک می کرد و می گفت باید حرارت انفجار آن را حس کنم، همیشه در میدان و پای کار انقلاب و نیروی خط مقدمی عرصه های جهاد بوده و هست، از اردوهای جهادی در مناطق محروم تا کار فرهنگی در شهر و هیات و پایگاه و دانشگاه و موکب اربعین، تولید برنامه های ارزشی برای سیما تا حضور میدانی در تقابل با اغتشاشات و ... در دفاع از نوامیس مردم شکمش با چاقو دریده شده است.

مسعود فراستی و محمدمهدی آقاجانی و شاید خیلی های دیگر استوری گذاشته و بنا به دلایلی با گشت ارشاد در موقعیت فعلی مخالفت نموده اند.

صادق کوشکی آنها را سرباز اسرائیل خطاب کرده است؛ به همین سادگی!

 صرف همین یک بهانه برای ایراد چنین اتهام سنگینی کافی است؟

از قضا این قلم حامی حجاب قانونی و شرعی است. به یقین در این زمینه علاوه بر کار فرهنگی نیازمند کار میدانی و انتظامی هم هستیم. کما اینکه در عرصه اقتصاد و صنعت و بانکداری و قضا و آموزش و عدالت اجتماعی و ... هم از آنچه اسلام خواست فاصله داشته و باید عزمی جزم برای اصلاح امور داشته باشیم. اما هر کس با ما هم نظر نبود بنا بر نص کلام ولایت و البته به حکم خرد، لزوماً کافر و سرباز دشمن نیست.

صدها نقطه مشترک میان بچه های فعال جبهه انقلاب وجود دارد همه را رها نموده و به صرف یک اختلاف نظر، بدترین و زشت ترین تهمتها را گسیل کنیم خدا را خوش می آید؟ نشانه تقوای ماست؟ مطابق نظر و مورد رضایت رهبری است؟

الان من هم بگویم صادق کوشکی که به سهم خودش زحمات زیادی در دفاع از حریم اندیشه انقلاب داشته به خاطر تخریب و بی تقوایی در مواجهه با نیروهای خودی (که البته چندمین بار است تکرار می کند)، عنصر نفوذی رژیم صهیونیستی است؛ رواست؟

همه نیاز به امر به معروف و نهی از منکر داریم، یکی در باب حجاب، یکی در حوزه سبک زندگی، یکی در حیطه قلم و بیان، اخلاق اسلامی، انصاف، ادب و ... امیدوارم آقای کوشکی عزیز این اشتباه آخرت سوز خود را جبران کند.

اگر امثال ما و آقای کوشکی و مسئولان و منتسبان به انقلاب و نظام، نقد پذیر بوده و اشتباه خود را اصلاح کنیم میتوانیم از مردم عادی کوچه و بازار هم توقع داشته باشیم در مقابل امر به معروف و نهی از منکر دیگران نرمش به خرج داده و راه صلاح را پیش بگیرند.

 

photo_2024-04-17_20-57-47_rjqo.jpg

photo_2024-04-17_20-57-31_by40.jpg

  • سیدحمید مشتاقی نیا

ادب داشته باشید

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۶ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۲۶ ق.ظ

این مساله به فرهنگ بر میگردد در اخلاق و تربیت و فهم افراد ریشه دارد؛ لزوما ربطی به ماه مبارک رمضان ندارد. هر وقت بیرون میخواهید غذا بخورید سعی کنید دور از چشم دیگران باشد. شاید یکی نداشته باشد، شاید یکی آن لحظه نتواند. در رستوران می نشینید پشتتان به سمت بیرون باشد. این کار یک رفتار انسانی است ربطی به دین و مکتب خاصی ندارد. معروف است در هامبورگ محله هایی که مسلمان نشین است غیر مسلمانها در ماه مبارک در ملاءعام چیزی نمی خورند و نمی آشامند.

اینکه ماه مبارک رمضان در جامعه اسلامی عده ای که به هر دلیلی نمیخواهند یا نمی توانند روزه بگیرند ابایی از روزه خواری علنی مقابل کودکان و زنان روزه دار نداشته باشند نشان دهنده فرهنگ و تربیت غلطی است که با مفاهیم انسانی هم ناسازگار بوده و به شدت نیازمند اصلاح است.

این را هم بدانید بچه کوچکی که روزه میگیرد و بخاطر روزه خواری علنی شما دهانش آب افتاده و آه می کشد زندگی تان را زیر و رو می کند.

 

وظیفه حکومت اسلامی در مواجهه با روزه خواری علنی چیست؟

  • سیدحمید مشتاقی نیا

خدا به ما عیدی داد

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۰۱ ق.ظ

رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَکُونُ لَنَا عِیدًا

 

چند روز پیش این آیه را که خواندم به فکرم رسید روز اول عید همین را مقدمه تبریک پیامکی سال نو برای دوستانم قرار دهم. بعد ذهنم مشغول شد مائده آسمانی که در این آبه آمده و عیدی مردم قرار بگیرد چه چیزی میتواند باشد؟ انبوه قطرات باران که بارید و زمین را سیراب کرد آنهم در دوره خشکسالی و کم بارشی و تقارن آن با عید نوروز را مصداق همین آیه دانستم. دست خدا درد نکند. الحمدلله رب العالمین. و جعلنا من الماء کل شیء حی. 

خدا در آستانه سال نو به ما عیدی داد. از مائده آسمانی او همه موجودات بهره مند شده اند. باز هم الحمدلله ...

ما هم به خدا عیدی بدهیم.

 

بزرگترین سفره افطار در تهران + عکس

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سرکوفت نزنیم

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۰ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۴۸ ب.ظ

شماتت | مردم ظالم‌تر می‌شوند

 

بابت طرحی مشغول مطالعه خاطرات سردار شهید طوسی بودم. شهید طوسی مسئول اطلاعات عملیات لشکر 25 و جانشین لشکر بود که در فروردین 66 عملیات کربلای هشت شلمچه به شهادت رسید.

یکی از نکات جالب زندگی وی را میخواهم خدمتتان عرض کنم.

محمدحسن قاسمی طوسی نقش اصلی و محوری در پاکسازی جنگلهای شمال ار لوث وجود منافقین و گروهکهای الحادی و مارکسیستی داشت که امنیت بخشی از کشور را مختل کرده بودند. طرح اعزام سراسری لبیک و راهیان کربلا و هم ایده جالب او بود که آثار تبلیغی و روانی و فرهنگی شگرفی داشت و در تاریخ دفاع مقدس ماندگار شد. والفجر هشت که بزرگترین عملیات برون مرزی دفاع مقدس است و هم اکنون به عنوان "عملیات عبور" در دانشگاههای نظامی دنیا تدریس می شود با طراحی و شناسایی و برنامه ریزی او و دوستانش به ثمر نشست. کربلای یک و آزادی مهران هم همینطور و ...

درباره اخلاص و بزرگواری شهید که نیروهای زیر دستش را عامل موفقیت ها و طرح ریزی ها می دانست و خودش را نمی دید و حتی دوست داشت پیکرش مفقود شود که مبادا تشییع او پر رنگ تر از تشییع دیگر شهدا باشد قبلاً نوشته ام.

الان حرفم چیز دیگری است.

این شهید در ابتدای پیروزی انقلاب وقتی جذب سپاه شد یک جوان ساده روستایی بود. به عنوان نیروی مبتدی، ماشین آهوی سپاه را در اختیارش قرار دادند که فعلا رانندگی کند. همان اول که سوار شد ماشین را موقع خروج کوبید به دروازه محوطه سپاه!

شاید اگر کسی آن صحنه را می دید می گفت چه نیروی بی دست و پایی، به درد هیچ کار نمی خورد، نمی شود روی او حساب باز کرد و...

اما دیدید همین جوان ساده و تنومند روستایی چند سال بعد به چه اعجوبه ای تبدیل شد؟

حسن باقری هم یک خبرنگار معمولی بود که به نابغه جنگ تبدیل شد. شهید برونسی بنا بود، حاج حسین بصیر جوشکاری می کرد، متوسلیان و همت و باکری و شهبازی و وزوایی و ... دانشجو بودند...

طلبه ای را سراغ دارم بابت مشکل کوچک انظباطی در همان سال اول طلبگی داشت از حوزه اخراج می شد. رفتم میانجیگری کنم. مسئول مربوطه اصرار داشت او که درس خوان هم بود در آینده به درد حوزه نخواهد خورد. آن طلبه هم اکنون یکی از مدیران ارشد حوزه علمیه کشور است و منشأ خدمات فراوانی قرار گرفته.

طلبه ای بود دیر فهم. خوب درس را متوجه نمی شد. حتی بابت نوع لهجه و تلفظ حروف، مردم پشت سرش نماز نمی خواندند. ناامید نشد. زحمت کشید و درس خواند. الان گاهی در تلویزیون و بعضی محافل علمی حاضر شده و مباحث فلسفه سیاسی را به بحث و مناظره می گذارد و بسیار هم موفق است.

چه کسی گمان می کرد لات و قلدر یا داش مشتی هایی مثل حسین تهرانی تبدیل شوند به عارف صاحب نفسی چون شیخ حسین کبیر؟ شاهرخ ضرغام و جعفر  شیرسوار و حمید میرافضلی و ... در شمار برجسته ترین شهدای کشور جای بگیرند؟

در زندگی بسیاری از مخترعین و مکتشفین و تجّار و دانشمندان و هنرمندان و سیاستمداران  جهان خوانده ام که اغلب افرادی معمولی بوده و از نقطه ای کوچک و پیش پا افتاده شروع کرده اند و ابدا کسی تصور نمی کرد آنها در آینده به شخصیتی بزرگ و ماندگار تبدیل شوند. حتما شما هم تعدادی از این دست افراد را می شناسید و زندگی نامه هایشان را خوانده اید.

الغرض، زود ناامید نشویم، خودمان را دست کم نگیریم. دیگران را هم دست کم نگیریم. انسان خلیفةالله است و تجسم نفختُ فیه من روحی. انسان خدا نمی شود اما میتواند به اراده حق، جهان را مسخّر خویش قرار دهد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

چناری که خشکید

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۲۴ ب.ظ

میگفت هر وقت مغرور شدی برو ...✨️ویژگی آدم مغرور | وطن وی

 

این قصه را بعدها برای فرزندانتان نقل کنید. خدا آدمهای مغرور را دوست ندارد. ندیدید با نمرود چه کرد؟ سال 84 یادتان هست مرعشی در مناظره ای شروع به تحقیر چهره احمدی نژاد کرد؟ حالا هم ادیب اصولگرا، طایفه سیاسی خود را چنار خواند و رقبا را پاجوش اما پس گردنی عبرت آموزی خورد.

شاه، امام و یارانش را دست کم گرفت. خمینی امیدش به خدا بود که گفت سربازان من در گهواره هستند. صدام خودش را سردار قادسیه نامید، حسین فهمیده ها و بهنام محمدی ها و سعد طوقانی ها و .... دست کم گرفت که در گل ماند.

حواسمان باشد خدا از تفاخر خوشش نمی آید. هر نعمتی که به دستمان رسیده، امانت و موقت است. شکرگزار خدا باشیم و غرّه نشویم. حدیث داریم متکبر بویی از بهشت نخواهد برد. کلام معصوم است متکبر خوار و ذلیل خواهد شد.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بدبختی، یک انتخاب است

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۸ بهمن ۱۴۰۲، ۱۰:۵۲ ق.ظ

غرغر

 

یک آشنایی داشتیم به رحمت خدا رفت. سه بار سرطان گرفت. دوتایش را به سلامت، رد کرد. خیلی درد کشید. خیلی هزینه کرد. دیگر پول و پله ای برایش نماند. همان ایام دو خواهرش به دلیل بیماری از دنیا رفتند. یک فرزندش طلاق گرفت. یکی از عروس هایش مرد و نگهداری از کودک او برعهده اش افتاد و...

واقعاً خیلی سختی کشید؛ اما لبخند می زد، خدا را شکر میکرد و از اطرافیانش بابت این که باعث آزار و دردسرشان شده عذر می خواست. همه از مرگ او متأثر شده و اشک ریختند.

از این دست آدم ها در زندگی مان کم و بیش دیده ایم و برایشان ارزش قائل شده ایم.

یک مدل دیگر هم آدم هایی داریم که صحیح و سالمند، دارند زندگی شان را جلو می برند، آبرو و اعتباری دارند، مشکل حادّی در زندگی شان نیست اما یکضرب نق می زنند، همه اش طلبکارند. دوست دارند یک گوشه بنشینند دیگران با بیل برایشان پول و امکانات بیاورند. دنیا را به آنها بدی باز شاکی اند. چشمشان به زندگی دیگران است. خوشی دیگران باعث آزارشان می شود و... اطرافیانشان را از دست خود فراری می دهند. کسی که از خدا راضی نمی شود از بندگان خدا هم راضی نخواهد شد و همواره در جهنمی که در ذهن خود ساخته، سوخته و به دست خود عذاب خواهد دید. آدمهایی که جز سیاهی نمی بینند جز سیاهی برایشان رقم نخواهد خورد.

همه ما از چنین آدم هایی بیزار و فراری هستیم و آنها را انسانهایی حقیر و کوچک و فاقد شخصیت می شماریم. همچین آدمی وقتی می میرد خیلی ها زیر لب می گویند: راحت شدیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سهمی از زخم و صبر

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۹:۲۵ ق.ظ

شاعر و نویسنده حوزوی درگذشت

 

سروده ای زیبا از مرحوم حجت الاسلام سید علی حسینی ایمنی:

 

در آسمان شرف، ماهپاره زینب بود
به کهکشان صبوری ستاره زینب بود
اگر چه داغ فراوان به سینه سنگین داشت
برای درد دل خلق چاره زینب بود
شبی که بار سفر بست هستی حیدر
کسی که داشت دلی پر شراره زینب بود
کنار سجده و محراب و رستگاری عشق
کسی که خون به جگر شد دوباره زینب بود
شرار زهر به جان حسن که می افتاد 
کنار تشت و جگرهای پاره زینب بود
*
خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است
*
تو ایستادی و گودال در برابر تو
و شمر نعره زنان در پی برادر تو
به دست شمر سری بود از قفا بی تن
سر بریده ی خورشید بود یا سر تو؟
تو زینبی و فقط نیمی از تو زینب بود
غریب کرببلا بود نیم دیگر تو
نه ! اشتباه نوشتم - حسین نیم تو نیست
تمام بود و نبود تو بود دلبر تو
هجوم بارش خنجر به حلق اقیانوس 
چه کرد با دل پر درد و دیده ی تر تو!
*

خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است
*
به روی خاک که افتاد پیکر خورشید
چه کرد خنجر یک گرگ با سر خورشید!
چه آتشی که به جان خیامتان افتاد
که پیش چشم تو شد شعله ور پر خورشید!
کجاست او که عمود خیام و سقا بود
کجاست - ساده بگویم - برادر خورشید؟
پلیده پنجه ی نامرد و سیلی شیطان
چه کرد با گل رخسار دختر خورشید!
شکست قلب قلم٬ شاعر از نفس افتاد
- هجوم این همه شیطان به خواهر خورشید؟!
*

خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است!
*

اگر چه زخم دلت را گریستی بانو!
تو کوه ماندی و باید بایستی بانو!
به رغم این همه توفان و تازیانه ی زخم
چه با صلابت و نستوه زیستی ٬ بانو!
چقدر در نفست صبر زندگی دارد
ببینم آیا ایوب نیستی٬ بانو؟
تمام کوفه و شام است در اسارت تو
اگر به خطبه سرایی بایستی٬ بانو؟
چگونه شعر بگویم تمام زینب را
در ابتدای تو ماندیم٬ کیستی بانو؟
*
خدا مرا بکشد! این مسیر دشوار است
چقدر سهم تو از زخم و صبر بسیار است!

برای شادی روح این دوست بزرگوار ما صلواتی بفرستید.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

یک قطره از وجود خدا

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۷ بهمن ۱۴۰۲، ۰۷:۲۹ ق.ظ

عکس باران زیبا - عکس نودی

 

امروز صدای نم نم باران، زودتر از مؤذن مسجد محل، بیدارمان کرد.

قطره باران، همان گلبانگ الله اکبر اذان است. آب هم بیدارگر است برای آن که خفته، باد و آفتاب و موج دریا و خش خش برگها هم.

باران، غبار و تیرگی را با خودش می برد و زلالی و طراوت را باقی می گذارد.

خدا دارد می بارد. رشحات عالم وجود در گذر ابر و باد، نمای طراوت ازلی عالم خلقت و رویش دوباره فطرتهاست.

در وجودمان نیز باید بباریم. دست سخاوت و نگاه رأفت خویش را به تبعیت از خدایی که الگوی ماست و شبیه ترین به خود آفریده مان، در بزنگاه انتخاب حق، از مخلوق او دریغ نداریم. باران شویم برای بندگان خدا، باران شویم برای دل خودمان، خشم و نفرت و کینه و حسّ انتقام را از درون خویش بشوییم و آئینه شفاف قلبی که باید نمایشگر وجه الله باشد را دوباره صیقل بدهیم.

تو بارانی ای خدا و ما قطرات خلقت تو. کاش یادمان نرود که قرار است جلوه رحمت تو باشیم. هر کس ما را می بیند بگوید: الحمدلله.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

با آب طلا بنویسید

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۲، ۰۷:۲۲ ق.ظ

افشین علاء نویسنده کتاب به یاد کانون

 

شعر افشین علا آنقدر زیباست که حیفم آمد در وبلاگ خودم قرار ندهم. به خصوص آن قسمتش که بعضی نقدها را به رویکردهای فرهنگی نظام بیان میکند. از آن دست سروده ها و آثاری است که در سپهر فرهنگ و هنر ایران و جمهوری اسلامی ماندگار خواهد شد:

غذای نذری و شربت؟ چه گفت مردک پست؟

گدای اجنبی افسار خود چگونه گسست؟

زبان الکن این لات، ازچه لال نشد؟
میان دست‌ پلیدش قلم چرا نشکست؟

دهن‌کجی به شهیدان و ادعای شعور؟
مجیزگویی خصم و به خلق، ضربت شست؟

کسی که نان سگان می‌خورد چه می‌فهمد؟
غذا و شربت نذری نشانه‌ی شرف است

حرام‌خوار چه داند که شد به کام شهید
نه نان و شربت نذری، که می ز جام الست

به خویش غره نگردد! خطاب من نه به اوست
که شأن شاعر دل‌خون کجا و جاهل مست؟

دلم پر است نه از او که نیست جز مگسی
دلم پر است ز مصدرنشین سفله‌پرست

دلم پر است از آنان که اسوه می‌سازند
به دست خویش برای جوان ز مردم پست

ز صاحبان مناصب که از خصومت‌شان
هر آن‌که ناصح و دلسوز بود و نخبه، نرست


هر آن‌که گیشه پسندید، نورچشمی شد
هر آن‌که شوت بلد بود و گل، به صدر نشست

گناه را ز سلبریتیان مبین که نظام
خودش به تازه به دوران رسیدگان دل بست

برای مردم دانا رسانه هست؟ که نیست
سخن‌شناس و هنرور به خانه نیست؟ که هست

ز مدح و نوحه، جوانان چقدر گریه کنند؟
ز نطق‌های شعاری چه آورند به دست؟

خطای شیوه‌ی تبلیغ و حکمرانی ماست
گدای غرب، اگر حرمت شهید شکست...

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دل مادر

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۲، ۱۰:۱۸ ق.ظ

کلاست را با شکستن دل مادر حفظ می کنی؟ زندگی ات می شکند - شاد زیستی

 

زن میانسال تازه از مشهد برگشته بود.همه خانواده جمع شدند دورش برای زیارت قبول و گرفتن سوغاتی!

برای هر کس چیزی آورده بود. لباسی، خوراکی، عطر و مهر و تسبیح و جانمازی...

مادر پیرش منتظر بود ببیند برای او چه آورده. انتظارش زیاد طول نکشید. پارچه ای سفید برایش آورده بود. گفت: کفن شماست مادرجان، خریدم که دم دست باشد!

پیرزن بغضش را فرو بلعید و چیزی نگفت.

مرگ که پیر و جوان نمی شناسد.

یکماه شده نشده، فرزند خردسال زن، بیماری سختی گرفت و از دنیا رفت. همان پارچه سفید سوغاتی را آوردند او را کفن پیچ کرده و به خاک سپردند.

این داستان واقعی است. آدمش را هم می شناسم. مواظب باشید دل مادرتان را نشکنید.

بزرگان گفته اند می خواهید گره کارتان باز شود از پدر و مادر بخواهید برایتان دعا کنند. کاری کنید که دلشان یا روحشان شاد شود.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

و من شر حاسد اذا حسد

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۲، ۰۴:۱۶ ب.ظ

نشانه های دوست حسود | 8 علامت و نشانه های دوست حسود - ذهن نو

 

الحسود لایسود را هر جور که دلتان میخواهد معنا کنید، طنز یا جدی. حسود سید نیست! حسود بالا نمی رود و آقایی نمی کند. حسود سود نمی برد. حسود آسوده نبوده و رنگ آرامش را نمی بیند... هر طور حساب کنید حسود لطمه دیده و خودش اولین کسی است که ضرر می کند.

خب چه اشکال دارد موفقیت کسی را می بینیم، طرف چیزی خریده، کاری برایش دست و پا شده، همسری گیرش آمده، تبریک بگوییم و از ته دل خوشحال شویم؟ فیلم هم بازی نکنیم واقعاً خوشحال شویم. نه اینکه تنمان کهیر بزند، زبانمان خشک شود، طاق دهان بچسبد به حلقمان، نفسمان به شماره بیفتد، فشارمان پایین برود، تپش قلب بگیریم، بی خواب شویم، عصبی و بی حوصله شویم، شروع کنیم به پرخاش و جنجال و وسایلمان را این طرف آن طرف پرت کنیم .... چرا؟ واقعا چرا؟ ارزشش را دارد خودمان را پیر کنیم، بدنمان به رعشه افتاده و ضعیف شود، دنیا به کاممان تلخ شود چون یک نفر به توفیقی دست پیدا کرده؟ عاقلانه است؟

برای در امان ماندن از شرّ حسود سوره فلق را زیاد بخوانید.

آدمهایی هم که به شکل افراطی اسیر بیماری حسد بوده و در حال عذابند برای درمان خود تلاش کنند. موفقیت کسی را می بینند احساس کنند موفقیت خودشان است. خوشحال شوند. به دیگران هدیه بدهند و خوشحالشان کنند. دنیا فرصت زیادی برای آرامش و شادی به ما نمی دهد. با دست خودمان روزگارمان را سیاه و خراب نکنیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

لااقل گاو باش!

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۲، ۰۴:۲۳ ب.ظ

با گاوها به آرامش روانی برسید

 

عکس گرفتن با گاو بهتر از انس با سگ و گربه است. گاو و گوسفند و مرغ و خروس گاه بیشتر از بعضی انسانها هم فایده دارند. طفلکها اسمشان بد در رفته است. آدمها در خلوت خودشان خوب فکر کنند آیا به اندازه یک گاو خاصیت دارند؟ جامعه از وجودشان نفعی میبرد؟

انسان قرار است اشرف مخلوقات باشد که اگر نباشد به حضیض بل هم اضل سقوط میکند.

انسان بودن و شرافت داشتن، لزوما به کار و مسئولیت و بسط ید و علم و جایگاه و شهرت و پول و ... بستگی ندارد. در این عالم هیچ چیز هدر نمی رود، حتی یک کلمه کوتاه یا یک آه و حتی نگاه، همه چیز این عالم دارای خاصیت و اثر است. خیرخواهی ولو در قلب و ذهن، اثر سازنده دارد و بدخواهی هم حتی اگر به ظاهر عملی نشود در باطن انسان و نیز در روند تحولات هستی اثر سوء میگذارد. 

منبع خیر و مصدر نیکی باشیم حتی اگر از دستمان کاری بر نمی آید دعا و خیرخواهی برای دیگران را در وجود خود نهادینه سازیم؛ حتی اگر نمی شناسیمشان. اگر نمیتوانیم خیر دیگران را بخواهیم لااقل در حد یک گاو اهلی، بی آزار باشیم و بد کسی را نخواهیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آن چه خدا خواست همان میشود

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۶:۵۳ ب.ظ

علامه طباطبایى - دانشنامه‌ی اسلامی

 

شعری زیبا از علامه طباطبایی که احتمالا نشنیده اید:

 

دوش که غم پرده ما می‌درید
خار غم اندر دل ما می‌خلید

در بَرِ استاد خرد پیشه‌ام
طرح نمودم غم و اندیشه‌ام

کاو به کف آیینه تدبیر داشت
بخت جوان و خرد پیر داشت

پیر خرد پیشه و نورانی‌ام
برد ز دل زنگ پریشانی‌ام

گفت که «در زندگی ‌آزاد باش!
هان! گذران است جهان شاد باش!

رو به خودت نسبت هستی مده!
دل به چنین مستی و پستی مده!

زانچه نداری ز چه افسرده‌ای
و زغم و اندوه دل آزرده‌ای؟!

گر ببرد ور بدهد دست دوست
ور بِبَرد ور بنهد مُلک اوست

ور بِکِشی یا بکُشی دیو غم
کج نشود دست قضا را قلم

آنچه خدا خواست همان می‌شود
وانچه دلت خواست نه آن می‌شود

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سطل زباله

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۴۰۲، ۰۶:۲۵ ب.ظ

متن زیبا در مورد حسادت با مضامین فلسفی و پرمحتوا

 

ارتباط با بعضی آدمها همیشه ضرر است. وقتی با شما خوب هستند و از در دوستی وارد می شوند چشمشان به زندگی شماست، حسادتشان را ابراز میکنند و با کمترین اتفاق خوشایندی که برایتان بیفتد دمغ شده و حسرت میخورند. دست به مقایسه میزنند که وای تو چقدر خوشبختی و من چقدر بدبختم. 

وقتی هم که کدورتی پیش آمده و دلخوری ایجاد میشود شروع میکنند به آه و نفرین و بدخواهی و ... این آدمها جز سیاهی و تلخی، ثمری ندارند و جز به زمین خوردن دیگران راضی نمی شوند.

خب برادر من، شیفت دیلیت را برای همچین مواقعی گذاشته اند. به جای آنکه حرص بخوری و ناراحت شوی و گله کنی بنداز اینطور افراد را دور و خیالت را راحت کن.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بر بام شفق

سیدحمید مشتاقی نیا | سه شنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۴۷ ق.ظ

این اشعار مال اوایل جوانی است که بعد البته متاسفانه شعر و شاعری را گذاشتم کنار

بر بام شفق

دفتر شعر

این سروده های کوتاه مربوط به اواسط دهه هفتاد است

«دیباچه»

از فراخنای تاریخ و عمق تاریک زمان، نوری پدیدار است که تلالو آن دل دردمندان را نشانه رفته و بارقه های شرف و عزت را در قلوب آزادگان شعله ور ساخته است. فطرت پاک انسان های نیک نهاد به اشارتی غبار دیده زدوده و مبهوت ندایی است ازلی که جسم و جان را لرزانده و چشم مشتاقان را خیره از تجلی خویش می سازد.

از تارک افق مشرق؛ حک شده بر دامن زمان؛ آوای سرخ «هیهات منا الذله»

خاک تفتیده نینوا پیامبر هممه نسل هاست و سینه او راز دار سعادت تاریخ. فرزندان آدمی را خطی است بر صفحه روزگار که رایحه عاشورایی آن از کربلای حسین«علیه السلام» تا عرش کبرایی حق؛ فروغ رستگاری را ارمغان بشر ساخته و اما... نه این شامه کژفهم من و تو؛ که درک آن، دل خدایی می طلبد و جنون عاشقی و جز این شعور بنی آدم در چنگال عجز می ماند.

این شور حسینی است که ارث عاشورائیان گشته و نغمه جاودان عاشقان ثارالله که:

«ان کان دین محمد (ص) لم یستقم الا بقتلی فیاسیوف خذینی»

و چنین است راز سرخ هابیلیان همه اعصار که رضوان حق را جولانگاه جاودانگی خویش ساخته اند. هر که نمی از یم مواج عاشورا و نضهت خونینش در رگ حیات خویش تزریق کرده؛ غیرت را محور امور خود می داند و در  این اثنا ادبیات انقلاب اسلامی هویت خود را باید در همیت و مردانگی عاشقان بی ادعای حسین«علیه السلام» جستجو کند. شعر انقلابی از چشمه سار پرگهر نینوا جوشش یافته و کام تاریخ را از باده پرحلاوت غیرت سرمست می سازد.

هر صفحه از ادبیات انقلاب مملو است از حماسه سرایی ها و غم نامه هایی که از سینه دردمند هنرمند انقلابی تراوش کرده و در کاوش زوایای جهان هستی؛  ترویج آرمان کربلا را متعهد گشته است.

خداوند همه را در احیای فرهنگ عاشورا مددکار شیر دختر علی؛ زینب سلام الله علیها قرار دهد. انشاءالله.

والسلام، سید حمید مشتاقی نیا

 

 

«نوید وصل»

جلوه فروش پرده پنهان رخی نما

بهانه محبت یزدان رخی نما

شکسته بال و جان عطش و آتشم در بر

الا نوید وصلت سبحان رخی نما

 

 

 

 

«عشق مجسم»

تویی عشق مجسم در دل من

علی مصداق علم حاصل من

دراین دشت هویت های مفقود

تو هستی جوهر آب و گل من

 

«مهرعلی»

بام ثریایی دل جای تو

عشق تراود ز دم نای تو

سوخته ی مهر علی؛ جان من

نقش دلم رقص تمنای تو

 

«ساز غم»

دلت سجاده راز و نیازم

لبت محراب گلگون نمازم

طنین عاشقی دارد نوایت

بیا ساز غمت با خون نوازم

 

«دل خون»

خیس باران شفق این دل خون

خاک تفتیده، مهیای جنون

لاله و آتش روئیده پی اش

خیز و برگیر سرِگشته نگون

 

 

 

 

«نون وقلم»

نون و قلم خواندی و ما یسطرون

حکم تو این بود بغلطی به خون

ای تو امید همه آمال ما

وه چه غریبانه شدی لاله گون

 

«خان عالم»

سرای عاشقی محراب خون شد

سرافرازی همینک سرنگون شد

دم لیلی خروش ناله دارد

دلش تفدیده اما لاله دارد

خدایا سرو قامت چون کمان است

رعیت زاده را بنگر که خان است

بسیجی ای سرافراز دو عالم

خریدار رخت ناز دو عالم

حدیث عشق را در خون سرودی

خروش لیلی و مجنون نمودی

دل تفدیده ات بس ناله دارد

کویر عاشقی صد لاله دارد

کمان شد از غم ایام قامت

پر از خون جگر گردیده جامت

بسیجی خان عالم غربت خاک

دلش گنجینه مهجور افلاک

خریدار رخ نازت لبانم

تمام غصه ات مهمان جانم

 

 

 

«محبت»

محبت سرّ هستی گنج خلقت

طنین معرفت از اوج حکمت

حیات جاودان تا بی نهایت

بهشت هر دو عالم در محبت

 

«دسته گل»

از جان و جهان و مکنت و تخت

بستند به کوی عاشقی رخت

منت بود از خاک بر افلاک

با دسته گلی به نام «نوبخت»

 

«کمان قامت»

دیدی ای مه که ز سیلی دل زهرا خون شد

عاقبت لاله احمد کفنش گلگون شد

دیدی آخر کمر قامت حیدر چو کمان

خم شد از خم شدنش جن و ملک مجنون شد

 

«اندیشه سبز»

پیدا و نهان در دو جهانی

اندیشه سبز عاشقانی

زیبا گل باغ آسمانی

محبوب خدا صاحب زمانی

 

 

 

 

«دل مجنون»

غزلخوانی ز صحرایی برون جست

تعهد تا ابد بر عاشقی بست

نگاه عاشقی سیراب خون است

دل مجنون ز خون گردیده سرمست

 

«گل بوستان»

گلی در بوستان متقین شد

رضا سرمایه اهل یقین شد

خوشا بر بی پناهان این سعادت

امینی نائب از دیگر امین شد

 

«بیرق عشق»

شام غریبان غریبان بلا شد

دست یتیمی و اسیری برملا شد

سینه خروشان و دل لرزان طفلان

آه یتیمی در جگر سوزان طفلان

برنیزه کفر است سرهای نجابت

این بیرق عشق است و ایمان وشهادت

باهر عطش چون قطره ای سیراب خون شد

شنزار دشت بی کسی غرق جنون شد

جان برادر این علم تا عرش برپاست

سجاده عشق حسین بر فرش برجاست

ای اهل عالم خیمه اسرار اینجاست

آری سرای عاشقی تا عرش برپاست

این تیغ عشق و این قفای گردن من

جانا ز سرخی کن کفن پیراهن من

«کوچه اسرار»

سری در کوچه اسرار داری

به انبار فضیلت بار داری

الا ای کاشف سرّ الهی

مهیا شو که سر بر دار داری

 

«دار شهادت»

الهی دل به دریای شهادت

نماز خون مصلای شهادت

درون سینه ام فریاد عشق است

سرم بر دار سودای شهادت

 

«ارمغان تنهایی»

دل گرفته من ارمغان تنهایی است

ضریح دیده من میزبان تنهایی است

سحر کشاکش فریاد و آه مهجوری

نگر که عزم دلم آستان تنهایی است

 

«خاک عشق»

خرابه خانه عشق است این خاک

گل و پروانه عشق است این خاک

طهارت با شراب وصل جوئیم

که چون خونابه عشق است این خاک

 

 

 

 

«جام عطش»

ای قافله به خاک و خون افتاده

در دایره موج جنون افتاده

قومی که عطش به جام شوقش دادند

در زمزم عشق سرنگون افتاده

 

«نیزه و سر»

از اوج نیایش سحرگفتی تو

بک آیه ز سوره ظفر گفتی تو

در قهقهه سرخ وصال عشقت

از قصه آن نیزه و سر گفتی تو

 

«کوثر عشق»

ای فرق شکوفنده به محراب

وی ظلمت کوفه را چو مهتاب

با سرخی کوثر غم تو

جوشد عطش از فرات چون آب

 

«شعله تو...»

پرواز به سوی حرمت آمالم

هر لحظه ز دوری رخت مینالم

تو شمعی و من در آرزویی هستم

در شعله تو کاش بسوزد بالم

 

 

 

 

«بی یار»

من کرب و بلای عشق و خون خواهم شد

در مستی خویش واژگون خواهم شد

جاری ز زلال آب چشمان توام

یارم بنگر بی نو نگون خواهم شد

 

«بردوش گل ها»

باغبان بردوش گل ها می رود سوی حرم

گوئیا روح و روانم پر گشوده از برم

لحظه ای سویم نگر ای مرهم زخم فراق

تا بسوزد اندرون شعله ات بال و پرم

 

«گل سرخ»

شهدی ز شفق به کام بنمود سحر

رقصی به دلش نهفته دارد چو گهر

با غمزه خورشید گل سرخ شکفت

سرخی به رخش تراود از خون جگر

 

«فصل انتظار»

شهادت را به آغوشم فشارم

به تغیش گردن خود را  سپارم

مهار عشق در زنجیر یارم

رها در فصل سبز انتظارم

 

 

 

 

«بسیج خون»

درون ساغر تنهایی امشب

نما ساقی می از چشمان زینب

زحزن او کمی بر ما روا دار

بگو گل را که بنموده سر دار

ببین جمعیت نالان ز هرسو

همی گویند زینب گوهرت کو

من و اشک و دل و غم قطره گونیم

به اقیانوس ماتم سر نگونیم

ز حزنت دل دگر بی تاب گشته

و اشک دیده ام خوناب گشته

در این ماتمکده ما شعله گشتیم

صدای غربت و آوای دشتیم

الا ای ساقی گریان و نالان

نسیم عاشقی دارد نیستان

نما جاری ز خون سرخ مولا

دمی نای بسیجی در نی ما

رگ من کشتزار عشق و ماتم

سرود نینوا آلام جانم

بسیج خون شناور تا بیابان

عطش غرق نیایش در نیستان

سرود غیرت آواز بسیجی

غم زینب گل راز بسیجی

الا ساقی دو چشمم خیره عشق

طریق سرخ مستی سیره عشق

بسیجی ساقیا پیمانه دارد

نما لطفی که وصل یار خواهد

هرآن بذری که با خون آب دادند

سرشک دیده اش خوناب دادند

 

«نسیم تربت»

زمین کربلا غم خانه عشق

عطش مست از می پیمانه عشق

نسیم تربتش عطر شقایق

و خاک غربتش کاشانه عشق

 

«روی یاران»

تو گفتی عشق دریای جنون است

تو گفتی عشق اقیانوس خون است

سرودی رهروان آئینه رویند

ولیکن روی آنان لاله گون است

 

«غم تنهایی»

سر ناساز دارد یار امشب

دلش گنجینه اسرار امشب

الهی یادم اندر سینه اش کن

غم تنهایی ام بردار امشب

 

«ید اسلام»

«مصطفی مازح» ید اسلام بود

«رشدی» روبه صفت را دام بود

گفت لبیک ندای پیر حق

گرچه نزد ما بسی گمنام بود

 

 

«تار وجود»

رها در آسمان عشق معبود

بُود بود و نبودم از تو موجود

وجودم رشته آغشته در جود

ز تار چشم تو پود از دل رود

 

«مزار دل»

مزار قلب من بقیع

بود مرا وطن بقیع

جهان بود اگر غزال

غزال را ختن بقیع

 

«آوای مهر»

پژواک رعد آسای دل

نقش غممت هر جای دل

رقصی نما با پای دل

شعری بخوان با نای دل

باران رحمت اشک تو

روز و شبم در رشک تو

چشم عطش بر مشک تو

رخسار تو سیمای دل

ای آسمان تصویر تو

ای کهکشان تکبیر تو

عشق خدا زنجیر تو

ای اوج محنتهای دل

ای از شفق برخاسته

عذر فلق را خواسته

قلب مرا آراسته

ای چشم بی پروای دل

ای چشم تو چون جام من

ای مهر تو در دام من

ای شوق تو در کام من

مهرت شده آوای دل

 

«تاحریم کبریا»

از نیستان ازل محو تماشای توام

تا حریم کبریا شیدای مینای توام

در خرابات دلم مست و غزل خوان سرور

در تولای توام سرگشته نای توام

 

«آفتاب عشق»

خم ابروی تو محراب عشق است

شب تنهایی ام مهتاب عشق است

سرم بر دار زلفت در نیایش

حیاتم با طلوع ناب عشق است

 

«فروغ عزت»

در اشک شهر دل حکومت زتوست

نقش رخ ماه حقیقت ز توست

آیه ایمان ملائک تویی

روح سلوک همه سالک تویی

جلوه ای از نور خدایی حسین

خون خدا و سر جدایی حسین

طلوع شمس حق ز گیسوی تو

سجده ایثار به ابروی تو

جوهر صبر و استقامت حسین

چشمه جوشان شهادت حسین

عالم عشق است ز روی تو خوش

تیغ خدایی و شرارت بکش

فروغ عزت ز تو آید پدید

به حق مادرت نمایم شهید

«آمین یارب العالمین»

 

«زائر خون»

زائر خون راز دل آغاز کن

عقده سنگین غمت باز کن

زائر خون کنج قفس مانده ام

بند به دنیا ز نفس مانده ام

زائر خون تار غمت ساز من

حسرت رقص شفق آواز من

زائر خون لال زبان لاله سرخ

حرف من اینست همه ناله سرخ

زائر خون این هوس و این سکوت

از چه بگویم زکدامین سکوت

دشت خرابات دلم سوز سوز

پنجه زند درد به قلبم هنوز

زائر خون درد فراق و نفس

آه یتیمی کشم اندر قفس

زائر خون واله و شیدای تو

گم شده در راه تمنای تو

کی شود آخر که به تیر غمت

بشکفد آه دل از این ماتمت

زائر خون سرخی تاریخ عشق

تیغ خرد آمده تا بیخ عشق

زائر خون جرعه وصلی نمای

جام عطش سرخی دل وای وای

زائر خون سجده غم دامنت

یوسف و عطر خوش پیراهنت

یاد سفر هجرت شمع و شراب

حیف... که پروانه شده غرق خواب

 

«شمشیر نور»

انفجاری از پی فریاد شد

نور شمشیر سر بیداد شد

با دم پیر خرد چون آه رعد

نخوت کاخ ستم بر باد شد

 

«زائر بقیع»

بقیع خفته ظلمت مسافری داری

از این به بعد همه شب تو زائری داری

که نور قدسی حق نهان خلوت توست

ز کنج کوچه غربت تو عابری داری

 

«پر طلایی»

دلی دارم هوایش کربلایی

کبوتر های بامش پر طلایی

نسیم کوچه هایش آه غربت

نوای سازش آهنگ جدایی

دلی دارم برو بومش خدایی

به دامان شفق دست گدایی

نوای عاشقی دارد دمادم

به یاد آشنای کبریایی

سرشک دیده دل از جدایی

نوا دارد نوای نینوایی

وضوی خون سر و سجاده گلگون

نیایش در عطش دارد صفایی

دلی دارم که دایم ناز دارد

به عشق آسمان آواز دارد

الهی سینه از آتش فزون است

شرار دل سکوت راز دارد

الهی این دل و درد جدایی

دل شیدائیم گشته هوایی

به یاد وصل تو برگنبد عشق

به پروازی در آید پر طلایی

 

«شیرین یار»

سر زلف تو یار مهربانم

شکر در کام تو شیرین زبانم

دلم روشن ز نور عشق یاران

همه اختر ولی تو آسمانم

 

«رشک شفق»

تیری که ز غمزه رخت صادر شد

گویی به دگرگونی ما قادر شد

چون دید شفق رقص شقایق در خون

با رشک به پا بوسی آن حاضر شد

 

«یار نیمه ره»

تازیان عشق بر چشمان خواب

بیقرارم بیقرار آقتاب

از نهیب ناگه سرخ بهار

یا ز گلهای غریب پشت خار

چشمه دل آتش افروز بلا

محنت بی طاقتی شد بر ملا

دامن عشاق رنگین خضاب

خون جگر لیلا ز زخم التهاب

دفن خاک افسانه عشق و وفا

ای امان از خنجر کید خفا

عاقبت رنجور هجران توایم

یار نیمه ره پشیمان توایم

 

«راه عشق»

آنان که به سر شوق عبادت دارند

بر سختی راه عشق عادت دارند

از بارگه یار نوید آنها

بر تارک عاشقی شهادت دارند

 

«انتظار نور»

آتشین مهر تابستان

مژده سیل پائیزی

آسمان کی زند فریاد

نغمه های سحرخیزی

زرد ساقه نیلوفر

چون ثنا گوی هجران است

عاقبت جای کفتر ها

گر نیایی به زندان است

آینه نور تاباند

در نگاه حضور تو

حمل بر شانه های اشک

انتظار ظهور تو....

  • سیدحمید مشتاقی نیا

دختران آفتاب

سیدحمید مشتاقی نیا | يكشنبه, ۲۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۵۴ ب.ظ

کتاب دختران آفتاب اثر مجموعه ی نویسندگان | ایران کتاب

 

توفیق اجباری شد بابت کاری، دختران آفتاب را بخوانم، حدود 400 صفحه پی دی اف. موضوعش هم حجاب است و حقوق زن که در قالب رمان نوشته شده. هر چند فضایش کاملا زنانه یا بعبارتی دخترانه بوده و برای مردها شاید کلافه کننده باشد اما باید اعتراف کرد که یکی از بهترین آثار هنری در موضوع مذکور و در راستای پاسخ به شبهات و باز کردن گره های ذهنی جوانانی است که سالهاست آماج بمباران فکری دشمن بر ضد دین و مکتب وحی قرار گرفته اند. دست نویسندگان و گروه تحقیقی که پشت تولید این اثر قرار داشته اند درد نکند.

به نظرم این کتاب را باید در چارچوب کتب درسی دانشگاه و یا دبیرستان گنجاند. کسی قسم نخورده است که کتابهای درسی حتما باید خشک و رسمی باشند. چه اشکال دارد یک رمان هم کتاب درسی باشد در عوض انبوهی از مباحث اعتقادی را در باور مخاطب گنجانده و مطلع پژوهش بیشتر قرار بگیرد؟

یک نکته را هم عرض کنم این شیوه نوشتاری که در کتاب دختران آفتاب انتخاب شده تقلیدی به جا از کتاب خوب و ارزنده "دکتر و پیر" اثر فاخر استاد شهید سید عبدالکریم هاشمی نژاد است. آنجا در طول سفر با قطار، بحثی پیرامون مسائل اعتقادی در گرفته که در قالب داستان طرح شده است.

خدا روح این شهید و دیگر دانشمندان شهید انقلاب را شاد کند. خدا کند نسل جدید مجالی برای آشنایی با آثار گرانقدر فرهیختگانی چون شهید هاشمی نژاد و باهنر و بهشتی و مفتح و ... را پیدا نمایند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

سماور، استکان، اسکناس، چرتکه و ... واژگان روسی هستند

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۴۰۲، ۰۳:۲۴ ب.ظ

جهانگیر دری درگذشت - خبرآنلاین

 

آیا واژگان فارسی هم در روسیه رایج است؟

  • بله، مثلا چمدان که به روسی چیمدان می گویند و برگرفته از جامه دان است. خیلی هایشان باور نمی کنند این واژه فارسی است. همچنان که ایرانی ها فکر می کنند سماور فارسی است. در حالی که روسی است: سم واری یعنی خودش می جوشد. جمالزاده در یکی از داستانهایش در این باره به طنز می نویسد یک نفر می گفت: "سم + آ + ور از عربی و ترکی و فارسی است!"   یا ترمز، کالسکه، درشکه، استکان (که التبه می گویند دوستگانی فارسی بوده که در روسی به استکان تبدیل شده). انبار به روسی هم انبار است. همین طور اسکناس، منات، شوشکه، روبل، بلشویک، چرتکه و ... که از روسی به فارسی آمده. اما از کلمات فارسی راه یافته به زبان روسی می شود از اینها یاد کرد: انبه، انجیر، بخشش، پادشاه، پارچه، پری، پولاد، تخت، چادر، چایخانه، خاکی، خدیو، خرما، دربار، درویش، دیوان، رخ (در شطرنج)، زرنا (سرنا)، سپاهی، سردار، سرمه، شاه، شطرنج، شغال، شفتالو، قلیان، فرمان، وزیر (شطرنج)، فیروزه، کاروان، کاروانسرا، کنجد، مات (در شطرنج)، مات (به معنی تار، کدر)، متقال، مشک، میرزا، نماز، نشادر و... برخی واژه ها نیز از فارسی به روسی رفته اند که اصل فارسی ندارند، مثلا هندی اند مثل کافور، یا عربی اند مثل امانت، امیر، حنا، حراج، خلافت، الکل، جبر، مدرسه، مجلس، مسجد، ملا، وقف، هجرت و غیره.

کفتگویی با جهانگیر درّی درباره ایران شناسی در روسیه که در روزنامه اطلاعات در 24 فروردین 1384 به چاپ رسیده است.

کتاب ایرانی زنده، صفحه 164

  • سیدحمید مشتاقی نیا

بانوی اول ایران

سیدحمید مشتاقی نیا | چهارشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۰۸ ب.ظ

حرم فاطمه معصومه - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

 

ابراهیم اگر ابراهیم شد و خوش درخشید نمیتوان نقش بانوی بزرگی چون هاجر را در زندگی او نادیده انگاشت. به پیامبر خدا آنقدر ایمان داشت که بپذیرد با طفل شیرخوارش در صحرا تنها بماند. شیطان در قالب پیرمردی خیرخواه به سویش رفت بلکه احساسات مادرانه اش را برانگیزد تا مانع از عزم ابراهیم برای ذبح اسماعیل شود. هاجر اما گفت تسلیم محض خدا و پیامبرش هستم و بس. دل ابراهیم قرص شد و در مسلخ عشق سربلند تاریخ گردید.

موسی اگر موسی شد دل دریایی مادرش یوکابد بدرقه راهش در امواج سهمگین نیل بود و اراده زن پاکدامن تاریخ سازی چون آسیه او را از کاخ ستم تا میعاد نبوت و هدایت، همراهی نمود.

یک محمد بود و یک خدیجه. ایثار مادر امت آنقدر بزرگ بود که رسول الله شهادت بدهد اقامه دین مدیون عظمت وجود و شخصیت آسمانی این بانوی بزرگ است.

خطبه فدکیه در حقیقت خطبه ولاییه بود. فاطمه کمر به حمایت حق بسته بود. مثل شیر می غرّید و از ولایت علی دم زده و غاصبان را رسوا می نمود. امروز اگر سیرت و غیرت علوی اسوه مردان عالم است به برکت بیان و منطق و کلام فاطمی است.

زینب عصاره فاطمه و علی بود. شیر زن دشت کربلا که افشاگری و روایتگری حکیمانه اش مکمل نهضت عاشورا شد. بنیان یزیدیان را برباد داد و مبدأ خیزش ابدی مستضعفان جهان در تأسی به قیام اباعبدالله گردید.

یک اسلام است و یک فاطمه معصومه. قم اگر قم است و آشیانه آل محمد(ص)، حوزه اگر حوزه شد و مادر انقلاب گردید، ایران اگر مهد بیداری جهان شد و پرچم آزادگی ملتها در مبارزه با ظلم را در پهنه گیتی به اهتزاز درآورد مرهون شمع وجود دختر موسی بن جعفر است.

نقش زن در اسلام را اگر میخواهید بدانید به عظمت وجود بانوانی بنگرید که محور اندیشه حماسه و ایمان قرار گرفته و حیات نور دین و فطرت را در هجوم سیاهه بیداد و عصیان و تغافل و غارتگری، محافظت نمودند.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

هامون، دیروز و امروز

سیدحمید مشتاقی نیا | دوشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۲، ۰۹:۱۴ ق.ظ

فیلم ایرانی - هامون - خسرو شکیبایی - FULLHD

 

دیشب برای پنجمین بار نشستم و هامون را دیدم. اولین بار یازده یا دوازده سالم بود که آن را در سینما دیدم. چون قهرمان داستان، حمید هامون بود خوشم آمد و باز هم برایش تماشایش به سینما رفتم. درست مثل فیلم عروس که آنجا هم قهرمان داستان، حمید بود.

با یم یلد ولم یولد بچگی های حمید میخندیدم. با آشفتگی هایش، نویسنده بودنش، کتابخوانی هایش، دویدن هایش به وجد می آمدم. از این که بیقرار کشف حقیقت بود او را می پسندیدم. دریا را همیشه دوست داشتم. زیباترین موسیقی خلقت، صدای امواج آب است. از اینکه حمید هامون دل به دریا می سپرد آرامش میگرفتم و...

الان البته آن نگاه را ندارم. هامون، تصویر از هم گسیختگی روانی جماعت روشنفکر است که ماندن در راه و سرگشتگی و حیرانی را به ثبات قدم و یافتن مقصد و اقامت در منزل عبودیت ترجیح میدهند. درست مثل آنهایی که زیارت را بهتر از نماز می پندارند. مثل طلبه ای که نعلین زرد و عطر و سورمه چشم را واجب تر از درس بپندارد.

روشنفکرها اهل بازی و خوشگذرانی اند. دنبال تفاوتند و حاشیه را بر متن ترجیح میدهند. عرفان شیعه اما حقیقتی آرامش بخش در بطن نورانی خود دارد که در گرو همرهی و طیّ طریق با خضر ظلمت ستیز، قابل دستیابی و تحقق است.

رگه های نگاه چپ نیز در گفتگوهای فیلم دیده میشود. آنجا که توسعه مدل آمریکایی سنگاپور و فیلیپین و مالزی را دست و پا زدن سوسک وار در لجنزار برای رفاه بیشتر، حول محور شکم تلقی میکند.

اگر مهرجویی، گاو را گاو نامید، هامون را باید خر می نامید که این تعبیر نه البته از سر بغض و وهن که برگرفته از دیالوگهای مکرر قهرمان قصه است آنگاه که اذعان میدارد در پس این حیرانی چهل و خورده ای ساله، هیچ گُهی نشده است.

همه این ماجرا اما به آنجا که عارف مسلکی خداجو به نام علی عابدینی، در دریای گمگشتگی، دست نجات به سوی هامون دراز میکند قابل اغماض است. هامون را صدباره هم پخش کنند می بینم. دیدن یک فیلم لزوماً به معنای تأیید کامل محتوای آن نیست. همین که آدم میفهمد سازنده فیلم و سراینده داستان به فهم خودش احترام گذاشته و اثری جدی را خلق کرده هزاران بار می ارزد به تماشای سینمای غالب این سالها که معجونی از تلفیق تصاویر وارونه و صحنه های مشوّش بی هدف مبتنی بر ارضای شهوات و امیال حیوانی و اغراض بیگانه پسند سازندگانشان است. هامون لااقل ایرانی است.

  • سیدحمید مشتاقی نیا

آدم شدن چه مشکل!

سیدحمید مشتاقی نیا | شنبه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۲، ۱۲:۵۲ ب.ظ

7 انشا با موضوع عالم شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل

 

یک ویژگی هایی هست که اساس و پایه شخصیت انسان قرار می گیرد.

 مثال بزنم.

زمینی که سالها محل عبور آب بوده نمی تواند جای خوبی برای ساخت دیوار باشد. مگر اینکه تفاوت و فاصله آن نسبت به زمینهای معمولی سنجیده شده و فکری برای محکم کاری و تغییر وضعیت صورت بگیرد.

انسانی که بدخواه است، اگر قاضی شود احکام بدی صادر میکند. دانشمند شود بمب اتم یا شیمیایی می سازد. عالم دین شود مردم را به جان هم می اندازد.

کسی که دنیا دوست و پول پرست است، پزشک شود بیمار را چپاول میکند، مدیر شود مال مردم را به یغما می برد، روحانی شود دین را در راستای منافعش تأویل و تفسیر میکند.

انسان عصبانی، انسان شهوت پرست، انسان اهل کرامت، آدم خودساخته و با معنویت، هر کدام در هر زمینه و رشته ای که فعالیت کنند با توجه به زیر ساخت شخصیت خود که ممکن است موروثی یا اکتسابی و... باشد میتواند سبب خیر یا مبدأ فسق و تباهی قرار بگیرد.

مهمتر از هر دین و آیین و مکتب و علم و اندیشه ای، اخلاق است که تعیین کننده سوی کاربری علم و دین و سیاست خواهد بود. قبل از آنکه عالم دینی شویم، قبل از آنکه دانشمند شویم، سیاستمدار شویم، اهل فن و حرفه ای شویم و... خودمان را بسازیم و تا حد مقدور رذیله ها را از درون خود دور سازیم.

  • سیدحمید مشتاقی نیا