رجالٌ صدقوا ...
یکی از صادقانه ترین وصایایی که از مومنین خوانده ام، وصیت نامه شهید عباس مجازی است.
اول بگذارید این خاطره کوتاه را برایتان تعریف کنم. همرزمان شهید گفته اند: یک بار عباس که بر اثر شدت جراحات وارده در بیمارستان بستری شده بود، دچار فراموشی گردید. هر روز در چند نوبت، پرستارها به سراغش آمده و اسامی مختلفی را نام بردند تا واکنش او را ببینند و برای شناسایی اش قدمی بردارند. هر اسمی را به زبان می آوردند او واکنشی نشان نمی داد؛ حتی وقتی نام خودش را هم می شنید، باز ساکت بود. با این حال تا نام "حسین" به گوشش می خورد، بی اختیار به سینه می کوبید و آن را تکرار می کرد ...
حالا این قسمت از وصیت نامه شهید عباس مجازی را که حاج حسن آقای مهدیزاده عزیز در کانال سنگر شهدا منتشر کرده است دوباره بخوانید:
"و اما چند سخن از درد و دل های خودم را بگویم. من آن موقعی که بچه بودم، شنیدم که حسین علیه السلام داریم. بزرگ هم که شدم شنیدم که حسین علیه السلام داریم. حسین جان! مرگ ما نزدیک شده؛ اما شهادت نرسیده. حسین جان! من می دانم که گنهکارم؛ می دانم که گناهانم زیاد است. زنگار قلب باعث می شود که نتوانم به زیارت شما بیایم؛ اما حسین جان! رحمت بسیار است. حسین جان تو شیعیانت را دوست داری. حسین جان! تو را به علی اکبرت قسم زیارت حرمت را نصیب ما کن. اگر ما لیاقت زیارت حرمت را داریم، شهادت در راهت را نصیب ما کن. تا روح ما به سوی حرمت بیاید. حسین جان به ما اجازه بده با این اشک چشم هایمان حرمت را شستشو بدهیم. حرم مطهرت را با این اشک چشم هایمان بشوئیم. حسین جان! ما عاشق و دیوانه تو هستیم. حسین جان! ما در دنیا هیچ چیزی نمی خواهیم جز زیارت تو. حسین جان! این سعادت را به ما بده. خدایا! خدایا! تو را به آن کسانی که از همه بیشتر دوستشان داری به آن کسانی که مقرب درگاهت هستند یا لیاقت زیارت حسین (ع) و یا لیاقت شهادت به ما بده."
حرف آخر: عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است / دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است